اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

9- اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی/[1] [متوفّای 145 ه‍ . ق]

9- اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی/[1]
[متوفّای 145 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، ابوعبدالله بَجلی اَحمسی کوفی، یکی از شخصیّت‌های برجسته و بزرگ مردان عرصه‌ی علم و دانش و از طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی حکمت و فرزانگی می‌باشد.

او از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:

            عبدالله بن ابی اوفی؛ ابوجحیفة سوائی؛ طارق بن شهاب؛ قیس بن ابی حازم؛ عمرو بن حُرَیث؛ زرّ بن جُبیش و شماری دیگر از بزرگان و نام آوران عرصه‌ی علم حدیث.

            و از کسانی که از اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، به سماع حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            شعبه؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینه؛ ابواسامة؛ یزید بن هارون؛ ابن نُمیر؛ یحیی بن قطّان؛ یعلی بن عبید؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            اسماعیل بن ابی خالد، در عرصه‌ی روایت و درایت، حجّت، کارشناس، متخصّص، کاردان، ماهر، زبردست، خبره و آگاه بود؛ وی، احادیث و روایات زیادی را در اختیار داشت و بسیار به نقل آن‌ها می‌پرداخت؛ او، عالم و دانشمند و حکیم و فرزانه بود؛ و در کنار دارا بودن این فضائل و مناقب، آسیابان نیز بود.

            ابواسحاق سبیعی گوید: «اسماعیل، شرب العلم شرباً»؛ «دل اسماعیل بن ابی خالد، با علم و دانش و حکمت و فرزانگی، آبیاری و لبریز شده بود و علم و دانش، در تار و پود وجودش، عجین شده بود».

            از سفیان ثوری نقل شده که وی در مورد اسماعیل بن ابی خالد گفته است: «حفّاظ الناس ثلاثة؛ فذکر منهم اسماعیل»؛ «از میان مردم، سه نفر، از زمره‌ی حافظان حدیث به شمار می‌آیند، و یکی از آن سه نفر را، اسماعیل بن ابی خالد نام برد».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: از ناحیه‌ی اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، برای ما کتاب‌هایی رسیده که در آن‌ها، احادیث و روایاتی وجود دارد که از اسناد عالی برخوردار می‌باشند؛ و به راستی، اسماعیل بن ابی خالد، یکی از دانشمندان و صاحب نظران و دانشوران و علمایی بود که علم و دانش وی، توأم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل بود.

            و سرانجام، وی به سال 145 ه‍ . ق و یا به سال 146 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            عبدالرحمن بن مهدی، یحیی بن معین و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، ثقه و قابل اعتماد است».

            و ابن عمار موصلی گفته است: «حجّة»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، حجّت است»؛ (حجّت به کسی گفته می‌شود که احادیث صحیح را از حیث متن، سند و احوال راویان، بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت کند. برخی نیز گفته‌اند: حجّت به کسی گفته می‌شود که سیصد هزار حدیث را از حیث متن و سند و احوال راویان بررسی کرده و احادیث صحیح را روایت نماید؛ و برخی نیز گفته‌اند: حجّت، کسی است که در علم حدیث، دارای چنان اطلاعاتی باشد که معاصرین، قول او را درباره‌ی هر حدیث، حجّت و سند بشمارند و کسی درباره‌ی صحّت حدیثی، با او نزاع و جدال نکند.

            و در نزد اهل فنِ حدیث شناسی، محدّث، برتر از مُسند؛ و حافظ؛ برتر از محدّث؛ و حجّت، برتر از حافظ؛ و حاکم، برتر از حجّت می‌باشد.)

            احمد عجلی در مورد اسماعیل بن ابی خالد گوید: «کوفی، تابعی، ثقة»؛ «وی از مردمان کوفه، از زمره‌ی تابعان و از مؤثقان و افراد قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            یعقوب بن ابی شیبه گوید: «کان ثقةً ثبتاً»؛ «اسماعیل بن ابی خالد؛ ثقه و مورد اعتماد و از زمره‌ی افراد مطمئن و امین و درستکار و قابل اعتبار در عرصه‌ی روایت و درایت بود».

            ابوحاتم گفته است: «لا اقدّم علیه احداً من اصحاب الشعبی؛ وهو ثقة»؛ «من، هیچ یک از شاگردان شعبی را بر اسماعیل بن ابی خالد، برتر نمی‌دانم و آن‌ها را بر او ترجیح نمی‌دهم؛ و او، روایت کننده‌ای، مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد بود».

            و ابن حبان نیز در کتاب «الثقات» گفته است: «کان شیخاً صالحاً»؛ «اسماعیل بن ابی خالد، روایت کننده‌ای درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصص و دانا و کارشناس و کاردان بود».

            و علاوه از این‌ها، اسماعیل بن ابی خالد، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و امام محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»،[4] اسماعیل بن ابی خالد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5] وی را از زمره‌ی روایت کنندگان اهل کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، به شمار آورده است.

نگارنده گوید:

                اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «من اختار الضرب والقتل والهوان علی الکفر»:[6]

            «حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا عَبَّادٌ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، سَمِعْتُ قَیْسًا، سَمِعْتُ سَعِیدَ بْنَ زَیْدٍ، یَقُولُ: لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنَّ عُمَرَ مُوثِقِی عَلَى الإِسْلاَمِ، وَلَوْ انْقَضَّ أُحُدٌ مِمَّا فَعَلْتُمْ بِعُثْمَانَ، کَانَ مَحْقُوقًا أَنْ یَنْقَضَّ» (ح 6942)

            «سعید بن سلیمان، از عبّاد، از اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از قیس شنیدم که گفت: از سعید بن زید شنیدم که می‌گفت: همانا خودم را دیدم که عمر بن خطابس (پیش از مسلمان شدن خویش) مرا به خاطر پذیرش اسلام در بند کشید؛ و اگر چنان‌چه کوه به خاطر آنچه شما نسبت به عثمان بن عفّانس کردید، بشکافد و فرو ریزد؛ حق آن را دارد که بشکافد و فرو ریزد».

* در باب «بیع الامام علی الناس اموالهم وضیاعهم»:[7]

            «حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ، حَدَّثَنَا سَلَمَةُ بْنُ کُهَیْلٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: بَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ أَعْتَقَ غُلاَمًا لَهُ عَنْ دُبُرٍ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ غَیْرَهُ، فَبَاعَهُ بِثَمَانِ مِائَةِ دِرْهَمٍ، ثُمَّ أَرْسَلَ بِثَمَنِهِ إِلَیْهِ» (ح 7186)

            «ابن نُمیر، از محمد بن بشر، از اسماعیل بن ابی خالد احمسی، از سلمة بن کهیل، از عطاء، از جابر بن عبداللهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به پیامبر خدا ج خبر رسید که مردی از یاران وی، غلام خویش را پس از مرگ خود آزاد گذاشته است؛ و این در حالی است که وی، به جز از آن غلام، دیگر دارایی و مالی نداشت. آن حضرت ج غلام او را به هشتصد درهم فروخت و پول آن را برای وی فرستاد».

* باب «الاغتباط فی العلم والحکمة».[8]

* باب «الغضب فی الموعظة والتعلیم اذا رأی ما یکره».[9]

* باب «البیعة علی اقام الصلاة».[10]

* باب «فضل صلاة العصر».[11]

* باب «فضل صلاة الفجر والحدیث».[12]

* باب «الصلاة فی کسوف الشمس».[13]

* باب «لا تنکسف الشمس لموت احد ولا لحیاته».[14]

* باب «ما ینهی من الکلام فی الصلاة».[15]

* باب «انفاق المال فی حقّه».[16]

* باب «من لم یدخل الکعبة».[17]

            به هر حال، روایات و احادیث اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 48 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «اسماعیل بن ابی خالد اَحمسی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/351؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/68؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 4/19؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/176؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 28؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/122؛ «تقریب التهذیب»؛ ابن حجر عسقلانی 1/93؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/156؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 73؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/344؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/216؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/25

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/153 و 154

[3]-           «تهذیب التهذیب»، 1/254 و 255

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 99

[5]-           «المناقب»، کردری 2/220

[6]-           «الجامع الصحیح» ؛ امام بخاری 2/1026 و 1027

[7]-           همان 2/1065 و 1066

[8]-           همان 1/17

[9]-           همان 1/19

[10]-        همان 1/75

[11]-        همان 1/78

[12]-        همان 1/81

[13]-        همان 1/141

[14]-        همان 1/144

[15]-        همان 1/160

[16]-        همان 1/189

[17]-        همان 1/217

8- اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی/[1] [متوفّای 216 ه‍ . ق]

8- اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی/[1]
[متوفّای 216 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            وی، ابواسحاق، اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی می‌باشد که بدو، «ابوابراهیم کوفی» نیز گفته می‌شود.

اسماعیل بن اَبان، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:

            عبدالرحمن بن سلیمان بن الغسیل؛ اسرائیل بن یونس سبیعی؛ مِسعر بن کدام؛ عبدالحمید بن بهرام؛ ابوالاحوص؛ عیسی بن یونس؛ عبدالله بن ادریس؛ عبدالله بن مبارک و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی روایت و درایت.

و از کسانی که از اسماعیل بن اَبان، حدیث روایت نموده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            امام بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ابوخیثمه؛ عثمان بن ابی شیبه؛ قاسم بن زکریا بن دینار؛ دارمی؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ حافظ ذهبی؛ یعقوب بن شیبه؛ و شماری دیگر از مردمان که فرجام و واپسینشان، اسماعیل سمویه و ابواسماعیل ترمذی می‌باشد.

و ابوداود و ترمذی نیز با یک واسطه، از اسماعیل بن اَبان، حدیث روایت نموده‌اند.

            احمد بن حنبل، احمد بن منصور رمادی، ابوداود و مُطَیِّن، در مورد اسماعیل بن اَبان گفته‌اند: «ثقة»؛ «وی، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».

            بخاری نیز در شأن وی گفته است: «صدوق»؛ «اسماعیل بن اَبان، روایت کننده‌ای صادق و راستگو و درستکار و امین بود».

            نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایات اسماعیل بن اَبان، نمی‌توان ایراد و نقصی را وارد کرد؛ زیرا وی، در عرصه‌ی حدیث شناسی و نقل روایات، ثقه و قابل اعتماد می‌باشد».

            یحیی بن معین گوید: «اسماعیل بن اَبان الورّاق، ثقة»؛ «اسماعیل بن اَبان ورّاق، روایت کننده‌ای قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            و دارقطنی گفته است: «اَبان الورّاق، ثقة مأمون»؛ «اسماعیل بن اَبان ورّاق، فردی ثقه و مورد اعتماد، امین و درستکار، قوی و مطمئن و معتبر و مُعتمد می‌باشد».

            و ابن شاهین در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبه، پیرامون اسماعیل بن اَبان ورّاق، چنین فیصله کرده و گفته است: «اسماعیل بن اَبان الورّاق، ثقة صحیح الحدیث»؛ «وی، فردی ثقه و مورد اعتماد و معتبر و مُعتمد می‌باشد که احادیث و روایاتش، به درجه‌ی درستی و صحّت رسیده‌اند».

            و ابواحمد حاکم گوید: «ثقة»؛ «اسماعیل بن اَبان، قابل اطمینان و مؤثق و معتبر و مورد اطمینان می‌باشد.»

            و ابن حبّان نیز، وی را در شمار روایت کنندگان مؤثق و قابل اعتماد، امین و درستکار و مورد اطمینان و معتبر ذکر نموده است.

            و سرانجام اسماعیل بن اَبان، به سال 216 ه‍ . ق چشم از جهان فروبست و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»،[3] اسماعیل بن اَبان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[4] وی را از زمره‌ی روایت کنندگان اهل کوفه، که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، به شمار آورده است.

نگارنده گوید:

                اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «قول الله تعالی: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ [المطففین: 4-6]:[5]

            «حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، حَدَّثَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ [المطففین: 6] قَالَ: یَقُومُ أَحَدُهُمْ فِی رَشْحِهِ إِلَى أَنْصَافِ أُذُنَیْهِ» (ح 6531)

            «اسماعیل بن اَبان، از عیسی بن یونس، از ابن عون، از نافع، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج این آیه را تلاوت کردد: ﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ [المطففین: 6] «روزی که مردمان در پیشگاه پروردگار جهانیان (برای حساب و کتاب) برپا می‌ایستند»؛ رسول خدا ج در ادامه فرمودند: برخی از مردم در آن روز، تا بناگوش، غرق در عرق خواهند بود».

* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: اما بعد»:[6]

            «حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ الغَسِیلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المِنْبَرَ، وَکَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْکِبَیْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ إِلَیَّ، فَثَابُوا إِلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الحَیَّ مِنَ الأَنْصَارِ، یَقِلُّونَ وَیَکْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَطَاعَ أَنْ یَضُرَّ فِیهِ أَحَدًا أَوْ یَنْفَعَ فِیهِ أَحَدًا، فَلْیَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَیَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِیِّهِمْ» (ح 927)

            «اسماعیل بن اَبان، از ابن غسیل، از عکرمه از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: آخرین باری که رسول خدا ج بر فراز منبر نشست، چادری بر روی شانه‌های (مبارکش) انداخته و پارچه‌ای بر سرش بسته بود. آن حضرت ج پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «ای مردم! نزدیکتر بیایید». مردم نیز هجوم آوردند و نزدیک آمدند؛ آنگاه رسول خدا ج فرمود: «اما بعد؛ این گروه اَنصار، به تدریج کم می‌شوند در حالی که سایر مردم، روز به روز، زیاد می‌شوند، پس هر کس از امّت محمدج که به مقامی رسید و توان نفع و ضرر به مردم را داشت، از نیکوکاران انصار قدردانی کند و از خطاکاران آن‌ها، گذشت نماید».

* در باب «این یصلّی الظهر فی یوم الترویة»:[7]

            «حَدَّثَنَا عَلِیٌّ، سَمِعَ أَبَا بَکْرِ بْنَ عَیَّاشٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ، لَقِیتُ أَنَسًا ح وحَدَّثَنِی إِسْمَاعِیلُ بْنُ أَبَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَى مِنًى یَوْمَ التَّرْوِیَةِ فَلَقِیتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ذَاهِبًا عَلَى حِمَارٍ، فَقُلْتُ: أَیْنَ صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَذَا الیَوْمَ الظُّهْرَ؟ فَقَالَ: انْظُرْ حَیْثُ یُصَلِّی أُمَرَاؤُکَ فَصَلِّ» (ح 1654)

            «علی برای ما روایت کرده که وی از ابوبکر بن عیّاش شنیده که وی گفته است: عبدالعزیز برای ما نقل کرده که وی گفته است: با انس بن مالکس ملاقات کردم.

            و همچنین اسماعیل بن اَبان، از ابوبکر بن عیّاش، از عبدالعزیز، برای من روایت کرده که وی گفته است: در روز ترویه (روز هشتم از ماه ذی الحجة) به سوی سرزمین منی رهسپار و روان شدم و با انس بن مالکس مواجه شدم که بر الاغی سوار بود و به سوی مِنی می‌رفت؛ خطاب به او گفتم: پیامبر ج نماز ظهر امروز را به کجا گزارده است؟ او در پاسخ گفت: ببین، هر کجا که امیران تو نماز می‌گزارند، تو نیز در همانجا نماز بگزار».

* باب «قوله تعالی: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا٧٨ [الإسراء: 78]».[8]

* باب «الحجامة من الشقیقة والصداع».[9]

* باب «قول الله تعالی: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ [المطففین: 4-6]»[10]

* باب «قول النبیّ ج: لا نورث؛ ما ترکنا صدقة»[11]




[1]-           بیوگرافی اسماعیل بن اَبان ورّاق اَزْدی را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/347؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/66؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/160؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان8/91؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/240؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/347؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/212؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/117؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/89؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 27؛ و «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/27

[2]-           «تهذیب التهذیب» 1/237 و 236

[3]-           «عقود الجمان»، ص 99

[4]-           «المناقب»، کردری 2/225

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/967

[6]-           همان 1/127

[7]-           همان 1/224

[8]-           همان 2/686

[9]-           همان 2/850

[10]-        همان 2/967

[11]-        همان 2/996

7- اسرائیل بن یونس سبیعی کوفی حنفی/[1] [متوفّای 162 ه‍ . ق]

7- اسرائیل بن یونس سبیعی کوفی حنفی/[1]
[متوفّای 162 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث، اسرائیل بن یونس بن ابی اسحاق سبیعی، ابویوسف کوفی می‌باشد که از پدربزرگ خویش، به نیکویی هر چه تمام و با کیفیت عالی و با مهارت و چیرگی خاصّ، حدیث سماع نموده است؛ و همچنین از زیاد بن علاقة؛ سِماک بن حَرْب، منصور بن مُعتمر و شماری دیگر از محدّثان، به سماع حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از اسرائیل بن یونس سبیعی، به سماع حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عبدالرحمن بن مهدی؛ ابونعیم؛ محمد بن یوسف فریابی؛ عبدالله بن رجاء غدانی؛ احمد بن یونس؛ علی بن جعد و شمار زیادی از دیگر مردمان.

            در عرصه‌ی روایت و درایت، اسرائیل بن یونس، هم حافظ بود و هم حجّت؛ وی فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، توانا و خبره، متخصّص و کارشناس، متواضع و فروتن و یکی از ذخیره‌ها و گنجینه‌های علمی بود؛ تا جایی که شیخان (امام بخاری و امام مسلم) به (احادیث و روایات) وی استدلال و استناد کرده‌اند.

            و سرانجام، اسرائیل بن یونس سبیعی/، به سال 162 یا 161 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.

            یحیی بن معین در مورد وی گوید: «اسرائیل ثقة»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».

            علی بن مدینی گوید: یحیی بن سعید گفته است: «اسرائیل فوق ابی بکر بن عیّاش»؛ «مقام و درجه‌ی اسرائیل بن یونس (در عرصه‌ی روایت و درایت، علم و دانش و حکمت و فرزانگی)، والاتر از ابوبکر بن عیاش است؛ و او در این زمینه، بر ابوبکر بن عیاش، تفوّق و برتری دارد».

حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            حَرب به نقل از احمد بن حنبل گوید: «کان شیخنا ثقة»، «استاد ما (اسرائیل بن یونس)، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق بود».

            ابوحاتم گوید: «ثقة، صدوق، من اتقن اصحاب ابی اسحاق»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی ثقه و مورد اعتماد و صادق و راستگو و امین و درستکار و از زمره‌ی ماهرتین و حاذق‌ترین و کاردان‌ترین و خبره‌ترین شاگردان ابواسحاق به شمار می‌آمد».

            و احمد عِجلی گفته است: «کوفی ثقة»؛ «اسرائیل بن یونس، از مردمان کوفه و از زمره‌ی راویان ثقه و قابل اعتماد می‌باشد».

            یعقوب بن شیبه گوید: «صالح الحدیث»؛ «اسرائیل بن یونس، از زمره‌ی روایت کنندگانی به شمار می‌آید که لیاقت و شایستگی تحمّل و ادای حدیث را دارد؛ از این رو، حدیث وی، نوشته می‌شود و بدان، استدلال و استناد می‌گردد».

            و در جایی دیگر، در مورد اسرائیل بن یونس گفته است: «ثقة صدوق»؛ «وی، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد و صادق و راستگو و درستکار و امین می‌باشد».

            و ابوداود گوید: «اسرائیل، اصحّ حدیثاً من شریک»؛ «احادیث و روایات اسرائیل، صحیح‌تر و درست‌تر از احادیث شریک است».

            و نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات اسرائیل، نمی‌توان ایراد و نقصی را وارد کرد؛ چرا که وی، روایت کننده‌ای ثقه و قابل اعتماد می‌باشد.»

            محمد بن عبدالله بن نُمَیر گوید: «ثقة»؛ «اسرائیل، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق می‌باشد».

            و ابن سعد گوید: «کان ثقة وحدّث عنه الناس حدیثاً کثیراً»؛ «اسرائیل بن یونس، فردی ثقه و مورد اعتماد بود که مردم، به نقل احادیث و روایات فراوانی از وی پرداخته‌اند».

            و ابن حبان نیز وی را در شمار راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد ذکر کرده است: و علاوه از آن، اسرائیل بن یونس سبیعی، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) از وی، حدیث روایت نموده‌اند.

            در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «اسرائیل مع جلالة قدره وکونه من اَعلام أئمة الحدیث وشیوخ شیوخ الشیخین، صاحبی الصحیحین، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو من شیوخ الامام احمد بن حنبل»؛ «اسرائیل بن یونس- با وجود این که از شأن و مقام و منزلت و جایگاهی والا برخوردار است و از زمره‌ی پیشوایان بزرگ عرصه‌ی حدیث به شمار می‌آید و استاد اساتید امام بخاری و امام مسلم (نویسندگان «الجامع الصحیح» بخاری و «الجامع الصحیح» مسلم) می‌باشد - باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ احادیث فراوانی را روایت نموده است؛ و همو، یکی از اساتید امام احمد بن حنبل/ نیز می‌باشد».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[5]، به ذکر بیوگرافی و زندگی نامه‌ی اسرائیل بن یونس پرداخته و او را در جرگه‌ی علماء و صاحب نظران احناف، به حساب آورده و گفته است: «سمع اسرائیل هذا من ابی حنیفة ومن جدّه؛ روی له الشیخان»؛ «این اسرائیل، هم از امام ابوحنیفه/ و هم از پدربزرگش، به سماع حدیث پرداخته است؛ و شیخان (بخاری و مسلم) نیز از او حدیث روایت نموده‌اند».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[6] اسرائیل بن یونس را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[7] اسرائیل بن یونس را از زمره‌ی روایت کنندگان اهل کوفه به شمار آورده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده گوید:

                اسرائیل بن یونس سبیعی/ در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ می‌باشد؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول النبیّ ج: اللهم اغفرلی ما قدّمتُ وما اخّرتُ»:[8]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ المَجِیدِ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ أَبِی مُوسَى، وَأَبِی بُرْدَةَ، أَحْسِبُهُ عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ کَانَ یَدْعُو: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وَإِسْرَافِی فِی أَمْرِی، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی هَزْلِی وَجِدِّی وَخَطَایَایَ وَعَمْدِی، وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی» (ح 6399)

            «محمد بن مثنّی، از عبیدالله بن عبدالجمید، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از ابواسحاق، از ابوبکر بن ابوموسی و ابوبردة - می‌پندارم - که از ابوموسی اشعری برای ما روایت کرده که وی از پیامبر ج روایت نموده است که آن حضرت ج چنین دعا می‌فرمودند: «اللهم اغفرلی خطیئتی وجَهلی، واسرافی فی امری، وما انت اعلم به منّی؛ اللّهم اغفرلی هزلی وجِدّی، وخطایای وعمدی وکلّ ذلک عندی»؛ «بار خدایا! گناهانم، نادانی هایم، زیاده روی هایم را در کارها و چیزهایی را که تو بهتر از من می‌دانی، مغفرت کن. خدایا! شوخی‌ها، جدّی‌ها و گناهان سهوی و عمدی مرا ببخشای؛ چرا که همه‌ی این کارها را مرتکب شده‌ام».

* در باب «صفة الجنّة والنار»:[9]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَجَاءٍ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ القِیَامَةِ رَجُلٌ، عَلَى أَخْمَصِ قَدَمَیْهِ جَمْرَتَانِ، یَغْلِی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ کَمَا یَغْلِی المِرْجَلُ وَالقُمْقُمُ» (ح 6562)

            «عبدالله بن رجاء، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از ابواسحاق، از نعمان بن بشیرس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «بی‌گمان، آسان‌ترین عذاب دوزخیان در روز قیامت، از آنِ شخصی است که دو اخگر در گودی کف پاهایش گذاشته می‌شود که بر اثر آن، مغز سرش به جوش می‌آید همانگونه که دیگ و ظرف عطّار می‌جوشد».

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨ [الأحزاب: 38]»:[10]

            «حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ أُسَامَةَ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ جَاءَهُ رَسُولُ إِحْدَى بَنَاتِهِ، وَعِنْدَهُ سَعْدٌ وَأُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ وَمُعَاذٌ، أَنَّ ابْنَهَا یَجُودُ بِنَفْسِهِ، فَبَعَثَ إِلَیْهَا: لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَلِلَّهِ مَا أَعْطَى، کُلٌّ بِأَجَلٍ، فَلْتَصْبِرْ وَلْتَحْتَسِبْ» (ح6602)

            «مالک بن اسماعیل، از اسرائیل بن یونس سبیعی، از عاصم، از ابوعثمان، از اسامهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: نزد پیامبر خدا ج بودم که قاصد یکی از دختران آن حضرت ج آمد؛ و این در حالی بود که سعد بن عبادة، ابیّ بن کعب و معاذ بن جبل نیز به نزد رسول خدا ج نشسته بودند؛ قاصد خطاب به پیامبر ج گفت: پسر دختر شما در سکرات مرگ به سر می‌برد (و چه بسا بمیرد)؛ آن حضرت ج قاصد را به سوی دخترش فرستاد تا بدو بگوید: «از آنِ خداست آنچه بدهد و بگیرد؛ همه نزد او، مدتی تعیین شده دارند؛ صبر کن و امید ثواب داشته باش».

* باب «من ترک بعض الاختیار مخافة ان یقصر فیهم بعض الناس فیقعوا فی اشدّ منه».[11]

* باب «التوجّه نحو القبلة حیث کان».[12]

* باب «المرأة تطرح عن المصلّی شیئاً من الأذی».[13]

* باب «کیف صلاة اللیل وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل».[14]

* باب «اذا تصدّق علی ابنه وهو لایشعر».[15]

* باب «متی یصلّی الفجر بجمع».[16]

* باب «قول الله تعالی: ﴿لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ [البقرة: 187]».[17]

* باب «من حفر بئراً فی ملکه لم یضمن».[18]

* باب «من عرَّف اللقطة ولم یدفعها الی السلطان».[19]

* باب «عمل صالح قبل القتال».[20]

* باب «صفة ابلیس وجنوده».[21]

* باب «خمس من الدواب فواسق، یقتلن فی الحرم».[22]

            به هر حال، روایات اسرائیل بن یونس سبیعی کوفی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 60 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی اسرائیل بن یونس سبیعی را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/2/56؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/96؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/330 و 331؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/79؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 7/20-25؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/100؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 2/335، «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/208، 209 و 210؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/115؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/229-231؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/88؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 97؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 37؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/42؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 2/164 به شماره‌ی 466؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/374

[2]-           «تذکرة الحفّاظ»، حافظ ذهبی 1/214

[3]-           «تهذیب التهذیب» 1/299، 230 و 231

[4]-           «جامع المسانید» 2/389

[5]-           «الجواهر المضیة» 1/141

[6]-           «عقود الجمان»، ص 99

[7]-           «المناقب» کردری 2/223

[8]-           «الجامع الصحیح» امام بخاری 2/947

[9]-           همان 2/971

[10]-        همان 2/976

[11]-        همان 1/24

[12]-        همان 1/57

[13]-        همان 1/74

[14]-        همان 1/153

[15]-        همان 1/191

[16]-        همان 1/228

[17]-        همان 1/256

[18]-        همان 1/317

[19]-        همان 1/329-330

[20]-        همان 1/394

[21]-        همان 1/464

[22]-        همان 1/467

6- اسحاق بن یوسف اَزْرق حنفی/[1] ‍[متوفّای 195 ه‍ . ق]

6- اسحاق بن یوسف اَزْرق حنفی/[1]
‍[متوفّای 195 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد، اسحاق بن یوسف بن مِرداس، ابومحمد قُرشی واسطی اَزْرق می‌باشد که از اعمش، ابن عون، فضیل بن غزوان، مسعر بن کدام و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی روایت و درایت، به سماع حدیث و روایت آن پرداخته است.

و از کسانی که از اسحاق بن یوسف، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ احمد بن منیع؛ محمد بن مثنی؛ سعدان بن نصر و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            اسحاق بن یوسف، یکی از پیشوایان و امامان و عابدان و پارسایان و متدیّنان و خداترسان بود؛ وی به سال 117 ه‍ . ق دیده به جهان گشود؛ گفته شده است که اسحاق بن یوسف، بیست سال چنان زندگی به سر برد که سرش را به سوی آسمان نیز بلند نکرد. به راستی او داناترین و آگاه‌ترین مردمان نسبت به حدیث «شریک» بود؛ زیرا وی از شریک، بسیار حدیث روایت نموده بود. اسحاق بن یوسف، قرآن را به نزد حمزة الزیّات فرا گرفت و خواند و به سال 195 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

            شایان ذکر است که تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، به (احادیث و روایات) اسحاق بن یوسف ازرق، استدلال و استناد کرده‌اند.

حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            از احمد بن حنبل پرسیده شد: «اسحاق الارزق ثقة؟»؛ «آیا اسحاق ازرق، فردی مؤثق و قابل اعتماد است؟» وی در پاسخ بدین سؤال گفت: «ای والله! ثقة»؛ «آری؛ سوگند به خدا که وی از راویان ثقه و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود».

            یحیی بن معین و احمد عجلی گفته‌اند: «ثقة»؛ «اسحاق بن یوسف ازرق؛ روایت کننده‌ای معتبر و مورد وثوق می‌باشد». ابوحاتم گفته است: «صحیح الحدیث، صدوق، لا بأس به»؛ «احادیث و روایات اسحاق بن یوسف ازرق، صحیح و ثابت است؛ خود او نیز، فردی صادق و امین، راستگو و درستکار و مورد اعتماد و وثوق می‌باشد».

            یعقوب بن شیبه گوید: «کان من اعلمهم بحدیث شریک»؛ «اسحاق بن یوسف، یکی از داناترین و آگاه‌ترین مردمان، نسبت به حدیث شریک بود».

            و خطیب بغدادی نیز در شأن وی گوید: «کان من الثقات المأمونین»؛ «اسحاق بن یوسف، یکی از راویان مؤثق و معتبر، و مطمئن و قوی، مورد اعتماد و امانت دار و درستکار و شریف بود».

            ابن حبان نیز، اسحاق بن یوسف ازرق را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کرده است، و بزّار نیز گفته است: «کان ثقة»؛ «اسحاق بن یوسف، از زمره‌ی افراد قابل اعتماد و مورد وثوق بود».

            حافظ مزّی در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] و علامه ابن بزاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، اسحاق بن یوسف ازرق را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند. ناگفته نماند که علامه کردری، وی را از راویان شهر «واسط» برشمرده که به نقل رویات از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[7]، به ذکر اسحاق بن یوسف پرداخته و او را در جرگه‌ی علماء و صاحب نظران احناف برشمرده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[8] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو مع جلالة قدره وکونه من شیوخ احمد ویحیی بن معین، یروی عن ابی حنیفة الاحادیث الکثیرة فی هذه المسانید»؛ «اسحاق بن یوسف - با وجود این که از مقام و جایگاهی والا برخوردار بود و از زمره‌ی اساتید احمد بن حنبل و یحیی بن معین به شمار می‌آمد - باز هم در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ احادیث فراوانی را روایت نموده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، اسحاق بن یوسف را در زمره‌ی روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.

نگارنده گوید:

            اسحاق بن یوسف ازرق از ابوحنیفه، از علقمة بن مرثد، از سلیمان بن بریدة، از پدرش، از رسول خدا ج، روایت نموده است که آن حضرت ج فرمودند: «الدّال علی الخیر کفاعله»؛ «راهنمای به سوی نیکی و خوبی، بسان انجام دهنده‌ی آن است».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[10] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد و ابوعبدالله بن خسرو بلخی، این حدیث را در مُسندهای خویش، به نقل از اسحاق بن یوسف ازرق، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده‌اند.

            و همچنین اسحاق بن یوسف ازرق، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «اذا وقع الذباب فی شراب احدکم فلیغمسه؛ ثم لینزعه؛ فانّ فی احدی جناحیه داء وفی الاخری شفاء»:[11]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ الأَزْرَقُ، حَدَّثَنَا عَوْفٌ، عَنِ الحَسَنِ، وَابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: غُفِرَ لِامْرَأَةٍ مُومِسَةٍ، مَرَّتْ بِکَلْبٍ عَلَى رَأْسِ رَکِیٍّ یَلْهَثُ، قَالَ: کَادَ یَقْتُلُهُ العَطَشُ، فَنَزَعَتْ خُفَّهَا، فَأَوْثَقَتْهُ بِخِمَارِهَا، فَنَزَعَتْ لَهُ مِنَ المَاءِ، فَغُفِرَ لَهَا بِذَلِکَ» (ح 3321)

«حسن بن صبّاح، از اسحاق ازرق، از عوف، از حسن و ابن سیرین، از ابوهریرهس برای ما روایت شده که رسول خدا ج فرمودند: «زن فاحشه‌ای بخشیده شد؛ آن زن، سگی را دید که کنار چاه آبی، قرار دارد و زبانش، از شدّت تشنگی، بیرون آمده و می‌خواهد بمیرد؛ او کفش خویش را درآورد و به چادرش بست و اینگونه از چاه، آب کشید؛ (و آن سگ را نجات داد)؛ به خاطر این کار، مورد آمرزش و مغفرت قرار گرفت».

* در باب «غزوة الحدیبیّة»:[12]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ خَلَفٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ یُوسُفَ، عَنْ أَبِی بِشْرٍ وَرْقَاءَ، عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی لَیْلَى، عَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَآهُ وَقَمْلُهُ یَسْقُطُ عَلَى وَجْهِهِ، فَقَالَ: أَیُؤْذِیکَ هَوَامُّکَ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَحْلِقَ، وَهُوَ بِالحُدَیْبِیَةِ، لَمْ یُبَیِّنْ لَهُمْ أَنَّهُمْ یَحِلُّونَ بِهَا، وَهُمْ عَلَى طَمَعٍ أَنْ یَدْخُلُوا مَکَّةَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ الفِدْیَةَ، فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَنْ یُطْعِمَ فَرَقًا بَیْنَ سِتَّةِ مَسَاکِینَ، أَوْ یُهْدِیَ شَاةً، أَوْ یَصُومَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ» (ح 4159)

            «حسن بن خلف، از اسحاق بن یوسف ازرق، از ابی بشر و رقاء، از ابن ابی نجیح، از مجاهد، از عبدالرحمن بن ابی لیلی، از کعب بن عجرةس برای ما چنین روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج او (یعنی کعب بن عجرةس) را دید که شپش از سر وی، بر روی وی می‌افتاد؛ از این رو فرمود: «آیا شپش‌ها، تو را آزار می‌رساند؟» گفت: آری. رسول خدا ج بدو دستور داد تا موی سرش را بتراشد، در حالی که او در حدیبیه بود و برای آن‌ها بیان نکرد که از احرام درآیند؛ و آن‌ها در طمع آن بودند که با احرام، به مکه‌ی مکرمه درآیند؛ سپس خداوند بلند مرتبه در مورد فدیه، وحی فرستاد و رسول خدا ج نیز به کعب بن عجرةس فرمان داد که یک پیمانه طعام را میان شش نفر انسان مستمند تقسیم کند یا گوسفندی قربان نماید و یا سه روز، روزه بگیرد».

* در باب «کیف کان عیش النبیّ ج واصحابه وتخلّیهم من الدنیا»:[13]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ هُوَ الأَزْرَقُ، عَنْ مِسْعَرِ بْنِ کِدَامٍ، عَنْ هِلاَلٍ الوَزَّانِ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: مَا أَکَلَ آلُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَکْلَتَیْنِ فِی یَوْمٍ إِلَّا إِحْدَاهُمَا تَمْرٌ» (ح 6455)

            «اسحاق بن ابراهیم بن عبدالرحمن، از اسحاق ازرق، از معسر بن کدام، از هلال، از عروه، از عایشهل برای ما روایت نموده که وی گفته است: «آل محمد ج در یک روز، دو نوع خوراک نخورده مگر آن که یکی از آن دو، خرما بوده است».

* باب «این یصلّی الظهر فی یوم التربیة».[14]

* باب «من صلّی العصر یوم النَّفْر بالاَبْطَح».[15]

* باب «حدیث الافک».[16]

* باب «اثم الزُّناة».[17]




[1]-           بیوگرافی اسحاق بن یوسف اَزْرق را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/406؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/79 و 80؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/238؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/52؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/319؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 2/171؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/82؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/225؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/78؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 138؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 36؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/30؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری 2/161 به شماره‌ی 464؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/343؛ و «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/315

[2]-           «تذکرة الحفّاظ»، حافظ ذهبی 1/320

[3]-           «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/225

[4]-           «تهذیب الکمال» 19/103

[5]-           «تبییض الصحیفة»؛ ص 65

[6]-           «المناقب»، کردری 2/229

[7]-           «الجواهر المضیّة» 1/140

[8]-           «جامع المسانید» 2/387

[9]-           «عقود الجمان»؛ ص 99

[10]-        «جامع المسانید» 1/121 و 120

[11]-        «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/467

[12]-        همان 2/597

[13]-        همان 2/956

[14]-        «الجامع الصحیح» امام بخاری 1/224

[15]-        همان 1/237

[16]-        همان 2/598

[17]-        همان 2/1006

5- اسحاق بن ابراهیم حنفی؛ معروف به «ابن راهویه»/[1] [متوفّای 238 ه‍ . ق]

5- اسحاق بن ابراهیم حنفی؛ معروف به «ابن راهویه»/[1]
[متوفّای 238 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای والامقام و حافظ بزرگ حدیث: ابویعقوب تمیمی حنظلی مَروزی (اسحاق بن ابراهیم بن مَخلَد بن ابراهیم بن مَطر)، ساکن نیشابور و عالم و دانشمند آن سرزمین، بلکه شیخ و رهبر و زعیم و سرور مردمان مشرق زمین می‌باشد که به «ابن راهویه» شناخته می‌شود.

            ابن راهویه، به سال 166 ه‍ . ق یا 161 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و در همان اوان کودکی، از عبدالله بن مبارک، جریر بن عبدالحمید، عبد العزیز بن عبدالصمد عمی، فضیل بن عیاض، عیسی بن یونس، دَراوَردی و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، به سماع حدیث پرداخت.

و از اسحاق بن راهویه نیز، این افراد، به سماع حدیث پرداخته‌اند:

            امام بخاری؛ امام مسلم؛ امام ترمذی؛ امام ابوداود؛ امام نسایی؛ امام احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ استادش یحیی بن آدم؛ حسن بن سفیان؛ ابوالعباس سرّاج و شمار زیادی از دیگر مردمان.

            به محمد بن اسلم طوسی، خبر وفات اسحاق بن راهویه رسید؛ از این رو، او در شأن وی گفت: «ما اعلم احداً کان اخشی لله من اسحاق؛ یقول الله: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ [فاطر: 28]؛ وکان اعلم الناس؛ ولو کان الثوری والحمادان فی الحیاة، لاحتاجوا الیه»؛ «کسی را سراغ ندارم که از اسحاق بن راهویه، پارساتر و پرهیزگارتر باشد؛ (زیرا وی عالم و دانشمند راستین بود) و خداوند بلند مرتبه نیز می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ [فاطر: 28] «تنها بندگان دانا و دانشمند از خدا، ترس آمیخته با تعظیم و بزرگداشت دارند»؛ به راستی اسحاق، داناترین و آگاه‌ترین مردمان بود؛ و اگر چنان‌چه سفیان ثوری، ابواسماعیل بصری حماد بن زید بن درهم ازْدی جهضمی و ابوسلمة حماد بن سلمة بن دینار بصری، در قید حیات نمی‌بودند، حتماً مردمان، به اسحاق بن راهویه، نیاز پیدا می‌کردند».

            و نسایی گوید: «اسحاق، ثقة مأمون، امام»؛ «اسحاق بن راهویه، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، امین و درستکار و امام و پیشوا بود».

            و ابوداود خَفّاف گوید: «سمعتُ اسحاق بن راهویه، یقول: کانّی انظر الی مائة الف حدیث فی کتبی وثلاثین الفاً اسردها؛ قال: واَملی علینا اسحاق من حفظه احد عشر الف حدیث؛ ثم قرأها علینا؛ فما زاد حرفاً ولا نقص حرفاً»؛ «از اسحاق بن راهویه شنیدم که می‌گفت: گویی که من، در کتاب هایم، صدهزار حدیث را مورد بررسی و کاوش و تحقیق و وارسی قرار داده‌ام و به نقل و روایت سی هزار حدیث از آن‌ها پرداخته‌ام. ابوداود خَفّاف، در ادامه گوید: اسحاق از حفظ خویش، یازده هزار حدیث بر ما املا و دیکته کرد؛ سپس همان‌ها را بر ما خواند؛ بی‌آن که حرفی را بر آن‌ها بیافزاید و یا حرفی را از آن‌ها کم نماید».

            و ابوزرعه گفته است: «ما رئی احفظ من اسحاق»؛ «تاکنون (در عرصه‌ی حدیث)، حافظ‌تر از اسحاق بن راهویه، دیده نشده است».

            ابوحاتم گوید: «العجب من اتقانه وسلامته من الغلط مع ما رزق من الحفظ»؛ «مهارت و زبردستی، درستی و چیرگی و خبرگی و استادی اسحاق بن راهویه، و سالم بودنش از اشتباه و غلط، بسیار شگفت انگیز و حیرت آور است؛ و همه‌ی این‌ها در کنار حفظ و ضبطی است که از ناحیه‌ی خداوند بلند مرتبه، بهره‌ی او شده است».

            و عبدالله بن احمد بن شبویه گوید: «سمعتُ احمد بن حنبل یقول: اسحاق لم یلق مثله»؛ «از احمد بن حنبل شنیدم که می‌گفت: تاکنون، با کسی چون اسحاق بن راهویه، دیدار و ملاقات نشده است».

            بخاری گوید: «مات لیلة نصف شعبان، سنة ثمان وثلاثین ومائتین؛ وله سبع وسبعون سنة»؛ «اسحاق بن راهویه، در شب نیمه‌ی شعبان، به سال 238 ه‍ . ق - در 77 سالگی - درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».

            و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی در کتاب «عقود الجمان»،[3] اسحاق بن راهویه را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[4]

            علامه عبدالرشید نعمانی، در حاشیه‌ی کتاب «الامام ابن ماجة وکتابه السنن»،[5] گفته است: «انّ ابن راهویه، تفقّه اوّلاً بمَرو علی مذهب الامام ابی حنیفة/ عند عبدالله بن مبارک واصحابه؛ ثمّ لمّا حلّ بالبصرة فی رحلته، جلس الی عبدالرحمن بن مهدی؛ واتّصل به فحصل فیه الانحراف عن فقه ابی حنیفة بصحبة ابن مهدی، حتّی اصبحت طریقته فی الفقه اشبه شیء بالظاهریة؛ فسبحان مقلّب القلوب»؛ «در ابتدا، اسحاق بن راهویه، فقه را در سرزمین «مَرو» بر مبنای مذهب امام ابوحنیفه/ به نزد عبدالله بن مبارک و دیگر پیروان او فراگرفت؛ آنگاه در سفری که به بصره داشت، به عبدالرحمن بن مهدی پیوست و همنشین و همرکاب او شد؛ و این چنین بود که با همنشینی و همراهی با ابن مهدی، از فقه ابوحنیفه برگشت؛ و بدین سان بود که روش و منهج فقهی‌اش، چیزی شبیه فقه ظاهریه شد. از تمام ناتوانی‌ها و ناشایستی‌ها، خداوندی پاک و منزّه است که گرداننده‌ی دل‌ها است».

            و این در حالی است که علامه نعمانی در متن کتاب «الامام ابن ماجة وکتابه السنن» گوید: «و هو حنفیٌّ»؛ «اسحاق بن راهویه، حنفی بود».

            و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: «و هو یروی عن اصحاب ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «اسحاق بن راهویه، در این مسانید، از شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».

            و حافظ ابن حجر عسقلانی در مقدمه‌ی کتاب «فتح الباری»[7] (درباره‌ی تدوین و ساماندهی و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح البخاری») گوید: «و قوی عزمه علی ذلک ما سمعه من استاذه امیرالمؤمنین فی الحدیث والفقه، اسحاق بن ابراهیم الحنظلی، المعروف بابن راهویه؛ وذلک فیما اخبرنا ابومنصور القزاز، اخبرنا الحافظ ابوبکر الخطیب، اخبرنی محمد بن احمد بن یعقوب، اخبرنا محمد بن نعیم، سمعتُ خلف بن محمد البخاری بها یقول: سمعتُ ابراهیم بن معقل النسفی یقول: قال ابوعبدالله، محمد بن اسماعیل البخاری: «کنّا عند اسحاق بن راهویه، فقال: لو جمعتُم کتباً مختصراً لصحیح سنّة رسول الله ج! قال: فوقع ذلک فی قلبی؛ فاخذتُ فی جمع الجامع الصحیح».[8]

                «عزم امام بخاری/ زمانی بر تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» جزم شد که پیشنهاد نگارش و تدوین آن را از استاد خویش، امیر مؤمنان در حدیث و فقه: اسحاق بن ابراهیم حنظلی - معروف به «ابن راهویه» - شنید؛ و داستان از این قرار بود که ابومنصور قزاز، از حافظ ابوبکر خطیب، از محمد بن احمد بن یعقوب، از محمد بن نعیم چنین به ما خبر داده‌اند که محمد بن نعیم گوید: از خلف بن محمد بخاری شنیدم که می‌گفت: از ابراهیم بن معقل نسفی شنیدم که می‌گفت: ابوعبدالله بن محمد بن اسماعیل بخاری گفته است: ما به نزد اسحاق بن راهویه بودیم؛ وی گفت: کاش می‌شد تا کتابی مختصر و موجز برای احادیث صحیح رسول خدا ج تدوین و گردآوری و نگارش و ساماندهی می‌نمودید! امام بخاری گوید: این سخن اسحاق بن راهویه، در قلبم تأثیر گذاشت و آن را تحت الشعاع خویش قرار داد؛ از این رو، تصمیم به نگارش و تألیف و تدوین و ساماندهی «الجامع الصحیح» گرفتم».

            از این روایت، چنین دانسته می‌شود که سبب تدوین و گردآوری و نگارش و تألیف «الجامع الصحیح» امام بخاری، خود اسحاق بن راهویه بوده است؛ زیرا امام بخاری، به پیشنهاد اسحاق بن راهویه، دست به گردآوری و تدوین «الجامع الصحیح» یازید؛ و این در حالی است که اسحاق بن راهویه؛ حنفی بود؛ از این رو، سبب تدوین و نگارش «الجامع الصحیح» امام بخاری، فردی از احناف است.

نگارنده گوید:

            اسحاق بن راهویه/ در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ الی قوله عظیم»:[9]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عِیسَى بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ [الأنعام: 82] إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ شَقَّ ذَلِکَ عَلَى المُسْلِمِینَ، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّنَا لاَ یَظْلِمُ نَفْسَهُ؟ قَالَ: لَیْسَ ذَلِکَ إِنَّمَا هُوَ الشِّرْکُ أَلَمْ تَسْمَعُوا مَا قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ » (ح 3429)

            «اسحاق بن راهویه، از عیسی بن یونس، از اعمش، از ابراهیم، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت نموده که گفته است: هنگامی که این آیه نازل شد: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ [الأنعام: 82] «کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با ستم نیامیخته باشند».

            نزول این آیه بر مسلمانان دشوار آمد و آنان را پریشان و مضطرب ساخت؛ از این رو، خطاب به پیامبر ج گفتند: ای فرستاده‌ی خدا! چه کسی از ما، بر خویشتن، ظلم و ستم روا نداشته است؟ رسول خدا ج فرمود: این، آن چیزی نیست که شما تصور می‌کنید؛ بلکه مراد از ظلم و ستم در آیه، «شرک و چندگانه پرستی» است؛ آیا آنچه را لقمان به پسرش گفت، نشنیده‌اید؛ آنجا که گفت: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣ [لقمان: 13] «بی‌گمان، شرک، ستم بزرگی است».

* در باب «کنیة النبیّ ج»:[10]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا الفَضْلُ بْنُ مُوسَى، عَنِ الجُعَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، رَأَیْتُ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ، ابْنَ أَرْبَعٍ وَتِسْعِینَ، جَلْدًا مُعْتَدِلًا، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتُ: مَا مُتِّعْتُ بِهِ سَمْعِی وَبَصَرِی إِلَّا بِدُعَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِنَّ خَالَتِی ذَهَبَتْ بِی إِلَیْهِ، فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ ابْنَ أُخْتِی شَاکٍ، فَادْعُ اللَّهَ لَهُ، قَالَ: فَدَعَا لِی» (ح3540)

            «اسحاق بن راهویه، از فضل بن موسی، از جُعید بن عبدالرحمن برای ما روایت کرده که گفته است: سائب بن یزید را دیدم که در نود و چهار سالگی، همچنان سالم و تندرست و نیرومند و استوار بود؛ سائب گفت: می‌دانم که برخورداری من از نعمت چشم و گوش، صرفاً مدیون دعای رسول خدا ج می‌باشد. خاله‌ام مرا نزد آن حضرتج برد و گرفت: ای رسول خدا ج! این خواهرزاده‌ی من بیمار است؛ برایش دعا کن. رسول خدا ج نیز برایم دعا کرد».

* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ [المائدة: 90]:[11]

            «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الحَنْظَلِیُّ، أَخْبَرَنَا عِیسَى، وَابْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ أَبِی حَیَّانَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى مِنْبَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ نَزَلَ تَحْرِیمُ الخَمْرِ، وَهْیَ مِنْ خَمْسَةٍ مِنْ: العِنَبِ وَالتَّمْرِ وَالعَسَلِ وَالحِنْطَةِ وَالشَّعِیرِ، وَالخَمْرُ مَا خَامَرَ العَقْلَ» (ح 4619)

            «اسحاق بن ابراهیم حنظلی، از عیسی و ابن ادریس، از ابوحیّان، از شعبی، از ابن عمر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عمر بن خطابس بر فراز منبر رسول خدا ج شنیدم که می‌گفت: اما بعد؛ هان‌ای مردم! به راستی، تحریم شراب از ناحیه‌ی خداوند نازل شده است؛ و بدانید که شراب از پنج چیز است: انگور؛ خرما؛ عسل؛ گندم و جو. و شراب (خمر)، آن چیزی است که عقل را بپوشاند».

* باب «قوله: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ [المائدة: 90][12].

* باب «قوله: ﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ [التوبة: 79][13].

* باب «قوله: «و قولوا حطّة».[14]

* باب «قوله: اَمنةً نعاساً».[15]

* باب «غزوة خیبر».[16]

* باب «فضل من علم وعلّمه».[17]

* باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قومٍ کراهیة ان یفهموا».[18]

* باب «لاتقبل صلاة بغیر طهور».[19]

* باب «ما یستر من العورة».[20]

* باب «الاسیر او الغریم یربط فی المسجد».[21]

* باب «ما یقول اذا سمع المنادی».[22]

* باب «الاذان قبل الفجر».[23]

* باب «کیف صلاة اللیل وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل».[24]

* باب «متی یحلّ المُعتمر».[25]

* باب «النّحر فی منحر النبیّ ج بمنی».[26]

            به هر حال، روایات اسحاق بن راهویه/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام بخاری در بیشتر 67 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی اسحاق ابن راهویه را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/379؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/72؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/209؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/115؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 6/345؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 1/199؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 11/118؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/106؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 2/10؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/190؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/76؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 191؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی 1/23؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/31

[2]-           «تذکرة الحفّاظ»، 2/433، 434 و 435

[3]-           «عقود الجمان»؛ ص 99

[4]-           «المناقب»؛ کردری 2/241

[5]-           «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»؛ ص 123

[6]-           «جامع المسانید» 2/410

[7]-           «هدی الساری»، مقدمة فتح الباری 1/4

[8]-           «طبقات الشافعیة الکبری»، سبکی 2/221؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 2/8؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 12/401؛ و «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/91

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/487

[10]-        همان 1/501

[11]-        همان 2/664

[12]-        همان 2/664

[13]-        همان 2/673

[14]-        همان 2/668

[15]-        همان 2/655

[16]-        همان 2/608

[17]-        همان 1/18

[18]-        همان 1/24

[19]-        همان 1/25

[20]-        همان 1/53

[21]-        همان 1/66

[22]-        همان 1/86

[23]-        همان 1/87

[24]-        همان 1/153

[25]-        همان 1/241

[26]-        همان 1/231