1- باب: مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ الصُّحْبَةِ
باب [1]: سزاوارترین مردم به احسان کیست؟
2007- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ صَحَابَتِی؟ قَالَ: «أُمُّکَ» قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أُمُّکَ» قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أُمُّکَ» قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: «ثُمَّ أَبُوکَ» [رواه البخاری: 5971].
2007- از ابو هریرهس روایت است که گفت: شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! سزاوارترین مردم که برایش احسان کنم کیست؟
فرمودند: «مادر تو».
گفت: بعد از آن کیست؟
فرمودند: «بعد از آن مادر تو».
گفت: بعد از آن کیست؟
فرمودند: «بعد از آن مادر تو».
گفت: بعد از آن کیست؟
فرمودند: «بعد از آن پدر تو»([1]).
2- باب: لا یَسُبُّ الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ
باب [2]: نباید کسی پدر و مادرش را دشنام بدهد
2008- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنْ أَکْبَرِ الکَبَائِرِ أَنْ یَلْعَنَ الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ» قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَکَیْفَ یَلْعَنُ الرَّجُلُ وَالِدَیْهِ؟ قَالَ: «یَسُبُّ الرَّجُلُ أَبَا الرَّجُلِ، فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ» [رواه البخاری: 5973].
2008- از عبدالله بن عمروب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «از بزرگترین گناهان این است که کسی پدر و مادرش را لعنت کند».
کسی گفت: یا رسول الله! چگونه ممکن است کسی پدر و مادرش را لعنت کند؟
فرمودند: «کسی پدر شخص دیگری را دشنام میدهد، و آن شخص پدرش را دشنام میدهد، و مادر دیگری را دشنام میدهد، و آن شخص مادرش را دشنام میدهد»([2]).
3- باب: إِثْمِ الْقَاطِعِ
2009- عَنْ جُبَیْرَ بْنَ مُطْعِمٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَدْخُلُ الجَنَّةَ قَاطِعٌ» [رواه البخاری: 5984].
2009- از جبیر بن مطعمس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که صلۀ رحم را قطع میکند، به بهشت نمیرود»([3]).
4- باب: مَنْ وَصَلَ وَصَلَهُ الله
باب [4]: بجا آوردن (صلۀ رحم) سبب رحمت خدا است
2010- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ الرَّحِمُ شِجْنَةٌ، فَمَنْ وَصَلَهَا وَصَلْتُهُ، وَمَنْ قَطَعَهَا قَطَعْتُهُ» [رواه الخاری: 5989].
2010- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «صلۀ رحم اصلش از نام رحمن است، خداوند [برای صلۀ رحم] فرموده است: «کسی که تو را بجا بیاورد، او را مورد رحمت خود قرار میدهم، و کسی که تو را قطع کند، او را از رحمت خود دور میکنم».
5- باب: تُبَلُّ الرَّحِمُ بِبِلالِهَا
باب [5]: صلۀ رحم از طراوتش تازه میشود
2011- عَنْ عَمْرَو بْنَ العَاصِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جِهَارًا غَیْرَ سِرٍّ یَقُولُ: «إِنَّ آلَ أَبِی - قَالَ عَمْرٌو: فِی کِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ بَیَاضٌ - لَیْسُوا بِأَوْلِیَائِی، إِنَّمَا وَلِیِّیَ اللَّهُ وَصَالِحُ المُؤْمِنِینَ» زَادَ عَنْبَسَةُ بْنُ عَبْدِ الوَاحِدِ، عَنْ بَیَانٍ، عَنْ قَیْسٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ العَاصِ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلَکِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلاَهَا» [رواه البخاری: 5990].
2011- از عمرو بن عاصب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج نه به طور پنهان بلکه به طور آشکارا شنیدم که فرمودند: «[همۀ] فامیل ابو فلان دوستان من نیستند، بلکه دوست من، خدا و مسلمانان صالح هستند، ولی برای آنها حق قرابتی است که به اندک چیزی آن حق را مراعات میکنم و بجا میآورم»([4]).
6- باب: لَیْسَ الْوَاصِلُ بِالمُکَافِیءِ
باب [6]: صلۀ رحم آن نیست که در مقابل صلۀ رحم باشد
2012- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَیْسَ الوَاصِلُ بِالْمُکَافِئِ، وَلَکِنِ الوَاصِلُ الَّذِی إِذَا قُطِعَتْ رَحِمُهُ وَصَلَهَا» [رواه البخاری: 5991].
2012- از عبدالله بن عمروب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «صلۀ رحم آن نیست که نیکی در مقابل نیکی باشد، بلکه بجا آورندۀ صلۀ رحم کسی است که اگر با او قطع رابطه شود، او صلۀ رحم را بجا بیاورد»([5]).
7- باب: رَحْمَةِ الْوَلَدِ وَتَقْبِیلِهِ وَمُعَانَقَتِهِ
باب [7]: مهربانی به فرزند و بوسیدن و در آغوش گرفتنش
2013- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: تُقَبِّلُونَ الصِّبْیَانَ؟ فَمَا نُقَبِّلُهُمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَأَمْلِکُ لَکَ أَنْ نَزَعَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِکَ الرَّحْمَةَ» [رواه البخاری: 5998].
2013- از عائشهل روایت است که گفت: شخص بادیه نشینی نزد پیامبر خداج آمد و پرسید: آیا شما اطفال را میبوسید؟ ولی ما اطفال را نمیبوسیم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «در صورتی که خدا رحمت را از قلب تو کشیده است من برای تو چه کاری کرده میتوانم»؟
2014- عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَبْیٌ، فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْیِ قَدْ تَحْلُبُ ثَدْیَهَا تَسْقِی، إِذَا وَجَدَتْ صَبِیًّا فِی السَّبْیِ أَخَذَتْهُ، فَأَلْصَقَتْهُ بِبَطْنِهَا وَأَرْضَعَتْهُ، فَقَالَ لَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَتُرَوْنَ هَذِهِ طَارِحَةً وَلَدَهَا فِی النَّارِ» قُلْنَا: لاَ، وَهِیَ تَقْدِرُ عَلَى أَنْ لاَ تَطْرَحَهُ، فَقَالَ: «لَلَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ بِوَلَدِهَا» [رواه البخاری: 5999].
2014- از عمر بن خطابس روایت است که اسیرانی را نزد پیامبر خدا ج آوردند، از جملۀ اسیران زنی بود که شیر از سینههایش میریخت، و هر طفلی را که در بین اسیران میدید به سینهاش میانداخت و او را شیر میداد.
پیامبر خدا ج از مایان پرسیدند: «آیا فکر میکنید که این زن فرزندش را در آتش بیندازد»؟
گفتیم: نه هرگز، اگر به اختیارش باشد در آتش نمیاندازد.
فرمودند: «یقینا خدا بر بندگانش، از این زن نسبت به فرزندش مهربانتر است».
8- باب: جَعَلَ الله الرَّحْمَةَ فِی مِائَةِ جُزْءٍ
باب [8]: خدا رحمت را (صد) قسمت کرده است
2015- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِائَةَ جُزْءٍ، فَأَمْسَکَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ جُزْءًا، وَأَنْزَلَ فِی الأَرْضِ جُزْءًا وَاحِدًا، فَمِنْ ذَلِکَ الجُزْءِ یَتَرَاحَمُ الخَلْقُ، حَتَّى تَرْفَعَ الفَرَسُ حَافِرَهَا عَنْ وَلَدِهَا، خَشْیَةَ أَنْ تُصِیبَهُ» [رواه البخاری: 6000].
2015- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «خدا رحمت را صد قسمت کرده است، نود و نُه قسمت را نزد خود نگهداشته است، و یک قسمت را بر زمین نازل کرده است، و از همین یک قسمت است که مردم با یکدیگر مهربانی میکنند، حتی اسپ پایش را بلند نگه میدارد تا مبادا به بچهاش آصیب برسد»([6]).
9- باب: وَضْعِ الصَّبِیِّ عَلَى الْفَخِذِ
باب [9]: نهادن طفل بر بالای ران
2016- عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْخُذُنِی فَیُقْعِدُنِی عَلَى فَخِذِهِ، وَیُقْعِدُ الحَسَنَ عَلَى فَخِذِهِ الأُخْرَى، ثُمَّ یَضُمُّهُمَا، ثُمَّ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ ارْحَمْهُمَا فَإِنِّی أَرْحَمُهُمَا» [رواه البخاری: 6003].
2016- از اسامه بن زیدب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مرا میگرفتند و بر بالای یک ران خود، و حسنس را بر بالای ران دیگر خود مینشاندند، سپس هردو را باهم فشار داده و میگفتند: «خدایا! بر آنها رحمت کن، چون من به آنها رحمت و مهربانی میکنم».
10- باب: رَحْمَةِ النَّاسِ وَالْبَهَائِمِ
باب [10]: رحمت به انسانها و چارپایان
2017- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی صَلاَةٍ وَقُمْنَا مَعَهُ، فَقَالَ أَعْرَابِیٌّ وَهُوَ فِی الصَّلاَةِ: اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی وَمُحَمَّدًا، وَلاَ تَرْحَمْ مَعَنَا أَحَدًا. فَلَمَّا سَلَّمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لِلْأَعْرَابِیِّ: «لَقَدْ حَجَّرْتَ وَاسِعًا» [رواه البخاری: 6010].
2017- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای خواندن نمازی برخاستند، و ماهم با ایشان برخاستیم، شخص بادیه نشینی در داخل نماز گفت: خدایا! فقط برای من و محمد رحمت کن، و برای دیگری با ما رحمت مکن.
چون پیامبر خدا ج سلام دادند برای آن شخص بادیه نشین گفتند: «چیز فراخی را تنگ ساختی»([7]).
2018- عَنْ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «تَرَى المُؤْمِنِینَ فِی تَرَاحُمِهِمْ وَتَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، کَمَثَلِ الجَسَدِ، إِذَا اشْتَکَى عُضْوًا تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمَّى» [رواه البخاری: 6011].
2018- از نُعمان بن بشیرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «مسلمانان [کامل] را میبینی که در مهربانی و دوستی و همکاری باهم، مانند یک جسم هستند، به طوری که اگر عضوی آز آن جسم بیمار شود، دیگر اعضای جسد، به بیدار خوابی و تب، به کمک آن عضو بیمار میشتابند».
2019- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ غَرَسَ غَرْسًا، فَأَکَلَ مِنْهُ إِنْسَانٌ أَوْ دَابَّةٌ، إِلَّا کَانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ» [رواه البخاری: 6012].
2019- از انس بن مالکس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هیچ مسلمانی نیست که نهالی بنشاند، و انسان و یا حیوانی از آن نهال چیزی بخورد، مگر آنکه آن چیز برایش، صدقه حساب میشود»([8]).
2020- عَنْ جَرِیرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ البَجَلِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ لاَ یَرْحَمُ لاَ یُرْحَمُ» [رواه البخاری: 6013].
2020- از جریر بن عبدالله بجلیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که رحم نکند، رحم کرده نمیشود»([9]).
11- باب: الوَصَایَةِ بِالجَارِ
باب [11]: سفارش [نیکی کردن] به همسایه
2021- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا زَالَ یُوصِینِی بِالْجَارِ، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ» [رواه البخاری: 6014].
2021- از عائشهل از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «آن قدر جبرئیل مرا [به نیکی کردن] برای همسایه سفارش میکرد که گمان کردم که بزودی همسایه را وارث همسایه میسازد»([10]).
12- باب: إِثْمِ مَنْ لاَ یَأمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ
باب [12]: گناه کسی که همسایهاش از اذیتش در امان نیست
2022- عَنْ أَبِی شُرَیْحٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ یُؤْمِنُ» قِیلَ: وَمَنْ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِی لاَ یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَایِقَهُ» [رواه البخاری:6016].
2022- از ابو شُریحس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «به خدا سوگند که ایمان ندارد، به خدا سوگند که ایمان ندارد، به خدا سوگند که ایمان ندارد».
کسی گفت: یا رسول الله! کیست که [ایمان ندارد]؟
فرمودند: «کسی که همسایهاش از اذیتش در امان نباشد»([11]).
13- باب: مَنْ کانَ یُؤمِنُ بالله وَالْیَومِ الآخِرِ فَلاَ یُؤذِ جارَهُ
باب [13]: کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، نباید همسایهاش را اذیت کند
2023- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلاَ یُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ، وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلْیَقُلْ خَیْرًا أَوْ لِیَصْمُتْ» [رواه البخاری: 7018].
2023- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، همسایهاش را اذیت نکند، و کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، مهمانش را احترام نماید، و کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد، یا سخن خیر خواهانۀ بگوید و یا خاموش باشد»([12]).
14- باب: کُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ
باب [14]: هر کار نیکی صدقه است
2024- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «کُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ» [رواه البخاری: 6021].
2024- از جابر بن عبداللهب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هرکار نیکی صدقه است»([13]).
15- باب: الرِّفْقِ فِی الأَمْر کُلِّهِ
2025- عَنْ عائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الرِّفْقَ فِی الأَمْرِ کُلِّهِ» [رواه البخاری: 6024].
2025- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «خداوند مدارا، و میانه روی را در همۀ کارها دوست دارد»([14]).
16- باب: تَعَاوُنِ المُؤمِنِینَ بَعْضُهمْ بَعْضاً
باب [16]: همکاری مسلمانان با یکدیگر
2026- عَنْ أَبِی مُوسَى، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «المُؤْمَنُ لِلْمُؤْمِنِ کالْبُنْیَانِ، یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». ثُمَّ شَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ. وَکانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جالِسًا، إِذْ جاءَ رَجُلٌ یَسْأَلُ، أَوْ طَالِبُ حاجَةٍ، أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ:«اشْفَعُوا فَلْتُؤْجَرُوا، وَلْیَقْضِ اللَّهُ عَلَى لِسَانِ رَسُولِهِ مَا شَاءَ» [رواه البخاری: 6027].
2026- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مسلمان برای مسلمان مانند دیواری است که یک قسمت آن، قسمت دیگر آن را نگه میدارد» بعد از آن انگشتان خود را داخل یکدیگر نمودند. و در حالی که پیامبر خدا ج نشسته بودند، شخصی و یا حاجتمندی آمد و چیزی طلب کرد، ایشان روی خود را به طرف ما کرده و فرمودند: «شفاعت یکدیگر خود را بکنید، برای شما مزد داده میشود، و خدا آنچه را که خواسته باشد بر زبان نبی خود جاری میسازد([15]).
17- باب: «لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ ج فَاحِشاً وَلاَ مُتَفَحِّشاً»
باب [17]: پیامبر خدا ج بد زبان و ناسزا گوی نبودند
2027- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَبَّابًا، وَلاَ فَحَّاشًا، وَلاَ لَعَّانًا، کَانَ یَقُولُ لِأَحَدِنَا عِنْدَ المَعْتِبَةِ: «مَا لَهُ تَرِبَ جَبِینُهُ» [رواه البخاری: 6031].
2027- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج دشنام دهنده، و فحش دهنده و لعنت کننده نبودند، هنگام قهر برای مایان چنین میگفتند: «چرا [فلانی] چنین کرده است، پیشانیاش خاک آلود شود»([16]).
18- باب: حُسْنِ الْـخُلُقِ وَالسَّخَاءِ وَما یُکْرَهُ الْبُخْلِ
باب [18]: خوبی حسن خلق و سخاوت، و بدی بخالت
2028- عَنْ جَابِرًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قالَ: «مَا سُئِلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ شَیْءٍ قَطُّ فَقَالَ: لاَ» [رواه البخاری: 6034].
2028- از جابرس روایت است که گفت: هیچگاه از پیامبر خدا ج چیزی خواسته نشده است، که ایشان [در مقابل آن] (نِه) گفته باشند([17]).
2029- عَنْ أَنَسٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «خَدَمْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَشْرَ سِنِینَ، فَمَا قَالَ لِی: أُفٍّ، وَلاَ: لِمَ صَنَعْتَ؟ وَلاَ: أَلَّا صَنَعْتَ» [رواه البخاری: 6037].
2029- از انسس روایت است که گفت: ده سال برای پیامبر خدا ج خدمت کردم، یکبار برایم (اُف) و یا اینکه: (چرا چنین کردی و چرا چنان نکردی) نگفتند([18]).
19- باب: مَا یُنْهَى مِنَ السِّبَابِ وَاللَّعْنِ
باب [19]: نباید کسی را دشنام داد و یا لعنت کرد
2030- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ یَرْمِی رَجُلٌ رَجُلًا بِالفُسُوقِ، وَلاَ یَرْمِیهِ بِالکُفْرِ، إِلَّا ارْتَدَّتْ عَلَیْهِ، إِنْ لَمْ یَکُنْ صَاحِبُهُ کَذَلِکَ» [رواه البخاری: 6045].
2030- از ابو ذرس روایت است که وی از پیامبر خدا ج شنیده است که فرمودند: «کسی نیست که دیگری را به فسق و کفر متهم کند، مگر آنکه فسق و کفر به خودش بر میگردد، [در صورتی که] آن شخص چنین نباشد»([19]).
2031- عَنْ ثَابِتَ بْنَ الضَّحَّاکِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَکَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ حَدَّثَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ حَلَفَ عَلَى مِلَّةٍ غَیْرِ الإِسْلاَمِ فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَلَیْسَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَذْرٌ فِیمَا لاَ یَمْلِکُ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ فِی الدُّنْیَا عُذِّبَ بِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ، وَمَنْ لَعَنَ مُؤْمِنًا فَهُوَ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ قَذَفَ مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ» [رواه البخاری: 6047].
2031- از ثابت بن ضحاکس([20]) که از بیعت کنندگان شجره بود، روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که به ملت دیگری غیر از ملت اسلام سوگند بخورد او همچنان است که گفته است.
و بر بنیآدم بر آنچه که مالک آن نیست نذری نیست.
و کسی که در دنیا به چیزی خودکشی نماید، در روز قیامت با همان چیز تعذیب میشود.
و کسی که مسلمانی را لعنت کند، مانند آن است که او را کشته باشد.
و کسی که مسلمانی را به کفر متهم کند، مانند آن است که او را کشته باشد»([21]).
20 باب: مَا یُکْرَهُ مِنَ النَّمِیمَةِ
2032- عَنْ حُذَیْفَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَا یَدْخُلُ الجَنَّةَ قَتَّاتٌ» [رواه البخاری: 6056].
2032- از حذیفهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «سخنچین به بهشت نمیرود»([22]).
21- باب: مَا یُکْرَهُ مِنَ التَّمادُحِ
باب [21]: آنچه که از ستایش یکدیگر مکروه است
2033- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا ذُکِرَ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَثْنَى عَلَیْهِ رَجُلٌ خَیْرًا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَیْحَکَ، قَطَعْتَ عُنُقَ صَاحِبِکَ - یَقُولُهُ مِرَارًا - إِنْ کَانَ أَحَدُکُمْ مَادِحًا لاَ مَحَالَةَ فَلْیَقُلْ: أَحْسِبُ کَذَا وَکَذَا، إِنْ کَانَ یُرَى أَنَّهُ کَذَلِکَ، وَحَسِیبُهُ اللَّهُ، وَلاَ یُزَکِّی عَلَى اللَّهِ أَحَدًا» [رواه البخاری: 6061].
2033- از ابوبکرهس روایت است که از شخصی نزد پیامبر خدا ج یاد شد، شخص دیگری او را مدح کرد.
پیامبر خدا ج فرمودند: «ای وای بر تو! گردن رفیقت را بریدی» و این سخن را چند بار تکرار نموده و [گفتند]:
اگر کسی مجلور میشود که کسی را مدح کند، بگوید که: فکر میکنم که فلانی چنین و چنان شخصی باشد، اگر واقعا چنین شخصی دیده میشد، و حسابش بر خدا است، و کسی را نزد خدا تزکیه و توصیف نکند»([23]).
22- باب: ما یُنْهى عَنِ التحَاسُدِ وَالتَّدَابُرِ
باب [22]: آنچه که از حسادت و مقاطعۀ یکدیگر ممنوع است
2034- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ تَبَاغَضُوا، وَلاَ تَحَاسَدُوا، وَلاَ تَدَابَرُوا، وَکُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا، وَلاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ» [رواه البخاری: 6065].
2034- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«از یکدیگر متنفر نباشید، و با یکدیگر حسادت نورزید، با یکدیگر مقاطعه نکنید، و بندگان خدا و باهم برادر باشید، برای مسلمان روا نیست که برادرش از سه روز ترک کند»([24]).
2035- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِیَّاکُمْ وَالظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الحَدِیثِ، وَلاَ تَحَسَّسُوا، وَلاَ تَجَسَّسُوا، وَلاَ تَحَاسَدُوا، وَلاَ تَدَابَرُوا، وَلاَ تَبَاغَضُوا، وَکُونُوا عِبَادَ اللَّهِ إِخْوَانًا» [رواه البخاری: 6064].
2035- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«از بدگمانی خودداری نمائید، زیرا بدگمانی دروغترین سخنها است، از عیو مردم جستجو نکنید، جاسوسی یکدیگر را نکنید، با یکدیگر حسادت نورزید، با یکدیگر کینهتوزی نداشته باشید، از رفت و آمد با یکدیگر مقاطعه ننمائید، و بندگان خدا و باهم برادر باشید».
23- باب: مَا یَجُوزُ مِنَ الظَّنِّ
باب [23]: گمان بردنی که جواز دارد
2036- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا أَظُنُّ فُلاَنًا وَفُلاَنًا یَعْرِفَانِ مِنْ دِینِنَا شَیْئًا» قَالَ اللَّیْثُ: «کَانَا رَجُلَیْنِ مِنَ المُنَافِقِینَ». [رواه الخاری: 6068].
2036- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «گمان نمیکنم که فلانی و فلانی از دین ما چیزی بفهمند»، و در روایت دیگری آمده است [که فرمودند]: «... از دینی که ما پیروی میکنم چیزی بدانند»([25]).
24- باب: سِتْرِ المُؤمِن عَلَى نَفْسِهِ
باب [24]: مسلمان باید عیب خود را بپوشاند
2037- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُلُّ أُمَّتِی مُعَافًى إِلَّا المُجَاهِرِینَ، وَإِنَّ مِنَ المُجَاهَرَةِ أَنْ یَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّیْلِ عَمَلًا، ثُمَّ یُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ، فَیَقُولَ: یَا فُلاَنُ، عَمِلْتُ البَارِحَةَ کَذَا وَکَذَا، وَقَدْ بَاتَ یَسْتُرُهُ رَبُّهُ، وَیُصْبِحُ یَکْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ» [رواهل البخاری: 6069].
2037- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:
«تمام امت من در عافیت است مگر کسانی که گناهان خود را برملا میسازند، و واقعا از بیشرمی است که کسی در شب کاری کرده باشد، و خداوند آن را بر وی پوشیده نگه داشته، و باز خودش آمده و میگوید: یا فلان! من دیشب چنین و چنان کردم، خداوند عیبش را میپوشاند، و او پردۀ خدا را از خود دور میاندازد».
25- باب: الهِجْرَةِ وَقَوْلِ النَّبِیِّ: «لاَ یَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ»
باب [25]: مقاطعه، و این قول پیامبر خدا ج: «روا نیست که برادرش را بیش از سه روز مقاطعه نماید»
2038- عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَحِلُّ لِرَجُلٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَیَالٍ، یَلْتَقِیَانِ: فَیُعْرِضُ هَذَا وَیُعْرِضُ هَذَا، وَخَیْرُهُمَا الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلاَمِ» [رواه البخاری: 6077].
2038- از ابو ایوب انصاریس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «برای کسی روا نیست که برادرش را بیش از سه روز ترک کند، به طوری که اگر باهم ملاقات میکنند، این از آن رو بگرداند، و آن از این، و بهترین آنها همان است که اول سلام میکند»([26]).
26- باب: قَوْلِ الله تَعَالَى: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَکُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِینَ﴾ وَمَا یُنْهى عَنِ الْکَذِبِ
باب [26]: قوله تعالی ﴿ای مسلمانان! از خدا بترسید و با راست گویان باشید﴾ و آنچه که در نهی از دروغ آمده است
2039- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ الصِّدْقَ یَهْدِی إِلَى البِرِّ، وَإِنَّ البِرَّ یَهْدِی إِلَى الجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَصْدُقُ حَتَّى یَکُونَ صِدِّیقًا. وَإِنَّ الکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الفُجُورِ، وَإِنَّ الفُجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّارِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ حَتَّى یُکْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ کَذَّابًا» [رواه البخاری: 6094].
2039- از عبداللهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «راستی به سوی نیکویی رهبری میکند، و نیکویی به سوی بهشت، و شخص تا جایی به راست گویی ادامه میدهد که در نزد خدا از جملۀ صدیقین به حساب میآید».
«و دروغ به سوی بدکاری رهبری میکند، و بدکاری به سوی دوزخ، و شخص تا جایی دروغ میگوید که در نزد خدا دروغگو نوشته میشود»([27]).
27- باب: الصَّبْرِ فِی الأَذى
2040- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَیْسَ أَحَدٌ، أَوْ: لَیْسَ شَیْءٌ أَصْبَرَ عَلَى أَذًى سَمِعَهُ مِنَ اللَّهِ، إِنَّهُمْ لَیَدْعُونَ لَهُ وَلَدًا، وَإِنَّهُ لَیُعَافِیهِمْ وَیَرْزُقُهُمْ» [رواه البخاری: 7099].
2040- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هیچ کسی – و یا هیچ چیزی – در مقابل آزار و ناگواری که میشنود از خدا صابرتر نیست، آنها به وی نسبت فرزند را میدهند، و او برای آنها عافیت ورزق میدهد».
28- باب: الحَذَرِ مِنَ الْغَضَبِ
2041- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّمَا الشَّدِیدُ الَّذِی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الغَضَبِ» [رواه البخاری: 6114].
2041- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «پهلوان کسی نیست که دیگران را بخواباند، بلکه پهلوان کسی است که هنگام غضب، مالک نفس خود باشد»([28]).
2042- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَوْصِنِی، قَالَ: «لاَ تَغْضَبْ» فَرَدَّدَ مِرَارًا، قَالَ: «لاَ تَغْضَبْ» [رواه البخاری: 6116].
2042- و از ابو هریرهس روایت است که شخصی برای پیامبر خدا ج گفت: مرا نصیحت کنید.
فرمودند: «غضب مکن».
آن شخص طلبش را چند بار تکرار نمود، و پیامبر خدا ج در هربار میگفتند که: «غضب مکن»([29]).
29- باب: الحَیَاءِ
2043- عَنْ عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الحَیَاءُ لاَ یَأْتِی إِلَّا بِخَیْرٍ» [رواه البخاری: 6117].
2043- از عِمْران بن حُصیْنس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «حیا ثمرۀ جز خیر و نیکویی ندارد»([30]).
30- باب: إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ
باب [30]: اگر شرم نداری هرچه میخواهی بکن
2044- عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الأَنْصضارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَکَ النَّاسُ مِنْ کَلاَمِ النُّبُوَّةِ الأُولَى: إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» [رواه البخاری: 6120].
2044- از ابو مسعود انصاریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «آنچه را که مردم از سخنان نبوت گذشته درک کردهاند این است که: اگر شرم نداری هرچه که میخواهی بکن»([31]).
31- باب: الانبِسَاطِ إلَى
النَّاسِ، قَالَ ابْنُ مَسعُودٍ: خَالِطِ النَّاسَ وَدِینَکَ لاَ تَکْلمَنَّهُ
وَالدُّعابَةِ مَعَ الأَهْلِ
باب [31]: خوش خلقی با مردم، و ابن مسعود گفت که: با مردمان الفت کن ولی دین خود را جریحهدار مساز...
2045- عَنْ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: إِنْ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَیُخَالِطُنَا، حَتَّى یَقُولَ لِأَخٍ لِی صَغِیرٍ: «یَا أَبَا عُمَیْرٍ، مَا فَعَلَ النُّغَیْرُ» [رواه البخاری: 6129].
2045- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج با ما تا جایی انس و الفت میکردند، که روزی برای برادر کوچکم گفتند: «یا ابا عمیر! چه کرد نُغَیْر»([32])؟
32- باب: لاَ یُلْدَغُ المُؤمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ
باب [32]: مسلمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود
2046- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: «لاَ یُلْدَغُ المُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ» [رواه البخاری: 6133].
2046- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مسلمان از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود»([33]).
33- باب: مَا یَجُوزُ مِنَ الشَّعْرِ وَالرَّجَزِ وَالحِدَاءِ وَما یُکْرَهُ مِنْهُ
باب [33]: آنچه که از شعر و سجع و رجز روا، و آنچه که مکروه است
2047- عَنْ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ مِنَ الشِّعْرِ حِکْمَةً» [رواه البخاری: 6145].
2047- از أُبی بن کعبس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بعضی از انواع شعر حکمت است»([34]).
34- باب: مَا یُکْرَهُ أَنْ یَکُونَ الْغَالِبَ عَلَى الإِنْسَانِ الشِّعْرُ حَتَّى یَصُدَّهُ عَنْ ذِکْرِ الله وَالْعلْمِ وَالقُرْآنِ
2048- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَأَنْ یَمْتَلِئَ جَوْفُ أَحَدِکُمْ قَیْحًا خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَمْتَلِئَ شِعْرًا» [رواه البخاری: 6154].
2048- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «اگر [مغز] انسان از چرک [و زرداب] پر شود، بهتر از آن است که از شعر پر شود»([35]).
35- باب: مَا جَاءَ فِی قَوْلِ الرَّجلِ: وَیْلَکَ
باب [35]: آنچه که در گفتۀ شخص آمده است که: وای بر تو
2049- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ البَادِیَةِ أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَتَى تَقومُ السَّاعَةُ قَائِمَةٌ؟ تَقَدَّمَ وزَادَ هذِهِ الرِّوایَةِ بَعْدَ قَوْله: «أَنْتُ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ» فَقُلْنَا: وَنَحْنُ کَذَلِکَ؟ قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 6167].
2049- از انسس روایت است که شخصی از اهل بادیه نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! قیامت چه وقت برپا میشود؟
این حدیث قبلا گذشت، و در این روایت بعد از این گفتۀ پیامبر خدا ج که فرمودند «تو در قیامت با کسی هستی که آن را دوست میداری» این چیز هم آمده است که گفتیم: و آیا ما نیز چنین خواهیم بود؟
فرمودند: «بلی»([36]).
36- باب: مَا یُدْعى النَّاسُ بِآبَائِهِمْ
باب [36]: [در قیامت] مردم به نام پدرهای خود یاد میشوند
2050- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ الغَادِرَ یُرْفَعُ لَهُ لِوَاءٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، یُقَالُ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلاَنِ بْنِ فُلاَنٍ» [رواه البخاری: 6177].
2050- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«برای شخص فریبکار در قیامت بیرقی برپا میشود، و گفته میشود که: این بیرق فریبکاری فلان بن فلان است»([37]).
37- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ: «إِنَّمَا الکَرْمُ قَلْبُ المُؤمِنِ»
باب [37]: قول النبی ج: «به تحقیق که تاک قلب مسلمان است»
2051- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَیَقُولُونَ الکَرْمُ، إِنَّمَا الکَرْمُ قَلْبُ المُؤْمِنِ» [رواه البخاری: 6183].
2051- از ابو هریرهس روایت است که گفت: «انگو را به نام (کَرْم) یاد نکنید، زیرا (کَرْم) قلب شخص مسلمان است»([38]).
38- باب: تَحْوِیلِ الاسْمِ إِلَى اسْمٍ أَحْسَنَ مِنْهُ
باب [38]: تغییر دادن یک اسم به اسم دیگری که بهتر از آن باشد
2052- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ زَیْنَبَ کَانَ اسْمُهَا بَرَّةَ، فَقِیلَ: تُزَکِّی نَفْسَهَا، فَسَمَّاهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ زَیْنَبَ» [رواه البخاری: 6192].
2052- از ابو هریرهس روایت است که اسم زینب (بَرَّه) بود.
کسی گفت: که خودش، خودش را صفت میکند.
و پیامبر خدا ج او را (زینب) نام گذاشتند([39]).
39- باب: مَنْ دَعا صَاحِبَهُ فَنَقَصَ مِنَ اسْمِهِ حَرْفًا
باب [39]: کسی که رفیقش را صدا کرده و حرفی از اسمش را کم گفته است
2053- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ فِی الثَّقَلِ، وَأَنْجَشَةُ غُلاَمُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسُوقُ بِهِنَّ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَنْجَشُ، رُوَیْدَکَ سَوْقَکَ بِالقَوَارِیرِ» [رواه البخاری: 6202].
2053- از انسس روایت است که گفت: أم سلیمل [که مادر انس میشود] در قافله بر شتر بارکش سوار بود، و (أنجشه) غلام پیامبر خدا ج فاقله دار شترهای زنها بود.
پیامبر خدا ج برایش گفتند: «یا نجش! قافله شیشه بار دارد آهستهتر بران»([40]).
40- باب: أبْغَضِ الأسْمَاءِ إِلَى الله عز وجل
باب [40]: بدترین نامها در نزد خداوند عز وجل
2054- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَخْنَى الأَسْمَاءِ یَوْمَ القِیَامَةِ عِنْدَ اللَّهِ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الأَمْلاَکِ» [رواه البخاری: 6205].
2054- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بدتیرن نامها در نزد خداوند در روز قیامت کسی است که خود را شاهنشاه بنامد»([41]).
41- باب: الحَمْدِ لِلْعَاطِسِ
باب [41]: (الحمد لله) گفتن برای عطسه زننده
2055- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: عَطَسَ رَجُلاَنِ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَشَمَّتَ أَحَدَهُمَا وَلَمْ یُشَمِّتِ الآخَرَ، فَقِیلَ لَهُ، فَقَالَ: «هَذَا حَمِدَ اللَّهَ، وَهَذَا لَمْ یَحْمَدِ اللَّهَ» [رواه البخاری: 6221].
2055- از انسس روایت است که گفت: دو نفر نزد پیامبر خدا ج عطسه زدند، برای یکی از آن دو نفر دعا کردند، و برای دیگری دعا نکردند.
کسی برایشان گفت: چرا چنین کردید؟
فرمودند: «این یکی حمد خدا را گفت و آن دیگری حمد خدا را نگفت»([42]).
42- باب: مَا یُسْتَحَبُّ مِنَ العُطَاسِ وَمَا یُکْرَهُ مِنَ التَّثَاؤبِ
باب [42]: عطسه زدن خوب، و خمیازه کشیدن مکروه است
2056- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قالَ: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ العُطَاسَ، وَیَکْرَهُ التَّثَاؤُبَ، فَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللَّهَ، فَحَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أَنْ یُشَمِّتَهُ، وَأَمَّا التَّثَاؤُبُ: فَإِنَّمَا هُوَ مِنَ الشَّیْطَانِ، فَلْیَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإِذَا قَالَ: هَا، ضَحِکَ مِنْهُ الشَّیْطَانُ» [رواه البخاری: 6223].
2056- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خداوند عطسه را دوست دارد، و خمیازه را مکروه میداند، اگر کسی عطسه بزند و (الحَمْدُ لِلَّهِ) بگوید، برهر مسلمانی که میشنود لازم است که برایش بگوید: (یَرْحَمُکَ اللَّهُ).
ولی خمیازه کشیدن از شیطان است، کسی که خمیازه میکشد، تا جایی که میتواند آن را دفع کند، زیرا کسی که خمیازه میکشد، شیطان به او میخندد»([43]).
72- کِتَابُ الاسنتِئْذَانِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با استناد بر این حدیث گفتهاند: اگر کسی پدر و مادر محتاجی داشت، و فقت همان اندازه توانائی داشت که برای یکی از آنها نفقه کند، باید برای مادرش نفقه کند، و پدرش را بگذارد.
2) و البته این به آن معنی نیست که احسان برای پدر لازم نیست، خداوند متعال احسان کردن برای پدر و مادر هردو را واجب گردانیده و فرموده است: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا﴾، پس این حدیث برای بیان حق اقدمیت در احسان است، نه اثبات حق احسان برای یکی از والدین، و اسقاط آن از دیگری، و دیگر آنکه حق اقدمیت برای مادر، در نفقه و خدمت است، و حق اقدمیت برای پدر، در تعظیم و ادب و احترام میباشد.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این گفتۀ پیامبر خدا ج که: (که بزرگترین گناهان کبیره...) دلالت بر این دارد که گناه، کبیره و صفیرۀ دارد، و باز در بین کبائر، درجات متفاوتی میباشد، زیرا پیامبر خدا ج فرمودهاند که: (از بزرگترین گناهان کبیره)، به این معنی که: بعضی از گناهان کبیره، از بعضی گناهان کبیرۀ دیگر بزرگتر است، مثلا: گرچه دروغ گفتن و آدم کشتن هردو از گناهان کبیره است، ولی بدون شک گناه آدم کشتن از گناه دروغ گفتن خیلی و خیلی بیشتر است، و همچنین خوردن گوشت خوک و خوردن مال مردم هردو حرام و از گناهان کبیره است، ولی بدون شک گناه خوردن مال مردم از گناه خوردن گوشت خوک به مراتب بیشتر است.
2) چون پیامبر خدا ج (گناه کبیره) گفتند، از این دانسته میشود که: گناه صغیرۀ هم وجود دارد، و در بسیاری موارد در قرآن کریم و احادیث نبوی از گناهان صغیره به (سیآت) تعبیر شده است.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این وعید شدید – که محرومیت از بهشت باشد – طوری که علماء گفتهاند برای کسی است که قطع (صلۀ رحم) را حلال بداند، زیرا حلال دانستن حرام قطعی کفر است، و کسانی که باید (صلۀ رحم) نسبت به آنها مراعات گردد، کسانیاند که نکاح شخص با آنها از طریق نسب به طور ابد حرام است، مانند: پدر، پدرکلان، مادر، مادرکلان، برادر، برادرزاده، خواهر، خواهرزاده، کاکا، عمه، ماما، خاله.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این قول پیامبر خدا ج که: «فامیل ابو فلان دوستان من نیستند»، فامیل: (آل ابو العاص ابن امیه)، و یا ابو سفیان، و یا ابولهب است، و هرچه که باشد، طوری که سفاقسی/ میگوید: مراد از آن، نفی دوستی نسبت به کسانی است که مسلمان نشده باشند، و کسانی که مسلمان شده باشند، دوستی اسلامی نسبت به آنها وجود دارد، و امام خطابی/ میگوید که: مراد از آن دوستی خصوصی است نه دوست دینی، یعنی: اینها دوست خاص من نیستند، گرچه در دین باهم دوست هستیم، والله تعالی أعلم.
2) معنی این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: «ولی برای آنها حق قرابتی است که به اندک چیزی آن حق را مراعات میکنم و بجا میآورم» این است که اسا دوستی من، خویشاوندی و قرابت فامیلی نیست، بلکه ایمان و صلاح و تقوی میباشد، و با این هم به اساس (صلۀ رحم) برای کسانی که رابطۀ قرابت دارم، - ولو با چیز اندکی – نیکی و احسان میکنم.
3) اگر از اقارب کسی عدۀ منحرف و بد اخلاق باشند، باید برای آنها نصیحت نماید که به راه صواب برگردند، و در عین حال نباید صلۀ رحم را با آنها قطع نماید، بلکه به چیز مناسبی باید صلۀ رحم را با آنها برقرار سازد.
[5]- یعنی اگر کسی که (صلۀ رحم) نسبت به وی واجب است، تو را ترک کرد، و یا حتی با تو بد رفتاری نمود، تو باید (صلۀ رحم) را با او برقرار ساخته و نسبت به وی قدر توان خود نیکی و احسان کنی.
[6]- و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «و خداوند این صد رحمت خود را در روز قیامت با همین رحمت دنیا، به درجۀ أکمل میرساند، یعنی: همین یک رحمتی را که برزمین فرستاده بود، و در بین بندگان میباشد، با نود و نه قسمتی که نزدش میباشد، یکجا میکند، تا رحمتش با آنکه کامل است، کاملتر شود، و صد در صد گردد.
[7]- یعنی: رحمت خدا زیاد بود، و میتوانست که شامل همۀ مسمانان شود، ولی تو او را خاص برای خود و من ساختی، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖ﴾ یعنی: رحتم فراگیر است که و همه چیز را شامل میشود، بنابراین باید مسلمان در دعای خود برای همه مسلمانان طلب رحمت نماید.
[8]- اصل در صدقه و خیرات آن است که انسان چیزی را به دست خود به کسی بدهد، ولی از رحمت خداوند متعال و از ثوابی که نسبت به شاندن نهال است، اگر کسی نهالی را غرس میکند، و از این نهال انسان و یا حیوان چیزی میخورد، و یا استفادۀ میبرد، این چیز برایش به مانند آنکه به دست خود داده باشد، صدقه حساب میشود.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی به دیگران رحم نکند، خدا به او رحم نمیکند، در معجم طبرانی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که زمینیان را مورد رحمت خود قرار ندهد، مورد رحمت آنکه در آسمان است قرار نمیگیرد، یعنی: مورد رحمت خدا قرار نمیگیرد.
2) مانعی نیست که معنی حدیث بر عمومش گذاشته شود و این طور گفته شود که به علاوه از معنی مذکور، کسی که به دیگران رحم نکند، دیگران هم به او رحم نمیکنند، و این چیز در امور روزانۀ ما مشاهد است، زیرا مردم وقتی با تو همکاری میکنند که با آنها همکاری کرده باشی، و وقتی به تو احترام میکنند که برای آنها احترام کرده باشی، و همچنین در کارهای دیگر.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
لفظ همسایه عام است و شامل همه انواع همسایه را میشود، چه قوم باشد و چه بیگانه، چه مسلمان باشد و چه کافر، چه دوست باشد و چه دشمن، چه نیکوکار باشد و چه بدکار، نیکی به همسایه آن است که از ضررت در امان باشد، و از احسانت امیدوار، به این معنی که اگر بتوانی از رساندن خیر برایش خودداری نورزی، و اگر قدرت به بدی کردن برایش داشته باشی، از بدی کردن نسبت به وی خودداری نمائی.
[11]- مراد از نفی ایمان، نفی کمال ایمان است نه نفی کامل ایمان، یعنی، کسی که همسایهاش از اذیتش در امان نیست، مسلمان کامل نیست، ولو آنکه از دائرۀ اسلام خارج نشده است، نه به این معنی که به طور کامل مسلمان نباشد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حق همسایه آن است که همسایهاش به او احسان کند، و اگر احسان نمیکند، حد اقل باید از اذیت کردنش خودداری نماید، زیرا اگر شخص قدرت به احسان ندارد، به طور یقین قدرت به اذیت نکردن دارد.
2) اکرام مهمان آن است که برایش طعامی بهتر از طعامی که خودش میخورد تهیه نماید، و حق مهمان تا سه روز است، و اکرام بعد از سه روز از سخاوت و جوانمردی صاحب خانه است.
3) مطلوب از شخص مسلمان آن است که سخن خیر خواهانۀ گفته و سبب صلح و آشتی بین دو مسلمان گردد، و یا سبب دلجوئی برای مسلمانی گردد، و اگر چنین نمیکند، حد اقل باید از سخن فتنه انگیز و سخن دلسرد کننده خودداری نماید.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از رحمت کامل خداوند متعال بر بندگانش این است که ابواب خیر و حصول ثواب را باز گذاشته است تا اگر کسی طالب خیر باشد، مانعی از رسیدن به آن در پیش رویش قرار نداشته باشد، چنانچه ابواب شر نیز باز است، و هرکس میتواند به آن داخل شود، و منتهی فرقی که بین خیر و شر وجود دارد این است: انجام دادن کار خیر مستلزم زحمت دنیوی و راحت اخروی است، ولی کار بد در دنیا جذاب و دل انگیر است، و در آخرت مستوجب عذاب، و از اینجا است که پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «حفت النار بالشهوات، وحفت الجنئ بالمکاره» یعنی: راه رفتن به دوزخ از گل [بر آورده شدن خواهشات] فرش است، و راه رفتن به بهشت از خار [نا گواریها].
[14]- و از همینجا است که گفتهاند: احکام دین اسلام بین افراط و تفریط است، و کسانی که در امور دین و دنیا میانه روی میکنند، کسانیاند که به سعادت دارین نائل میشوند، و با لمقابل کسانی که در دین و یا دنیا افراط میکنند، سبب ایجاد مشکلات برای خود و احیانا برای دیگران نیز میشوند.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
توجیه نبوی کریم چنین است که: اگر محتاجی به نزد شخص متمکنی میآید شما هم با او همدست شوید و از آن شخص متمکن برایش چیزی بخواهید، و آن شخص متمکن خواه برای فقیر چیزی بدهد و یا ندهد، شما به سبب شفاعت و عذر خواهی خود، مستحق اجر و ثواب میگردید.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طبیعت بشر چنین است که اگر کسی سبب قهر و غضبش میگردد، این شخص عکس العمل نشان داده یا او را دشنام میدهد، یا برایش فشح میدهد، و یا لعنتش میکند، ولی نبی کریم ج با ادب نبوت، از این کارهای زشت برئ بودند، و تنها چیزی که در چنین حالتی میگفتند این بود که پیشانیاش خاک آلود شود، و این سخن نه دشنامی بود، و نه فحشی، و نه لعنتی، بلکه سخنی بود که بنابر عرف بر زبانها جاری بود، و البته کسی که خداوند متعال متکفل ادبش باشد، چنین است، پیامبر خدا ج میفرمایند: «أَدَّبَبِیْ رَبِّیْ فَأَحْسَنَ تَأْدِیْبِیْ»، یعنی مرا پروردگارم ادب کرد، و خوب ادب کرد.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی این حدیث نبوی شریف این است که: اگر کسی از پیامبر خدا ج چیزی میطلبید و ایشان قدرت همکاری با او را داشتند، با او همکای میکردند، و اگر چنین قدرتی نداشتند، سکوت میکردند، و (نه) نمیگفتند.
2) فرزدق شاعر مشهور عرب در وصف زین القابدین بن علی بن حسین یکی از احفاد نبی کریمج میگوید که: جز در کلمۀ شهادت هیچگاه (نه) نگفته است، اگر کلمۀ شهادت نمیبود، (نه) گفتنش به (بلی) تبدیل میشد، مقصدش آن است که لفظ (لا) که به معنی (نه) میباشد، بر زبانش تنها در کلمۀ شهادت یعنی (لا إله إلا الله) استعمال میگردید، و اگر کلمۀ شهادت نمیبود، در کلامش (نه) وجود نمیداشت، و این بیت از قصیدهای است که فرزدق در مدح یکی از احفاد نبی کریم ج سروده است، و بدون شک سخاوت خود نبی کریم ج به مراتب و مراتب از سخاوت ممدوح فرزدق که زین العابدین بن علی بن حسینب باشد، بالاتر و بالاتر است.
[18]- و در احادیث بسیاری آمده است که اگر تعدی بر حقوقشان صورت میگرفت، از آن گذشت میکردند، ولی در حقوق شرعی و تطبیق احکام شرع، از همگان شدیدتر بودند.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اگر کسی به دیگری کافر و یا فاسق میگوید، در صورتی که آن شخص واقعا کافر و یا فاسق نباشد، این کفر و فسقش به خود گوینده بر میگردد، ولی اگر آن شخص متصف به همان صفت باشد، بر شخص گوینده چیزی بر نمیگردد، و با آن هم چون پوشیدن عیب از صفات پسندیدۀ اسلامی است، اگر کسی در دیگری عیبی سراغ دارد، نباید عیب آن شخص را برملا سازد، و پیامبر خدا ج فرمودهاند: کسی که عیب مسلمانی را در دنیا میپوشد، خداوند عیبش را در آخرت میپوشد، مگر آنگه آن شخص ظالم باشد، که در این صورت برملا کردن عیب آن جواز دارد.
[20]- وی ثابت بن ضاک بن خلیفۀ انصاری اشهلی است، از کسانی است که تحت شجره با پیامبر خدا ج بیعت کرده بودند، در وقت وفات نبی کریم ج هشت ساله بود، و در سال چهل پنج هجری وفات یافت، اسد الفابه (ض/226).
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا ج از چندین کار منع کردهاند:
فرمودهاند: (کسی که به ملت دیگری غیر از ملت اسلام سوگند بخورد او همچنان است که گفته است)، مثلا: اگر کسی بگوید که اگر چنین و یا چنان کرده باشم، یهود و یا نصاری باشم، بعضی از علماء میگویند که در این صورت از یهود و نصاری میباشد، خواه در سوگند خود راست گفته باشد، و خواه دروغ، ولی صاحب (فتح المبدئ) میگوید: در صورتی یهود و نصاری میشود که در سوگند خود درووغ گفته باشد، و ظاهر حدیث مؤید نظر اول است، از این جهت طوری که در حدیث دیگری آمده است کسی که به این طریق سوگند میخورد، باید (لا إله إلا الله) بگوید، تا شبهۀ خروج از الام از وی رفع گردد.
2) فرمودهاند: (و بر بنیآدم بر آنچه که مالک آن نیست نذری نیست)، مثلا کسی که میگوید: اگر خدا مریض مرا شفا داد، و یا مسافرم از سفر آمد، ده گاو خیرات میکنم، اگر این شخص فقیر باشد و گاوی در اختیار نداشته باشد، از این نذر بر وی چیزی لازم نمیگردد، این همان چیزی است که از ظاهر حدیث نبوی دانسته میشود، ولی بعضی از علماء میگویند که: بر چنین شخصی فعلا چیزی نسبت به وفای نذر لازم نمیشود، ولی این شخص در آینده اگر توانمند شد، بر وی لازم است تا به نذر خود وفا نماید.
3) فرمودهاند: (و کسی که در دنیا به چیزی خودکسی نماید، در روز قیامت با همان چیز تعذیب میشود)، مثلا: اگ کسی خود را از کوهی بیندازد و به این طریق خودکشی نماید، در قیامت به طور دایم از کوه انداخته میشود، و اگر با کاردی به شکمش زده و خود را بکشد، در قیامت به طور مداوم کارد را بر شکمش فرو برده و خود را به این طریق میکشد، و حدیث دیگری به این معنی به تفصیل بیشتری قبلا گذشت.
4) فرمودهاند: (و کسی که مسلمانی را لعنت کند، مانند آن است که او را کشته باشدف و کسی که مسلمانی را به کفر متهم سازد، مانند آن است که او را کشته باشد)، یعنی: گناه لعنت کردن مسلمان، و گناه به کفر متهم کردن مسلمان، مانند گناه کشتن آن مسلمان است، و با این هم متاسفانه چه بسا میشنویم که یکی برای دیگری میگوید،: ای لعنتی! ای کافر، و یا بر پدرت لعنت، و امثال اینها، و نمیداند که با این سخن خود مرتکب چه گناه بزرگی گردیده است.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آنچه که از آن به (سخن چین) ترجمه شده است، در لفظ حدیث نبوی شریف همان طوری که مشاهده میکنید – (قتات) است، و لفظ دیگری که به معنی سخن چین آمده است (نمام) است، و در نزد اکثر علماء فرقی بین این دو لفظ نیست، ولی بعضی از علماء میگویند که: (نمام) کسی است که به مجلس به طور آشکارا حاضر میشود، و بعد از آن، چیزی را که میشنود غرض به هم انداختن، به شخص دیگر میرساند، و (قتات) کسی است که سخنی را به طور پنهانی میشنود، و غرض افساد آن را به طرف مقابل نقل میدهد.
2) لفظ دیگری که به همین معنی نزدیک است، لفظ (غیبت) است، و غیبت عبارت از آن است که از کسی در غیابش سخنی بگوئی که اگر از آن سخن خبر شود، بدش بیاید، ولو آنکه این سخنی را که راجع به وی گفتهای راست باشد، زیرا اگر راست نباشد، تهمت است.
[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
سبب مدح نکردن شخص دیگر آن است که شاید از حقیقت حال اشخاص با خبر نیستید، و چه بسا که در این مدح خود مرتکب دروغی شده باشید، و خود خداوند متعال از احوا بندگان خود واقف است، و حاجتی به تزکیۀ دیگران ندارد، ولی اگر موقعی پیش آمد که موجب تزکیه بود، مانند تزکیۀ شهود و تزکیۀ متهم و امثال اینها، تزکیۀ چنین اشخاصی باکی ندارد، و احیانا لازمی است.
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مقاطعه و ترک برادر مسلمان در صورتی روا نیست که آن مسلمان نسبت به شخص تو تقصیری کرده باشد، ولی کسی که در امور دین معصیت میکند، و یا تعدی و ظلم بر دیگران برایش عادت و سجیه شده است، و یا شخص حرام و خواری است، اگر شخص جهت نصیحت کردن نزدش میرود، کار خوب و لازمی است، و اگر جهت احترام نزدش میرود، باید از این کار خودداری کرده، و با وی مقاطعه نماید، تا با این کار از یک طرف بتوان تنبیهش کرد، و از طرف دیگر مورد اتهام به همکاری با وی قرار نگیرد.
[25]- این دو نفری که پیامبر خدا ج دربارۀ آنها چنین گفتند، از منافقین بودند، از این جهت گمان بردن در مورد آنها مانعی ندارد، بلکه باید حال آنها را برای مسلمانان بیان نمود، تا فریب آنها را نخورند، پس گمان بردن در مورد کسی روا نیست که مسلمان بوده و در راه مستقیم شریعت روان باشد.
[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از برادر در این حدیث برادر اسلامی است، و به این طریق همان طور که شامل برادر نسبی را میشود، شامل هر مسلمان دیگری را نیز میشود، زیرا خداوند متعال همۀ مسلمانان را باهم برادر نامیده و میفرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ یعنی: به یقین که مسلمانان باهم برادر هستند.
2) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی برادرش را کمتر از سه روز ترک کرد، برایش گناه ندارد، زیرا بعد از اینکه کدورتی بین دو نفر پیدا شد، به شکل طبیعی تا مدت سه روز آثارش باقی میماند، ولی بعد از سه روز اگر اثر اندکی از کدورت باقی مانده باشد، شخص مسلمان میتواند با نظر داشت توجیهات اسلامی و مسؤولیات دینی خود آن کدورت باقیمانده را از قلبش زدوده و به نزد برادر مسلمان خود برود، و البته همین سلام و علیک یک بار کفایت نمیکند، بلکه باید رفت و آمد و علاقاتشان به طور کامل به حالت عادی خود برگردد.
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه خداوند کسی را که به راست گوئی ادامه میدهد، از جملۀ صدیقان حساب میکند، امتیازی است که بالاتر از آن امتیاز و مرتبۀ وجود ندارد، زیرا این مرتبهای است که بعد از مرتبۀ انبیاء الله است، و مراتب تقرب به خداوند متعال چهار مرتبه است، به این ترتیب، اول: مرتبۀ انبیاء، دوم: مرتبۀ صدیقین که ابوبکر صدیقس در اینک مرتبه قرار دارد، سوم: مرتبۀ شهداء، چهارم مرتبۀ صالحین.
2) همان طوری که راست گوئی انسان را به چنین مرتبۀ میرساند، بالمقابل دروغ گفتن قلب انسان را سیاه ساخته و او را به مرحلۀ سقوط میدهد که در نزد خداوند متعال از جملۀ کذابین به حساب میآید، اما مالک/ از ابن مسعودس روایت میکند که گفت: «شخص تا جایی دروغ میگوید و به این عمل خود ادامه میدهد که در دلش نقطۀ سیاهی پیدا میشود، و این سیاهی منتشر میگردد، تا جایی که همۀ دلش را سیاه میکند، و در اینجا است که در نزد خداوند متعال از جملۀ کذابین محسوب میگردد.
[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از این جهت پهلوان را کسی دانستند که مالک نفس خود باشد که: بزرگترین دشمن انسان نفس انسان است، و وقتی که نفس در غضب آمد، سبب بر انگیختن شخص برکارهای نا شایست میگردد، و در این وقت است که شخص با اراده میتواند غضبش را مهار نموده و جلوش را بگیرد، و کسی که به این کار قدرت ندارد و تابع شهوات و ثورات نفسی خود میگردد، کسی است که ضعیف الإراده است، و نباید ادعای شخصیت و حیثیت را داشته باشد.
2) در مسند بزار از انسس روایت است که پیامبر خدا ج مردمی را هرکسی که بغل میدهد او را میخواباند، فرمودند: مگر نمیخواهید که برای شما بگویم که پهلوانتر از وی کیست؟ کسی که است که شخصی برایش چیزی گفته و غضبش را بر انگیخته میسازد، ولی او غضبش را فرو میخورد، و به اینگونه بر نفس خود، و بر شیطان خود، و بر شیطان آن شخص دیگر غالب میآید».
پس خلاصه آنکه: پهلوان کسی نیست که دیگران را بخواباند، بلکه پهلوان کسی است که خود را بخواباند، یعنی: نفس خود را مهار کرده و تابع شهوات و رغبات شیطانی خود نگردد.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
شخص ناصح و مربی با تدبیر، باید مانند طبیب باشد که برای هر مریضی با در نظر داشت مرضش دوای مناسبی را توصیه نماید، و روی این اصل بود که پیامبر خدا ج برای این شخص به طور مکرر فرمودند که «غضب مکن»، زیرا از حال این شخص مطلع بودند و میدانستند که بهترین نصیحت برای وی آن است که از غضب خودداری نماید.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طبرانی از قره بن ایاس روایت میکند که گفت: کسی از پیامبر خدا ج پرسید: آیا حیا از جملۀ دین است؟ فرمودند: «بلکه حیا عبارت از تمام دین است».
2) حیا بر دو قسم است، حیاء مشروع، و حیاء نا مشروع:
أ) حیاء مشروع: حیاء مشروع آن است که سبب ادای واجبات و ترک منکرات گردد، چه این حیا از خدا باشد، و چه از بندگان خدا، زیرا شخص (با حیاء) در حالی که خدا را ناظر و حاضر بر احوال خود میداند، از وی میشرمد که فرائضش را ترک کند، و یا مرتکب منهیاتش گردد، چنانچه این شخص از بندگان خدا میشرمد که ببینند و یابشنوند که وی اجبات دینی و اجتماعیاش را ترک میکند، و یا مرتکب فحشاء و منکر میشود.
ب) حیاء نامشروع: حیاء نامشروع آن است که سبب ضایح شدن حق خدا و یا حق بندگان خدا شود، مثلا: اگر کسی باشد که با مردم بی دین و فاجری همسفر و یا هم صحبت شده باشد، وچون آنها پابندی به دین را بد میبینند این شخص از اینکه برخاسته و نماز بخواند حیاء میکند، و یا اگر از کسی طلبی دارد، و آن کس حقش را نمیدهد، و خودش از اینکه حق خود را بخواهد، حیا میکند، حیاء کردنش در این دو مورد، حیاء نامشروع است، و بزدلی نامیده میشود، نه حیاء.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از سخن نبوت گذشتگان این است که بعضی از احکام الهی تغییر ناپذیر است، و در همۀ ادیان و شرائع به آن عمل میشود، و از جملۀ چنین احکامی همین مسئله است که: «اگر شرم نداری هرچه که میخواهی بکن»، و البته این به آن معنی نیست که شخص بیحیا وبیشرم مطلق العنان باشد، و برایش از نگاه شرعی جواز داشته باشد تا هرکاری را که میخواهد انجام بدهد، بلکه این امر برای تهدید و تخویف است، و نظیر آن این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ﴾ یعنی: هرچه میخواهید بکنید، ولی از عقوبت الهی نجات نخواهید یافت، و مانند این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡ﴾ یعنی: هرکه خواست ایمان بیاورد، و هرکه خواست کافر شود، والبته این به آن معنی نیست که کافر شدن برایش شخص روا باشد.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
نام برادر کوچک انس، زید بود، و این طفل جوجه گنجشکی داشت که با وی بازی میکرد، و جوجه گنجشک را به عربی (نُغَیْر) میگویند، و این جوجه گنجشک مرد، و چون زید از مردن (نُغَیْر) غمگین و حزین شده بود، پیامبر خدا ج جهت خوشوقتی آن طفل، او را به کنیت یاد کرده، و با کلام مسجعی از حال جوجه گنجشکش پرسیدند، و گفتند: «یا آبا عمیر! ما فعل انفیر»؟ و این دلالت به حسن خلق، و صفت نیک و تواضع آن حضرت ج دارد، که حتی با اطفال همنوائی داشته و نمیخواستند که آنها در غم و اندوه باشند.
[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
سبب این گفتۀ نبی کریم ج آن بود که شخص شاعری به نام (الو عزه) در شعر خود پیامبر خداج را هجو میکرد، و مردم را بر علیه ملسمانان تحریک مینمود، این شخص در جنگ بدر به اسارت مسلمانان در آمد، برای پیامبر خدا ج تهد سپرد که از کارهای زشت خود دست برداشته و توبه نماید، و پیامبر خدا ج او را آزاد ساختند، ولی این شخص عهد خود را شکست و بار دیگر به هجو پیامبر خدا ج و تحریک بر علیه مسلمانان شروع کرد، و دوباره در جنگ (أحد) به اسارت مسلمانان در آمد، باز از پیامبر خدا ج خواست تا او را آزاد کنند، پیامبر خدا ج فرمودند: «مسلان از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود».
[34]- و آن شعری است که بیانگر حق بوه، و متضمن مواعظ و حکمت و نصیحت باشد، ولی شعری که حاوی الفاظ رکیک، و هجو دروغ، و در توصیف خط و خال و زلف و میان، و ساق وران باشد، کلام بیهودهای است، که نباید مسلمان وقت خود را به سرودن و یاشنیدن و یا خواندن آن ضایع سازد.
[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از این شعری که پیامبر خدا ج آن را بد گفتهاند شعری است که در لهو لعب و فسق و فجور باشد، و شعری که حاوی علم و حکمت و وعظ و نصیحت و دفاع از دین باشد، نه تنها آنکه روا است بلکه مرغوب نیز هست، چنانچه خود نبیکریم ج حسان بن ثابتس را تشویق به شعر گفتن میکردند، و پیشتر دیدیم که پیامبر خدا ج فرمودند: بعضی از انواع شعر حکمت است.
[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
معنی و توضیح حدیث نبوی شریف چنین است که: بعد از این گفتۀ پیامبر خدا ج که فرمودند «تو در قیامت با کسی هستی که آن را دوست میداری»، شخصی گفت که من خدا و رسولش را دوست دارم، برایش گفتند: تو با کسی هستی که آن را دوست داری، کسان دیگری که آنجا حاضر بودند گفتند: آیا ما نیز چنین خواهیم بود، یعنی: ماهم با کسانی خواهیم بود که آنها را دوست داریم؟ پیامبر خدا ج فرمودند: بلی.
[37]- از احکام و سمئل متعلق به این حدیث آنکه:
گویند: برای هر فریب شخص فریبکار، بیرق جدا گانۀ برپا میشود، اگر ده بار مردم را فریب داده باشد، ده بیرق، و اگر صد بار فریب داده باشد، صد بیرق، و همچنین الی آخره، و اینکه تنها برای شخص فریبکار بیرق برپا میشود نه برای دیگران به این سبب است که این شخص در دنیا، مردم را به طور پنهانی و مکارانه فریب میداد، و خداوند متعال او را به ضد عملش فضیحت و رسوا نموده و جزا میدهد، و باید متوجه بود که چون فریبکاری از امور متعلق به (حقوق الناس) است، از این جهت مورد عفو قرار نگرفته است.
[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
(کَرْم): درخت انگور، یعنی: تاک است، در جاهلیت مردم تاک انگو را (کَرْم) مینامیدند، و مقصدشان آن بود که این تاک سبب کَرَم و شجاعت میشود زیرا از (کَرْم) که تاک انگور باشد، انگور به دست میآید، و از انگور شراب ساخته میشود، و شراب سبب سخاوت، کرم و شجاعت میشود، پیامبر خدا ج این فکر جاهلیت را ناپسند دانسته و فرمودند، این قلب مسلمان است که منبع کرم و سخاوت و شجاعت میباشد، نه تاک انگور، پس اساس نهی زدودن این نظر و مفکوره بود نه اصل تسمیه، بنابراین اگر کسی آن فکر جاهلیت را در نظر نداشته باشد، و درخت انگور را (کَرْم) بنامد، إنشاء الله باکی ندارد.
[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
پیامبر خدا ج این کار را دربارۀ جویریهل نیز انجام دادند، در صحیح مسلم از ابن عباسب روایت است که گفت: نام (جویریه)ل (بَرَّه) بود، و پیامبر خدا ج نامش را تغییر داده و او را (جویریه) نامیدند، زیرا نمیخواستند برایشان گفته شود که از نزد (بَرَّه) خارج شدهاند، زیرا (بَرَّه) به معنی زن نیکوکار است، و البته مناسب نیست که گفته شود، فشلان کس از نیکوکاری و یا از زن نیکوکار دور شده است، و یا از نیکوکاری جدا شده است.
[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که انس میگوید: نام کسی که شترها را میراند، (أنْجَشَه) بود، ولی پیامبر خدا ج حرف اخیر نامش را حذف کرده و او را (أنْجَشَ) صدا کردند، و اگر تغییر نام سبب عیب و ننگ و عار برای صاحب اسم نشود، باکی ندارد، ولی اگر سبب چنین عیبی شود، و یا به نام و یا لقب زتشی نامیده شود، جواز ندارد و ممنوع است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ﴾، یعنی: و با القاب زشت یکدیگر را نخوانید.
2) مقصود از (بار شیشه) زنها هستند، و آنها را پیامبر خدا ج از آن جهت به شیشه تشیبه نمودند که مانند شیشه نازک و لطیف و کم تحمل هستند، و البته این یک واقعیت است.
[41]- زیرا این صفت خاص برای پروردگار است، و بنده هرچه که باشد مخلوق، و محل حوادث است، و کسی که خود را شاهنشاه و یا ملک الملوک مینامد، در حقیقت با خداوند به منازعه برخاسته، و خواسته است تا از عبودیت خدا خارج شود، و همان طوری که اتصاف به شاهنشاه روا نیست، اتصاف به هر صفت دیگری که به همین معنی باشد نیز روا نیست، مانند : (أمیر الأمراء) (سلطان السلاطین) (أحکم الحاکمین) و مثال اینها.
[42]- یعنی: بعد از اینکه این شخص عطسه زد، گفت: (الحَمْدُ لِلَّهِ) و من هم برایش گفتم: (یَرْحَمُکَ اللَّهُ)، و چون دیگری (الحَمْدُ لِلَّهِ) نگفت، من هم برایش (یَرْحَمُکَ اللَّهُ) نگفتم، و به این اساس سنت است کسی که عطسه میزند باید بگوید: (الحَمْدُ لِلَّهِ)، و آنکه نزدش حاضر است بگوید: (یَرْحَمُکَ اللَّهُ)، و شخص عطسه زننده در جوابش بگوید: (یَهْدِیکُمُ اللَّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ).
[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر کسی عطسه میزند، بعد از اینکه یک و یا دو و یا سه عطسه زد، باید بگوید: (الحَمْدُ لِلَّهِ)، و کسی که این سخنش را میشنود، باید بگوید: (یَرْحَمُکَ اللَّهُ)، و این در صورتی است که از سه بار بیشتر عطسه نزند، و اگر بیشتر از سه بار عطسه زد، باید برایش بگوید (عافاک الله) یعنی: خداوند تو را شفا بدهد، زیرا عطسه زدن بیش از سه بار به سبب مرض است.
2) کسی که خمیازه میکشد مستحب است که هنگام خمیازه کشیدن، دست چپ خود را روی دهان خود بگذارد.
3) چون خمیازه از اثر تکاسل و تاثیر شیطان است، از این سبب انبیاء الله هیچگاه خمیازه نمیکشند، زیرا انبیاء الله تحت تاثیر شیطان قرار نمیگیرند.
4) این ماجه روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمودند: کسی که خمیازه میکشد، دست خود را بر روی دهانش بگذارد، و مانند سگ دوله نکشد، زیرا اگر چنین کند، شیطان به وی میخندد»
5) گویند: سبب خندۀ شیطان به کسی که خمیازه میکشد این است، که در وقت خمیازه کشیدن به شکل خنده آوری در میآید، و بالأخص اگر در این حالت آواز بکشد، خنده آورتر گردیده و بازیچۀ شیطان قرار میگیرد، و در این وقت است که شیطان به وی میخندد.
1- باب: مَا أسْفَلَ مِنَ الْکَعْبَیْنِ فَهُوَ فِی النَّارِ
باب [1]: اندازۀ که از بجلک پائینتر باشد در آتش است
1983- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا أَسْفَلَ مِنَ الکَعْبَیْنِ مِنَ الإِزَارِ فَفِی النَّارِ» [رواه البخاری: 5787].
1983- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «ازاری که از بجلک پائینتر باشد، در آتش است»([1]).
2- باب: الْبُرُودِ وَالْحِبَرَ وَالشَّمْلَةِ
باب [2]: بردها وبر یمانی، و قبا
1985- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ أَحَبُّ الثِّیَابِ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَلْبَسَهَا الحِبَرَةَ» [رواه البخاری: 5813].
1985- از انس بن مالکس روایت است که گفت: از هر لباسی در نزد پیامبر خداج (حِبَرَه) دوست داشتنیتر بود([2]).
1986- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ تُوُفِّیَ سُجِّیَ بِبُرْدٍ حِبَرَةٍ» [رواه البخاری: 5814].
1986- از عائشهل روایت است که چون پیامبر خدا ج وفات یافتند به برد یمنی پوشانده شدند.
3- باب: الثِّیَابِ الْبِیضِ
1987- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَعَلَیْهِ ثَوْبٌ أَبْیَضُ، وَهُوَ نَائِمٌ، ثُمَّ أَتَیْتُهُ وَقَدِ اسْتَیْقَظَ، فَقَالَ: «مَا مِنْ عَبْدٍ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، ثُمَّ مَاتَ عَلَى ذَلِکَ إِلَّا دَخَلَ الجَنَّةَ» قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ» قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ» قُلْتُ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ؟ قَالَ: «وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ عَلَى رَغْمِ أَنْفِ أَبِی ذَرٍّ» وَکَانَ أَبُو ذَرٍّ إِذَا حَدَّثَ بِهَذَا قَالَ: وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُ أَبِی ذَرٍّ [رواه البخاری: 5827].
1987- از ابوذرس روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج آمدم، بر بالایشان جامۀ سفید بود، و خواب بودند، و فرمودند: «هیچ بندۀ نیست که (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) گوید و بر همین [عقیده] بمیرد، مگر آنکه به بهشت میرود».
گفتم: اگر زنا و دزدی کرده باشد؟
فرمودند: «اگرچه زنا و دزدی کرده باشد».
گفتم: اگرچه زنا و دزدی کرده باشد؟
فرمودند: «اگرچه زنا و دزدی کرده باشد».
گفتم: اگرچه زنا و دزدی کرده باشد؟
فرمودند: «اگرچه زنا و دزدی کرده باشد، رغم انف ابو ذر».
و چون ابو ذرس این حدیث را روایت میکرد [در اخیر] میگفت که: رغم انف ابوذر([3]).
4- باب: لُبْسِ الحَرِیرِ وَافْتِرَاشِهِ
باب [4]: پوشیدن ابریشم و فرش کردن آن
1988- عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «نَهَى عَنِ الحَرِیرِ إِلَّا هَکَذَا، وَأَشَارَ بِإِصْبَعَیْهِ اللَّتَیْنِ تَلِیَانِ الإِبْهَامَ، یَعْنِی الأَعْلاَمَ» [رواه البخاری: 5828].
1988- از عمرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از استعمال ابریشم منع کردند، مگر این اندازه را، و با انگشت شهادت انگشت میانۀ خود اشاره نمود، و [گفت] این اندازه هم باید برای زنت لباس باشد([4]).
5- باب: افْتِرَاشِ الحَرِیرِ
1989- و عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قالَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ لَبِسَ الحَرِیرُ فِی الدُّنْیَا إِلَّا لَمْ یُلْبَسْ فِی الآخِرَةِ» [رواه البخاری: 5830].
1989- و از عمرس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در دنیا ابریشم بپوشد، در آخرت نمیپوشد»([5]).
1990- عَنْ حُذَیْفَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «نَهَانَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَشْرَبَ فِی آنِیَةِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، وَأَنْ نَأْکُلَ فِیهَا، وَعَنْ لُبْسِ الحَرِیرِ وَالدِّیبَاجِ، وَأَنْ نَجْلِسَ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 5837].
1990- از حُذیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج ما را از خوردن و آشامیدن در ظرف طلا و نقره، و از پوشیدن حریر و دیباج، و از نشستن بر آن، نهی کردند.
6- باب: النَّهْیِ عَنْ التَّزَعْفُرِ لِلرِّجَالِ
باب [6]: ممنوع بودن استعمال زعفران برای مردها
1991- عَنْ أَنَسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَتَزَعْفَرَ الرَّجُلُ» [رواه البخاری: 5846].
1991- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از استعمال زعفران برای مردها منع کردند([6]).
7- باب: النِّعَالِ السِّبْتِیَّة وَغَیْرِهَا
1992-وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ سُئِلَ: أَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی نَعْلَیْهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 5850].
1992- از انسس روایت است که کسی از وی پرسید: آیا پیامبر خدا ج با کفشهای خود نماز میخواندند؟
گفت: بلی([7]).
1993- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمْشِی أَحَدُکُمْ فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ، لِیُحْفِهِمَا جَمِیعًا، أَوْ لِیُنْعِلْهُمَا [رواه البخاری: 5855].
1993- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی نباید با یک کفش راه برود، یا هردو کفش را از پایش بیرون کند و یا هردو را بپوشد».
8- باب: یَنْزِعُ نَعْلَهُ الْیُسْرَى
1994- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا انْتَعَلَ أَحَدُکُمْ فَلْیَبْدَأْ بِالیَمِینِ، وَإِذَا نَزَعَ فَلْیَبْدَأْ بِالشِّمَالِ، لِیَکُنِ الیُمْنَى أَوَّلَهُمَا تُنْعَلُ وَآخِرَهُمَا تُنْزَعُ» [رواه البخاری: 5856].
1994- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقت کفش پوشیدن، از پای راست، و هنگام در آوردن از پای چپ شروع کنید، به طوری که پای راست اولین پا در کفش پوشیدن، و آخرین پا در کفش در آوردن باشد».
9- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: لاَ یُنْقَشُ عَلَى نَقْشِ خَاتَمِهِ
باب [9]: این قول پیامبر خدا ج که نباید بر انگشتر خود نوشته کرد
1995- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، وَنَقَشَ فِیهِ: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَقَالَ: «إِنِّی اتَّخَذْتُ خَاتَمًا مِنْ وَرِقٍ، وَنَقَشْتُ فِیهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، فَلاَ یَنْقُشَنَّ أَحَدٌ عَلَى نَقْشِهِ» [رواه البخاری: 5877].
1995- از انس بن مالکس روایت است که پیامبر خدا ج برای خود از نقره انگشتری ساختند، و روی آن نوشتند: (محمد رسولُ الله)، و فرمودند: «من انگشتر از نقره برای خود ساختم و روی آن (محمد رسولُ الله) نقش کردم، و نباید کسی این چیز را بر انگشترش نقش کند»([8]).
10- باب: إِخْرَاجِ المُتَشَبِّهِینَ بِالنِّساءِ مِنَ الْبُیُوتِ
باب [10]: بیرون کردن زن نماها از خانهها
1996- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَعَنَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المُخَنَّثِینَ مِنَ الرِّجَالِ، وَالمُتَرَجِّلاَتِ مِنَ النِّسَاءِ، وَقَالَ: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ» قَالَ: فَأَخْرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فُلاَنًا، وَأَخْرَجَ عُمَرُ فُلاَنًا [رواه البخاری: 5886].
1996- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج مردهایی زن مانند، و زنهایی مرد مانند را، لعنت نموده و فرمودند: «اینها را از خانههای خود بیرون کنید».
و ابن عباسب گفت که: پیامبر خدا ج فلانی، و عمرس فلانی را خارج ساختند([9]).
11- باب: إِعْفَاءِ اللِّحى
1997- عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «خَالِفُوا المُشْرِکِینَ: وَفِّرُوا اللِّحَى، وَأَحْفُوا الشَّوَارِبَ» [رواه البخاری: 5892].
1997- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «با مشرکین مخالفت کنید، ریشهای خود را نگه دارید و سبیلهای خود را کم کنید([10]).
12- باب: الخِضَابِ
1998- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ الیَهُودَ وَالنَّصَارَى لَا یَصْبُغُونَ، فَخَالِفُوهُمْ» [رواه البخاری: 5899].
1998- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «یهود و نصاری [سر وریش خود را] رنگ نمیکنند، شما با آنها مخالفت کنید([11]).
13- باب: الجَعْدِ
1999- عَنْ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کانَ شَعَرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجِلًا لَیْسَ بِالسَّبِطِ وَلاَ الجَعْدِ، بَیْنَ أُذُنَیْهِ وَعَاتِقِهِ» [رواه البخاری: 5905].
1999- از انسس روایت است که گفت: موهای پیامبر خدا ج شانه زده بود، نه خیلی مجعد بود و نه خیلی افتاده، و [درازی آن] بین گوش و دوش بود.
2000- وعَنْهُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ضَخْمَ الیَدَیْنِ وَالقَدَمَیْنِ، حَسَنَ الوَجْهِ، لَمْ أَرَ بَعْدَهُ وَلَا قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَکَانَ بَسِطَ الکَفَّیْنِ» [رواه البخاری: 5907].
2000- و از انسس روایت است که گفت: دست و پای پیامبر خدا ج قوی، و رویشان زیبا بود، پیش از ایشان و بعد از ایشان کسی را به این زیبایی ندیده بودم، و کفهای دستشان گشاده بود.
14- باب: الْقَزَعِ
2001- عَنِ ابْنِ عُمَرَ: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قالَ: سَمِعْتُ «رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَنْهَى عَنِ القَزَعِ» [رواه البخاری: 5921]:
2001- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که: از نیم تراش کردن موی سر نهی فرمودند([12]).
15- باب: تَطْیِیبِ المَرْأةِ زَوجهَا بِیَدیْهَا
باب [15]: عطر زدن زن شوهرش را به دست خود
2002- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أُطَیِّبُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِأَطْیَبِ مَا یَجِدُ، حَتَّى أَجِدَ وَبِیصَ الطِّیبِ فِی رَأْسِهِ وَلِحْیَتِهِ» [رواه البخاری: 5923]:
2002- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را از بهترین عطری که مییافتند، تا جای عطر میزدم که درخشندگی عطر را در سر و ریششان مشاهده میکردم.
16- باب: مَنْ لا یَرُدَّ الطِّیبَ
باب [16]: کسی که خوشبوئی را رد نمیکرد
2003- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «کَانَ لاَ یَرُدُّ الطِّیبَ» [رواه البخاری: 5929].
2003- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج خوشبوئی را رد نمیکردند.
17- باب: الذَّرِیرَةِ
2004- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: قَالَتْ: «طَیَّبْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِیَدَیَّ بِذَرِیرَةٍ فِی حَجَّةِ الوَدَاعِ، لِلْحِلِّ وَالإِحْرَامِ» [رواه البخاری: 5930].
2004- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را در (حجة الوداع) با دست خود از خوشبوئی که مخلوط بود، در وقت احرام بستن و در وقت بیرون شدن از احرام، عطر زدم([13]).
18- باب: عَذَابِ المُصَوِّرِینَ یَوْمَ القِیَامَةِ
باب [18]: عذاب مصورین در روز قیامت
2005- عَنْ بْنَ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ الَّذِینَ یَصْنَعُونَ هَذِهِ الصُّوَرَ یُعَذَّبُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ، یُقَالُ لَهُمْ: أَحْیُوا مَا خَلَقْتُمْ» [رواه البخاری: 5951].
2005- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسانی که این تصویرها را میکشند در روز قیامت تعذیب میشوند، و برای آنها گفته میشود: آنچه را که خلق کردهاید زنده کنید»([14]).
19- باب: نَقْضِ الصُّوَرِ
2006- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «قالَ الله تعالی: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ یَخْلُقُ کَخَلْقِی، فَلْیَخْلُقُوا حَبَّةً، وَلْیَخْلُقُوا ذَرَّةً» وؤادَ فی روایة: «فَلْیَخْلُقُوا شَعِیرَةً» [رواه البخاری: 5935].
2006- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شندم که میفرمودند: «خداوند متعالی میگوید: آیا از کسی که میخواهد مانند خلق من خلق نماید، کسی ظالمتر هست؟ پس [اگر میتوانند] یک دانۀ را خلق کنند، و [اگر میتوانند] یک ذرۀ را خلق کنند».
و در روایت دیگری آمده است که: «پس [اگر میتوانند] یک جوی را خلق کنند».
71- کِتَابُ الأدَبِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (بجلک) استخوان بر آمدهای است که بر بند پا قرار دارد، و معنی حدیث این است: آنچه را که ازار از بجلک پا و پائینتر از آن میپوشاند، در آتش دوزخ میسوزد.
2) طوری که امام شافعی/ میگوید و در روایات دیگری آمده است، این امر مقید به این است که چنین ازاری از روی تکبر و افتخار پوشیده شود، و ازار درازی که از روی عادت پوشیده میشود، مکروه است نه حرام.
[2]- (حِبَرَه) نوعی از بد یمانی است که از پنبه ساخته میشود، و شاید همان چیزی باشد که ما مردم هرات آن را (کرباس) میگوئیم، و از آن جهت پیامبر خدا ج این نوع لباس را دوست داشتند، که متواضعانهتر بود، و در عین حال گرد و غبار را کمتر میگرفت.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ارتکاب گناه کبیره، سبب خروج از ایمان، و مستوجب عذاب ابدی نیست.
2) معنی (رغم انف): به خاک مالیدن بنی است، و این در جایی گفته میشود که کاری بر خلاف ارادۀ شخصی انجام پذیرد.
3) سبب تکرار سؤال ابو ذرس آن بود که بهشت رفتن را با وجود این دو گناه کبیره، باور نا کردنی میدانست.
4) در تیسیر القاری آمده است که: ابو ذرس از اکابر صحابه است پس چگونه در تصدیق این خبر از رسول اکرم ج توقف نمود، تا جایی که در زمینه سه بار استفسار کرد، و در جواب میگوید که: ابو ذرس هیچگاه در قول خبر نبی کریم ج متردد نبود، بلکه از این میترسید که اگر مسلمانان این خبر را بشنوند، جد و جهد در عمل را گذاشته و به همین چیز اعتماد میکنند.
والبته این جواب خالی از ملاحظه نیست، زیرا دلالت بر این دارد که ابو ذرس به چیزی متوجه شده بود، که پیامبر خدا ج متوجه نشده بودند، و یقینا که این سخن قابل قبول نیست، بهترین جواب همان چیزی است که از خود سیاق حدیث دانسته میشود، و آن این است که ابو ذرس رفتن به بهشت را با وجود ارتکاب چنین اعمالی بعید میدانست، والله تعالی أعلم.
5) معنی حدیث این است که گویندۀ (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) به بهشت میرود، ولو آنکه به اندازۀ گناهان خود در دوزخ بسوزد، و علماء نظر به نصوص دیگری که در زمینه آمده است گفتهاند که: عفو گناهان در حقوق الله است، ولی حقوق الناس تا وقتی که حق به حقدارش نرسیده باشد، و یا از صاحب حق رضایت حاصل نشده باشد، قابل بخشایش نیست، و اینکه دزد به بهشت میرود، مراد از آن دزدی است که بعد از دزدی، حق را به حقدارش رسانیده، و از دزدی توبه کرده باشد، و یا مورد شفاعت قرار گرفته باشد، والله تعالی أعلم.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه عمرس مقدار آن را به صورت محسوس تعیین نمود، مقصدش این است که پیامبر خداج از استعمال ابریشم برای مردها تنها چیز اندکی را اجازه دادهاند، که مثلا: جهت سجاف و یا زینت سر جیب و امثال آن به کار برده شده باشد، و استعمال بیشتر آن، و بالأخص پوشیدهن لباس ابریشمین به اتفاق علماء برای مردها حرام است.
2) سبب این تحریم، یا اسراف، یا ناز پروری، و یا تکبر است، و فرقی نمیکند که این لباس دستار، پیرهن، ازار، دستمال، و یا هرچیز دیگری باشد.
[5]- طلا و نقره و ابریشم اگر جهت پوشیدن باشد، تحریم استعمال آن خاص برای مردها است، و برای زنها جواز دارد، در سنن ابو داود آمده است که پیامبر خدا ج قطعۀ ابریشمی را بدست راست خود، و پارچۀ از طلا را بدست چپ خود گرفته و فرمودند: «این دو چیز برای مردهای امت من حرام، و برای زنهای آنها حلال است».
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از (زعفران)، یا مطلق زعفران است، و یا خوشبوئی است که از زعفران ساخته میشود، و در سابق از این چیز جهت خوشبوئی و رنگ آن در لباس و بدن خود استفاده میکردند، و ابن بطال و ابن التین/ میگویند که: این نهی خاص به بدن بوده، و برای کراهت است، نه تحریم، و دلیل آن حدیث انس است که میگوید: عبدالرحمن بن عوفس نزد پیامبر خدا ج آمد، و اثر استعمال زعفران در وی دیده میشد، و در روایت دیگری آمده است که: پیامبر خدا ج او را نه از این کار منع کردند، و نه امر به شستن آن نمودند، و این دلالت بر این دارد که این نهی برای کراهت است نه تحریم.
2) بعضی از علماء از آن جمله امام مالک/ استعمال زعفران را برای مرد و زن روا میدانند و میگویند: نهیی که در این مورد آمده است، برای مُحرم است، یعنی: برای کسی است که به نیت عمره و یا حج احرام بسته است، و برای غیر محرم استعمال آن جواز دارد، ولی اکثر علماء میگویند که استعمال آن به طور مطلق روا نیست، و فرقی بین محرم و غیر محرم وجود ندارد، و امام ابن حجر جانب حلال بودن آن را ترجیح میدهد، و میگوید: حدیث ابن عمرب دلالت بر جواز آن دارد، زیرا در این حدیث آمده است که پیامبر خدا ج از رنگ زرد [که زعفران باشد] استفاده میکردند.
3) اختلافی که هست در استعمال زعفران به حیث خوشبوئی و یا رنگ کردن لباس به آن است، ولی در خوردن زعفران – بعد از جستجوی زیاد – سخنی از علماء ندیدم، و شاید سبب آنکه در این مورد چیزی نگفتهاند این باشد که: یا خوردن زعفران در آن وقت رواج نداشته است، بنابراین در این مورد چیزی نگفتهاند، و یا آنکه: چون اصل در اشیاء ابحت است، و منعی که آمده است در مورد استعمال آن است نه در خوردن آن، لذا اباحت خوردن آن به اصل خود باقی میماند، والله تعالی أعلم.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این حدیث دانسته میشود که نماز خواندند با کفش جواز دارد، و در احادیث هم آمده است که پیامبر خدا ج و صحابهش با کفش نماز میخواندند.
2) چیزی که در اینجا قابل تذکر است این است که:
اول آنکه: در سابق نظر به بساطت زندگی و عدم تکلف در معیشت، کثافاتی که اکنون در هر طرف دیده میشود، در آن وقت وجود نداشت، بنابراین کفشهای آنها به طور غالب پاک بود، و نماز خواندن با چنین کفشهای باکی نداشت، ولی اکنون اگر کسی با کفش نماز میخواند، باید متاکد گردد که کفشش نجس نیست، زیرا نماز خواندن با نجاست جواز ندارد.
دوم آنکه: مساجد در آن وقت فرش نداشت، و بر روی ریگ و یا خاک نماز میخواندند، از این جهت نماز خواند با کفش سبب کثافت مسجد نمیگردید، ولی اکنون که مساجد به طور عموم با فرشهای زیبا و نظیفی فرش شده است، اگر کسی میخواهد به مسجد داخل شود، باید کفشهایش را بکشد، زیرا نماز خواندند در این حالت سبب کثافت مسجد، و در نتیجه اذیت نماز گذران میگردد، و البته که چنین عملی جواز ندارد.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی سخن پیامبر خدا ج این است که: اگر کسی از شما برای خود انگشتری میسازد و میخواهد چیزی را بر آن بنویسید، (محمد رسول الله) بر آن ننویسد.
2) سبب منع کردن این بود که پیامبر خدا ج میخواستند برای ملوک عجم نامۀ بفرستند، کسی برایشان گفت که: آنها نامۀ بدون مهر را قبول نمیکنند، و همان بود که برای خود چنین مهری ساختند، و برای آنکه مهر ایشان با مهر دیگران اشتباه نشود، از ساختن چنین مهری منع کردند.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در اینکه مراد از مردهای زن مانند، و زنهای مرد مانند چیست؟ سه نظر وجود دارد: نظر اول آن است که مراد از آن: تشبیه در لباس و شکل و صورت است، مثلا مرد، مو و لباس خود را به شکل مو و لباس زن در آورد، و یا بر لب و رخسارش آرایش زنها را استعمال کند، و زن مو و لباسش را به شکل مو ولباس مردها در آورد، و نظر دوم آن است که مراد از آن: تشبه و همرنگی در گفتار و رفتار است، به طوری که مرد صدایش را و طرز راه رفتنش را به طریقۀ زنها، و زنها گفتار و رفتارشان را به شکل مردها بسازند، نظر سوم نظر امام عینی/ است که میگوید: بدترین انواع تشبه و همرنگ سازی آن است که: مرد مورد لواطت قرار گرفته و مغفول واقع شود، و زن با زن دیگر سحاق نماید، که فاقع واقع شود، و سحاق عبارت از آن است که زن فرج خود را به فرج زن دیگری بمالد.
ولی نظرم آن است که چون حدیث نبوی شریف عام است، فکر میشود که همل این انواع و هرنوع دیگری را که تشبیه مرد به زن، و تشبیه زن به مرد گفته شود شامل میگردد، والله تعالی أعلم.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بهتر آن است که (سبیل) چیده شود، و تراشیده نشود.
2) ریش اگر بسیار دراز و عریض باشد، اگر از اطرافش گرفته شود باکی ندارد، روایت است که ابن عمرب بعد از عمره کردن ریش خود را قبضه میکرد، و آنچه را که از قبضه بیشتر بود، میگرفت.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که علماء گفتهاند، این امر برای استحباب است نه وجوب.
2) در نزد بعضی از علماء رنگ کردن سر وریش به رنگ سیاه جواز ندارد.
3) صاحب (فتح المبدی) میگوید: اولین کسی که از غیر عربها ریش خود را رنگ کرد، فرعون، و اولین کسی که از عربها ریش خود را رنگ کرد عبدالمطلب بود.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (قَزَع): عبارت از آن است که شخص چیزی از موهای سرش را تراشیده، و چیزی دیگر را نتراشیده نگهدارد، و میتوان از آن به نیم تراش کردن موی تعبیر کرد.
2) پیامبر خدا ج از اینکه: کسی چیزی از موی سر خود را تراشیده و چیزی آن را نگهدارد، نهی کردند، و این عادت در سابق رواج داشت و هم اکنون هم رواج دارد و به این طریق است که موی سر طفل را تراشیده و قسمت پیش روی آن را نگه میدارند، و یا وسط سر را تراشیده و اطراف آن را نگه میدارند، این عمل به هر شکلی که باشد، روا نیست، و طوری که علماء گفتهاند کراهت دارد، و دیگر اینکه اگر چنین عملی روی ضرورت و یا تداوی صورت بگیرد باکی نیست، و گویند: سبب منع کردن از چنین عملی آن است که این کار تشبیه به یود است، و یا این کار به ذات خود، کار ناپسندی است.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از خوشبوئی مخلوط، عطری است که از چندین عطر ترکیب شده باشد.
2) عائشهل پیامبر خدا ج را پیش از داخل شدن به احرام عطر میزد، نه هنگام احرام داشتن، زیرا استعمال عطر در هنگام احرام داشتن روا نیست، چه محرم خودش خود را عطر بزند، و چه شخص دیگری او را عطر بزند.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این حدیث به طور صریح دلالت بر تحریم تصویر دارد، ولی در این عصر چون در بعضی حالات تصویر ضروری میباشد، میتوان گفت که به اساس قاعدۀ (الضرورات تبیح المحظورات) چنین عملی جهت رفع ضرورت روا است، چنانچه خوردن گوشت خوک حرام است، ولی در وقت ضرورت، و سد رمق، خوردن آن مباح میگردد، و این موضوع را به تفصیل بیشتری قبلا نیز در صفحات گذشته مورد بررسی قرار دادیم.
1- باب: مَا أنْزَلَ الله دَاءً إِلاَّ أنْزَلَ لَهُ شِفَاءً
باب [1]: هیچ مرضی را خدا نداده است مگر آنکه شفائی را برایش آماده کرده است
1962- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إِلَّا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً» [رواه البخاری: 5678].
1962- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خدا هیچ مرضی را نفرستاده است، مگر آنکه برایش شفایی نیز فرستاده است»([1]).
2- باب: الشِّفَاءُ فِی ثَلاَثٍ
1963- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الشِّفَاءُ فِی ثَلاَثَةٍ: فِی شَرْطَةِ مِحْجَمٍ، أَوْ شَرْبَةِ عَسَلٍ، أَوْ کَیَّةٍ بِنَارٍ، وَأَنَا أَنْهَى أُمَّتِی عَنِ الکَیِّ» [رواه البخاری:5681].
1963- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «شفا در سه چیز است، نوشیدن عسل، نیشتر حجامتگر، و سیخ داغگر، و امتم را از داغ کردن منع میکنم»([2]).
3- باب: الدَّوَاءِ بِالْعَسَلِ وَقَولِ الله تَعَالَى ﴿فِیهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِ﴾
باب [3]: تداوی به عسل، و قوله تعالی: ﴿در [عسل] شفائی است برای مردمان﴾
1964- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: أَخِی یَشْتَکِی بَطْنَهُ، فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلًا» ثُمَّ أَتَى الثَّانِیَةَ، فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلًا» ثُمَّ أَتَاهُ الثَّالِثَةَ فَقَالَ: «اسْقِهِ عَسَلًا» ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ: قَدْ فَعَلْتُ؟ فَقَالَ: «صَدَقَ اللَّهُ، وَکَذَبَ بَطْنُ أَخِیکَ، اسْقِهِ عَسَلًا» فَسَقَاهُ فَبَرَأَ [رواه البخاری: 5684]
1964- از ابو سعیدس روایت است که: شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: شکم برادرم درد میکند فرمودند: «برایش عسل بده».
باز دوباره آمد [وهمان سخن را تکرا نمود]، فرمودند: «برایش عسل بده».
برای بار سوم آمد، باز گفتند: که «برایش عسل بده».
برای بار چهارم آمد و گفت: چنین کردم، [یعنی: برایش چند بار متوالی عسل دادم، ولی شفا نیافت].
فرمودند: «خداوند راست میگوید، و شکم برادرت دروغ، برایش عسل بده»، آن شخص برای برادرش عسل داد، و برادرش شفا یافت([3]).
4- باب: الحَبَّةِ السَّوْدَاءِ
1965- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ هَذِهِ الحَبَّةَ السَّوْدَاءَ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِلَّا مِنَ السَّامِ» قُلْتُ: وَمَا السَّامُ؟ قَالَ: المَوْتُ [رواه البخاری: 5687].
1965- از عائشهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «این سیاه دانه برای هر مرضی غیر از مرض (سام) شفا است».
گفتم: (سام) چیست؟
فرمودند: «مرگ»([4]).
5- باب: السَّعُوطِ بِالقُسْطِ الهِنْدِیِّ وَالبَحْرِیِّ
باب [5]: قطرۀ بینی از قُسط هندی و قُسط دریائی
1966- عَنْ أُمِّ قَیْسٍ بِنْتِ مِحْصَنٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «عَلَیْکُمْ بِهَذَا العُودِ الهِنْدِیِّ، فَإِنَّ فِیهِ سَبْعَةَ أَشْفِیَةٍ: یُسْتَعَطُ بِهِ مِنَ العُذْرَةِ، وَیُلَدُّ بِهِ مِنْ ذَاتِ الجَنْبِ» وَبَاقی الحَىیث تَقَدَّم. [رواه البخاری: 5692].
1966- از أم قَیْس بنت مِحْصَنل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «از این عود هندی استفاده کنید، زیرا در آن هفت شفا است: به سبب درد گلو به بینی چکانده میشود، و از مرض ذات الجنب به حلق ریخته میشود». و بقیۀ حدیث قبلا گذشت([5]).
6- باب: الحِجَامَةِ مِنَ الدَّاءِ
1967- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: حَىیث احْتَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، حَجَمَهُ أَبُو طَیْبَةَ، تَقَدَّم، وَقَالَ هُنا فی آخِرِهِ: إِنَّ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَقَالَ: «إِنَّ أَمْثَلَ مَا تَدَاوَیْتُمْ بِهِ الحِجَامَةُ، وَالقُسْطُ البَحْرِیُّ» وَقَالَ: «لاَ تُعَذِّبُوا صِبْیَانَکُمْ بِالْغَمْزِ مِنَ العُذْرَةِ، وَعَلَیْکُمْ بِالقُسْطِ» [رواه البخاری: 5696].
1967- حدیث انسس در مورد اینکه ابو طیبه پیامبر خدا ج را حجامت کرد، قبلا گذشت، و در این روایت آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بهترین چیزی که به آن دوائی کردهاید، حجامت و قُسط بحری است».
و فرمودند: «اطفال خود را به مالیدن حلق، به سبب درد گلوی آنها [که تورم لوزتین باشد] عذاب نکنید، بلکه ایشان را به قُسط معالجه نمائید»([6]).
7- باب: مَنْ لَمْ یُرْقَ
باب [7]: کسی که به تعویذات معالجه نکرده است
1968- عَنْ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عُرِضَتْ عَلَیَّ الأُمَمُ، فَجَعَلَ النَّبِیُّ وَالنَّبِیَّانِ یَمُرُّونَ مَعَهُمُ الرَّهْطُ، وَالنَّبِیُّ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ، حَتَّى رُفِعَ لِی سَوَادٌ عَظِیمٌ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ أُمَّتِی هَذِهِ؟ قِیلَ: بَلْ هَذَا مُوسَى وَقَوْمُهُ، قِیلَ: انْظُرْ إِلَى الأُفُقِ، فَإِذَا سَوَادٌ یَمْلَأُ الأُفُقَ، ثُمَّ قِیلَ لِی: انْظُرْ هَا هُنَا وَهَا هُنَا فِی آفَاقِ السَّمَاءِ، فَإِذَا سَوَادٌ قَدْ مَلَأَ الأُفُقَ، قِیلَ: هَذِهِ أُمَّتُکَ، وَیَدْخُلُ الجَنَّةَ مِنْ هَؤُلاَءِ سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَیْرِ حِسَابٍ» ثُمَّ دَخَلَ وَلَمْ یُبَیِّنْ لَهُمْ، فَأَفَاضَ القَوْمُ، وَقَالُوا: نَحْنُ الَّذِینَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاتَّبَعْنَا رَسُولَهُ، فَنَحْنُ هُمْ، أَوْ أَوْلاَدُنَا الَّذِینَ وُلِدُوا فِی الإِسْلاَمِ، فَإِنَّا وُلِدْنَا فِی الجَاهِلِیَّةِ، فَبَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَخَرَجَ، فَقَالَ: «هُمُ الَّذِینَ لاَ یَسْتَرْقُونَ، وَلاَ یَتَطَیَّرُونَ، وَلاَ یَکْتَوُونَ، وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» فَقَالَ عُکَاشَةُ بْنُ مِحْصَنٍ: أَمِنْهُمْ أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: أَمِنْهُمْ أَنَا؟ قَالَ: «سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ» [رواه البخاری: 5705].
1968- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «همۀ امم برایم عرضه شدند، یک پیامبر و دو پیامبر میگذشتند که با آنها یک گروه [مردم] بودند، و پیامبری میگذشت که یک نفر هم با او نبود، تا اینکه سیاهی بزرگی برایم نمایان شد.
گفتم: اینها چه کسانی هستند؟ آیا امت من هستند؟
گفته شد که موسی÷ و امت او است.
برایم گفته شد که به افق نظر کن، چون نگاه کردم دیدم گروهی است که افق را پرکرده است، و برایم گفته شد که این طرف و آن طرف به آفاق آسمان نگاه کن، [چون نگاه کردم] دیدم آنقدر مردم است که افق را پر کردهاند، [برایم] گفته شد که اینها امت تو است، و از اینها هفتاد هزار نفر بدون حساب به بهشت میروند».
بعد از این سخن پیامبر خدا ج بدون اینکه توضیح بیشتری بدهند، به خانۀ خود رفتند، اشک از چشمان مردم جاری گشت، و با خود گفتند: آیا این هفتاد هزار نفر مایان خواهیم بود که به خدا ایمان آوردهایم و از رسولش متابعت کردهایم؟ و یا فرزندان ما که در اسلام به دنیا آمدهاند، زیرا ما در جاهلیت به دنیا آمده بودیم.
[چون] این خبر به پیامبر خدا ج رسید، بر آمده و فرمودند: «[آنهائی که بدون حساب به بهشت میروند] کسانی اند که: رقیه و افسون نمیکنند، و به پرندگان فال بد نمیزنند([7])، و از داغ کردن اجتناب میورزند، و بر پروردگار خود توکل مینمایند».
عُکاشَه بن محْصًنس گفت: یا رسول الله! آیا من هم از اینها [یعنی: هفتاد هزار نفر[ هستم؟
فرمودند: «بلی».
شخص دیگری برخاست و گفت: آیا من هم از ایشان هستم؟
فرمودند: «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد»([8]).
1969- عَنْ أَبَی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ عَدْوَى وَلاَ طِیَرَةَ، وَلاَ هَامَةَ وَلاَ صَفَرَ، وَفِرَّ مِنَ المَجْذُومِ کَمَا تَفِرُّ مِنَ الأَسَدِ» [رواه البخاری: 5707].
1969- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نه سرایتی است و نه شآمتی، نه بوم تاثیری دارد و نه صفر، و از مرض جذام طوری بگریزید که از شیر میگریزید»([9]).
9- باب: لا صَفَرَ
1970- وَ عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایة، قَالَ: قَالَ أَعْرَابِیٌّ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَمَا بَالُ إِبِلِی، تَکُونُ فِی الرَّمْلِ کَأَنَّهَا الظِّبَاءُ، فَیَأْتِی البَعِیرُ الأَجْرَبُ فَیَدْخُلُ بَیْنَهَا فَیُجْرِبُهَا؟ فَقَالَ: «فَمَنْ أَعْدَى الأَوَّلَ؟» [رواه البخاری: 5717].
1970- و از ابو هریرهس در روایت دیگری آمده است که شخص بادیه نشینی گفت: یا رسول الله! چه سبب است که شتر هایم در صحرا مانند آهو است، و چون شتر (گَر)، در بین آنها داخل میشود، همه را گرگین میسازد؟
فرمودند: «شتر اول را چه کسی گرگین ساخته است»؟([10]).
10- باب: ذَاتِ الْـجَنْبِ
1971- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «أَذِنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِأَهْلِ بَیْتٍ مِنَ الأَنْصَارِ أَنْ یَرْقُوا مِنَ الحُمَةِ وَالأُذُنِ» قَالَ أَنَسٌ: «کُوِیتُ مِنْ ذَاتِ الجَنْبِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَیٌّ، وَشَهِدَنِی أَبُو طَلْحَةَ وَأَنَسُ بْنُ النَّضْرِ وَزَیْدُ بْنُ ثَابِتٍ، وَأَبُو طَلْحَةَ کَوَانِی» [رواه البخاری: 5719، 5720].
1971- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای خانوادۀ از انصار اجازه دادند که از گزیدگی، و درد گوش دعا خوانی کنند.
انس گفت: من خود را از مرض ذات الجنب در زمان حیات پیامبر خدا ج داغ کردم، و در حالی که ابو طلحه و انس بن نضر و زید بن ثابت حضور داشتند، ابو طلحه مرا داغ کرد([11]).
11- باب: الحُمَّى مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ
باب [11]: تب از حرارت جهنم است
1972- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتَ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: کَانَتْ إِذَا أُتِیَتْ بِالْمَرْأَةِ قَدْ حُمَّتْ تَدْعُو لَهَا، أَخَذَتِ المَاءَ، فَصَبَّتْهُ بَیْنَهَا وَبَیْنَ جَیْبِهَا، قَالَتْ: «وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْمُرُنَا أَنْ نَبْرُدَهَا بِالْمَاءِ» [رواه البخاری: 5724].
1972- از اسماء بنت ابوبکرب روایت است که اگر زنی را که تب کرده بود نزدش میآوردند تا برایش دعا کند، اسماءل روی سینهاش آب میریخت و میگفت: پیامبر خدا ج بما امر کردند که: تب را با آب، سرد سازیم([12]).
12- باب: مَا یُذْکَرُ فِی الطَّاعُونِ
باب [12]: آنچه که در مورد طاعون آمده است
1973- عَنْ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الطَّاعُونُ شَهَادَةٌ لِکُلِّ مُسْلِمٍ» [رواه البخاری: 5732].
1973- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «طاعون برای هر مسلمانی شهادت است».
13- باب: رُقْیَةِ الْعَیْنِ
1974- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَوْ أَمَرَ أَنْ یُسْتَرْقَى مِنَ العَیْنِ» [رواه البخاری: 5738].
1974- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای من امر کردند – یا پیامبر خدا ج امر کردند – که از نظر شدن دعا خوانی شود([13]).
1975- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى فِی بَیْتِهَا جَارِیَةً فِی وَجْهِهَا سَفْعَةٌ، فَقَالَ: «اسْتَرْقُوا لَهَا، فَإِنَّ بِهَا النَّظْرَةَ» [رواه البخاری: 5739].
1975- روایت است که پیامبر خدا ج در خانۀ ام سلمهل دخترکی را دیدند که در رویش سیاهی پیدا شده است، فرمودند: «او را دعا خوانی کنید، زیرا او نظر شده است».
14- باب: رُقْیَةِ الحَیَّةِ وَالعَقْرَبِ
باب [14]: دعا خوانی از گزیدن مار و عقرب
1976-عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قالَتْ: «رَخَّصَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الرُّقْیَةَ مِنْ کُلِّ ذِی حُمَةٍ» [رواه البخای: 5741].
1976- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج دعا خوانی را از گزیدن هر گزندۀ زهر داری اجازه دادند([14]).
15- باب: رُقْیَةِ النَّبِیِّ ج
باب [15]: دعا خوانی پیامبر خدا ج
1977- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقُولُ لِلْمَرِیضِ: «بِسْمِ اللَّهِ، تُرْبَةُ أَرْضِنَا، بِرِیقَةِ بَعْضِنَا، یُشْفَى سَقِیمُنَا، بِإِذْنِ رَبِّنَا» [رواه البخاری: 5745].
1977- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج برای مریض چنین میگفتند: «به نام خدا، این خاک سرزمین ما است، با آب دهان بعضی از ما، مریض ما به اذن پروردگار ما، شفا داده میشود([15]).
16- باب: الْفَأْلِ
1978- عَنْ اَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لاَ طِیَرَةَ، وَخَیْرُهَا الفَأْلُ» قَالُوا: وَمَا الفَأْلُ؟ قَالَ: «الکَلِمَةُ الصَّالِحَةُ یَسْمَعُهَا أَحَدُکُمْ» [رواه البخاری: 5754].
1978- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که میفرمودند: «بد شگومی نیست، و بهتر است که انسان فال نیک بگیرد».
گفتند: یا رسول الله! فال نیک چگونه است؟
فرمودند: «سخن نیکی است که کسی از شما میشنود»([16]).
17- باب: الْکَهَانَةِ
1979- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَضَى فِی امْرَأَتَیْنِ مِنْ هُذَیْلٍ اقْتَتَلَتَا، فَرَمَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى بِحَجَرٍ، فَأَصَابَ بَطْنَهَا وَهِیَ حَامِلٌ، فَقَتَلَتْ وَلَدَهَا الَّذِی فِی بَطْنِهَا، فَاخْتَصَمُوا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَضَى: أَنَّ دِیَةَ مَا فِی بَطْنِهَا غُرَّةٌ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ، فَقَالَ وَلِیُّ المَرْأَةِ الَّتِی غَرِمَتْ: کَیْفَ أَغْرَمُ، یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ لاَ شَرِبَ وَلاَ أَکَلَ، وَلاَ نَطَقَ وَلاَ اسْتَهَلَّ، فَمِثْلُ ذَلِکَ یُطَلُّ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا هَذَا مِنْ إِخْوَانِ الکُهَّانِ» [رواه البخاری: 5758].
1979- از ابو هریرهس روایت است که گفت: دو زن باهم جنگ کردند، یکی با سنگ به شکم دیگری که حامل بود زد، و بچۀ شکمش را کشت، آنها نزد پیامبر خداج اقامۀ دعوی نمودند، و ایشان حکم کردند که دیت آن طفل یک غلام یا یک کنیز است.
(ولی امر) زنی که باید دیت را میپرداخت گفت: یا رسول الله! از کسی که نه چیزی خورده و نه چیزی آشامیده، نه سخنی زده و نه حتی آوازی کشیده است، چگونه دیت بدهم؟ خون چنین شخصی هدر است.
پیامبر خدا ج فرمودند: «این شخص از دار و دستۀ کاهنان است»([17]).
18- باب: إنَّ مِنَ الْبَیَانِ لَسِحْراً
باب [18]: بعضی از بیانات سحر آمیز است
1980- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ قَدِمَ رَجُلَانِ مِنَ المَشْرِقِ فَخَطَبَا، فَعَجِبَ النَّاسُ لِبَیَانِهِمَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنَ البَیَانِ لَسِحْرًا، أَوْ: إِنَّ بَعْضَ البَیَانِ سِحْرٌ» [رواه البخاری: 5767].
1980- از عبدالله بن عمرب روایت است که: دو نفر از مردم مشرق زمین آمده و بیانه دادند، مردم از بیانۀ آنها به تعجب افتادند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «بعضی بیانات – یا بعض از بیانات – سحر[آمیز] است»([18]).
19- باب: لاَ عَدْوَى
1981- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قالَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ تُورِدُوا المُمْرِضَ عَلَى المُصِحِّ» [رواه البخاری: 5774].
1981- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «شخص مریض نزد تندرست آورده نشود»([19]).
20- باب: شُرْبِ السُّمِّ وَالدَّوَاءِ بِهِ وَمَا یُخَافُ مِنْهُ وَالخَبِیثِ
باب [20]: آشامیدن زهر و تداوی به آن، و آنچه که مضر بوده و باید از آن پرهیز شود
1982- وعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ تَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ یَتَرَدَّى فِیهِ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا، وَمَنْ تَحَسَّى سُمًّا فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَسُمُّهُ فِی یَدِهِ یَتَحَسَّاهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِحَدِیدَةٍ، فَحَدِیدَتُهُ فِی یَدِهِ یَجَأُ بِهَا فِی بَطْنِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِیهَا أَبَدًا» [رواه البخاری: 5778].
1982- و از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که خود را از کوه انداخته و خودکشی میکند، در آتش دوزخ به طور جاویدان همانگونه سقوط میکند ومیافتد».
«و کسی که زهری را نوشیده و با آن زهر خودکشی میکند، همان زهر در آتش دوزخ در دستش بوده و از آن به طور دائم مینوشد».
«و کسی که با آهنی خودکشی میکند، همان آهن در آتش دوزخ در دستش بوده و به طور دائم و ابدی آن را به شکم خود فرو میبرد»([20]).
21- باب: إذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِی الإِنَاءِ
باب [21]: اگر مگسی در ظرف میافتد
1983- عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا وَقَعَ الذُّبَابُ فِی إِنَاءِ أَحَدِکُمْ فَلْیَغْمِسْهُ کُلَّهُ، ثُمَّ لِیَطْرَحْهُ، فَإِنَّ فِی أَحَدِ جَنَاحَیْهِ شِفَاءً، وَفِی الآخَرِ دَاءً» [رواه البخاری: 5782].
1983- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: اگر مگسی در ظرف شما افتاد، آن را به طور کامل غوطه دهید، زیرا در یک بالش شفا و در بال دیگرش مرض است»([21]).
70- کِتَابُ اللِّبَاسِ
[1]- و در ترمذی از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «ای بندگان خدا! تداوی کنید، زیرا هر مرضی را که خدای میدهد علاجش را نیز میدهد، مگر مرض پیری» و در روایت دیگری آمده است که: «مگر مرگ».
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی سخن پیامبر خدا ج این نیست که تداوی در چیزهای دیگری غیز از این سه چیز نیست، بلکه معنیاش است که اساس معالجه و تداوی همین سه چیز است، به این معنی که: یا معالجۀ درونی است که با عسل و امثال ان معالجه میشود، و یا جراحتی است که با نیشتر صورت میگیرد، و یا تداوی جلدی است که با داغ کردن و امثال آن تحقق مییابد.
2) چون شفا یافتن از امراض جلدی کمتر به وقوع میپیوندد، از این جهت پیامبر خدا ج از معالجۀ آن نهی فرمودند، تا مریض، بدون فائده متحمل درد و سختیهای این تداوی نگردد.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
سبب تاکید پیامبر خدا ج بر عسل دادن برای برادر آن شخص آن بود که تجویز ایشان از روی تجربه و حدس و گمان نبود، تا اگر برای بار اول مریض شفا نیافت، دوای دیگری را برایش تجویز نمایند، بلکه به اساس وحی و یا الهام و یقین بود، و از این جهت تاکید میکردند که عسل برای برادرش شفا است، و همینطور هم شد.
[4]- یعنی: سیاه دانه جز برای مرگ برای هر مرض دیگری دوا است، یعنی: اگر سیاه دانه با چیزهای دیگری به اندازۀهای معینی ترکیب گردد، برای اکثر امراض داخلی و خارجی دوا است.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بقیۀ حدیث این است که راوی میگوید: طفل خورد سالم را که طعام خوره نشده بود، نزد پیامبر خدا ج بردم، و آن طفل بر بالای لباسهای پیامبر خدا ج بول کرد، و ایشان آبی را طلبیده و بر روی لباسهای خود پاشیدند.
2) از هفت شفای که پیامبر خدا ج برای عود هندی بیان داشتهاند، در اینجا تنها در شفا ذکر گردیده است، و پنج شفای دیگر مذکور نیست، و این طور به نظر میرسد که یکی از روات آن پنج شفای دیگر را ذکر نکرده و به همین دو شفا اکتفاء نموده است، و اما اینکه سبب این کار چه بوده است، بعد از جستجوی زیاد موفق به دریافت آن نشدم، ولی امام ابن حجر/ میگوید: احتمال قوی آن است که خود پیامبر خدا ج تنها همین دو شفا را ذکر نمودهاند، زیرا در آن وقت احتیاجی به ذکر بقیۀ انها نبود، والله تعالی أعلم.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
قُسْط گیاهی است که از دریا بدست میآید، بهترین انواع آن قُسط مغربی است که در بلاد مغرب یافت میشود، رنگ آن سفید و وزن آن سبک است، و به درجۀ دوم آن قُسط هندی است که رنگ آن سیاه، و وزن آن سبک است، و در درجۀ سوم قُسط سوری قرار دارد، که قهوهای رنگ و سنگین وزن است، مزۀ همۀ انواع قُسط تیز رطیعتش گرم است، و سبب ادرار بول و ادرار خون حیض میشود، ودرد رحم را از بین میبرد، و علمای فن برای آن منافع زیادی را ذکر کردهاند.
[7]- مثلا نمیگویند که: فلان پرنده نحس است، اگر بر دیوار خانۀ شخصی بنشیند، سبب بدبختیاش میشود، و یا مریضش میمیرد، و یا مالش تلف میشود، و امثال این چیزها.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) رقیه در لغت به معنی: افسون و طلسم است، و مراد از آن در اینجا چیزی است که ما از آن به دعا خوانی تعبیر میکنیم، در جواز و مع دعا خوانی احادیث بسیاری آمده است، و علاوه بر آن ثابت شده است که خود پیامبر خدا ج چندین نفر از صحابه را به دعا خوانی امر نمودند، چنانچه ثابت شده است که بسیاری از صحابهب دعا خوانی کردهاند، بنابراین باید گفت که دعا خوانی بر دو نوع است، دعا خوانی مشروع، و دعا خوانی غیر مشروع، دعا خوانی مشروع آن است که به آیات قرآن مجید و به اسماء و صفات خداوند متعال، و به دعاهای مأثورۀ نبی کریم! باشد، و دعا خوان شخص صالح و نیکوکار، و پابند احکام شریعت باشد، و دعا خوانی نا مشروع آن است که به سخنان نا مفهوم، و به طلسمات نا مشروع، و به چیزهای غیر از کتاب خدا و سنت نبی مصطفیج باشد، و یا کسی دعا خوانی کند که پابند شریعت نبوده و اعمال و اقوالش بر خلاف شریعت باشد.
2) این سخن پیامبر خدا ج که «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد» به اساس وحس بود، و شخصی که نبی کریم ج این سخن را برایش گفتند، در یک روایت سعد بن عبادهس و در روایت دیگری یکی از منافقان بود، و چون پیامبر خدا ج نخواستند که او را فضیحت کنند، برایش گفتند که: «در این امر عکاشه از تو سبقت کرد»، وحتی برای این شخص – چه سعد بن عبادهس بوده باشد، و چه آن شخص منافق – (نه) نگفتند: زیرا نه گفتن سبب رنجش خاطر او میگردید، بلکه از آن به این عبارت که (عکاشه در این امر از تو سبقت کرد)، تعبیر نمودند، و البته نبی کریم ج فصیحترین و بلیغترین مردمان بودند.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جذام مشتق از (جذم) به معنی قطع است، و این مرض را از آن جهت جذام میگویند که جسم را قطعه قطعه میکند و از بین میبرد، و در فارسی این مرض را به نام مرض (خوره) نیز یاد میکنند، و گویا از کسی شنیدم که از طبیبی نقل میکرد، که مکروب جذام در زیر مکرسکوب شباهت به شیر دارد، و اگر این سخن راست باشد، معجزۀ دیگری برای نبی کریم محمد ج است.
2) پیامبر خدا ج تاثیر چهار چیز را در این حدیث نفی کردند، و گفتند که: این چیزها تأثیری ندارد، اول این چهار چیز (سرایت) است، عربها در جاهلیت چنین فکر میکردند که مرض به ذات خود شعور دارد، و اگر خواسته باشد، میتواند از شخص بیمار به شخص سالم انتقال یابد، پیامبر خدا ج این مفکوره را رد کرده و فرمودند که مرض به ذات خود سرایت کننده نیست، بلکه این خواست و ارادۀ خداوند متعال است که مرض از شخص مریض به شخص سالم انتقال مییابد، از این جهت است که در حدیث دیگری فرمودند که: اگر مرض از سرایت پیدا میشد، پس مرض اول از کجا پیدا شد.
3) چیز دومی را که نفی کردند، شآمت بود، و در جاهلیت مرد سرنوشت خود را از فال بد وفال نیک گرفتن تعیین میکردند، مثلا: کسی که میخواست به سفر برود، اگر به پیش رویش فلان حیوان میآمد، به سفرش ادامه میداد، و اگر فلان حیوان میآمد، از رفتن به سفر منصرف میگشت، و همچنین در کارهای دیگر، پیامبر خدا ج این مفکورۀ جاهلیت را باطل ساخته و گفتند، که همه چیز به خواسته و ارادۀ خداوند متعال است، و فلان حیوان، و فلان چیز تاثیری در سرنوشت انسان ندارد.
4) چیز سومی را که نفی کردند، تأثیر (بوم). بود، و عقیدۀ مردم در آن وقت آن بود که (بوم) از حیوانات بد نحس است، اگر به دیوار خانۀ کسی بنشیند، سبب بدبختیاش میشود، و متاسفانه تا هم اکنون بعضی از مسلمانان (بوم) را علامت نحاستف وبدبختی میدانند.
5) بالآخره چیز دیگری را که پیامبر خدا ج نفی کردند، شوم گرفتن ماه صفر .است، و یا روزهای اول ماه صفر است، و این مفکورۀ جاهلیت تا هنوز هم در بین بعضی از مسلمانان وجود دارد، که سیزده روز اول ماه (صفر) را روزهای مخاطره و شرارت میدانند.
و خلاصه آنکه پیامبر خدا ج فرمودند که: فال بدگرفتن به این چیزها از مفکورۀ جاهلیت است، و مسلمانان نباید به این خرافات عقیدهمند باشند، زیرا برای این چیزها تاثیری نیست، و اگر چیزی باشد، که تأثیر داشته باشد، مانند بعضی امراض که از یک شخص به شخص دیگر سرایت میکند، این تاثیر و سرایت از خود مرض نیست، بلکه چیزی است که به امر و ارادۀ خداوند متعال صورت میگیرد، چنانچه حدیث آتی به این چیز صراحت بیشتری دارد.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (گَر)، بر وزن (سَر) یک نوع مریضی است که پوست حیوان را میگیرد، و سبب ریزش موی و خارش فراوان میشود، و در اصطلاع عوام آن را (گَرگ) بر وزن برگ میگویند.
2) یعنی: همان طوری که خداوند شتر اول را به این مرض دچار ساخته است، این خاصیت را به این مرض نیز داده است که از یک حیوان به حیوان دیگری سرایت نماید، پس سرایت نمودن مرض، از ذات خود مرض نیست، بلکه به تقدیر و حکمت الهی است.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدی آنکه:
1) از این حدیث دانسته میشود که داغ کردن جائز است، زیرا این عمل در حیات پیامبر خدا ج صورت گرفته بود، و اگر روا نمیبود، پیامبر خدا ج از آن نهی میکردند، و علماء میگویند: عمل صحابه که به زمان نبی کریم ج نسبت داده شود، حکم حدیث (مرفوع)، یعنی: حکم حدیثی را دارد که به خود نبی کریم ج نسبت داده میشود.
2) در حدیث (1963) آمده بود که پیامبر خدا ج فرمودند: «شفا در سه چیز است، نوشیدن عسل، نیشتر حجامتگر، و سیخ داغگر، و امتم را از داغ کردن منع میکنم»، و احادیث دیگری نیز در جواز و منع (داغ) کردن آمده است، و امام ابن قتیبه/ در جمع بین این احادیث چنین میگوید که: داغ کردن بر دو نوع است: یکی داغ کردن شخص سالم است که خود را به قصد آنکه مریض نشود، داغ میکند، و این همان داغ کردنی است که از آن منع شده است، زیرا این شخص میخواهد که قضاء و قدر را از خود دفع کند، و قضاء و قدر دفع نمیشود، و دیگری داغ کردنی است که بعد از مریض شدن میباشد، و این همان داغ کردنی است که مشروع است، و از کلام امام ابن حجر/ در جمع بین این احادیث این طور دانسته میشود که: منع از داغ کردن در موردی است که فائدۀ داغ کردن ثابت نشده باشد، وجواز در حالاتی است که فائدۀ داغ کردن ثابت شده باشد.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) عبارتی را که پیامبر خدا ج به آن امر کرده بودند که تب را به آب سرد سازید این است که: «تب از حرارت جهنم است، آن را با آب سرد سازید».
2) از این حدیث دانسته میشود که معالجه به دعا و دوا، هردو جواز دارد، زیرا زنها نزد اسماءل جهت دعا خواندن میآمدند، و او روی سینۀ کسانی که تب داشتند آب میریخت، در احادیث دیگری به هردو نوع معالجه، اشاره شده است.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعضی اشخاص اگر از روی تعجب و با نظر حسادت به چیزی نظر کنند، نظر آنها سبب ضرر برای آن چیز میشود، مثلا: اگر به پستان گاوی که شیر بسیاری میدهد، به چشم تعجب ببینند، شیر آن گاو کم میشود، و یا به کدام مصیبت دیگری میافتد، و حتی گویند که: اگر به حیوانی به چشم تیز ببینند، آن حیوان میافتد، و بسیاری از مردم در این مورد و قائع تعجب آوری را قصه میکنند، در صحیح البخاری از ابو هریره روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نشر کردن حق است»، یعنی: واقع میشود، وجای انکار نیست.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
امام ابن عبدالبر/ در تمهید از سعید بن مسیب روایت میکند که گفت: برایم چنین ابلاغ شده است که: اگر کسی در وقت شام بگوید که: ﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِی ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ او را مار و عقرب نمیگزد، و ابو قاسم قشیری در تفسیر خود میگوید: در بعضی از تفاسیر آمده است که مار و عقرب – در هنگام طوفان – نزد نوح÷ آمدند و گفتند ما را با خود در کشتی سوار کن، نوح÷ گفت: سوار نمیکنم زیرا شما برای مردم ضرر میرسانید، گفتند: ما را سوار کن و ما ضمانت میکنیم که اگر کسی نام تو را بگوید برایش ضرر نرسانیم.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طیبی/ در شرح مشکاة میگوید: تعیین خاک سرزمین، و آب دهان دلالت بر تخصیص دارد، یعنی: خاک همان سرزمین، و همان آب دهان است که به آن تبرک جسته میشود، زیرا اینها به شخصیتی نسبت داده میشوند که دارای قد است خاص بوده و از همۀ ذنوب و آثام مبرا است، و چون با نام شفا دهندۀ خدا یکجا گردد، یقینا که وسیلۀ برای شفا میگردد، و شاهدش آن است که چون پیامبر خدا ج آب دهان خود را به چشم علیس مالیدند، در همان لحظه چشمش شفا یافت، و چون از آب دهان خود در چاه انداختند، چا پر از آب شد.
و اما نووی/ میگوید: پیامبر خدا ج از آب دهان خود به انگش تسبابۀ خود میگرفتند، و با خاک مخلوط ساخته و به جای که درد میکرد، میمالیدند، و در این وقت همین دعای را که در حدیث شریف آمده است، میخواندند.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «فال نیک، سخن نیکی است که کسی از شما میشنود» این است که مثلا: اگر هنگام سفر کردن، کسی به وداع مسافر میآید که نامش (اسلم) است، این را به فال نیک گرفته و بگوید که خداوند إنشاءالله برای ما سلامتی میدهد، و اگر کسی را میبیند که برایش آب و یا نانی تقدیم میکند، بگوید که این سفر به خواست خداوند سبب فراخی رزق و روزی خواهد بود، و امثال اینها.
2) مسلمان نباید هیچگاه ناامید گردیده و از پیش آمد ناخوش آیند فال بدبگیرد و آن را به بدی تعبیر نماید، و اگر چیز ناخوش آیندی برایش رخ میدهد به حسب توجیه نبوی این دعا را بخواند: «اللهم لا یأتی بالحسنات إلا أنت، ولا یدفع السیآت إلا أنت، ولا حول ولا قوة إلا بالله».
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
سبب آنکه پیابمر خدا ج آن شخص را به کاهنان تشبیه کردند آن بود که وی سخنش را مانند سخن کهان به سجع وقافیه گفت: و از طرف دیگر با زبان بازی میخواست حکم شرع را معطل سازد، ولی با این هم پیامبر خدا ج دیت را بر آن زن لازم دانسته ولی از حق خود که پیش آمد نا شایست آن شخص در مقابل سخن ایشان بود، گذشت نمودند و آن شخص را مورد عقوبت قرار ندادند، زیرا عادتشان این بود که از حق شخصی خود خصو صادر مقابل جهال گذشت مینمودند.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
آن دو نفر از قبیلۀ بنی تیم بودند، در شرق مدینۀ منوره و در حدود عراق زندگی میکردند، و سخن سحر آمیز آنها طوری که بیهقی در (دلائل النبوه) از ابن عباسب روایت میکند، این بود که: زبر قان از افتخارات خود چنین گفت: یا رسول الله! من سردار بنیتیم هستم، سخنم مورد قبول همگان است و از آن اطاعت میشود، آنها را از ظلم کردن مانع میشوم، و حق آنها از دیگران میگیرم، و عمرو بن الأیهم این چیزها را میداند، عمرو بن الأیهم گفت: او زبان باز است، تنها از خود دفاع میکند، و گوشی که سخنش را میشنود، تنها گوش خودش میباشد، زبرقان گفت: یا رسول الله! به خداوند سوگند است که او از من افتخارات بسیاری را میداند، ولی از روی حسادت چیزی نمیگوید، عمرو گفت: من با تو حسادت میورزم؟ یا رسول الله! به خداوند سوگند که او از طرف مادر لئیم، و در طبیعت خبیث است، پدرش احقی است که قوم خود را ضایع کرده است، یا رسول الله! آنچه را که اول گفتم راست بود، و آنچه را که اکنون گفتم دروغ نیست، منتهی من کسی هستم که اگر از کسی خوشم بیاید بهترین صفاتش را میگویم، و اگر از کسی بدم بیاید، بدترین خصائلش را بیان میدارم.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1)معنی حدیث نبوی شریف این است که: حیوان مریض نزد حیوان تندرست برده نشود، و یا مطلق مریض خواه انسان باشد و خواه حیوان، نزد مطلق تندرست خواه انسان باشد و خواه حیوان، برده نشود، و در هرصورت، این حدیث دلالت بر این دارد که مریض نزد تندرست برده نشود.
2) این حدیث اشاره بر این دارد که مرض، و یا بعضی از امراض ساری است، ولی طوری که در احادیث سابقه به آن اشاره شد، باید بر این عقیده بود که سرایت به ذات خود به دون قدرت و حکمت الهی مؤثر نیست.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
گرچه ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که خودکشی سبب خلود در جهنم میشود، ولی علماء گفتهاند که بجز از کافر کس دیگری در دوزخ به طور جاویدان نمیماند، ولی با تتبع از نصوص شریعت چنین دانسته میشود که قاتل نفس بدون حق، چه قاتل شخص خود باشد وچه قاتل شخص دیگری، به طور جاویدان در دوزخ میماند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا﴾ این ظاهر دلالت نصوص است، و اینکه در قیامت خداوند متعال با آنها چه خواهد کرد، چیزی است که از ما پوشیده است، و قبلا در این موضوع به تفصیل بیشتری سخن گفتیم.
2) کسی که خود را میکشد، و یا کسی است که دیگران را کشته است، چون حکم به کفرش نشده است، بناءبراین مانند هر مسلمان دیگری غسل داده شده و کفن میشود، و بعد از نماز خواندن بر وی در قبرستان مسلمانان دفن میگردد.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مگس طعام را نجس نمیکند، مگر آنکه ثابت شود که آن مگس ملوث است، چنانچه که پس خورد گربه نجس نیست، ولی اگر ثابت شود که دهانش نجس است، پس خوردنش نیز نجس میگردد.
2) آنچه را که پیامبر خدا ج به آن ارشاد کردهاند، غوطه دادن مگس در ظرفی است که در آن میافتد، و در مورد خوردن طعام و یا آب و یا هر نوشیدنی دیگری که مگس در آن افتاده است، چیزی نگفتهاند، یعنی: امر نکردهاند که آن طعام و یا آب و یا نوشیدنی را بخورید، بنابراین، در ظرفی که مگس میافتد، خوردن محتوای آن ظرف لازم نیست، و حتی اگر ثابت شود که افتادن مگس در چیزی سبب ملوث شدن آن چیز گردیده است، باید از خوردن و استفاده کردن از آن چیز خودداری شود، والله تعالی أعلم.
1- مَا جاءَ فِی کَفَّارَةِ المَرَضِ
باب [1]: آنچه که در مورد کفارۀ مریضی آمده است
1949- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا یُصِیبُ المُسْلِمَ، مِنْ نَصَبٍ وَلاَ وَصَبٍ، وَلاَ هَمٍّ وَلاَ حُزْنٍ وَلاَ أَذًى وَلاَ غَمٍّ، حَتَّى الشَّوْکَةِ یُشَاکُهَا، إِلَّا کَفَّرَ اللَّهُ بِهَا مِنْ خَطَایَاهُ» [وراه البخاری: 5642].
1949- از ابو سعید خدری و ابو هریرهب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «به مسلمان هیچ مشقت و درد، مصیبت و اندوه، ضرر و غم، وحتی خاری بپاشی نمیخلد، مگر آنکه خداوند آن چیز را سبب کفراۀ گناهانش قرار میدهد».
1950- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَثَلُ المُؤْمِنِ کَمَثَلِ الخَامَةِ مِنَ الزَّرْعِ، مِنْ حَیْثُ أَتَتْهَا الرِّیحُ کَفَأَتْهَا، فَإِذَا اعْتَدَلَتْ تَکَفَّأُ بِالْبَلاَءِ، وَالفَاجِرُ کَالأَرْزَةِ، صَمَّاءَ مُعْتَدِلَةً، حَتَّى یَقْصِمَهَا اللَّهُ إِذَا شَاءَ» [رواه البخاری: 5644].
1950- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: مسلمان مانند شاخۀ تر و تازه است، از هر طرفی که باد به وی بوزد متمایل میگردد [ولی نمیشکند]، و چون قوی گردد آمادۀ تحمل مصائب میگردد».
«و شخص فاجر مانند شاخۀ درخت ارزه است که خشک و راست ایستاده است، و امادۀ آن است که خداوند آن را در هر وقت که بخواهد در هم بشکند([1]).
1951- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْرًا یُصِبْ مِنْهُ» [رواه البخاری: 5645].
1951- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی را که خداوند متعال برایش ارادۀ خیر داشته باشد، گرفتار [مشاکل] میسازد»([2]).
2- باب: شِدَّةِ المَرَضِ
1952- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «مَا رَأَیْتُ أَحَدًا أَشَدَّ عَلَیْهِ الوَجَعُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخای: 5646].
1952- از عائشهل روایت است که گفت: هیچکس را ندیدم که دردش از درد [وفات] پیامبر خدا ج شدیدتر باشد.
1953- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَرَضِهِ، وَهُوَ یُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا، وَقُلْتُ: إِنَّکَ لَتُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا، قُلْتُ: إِنَّ ذَاکَ بِأَنَّ لَکَ أَجْرَیْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُصِیبُهُ أَذًى إِلَّا حَاتَّ اللَّهُ عَنْهُ خَطَایَاهُ، کَمَا تَحَاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ» [رواه البخاری: 5647].
1953- از عبدالله [بن مسعود]س روایت است که گفت: هنگام مریضی پیامبر خداج نزدشان آمده و دیدم که مرضشان شدید شده است، گفتم: مرض شما شدید شده است و این به سبب آن است که برای شما دو مزد است([3]).
فرمودند: «بلی! مسلمان به هیچ مصیبتی دچار نمیشود، مگر آنکه خداوند به سبب آن مصیبت، گناهانش را به مانند برگ درخت میریزاند ([4]).
3- باب: فَضْلِ مَنْ یُصْرَعُ مِنَ الرِّیحِ
باب [3]: فضیلت کسی که به سبب باد بیهوش میشود
1954- عَنْ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَنَّهُ قَالَ لِبَعْض أَصْحابِهِ: أَلاَ أُرِیکَ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ؟ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: هَذِهِ المَرْأَةُ السَّوْدَاءُ، أَتَتِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَتْ: إِنِّی أُصْرَعُ، وَإِنِّی أَتَکَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِی، قَالَ: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَکِ الجَنَّةُ، وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ یُعَافِیَکِ» فَقَالَتْ: أَصْبِرُ، فَقَالَتْ: إِنِّی أَتَکَشَّفُ، فَادْعُ اللَّهَ لِی أَنْ لاَ أَتَکَشَّفَ، فَدَعَا لَهَا [رواه البخاری: 5652].
1954- از ابن عباسب روایت است که وی برای یکی از دوستانش گفت: آیا زنی را از اهل بهشت برایت نشان دهم؟
گفت: بلی.
گفت: همین زن سیاه است، این زن نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: من گاهی بیهوش میشوم، و بعضی از اعضایم برهنه میشود، به حق من دعا کنید.
فرمودند: «اگر میخواهی صبر کن وبرای تو بهشت باشد، و اگر میخواهی دعا کنم که شفا بیابی».
گفت: صبر میکنم، ولی [در حین بیهوشی[ جانم برهنه میشود، برایم دعا کنید که برهنه نگردم، و [پیامبر خدا ج] برایش دعا کردند([5]).
4- باب: فَضْلِ مَنْ ذَهَبَ بَصَرُهُ
باب [4]: کسی که بینائیاش از بین برود
1955- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ قَالَ: إِذَا ابْتَلَیْتُ عَبْدِی بِحَبِیبَتَیْهِ فَصَبَرَ، عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الجَنَّةَ» [رواه البخاری: 5653].
1955- از انس بن مالکس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «خداوند میگوید: اگر بندهام را به از بین بردن بینائیاش مبتلا سازم و او صبر کند، در عوض آن، جنت را برایش میدهم»([6]).
5- باب: عِیَادَةِ المَرِیضِ
1956- عَنْ جَابِرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «جَاءَنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَعُودُنِی، لَیْسَ بِرَاکِبِ بَغْلٍ وَلاَ بِرْذَوْنٍ» [رواه البخاری: 5664].
1956- از جابرس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج، عیادتم آمدند، نه بر قاطری سوار بودند و نه بر اسپی.
6- باب: مَا رُخِّصَ لِلْمَریضِ أنْ یَقُولَ إنِّی وَجِعٌ أوْ وَا رَأسَاه أو اشتدَّ بِی الْوَجَعُ وَقَولِ أیُّوبَ÷: ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ﴾
باب [6]: ناله و شکایتی که برای مریض روا است.. و گفتۀ ایوب÷ که: ﴿و رنج و بیماری به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی﴾
1957- عَنْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: وَارَأْسَاهْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ذَاکِ لَوْ کَانَ وَأَنَا حَیٌّ فَأَسْتَغْفِرُ لَکِ وَأَدْعُو لَکِ»، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: وَا ثُکْلِیَاهْ، وَاللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّکَ تُحِبُّ مَوْتِی، وَلَوْ کَانَ ذَاکَ، لَظَلَلْتَ آخِرَ یَوْمِکَ مُعَرِّسًا بِبَعْضِ أَزْوَاجِکَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَلْ أَنَا وَارَأْسَاهْ، لَقَدْ هَمَمْتُ - أَوْ أَرَدْتُ - أَنْ أُرْسِلَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَابْنِهِ فَأَعْهَدَ، أَنْ یَقُولَ: القَائِلُونَ أَوْ یَتَمَنَّى المُتَمَنُّونَ ثُمَّ قُلْتُ: یَأْبَى اللَّهُ وَیَدْفَعُ المُؤْمِنُونَ، - أَوْ یَدْفَعُ اللَّهُ وَیَأْبَى المُؤْمِنُونَ -» [رواه البخاری: 5665].
1957- از عائشهل روایت است که گفت: و ای! سرمن، پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر تو مردی و من زنده بودم، برایت طلب آمرزش نموده و به حق تو دعا میکنم».
عائشهل گفت: وا مصیبتا! به خداوند سوگند طوری معلوم میشود که بر مرگ من خوش هستید، و اگر چنین باشد، تا [آخرین روز، شما با بعضی از همسران خود همبستر میشوید.
پیامبر خدا ج فرمودند: «بلکه من میگویم که وای سرمن، [یعنی: وا مصیبتاه را باید من بگویم، نه تو، زیرا من میمیرم و تو زنده میمانی]، و تصمیم گرفتم که ابوبکر و فرزندش را بطلبم، و پیش از آنکه مردم چیزی بگویند، و یا کسانی که آرزوی خلافت را دارند، خلافت را آرزو نمایند، [امر خالفت را] واضح سازم، ولی بعد از آن با خود گفتم که خداوند این کار را [جز برای ابوبکر، برای کس دیگری نصیب نمیکند]، و مسلمانان هم [جز خلافت ابوبکر خلافت دیگری را] قبول نخواهند کرد – و یا گفتند که یدفع الله و یأبی المؤمنون – و شک در تقدیم و تأخیر این عبارت از طرف راوی است -([7]).
7- باب: تَمَنِّی المَرِیضِ المَوْتَ
باب [7]: آرزو کردن مریض مرگ را
1958- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدُکُمُ المَوْتَ مِنْ ضُرٍّ أَصَابَهُ، فَإِنْ کَانَ لاَ بُدَّ فَاعِلًا، فَلْیَقُلْ: اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا کَانَتِ الحَیَاةُ خَیْرًا لِی، وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الوَفَاةُ خَیْرًا لِی» [رواه البخاری: 5671].
1958- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچکس به سبب ضرری که به وی رسیده است، مرگ خود را طلب نکند، و اگر ناچار است فقط بگوید که خدایا! تا وقتی که زندگی برایم بهتر است مرا زنده نگهدار، و وقتی که مرگ برایم بهتر باشد مرا بمیران»([8]).
1959- عَنْ خَبَّابٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ أکْتَوَی سَبْعَ کَیَّاتْ، فَقَالَ: «إِنَّ أَصْحَابَنَا الَّذِینَ سَلَفُوا مَضَوْا وَلَمْ تَنْقُصْهُمُ الدُّنْیَا، وَإِنَّا أَصَبْنَا مَا لاَ نَجِدُ لَهُ مَوْضِعًا إِلَّا التُّرَابَ، وَلَوْلاَ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَانَا أَنْ نَدْعُوَ بِالْمَوْتِ لَدَعَوْتُ بِهِ» [رواه البخاری:5672].
1959- از خبابس روایت است که خود را هفت بار داغ کرد و گفت: کسانی که از ما پیشتر بودند، مردند و دار دنیا از ثواب آخرت آنها چیزی را کم کرده نتوانست([9]).
ولی دنیا آنچنان بما روی آورده است که برای مصرف آن راهی بجز از خاک و گل [یعنی: تعمیر و بنیان] نمیبینیم، [و یا جز آنکه دنیا را به خود به خاک ببریم، راه دیگری نداریم]، و اگر پیامبر خدا ج از آرزو کردن مرگ منع نمیکردند، من مرگ خود را طلب میکردم.
1960- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَنْ یُدْخِلَ أَحَدًا عَمَلُهُ الجَنَّةَ» قَالُوا: وَلاَ أَنْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «لاَ، وَلاَ أَنَا، إِلَّا أَنْ یَتَغَمَّدَنِی اللَّهُ بِفَضْلٍ وَرَحْمَةٍ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَلاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدُکُمُ المَوْتَ: إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَزْدَادَ خَیْرًا، وَإِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ» [رواه البخرای: 5673].
1960- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میفرمودند: «هیچکس را عملش به بهشت نمیبرد».
گفتند: یا رسول الله! حتی شما را؟
فرمودند: «و حتی مرا، مگر آنکه خداوند مرا مورد فضل و رحمت خود قرار دهد، پس در اعمال خود میانه روی را پیشۀ خود سازید، ونباید هیچ کسی مرگ خود را طلب کند، زیرا اگر نیکوکار باشد، شاید کارهای نیک بیشتری انجام دهد، و اگر بدکار باشد، احتمال دارد که از کارهای بدش به [توبه] رضایت خدا را طلب بکند»([10]).
8- باب: دُعَاءِ العَائِدِ لِلْمَرِیضِ
1961- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَانَ إِذَا أَتَى مَرِیضًا أَوْ أُتِیَ بِهِ، قَالَ: «أَذْهِبِ البَاسَ رَبَّ النَّاسِ، اشْفِ وَأَنْتَ الشَّافِی، لاَ شِفَاءَ إِلَّا شِفَاؤُکَ، شِفَاءً لاَ یُغَادِرُ سَقَمًا» [رواه البخاری: 5675].
1961- از عائشهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج به عیادت مریضی میرفتند، و یا مریضی را نزدشان میآوردند میگفتند:
«پروردگار مردم! مرض را از بین ببر، و شفا بده که شفا دهنده تو هستی، و شفای جز شفای تو نیست، و آنچنان شفایی بده که هیچ دردی با او باقی نماند».
69- کتابُ الطِّب
[1]- یعنی: مسلمان از غم و اندوهی که برایش میرسد، متاثر میگردد، ولی معنویات خود را از دست نمیدهد، و تسلیم ناگواریها نمیشود، ولی فاجر که اعتمادش بر لذات و نعمتهای همین دنیا است، اگر این نعمتها از دستش برود، تحمل نیاورده و از بین میرود.
[2]- زیرا به سبب این مشاکل برایش ثواب میدهد، گناهانش را محو میکند، و درجۀ تقربش را بلند میسازد، و این برای مسلمان بشارتی است، زیرا انسان در هر حالت و هر منزلت و مقامی که باشد، خالی از مشاکل بدنی و یا روحی نیست، پس وی در هر حالتی مورد رحمت خداوند متعال است.
[3]- یعنی: چون شدت مریضی شما دوچند شدت مریضی دیگران است، مزد آن نیز، دوچند مزد دیگران است.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طوری که در احادیث دیگری آمده است، گناهانی که به سبب مرض و امثال آن بخشیده میشود، گناهان صغیره است، نه گناهان کبیره، و دلیل آن این قول پیامبر خدا ج است که فرمودند: «نمازهای پنج گانه، و نماز یک جمعه تا نماز جمعۀ دیگر، و یک رمضان تا رمضان دیرگر سبب کفار گناهان بین آنها است، و این در صورتی است که از گناهان کبیره خودداری شده باشد».
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در مسند بزار آمده است که نزی به نام (ام زفر) که به مرض صرع گرفتار بود، نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: برایم دعا کنید، زیرا میترسم که شخص خبیثی آمده و مرا برهنه سازد، و پیامبر خداج برایش دعا کردند، و بعد از این هر وقت که میترسید شاید مرضش ظاهر شود، میآمد و در زیر پردۀ خانۀ کعبه داخل میشد، و در طبقات ابن سعد آمده است که این زن، ماشطۀ خدیجهل بود، و همیشه به دیدن پیامبر خدا ج میآمد.
[6]- و البته این نعمت بالاتر از نعمت بینائی است، زیرا نعمت بینائی مؤقت و فانی، و نعمت بهشت دائمی و باقی است.
[7]- از احکام و سمائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در این حدیث سه موضوع را پیامبر خدا ج از طریق وحی پیش بینی نموده و خبر دادند، و هر سه موضوع به تحقق پیوست موضوع اول آنکه برای عائشهل گفتند که من از تو پیشتر خواهم مرد، و البته همان طور هم شد، موضوع دوم آنکه: خلافت را خداوند بعد از مرگ پیامبر خود، نصیب ابوبکرس میسازد، و البته این هم همان طور شد، و موضوع سوم آنکه: مسلمانان جز خلافت ابوبکر صدیقس خلافت شخص دیگری را قبول نمیکنند، و این هم به همان طریقی شد که پیامبر خدا ج پیش بینی کرده بودند.
2) چنانچه این حدیث اشارت بر این دارد که نامۀ را که میخواستند پیامبر خدا ج در هنگام وفات خود بنویسند و بعضی از صحابه از آن جلوگیری نمودند، و صیت نامۀ خلافت برای ابوبکر صدیقس بود، و امام مسلم/ در روایت این حدیث به این امر اشاره میکند.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در حدیث دیگری آمده است که نباید کسی به سبب ضرر دنوی که متوجه حالش شده است، مرگ خود را بخواهد، و اگر ناچار است فقط بگوید که...، و از این حدیث دانسته میشود که طلب مرگ به سبب دفع ضرر اخروی روا است، و از اینجا بود که عمرس مرگ خود را از خداوند خواست، روایت است که عمرس گفت: الهی! به پیری رسیدم، قوایم به تحلیل رفت، و رعیتم منتشر شد، مرا در حالتی که خسارهمند نباشم به نزد خود بخوان».
[9]- یعنی: فریفتگی آنها به دنیا طوری نبود که آخرت را از یاد آنها برده باشد، و در نتیجه، این امر سبب نقصان ثواب آخرت آنها نگردید.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از این فرمودۀ پیامبر خدا ج که: «هیچکس را عملش به بهشت نمیبرد»، این است که تنها کاری که عمل میکند این است که سبب علو درجات شخص در بهشت میگردد، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾ این همام بهشتی است که به پاداش اعمالی که انجام دادهاید، آن را به ارث بردهاید، و گویند که مراد از آن بهشت، درجات بهشت است، و این تاویل برای آن است که منافات بین آیت و حدیث از بین برده شود،
ولی برای رفع این اشکال میتوان جواب دیگری را عرضه داشت، و آن این است که نعمتهای بهشت ابدی است، والبته این امر نعمت بسیار بزرگی است که به حد و وصف نمیآید، و عملی را که از انسان از طاعات و عبادات در چند سال محدود عمر خود انجام میدهد، بخودی خود نمیتواند مقابلی برای دریافت آن بهشت جاودان باشد، ولی این طاعات و عبادات، بنده را مورد رحمت خداوند قرار میدهد، و خداوند متعال است که به رحمت خود در مقابل آن اعما اندک، آن بهشت جاودان را نصیبش میسازد، پس در این صورت است که از یک طرف اعمالش به تنهائی خود سبب دخول جنتش نگردیده است، و از طرف دیگر چون این اعمال سبب جلب رحمت خداوندی شده است، خداوند به رحمت خود او را به بهشتدبرده است، و از این نگاه میگوئیم که این بهشت رفتنش به سبب انجام دادن آن اعمالش میباشد، والله تعالی أعلم.
1930- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ شَرِبَ الخَمْرَ فِی الدُّنْیَا، ثُمَّ لَمْ یَتُبْ مِنْهَا، حُرِمَهَا فِی الآخِرَةِ» [رواه البخری: 5575].
1930- از عبدالله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در این دنیا شراب خورده باشد، و از آن توبه نکرده باشد، در آخرت از شراب خوردن محروم میشود»([1]).
1931- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلاَ یَشْرَبُ الخَمْرَ حِینَ یَشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلاَ یَسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ» [رواه البخاری: 5578].
1931- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «شخص زناکار هنگام زنا کردن مسلمان نیست، و شخص شراب خوار هنگام شراب خوردن مسلمان نیست، و شخص دزد، هنگام دزدی کردن مسلمان نیست»([2]).
1932- وَعَنْهُ فی رِوایَة أَیْضُا: «وَلاَ یَنْتَهِبُ نُهْبَةً ذَاتَ شَرَفٍ، یَرْفَعُ النَّاسُ إِلَیْهِ أَبْصَارَهُمْ فِیهَا، حِینَ یَنْتَهِبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ» [رواه البخاری: 5578].
1932- و همچنین از ابو هریرهس در روایت دیگری آمده است که [پیامبر خدا ج] فرمودند: «...و کسی که چیز با اهمیتی را در حالی که مردم به طرفش میبینند، میرباید، مسلمان نیست»([3]).
1- باب: الخَمْرُ مِنَ العَسَلِ وَهُوَ الْبِتْعَ
باب [1]: شرابی که از عسل ساخته میشود و آن را (بِتْع) میگویند
1933- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْها قَالَتْ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ البِتْعِ، فَقَالَ: «کُلُّ شَرَابٍ أَسْکَرَ فَهُوَ حَرَامٌ» [رواه البخاری: 5585].
1933- از عائشهل روایت است که گفت: کسی از پیامبر خدا ج حکم (بُتْع) که نبیذ عسل است، و مردم یمن آن را میآشامیدند، پرسید، فرمودند: «هر شرابی که سبب مستی شود حرام است»([4]).
1934- عَنْ أَیِی عَامِرٍ الْأَشْعَرِیُّ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: سَمِعَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ، یَسْتَحِلُّونَ الحِرَ وَالحَرِیرَ، وَالخَمْرَ وَالمَعَازِفَ، وَلَیَنْزِلَنَّ أَقْوَامٌ إِلَى جَنْبِ عَلَمٍ، یَرُوحُ عَلَیْهِمْ بِسَارِحَةٍ لَهُمْ، یَأْتِیهِمْ - یَعْنِی الفَقِیرَ - لِحَاجَةٍ فَیَقُولُونَ: ارْجِعْ إِلَیْنَا غَدًا، فَیُبَیِّتُهُمُ اللَّهُ، وَیَضَعُ العَلَمَ، وَیَمْسَخُ آخَرِینَ قِرَدَةً وَخَنَازِیرَ إِلَى یَوْمِ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 5590].
1934- از ابو عامر اشعریس([5]) روایت است که از پیامبر خدا ج شنیده است که فرمودند: «از امت من، مردمی خواهند بود که زنا و پوشیدن ابریشم، و شراب و موسیقی را حلال بدانند.
«و مردمی با رمۀ گوسفندی که دارند، شب به کنار کوهی میروند، [و شخص فقیری] روی حاجتی که دارد نزد آنها میرود، [و از آنها چیزی میطلبد]، و آنها برایش میگویند: فردا بیا، و خداوند متعال شب هنگام، آنها را هلاک میکند، و کوه را بر آنها سرنگون میسازد، و کسانی را که نجات یافتهاند تا روز قیامت به بوزینه و خوک مسخ میکند»([6]).
2- باب: الانْتِبَاذِ فِی الأوْعِیَةِ وَالتَّوْرِ
باب [2]: نبیذ ساختن در ظرفهای عادی و ظرف سنگی
1935- عَنْ أَبی أُسَیْدٍ السَّاعِدِیُّ أَنَّهُ دَعا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عُرْسِهِ، فَکَانَتْ امْرَأَتُهُ خَادِمَهُمْ، وَهِیَ العَرُوسُ، قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا سَقَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ أَنْقَعْتُ لَهُ تَمَرَاتٍ مِنَ اللَّیْلِ فِی تَوْرٍ» [رواه البخاری: 5591].
1935- از ابو أُسید ساعدیس روایت است که وی پیامبر خدا ج را به عروسی خود دعوت نمود، و زنش که همان عروس باشد، مهمانان را خدمت میکرد، آن زن گفت: آیا میدانید که برای پیامبر خدا ج چه نوشابۀ را تقدیم نمودم؟ چند دانه خرما را از شب در ظرف سنگی در آب نم کرده بودم([7]).
3- باب: تَرْخِیصِ النَّبِیِّ ج فِی الأوْعِیَةِ وَالظُّرُوفِ بَعْدَ النَّهْیِ
باب [3]: رخصت دادن پیامبر خدا ج انتباذ را در ظروفی بعد از نهی کردن
1936- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «لَمَّا نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الأَسْقِیَةِ، قِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لَیْسَ کُلُّ النَّاسِ یَجِدُ سِقَاءً، فَرَخَّصَ لَهُمْ فِی الجَرِّ غَیْرِ المُزَفَّتِ» [رواه البخاری: 5593].
1936- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج از ساختن نبیذ در هر ظرفی [جز در مشک] نهی نمودند، کسی برایشان گفت: این طور نیست که همه کس مشک داشته باشد، و [پیامبر خدا ج] انتباذ را برایشان در کوزۀ که مزفت نباشد، رخصت دادند([8]).
4- باب: مَنْ رَأى أَنْ لاَ یَخْلِطَ الْبُسْرَ وَالتَّمْرَ إِذَا کانَ مُسْکِرًا وَأَنْ لا یَجْعَلَ إِدَامَیْنِ فِی إِدَامٍ
1937-عَنْ أَبِی قَتَادَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُجْمَعَ بَیْنَ التَّمْرِ وَالزَّهْوِ، وَالتَّمْرِ وَالزَّبِیبِ، وَلْیُنْبَذْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَى حِدَةٍ» [رواه الخاری: 5602].
1937- از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از نم کردن خرمای رسیده و خرمای نورس باهم، و از نم کردن خرما و کشمکش باهم نهی نموده و فرمودند: هرکدام را جدا گانه در آب نم کنید([9]).
5- باب: شُرْبِ اللَّبَنِ وَ قَولِ الله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿مِنۢ بَیۡنِ فَرۡثٖ وَدَمٖ﴾
باب [5]: نوشیدن شیر، و قوله عز وجل ﴿از بین کثافت و خون...﴾
1938- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما قَالَ: جَاءَ أَبُو حُمَیْدٍ بِقَدَحٍ مِنْ لَبَنٍ مِنَ النَّقِیعِ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَلَّا خَمَّرْتَهُ: وَلَوْ أَنْ تَعْرُضَ عَلَیْهِ عُودًا» [رواه البخاری: 5605].
1938- از جابر بن عبدللهب روایت است که گفت: ابو حمید قدح شری را از منطقۀ نقیع آورد.
پیامبر خدا ج برایش گفتند: چرا روی [قدح] را نپوشاندی؟ ولو آنکه بر روی آن چوبی میگذاشتی» ([10]).
1939- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «نِعْمَ الصَّدَقَةُ اللِّقْحَةُ الصَّفِیُّ مِنْحَةً، وَالشَّاةُ الصَّفِیُّ مِنْحَةً، تَغْدُو بِإِنَاءٍ، وَتَرُوحُ بِآخَرَ» [رواه البخاری: 5608].
1939- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بهترین صدقه، شتر نوزایی است که دارای شیر فراوان باشد، به طوری که یک ظرف را در صبح و یک ظرف را در شام، پر شیر کند»([11]).
6- باب: شُرْبِ اللَّبَنِ بِالمَاءِ
1940- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ وَمَعَهُ صَاحِبٌ لَهُ، فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنْ کَانَ عِنْدَکَ مَاءٌ بَاتَ هَذِهِ اللَّیْلَةَ فِی شَنَّةٍ وَإِلَّا کَرَعْنَا» قَالَ: وَالرَّجُلُ یُحَوِّلُ المَاءَ فِی حَائِطِهِ، قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، عِنْدِی مَاءٌ بَائِتٌ، فَانْطَلِقْ إِلَى العَرِیشِ، قَالَ: فَانْطَلَقَ بِهِمَا، فَسَکَبَ فِی قَدَحٍ، ثُمَّ حَلَبَ عَلَیْهِ مِنْ دَاجِنٍ لَهُ، قَالَ: فَشَرِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ شَرِبَ الرَّجُلُ الَّذِی جَاءَ مَعَهُ [رواه البخاری:5613].
1940- از جابر بن عبداللهب روایت است که پیابمر خدا ج با یکی از صحابههای خود [که ابوبکرس باشد] نزد شخصی از انصار رفتند.
پیامبر خدا ج برایش گفتند: «اگر آبی که از دیشب به مشک انداخته باشی نزدت باشد، بیاور تا بنوشیم، و اگر موجود نباشد با دهان خود آب خواهیم نوشید».
گفت: آن شخص زمینش را آبیاری میکرد، و برای پیامبر خدا ج گفت: چنین آبی نزدم موجود است، بفرمائید بداخل سایبان بروید، و آنها را به داخل سایبان برد، و برایشان در قدح آب ریخت و بر بالای آب از بزی که در آنجا بسته بود، مقداری شیر دو شید و تقدیم نمود، اول پیامبر خدا ج از آن شیر نوشیدند، و سپس آن شخصی که همراه پیامبر خدا ج آمده بود، نوشید([12]).
7- باب: الشُّرْبِ قَائِماً
1941- عَنْ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَى بَابِ الرَّحَبَةِ بِمَاءٍ «فَشَرِبَ قَائِمًا» فَقَالَ: إِنَّ نَاسًا یَکْرَهُ أَحَدُهُمْ أَنْ یَشْرَبَ وَهُوَ قَائِمٌ، وَإِنِّی «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَعَلَ کَمَا رَأَیْتُمُونِی فَعَلْتُ» [رواه البخاری: 5615].
1941- از علیس روایت است که در (باب الرحبه) [در کوفه] برایش آبی آوردند، او آن آب را در حالت ایستاده نوشید و گفت: بعضی از مردم نوشیدن را در حالت ایستاده مکروه میپندارند، و من خودم پیامبر خدا ج را دیدم که به همین طریقی که من آب نوشیدم، آب نوشیدند.
1942- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما قَالَ: «شَرِبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمًا مِنْ زَمْزَمَ» [رواه البخای: 5617].
1942- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج ایستاده از آب زمزم نوشیدند، [از این جهت سنت است که آب زمزم ایستاده نوشیده شود].
8- باب: اخْتِنَاثِ الأَسْقِیَةِ
باب [8]: نوشیدن از دهان مشکها
1943- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ اخْتِنَاثِ الأَسْقِیَةِ» یَعْنِی الشّرْب مِنْ أَقْوَاهِهَا [رواه البخاری: 5625].
1943- از ابو سعید خدری روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از نوشیدن آب از دهان مشک نهی فرمودند([13]).
1944- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الشُّرْبِ مِنْ فَمِ القِرْبَةِ أَوِ السِّقَاءِ، وَأَنْ یَمْنَعَ جَارَهُ أَنْ یَغْرِزَ خَشَبَهُ فِی دَارِهِ» [رواه البخاری: 5627].
1944- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از نوشیدن از دهان مشک و قربه [(قربه) نوع دیگری از مشک است]، و از اینکه شخص، همسایهاش را از کوبیدن میخ به دیوار خانهاش منع کند، نهی فرمودند([14]).
9- باب: الشرب بنفسین أو ثلاثة
باب [9]: آشامیدن به دو، و یا سه نفس
1945- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَتَنَفَّسُ ثَلاَثًا» [رواه البخای: 5631].
1945- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [هنگام آب نوشیدن] سه بار نفس میکشیدند.
10- باب: آنِیَةِ الْفِضَّةِ
1946- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ورَضِیَ اللَّهُ عَنْها، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الَّذِی یَشْرَبُ فِی إِنَاءِ الفِضَّةِ إِنَّمَا یُجَرْجِرُ فِی بَطْنِهِ نَارَ جَهَنَّمَ» [رواه البخاری: 5634].
1946- از ام اسلمهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که در ظرفهای نقره مینوشد، در واقع آتش جهنم را در شکم خود میریزاند»([15]).
11- باب: الشُّرْبِ فِی الأقْدَاحِ
1947- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهِ، قالَ جاءَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ فَقَالَ «اسْقِنَا یَا سَهْلُ» فَخَرَجْتُ لَهُمْ بِهَذَا القَدَحِ فَأَسْقَیْتُهُمْ فِیهِ، قالَ الراوی: فَأَخْرَجَ لَنَا سَهْلٌ ذَلِکَ القَدَحَ فَشَرِبْنَا مِنْهُ قَالَ: ثُمَّ اسْتَوْهَبَهُ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ العَزِیزِ بَعْدَ ذَلِکَ فَوَهَبَهُ لَهُ [رواه البخای: 5637].
1947- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به سقیفۀ بنی ساعده، آمده وفرمودند: «ای سهل برای ما آب بده»، من بیرون شدم و با همین قدح برایشان آب آوردم.
راوی میگوید که سهل همان قدح را آورد و از آن آب نوشیدیم، و میگوید: بعد از آن عمر بن عبدالعزیز از وی خواست تا آن قدح را برایش ببخشد، و او آن قدح را برایش بخشید([16]).
1948- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهِ، عأَنَّهُ کانَ عِنْدَهُ قَدَحُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقالَ «لَقَدْ سَقَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هَذَا القَدَحِ أَکْثَرَ مِنْ کَذَا وَکَذَا» قَالَ: وَقَالَ ابْنُ سِیرِینَ: إِنَّهُ کَانَ فِیهِ حَلْقَةٌ مِنْ حَدِیدٍ، فَأَرَادَ أَنَسٌ أَنْ یَجْعَلَ مَکَانَهَا حَلْقَةً مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، فَقَالَ لَهُ أَبُو طَلْحَةَ: لاَ تُغَیِّرَنَّ شَیْئًا صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَتَرَکَهُ [رواه البخاری: 5638].
1948- از انس بن مالکس روایت است که قدح پیامبر خدا ج در نزد وی بود، و گفت: برای پیامبر خدا ج در همین قدح چندین بار آب دادم، و در آن قدح حلقۀ از آهن بود، و انسس میخواست به عوض آن، حلقۀ را از طلا و یا نقره بر آن ببندد، ولی ابو طلحه برایش گفت: چیزی را که خود پیامبر خدا ج ساختهاند ابدا تغییر مده، و او آن را به همان حالش گذاشت([17]).
68- کِتَابُ المَرضى
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای اهل بهشت شراب میسر است، ولی آن شراب لذت دارد، و نشئه و خماری ندارد، و کسی که در این دنیا شراب بخورد، و توبه نکند، از شراب بهشت در آخرت محروم میگردد.
2) علماء گفتهاند: معنی حدیث نبوی شریف این نیست که چنین شخصی به بهشت میرود ولی تنها عقوبتش این است که برایش شراب داده نمیشود، بلکه شرابخور به بهشت نمیرود، وچون به بهشت نمیرود، از خوردن شراب آن محروم میگردد، و بعضی از علماء میگویند: که اگر شراب خوار مرتکب گناه دیگری که مانع رفتنش به بهشت نشده باشد، به بهشت میرود، ولی از شراب بهشت محروم میگردد، والله تعالی أعلم
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در نفی اسلام از این سه گروه، یعنی از زانی در وقت زنا کردن، و از شراب خوار در وقت شراب خوردن، و از دزد دز وقت دزدی کردن، نظریات مختلفی وجود دارد، ابن عباسس میگوید: معنی حدیث این است که در حال ارتکاب این اعمال، نور ایمان از مرتکبین این اعمال خارج میگردد، و بعضی از علماء میگویند که مراد از حدیث این است که: چنین اشخاصی مسلمان کامل شمرده نمیشوند، وعدۀ دیگری میگویند که مراد از نفی ایمان در حدیث نبوی شریف، نفی حیاء است، و اقوال دیگری نیز وجود دارد.
2) آنچه که در این زمینه مورد اتفاق همگان است این است که این اشخاص، یعنی: زناکار، و شراب خوار، و دزد، از ارتکاب این اعمال، از اسلام خارج نمیشوند، گرچه با این اعمال خود مرتکب گناه کبیره میگردند.
[3]- زیرا چنین کاری ظلم عظیم و آکاری است، و از شخص مسلمان دور است که را از راههای حرام دیگر مانند: زور، و ظلم، و یا رشوه و یا از راه خیانت به بیت المال، و دیگر راههای حرام به دست میآورند.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
اساس و علت تحریم، در شراب مستی است، و تغییر شکل و نام، و کیفیت ساختن، تاثیری بر حرمت آن ندارد، پس هر چیزی که نوشیدن و یا نتاول آن سبب مستی گرددف حرام است، ولو انکه به طریق دیگری غیر از طریقی که عربها شراب میساختند ساخته شود، و یا از مادۀ دیگری غیر از انگور و یا خرما بدست آمده باشد.
[5]- وی عبید بن سلیم بن حصار اشعری کاکای ابو موسی اشعری است از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، در یک مرحلۀ از عمر خود نابینا شد، ولی باز بینائیاش را در یافت، در سریۀ اوطاس که نبی کریم ج او را امیر آن لشکر مقرر نموده بودند، به شهادت رسید، (الإصابه: 4/123).
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه چنین اشخاصی با وجد حلال دانستن این محرمات، از امت محمدی شمرده شدهاند، سببش این است که حلال دانستن آنها بر اساس تاویل است، و اگر بر اسا تاولی نباشد کفر است، زیرا تحریم زنا و شراب قطعی است، و حلال دانستن چیزی که تحریم آن قطعی باشد، به اتفاق علماء کفر است، و یا معنی حدیث این است که این مردم این اعمال را طوری بیباکانه مرتکب میگردند که گویا آنها را حلال میدانند، که در این صورت نیز کافر نمیشوند، و یا نسبت آنها به این امت به اساس اصل انتماء است، یعنی این مردم در اصل از این امت بودهاند، گرچه با این عقیده و اعمال خود از این امت خارج شدهاند.
2) این حدیث به مجموع خود دلالت بر این دارد که غفلت و دوری از احکام شریعت طوری در مردم نفوذ میکند، که پابندی به دین را فراموش میکنند، و شب و روز را به لهو و لعب، زنا، شرابخوری و موسیقی میگذارانند، و با آنکه ثروتمند هستند، اگر فقیری از آنها چیزی بخواهد، روی تمسخر برایش میگویند: امروز برو و فردا بیا، و یا از اطمینانی که بر عمر خود و بر دنیا دارند، برای فقیر چنین سخنی میگویند، ولی غافل از آنکه عذاب خداوندی در انتظار آنها است، و همان است که خداوند برای آنها مهلت نداده و آنها رذا هلاک میسازد.
[7]- و خرما و یا کشمشی که در شب نم شود و فردایش نوشیده شود، و یا در روز نم شود و شب نوشیده شود، باکی ندارد، و وقتی حرام میگردد که به جوش آمده و متغیر گردد.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
(نبیذ): عبارت از خرما و یا کشمشی است که در آب انداخته میشود، تا مزهاش را داده، و آب شیرین شود، پیامبر خدا ج در اول امر، تهیۀ نبیذ را تنها در مشک اجازه داده بودند، زیرا مسامات مشک سبب میشود تا هوا به داخل مشک نفوذ نموده، و از فاسد شدن نبیذ، و تحول آن به شراب تا مدتی جلوگیری نماید، ولی چون کسی گفت که همه کس مشک ندارد، تهیۀ (نبیذ) را در هر ظرف دیگری به جز از ظرف (مُزَفَّت) یعنی: ظرف قیر اندود که مانع نفوذ هوا به طور کامل میگردد، اجازه دادند.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب نهی از نم کردن دو نوع با هم این است که: در این صورت در وقت زودتری به حالت اسکار داخل میشود، و از این جهت است که پیامبر خدا ج فرمودند: هرکدام را تنها نم کنید، تا بزودی به حالت اسکار داخل نشود.
2) چیز دیگری که در عنوان باب آمده است، یکجا کردن دو نان خورش با هم است، و سبب این نهی آن است که در آن وقت امکانات زندگی کم بود، به این سبب از یکجا کردن دو نان خورش باهم منع فرمودند، تا از یک نان خورش خودش استفاده نموده، و نان خورش دیگر را یا برای شخص دیگری بدهد، و یا خودش از آن در وقت دیگری استفاده نماید، و سبب نهی هرچه که باشد، این نهی برای کراهت است، نه برای تحریم، بنابراین اگر کسی دو نان خورش را باهم یکجا کرد، به شرط آنکه به فقراء و مساکین برسد، این عملش حرام نیست.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه پیامبر خدا ج به پوشاندن ظرف، امر کدند، سببش آن بود که آن ظرف از گرد و غبار و کثافات حفظ شود.
2) و اینکه گفتند: ولو آنکه چوبی را بر روی آن میگذاشتی، مقصد این بود که این شخص به پوشاندن ظرف عادت بگیرد، و از طرف دیگر اگر کسی بسم الله گفته و چوبی را بر بالای ظرف میگذارد، خوراکۀ آن ظرف را خداوند از دستبرد شیطان محفوظ نگه میدارد.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بهترین صدقه از نگاه ثواب آن است که برای شخص محتاج، شتر و یا گوسفند شیر دهی را به طور عاریت بدهی تا از شیر آن، یک کاسه شیر صبح، و یک کاسه شیر شب برای خود و بدوشد.
2) این نوع صدقه در آن وقت متعارف بود، ولی اکنون این نوع صدقه تا جایی که من خبر دارم، وجود ندارد، و اکثر چیزی که وجود دارد این است که از شیر و دوغی که از گاو و گوسفند خود بدست ویآورند، احیانا از آن برای همسایگان فقیر خود چیزی میدهند.
[12]- اینکه در اینجا و در هرجای دیگر پیش از همه پیامبر خدا ج مینوشیدند، سببش آن بود که از برکت نوشیدن آن حضرت ج، محتوای آن ظرف متبرک میشد، و کسانی که بعد از ایشان مینوشیدند، از آن بهرهور میگردیدند.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
پیامبر خدا ج از این جهت از نوشیدن از دهان مشک نهی کردند که شاید در داخل مشک، چیز خطرناک و مضری باشد، و در هنگام نوشیدن، با آب در شکم داخل گردد، و این چیز بارها تجربه شده است، و دیگر آنکه لعابی که از دهان انسان بر سر مشک میماند، سبب ایجاد مکروبها و حتی انتقال بعضی از امراض میگردد، از این جهت پیامبر اکرم ج آب خوردن از دهان مشک را منع کردند، و شاید حکمتها و فوائد دیگری نیز در آن نهفته باشد.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
ممانعت نکردن از کوبیدن میخ در صورتی است که آن همسایه از کوبیدن و یا گذاشتن چوب و میخ بر دیوارش متضرر نگردد، و نهی پیامبر خدا ج درو قتی بود که همسایه از کوبیدن میخ بر دیوارش متضرر نمیگردید، ولی اکنون که خانهها و ساختمانها به شکل ظریف و زیبائی ساخته شده است و تحمل کوبیدن میخ را ندارد، برای همسایه روا نیست که بر چنین دیوارهای میخ بکوبد، اگر به چنین کاری اقدام میکند، همسایهاش حق دارد تا او را از این کار ممانعت نماید.
[15]- و در صحیح مسلم آمده است: «کسی که از ظرف طلا و یا نقره میآشامد...» بنابراین آشامیدن، و با قیاس بر آن خوردن در ظرف طلا و نقره، و همچنین هر استقمال دیگر آن بدون ضرورت جواز ندارد، و به این موضوع قبلا نیز اشاره نمودیم.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث چنین دانسته میشود که صحابه و تابعینش به آثار نبی کریم اهتمام خاصی داشتند، و در احادیث صحیح شواهد بسیار در این زمینه موجود است، و اخیرا در یکی از کتابخانههای مکۀ مکرمه کتابی دیدم که عنوانش (تبرک به آثار نبیکریم ج) بود، و صاحب کتاب احادیث بسیاری را در این موضوع جمع آوری کرده بود، و این حدیث و حدیث آتی از جملۀ آن شواهد است.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این قدح در زمان خود پیامبر خدا ج ترک و شکاف برداشته بود، و خود آن حضرت ج حلقۀ آهنی را جهت محکم کردن، به آن بسته بودند.
2) در مختصر امام قرطبی آمده است که: در بعضی از نسخ قدیمۀ بخاری، از امام بخاری/ روایت است که گفت: من این قدح را در بصره دیدم، و از آن آب نوشیدم، و ان را از میراث نضر بن انس به هشتصد هزار خریده بودند.
3) بعضی از علماء برش زدن ظرف شکسته را به نقره جواز دادهاند، و بعضی این جواز را مقید به این نمودهاند که نقره کم باشد، و بعضی میگویند که: در صورتی جواز دارد، که در جای که از آن آب نوشیده میشود، واقع نگردد.