معرفی سوره: سورهی «مزّمل» مکّی است و بعد از سورهی «مدّثّر» نازل شده و شامل 20 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: پایانبخش آیات سورهی جن در بحث توحید و یکتاپرستی، نبوت و ابلاغ وحی الهی است و آغازگر و بلکه محور سورهی مزّمّل در مورد خاتم پیامبران است.
محور سوره: رسول الله ص حول محور دعوت و نماز شب جهت پاسداری از کیان انسانیت.
سوره دارای سه مبحث است:
سبب نزول:
امام بخاری از جابر بن عبدالله روایت میکند: رسول الله ص از فترت وحی سخن میگفت و من شنیدم که فرمود: «فَبَیْنَا أَنَا أَمْشِى سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ بَصَرِى قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَکُ الَّذِى جَاءَنِى بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى کُرْسِىٍّ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فرُعِبتُ مِنْهُ فَجُئِثْتُ أَهْلِى فَقُلْتُ زَمِّلُونِى زَمِّلُونِى. فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢﴾ إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥﴾ فَحَمِیَ الْوَحْیُ وَتَتَابَعَ» یعنی: «روزی در حالی که راه میرفتم صدایی از آسمان شنیدم، نگاهم را بهسوی آسمان بلند کردم، دیدم همان فرشتهای که در غار حرا نزد من آمده بود بر روی کرسی میان آسمان و زمین نشسته است. پس از آن صحنه ترسیدم و به نزد خانوادهام برگشتم و گفتم: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید؛ پس آنگاه خداوند این آیات را نازل فرمود: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢﴾ [المدثر: 1-2]. تا این سخن پروردگار: ﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥﴾ [المدثر: 5]. بعد از این، پیوسته وحی ادامه یافت».
در روایتی دیگر از این حدیث آمده است که رسول الله ص فرمود: «دَثِّرُونِى وَصُبُّوا عَلَىَّ مَاءً بَارِدًا - قَالَ - فَدَثَّرُونِی وَصَبُّوا عَلَىَّ مَاءً بَارِدًا قَالَ فَنَزَلَتْ ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ ٣﴾» یعنی: «مرا در جامه بپیچید و بر من آب سرد بریزید، پس مرا در جامه پیچیدند و بر من آب سرد ریختند و خداوند این آیات را نازل کرد...» و به همین سبب خداوند ایشان را «مرَّثِّر» یعنی «جامه بر خود پیچیده» نامید.
بسیاری از علما بر این نظرند که سورهی مزّمّل نیز به همین سبب و در پی سورهی مدّثّر و یا با اندکی تاخیر نازل شده است، و حتی برخی مفسرین، نزول سورهی مزمل را بر سورهی مدّثّر مقدم میدانند.
مبحث اول: نماز شب عامل ثبات و استقامت
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا ٤ إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلٗا ثَقِیلًا ٥ إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ هِیَ أَشَدُّ وَطۡٔٗا وَأَقۡوَمُ قِیلًا ٦ إِنَّ لَکَ فِی ٱلنَّهَارِ سَبۡحٗا طَوِیلٗا ٧ وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلۡ إِلَیۡهِ تَبۡتِیلٗا ٨ رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَکِیلٗا ٩﴾ [المزمل: 1-9].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«ای جامه بر خود پیچیده! (1) شب هنگام به پا خیز مگر اندکی (از آن) (2) نیمهی آن، یا اینکه اندکی از آن (نیمه) را (هم) بکاه (3) یا اندکی بر آن (نیمه) بیفزای و قرآن را شمرده شمرده بخوان (4) ما به زودی گفتاری سنگین را بر تو نازل خواهیم کرد (5) به راستی که شب زندهداری دارای موافقتی بیشتر (بین زبان و دل) و گفتاری استوارتر است (6) بیگمان تو را در روز مشغلهی فراوان است (7) و نام پروردگارت را یاد کن و چنانکه باید بهسوی او (از همه چیز) دل بکَن (8) پروردگار مشرق و مغرب، که هیچ معبودی جز او نیست پس او را وکیل (و کارسازِ خود) گیر (9)».
توضیحات:
﴿ٱلۡمُزَّمِّلُ﴾ (المٌتَزُمِّل): خود را پوشاننده، جامه بر سر کشیده؛ استفاده از این واژه در نزد عرب جهت ملاطفت و مهربانی با مخاطب است و هرگاه عرب بخواهد با کسی به ملاطفت رفتار کند او را با بیان حالتی که در آن لحظه مشغول به آن است صدا میزند مثل یا أباتراب؛ در این جا نیز چون پیامبر ص خود را بر زیر لباسشان پوشانده بود خداوند او را با اسم مشتق از همان حالت مورد خطاب قرار داد. ﴿قُمِ﴾: به پاخیز و برای عبادت شبانه به پا ایست. لفظ «ٱلَّیۡلَ» مفعول فیه برای فعل «قُم» میباشد. ﴿إِلَّا قَلِیلٗا﴾: مگر اندکی از شب که به استراحت و خواب میگذارانی. ﴿نِّصۡفَهُ﴾: نمیهای از شب را به عبادت بپرداز. ﴿أَوِ ٱنقُصۡ﴾: کمتر از نیمی از شب را به عبادت بپرداز. ﴿أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ﴾: یا اینکه به عبادت نیمی از شب بیفزای و بیشتر از نیم شب را به عبادت بگذران.
نکته: در این آیات خداوند حداقل عبادت شبانه را یک سوم، حداکثر را دو سوم و حد وسط را نیمی از شب بیان داشته است.
﴿تَرۡتِیلًا﴾: (رتل): شمرده، منظم و همراه با تدّبر.
نکته: امر به ترتیل قرآن بعد از امر به قیام لیل بدین خاطر است که تأثیرگذاری نماز به قرائت قرآن و تدّبر در آن برمیگردد و این صفتی است که نمازگزار باید آن را در تمامی نمازهایش مد نظر داشته باشد.
﴿سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ﴾ (لقی): بر تو إلقا خواهیم کرد، یعنی گفتاری به نام قرآن را بر تو نازل خواهیم نمود. ﴿قَوۡلٗا ثَقِیلًا﴾ (ثقل): قول سنگین، مراد از این سنگینی میتواند سه چیز باشد: 1- سخنی والامقام و دارای قدر و منزلتی بزرگ که این قدر و مقام بر تو سنگینی خواهد کرد. 2- اوامر و نواهی و تکالیفی در آن است که بر تو و دیگر مکلّفین سنگینی خواهد نمود. 3- الفاظ قرآن به گونهای است که فرود آمدن و به خاطر سپردن آن بر تو سنگینی میکند و حقا که بر دیگر مؤمنین هم نگهداری و حفظ آن در سینه، کاری سن سنگین است.
﴿نَاشِئَةَ ٱلَّیۡلِ﴾ (نشأ): در اصل به معنای ایجاد است و در این جا منظور اوقات و لحظات پرتأثیری است که در نتیجهی برخاستن شبانه ایجاد میشود و میتوان از آن بهرههای معنوی فراوانی برد. ﴿أَشَدُّ وَطۡٔٗا﴾: اصل «وطئ» به معنای گام نهادن و وارد شدن است و زمانی که با لفظ «أشدّ» همراه شود استحکام و صلابت آن را میرساند، از این رو دو مفهوم از این اصطلاح قابل فهم است: 1- قدم نهادن در عبادت شبانه دارای پایداری بیشتر و تأثیری شگرف در وجود انسان است، زیرا زبان او با قلب او همراهتر خواهد بود. 2- مشغول شدن به عبادت شبانه در مقایسه با عبادت روزانه دارای مشقت و دشواری بیشتری است.
﴿أَقۡوَمُ﴾: استوارتر و تأثیرگذارتر. ﴿قِیلًا﴾: (قولاً) یعنی آیاتی از قرآن که در قیام شبانه قرائت میشود دارای تأثیری پایدارتر بر نفس است، زیرا حضور قلب و ذهن به خاطر سکوت و آرامش شبانه بیشتر و بستر مناسب جهت تفکر و تدبر در معانی قرآن مهیاتر است. ﴿سَبۡحٗا﴾ (سبح): اصل «سَبح» به معنای حرکت و جریان است و به شنا «سَبح» گویند، زیرا با حرکات دست و پا همراه است. مراد از «سَبح» در این جا مشاغل روزانه است، زیرا انسان جهت رفع حوایج و نیازهای خویش پیوسته در حرکت و تکاپوست، بنابراین شایسته است قسمتی از شب را به عبادت اختصاص دهد و اوقات طولانی روز را به امور معیشتی خویش بپردازد. ﴿وَٱذۡکُرِ ٱسۡمَ رَبِّکَ﴾: پیوسته و در هر حالت و لحظهای از شبانهروز به یاد خداوند باش و او را در نزد خویش یاد کن و لحظهای از یاد او غافل مشو. ﴿تَبَتَّلۡ﴾: اصل «تَبتُّل» به معنای إنقطاع است، یعنی میل و نظر خویش را از مادیات دنیوی و مشغول گشتن به آن قطع کن و خالصانه متوجه خدا باش و تنها بهسوی او متمایل شو. ﴿تَبۡتِیلٗا﴾: مفعول مطلق تأکیدی است. ﴿وَکِیلٗا﴾: آن که امور را به او میسپارند و به او اعتماد میکنند.
مفهوم کلی آیات:
تبلیغ و دعوت در مقابل شرک و کفر مستلزم تقویت درون جهت برخورد با تمامی ناملایماتی است که در این مسیر خواه ناخواه به انسان روی خواهد آورد و چه بسا او را از راه صحیح و مستقیم منحرف ساخته و یا حداقل نیروی او را تحلیل بخشد. نماز شب و عبادت شبانه نخستین ابزاری است که خداوند آن را به سبب ارزشهای فراوان آن در جهت اصلاح و تقویت نفس بر پیامبر واجب میسازد. ارزشهایی شامل آمادهسازی قلب برای پذیرش تکلیف، تأثیر شگرف بر درون و پایداری آن و درک صحیحتر از مفاهیم قرآن و آیات خداوند که همهی این موارد بازتابی از خلوت شبانه با خداوند خواهد بود.
مبحث دوم: استقامت در راه حقیقت
﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِیلٗا ١٠ وَذَرۡنِی وَٱلۡمُکَذِّبِینَ أُوْلِی ٱلنَّعۡمَةِ وَمَهِّلۡهُمۡ قَلِیلًا ١١ إِنَّ لَدَیۡنَآ أَنکَالٗا وَجَحِیمٗا ١٢ وَطَعَامٗا ذَا غُصَّةٖ وَعَذَابًا أَلِیمٗا ١٣ یَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ وَکَانَتِ ٱلۡجِبَالُ کَثِیبٗا مَّهِیلًا ١٤ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ رَسُولٗا شَٰهِدًا عَلَیۡکُمۡ کَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ رَسُولٗا ١٥ فَعَصَىٰ فِرۡعَوۡنُ ٱلرَّسُولَ فَأَخَذۡنَٰهُ أَخۡذٗا وَبِیلٗا ١٦ فَکَیۡفَ تَتَّقُونَ إِن کَفَرۡتُمۡ یَوۡمٗا یَجۡعَلُ ٱلۡوِلۡدَٰنَ شِیبًا ١٧ ٱلسَّمَآءُ مُنفَطِرُۢ بِهِۦۚ کَانَ وَعۡدُهُۥ مَفۡعُولًا ١٨ إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡکِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِیلًا ١٩﴾ [المزمل: 10-19].
ترجمه:
«و صبر کن بر آنچه میگویند و آنان را به شیوهای نیکو رها کن (10) و مرا با تکذیب کنندگانِ برخوردار از نعمت واگذار و اندکی آنها را مهلت ده (11) بیگمان در نزد ما زنجیرهایی سنگین و آتشی شعلهور است (12) و عذابی گلوگیر و عذابی دردناک (13) روزی که زمین و کوهها به لرزه درآید و کوهها به سان تودهی شن روان گردد (14) همانا ما فرستادهای بهسوی شما فرستادیم که گواه بر شماست چنانکه فرستادهای بهسوی فرعون فرستادیم (15) اما فرعون آن فرستاده را نافرمانی کرد، پس ما نیز او را به سختی گرفتیم (16) پس اگر کفر ورزیدید چگونه پرهیز میکنید از روزی که (وحشت و سختی آن) کودکان را پیر گرداند! (17) آسمان بدان سبب شکافته باشد، وعدهی او انجام شدنی است (18) به راستی که این (آیات) اندرزی است، پس هر کس که خواهد راهی را بهسوی پروردگارش در پیش گیرد (19)».
توضیحات:
﴿وَٱهۡجُرۡهُمۡ﴾ (هجر): آز آنها دوری کن و آنها را مهجور بگذار. ﴿هَجۡرٗا جَمِیلٗا﴾: دوری کردن و ترک نمودنی زیبا و نیکو که بدون اعتراض و رو در رو شدن با آنها باشد. بدیهی است که این مطلب به آغاز دعوت و قبل از مشروعیت جهاد برمیگردد و اشارهای به مرحلهی اول دعوت و تبلیغ است. ﴿ذَرۡنِی وَٱلۡمُکَذِّبِینَ﴾: مرا با تکذیب کنندگان تنها بگذار که خود میدانم چگونه عقوبتشان کنم. ﴿أُوْلِی ٱلنَّعۡمَةِ﴾: دارای نعمت و مال، توانگران؛ اشاره به بزرگان ثروتمند هر قومی دارد که در نظر عوام بزرگ مینمایند و بدین خاطر مایهی گمراهی بسیاری از ضعیفان میگردند.
نکته: لفظ «نَعمة» با فتح نون به معنای بهرهمندی از نعمت، و با کسر (نِعمة) به معنای نعمت و عطیه، و با ضم (نُعمة) به معنای اثر نعمت یعنی شادابی است. ﴿مَهِّلۡهُمۡ﴾ (مهل): آنها را مهلت ده و با نرمی رفتار کن و در عذابشان عجله نکن. ﴿أَنکَال﴾ ج نِکْل: زنجیرهای سنگین که مجرمین را با آن در بند کنند. ﴿جَحِیم﴾: در اصل به معنای برافروختگی است و به آتش جهنم جحیم گویند، چون شعلههای آن برافروخته گردد و زبانه کشد. ﴿ذَا غُصَّةٖ﴾ (عصّ): به آنچه سبب تنگ شدن و مسدود گشتن حلق شود غُصّه گویند که میتواند دارای اسباب مادی و معنوی فراوانی باشد؛ در این جا مراد غذاهای جهنمی مانند ضریع (خار مغیلان) است که بعد از خوردن در گلو مانده و نه پایین و نه بالا میآید و بدین سان مجرای تنفس را تنگ مینماید. ﴿تَرۡجُفُ﴾ (رجف): شدیداً به خود میلرزد. ﴿کَثِیبٗا﴾ (کثب): در اصل به معنای انباشته و انبوه است و در این جا منظور انبوهی از شن و سنگریزه است که در نتیجهی لرزش کوهها بر روی هم انباشته گردد. ﴿مَّهِیلًا﴾ (هیل): اصل آن مَهیول است (مثل مَکیل و مَکیول)؛ نرم و روان بهگونهای که با قدم گذشتن بر آن به حرکت درآید.
نکته: سیر دگوگونی کوهها در هنگام برپایی قیامت بدین صورت است که ابتدا با لرزشی شدید از جا کنده شده و فرو میریزد و تبدیل به تودهای از شن نرم و روان میگردد، سپس این تودههای رنگین همچون پشم رنگینی در هوا به حرکت درآمده و متلاشی میگردد و غبار حاصل از آنها تنها سرابی از آن را برجای میگذارد.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ﴾: خطاب به اهل مکه، کفار عرب و تمامی کافران است و مراد از رسول، محمد مصطفی ص که در قیامت، گواهی علیه کافران خواهد بود و مراد از فرستاده بهسوی فرعون نیز موسی است که فرعون شدیداً به مقابله با او برخاست. ﴿أَخَذۡنَٰهُ﴾: گرفتیم او را و در دریا غرق نمودیم. ﴿وَبِیل﴾ (وَیْل): سنگین و شدید و ناخوشایند. ﴿فَکَیۡفَ تَتَّقُونَ﴾: اگر کافر شدید پس چگونه خویش را از وحشت و سختی روزی که کودکان را پیر میسازد در امان میدارید؟ به صورت دیگری نیز این آیه قابل معناست: پس چگونه پرهیزکار خواهید شد اگر کفر ورزید به آن روزی که کودکان را پیر میسازد؟ ﴿شِیب﴾ ج أشْیب: پیر و سالخورده، و این میتواند حادثهای حقیقی و یا مثالی از ضعف قوای حرکتی انسان در هنگام مواجهه با حوادث هولناک قیامت باشد. ﴿مُنفَطِرُ﴾: شکافنده. ﴿بِهِ﴾: به سبب وحشت آن روز. ﴿مَفۡعُولًا﴾: انجام شدنی است و هیچ شکی در وقوع آن نیست. ﴿تَذۡکِرَةٞ﴾: موعظه، عبرت و یادآوری کننده. ﴿فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ﴾: پس هر کس که خواست در پرتو طاعت و عبادت، راه نجاتی بهسوی خشنودی پروردگارش برمیگزیند. این آیه بدین صورت نیز قابل معناست: پس هر کس که خدا بخواهد راهی را بهسوی پرودرگارش برمیگزیند.
مهفوم کلی آیات:
عقوبت کافران ممکن است مدتی به تأخیر افتد اما محال است که خداوند از آن غافل گردد و یا از آن صرف نظر کند. این سنت خداوند، بشارتی بر قلب پیامبر است که با هجوم همه جانبهی تبلیغات کفرآمیز ثروتمندان و سران شرک مواجه بود. سنتی تغییر ناپذیر از نزد خداوند که هر چند مهلتی اندک را برای کافران به همراه دارد اما توأم با عذابی دردناک و غُلّ و زنجیرهایی آهنین و گداخته در روزی مثال زدنی خواهد بود. روزی که شدت ترس و هراس آن همه چیز را در برمیگیرد و تمامی کائنات را در هم مینوردد و هیچ أمان و خلاصی از آن روز نیست مگر برای آنکه از این دنیا راه نجات و خلاص خویش را پیدا کند و خود را به سرمنزل امنیت برساند.
مبحث سوم: تعامل کریمانه خداوند با بندگان
﴿إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمُۢ ٢٠﴾ [المزمل: 20].
ترجمه:
«بیگمان پروردگارت میداند که تو نزدیک به دو سوم شب و (گاه) نصف آن و (گاه) یک سوم آن را (برای عبادت) برمیخیزی، و (نیز) جماعتی از کسانی که با تو همراهند؛ و خداست که شب و روز را میسنجد؛ معلوم داشت که شما هرگز آن را تاب نمیآورید، لذا از شما درگذشت، پس بخوانید آنچه را از قرآن که (برایتان) میسّر باشد؛ (خداوند) دانست که از میان شما بیمارانی خواهند بود و دیگرانی که در زمین سفر کرده از فضل خداوند طلب میکنند و عدهای (دیگر نیز) در راه خدا در حال پیکارند پس (اینک) بخوانید هر آنچه از آن (که برایتان) میسر شد، و نماز بر پای دارید و زکات بپردازید و به خداوند وامی نیکو بدهید، و آنچه برای خودتان از خوبی پیش میفرستید آن را نزد خداوند به اعتبار پاداش، بهتر و بزرگتر خواهید یافت، و از خداوند آمرزش بخواهید که بیگمان خداوند آمرزندهی مهربان است (20)».
توضیحات:
﴿تَقُومُ﴾: برمیخیزی برای عبادت و نماز. ﴿أَدۡنَىٰ﴾ (دنی): نزدیکتر و کمتر. ﴿ثُلُثَیِ﴾: دوسوم. ﴿ثُلُثَ﴾: یکسوم. ﴿طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَ﴾: منظور اصحاب پیامبر است. ﴿وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ﴾: گاهی روز و گاهی شب طولانیتر است و گاهی نیز یکسانند و در تمامی حالات کاملاً بر اعمال شما واقف است و مقدار عبادت شما چندان برای او مهم نیست. ﴿لَّن تُحۡصُوهُ﴾: نمیتوانید مقدار حقیقی شب و روز را بر شمارید و یا اینکه توان آن را ندارید که همه یا قسمت عمدهای از شب به عبادت بپردازید. ﴿فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ﴾: پس خداوند بر شما بخشید و تخفیف قائل شد. ﴿تَیَسَّرَ﴾: میسر و ممکن شد. ﴿ٱلۡقُرۡءَانِ﴾: در این جا مراد آیاتی از قرآن است که در نماز شب خوانده میشود، لذا مقصود اصلی از قرآن در این آیه، نماز است. در آیات دیگری نیز از لفظ قرآن به معنای مطلق نماز استفاده شده است، مثل ﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ﴾ [الاسراء: 78]. که منظور نماز صبح است، چنانکه بر عکس این نیز در قرآن استعمال شده است، یعنی اطلاق لفظ نماز به معنای قرآن: ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِکَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا﴾ [الاسراء: 110] که منظور آیاتی از قرآن است که در نماز قرائت میشود.
نکته: بسیاری از مفسران عبارت ﴿فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ﴾ را دلیل بر عدم وجوب نماز شب میدانند و وجوب آن را تنها بر پیامبر بنابر آیهی 79 سورهی إسراء ﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ﴾ [الاسراء: 79]. ثابت میدادند. ﴿یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾: اصطلاحی برای مسافرت کردن است که در آیات دیگری نیز استفاده شده است [النساء: 101]. ﴿یَبۡتَغُونَ﴾: طلب میکنند. ﴿فَضۡلِ ٱللَّهِ﴾: بخشش و روزی خداوند ﴿یُقَٰتِلُونَ﴾: قتال و جنگ میکنند.
نکته: سه دلیل را خداوند جهت تخفیف در وجوب نماز شب و قرار دادن آن به عنوان سنت بیان نمود: 1- مریضی 2- مسافرت 3- جهاد.
﴿مِنۡهُ﴾: از قرآن. ﴿أَقۡرِضُواْ﴾: قرض دهید، إنفاق کنید. عرب از واژهی قرض جهت بیان کار نیکو و خیرخواهانه استفاده میکند، لذا هر دو مفهوم میتواند صحیح باشد: 1- قرض دادن برای مدت معین با شرط برگشت اصل آن 2- قرض بلاعوض مثل صدقات و خیرات. ﴿قَرۡضًا حَسَنٗا﴾: خالصانه و به دور از منت و اذیت و انتظار پاداش و قدردانی. ﴿تُقَدِّمُواْ﴾: از پیش فرستادهاید، اعمال نیکو و خیراتی که در زمان حیات خویش انجام میدهید و به آخرت میفرستید. ﴿تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ﴾: ثواب آن کارها را نزد خداوند خواهید یافت و چندین برابر آن برایتان نوشته میشود. ﴿هُوَ﴾: اجر و ثواب أخروی. ﴿خَیۡرٗا﴾: بهتر است از أجر دنیوی و آنچه در دنیا باقی گذاشتهاید. از لحاظ إعرابی مفعولُ به دوم برای فعل (تَجدوه) است. ﴿أَعۡظَمَ أَجۡرٗا﴾: از لحاظ أجر و ثواب بسیار پر أجرتر است. ﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَ﴾: از سیئات و نقصان حسنات در پیشگاه خداوند استغفار کنید.
مفهوم کلی آیات:
شکرگزاری در برابر نعمت از یک سو و اصلاح نفس سرکش در برابر آفات مادی و معنوی از سوی دیگر نیاز به عبادتی دارد که در برابر رحمت و فضل بیکران خداوند آبروداری کند و با اسباب فراوان إسارت نفس با صلابت مقابله نماید. بدیهی است اینگونه عبادت از سوی هیچ بندهای امکان پذیر نیست، از این رو بار دیگر فضل بیمانند خداوند پیش قدم شده و ضعف ذاتی بنده را با لفاف بخشایش و رحمت خویش میپوشاند و تنها آن اندازه عبادت را از بنده طلب میکند که ابراز بندگی و اقرار به نیازمندی او باشد. اما شگفتا که آدمی بر این عبادت ناچیز هم پایداری نداشته و اندیشهی رفاه و راحتی تا اندازهای بر او مسلط گشته که پیوسته در پی آن است تا بفهمد چه عبادتی را خدا واجب کرده تا حداقلی از آن را انجام دهد و چه چیزی را واجب نساخته تا ذمّهی خویش را از آن بری سازد و از انجام دادن آن رهایی یابد. اشارهی پروردگار به تلاوت قرآن و سعی در کسب رزق و روزی و جهاد در راه خدا و اقامهی نماز و پرداخت زکات و قرضالحسنه گویا تأکیدی است بر لزوم رسیدن به سعادت ابدی.
برداشتها و فواید سوره:
1- قیام و عبادت شبانه، نفس را اصلاح میکند، روح را تقویت مینماید، قلب را بر ایمان ثابت میگرداند و وجود آدمی را بر حمل امانت بزرگ الهی و جهاد در راه خداوند آماده میسازد.
2- ارزش واقعی قرآن در ترتیل و تدّبر در آن است و بهترین زمان برای نیل به این هدف، قرائت شبانه است.
3- تأثیرگذاری تلاوت قرآن در شب بدین خاطر است که آنچه از زبان برآید راحتتر بر قلب وارد میشود و اسباب انحراف ذهن و انشغال قلب به مراتب کمتر است.
4- عمل مداوم هر چقدر هم اندک باشد دارای ارزش فراوان است و بندگی و تعهد انسان را در برابر خداوند ثابت میکند.
5- صبر، اساسیترین ابزار برخورد با مخالفین دعوت و تبلیغ است اما آن صبر کردنی دارای ارزش حقیقی است که زیبا و از هر شِکوه و بیتابی به دور باشد.
6- احکام شرع بر پایهی توانایی انسان است و هر کجا که عمل به احکام، سختی و مشقتی را در برداشته باشد خداوند تخفیفی متناسب برای آن در نظر گرفته است.
7- سعی و تلاش برای کسب رزق و روزی از طریق مشروع، عبادتی پسندیده است.
8- آنچه آدمی در زمان حیات خود از صدقات و عبادات انجام دهد بهتر از آن را در قالب پاداش بهشتی در نزد خداوند خواهد یافت.
9- سنگین بودن قرآن از وجوه مختلفی سرچشمه میگیرد، مثل معنا و حقانیت آن، سنگینی در میزان اعمال؛ اما یکی از وجوه مهم سنگینی قرآن به زمان نزول آن بر رسول الله ص برمیگردد. در احادیث آمده است که هرگاه آیهای بر پیامبر نازل میشد شدیداً عرق میکرد اگرچه در سرمای زمستان هم بود، و چنانچه بر شتر سوار بود آن حیوان از سنگینی پیامبر، گردن خود را بر زمین خم کرده و زانو میزد.
10- در بیان قرائت رسول الله ص، امام بخاری در صحیح خود از أنس بن مالک نقل میکند: «کَانَتْ مَدًّا ثُمَّ قَرَأَ ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾، یَمُدُّ بِبِسْمِ اللَّهِ، وَیَمُدُّ بِالرَّحْمَنِ، وَیَمُدُّ بِالرَّحِیمِ» یعنی: «قرائت رسول الله به صورت مد و کشیده بود، سپس انس آیهی ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ﴾ را قرائت کرد و کلمهی «بسم الله» و «الرحمن» و «الرحیم» را هر کدام جداگانه به صورت کشیده میخواند. همچنین امام احمد، امام ترمذی و امام ابوداود در مورد قرائت پیامبر ص از أم سلمه نقل میکنند: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یُقَطِّعُ قِرَاءَتَهُ یَقُولُ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ ثُمَّ یَقِفُ ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣﴾ ثُمَّ یَقِفُ وَکَانَ یَقْرَؤُهَا ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤﴾» یعنی: «رسول الله قرائتش را جدا جدا و آیه آیه قرار میداد؛ میخواند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ سپس وقف میکردند: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣﴾ سپس وقف میکردند و میخواندند: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤﴾». امام احمد، امام نسائی، امام ابن ماجه و امام ابوداود از براء بن عازب از رسول الله ص در مورد زیبا ساختن قرائت روایت میکنند: «زَیِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِکُمْ» «قرآن را با صداهایتان زینت بخشید». امام بخاری از ابوهریره از رسول الله ص نقل میکند: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ» «از ما نیست آن که در هنگام قرائت قرآن خوش صدایی نکند». براساس فتوای بسیاری از علمای اسلام، فراگیری علم صحیح خوانی قرآن بر هر مسلمانی واجب است.
11- امام بخاری از عبدالله بن مسعود از رسول الله ص درباره مال انسان روایت میکند: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ ، وَمَالُ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ» «همانا مال شخص آن چیزی است که از پیش فرستاد (انفاق کرد) و مال وارثین او آن چیزی است که بر جای گذاشت».
***
معرفی سوره: سورهی «جن» یا «قُلْ أُوحِی» مکی است و بعد از سورهی «أعراف» نازل شده و شامل 28 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: سورهی نوح چگونگی مخالفت معاندان وحی و نبوت و سرانجام شوم آنان را به تصویر کشید تا هشداری برای دشمنان وحی در عصر نبوت باشد و سورهی مبارک جن با بیان پذیرش رسالت آسمانی توسط جنیان، آن معاندان را مورد تحقیر و توبیخ قرار میدهد که چگونه از آن حقیقت آشکار غافل و محروم ماندهاند.
محور سوره: جنیان و موضعگیری آنان در برابر وحی و قرآن.
سوره دارای چهار مبحث است:
سبب نزول: در صحیحین از ابن عباس نقل شده زمانی که رسول الله ص در منطقهی نخله همراه با اصحاب مشغول نماز بودند گروهی از جنیان حاضر شده و به قرائت پیامبر گوش دادند و قرآن در قلب آنها جای گرفته و ایمان آوردند. سپس بهسوی قومشان رفته و حکایت شنیدنشان را برای آنها تعریف کردند و آنان را به ایمان دعوت نمودند. خداوند نیز رفتار جنیان در برابر قرآن را برای پیامبرش تعریف نمود تا باعث تقویت قلب ایشان و مومنین و هم هشداری برای کافران باشد. خداوند در سورهی أحقاف نیز به استماع جنیان اشاره کرده است.
مبحث اول: حکایت ایمان جن
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فََٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِکَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢ وَأَنَّهُۥ تَعَٰلَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةٗ وَلَا وَلَدٗا ٣ وَأَنَّهُۥ کَانَ یَقُولُ سَفِیهُنَا عَلَى ٱللَّهِ شَطَطٗا ٤ وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا ٥ وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦ وَأَنَّهُمۡ ظَنُّواْ کَمَا ظَنَنتُمۡ أَن لَّن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ أَحَدٗا ٧﴾ [الجن: 1-7].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«بگو: به من وحی شده است که گروهی از جن (به قرآن) گوش فرا دادند، پس گفتند: بیگمان ما قرآنی شگفت شنیدیم (1) که بهسوی راستی راهنمایی میکند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را با پروردگارمان شریک نمیسازیم (2) و به راستی که شکوهِ پروردگار ما بس والاست، همسری و فرزندی نگرفته است (3) و همانا نادانِ ما پیوسته بر خداوند یاوهسرایی میکند (4) و ما گمان میبردیم که إنس و جن هیچگاه بر خدا دروغ نمیبندند (5) و همانا مردانی از انس بهسوی مردانی از جن پناه میبرند پس بر سرکشی آنها افزودند (6) و آنها – چنانکه شما گمان بردید – پنداشتند که هرگز خداوند کسی را برنمیانگیزد (7)».
توضیحات:
﴿نَفَرٞ﴾: گروهی بین سه تا ده نفر. ﴿عَجَبٗا﴾: عجیب و شگفت از جهات مختلف، مثل فصاحت و بلاغت، پند و اندرز و موعظهگری. ﴿ٱلرُّشۡدِ﴾: حقیقت و درستی، رستگاری و نجات. ﴿وَلَن نُّشۡرِکَ﴾: دلالت بر این مطلب دارد که آنها نیز مشرک بودند و به واسطهی إستماع قرآن ایمان آوردهاند. ﴿تَعَٰلَىٰ﴾: بلند مرتبه و والاست. ﴿جَدُّ﴾: بزرگی و عظمت، و منظور از «جَدّ رِبِّنا»، قدرت، فرمانروایی، نعمتها و آیات بیشمار پروردگار است. ﴿مَا ٱتَّخَذَ﴾: اختیار نکرده و برنگزیده است. ﴿صَٰحِبَةٗ﴾: همسر، زن. ﴿سَفِیهُنَا﴾: بیخرد و نادان از بین ما؛ منظور گناهکاران و مشرکان از بین خود جنیان است که سردستهی آنان إبلیس بود. ﴿شَطَطٗا﴾: زیادهروی در شرک و کفر و دوری از حق و عدل، در اصل به معنای تجاوز از حد است. ﴿وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ...﴾: این سخن جنیان اشاره به یکی از اسباب گمراهی ملتها در طول تاریخ بشریت دارد، و آن عبارت است از اعتماد و اعتقاد بیش از حد به سخنان کسانی که در حکم مُرشِد و بزرگتر هستند و هر چه بگویند با حُسن نیت و بدون دلیل پذیرفته میشود و این اعتماد در بسیاری از مواقع تا به جایی میرسد که بر سخن خدا و پیامبر نیز برتری مییابد و مخالت با آن ننگ و عار محسوب میشود. ﴿رَهَقٗا﴾: گناه، إرتکاب حرام، سرکشی و طغیان و آنچه حقیقت را میپوشاند، ترس. ﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ...﴾: این آیه اشاره به این عادت عرب جاهلی دارد که هرگاه یک نفر از آنها مجبور میشد شب را در بیابانی بگذراند از ترس و برای محافظت از خود، این وِرد را تکرار میکرد: «أَعُوذُ بِسِیِّدِ هَذَا الْوَادِی مِنْ سُفَهَاءِ قَوْمِهِ»: «پناه میبرم به بزرگ این دشت از شر نادانان قومش». منظورشان از سیدِ واری بزرگان جن بود. جنیان نیز هرگاه این را میشنیدند میگفتند: «سِدْنا الإنسَ والجِنَّ»: «بزرگ إنس و جن شدیم» و بدینسان بر گناه و تکبر جنیان افزوده میشد؛ و یا این که این پناهندگی إنس به جن سبب إزدیاد گناه و شرک إنس میشد؛ و یا این که بر ترس و وحشت إنسیان میافزود. ﴿أَن لَّن یَبۡعَثَ ٱللَّهُ أَحَدٗا﴾: این که خداوند بعد از مرگ کسی را زنده نمیکند و از قبر برنمیانگیزد و یا این که خداوند دیگر هیچ گاه پیامبری را بر نخواهد انگیخت. قول اول صحیحتر است.
مفهوم کلی آیات:
سخن جنیان نمونههای بارزی از وجوه و صفات روشنگر قرآن کریم است. خصوصیاتی همچون الهی بودن، بیان حقیقت و هدایت و شگفتی ممتاز آن در مقایسه با دیگر کتب آسمانی از جهت لفظ و معنا؛ همین امر سببی شد که با یک بار شنیدن در قلب جنیان جای بگیرد، پلیدیهای شرک را از آنها بزداید، به نور ایمان مزین سازد و از آنها دعوتگرانی مخلص بسازد. دعوتگرانی بهسوی یکتاپرستی و نفی شرک تا آنها را زا پناه خلق بهسوی خالق و از پوچی و بیهودگی به کمال و جاودانگی رهنمون سازد.
مبحث دوم: حراست از وحی
﴿وَأَنَّا لَمَسۡنَا ٱلسَّمَآءَ فَوَجَدۡنَٰهَا مُلِئَتۡ حَرَسٗا شَدِیدٗا وَشُهُبٗا ٨ وَأَنَّا کُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن یَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ یَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا ٩ وَأَنَّا لَا نَدۡرِیٓ أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا ١٠ وَأَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِکَۖ کُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدٗا ١١ وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن نُّعۡجِزَ ٱللَّهَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَن نُّعۡجِزَهُۥ هَرَبٗا ١٢ وَأَنَّا لَمَّا سَمِعۡنَا ٱلۡهُدَىٰٓ ءَامَنَّا بِهِۦۖ فَمَن یُؤۡمِنۢ بِرَبِّهِۦ فَلَا یَخَافُ بَخۡسٗا وَلَا رَهَقٗا ١٣ وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَۖ فَمَنۡ أَسۡلَمَ فَأُوْلَٰٓئِکَ تَحَرَّوۡاْ رَشَدٗا ١٤ وَأَمَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ فَکَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗا ١٥﴾ [الجن: 8-15].
ترجمه:
«و آنکه ما قصد آسمان کردیم، پس آن را پرشده از نگهبانانی و نیرومند و سنگهای آتشین یافتیم (8) و ما (پیش از این) در نشستنگاهایی از آن برای شنیدن (به کمین) مینشستیم، اما هم اکنون هر کس گوش فرا دهد سنگی آتشین برای خود در کمین بیابد (9) و اینکه ما نمیدانیم برای کسانی که در زمین هستند إرادهی شر شده یا اینکه پروردگارشان هدایت را برایشان خواسته است (10) و آنکه از ما برخی شایستگان و برخی غیر از آنند، ما گروههای مختلفی هستیم (11) و اینکه ما یقین داریم که هرگز نمیتوانیم خداوند را در زمین ناتوان سازیم و هرگز نمیتوانیم او را با گریز (از دست عذابش) درمانده کنیم (12) و اینکه چون ندای هدایت را شنیدیم به آن ایمان آوردیم، پس هر کس که به پروردگار خود ایمان آورد از هیچ نقصان و ستمی بیمناک نباشد (13) و اینکه از ما برخی فرمانبردار و برخی تجاوزگرند، پس کسانی که فرمانبردار شدند پس آنان راه حقیقت را میجویند (14) و اما تجاوزگران، پس برای جهنم هیزم خواهند بود (15)».
توضیحات:
﴿لَمَسۡنَا ٱلسَّمَآءَ﴾: لمس به معنای دست زدن جهت آگاهی از یک چیز است و در این جا لمس به معنای طلب و قصد است، زیرا مطلوب و مقصود جنّیان از این کار، آگاهی از خبرهای آسمان بود. ﴿مُلِئَتۡ﴾ (ملئ): پر شده است. ﴿حَرَس﴾ ج حارس: مراد ملائکه است که آسمان را در مقابل إستراق سمع پاسبانی میکند. ﴿شَدِیدٗا﴾: قوی و نیرومند، صفت برای حَرّس. ﴿شُهُب﴾ ج شِهاب: شهابسنگ، تیرها و سنگهای آسمانی، شعلههای برگرفته از آتش فروزان ستارگان (توضیح بیشتر در ذیل آیهی 5 تبارک گذشت).
نکته: عادت جنّیان بر این بود که در آسمان به کمین مینشستند و خبرها را مخفیانه از ملائکه میشنیدند و به إبلیس بزرگ اطلاع میدادند. اما زمان بعثت رسول الله ص، آسمان پر از فرشتگان محافظ و شهابسنگها شد، به گونهای که جنبان قدرت نزدیک شدن نداشتند و این امر برای محافظت از نزول قرآن بود، از این سبب این آیات در حقیقت شکایت جنیان به شیطان بزرگشان است.
﴿مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِ﴾: «مقاعد» جمع مَعقد به معنای مکان نشستن (نشستنگاه) و «للسّمع» جهت إستراق سمع است. جنیان اقرار میکنند که پیش از بعثت پیامبر و تغییرات آسمان، در جایگاههای مختلفی از آسمان مینشستیم و مشغول استراق سمع و شنیدن خبرهای آسمان از ملائکه میشدیم و هیچ مانعی نیز وجود نداشت. ﴿فَمَن یَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ﴾: مراد از لفظ «الآن» زمان بعثت رسول الله ص است که شهابسنگها، جنیان و شیاطین را از آسمان میراند. ﴿رَّصَد﴾: کمین، کمینگاه ﴿وَأَنَّا لَا نَدۡرِیٓ أَشَرٌّ...﴾: جنیان از وضعیت ایجاد شده در آسمان به این نتیجه میرسند که حتماً خداوند برای اهل زمین حکمی صادر کرده است اما نمیدانستند که این حکم و امر مربوط به هلاکت آنهاست یا این که خداوند میخواهد آنها را هدایت کند. نکتهی قابل تأمل در این اظهار نظر جنّیان آنست که ایشان شر و بدی را به خدا نسبت ندادند بلکه تنها هدایت و خوبی را به خداوند برگرداندند و این اشارهای است بر این مطلب که هدایت معلّق به رحمت خداوند است اما هلاکت نتیجهی اعمال پلید خود انسان میباشد. ﴿وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِکَ﴾: کسانی که به درجهی پاکی کامل از شرکیات نرسیدهاند و یا اصلاً پاک نشدهاند. ﴿طَرَآئِقَ﴾ ج طریقة: مذاهب و ادیان. ﴿قِدَدٗا﴾: ج قِدَّة، متفرق و مختلف مثل مومن و کافر، صالح و طالح. ﴿ظَنَنَّآ﴾: دانستیم و یقین حاصل کردیم. ﴿لَّن نُّعۡجِزَ ٱللَّهَ﴾: هرگز ما نمیتوانیم خداوند را عاجز و ناتوان کنیم و در هر کجا از زمین که باشیم خدا بر ما إحاطه دارد. ﴿لَن نُّعۡجِزَهُۥ هَرَبٗا﴾: با فرار هم نمیتوان از زیر حکم و قدرت خداوند خارج شد و خود را رها ساخت.
نکته: جنیان به گونهای خدا را شناخته بودند که برایشان یقین حاصل شده بود هیچ راه فراری از خداوند مگر بهسوی خودش وجود ندارد اما بسیاری انسانها با وجود تمامی ادعا و فهمشان هنوز بدنی درجه از معرفت نرسیدهاند و گاهی از خداوند به چیزهای بسیار پست دنیوی پناه میجویند. ﴿ٱلۡهُدَىٰٓ﴾: قرآن. ﴿بَخۡسٗا﴾: نقصان و اندکی، منظور نقصان پاداش و حسنات است، زیرا خداوند آن را چندین برابر جلو میدهد. ﴿رَهَقٗا﴾: طغیان و سرکشی و زیادت گناهان، یعنی در پناه خداوند نه از نقصان حسنات و نه از زیادت سیئات بیمی ندارد. این آیه به گونهای دیگر نیز قابل بیان است: کسی که ایمان به پروردگارش آورد از حسناتش کاسته نمیشود که به دیگری دهند یا گناه دیگری را بر دوش او حمل نمیکنند که گرانبار شود. ﴿ٱلۡقَٰسِطُونَ﴾ ج قاسِط: تجاوزگران و منحرفانی که حاضر به تسلیم در برابر حقیقت نیستند.
نکته: قاسط از ریشهی «قَسَط» به معنای ظالم و تجاوزگر است اما مُقسِط از ریشهی «أقسط» به معنای عادل و عدالت گستر میباشد.
﴿تَحَرَّوۡاْ﴾ (حری): قصد کردهاند و طلب میکنند. ﴿رَشَدٗا﴾: رُشد، هدایت و نجات. ﴿حَطَبٗا﴾: هیزم و اسباب برانگیختن، همانگونه که انسانهای کافر نیز هیزم جهنم خواهند شد.
نکته: این آیه پیانبخش شخن جنّیان است و ادامهی آیات در مورد اهل مکه و عطف به آغاز سوره ﴿أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ﴾ است، یعنی ﴿قُلۡ أُوحِیَ أَن أَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِیقَةِ﴾.
مفهوم کلی آیات:
قرآن کلام خداوند است که برای ارشاد و هدایت إنسیان و جنیان نازل گشته و خداوند خود نگهداری و حفاظت از آن را بر عهده گرفته است. در هنگام نزول به وسیلهی نگهبانانی نیرومند و سنگهایی آتشین و در زمین با حفظ از تحریف و دستبرد معاندانی که پیوسته در پی نامشروع جلوه دادن آن بودهاند. خداوند آنچه را إراده کند به اتمام میرساند اگرچه بسیاری از آن ناخشنود باشند و در مقابل قدرت بیمانند خداوند هیچ کس را یارای مقابله نیست و همان بهتر که انسان بهسوی او فرار کند ﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [الذاریات: 50].
انجام هر چیز برای خداوند با اسباب و ابزار لازم همراه است هر چند که برای او تنها إرادهی امر کافیست تا آن چیز به وجود آید اما این سنتی است که خداوند آن را رعایت کرده و ما را نیز به رعایت آن سفارش نموده است. برای خداوند عدد و رقم و کم و بیش اهمیتی ندارد و آن چیزی که خداوند از ما طلب کرده است ایمان خالص و تسلیم در برابر فرمان اوست و هر کس از این منهج الهی سرکشی کند تبدیل به هیزمی خواهد شد که جهنم را بر خواهد افروخت و این همان عدل الهی است اگر آدمی از آن عبرت بگیرد.
مبحث سوم: دعوت به یکتاپرستی برنامهی پیامبران الهی
﴿وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِیقَةِ لَأَسۡقَیۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا ١٦ لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَمَن یُعۡرِضۡ عَن ذِکۡرِ رَبِّهِۦ یَسۡلُکۡهُ عَذَابٗا صَعَدٗا ١٧ وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨ وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ یَدۡعُوهُ کَادُواْ یَکُونُونَ عَلَیۡهِ لِبَدٗا ١٩ قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٠ قُلۡ إِنِّی لَآ أَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّی لَن یُجِیرَنِی مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢ إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا ٢٣ حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعۡلَمُونَ مَنۡ أَضۡعَفُ نَاصِرٗا وَأَقَلُّ عَدَدٗا ٢٤﴾ [الجن: 16-24].
ترجمه:
«و اینکه اگر (مردم) بر راه (حقیقت) پایدار میماندند بیگمان آب فراوانی به آنها مینوشاندیم (16) تا ایشان را در آن بیازماییم، و کسی که از یاد پروردگارش روی برتابد او را در عذابی سخن درآورَد (17) و آنکه مساجد برای خداوند است پس همراه خداوند، کسی دیگر را نخوانید (18) و آنکه چون بندهی خدا (محمد) به پا خاست تا او را بخواند، نزدیک بود که (جنیان) بر او هجوم آورند (19) بگو: من تنها پروردگارم را میخوانم و با او کسی را شریک نمیسازم (20) بگو: همانا من نه صاحب اختیار زیانی برای شما هستم و نه الزام به هدایت (21) بگو هیچ کس مرا در برابر خداوند پناه نمیدهد و به جز او هرگز تکیهگاهی نمییابم (22) بلکه تنها تبلیغ کردن از جانب پروردگار و (رساندن) پیامهای او را (به انجام میرسانم)، و هر کس که نافرمانی خدا و فرستادهاش کند پس همانا باری او آتش جهنم است که در آن جاودانه میماند (23) آنگاه که ببینند آنچه را که وعده داده میشوند پس خواهند دانست چه کسی یاورش ضغیفتر و تعدادش کمتر است (24)».
توضحیات:
﴿وَأَلَّوِ﴾ (و أنْ لَوِ استقاموا): پایداری کنند، مرجع ضمیر به قاسطون در آیهی قبل و یا عموم إنس و جن بر میگردد. این آیه به دو صورت قابل توضیح است: 1- اگر گمراهان به طریق اسلام گرایش یابند و در آن ثابت قدم بمانند خداوند آب فراوانی به آنها میدهد؛ یعنی روزی آنها را زیاد میکند، در این صورت مضمونی شبیه به این آیات دارد: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِیلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَکَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ مِّنۡهُمۡ أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا یَعۡمَلُونَ ٦٦﴾ [المائدة: 66]. 2- اگر گمراهان بر طریق گمراهی پایداری کنند و در آن ثابت قدم بمانند خداوند آب (مال) فراوانی به آنها میدهد تا بدین صورت تدریجاً بر گناه آنها افزوده شود و نهایتاً هلاک گردند، در این صورت مضمونی شبیه به این آیات دارد: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤﴾ [الانعام: 44] یا ﴿أَیَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِینَ ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ بَل لَّا یَشۡعُرُونَ ٥٦﴾ [المؤمنون: 55-56]. ﴿غَدَقٗا﴾: فراوان و وسیع که دلالت بر وسعت رزق روزی دارد. ﴿لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِ﴾: به اعتبار اولین معنای ذکر شده در بالا، یعنی مومنین را امتحان کنیم و ایمانشان را بسنجیم، و به اعتبار معنای دوم یعنی آنها را بدینسان در فتنه و شر گرفتار سازیم تا به هلاکت خویش نزدیک شوند. ﴿یُعۡرِضۡ﴾: رویگردانی و پشت کند. ﴿ذِکۡرِ رَبِّهِ﴾: قرآن، عبادت، موعظه و به طور کلی هر آنچه آدمی را به یاد پروردگارش نزدیک میسازد. ﴿یَسۡلُکۡهُ﴾: وارد میسازد، وا میدارد. ﴿صَعَدٗا﴾: دشوار و طاقتفرسا که همیشگی بوده و هیچ راحتی در آن نیست. ﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ﴾: این آیه به رفتاری از اهل کتاب اشاره دارد که هرگاه وارد عبادت کدههای خود میشدند در کنار عبادت خداوند به عبادت چیزهای دیگری نیز میپرداختند، و یا این که جنّیان از پیامبر درخواست کردند که اجازه دهد آنها نیز همراه مومنین در مسجد برای نماز حاضر شوند، از این سبب آیه نازل شد تا بیان کند که تمامی زمین عبادتگاه و مسجد است و ضرورتی به حضور آنها در مسجدی خاص وجود ندارد. ﴿عَبۡدُ ٱللَّهِ﴾: پیامبر اکرم ص. ﴿یَدۡعُوهُ﴾: او را به نیایش بخواند و به عبادت او بپردازد. ﴿لِبَدٗا﴾ ج لُبْدَة، انباشته و متراکم به گونهای که بعضی نزدیک است بر سر بعضی دیگر سوار شوند.
نکته: مراد از این آیه میتواند دو چیز باشد: 1- مراد جنیان است که با شنیدن قرائت پیامبر، دور ایشان ازدحام میکردند و حریصانه به قرآن فرا میدادند و پیامبر نیز از این قضیه اطلاعی نداشتند تا این که آیهی ﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ...﴾ نازل شد. 2- آنگاه که رسول الله ص به عبادت پروردگار روی میآورد و مردم را نیز بهسوی خداوند فرا میخواند مشرکان بر اطراف او ازدحام کرده و مانع از آن میشدند که مردم دعوت را بشنوند از ترس این که مبادا افرادی تابع او شوند و بدین سان میخواستند از نشر و گسترش دعوت جلوگیری نمایند. این قول صحیحتر است و با ادامهی آیات تناسب معنایی بهتری دارد. ﴿لَآ أَمۡلِکُ لَکُمۡ﴾: دلالت بر این مطلب دارد که پیامبر بشری از جنس تمامی انسانهاست و تنها امتیاز او مقام نبوت است که در محدودهی تبلیغ و إنذار به او ارزانی شده است و هیچ اختیاری در نفع و ضرر و هدایت و گمراهی کسی ندارد. ﴿لَن یُجِیرَنِی﴾: هرگز کسی نمیتواند مرا پناه دهد اگر من نافرمانی امر خدا کردم و پروردگارم خواست مرا تنبیه کند. ﴿مُلۡتَحَدًا﴾ (لحد): ملجأ و پناهگاه. ﴿إِلَّا بَلَٰغٗا﴾: تنها ابلاغ فرمان خداوند است که پناهگاه من در برابر خشم خداوند خواهد بود. ﴿رِسَٰلَٰتِهِ﴾ ج رسالة: پیامهای خداوند که پیامبر برای ابلاغ آنها بهسوی مردم برانگیخته شده بود. ﴿یَعۡصِ﴾ (عصی): نافرمانی و عصیان کند.
نکته: در آیهی 23 مرجع ضمیر «له» و صیغهی «خالدین» لفظ «مَن» است و چون لفظ «مَن» در لفظ مفرد بوده ضمیر مفرد «ه» هب آن برگشته است و چون در معنا جمع است از این رو خداوند صیغهی جمع «خالدین» را در مورد آن بهکار برده است.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ﴾: به دو صورت قابل معناست: 1- آنگاه که مشرکان عذاب را در دنیا و یا قیامت مشاهده کردند پس خواهند دانست که یاوران کدام یک از دو گروه مومن و کافر، ضعیفتر و کمتر هستند. 2- مشرکان به کارشان ادامه میدهند تا آنگاه که عذاب را مشاهده نمایند پس در آن زمان میخواهند دانست که... .
مفهوم کلی آیات:
ایمان به خداوند پایداری و اخلاص در عبادت تنها راه نجات از دشواریهای عذاب طاقتفرسای خداوند است. شرک در هر صورت و درجهای در نزد خداوند مردود است و با هیچ سخن و عملی قابل توجیه نیست. این مطلب اصل و زیربنای دعوت به یکتاپرستی است و پیام پیامآوران الهی نیز چیزی بیش از این نبوده است. مردمان در برابر دعوت دو گروهند: یا موحِّد خداپرست مُخلص و یا مشرک بیایمان.
مبحث چهارم: دانندهی غیب تنها خداست.
﴿قُلۡ إِنۡ أَدۡرِیٓ أَقَرِیبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ یَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّیٓ أَمَدًا ٢٥ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧ لِّیَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیۡهِمۡ وَأَحۡصَىٰ کُلَّ شَیۡءٍ عَدَدَۢا ٢٨﴾ [الجن: 25-28].
ترجمه:
«بگو: نمیدانم آیا نزدیک است آنچه وعده داده شدهاید یا اینکه پروردگارم برای آن زمانی معین قرار داده است! (25) دانای غیب است پس هیچ کس را بر غیبِ خویش آگاه نمیسازد (26) مگر پیامبری را که از او راضی شده است پس همانا (در آن زمان نیز) از پیش روی و پشت وی نگهبانی را رهسپار میکند (27) تا معلوم بدارد که به تحقیق، پیغامهای پروردگارشان را ابلاغ کردهاند. و (خداوند) به آنچه که در نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را به عدد برشمرده است (28)».
توضیحات:
﴿إِنۡ أَدۡرِیٓ﴾ ما أدْری: «إن» نافیه به معنای «ما» است. ﴿مَّا تُوعَدُونَ﴾: آنچه وعده داده شدهاید یعنی عذاب آخرت. ﴿أَمَدًا﴾: میعاد، مدت زمان، وقت معین، مراد از آیه این است که تنها خداوند زمان دقیق برپایی قیامت را میداند و هیچ کس حتی پیامبران از آن آگاهی ندارند. ﴿فَلَا یُظۡهِرُ﴾: آگاه و مطلع نساخته است. ﴿إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾: مگر پیامبری که خداوند به رسالت او رضایت داشته باشد و او را برای امر رسالت برگزیده باشد، پس او را بر پارهای امور غیبی آگاه میسازد که معجزهای بر اثبات نبوت وی باشد، مثل عیسی که به مردم خبر میداد چه چیزی خورده و یا در خانههایشان انباشتهاند و یا قرآن که به عنوان معجزه پیامبر اسلام در بردارندهی بسیاری امور غیبی از اهوال و اخبار قیامت است تا مردم از آنها عبرت بگیرند. ﴿یَسۡلُکُ﴾: روانه میسازند، میگمارد. ﴿مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ﴾: تمامی جوانب او. ﴿رَصَدٗ﴾: نگهبان، مراقب و محافظ. ﴿لِّیَعۡلَمَ﴾: تا این که بداند، مراد علم ظهوری خداوند است؛ یعنی علم خداوند ظاهر و محقق گردد و بندگان آگاه شوند که پیامبران پیامهای پروردگارشان را ابلاغ نمودهاند. ﴿رِسَٰلَٰتِ﴾ ج رسالة: پیامها. ﴿أَحَاطَ﴾: احاطه و آگاهی کامل دارد. ﴿أَحۡصَىٰ﴾: بر میشمرد، میشمارد. ﴿عَدَدَۢا﴾: عدد هر چیز را بر میشمرد و یا این که همه چیز را جداگانه سرشماری میکند.
مفهوم کلی آیات:
بدون شک وعید کافران فرا خواهد رسید و نهایت مهلتشان مرگشان خواهد بود، و این حقیقت است که مرگ هر شخص قیامت اوست و نهایت فاصله بین انسان و قیامت و وعدههای خداوند، پایان عمر دنیوی است، پس در هر زمان احتمال آن میرود که قیامت هر شخصی برپا شود و او را به فرجام کارهایش برساند و فراتر از این را نه کسی غیر از خدا میداند و نه نیازی به دانستن آن است و هر آن کس که پیوسته از زمان آن بپرسد بیشک هیچ غرضی نخواهد داشت مگر آن که قصد تباه نمودن عمر خویش را داشته باشد، پس حقا که خداوند آنچه را منفعت بنده در آن است بیان کرده و هیچ ناگفتهی مفیدی را برجای نگذاشته است.
برداشتها و فواید سوره:
1- محمد ص پیامبر و فرستاده شده بهسوی انس و جن است و همانگونه که انسانها لازم است تابع شریعت او شوند جنیان نیز باید به او ایمان آورند.
2- هرگاه خداوند إرادهی انجام کاری کند بستر مناسب را مهیا ساخته و اسباب و ابزار لازم را فراهم میآورد و با هر مانعی با شدت برخورد میکند و نابود میسازد.
3- علم خداوند بر همه اشیاء إحاطه دارد و هیچ چیز (هر چند بسیار کوچک و ناچیز) بدون علم و إرادهی او نه پدید آمده و نه تغییر مییابد.
4- علم غیب مخصوص خداوند است و هیچ مخلوقی أعم از جنس و إنس کوچکترین اطلاعی از مسائل غیبی ندارد مگر مواردی که برای برخی پیامبرانش جهت إقامهی حجت بیان داشته است.
5- نعمت و خوشی، امتحان خداوندی است پس هر آن که سپاس و شکرگزاری کرد روزیش افزون شود و هر کس ناسپاسی ورزد پس بداند عذاب خداوند دردناک است ﴿لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ﴾ [الحجر: 27].
6- مساجد، منازل و مکان عبادت خداوند است، از این رو هیچ کس اجازه ندارد در عبادت، چیزی را شریک او سازد و دست نیاز بهسوی غیر او دراز کند.
7- مشرکان نه تنها خود را از قبول دعوت محروم ساخته و به تکذیب آن پرداخته بودند بلکه دیگران را از شنیدن و اندیشیدن در آن باز میداشتند.
8- خدا و فرشتگانش یاریرسان مومنان موحّدند و آنها را در دنیا پشتیبانی و در آخرت حمایت میکنند اما مشرکان از چنین محرومند.
9- میزان توجه و حمایت خداوند به بندگانش براساس اخلاص و توجه بنده به خداست و هر چه این اخلاص و توجه بیشتر و قویتر گردد حمایت و توجه خداوند نیز بیشتر میشود و هر چه از میزان این اخلاص و توجه کاسته شود توجه خداوند نیز کمتر میشود تا جایی که ممکن است بنده در محضر خداوند کاملا بیاعتبار شود.
10- هر آنچه پیش گویان تحت هر نام و نشانی از امور غیبی ادعا کنند بیشک باطل بوده و دروغ بستن بر خداوند و مردم محسوب میشود، از این رو دوری از آنها واجب است.
11- عالّم جن، عالم ناشناختهای است و ما انسانها تنها از جنیان آن چیزهایی را میدانیم که خداوند در قرآن و پیامبر در احادیث برای ما نقل کردهاند. نمونههایی از این معلومات عبارتند از:
الف) تعریف جن: در لغت به معنای پوشش و اصطلاحاً مخلوقی غیر محسوس دارای عقل و اختیار خیر و شر که در فارسی به آن پری گویند.
ب) اصل و زمان خلقت جن: خداوند میفرماید: ﴿وَٱلۡجَآنَّ خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ مِن نَّارِ ٱلسَّمُومِ ٢٧﴾ [الحجر: 27]. یعنی جن را قبلاً (قبل از خلقت آدم) از آتش بدون دود آفریدیم. یا ﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ ١٥﴾ [الرحمن: 15]. یعنی جن را از زبانهی آتش آفریدیم. امام مسلم از امالمومنین عایشه روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «خُلِقَتْ الْمَلاَئِکَةُ مِنْ نُورٍ وَخُلِقَ الْجَانُّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ وَخُلِقَ آدَمُ مِمَّا وُصِفَ لَکُمْ». «ملائکه از نور، جن از آتش و انسان از آنچه برایتان وصف شده (گِل چسپنده) آفریده شده است».
ج) أشکال جن: جن قادر است به شکل انسان و حیوان درآید:
امام بخاری در حدیثی طولانی در باب وکالت، از ابوهریره نقل میکند که ایشان مسؤول حفاظت گندمهای زکات شد اما سه شب پیوسته شخصی به آن دستبرد میزد و هربار که ابوهریره او را دستگیر میکرد به خاطر ادعای فقط و عیالواری او را رها میکرد، اما هر بار قضیه را به پیامبر گزارش میداد و پیامبر نیز هر بار میفرمود: او برخواهد گشت، تا اینکه بعد از بار سوم، آن شخص در برابر گندمی که برداشته بود به ابوهریره قرائت آیةالکرسی را یاد داد که سبب محافظت او از شیطان میشود. ابوهریره زمانی که قضیهی سومین شب را برای پیامبر بازگو نمود ایشان فرمود: «أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاَثِ لَیَالٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ. قَالَ لاَ قَالَ ذَاکَ شَیْطَانٌ». «او به تو راست گفته است ولی خود دروغگوست، و ای ابوهریره، آیا میدانی که در این سه شب با چه کسی روبهرو شدهای؟ ابوهریره گفت: خیر، فرمود: آن شیطان بوده است».
امام مسلم از ابوذر نقل میکند که از رسول الله ص دربارهی سگ سیاه (و تفاوت آن با سگ قرمز و زرد) پرسیدم، پاسخ فرمود: «الْکَلْبُ الْأَسْوَدُ شَیْطَانٌ».
در صحیح بخاری نقل شده که رسول الله ص فرموده است: «إِنَّ عِفْرِیتًا مِنَ الْجِنِّ تَفَلَّتَ عَلَىَّ الْبَارِحَةَ - أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا - لِیَقْطَعَ عَلَىَّ الصَّلاَةَ ، فَأَمْکَنَنِى اللَّهُ مِنْهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْبِطَهُ إِلَى سَارِیَةٍ مِنْ سَوَارِى الْمَسْجِدِ، حَتَّى تُصْبِحُوا وَتَنْظُرُوا إِلَیْهِ کُلُّکُمْ، فَذَکَرْتُ قَوْلَ أَخِى سُلَیْمَانَ: ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓ﴾». «دیشب جن سرکشی با من درگیر شد تا نماز مرا به هم زند اما خداوند مرا بر او چیره گردانید. خواستم او را به یکی از ستونهای مسجد ببندم تا هنگام صبح همهی شما او را ببینید، اما به یاد سخن برادرم سلیمان افتادم که فرموده بود: پروردگارا! به من قدرتی عنایت فرما که بعد از من، شایستهی هیچ کسی نباشد».
امام مسلم از ابوسعید خدری روایت میکند که رسول الله ص دربارهی مرگ یکی از تازه دامادهای مدینه که بعد از کشتن ماری پیش آمد فرمود: «إِنَّ بِالْمَدِینَةِ جِنًّا قَدْ أَسْلَمُوا فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهُمْ شَیْئًا فَآذِنُوهُ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ فَإِنْ بَدَا لَکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّمَا هُوَ شَیْطَانٌ». «در مدینه جنهایی هستند که مسلمان شدهاند، پس هرگاه برخی از آنها را (در شکل مار) دیدید سه روز به آنها اعلام کنید و اگر بعد از آن مطمئن شدید آن را بکشید که همانا آن شیطان است».
د) طعام جن: استخوان و سرگین شتر که طهارت با آن جایز نیست. امام بخاری از ابوهریره نقل میکند که: رسول الله ص به من دستور داد تا برای استجاء (طهارت) سنگ بیاورم و فرمود: استخوان و سرگین حیوان نیاور. من نیز تعدادی سنگ در گوشهی لباسم گذاشتم و در کنار ایشان قرار دادم و رفتم. سپس بعد از فراغت رسول الله از ایشان علت را پرسیدم، پاذسخ داد: «هُمَا مِنْ طَعَامِ الْجِنِّ وَإِنَّهُ أَتَانِی وَفْدُ جِنِّ نَصِیبِینَ وَنِعْمَ الْجِنُّ فَسَأَلُونِی الزَّادَ فَدَعَوْتُ اللَّهَ لَهُمْ أَنْ لَا یَمُرُّوا بِعَظْمٍ وَلَا بِرَوْثَةٍ إِلَّا وَجَدُوا عَلَیْهَا طَعَامًا». «آن دو طعام جن است و گروهی از جنیان شهر نصیبین نزدم آمدند و آنان بهترین جنیان بودند، پس از من توشه خواستند، من نیز از خداوند برای آنان درخواست کردم که ایشان از هیچ استخوان و سرگینی نگذرند مگر اینکه بر روی آن غذا بیابند».
ھ) ازدواج جنیان: ازدواج بین آنها رواج دارد، زیرا خداوند دربارهی حوران بهشتی میفرماید: ﴿فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ ٥٦﴾ [الرحمن: 56]. یعنی: حوریان بهشتی را مردی از انسانها و جنیان قبل از ایشان (در دنیا) لمس نکرده است. همچنین خداوند تصریح میفرماید که ابلیس از جن است و ذریه و فرزند دارند: ﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢ ۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا ٥٠﴾ [الکهف: 50].
و) ازدواج با انسانها: ابن تیمیه میگوید: گاهی اوقات جنیان با انسانها نیز ازدواج میکنند و فرزندانی نیز از آنها به وجود میآید و این عادتی معروف بین آنهاست. ابراز علاقهی جنیان به انسانها، به کثرت ثابت شده است و این میتواند دلیلی بر وقوع آن نیز باشد هر چند از جهت شرع، امری ناپسند و غیر قابل پذیرش است. برخی بنابر آیهی ﴿فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ ٥٦﴾ [الرحمن: 56]. صلاحیت مشترک حوران بهشتی برای انس و جن در آخرت را به دنیا نیز تعمیم داده و آن را امری ممکن دانستهاند.
ز) مرگ جن: جنیان نیز همانند انسانها در هنگام برپایی قیامت خواهند مُرد زیرا جنیان نیز مشمول این آیه میباشند: ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦﴾ [الرحمن: 26]. یعنی: «هر آنچه بر روی زمین است (انس و جن) از بین خواهند رفت». امام بخاری از ابن عباس روایت میکند که رسول الله ص در دعا میفرمود: «أَعُوذُ بِعِزَّتِکَ الَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ الَّذِى لاَ یَمُوتُ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ یَمُوتُونَ» یعنی: «پناه میبرم به عزت تو که معبودی جز تو نیست، کسی که نمیمیرد درحالی که جن و انس میمیرند».
ح) أسماء جن در لغت عرب: 1- مطلق جن (جنّی) 2- جنهای خوب و بیآزار (عامر) 3- جنهای مزاحم کودکان (أشباح یا أرواح) 4- جن دارای خباثت و اذیت (شیطان) 5- جنی که حد أعلای خباثت را دارد (عِفریت).
ط) اماکن و مساکن جنیان: خانهها و شهرهای مخروبه و تهی از ایمان، بیابان، جنگل، کویر، اماکن نجس و حمامها، کشتارگاهها و طویلهی شتر (معاطن الإبل)، قبرستان و خانههای مسکونی. در صحیح بخاری از جابر بن عبدالله روایت شده که رسول الله ص فرموده است: «إِذَا اسْتَجْنَحَ اللَّیْلُ أَوْ قَالَ جُنْحُ اللَّیْلِ فَکُفُّوا صِبْیَانَکُمْ فَإِنَّ الشَّیَاطِینَ تَنْتَشِرُ حِینَئِذٍ فَإِذَا ذَهَبَ سَاعَةٌ مِنْ الْعِشَاءِ فَخَلُّوهُمْ وَأَغْلِقْ بَابَکَ وَاذْکُرْ اسْمَ اللَّهِ وَأَطْفِئْ مِصْبَاحَکَ وَاذْکُرْ اسْمَ اللَّهِ وَأَوْکِ سِقَاءَکَ وَاذْکُرْ اسْمَ اللَّهِ وَخَمِّرْ إِنَاءَکَ وَاذْکُرْ اسْمَ اللَّهِ وَلَوْ تَعْرُضُ عَلَیْهِ شَیْئًا». «هنگامی که شب میخواهد تاریک شود – و یا اینکه تاریک شد – کودکانتان را (از بیرون رفتن از خانه) نگه دارید، زیرا در این وقت، شیاطین پراکنده میشود ولی هنگامی که ساعتی از شب گذشت آنها را آزار بگذارید؛ سپس درِ خانهات را ببند و بسم الله بگو؛ و چراغت را خاموش کن و بسم الله بگو؛ دهانهی مَشکت را ببند و بسم الله بگو؛ ظرفت را بپوشان و بسم الله بگو اگر چه قطعه چوبی باشد که فقط بخشی از آن را بپوشاند».
ی) زشتی صورت شیطان: خداوند در مورد شجرهی زقّوم در جهنم میفرماید: ﴿إِنَّهَا شَجَرَةٞ تَخۡرُجُ فِیٓ أَصۡلِ ٱلۡجَحِیمِ ٦٤ طَلۡعُهَا کَأَنَّهُۥ رُءُوسُ ٱلشَّیَٰطِینِ ٦٥﴾: [الصافات: 64-65]. «درخت زقوم در عمق جهنم میروید. شکوفهی آن همچون سرهای شیاطین است». شیاطین بنابر این آیه، نمادی از زشتی و بدی است. امام مسلم از ابن عمر از رسول الله ص نقل میکند: «لا تَحَرَّوْا بِصَلاتِکُمْ طُلُوعَ الشَّمْسِ وَلا غُرُوبَهَا، فَإِنَّهَا تَطْلُعُ بِقَرْنَیْ شَیْطَانٍ». «هنگام طلول و غروب خورشید نماز نخوانید زیرا خورشید میان دو شاخ شیطان طلوع میکند». احادیث زیادی علت این نهی را، عبادت کافرین در این دو زمان دانسته است که شیاطین نیز در پی تزیین عمل آنها در این دو زمان میباشند.
ک) قدرت جنیان: 1- سرعت حرکت و انتقال ﴿قَالَ عِفۡرِیتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَۖ وَإِنِّی عَلَیۡهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٞ ٣٩﴾ [النمل: 39]: «عفریتی از جنّ گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزی برای تو میآورم و بر این [کار] سخت توانا و مورد اعتمادم». 2- سبقت بر انسانها در بسیاری چیزها ﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ ٣٣﴾ [الرحمن: 33]: «ای گروه جنّیان و انسیان، اگر میتوانید از کرانههای آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید. [ولی] جز با [به دست آوردن] تسلّطی رخنه نمیکنید». 3- قدرت علمی و فکری ﴿یَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا یَشَآءُ مِن مَّحَٰرِیبَ وَتَمَٰثِیلَ وَجِفَانٖ کَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِیَٰتٍ﴾ [سبأ: 13]. یعنی آن جنیان هر چه سلیمان میخواست درست میکردند، مثل معبدها، مجسمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوری همچون حوضچه و دیگهای ثابت.
ل) دین جنیان: ﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِکَۖ کُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدٗا ١١﴾ [الجن: 11]: «و از میان ما برخی درستکارند و برخی غیر آن، و ما فرقههایی گوناگونیم». که طبق آیات سوره جن، بر ادیان مختلفی هستند.
***
معرفی سوره: سورهی «نوح» مکی است و بعد از سورهی «نحل» نازل شده و مشتمل بر 28 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل: داستان قوم نوح و هلاکت آنها نمونهای بارز از این آیه در سورهی معارج است که ﴿إِنَّا لَقَٰدِرُونَ ٤٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ﴾ [المعارج: 40-41]. یعنی «ما قادریم بهتر از آنها را جایگزین آنها کنیم». همچنین به صورت متوالی این سه سورهی أخیر (حاقه، معارج و نوح) در مورد مکذّبین و عذاب دنیوی و أخروی آنها و بیان نمونههایی از شیوهی تکذیب و إنکار آنان بحث میکند و علاوه بر آن، در این سوره برای تسلای خاطر پیامبر ص، زندگی نوح ÷ و اسلوب دعوتشان و چگونگی موضعگیری عنادآمیز قومش و سرانجام شوم آنان به ترسیم درآمده است.
محور سوره: درسهای دعوی از قصهی نوح و بیان شیوهی برخورد با مکذّبین.
سوره دارای سه مبحث است:
مبحث اول: ایمان: توبهی اعتقادی
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَکَ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ١ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ ٢ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ ٣ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرۡکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا یُؤَخَّرُۚ لَوۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤﴾ [نوح: 1-4].
ترجمه:
به نام خداوند بخشایندهی مهربان
«بهراستی که ما نوح را بهسوی قومش فرستادیم که قومت را هشدار بده قبل از آنکه عذابی دردناک بر آنها فرود آید (1) گفت: ای قوم من، همانا من برای شما بیمدهندهای آشکارم (2) که خداوند را پرستش کنید و از او پروا بدارید و مرا فرمان برید (3) (تا خداوند) پارهای از گناهانتان را برای شما ببخشاید و (سرآمد) شما را تا مدتی معین به تأخیر اندازد، همانا زمان معین خداوند هرگاه فرا رسد به تأخیر انداخته نشود، اگر شما بدانید (4)».
توضیحات:
﴿نُوح﴾: شیخ الأنبیاء نوح ÷، ششمین نسل از فرزندان آدم (از نوادگان شیث بن آدم)، اولین پیامبر مرسَل با طولانیترین زمان حیات دعَوی، یعنی 950 سال، اولین پیامبر اولوالعزم، ساکن و مبعوث در سرزمین عراق. ﴿عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾: عذاب توفان در دنیا و آتش سوزان در جهنم. ﴿نَذِیرٞ مُّبِینٌ﴾: ترسانندهای آشکار که دعوتش با دلیل و برهان قاطع همراه است. ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ﴾: عبادت خداوند سبب ایجاد ترس و پرهیزکاری میشود، از این رو در پرتو آن، سخن حق را از هر شخصی میتوان شنید و پذیرفت. در حقیقت عبادت به انسان شناخت حقیقی از خداوند میبخشد و همین سبب ایجاد ترس از خدا میگردد و نهایتاً انسان را به فرمانبرداری و تسلیم در برابر تمامی فرامین او وا میدارد. ﴿یَغۡفِرۡ لَکُم﴾: ایمان سبب آمرزش تمامی گناهانی میشود که شخص در حال کفر و شرک مرتکب شده است؛ یعنی ایمان، توبهای اعتقادی است اما گناهانی که شخص بعد از ایمانش مرتکب میشود برای آمرزش نیاز به توبهی مجدد دارد. واژهی ﴿مِّن ذُنُوبِکُمۡ﴾ اشاره به گناهان قبل از ایمان دارد و «مِن» تبعیضیه است و برخی مفسرین آن را زائده دانستهاند، یعنی ﴿یَغۡفِرۡ لَکُم ذُنُوبِکُمۡ﴾. ﴿یُؤَخِّرۡکُمۡ﴾: اجل انسان هیچگاه به تأخیر نمیافتد (ادامهی آیات) اما مراد از تأخیر أجل در این آیه ممکن است به دو صورت باشد: 1- هلاک نشدن به وسیلهی عذاب و تأخیر مرگ تا زمان معین خود (یعنی هلاکت دنیوی از آنها برداشته میشود) 2- ایجاد برکت در عمر، یعنی به سبب ایمان، زندگی انسان ارزش معنوی و حقیقی پیدا میکند.
مفهوم کلی آیات:
سنت خداوند در هر قومی بر این منوال بوده که قبل از حکم بر هلاکت آنها به سبب ظلم و کفرشان، پیامبری از جنس و زبان خودشان بر آنان نازل شده است تا به آنان هشدار دهد و حجت را برایشان تمام نماید. محور دعوت نوح بر اساس مبادی سهگانه، یعنی عبادت خدا، تقوا و اطاعت از رسول بود، زیرا عقل سلیم حکم میکند که خداپرستی نیازی به إقامهی دلایل و براهین ندارد و هر چه پیامبر میگوید در حقیقت تذکر و یادآوری و خط مشی برای عبادت است اما طبیعت مادی انسان، غالب اوقات بر عقل او سبقت میگیرد، لذا در آن زمان لازم است این نفس سرکش با وعدههای شیرین نعمت سرگرم شود تا شاید بدین وسیله آرام و قرارا گیرد و عظمت و رحمت خداوند را بهتر درک کند و سپسگزاری نماید، بنابراین در ادامهی آیات سوره، نوح در دعوت خویش از شیوهی وعده دادن به نعمت و بیان عظمت خداوند بسیار بهره میبرد.
مبحث دوم: تدوام و تنوع دعوت
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوۡتُ قَوۡمِی لَیۡلٗا وَنَهَارٗا ٥ فَلَمۡ یَزِدۡهُمۡ دُعَآءِیٓ إِلَّا فِرَارٗا ٦ وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِیَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ ٱسۡتِکۡبَارٗا ٧ ثُمَّ إِنِّی دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا ٨ ثُمَّ إِنِّیٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا ٩ فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ إِنَّهُۥ کَانَ غَفَّارٗا ١٠ یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡکُم مِّدۡرَارٗا ١١ وَیُمۡدِدۡکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ جَنَّٰتٖ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ أَنۡهَٰرٗا ١٢ مَّا لَکُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا ١٣ وَقَدۡ خَلَقَکُمۡ أَطۡوَارًا ١٤ أَلَمۡ تَرَوۡاْ کَیۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا ١٥ وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِیهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا ١٦ وَٱللَّهُ أَنۢبَتَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا ١٧ ثُمَّ یُعِیدُکُمۡ فِیهَا وَیُخۡرِجُکُمۡ إِخۡرَاجٗا ١٨ وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا ١٩ لِّتَسۡلُکُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا ٢٠﴾ [نوح: 5-20].
ترجمه
«(نوح) گفت: پروردگارا، به راستی که من قوم خود را شب و روز دعوت دادم (5) پس دعوت من جز فرار چیزی به آنها نیفزود (6) و من هر بار دعوتشان دادم تا (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی انگشتانشان را در گوشهایشان نهادن و جامههاشان بر خود پیچیدند و (بر کفر خویش) پافشاری کردند و سخت تکبر ورزیدند (7) آنگاه من آشکارا آنها را دعوت دادم (8) سپس (دعوت را) برایشان علنی ساختم و بسیار پنهانی با آنها در میان گذاشتم (9) پس گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بس آمرزنده است (10) تا آسمان را پیاپی بر شما فرو ریزد (11) و شما را با (بخشیدن) مالها و فرزندان یاری رساند، و بوستانهایی برایتان قرار دهد، و برای شما جویبارهایی پدید آوَرَد (12) شما را چه شده است که برای خداوند، بزرگی را باور ندارید! (13) در حالی که شما را مرحله به مرحله آفرید (14) آیا ندیدید که چگونه خداوند هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید! (15) و ماه را در میان آنها پرتوافشان قرار داد و خورشید را (چراغی) درخشنده ساخت. (16) و خداوند شما را به شگفتی از زمین رویایند (17) آنگاه شما را به آن باز میگرداند و حیرتآور بیرونتان میآورّد. (18) و خداوند زمین را برای شما گسترده ساخت (19) تا راههای وسیعی از آن را در پیش گیرید (20)».
توضیحات:
﴿لَیۡلٗا وَنَهَارٗا﴾: اشاره به دعوت شبانهروزی نوح دارد که اولین درس دَعَوی سوره است. ﴿إِلَّا فِرَارٗا﴾: واکنش بسیاری از مردم نسبت به دعوت است که به جای إقبال و سعی در پذیرش، پیوسته از دعوت گریزانند اما این واکنش نامناسب نباید سبب دلسردی داعی شود و این دومین درس دعوی سوره است. ﴿جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ﴾: مراد قسمتی از انگشت است که جهت جلوگیری از شنیدن در گوش فرو میبردند. ﴿ٱسۡتَغۡشَوۡاْ﴾: جامهشان را بر خود پوشاندند، بهگونهای که نوح را نبینند و سخن او را نشنوند و این رفتار آنها، سومین درس دعوی سوره است، بدین معنا که همیشه داعی، باید انتظار هرگونه مخالفتی را داشته باشد و در این میان هیچ واکنشی را از آنان عجیب و غیر منتظره نداند. ﴿أَصَرُّواْ﴾: اصرار ورزیدند و بر کفر خود ثابت قدم ماندند. ﴿ٱسۡتَکۡبَرُواْ﴾: خود را بزرگ پنداشتند و به گردنکشی پرداختند. ﴿ٱسۡتِکۡبَارٗا﴾: مفعول مطلق است، یعنی استکبار شدید و گردنکشی در برابر همه کس و همه چیز؛ در این جا مراد این است که هم خودشان از قبول دعوت سرباز زدند و هم دیگران را از قبول دعوت باز داشتند و این چهارمین درس دعوی سوره است، زیرا با نپذیرفتن دعوت، خود را از قبول حقیقت بینیاز دانسته و به واسطهی تکبر و جهالت، خویشتن را از دیگران آگاهتر و داناتر میدانستند. ﴿جِهَارٗا﴾: به صورت جهری و آشکارا. ﴿أَعۡلَنتُ لَهُمۡ﴾: دعوت را برای آنها علنی ساختم. ﴿أَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ﴾: به صورت بسیار سری آنها را دعوت دادم؛ این آیه پنجمین نکتهی دعوی سوره است و آن این که تبلیغ و دعوت باید به گونهها و شیوههای متنوع باشد و همانگونه که تأثیرپذیری در جمع نسبت به افرادی بیشتر است در مقابل اشخاصی نیز دعوت سرّی و خصوصی برای آنها بسیار مفیدتر و مؤثرتر واقع میشود.
نکته: مراحل و شیوههای مختلف دعوت را طبق این آیات به سه مرحله میتوان تقسیم کرد: 1- دعوت جهری و عمومی در محافل گوناگون با صدای بلند، که نوح پیامبری خود را در آن محافل اعلان نمود 2- دعوت علنی که گروه گروه و افراد مختلف را علنا به قبول دعوت فرا میخواند 3- دعوت سرّی که مخفیانه صورت میگیرد تا هم دعوتگر بتواند بهتر حقایق را مطرح کند و هم دعوت شونده از قبول دعوت ترسی نداشته باشد.
﴿ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ﴾: از کفرتان برگردید و از پروردگارتان طلب بخشش کنید ﴿یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ﴾: آسمان را بر شما میباراند، یعنی باران بر شما میبارد و این ششمین درس دعوی است، بدین مضمون که گناه زیاد، روزی را بر انسان تنگ میکند و در مقابل، استغفار و برگشت از گناه سبب فراخی رزق و إعادهی رحمت خداوند میشود، پس در هنگام قحطسالی و کمبارانی باید مردم را به استغفار فرا خواند، همانگونه که رسول الله ص نیز ما را به این عمل سفارش فرموده است. ﴿مِّدۡرَارٗا﴾ (درّ): بسیار ریزان و مداوم. ﴿یُمۡدِدۡکُم﴾ (مدد): مال و فرزند زیادی به شما میبخشد و بدین سان شما را یاری میکند. ﴿جَنَّٰتٖ﴾ ج جَنَّة: بساتین و باغها. ﴿أَنۡهَٰرٗا﴾ ج نَهر: جویبار و نهر. از مجموع این دو آیه علاوه بر عنایت خاص خداوند نسبت به مؤمنین، هفتمین درس دعوی سوره برداشت میشود، و آن این که از ابزار بسیار مؤثر در امر دعوت، ترغیب و تشویق و وعدههای شیرین به نعمتهای خداوند أعم از دنیوی و أخروی است. ﴿مَّا لَکُمۡ﴾: شما را چه شده است؟ ﴿لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ﴾: به خداوند امید و باور ندارید. ﴿وَقَارٗا﴾: سنگینی، هیبت و قدرت، یعنی چرا عظمت خداوند را درک نمیکنید و از او نمیترسید. ﴿أَطۡوَارًا﴾ ج طَور: مراحل مختلف خلقت مثل نطفة، علقة، مضغة و...﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ﴾؟ آیا ملاحظه نمیکنید و نمیبینید؟ ﴿طِبَاقٗا﴾: طبقه طبقه و تو در تو که هر کدام بر بالای دیگری واقع است. ﴿نُورٗا﴾: روشنایی که زمین از شعاع آن بهره میبرد اما در ذات خود ایجاد نور نمیکند. ﴿سِرَاجٗا﴾: چراغی که نور تولید میکند و همه چیز از پرتو نورش به اندازهی نیاز بهره میبرد. ﴿أَنۢبَتَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا﴾: شما را همچون گیاه از زمین رویانید، منظور سه چیز میتواند باشد: الف) اشاره به اصل خلقت آدم که خاک است همانگونه که بستر رویش گیاهان نیز خاک است. ب) منبع تغذیهی انسان که مستقیم یا غیر مستقیم از خاک است و در واقع ما پروردهی خاک هستیم. ج) اگر «نباتاً» را در این آیه مفعولٌ به بدانیم ترجمه آیه چنین میشود: خداوند گیاهان را از زمین برای شما رویانید. ﴿یُعِیدُکُمۡ فِیهَا﴾: به زمین برگردانده میشوید (بعد از مرگ به قبر). ﴿یُخۡرِجُکُمۡ إِخۡرَاجٗا﴾: بسیار عجیب و شگفتآور شما را از زمین بیرون میآورد (رستاخیز و برانگیخته شدن از قبر). ﴿بِسَاطٗا﴾: همچون فرشی برای شما گسترانید تا شما به راحتی بر آن آرام گیرید و زندگی کنید.
نکته: از این آیه استنباط کردهاند که زمین کُروی نیست حال آن که این برداشت نمیتواند درست باشد، زیرا گستردگی زمین نسبی است و هر چقدر محیط یک کُره بزرگتر باشد به همان اندازه إنحنای آن کمتر احساس میشود تا جایی که تصور میشود اصلاً إنحنایی وجود ندارد. ﴿لِّتَسۡلُکُوا﴾ (سلک): تا این که بپیمایید. ﴿سُبُل﴾ ج سبیل: راهها. ﴿فِجَاجٗا﴾ ج فَج: راه گشاده و وسیع، یعنی زمین را به گونهای قرار داده که گشت و گذار در آن بسیار آسان است. از مجموع این آیات این مطلب مهم برداشت میشود که یکی از راههای پذیرش دعوت، بیان عظمت خداوند و به طور کلی خداشناسی است، زیرا اگر انسان خداوند را واقعاً آن گونه که هست بشناسد دیگر هیچ گاه نافرمانی او نمیکند و بدین خاطر خداوند در آیات زیادی از قرآن به معرفی خود پرداخته است و این هشتمین درسی است که از این سوره برداشت میشود.
مفهوم کلی آیات:
مبنای دعوت نوح بر پایهی تداوم و تنوع بود. تدوام و استمرار دعوت بدین معنا که هیچ لحظهای از شبانهروز را خالی از تأثیر نمیدانست، چرا که حالات روحی انسان در زمانهای مختلف به یک شکل نیست و چه بسا لحظات آرام و آزادی در شبانهروز برای آدم پیش آید که به حقایق، واقع بینانهتر بنگرد و نسبت به آن قانع و تابع شود. تنوع در دعوت یعنی به کارگیری أسلوبهای مختلف مثل دعوت سری، جهری و علنی که هر حالت و أسلوب میتواند بر گروه خاصی تأثیرگذار باشد یا أسلوب وعده و وعید، بیان عظمت و معرفت خداوند، آگاهسازی انسان نسبت به ضعف عمومی خویش و پیامدهای مثبت و منفی قبول یا ردّ دعوت که دعوتگر باید به فراخور حال مخاطبین، از تمامی این أسالیب و حالت بهره ببرد.
مبحث سوم: شکوِهی نوح از مکذبین معاند
﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِی وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ یَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا ٢١ وَمَکَرُواْ مَکۡرٗا کُبَّارٗا ٢٢ وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ وَقَدۡ أَضَلُّواْ کَثِیرٗاۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِینَ إِلَّا ضَلَٰلٗا ٢٤ مِّمَّا خَطِیٓـَٰٔتِهِمۡ أُغۡرِقُواْ فَأُدۡخِلُواْ نَارٗا فَلَمۡ یَجِدُواْ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَنصَارٗا ٢٥ وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا ٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا ٢٧ رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیۡتِیَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِینَ إِلَّا تَبَارَۢا ٢٨﴾ [نوح: 21-28].
ترجمه:
«نوح گفت: پروردگارا، همانا اینها مرا نافرمانی کردند و کسی را پیروی کردند که مال و فرزندش جز زیان چیزی به او نیفزود (21) و نیرنگی بس بزرگ زدند (22) و گفتند: هرگز خدایانتان را رها نکنید، و رها نکنید وَدّ و سُواع و یغوث و یعوق و نسر را (23) و (بدین سان) بسیاری را گمراه نمودند، (خدایا!) به ستمکاران جز گمراهی میفزای (24) (پس) به کیفر گناهانشان غرق گشتند سپس به آتش درآورده شدند، پس برای خود در برابر خدا یارانی نیافتند (25) و نوح گفت: پروردگارا، بر روی زمین از کافران هیچ کس را برجای مگذار (26) چرا که اگر تو آنان را برجای بگذاری بندگانت را گمراه سازند و جز بدکارِ کافر نزایند (27) پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را ببخشای و هر مؤمنی را که به خانهام درآید و زنان و مردان مؤمن را (نیز ببخشای)، و ستمگران را جز نابودی میفزای! (28)».
توضیحات:
﴿وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ یَزِدۡهُ﴾: مراد از لفظ «مَن» ثروتمندان و رؤسایی بودند که کوچکترها و ضعیفان، احترام ویژهای به آنان میگذاشتند و گوش به فرمان آنها بوده و سخنان آنها را بر هر گفتاری ترجیح میدادند فقط به خاطر آن که مال و مقام دارند و یا این که داری پسرانی هستند که پشتیبان و قدرتشان محسوب میشوند هر چند ایشان هیچ منفعتی جز خسران دنیا و آخرت نصیب آنان نکردند. ﴿مَکَرُواْ﴾: اشاره به حیلهها و ترفندهایی است که کافران برای مقابله با نوح به کار میبردند، مثل شوراندن نادانان علیه نوح و منحرف ساختن أنظار مردم بهسوی خودشان با استفاده از مال و ثروت. ﴿کُبَّارٗا﴾: صیغهی مبالغه از «کِبَر» به معنای در نهایت بزرگی. ﴿لَا تَذَرُنَّ﴾: (نون تأکید ثقیله) هیچ گاه رها نکنید. ﴿ءَالِهَتَکُمۡ﴾ ج إله: خدایان، منظور بتهایشان است که در اصل انسانهای صالحی بودند اما بعد از وفاتشان به تحریک إبلیس، بتهایی به نام آنها ساخته و اندک اندک مورد پرستش واقع شد که نام بزرگترین آنها در ادامه ذکر میشود. ﴿وَدّ﴾: قبیلهی کلب در درمة الجندل. ﴿سُوَاع﴾: بت قبیلهی هُذَیل. ﴿یَعُوقَ﴾: بت قبیلهی عطیف. ﴿نَسۡر﴾: بت قبیلهی حِمْیَر. ﴿وَقَدۡ أَضَلُّواْ﴾: مرجع ضمیر به أصنام و رؤسا برمیگردد، یعنی رؤسا و ثروتمندان به واسطهی این بتها بسیاری را به گمراهی کشاندند. ﴿إِلَّا ضَلَٰلٗا﴾: مگر گمراهی بیشتر جهت عذاب و هلاک بیشتر. ﴿مِّمَّا﴾: «ما» در این جا زائده و برای تأکید است. ﴿خَطِیٓـَٰٔتِهِمۡ﴾ ج خطیئة: گناهانشان که کفر و عصیان را شامل میشد. ﴿أَنصَار﴾: یاورانی که عذاب را از آنها برطرف سازند، مثل بتها و یا کسانی که تحت الأمر آنان بودند. ﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ﴾: دعای نوح بعد از این خبر خداوند بود که ﴿لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ﴾ [هود: 36]: «جز آن کسانی که ایمان آوردند دیگر کسی از قومت ایمان نخواهد آورد». این مطلب نهمین درس دعوی سوره است، یعنی هیچ گاه نباید از هدایت قومی ناامید شد مگر زمانی که تمامی حجتها بر او تمام شده و کوچکترین امیدی به هدایت در آنها باقی نمانده باشد و چون این مطلب نیز بر ما پوشیده است از این رو هیچ گاه نباید دست از دعوت برداشت. ﴿دَیَّارًا﴾: اصل این واژه «دَیْوار» است واو قلب به یاء و سپس در همدیگر ادغام شده است؛ کسی که ساکن (دار) خانه است یا کسی که بر روی زمین دور میزند و زندگی میکند؛ منظور این است که هیچ کافری را رها مساز مگر این که او را هلاک سازی. ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ﴾: این ادعای نوح به سبب تجربهی نه صد و پنجاه سالهای است که پیوسته آنها را دعوت داده بود تا جایی که گفتهاند هر پدری دست پسرش را میگرفت و او را بهسوی نوح میبرد و میگفت: ای پسر! از این شخص دوری کن چون که دروغگوست و این را پدرم به من گفته است؛ پسر نیز بعد از پدر شدن همین رفتار را با پسرش انجام میداد. ﴿فَاجِرٗا﴾: گناهکاری که بر گناهش پایبند است. ﴿کَفَّار﴾: بسیار کافر و ناسپاس نعمت. ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِی﴾: تمامی مردان و زنان مؤمن از آغاز تا قیامت زیر این دعای نوح وارد میشود. ﴿لِمَن دَخَلَ بَیۡتِیَ﴾: منظور از «بیتی» چند چیز میتواند باشد: مسجدم، منزلم یا دینم. ﴿تَبَارَۢا﴾ (تبر): هلاکت و نابودی، و متقابلاً این آیه نیز تمامی ظالمین روی زمین را تا قیامت در برمیگیرد.
مفهوم کلی آیات:
نوح ÷ مدت نهصد و پنجاه سال به دعوت و تبلیغ پرداخت و در امر دعوت از هر فرصت، زمان و اسلوبی بهره برد اما آنگاه که إرادهی هدایت از سوی خداوند نباشد دیگر هیچ أسلوبی کارساز نخواهد بود، لذا دست به دعا برداشت و از خداوند هلاکت تمامی کافران و فاجران را مسئلت داشت تا زمین از پلیدیهای آنها پاک شود و آنانی که مطیع خدا شدهاند از وسوسههای فتنهانگیز اینان در امان بمانند و مؤمنین را نیز دعا نمود که خداوند از تقصیرات آنها بگذرد و خالصانه در پرتو آئین خویش مصون دارد. آری! این سرنوشت تکذیب است و هیچ گریزی از آن نیست و هر آنچه را خدا حکم کند همان شود و کسی را نیز یارای مابله با آن نبوده و نخواهد بود مگر برگشت به درگاه او به امید بخشش و جبران مافات و تنها این راه تجات است و بس.
برداشتها و فواید سوره:
1- مهربانی، نرمی، حکمت، موعظه و جدلهای مؤثر، ابزار کار یک دعوتگر است و در مقابل، تندخویی و ترشرویی آفتی است که تأثیرات دعوت را از ریشه میخشکاند.
2- نجات آدمی در پرتو سه اصل شکل میگیرد: عبادت، تقوا و اطاعت از پیامبر ص.
3- نصرت و هلاکت هر امت، زمانهای خاصی را میطلبد که هیچ تقدیم و تأخیری در آن نیست.
4- تداوم و تنوع، از خصایص مشترک دعوت پیامبران است و شایستهی هر دعوتگری است که خود را به آن بیاراید.
5- ایمان به خداوند چیزی جز إقرار به عظمت و سپاس نعمت نیست و هر چه ایمان فزونی یابد نعمت فراوانتر میشود، در مقابل، کفر شامل تکبر در برابر خداوند و ناسپاسی در برابر نعمت است و هر چه بیشتر شود محرومیت از نعمت نیز فزونی مییابد مگر این که خداوند هلاکت را در قالب نعمت إراده کرده باشد.
6- تفکر در آفرینش و آگاهی از نعمتهای الهی سبب ایجاد و تقویت ایمان میشود.
7- آنگاه که تمامی حجتها بر ظالمین تمام شود انسان میتواند برای پاکسازی زمین از پلیدیهای ذاتی و اعتقادی کافران دعا کند و نابودی آنها را طلب نماید.
8- از مظاهر عدل خداوند، عقوبت ظالم و حمایت مومن است، بنابراین ظالم هیچگاه از دست انتقام و خشم إلهی در أمان نخواهد بود و مومن نیز همیشه خدا را یاریگر و همراه خود میبیند و این سنت پایدار خداوند در هستی است.
9- روابط ایمانی باید قویتر و استوارتر از رابطهی خویشاوندی باشد و مبنای رفتار مردم باید بر پایهی ایمان و تقوا باشد تا نسب و طایفه.
10- چندین مرتبه در قرآن از هفت آسمان یاد شده اما برای ما مبهم مانده است که منظور حقیقی از این هفت آسمان چیست و چند آسمان از آن برای ما قابل رؤیت است؟ مشهورترین جوابی که به این مسأله دادهاند این است که هر آنچه از ماه و ستارگان و سیارات قابل دیدن است مربوط به نزدیکترین آسمان به زمین یعنی آسمان دنیاست و شش آسمان دیگر برای ما قابل رؤیت نیست و جزء امور غیبی است که باید به آن ایمان داشت.
11- در مسند أحمد، سنن تِرمذی و سنن أبو داود از ابوسعید خُدری روایت شده که او از پیامبر ص شنیده است: «لا تُصَاحِبْ إِلاَّ مُؤْمِنًا وَلا یَأْکُلْ طَعَامَکَ إِلاَّ تَقِیٌّ». «جز با مومن همنشینی نکن و غذایت را جز پرهیزکار نخورد».
***
معرفی سوره: سورهی «معارج» یا «سأل سائل» مکی است و بعد از سورهی «حاقة» نازدل شده است و 44 آیه دارد.
مناسبت آن با سورهی قبل: بحث قیامت، احوال کافران در آن زمان به همراه صفات نمازگزاران ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ﴾ موضوعات مشترک این دو سوره را تشکیل میدهند تا جایی که این سوره را تتمّه و کامل کنندهی موضوعات سورهی حاقه دانستهاند.
محور سوره: 1- انکار قیامت و استهزا از دعوت پیامبر 2- اوصاف نماز گزاران
سوره دارای سه مبحث است:
سبب نزول: کفار مکه پیوسته بعثت را تکذیب و پیامبر را مسخره میکردند؛ آنچه را که از عذاب به آنها وعده داده میشود غیر واقع و بلکه عجیب و دروغ میپنداشتند تا این که یکی از آنها به نام نضر بن حارث احمقانه درخواست عذاب کرد: ﴿ٱللَّهُمَّ إِن کَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِکَ فَأَمۡطِرۡ عَلَیۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٖ﴾ [الأنفال: 32] «خدایا! اگر این سخنان حقیقتی از نزد توست پس بر ما باران سنگ بباران یا عذابی دردناک بر مانازل کن» لذا خداوند این آیات را نازل کرد: ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ﴾ و آن شخص نیز در غزوهی بدر به هلاکت رسید.
مبحث اول: در خواستی عجولانه و نابخردانه
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ لِّلۡکَٰفِرِینَ لَیۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِی ٱلۡمَعَارِجِ٣ تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَیۡهِ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ٤ فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِیلًا٥ إِنَّهُمۡ یَرَوۡنَهُۥ بَعِیدٗا٦ وَنَرَىٰهُ قَرِیبٗا٧ یَوۡمَ تَکُونُ ٱلسَّمَآءُ کَٱلۡمُهۡلِ٨ وَتَکُونُ ٱلۡجِبَالُ کَٱلۡعِهۡنِ٩ وَلَا یَسَۡٔلُ حَمِیمٌ حَمِیمٗا١٠ یُبَصَّرُونَهُمۡۚ یَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ یَفۡتَدِی مِنۡ عَذَابِ یَوۡمِئِذِۢ بِبَنِیهِ١١ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِیهِ١٢ وَفَصِیلَتِهِ ٱلَّتِی تُٔۡوِیهِ١٣ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ یُنجِیهِ١٤ کَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ١٥ نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ١٦ تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ١٧ وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ١٨﴾
ترجمه:
به نام خداوند بخاشیندهی مهربان
«خواهندهای عذاب واقعشوندهای را طلبید (1) برای کافران، آن (عذاب) هیچ بازدارندهای ندارد (2) از جانب خدایی که دارای درجات والایی است (3) فرشتگان و روح در روزی که طول آن پنجاه هزار سال است بهسوی او بالا میروند (4) پس صبر کن صبری زیبا (5) همانا ایشان آن (عذاب) را دور میبینند (6) و ما آن را نزدیک میبینیم (7) روزی که آسمان چون فلز گداخته شود (8) و کوهها چون پشم رنگین گردند (9) و هیچ دوست صمیمی از (حال) دوست صمیمی نپرسد (10) (حال آنکه) به همدیگر نشان داده شوند، گناهکار آرزو میکند کاش عوض دهد برای رهایی از عذاب آن روز پسرانش را (11) و همسر و برادرش را (12) و طایفهاش که او را پناه میدهد (13) و هر کس که در زمین است همگی را، تا (شاید) او را برهاند (14) هرگز (این آرزوی محالی است) همانا آن (آتش) شعلهور است (15) پوست را به تندی از سر برکَند (16) فرا میخواند کسی را که پشت کرد و روی گرداند (17) و جمع کرد سپس ذخیره نمود (18)».
توضیحات:
﴿سَآئِلُۢ﴾: پرسنده، خواستار، درخواست کننده. ﴿وَاقِع﴾: واقعشونده که وقوع آن قطعی است، صفت اول عذاب. ﴿لِّلۡکَٰفِرِینَ﴾: برای کافران، یعنی عذابی که قطعاً بر کافران فرود خواهد آمد. ﴿دَافِعٞ﴾: دفعکننده، جلوگیرنده، صفت دوم عذاب، یعنی کسی مانع رسیدن عذاب به کافران نیست. ﴿مِّنَ ٱللَّهِ﴾: عذابی که از جانب خداست. ﴿ذِی ٱلۡمَعَارِجِ﴾ ج مِعرَج: (محل عروج)، اصل در معراج بالا رفتن و صعود است و در اینجا منظور درجات عالی و مراتب والاست که برای ملائکه قرار داده شده است؛ به معنای آسمان هم ذکر شده است، یعنی مالک آسمانها (صفت برای الله). ﴿ٱلرُّوحُ﴾: جبرئیل ﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمۡرٖ ٤﴾ [القدر: 4]. ﴿إِلَیۡهِ﴾: بهسوی او؛ یعنی ملائکه و روح بهسوی الله یا عرش او یا مکان مأموریت هر کدام از خودشان بالا میروند. ﴿خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾: این عروج، در روزی به بلندای پنجاه هزار سال دنیوی به طول میانجامد، منظور طول مدت قیامت تا تعیین تکلیف نهایی مردم است.
نکته: دربارهی آیهی ﴿... فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾ چند قول وجود دارد:
الف) بین عرش خداوند تا أسفل السافلین مسافتی به طول پنجاه هزار سال است.
ب) فاصلهی زمانی بین دنیا و آخرت.
ج) مدت زمان محاسبهی أخروی است که برای کافران پنجاه هزار سال به طول میانجامد و برای مؤمنین بسیار اندک و زودگذر است. (تفسیر إبن کثیر، سورهی معارج).
﴿صَبۡرٗا جَمِیلًا﴾: صبری جمیل که هیچ جزع و فزع و بیتابی در آن نباشد. ﴿مُهۡلِ﴾: فلز گداخته شامل مس، سرب، نقره و...، منظور از بین رفتن پیوستگی، استواری و انسجام آسمان است. ﴿ٱلۡعِهۡنِ﴾: پشم رنگی حلاجی شده، منظور حالات کوهها در هنگام برپایی قیامت است که ابتدا تبدیل به شن روان، سپس شبیه به پشم زده شده، و نهایتاً همچون ذرات معلق در هوا میگردد. ﴿حَمِیمٌ﴾: دوست و خویشاوند صمیمی. ﴿یُبَصَّرُونَهُمۡ﴾: به همدیگر نشان داده شده و شناسانده میشوند؛ یعنی یک شخص، پدر، برادر، دوست و خویشان خویش را میبیند اما هیچ سخنی با آنها نمیگوید. ﴿یَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ﴾: گناهکار دوست دارد و آرزو میکند. ﴿لَوۡ﴾: اگر، کاش. ﴿یَفۡتَدِی﴾: فدیه دهد، عوض دهد، جریمه بپردازد، اصل لغت فدیه به معنای پرداخت یک چیز در مقابل چیز دیگر است و در این جا فدا کردن پدر، برادر و خویشان در مقابل رهایی از عذاب قیامت است. ﴿صَٰحِبَتِهِ﴾: همسر، زیرا همراه و همنشین شوهر است. ﴿فَصِیلَتِهِ﴾: جدا شده، و به طایفهی هر شخص فصیله گویند، زیرا جدا شده از پیکرهی آن است و حکم مَفْصلی از مفاصل آن را دارد. ﴿تُٔۡوِیهِ﴾ (أَوَی): او را پناه میدهد و در زیر پوشش خود میگیرد ﴿لَظَىٰ﴾: آتش جهنم که شعلهور است و زبانه میکشد. ﴿نَزَّاعَةٗ﴾: بسیار جدا کننده. ﴿شَّوَىٰ﴾ ج شواة: پوست سر، گوشت ساق پا. ﴿أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ﴾: پشت کرد به حقیقت و روی گرداند از طاعت، یعنی در نیت به تکذیب پرداخت و در عمل نیز فرمانبرداری و عبادت را ترک نمود. ﴿جَمَعَ﴾: جمع نمود مال را. ﴿فَأَوۡعَىٰٓ﴾ (وَعَی): آن را در ظرف قرار داد، یعنی ذخیره ساخت و حقوق متعلق به آن مثل زکات را پرداخت نکرد.
مفهموم کلی آیات:
نبی اکرم در حالی به نبوت مبعوث گردید که مشرکان غرق در شرک و کفر بودند و تغییر اعتقادات آنها و اثبات حقانیت خدای یکتا بسیار دشوار و بلکه مستلزم بحث و جدلهای فراوانی بود، لذا پیامبر از جانب خداوند با اسلوبهایی مختلف همچون وعد و وعید، برهان و استدلال و بیان سرگذشت گذشتگان آنها را بهسوی یکتاپرستی دعوت نمود، ولی افرادی از مشرکان آن قدر در منجلاب کفر و شرکشان فرو رفته بودند که به جای خوف از عذاب، روی به درخواست آن آوردند، اما خداوند بار دیگر به تشریح خواستههای آنها پرداخت و خصوصیات و پیامدهای این عذاب واقع شونده و قطعی را برایشان برشمرد و در کنار آن، نبی اکرم را نیز در مقابل تمامی جهالتها و بیخردیهای این گروه لجوج، به صبری پسندیده و زیبا فرا خواند تا اینکه در زمان مناسب در مورد آنها حکم نماید.
مبحث دوم: نمازگزاران واقعی
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩ إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا ٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَیۡرُ مَنُوعًا ٢١ إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ ٢٢ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥ وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ ٢٦ وَٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٢٧ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَیۡرُ مَأۡمُونٖ ٢٨ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٣٠ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٣١ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٣٢ وَٱلَّذِینَ هُم بِشَهَٰدَٰتِهِمۡ قَآئِمُونَ ٣٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ ٣٤ أُوْلَٰٓئِکَ فِی جَنَّٰتٖ مُّکۡرَمُونَ ٣٥﴾ [المعارج: 19].
ترجمه:
«همانا انسان بسیار ناشکیبا آفریده شده است (19) آنگاه که ضرری به او رسد بیتابی کند (20) و چون خوبی به او رسد بخیلی نماید (21) مگر نمازگزاران (22) همان کسانی که بر نمازشان پایندند (23) و کسانی که در اموالشان حقی معین است (24) برای درخواست کننده و بینوا (25) و کسانی که روز جزا را باور دارند (26) و کسانی که از عذاب پروردگارشان بیمناکند (27) (زیرا) بدون شک عذاب پروردگارشان ایمنی ناپذیر است (28) و کسانی که شرمگاه خویش را نگاه دارندگانند (29) مگر از همسران خود یا کنیزانشان، پس همانا آنان (در این دو صورت) نکوهش ناپذیرند. (30) آنگاه هر کس که جز آن را بجوید پس آنان همان تجاوز کارانند (31) و کسانی که بر امانتها و پیمانشان رعایت کنندگانند (32) و کسانی که به گواهی خویش پایبند هستند (33) و کسانی که بر نمازشان محافظت میکنند (34) آنان در بوستانهایی (از بهشت) گرامی داشته شوند (35)».
توضیحات:
﴿هَلُوعًا﴾ (هلع): شدت حرص و بیتابی زیاد، در دو آیهی بعد به تشریح این ویژگی میپردازد. ﴿جَزُوعٗا﴾: زیاد جزع و فزع کننده، بیتاب و ناشکیب در مقابل سختیها و ضررها. ﴿مَنُوعًا﴾: بسیار ممانعت کننده و بخیل، واژهی «جَزوع و مَنوع» از لحاظ إعرابی حال مقدره برای ضمیر مستتر در «هَلوعاً» میباشند. ﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ﴾: مگر نمازگزارانی که خداوند آنها را از صفات مذموم به دور داشته و توفیق هدایت و خوبی را به آنها عنایت نموده است و دارای اوصافی حقیقی هستند که خداوند هشت مورد آن را در ادامه ذکر مینماید. ﴿دَآئِمُونَ﴾: مداومت دارند، یعنی بر أدای نماز در وقت خود پایبند هستند و هیچ گاه آن را به تعویق نمیاندازند. ﴿حَقّٞ مَّعۡلُومٞ﴾: نصیب و حق معین و مشخصی که میتواند شامل زکات باشد، چون مقدار آن معلوم و مقدّر است و یا طبق رأی بعضی مفسرین، هر صدقه و خیراتی غیر از زکات را شامل شود، زیرا در این آیه مراد حقوقی است که شخص آن را بر مال خویش واجب نموده است، از این رو دارای ارزشی فوق العاده است اما زکات، حق تعیین شده از جانب خداوند است که أدای آن بر هر ثروتمندی واجب است. ﴿سَآئِلِ﴾: نیازمندی که شخصاً درخواست کمک میکند. ﴿مَحۡرُومِ﴾: نیازمندی که به سبب حیا و عزت نفس، از درخواست کمک خودداری میکند و باید او را شناسایی و به او کمک کرد. ﴿یُصَدِّقُونَ﴾: باور، یقین و ایمان دارند و در عمل نیز با عبادات خویش آن را ثابت کردهاند. ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ﴾: روز جزا، معاد. ﴿مُّشۡفِقُونَ﴾ (أشْفَقَ): از عذاب پروردگارشان ترسان و بیمناک هستند، این ترس به خاطر ناچیز پنداشتن عباداتشان است. ﴿غَیۡرُ مَأۡمُونٖ﴾: ناأمن، زیرا هیچ کس از عذاب خداوند مصونیت و ایمنی ندارد مگر آن که به سبب عباداتش، خداوند به او ایمنی داده باشد حال آنکه در هنگام وقوع عذاب، هیچ نیرویی توان مقابله و دفع آن را ندارد. ﴿فُرُوجِ﴾ ج فرج: شرمگاه، و در این جا مقصود حفظ عفت و پاکدامنی است. ﴿حَٰفِظُونَ﴾: حفاظت کنندگانند، یعنی جلو شهوت خود را میگیرند و مسائل جنسی و عفت خویش را به حراج نمیگذارند. ﴿أَزۡوَٰجِهِمۡ﴾: همسران شرعی و دائمی خویش. ﴿مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ﴾: آنچه دستان راست آنها مالک آن است. اصطلاحاً یعنی کنیزانی که تحت ملکیت آنها بوده و شرعاً حق همبستری با آنها را دارند. ﴿غَیۡرُ مَلُومِینَ﴾: ملامت و نکوهش نمیشوند در صورتی که مسائل جنسی خود را تنها با همسران شرعی و کنیزان خویش مطرح کنند. ﴿ٱبۡتَغَىٰ﴾ (بَغَی): طلب کند. ﴿وَرَآءَ ذَٰلِکَ﴾: فراتر از آن، فراتر از حدود حلال؛ زنا وبیعفتی. ﴿عَادُونَ﴾ (عَدَی): تجاوزگران که از حدود حلال تجاوز کرده و به حرام روی آرودهاند. ﴿رَٰعُونَ﴾ (رَعَی): رعایت کنندگانند و هیچگاه در امانت خیانت نمیکنند و به عهد و پیمانهایشان پایبندند. ﴿شَهَٰدَٰتِ﴾ ج شهادة: گواهی. ﴿قَآئِمُونَ﴾: اداکنندگانند و تنها گواهی را در جایگاه خود و به صورت کامل أدا میکنند و بر آن پایبند هستند و هیچ گاه آن را (در صورت صحت) انکار نمیکنند. لفظ «قائمون» دلالت بر صلابت در سخن و پایبندی و ایستادگی نسبت به حقیقت دارد. ﴿یُحَافِظُونَ﴾: محافظت میکنند بر أرکان، سنتها و شروط نماز که مبادا خللی در آنها به وجود آید.
نکته: در مورد تفاوت بین مداومت ومحافظت بر نماز گفتهاند: محافظت در مورد أذکار، أرکان، شروط، رکوع، سجود و نمازهای تطوّع است اما مداومت به معنای آن است که چیزی او را از وقت نمازها و خشوع و اخلاص در نماز باز نمیدارد.
﴿مُّکۡرَمُونَ﴾: گرامی داشتهشدگان، کسانی که در بهشتهای پرنعمت مورد تکریم خداوند قرار خواهند گرفت.
مفهوم کلی آیات:
وجود مادی انسان را بر پایهی حبّ دنیا و حرص بر آن و ناشکیبایی در برابر خیر و شر سرشتهاند. رها ساختن وجود از زندان مادیات و پرگشودن در عالم معنویت مستوجب پیوندی عمیق و حقیقی با مبدأ خلقت یعنی خداوند است. ثمربخشترین ابزار جهت برقراری این پیوند معنوی، نماز است که روح آدمی را با ذات خداوند پیوند میدهد و رفتارش را پیامبر گونه سامان میبخشد. اما تنها نمازگزاری میتواند به این مدارج عالی معنوی دست یابد که مصداق کامل یک نمازگزار حقیقی باشند، یعنی از یک سو رفتار مناسب و شایستهای نسبت به نماز داشته باشند و آنگونه که باید و شاید آن را بر پای دارند و از سوی دیگر به عقاید اسلامی خویش در عمل متمسک بوده و از حدود تعیین شدهی آن پای فراتر ننهند و رفتار اجتماعی خود را بر پایهی حلال و حرام بنا نهند. بدیهی است در این صورت ارتباط روحانی انسان و خداوند شکل میگیرد، مادیات در نگاهش کمرنگ میشود و وجودش با معنویت رنگین میگردد.
مبحث سوم: آرزویی بیاساس
﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قِبَلَکَ مُهۡطِعِینَ ٣٦ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ عِزِینَ ٣٧ أَیَطۡمَعُ کُلُّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن یُدۡخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٖ ٣٨ کَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا یَعۡلَمُونَ ٣٩ فَلَآ أُقۡسِمُ بِرَبِّ ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ إِنَّا لَقَٰدِرُونَ ٤٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِینَ ٤١ فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ ٤٢ یَوۡمَ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ سِرَاعٗا کَأَنَّهُمۡ إِلَىٰ نُصُبٖ یُوفِضُونَ ٤٣ خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۚ ذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمُ ٱلَّذِی کَانُواْ یُوعَدُونَ ٤٤﴾ [المعارج: 36-44].
ترجمه:
«پس چه شده است کافران را که بهسوی تو شتابانند! (36) از راست و از چپ، گروه گروه (37) آیا هر یک از آنها طمع میورزد که به بهشت پرنعمت درآورده شود! (38) هرگز (چنین نیست که طمع میورزند). ما آنان را از آنچه خود میدانند آفریدهایم (29) پس به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند یاد میکنم (که) همانا ما بدون شک تواناییم (40) بر آنکه بهتر از ایشان را جایگزین کنیم و ما (بر آن) ناتوان نیستیم (41) پس بگذار آنها را (تا اینکه) فرو روند (در باطلشان) و بازی کنند تا آنگاه که ملاقات کنند روزشان را که به آن وعده داده شدهاند (42) روزیکه از قبرهایشان به سرعت بیرون آیند گویا بهسوی نشانهای شتاب برداشتهاند (43) چشمهایشان فرو افتاده، خواری آنها را فراگیرد، آن روزی است که وعده داده میشدند (44)».
توضیحات:
﴿فَمَالِ ٱلَّذِینَ﴾: چه شده و چه اتفاقی افتاده است که...؟ ﴿قِبَلَکَ﴾: بهسوی تو. ﴿مُهۡطِعِینَ﴾ ج مُهطِع (هَطَعَ): در اصل ماده به معنای گردن کشیدن و دراز کردن گردن است و کنایه از سرعت در رفتن و هجوم آوردن است و شتر نیز در هنگام دویدن گردنش را راست میگیرد. همچنین به معنای نظر کردن و خیره ماندن و چشم بر نداشتن میآید. در آیه منظور مشرکان است که شتابان بهسوی پیامبر میرفتند، گردن دراز کرده و به پیامبر چشم میدوختند تا اینکه بهانهای برای إستهزا جستوجو کنند. ﴿عِزِینَ﴾ ج عِزة (عِزوة): جماعات و گروههای جداگانه. ﴿أَیَطۡمَعُ کُلُّ...﴾: این سؤال را خداوند جهت ردّ سخن کافرین مطرح نمود که گفته بودند: اگر این جماعت، یعنی اصحاب پیامبر وارد بهشت شوند پس ما قبل از آنها وارد بهشت میشویم. بدیهی است که سخن آنها جهت إستهزاء و تحقیر اصحاب پیامبر و وعدههای خداوند بود. ﴿إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم﴾: منظور آفرینش انسان از مادهی پست و بیارزش، یعنی مّنی و نطفه است، یعنی مشرکان هیچگونه تلاشی در جهت کمال خویش انجام ندادهاند و بر همان پستی خویش باقی ماندهاند، اما مؤمنین پیوسته در حال ترقی و راهیابی به کمال هستند، پس نه تنها بر مؤمنین برتری ندارند بلکه فرسنگها از مؤمنین عقبترند. ﴿ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ﴾ ج مشرق و مغرب: آوردن صیغه جمع برای مشرق و مغرب اینگونه قابل توجیه است: 1- به نسبت ایام که هر روز دارای یک مشرق و یک مغرب است 2- به اعتبار ستارگان گوناگون، زیرا خورشید، ماه و ستارگان هر کدام دارای مشرق و مغرب جداگانهای هستند. ﴿نُّبَدِّلَ خَیۡرٗا مِّنۡهُمۡ﴾: کافران را هلاک ساخته و بهتر از آنها را (خداپرستان را) جایگزین آنها سازیم. ﴿مَسۡبُوقِینَ﴾ (سبق) ج مسبوق: بازماندگانی که دیگر از آنها سبقت گرفتهاند و این ناتوانی بازمانده را نسبت به سبقتگیرنده میرساند؛ یعنی اگر بخواهیم آنها را هلاک و دیگرانی را جایگزینشان کنیم هیچ قدرتی مانع کار ما نیست و اگر هم این کار را نمیکنیم دلیل بر ناتوانی ما نیست بلکه عذابشان را تا زمان معینی به تأخیر انداختهایم. ﴿یَخُوضُواْ﴾ (خوض): فرو رفتن در اعماق یک چیز و این جا منظور فرو رفتن در باطل و کندوکاو در آن است. ﴿یَلۡعَبُواْ﴾ (العب): بازی کنند و خود را بدین سان مشغول دنیا سازند. ﴿یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی﴾: روز آنها یعنی قیامت و عذابی که به استمرار وعدهاش را به آنان داده بودیم. ﴿أَجۡدَاثِ﴾ ج جَدّث: قبرها. ﴿نُصُبٖ﴾ ج نَصْب یا نِصاب: برپا داشته، منظور هر آن چیزی است که عَلم شده تا پرستش شود مثل بُت. ﴿یُوفِضُونَ﴾ (أَوفَضَ): به سرعت حرکت کرده و در رفتن شتاب برداشتهاند؛ این آیه اشاره به رفتار مشرکان دارد که صبحگاهان با شتاب بهسوی بتهایشان هجوم میآورند، از این رو خداوند، برپایی آنها از قبر و شتافتن بهسوی صحرای محشر را به شتافتن آنها بهسوی بتهایشان تشبیه کرده است تا بدن وسیله بیخردی و جهالتشان را به آنها تذکر دهد که نباید از حساب آخرت غافل شوند. ﴿خَٰشِعَةً﴾: ذلیل، فرو افتاده و وحشتزده. ﴿تَرۡهَقُهُمۡ﴾: میپوشاند آنها را. ﴿ذِلَّةٞ﴾: خواری و پستی، یعنی سختیهای قیامت و وحشت از عذاب، آنان را درمانده و خوار میسازد.
مفهوم کلی آیات:
شنیدن همیشه دلالت بر پذیرفتن ندارد و نپذیرفتن نیز درجات مختلفی دارد. مشرکان مصداق همین قضیه بودند و علاوه بر نپذیرفتن، مسخره را نیز چاشنی گناهانشان میکردند و خویشتن را برتر از دیگران میپنداشتند. اینگونه اشخاص سزاوار آنند که متقابلاً شخصیت کاذب و غرور نابجای آنان شکسته شود اما حکم خداوند همیشه برپایهی حکمت است و هیچ گاه أمتی عجولانه هلاک نشدهاند مگر این که ظلم و غفلت آنان به اوج خود رسیده و تدبیر خداوند بر هلاکت آنها رقم خورده باشد و چه بسا این هلاکت تا صحرای محشر نیز به تعویق اُفتد و این میتواند عذاب و مصیبتی بیشتر را برای آنان در پی داشته باشد.
برداشتها و فواید سوره
1- سختیهای دنیوی همیشه دلیل بر عذاب نیست، بلکه گاهی جهت رفع درجات در بهشت است همانگونه که نعمت بر کافر، هلاکت سنگینتری را برای او در بر خواهد داشت.
2- در قیامت هر کسی مسؤول کردار خویش است و دیگر هیچ چیز دنیوی أعم از مال و زن و فرزند و خویشاوند برای او منفعتی ندارد.
3- طبیعت غریزی انسان، مادیگراست و همین سبب میشود حس معنوی و فطری او را تحت الشعاع قرار دهد لذا لازم است که آن را کنترل و تعدیل نمود.
4- اساسیترین شیوه برای کنترل امیال درونی و غریزی، ارتباط معنوی با خدا و مداومت و محافظت بر آن است.
5- نمازها را باید آن گونه که شایسته است برپا داشت و رفتار خود را در رعایت حدود الهی اصلاح نمود تا اینکه اثرات مثبت و بازدارندهی نماز، درون انسان را جلا بخشد و به نور ایمان روشن سازد.
6- پامبر اکرم ص نمونهای بارز از بردباری و شکیبایی در برابر إستهزاء و دشمنی بودند لذا بر ما واجب است که در مسیر دعوت به ایشان اقتدا کنیم.
7- قدرت خداوند را نمیتوان با معیارهای دنیوی سنجید. تمام آن چیزهایی که برای ذهن انسان قابل تصور است و هر آنچه در تصورات ذهنی او نمیگنجد با إرادهی خداوند واقع میشود و هیچ مانعی در این راه وجود ندارد: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیًۡٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ ٨٢﴾ [یس: 82].
8- امامان بخاری و مسلم از عایشه روایت میکنند که رسول الله ص فرمود: «أَحَبُّ الأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَدْوَمُهَا وَإِنْ قَلَّ» «دوستداشتنیترین کارها نزد خداوند مداومترین آنهاست هر چند که اندک باشد». عادت رسول الله ص بر این بود که هرگاه کاری را آغاز مینمود آن را ادامه میداد و ناتمام نمیگذاشت.
9- امام مسلم از جابر بن سَمُره نقل میکند: روزی رسول الله ص بر ما وارد شد در حالی که ما در حلقههای جداگانه نشسته بودیم و فرمود: «مَالِی أَرَاکُمْ عِزِینَ». «مرا چه شده است که شما را در دستههای جداگانه میبینم؟» ظاهراً منظور ایشان پرهیز از تفرّق و امر به اجتماع بود.
***
معرفی سوره: سورهی «حاقَه» مکی است و بعد از سورهی «مُلک» نازل شده و شامل 52 آیه است.
مناسبت آن با سورهی قبل:
در سورهی قلم إجمالاً به روز قیامت اشاره شد و رفتار کفار نسبت به قرآن مورد نکوهش قرار گرفت؛ در این سوره نیز به تفصیل به بحث قیامت پرداخته، نمونههایی از تکذیب گذشتگان بیان شده و بر قطعیت تنزیل قرآن از نزد خداوند تأکید شده است.
محور سوره:
1- قیامت و شرح تکذیب امتهای گذشته و گروهبندی مردم در آخرت.
2- اثبات صدق قرآن به عنوان کلام خدا و برائت پیامبر از تهمتهای گمراهان.
سوره دارای پنج مبحث است:
مبحث اول: منکران
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿ٱلۡحَآقَّةُ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣ کَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤ فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِکُواْ بِٱلطَّاغِیَةِ٥ وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧ فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةٖ٨ وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ٩ فَعَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةٗ رَّابِیَةً١٠ إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١ لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢﴾
ترجمه:
«آن حقیقت راستین (1) چیست آن حقیقت راستین! (2) و تو چه میدانی که چیست آن حقیقت راستین! (3) ثمود و عاد آن واقعهی کوبنده را تکذیب کردند (4) اما ثمود پس با فریادی مرگبار نابود گشتند (5) و اما عاد پس به وسیلهی تندبادی سرکش به هلاکت رسیدند (6) هفت شب و هشت روز پیاپی آن (تندباد) را بر آنها به حرکت درآورد، پس مردم را در آن (مدت) فرو افتاده میدیدی گویی تنههای نخل توخالیاند (7) پس آیا از ایشان هیچ برجای ماندهای میبینی! (8) و فرعون و اقوام قبل از او و (مردمان) شهرهای زیر و رو شده، با گناه پیش آمدند (9) پس، از فرستادهی پروردگارشان سرپیچی کردند، آنگاه (خداوند) با گرفتنی سخت، آنان را فروگرفت (10) یقیناً چون آب طغیان کرد ما شما را بر کشتیِ روان سوار کردیم (11) تا این که آن برایتان پندی قرار دهیم و گوشهای فراگیر آن را فرا گیرند (12)».
توضیحات:
﴿ٱلۡحَآقَّةُ﴾: از أسمای قیمات است، زیرا ثبوت وقوع آن حقیقی و قطعی است و هیچ شکّی در آن نیست و تمام وعد و وعیدهای آن حقیقی است و تمامی حقایق را بر کافران هویدا میگرداند. ﴿مَا ٱلۡحَآقَّةُ﴾: استفهام در اینجا جهت بیان عظمت و حقانیت آن روز بزرگ است که علم برپایی آن منحصراً در نزد خداوند است. ﴿ثَمُودُ﴾: قوم پیامبر صالح. ﴿عَادُۢ﴾: قوم پیامبر هود (مراجعه شود به سورهی فجر) ﴿ٱلۡقَارِعَةِ﴾: (قرع) در هم کوبنده از أسمای قیامت. ﴿بِٱلطَّاغِیَةِ﴾ (طغی): میتواند حاوی دو منظور باشد: 1- اشاره به عذاب قوم ثمود، یعنی صاعقهای که شدت آن از حد تجاوز میکرد 2- اشاره به سبب هلاکتشان که سرکشی و طغیان بود. ﴿رِیحٖ﴾: باد، توفان. ﴿صَرۡصَرٍ﴾ (صَرّ): بسیار سرد و پر سر و صدا، لفظ «صَرّ» شدت را میرساند و تکرار آن دلالت بر استمرار و دوام آن توفان شدید دارد. ﴿عَاتِیَةٖ﴾ (عتا): سرکش و غیرقابل تحمل در تندی و سردی. ﴿سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ﴾: آن باد را بر آنها گماشت؛ اصل تسخیر یعنی استعمال یک چیز با اقتدار و قوت، و در این جا یعنی آن توفان با اقتدار کامل بر آنها مسلط گردید.﴿حُسُومٗاۖ﴾ (حَسْم): پی در پی و بدون انقطاع، نحس، ﴿صَرۡعَىٰ﴾: (صرع) ج صریع: فرو افتاده بر زمین مُرده. ﴿أَعۡجَازُ﴾ ج (عجُز): تنهی درخت. ﴿خَاوِیَةٖ﴾: (خَوَی): میان تهی و پوچ و توخالی. در این تشبیه قوم عاد به خاطر بلندقامتی به نخل و به خاطر گرفته شدن روح و هلاکتشان به نخل توخالی (خاویة) تشبیه شدهاند، و گفته شده توفان به گونهای بوده که از دهان وارد بدن آنها شده و هر چه را در درون خود داشتند از پایین همراه خود بیرون میریخته است و سپس جسد و پوچ و بی روح آنها همچون تنههای پوچ نخلهای بی سر بر زمین میافتاد. ﴿بَاقِیَة﴾ (بَقَی): بقیه و اثر، یعنی آیا آثاری از آنها باقی ماند که تو مشاهده کنی؟ ﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ﴾: فرعون آمد؛ مرتکب شد و رفتار نمود. ﴿مَن قَبۡلَهُۥ﴾: امتهای کافر پیش از فرعون مثل عاد ثمود. ﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِکَٰتُ﴾ ج مؤتفکة: در اصل به معنای وارونه شدن است و به قریههای قوم لوط اطلاق میشود، زیرا به سبب عذاب، خانههایشان زیر و رو شده و در حقیقت بر سر آنها برگردانده شد و یا این که از حقیقت بهسوی باطل و از حلال بهسوی حرام چرخیدند. ﴿خَاطِئَةِ﴾: کارهای خطا، اشتباه و گناه که شامل نافرمانی، کفر و ... بود. ﴿عَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ﴾: هر کدام از اینها، یعنی فرعون، قوم لوط و دیگر اقوام کافر نسبت به فرستادهی پروردگارشان نافرمانی کردند. ﴿أَخَذَهُمۡ﴾: آنها را گرفت یعنی گرفتار عذاب کرد. ﴿رَّابِیَةً﴾ (رَبَا یَزبُو): زیادت در شدت و عذاب یعنی با شدت افزون. ﴿طَغَا ٱلۡمَآءُ﴾: آب که طغیان کرد و همه چیز را فرا گرفت، ﴿حَمَلۡنَٰکُمۡ﴾: شما را حمل کردیم، منظور آباء وأجداد ما هستند که به وسیلهی کشتی نوح نجات یافتند. ﴿ٱلۡجَارِیَةِ﴾: کشتی که بر آب جاری میگردد، کشتی روان. ﴿لِنَجۡعَلَهَا﴾: ضمیر «ها» به واقعهی توفان نوح بر میگردد که سبب هلاکت کافران و نجات مؤمنان شد. ﴿تَعِیَهَآ﴾ (وَعَی): آن را به خاطر بسپارد و فرا گیرد، ﴿أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ﴾: گوشِ فراگیر و یاد دارنده.
مفهوم کلی آیات:
سؤال دربارهی قیامت به قصد انکار آن مسألهای جدید نبوده و نخواهد بود، بدین خاطر خداوند در مواضع متعددی از قرآن به آن پرداخته و از جوانب مختلف سعی بر اثبات آن نموده است. اما در کنار تمامی دلایل و براهین محکم در این بحث، گاهی نیز (همانند این سوره) به رفتار با منکرین قیامت اشاره نموده است تا بدین وسیله جلوههای عبرتآمیزی را پیش چشم و گوش ما قرار دهد و ذهنیت را از طرح شبهه و پرسشهای مخرَب و بیفایده بهسوی جستوجوی حقیقت و تقویت یقین و اعتقاد نسبت به قیامت سوق دهد و آن را آویزهی گوش سازد و با ترسیم چگونگی هلاکت مکذبان قیامت، گوشهای از تحقق عدالت خداوند به نمایش گذاشته شود تا همه دریابند که خداوند از ظالمان و مکذبان غافل نیست و در نتیجه، رستاخیز برای تحقق عدالت خداوند ضروری و لازم میباشد.
مبحث دوم: چگونگی وقوع قیامت
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣ وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةٗ وَٰحِدَةٗ١٤ فَیَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١٥ وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِیَ یَوۡمَئِذٖ وَاهِیَةٞ١٦ وَٱلۡمَلَکُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِیَةٞ١٧ یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨﴾
ترجمه:
«پس آنگاه که یک بار در صور دمیده شود (13) و زمین و کوهها از جای کنده و به یک باره در هم کوبیده شود (14) پس آن روز واقعه قیامت رخ دهد. (15) و آسمان بشکافد پس در آن روز سست و بیبنیاد باشد (16) و فرشتگان بر کنارههای آن (آسمان) خواهند بود و عرش پروردگارت را در آن روز هشت فرشته بر فراز خویش حمل کنند (17) آن روز (در پیشگاه خداوند) عرضه شوید، (و) از شما هیچ نهفتهای نهان نمیماند(18)».
توضیحات:
نکته: بعد از این که خداوند به هلاکت منکرین قیامت در امتهای گذشته اشاره نمود در ادامه به محور اصلی سوره، یعنی بحث قیامت میپردازد.
﴿نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ﴾: اشاره به نفخهی اول صور است که پایان دهندهی هستی در این دنیاست. ﴿وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾: زمین و کوه حمل میشود، یعنی از جای کَنده و برداشته میشود. ﴿دُکَّتَا﴾ (دکّ): کوهها در هم کوبیده و شکسته شود و تبدیل به تودهای گرد و خاک گردد. ﴿ٱلۡوَاقِعَةُ﴾: از أسمای قیامت به معنای واقع شونده. ﴿وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ﴾: آسمان شکافته و نظم حاکم بر آن مختل شود و یکپارچگی خود را از دست بدهد و پراکنده گردد. ﴿وَاهِیَةٞ﴾ (وهَی): سستی بعد از استواری، دریدگی و پراگندگی، مشرف بر سقوط. ﴿أَرۡجَآئِهَاۚ﴾: (رجو) ج رجا: اطراف، جوانب و کنارهها و سبب آن این است که آسمان مَسکن ملائکه است و آنگاه که آسمان شکافته شود ملائکه در اطراف پناهنده شده و مضطربانه نظارهگر وقوع قیامت میشوند. ﴿عَرۡشَ﴾: منظور از عرش شاید همان عرش عظیم و بیمانند خداوند باشد که در آیات زیادی از قرآن بدون ذکر جزئیات به آن اشاره شده است، و یا ممکن است در این جا میزانی باشد که جهت حُکم و قضاوت بین خلایق برپا میشود. ﴿ثَمَٰنِیَةٞ﴾: هشت ملائکه یا هشت گروه یا صف از ملائکه که تعداد آنها را تنها خدا خود میداند. ﴿تُعۡرَضُونَ﴾: عرضه میشوید، یعنی جهت محاسبهی اعمالتان در دادگاه عدل الهی حاضرتان میکنند. ﴿خَافِیَةٞ﴾: آنچه از دیگران مخفی میشود، رازها و کارهایی که تنها خود انسان از آنها آگاهی دارد و از نگاه دیگران مخفی مانده است.
مفهوم کلی آیات:
وقوع قیامت برای خداوند بسیار آسانتر از آن چیزی است که بشر تصور میکند. کوبیده شدن کوهها و زمین به همدیگر و مختل نمودن نظم کائنات تنها با إرادهی خدا و دمیدنی ویرانگر از سوی اسرافیل حاصل میشود و این یعنی پایان و آمادیگی جهت حیاتی نوین و متفاوت و البته بعد از محاکمه در دادسرای الهی که ذره ذرهی اعمال آشکار و نهان بندگان با دقتی فوق تصور بشر محاسبه گردد و جایگاه ابدی انسان معین شود.
مبحث سوم: پاداشی گوارا
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ فَیَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ١٩ إِنِّی ظَنَنتُ أَنِّی مُلَٰقٍ حِسَابِیَهۡ٢٠ فَهُوَ فِی عِیشَةٖ رَّاضِیَةٖ٢١ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ٢٢ قُطُوفُهَا دَانِیَةٞ٢٣ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِی ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ٢٤﴾
ترجمه:
پس اما آن که کارنامهاش به دستِ راستش داده شود میگوید: بگیرید کارنامهام را بخوانید (19) می یقین داشتم که همانا حسابم را در مییابم (20) پس او در زندگی رضایتمندی است (21) در بهشتی والا (22) میوههایش در دسترس است (23) بخورید و بنوشید گوارا، به پاداش آچه در روزگاران گذشته پیش فرستادهاید ﴿24﴾.
توضیحات:
﴿بِیَمِینِهِۦ﴾: به دست راست و از جهت راست او. ﴿هَآؤُمُ﴾: اسم فعل امر است و دارای دو لغت مد «هاءُ» و قصر «ها» است و حرف «م» علامت جمع آن است همانگونه که مثنَای آن «هاءُما» است. در معنای «تَعالَوا» (بشتابید) و «خُذُوا» (بگیرید) استعمال میشود و معنای دوم شایعتر است؛ کاربرد این لفظ در این جا به خاطر نشاط و خوشحالی مؤمن از گرفتن نامهی اعمالش است. ﴿کِتَٰبِیَهۡ﴾ (کتابی): نامهی اعمال، حرف «ها» در «کتابیه، حسابیه، مالیه و سلطانیه» اصطلاحاً هاء سکْت نام دارد و ضمیر نیست و تأثیری در معنا ندارد، بلکه جهت حفظ قافیهی آیات آمده است. ﴿ظَنَنتُ﴾: در اصل به معنای گمان است اما در این جا به معنای یقین و اعتقاد کامل آمده است چنانچه گفتهاند: هر ظنی در قرآن از جانت مؤمن یقین و از جانب کافر شک را میرساند، و یا گفتهاند: ظن دنیا شک و ظن آخرت به معنای یقین است.
نکته: شک عبارت است از: تردد ذهن بین دو چیز بدون برتری دادن یکی بر دیگری، بر خلاف ظنّ که جانب یکی از آن دو چیز در ذهن نسبت به دیگری برتری دارد و این برتری میتواند تا سرحد یقین پیش رود.
﴿مُلَٰقٍ﴾ (مُلافی): ملاقات کننده، دریابنده. ﴿حِسَابِیَهۡ﴾: حساب و کتاب اعمال. ﴿عَالِیَةٖ﴾: والامرتبه و عالی قدر. ﴿قُطُوفُ﴾ ج (قطْف): چیدنیها، میوهها. ﴿دَانِیَةٞ﴾: پایین و در دسترس است به گونهای که ایستاده، نشسته و حتی خوابیده میتوان آن را چید. ﴿هَنِیَٓٔۢا﴾: (هَنَا) «الهَنیء» آنچه هیچ مشقت و سختی و عواقب و خیمی در پی نداشته باشد، گوارا، در این جا از لحاظ إعرابی حال است. ﴿أَسۡلَفۡتُمۡ﴾ (سلف): از پیش فرستادید، در گذشته انجام دادید. ﴿ٱلۡأَیَّامِ ٱلۡخَالِیَةِ﴾: ایام گذشته دنیا.
مفهوم کلی آیات:
هر کس در دنیا نسبت به آخرت و ثواب و عقاب آن، اعتقادش یقینی شد، لیاقت بهرهمندی از رحمت الهی را نصیب خود ساخته است، بدیهی است که یقین صادق به وسیلهی عمل صالح ثابت میشود نه با شعار و سخن، و پاداش بیمانند أخروی را در مقابل نیکوکاری و عبادت خالصانهی دنیوی میبخشند نه با دغلکاری و گناه، و نعمت بهشتی گوارای وجود بهشتیان باد!.
مبحث چهارم: کیفری بی مانند
﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ٢٦ یَٰلَیۡتَهَا کَانَتِ ٱلۡقَاضِیَةَ٢٧ مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی مَالِیَهۡۜ٢٨ هَلَکَ عَنِّی سُلۡطَٰنِیَهۡ٢٩ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِیمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِی سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُکُوهُ٣٢ إِنَّهُۥ کَانَ لَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِیمِ٣٣ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ٣٤ فَلَیۡسَ لَهُ ٱلۡیَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِیمٞ٣٥ وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِینٖ٣٦ لَّا یَأۡکُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطُِٔون﴾
ترجمه:
«و اما کسی که کارنامهاش به دستِ چپش داده شود پس میگوید: ای کاش کارنامهام (به من) داده نشده بود! (25) و از حساب خویش خبردار نشده بودم! (26) ای کاش آن (مرگ) پایان دهنده بود! (27) مالم چیزی را از (عذاب) من بر طرف نساخت. (28) قدرتم از (دستِ) میبرفت (29) (گفته شود:) او را بگیرد و در زنجیرش کنید (30) سپس او را در آتش اندازید. (31) آنگاه در زنجیری که درازای آن هفتاد گز است او را در بند کشید (32) همانا او هیچ گاه خدای بزرگ را باور نداشت (33) و بر غذای دادن بینوا تشویق نمیکرد (34) پس امروزی برای او در این جا هیچ خویشاوندی نیست (35) و نه خوارکی مگر از خونابه (36) (که) جز خطاکاران آن را نخورید (37)».
توضیحات:
﴿بِشِمَالِهِۦ﴾: به دست چپ و از سمت چپ آنها. ﴿لَیۡتَ﴾: حرف مشبّه بالفعل و جهت تمنّی و آرزو استفاده میشود. ﴿لَمۡ أُوتَ﴾: داده نمیشدم. ﴿لَمۡ أَدۡرِ﴾: آگاه نمیگشتم، خبردار نمیشدم. ﴿کَانَتِ﴾: منظور مرگ دنیوی است. ﴿ٱلۡقَاضِیَةَ﴾: قطع کننده، پایان بخش و تمام کننده؛ یعنی ای کاش مرگ پایان همه چیز بود و زندگی مجددی وجود نداشت. ﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّی﴾: به من نفعی نرساند و عذابی را از من برطرف نساخت. این آیه به صورت اسفتهامی جهت سرزنش خود هم میتوان معنا کرد: مالم چه چیزی را از من برطرف ساخت و چه سودی برایم دربرداشت؟ ﴿هَلَکَ﴾: از بین رفت و زائل گشت. ﴿سُلۡطَٰنِ﴾: قدرت و جاه و مقام و نسب و هر آنچه در دنیا یک شخص به ان میبالد. ﴿غُلُّوهُ﴾: او را در غل و زنجیر قرار دهید، طوق بر گردنش اندازید. ﴿جَحِیمَ﴾: آتش بزرگ و شعلهور که در گودال جهنم افروخته شود. ﴿صَلُّوهُ﴾ (صلا): وارد شدن به جهنم که با برافروخته کردن جهنم همراه است، زیرا جهنمیان نوعی از انواع هیزمهای جهنم خواهند بود. ﴿سِلۡسِلَةٖ﴾: دنبالهدار، پی در پی، زنجیز. ﴿ذَرۡعُ﴾ واحد اندازهگیری معادل یک گز یا نیم متر، و گفتهاند: در این جا منظور هفتاد گز ملائکه است. ﴿فَٱسۡلُکُوهُ﴾ (سلک): در آن قرارش دهید، زنجیرش کنید و به بند کشید . ﴿وَلَا یَحُضُّ﴾ (حضّ): تشویق و ترغیب نمیکرد. بدیهی است هر آن که از تشویق دیگران به إنفاق دریغ ورزد خود نیز هیچگاه إنفاقی نمیکند و یا این که ترغیب نکردن دیگران اگر این قدر عقوبت در بر داشته باشد، پس معلوم است که إنفاق نکردن چندین برابر کیفر خواهد داشت. ﴿ٱلۡیَوۡمَ﴾: مراد روز قیامت است. ﴿هَٰاهُنَا﴾: «ها» حرف تنبیه و «هنا» اسم اشاره است، در آخرت. ﴿حَمِیمٞ﴾ (حمّ): در اصل به آب گرم گفته میشود اما به دوست و خویشاوند صمیمی و مهربان نیر حَمیم گویند، شاید به خاطر گرمی محبت آنها نسبت به همدیگر؛ در این جا معنای دوم یعنی دوست و خویشاوند صمیمی مراد است. ﴿غِسۡلِینٖ﴾: خونابه، آبی که از تراوش زخم کافران در جهنم به وجود میآید. ﴿ٱلۡخَٰطُِٔونَ﴾ ج (خاطی): خطاکار، گناهکار.
مفهوم کلی آیات:
بیلیاقتی و عذاب أخروی چیزی است که کافران با کفر و بخل برای خویش برگزیدهاند و تا همیشه نیز برایشان جاویدان خواهد ماند و دیگر نه مال و ثروت به آنها سودی میبخشد و نه قدرت و منصب؛ از شدت خواری و پستی آرزو دارند ای کاش با این فضاحت به آن جا نمیرسیدند بلکه نابود میگشتند. اما دریغا که باید بخورند و بنوشند و بچشند از آن سفرهی رنگینی که با انواع کثافت و پلیدیها و عذابهای رنگارنگ برایشان چیده شده است و حسرت حتی مُردن نیز بر دلهایشان بماند و حقا که این است جزای کبر و نافرمانی خداوند.
مبحث پنجم: قران حقیقتی بیگمان
سبب نزول:
بسیاری از مشرکان به جای پذیرش دعوت تأثیرپذیری از قرآن، روی به تکذیب پیامبر به شیوههای مختلف میآوردند. یکی از این شیوهها تهمت زدن بود، مثلاً ولید بن مغیره تهمت ساحری، ابوجهل تهمت شاعری و عُقبه تهمت کاهنی به پیامبر میزدند. لذا خداوند این آیات را جهت مردود دانستن تمامی این تهمتها نازل فرمودند.
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ٣٨ وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ٣٩ إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ٤٠ وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١ وَلَا بِقَوۡلِ کَاهِنٖۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٤٢ تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٣ وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ٤٦ فَمَا مِنکُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِینَ٤٧ وَإِنَّهُۥ لَتَذۡکِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِینَ٤٨ وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنکُم مُّکَذِّبِینَ٤٩ وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٥٠ وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡیَقِینِ٥١ فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلۡعَظِیمِ٥٢﴾
ترجمه:
«پس قسم یاد میکنم به آنچه میبینید (38) و به آنچه نمیبینید (39) همانا آن (قرآن) بیشک سخن فرستادهای بزرگوار است (40) و آن گفتار شاعر نیست، (اما شما) اندکی ایمان دارید (41) و نه سخن پیشگو، اندکی پند میگیرید (42) فرستادهای از جانت پروردگار جهانیان است (43) و اگر (محمد) پارهای سخنان را بر ما بر میبست (که نا نگفته بودیم) (44) یقیناً او را قدرتمندانه میگرفتیم (45) سپس رگ قلبش را قطع میکردیم (46) پس هیج کدام از شما بازدارنده از (عذاب) او نمیشد (47) و در حقیقت آن اندرزی برای پرهیزگاران است (48) و یقیناً ما میدانیم که از شما کسانی تکذیبکنندگان هستند (49) و همانا آن (قرآن) حسرتی بر کافران خواهد بود (50) و همانا آن بیگمان حقیقت یقینی است (51) پس نام پروردگار بزرگت را به پاکی یاد کن (52)».
توضیحات:
﴿فَلَآ أُقۡسِمُ﴾: أقسم، «لا» در این جا زائده و برای تأکید است. ﴿بِمَا تُبۡصِرُونَ﴾...: در حقیقت خداوند به ظاهر و باطن، جسم و روح، انس و جن، خالق و مخلوق، دنیا و آخرت و قدرت ظاهری و باطنی خود سوگند میخورد. ﴿رَسُولٖ﴾: فرستاده، در این جا منظور رسول الله ص است. طبق قول برخی مفسرین، مراد از رسول در اینجا، جبریل است.
نکته: «قول رسول بودن قرآن» با «کلام خدا بودن قرآن» منافاتی ندارد، زیرا منظور از آن، تلاوت و تبلیغ و نقل قول رسول از خداوند است.
﴿شَاعِرٖۚ﴾: آن که بر حسب خیالش سخن گوید و خداوند گفته است که فن شاعری را به پیامبر یاد نداده است و اصلاً شایستهی مقام و رسالت او نیست: ﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا یَنۢبَغِی لَه﴾ [یس: 69] اما مشرکان پیوسته تهمت شاعری به پیامبر میزدند تا سخنان او را أوهام و خالات جلوه دهند. ﴿قَلِیلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ﴾: منظور از «قلّت» در این جا نفی کل است، یعنی اصلاً قرآن را باور ندارند و اصلاً از آن پند نمیپذیرند؛ «ما» در این جا زائد و برای تأکید و «قلیلاً» صفت برای مصدر محذوف است، یعنی «تؤمنون ایماناً قلیلاً»: پیشگو، غیبدان که ادعای علم غیب میکند. ﴿تَنزِیلٞ﴾: فرود آمده، فرستاده شده. ﴿تَقَوَّلَ﴾: نسبت دادن قول به کسی که اصلاً آن قول را نگفته باشد؛ نسبت سخن ناگفته به شخصی؛ به دروغ نیز اطلاق میشود. ﴿أَقَاوِیلِ﴾ ج أقوال ج قول: از این صیغه بیشتر جهت تحقیر سخن استفاده میشود. ﴿بِٱلۡیَمِینِ﴾: دو معنا از این فهمیده میشود: الف) مراد از یمین قدرت است، زیرا قوت و قدرت هر شخص در دست راست اوست و منظور خداوند برخورد تند و قدرتمندانه است. ب) مراد دست راست شخصی است که میخواهد به دروغ گفتاری را به خداوند نسبت دهد، زیرا مخالفت و مقاله با یک خطا بسیاری مواقع با گرفتن دست راست همراه است، یعنی جلوگیری از ارتکاب خلاف. ﴿ٱلۡوَتِینَ﴾: رگ دل یا قلب که خون را به دیگر رگها میفرستد، آئورت که پاره شدن یا انسداد آن سبب مرگ حتمی میشود. ﴿حَٰجِزِینَ﴾ (حَجُر): ممانعتکننده، یعنی مانع رسیدن عذاب به او میشود تا عذاب را از او دفع کند و مانع کار خداوند شود. ﴿تَذۡکِرَةٞ﴾: یادآوری، پند و اندرز.﴿لَحَسۡرَةٌ﴾: حسرت، ندامت، یعنی کافران در قیامت نسبت به انکار قرآن و عکسالعملهای ناشایست خود پشیمان میشوند و چون پشیمانی سودی ندارد پس بر فرصت ازدست رفته حسرت میخورند. ﴿َحَقُّ ٱلۡیَقِینِ﴾: یقین از صفات علم و فراتر از معرفت و فهم است، زیرا همراه با ثبوت و حکم و کسب نتیجه است و بالاترین درجهی آن حق الیقین است که بر پایهی یقین و قطعیت بنا شده و هیچ راه انکاری در آن باقی نمانده است.﴿سَبِّحۡ﴾: تسبیح کن. معنای تسبیح، تنزیه و پاک داشتن خداوند از هر آن چیزی است که لایق ذات او نباشد.
مفهوم کلی آیات:
قرآن کلام خداست و هیچ شبههای بر آن وارد نیست اما کوته نظران حاسد که در برابر عظمت و بلاغت قرآن درماندهاند از درماندگی چارهای جز ایراد شبهاتی بیاساس همچون نسبت شاعری و کاهنی به پیامبر ص نمیبینند، اما خداوند با وجود وضوح کاملی که در حقانیت قرآن و صداقت پیامبر وجود دارد فرضیهای مطرح میکند که اگر بر فرض محال، پیامبر قصد دستبرد و تحریف کلامی از قرآن را داشته باشد به شدت با او برخورد میشود و خداوند اجازهی این کار راهیچ گاه به او نمیدهد. در حقیقت این فضیه محکمترین برهان بر اثبات قرآن است که مُهر سکوت را بر دهان هر گستاخ بیخرد میزند و با بیان آن وعید شدید و مرگبار، با همگان اتمام حجت میکند و پرواضح است که این آیات بزرگترین تأیید بر صداقت رسول اکرم در پیام رسانی از جانب خداوند بهسوی بندگان است و هر شبههای را از او برطرف میسازد.
برداشتها و فواید سوره:
1- قیامت حقیقت است و شدت سختیهای آن را کسی جز خدا نمیداند و بر انسان واجب است اعتقادش را به یقین برساند که یقیناً در سرایی دیگر برانگیخته، و بر مبنای عملش محاسبه خواهد شد.
2- آدمی هر چقدر هم دارای سلطان و قدرت ثروت باشد در مقابل قدرت عظیم الهی ضعیف و ناتوان است و سرگذشت امتهای گذشته حکایت از همین حقیقت دارد.
3- وقایع غیر مترقبهای چون زلزله و سیل و توفان که هر روزه شاهد وقوع آن در نقطهای از جهان هستیم همگی قیامتهای کوچکی است که عبرتها، آگاهسازیها و اندرزهای شگرفی در آن نهفته است و شایسته است دلهای به خواب رفته بیدار شود و انسانهای از خدا بریده روی به خدا آورند: ﴿أَوَلَا یَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ یُفۡتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَیۡنِ﴾ [اتوبة: 126].
4- قیامت عرصهی تجسم یافتن و به نمایش درآمدن اعمال انسان و عرضه شدن آن به دادگاه عدل الهی است.
5- نعمتهای بهشتی در پرتو پرهیزکاری و رضایتمندی خداوند حاصل میشود و مؤمنین بر اعمال خویش افتخار میکنند همانگونه که کافران در مقابل کارهای زشت و پلید خویش شرمگین و رسوا میشوند.
6- دل خوش داشتن به نعمتهای زودگذر دنیوی و مغرور گشتن به آن، بنیان نهادن خانه در مسیر سیل است که هیچ تضمنی بر بقای آن نیست.
7- قرآن، شفاعتگر و حجت برای مؤمنین، و حسرت ندامت برای کافران در قیامت خواهد بود.
8- حسد سیب میشود دیدگان انسان بر حقایق بماند و دیگران را نیز از کشف حقایق بار دارد.
9- امامان بخاری و مسلم در صحیحین از ابن عمر روایت میکنند: از رسول الله ص شنیدم که میفرمود: «یُدْنَى الْمُؤْمِنُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ حَتَّى یَضَعَ عَلَیْهِ کَنَفَهُ فَیُقَرِّرُهُ بِذُنُوبِهِ فَیَقُولُ هَلْ تَعْرِفُ فَیَقُولُ أَىْ رَبِّ أَعْرِفُ . قَالَ فَإِنِّى قَدْ سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِى الدُّنْیَا وَإِنِّى أَغْفِرُهَا لَکَ الْیَوْمَ. فَیُعْطَى صَحِیفَةَ حَسَنَاتِهِ وَأَمَّا الْکُفَّارُ وَالْمُنَافِقُونَ فَیُنَادَى بِهِمْ عَلَى رُءُوسِ الْخَلاَئِقِ ﴿هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [هود: 18]». «شخصی مؤمن در روز قیامت به پروردگارش نزدیک میشود تا آنجا که خداوند، پوشش (رحمت و حمایت) خود را بر او میگستراند سپس گناهانش را برایش بر میشمارد و به او میفرماید: آیا این را میشناسی؟ و مومن میگوید: آری، پروردگار را میشناسم! سپس خداوند میفرماید: من در دنیا آنها را بر تو پوشاندم و امروز نیز آنها را بر تو میبخشایم، سپس نامهی اعمال به دست راستش داده میشود. اما کافر و منافق، پس گواهان دربارهی آنها میگویند: اینها بر پروردگارشان دروغ بستند، آگاه باشید که لعنت خداوند بر ظالمین باد!».
10- امام بخاری از ابوهریره روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «وَرَسُولِهِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَصَامَ رَمَضَانَ کَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ هَاجَرَ فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ جَلَسَ فِى أَرْضِهِ الَّتِى وُلِدَ فِیهَا قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ نُنَبِّئُ النَّاسَ بِذَلِکَ؟ قَالَ إِنَّ فِى الْجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِى سَبِیلِهِ کُلُّ دَرَجَتَیْنِ مَا بَیْنَهُمَا کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ فَإِذَا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسَلُوهُ الْفِرْدَوْسَ فَإِنَّهُ أَوْسَطُ الْجَنَّةِ وَأَعْلَى الْجَنَّةِ وَفَوْقَهُ عَرْشُ الرَّحْمَنِ وَمِنْهُ تَفَجَّرُ أَنْهَارُ الْجَنَّةِ». «کسی که به خدا و رسولش، ایمان بیاورد و نماز بخواند و رمضان را روزه بگیرد، خدا تعهد کرده است که او را وارد بهشت سازد چه در راه خدا هجرت کند و یا در سرزمینی که متولد شده است، بنشیند. صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! آیا به مردم، بشارت ندهیم؟ فرمود: در بهشت، صد درجه وجود دارد که خداوند آنها را برای مجاهدین راه خود، مهیا ساخته است، فاصله هر درجه با دیگری، به اندازهی فاصلهی بین زمین و آسمان است؛ پس هرگاه از خدا درخواست کردید، فردوس را درخواست کنید، زیرا که آن، بهترین و بالاترین جایگاه بهشت است و عرش خدا بر فراز آن قرار دارد و نهرهای بهشت از آن سرچشمه میگیرند».
***