اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [76]- سوگندها و نذرها

کتاب [76]- سوگندها و نذرها

1-              باب: قوله تعالى: ﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ

باب [1]: قوله تعالی: ﴿خداوند شما از سوگندهای لغو شما مؤاخذه نمی‌کند

2142- عَنْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَمُرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قالَ لیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّکَ إِنْ أُوتِیتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُکِلْتَ إِلَیْهَا، وَإِنْ أُوتِیتَهَا مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیْهَا وَإِذَا حَلَفْتَ عَلَى یَمِینٍ، فَرَأَیْتَ غَیْرَهَا خَیْرًا مِنْهَا، فَکَفِّرْ عَنْ یَمِینِکَ وَأْتِ الَّذِی هُوَ خَیْرٌ» [رواه البخاری: 6622].

2142- از عبدالرحمن بن سمرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برایم گفتند:

«ای عبدالرحمن بن سمره! طلب امارت مکن، زیرا اگر از راه طلب کردن، به امارت رسیدی، تو می‌دانی و کارت، و اگر طلب امارت را نکردی و به امارت رسیدی، خداوند با تو کمک می‌کند».

«اگر در کاری سوگند خوردی، و دیدی که کار دیگری بهتر از آن است، از سوگند خود کفاره بده، و آن کار بهتر را انجام بده»([1]).

2143- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ»، وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَاللَّهِ، لَأَنْ یَلِجَّ أَحَدُکُمْ بِیَمِینِهِ فِی أَهْلِهِ، آثَمُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَنْ یُعْطِیَ کَفَّارَتَهُ الَّتِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 6625].

2143- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «ما [مسلمانان] در روزه قیامت کسانی هستیم که آخر آمده‌یم، و از همه پیشتر می‌باشیم».

و پیامبر خدا ج فرمودند: «به خداوند سوگند است کسی که در مورد فامیلش سوگند می‌خورد، و سوگند سبب ضرر به فامیلش می‌گردد، گناه لجاجت و اصرار بر آن سوگند در نزد خدا، بیشتر از گناه حانث شدن و دادن کفاره‌ای است که خداوند بر وی فرض کرده است»([2]).

2- باب: کَیْفَ کَانَتْ یَمِینُ النَّبِیِّ ج

باب [2]: سوگند پیامبر خدا ج چگونه بود

2144- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ هِشَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ آخِذٌ بِیَدِ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِلَّا مِنْ نَفْسِی، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنْ نَفْسِکَ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: فَإِنَّهُ الآنَ، وَاللَّهِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الآنَ یَا عُمَرُ» [رواه البخاری: 6632].

2144- از عبدالله بن هشامس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بودیم، و در حالی که ایشان دست عمر بن خطاب را گرفته بودند، عمر برای‌شان گفت: من شما را از همه چیز غیر از خود، بیشتر دوست داردم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «نه خیر، سوگند به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف] تا وقتی که من در نزدت از خودت محبوب‌تر نباشم [قبول نیست]».

عمر گفت: اکنون به خداوند سوگند است که شما را از جان خود بیشتر دوست دارم.

پیامبر خدا ج فرمودند: «ای عمر! اکنون»([3]).

2145- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: انْتَهَیْتُ إلى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یَقُولُ فی ظِلِّ الْکَعْبَةِ: «هُمُ الأَخْسَرُونَ وَرَبِّ الکَعْبَةِ، هُمُ الأَخْسَرُونَ وَرَبِّ الکَعْبَةِ» قُلْتُ: مَا شَأْنِی أَیُرَى فِیَّ شَیْءٌ، مَا شَأْنِی؟ فَجَلَسْتُ إِلَیْهِ وَهُوَ یَقُولُ، فَمَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَسْکُتَ، وَتَغَشَّانِی مَا شَاءَ اللَّهُ، فَقُلْتُ: مَنْ هُمْ بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الأَکْثَرُونَ أَمْوَالًا، إِلَّا مَنْ قَالَ هَکَذَا، وَهَکَذَا، وَهَکَذَا» [رواه البخاری: 6638].

2145- از ابو ذرس روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج رسیدم، دیدم که در سایۀ کعبه نشسته‌اند و می‌گویند:

«به رب کعبه سوگند است که این‌ها زیان کاراند، به رب کعبه سوگند است که این‌ها زیان کاراند».

با خود گفتم: من چه کردم؟ آیا بر من کدام چیزی می‌بینند؟([4]).

نزدشان نشستم و دید که ایشان همان سخن را تکرار می‌کنندف نتوانستم خاموش بمانم و حالت خاصی به من رخ داد، و گفتم: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما! این‌هائی را که می‌گوئید چه کسانی هستند؟

فرمودند: «کسانی هستند که مال و ثروت بسیاری دارند، مگر کسی [زیان کار نیست] که مالش را [در امور خیر، مانند خاکه این طرف و آن طرف بریزد».

3- باب: قَوله تَعَالَى:﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ

باب [3]: قوله تعالی: ﴿و سوگندهای مؤکدی به خدای یاد کردند

2146- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمُوتُ لِأَحَدٍ مِنَ المُسْلِمِینَ ثَلاَثَةٌ مِنَ الوَلَدِ تَمَسُّهُ النَّارُ، إِلَّا تَحِلَّةَ القَسَمِ» [رواه البخاری: 6656].

2146- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «برای هیچ کسی از مسلمانان سه فرزند نمی‌میرد، مگر آنکه آتش دوزخ جز به اندازۀ راست شدن سوگند به وی تماس نمی‌کند»([5]).

4- باب: إِذَا حَنَثَ نَاسِیاً فِی الأَیْمَانِ

باب [4]: اگر کسی به فراموشی در سوگند حانث می‌شود

2147- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لِأُمَّتِی عَمَّا وَسْوَسَتْ، أَوْ حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا، مَا لَمْ تَعْمَلْ بِهِ أَوْ تَکَلَّمْ» [رواه البخاری: 6664].

2147- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند برای امت من: وسوسه، و آنچه را که در نفس وی خطور می‌کند، تا وقتی که به آن عمل نکند، و یا به آن سخن نزند، مورد عفو و بخشایش قرار داده است»([6]).

5- باب: النَّذْرِ فِی الطَّاعَةِ

باب [5]: نذر کردن در طاعت

2148- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنِّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ فَلْیُطِعْهُ، وَمَنْ نَذَرَ أَنْ یَعْصِیَهُ فَلاَ یَعْصِهِ» [رواه البخاری: 6696].

2148- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که نذر کرد که از خدا اطاعت کند، از خدا اطاعت کند، و کسی که نذر کند که معصیت خدا را بکند، معصیت خدا را نکند»([7]).

6- باب: مَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ نَذْرٌ

باب [6]: کسی که بمیرد و بر وی نذری باشد

2149- عَنْ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ اسْتَفْتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی نَذْرٍ کَانَ عَلَى أُمِّهِ، فَتُوُفِّیَتْ قَبْلَ أَنْ تَقْضِیَهُ، «فَأَفْتَاهُ أَنْ یَقْضِیَهُ عَنْهَا» [رواه البخاری: 6698].

2149- از سعد بن عبادهس([8]) روایت است که وی از پیامبر خدا ج در مورد نذری که بر مادرش بود فتوی خواست، [و گفت]: مادرم چیزی را نذر کرده بود، ولی پیش از آنکه به آن نذر وفا کند، وفات نمود، [حالا چه باید کرد]؟ برایش فتوی دادند که او عوض مادرش آن نذر را قضا بیاورد»([9]).

7- باب: النَّذْرِ فِیمَا لاَ یَمْلِکُ وَفِی مَعْصِیَةٍ

باب [7]: نذر کردن چیزی که مالک آن نیست، و نذر در معصیت

2150- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: بَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ، إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ قَائِمٍ، فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا: أَبُو إِسْرَائِیلَ، نَذَرَ أَنْ یَقُومَ وَلاَ یَقْعُدَ، وَلاَ یَسْتَظِلَّ، وَلاَ یَتَکَلَّمَ، وَیَصُومَ. فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مُرْهُ فَلْیَتَکَلَّمْ وَلْیَسْتَظِلَّ وَلْیَقْعُدْ، وَلْیُتِمَّ صَوْمَهُ» [رواه البخاری: 6704].

2150- از ابن عباسب روایت است که گفت: در هنگامی که پیامبر خدا ج خطبه می‌دادند، شخصی را دیدند که ایستاده است، از سبب ایستادنش پرسیدند.

گفتند: این شخص ابو اسرائیل است، نذر کرده است که بایستد و ننشیند، و به سایه نرود، و با کسی سخن نزند، و همیشه روزه بگیرد.

پیامبر خدا ج فرمودند: «برایش امر کن که سخن بزند، به سایه برود، و بنشیند، و روزۀ خود را تمام کند»([10]).


77- کِتَابُ کَفَّارَاتِ الأَیمان



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: (زیرا اگر از راه طلب کردن، به امارت رسیدی، تو می‌دانی وکارت) این است که: خداوند برایت کمک و نصرت نمی‌کند، زیرا طلب کردن امارت، دلیل آن است که این شخص جاه طلب و استفاده جو است، و چنین شخصی را خداوند دوست ندارد، و نصرتش نمی‌کند.

      2) مراد از محتوای جزء دیگر حدیث نبوی شریف این است که اگر کسی مثلا: سوگند می‌خورد که با فلان کس سخن نخواهم زد، و یا برایش کمک و همکاری نخواهم کرد، و چون سخن زدن با مسلمان و همکاری کردن با وی از نگاه اسلام کار مشروع و مطلوبی است، باید از سوگند خود کفاره بدهد، و با آن شخص سخن بزند، و با وی همکاری کند، و همچنین است سوگند خوردن در هرکار نیک دیگری.

      3) کفاره در سوگند وقتی لازم می‌شود که شخص برخلاف آنچه که سوگند خورده است، انجام دهد، مثلا: اگر کسی سوگند بخورد که امروز از خانه بیرون نمی‌شوم، وقتی بر وی کفاره لازم می‌شود، که از خانه بیرون شود، و اگر موافق سوگند خود همان روز از خانه بیرون نشد، کفاره بر وی لازم نمی‌شود.

      4) کفارۀ سوگند یکی از این چهار چیز است: طعام دادن ده مسکین، وپوشاک دادن برای ده مسکین، آزاد ساختن غلامی، و اگر کسی به هیچ یک از این‌ها قدرت نداشت، روزه گرفتن سه روز، و در کیفیت و کمیت این اشیاء چهارگانه بین علماء اختلاف بسیار است، و مذهب امام ابو حنیفه/ این است که: مراد از طعام دادن (ده) مسکین آن است که برای هریک از آن‌ها نیم صاع گندم، و یا یک صاع از طعام‌های دیگر مانند: جو، خرما و غیره بدهد، و مراد از پوشاک دادن ده مسکین آن است که برای هریک از آن‌ها دستار و یا ازاری بدهد، و مراد از آزاد کردن غلام، مطلق غلام است، چه مسلمان باشد و چه کافر، و مراد از سه روز روزه گرفتن آن است که سه روز پیاپی روزه بگیرد.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این قول پیامبر خدا ج که: «ما [مسلمانان] در روز قیامت کسانی هستیم که آخر آمده‌ایم، و از همه پیشتر می‌باشیم»، این است که: گرچه ما مسلمانان از دیگر امت‌ها مانند یهود و نصاری وغیره آخرتر آمده‌ایم، ولی از آن‌ها در رفتن به بهشت، پیشتر و جلوتر می‌باشیم.

      2) اگر کسی سوگند می‌خورد که برای همسرم فلان چیز را نمی‌خرم، و یا او را به فلانجا نمی‌برم، و یا با همسرم سخن نمی‌زنم، چنین شخصی باید خود را حانث سازد و از سوگندش کفاره بدهد، زیرا گناه وفا کردن به سوگندش بیشتر از این است که خود را حانث بسازد و از سوگندش کفاره بدهد، زیرا در وفا کردن به سوگندش حق خدا را اداء کرده است، ولی در عین حال حق بنده را که همسرش باشد، ضایع کرده است، و طوری که معلوم است، حق بنده بر حق خدا مقدم است، ولی اگر خود را حانث می‌سازد، و از حانث شدن خود کفاره می‌دهد، هم حق خدا را اداء کرده است، و هم حق بنده را.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      طوری که در حدیث دیگری آمده است، ایمان شخص وقتی کامل می‌شود که پیامبر خدا ج را از خود، و از مال و اولاد خود و از دنیا و مافی‌ها بیشتر دوست داشته باشد، و این به سبب آن است که: پیامبر اکرم ج سبب نجاتش از هلاک ابدی، و رهنمونی‌اش به سعادت ابدی شده‌اند، و علامۀ این محبت آن است که مثلا: اگر کسی بین کفر به پیامبر خدا ج و مرگ فرزندش مخیر گردد، مرگ فرزندش را بر کفر به پیامبر خدا ج ترجیح بدهد، و با این هم در این حالت اگر با همین محبت قلبی از روی اکراه تنها به زبان خود جانب دیگر را ترجیح می‌دهد، بر وی گناهی نیست، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ، یعنی: مگر کسی که مجبور ساخته شود، ولی قلبش مطمئن به ایمان باشد.

[4]- گویا ابو ذرس این طور فکر کرده بود که مقصود پیامبر خدا ج از این گفتۀشان که: «به رب کعبه سوگند است که این‌ها زیان کاراند» خود وی یعنی: ابو ذرس می‌باشد، و به همین سبب با خود چنین فکر کرده بود.

[5]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از سوگند این است: خداوند متعال سوگند یاد کرده است که هر کسی به دوزخ داخل می‌شود، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتۡمٗا مَّقۡضِیّٗا یعنی: «و هیچ یک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنم می‌شود، و این حکم حتمی پروردگار تو است»، و البته ورود جهنم مستلزم عذاب در جهنم نیست، پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «هیچ نیکوکار و یا بدکاری نیست، مگر آنکه به دوزخ می‌رود، ولی آتش دوزخ بر مؤمنان سرد و بدون ضرر است، همان طوری که بر ابراهیم÷ سرد و بدون ضرر بود...».

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      اگر کسی به ذهنش خطور می‌کند که فلانی آدم بدی است، تا وقتی که این سخن را بر زبان نیاورد و برای دیگران نگوید، غیبت محسوب نمی‌شود، و یا اگر به ذهنش می‌رسد که زنش را طلاق داده است و یا طلاق می‌دهد، تا وقتی که لفظ (طلاق) را بر زبان نیاورده باشد و یا بر زبان نیاورد، زنش طلاق نمی‌شود، و امثال این‌ها.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      اگر کس نذر می‌کند که پیج روز روزه بگیرد، به نذر خود وفا کند، و پنج روز روزه بگیرد، و اگر کسی نذر می‌کند که به کدام انسانی به دون حق ضرر می‌رساند، از ایک کارش منصرف گردد، و برایش ضرر نرساند.

[8]- وی سعد بن عباده بن دلیم انصاری خزرجی است، رئیس قبیلۀ خزرج بود، شخص با جود و کرمی بود، مردم از اهل صفه گاهی یک و یا دو نفر را با خود می‌بردند، ولی سعد بن عبادهس هشتاد نفر را با خود می‌برد، قلعۀ داشت که به نام خودش مشهور بود، و منادی هر روز صدا می‌زد که اگر کسی گوشت و روغن می‌خواهد به قلعۀ سعد بیاید، و می‌گفت که خدایا! برایم آبرو و اعتبار بده، و چون آبرو و اعتبار جز به مال بدست نمی‌آید، برایم مال فراوان بده، و مال کم به درد من نمی‌خورد، و از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: خدایا! بر سعد و اهل بیتش درود بفرست، و در آخر عمر خود به شام رفت، و در سال پانزده هجری در حوران وفات یات، (الأصابه: 2/30).

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      وفا کردن به نذر مرده، در نزد جمهور علماء قرار آتی است: اگر نذرش مالی باشد، مثلا: گاو و یا گوسفندی را نذر کرده باشد، در صورتی که مالی از وی مانده باشد، بر ورثه‌اش لازم است که به نذرش وفا کنند، ولو آنکه به دادن نذر وصیت نکرده باشد، و اگر نذر را در مرض موت خود کرده باشد، این نذر تنها از ثلث مالش جاری می‌گردد، مگر آنکه ورثه به بیشتر از آن اجازه بدهند، و اگر نذر مرده غیر مالی باشد، مثلا: نذر کرده باشد که به حج برود، و یا چند روزی روزه بگیرد، در این صورت وفا کردن به نذرش بر ورثه سنت است نه واجب، یعنی: اگر ورثه به آن نذر وفا کردند، کار نیکی را انجام داده‌اند، و اگر وفا نکردند، موجت ملامتی هستند، ولی بر آن‌ها گناهی نیست.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      سکوت کردن از سخنان مباح و بالآخص از ذکر خدا طاعت شمرده نمی‌شود، چنان‌چه که ایستادن به آفتاب، و اذیت کردن خود به هر طریقی که باشد، طاعت نیست، و عبادت شمرده نمی‌شود، و طاعت و عبادت خدا تنها و تنها در چیزهایی است که خدا و رسولش در قرآن کریم و یا سنت نبوی آن را مشروع ساخته‌اند، و از همین سبب بود که پیامبر خدا ج از چهار عملی که آن شخص به آن‌ها نذر کرده بود، تنها به تمام کردن روزه‌اش امر نمودند، و از انجام دادن کارهای دیگر او را منع کردند.

کتاب [75]- قضا و قدر

کتاب [75]- قضا و قدر

1- باب: جَفَّ القَلَمُ عَلَى عِلْمِ الله

باب [1]: قلم بر علم خدا خشک شد

2137- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُعْرَفُ أَهْلُ الجَنَّةِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قَالَ: فَلِمَ یَعْمَلُ العَامِلُونَ؟ قَالَ: «کُلٌّ یَعْمَلُ لِمَا خُلِقَ لَهُ، أَوْ: لِمَا یُسِّرَ لَهُ» [رواه البخاری:6596].

2137- از عِمران بن حُصَینس روایت است که گفت: شخصی گفت: یا رسول الله! آیا اهل بهشت و دوزخ [در علم خدا] شناخته شده‌اند؟

فرمودند: «بلی».

گفت: پس چرا کسی کاری بکند؟

فرمودند: هرکس همان کاری را می‌کند که برای آن خلق شده است، و یا هرکس همان کاری را می‌کند که برایش آسان ساخته شده است»([1]).

2- باب: وَکانَ أَمْرُ الله قَدَراً مَقْدُوراً

باب [2]: و امر خدا تعیین و مقدر بود

2138- عَنْ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «لَقَدْ خَطَبَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خُطْبَةً، مَا تَرَکَ فِیهَا شَیْئًا إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ إِلَّا ذَکَرَهُ»، عَلِمَهُ مَنْ عَلِمَهُ وَجَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ، إِنْ کُنْتُ لَأَرَى الشَّیْءَ قَدْ نَسِیتُ، فَأَعْرِفُ مَا یَعْرِفُ الرَّجُلُ إِذَا غَابَ عَنْهُ فَرَآهُ فَعَرَفَهُ [رواه البخاری: 6604].

2138- از حذیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای ما خطبۀ دادند که در آن از بیان هیچ چیز که تا روز قیامت واقع می‌شود فروگذار نکردند، کسی که آن چیزها را فهمید فهمید، و کسی که نفهمید نفهمید، می‌بینم که بعضی از آن مسائل را فراموش کرده‌ام، ولی مانند کسی که چیزی از نزدش غائب شده است و چون آن را می‌بیند، می‌شناسد، من هم به همین طریق چیزهای را که فراموش کرده بودم به یاد می‌آورم.

3- باب: إِلْقَاءِ الْعَبْدِ إِلَى الْقَدَرِ

باب [3]: نذر، بنده را به سوی قضا و قدر رهنمون می‌سازد

2139- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَأْتِ ابْنَ آدَمَ النَّذْرُ بِشَیْءٍ لَمْ یَکُنْ قَدْ قَدَّرْتُهُ، وَلَکِنْ یُلْقِیهِ القَدَرُ وَقَدْ قَدَّرْتُهُ لَهُ، أَسْتَخْرِجُ بِهِ مِنَ البَخِیلِ» [رواه البخاری: 6609].

2139- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«نذر برای بنی‌آدم چیزی را که برایش مقدر کرده‌ام، تغییر نمی‌دهد([2])، بلکه آنچه را که برایش مقدر کرده‌ام برای وی می‌رساند، و برایش مقدر کرده‌ام که به سبب این نذر آن را از بخیلی خارج سازم»([3]).

4- باب: المَعْصُومُ مَنْ عَصَمَ الله

باب [4]: معصوم کسی است که خدا او را حفظ کرده است

2140- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا اسْتُخْلِفَ خَلِیفَةٌ إِلَّا لَهُ بِطَانَتَانِ: بِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالخَیْرِ وَتَحُضُّهُ عَلَیْهِ، وَبِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالشَّرِّ وَتَحُضُّهُ عَلَیْهِ، وَالمَعْصُومُ مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» [رواه البخاری: 6611].

2140- از ابو سعید خدریس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هیچ خلیفۀ به خلافت نمی‌رسد، مگر آنکه برایش دو مشاور است، مشاوری که او را به کار نیک امر و تشجیع می‌کند، و مشاوری که او را به کار بد امر و تجیع می‌نماید، و معصوم کسی است که خدا او را از گناه کردن حفظ کرده است»([4]).

5- باب: یَحُولُ بَیْنَ المَرْءِ وَقَلْبِهِ

باب [5]: در بین شخص و قلبش مانع قرار می‌دهد

2141- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کَثِیرًا مِمَّا کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَحْلِفُ: «لاَ وَمُقَلِّبِ القُلُوبِ» [رواه البخاری: 6617].

2141- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: بسیاری اوقات سوگند پیامبر خدا ج این بود که: «لاَ وَمُقَلِّبِ القُلُوبِ»([5]).


76- کتابُ الأَیمَانِ و النُّذُورِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      توضیح حدیث نبوی شریف از این قرار است که: بنده نمی‌داند که سرنوشت او در علم خدا چگونه است، و نمی‌داند که جایش در بهشت است و یا در دوزخ، پس باید در انجام دادن اوامر خدا بکوشد، زیرا همین عملش دلالت بر سرنوشتش در آینده دارد، اگر کارهای نیکی را انجام می‌دهد، دلالت بر این دارد که در علم خدا از رستگاران و بهشتیان است، و اگر کارهای بدی را انجام می‌دهد، دلالت بر این دارد که در علم خدا از بدبختان و دوزخیان است.

[2]- در اینجا صیغۀ تکلم به کار رفته است، (مقدر کرده‌ام)، پس این حدیث قدسی است و ضمیر تکلم راجع به خداوند متعال است، و دیگر اینکه تقدیر اشیاء تنها و تنها در مقدور خداوند متعال است، و در این مورد ما سوی الله دخلی ندارد.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      توضیح این حدیث نبوی شریف از این قرار است که: مثلا اگر کسی نذر می‌کند که اگر فرزندم از سفر آمد، یک گوسفندی را خیرات می‌دهم، این طور نیست که اگر این نذر را نمی‌کرد، فرزندش از سفر نمی‌آمد، بلکه خواه این نذر را می‌کرد و خواه نمی‌کرد، همان کاری واقع می‌شد که خداوند مقدر کرده بود، منتهی کاری را که نذر می‌کند این است که: شخص نذر دهنده را از بخالت خارج می‌سازد، یعنی: این شخص اگر این نذر را نمی‌کرد، نسبت به بخالتش آن گوسفند را خیرات نمی‌داد، ولی اکنون به سبب این نذرش به خیرات دادن آن گوسفند اقدام می‌نماید، و از بخالت خارج می‌گردد.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      برای هر خلیفه و ولی امری، و امیری چنین دو مشاوری وجود دارد، که یکی آن را به کار خیر و دیگری به کار بد رهنمائی می‌کند، ولی باید خلیفه به سخن آن‌ها اعتماد کلی نکند، بلکه باید از خدا بخواهد تا او را به کارهای نیک رهنمون سازد، و از واقع شدن در کارهای بد، در عصمت خود نگه دارد، و در تیسیر القاری آمده است که: مراد از دو (بطانۀ) که در حدیث نبوی شریف آمده است، دو صفت باطنی است، یعنی: هر خلیفۀ دارای دو صفت باطنی است، که یکی از آن دو صفت او را به کار نیک و دیگری به کار بد امر می‌کند، و معصوم کسی است که خدا او را از واقع شدن در گناه حفظ کرده باشد، ولی ظاهر حدیث، مؤید معنی اول است.

[5]- معنی سوگند پیامبر خدا ج این است که: «نه، و سوگند به ذاتی که دل‌ها را از حالی به حال دیگری می‌گرداند».

کتاب [74]- رِقَاق

کتاب [74]- رِقَاق([1])

1- باب: الصحَّة وَالفَراغ وَلا عَیش إِلا عَیشُ الآخِرَة

باب [1]: تندرستی و فارغت و اینکه: راحتی جز راحت آخرت نیست

2091- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ» [رواه البخاری: 6412].

2091- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «دو نعمت است که اکثر مردم در آن فریب می‌خورند، یکی تندرستی و دیگری فراغت»([2]).

2- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «کُنْ فِی الدُّنْیَا کَأنَّکَ غَرِیبٌ»

باب [2]: این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «در این دنیا آن‌چنان باش که گویا مسافر هستی»

2092- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمَنْکِبِی، فَقَالَ: «کُنْ فِی الدُّنْیَا کَأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِیلٍ» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ، یَقُولُ: «إِذَا أَمْسَیْتَ فَلاَ تَنْتَظِرِ الصَّبَاحَ، وَإِذَا أَصْبَحْتَ فَلاَ تَنْتَظِرِ المَسَاءَ، وَخُذْ مِنْ صِحَّتِکَ لِمَرَضِکَ، وَمِنْ حَیَاتِکَ لِمَوْتِکَ» [رواه البخاری: 6416].

2092- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شانه‌ام را [و یا شانه‌هایم را] گرفتند و فرمودند: «در دنیا آن‌چنان باش که گویا مسافر و یا رهگذر هستی».

و ابن عمرب می‌گفت: چون شام زنده بودی انتظار صبح را نداشته باش، و چون صبح زنده بودی انتظار شام را نداشته‌باش، و از ایام تندرسی‌ات برای ایام مریضی‌ات و از زندگی‌ات برای مرگت ذخیر کن([3]).

3- باب: فِی الأمَلِ وَطُولِهِ

باب [3]: آرزوی دراز

2093- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَطَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَطًّا مُرَبَّعًا، وَخَطَّ خَطًّا فِی الوَسَطِ خَارِجًا مِنْهُ، وَخَطَّ خُطَطًا صِغَارًا إِلَى هَذَا الَّذِی فِی الوَسَطِ مِنْ جَانِبِهِ الَّذِی فِی الوَسَطِ، وَقَالَ: «هَذَا الإِنْسَانُ، وَهَذَا أَجَلُهُ مُحِیطٌ بِهِ - أَوْ: قَدْ أَحَاطَ بِهِ - وَهَذَا الَّذِی هُوَ خَارِجٌ أَمَلُهُ، وَهَذِهِ الخُطَطُ الصِّغَارُ الأَعْرَاضُ، فَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا نَهَشَهُ هَذَا، وَإِنْ أَخْطَأَهُ هَذَا نَهَشَهُ هَذَا» [رواه البخاری: 6417].

2093- از عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مربعی را رسم کردند، و در خارج مربع در قسمت و سطی آن خطی کشیدند، و خط‌های کوچک دیگری را به سوی این خط و سطی رسم نموده و فرمودند:

«این انسان است و این اجل او است که از هر طرف به او احاطه کرده است، و این خط بیرونی آرزوهای او است، و این خط‌های کوچک، اعراض و آفات است، اگر از یکی از آن‌ها نجات یابد، دیگری به سر وقتش می‌رسد، و اگر از این هم نجات یابد، آن دیگری او را فروگذار نخواهد کرد»([4]).

2094- عَنْ أَنَسٍ بْنِ مالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: خَطَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خُطُوطًا، فَقَالَ: «هَذَا الأَمَلُ وَهَذَا أَجَلُهُ، فَبَیْنَمَا هُوَ کَذَلِکَ إِذْ جَاءَهُ الخَطُّ الأَقْرَبُ» [رواه البخاری: 6418].

2094- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج خط‌هایی را رسم نموده و فرمودند: «این آرزو، و این اجل انسان است، و در حالی که او به آرزوهایش غرق است، آن خط نزدیک‌تر [یعنی: اجلش] به او میرسد».

4- باب: مَنْ بَلَغَ سِتِّینَ سَنَةً، فَقَدْ أَعْذَرَ الله إِلَیْهِ

باب [4]: کسی که به شصت سالگی می‌رسد خداوند برایش اتمام حجت کرده است

2095- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَى امْرِئٍ أَخَّرَ أَجَلَهُ، حَتَّى بَلَّغَهُ سِتِّینَ سَنَةً» [رواه البخاری: 6419].

2095- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی را که جای عذری برایش نگذاشته است»([5]).

2096- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَزَالُ قَلْبُ الکَبِیرِ شَابًّا فِی اثْنَتَیْنِ: فِی حُبِّ الدُّنْیَا وَطُولِ الأَمَلِ» [رواه البخاری: 6042].

2096- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «همیشه دل شخص پیر، در دو چیز جوان است، یکی حب دنیا، و دیگری آرزوی دراز»([6]).

5- باب: العَمَل الَّذِی یُبْتَغَى بِهِ وَجْهُ الله

باب [5]: کاری که خاص برای خدا باشد

2097- عَنْ عِتْبَانَ بْنَ مَالِکٍ الأَنْصارِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یُوَافِیَ عَبْدٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، یَقُولُ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ، إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ النَّارَ» [رواه البخاری: 6423].

2097- از عِتْبان بن مالک انصاریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ کسی نیست که روز قیامت حاضر شود، و خاص برای رضا خدا (لا إلَه إِلا اللّهُ) گفته باشد، مگر آنکه خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام می‌گرداند».

2098- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِی المُؤْمِنِ عِنْدِی جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِیَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا ثُمَّ احْتَسَبَهُ، إِلَّا الجَنَّةُ» [رواه البخاری: 6424].

2098- ازابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: (اگر محبوب بندء مؤمنم را از وی از اهل دنیا بگیرم، و او به امید ثواب آخرت صبر کند، برایش در نزدم پاداشی جز بهشت نیست»([7]).

6- باب: ذِهَابِ الصَّالِحِیِنَ

باب [6]: از بین رفتن صالحین

2099- عَنْ مِرْدَاسٍ الأَسْلَمِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَذْهَبُ الصَّالِحُونَ، الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، وَیَبْقَى حُفَالَةٌ کَحُفَالَةِ الشَّعِیرِ، أَوِ التَّمْرِ، لاَ یُبَالِیهِمُ اللَّهُ بَالَةً» [رواه البخاری: 6434].

2099- از مِرداس اسلمیس([8]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نیکان یکی پس از یدگری از بین می‌روند، و کسانی باقی می‌مانند که مانند بنجل جو و خرما هستند، و خداوند به آن‌ها پروایی ندارد»([9]).

7- باب: ما یُتَّقى مِنْ فِتْنَةِ المَالِ

باب [7]: پرهیز از فتنۀ مال

2100- عَنِ أبْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: یِقُولُ: «لَوْ کَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِیَانِ مِنْ مَالٍ لَابْتَغَى وَادِیًا ثَالِثًا، وَلَا یَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللهُ عَلَى مَنْ تَابَ» [رواه البخاری: 6436].

2100- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که می‌فرمودند: «اگر برای بنی آدم دو دشت پر از مال دنیا باشد، به طلب دشت سوم می‌رود، و شکم بنی‌آدم را جز خاکش چیز دیگری پر نمی‌کند، و خدا توبۀ توبه کننده را قبول می‌نماید([10]).

8- باب: مَا قَدَّمَ مِنْ مَالِهِ فَهُوَ لَهُ

باب [8]: از مال چیزی برایش می‌ماند، که پیش از خود فرستاده است

2101- عَنِ أبْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَیُّکُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ؟» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا مَالُهُ أَحَبُّ إِلَیْهِ، قَالَ: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ، وَمَالُ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ» [رواه البخاری: 6442].

2101- از ابن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چه کسی از شما مال وارث خود را از مال خود بیشتر دوست دارد»؟

گفتند: یا رسول الله! هیچ کسی از ما نیست که مال وارث خود را از مال خود بیشتر دوست داشته باشد.

فرمودند: «مال خودش آن است که پیش از خود فرستاده است، و آنچه که از وی می‌ماند، مال وارث او است»([11]).

9- باب: کَیْفَ کَانَ عَیْشُ النَّبِیِّ ج وَأصْحَابِهِ وَتَخَلِّیهِمْ عَنِ الدُّنْیَا

باب [9]: زندگی پیامبر خدا ج و صحابه‌هایشان چگونه بود و روی گردانیدن آن‌ها از دنیا

2102- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: أَللَّهِ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلَّا هُوَ، إِنْ کُنْتُ لَأَعْتَمِدُ بِکَبِدِی عَلَى الأَرْضِ مِنَ الجُوعِ، وَإِنْ کُنْتُ لَأَشُدُّ الحَجَرَ عَلَى بَطْنِی مِنَ الجُوعِ، وَلَقَدْ قَعَدْتُ یَوْمًا عَلَى طَرِیقِهِمُ الَّذِی یَخْرُجُونَ مِنْهُ، فَمَرَّ أَبُو بَکْرٍ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، مَا سَأَلْتُهُ إِلَّا لِیُشْبِعَنِی، فَمَرَّ وَلَمْ یَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِی عُمَرُ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ، مَا سَأَلْتُهُ إِلَّا لِیُشْبِعَنِی، فَمَرَّ فَلَمْ یَفْعَلْ، ثُمَّ مَرَّ بِی أَبُو القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَتَبَسَّمَ حِینَ رَآنِی، وَعَرَفَ مَا فِی نَفْسِی وَمَا فِی وَجْهِی، ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الحَقْ» وَمَضَى فَتَبِعْتُهُ، فَدَخَلَ، فَاسْتَأْذَنَ، فَأَذِنَ لِی، فَدَخَلَ، فَوَجَدَ لَبَنًا فِی قَدَحٍ، فَقَالَ: «مِنْ أَیْنَ هَذَا اللَّبَنُ؟» قَالُوا: أَهْدَاهُ لَکَ فُلاَنٌ أَوْ فُلاَنَةُ، قَالَ: «أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «الحَقْ إِلَى أَهْلِ الصُّفَّةِ فَادْعُهُمْ لِی» قَالَ: وَأَهْلُ الصُّفَّةِ أَضْیَافُ الإِسْلاَمِ، لاَ یَأْوُونَ إِلَى أَهْلٍ وَلاَ مَالٍ وَلاَ عَلَى أَحَدٍ، إِذَا أَتَتْهُ صَدَقَةٌ بَعَثَ بِهَا إِلَیْهِمْ وَلَمْ یَتَنَاوَلْ مِنْهَا شَیْئًا، وَإِذَا أَتَتْهُ هَدِیَّةٌ أَرْسَلَ إِلَیْهِمْ وَأَصَابَ مِنْهَا وَأَشْرَکَهُمْ فِیهَا، فَسَاءَنِی ذَلِکَ، فَقُلْتُ: وَمَا هَذَا اللَّبَنُ فِی أَهْلِ الصُّفَّةِ، کُنْتُ أَحَقُّ أَنَا أَنْ أُصِیبَ مِنْ هَذَا اللَّبَنِ شَرْبَةً أَتَقَوَّى بِهَا، فَإِذَا جَاءَ أَمَرَنِی، فَکُنْتُ أَنَا أُعْطِیهِمْ، وَمَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَنِی مِنْ هَذَا اللَّبَنِ، وَلَمْ یَکُنْ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ وَطَاعَةِ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بُدٌّ، فَأَتَیْتُهُمْ فَدَعَوْتُهُمْ فَأَقْبَلُوا، فَاسْتَأْذَنُوا فَأَذِنَ لَهُمْ، وَأَخَذُوا مَجَالِسَهُمْ مِنَ البَیْتِ، قَالَ: «یَا أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «خُذْ فَأَعْطِهِمْ» قَالَ: فَأَخَذْتُ القَدَحَ، فَجَعَلْتُ أُعْطِیهِ الرَّجُلَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ، فَأُعْطِیهِ الرَّجُلَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ فَیَشْرَبُ حَتَّى یَرْوَى، ثُمَّ یَرُدُّ عَلَیَّ القَدَحَ، حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ رَوِیَ القَوْمُ کُلُّهُمْ، فَأَخَذَ القَدَحَ فَوَضَعَهُ عَلَى یَدِهِ، فَنَظَرَ إِلَیَّ فَتَبَسَّمَ، فَقَالَ: «أَبَا هِرٍّ» قُلْتُ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «بَقِیتُ أَنَا وَأَنْتَ» قُلْتُ: صَدَقْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «اقْعُدْ فَاشْرَبْ» فَقَعَدْتُ فَشَرِبْتُ، فَقَالَ: «اشْرَبْ» فَشَرِبْتُ، فَمَا زَالَ یَقُولُ: «اشْرَبْ» حَتَّى قُلْتُ: لاَ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، مَا أَجِدُ لَهُ مَسْلَکًا، قَالَ: «فَأَرِنِی» فَأَعْطَیْتُهُ القَدَحَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَسَمَّى وَشَرِبَ الفَضْلَةَ [رواه البخاری: 6453].

2102- از ابو هریرهس روایت است که می‌گفت: سوگند به خدایی که جز او خدای دیگری نیست که از گرسنگی شکم خود را بر زمین می‌چسپاندم و از گرسنگی سنگ را بر شکم خود می‌بستم.

روزی بر سر راهی که مردم از آن راه بیرون می‌شدند نشستم، ابوبکرس آمد، از وی راجع به یکی از آیات قرآن کریم پرسان کردم، و مقصد دیگر جز آنکه مرا سیر کند نداشتم، ولی از نزدم رفت وبرایم کاری نکرد([12]).

بعد از آن عمرس از نزدم گذشت، از وی هم راجع به یک از آیات قرآن پرسان کردم، از وی هم به قصد دیگری جز اینکه مرا سیر کند سؤال نکردم، ولی او هم از نزدم رفت و برایم کاری نکرد.

بعد از آن ابو القاسم ج آمدند: چون چشم‌شان به من افتاد، تبسم نمودند، و از رنگم مقصدم را دانسته و فرمودند: «یا ابا هِر»([13])! گفتم: بلی یا رسول الله! فرمودند: «با من بیا».

پیامبر خدا ج رفتند و من از عقب‌شان رفتم، [به خانۀ خود] داخل شدند، و من اجازۀ داخل شدن خواستم، برایم اجازه دادند، [پیامبر خدا ج] داخل شدند و دیدند که قدح شیری است.

پرسیدند: «این شیر از کجا است»؟

گفتند: «فلان شخص و یا فلان زن برای شما هدیه آورده است.

فرمودند: «ابا هِر»!

گفتم: بلی یا رسول الله!

فرمودند: «نزد اهل صفه برو، و از آن‌ها بخواه که نزدم بیایند».

[ابو هریرهس] گفت که: اهل صفه مهمانان [اهل] اسلام بودند، نه اهلی داشتند و نه مالی و نه کسی، اگر برای پیامبر خدا ج صدقۀ می‌آمد برای آن‌ها می‌فرستادند و خودشان از آن چیزی نمی‌خوردند، و اگر کسی هدیه و بخششی می‌آورد، آن‌ها را می‌طلبیدند، و با آن‌ها مشترکا می‌خوردند.

[ابو هریرهس می‌گوید]: و از اینکه پیامبر خدا ج اهل صفه را خواستند، بدم آمد، زیرا با خود گفتم: این مقدار شیر چیست که بروم و اصحاب صُفَّه را دعوت نمایم، بهتر آن بود که این شیرها را برای من می‌دادند تا آن‌ها را می‌آشامیدم و قدری قوت می‌گرفتم، چون آن‌ها بیایند مرا امر خواهند کرد تا این شیر را برای آن‌ها بدهم، و در این صورت از این شیر برایم چیزی نخواهد رسید، ولی از امر خدا و رسولش چارۀ نبود.

همان بود که آمدم و آن‌ها را دعوت کردم، آن‌ها آمدند و اجازه خواستند، برای آن‌ها اجازه دادند، آمدند و هرکدام در خانه به جای خود نشستند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «یا ابا هِر»

گفتم: بلی یا رسول الله!

فرمودند: «شیر را بگیر و به آن‌ها بده».

گفت: قدح را برداشتم و به یک یکی از آن‌ها می‌دادم، آن شخص قدح را می‌گرفت آن قدر می‌نوشید که سیر می‌شد، و بعد از آن قدح را برایم پس می‌داد و من قدح را برای شخص دیگری می‌دادم، و او هم آنقدر می‌شید که سیر می‌شد و قدح را برایم پس می‌داد، تا اینکه نزد پیامبر خدا ج رسیدم، و این در حالی بود که همۀ آن مردم سیر شده بودند.

قدح را گرفتند و در دست خود نهادند، به طرفم نظر کردند و تبسم نموده و فرمودند: «ابا هِر»!

گفتم: بلی یا رسول الله!

فرمودند: «من ماندم و تو».

گفتم: بلی همین طور است یا رسول الله!

فرمودند: «بنشین و بنوش».

نشستم و نوشیدم.

فرمودند: «بنوش».

باز نوشیدم، همین طور مکررا می‌گفتند: «بنوش» و من می‌نوشیدم تا اینکه گفتم: سوگند به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، دیگر جایی برای آشامیدن ندارم.

فرمودند: «[قدح را] برایم نشان بده»، قدح را برای‌شان دادم، حمد و ثنای خداوند را گفتند و باقی‌ماندۀ شیر را خودشان نوشیدند.

2103- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ قُوتًا» [رواه البخاری: 6460].

2013- و از ابو هریره روایت است که گفت: پیامبر خدا ج گفتند: «خدایا! برای آل محمد قوتی برسان»([14]).

10- باب: الْقَصْدِ وَالمُدَاوَمَةِ عَلَى العَمَلِ

باب [10]: میانه روی و مداومت بر کار

2104- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَنْ یُنَجِّیَ أَحَدًا مِنْکُمْ عَمَلُهُ» قَالُوا: وَلاَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَلاَ أَنَا، إِلَّا أَنْ یَتَغَمَّدَنِی اللَّهُ بِرَحْمَةٍ، سَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَاغْدُوا وَرُوحُوا، وَشَیْءٌ مِنَ الدُّلْجَةِ، وَالقَصْدَ القَصْدَ تَبْلُغُوا» [رواه البخاری: 6463].

2104- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکس را عملش نجات نمی‌دهد».

پرسیدند: یا رسول الله! حتی شما را؟

فرمودند: «حتی مرا، مگر آنکه رحمت خداوند شامل حالم گردد، ولی به راه صواب بروید و بخدا نزدیک شوید، در صبحگاه و نیم روز، و چیزی از شب عبادت کنید، و میانه روی را اختیار کنید، به مقصد می‌رسید»([15]).

2105- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: سُئِلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الأَعْمَالِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ؟ قَالَ: «أَدْوَمُهَا وَإِنْ قَلَّ» [رواه البخاری: 6465].

2105- از عائشهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج پرسیده شد که: کدام عمل در نزد خدا محبوب‌تر است؟

فرمودند: عمل دوامدار، ولو آنکه اندک باشد»([16]).

11- باب: الرَّجَاءِ مَعَ الخَوْفِ

باب [11]: امید همراه با ترس

2106- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الرَّحْمَةَ یَوْمَ خَلَقَهَا مِائَةَ رَحْمَةٍ، فَأَمْسَکَ عِنْدَهُ تِسْعًا وَتِسْعِینَ رَحْمَةً، وَأَرْسَلَ فِی خَلْقِهِ کُلِّهِمْ رَحْمَةً وَاحِدَةً، فَلَوْ یَعْلَمُ الکَافِرُ بِکُلِّ الَّذِی عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الرَّحْمَةِ لَمْ یَیْئَسْ مِنَ الجَنَّةِ، وَلَوْ یَعْلَمُ المُؤْمِنُ بِکُلِّ الَّذِی عِنْدَ اللَّهِ مِنَ العَذَابِ لَمْ یَأْمَنْ مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: 6469].

2106- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «اگر کافر از تمام رحمت خدا با خبر شود، از بهشت ناامید نمی‌شود، و اگر مسلمان از تمام عذاب خدا باخبر گردد، از دوزخ مطمئن نمی‌شود»([17]).

12- باب: حِفْظِ اللَّسَانِ وَمَنْ کَانَ یُؤمِنُ بِالله وَالْیِوْمِ الآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْراً أوْ لِیَصْمُتْ

باب [12]: حفظ زبان، و کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، یا سخن خیر اندیشانۀ بگوید و یا خاموش باشد

2107- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ یَضْمَنْ لِی مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَمَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ أَضْمَنْ لَهُ الجَنَّةَ» [رواه البخاری:6474].

2107- از سهل بن سعدس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«کسی که از [گناه کردن] با زبان و فرجش برایم تضمین بدهد، من از بهشت رفتن برایش تضمین می‌دهم»([18]).

2108- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ، لاَ یُلْقِی لَهَا بَالًا، یَرْفَعُهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَاتٍ، وَإِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ، لاَ یُلْقِی لَهَا بَالًا، یَهْوِی بِهَا فِی جَهَنَّمَ» [رواه البخاری: 6478].

2108- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «چه بسا می‌شود که شخص سخنی در رضای خدا می‌گوید، و گرچه خودش به آن اهمیتی نمی‌دهد، ولی آن سخنش سبب رفع درجاتش [در نزد خدا] می‌شود».

«و چه بسا می‌شود که شخص سخنی در غضب خدا می‌گوید، و گرچه خودش به آن اهمیتی نمی‌دهد، ولی به سبب آن سخن، به دوزخ می‌افتد»([19]).

13- باب: الانْتِهَاءِ مِن المَعَاصِی

باب [13]: دست برداشتن از گناهان

2109- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَثَلِی وَمَثَلُ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ، کَمَثَلِ رَجُلٍ أَتَى قَوْمًا فَقَالَ: رَأَیْتُ الجَیْشَ بِعَیْنَیَّ، وَإِنِّی أَنَا النَّذِیرُ العُرْیَانُ، فَالنَّجَا النَّجَاءَ، فَأَطَاعَتْهُ طَائِفَةٌ فَأَدْلَجُوا عَلَى مَهْلِهِمْ فَنَجَوْا، وَکَذَّبَتْهُ طَائِفَةٌ فَصَبَّحَهُمُ الجَیْشُ فَاجْتَاحَهُمْ» [رواه البخاری: 6482].

2109- از ابو موسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «مبعوث شدنم از طرف خداوند متعال مانند کسی است که نزد مردمی می‌آید و می‌گوید: خودم لشکر دشمن را به جشم‌های خود دیدم، و من همان بیم دهندۀ عریانم، پس خود را نجات دهید پس خد را نجات دهید».

«گروهی سخنش را قبول نموده و از اول شب آمادگی می‌گیرند، و خود را نجات می‌دهند، و گروه دیگری او را تکذیب نموده و سخنش را باور نمی‌کنند، تا آنکه لشکر به سر وقت آن‌ها می‌رسد و آن‌ها را نابود می‌کند»([20]).

14- باب: حُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ

باب [14]: آتش دوزخ به شهوات پوشیده شده است

2110- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «حُجِبَتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ، وَحُجِبَتِ الجَنَّةُ بِالْمَکَارِهِ» [رواه البخاری: 6487].

2110- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «آتش [دوزخ] به خوشی‌ها و خوش گذرانی‌ها، و [راه] بهشت به سختی‌ها و مشکلات پوشیده شده است»([21]).

15- باب: «الجَنَّةُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِکُمْ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِهِ وَالنَّارُ مِثْلُ ذَلِکَ»

باب [15]: بهشت و دوزخ از بند کفش شما به شما نزدیک‌تر است

2111- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الجَنَّةُ أَقْرَبُ إِلَى أَحَدِکُمْ مِنْ شِرَاکِ نَعْلِهِ، وَالنَّارُ مِثْلُ ذَلِکَ» [رواه البخاری: 6488].

2111- از عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بهشت از بند کفش شما به شما نزدیک‌تر است، و دوزخ هم همین طور است»([22]).

16- باب: لِیَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ وَلاَ یَنْظُرْ إِلَى مَنْ فَوْقَهُ

باب [16]: باید به پائین‌تر از خود ببیند نه به بالاتر از خود

2112- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا نَظَرَ أَحَدُکُمْ إِلَى مَنْ فُضِّلَ عَلَیْهِ فِی المَالِ وَالخَلْقِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ أَسْفَلَ مِنْهُ» [رواه البخاری: 6490].

2112- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «اگر کسی از شما به کسی که از وی در مال و خلقت بالاتر است نظر می‌کند، به کسی که از وی پائین‌تر است نیز نظر کند»([23]).

17- باب: مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ أَوْ بِسَیِّئَةٍ

باب [17]: کسی که به کار نیک و یا بدی تصمیم می‌گیرد

2113- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِیمَا یَرْوِی عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ الحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ ثُمَّ بَیَّنَ ذَلِکَ، فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ کَثِیرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَیِّئَةً وَاحِدَةً» [رواه البخاری: 6491].

2113- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج به روایت از پروردگار خود عزوجل گفتند: «خداوند خوبی‌ها و بدی‌ها را نوشته و آن‌ها را بیان کرده است، کسی که قصد انجام دادن کار نیکی را می‌نماید، ولو آنکه آن را عملی نسازد، خداوند آن قصدش را در نزد خود برایش حسنۀ کاملی حساب می‌کند، و اگر به آن کار نیک قصد کند، و آن را عملی سازد، خداوند ده چند تا هفتصد چند و حتی بیشتر از آن برایش ثواب می‌دهد.

«و کسی که انجام دادن کار بدی را می‌کند، اگر آن را عملی نسازد([24])، خداوند آن را برایش در نزد خود حسنۀ کاملی حساب می‌کند([25])، و اگر آن را عملی سازد، بر او یک گناه حساب می‌کند»([26]).

18- باب: رَفْعِ الأَمَانَةِ

باب [18]: از بین رفتن امانت

2114- حَدَّثَنَا حُذَیْفَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَدِیثَیْنِ، رَأَیْتُ أَحَدَهُمَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ الآخَرَ: حَدَّثَنَا: «أَنَّ الأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِی جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ عَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ» وَحَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِهَا قَالَ: «یَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ الأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَیَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ أَثَرِ الوَکْتِ، ثُمَّ یَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ فَیَبْقَى أَثَرُهَا مِثْلَ المَجْلِ، کَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِکَ فَنَفِطَ، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ، فَیُصْبِحُ النَّاسُ یَتَبَایَعُونَ، فَلاَ یَکَادُ أَحَدٌ یُؤَدِّی الأَمَانَةَ، فَیُقَالُ: إِنَّ فِی بَنِی فُلاَنٍ رَجُلًا أَمِینًا، وَیُقَالُ لِلرَّجُلِ: مَا أَعْقَلَهُ وَمَا أَظْرَفَهُ وَمَا أَجْلَدَهُ، وَمَا فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ» وَلَقَدْ أَتَى عَلَیَّ زَمَانٌ وَمَا أُبَالِی أَیَّکُمْ بَایَعْتُ، لَئِنْ کَانَ مُسْلِمًا رَدَّهُ عَلَیَّ الإِسْلاَمُ، وَإِنْ کَانَ نَصْرَانِیًّا رَدَّهُ عَلَیَّ سَاعِیهِ، فَأَمَّا الیَوْمَ: فَمَا کُنْتُ أُبَایِعُ إِلَّا فُلاَنًا وَفُلاَنًا [رواه البخاری: 6497].

2114- از حذیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای ما دو حدیث گفتند، که یکی دیدم و منتظر دیگری می‌باشم.

فرمودند: «امانت در اصل دل مردم نازل شد، و بعد از آن، از قرآن و سپس از سنت دانستند [که باید امانت را مراعات نمایند]».

و باز در مورد از بین رفتن امانت صحبت نموده و فرمودند: «[وقتی می‌آید] که شخص می‌خوابد، و چون از خواب بیدار می‌شود، امانت از دلش گرفته شده ولی اثر اندکی از آن باقی نمی‌ماند، بعد از آن بار دیگر می‌خوابد، و چون از خواب بیدار می‌شود، باز هم امانت از دلش گرفته می‌شود، و چیزی که از آن باقی می‌ماند، مانند آنکه آتشی را بر روی پایت بیندازی، و پایت آبله شود، و گرچه آبله بر آمده به نظرت می‌رسد ولی در آن چیزی نیست».

«و مردم به خرید و فروش می‌پردازند، ولی تقریبا کسی امانت را مراعات نمی‌کند، [تا جای که مردم بیکدیگر] می‌گویند: در فلان قوم یک نفر امانت دار پیدا می‌شود، و چه بسا گفته می‌شود که فلان شخص چقدر هشیار است، چقدر فهمیده است، و چقدر چالاک است، ولی افسوس که در دلش ذرۀ از ایمان وجود ندارد».

حذیفهس می‌گوید: روزگاری بود که اهمیت نمی‌دادم که با کدام یک از شما خرید و فروش می‌کنم، اگر مسلمان بود، به اساس اسلام [حق مرا] پس می‌داد، و اگر نصرانی بود، ضامنش پس میداد، ولی امروز جز با فلانی و فلانی معامله و خرید و فروش نمی‌کنم([27]).

2115- عَنِ أبْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّمَا النَّاسُ کَالإِبِلِ المِائَةِ، لاَ تَکَادُ تَجِدُ فِیهَا رَاحِلَةً» [رواه البخاری:6498].

2115- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که می‌فرمودند: «مردمان مانند [گلۀ] شتر صد تائی است، ولی تقریبا شتر قابل سوار شدن را در بین آن‌ها نمی‌یابی»([28]).

19 باب: الرِّیَاءِ وَالسُّمْعَةِ

باب [19]: ریاء و سمعه

2116: عَنْ جُنْدَب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ سَمَّعَ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ وَمَنْ یُرَائِی یُرَائِی اللَّهُ بِهِ» [رواه البخاری: 6499].

2116- از جندبس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: کسی که عملش را به قصد شهرت انجام داده باشد، خداوند رسوایش می‌سازد، و کسی که ریا کاری کند، خداوند اعمال باطنی‌اش را برای مردم برملا می‌سازد»([29]).

20- باب: التَّوَاضُعِ

باب [20]: تواضع

2117- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ، وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِی عَنْ نَفْسِ المُؤْمِنِ، یَکْرَهُ المَوْتَ وَأَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ» [رواه البخاری: 6502].

2117- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال فرموده است، کسی که با یکی از اولیای من دشمنی کند، به او اعلان جنگ می‌دهم، و بنده‌ام به هیچ عملی که در نزدم محبوب‌تر از انجام دادن فرائض باشد، به من تقرب نجسته است».

و بنده‌ام در انجام دادن نوافل تا جایی به من تقرب می‌جوید که او را مورد محبت خود قرار می‌دهم، و چون او را مورد محبت خود قرار دادم، برایش مورد محبت خود قرار دادم، برایش گوشی می‌‌شوم که با آن می‌شنود، و چشمی می‌شوم که با آن می‌بیند، و دستی می‌شوم که با آن کاری را انجام می‌دهد، و پایی می‌شوم که با آن راه می‌رود، اگر از من چیزی بخواهد برایش می‌دهم، اگر به من پناه بجوید، او را پناه می‌دهم».

و در هچ کاری که کرده‌ام به اندازۀ که در قبض روح مؤمن تردید می‌نمایم، تردید نکرده‌ام، او از مردن بدش می‌آید، و من بدی و رنجش او را نمی‌خواهم»([30]).

21- باب: مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ الله أَحَبَّ الله لِقَاءَهُ

باب [21]: کسی که لقاء خدا را بخواهد خدا لقاءش را می‌خواهد

2118- عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» قَالَتْ عَائِشَةُ أَوْ بَعْضُ أَزْوَاجِهِ: إِنَّا لَنَکْرَهُ المَوْتَ، قَالَ: «لَیْسَ ذَاکِ، وَلَکِنَّ المُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ المَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَکَرَامَتِهِ، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَإِنَّ الکَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَیْسَ شَیْءٌ أَکْرَهَ إِلَیْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَکَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ» [رواه البخاری: 6507].

2118- از عباده بن صامتس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که لقاء خدا را بخواهد، خدا هم لقاءش را می‌خواهد، و کسی که از لقاء خدا بدش بیاید، خدا هم از لقاء آن شخص بدش می‌آید».

عائشه یا کس دیگری از همسران پیامبر خدا ج گفت: ما مرگ را نمی‌خواهیم و از مرگ بد ما می‌آید.

پیامبر خدا ج فرمودند: «مقصد این چیز نیست، بلکه مقصود این است که مؤمن هنگام مرگ، به رضا و رحمت خدا بشارت داده می‌شود، و در این وقت، هیچ چیزی از راهی که در پیش‌رو دارد برایش محبوب‌تر جلوه نمی‌کند، و اینجا است که لقاء الله را دوست می‌دارد، و خداوند هم او را دوست می‌دارد».

«و شخص کافر هنگام مرگ، به عذاب و عقوبت خدا خبر داده می‌شود، و در این وقت، هیچ چیزی در نزدش از راهی که در پیش‌رو دارد بد‌تر جلوه نمی‌کند، و از اینجا است که از لقاء الله بدش می‌‌آید، و خداوند هم از لقاء چنین شخصی بدش می‌آید»([31]).

22- باب: سَکَرَاتِ المَوْتِ

باب [22]: سکرات مرگ

2119- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ رِجَالٌ مِنَ الأَعْرَابِ جُفَاةً، یَأْتُونَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَسْأَلُونَهُ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَکَانَ یَنْظُرُ إِلَى أَصْغَرِهِمْ فَیَقُولُ: «إِنْ یَعِشْ هَذَا لاَ یُدْرِکْهُ الهَرَمُ حَتَّى تَقُومَ عَلَیْکُمْ سَاعَتُکُمْ»، قَالَ هِشَامٌ: یَعْنِی مَوْتَهُمْ [رواه البخاری: 6511].

2119- از عائشهل روایت است که گفت: مردم نادانی از بادیه نشینان می‌آمدند و از پیامبر خدا ج می‌پرسیدند که: قیامت چه وقت است؟ [پیامبر خدا ج] به طرف خورد سال‌ترین آن‌ها نگاه کرده و می‌فرمودند:

«اگر این شخص زنده بماند، پیش از آنکه پیر شود، قیامت شما بر سر شما برپا می‌شود»([32]).

23- باب: یَقْبِضُ الله الأرْضَ یَوْمَ القِیَامَةِ

باب [23]: خداوند در روز قیامت زمین را قبضه می‌کند

2120- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ، قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تَکُونُ الأَرْضُ یَوْمَ القِیَامَةِ خُبْزَةً وَاحِدَةً، یَتَکَفَّؤُهَا الجَبَّارُ بِیَدِهِ کَمَا یَکْفَأُ أَحَدُکُمْ خُبْزَتَهُ فِی السَّفَرِ، نُزُلًا لِأَهْلِ الجَنَّةِ» فَأَتَى رَجُلٌ مِنَ الیَهُودِ فَقَالَ: بَارَکَ الرَّحْمَنُ عَلَیْکَ یَا أَبَا القَاسِمِ، أَلاَ أُخْبِرُکَ بِنُزُلِ أَهْلِ الجَنَّةِ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «بَلَى» قَالَ: تَکُونُ الأَرْضُ خُبْزَةً وَاحِدَةً، کَمَا قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَظَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَیْنَا ثُمَّ ضَحِکَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَلاَ أُخْبِرُکَ بِإِدَامِهِمْ؟ قَالَ: إِدَامُهُمْ بَالاَمٌ وَنُونٌ، قَالُوا: وَمَا هَذَا؟ قَالَ: ثَوْرٌ وَنُونٌ، یَأْکُلُ مِنْ زَائِدَةِ کَبِدِهِمَا سَبْعُونَ أَلْفًا [رواه البخاری: 6520].

2120- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «زمین در روز قیامت مانند قرص نانی می‌شود که خداوند آن را با دست خود می‌گرداند، [بلاکیف] مانند مسافری که نانش را جهت پختن می‌گرداند، [یعنی: زیر ورو می‌کند]، و این برای مهمانی اهل بهشت است»([33]).

در این وقت شخصی از یهود آمد و گفت: یا ابا القاسم! خدا برای شما برکت بدهد، آیا نمی‌خواهید که شما را از طعام اهل بهشت خبر بدهم؟

فرمودند: «آری خبر بده».

گفت: زمین قرص نانی می‌شود، همان طوری که پیامبر خدا ج خبر داده بودند، پیامبر خدا ج به طرف ما نگاه کردند و آن‌چنان خندیدند که دندان‌های کرسی‌شان نمایان گردید.

باز [آن شخص یهودی] گفت: آیا از نان خورش اهل بهشت برای شما خبر بدهم؟ نان خورش اهل بهشت (بالام و نون) است.

[صحابه] پرسیدند: (بالام و نون) چیست؟

گفت: (گاو، و ماهی) است، که از جگر گوشۀ آن‌ها هفتاد هزار نفر می‌خورند([34]).

2121- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ عَلَى أَرْضٍ بَیْضَاءَ عَفْرَاءَ، کَقُرْصَةِ نَقِیٍّ» قَالَ سَهْلٌ أَوْ غَیْرُهُ: «لَیْسَ فِیهَا مَعْلَمٌ لِأَحَدٍ» [رواه البخاری: 6521].

2121- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که می‌فرمودند: «مردم در روز قیامت بر بالای زمین سفید رنگی که مانند نان پاک و براقی است، حشر می‌گردند»، سهل و یاشخص دیگری گفت: و در آن زمین برای هیچ کسی هیچ علامه و نشانۀ وجود ندارد([35]).

24- باب: الحَشْرِ

باب [24]: روز محشر

2122- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى ثَلاَثِ طَرَائِقَ: رَاغِبِینَ رَاهِبِینَ، وَاثْنَانِ عَلَى بَعِیرٍ، وَثَلاَثَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَأَرْبَعَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَعَشَرَةٌ عَلَى بَعِیرٍ، وَیَحْشُرُ بَقِیَّتَهُمُ النَّارُ، تَقِیلُ مَعَهُمْ حَیْثُ قَالُوا، وَتَبِیتُ مَعَهُمْ حَیْثُ بَاتُوا، وَتُصْبِحُ مَعَهُمْ حَیْثُ أَصْبَحُوا، وَتُمْسِی مَعَهُمْ حَیْثُ أَمْسَوْا» [رواه البخاری: 6522].

2122- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مردم به سه طریق حشر می‌شوند: یک قسمت کسانی‌اند که در امید و آرزوی [بهشت و دیگر نعمت‌ها] هستند، و یک قسمت دیگر در ترس از [از دوزخ و عذاب آن] می‌باشند، و این دو گروه به [طرف حشرگاه] طوری می‌آیند که: دو نفر بر یک شتر، سه نفر بر یک شتر، چهار نفر بر یک شتر، و ده نفر بر یک شتر سوار هستند».

و قسمت باقی مانده را آتشی به طرف محشر جمع می‌کند، و این آتش آن‌ها را ترک نمی‌کند، اگر چاشت در جایی بخوابند، با آن‌ها می‌خوابد، اگر شب در جایی آرام بگیرند، در همانجا با آن‌ها آرام می‌گیرد، اگر صبح به جایی بروند، با آن‌ها می‌رود، اگرشام به جایی باشند، با آن‌ها همانجا می‌باشد»([36]).

2123- عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا» قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ؟ فَقَالَ: «الأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یُهِمَّهُمْ ذَاکِ» [رواه البخاری: 6527].

2123- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «با پای برهنه، تن برهنه، و بدون ختنه حشر می‌شود»

عائشه گفت: یا رسول الله! مردها و زن‌ها به طرف یکدیگر نگاه می‌کنند؟ فرمودند: «کار از این مشکل‌تر است که به فکر نظر کردن به طرف یکدیگر بیفتند».

25- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى: ﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦

باب [25]: این قول خداوند متعال که: ﴿آیا آن‌ها گمان نمی‌کنند که بر انگیخته خواهند شد؟...

2124- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَعْرَقُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ حَتَّى یَذْهَبَ عَرَقُهُمْ فِی الأَرْضِ سَبْعِینَ ذِرَاعًا، وَیُلْجِمُهُمْ حَتَّى یَبْلُغَ آذَانَهُمْ» [رواه البخاری: 6532].

2124- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «از مردم در روز قیامت آنقدر عرق می‌ریزد که عرق آن‌ها در روی زمین تا هفتاد ذرع پیش می‌رود، و آنقدر بالا می‌آید که تا به گوش‌های آن‌ها می‌رسد»([37]).

26- باب: الْقِصَاصِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ

باب [26]: قصاص در روز قیامت

2125- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَّلُ مَا یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ بِالدِّمَاءِ» [رواه البخاری: 6533].

2125- از عبداللهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اولین چیزی که [در روز قیامت] بین مردم فیصله می‌گردد، مسئلۀ قتل است»([38]).

27- باب: صِفَةِ الجَنَّةِ وَالنَّارِ

باب [27]: صفت بهشت و دوزخ

2126- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا صَارَ أَهْلُ الجَنَّةِ إِلَى الجَنَّةِ، وَأَهْلُ النَّارِ إِلَى النَّارِ، جِیءَ بِالْمَوْتِ حَتَّى یُجْعَلَ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ یُذْبَحُ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ لاَ مَوْتَ، وَیَا أَهْلَ النَّارِ لاَ مَوْتَ، فَیَزْدَادُ أَهْلُ الجَنَّةِ فَرَحًا إِلَى فَرَحِهِمْ، وَیَزْدَادُ أَهْلُ النَّارِ حُزْنًا إِلَى حُزْنِهِمْ» [رواه البخاری: 6548].

2126- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هنگامی که مصیر بهشتی‌ها به بهشت و دوزخی‌ها به دوزخ تعیین شود، مرگ را آورده و در بین بهشت و دوزخ ذبح می‌کنند، و منادی ندا می‌کند که: ای اهل بهشت! بعد از این مرگی نیست، و ای اهل دوزخ! بعد از این مرگی نیست، و اینجا است که خوشی بر خوشی‌ها بهشتی‌ها، و غمی بر غم‌های دوزخی‌ها افزوده می‌گردد»([39]).

2127- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَقُولُ لِأَهْلِ الجَنَّةِ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ؟ فَیَقُولُونَ: لَبَّیْکَ رَبَّنَا وَسَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: هَلْ رَضِیتُمْ؟ فَیَقُولُونَ: وَمَا لَنَا لاَ نَرْضَى وَقَدْ أَعْطَیْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِکَ، فَیَقُولُ: أَنَا أُعْطِیکُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ، قَالُوا: یَا رَبِّ، وَأَیُّ شَیْءٍ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ؟ فَیَقُولُ: أُحِلُّ عَلَیْکُمْ رِضْوَانِی، فَلاَ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا» [رواه البخاری: 6549].

2127- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند متعال برای اهل بهشت می‌گوید: ای اهل بهشت!

می‌گویند: پروردگار ما! لبیک و سعدیک.

می‌گوید: آیا راضی هستید؟

می‌گویند: چرا راضی نباشیم، برای ما چیزهای را عطا کردی که برای هیچ یک از خلق خود عطا نکردی.

می‌گوید: از این هم [نعمت] بالاتری را برای شما می‌دهم.

می‌گویند: پروردگارا! نعمتی که از این نعمت‌ها بالاتر باشد چیست؟

می‌گوید: آن نعمت خوشنودی من است که بعد از این هیچگاه بر شما غضب نمی‌کنم»([40]).

2128- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَیْنَ مَنْکِبَیِ الکَافِرِ مَسِیرَةُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ للرَّاکِبِ المُسْرِعِ» [رواه البخاری: 6551].

2128- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «[در قیامت] پهنای بین شانه‌های کافر، به اندازۀ مسافت سه روز راهی است که سوارۀ سریع السیر می‌پیماید»([41]).

2129- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یَخْرُجُ قَوْمٌ مِنَ النَّارِ بَعْدَ مَا مَسَّهُمْ مِنْهَا سَفْعٌ، فَیَدْخُلُونَ الجَنَّةَ، فَیُسَمِّیهِمْ أَهْلُ الجَنَّةِ: الجَهَنَّمِیِّینَ» [رواه البخاری: 6559].

2129- از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مردمی از دوزخیان بعد از اینکه آثار سوختگی در آن‌ها نمودار است، از دوزخ بیرون می‌شوند، و به بهشت میروند، و بهشتیان آن‌ها را بنام دوزخی‌ها یاد می‌کنند»([42]).

2130- عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ أَهْوَنَ أَهْلِ النَّارِ عَذَابًا یَوْمَ القِیَامَةِ رَجُلٌ، عَلَى أَخْمَصِ قَدَمَیْهِ جَمْرَتَانِ، یَغْلِی مِنْهُمَا دِمَاغُهُ کَمَا یَغْلِی المِرْجَلُ وَالقُمْقُمُ» [رواه البخاری: 6562].

2130- از نعمان بن بشیرس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «آسان‌ترین عذاب اهل دوزخ عذاب کسی است که در کف پایش دو ارۀ آتش گذاشته می‌شود، و از اثر آن آتش، مغز سرش مانند دیگ چودنی و (قمقم) می‌جوشد»([43]).

2131- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَدْخُلُ أَحَدٌ الجَنَّةَ إِلَّا أُرِیَ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ لَوْ أَسَاءَ، لِیَزْدَادَ شُکْرًا، وَلاَ یَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ إِلَّا أُرِیَ مَقْعَدَهُ مِنَ الجَنَّةِ لَوْ أَحْسَنَ، لِیَکُونَ عَلَیْهِ حَسْرَةً» [رواه البخاری: 6569].

2131- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکس به بهشت نمی‌رود مگر آنکه جایش در دوزخ – در صورتی که بدکار می‌بود – برایش نشان داده می‌شود، تا اینکه شکر گذاری‌اش بیشتر گردد».

«و هیچکس به دوزخ نمی‌رود مگر آنکه جایش در بهشت – در صورتی که نیکوکار می‌بود – برایش نشان داده می‌شود، تا اینکه حسرت و افسوسش افزون‌تر گردد»([44]).

28- باب: فی الحَوْضِ

باب [28]: حوض کوثر

2132- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «حَوْضِی مَسِیرَةُ شَهْرٍ، مَاؤُهُ أَبْیَضُ مِنَ اللَّبَنِ، وَرِیحُهُ أَطْیَبُ مِنَ المِسْکِ، وَکِیزَانُهُ کَنُجُومِ السَّمَاءِ، مَنْ شَرِبَ مِنْهَا فَلاَ یَظْمَأُ أَبَدًا» [رواه البخاری: 6579].

2132- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «حوض من [یعنی: حوض کوثر] به اندازۀ مسافت یک ماه راه است، آبش از شیر سفیدتر و از مشک خوشبوی‌تر است، صراحی‌های آن به مانند ستاره‌های آسمان است، و کسی که از آن یکبار آب بنوشد، دیگر هیچ وقت تشنه نمی‌شود»([45]).

2133- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَامَکُمْ حَوْضٌ کَمَا بَیْنَ جَرْبَاءَ وَأَذْرُحَ» [رواه البخاری: 6577].

2133- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: پیش روی شما حوض من است که [مساحت آن] به فاصلۀ بین دو شهر (جرباء) و (أًذْرُح) است»([46]).

2134- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ قَدْرَ حَوْضِی کَمَا بَیْنَ أَیْلَةَ وَصَنْعَاءَ مِنَ الیَمَنِ، وَإِنَّ فِیهِ مِنَ الأَبَارِیقِ کَعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ» [رواه البخاری: 6580].

2134- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اندازۀ حوض من به اندازۀ بین (أیله) و صنعاء در یمن است، [(ایله): شهری است در اطراف بیت المقدس]، و تعداد صراحی‌های آن، به تعداد ستاره‌های آسمان است».

2135- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَمَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِی وَبَیْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَیْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» [رواه البخاری: 6586].

2135- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«در حالی که [در کنار حوض] ایستاده می‌باشم، گروهی را می‌بینم، و هنگامی که آن‌ها را می‌شناسم، شخصی از بین من و آن‌ها بیرون می‌شود، و برای [آن‌ها] می‌گوید: با من بیائید.

می‌پرسم: [آن‌ها را] به کجا می‌بری؟

می‌گوید: به خدا سوگند است که به دوزخ.

می‌پرسم: چه [گناهی] کرده‌اند؟

می‌گوید: بعد از تو، به عقب برگشته‌اند.

بعد از آن، گروه دیگری را می‌بینم، و هنگامی که آن‌ها را می‌شناسم، شخصی از بین من و آن‌ها بیرون می‌شود و [برای آن‌ها] می‌گوید: با من بیائید.

می‌پرسم: [آن‌ها را] به کجا می‌بری؟

می‌گوید: به خدا سوگند است که به دوزخ.

می‌پرسم: چه [گناهی] کرده‌اند؟

می‌گوید: بعد از تو، به عقب برگشته‌اند، و از بین آن‌ها جز افراد اندکی مانند شتران گم شده، نجات نمی‌یابند»([47]).

2136- عَنْ حَارِثَةَ بْنَ وَهْبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَذَکَرَ الحَوْضَ فَقَالَ: «کَمَا بَیْنَ المَدِینَةِ وَصَنْعَاءَ» [رواه البخاری: 6591].

2136- از حارثه بن وهبس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج در حالی که در مورد حوض صحبت می‌کردند، شنیدم که فرمودند: «[مساحت آن] مانند مسافت بین مدینه و صنعاء است»([48]).


75- کِتَابُ القَدَرِ



[1]- (رِقاق): جمع رقیق و مشتق از رقت است، و مراد از رقت رحمت است، یعنی: این کتاب مشتمل بر کلمات و نصائحی است که سبب نرم شدن قلب و آرامش خاطر می‌گردد.

[2]- یعنی: قدر این دو نعمت را بسیاری از کسان نمی‌دانند، از این جهت از آن‌ها به طور شاید و باید استفاده نمی‌کنند، و وقتی درک می‌کنند که یا وقتی را جهت عبادت و کار خیر ندارند، و اگر دارند، قدرت انجام دادن آن را ندراند، پیر هرات خواجۀ انصار/ معنی این حدیث شریف نبوی را این طور اداء می‌کند:

تا توانستم ندانستم چه سود
ج

چونکه دانستم توانستم نبود

ج

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این فرمودۀ پیامبر خدا ج که در این دنیا مانند مسافر و یا مانند رهگذر باش، سخن جامعی است که شامل همۀ انواع نصائح و مواعظ را می‌شود، زیرا مسافر و رهگذر چون کسی را نمی‌شناسند، لذا با کسی حسادت، عداوت، منافقت، درگیری و کشمکش ندارد، و چون نیت بود و باش را ندارد، لذا به فکر آماده کردن خانه و زمین، و باغ و بستان و اهل و عیل نیست، و کسی که حالش چنین باشد، همیشه آمادۀ رحیل و لقاء الله است، و این طور نیست که زرق و برق دنیا او را بخود فریفته ساخته و یاد آخرت و نعمت بهشت و عذاب دوزخ را از یادش برده باشد، و از اینجا است که پیامبر خدا ج می‌فرمایند: «پنج چیز را پیش از فرا رسیدن پنج چیز غنیمت بشمارید، جوانی را پیش از پیری، تندرستی را پیش از مریضی، دارائی را پیش از درماندگی، بیکاری را پیش از مشغولیت، و زندگی را پیش از مرگ.

[4]- در معنی همین حدیث از علی بن ابی طالبس در بی‌ثباتی دنیا آمده است که می‌گوید: دنیا به رفتن شروع کرده است، و آخرت به آمدن، و هرکدام از دنیا و آخرت پیروانی دارد، شما از پیروان دنیا، زیرا امروز روز عمل است، و حسابی در آن نیست، و فردا روز حساب است و عملی در آن نیست.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) کسی را که خداوند برایش شصت سال عمر می‌دهد، و چنین شخصی با وجود فرصت داشتن بسیار، توبه نکرده و به راه مستقیم بر نمی‌گردد، اگر خداوند او را عذاب می‌کند، برایش هیچ عذر و دلیلی در ارتکاب معاصی باقی نمی‌ماند، و البته این به آن معنی نیست که اگر کم‌تر از شصت سال عمر می‌کند، برایش عذری در ارتکاب معاصی و عدم توبه وجود دارد، بلکه در عمر وجود عذر، هردو مشترک هستند، منتهی انقطاع عذر نسبت به شخص شصت ساله بیشتر و آکدتر است، زیرا جوان شاید بگوید که بعد از این توبه خواهم کرد، و به راه مستقیم برخواهم گشت، ولی پیر شصت ساله چه می‌گوید؟

      2) امام ابن جوزی عمر را به پنج مرحله تقسیم کرده است، مرحلۀ اول: از ولادت تا بلوغ که زمان طفلی گفته می‌شود، مرحلۀ دوم: از بلوغ تا سی وپنج سالگی که زمان جوانی گفته می‌شود، مرحلۀ سوم: از سی و پنج سالگی تا پنجاه سالگی که زمان کهولت [یعنی: پختگی] گفته می‌شود، مرحلۀ چهارم: از پنجاه سالگی تا هفتاد سالگی که مرحلۀ شیخوخت [یعنی: پیری] گفته می‌شود، و مرحلۀ پنجم: از هفتاد سالگی تا آخر عمر که مرحلۀ افتادگی گفته می‌شود.

      3) بعضی از علماء دیگر گفته‌اند که عمر انسان مانند سال به چهار فصل تقسیم می‌شود، فصل اول از ولادت تا بیست سالگی است که بهار زندگی است، فصل دوم: از بیست سالگی تا چهل سالگی است که تابستان زندگی است، فصل سوم: از چهل سالگی تا شصت سالگی که خزان زندگی است، و فصل چهارم از شصت سالگی تا هشتاد سالگی که زمستان زندگی است.

      4) و دانشمندی گفته است که عمر چهار مرحله دارد، مرحلۀ اول: از ولادت تا بیست سالگی که مرحلۀ خندگی است، و مرحلۀ دوم از بیست سالگی تا چهل سالگی که مرحلۀ زندگی است، مرحلۀ سوم: از چهل سالگی تا شصت سالگی که مرحلۀ بندگی است، و مرحلۀ چهارم: از شصت سالگی تا آخر عمر که مرحلۀ گندگی است.

      عیب این تقسیم اخیر در این است که بندگی را فقط در مرحلۀ سوم ذکر کرده است، حال آنکه: انسان همیشه بندۀ خدا است، و باید همیشه به طاعت و عباد خدا مشغول باشد، و شاید قصد این شخص واقعیت اجتماعی در نزد بعضی از افراد باشد، که تا به سن چهل سالگی نرسند، به طاعت و عبادت نمی‌پردازند، والله تعالی اعلم.

[6]- مراد از آرزوی دراز: عمر دراز است، یعنی: شحص هرچند پیر شود، دلش در حب این دو چیز جوان باقی می‌ماند، یکی حب مال، و دیگری طور حیات.

[7]- مثلا: اگر فرزند او را، و یا همسر او را، و یا پدر و مادر او را، و یا بینائی او را ویا هر دوست دیگر او را از وی می‌گیرم، و او به امید آنکه در آخرت در مقابل این مصیبی که برایش رسیده است، صبر می‌کند، من در مقابل او را به بهشت می‌برم.

[8]- وی مرداس بن مالک اسلمی است، و بعضی‌ها نام پدرش را عبدالرحمن می‌دانند، از کسانی است که در بیعت رضوان اشتراک نموده بود، راجع به وی معلومات قابل ذکر بیشتری نیافتم (الإصابه: 3/ 401).

[9]- یعنی: برای آن‌ها و زن اهمیتی نمی‌دهد، و از این حدیث دانسته می‌شود که گذشتگان از ماندگان، و ماندگان از آیندگان به طور عموم بهتر هستند.

[10]- یعنی: بنی‌آدم تا وقتی که نمیرد و بگور نرود، حرصش کم نشده و در طلب دنیا از پا نمی‌نشیند، و با این هم اگر روزی بنده به سوی خدا برگردد، خداوند به سوی او بر می‌گردد، و رحمت خود را از وی دریغ نمی‌دارد.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این حدیث دلالت بر این دارد که انسان باید در حال حیات خود به فکر آخرت خود نیز باشد، و از آنچه که در دست دارد، برای در ماندگان و بی‌چارگان، و در وجوه خیر به مصرف برساند، و به این فکر باشد که مال منفعت بخش برای وی، همان مالی است که پیش از خود فرستاده است، نه مالی که بعد از خود بجا می‌گذارد، زیرا در صورتی که خودش برای آخرت خود کاری نکرده باشد، از باز ماندگان خود چه توقع دارد که آن‌ها برایش کاری بکنند، و این چیز را انسان می‌تواند از کسانی که مال زیادی از خود بجا گذاشته‌اند و رفته‌اند، پند بگیرد و به چشم سر ببیند.

[12]- مقصد ابو هریرهس آن بود تا با گشودن باب مذاکره و گفتگو، ابوبکرس از وی بخواهد که به خانه‌اش برود، و برایش لقمۀ نانی بدهد، ولی ابوبکرس متوجه گرسنگی‌اش نشد، جواب سؤالش را داد، و از نزدش گذشت.

[13]- مقصد پیامبر خدا ج (ابا هریره) است، ولی روی محبت و یا روی خوش زبانی نامش را مرخم نموده و او را (ابا هِر) نامیدند.

[14]- (قوت) بر وزن (توت) عبارت از چیزی است که به آن سد رمق و امرار معیشت شود، و نبی کریمج از دنیا فقط همین چیز را می‌خواستند، و از ذخیره کردن و برای فردا نگهداشتن اجتناب می‌کردند، و چون در خانۀ نبی کریم هیچ چیزی که به آن بتوان سد رمق کرد پیدا نمی‌شد، روی مجبوریت دعا کردند، تا خدای متعال برای‌شان قوتی برساند، فصلوات الله و سلامه علیه، و علی آله و اهل بیته.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب تعجب صحابه و سؤال کردن آن‌ها که گفتند: (یا رسول الله! حتی شما را)؟ آن بود که پیامبر خدا ج از همگان بیشتر طاعت و عبادت می‌کردند، و رهنمای خیر برای همگان بودند، و چون کسی که برای دیگران رهنمای خیر باشد، برایش بمانند هرکس دیگری که آن کار خیر را انجام می‌دهد ثواب و مزد داده می‌شود، از این جهت ثواب و مزد پیامبر خدا ج به اندازۀ ثواب و مزد همۀ نیکو کاران امت است، و اینقدر مزد و ثواب ایجاب می‌کند که شخص مستحق جنت گردد، از این جهت صحابهش توقع داشتند که اعمال پیامبر خدا ج سبب داخل شدن‌شان به جنت گردد.

      2) پیامبر خدا ج در این حدیث کسی را که می‌خواهد به بهشت برود به مسافری تشیبه کرده‌اند که می‌خواهد به وطنش برود، و برایش ارشاد نموده‌اند که چنین شخصی همۀ و قتش را به راه پیمائی صرف نکند، بلکه راه پیمودنش باید در اوقات نشاط و قوتش باشد، و این اوقات، اول و آخر روز و چیزی از شب است، و در غیر این اوقات باید بخوابد و استراحت کند، و وسائل زندگی‌اش را تهیه نماید، و از افراط و تفریط دست برداشته و مینه‌روی را سر مشق زندگی خود قرار دهد.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      معنی حدیث نبوی شریف این است که: عملی در نزد خداوند متعال پسندیده‌تر است که بر آن مداومت شود، نه آنکه چند روزی به آن عمل شده و سپس ترک گردد، مثلا: کسی که در هر روز به طور مداوم یک پاره قرآن می‌خواند، بهتر از کسی است که تنها در ماه رمضان ده قرآن را ختم می‌کند، ولی بعد از رمضان قرآن خواندن را ترک می‌نماید، و کسی که هرشب به طور مداوم چند رکعت نمازی در تهجد می‌خواند، بهتر از کسی است که فقط در چند شبی ده‌ها رکعت نماز می‌خواند، و بعد از آن نماز شب را فراموش می‌کند، و همچنین کارهای دیگر، زیرا کار نیک ولو آنکه اندک باشد، در صورتی که به آن مداومت شود، خدا را همیشه بیاد انسان نگه می‌دارد، و انسان را از آن عمل نیک دلسرد نمی‌سازد، و با لمقابل اگر عمل، بسیار ولی موقت باشد، فایدۀ چندانی از آن مرتب نمی‌گردد.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) کافر از آن جهت به رحمت خدا امیدوار می‌شود، که رحمت خدا آن قدر زیاد است که کافر با وجود کفر و عنادش اگر از این رحمت عام با خبر شود، برایش این امید پیدا می‌شود که خداوند او را نیز مشمول رحمت خود گردانیده و به بهشت ببرد.

      2) عذاب خدا آن‌چنان زیاد است که مسلمان با آنکه به خدا و رسولش ایمان داشته، و عمر خود را به طاعت و عبارت سپری کرده است، با وجود این‌ها،: این ترس بر وی غلبه می‌کند که با وجود ایمانش شاید مورد غضب الهی قرار گرفته و به دوزخ برود، پس باید مسلمان در بین خوف و رجاء باشد، به این معنی که گاهی به گناهان خود نظر اندازد، و به اساس آن از غضب و عقوبت خدا بترسد، و گاهی به کرم و رحمت خدا ببیند، و امیدوار مغفرت و بهشت الهی باشد، و در عین حال، امیدش به رحمت خدا، بیش از خوفش از قهر و غضب او باشد، زیرا رحمت خداوند بر غضبش غالب می‌باشد.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی حدیث نبوی شریف این است که: اگر کسی برایم تضمین بدهد که از گناهان زبان که: غیبت، دروغ، سخن چینی، به هم اندازی، بهتان، دشنام وغیره باشد، و از گناهان فرج که واقع شدن در زنا ولواط باشد، خودداری نماید، من رفتن به بهشت را برایش تضمین می‌کنم.

      2) آن طور که واضح است گناهان دیگری نیز وجود دارند که از راه‌های دیگری غیر از زبان و فرج حاصل می‌شود، مانند: دزدی، حرام خواری، آدم کشی، وغیره، ولی چون شایع‌ترین گناهن، گناهانی است که از طریق زبان و فرج به وجود می‌آید، از این سبب پیامبر خدا ج به طور مشخص همین دو نوع گناه را ذکر نمودند، والله تعالی أعلم.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مثلا: شخص سخنی می‌گوید که این سخنش سبب خویش برای مسلمانی می‌گردد، و یا در مسلمانی که باهم دشمنی دارند، صلح و آشتی می‌کنند، و خداوند به سبب همین سخن اندک گناهانش را بخشیده و او را مستوجب بهشت می‌سازد، و البته خودش فکر نمی‌کند که همین سخن اندک دارای چنین نتیجۀ شایانی بوده باشد، و یا بالعکس سخنی می‌گوید که سبب ضرر برای مسلمانی می‌شود، و یا سبب درگیری، و گرچه خودش به این سخن اهمیت نداده و فکر نمی‌کند که به سبب همین یک سخن، مستوجب دوزخ گردد.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      قصۀ بیم دهندۀ عریان از این قرار است که: شخصی لشکر دشمن را دید، و پیش از آنکه خبر آن لشکر را برای قوم خود برساند، آن لشکریان او را گرفتند و برهنه کردند، و چون از نزدشان آمد، برای قوم خود گفت: لشکر دشمن را دیدم، و آن‌ها لباس‌هایم را گرفتند و مرا عریان کردند، و اکنون آمده‌ام و برای شما از وجود آن دشمن خبر می‌دهم، و آن‌ها سخنش را به طور قطع و یقین قبول نمودند، زیرا صدق و راستی آن شخص از اول برای قومش ثابت بود، و چون قرینۀ دیگری که سلب لباس‌ها باشد با صدق آن منضم گردید، یقین آن‌ها به سخن آن شخص بیشتر و راسخ‌تر گردید، و از آن به بعد عادت عرب‌ها چنین شد که اگر کسی می‌خواست از دشمنی بیم بدهد، برای آنکه سخنش را باور کنند، در وقت خبر آوردن خود را مانند آن شخص برهنه می‌کرد، و نبی‌کریم ج خود را به آن خبر رسان برهنه تشبیه نمودند، زیرا همان طوری که آن شخص از وجود دشمن یقین داشت، نبی کریم ج نیز از آنچه که خبر می‌دادند، یقین کامل داشتند، ولی کسانی که این خبر برای‌شان می‌رسید، متفاوت بودند، عدۀ که عقل و درایت داشتند، سخن‌شان را قبول نموده و به فکر نجات خود می‌افتادند، و عدۀ دیگری از روی غفلت و نادانی و یا روی عناد و دشمنی سخن‌شان را نپذیرفته و سبب هلاکت و نابودی خود می‌گردیدند.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      اموری که سبب رفتن انسان به دوزخ می‌شود، موافق میل و شوهات انسان است، مانند: زنا، دزدی، شراب خواری، دروغ گفتن، ظلم کردن و امثال این‌ها، و اموری که سبب رفتن انسان به بهشت می‌شود، بر خلاف میل انسان است، مانند: نماز خواندن، روزه گرفتن، حج کردن، دعوت به کار خیر، زکات دادن، حق را به حقدارش رساندن، امر به معروف و نهی از منکر و امثال این‌ها.

[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      معنی حدیث نبوی شریف این است که: چیزهای که سبب رفتن انسان به بهشت و یا دوزخ می‌شوند، در اختیار و در نزدیک انسان است، مثلا: انسان می‌تواند سخن صلح جویانۀ بگوید، و سبب آشتی و محبت بین دو مسلمان گردد، چنان‌چه می‌تواند سخن فتنه انگیزی بگوید و سبب خصومت و درگیری بین دو نفر مسلمان گردد، که هردو سخن در مقدورش می‌باشد، ولی سخن اول سبب رفتنش به بهشت، و سخن دوم سبب افتادنش به دوزخ می‌گردد.

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در صحیح مسلم این زیادت نیز آمده است که: «زیرا این کار سبب می‌شود که نعمت خدا را به چشم کم نبینید»، ابن بطال می‌گوید: «هر کس در هر حال بدی که قرار داشته باشد، اگر به اطرافیانش نگاه کند، می‌بیند کسانی هستند که از وی در حالت بدتری قرار دارند».

      2) نظر کردن به شخص پائین‌تر از خود در امور دنیوی است، ولی در امور اخروی باید انسان به بالاتر از خود نظر کند، و بکوشد که به مرتبۀ او و حتی به مرتبۀ بالاتر از او برسد، مثلا: اگر می‌بیند که همسایه‌اش روز یک پاره قرآن می‌خواند، بکوشد که او دو پاره قرآن بخواند، اگر می‌بیند که رفیقش یک نان به فقیر می‌دهد، بکوشد که او دو پاره قرآن بخواند، اگر می‌بیند که رفیقش یک نان به فقیر می‌دهد، بکوشد تا او دو نان به فقیر بدهد، و همچنین هرکار خیر دیگری، از عمرو بن شعیب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «دو خصلت است که اگر در کسی موجود شود، خداوند او را در صف شاکرین و صابرین قرار می‌دهد، کسی که در امور دنیا به پائین‌تر از خود نظر کند، و از برتری که خداوند نسبت به آن شخص دیگر برایش داده است خدا را شکر کند، و در امور دین به بالاتر از خود نظر کند، و از او پیروی نماید».

[24]- شرط ثواب دادن در عملی نکردن آن کار بد آن است که ترک آن کار بد از ترس خدا و برای خدا باشد، و در صحیح مسلم بر این چیز تصریح شده است، مثلا: اگر کسی تصمیم می‌گیرد که دزدی کند، و یا شراب بخورد، و یا رشوت بگیرد، و یا هرکار بد دیگری را انجام بدهد، یادش از خدا و عذاب آخرت آمده و از این تصمیمش بر می‌گردد، در این حالت است که خداوند از ترک این تصمیم برایش ثواب می‌دهد، ولی اگر ترک تصمیم به آن گناه به سبب قدرت نداشتن به آن گناه، و یا از ترس فضیحت شدن در دنیا و امثال این‌ها باشد، از این ترک گناه برایش ثوابی نیست.

[25]- ولی تصمیم گرفتن به کار بد در مکۀ مکرمه از این قانون مستثنی است، به این معنی که اگر کسی در مکۀ مکرمه تصمیم به کار بدی می‌گیرد، مجرد تصمیم گرفتنش به کاربد، برایش گناه محسوب گردیده و مستحق عذاب خداوندی می‌گردد، ولو آنکه سپس از تصمیمش به کار بد برگردد، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یُرِدۡ فِیهِ بِإِلۡحَادِۢ بِظُلۡمٖ نُّذِقۡهُ مِنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ یعنی: و کسی که در آنجا (یعنی: در مکه) بر اثر سمتکاری ارادۀ انحراف از حق را بنماید، از عذاب دردناکی به او می‌چشانیم.

      و با این هم به طور یقین بازگشتنش از تصمیم به کار بد، خیلی‌ها بهتر از عملی ساختن آن کار بد است، زیرا به علاوه آنکه عملی ساختن تصمیم به کار بد گناه دیگری است، ولی چون این گناه در مکۀ مکرمه صورت می‌گیرد، گناهش از کار بدی که در جای دیگری صورت می‌گیرد، بیشتر و بیشتر است.

[26]- و این از رحمت و لطف کامل پروردگار است، و بر بنده است که بکوشد تا از این فیض عمیم استفاده نماید، اگر نیکوکار است، تصمیم به کار نیک بگیرد، و در صورت امکان آن را عملی سازد، و اگر بدکار است، از کار بدی که تصمیم به انجام دادن آن گرفته است، از ترص خدا از عملی ساختن آن منصرف گردد، و به این طریق هرکدام از نیکوکار می‌تواند خود را مشمول رحمت خداوندی سازد.

[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی سخن حذیفهس این است که: امانت و امانت داری آن‌چنان از بین مردم رخت بر بسته است که جز همین دو نفر، کس دیگری امانت را مراعات نمی‌کند، و از این سبب است که جز با همین دو نفر با کس دیگری خرید و فروش کرده نمی‌توانم، زیرا اگر از آن‌ها چیزی بخرم، مرا فریب می‌دهند، و اگر به آن‌ها چیزی بفروشم، حق مرا نمیدهند.

      2) آنچه را که حذیفهس در مورد از بین رفتن امانت و دوری از امانت داری می‌گوید چیزی است که در زمان صحابهش پیش از این به یک هزار و چهار صد سال بوده است، و اگر حذیفهس امروز زنده می‌بود، و دوری مردم از مانت و امانت داری را مشاهده می‌کرد، نمی‌دانم که چه می‌گفت؟

[28]- مقصد پیامبر خدا ج این است که مردمان از نگاه تعداد بسیار هستند، ولی کسی که از نگاه دینداری و خدا ترسی بشود بر وی اطمینان کرد، بسیار کم است.

[29]- حافظ منذری/ می‌گوید: کسی که کاری را جهت آنکه مردم ببینند انجام داده باشد، خداوند این نیت فاسدش را در روز قیامت برای مردم برملا می‌سازد، و در نزد اهل محشر فضیحتش می‌کند»، و ریا از گناهان کبیره است، و طاعتی که از روی ریا انجام پذیرد باطل است، و در نزد خداوند متعال مورد قبول واقع نمی‌شود.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از اینکه خداوندأ می‌گوید که با وی اعلان جنگ می‌دهم این است که: کسی که با اولیاء و دوستان من دشمنی کند، در واقع با من دشمنی کرده است، و از اینجا است که او را دشمن گرفته و به او اعلان جنگ می‌کنم، و مراد از اعلان جنگ با چنین شخصی آن است که برکت را از کار و زندگی و اهل و اولادش از بین برده و او را هلاک می‌سازد، و در همین دنیا کسانی را بر وی می‌گمارد تا سبب آزار و اذیتش گردند، و خلاصه آنکه خداوند در همین دنیا به هر طریقی که مناسب ببیند، از چنین اشخاصی انتقام می‌گیرد، و البته عذاب اخروی جای خود را داشته و در انتظارش می‌باشد.

      2) عموم محتوای این حدیث دلالت بر این دارد که استمرار در ادای فرائض، و انجام دادن نوافل سبب تقرب الهی می‌شود، و کیفیت اینکه خداوند گوش و یا چشم و یا دست بنده می‌شود، به طور حقیقی معلوم نیست.

      3) بعضی از علماء می‌گویند: معنای این حدیث نبوی شریف این است که خداوند مؤید و ناصر این بندۀ خود می‌گردد.

      4) طوفی/ می‌گوید: «مراد از این حدیث این است که خداوند می‌گوید: بنده‌ام با انجام دادن عبادات فرضی و نفلی تا جایی ادامه می‌دهد که انس و الفتی جز با مناجات با من ندارد، و جز در عجائب ملکوت من، به چیز دیگری نظر نمی‌کند، و دستش جز در رضای من کاری را انجام نمی‌دهد، و پایش جز در راهی که رضای من می‌باشد، گامی برنمی‌دارد».

      5) شیخ شرقاوی/ به نقل از بعضی متصوفین می‌گوید که مراد از این حدیث معنی حقیقی آن است، یعنی: اگر بنده به طاعات و عبادات فرضی و نفلی از روی اخلاص ادامه دهد، به جایی می‌رسد که خداوند در وی حلول می‌کند، به این معنی که صفات ذمیمۀ بشری از وی دور گردیده و صفات علوی در وی جلوه‌گر می‌شود»، و شرقاوی/ در تعلیق خود بر این سخن می‌گوید: «ولی ظهور صفات علوی مستلزم حلول نیست، مثلا: آفتاب در جای تاریکی می‌تابد، و آن مکان را روشن می‌کند، حال آنکه خود آفتاب در آن مکان حلول نکرده است» و البته مسئلۀ حلول با احکام شریعت توافق ندارد، لذا:

      بهتر آن است که محتوای این حدیث را قبول نموده و به آن ایمان بیاوریم، و از کیفیت آن جستجو نکنیم، زیرا عقل بشر محدود است، و هیچگاه قادر به درک امور متعلق به ذات صفات الهی نیست، والله تعالی آعلم.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) آن همسر پیامبر خدا ج که گفت: (ما مرگ را نمی‌خواهیم و از مرگ بدما می‌آید) خواه عائشه باشد و خواه همسر دیگری، این طور فهمیده بود که مراد از لقاء الله مرگ است، و طبیعی است که هرکس از مرگ بدش می‌آید، و کسی که از مرگ بدش بیاید، خداوند هم از آن شخص بدش می‌آید، و همان بود که پیامبر خدا ج معنی حقیقی این سخن را برایش بیان داشتند.

      2) نشان داده شدن و یا خبر داده شدن از رضا و رحمت خداوند، و یا عذاب و عقوبت او تعابی برای بنده، در حالت نزع و جان کندن است، و در وقتی است که علائق دنیوی از انسان قطع گردیده و سر و کارش با مسیر اخروی او می‌گردد، و این بشارت و خبر اگر مشعر به رضا و رحمت خدا باشد، شخصی که این خبر برایش داده می‌شود، سخت آرزو می‌کند که هرچه زودتر به این مقام نایل آید، و اگر مشعر بر غضب و عذاب خدا باشد، شخصی که این خبر برایش داده می‌شود، از مسیری که پیش‌رو دارد سخت بدش آمده و نمی‌خواهد که به چنین مصیبتی دچار شود.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      قیامت دو نوع است: قیامت صفری، و قیامت کبری، قیامت صغری متعلق به هرفرد است، و آن هنگام است که آن شخص وفات می‌نماید که جزای اعمال خود را چه حسنه باشد و چه سیئه از همان لحظۀ مرگ مشاهده می‌کند، ولی قیامت کبری متعلق به همگان و به صورت دسته جمعی است که مصیر نهائی همگان از رفتن به بهشت و یا دوزخ به طور نهایی تعیین می‌گردد، و مراد پیامبر خدا ج از برپا شدن قیامت آن مردم، همان قیامت صغری است، و این قول ایشان که فرمودند: «قیامت شما برسر شما برپا می‌گردد» اشاره به این امر دارد، زیر اگر مراد قیامت کبری می‌بود، تنها قیامت آن‌ها را به مرگ این شخص اختصاص نمی‌دادند.

[33]- طوری که در آیات و احادیث دیگری آمده است، زمین در روز قیامت به قدرت خداوندأ به سه حالت در می‌آید، دریاهای آن به آتش، کوه‌های آن به غبار، و دیگر اجزای آن به نانی مبدل می‌گردد، و این نان خوراک اهل بهشت، پیش از داخل شدن آن‌ها به بهشت است.

[34]- و شاید مراد از این هفتاد هزار نفر، همان هفتاد هزار نفری باشند که پیش از حساب و کتاب به بهشت می‌روند، و لفظ (بالام) و (نون) عبری است، (بالام) به معنی (گاو) و (نون) به معنی (ماهی) است، زیرا اگر این دو لفظ عربی می‌بود صحابهش معنی آن را فهمیدند، و حاجتی به پرسیدن معنی آن از آن شخص یهودی نبود.

[35]- یعنی: همگان در چنان دشت همواری قرار می‌گیرند که هیچ پستی و بلندی و یا دیوار و عمارتی ندارد، و طوری نیست که جای نشانی داری وجود داشته باشد، که مثلا بگویند که: فلان شخص در کنار فلان دیوار، و یا نزدیک فلان پشته و یا بلندی است، بلکه همگان طوری قرار می‌گیرند که هیچ چیزی مانع دیدن آن‌ها نمی‌شود.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (حشر) به معنی جمع است، یعنی: خداوند متعال مردم را به این سه طریق جمع می‌کند، و طوری که امام خطابی/ می‌گوید: این (حشر) اندک مدتی پیش از برپا شدن قیامت است، و در حالی است که مردم هنوز زنده هستند، و در حالت زندگی به یکی از این سه طریق به طرف شام، حشر و جمع می‌شوند، و حشری که از قبور است – طوری که در حدیث آتی می‌آید – به صورتی است که همگی عریان، پا برهنه، و پیاده هستند.

      2) معنی اینکه: دو نفر از آن‌ها بر یک شتر، و سه نفر بر یک شتر، و چهار نفر بر یک شتر، و ده نفر بر یک شتر هستند این است که: مثلا: دو نفر یک شتر دارند، که گاهی این سوار می‌شود، و گاهی آن، سه نفری که یک شتر دارند، به نوبت یکی پس از دیگری آن شتر را سوار می‌شوند و همچنین است چهار نفری که یک شتر دارند، نه آنکه همگان در یک وقت آن شتر را سوار شوند.

      3) کسانی که آرزوی بهشت را دارند، و یا به امید بهشت هستند، پرهیزگاران و نیکوکاران‌اند، و کسانی که از دوزخ می‌ترسند، گنه‌کاران امت، و غیر مسلمانان هستند، با این فرق که مسلمانان با شترها به طریقی که هم اکنون بیان شد، به محشر می‌روند، و کفار بر روی خود به طرف محشر می‌روند و یا کشانده می‌شوند.

      4) آتشی که مردم را حشر می‌کند – طوری که در صحیح مسلم آمده است – اول از عدن شروع می‌شود، و این آتش مردم را در هیچ جا و در هیچ وقت ترک نمی‌کند، و در هرگوشه و کنار، و در صبح و شام و در هرگاه و بیگاه با آن‌ها می‌باشد، تا آن‌ها را به میدان محشر برساند.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      عرق مردم در روز قیامت، حالات و اندازه‌های متفاوتی دارد، از عقبهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بعضی از مردم عرقش تا بند پایش می‌رسد، بعضی تا نیم ساقش، بعضی تا زانوهایش، بعضی تا ران‌هایش، بعضی تا کمرش، بعضی تا دهانش، و عرق بعضی از سرش می‌گذرد»، و در صحیح ابن حبان/ آمده است که: عرق شخص، تا به دهانش می‌رسد، [و از سختی عذاب این حالت می‌گوید]: الهی به من رحم کن، ولو آنکه در بردنم به دوزخ باشد».

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اولین چیزی که انسان از آن در قبر پرسان می‌شود، دین و ایمان است، اگر از این نجات یافت، اولین چیزی که از وی در محشر نسبت به حقوق الله پرسان می‌شود، نماز است، و اولین چیزی که نسبت به حقوق الناس از وی پرسان می‌شود، مسئله خون ناحق است، و به اتفاق علماء، بزرگ‌ترین گناهان بعد از شرک بالله خون ناحق است.

      امام ابن ماجه/ در سنن خود در حدیث شمارۀ (3930) از عمران بن حُصَینس روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج لشکری را به جنگ مشرکین فرستادند، بعد از جنگ شدیدی که میان آن‌ها در گرفت، مشرکین شکست خورده و گریختند، یکی از اقوام من با نیزه بر یکی از مشرکین حمله کرد، چون او را خوابانید گفت: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) من مسلمان شده‌ام، ولی آن شخص سخنش را قبول نکرد و او را کشت، بعد از آن نزد پیامبر خدا ج آمد گفت: یا رسول الله هلاک شدم، پرسیدند: چه کار کردی؟ واقعه را برای‌شان گفت، پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر شکمش را پاره کردی که بدانی در قلب او چیست»؟ گفت: یا رسول الله اگر شکمش را پاره می‌کردم آنچه که در قلبش بود می‌دانستم.

      و همان بود که پیامبر خدا ج از سخن زدن با وی خودداری نمودند، و مدت زیادی نگذشت که آن شخص مرد، او را دفن کردند، چون صبح شد، دیدند که بر روی زمین افتاده است، اقوامش گفتند: شاید یکی از دشمنان او را از قبر بیرون کرده است، و او را دوباره دفن کردیم، و به غلامان خود گفتیم که از وی نگهبانی کنند، چون صبح شد، بر روی زمین افتاده بود، گفتیم شاید غلامان را خواب برده باشد، و او را بار دیگر دفن کردیم، و خود ما شخصا به نگهبانی از وی پرداختیم، چون صبح شد، باز دیدیم که بر روی زمین افتاده است، او را برده و به درۀ انداختیم.

      این خبر به پیامبر خدا ج رسید، فرمودند: زمین کسانی را که بدتر از این شخص است قبول می‌کند، ولی خداوند خواست که تعظیم و حرمت (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) را برای شما نشان بدهد.

      و در حدیث شمارۀ (3932) از عبدالله بن عمروس روایت می‌کند که: پیامبر خدا ج را دیدم که به کعبه طواف کرده و خطاب به خانۀ معظمه می‌گفتند: «چه قدر خوشبوئی، و چه قدر بوی خوشی داری، چه قدر با عظمت هستی، و چه قدر حرمت تو زیاد است، ولی به ذاتی که جان محمد در دست او است، احترام مسلمان در نزد خدا از احترام تو بیشتر است، یعنی: احترام مال او، و احترام خون او، و احترام اینکه نسبت به وی جز گمان نیک نداشته باشیم».

[39]- زیرا هرکدام از دو گروه یقین حاصل می‌کنند که جای ابدی‌شان همان جایی است که در آن قرار دارند، و تغییر و تبدیلی در آن صورت نمی‌گیرد، و در (فتح المبدی) آمده است که کشندۀ مرگ در روز قیامت یحیی÷ است، و مناسبتش این است که نامش که (یحیی) باشد، خلاف مرگ و از بین برندۀ مرگ است.

[40]- و این نعمت بالاترین نعمت‌ها است، و این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ، و [از جملۀ نعمت‌های بهشت] رضایتی است که طرف خدا که [از همه نعمت‌ها] بزرگ‌تر است، اشارتی به این معنی دارد، زیرا وقتی که بنده یقین حاصل کند که مولایش بعد از این به طور دائم از وی راضی است، و همه نعمت‌ها را برایش فراهم کرده است، قلبش نهایت آرام و خاطرش نهایت شاد می‌گردد.

[41]- و بزرگ شدن جسم کافر به جهت احساس بیشتر عذاب برای وی است، و در حدیث دیگری آمده است که دندان کافر در روز قیامت، به اندازۀ کوه (احد) بزرگ می‌شود، زیرا اگر یک قسمت از انگشت انسان در آتش باشد، سوزش و دردش کم‌تر از آن است که تمام انگشت و یا تمام دست انسان در آتش باشد، به این معنی که درد با مقداری که از جسم در عذاب می‌باشد، تناسب مستقیم دارد، و چون جسم کافر خیلی‌ها بزرگ می‌شود، به یقین که احساس درد و عذابش نیز به همان اندازه بیشتر و بیشتر می‌شود، والله تعالی أعلم.

[42]- یعنی: آین‌ها سکانی هستند که نسبت به اعمال بد خود، مستحق دوزخ بودند، ولی خداوند متعال با رحمت خود از آن‌ها عفو کرده و آن‌ها را به بهشت می‌برد، و در سنن بیهقی از جابرس روایت است که گفت: «در گردن آن‌ها نوشته می‌شود که (آزاد شدگان خدا از دوزخ)، و از همین سبب به نام دوزخیان یاد می‌شوند»، و در صحیح مسلم از حدیث ابو سعید روایت است که آن‌ها دعا می‌کنند و از خدا می‌خواهند که این نام را از آن‌ها دور کند، و خداوند این نام را از آن‌ها دور می‌کند، و بعد از این به نام دوزخیان یاد نمی‌شوند.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      دیگ چودنی، معروف است، و قمقم ظرفی است شیشه‌ای دارای گردن باریک، و یا مطلق ظرفی است که دارای گردن باریک باشد و آب را در آن بجوشانند، و گرچه محتوای دیگ و آب در هر ظرفی که باشد، هنگامی که به درجۀ معینی از حرارت رسید، به جوش می‌آید و می‌جوشد، ولی محتوای دیگ چودنی، و آبی که در ظرف گردن باریک به جوش می‌آید، به شدت بیشتری می‌جوشد.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      طوری که در سنن ابن ماجه آمده است، این کار در قبر واقع می‌شود، از ابو هریرهس روایت است که گفت: «[برای بهشتی] سوراخی از طرف دوزخ گشوده می‌شود و برایش گفته می‌شود: ببین که از چگونه جایی خداوند تو را نجات داد» و در مسند احمد از حدیث ابو سعید روایت است که گفت: «برای [بهشتی] دروازۀ از طرف دوزخ گشوده می‌گردد و برایش گفته می‌شود که اگر کافر می‌شدی، جای تو اینجا بود، ولی اکنون که ایمان آوردی منزل تو اینجا است، و برای [دوزخی] دروازۀ از جنت گشوده می‌شود، و برایش گفته می‌شود که اگر مسلمان می‌شدی، جای تو اینجا بود.

[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از تشیبه صحرای‌های حوض کوثر به ستاره‌های آسمان، یا در کمیت است و یا در کیفیت، اگر در کمیت باشد، معنایش این است که صراحی‌های آن به اندازۀ ستاره‌های آسمان است که به چشم می‌خورد، و اگر در کیفیت باشد، معنایش این است که صراحی‌های آن، مانند ستاره‌های آسمان درخشش و زیبائی دارند، والله تعالی أعلم.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      (جرباء) و (أًذْرُح): دو قریه است در شام، که بین آن‌ها سه شبانه روز راه است، در مساحت حوض کوثر روایات مختلفی آمده است، که کم‌ترین آن مسافت سه روز راه و اکثر آن مسافت یک ماه راه آمده است، و سبب این اختلاف، خبر دادن از واقع امر است، یعنی: هنگامی که پیامبر خدا ج گفتند: مساحت آن سه روز راه است، در همان وقت مساحت آن سه روز راه بود، و هنگامی که مساحت بیشتری را گفتند، خداوند متعال در آن وقت (حوض کوثر) را وسعت داد، و به همان اندازۀ رسید که پیامبر خدا ج از آن خبر دادند، که بزرگ‌ترین مساحت آن یک ماه راه ذکر گردیده است.

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      معنی حدیث نبوی شریف این است که: مانند آنکه از یک گلۀ شتر، فقط یک و یا دو شتر، احتمال گم شدن را دارد، اشخاصی که از این‌ها از دوزخ نجات می‌یابند، نیز بسیار اندک و ناچیز است، و این حدیث دلالت بر این دارد که: بعضی از کسانی که به پیامبر خدا ج ایمان آورده بودند، بعد از وفات ایشان از ایمان خود برگشتند، و این‌ها کسانی‌اند که معرفت پیامبر خدا ج با آن‌ها کم است، زیرا پیامبر خدا ج بعد از غور و تعمق آن‌ها را می‌شناسند، و به مجرد شناخته شدن، ملکی که موکل سرنوشت آن‌ها می‌باشد، آن‌ها را به طرف دوزخ رهنمائی می‌کند، و این امر در زمان خلافت ابوبکر صدیقس به حقیقت پیوست، زیرا کسانی که از اتباع (مسیلمۀ کذاب) مسلمان شده بودند، بعد از وفات پیامبر خدا ج دوباره به کفر گرائیدند، و ابوبکر صدیقس با آن‌ها به مقاتله برخواست، و آن‌ها را از بین برد.

[48]- مراد از (مدینه) مدینۀ منوره است، و (صنعاء) شهر مشهوری است در یمن، و اکنون پایتخت آن دولت می‌باشد، و طوری که قبلا یادآور شدیم در مورد اندازۀ حوض کوثر، روایات مختلفی آمده است، و سبب این امر را نیز قبلا بیان نمودیم.

کتاب [73]- دعاها

کتاب [73]- دعاها

1- باب: لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَة مُسْتَجَابَةٌ

باب [1]: برای هر پیامبری دعای مستجابی است

2069- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ یَدْعُو بِهَا، وَأُرِیدُ أَنْ أَخْتَبِئَ دَعْوَتِی شَفَاعَةً لِأُمَّتِی فِی الآخِرَةِ» [رواه البخاری: 6304].

2069- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «برای هر پیامبری دعای مستجابی است، و من این دعا را نگه می‌دارم تا در روز قیامت برای شفاعت امت خود دعا کنم»([1]).

2- باب: أَفْضَلِ الاسْتِغْفَارِ

باب [2]: بهترین استغفار

2070- عَنْ شَدَّادُ بْنُ أَوْسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «سَیِّدُ الِاسْتِغْفَارِ أَنْ تَقُولَ: اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لاَ إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ، وَأَبُوءُ لَکَ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی، فَإِنَّهُ لاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ» قَالَ: «وَمَنْ قَالَهَا مِنَ النَّهَارِ مُوقِنًا بِهَا، فَمَاتَ مِنْ یَوْمِهِ قَبْلَ أَنْ یُمْسِیَ، فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، وَمَنْ قَالَهَا مِنَ اللَّیْلِ وَهُوَ مُوقِنٌ بِهَا، فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ یُصْبِحَ، فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ» [رواه البخاری: 6306].

2070- از شداد بن اوسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «بهترین استغفار این است که بگویی: (اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّی لاَ إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، خَلَقْتَنِی وَأَنَا عَبْدُکَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِکَ وَوَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ، وَأَبُوءُ لَکَ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی، فَإِنَّهُ لاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ)»([2]).

و فرمودند: «کسی که این استغفار را در روز از یقین دل بگوید، و در همان روز پیش از آنکه شام شود بمیرد، از اهل بهشت است، و کسی که آن را در شب از یقین دل بگوید، و [در همان شب] پیش از آنکه صبح شود بمیرد، از اهل بهشت است».

3- باب: اسْتِغْفَارِ النَّبِیِّ فِی الیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ

باب [3]: استغفار پیامبر خدا ج در روز و در شب

2071- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «وَاللَّهِ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ فِی الیَوْمِ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ مَرَّةً» [رواه البخاری: 6307].

2071- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «به خدا سوگند است که من در هر روز بیش از هفتاد بار از خدا طلب آمرزش می‌نمایم و توبه می‌کنم»([3]).

4- باب: التَّوْبَةِ

باب [4]: توبه

2072- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، حَدِیثَیْنِ: أَحَدُهُمَا عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَالآخَرُ عَنْ نَفْسِهِ، قَالَ: «إِنَّ المُؤْمِنَ یَرَى ذُنُوبَهُ کَأَنَّهُ قَاعِدٌ تَحْتَ جَبَلٍ یَخَافُ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ، وَإِنَّ الفَاجِرَ یَرَى ذُنُوبَهُ کَذُبَابٍ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ» فَقَالَ بِهِ هَکَذَا. قَالَ: «لَلَّهُ أَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ نَزَلَ مَنْزِلًا وَبِهِ مَهْلَکَةٌ، وَمَعَهُ رَاحِلَتُهُ، عَلَیْهَا طَعَامُهُ وَشَرَابُهُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ فَنَامَ نَوْمَةً، فَاسْتَیْقَظَ وَقَدْ ذَهَبَتْ رَاحِلَتُهُ، حَتَّى إِذَا اشْتَدَّ عَلَیْهِ الحَرُّ وَالعَطَشُ أَوْ مَا شَاءَ اللَّهُ، قَالَ: أَرْجِعُ إِلَى مَکَانِی، فَرَجَعَ فَنَامَ نَوْمَةً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَإِذَا رَاحِلَتُهُ عِنْدَهُ» [رواه البخاری: 6308].

2072- از عبدالله بن مسعودس روایت است که او دو حدیث را روایت کرد، یکی را از پیامبر خدا ج، و دیگری را از خود، [حدیث خودش این است که:

گفت: شخص مسلمان گناه خود را همچون کوهی تصور می‌کند که در زیر آن نشسته است، و فکر می‌کند که شاید در هر لحظۀ این کوه بر وی سقوط کند،

و شخص فاجر و بدکار گناهش را مانند مگسی تصور می‌کند که بر روی بنی‌اش نشسته است، و به یک اشارۀ ناپدید می‌گردد.

[و حدیث پیامبر خدا ج این است که فرمودند]: «خدا به توبۀ بندۀ خود راضی‌تر و خوش‌تر از کسی است که در جای خطرناکی منزل می‌کند، و شتری دارد که آب و نانش بر بالای آن شتر است، سرخود را می‌گذارد و لحظۀ می‌خوابد، چون از خواب بیدار می‌شود می‌بیند که شترش رفته است».

«چون هوا گرم می‌شود و تشنگی‌بر وی غلبه می‌کند، می‌گوید به جای اول خود بر می‌گردم، و همان است که بر می‌گردد و [در همانجا] می‌خوابد، و چون سرش را از خوب بر می‌دارد می‌بیند که شترش بر بالای سرش ایستاده است»([4]).

5- باب: مَا یَقُولُ إِذَا نَامَ

باب [5]: در هنگام خواب شدن چه باید گفت

2073- عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الیَمَانِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ اللَّیْلِ، وَضَعَ بَدَهُ تَحْتَ خَدِّهِ، ثُمَّ یَقُولُ: «بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا» وَإِذَا قَامَ قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ» [رواه البخای: 6312].

2073- از حذیفه بن یمانس روایت است که گفت: هنگامی که شب پیامبر خدا ج به بستر خود می‌رفتند دست خود را بر زیر رخسار خود گذاشته و می‌گفتند: «بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا».

و چون از خواب بیدار می‌شدند می‌گفتند: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»([5]).

6- باب: النَّوْمِ عَلَى الشِّقِّ الأیْمَنِ

باب [6]: خواب شدن به پهلوی راست

2074- عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ نَامَ عَلَى شِقِّهِ الأَیْمَنِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِی إِلَیْکَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِی إِلَیْکَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَیْکَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَیْکَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَیْکَ، لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَا مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ، آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ» [رواه البخاری: 6315].

2074- از براء بن عازِبب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگامی که به بستر خواب می‌رفتند به پهلوی راست خود می‌خوابیدند و بعد از آن می‌گفتند: «اللَّهُمَّ أَسْلَمْتُ نَفْسِی إِلَیْکَ، وَوَجَّهْتُ وَجْهِی إِلَیْکَ، وَفَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَیْکَ، وَأَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَیْکَ، رَغْبَةً وَرَهْبَةً إِلَیْکَ، لاَ مَلْجَأَ وَلاَ مَنْجَا مِنْکَ إِلَّا إِلَیْکَ، آمَنْتُ بِکِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَ، وَبِنَبِیِّکَ الَّذِی أَرْسَلْتَ»([6]).

7- باب: الدُّعَاءِ إِذَا انْتَبَهَ مِنَ للَّیْلِ

باب [7]: دعای بیدار شدن در شب

2075- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: بِتُّ عِنْدَ مَیْمُونَةَ، وَذَکَرَ الحَجیث وَقَدْ تَقَدَّم، قالَ: وَکانَ مِن دُعاءِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُورًا، وَفِی بَصَرِی نُورًا، وَفِی سَمْعِی نُورًا، وَعَنْ یَمِینِی نُورًا، وَعَنْ یَسَارِی نُورًا، وَفَوْقِی نُورًا، وَتَحْتِی نُورًا، وَأَمَامِی نُورًا، وَخَلْفِی نُورًا، وَاجْعَلْ لِی نُورًا» [رواه البخای: 6316].

2075- از ابن عباسب روایت است که گفت: نزد میمونهل خوابیدم [و بقیۀ حدیث را طوری که قبلا به شمارۀ (97) گذشت ذکر نمود و گفت]: و از دعای پیامبر خدا ج این بود که:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُورًا، وَفِی بَصَرِی نُورًا، وَفِی سَمْعِی نُورًا، وَعَنْ یَمِینِی نُورًا، وَعَنْ یَسَارِی نُورًا، وَفَوْقِی نُورًا، وَتَحْتِی نُورًا، وَأَمَامِی نُورًا، وَخَلْفِی نُورًا، وَاجْعَلْ لِی نُورًا»([7]).

8- «باب»

باب [8]

2076- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَوَى أَحَدُکُمْ إِلَى فِرَاشِهِ فَلْیَنْفُضْ فِرَاشَهُ بِدَاخِلَةِ إِزَارِهِ، فَإِنَّهُ لاَ یَدْرِی مَا خَلَفَهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُ: بِاسْمِکَ رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبِی وَبِکَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ» [رواه البخاری: 6320].

2076- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که به بستر خوابش رفت: هنگام خوابیدن، بستر خوابش را به طرف داخلی ازارش پاک کند زیرا نمی‌داند که بعد از وی چه چیز بر سر بسترش آمده است، و بعد از آن بگوید: «رَبِّی وَضَعْتُ جَنْبِی وَبِکَ أَرْفَعُهُ، إِنْ أَمْسَکْتَ نَفْسِی فَارْحَمْهَا، وَإِنْ أَرْسَلْتَهَا فَاحْفَظْهَا بِمَا تَحْفَظُ بِهِ عِبَادَکَ الصَّالِحِینَ»([8]).

9- باب: لِیُعَزِّمَ المَسْألَةَ فَإِنَّهُ لاَ مُکْرِهَ لَهُ

باب [9]: به طور قطع بخواهد، چون مجبور کنندۀ برایش نیست

2077- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «لاَ یَقُلْ أَحَدُکُمْ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی إِنْ شِئْتَ، ارْحَمْنِی إِنْ شِئْتَ، ارْزُقْنِی إِنْ شِئْتَ، وَلیَعْزِمْ مَسْأَلَتَهُ، إِنَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، لاَ مُکْرِهَ لَهُ» [رواه البخاری: 6338].

2077- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نباید کسی بگوید که: خدایا اگر می‌خواهی به من رحمت کن، بلکه باید به طور جزم بخواهد، زیرا کسی خدا را به انجام دادن کاری مجبور کرده نمی‌تواند»([9]).

10- باب: یُسْتَجَابُ لِلْعَبْدِ مَا لَمْ یَعْجَلْ

باب [10]: بنده اگر عجله نکند دعایش قبول می‌شود

2078- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُسْتَجَابُ لِأَحَدِکُمْ مَا لَمْ یَعْجَلْ، یَقُولُ: دَعَوْتُ فَلَمْ یُسْتَجَبْ لِی» [رواه البخاری: 6340].

2078- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرموند: «اگر عجله نکنید دعای شما اجابت می‌شود، ولی [بنده] می‌گوید: دعا کردم و اجابت نشد»([10]).

11- باب: الدُّعَاءِ عِنْدَ الْکَرْبِ

باب [11]: دعا در وقت سختی

2079- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقُولُ عِنْدَ الکَرْبِ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمِ» [رواه البخاری: 6346].

2079- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج هنگام سختی می‌گفتند: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرْضِ، وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمِ»([11]).

12- باب: التَّعَوُّذِ مِنْ جَهْدِ البَلاَءِ

باب [12]: از هجوم بلیات، باید به خدا پناه برد

2080- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَعَوَّذُ مِنْ جَهْدِ البَلاَءِ، وَدَرَکِ الشَّقَاءِ، وَسُوءِ القَضَاءِ، وَشَمَاتَةِ الأَعْدَاءِ» قَالَ سُفْیَانُ - الراوی -: «الحَدِیثُ ثَلاَثٌ، زِدْتُ أَنَا وَاحِدَةً، لاَ أَدْرِی أَیَّتُهُنَّ هِیَ» [رواه البخاری: 6347].

2080- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از هجوم بلا، و از گرفتار شدن به بدبختی‌ها، و از قضای بد، و از دل‌شادی دشمن [به خدا] پناه می‌بردند.

سفیان راوی حدیث می‌گوید: آنچه که [پیامبر خدا ج] از آن پناه جستند سه چیز بود، چهارمی را من زیاد کردم، ولی به یاد نیست آن چیزی را که من زیاد کردم کدام یک از آن‌ها بود([12]).

13- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «مَنْ آذَیْتُهُ فَاجْعَلْهُ لَهُ زَکَاةً وَرَحْمَةً»

باب [13]: قوله ج: «[الهی!] کسی را که اذیت کرده باشم، آن را برایش سبب پاکی و رحمت بگردان»

2081- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ فَأَیُّمَا مُؤْمِنٍ سَبَبْتُهُ، فَاجْعَلْ ذَلِکَ لَهُ قُرْبَةً إِلَیْکَ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 6361].

2081- و از ابو هریرهس روایت است که وی: از پیامبر خدا ج شنیده است که می‌گفتند: «الهی هر مسلمانی را که دشنام داده باشم، این دشنامم را در روز قیامت سبب تقرب آن شخص به درگاه خود بگردان»([13]).

14- باب: التَّعَوُّذِ مِنَ الْبُخْلِ

باب [14]: پناه جستن از بخل

2082- عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاص رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَأْمُرُ بِهؤُلاَءِ الْکَلِمَاتِ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا - یَعْنِی فِتْنَةَ الدَّجَّالِ - وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ» [رواه البخاری: 6365].

2082- از سعد بن ابی وقاصس روایت است که پیامبر خدا ج به گفتن این کلمات امر می‌فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا - یَعْنِی فِتْنَةَ الدَّجَّالِ - وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ»([14]).

15- باب: التَّعَوُّذِ مِنَ المَأثَمِ وَالمَغْرَمِ

باب: پناه جستن [به خدا] از گناه و از قرض

2083- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَالهَرَمِ، وَالمَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ، وَمِنْ فِتْنَةِ القَبْرِ، وَعَذَابِ القَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الغِنَى، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ عَنِّی خَطَایَایَ بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا نَقَّیْتَ الثَّوْبَ الأَبْیَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ» [رواه البخاری: 6368].

2083- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج می‌گفتند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَالهَرَمِ، وَالمَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ، وَمِنْ فِتْنَةِ القَبْرِ، وَعَذَابِ القَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ الغِنَى، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ عَنِّی خَطَایَایَ بِمَاءِ الثَّلْجِ وَالبَرَدِ، وَنَقِّ قَلْبِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا نَقَّیْتَ الثَّوْبَ الأَبْیَضَ مِنَ الدَّنَسِ، وَبَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ»([15]).

16- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً»

باب [16]: گفتۀ پیامبر خدا ج که: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً»

2084- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ أَکْثَرُ دُعَاءِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» [رواه البخاری: 6389].

2084- از انسس روایت است که گفت: دعای پیامبر خدا ج در اکثر اوقات این بود که: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً، وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً، وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»([16]).

17- باب: قول النبی ج: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ»

باب [17]: این دعای پیامبر خدا ج که: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ»

2085- عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ کَانَ یَدْعُو: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وَإِسْرَافِی فِی أَمْرِی، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی هَزْلِی وَجِدِّی وَخَطَایَایَ وَعَمْدِی، وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی» [رواه البخاری: 6399].

2085- از ابو موسی اشعریس روایت است که پیامبر خدا ج چنین دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی وَجَهْلِی، وَإِسْرَافِی فِی أَمْرِی، وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی هَزْلِی وَجِدِّی وَخَطَایَایَ وَعَمْدِی، وَکُلُّ ذَلِکَ عِنْدِی»([17]).

18- باب: فَضْلِ التَّهْلِیلِ

باب [18]: فضیلت (لا إله إلا اللَّه) گفتن

2086- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. فِی یَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ، کَانَتْ لَهُ عَدْلَ عَشْرِ رِقَابٍ، وَکُتِبَ لَهُ مِائَةُ حَسَنَةٍ، وَمُحِیَتْ عَنْهُ مِائَةُ سَیِّئَةٍ، وَکَانَتْ لَهُ حِرْزًا مِنَ الشَّیْطَانِ، یَوْمَهُ ذَلِکَ حَتَّى یُمْسِیَ، وَلَمْ یَأْتِ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا جَاءَ إِلَّا رَجُلٌ عَمِلَ أَکْثَرَ مِنْهُ» [رواه البخاری: 6403].

2086- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در یک روز صدبار بگوید: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» برایش اندازۀ آزاد کردن ده غلام، ثواب دارد، و برایش صد حسنه نوشته می‌شود، و صدگناه از وی محو می‌گردد، و در همان روز تا شام از شیطان محفوظ می‌ماند، و هیچ کسی عمل بهتری را از این انجام داده نمی‌تواند، مگر آنکه همین کلمه را بیشتر بگوید([18]).

2087- عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ، و أبْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا فی هذَا الحدیث، عَنِ النَّبِیَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم قَالَ: «مَنْ قَالَ عَشْرًا، کَانَ کَمَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ» [رواه البخاری: 6404].

2087- از ابو ایوب انصاری و ابن مسعودب در همین حدیث روایت است که گفتند: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که ده بار این کلمات را بگوید مانند کسی است که یک غلامی را از اولاد اسماعیل آزاد کرده باشد».

19- باب: فَضْلِ التَّسْبِیحِ

باب [19]: فضیلت (سُبْحَانَ اللَّه) گفتن

2088- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، فِی یَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ، حُطَّتْ خَطَایَاهُ، وَإِنْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ البَحْرِ» [رواه البخاری: 6405].

2088- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در یک روز صد بار (سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ) بگوید، گناهانش ولو آنکه به اندازۀ کف دریا باشد، برایش بخشیده می‌شود»([19]).

20- باب: فَضْلِ ذِکْرِ الله عَزَّ وَجَلَّ

باب [20]: فضیلت ذکر خداوند عز وجل

2089- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَثَلُ الَّذِی یَذْکُرُ رَبَّهُ وَالَّذِی لاَ یَذْکُرُ رَبَّهُ، مَثَلُ الحَیِّ وَالمَیِّتِ» [رواه البخاری: 6407].

2089- از ابو موسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که خدا را ذکر می‌کند و کسی که ذکر نمی‌کند، مانند شخص زنده و شخص مرده است»([20]).

2090- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ لِلَّهِ مَلاَئِکَةً یَطُوفُونَ فِی الطُّرُقِ یَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّکْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا یَذْکُرُونَ اللَّهَ تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِکُمْ قَالَ: «فَیَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا» قَالَ: فَیَسْأَلُهُمْ رَبُّهُمْ، وَهُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ، مَا یَقُولُ عِبَادِی؟ قَالُوا: یَقُولُونَ: یُسَبِّحُونَکَ وَیُکَبِّرُونَکَ وَیَحْمَدُونَکَ وَیُمَجِّدُونَکَ قَالَ: فَیَقُولُ: هَلْ رَأَوْنِی؟ قَالَ: فَیَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ مَا رَأَوْکَ؟ قَالَ: فَیَقُولُ: وَکَیْفَ لَوْ رَأَوْنِی؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْکَ کَانُوا أَشَدَّ لَکَ عِبَادَةً، وَأَشَدَّ لَکَ تَمْجِیدًا وَتَحْمِیدًا، وَأَکْثَرَ لَکَ تَسْبِیحًا قَالَ: یَقُولُ: فَمَا یَسْأَلُونِی؟ قَالَ: «یَسْأَلُونَکَ الجَنَّةَ» قَالَ: یَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا، قَالَ: یَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ عَلَیْهَا حِرْصًا، وَأَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَعْظَمَ فِیهَا رَغْبَةً، قَالَ: فَمِمَّ یَتَعَوَّذُونَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ: مِنَ النَّارِ، قَالَ: یَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا، قَالَ: یَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ مِنْهَا فِرَارًا، وَأَشَدَّ لَهَا مَخَافَةً، قَالَ: فَیَقُولُ: فَأُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، قَالَ: یَقُولُ مَلَکٌ مِنَ المَلاَئِکَةِ: فِیهِمْ فُلاَنٌ لَیْسَ مِنْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَ لِحَاجَةٍ. قَالَ: هُمُ الجُلَسَاءُ لاَ یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ» [رواه البخاری: 6408].

2090- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «برای خدا فرشته‌هایی است که به راه‌ها می‌روند و اهل ذکر را جستجو می‌کنند، چون مردمی را که به ذکر خدا مشغول‌اند پیدا کردند، [به یکدیگر خود] صدا می‌کنند که: بیائید که گمشدۀ شما اینجا است، سپس با بال‌های خود به اطراف این مردم آن قدر تجمع می‌کنند که تا آسمان دنیا، می‌رسند.

و خداوند متعال در حالی که از همگان داناتر است، از این فرشته‌ها می‌پرسد: بندگانم چه می‌گویند؟

فرشته‌ها می‌گویند: حمد و ثنا و تسبیح و تهلیل تو را می‌گویند:

می‌گوید: آیا این‌ها مرا دیده‌اند؟

فرشته‌ها می‌گویند: نه خیر، به خداوند سوگند است که تو را ندیده‌اند.

می‌گوید: اگر مرا می‌دیدند چگونه می‌بودند؟

می‌گویند: اگر تو را می‌دیدند از این بیشتر تو را عبادت و تمجید و تحمید نموده و تسبیح تو را می‌گفتند.

می‌گوید: این‌ها از من چه می‌خواهند؟

می‌گویند: از تو بهشت می‌خواهند.

می‌گوید: آیا بهشت را دیده‌اند؟

می‌گویند: پروردگارا! به خداوند سوگند که آن را ندیده‌اند.

می‌گوید: اگر بهشت را می‌دیدند چگونه می‌بودند؟

می‌گویند: اگر بهشت را می‌دیدند از این هم بیشتر آرزویش را نموده و بیشتر مطالبه‌اش می‌کردند، و به آن رغبت زیاد تری می‌داشتند.

می‌گوید: از چه چیز پناه می‌جویند؟

می‌گویند: از آتش دوزخ.

می‌گوید: آیا دوزخ را دیده‌اند؟

می‌گویند: پروردگارا! به خداوند سوگند است که ندیده‌اند.

می‌گوید: اگر دوزخ را می‌دیدند چگونه می‌بودند؟

می‌گویند: اگر می‌دیدند از این بیشتر از آن گریزان بوده و بیشتر می‌ترسیدند.

خداوند متعال می‌گوید: پس من شما را شاهد می‌گیرم که ایشان را بخشیدم.

فرشتۀ از فرشتگان می‌گوید: در بین این‌ها فلانی است که با ایشان ذکر نکرده است، بلکه برای انجام کاری در مجلس آن‌ها اشتراک نموده است.

[خداوند متعال] می‌گوید: این‌ها کسانی‌اند که هم نشینان آن‌ها نیاید بدبخت شوند»([21]).


74- کِتَابُ الرِّقَاقِ



[1]- و این از کمال شفقت و رأفت حضرت نبی کریم ج نسبت به امت خود، خصوصا نسبت به گنه‌کاران این امت می‌باشد، زیرا نیکوکاران خودشان، به فضل و رحمت خداوند از دوزخ نجات یافته و به بهشت می‌روند و نبی کریم ج گنه‌کاران را شفاعت می‌کنند، تا از رفتن به دوزخ نجات یافته و به بهشت بروند، و یا اگر به سبب اعمال بد خود به دوزخ رفته‌اند، از دوزخ نجات یابند، اللهم ارزقنا شفاعة نبینا محمد ج، واجزه عنا أفضل ما جزیت نبیا عن أمته یا رب العالمین.

[2]- یعنی: خدایا! پروردگار من تویی، خدای جز تو وجود ندارد، مرا تو خلق کرده‌ای و من بندۀ توام، و من با عهد و وعدی که با تو بسته‌ام ایستاده‌ام، به نعمت تو اقرار می‌کنم، و به گنهان خود اعتراف می‌نمایم، پس مرا ببخش، زیرا جز تو دیگری گناهان را نمی‌بخشد.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      اینکه پیامبر خدا ج با وجود آنکه از گناه معصوم بودند، و خدا لغزش‌های گذشته و آیندۀشان را بخشیده بود، و اینقدر توبه و استغفار می‌کردند، سببش آن است که توبه و استغفار عبارت است، و عبارت هر قدر که بیشتر باشد بهتر است، و سبب تقرب بیشتر به خدا می‌شود، و در عین حال اگر گناهی وجود داشته باشد، توبه و استغفار سبب آمرزش آن گناه می‌گردد، و اگر گناهی وجود نداشته باشد، سبب کسب ثواب می‌شود، و این مانند کسی است که دستش را با آب می‌شوید، که اگر دستش کثیف باشد، کثافت از دستش زدوده می‌گردد، و اگر کثافتی وجود نداشته باشد، سبب طهارت بیشتر می‌شود، و یا این عمل‌شان تعلیم برای امت بود، تا آن‌ها همیشه مشغول توبه و استغفار باشند، زیرا آحاد امت هرکس که باشد، خالی از نوعی لغزش و گناه نیست.

[4]- از احکام و مسائل متلعق به این حدیث آنکه:

      1) البته چنین شخصی از دیدن شترش نهایت خوش و خورسند می‌شود، زیرا از یک طرف مال گم شده‌اش پیدا شده است، و ازطرف دیگر چون آب و نانش بر بالای این شتر بوده است، سبب نجاتش از مرگ می‌شود، و کسی که از گناهانش توبه می‌کند، خدا به سبب این توبه، از آن شخصی که شترش را یافته است، خوش‌تر و راضی‌تر می‌شود.

      2) و نسبت دادن فرحت و خوشی به خداوند متعال از اموری است که حقیقت آن را جز خود خداوند متعال، هیچکس دیگری نمی‌داند، و باید به آن ایمان آورد و از کیفیتش جستجو نکرد، و بعضی از علماء می‌گویند که مراد از فرحت و خوشی خداوند، رضایت و محبت او است، والله تعالی أعلم.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی دعای اول این است که: خدایا! به نام تو می‌میرم و به نام تو زنده می‌شوم»، و معنی دعای دوم این است که: ستایش خاص برای خدایی است که بعد از مردن ما را زنده ساخت، و برانگیخته شدن بعد از مرگ به سوی او است.

      2) مراد از مرگ در این حدیث، حالت خواب، و مراد از زندگی، حالت بیداری است، و شکی نیست که بین مرگ و خواب، و بین بیدار شدن از خواب و بین زنده شدن بعد از مرگ، شباهت زیادی وجود دارد.

[6]- یعنی: خدایا! خودم را به تو سپردم، و به سوی تو روی آوردم، و همه کار خود را به تو سپردم، و تو را پشت و پناه خود ساختم، امید به رحمت تو، و خوفم از غضب تو است، پناهگاه دیگری جز پناه تو، و نجاتی جز نجات تو وجود ندارد، به کتابی که نازل کردی و به پیامبری که فرستادی ایمان آوردم.

      گرچه ایمان آوردن به همۀ کتاب‌های آسمانی، و به همۀ پیامبران از ضروریات ایمان است، ولی مراد از کتابی که در این حدیث ذکر گردیده است، قرآن مجید، و مراد از پیامبر، حضرت محمد مصطفی ج است، زیرا ایمان به قرآن، و ایمان به محمد ج مستلزم ایمان به همۀ کتاب‌ها و به همۀ پیامبر است.

[7]- یعنی: خدایا! در قلبم نوری بیافرین، و در جشمم نوری بیافرین، و در شنوائیم نوری بیافرین، و از طرف راستم نوری بیافرین، و از طرف چپم نوری بیافرین، و بر بالاسرم نوری بیافرین، و در زیر پایم نوری بیافرین، و در پیش رویم نوری بیافرین، و در پشت سرم نوری بیافرین، و برای خودم نوری بیافرین.

      و شکی نیست که نور الهی برای پیامبر خدا ج به صورت کامل حاصل و موجود بود، و این طلب نور جهت تعلیم امت و استمراریت نور است، مانند این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ، که مطلوب از آن، طلب استمرار بر صراط مستقیم است، نه حصول آن در آینده.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در اینکه شخص بستر خوابش را به طرف داخلی ازارش پاک کند، باید گفت که: انجام دادن این کار تعبدی نیست که با چیزی دیگری جواز نداشته باشد، بلکه مراد است که بسترش را با هر چیزی که می‌خواهد پاک کند، و یا آن را تکان دهد، زیرا احتمال دارد که شاید خزنده و یا گزندۀ در آن پنهان شده باشد، و هنگام رفتن به بستر، سبب اذیت و ضررش گردد.

      2) چون علت امر به پاک کردن بستر احتمال وجود خزنده و یا گزنده، و یا کثافت و غبار است، و اکنون – خصوصا در خانه‌های پاک و نظیف – چنین احتمالاتی وجود ندارد، و یا احتمالش بسیار کم و ناچیز است، لذا اگر کسی بدون پاک کردن و یا بدون تکان دادن بسترش بر روی آن خواب می‌شود، برایش باکی نیست.

      3) معنی دعای نبی کریم ج این است که: «پهلویم را به نام تو می‌گذارم، و به نام تو بر می‌دارم، اگر جانم را می‌گیری به حالش رحم کن، و اگر زنده‌اش نگه میداری، به همان طریقی که بندگان نیکوکارت را حفظ می‌کنی، حفظش کن.

      4) در این حدیث نبوی شریف به دو چیز ارشاد شده است، تنظیف بستر، و دعا خواندن، و از این دانسته می‌شود که توسل به اسباب مادی و معنوی هردو لازم است، و هیچ کدام منافی دیگری نیست، کسانی که اعتماد آن‌ها تنها بر اسباب دنیوی است، نابخردان غافلند، و کسانی که بدون عمل همه چیز را می‌خواند، سست عنصران متواکل.

[9]- و از شروط و آداب دیگر دعا این است که بنده خود را در حضور خدای خود تصور نماید، و از قلب خود دعا کند، نه آنکه به طور عادت دست‌هایش را بلند کرده و با زبان خود، بدون شعور قلب، چیزی گفته و دست‌هایش را به رویش بکشد، و از شروط دیگر قبول دعا آن است که شخص دعا کننده حرام خوار نبوده و دعایش در معصیت و ضرر دیگران نباشد.

[10]- هر دعایی که شرائط آن کامل باشد، اجابت می‌شود، و اجابت بر سه نوع است، اجابت معجل که متصل به دعا اجابت می‌شود، اجابت مؤجل که بعد از مدتی اجابت می‌گردد، و اجابت مؤخر که ثوابش در قیامت برای دعا کننده داده می‌شود.

[11]- یعنی: «خدای دیگری جز خدای عظیم و حلیم وجود ندارد، خدای دیگر جز خدایی که پروردگار عرش است وجود ندارد، خدای دیگری جز خدای که پروردگار آسمان‌ها و پروردگار زمین پروردگار عرش کریم است، وجود ندارد».

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این قول سفیان که پیامبر خدا ج از سه چیز پناه جستند، و چهارمی را من زیاد کردم، از روی اشتباه است، به این معنی که از همۀ این چهار چیز خود پیامبر خدا ج پناه می‌جستند، و هیچ کدام را سفیان زیاد نکرده است، امام بخاری/ در کتاب قدر حدیث مذکور را روایت نموده است، و در آنجا نسبت هرچهار چیز بدون تردد و شک به پیامبر خدا ج داده شده است.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج این است که: بار خدایا! اگر کسی از مسلمانان را آزرده خاطر ساخته باشم، خواه وی مستحق این آزرده خاطری بوده باشد، و یا نبوده باشد، این کار را سبب تقرب آن شخص به درگاه خود بگردان، این از یک طرف دلالت بر کمال شفقت و مهربانی نبی‌کریم ج نسبت به امت‌شان دارد، و از طرف دیگر دلالت بر این دارد که آن حضرت ج نمی‌خواستند که حق هیچ کسی بر ذمۀشان باقی بماند، زیرا کسی را که آزرده خاطر ساخته بودند، شاید مستحق آن نبوده باشد، و جهت تکافوی آن، دعا کردند که این شخص درجۀ تقرب الهی را حاصل نماید.

      2) این روش پیامبر خدا ج تعلیمی برای هر فرد امت است که اگر به کسی ضرری می‌رساند، و یا حق کسی را پامال می‌کند، و نمی‌داند که صاحب آن حق کیست، و یا از معذرت خواستن کاری که نسبت به وی کرده است، شرم می‌کند، و یا می‌ترسد که گفتن آن کار و معذرت خواستن از آن، سبب فتنه و مشکلات گردد، باید همیشه به حق آن شخص دعا کند، و از خداوند برایش خیر دنیا و آخرت را مسئلت نماید.

[14]- معنی این دعای نبوی شریف این است که: خدایا! از بخالت به تو پناه می‌جویم، و از ترسیدن [از ما سوی الله] به تو پناه می‌جویم، و از اینکه به بدترین ایام زندگی برسم به تو پناه می‌جویم، [مراد از بدترین ایام زندگی، ایامی است که انسان قوای جسمانی و عقلانی خود را از دست داده و زندگی‌اش سبب زحمت و اذیت و تلخی زندگی برای خودش و دیگران می‌شود] و از فتنۀ دنیا [یعنی: فتنۀ مسیح دجال] به تو پناه می‌جویم، و از عذاب قبر، به تو پناه می‌جویم.

[15]- معنی این دعای نبوی شریف این است که: «خدایا! از تنبلی، و پیری، و از ارتکاب گناه، و از قرضداری، و از سؤال نکیر و منکر، و از عذاب قبر، و از سؤال نگهبانان دوزخ، و از عذاب دوزخ، و از شر دارائی، و از شر فقر و بیچارگی، و از فتنۀ مسیح دجال، به تو پناه می‌جویم، خدایا! گناهان مرا به آب برف و ژاله بشوی، و قلب مرا از گناهان من طوری پاک بگردان، که جامۀ سفید را از کثافت پاک گردانیدی، و مرا از گناهان من آن‌چنان دور بگردان که مشرق را از مغرب دور گردانیدی».

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این حدیث نبوی شریف این است که: «پروردگارا! در دنیا برای ما نیکی عطا فرما، و در آخرت برای ما نیکی مرحمت کن، و ما را از عذاب آتش برکنار بدار».

      2) علماء گفته‌اند که: مراد از نیکی دنیا: پنچ چیز است: علم نافع، و رزق واسع، و فرزند صالح، و عمل خالص، و امن کامل، و مراد از نیکی آخرت دو چیز است: آسانی حساب، و نجات از عقاب.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعای نبوی شریف این است که: خدایا! اشتباهات، و جهل و اسراف مرا، و گناهانی را که تو از من آن‌ها را بهتر میدانی برایم بیامرز، و خدایا! آنچه که از من از روی شوخی و جدی، و یا روی اشتباه و قصد سر زده است، برایم بیامبرز»، و البته همۀ این‌ها از من سر زده است».

      2) باید گفت که اعراف به این چیزها از جانب پیامبرخدا ج از یکطرف روی تذلل و تواضع در بارگاه احدیت، و از طرف دیگر تعلیم امت بر این دعا و استغفار است.

[18]- مراد از محو گناهان، گناهان صغیره است، و گناهان کبیره اگر متعلق به حقوق الله باشد، طریق محو آن توبه است، و اگر متعلق به حقوق الناس باشد، یگانه راه محو شدن آن، ادای حق، و یا طلب بخشش از صاحب حق و یا از باز ماندگانش می‌باشد.

[19]- باید متوجه بود که در این حدیث و در احادیث دیگری که به همین معنی آمده است، اشاره به بخشیدن (گناهان) شده است، نه به بخشیدن حقوق، بنابراین حقوق باید در همه حال اداء گردد، مثلا: کسی که مال مسلمانی را دزدی کرده است، اگر از دزدی توبه می‌کند، خداوند متعال گناه دزدی را برایش می‌بخشد، ولی مالی را که دزدی کرده است، باید به صاحب آن مال برگرداند، و همچنین است هرگناه و هر حق دیگری.

[20]- یعنی کسی که خدا را ذکر می‌کند، مانند شخصی است که زنده است، و کسی که خدا را ذکر نمی‌کند، مانند شخصی است که مرده است، زیرا زندگی حقیقی، زندگی قلب است، و کسی که خدا را ذکر می‌کند، قلبش زنده است، و کسی که قلبش زنده باشد، خودش نیز زنده است، و کسی که خدا را ذکر نمی‌کند و به یاد خدا نمی‌باشد، قلبش مرده است، و کسی که قلبش مرده باشد، زندۀ حقیقی شمرده نمی‌شود، زیرا در این حالت نه خودش از خود بهرۀ می‌برد و نه دیگران.

[21]- از این دانسته می‌شود که صحبت اثر دارد، و همنشین نیکان نیک است، ولو آنکه عمل آن‌ها را انجام نداده باشد، و همنشین بدان بد است، ولو آنکه عمل آن‌ها را انجام نداده باشد، سعدی علیه الرحمه می‌گوید:

پسر نوح با بدان بنشت

 

خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

 

پی نیکان گرفت مردم شد

 

کتاب [72]- اجازه خواستن

کتاب [72]- اجازه خواستن

1- باب: تَسْلِیمِ القَلیلِ عَلَى الکَثِیرِ

باب [1]: سلام دادن افراد کم برای افراد بسیار

2057- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُسَلِّمُ الصَّغِیرُ عَلَى الکَبِیرِ، وَالمَارُّ عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ» [رواه البخاری: 6231].

2057- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خوردسال بر بزرگ سال، رهگذر برنشسته، و افراد کم بر افراد بسیار سلام بدهند»([1]).

2- تَسْلِیمِ المَاشِی عَلَى الْقَاعِدِ

باب [2]: سلام دادن رهگذر بر شخص نشسته

2058- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایة، قَالَ: قالَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَى المَاشِی، وَالمَاشِی عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ» [رواه البخار: 6233].

2058- و از ابو هریره در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «سواره برپیاده، و پیاده بر نشسته، و اشخاص کم بر اشخاص بسیار، سلام بدهند»([2]).

3- باب: السَّلاَمِ لِلْمَعْرِفَةِ وَغَیْرِ المَعْرِفَةِ

باب [3]: سلام دادن برای شناخته و ناشناس

2059- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّ الإِسْلاَمِ خَیْرٌ؟ قَالَ: «تُطْعِمُ الطَّعَامَ، وَتَقْرَأُ السَّلاَمَ عَلَى مَنْ عَرَفْتَ، وَعَلَى مَنْ لَمْ تَعْرِفْ» [رواه البخاری: 6236].

2059- از عبدالله بن عمروب روایت است که شخصی از پیامبر خدا ج پرسید: کدام اسلام بهتر است؟

فرمودند: «اینکه برای هر شناخته و ناشناسی نان و سلام بدهی»([3]).

4- باب: الاسْتِئْذَانُ مِنْ أجْلِ البَصَرِ

باب [4]: اجازه خواستن برای آن است که نظرت نیفتد

2060- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: اطَّلَعَ رَجُلٌ مِنْ جُحْرٍ فِی حُجَرِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَمَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِدْرًى یَحُکُّ بِهِ رَأْسَهُ، فَقَالَ: «لَوْ أَعْلَمُ أَنَّکَ تَنْظُرُ، لَطَعَنْتُ بِهِ فِی عَیْنِکَ، إِنَّمَا جُعِلَ الِاسْتِئْذَانُ مِنْ أَجْلِ البَصَرِ» [رواه البخاری: 6241].

2060- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: شخصی از سوراخی که در حجره‌های پیامبر خدا ج بود، به داخل نگاه می‌کرد، و در این وقت در دست پیامبر خدا ج شانۀ آهنی بود که سرخود را با آن می‌خاریدند.

[برای آن شخص] گفتند: اگر خبر می‌شدم که تو به داخل خانه نگاه می‌کنی، این آهن را در چشمت فرو می‌بردم، اجازه خواستن برای همین است که شخص نگاه نکند»([4]).

5- باب: زِنَا الجَوَارِحِ دُونَ الفَرْجِ

باب [5]: غیر از فرج، دیگر اعضای بدن هم زنا می‌کنند

2061- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ حَظَّهُ مِنَ الزِّنَا، أَدْرَکَ ذَلِکَ لاَ مَحَالَةَ، فَزِنَا العَیْنِ النَّظَرُ، وَزِنَا اللِّسَانِ المَنْطِقُ، وَالنَّفْسُ تَمَنَّى وَتَشْتَهِی، وَالفَرْجُ یُصَدِّقُ ذَلِکَ کُلَّهُ وَیُکَذِّبُهُ» [رواه البخاری: 6243].

2061- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«خداوند برای هر انسانی نصیبش را از زنا مقدر کرده است، و به این چیز حتما خواهد رسید، زنای چشم نظر کردن است، و زنای زبان گفتن است، و نفس آرزو و میل می‌کند، و فرج انسان این چیز را عملی می‌کند، و یا از آن ابا می‌ورزد»([5]).

6- بابت: التَّسْلِیم عَلَى الصِّبْیَانِ

باب [6]: سلام دادن بر اطفال

2062- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّهُ مَرَّ عَلَى صِبْیَانٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ» وَقَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ» [رواه البخاری: 6247].

2062- روایت است که انس بن مالکس از نزد اطفالی گذشت، بر آن‌ها سلام داد و گفت که: پیامبر خدا ج چنین می‌کردند([6]).

7- باب: إِذَا قَالَ: مَنْ ذَا؟ فَقَالَ: أنَا

باب [7]: اگر می‌پرسد: کیست؟ می‌گوید: من

2063- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَیْنٍ کَانَ عَلَى أَبِی، فَدَقَقْتُ البَابَ، فَقَالَ: «مَنْ ذَا» فَقُلْتُ: أَنَا، فَقَالَ: «أَنَا أَنَا» کَأَنَّهُ کَرِهَهَا [رواه البخاری: 6250].

2063- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: در موضوع قرضی که بر بالای پدرم بود نزد پیامبر خدا ج آمدم، و در را زدم.

گفتند: «کیست»؟

گفتم: «من».

گفتند: «من، من [چه معنی دارد]»، و گویا از این جواب دادن بدشان آمد([7]).

8- باب: التَّفَسُّحِ فِی المَجَالِسِ

باب [8]: فراخ نشستن در مجالس

2064- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «لاَ یُقِیمُ الرَّجُلُ الرَّجُلَ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ وَیَجْلِسُ فِیهِ، وَلَکِنْ تَفَسَّحُوا وَتَوَسَّعُوا» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ «یَکْرَهُ أَنْ یَقُومَ الرَّجُلُ مِنْ مَجْلِسِهِ ثُمَّ یَجْلِسَ مَکَانَهُ» [رواه البخاری: 6270].

2064- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی نباید دیگری را از جایش برخیزاند و خودش به جای آن شخص بنشیند، ولی برای یکدیگر جا باز کنید، و جا را کلان سازید»([8]).

9- باب: الاحْتِبَاءُ بِالیَدِ

باب [9]: احتباء کردن به دست

2065- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِفِنَاءِ الکَعْبَةِ، مُحْتَبِیًا بِیَدِهِ» هَکَذَا [رواه البخاری: 6272].

2065- و از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که در کنار خانۀ کعبه نشسته بودند، و این گونه به دست خود احتباء کرده بودند([9]).

10- باب: إِذَا کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ثَلاَثَةٍ فَلاَ بَأسَ بِالمُسَارَّةِ وَالمُنَاجَاةِ

باب [10]: اگر بیش از سه نفر بودند، مانعی از خصوصی صحبت کردن نیست

2066- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا کُنْتُمْ ثَلاَثَةً، فَلاَ یَتَنَاجَى رَجُلاَنِ دُونَ الآخَرِ حَتَّى تَخْتَلِطُوا بِالنَّاسِ، أَجْلَ أَنْ یُحْزِنَهُ» [رواه البخاری: 6290].

2066- از عبداللهس روایت است که گفت:

پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر سه نفر بودید، نباید دو نفر باهم خصوصی صحبت نموده و سومی را ترک نمائید، مگر آنکه کسان دیگری نیز به مجلس اشتراک نمایند، زیرا [اگر سوم را ترک کنید] این کار سبب حزن و اندوه این شخص می‌شود»([10]).

11- باب: لاَ تُتْرَکُ النَّار فی البَیْتِ عِنْدَ النَّوْمِ

باب [11]: در وقت خواب نباید آتش را در خانه نگهداشت

2067- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: احْتَرَقَ بَیْتٌ بِالْمَدِینَةِ عَلَى أَهْلِهِ مِنَ اللَّیْلِ، فَحُدِّثَ بِشَأْنِهِمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «إِنَّ هَذِهِ النَّارَ إِنَّمَا هِیَ عَدُوٌّ لَکُمْ، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئُوهَا عَنْکُمْ» [رواه البخاری: 6294].

2067- از ابو موسیس روایت است که گفت: در مدینه خانۀ با همه کسانی که در آن زندگی می‌کردند سوخت، این خبر به پیامبر خدا ج رسید.

فرمودند: «آتش دشمن شما است، هنگام خواب آن را خاموش کنید».

12- باب: مَا جَاءَ فِی الْبِنَاءِ

باب [12]: آنچه که در مورد عمارت آمده است

2068- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «رَأَیْتُنِی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَنَیْتُ بِیَدِی بَیْتًا یُکِنُّنِی مِنَ المَطَرِ، وَیُظِلُّنِی مِنَ الشَّمْسِ، مَا أَعَانَنِی عَلَیْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ» [رواه البخاری: 6302].

2068- از ابن عمرب روایت است که گفت: به یاد دارم که در زمان پیامبر خداج برای خود خانۀ ساختم تا از باران برایم پناه گاهی، و از آفتاب سایه بانی باشد، و در ساختن این خانه هیچ کسی از خلق خدا با من همکاری نکرد([11]).


73- کتَابُ الدَّعوَاتِ



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در صورت تعارض بین این حالات، هرطرف که پیشتر سلام بدهد، برایش ثواب بیشتری دارد، ولی از نگاه ادب بهتر است که جانب معنوی مراعات گردد، مثلا: اگر خورد سال نشسته بود، و بزرگسال از نزدش می‌گذشت، خوردسال به بزرگسال سلام بدهد، و اگر افراد کم نشسته بودند، و افراد زیادی از نزد آن‌ها می‌گذشتند، افراد بسیار سلام بدهند، و با این قیاس اگر افراد کمی که عالم بودند از نزد افراد بسیاری که غیر عالم بودند می‌گذشتند، آن افراد بسیار به آن افراد کم سلام بدهند، و اگر پدر از نزد فرزند یا فرزندان نشسته‌اش می‌گذشت، فرزندان به پدرشان سلام بدهند، و همچنین هرحالت مشابه دیگری.

[2]- حکمت از سلام دادن سواره بر پیاده آن است که شخص سواره در خود یک نوع برتری احساس می‌کند، و برای آنکه از یک طرف چنین احساسی در شخص سواره پیدا نشده و متواضع باشد، و از طرف دیگر حس حقارت در شخص پیاده ایجاد نگردد، باید سواره برای پیاده سلام بدهد.

[3]- و البته این کار سبب می‌شود تا حس وحشت و بیگانگی از بین مسلمانان رخت بر بسته و الفت و محبت جای‌گزین آن شود، و در شعب ایمان بیهقی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «از علائم قیامت آن است که شخص – در وقت برپا بودن جماعت – از کنار مسجد بگذرد و نماز نخواند، و اینکه شخص جز به شخصی که می‌شناسد سلام ندهد».

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) آهنی که در دست پیامبر خدا ج بود و سر خود به آن می‌خاریدند، در عربی به نام (مدری) یاد می‌شود، و آن عبارت از شانۀ آهنینی است که زن مشاطه موی زن‌ها را به آن راست و مرتب می‌سازد.

      2) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «اجازه خواستن برای همین است که شخص نگاه نکند» این است که: خداوند مسلمانان را در وقت داخل شدن به خانۀ کسی از این جهت امر به اجازه خواستن نموده است که چشمش در خانۀ دیگران نیفتد، خداوند متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَا، یعنی ای مؤمنان! به خانۀ جز خانۀهای خودتان وارد نشوید، تا اینکه اجازه بخواهید و بر ساکنان خانه سلام کنید، و تو که در داخل خانه نگاه می‌کردی این قانون را مراعات ننمودی، ولو آنکه خودت شخصا بدون اجازه به خانه داخل نشده بودی.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) زنا کردن چشم عبارت از آن است که: چون چشم شخص به زنی می‌افتد، دلش به آن تمایل پیدا می‌کند، در این حالت اگر شخص تمایل قلبی خود را عملی ساخت و زنا کرد، مرتکب گناه کبیره می‌گردد و مستوجب عقوبت خداوندی است، و اگر از انجام دادن آن ابا ورزید، امید است که از نظر کردن – به سبب اعمال نیکی که انجام می‌دهد – مورد عفو و بخشایش خداوندی قرار گیرد.

      2) نظری که گناه است، نظری است که بعد از نظر اول است، و نظری است که از روی لذت و شهوت باشد، و نظری که بدون اختیار باشد، زنا شمرده نمی‌شود، از این سبب است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نظر اول برای تو، و نظر دوم بر علیه تو است»، یعنی: از نظر اول برتو گناهی نیست، و گناهی که هست، به سبب نظر دوم است، و سببش آن است که نظر اول بدون اختیار، و نظر دوم روی قصد و اختیار است.

      3) مراد از زنا کردن زبان آن است که شخص با زنی به مقصد زنا و فحشاء گفتگو می‌نماید، و سخنش طوری باشد که او را به این کار متمایل سازد.

      4) مراد از آرزو و میل نفس این است که: نفس بشری همیشه متمایل به این چیزها است.

      5) امام عینی/ می‌گوید: انسان مالک دفع شهوت از نفس خود نیست، ولی خداوند متعال به لطف و رحمت خود این چیزها را از صفایر گناهان محسوب نموده است، و تا وقتی که فرج انسان آن را عملی نسازد، به کبائر تبدیل نمی‌شود.

[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      از فوائد سلام کردن بر اطفان آن است که اطفال را بر آداب اسلامی عادت می‌دهد، و می‌آموزند که باید رهگذر بر دیگران سلام بدهد، امام عینی/ می‌گوید: اگر طفل خوش صورت باشد، نباید بر او سلام داد، زیرا احتمال دارد که این سلام دادن، منجر به فتنه گردد، از این حدیث و از احادیث دیگری که در این مورد آمده است، دانسته می‌شود که: سلام دادن سنت، ورد سلام، واجب است.

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سبب آنکه پیامبر خدا ج از این نوع جواب دادن بدشان آمد این بود که این نوع جواب دادن، مقصد را اداء نمی‌کرد، زیرا از آن معلوم نمی‌شد که آن شخص کیست، پس باید جواب انسان برای کسی که از داخل خانه می‌پرسد (کیست)؟ طوری باشد که برای صاحب خانه نسبت به این شخص معرفت کامل حاصل گردد، تا اگر خواست در خانه‌اش را برایش بگشاید، ورنه از نزدش معذرت بخواهد.

      2) کسی که به در خانۀ دیگری در می‌زند، اگر فکر می‌کرد که شخص داخل خانه او را از صدایش می‌شناسد، مانعی نیست که بگوید من هستم، و اگر او را از صدایش نمی‌شناخت، باید نام خود را بگوید، و اگر او را به نام نمی‌شناخت، به طور مختصر خود را برایش معرفی نماید، خلاصه آنکه: شخصی که به دروازۀ خانۀ شخص دیگری می‌آید، اگر از داخل خانه از وی می‌پرسند که کیستی؟ باید به طریق مناسبی خود را برای کسی در داخل خانه است معرفی نماید.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی به مجلسی داخل می‌شود، باید در همان جایی بنشیند که سر صف مردم به آنجا رسیده است.

      2) اگر کسی روی احترام می‌خواهد تازه وارد را به جای خود بنشاند، بجایش ننشیند، بلکه اگر اصرار می‌کردند، آن‌هائی که نشسته‌اند، قدری خود را به هم نزدیک‌تر کنند، تا جای برای این تازه وارد پیدا شود.

      3) اگر کسی از جایش غرض کاری بر می‌خیزد، و نیتش برگشتن باشد، نشستن به جای این شخص مکروه است.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      (احتباء) که به نام (قرفصاء) نیز یاد می‌شود، نوع خاص نشستنی است که می‌توان آن را به فارسی به (بر سرین نشستن) ترجمه کرد، گرچه این ترجمه معنی کامل کلمۀ (احتباء) را نمی‌دهد، زیرا احتباء عبارت از آن است که شخص بر روی سرین خود بنشیند، و هردو ران خود را به شکم خود بچسپاند، و دست‌های خود را بر دو ساق پای خود حلقه کند.

[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      معنی این حدیث نبوی شریف این است که: اگر در مجلسی فقط سه نفر وجود داشته باشند، نباید دو نفر باهم خصوصی صحبت نموده و سومی را ترک نمایند، زیرا این کار سبب احسان حقارت برای شخص سوم می‌گردد، ولی اگر در مجلس، اشخاص بیشتری وجود داشته باشند، از خصوصی صحبت کردن دو نفر باهم باکی نیست، زیرا نفر سوم می‌تواند با شخص دیگری به صحبت مشغول گردد، و در این حالت احساس حقارت نمی‌کند، و به اصطلاح به دلش چیزی نمی‌رسد.

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      ابن عمرب می‌گوید: در آن زمان برای خود خانۀ ساختم که تمام آب و گلش را خودم تهیه کردم، و خودم آن را بنا نمودم، و خانۀ را که خود شخص بتواند به تنهائی بسازد، به طور طبیعی خانۀ محقر و کوچکی است، و گویا ابن عمرب می‌خواهد بگوید که زندگی ما در آن وقت ساده و بدون تکلف بود، و امکاناتی جهت احداث خانۀ خوب و بزرگ برای ما وجود نداشت.