63- باب: قَولُهُ تَعَالَى: ﴿وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِیدٖ﴾
باب [63]: قوله تعالی: ﴿و میگوید: آیا زیادتر از این هم هست﴾؟
1780- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُلْقَى فِی النَّارِ وَتَقُولُ: هَلْ مِنْ مَزِیدٍ، حَتَّى یَضَعَ قَدَمَهُ، فَتَقُولُ قَطْ قَطْ» [رواه البخاری: 4848].
1780- از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«[همۀ اهل دوزخ] در دوزخ انداخته میشوند، و دوزخ میگوید: آیا زیادتر از این هم هست؟ تا اینکه [خداوند متعال] قدمش را در دوزخ میگذارد، و در این وقت است که دوزخ میگوید: بس است بس است»([2]).
1781- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تَحَاجَّتِ الجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَقَالَتِ النَّارُ: أُوثِرْتُ بِالْمُتَکَبِّرِینَ وَالمُتَجَبِّرِینَ، وَقَالَتِ الجَنَّةُ: مَا لِی لاَ یَدْخُلُنِی إِلَّا ضُعَفَاءُ النَّاسِ وَسَقَطُهُمْ، قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لِلْجَنَّةِ: أَنْتِ رَحْمَتِی أَرْحَمُ بِکِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِی، وَقَالَ لِلنَّارِ: إِنَّمَا أَنْتِ عَذَابِی أُعَذِّبُ بِکِ مَنْ أَشَاءُ مِنْ عِبَادِی، وَلِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مِلْؤُهَا، فَأَمَّا النَّارُ: فَلاَ تَمْتَلِئُ حَتَّى یَضَعَ رِجْلَهُ فَتَقُولُ: قَطْ قَطْ، فَهُنَالِکَ تَمْتَلِئُ وَیُزْوَى بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ، وَلاَ یَظْلِمُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ خَلْقِهِ أَحَدًا، وَأَمَّا الجَنَّةُ: فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یُنْشِئُ لَهَا خَلْقًا» [رواه البخاری: 4850].
1781- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
بهشت و دوزخ با یکدیگر مجادله کردند، دوزخ گفت: من برای متکبرین و سرکشان آماده شدهام، و بهشت گفت: چه سبب است که در من جز ضعیفان و بیچارگان کس دیگر داخل نمیشود؟.
خداوند متعال برای بهشت گفت: تو رحمت من هستی، و به ذریعۀ تو هرکسی را از بندگانم که خواسته باشم مورد رحمت قرار میدهم، و برای دوزخ گفت که تو عذاب من هستی، و به ذریعۀ تو هرکسی از بندگانم را که خواسته باشم مورد تعذیب قرار میدهم، «و هریک از بهشت و دوزخ پر خواهند شد.
و دوزخ تا آن وقت پر نمیشود که [خداوند متعال] پایش را در آن بگذارد، و در این وقت دوزخ میگوید: بس است بس است بس است، و در این وقت است که دوزخ پر میشود، و گوشه و کنارش با هم جمع میشود، و خداوند متعال بر هیچ کس از خلقش ظلم نمیکند، و هر چه که بهشت است خداوند متعال برایش مردمانی را خلق میکند»([3]).
سُورَة الطُّورِ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (ق) مکی است.
2) این سورۀ دارای (3) رکوع، و (45) چهل وپنج آیت، و (276) دو صد وهفتاد وشش کلمه، و (1525) یک هزار وپنج صد وبیست وپنج حرف، و (755) هفت صد وپنجاه وپنج نقطه است.
[2]- در اطلاق (قدم) و امثال آن برای خداوند متعال – طوری که قبلاً هم به طور مکرر یاد آور شدیم – دو نظر وجود دارد، نظر سلف که میگویند: ایمان آوردن به این چیزها واجب است، و کیفیت آن را نمیدانیم، دوم: مذهب مؤوله که: چنین صفاتی را تأویل میکنند و میگویند: مراد از (قدم) در اینجا موضع قدم، و یا مراد از آن مخلوقی است که نامش قدم است، و تأویلات بسیار دیگری، و این نظر، مذهب متأخیرین و جمهور متکلمین است.
[3]- امام بغوی/ میگوید: (قدم) و (پا) در این حدیث از صفاتی است که خداوند متعال از تکیف و تشبیه آنها منزه است، ایمان آوردن به آنها فرض، و فکر کردن در آنها ممنوع است، و رستگار کسی است که به آنها تسلیم شود، کسی که به آنها فکر کند زائغ است، و کسی که از آنها منکر گردد معطل است، و کسی که قائل به کیفیت آن باشد مشبه است، ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ﴾.
62- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ﴾
باب [62]: قوله تعالی: ﴿وصلۀ رحم خود را قطع میکنید﴾
1778- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «خَلَقَ اللَّهُ الخَلْقَ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهُ قَامَتِ الرَّحِمُ، فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ، فَقَالَ لَهُ: مَهْ، قَالَتْ: هَذَا مَقَامُ العَائِذِ بِکَ مِنَ القَطِیعَةِ، قَالَ: أَلاَ تَرْضَیْنَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَکِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَکِ، قَالَتْ: بَلَى یَا رَبِّ، قَالَ: فَذَاکِ» قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: «اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن تَوَلَّیۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَکُمۡ﴾ [رواه البخاری: 4830].
1778- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«خداوند خلائق را خلق کرد، و چون خلق کردن آنها فارغ شد، (رحم) برخاست و نزد خداوند عارض شد([2]).
خداوند برایش گفت: چه میگوئی؟
(رحم) گفت: اینجا جای داد خواهی در نزد تو از قطع صلۀ رحم است.
خداوند فرمودند: آیا راضی نیستی که اگر کسی حق تو را اداء کند، بر او رحمت کنم، و کسی که از تو مقاطعه کند، [و حق تو را اداء نکند]، او را به حال خودش واگذارم؟
(رحم) گفت: چرا راضی نیستم؟ بلکه پروردگارا راضی هستم.
خداوند متعال فرمود: و چنین خواهد بود».
و ابوهریرهس گفت: اگر میخواهید این آیۀ مبارکه را تلاوت نمائید: ﴿آیا امیدوارید که با بدست گرفتن حکومت، در روی زمین به فساد برخیزید، و صلۀ ارحام خود را قطع کنید﴾([3]).
1779- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فی روایة، قالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَهَلۡ عَسَیۡتُمۡ﴾ [رواه البخاری: 4831].
1779- و از ابوهریرهس در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر میخواهید این آیه را تلاوت نمائید: ﴿آیا امید وارید﴾([4]).
سُورَةُ ق
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) در اینکه سورۀ (محمد) مکی و یا مدنی است، بین علماء اختلاف است.
2) این سورۀ دارای (4) رکوع، و (38) سی وهشت آیت، و (554) پنچ صد وپنجاه وچهار کلمه، و (2475) دو هزار وچهار صد وهفتاد وپنج حرف، و (1005) یک هزار وپنج نقطه است.
[2]- در لفظ حدیث آمده است که «فَأَخَذَتْ بِحَقْوِ الرَّحْمَنِ» یعنی: رحم از کمر بند رحمن و یا از کمر رحمن گرفت، و البته این امر نسبت به خداوند متعال مستحیل است، و علماء گفتهاند که این چیز کنایه از شدت الحاح و زاری (رحم) در نزد خداوند متعال است.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (صلۀ رحم) واجب بوده و قطع آن از گناهان کبیره است.
2) مراد از (صلۀ رحم) تعاون و همکاری و کمک و دید و بازدید از کسانی است که صلۀ رحم نسبت به آنها واجب است، و آنچه که قابل تذکر است این است که صلۀ رحم عبارت از آن نیست که اگر کسی که صلۀ رحم نسبت به وی واجب است، برایت نیکی کند، برایش نیکی کنی، و اگر نیکی نکند برایش نیکی نکنی، و اگر به بدیدنت بیاید، به دیدنش بروی، ورنه او را فراموش نمائی، بلکه صلۀ رحم آن است که آن کسی که صلۀ رحم نسبت به وی واجب است، خواه برایت خوبی کند، و خواه نکند، و خواه به خانهات بیاید و یا نیاید، و خواه در برابرت موقف خوبی داشته باشد، و یا نداشته باشد، باید تو نسبت به وی نیکی کنی، بدیدنش بروی، اگر مریض شد، از وی عیادت کنی، اگر به کمک تو احتیاج داشت، برایش کمک نمائی، و همین طور هر خوبی و نیکی دیگری.
3) (صلۀ رحم) نسبت به کسی واجب است که نکاح انسان با وی به طور ابد حرام باشد، مانند: والدین، پدر کلان، مادر کلان، برادر، برادر زاده، خواهر، خواهر زاده، کاکا (عمو)، عمه، ماما (دائی)، خاله.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) تمام آیۀ مبارکه چنین میشود که: آیا امید وارید که با بدست گرفتن حکومت، در زمین به فساد برخیزید، و قطع رحم کنید، اینان کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده، و گوشهایشان را کر، و چشمهایشان را کور ساخته است.
2) فرق بین این روایت، و روایت قبلی آن است، که در روایت اول، استدلال به آیت قرآنی به راوی حدیث که ابوهریره باشد نسبت داده شده است، و در روایت دوم به خود پیامبر خدا ج.
61- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِیَتِهِمۡ﴾ الآیة
باب [61]: قوله تعالی: ﴿چون مشاهده نمودند که ابر به طرف سر زمین آنها در حال آمدن است...﴾
1777- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: ما رَأَیْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ضَحِکًا حَتَّى أَرَى مِنْهُ لَهَوَاتِهِ، إِنَّمَا کانَ یَتَبَسَّمُ. وَذَکَرَتْ باقِی الحَدیث وَقَدْ تَقَدَّمَ فی بدْءِ الخَلْقِ. [رواه البخاری: 3206].
1777- از عائشه همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: هیچگاه پیامبر خداج را ندیدم که در وقت خندیدن داخل دهانشان را دیده باشم، بلکه خندهشان همیشه تبسم بود، و بقیۀ حدیث را قبلاً در کتاب (ابتدای خلقت) گذشت، ذکر نمود([2]).
سُورَةُ مُحَمَّدٍ ج
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (احقاف) به استثنای دو آیت آن مکی است، و این دو آیت عبارتاند از: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَکَفَرۡتُم بِهِۦ﴾، و ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَوۡ کَانَ خَیۡرٗا مَّا سَبَقُونَآ إِلَیۡهِۚ﴾.
2) این سورۀ دارای (8) هشت رکوع، و (35) سی وپنج آیت، و (75) هفتاد وپنج کلمه، و (2709) دو هزار و هفت صد ونه حرف، و (1189) یک هزار و یک صد وهشتاد ونه نقطه است.
[2]- و آن حدیث این است که چون پیامبر خدا ج ابری را که دارای باران بود، مشاهده میکردند، این طرف و آن طرف میرفتند، و به خانه میآمدند، و بیرون میشدند، و رنگشان تغیر میکرد، و چون باران میبارید، به حالت عادی برمیگشتند، چون عائشهل سبب را جویا شد، فرمودند: «چه میدانم! شاید این مانند همان ابری باشد که چون قوم عاد آن را مشاهده نمودند گفتند: این ابری است که جهت باریدن باران برای ما آمده است...»، ولی باد شدیدی بر قوم عاد وزیدن گرفت، و آنها با خود میگفتند که باد سبب ایجاد ابر و باران خواهد شد، ولی سبب هلاکت و از بین رفتن آنها گردید، و این حدیث به شمارۀ (1355) قبلاً گذشت.
60- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿وَمَا یُهۡلِکُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ﴾
باب [60]: قوله تعالی: ﴿و ما را جز طبیعت چیز دیگری هلاک نمیکند﴾
1776- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: یُؤْذِینِی ابْنُ آدَمَ یَسُبُّ الدَّهْرَ وَأَنَا الدَّهْرُ، بِیَدِی الأَمْرُ أُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ [رواه البخاری: 4826].
1776- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«خداوند میفرماید: بنی آدم مرا اذیت میکند، [و اذیتش] این است که: دهر را دشنام میدهد و من [خالق] دهر هستم، همه چیز به دست من است، شب و روز را یکی پس از دیگری میآورم».
سُورَةُ الأَحْقَافِ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) این سورۀ دارای (4) رکوع، و (37) سی وهفت آیت، و (492) چهار صد ونود ودو کلمه، و (2131) دو هزار ویک صد وسی ویک حرف، و (987) نه صد وهشتاد وهفت نقطه است.
59- باب: قَوله تَعَالَى: ﴿رَّبَّنَا ٱکۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ﴾
باب [59]: قوله عزَّ وجلَّ: ﴿پروردگارا! این عذاب را از ما دور کن ایمان میآوریم﴾
1774- فیهِ حَدیثٌ لابْنِ مَسْعود المُتَقَدّم فی سُورة الرُّوم.
1774- اینجا حدیثی است که از ابن مسعودس قبلاً در سورۀ روم روایت شد([2]).
1775- وَزادَ فی هذِهِ الرِّوایَة قالُوا: ﴿رَّبَّنَا ٱکۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ﴾، فَقِیلَ لَهُ: إِنْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ العذَاب عَادُوا، فَدَعَا رَبَّهُ فَکَشَفَ عَنْهُمْ العَذاب فَعَادُوا، فَانْتَقَمَ اللَّهُ مِنْهُمْ یَوْمَ بَدْرٍ [رواه البخاری: 4822].
1775- و در این روایت این نیز آمده است که [کفار] گفتند: «پروردگارا! این عذاب را [که قحطی باشد] از ما دور کن، ما ایمان میآوریم»
برای پیامبر خدا ج گفته شد که: اگر عذاب را از ایشان دور سازیم باز به کفر خود برمیگردند، [و پیامبر خدا ج] به درگاه پروردگار خود دعا کردند و [خداوند متعال] عذاب را از آنها دور ساخت [ولی] آنها دوباره به کفر خود برگشتند، و همان بود که خداوند متعال از آنها در روز جنگ بدر انتقام گرفت.
سُورَة الجَاثِیَةِ
[1]- از مسائل متعلق به این سورۀ آنکه:
1) سورۀ (دخان) بدون اختلاف مکی است.
2) این سورۀ دارای (3) رکوع، و (59) وپنجاه ونه آیت، و (349) سه صد وچهل ونه کلمه، و (1495) یک هزار وچهار صد ونود وپنج حرف، و (695) شش صد ونود وپنج نقطه است.
[2]- مراد از آن، این حدیث ابن مسعود است که گفت: چون قوم قریش در داخل شدن به اسلام سستی و تاخیر نمودند، پیامبر خدا ج بر آنها نفرین نموده و دعا کردند که: «خدایا! مرا بر این مردم از طریق هفت سال قحطی که قوم یوسف را به آن دچار ساختی مدد کن»، و همان بود که به قحطی دچار گشتند... و این حدیث به شمارۀ (1759) قبلاً گذشت.