46- باب: قَوله تَعَالى: ﴿الٓمٓ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ﴾
باب [46]: قوله تعالی: ﴿الم، روم مغلوب شد﴾
1759- عَنْ ابْنِ مَسْعودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، وَقَدْ بَلَغَهُ رَجُلٌ یُحَدِّثُ فِی کِنْدَةَ، فَقَالَ: یَجِیءُ دُخَانٌ یَوْمَ القِیَامَةِ فَیَأْخُذُ بِأَسْمَاعِ المُنَافِقِینَ وَأَبْصَارِهِمْ، یَأْخُذُ المُؤْمِنَ کَهَیْئَةِ الزُّکَامِ، فَفَزِعْنَا، فَأَتَیْتُ ابْنَ مَسْعُودٍ، وَکَانَ مُتَّکِئًا فَغَضِبَ فَجَلَسَ، فَقَالَ: مَنْ عَلِمَ فَلْیَقُلْ، وَمَنْ لَمْ یَعْلَمْ فَلْیَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ، فَإِنَّ مِنَ العِلْمِ أَنْ یَقُولَ لِمَا لاَ یَعْلَمُ: لاَ أَعْلَمُ، فَإِنَّ اللَّهَ قَالَ لِنَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ﴾، وَإِنَّ قُرَیْشًا أَبْطَئُوا عَنِ الإِسْلاَمِ، فَدَعَا عَلَیْهِمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَیْهِمْ بِسَبْعٍ کَسَبْعِ یُوسُفَ» فَأَخَذَتْهُمْ سَنَةٌ حَتَّى هَلَکُوا فِیهَا، وَأَکَلُوا المَیْتَةَ وَالعِظَامَ، وَیَرَى الرَّجُلُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، کَهَیْئَةِ الدُّخَانِ، فَجَاءَهُ أَبُو سُفْیَانَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ جِئْتَ تَأْمُرُنَا بِصِلَةِ الرَّحِمِ، وَإِنَّ قَوْمَکَ قَدْ هَلَکُوا فَادْعُ اللَّهَ، فَقَرَأَ: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ﴾ إِلَى قَوْلِهِ: ﴿عَآئِدُونَ﴾ أَفَیُکْشَفُ عَنْهُمْ عَذَابُ الآخِرَةِ إِذَا جَاءَ ثُمَّ عَادُوا إِلَى کُفْرِهِمْ، فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿یَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ﴾: یَوْمَ بَدْرٍ وَلِزَامًا: یَوْمَ بَدْرٍ ﴿الٓمٓ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ﴾ إِلَى ﴿سَیَغۡلِبُونَ﴾ [رواه البخاری: 4774].
1759- روایت است که برای ابن مسعودس خبر رسید که شخصی در (کِندَه)، [(کِندَه) جایی است نزدیک کوفه] میگوید: در روز قیامت دودی میآید و شنوائی و بینائی منافقان را از بین میبرد، و تاثیرش بر مؤمنان مانند حالت زکام است.
[چون ابن مسعودس این سخن را شنید] در حالی که تکیه داده بود، به غضب شد و در جایش نشست و گفت: کسی اگر چیزی میداند بگوید، و اگر نمیداند بگوید: (الله أعلم) یعنی: خداوند داناتر است، زیرا نشانۀ دانش آن است که اگر شخص چیزی نمیداند بگوید: نمیدانم، زیرا خداوند متعال به پیامبر خود ج فرمودند: ﴿بگو! من در مقابل این عمل [یعنی: تبلیغ رسالت] از شما مزدی نمیخواهم، و از تکلف کنندگان نیستم﴾([2]).
و ابن مسعودس میگوید: چون قوم قریش در داخل شدن به اسلام سستی و تاخیر نمودند، پیامبر خدا ج بر آنها نفرین نموده و گفتند: که: «خدایا! مرا بر این مردم از طریق هفت سال قحطی که قوم یوسف را به آن دچار ساختی مدد کن».
و همان بود که به قحطی دچار گشتند، تا اینکه هلاک شدند، و مردهها و استخوانها را خوردند، و مابین آسمان و زمین به نظر شخص مانند دود میآمد.
ابوسفیان نزد پیامبر خدا ج آمده و گفت: یا محمد! خودت آمده و ما را به صلۀ رحم دعوت میکنی، و اینک قوم خودت از بین رفتند، برای آنها نزد خدا دعا کن.
و پیامبر خدا ج این آیت را تلاوت نمودند: ﴿به انتظار روزی باش که آسمان دود آشکاری را بیاورد﴾ تا اینجا که: ﴿... شما بازگشت کنندگان هستید﴾، [یعنی: اگر این عذاب از شما رفع گردد، دوباره به کفر و طغیان خود برمیگردید]، و آیا عذاب آخرت بعد از آنکه مقرر شود از آنها برگردانده خواهد شد، و باز آنها به کفر خود برگردند.
و این معنی این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿روزی که آنها را به شدت هرچه بیشتر مورد مواخذۀ قرار دهیم﴾، و مراد از این روز، روز بدر است، و روز بدر حتمی است([3])، و مراد از (لزام) [به اسارت گرفتن کفار] در روز بدر است، ﴿الم، نزدیک این سر زمین رومیان مغلوب شدند، و بعد از مغلوب شدن، دیری نخواهد گذشت که در ظرف چند سال غالب خواهند شد﴾.
سُورَةُ السَّجْدَةِ
[1]- از مسائل متعلق به این سوره آنکه:
1) سورۀ روم – به استثنای دو آیت آن – مکی است.
2) این سورۀ دارای (6) شش رکوع، و (60) شصت آیت، و (827) هشت صد وبیست وهفت کلمه، و (3547) سه هزار و پنج صد وچهل وهفت حرف، و (1687) یک هزار وشش صد وهشتاد وهفت نقطه است.
[2]- و چون سخن گفتن در موضوعی که انسان بر آن علم ندارد نوعی تکلف است، بنابراین باید از آن خود داری نماید، و بعد از آن ابن مسعودس قصه (دود) را بیان کرد.
[3]- این نظر ابن مسعودس است، ولی از علی بن ابی طالبس روایت است که گفت: «این (دود) هنوز نیامده است، روزی که این دود بیاید، تاثیرش بر مسلمانان مانند زکام، و بر کافر نفوذ کننده است، یعنی: از بینیاش داخل گردیده و از گوشش خارج میشود.
45- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿ٱلَّذِینَ یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ﴾
باب [45]: قوله تعالی: ﴿کسانی که بر روی خود به سوی دوزخ کشیده میشوند﴾
1758- أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ یُحْشَرُ الکَافِرُ عَلَى وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «أَلَیْسَ الَّذِی أَمْشَاهُ عَلَى الرِّجْلَیْنِ فِی الدُّنْیَا قَادِرًا عَلَى أَنْ یُمْشِیَهُ عَلَى وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 4760].
1758- از انس بن مالکس روایت است که کسی از پیامبر خدا ج پرسید: کافر در روز قیامت چگونه بر رویش حشر میشود؟
فرمودند: «مگر آن ذاتی که او را در دنیا بر دو پایش روان ساخت، قادر نیست که در روز قیامت او را بر رویش روان سازد»؟([2]).
سُورَة الرُّومُ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) فرقان به معنی جدا، و یا جدا ساختن است، و یکی از نامهای قرآن مجید (فرقان) است، و سببش آن است که قرآن کریم بین حق و باطل فرق میکند، و بعضی میگویند که سبب تسمیۀ قرآن کریم به (فرقان) آن است که به یکبارگی نازل نشده است، بلکه جدا جدا و کم کم نازل شده است، و سورۀ فرقان – به استثنای یک یا دو آیت آن – مکی است.
2) این سورۀ دارای (6) شش رکوع، و (77) هفتاد وهفت آیت، و (906) نه صد وشش کلمه، و (3919) سه هزار ونه صد ونوزده حرف، و (1751) یک هزار وهفت صد وپنجاه ویک نقطه است.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث نبوی شریف این طور دانسته میشود که کفار در روز قیامت بر روی خود انداخته شده و به همان طریق به سوی دوزخ روان میگردند، و این به سبب آن است که آنها در دنیا از سجده کردن به خدا ابا ورزیده بودند، و اکنون برخلاف عمل خود مجازات میگردند، و دیگر اینکه رفتن بر روی یک نوع عذاب است، و عذاب کفار پیش از رسیدن به دوزخ شروع میشود.
43- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ یَکُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ﴾
باب [43]: قوله تعالی: ﴿کسانی که همسران خود را متهم به زنا میکنند و جز خود، شاهد دیگری ندارند...﴾
1756- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ عُوَیْمِرًا، أَتَى عَاصِمَ بْنَ عَدِیٍّ وَکَانَ سَیِّدَ بَنِی عَجْلاَنَ، فَقَالَ: کَیْفَ تَقُولُونَ فِی رَجُلٍ وَجَدَ مَعَ امْرَأَتِهِ رَجُلًا، أَیَقْتُلُهُ فَتَقْتُلُونَهُ، أَمْ کَیْفَ یَصْنَعُ؟ سَلْ لِی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِکَ، فَأَتَى عَاصِمٌ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المَسَائِلَ، فَسَأَلَهُ عُوَیْمِرٌ، فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَرِهَ المَسَائِلَ وَعَابَهَا، قَالَ عُوَیْمِرٌ: وَاللَّهِ لاَ أَنْتَهِی حَتَّى أَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ ذَلِکَ، فَجَاءَ عُوَیْمِرٌ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ رَجُلٌ وَجَدَ مَعَ امْرَأَتِهِ رَجُلًا أَیَقْتُلُهُ فَتَقْتُلُونَهُ أَمْ کَیْفَ یَصْنَعُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ القُرْآنَ فِیکَ وَفِی صَاحِبَتِکَ»، فَأَمَرَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمُلاَعَنَةِ بِمَا سَمَّى اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَلاَعَنَهَا، ثُمَّ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنْ حَبَسْتُهَا فَقَدْ ظَلَمْتُهَا فَطَلَّقَهَا، فَکَانَتْ سُنَّةً لِمَنْ کَانَ بَعْدَهُمَا فِی المُتَلاَعِنَیْنِ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «انْظُرُوا فَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أَسْحَمَ، أَدْعَجَ العَیْنَیْنِ، عَظِیمَ الأَلْیَتَیْنِ، خَدَلَّجَ السَّاقَیْنِ، فَلاَ أَحْسِبُ عُوَیْمِرًا إِلَّا قَدْ صَدَقَ عَلَیْهَا، وَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أُحَیْمِرَ کَأَنَّهُ وَحَرَةٌ، فَلاَ أَحْسِبُ عُوَیْمِرًا إِلَّا قَدْ کَذَبَ عَلَیْهَا»، فَجَاءَتْ بِهِ عَلَى النَّعْتِ الَّذِی نَعَتَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ تَصْدِیقِ عُوَیْمِرٍ، فَکَانَ بَعْدُ یُنْسَبُ إِلَى أُمِّهِ [رواه البخاری: 4745].
1756- از سهل بن سعدس روایت است که عویمر نزد عاصم بن عدی که رئیس قبیلۀ بنی عجلان بود آمد و گفت: شما دربارۀ کسی که با زن خود شخص دیگری را ببیند چه میگوئید؟ آیا او را بکشد؟ که در این صورت شما او را خواهید کشت، یا اینکه کار دیگری بکند؟ حکم آن را از پیامبر خدا ج برایم بپرس.
عاصمس نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! [شما دربارۀ کسی که با زن خود شخص دیگری را ببیند چه میگوئید؟ آیا او را بکشد؟...] پیامبر خدا ج از سوال کردن بدشان آمد و آن را عیب شمردند([2]).
عویمرس از عاصمس پرسید [که پیامبر خدا ج چه گفتند]، عاصمس گفت که: پیامبر خدا ج از سوال کردن بدشان آمد و آن را عیب شمردند.
عویمرس گفت: به خداوند سوگند تا خودم از پیامبر خدا ج نپرسم موضوع را فروگذار نخواهم کرد، و خودش نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! کسی با زن خود شخص دیگری را دید، آیا آن شخص را بکشد، که شما او را به جایش خواهید کشت، و یا چه بکند؟
پیامبر خدا ج فرمودند که «خداوند متعال در مورد تو و همسر تو قرآن را نازل نمود»، و پیامبر خدا ج آن [زن و شوهر] را امر به (ملاعنه) کردند، به همان طریقی که خداوند در کتاب خود حکم کرده است، و [عویمر زنش] را ملاعنه کرد.
بعد از آن عویمرس گفت: یا رسول الله! اگر همسرم را در چنین حالی نگهدارم بر او ستم کردهام، و همان بود که او را طلاق داد، و این روشش سنتی گردید برای هرکسی که با زنش ملاعنه میکند.
بعد از آن پیامبر خدا ج فرمودند: «نگاه کنید اگر این زن، طفل سیاه چهرۀ به دنیا آورد که دارای چشمان سیاه و سرین چاق، و ساقهای کلان و درشت بود، فکر نمیکنم که عویمر در مورد آن زن جز راست چیز دیگری گفته باشد، و اگر طفلی آورد که مانند (وَحَرَه) سرخ رنگ بود، [وحره] خزندهای است سرخ رنگ که در دشتها زندگی میکند] فکر نمیکنم که عویمر در موردش جز دروغ چیز دیگری گفته باشد».
و هنگامی که آن زن طفلش را به دنیا آورد، به همان صفتی بود که پیامبر خدا ج در جهت تصدیق عویمر توصیف نموده بودند، و آن طفل بعد از آن به مادرش نسبت داده میشد([3]).
44- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَیَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ﴾
باب [44]: قوله تعالی: ﴿زن میتواند عذاب را از خود باز دارد که چهار مرتبه خدا را شاهد بگیرد...﴾
1757- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ هِلاَلَ بْنَ أُمَیَّةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَذَفَ امْرَأَتَهُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِشَرِیکِ ابْنِ سَحْمَاءَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «البَیِّنَةَ أَوْ حَدٌّ فِی ظَهْرِکَ»، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِذَا رَأَى أَحَدُنَا عَلَى امْرَأَتِهِ رَجُلًا یَنْطَلِقُ یَلْتَمِسُ البَیِّنَةَ، فَجَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «البَیِّنَةَ وَإِلَّا حَدٌّ فِی ظَهْرِکَ» فَقَالَ هِلاَلٌ: وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ إِنِّی لَصَادِقٌ، فَلَیُنْزِلَنَّ اللَّهُ مَا یُبَرِّئُ ظَهْرِی مِنَ الحَدِّ، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ وَأَنْزَلَ عَلَیْهِ: ﴿وَٱلَّذِینَ یَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ﴾ فَقَرَأَ حَتَّى بَلَغَ: ﴿إِن کَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ﴾ فَانْصَرَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا، فَجَاءَ هِلاَلٌ فَشَهِدَ، وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنَّ أَحَدَکُمَا کَاذِبٌ، فَهَلْ مِنْکُمَا تَائِبٌ» ثُمَّ قَامَتْ فَشَهِدَتْ، فَلَمَّا کَانَتْ عِنْدَ الخَامِسَةِ وَقَّفُوهَا، وَقَالُوا: إِنَّهَا مُوجِبَةٌ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَتَلَکَّأَتْ وَنَکَصَتْ، حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهَا تَرْجِعُ، ثُمَّ قَالَتْ: لاَ أَفْضَحُ قَوْمِی سَائِرَ الیَوْمِ، فَمَضَتْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَبْصِرُوهَا، فَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أَکْحَلَ العَیْنَیْنِ، سَابِغَ الأَلْیَتَیْنِ، خَدَلَّجَ السَّاقَیْنِ، فَهُوَ لِشَرِیکِ ابْنِ سَحْمَاءَ»، فَجَاءَتْ بِهِ کَذَلِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْلاَ مَا مَضَى مِنْ کِتَابِ اللَّهِ لَکَانَ لِی وَلَهَا شَأْنٌ» [رواه البخاری: 4747].
1757- از ابن عباسب روایت است که هلال ابن أمیه نزد پیامبر خدا ج همسرش [خوله بنت عاصم] را متهم نمود که با (شریک بن سمحاء) زنا کرده است.
پیامبر خدا ج فرمودند: «یا شاهد بیار، و یا حد [قذف] در پشتت [جاری میگردد]».
گفت: یا رسول الله! اگر کسی از ما شخصی را بر بالای همسرش میبیند، باید آن را به همان حالت گذاشته و خودش به جستجوی شاهد برآید؟
پیامبر خدا ج باز همان سخن را تکرار نمودند که: «یا شاهد بیار، و یا حد [قذف] در پشتت [جاری میگردد]».
هلال گفت: سوگند به ذاتی که تو را بر حق فرستاده است که من صادق هستم، و خدا حتماً وحی نازل میکند که پشتم را از شلاق خوردن خلاص کند، و همان بود که جبرئیل÷ آمد و بر پیامبر خدا ج این آیه را نازل کرد: ﴿و کسانی که همسرانشان را متهم به زنا میکنند...﴾ تا اینجا که: ﴿... اگر از راست گویان باشد﴾.
پیامبر خدا ج برگشتند و به طلب آن زن فرستادند، [بعد از اینکه زن آمد] هلال آمد و شهادت داد، و پیامبر خدا ج میگفتند: «خدا میداند که یکی از شما دو نفر یقیناً دروغگو هستید، آیا کدام یکی از شما توبه نمیکنید»؟ بعد از آن همسر هلال برخاست و شهادت داد، چون به مرتبه پنجم رسید، او را متوقف ساخته و گفتند: این مرتبه پنجم موجب لعنت است.
ابن عباسب گفت که: آن زن متردد گردید و سرش را به زیر انداخت، تا جایی که فکر کردیم شاید از قول خود رجوع میکند، ولی او گفت که قوم خود را در باقی ماندۀ روز فضیحت نمیکنم، و به شهادت دادنش ادامه داد.
و پیامبر خدا ج فرمودند: «نگاه کنید طفلی را که این زن به دنیا میآورد، اگر چشمانش سیاه، سرینش چاق، و پاهایش درشت بود، آن طفل از شریک بن سمحاء است» و بچه او به همان صفتی بود، و پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر حکم کتاب خدا نمیبود، من با این زن موقف دیگری میداشتم»([4]).
سُورَة الْفُرْقانِ
[1]- سورۀ نور به اتفاق همگان مدنی است، و این سورۀ دارای (6) شش رکوع، و (64) شصت وچهار آیت، و (1335) یک هزار وسه صد وسی وپنج کلمه، و (5881) پنج هزار وهشت صد وهشتاد ویک حرف، و (2667) دو هزار وشش صد وشصت وهفت نقطه است.
[2]- و سبب بد آمدن پیامبر خدا ج از این سوال آن بود که چنین سوالهای سبب اشاعۀ فساد در بین مسلمانان میگردد، و برای منافقین و یهود فرصت میداد تا دربارۀ مسلمانان زبان درازی نموده و از آنها عیبجوئی کنند.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مدار احکام شرع بر ظاهر حال است، و اسرار مردم موکول به خدا است.
2) نباید کسی سبب هتک حرمت مسلمانی گردد، و اسرار آن را فاش نماید.
3) اگر کسی با همسر خود کسی را در حال زنا کردن میبیند، اگر زن خود و یا آن شخص را میکشد، و شهودی برای اثبات دعوای خود نداشته باشد، قصاص میشود، شهود در این حالت همان شهود زنا است، یعنی: باید چهار نفر در ثبوت زنا شهادت بدهند، و یا ورثه زانی به زنایش اعتراف نمایند، ولی اگر شهود و یا اعترافی وجود نداشت، طوری که گفتیم، قاتل قصاص میگردد، ولی عند الله مسوول نیست.
4) اگر کسی همسرش را متهم به زنا میکند، بین آنها (لعان) جاری میگردد، و لعان عبارت از آن است که در حضور قاضی و جمع دیگری از مردمان، شوهر چهار بار میگوید که: به خداوند سوگند است که در متهم ساختن این زن به زنا راست میگویم، و در این وقت قاضی برایش میگوید: از خدا بترس، زیرا اگر لعان را کامل کردی، این کار سبب لعنت، و جدائی بین تو و همسر تو، و سبب مجازات میشود، اگر از سخنش برگشت، خوب، ورنه در مرتبه پنجم میگوید: اگر در متهم ساختن این زن دروغ بگویم، لعنت خدا بر من باشد، و بعد از آن، همسر آن شخص که متهم به زنا شده است، میایستد و چهار بار میگوید: به خداوند قسم است که این شخص در متهم ساختن من به زنا دروغ میگوید: و در این وقت قاضی برایش میگوید: از خدا بترس، زیرا اگر لعان را کامل کردی، این کار سبب لعنت، و جدائی بین تو و شوهر تو، و سبب مجازات میشود، اگر از سخن خود برگشت خوب، ورنه در مرتبه پنجم میگوید که: اگر این شخص در متهم ساختن من به زنا راست بگوید، غضب خدا بر من باشد.
5) بعد از لعان، قاضی حکم نفرین بین متلاعنین را صادر مینماید، این مذهب احناف است، و امام شافعی/ میگوید: تفرین بین زن و شوهر احتیاج به حکم قاضی ندارد، بلکه به مجرد لعان شوهر، تفریق خود بخود واقع میگردد، و امام مالک/ میگوید: این تفریق بعد از لعان زن صورت میگیرد نه بعد از لعان شوهر.
6) آن زن و شوهر دیگر هیچ وقت با هم ازدواج کرده نمیتوانند، و مسائل دیگر متعلق به (لعان) را میتوان در مطولات فقه مطالعه نمود.
[4]- یعنی: اگر قرآن کریم، رجم را از زنی که با شوهرش لعان میکند، ساقط نمیکرد، او را رجم میکردم، در اینکه سبب نزول آیت لعان (عویمر عجلانی)، و یا (هلال بن أمیه) میباشد، بین علماء اختلاف است، جمهور علماء بر این نظراند که سبب نزول آیت لعان هلال بن أمیه است، و او اولین کسی است که در اسلام لعان کرده است، و اینکه پیامبر خدا ج برای (عویمر عجلانی) گفتند که در موردت قرآنی نازل گردیده است مرادشان این است که حکم قرآن در مورد هلال بن أمیه، متعلق به تو نیز میباشد.
42- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ﴾ الآیه
باب [42]: قوله تعالی: ﴿آنها را از روز قیامت بر حذردار﴾
1755- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُؤْتَى بِالْمَوْتِ کَهَیْئَةِ کَبْشٍ أَمْلَحَ، فَیُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ، فَیَشْرَئِبُّونَ وَیَنْظُرُونَ، فَیَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ، هَذَا المَوْتُ، وَکُلُّهُمْ قَدْ رَآهُ، ثُمَّ یُنَادِی: یَا أَهْلَ النَّارِ، فَیَشْرَئِبُّونَ وَیَنْظُرُونَ، فَیَقُولُ: وهَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ، هَذَا المَوْتُ، وَکُلُّهُمْ قَدْ رَآهُ، فَیُذْبَحُ ثُمَّ یَقُولُ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، وَیَا أَهْلَ النَّارِ خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ﴾، وَهَؤُلاَءِ فِی غَفْلَةٍ أَهْلُ الدُّنْیَا ﴿وَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ﴾ [رواه البخاری: 4730].
1755- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «مرگ [در روز قیامت] به شکل قوچ ابلقی آورده میشود، و ندا میشود که ای اهل جنت! آنها پیش میآیند و نگاه میکنند، سپس میگوید: آیا این را میشناسید؟
میگویند: بلی! این مرگ است، و همگی آن را دیدهاند.
بعد از آن ندا میشود که ای اهل دوزخ! آنها پیش میآیند و نگاه میکنند، سپس میگوید: آیا این را میشناسید؟
میگویند: بلی! این مرگ است، و همگان آن را دیدهاند([2])، و آن قوچ ذبح میشود.
بعد از آن میگوید: ای اهل بهشت! زندگی شما جاویدان است و دیگر مرگی نیست، و ای اهل دوزخ! زندگی شما جاویدان است و دیگر مرگی نیست، و این آیۀ کریمه را تلاوت نمودند: ﴿پیش از آنکه کار از کار بگذرد، آنها را از روز قیامت برحذر دار، آنها غافلاند ایمان نمیآورند﴾.
سُورَةُ النُّورِ
[1]- از مسائل متعلق به این سوره آنکه:
1) این سورۀ بنام سورۀ (کهیعص) که اولین آیتش میباشد، نیز یاد میشود و از ابن عباسب روایت است که (کهیعص) نامی از نامهای خداوند متعال است، و بعضی میگویند که (کهیعص) نامی از نامهای قرآن مجید است، و بعضی میگویند که نام همین سورۀ است، والله تعالی أعلم، و تمام این سورۀ مکی است، گرچه مقاتل به این نظر است که آیۀ سجدهاش مدنی است.
2) این سورۀ دارای (6) شش رکوع، و (98) نود وهشت آیت، و (968) نه صد شصت وهشت کلمه، و (3986) سه هزار ونه صد وهشتاد وشش حرف، و (1923) یک هزار ونه صد وبیست وسه نقطه است.
[2]- از این جهت میگویند که همگان آن را دیدهاند که هرکس در هنگام مرگ خود، مرگ را میبیند، و امام عینیس میگوید: مراد از دیدن مرگ، دیدن ملک الموت در وقت مرگ است، ولی این توجیه به آخر حدیث نبوی شریف که میگوید: آن قوچ ذبح میشود، توافق چندانی ندارد، والله تعالی أعلم.
41- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَِٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ﴾
باب [41]: قوله تعالی: ﴿اینها کسانیاند که به آیات و لقای پروردگارشان کافر شدند﴾
1754- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّهُ لَیَأْتِی الرَّجُلُ العَظِیمُ السَّمِینُ یَوْمَ القِیَامَةِ، لاَ یَزِنُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ، وَقَالَ: اقْرَءُوا، ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾ [رواه البخاری: 4729].
1754- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «در روز قیامت چه بسا اشخاص بزرگ جثه و فربهی را حاضر میسازند که در نزد خدا به اندازۀ بال پشۀ ارزش ندارند».
و فرمودند: «اگر میخواهید این قول خدا را تلاوت نمائید: ﴿... پس در روز قیامت برای آنها هیچ وزنی [یعنی: ارزشی] قائل نیستیم﴾».
سُورَةُ مَرْیَمَ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (کهف) به استثنای یک یا سه آیت آن – حسب اختلاف آراء – مکی است.
2) این سورۀ دارای (12) دوازده رکوع، و (110) یک صد وده آیت، و (1201) یک هزار و دوصد ویک کلمه، و (6620) وشش هزار وشش صد وبیست حرف، و (630) شش صد وسی نقطه است.