الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند.
الله متعال، از زبان نوح uخبر میدهد که به قومش گفت:
﴿وَأَنصَحُ لَکُمۡ﴾ [الأعراف: ٦٢]
و خیرخواه شما هستم.
همچنین از زبان هود u میفرماید:
﴿وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ ٦٨﴾ [الأعراف: ٦٨]
و من برای شما خیرخواه امینی هستم.
شرح
مؤلف/ بابی به نام «نصیحت و خیرخواهی» گشوده است. نصیحت، بدین معناست که مسلمان، خیرخواه برادر مسلمانش باشد و او را به سوی خیر و نیکی فرا بخواند و به انجام کارهای نیک، تشویقش کند. پیامبرr دین را نصحیت و خیرخواهی قرار داد و سه بار فرمود: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ»؛ یعنی: «دین، نصحیت و خیرخواهیست». پرسیدند: برای چه کسی؟ فرمود: «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ»؛([1]) یعنی: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش، و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها». نیرنگ، فریب، و حیله در برابر نصیحت و خیرخواهی قرار دارد. سپس مؤلف/ چند آیه در ابتدای این باب ذکر کرده است؛ از جمله اینکه اللهU میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند.
ثبوت اخوت و برادری مسلمانان با یکدیگر، بدین معناست که خیرخواه همدیگر باشند؛ از اینرو اخوت یا برادریِ پشتی یا نسبی منهای ایمان، بیمعنا و هیچ است؛ در قرآن کریم میخوانیم که:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ﴾ [هود: ٤٥]
نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: ای پروردگار من! پسرم، از خانوادهی من است و بیگمان وعدهات، حق و درست میباشد.
اما الله متعال به نوحu فرمود:
﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ﴾ [هود: ٤٦]
او از خانوادهی تو نیست. او (دارای) عمل ناشایستیست.
اما مؤمنان، اگرچه دور از هم و در کشورهای مختلف باشند و زبانها و گویشهای آنها با هم فرق کند، ولی با یکدیگر برادرند. و هر برادری، باید خیرخواه برادر خویش باشد و خیر و نیکی را به برادرش نشان دهد و او را به انجام کارهای خوب تشویق نماید.
اما دومین آیهای که مؤلف/ ذکر کرده، سخنیست که نوحu به عنوان نخستین فرستادهی الله، به قومش فرمود:
﴿وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٦٢﴾ [الأعراف: ٦٢]
و خیرخواهتان هستم و از سوی الله حقایقی میدانم که شما نمیدانید.
یعنی فریبکار نیستم و نمیخواهم شما را فریب دهم؛ بلکه من، خیرخواه شما هستم.
و اما سومین آیه، سخن الله متعال از زبان هودu است که:
﴿وَأَنَا۠ لَکُمۡ نَاصِحٌ أَمِینٌ ٦٨﴾ [الأعراف: ٦٨]
و من برای شما خیرخواه امینی هستم.
لذا بر هر کسی واجب است که خیرخواه برادران مسلمان خویش باشد و آنان را به سوی خیر و نیکی فرا بخواند تا اخوت و پیوند برادری در میان مسلمانان، تحقق یابد.
***
وَأمّا الأحادیثُ:
186- فَالأَوَّل: عن أَبِی رُقیَّةَ تَمیمِ بنِ أَوْس الدَّارِیِّt أَنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «الدِّینُ النَّصِیحَةُ» قُلْنَا: لِمَن؟ قَالَ «لِلَّه وَلِکِتَابِهِ ولِرسُولِهِ وَلأَئمَّةِ المُسْلِمِینَ وَعَامَّتِهِمْ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابورقیه، تمیم بن اوس داریt میگوید: پیامبرr فرمود: دین، نصحیت و خیرخواهیست». گفتیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، و برای کتابش، و برای پیامبرش و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها».
شرح
مؤلف/، سه حدیث در باب «نصیحت و خیرخواهی» ذکر کرده که نخستین حدیث، از تمیم بن اوس داریt است؛ تمیمt میگوید: پیامبرr فرمود: «دین، نصیحت و خیرخواهیست». و این را سه بار تکرار کرد تا مخاطبان یا شنوندگانش، بیشتر به این موضوع توجه کنند. راوی میگوید: عرض کردیم: برای چه کسی؟ فرمود: «برای الله، و کتابش، و پیامبرش و برای پیشوایان مسلمانان و عموم آنها». و بدینسان نصحیت و خیرخواهی را برای پنج مورد، ذکر نمود.
نصیحت و خیرخواهی برای اللهU بدین معناست که برای او اخلاص داشته باشیم و از روی محبت و تعظیمش، او را عبادت کنیم؛ زیرا بنده، از روی علاقه و محبت، پروردگارش را عبادت میکند و به دستورهایش عمل مینماید تا به محبت او دست یابد و نیز برای تعظیم اللهU و از ترس او، از کارهای حرام دوری میکند.
یکی از مصادیق یا نشانههای نصیحت برای الله متعال، این است که انسان با زبان، قلب و سایر اندام خویش ذکر پروردگارش را بگوید. ذکر قلب، حد و اندازهای ندارد و انسان میتواند در همه حال و هرجا که بخواهد، الله را با قلب خویش یا در دلش یاد کند؛ زیرا در هر چیزی نشانهای بر یگانگی، عظمت و قدرت پروردگار متعال وجود دارد و انسان میتواند در آفرینش آسمانها و زمین، و در شب و روز بیندیشد و به تدبر و تفکر در نشانههای الهی، مانند ماه و خورشید و ستارگان، و کوهها، درختان، و جانوران و دیگر آفریدههای الله بپردازد و این، یعنی ذکر و یاد قلبی.
یکی دیگر از مصادیق نصحیت برای اللهU، این است که انسان نسبت به الله و دین او غیرت داشته باشد؛ یعنی نسبت به شکستن محارم الهی یا ترک دستورهایش بیتفاوت نباشد؛ چنانکه پیامبرr هیچگاه بهخاطر خودش انتقام نمیگرفت، مگر اینکه حریم شریعت الهی پایمال میشد؛ از اینرو انسان باید نسبت به پروردگارش غیرت داشته باشد و اگر کسی را دید که به الله ناسزا میگوید یا الله را مسخره میکند، غیرت بورزد و در صورت امکان، حسابش را برسد و او را بکشد.
این هم جزو نصیحت و خیرخواهی برای اللهU میباشد که انسان از دینی که پروردگار متعال برای بندگانش نازل کرده است، دفاع کند و نیرنگ باطلگرایان و اهل باطل را از آن دور نماید و در برابر ملحدان بیبند و باری که دین را سدی در برابر آزادی و لاابالیگری خویش میپندارند، بایستد. حقیقت، این است که دین، انسان را مقیّد به اطاعت و بندگی اللهU میگرداند و هرکس به دین الله مقید نباشد، اسیر و دربند شیطان میگردد و در مسیر او قرار میگیرد؛ زیرا نفس انسان به هر سو میل دارد و تا به خواستههای خود نرسد، آرام و قرار نخواهد داشت؛ و خواستههای نفسانی، پایانناپذیر است. البته برخی از این امیال و خواستههای انسان، در جهت نیک و برخی هم در جهت نادرست قرار دارد و این، خودِ ما انسانها هستیم که باید امیال و اهداف خویش را در راستای درست قرار دهیم. ابنالقیم/ در «نونیه» چه خوب سروده است:
هربوا مِنَ الرقِّ الذی خُلِقُوا له وبلوا بِرِقِّ النَّفس والشیـطانِ
«از بندی که برای آن آفریده شدهاند، گریختند و در بندِ نفس و شیطان قرار گرفتند».
قیدی که برای آن آفریده شدهایم، همان هدفیست که الله متعال، ما را برای آن خلق کرده است؛ یعنی عبادت و بندگی اللهU. چنانکه خود میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ ٥٧﴾ [الذاریات: ٥٦، ٥٧]
و انسانها و جنها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند. از آنان هیچ روزی و رزقی نمیخواهم و خواهان این نیستم که به من خوراک بدهند.
اما بندگان الله، از این قید که کمال سعادت و آزادیست، گریختند و در بندِ نفس و شیطان قرار گرفتند.
نفس، انسان را در بند خویش قرار میدهد و خواستهها و امیال خود را بر او تحمیل میکند تا آنکه انسان، تابع نفس میگردد و چون نفس انسان بر او غالب شود، عقل و هوش از سرش میرود.
در هر حال، انسان عاقل به بندگی اللهU تن میدهد، نه به بندگی نفس و شیطان؛ و بدینسان خود را از بندهایی که جز زیان، هیچ سودی برایش ندارد، میرهاند.
یکی از نمونههای نصیحت و خیرخواهی برای اللهU این است که انسان، به ترویج و گستراندن دین الله در میان بندگانش بپردازد؛ زیرا این، همان کار سترگیست که پیامبران الهی انجام میدادند؛ یعنی دعوت به سوی الله. آنها دعوتگرانی بودند که به سوی الله متعال فرا میخواندند. چنانکه الله متعال دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ هَدَى ٱللَّهُ وَمِنۡهُم مَّنۡ حَقَّتۡ عَلَیۡهِ ٱلضَّلَٰلَةُۚ﴾ [النحل: ٣٦]
در هر امتی پیامبری (با این پیام) فرستادیم که الله را عبادت و پرستش کنید و از معبودان باطل دوری نمایید. الله، گروهی از امتها را هدایت نمود و برخی از آنان سزاوار ضلالت و گمراهی شدند.
سپس رسولاللهr این نکته را بیان فرمود که نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، یکی دیگر از مفاهیم یا مصادیق خیرخواهی در دین است. و این، شامل قرآن و کتابهای الهی پیش از آن میشود. خیرخواهی برای کتابهای الهی، بدین معناست که اخبارش را تصدیق کنیم. در این میان، وضعیت قرآن کاملاً روشن است؛ زیرا قرآن کریم، بهتواتر به ما رسیده و جای هیچ شک و تردیدی در صحت و درستی آن وجود ندارد و الله متعال، آن را از زمان پیامبرr تا کنون از هرگونه تحریفی حفظ کرده است تا اینکه اللهU آن را در آخر زمان، به سوی آسمان بالا میبرد؛ اما کتابهای پیشین، دچار تحریف و دگرگونی شده است و ما وظیفه داریم به اصل آن، به عنوان کتابهای الهی ایمان داشته باشیم و اخبار درست آن را که دلیلی بر صحتش در متون دینی ما وجود دارد، بپذیریم. البته تنها به آن دسته از احکام و دستورهای کتابهای پیشین عمل میکنیم که دلیل واضح و روشنی بر صحت آنها در دین و آیین ما وجود دارد.
یکی از نمونههای خیرخواهی برای کتاب الله، این است که انسان، از قرآن در برابر کسانی که میخواهند آن را تحریف لفظی یا معنوی کنند، دفاع نماید یا به دفاع از قرآن در کسانی برخیزد که معتقدند قرآن، اضافه یا کم شده است؛ مانند اهل بدعت که ادعا میکنند قرآن، کم شده و قرآنی که بر محمد مصطفیr نازل شده، از قرآن موجود در میان مسلمانان، بیشتر بوده است! و بدینسان با اجماع مسلمانان مخالفت کردهاند. چون مسلمانان، اجماع دارند که هیچ چیزی از قرآن، کم نشده است و کسانی که چنین پنداری دارند، این فرمودهی الله متعال را تکذیب میکنند که فرموده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ٩]
بیگمان ما، قرآن را نازل کردهایم و بهطور قطع ما، خود نگهبان آن هستیم.
پس، اللهU حفظ و نگهداری آن را بر عهده گرفته است و هرکس، ادعا کند که حتی یک حرف از قرآن کریم، کم شده، در حقیقت اللهU را تکذیب کرده است و باید از این پندارِ کفرآمیز توبه کند و به سوی الله متعال بازگردد.
یکی از مصادیق نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، این است که انسان، معانی و مفاهیم درست آن را بر اساس الفاظ و مفاهیم ظاهریِ آن و بهدور از تأویلهای نادرست یا تحریفهای معنوی، در میان مردم منتشر کند و چون در مجلسی مینشیند، به تبیین معانی و مفاهیم آیهای از آیاتِ کتاب الله، بپردازد و معانی آنها را برای مردم، توضیح دهد؛ بهویژه آیاتی که قرائت آن، رواج بیشتری در میان مسلمانان دارد؛ مانند سورهی «فاتحه» که قرائت آن، یکی از ارکان نماز برای امام و مقتدیست و هر مسلمانی در هر رکعت از نمازش، آن را میخواند و از اینرو شناختن معانی و مفاهیم آن، دارای اهمیت فراوانیست؛ لذا اگر کسی، معانی این سوره را برای مردم توضیح دهد، این، خود از مصادیق نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله بهشمار میرود.
این هم جزو مصادیق خیرخواهی برای کتاب الله است که معتقد باشیم الله متعال، بهطور حقیقی به وسیلهی این قرآن، با بندگانش سخن گفته است و کلام الهی، هم شامل حروف میشود و هم شامل معانی؛ و کلامش، حروفی بیمعنا یا مفاهیمی بدون حرف نیست. بلکه قرآن، کلامی لفظی و معنویست که اللهU با آن سخن گفته و جبرئیلu آن را از او دریافت کرده و سپس بر محمدr نازل نموده است. الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِیّٖ مُّبِینٖ ١٩٥﴾ [الشعراء : ١٩٢، ١٩٥]
و بىتردید این قرآن، نازلشدهی پروردگار جهانیان است که روحالامین (جبرئیل) آن را به زبان عربی روشن و رسا بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشى.
الله متعال در این آیه بدین نکته تصریح کرده که جبرئیلu قرآن را بر «قلب» پیامبرr نازل نموده است؛ حال آنکه پیامبرr آن را با گوشهای خود میشنید؛ زیرا اگر سخنی که انسان میشنود، بر قلبش ننشیند، در وجودش جای نمیگیرد و انسان، آن سخن را از یاد میبرد؛ یعنی تنها چیزی در وجود انسان، ماندگار است که به قلبش برسد یا با چشم خود، آن را مشاهده کند و یا بر آن دست بکشد و احساسش نماید یا بوی آن را با بینیاش بشنود یا مزهاش را با دهان خویش بچشد؛ از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤﴾ [الشعراء : ١٩٤]
(قرآن را) بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشی.
بنابراین، سخنان و تأویلهای نابهجا دربارهی قرآن و این پندار که قرآن، کلام حقیقی در لفظ و معنا نیست یا مخلوق است، هیچگونه همخوانی و سنخیتی با نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله ندارد؛ بلکه نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله، چنین ایجاب میکند آن را کلام حقیقی پروردگار در لفظ و معنا بدانیم.
یکی از مواردی که باید در نصیحت و خیرخواهی برای کتاب الله رعایت کنیم، این است که احترام آن را نگه داریم؛ مثلاً در حالت بیوضویی یا جنابت به آن دست نزنیم؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «لا یَمَسَّ الْقُرْآنَ إِلَّا طَاهِرٌ»؛ یعنی: «کسی، جز در حالِ طهارت به قرآن دست نزند». یا از روی پوششی؛ زیرا کسی که از روی پوششی مانند پارچه، قرآن را برمیدارد، در واقع به آن دست نزده است. همچنین بهتر است، نه واجب که وقتی میخواهد از حفظ قرآن بخواند، وضو داشته باشد؛ زیرا این، احترام گذاشتن به قرآن است.
یکی دیگر از نمونههای خیرخواهی برای قرآن، این است که آن را در جایی نگذاریم که در معرض بیاحترامی باشد؛ مانند مکانهای آلوده یا در نزدیکی جاکفشی و امثال آن. لذا باید آن دسته از بچهها و دانشآموزانی را که کتابهای دینی و قرآن را بیپروا روی زمین یا در زبالهدانها میاندازند، از این کار زشت منع کنیم.
البته گذاشتن مصحف (قرآن) بر روی زمین پاک، جایز است و اشکالی ندارد؛ زیرا بیاحترامی به قرآن نیست. چنانکه برخی از نمازگزاران که از روی قرآن قرائت میکنند، هنگام سجده کردن، قرآن را در مقابل خود، روی زمین میگذارند؛ این، بیاحترامی به قرآن محسوب نمیشود و اشکالی ندارد. والله اعلم.
رسولاللهr سومین نمونهی خیرخواهی در دین را خیرخواهی برای پیامبر برشمرد. نصیحت و خیرخواهی برای رسولاللهr شامل چند مورد میشود:
اول: ایمان کامل و همهجانبه به رسالتش و اینکه الله متعال، او را به سوی همهی بندگانش، عرب و غیرعرب و همهی انسانها و جنها فرستاده است. چنانکه به پیامبرش فرموده است:
﴿ وَأَرۡسَلۡنَٰکَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ﴾ [النساء : ٧٩]
و ما، تو را پیامآوری برای همهی مردم فرستادیم.
و نیز فرموده است:
﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا ١﴾ [الفرقان: ١]
بس والا و بابرکت است ذاتی که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهندهی جهانیان باشد.
همچنین فرموده است:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ١٠٧]
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
آیههای فراوانی در اینباره وجود دارد؛ لذا ایمان داریم که محمدr، فرستادهی الله به سوی همهی انسانها و جنهاست.
دوم: باید اخباری را که رسول اللهr آورده، تصدیق کنیم و بدانیم که او، صادق و مصدوق است؛ یعنی خبرهایی که آورده، راست و درست میباشد و مصدوق است، یعنی خبرهایی که بر او وحی شده، دروغ نیست؛ لذا نه خود، دروغ گفته و نه آنچه که بر او وحی شده، دروغ بوده است.
سوم: با صدق و اخلاص، از او پیروی کنیم؛ بهگونهای که پا از شریعتش فراتر نگذاریم و چیزی از آن نکاهیم و او را در همهی عبادتها، الگو و پیشوای خویش قرار دهیم؛ زیرا رسولاللهr امام این امت است و باید از او پیروی کنیم و برای هیچکس درست نیست که از کسی جز او پیروی نماید، مگر اینکه آن شخص، دانشی از سنت رسولاللهr نزد خود داشته باشد که نزد کسی جز او یافت نشود؛ در این صورت با اعتقاد به اینکه او، واسطهای میان ما و شریعت است، از او پیروی میکنیم؛ البته با در نظر گرفتن این نکته که آن شخص، در زمینهی دین و آیین، مستقل نیست؛ زیرا هیچکس جز رسول اللهr در زمینهی شریعت، مستقل و قابل پیروی نمیباشد و علما، فقط حکمِ مبلّغ را دارند؛ چنانکه رسولاللهr فرموده است: «بَلِّغُوا عَنِّی وَلَوْ آیَةً»؛([3]) یعنی: «از طرف من تبلیغ کنید؛ گرچه یک آیه (یک مسأله) باشد».
چهارم: دفاع از شریعت او؛ یعنی یکی از نمونههای خیرخواهی برای رسولاللهr این است که از شریعت او دفاع میکنیم تا کسی، از آن نکاهد یا چیزی به آن نیفزاید. لذا با کسانی که اقوال، افعال و عقاید جدیدی در دین پدید میآورند، مقابله میکنیم؛ زیرا بدعتها، همه یک گونهاند و همانطور که رسولاللهr فرموده است: «هر بدعتی، گمراهیست».([4]) فرقی نمیکند که آن بدعت، گفتاری یا کرداری و یا عقیدتی باشد. هر سخن، یا عمل یا عقیدهای که بر خلاف رهنمودهای پیامبرr باشد، بدعت و گمراهیست؛ لذا همانگونه که اهل بدعت، با سنت مقابله میکنند، ما نیز بهوسیلهی سنت، در برابر بدعتهایشان میایستیم و بر اساس سنت و رهنمودهای رسولاللهr با آنان، مقابله به مثل میکنیم و این، یکی از نمونههای بارز خیرخواهی برای رسولاللهr است.
پنجم: یکی دیگر از نمونههای خیرخواهی برای پیامبرr این است که اصحاب و یارانش را دوست داشته باشیم و آنها را گرامی بداریم؛ زیرا ناگفته پیداست که دوست هر کسی، از همه به او نزدیکتر است؛ از اینرو اصحاب پیامبرr بهترین نسل بشر بودند و هرکس به صحابهy دشنام بگوید یا با آنان دشمنی کند و یا از آنها بدگویی نماید، او، خیرخواه پیامبرr نیست؛ و اگر خود را دوستدار و خیرخواه پیامبرr بداند، فقط مدعی و دروغگوست. مگر میشود کسی اصحاب رسولاللهr را دشنام دهد و باز ادعا کند که من، پیامبرr را دوست دارم؟! حال آنکه رسولاللهr فرموده است: «المَرءُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یُخَالِلُ»؛([5]) یعنی: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد». لذا مدعی دروغینی که به اصحاب پیامبرr دشنام میدهد، در حقیقت به شخصِ پیامبرr ناسزا میگوید و بر دین و آیین او خرده میگیرد؛ زیرا این، صحابهy بودند که این دین و شریعت را به ما رساندهاند و اگر سزاوار بدگویی باشند، دیگر بر چه اساسی میتوانیم به دین و شریعتی که به ما رساندهاند، اطمینان کنیم؟! از اینرو دشنام دادن به صحابهy دشنام دادن به الله میباشد که برای پیامبرش و انتقال دین و آیین او به دیگران، کسانی را انتخاب کرد که سزاوار بدگویی و دشنام هستند! لذا یکی از نمونههای خیرخواهی برای پیامبرr این است که یارانش را دوست داشته باشیم و آنان را گرامی بداریم.
سپس رسولاللهr این نکته را بیان فرمود که نصیحت و خیرخواهی برای پیشوایان مسلمانان، یکی دیگر از مفاهیم یا مصادیق خیرخواهی در دین است. پیشوا، کسیست که مردم از او پیروی و فرمانبرداری میکنند. امامان یا پیشوایان مسلمانان، دو دستهاند: پیشوایان دینی که همان علما هستند؛ و پیشوایان حکومتی، یعنی حکام و فرمانروایان.
پیشوایی در دین، به دست علماست؛ از اینرو علما، امامان و پیشوایان دینیاند که مردم را به سوی کتاب الله و شریعتش رهبری میکنند. الله متعال، دعای بندگان نیک خود را اینگونه بیان فرموده است که میگویند:
﴿رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾
[الفرقان: ٧٤]
پروردگارا! همسران و فرزندانمان را روشنی چشمانمان بگردان و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار بده.
اینها، از الله متعال درخواست حکومت و ریاست نمیکنند؛ بلکه از او میخواهند که آن ها را پیشوای پرهیزگاران بگرداندإ زیرا بندگانِ پروردگار رحمان، خواهان پست و مقام، و ریاست و حکومت نیستند. رسولاللهr به عبدالرحمن بن سمرهt فرمود: «لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّکَ إِنْ أُوتِیتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُکِلْتَ إِلَیْهَا، وَإِنْ أُوتِیتَهَا مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیْهَا»؛([6]) یعنی: «امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن واگذار میشوی (و در جریان امارت، تنها میمانی؛ و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، الله تو را در جریان امارت، یاری خواهد کرد».
ولی بندگان پروردگار رحمان، از او درخواست میکنند که پیشوای پرهیزگاران باشند؛ یعنی خواهان امامت و پیشوایی در دین هستند و این، امامت ارزشمندیست که الله متعال دربارهاش میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ ٢٤﴾
[السجدة : ٢٤]
و برخی از آنان را که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند، پیشوایان (و پیشگامان خیر) گردانیدیم.
میبینیم که اللهU در این آیه فرموده است: ﴿أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ یعنی: «آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند».
خیرخواهی برای پیشوایان دینی و علما، این است که مشتاق کسب علم از محضر آنها باشیم؛ زیرا آنها واسطهی پیامبرr و امتش هستند. الحمدلله که در دوران ما، وسایل کسب علم زیاد شده است و میتوانیم با ابزار گوناگون مانند کتاب، نوار، (نرمافزار) و امثال آن، به علم و دانشی که نزد علماست، دست یابیم و در این زمینه، نباید با عجله و شتاب عمل کنیم؛ بلکه کسب علم و دانش، به صبر و حوصله نیاز دارد؛ زیرا شتابزدگی در کسب دانش، انسان را در اشتباه میاندازد و ممکن است انسان، مطلبی را خوب درک نکند یا آن را اشتباه بفهمد. چنانکه الله متعال، این ادب را به پیامبرش آموخته و فرموده است:
﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨﴾ [القیامة: ١٦، ١٨]
(ای محمد! هنگام نزول قرآن) زبانت را برای تکرار آن، شتابزده حرکت مده. بیگمان گردآوری و (آسان کردن) قرائتش با ماست. پس هنگامی که خواندنش را (بر زبان جبرئیل) تمام کردیم، تو خواندنش را دنبال کن.
و سپس میفرماید:
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ ١٩﴾ [القیامة: ١٩]
سپس توضیح و بیان آن با ماست.
بدینسان الله متعال، بیان و توضیح قرآن را بر عهده گرفته و به پیامبرش فرموده است که قرآن را فراموش نخواهد کرد؛ چون عدم تکرار، باعث میشود که انسان، برخی از جملهها را فراموش کند؛ اما اللهU به پیامبرش فرمود: ﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ﴾ یعنی: «سپس توضیح و بیان آن، با ماست».
یکی از نشانههای خیرخواهی برای علما، این است که انسان به عیبجویی از آنها نپردازد و در پی خطاها و لغزشهایشان نباشد؛ زیرا، علما، معصوم نیستند و گاه اشتباه میکنند. همهی انسانها، خطاکارند و بهترین خطاکاران، کسانی هستند که توبه مینمایند. طلاب و دانشجویان علوم دینی، باید بیش از دیگران اشتباههای استاد خویش را تحمل کنند و با رعایت ادب و احترام، اشتباهشان را به آنها تذکر دهند؛ زیرا چه بسیار استادانی که از شاگردان خود، بهره بردهاند و از طریق آنها متوجه اشتباههای علمی و عملی خود شدهاند و به بسیاری از خطاهای خویش پی بردهاند؛ زیرا انسان و جنس بشر، دچار اشتباه میشود؛ اما مهم این است که در پی عیوب دیگران و عیبجویی از آنها نباشد. در حدیثی آمده است: «یَا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَلَمْ یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قَلْبِهِ، لَا تُؤذُوا الْمُسْلِمِینَ وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ، فَإِنَّهُ مَن تتبع عَوْرَاتِهِمْ، فضحهُ اللّهُ وَلَوْ فِی بَیْتِ أمِّهِ»؛ یعنی: «ای کسانی که به زبان ایمان آوردهاید و هنوز، ایمان در دلهایتان وارد نشده است! مسلمانان را میازارید و در پی عیبجویی و ریختن آبروی آنها نباشید؛ بهیقین هرکس در پی ریختن آبروی برادرش باشد، الله متعال او را رسوا میگرداند؛ اگرچه در خانهی مادرش باشد». این، دربارهی عموم مسلمانان است؛ پس کسی که از علما، غیبت و بدگویی میکند، چگونه خواهد بود؟!
کسانی که با ریزبینی از علما عیبجویی میکنند تا آن را در میان مردم بیان نمایند، فقط نسبت به علما، بد نمیکنند؛ بلکه هم به شخصیت علما بد میکنند و هم به علم و دانشی که در سینهی آنهاست و هم به آیین و شریعتی که تنها از سوی علما، قابل یادگیریست؛ زیرا اگر علما بدنام شوند، دیگر هیچکس به آنها اعتماد نمیکند و اگر از عیوب علما باخبر شوند، دیگر جایی برای اعتماد به علما باقی نمیماند؛ حال آنکه بسیاری از این عیوب، ساخته و پرداختهی افراد مغرض است. وقتی مردم، به علما بدبین شوند، به علم و دانش آنها نیز بدبین میگردند و این، جنایت و ستم بزرگی در حق شریعت و سنت پیامبرr است.
لذا یکی از مصادیق خیرخواهی برای علما و پیشوایان دینی، این است که از آبروی آنها دفاع کنیم و تا آنجا که میتوانیم عیوب آنها را فاش نسازیم؛ بلکه اشتباهشان را به خودشان تذکر دهیم و اگر سخنی دربارهی آنها میشنویم، بهدور از سخنچینی، اصل قضیه را از آنها بپرسیم؛ زیرا ممکن است آنچه شنیدهایم، بیاساس باشد؛ چنانکه دربارهی خود ما نیز زیاد پیش میآید که سخنان نادرستی از ما نقل میکنند؛ چون برخی از مردم برای تأیید خواستهها و امیال درونی خود، آنچه را که دوست دارند، به عالمی نسبت میدهند که در میان مردم محبوبیت فراوانی دارد و مردم، حرفش را میپذیرند؛ حال آنکه وقتی موضوع را از آن عالم میپرسیم، میگوید: من، هرگز چنین سخنی نگفتهام. و گاه ممکن است برداشت برخی از مردم، از سخن یک عالم، نادرست باشد و همان برداشت نادرست را به نام آن عالم به دیگران منتقل کنند.
در هر حال، نصیحت و خیرخواهی برای علما چنین ایجاب میکند که در پی عیبجویی از هیچ عالمی و ریختن آبرویش نباشیم؛ بلکه همواره سعی کنیم عذری برایش بیابیم. اشکالی ندارد که با خودش تماس بگیریم و اصل موضوع را از او بپرسیم تا مطمئن شویم که آیا آنچه شنیدهایم، درست است یا خیر؟ وقتی با خودش تماس بگیریم، چهبسا اصل موضوع برای ما روشن میشود یا با توضیحات آن عالم، درمییابیم که برداشت ما اشتباه بوده است یا برعکس، آن عالم، خود به اشتباهی که بر او پوشیده بوده، پی میبرد و بدینسان کار درست و شایستهای انجام دادهایم؛ چنانکه نخستین پیشوای این امت پس از رسولخداr، یعنی ابوبکر صدیقt در نخستین خطبهاش چنین فرمود: «اگر نیک و درست عمل کردم، یاریام دهید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم کنید».([7]) آری! هر انسانی، اشتباه میکند؛ پس اشتباه برادر مسلمانت را به او تذکر بده و اصلاحش کن؛ بهویژه اگر اهل علم باشد؛ زیرا موقعیت عالم، بسیار خطیر و خطرناک است؛ یعنی اگر اشتباه کند، اشتباهش دامن خیلیها را میگیرد و لغزش او، لغزش عدهی زیادی را به دنبال خواهد داشت؛ از اینرو جایگاه خطرناکی دارد. و اگر درست و شایسته و مطابق رهنمود الهی رفتار نماید، بسیاری از مردم بهپیروی از وی، درست رفتار خواهند کرد و این، بیانگر اهمیت و مقام والای عالِم است.
لذا بر این نکته تأکید میکنم که ما باید آبروی علمی خود را حفظ کرده، از آنان دفاع نماییم و همواره سعی کنیم عذری برای اشتباههای آنها بیابیم و این، نباید مانع از این شود که با خودشان تماس بگیریم و اصل موضوع را با آنان در میان بگذاریم و موضوع را به بحث و بررسی بگذاریم و بدینسان خیرخواه پیشوایان دینی و علمای خویش باشیم.
دومین نوع از پیشوایان مسلمانان، حکام و فرمانروایان آنها هستند و معمولاً اشتباههای آنها بیش از خطاهای علما و پیشوایان دینیست؛ زیرا موقعیت و تکبر حکام، آنها را به گناه و معصیت وامیدارد و میخواهند با استفاده از قدرت خویش، درست و نادرست را بر دیگران تحمیل کنند و از اینرو خطاهای پیشوایان حکومتی از خطاهای پیشوایان دینی، بیشتر است؛ الا ماشاءالله.
خیرخواهی برای حکام و فرمانروایان، این است که از بدیهای آنها چشمپوشی نماییم و بدیها یا اشتباههای آنها را در میان مردم فاش نکنیم؛ بلکه تا آنجا که میتوانیم با روشی نیک و پسندیده، به آنها تذکر دهیم و بدینسان برای آنان خیرخواهی کنیم؛ اگر ممکن است با تماس مستقیم، وگرنه، یا از طریق نامه یا افرادی که با آنها ارتباط دارند، با آنان تماس بگیریم؛ زیرا گاه نامهها و درخواستهای مردم، به مسؤولان نمیرسد یا بررسی نمیشود. لذا بهتر است بهطور مستقیم یا از طریق کسانی که با آنها ارتباط دارند، با آنان تماس بگیریم و مشکلات موجود را با آنها در میان بگذاریم؛ ولی ذکر بدیهای آنها در میان مردم، فقط دشمنی شخصی نسبت به مسؤولان و حکام محسوب نمیشود؛ بلکه گذشته از بدی کردن به مسؤولان، ستمی در حق همهی مردم بهشمار میرود؛ زیرا وقتی کینهی مسؤولان در دل مردم جای بگیرد، دیگر از آنها فرمانبرداری نمیکنند و این، زمینهساز هرج و مرج و نابسامانی در جامعه میباشد و امنیت و آسایش عمومی در معرض خطر قرار میگیرد. در صورتی که اگر مردم، از حکام خود حساب ببرند، از دستورهای آنان که مخالف شریعت نیست، پیروی خواهند کرد.
در هر حال، پیشوایان مسلمانان، دو دستهاند: علما و حکام که میتوانیم از آنها به عنوان پیشوایان دینی و حکومتی یاد کنیم؛ علما، بیانکنندهی آموزههای دینی هستند و حکام، مجریان قوانین الاهی. لذا ما وظیفه داریم که خیرخواه پیشوایان دینی و اجرایی خویش باشیم و بدیها و اشتباههای آنان را بپوشانیم و اگر دچار اشتباه شدند، اشتباهشان را به آنان یادآوری کنیم یا حداقل، آنچه را که بهپندار ما اشتباه است، با آنها در میان و به بحث و بررسی بگذاریم؛ زیرا گاه سخن یا رفتار یک عالم یا مسؤول حکومتی را اشتباه یا نادرست میپنداریم، ولی پس از بحث و بررسی متوجه میشویم که برداشت ما، نادرست بوده است و چنین مواردی، زیاد روی میدهد. و گاه اصل موضوع، چیزِ دیگریست و در نقل و انتقال، بهکلی عوض میشود؛ زیرا برخیها، دوست دارند اشتباههای علما و مسؤولان، بر سرِ زبانها بیفتد و گاه با سوء نیت، سخنان یا اعمالی به آنها نسبت میدهند که نگفتهاند و انجام ندادهاند. لذا باید در چنین مواردی با عالم یا مسؤولی که سخنی دربارهاش شنیدهایم، تماس بگیریم و موضوع را حل و فصل کنیم.
و اما آخرین نکتهای که پیامبرr به عنوان یکی از مصادیق خیرخواهی در دین ذکر فرموده، نصیحت و خیرخواهی برای عموم مسلمانان است. میبینیم که ابتدا پیشوایان مسلمانان را ذکر فرموده است و سپس عموم آنها را؛ زیرا صلاح عموم مسلمانان، به صلاح و درستیِ علما و مسؤولان آنها بستگی دارد. اگر علما و مسؤولان ردههای مختلف، نیک و شایسته باشند، مردم نیز اصلاح میشوند. ناگفته نماند که پیشوایان مسلمانان، شامل همهی مسؤولان در ردههای گوناگون و پُستهای مختلف میشود و هرکس مسؤولیتی دارد، در این مفهوم میگنجد؛ مانندِ مدیر یک مدرسه یا رییس یک دانشگاه که اگر اصلاح شوند و رویکرد درست و شایستهای در ادارهی مدرسه و دانشگاه داشته باشند، دانشآموزان و دانشجویان آنها نیز اصلاح خواهند شد.
نصحیت و خیرخواهی برای عموم مسلمانان، چنین ایجاب میکند که هرچه برای خویشتن میپسندیم، برای آنها نیز بپسندیم و آنان را به سوی خیر و نیکی رهنمون شویم و هرگاه از راه درست منحرف شدند، آنها را به سوی حقیقت و راه درست، راهنمایی کنیم و چون دچار فراموشی گردیدند، به آنها تذکر دهیم و آنان را برادران خود قلمداد نماییم؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ»؛([8]) یعنی: «مسلمان، برادرِ مسلمان است». و فرموده است: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»؛([9]) یعنی: «مؤمنان برای یکدیگر مانند اجزای یک ساختمان هستند که باعث تقویت و استحکام یکدیگر میشوند». همچنین فرموده است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ الوَاحِدِ إِذَا اشْتَکَى مِنهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛([10]) یعنی: «مؤمنان در دوستی، مهربانی و شفقت با یکدیگر، مانند یک پیکرند که اگر یک عضو آن بهدرد آید، سایر اعضا نیز دچار بیخوابی (بیقراری) و تب میشوند».([11]) وقتی یکی از اعضای بدن انسان به درد میآید، این درد به همهی بدن سرایت میکند و انسان، بیخواب و بیقرار میشود. مسلمان باید برای همکیشان خود، همینگونه باشد؛ یعنی اگر مسلمانی با مشکلی روبهرو شد، سایر مسلمانان دردِ او را دردِ خود بدانند و با او همدردی کنند.
نصیحت، این است که انسان، اشتباه کسی را در میان جمع به او نگوید؛ بلکه در تنهایی به او تذکر دهد تا در او اثر کند و بداند که این تذکر، از روی خیرخواهیست؛ اما اگر اشتباه کسی را در جمع به او تذکر دهیم، نه اینکه نصیحت نیست، بلکه فضیحت است و چه بسا او را به واکنش منفی و حتی گناه و معصیت وامیدارد؛ زیرا چنین برداشت میکند که نصیحتکننده، قصد سرزنش یا خراب کردن او را در میان جمع دارد و از اینرو نصیحتش را نمیپذیرد.
***
187- الثَّانی: عَنْ جریر بْنِ عبدِ اللهt قال: بَایَعْتُ رَسولَ اللهr عَلى: إِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالنُّصْحِ لِکلِّ مُسْلِمٍ. [متفقٌ علیه]([12])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم.
188- الثَّالث: عَنْ أَنَسٍt عَنِ النَّبیِّr قال: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ». [متفقٌ علیه]([13])
ترجمه: انسt میگوید: پیامبرr فرمود: «ایمان هیچیک از شما کامل نیست تا آنکه هرچه برای خود میپسندد، برای برادر مسلمان خود نیز بپسندد».
شرح
مؤلف/، از جریر بن عبداللهt نقل کرده که گفته است: «با پیامبرr بر اقامهی نماز، ادای زکات، و خیرخواهی برای هر مسلمان، بیعت کردم». در این روایت به سه مورد تصریح شده است؛ یک مورد، حقّ خاص و ویژهی اللهU میباشد و یک حق، ویژهی همنوعان انسان و حقی دیگر، میان الله و بندگانش مشترک است. نماز، حقِ ویژهی پروردگار متعال میباشد. اقامهی نماز، بدین معناست که انسان، آن را به بهترین شکل ادا کند و اوقات نماز را رعایت نماید و ارکان، واجبات، و شرایط نماز را بهجای آورَد و مستحبات آن را بهطور کامل انجام دهد؛ البته دربارهی مردان، یک نکتهی دیگر نیز وجود دارد؛ اینکه نمازشان را با جماعت بخوانند. و هرکس بدون عذر، در نماز جماعت شرکت نکند، گنهکار میشود و برخی از علما، مانند امام ابوالعباس حرانی/ بر این باورند که اگر کسی بدون عذر شرعی، نمازش را بهتنهایی و بدون جماعت بخواند، نمازش باطل است و از او پذیرفته نمیشود؛ ولی جمهور علما نمازش را درست و خودش را گنهکار میدانند. و همین دیدگاه، درست است؛ یعنی کسی که بدون عذر، نماز جماعت را ترک کند، نمازش درست است و خودش، گنهکار. قول راجح، و دیدگاه مشهور در مذهب امام احمد/، همین است و جمهور علما، نماز جماعت را واجب دانستهاند.
از دیگر مصادیق و مفاهیم اقامهی نماز، خشوع در نماز است؛ خشوع، یعنی حضور قلب و اینکه نمازگزار در آنچه که میخواند و انجام میدهد، بیندیشد. خشوع، اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا نماز بدون خشوع، مانند پیکر بدون روح است. نمازی که بدون حضور قلب خوانده میشود و قلب نمازگزار، در نماز به این سو و آن سو میرود، نماز بیروحیست که در حرکتهای بدنی، خلاصه میشود؛ اما اگر نمازگزار، با حضور دل نماز بخواند، خود را در برابر اللهU احساس مینماید و با این احساس نماز میخواند که با پروردگارش راز و نیاز میکند و با ذکر و دعا به او تقرب میجوید. این، مغز و روح نماز است.
دومین پیمانی که جریرt با پیامبرr بست، دادنِ زکات به مستحقان آن بود؛ زکات، حقی مشترک میان الله و بندگان اوست. از آن جهت، حق الله متعال میباشد که آن را بر بندگانش فرض کرده و آن را جزو ارکان اسلام قرار داده است؛ حق مستحقان است، چون بهوسیلهی آن نیازشان تأمین میشود یا اهدافی که در فریضهی زکات، وجود دارد، برآورده میگردد.
و اما سومین موردی که در این روایت ذکر شده و شاهد مؤلف در این باب است، نصیحت و خیرخواهی برای همهی مسلمانان است؛ یعنی جریرt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد؛ چه آن مسلمان، نزدیک و خویشاوند باشد و چه دور و بیگانه؛ چه کوچک باشد و چه بزرگ؛ زن باشد یا مرد. کیفیت این خیرخواهی در حدیث بعدی، یعنی در حدیث انسt آمده است. بدین صورت که انسان مسلمان هرچه برای خود میپسندد، برای برادر مسلمانش نیز بپسندد؛ و آنچه برای خود نمیپسندد، برای سایر مسلمانان نیز نپسندد. همچنین با آنان بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش به همان شکل رفتار شود.
در این حدیث، پیامبرr از کسی که برای برادر مسلمانش چیزی را میپسندد که برای خویش نمیپسندد، نفی ایمان کرده است؛ منظور از نفی ایمان در این حدیث، نفی ایمان کامل است؛ نه اینکه آن شخص، بهکلی ایمان ندارد. یعنی ایمان هیچکس کامل نیست تا آنکه هرچه برای خود میپسندد، برای برادر همکیش خود نیز بپسندد.
گفته میشود: پس از اینکه جریر بن عبدالله بَجَلیt با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواهِ هر مسلمانی باشد، اسبی خرید و سپس دریافت که ارزش این اسب، بیشتر است؛ لذا نزد فروشنده بازگشت و به او گفت: قیمت اسبی که به من فروخته ای، بیش از این است و همان مبلغی را به او داد که به گمان او، قیمتِ آن اسب بود. و باز برای بار سوم بازگشت و به فروشنده گفت: اسب تو، بیش از این قیمت دارد و سرانجام، بابت اسبی که دویست درهم خریداری کرده بود، هشتصد درهم به فروشندهاش داد؛ زیرا او با پیامبرr بیعت کرد که خیرخواه همهی مسلمانان باشد. در عربی به معامله یا داد و ستد، «مبایعه» گفته میشود. البته بهطور خاص به هر پیمانِ دوجانبهای، «مبایعه» میگویند. همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ ٱللَّهَ﴾ [الفتح: ١٠]
بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با الله بیعت مینمایند
پس، بیعت، یعنی پیمان دوجانبه. و از آن جهت «بیعت» یا «مبایعه» نامیده شده است که دو طرفِ قرارداد، دستشان را برای بستن پیمان، دراز میکنند؛ گفتنیست: در زبان عربی به دستِ باز یا گشوده، «باع»، گفته میشود.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 55.
([2]) صحیح مسلم، ش:55.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3461 بهنقل از عبدالله بن عمرو$.
([4]) صحیح مسلم، ش: 867.
([5]) حسن است؛ روایت: ابوداود (4833)، ترمذی (2378)، احمد در مسندش (2/303،334)، طیالسی (2573) بهنقل از ابوهریرهt. آلبانی/، این حدیث را در صحیح الجامع (3545) حسن دانسته است.
([6]) صحیح بخاری، ش: (6622، 6722، 7146، 7147) و مسلم، ش: 1652 بهنقل از عبدالرحمن بن سمرهt.
([7]) نک: «ابوبکر صدیق» (تحلیل وقایع زندگانی خلیفهی اول)، نوشتهی دکتر علیمحمد صلابی و ترجمهی بنده (محمد ابراهیم کیانی)، ص: 237 بهنقل از «البدایة والنهایة» (6/305). [مترجم]
([8]) صحیح بخاری، ش: (2442، 6951) و مسلم، ش: 2580 بهنقل از ابنعمرt؛ و نیز: صحیح مسلم، ش: 2514 بهنقل از ابوهریرهt.
([9]) صحیح بخاری، ش: (481، 2446، 6027).
([10]) صحیح مسلم، ش: 2586 بهنقل از نعمان بن بشیرt.
([11]) سعدی، در سرودهی مشهورش به همین حدیث اشاره دارد؛ وی، این فرمودهی نبوی را اینگونه بهنظم درآورده است که:
«بنـیآدم اعـضـای
یکـدیگـرند کـه در آفرینـش ز یک
گوهرند
چو عضوی بهدرد آورد روزگـار دگـر
عضـوهـا را نمانـد قــرار»
([12]) صحیح بخاری، ش: 57؛ و صحیح مسلم، ش: 56.
([13]) صحیح بخاری، ش: 13؛ و صحیح مسلم، ش: 45.
21- باب: همکاری و تعاون در زمینهی نیکی و پرهیزگاری
الله متعال میفرماید:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ٢]
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزکاری همکاری نمایید.
همچنین میفرماید:
﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾
سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.
امام شافعی/ سخنی بدین مضمون گفته است که: همهی مردم یا بیشتر آنها، از تدبر و اندیشیدن در این سوره غافلند.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب تعاون در زمینهی نیکی و پرهیزگاری». تعاون، یعنی همکاری با یکدیگر؛ و از نام این باب، چنین برداشت میشود که مردم باید در انجام کارهای نیک و دوری از کارهای بد با یکدیگر همکاری کنند؛ زیرا اعمال مردم از دو حالت خارج نیست: یا نیک است و یا بد. تعاون در کارهای نیک، بدین معناست که به دوستانت در زمینهی کارهای نیک کمک کنی و زمینه یا شرایط لازم را برای آنها فراهم سازی؛ اما تعاون و همکاری در زمینهی تقوا، بدین معناست که دوستانت را از کارهای زشت و ناپسند بازداری و بدکاران را به ترک کارهای زشت فرابخوانی. به عبارت دیگر، مفهوم همکاری بر سرِ تقوا، این است که مردم را از انجام کارهای بد بازداریم تا همه، امتی یکپارچه نیک و درستکار شوند.
﴿وَتَعَاوَنُواْ﴾ یعنی: «با یکدیگر همکاری کنید». این دستور، دربارهی واجبات، امر وجوبیست و دربارهی اعمال مستحب، استحبابی. همچنین دربارهی نهی از کارهای بد، وجوبیست و دربارهی کارهای مکروه، استحبابی.
دومین دلیلی که مؤلف/ دربارهی تعاون و همکاری بر سرِ تقوا و پرهیزکاری ذکر کرده، سورهی «عصر» است که الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلۡعَصۡرِ ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾
سوگند به روزگار که بیگمان انسانها در زیان هستند؛ مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.
الله متعال در این سوره، به زمانه یا روزگار سوگند یاد کرده است؛ زیرا روزگار، ظرفِ اعمال انسانهاست. برخی از مردم، این ظرف را سرشار از خیر و نیکی میکنند و برخی هم آن را پُر از بدی مینمایند؛ لذا تناسب جالبی میان این سوگند و موضوع آن وجود دارد. میبینیم که الله متعال در این سوره، دربارهی اعمال بندگانش به روزگار سوگند یاد کرده و فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ ٢﴾
بیگمان انسانها در زیان هستند.
یعنی همهی انسانها، اعم از کافر و مسلمان، نیکوکار و بدکار، و زن و مرد، همه زیانکارند و کار و تلاش آنها در دنیا و آخرت، بیفایده است؛ مگر کسانی که چهار ویژگی داشته باشند: دو ویژگی دربارهی خودشان و دو ویژگی دربارهی دیگران؛ خودشان را با ایمان و عمل نیک و شایسته اصلاح کنند، و دیگران را با سفارش به حقیقت و توحید، و نیز سفارش به صبر و شکیبایی. همانطور که اللهU میفرماید:
﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾
مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق (توحید) و شکیبایی سفارش کنند.
ایمان بدین معناست که انسان به آنچه که باید، و بر او واجب است، باور داشته باشد و آنچه را که الله و رسولش بیان کردهاند، بپذیرد؛ رسولاللهr شش رکن ایمان را چنین برشمرده است: «أَنْ تُؤْمِن بِاللَّهِ وملائِکَتِه وکُتُبِهِ ورُسُلِه والْیومِ الآخِر، وتُؤمِنَ بالْقَدَرِ خَیْرِهِ وشَرِّه»؛([1]) یعنی: «ایمان، این است که به الله و فرشتگانش، و کتابهایش، و پیامبرانش و روز قیامت (آخرت) و نیز به تقدیر خیر و شر از سوی الله، ایمان و باور داشته باشی». اما عمل صالح، به هر کار نیکی گفته میشود که انسان را به اللهU نزدیک کند و دو شرط دارد: اخلاص برای اللهU، و پیروی از پیامبرr.
اخلاص، بدین معناست که قصد انسان از انجام کار نیک، خودنمایی نباشد و فقط رضایت الله و در نتیجه سعادت آخرت را در نظر بگیرد؛ اما پیروی از پیامبرr این است که به روش ایشان عمل کند و از بدعت و نوآوری بپرهیزد؛ زیرا انسان، حتی اگر در بدعتش اخلاص داشته باشد، باز هم عملش مردود و باطل است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أمرُنا فَهُوُ رَدٌّ»؛([2]) یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». همچنین عبادتی که مطابق سنت است، اما در آن اخلاص نیست، باطل میباشد؛ زیرا در حدیث قدسی آمده است که اللهU میفرماید: «أنا أغنی الشُّرَکاء عَنِ الشِّرکِ، مَن عَمِلَ عَمَلاً أَشرَکَ فِیهَ مَعِیَ غَیرِیْ تَرَکتُه وَشِرکَهُ»؛([3]) یعنی: «الله فرموده است: من، بر خلاف شریکان، بهطور مطلق از شرک بینیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و جز من را در آن عمل شریکم سازد، او را با شرکش (عمل شرکآمیزش) وامیگذارم».
الله متعال در سورهی «عصر» میفرماید: ﴿وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣﴾
یعنی: «یکدیگر را به حق و شکیبایی سفارش میکنند». حقیقت، شامل همهی چیزهایی میشود که پیامبران الاهی آوردهاند که در رأس آنها «توحید» قرار دارد.
همچنین یکدیگر را به صبر و شکیبایی سفارش میکنند؛ زیرا نفس انسان برای انجام واجبات و ترک کارهای ممنوع و حرام، به صبر و شکیبایی نیاز دارد.
امام شافعی/ گفته است: اگر الله متعال، همین یک سوره را بر بندگانش نازل میکرد، کافی بود؛ زیرا این سوره، سورهی جامعیست که اساسیترین رهنمودها را در خود دارد. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را جزو مؤمنان نیکوکاری بگرداند که یکدیگر را به حق و شکیبایی، سفارش میکنند.
***
182- عن أَبی عبدِالرحمن زیدِ بن خالدٍ الْجُهَنیِّt قال: قَالَ رَسُولُ اللهr: «مَنْ جهَّزَ غَازِیاً فی سَبِیلِ الله فَقَدْ غَزَا وَمَنْ خَلَفَ غَازِیاً فی أَهْلِهِ بِخَیْرٍ فَقَدْ غَزَا». [متفقٌ علیه]([4])
ترجمه: ابوعبدالرحمن، زید بن خالد جُهَنیt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس ساز و برگ جنگیِ مجاهدِ راه الله را تأمین کند، (گویا) خود جهاد کرده است؛ و هرکس در غیاب مجاهد راه الله، خانوادهاش را بهنیکی سرپرستی نماید، گویا خود جهاد نموده است».
183- وعن أَبِی سعیدٍ الخُدْرِیِّt أَنَّ رسولَ اللهr بَعَثَ بَعْثاً إِلى بَنی لِحیانَ مِنْ هُذَیْلٍ فقال: «لِیَنْبعِثْ مِنْ کُلِّ رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا وَالأَجْرُ بَیْنَهُمَا». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr عدهای را به جنگ با «بنیلحیان» از قبیلهی «هُذَیل» فرستاد و فرمود: «باید از هر دو مرد، یک نفر به جنگ آنها برود و هر دو- یعنی رزمنده و کسی که در نبودِ او خانوادهاش را سرپرستی میکند-، در پاداش جهاد، سهیمند».
شرح
مؤلف/ در باب تعاون و همکاری با یکدیگر در زمینهی کارهای نیک و پرهیزگاری، حدیثی نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «هرکس ساز و برگ جنگیِ مجاهدِ راه الله را تأمین کند، (گویا) خود جهاد کرده است؛ و هرکس در غیاب مجاهد راه الله، خانوادهاش را بهنیکی سرپرستی نماید، گویا خود جهاد نموده است». این، نمونهای از تعاون و همکاری با یکدیگر در زمینهی کارهای نیک است؛ یعنی اگر کسی بار سفر، مرکب و سلاح رزمندهای را تدارک ببیند، پاداش جهاد به او میرسد؛ چون به رزمنده کمک کرده است. همچنین از خانوادهی مجاهدی، بهنیکی مواظبت کند، در پاداش آن مجاهد سهیم خواهد بود. بنابراین، کمک کردن به مجاهد یا رزمنده، دو وجه دارد: اول: تأمین هزینهها، سواری و سلاح مجاهد؛ و دوم مواظبت از خانوادهاش در غیاب او. و این، کمک بزرگی به مجاهدِ راه الله، محسوب میشود؛ زیرا رفع مشکلات و نیازهای خانوادهی مجاهدِ راه الله، کار بسیار بزرگ و ارزشمندیست و خانوادهی مجاهد نیز، نیازها و مشکلاتی دارند که این امر، خود مانعی بر سرِ راه مجاهد بهشمار میرود. لذا اگر کسی این نیازها را برطرف کند، در پاداش جهاد، با مجاهد سهیم خواهد بود؛ البته چیزی از اجر رزمنده کم نمیشود.
میتوانیم در اینباره به ماجرایی اشاره کنیم که دربارهی علی بن ابیطالبt پیش آمد؛ زمانی که رسولاللهr رهسپار غزوهی «تبوک» شد، علیt را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت تا به نیازهای خانوادهی ایشان، رسیدگی کند. علیt عرض کرد: ای رسولخدا! آیا مرا در میان بچهها و زنها میگذاری؟! رسولاللهr فرمود: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لَیْسَ نَبِیٌّ بَعْدِی»؛([6]) یعنی: «آیا دوست نداری که برای من، به منزلهی هارون برای موسی باشی؟ البته پس از من، پیامبری نخواهد آمد». به عبارت دیگر: من، تو را به عنوان جانشین خود در میان خانوادهام میگمارم تا به کارهایشان رسیدگی نمایی؛ همانطور که موسیu وقتی به میقات پروردگارش رفت، برادرش هارونu را به عنوان جانشین خود در میان قومش تعیین کرد.
لذا چنین برداشت میشود که هرکس به شخصی دیگری در زمینهی اطاعت از اللهU کمک کند، در پاداش آن شخص سهیم خواهد بود؛ یعنی اگر به دانشجو یا طلبهای برای تأمین کتابهای مورد نیازش یا برای تأمین مسکن و نیز هزینههای تحصیلش کمک کنید، در پاداش دانشاندوزی او سهیم خواهید بود؛ بیآنکه چیزی از پاداش دانشجو یا طالب علم کم شود. همچنین اگر به نمازگزاری برای وضو گرفتن یا پاک کردن لباس و جای نمازش کمک نمایید، در پاداش نماز، با او شریک هستید. و این، یک قاعدهی کلیست که هرکس به دیگران در زمینهی اطاعت و فرمانبرداری از الله کمک کند، پاداشی همانند پاداش آنها خواهد یافت و چیزی از پاداش آنها کاسته نمیشود.
***
184- وعن ابنِ عباسٍ$ أَنَّ رسُولَ اللهr لَقِیَ رکْبًا بالرَّوْحَاءِ فقال: «مَنِ الْقوْم؟» قالُوا: المُسْلِمُون، فَقَالُوا: مَنْ أَنْت؟ قال: «رسولُ الله». فَرَفَعَتْ إِلَیْهِ امْرَأَةٌ صَبِیًّا فَقَالَت: أَلِهَذَا حَجٌّ؟ قال: «نَعمْ وَلَکِ أَجْرٌ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr کاروانی در "روحاء" دید و پرسید: «کیستید؟» گفتند: مسلمانیم. و پرسیدند: تو، کیستی؟ فرمود: «رسولخدا هستم». آنگاه زنی، کودکی را بلند کرد و پرسید: آیا این بچه هم، حجی دارد؟ پیامبرr فرمود: «بله؛ و پاداش آن به تو نیز میرسد».
شرح
مؤلف/، از عبدالله بن عباس$ نقل کرده که پیامبرr کاروانی در «روحاء» دید؛ روحاء، نام مکانی در میان مکه و مدینه است. این ماجرا در «حج وداع» بود. رسولاللهr از آنها پرسید: «کیستید؟» گفتند: مسلمانیم و سپس پرسیدند: تو کیستی؟ فرمود: «من، رسولخدا هستم». آنگاه یک زن، پسربچهای را بالا گرفت و پرسید: آیا این بچه هم حجی دارد؟ پیامبرr فرمود: «بلی؛ و پاداش آن به تو نیز میرسد».
مؤلف/ از آن جهت، این حدیث را در این باب ذکر کرده که نشان میدهد هرکس، به دیگری در زمینهی اطاعت از اللهU کمک کند، اجر و پاداش آن عمل به او نیز میرسد؛ زیرا این زن، از کودکش که احرام بسته بود، نگهداری میکرد و هنگام طواف، و در سعی «صفا» و «مروه»، و در «وقوف» و دیگر اعمال حج مراقبش بود؛ از اینرو رسولاللهr به او فرمود: حج این بچه درست است و پاداش آن به مادرش نیز میرسد.
از این حدیث چنین برداشت میشود که انسان باید به وقت ضرورت، چیزی را که نمیداند، سؤال کند. چنانکه رسولاللهr از گروهی که در میان مکه و مدینه دید، پرسید: کیستید؟ زیرا بیم آن میرفت که از دشمنان مسلمانان باشند و خیانت کنند یا آسیبی به مسلمانان برسانند. البته اگر ضرورتی نباشد، نباید از طرف مقابل، بپرسیم که کیستی؟ زیرا پرسشِ بیمورد، کارِ بیمعناییست و یکی از ویژگیهای خوبِ یک مسلمان، این است که از کارهای بیفایده، دوری میکند.
از این حدیث چنین درمییابیم که انسان میتواند برای معرفی خود، ویژگیهای پسندیدهاش را بیان کند؛ البته به شرطی که قصدش فخرفروشی و خودستایی نباشد؛ زیرا وقتی از این دسته از صحابهy پرسیدند: کیستید، گفتند: مسلمانیم. روشن است که مسلمان بودن، صفت نیک و پسندیدهایست؛ لذا اگر کسی بگوید: من، مسلمان یا مؤمن هستم، اشکالی ندارد؛ به شرطی که هدفش، فخرفروشی نباشد. همچنین اگر هدفش، بیان فضل و لطف پروردگار باشد، باز هم اشکالی ندارد؛ مثلاً اشکالی ندارد که بگوید: خدا را شکر که مرا جزو مسلمانان قرار داد؛ بلکه گفتن چنین عبارتهایی با رعایت شرایط مذکور، نیک و پسندیده است.
نکتهی دیگری که از این حدیث برداشت میکنیم، این است که اگر کسی ویژگیهای نیک و پسندیدهی خود را بدون فخرفروشی و با رعایت شرایط یاد شده بیان کند، این کار، خودستایی نیست؛ زیرا خودستایی، عمل ناپسندیست که الله متعال از آن منع کرده و فرموده است:
﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾ [النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او، به کسی که تقوا پیشه کرده، کاملاً آگاهی دارد.
این حدیث، بیانگر این است که انسان باید وجودِ هر عالمی را غنیمت بداند و همینکه در خدمت عالمی قرار گرفت، از فرصتِ پیشآمده، بیشترین استفاده را ببرد. همانطور که این قوم، همینکه پیامبرr را شناختند، پرسشهای خود را نزد او مطرح کردند.
این نکته نیز از حدیث مذکور، برداشت میشود که اگر ولی یا سرپرست بچهای، او را با خود به حج ببرد، حج آن بچه برای خود او منظور خواهد شد، نه برای سرپرستش. نزد عوام چنین مشهور شده که حج بچه، از آنِ پدر و مادر اوست. این پندار، هیچ پایهای ندارد؛ بلکه حج کودک، برای خود او منظور میشود. در این حدیث آمده است که آن زن، از پیامبرr پرسید: آیا این بچه هم حجی دارد؟ رسولاللهr فرمود: «بله؛ و پاداش آن به تو نیز میرسد». لذا ناگفته نماند که بچه و هر کودکی که بالغ نشده است، پاداش اعمالش به او میرسد؛ اما هیچ گناهی برای او منظور نمیشود.
برخی از علما، از این حدیث چنین استنباط کردهاند که هرگاه کودکی برای حج، «احرام» ببندد، باید همهی شرایط حج را رعایت کند؛ طواف، سعی، وقوف عرفه، گذراندن شب در مزدلفه و منا، و رمی حجرات و.... هر عملی را که میتوانست، خود انجام دهد و هر عملی که نمیتوانست، از طرف او انجام دهند؛ جز طواف و سعی صفا و مروه که خودِ کودک باید انجام دهد.
اما عدهای از علما گفتهاند: کودکی که احرام بسته است، میتواند بدون هیچ سببی، از احرام بیرون بیاید؛ زیرا کودک، مکلّف نیست؛ از اینرو نمیتوان گفت که چون حج نفل، مانند حج فرض است و بیرون آمدن از آن، جایز نیست و از آنجا که حج کودک، نفل محسوب میشود، لذا خروج او از حج، درست نیست. دلیلش روشن است؛ چون کودک، مکلّف نیست و این، دیدگاه امام ابوحنیفه/ میباشد. یعنی کودک ملزَم به تمام کردن اعمال و انجام واجبات آن، یا دوری از کارهای ممنوع در زمانِ حج نیست. بنابراین، هر یک از اعمال حج را که انجام دهد، از او پذیرفته میشود و دربارهی اعمالی که ترک کند، بازخواست نخواهد شد. چنانکه در حال حاضر، بیشترِ مردم ابتدا کودکانشان را مجبور میکنند که احرام ببندند، اما کودک خسته میشود و ناگزیر از احرام بیرون میآید. دیدگاه جمهور علما در اینباره این است که سرپرستش باید او را به کامل کردن اعمال حج مجبور سازد؛ ولی امام ابوحنیفه و نیز صاحب «الفروع»([8]) که از پیروان امام احمد و از شاگردان امام ابوالعباس حرانی بوده است، بر این باورند که کودک، به کامل کردن اعمال حج، ملزَم نمیشود؛ زیرا مکلّف نیست.
خوبست حال که سخن از حج به میان آمد، به بیان این موضوع بپردازیم که آیا کسی که احرام میبندد و واردِ حج میشود، باید برای طواف، سعی و نیز رمی، جداگانه نیت کند یا نه؟
علما رحمهمالله در اینباره اختلاف نظر دارند؛ برخی از آنها گفتهاند: وقتی انسان برای حج، احرام ببندد و طواف و سعی خود را با همان نیت اول انجام دهد، یعنی برای طواف و سعی، تجدید نیت نکند، حجش درست است؛ زیرا طواف، سعی، وقوف، رمی و گذراندن شب در مزدلفه و منا، همه اعمال یا اجزای یک عبادت هستند و از اینرو همان نیت اول، یعنی نیت حج کافیست. همانطور که نمازگزار نیت خواندن نماز میکند و چون نمازش را شروع کرد، بر او واجب نیست که برای رکوع، سجده، قیام و نشستن، جداگانه نیت نماید؛ زیرا هر یک از این اعمال، جزو نماز میباشد؛ حج نیز همینگونه است.
لذا در اینباره باید موقعیت سؤالکننده را در نظر بگیریم. اگر کسی نزدت آمد و گفت: نیت حج کرده بودم و وقتی وارد مسجدالحرام شدم، بدون نیت طواف، طواف نمودم. به این شخص، بگویید: اشکالی ندارد و طواف تو، درست است؛ اما اگر هنوز طواف نکرده است یا میخواهد طوافش را آغاز کند، به او بگویید: بهتر است نیت طواف نماید؛ زیرا گاه از ذهن انسان میرود که طوافش، طواف رکن است یا طواف نفل.
***
185- وَعَنْ أَبِی موسى الأَشْعَرِیِّt عَنِ النَّبیِّr أَنَّهُ قال: «الخَازِنُ المُسْلِمُ الأَمِینُ الَّذی یُنَفِّذُ ما أُمِرَ بِه، فَیُعْطِیهِ کَامِلاً مَوفَّرا، طَیِّبَةً بِهِ نَفْسُهُ فَیَدْفَعُهُ إِلى الَّذی أُمِرَ لَهُ بِهِ أَحَدُ المُتَصَدِّقَیْنِ». [متفقٌ علیه]([9])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: پیامبرr فرمود: «انباردار مسلمان و امینی که مأموریت خود را بهدرستی انجام میدهد و صدقه را با رضایت خاطر و بهطور کامل، به کسی میرساند که فرمان یافته است، خود، یکی از صدقهدهندگان بهشمار میرود».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از ابوموسی اشعریt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «انباردار امین و مسلمانی که مأموریت خود را بهدرستی انجام میدهد و صدقه را با رضایت خاطر و بهطور کامل، به کسی میرساند که فرمان یافته است، خود، یکی از صدقهدهندگان بهشمار میرود».
واژهی «انباردار»، نهاد این جمله است و «یکی از صدقهدهندگان بهشمار میرود»، گزارهی آن؛ یعنی انبارداری که داراری این چهار ویژگی باشد، خود، یکی از صدقهدهندگان محسوب میشود: مسلمان و امانتدار باشد؛ مأموریتش را بهدرستی انجام دهد و صدقات را با خرسندی و طیب خاطر به مراجعهکنندگان یا نیازمندان، تحویل دهد. لذا اگر خزانهدار، صندوقدار و یا انبارداری، کارش را بهدرستی انجام دهد، اما مسلمان نباشد، هیچ اجر و ثوابی به او نمیرسد؛ زیرا کافران در آخرت، از اجر و پاداش اعمال نیک خود محروم و بیبهرهاند؛ همانطور که الله متعال میفرماید:
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣﴾ [الفرقان: ٢٣]
و به (بررسى) اعمالشان مىپردازیم، پس آن را غبارى پراکنده مىگردانیم.
و میفرماید:
﴿وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٢١٧﴾ [البقرة: ٢١٧]
و اعمالِ آن دسته از شما که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، در دنیا و آخرت برباد میشود؛ و چنین افرادی، دوزخیاند و برای همیشه در دوزخ میمانند.
دومین ویژگی، امانتداریست؛ یعنی کسی که امانتی به او سپرده میشود، از آن بهخوبی مراقبت مینماید و خرابش نمیکند.
ویژگی سوم، این است که وظیفهاش را بهدرستی انجام میدهدإ زیرا برخی از مردم با اینکه امانتدارند، اما تنبلند. لذا در حدیث بدین نکته تصریح شده که امانتدار است و کارش را بهخوبی انجام میدهد؛ یعنی هم تواناست و هم متعهد و امانتدار.
چهارمین ویژگی، این است که مأموریتش را با خرسندی و رضایت خاطر به انجام برساند؛ یعنی بهخاطر صدقهای که مطابق مأموریت یا وظیفهاش، به نیازمند یا مراجعهکنندهای تحویل میدهد، بر آنها منت نمیگذارد؛ مثلاً اگر صاحب صندوق یا رییس بنگاه خیریه، به او میگوید: دو میلیون تومان به فلانفقیر بده، و او، این کار را با خرسندی و طیب خاطر انجام میدهد و این مبلغ را به آن فقیر میرساند، مثل این است که خود، دو میلیون تومان صدقه داده است؛ بیآنکه از اجر و پاداش صدقهدهنده یا کسی که پول از آنِ او بوده است، کم شود. و این، لطف اللهU میباشد.
این حدیث، بیانگر اهمیت امانت و امانتداریست و اینکه انسان، باید وظیفهاش یا کاری را که به او سپرده شده، بهدرستی انجام دهد و در انجام آن، کوتاهی نکند. همچنین نشان میدهد که هر کس در زمینهی کار نیکی، همکاری کند، پاداشی مانند پاداش عامل آن مییابد و این لطف و فضل الله متعال است و به هرکس که بخواهد، عطا میکند.
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 8.
([2]) صحیح مسلم، ش2985.
([3]) صحیح مسلم، ش:5300.
([4]) صحیح بخاری، ش: 2843؛ و صحیح مسلم، ش: 1895.
([5]) صحیح مسلم، ش:1896.
([6]) صحیح بخاری، ش: (3706، 4416)؛ و صحیح مسلم، ش: 2404 بهنقل از سعد بن ابیوقاصt.
([7]) صحیح مسلم، ش: 1336.
([8]) صاحب کتابِ «الفروع»، ابوعبدالله، محمد بن مفلح مقدسی است که در سال 717 هجری زاده شد و در سال 762 هجری قمری وفات یافت. دیدگاههای فقهی وی به عنوان یکی از شاگردان ابوالعباس حرانی/، بیشتر با مذهب امام احمد/، همسو و موافق بود. و میتوان «الفروع» را یکی از کتابهای مذهب حنبلی برشمرد.. [مترجم]
([9]) صحیح بخاری، ش: 1438؛ و صحیح مسلم، ش: 1023.
20- باب: راهنمایی به سوی خیر و نیکی و فراخواندن به سوی هدایت یا گمراهی
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَ﴾ [القصص: ٨٧]
و بهسوی پروردگارت فرابخوان.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ﴾ [النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان.
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ٢]
و با یکدیگر بر نیکی و پرهیزکاری همکاری نمایید.
شرح
مؤلف/، باب دیگری به نام «راهنمایی کردن به سوی خیر و نیکی و فراخواندن به سوی هدایت یا گمراهی» گشوده است. یعنی انسان، راه درست را که به نفع دنیا و آخرت مردم است، برایشان بیان نماید. کسی که به سوی خیر و نیکی راهنمایی میکند، پاداشی مانند انجامدهندهی آن کار خواهد یافت. اما دعوت یا فراخواندن، مفهومی خاصتر دارد؛ زیرا گاه انسان، به سوی خیر و نیکی راهنمایی میکند، اما دعوت نمیدهد؛ اما بهتر است که راهنمایی و دعوت با هم باشد. انسان وظیفه دارد به سوی خیر و نیکی، یعنی به سوی اللهU فرا بخواند؛ همانطور که الله متعال در سورهی «حج» میفرماید:
﴿وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّکَۖ إِنَّکَ لَعَلَىٰ هُدٗى مُّسۡتَقِیمٖ ٦٧﴾ [الحج : ٦٧]
و بهسوی پروردگارت فرا بخوان؛ بیگمان تو، بر راهی راست قرار داری.
همچنین میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
و میفرماید:
﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤ وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١٠٥﴾ [آل عمران: ١٠٤، ١٠٥]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند. و همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و پس از آنکه نشانههای آشکاری برای آنها آمد، اختلاف ورزیدند. و چنین کسانی، عذاب بزرگی (در پیش) دارند.
از این آیات و امثال آن، چنین برداشت میشود که انسان باید دعوتگر باشد و به سوی الله فرا بخواند؛ البته دعوتی، درست و کامل به انجام میرسد که انسان نسبت به آنچه که به سوی آن فرامیخواند، علم داشته باشد؛ زیرا ممکن است آدم بیعلم و ناآگاه به چیزی دعوت دهد که آن را درست میپندارد، اما باطل و نادرست باشد یا از کار درستی که آن را باطل میداند، بازدارد؛ از اینرو باید ابتدا علم و دانش بیاموزیم و نسبت به آنچه که به سوی آن فرا میخوانیم، آگاهی و دانش کافی کسب کنیم. فرقی نمیکند که انسان به صورت تخصصی در تمام زمینههای علوم دینی به تحصیل علم و دانش بپردازد یا در رابطه با مسأله یا موضوع دعوتش، اطلاعات و دانش کافی کسب کند. فرض کنیم که میخواهید مردم را به سوی نماز دعوت دهید؛ باید ابتدا احکام و مسایل نماز را بهخوبی فرا بگیرید و سپس به سوی نماز فرا بخوانید و چون دعوت شما بر روی نماز متمرکز شده است، لازم نیست که در رابطه با دعوت نماز، نسبت به سایر مسایل دینی، تبحر و اطلاعات تخصصی داشته باشید؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «بَلِّغُوا عَنِّی وَلَوْ آیَةً»؛ یعنی: «از طرف من تبلیغ کنید؛ گرچه یک آیه (یک مسأله) باشد». البته به هیچ عنوان جایز نیست که بدون علم و دانش، دعوت دهید؛ زیرا این کار، هم برای خود شما خطرناک و زیانبار است و هم برای دیگران. زیانش برای شما این است که الله متعال، بر شما حرام کرده که بدون علم و دانش، سخن بگویید و فرموده است:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ﴾ [الأعراف: ٣٢]
بگو: چه کسی زینت الاهی و پوشیدنیهایی را که برای بندگانش پدید آورده و خوراکیهای حلال و پاک را حرام نموده است؟ بگو: اینها در زندگی دنیا از آنِ مؤمنان است و روز قیامت ویژهی آنان میباشد.
همچنین فرموده است:
﴿ وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦ ﴾ [الاسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
انسان باید در دعوتش، حکمت داشته باشد و هر چیزی را سرِ جایش قرار دهد و بداند که «هر سخن، جایی و هر نکته، مقامی دارد». اگر مخاطبش، کسیست که به سوی الله روی آورده، به روشی که مناسب حال اوست، دعوتش دهد و اگر آدمیست که از خدا و پیغمبر رویگردان است، با روش و اسلوب دیگری او را دعوت دهد؛ یعنی برای دعوت دادن هر کسی روشی در پیش بگیرد که مناسب حال اوست؛ زیرا هنگامی که رسولاللهr معاذt را به یمن فرستاد، به او فرمود: «تو نزد کسانی میروی که اهل کتابند». بدینسان او را از وضعیت مخاطبانش آگاه ساخت تا با آمادگی کامل نزدشان برود و آنان را در جایگاه خودشان قرار دهد؛ چراکه آنها اهل کتاب بودند و دانش و اطلاعاتی داشتند که آنها را از مشرکان جاهل، متمایز میساخت. از اینرو کسی که میخواست آنان را دعوت دهد، باید آمادگی کامل میداشت تا سؤالهایشان را به نحو شایستهای پاسخ دهد.
اجازه دهید مثالی بزنم: شخصی نمیداند که سخن گفتن در نماز، اشکال دارد؛ اگر چنین شخصی در نماز، حرف بزند، او را توبیخ و سرزنش نمیکنیم و بر او سخت نمیگیریم؛ بلکه وقتی نمازش تمام شد، بهنرمی به او میگوییم که حرف زدن در نماز، درست نیست؛ زیرا نماز برای تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است؛ اما اگر بدانیم که کسی آگاهانه در نماز حرف میزند و میداند که این کار درست نیست، اما آن را سبک میشمارد، طور دیگری به او تذکر میدهیم و او را سرزنش میکنیم که چرا مراعات نمیکند و نسبت به این مسألهی مهم، بیپرواست. از اینرو الله متعال فرموده است:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ﴾ [النحل: ١٢٥]
با حکمت به راه پروردگارت فرابخوان.
حکمت، این است که هر چیزی را سرِ جایش قرار دهیم و جایگاه هر کسی را بدانیم. نباید با همه، به یک شکل سخن بگوییم یا روش دعوت ما برای همه یکسان باشد؛ بلکه هرکسی را بهنحوی دعوت دهیم که شایستهی اوست. لذا دعوتگر باید وضعیت مخاطبش را درک کند؛ زیرا مخاطبش از سه حال، خارج نیست: یا آدم ناآگاه و بیعلمیست و یا آدمِ لجوجیست. شاید هم آدم حقیقتجو و حقپذیری باشد که در مسیر خود، دچار اشتباه شده است. سپس مؤلف/ این فرمودهی الاهی را ذکر کرده است که:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
راه پروردگار، همان دین و شریعت اوست که به دو سبب آن را به خود نسبت داده و از آن به عنوان «راه پروردگار» یاد کرده است:
سبب اول: شریعت، همان راهیست که اللهU فراروی بندگانش نهاده است. سبب دوم: شریعت، راهیست که به الله میرسد. به عبارت دیگر، شریعتی که الله متعال با پیامبرانشان فرستاده، تنها راهیست که انسان را به الله متعال میرساند. فرمود: ﴿بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ﴾ یعنی: «با حکمت و پند پسندیده». علما گفتهاند: حکمت، همخانوادهی «اِحکام» است و «اِحکام» یعنی «محکمکاری» و محکمکاری بدین معناست که انسان، کاری را درست و شایسته به انجام برساند و هر چیزی را سرِ جایش قرار دهد؛ اما موعظه یا پند نیک، عبارت است از یادآوری و تذکری که با تشویق و هشدار همراه باشد؛ لذا مخاطبی را که اندکی لجوج است، باید با پند نیک و پسندیده که آمیختهای از تشویق و هشدار است، دعوت دهیم. و اگر چنین روشی، نتیجه نداد و به قیل و قال و جدال پرداخت، به راهکاری عمل کنیم که الله متعال به ما نشان داده و فرموده است: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾ یعنی: باید به بهترین روش با او گفتگو کنیم. روش گفتگو و شدت و نرمی آن، و نیز دلایلی که برای مخاطب ذکر میکنیم، به وضعیت او بستگی دارد؛ زیرا برخی از مردم با دلایل شرعی و دینی، بیشتر و زودتر از دلایل عقلی، قانع میشوند؛ چون ایمان قویتری دارند. و برخی هم بر عکس، با دلایل دینی، بهسادگی قانع نمیشوند و باید دلایل شرعی را با دلایلی عقلی برای آنها ثابت کنیم؛ البته چنین کسانی، در معرض گمراهی قرار دارند؛ زیرا عقل ناقص و اندیشهی فاسد خویش را ملاک پذیرش حق قرار میدهند و این، خطرناک است. لذا کسانی که بیش از دیگران تابع شریعت، یعنی تابع کتاب و سنتند، ایمان قویتری دارند. لذا اگر بهراستی تابع کتاب و سنت هستید، خوشحال باشید که در مسیر نیکی و سعادت گام نهادهاید و هرکه در رابطه با احکام شرعی دلگیر میشود، بداند که ایمان ضعیف و قلب بیماری دارد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا ٣٦﴾ [الأحزاب: ٣٦]
سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و فرستادهاش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد. و هرکس از الله و فرستادهاش نافرمانی کند، دچار گمراهی آشکاری شده است.
لذا دعوتگر باید به بهترین روش با مخاطبانش گفتگو کند. اللهU در سورهی «عنکبوت» فرموده است:
﴿۞وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ﴾
[العنکبوت: ٤٦]
و با اهل کتاب جز به نیکوترین شیوه گفتگو و مجادله نکنید، و با آندسته از آنان که ستم کردند، به گفتگو نپردازید.
یعنی: مسلمان، با آن دسته از اهل کتاب که راه ظلم و ستم را در پیش میگیرند، هیچ حرفی ندارد و باید با آنان پیکار کنیم تا با خفت و خواری، به دست خویش جزیه دهند. لذا دعوت، چهار مرحله دارد: حکمت، پند نیکو، گفتگو به بهترین روش، و حهاد مسلحانه با ستمکاران.
***
الله متعال میفرماید:
﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ﴾ [آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند.
178- وعن أَبِی مسعودٍ عُقبَةَ بْن عمْرٍو الأَنْصَارِیِّt قال: قالَ رسولُ اللهr: «مَنْ دَلَّ عَلَى خَیْرٍ فَلهُ مثلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ».([1]) [روایت مسلم]
ترجمه: ابومسعود، عقبه بن عمرو انصاریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که به کار نیکی راهنمایی کند، پاداشی مانند پاداش انجامدهندهی آن کار خواهد داشت».
شرح
اینک به شرح یکی دیگر از آیههایی میپردازیم که مؤلف/ در باب «راهنمایی کردن به سوی خیر و نیکی» ذکر کرده است؛ الله متعال میفرماید:
﴿ وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾ [آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند.
این، فرمانی از سوی اللهU میباشد که باید همواره گروهی از امت، به دعوت و امر به معروف و نهی از منکر بپردازند. واژهی «امت» در قرآن کریم در چهار معنا آمده است: گروه، ملت، زمان (سالها)، و دین و ایمان. امت در این آیه، به معنای گروه است.
و امت به معنای دین، مانند این آیه که اللهU میفرماید:
﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ [المؤمنون : ٥٢]
این، دین و آیین شماست که آیینی واحد و یکپارچه است.
و امت به معنای سالها؛ اللهU میفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِی نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّکَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ﴾ [یوسف: ٤٤]
یکی از آن دو زندانی که نجات یافته بود، پس از سالها یوسف را بهیادآورد.
الله متعال میفرماید:
﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾ [آل عمران: ١٠٤]
باید از میان شما گروهی باشند که به سوی نیکی فرا بخوانند و امر به معرف و نهی از منکر کنند؛ و چنین کسانی رستگارند.
حرف «لام» در ﴿وَلۡتَکُن﴾ برای «امر» است و دربارهی حرف «مِن» در ﴿مِّنکُمۡ﴾ ، دو دیدگاه وجود دارد: برخی از علما، آن را «حرف تبعیض» دانستهاند؛ یعنی باید برخی از شما به سوی نیکی فرا بخوانند. در این صورت دعوت، واجب کفاییست و اگر عدهای به فعالیتهای دعوتی بپردازند، این وظیفه از گردن دیگران ساقط میشود؛ اما برخی از علما گفتهاند: حرف «مِن» در اینجا برای بیان جنس است؛ یعنی باید همهی شما مسلمانان به سوی نیکی دعوت دهید. بنا بر دیدگاه دوم، این امر، امر عینی یا واجبِ عینیست و هر مسلمانی باید در زمینهی دعوت و فراخواندن به سوی کارهای نیک، و امر به معروف و نهی از منکر فعالیت کند.
فراخواندن به سوی خیر و نیکی، شامل دعوت به سوی همهی کارهایی میشود که برای دنیا و آخرت مسلمانان، مفید است؛ زیرا همانطور که خیر، منافع اخروی را دربرمیگیرد، شامل کارهای مفید دنیوی هم میشود. اللهU میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١﴾ [البقرة: ٢٠١]
و برخی از آنان میگویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.
هر امر دنیوی که مفید باشد، خیر است؛ از اینرو الله متعال، مال و ثروت را «خیر» نامیده و فرموده است:
﴿ وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَیۡرِ لَشَدِیدٌ ٨ ﴾ [العادیات: ٨]
و انسان، به سبب مالدوستی و علاقهی وافر به ثروت، سخت بخیل است.
اللهU میفرماید: ﴿وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ﴾ یعنی: «و امر به معروف و نهی از منکر کنند».
«معروف» به هر کار نیک و پسندیدهای گفته میشود که شریعت، آن را تأیید کرده است؛ لذا امر به معروف، یعنی فراخواندن یا دستور دادن به اطاعت و فرمانبرداری از الله متعال و نهی از منکر، یعنی بازداشتن از معصیت و نافرمانی از اللهU؛ البته امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی دارد که باید رعایت نمود:
شرط اول: کسی که امر و نهی میکند، باید «معروف» و «منکر» را بشناسد؛ لذا اگر از حکم شرعی آن موضوع بیاطلاع باشد، برایش سخن گفتن روا نیست؛ زیرا کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند، به کاری فرا میخواند که بهپندار مردم، حکمی شرعیست؛ لذا نباید دربارهی شریعت الاهی سخنی بگوید که هیچ دانشی در مورد آن ندارد. و این کار، به فرمودهی صریح پروردگار در قرآن کریم، حرام است:
﴿ وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦ ﴾ [الإسراء: ٣٦]
و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بیگمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.
بیان حلال و حرام، به احساس و عاطفهی انسان بستگی ندارد؛ زیرا اگر چنین بود، میدیدیم که مردم دربارهی چیزی که دوست ندارند، بد میگویند و آن را «منکر» قلمداد میکنند. و بر عکس، برخی از آنها بدون ضابطه، هر چیزی را نیک و پسندیده میپندارند؛ حال آنکه معروف و منکر، در قالب آموزهها و دادههای شرعی، تعریف میشوند.
به من گفتهاند: اول که ماشین آمده بود، برخی از مردم میگفتند: رفتن به حج با ماشین، یکچهارم حج است! مقتضای چنین سخنی این است که انسان برای ادای فریضهی حج، باید چهار بار با خودرو به حج برود! بهخاطر دارم که وقتی بچه بودم، برخی از مردم با قیاس بر چنین سخنی، حج رفتن با هواپیما را یکهشتم و بلکه یکدهم حج کامل میپنداشتند! لذا وقتی که ضابطهای وجود نداشته باشد، برخی از مردم، هر امر عجیبی را منکر قلمداد میکنند.
همچنین اوایلی که بلندگوها رواج یافته بود، برخی از مردم استفاده از آن را زشت میدانستند و میگفتند: چگونه نماز یا خطبه را از طریق بوقهایی بشنویم که مانند شیپور یهودیان است؟! اما علمای محققی مانند استادم، شیخ عبدالرحمن السعدی/ میگفت: این، نعمت خداست که برای بندگانش این را فراهم کرده که صدای حق و حقیقت را به گوش بندگانش برسانند. استفاده از عینک نیز همینگونه است؛ زیرا کسی که چشمانش ضعیف شده، برای بهتر دیدن، به عینک نیاز دارد؛ اما آیا میتوانیم به کسی بگوییم: از عینک استفاده نکن؛ زیرا قدرت دیدِ انسان را تقویت میکند یا این امکان را برای او فراهم میسازد که پیرامونش را بهتر ببیند؟! هرگز چنین سخنی نمیگوییم. بنابراین، نتیجه میگیریم که «معروف» و «منکر» در چارچوب شریعت، تعریف شدهاند و به سلیقه و احساس هیچکس بستگی ندارند که اگر کسی، از چیزی خوشَش بیاید، آن را نیک بداند و اگر بدَش بیاید، آن را بد قلمداد کند.
لذا انسان باید برای امر به معروف و نهی از منکر، معروف و منکر را بشناسد؛ اما راه شناختن معروف و منکر، چیست؟ راهش، این است که کتاب و سنت را بشناسیم یا از اجماع امت و قیاس صحیح آگاه باشیم. اجماع و قیاس صحیح، هر دو مستند به کتاب و سنت است و اگر کتاب و سنت نبود، ما اجماع و قیاس را حجت نمیدانستیم.
شرط دوم: این است که کاملاً مطمئن و آگاه باشد که مخاطبش، حکمی شرعی را ترک کرده یا مرتکب عمل نادرستی شده است؛ در غیر این صورت برایش روا نیست که به نام امر به معروف و نهی از منکر اقدامی بکند. به عنوان مثال: اگر شخصی وارد مسجد شود و «تحیّة المسجد» نخواند و بنشیند، حکمت چنین اقتضا میکند که از او بپرسید: چرا نشستی و نماز نخواندی؟ و نباید پیش از پرسیدن دلیل، او را سرزنش کنید. توجه داشته باشید که رسولاللهr در چنین مسألهای چه برخوردی با مردم داشته است. پیامبرr روز جمعه سخنرانی میکرد که شخصی، وارد مسجد شد و نشست. رسولاللهr از او پرسید: «آیا نماز خواندهای؟» پاسخ داد: خیر. پیامبرr فرمود: «قُم فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَتَجَوَّزْ فِیهِمَا»؛([2]) یعنی: «برخیز و دو رکعت، نمازِ کوتاه بخوان». میبینیم که رسولاللهr ابتدا از او سؤال کرد که آیا نماز خوانده است یا نه و آنگاه به او دستور داد که دو رکعت بخواند. این، همان حکمت است. رسولاللهr شتابزده، او را سرزنش نکرد که چرا نماز نخوانده و نشسته است؟ زیرا احتمال میداد که شاید آن شخص نماز خوانده، ولی ایشان، او را ندیدهاند که نماز خوانده است.
همچنین اگر در ماه «رمضان» کسی را در حال خوردن و آشامیدن دیدید، او را توبیخ و سرزنش نکنید؛ بلکه ابتدا دلیلش را از او بپرسید؛ زیرا ممکن است معذور بوده و به سبب عذر شرعی، روزه نگرفته باشد. به او بگویید: چرا روزه نگرفتهای؟ شاید مسافر یا بیمار باشد؛ مثلا بیماری کلیوی داشته باشد که باید آبِ زیاد بنوشد. لذا باید با اطمینان به اینکه طرف مقابل، کار پسندیده یا وظیفهای شرعی را ترک نموده، او را امر به معروف کنیم و نیز باید مطمئن باشیم که مرتکب عمل حرامی شده است و سپس او را از این عمل بازداریم. به عنوان مثال: شخصی را میبینید که در بازار با خانمی راه میرود و با او صحبت میکند و این فکر و خیال از سرتان میگذرد که چرا فلانی با زن نامحرمی حرف میزند؟! حال آنکه نمیدانید که آن زن، خواهر یا همسر اوست! این، اشتباه بزرگیست. اگر شک و تردید دارید، پیش از اینکه چیزی بگویید، خیلی دوستانه و محترمانه سؤال کنید؛ اما اگر واقعاً دلیلی برای شک کردن به این مرد وجود ندارد، هیچ نگویید. چون بسیاری از مردم با همسرانشان به بازار میروند.
لذا دانستن اینکه فلان عمل، پسندیده و فلان کار، ناپسند است، یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر میباشد و وقتی میخواهیم کسی را امر به معروف و نهی از منکر کنیم، باید مطمئن باشیم که واقعاً عمل پسندیدهای را ترک کرده یا مرتکب کار ناپسندی شده است.
شرط سوم: نباید پیآمدِ نهی از منکر، بدتر از آن عمل ناشایست باشد؛ لذا در صورتی که پیآمد نهی از منکر، بدتر و شدیدتر از آن عمل ناپسند باشد، نباید به نهی از منکر پرداخت؛ و این، یک قاعده است که از میان بد و بدتر، باید بد را انتخاب کرد. به عنوان مثال اگر کسی را میبینیم که سیگار میکشد و میدانیم یا احتمال میدهیم که اگر او را از این کار بازداریم، به سراغ شراب میرود، در این صورت او را از استعمال دخانیات نهی نمیکنیم؛ زیرا حکم مصرف سیگار از شرابخواری، سبکتر است. دلیل این شرط، این است که الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾ [الأنعام: ١٠٨]
به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت میکنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.
بدگویی از معبودان باطل مشرکان، امر پسندیدهایست و بر ما واجب است که از معبودان باطل، بد بگوییم و ضمن پرهیز از جشنها و اعیاد کافران، بدیهای چنین اعیادی را بیان کنیم و به برادران ناآگاه خود تذکر دهیم که شرکت در جشنها و اعیاد کافران، جایز نیست؛ زیرا رضایت دادن به اعمال و مراسم کافران، این خطر را دارد که انسان را در ورطهی کفر بیندازد؛ آیا واقعاً به عنوان مسلمان، راضی میشوی که شعایر کفر برپا گردد و تو، در آن شرکت کنی؟! هیچ مسلمانی، این را نمیپذیرد. از اینرو ابنالقیم/ گفته است: کسی که در اعیاد کافران شرکت میکند و به آنها تبریک میگوید، اگر مرتکب کفر نشده باشد، لااقل شکی نیست که عمل حرامی انجام داده است. آن بزرگوار درست فرموده است؛ لذا وظیفه داریم برادران مسلمان خود را از شرکت در اعیاد کافران بازداریم؛ زیرا حضور در چنین مراسمی و گفتن عبارتهایی مانند: «عیدتان مبارک» و امثال آن، پذیرش عملی شعایر کفر است. پناه بر الله.
میگویم: هرچند دشنام دادن به معبودان باطل، امر پسندیدهایست، ولی از آنجا که ممکن است به دشنامگویی مشرکان به الله، یگانه معبود برحق منجر شود، از این کار نهی شده است؛ چراکه اللهU سزاوار ثنا و ستایش میباشد و فرموده است:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾
[الأنعام: ١٠٨]
به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت میکنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.
لذا از این آیه، چنین برداشت میکنیم که اگر نتیجهی نهی از منکر، عملی بدتر از آن باشد، باید سکوت کنیم تا در زمان مناسب، به نهی از منکر بپردازیم.
گفته میشود: علامه ابوالعباس حرانی/ در شام گروهی از قوم «تاتار» را دید که شراب مینوشند. قوم «تاتار» چندین سال بر مسلمانان چیره شدند و در زمین به فساد و تبهکاری پرداختند. یکی از دوستان شیخ با او بود؛ شیخ/ هیچ نگفت و از کنارشان عبور کرد. دوستش از او پرسید: چرا آنها را از این کار زشت، منع نکردی؟ فرمود: اگر آنها را از این کار بازمیداشتیم، به سراغ زنان مسلمان میرفتند و به مال و ناموس مسلمانان، تجاوز میکردند و حتی ممکن بود که آنها را بکشند؛ در صورتی که شرابخواری در مقایسه با چنین گناهانی، کوچکتر و سادهتر است. این، از دانش و درک بالای آن بزرگوار بود.
یکی از آداب امر به معروف و نهی از منکر، این است که ابتدا خودِ انسان به انجام کارهای پسندیده بپردازد و از کارهای زشت و ناپسند دوری کند؛ البته این، از آداب امر به معروف و نهی از منکر است، نه از شرایط آن؛ یعنی انسان نباید دیگران را به سوی کارهای نیک بخواند و خود در انجام آن، کوتاهی کند یا از کارهای ناپسند منعشان نماید و خود، کارهای زشت و ناپسند انجام دهد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾ [الصف: ٢، ٣]
ای مؤمنان! چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد الله بسیار زشت و ناپسند است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید.
در حدیث صحیح آمده است: «إنَّهُ یُؤتَی بِالرَّجُلِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُلْقَى فِی النَّارِ حتّی تَنْدَلِقَ أَقْتَابُ بَطنِهِ، فَیَدُورُ عَلیهَا کَمَا یَدُورُ الْحِمَارُ عَلَی رَحَاهُ، فَیَجْتَمِعُ إلَیهِ أَهْلُ النَّارِ وَیَقُولُونَ لَهُ: یَا فُلانُ، أَلَسْتَ تَأْمُرُنَا بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَانَا عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَیَقُول: کُنْتُ آمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلا آتِیهِ وَکُنْتُ أَنْهَاکُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَآتِیهِ»؛([3]) یعنی: «روز قیامت، مردی را میآورند و در دوزخ میاندازند؛ رودههایش پاره میشود و در آتش میریزد. و او پیرامون آن، مانند الاغی که به دور آسیاب میچرخد، دَوْر میزند. دوزخیان در اطراف او جمع میشوند و به او میگویند: چرا چنین وضعیتی داری؟ فلانی! مگر تو، ما را امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟! میگوید: من، شما را به کارهای نیک و پسندیده امر میکردم، ولی خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر و کارهای زشت بازمیداشتم، اما خودم کارهای زشت انجام میدادم».
ابن الجوزی/، یکی از سخنرانان مشهور و از پیروان امام احمد/ بود. روز جمعه، روی صندلی مینشست و برای مردم سخنرانی میکرد؛ گفته میشود: صدها هزار نفر در جلسهی سخنرانیاش حاضر میشدند و سخنرانیاش بهقدری بر دلها اثر میکرد که گاه برخی از حاضران، بیهوش میشدند و حتی برخی هم میمُردند. روزی غلامی، نزدش آمد و به او گفت: آقای من، از من زیاد کار میکشد و بر من سخت میگیرد و مرا به انجام کارهایی دستور میدهد که از طاقتم خارج است. لطفاً دربارهی فضیلت آزاد کردن برده، سخنرانی کنید تا آقایم، مرا آزاد کند. ابنالجوزی/ گفت: باشد؛ در اینباره صحبت خواهم کرد؛ یک یا دو جمعه، شاید هم بیشتر گذشت و ابنالجوزی دربارهی آزاد کردن برده سخنرانی نکرد؛ اما پس از مدتی دربارهی این موضوع سخنرانی نمود. مردم تحت تأثیر این سخنرانی قرار گرفتند؛ در نتیجه آن مرد، غلامش را آزاد کرد. آن غلام نزد ابنالجوزی آمد و گفت: آقای من! شما مدتها قبل گفتید که دربارهی آزاد کردن برده سخنرانی خواهید کرد؛ اما اینهمه تأخیر کردید! ابنجوزی پاسخ داد: آری؛ زیرا من در این مدت بردهای نداشتم که آزادش کنم و دوست نداشتم در حالی دیگران را به آزاد کردن برده تشویق نمایم که خودم نمیتوانستم این کار را انجام دهم.- سبحانالله!- اما وقتی الله بر من منت نهاد و توفیقم داد که بردهای خریداری و آزاد کنم، در اینباره سخنرانی کردم.
در هر حال، این، یکی از مهمترین آداب امر به معروف و نهی از منکر است. از الله متعال درخواست میکنم که همهی ما را جزو دعوتگران به سوی خود قرار دهد و توفیقمان دهد که امر به معروف و نهی از منکر کنیم. بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
179- وعن أَبِی هریرةt أَنَّ رسولَ اللهr قال: «منْ دَعَا إِلَى هُدًى کَانَ لَهُ مِنَ الأَجْرِ مِثْلُ أُجُورِ منْ تَبِعَهُ لا ینْقُصُ ذلِکَ مِنْ أُجُورِهِم شَیْئا، ومَنْ دَعَا إِلَى ضَلاَلَةٍ کَانَ عَلَیْهِ مِنَ الإِثْمِ مِثْلُ آثَامِ مَنْ تَبِعَهُ لا ینقُصُ ذلکَ مِنْ آثَامِهِمْ شَیْئاً». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود؛ و این، چیزی از پاداش آنها نمیکاهد. و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند؛ و این، چیزی از گناه آنها کم نمیکند».
180- وعن أَبی العباسِ سهل بنِ سعدٍ السَّاعِدِیِّt أَنَّ رسولَ اللهr قال یَوْمَ خَیْبَر: «لأعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلاً یَفْتَحُ الله عَلَى یَدَیْه، یُحبُّ اللهَ ورسُولَه، وَیُحبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ». فَبَاتَ النَّاسُ یَدُوکونَ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَاهَا. فَلَمَّا أصبحَ النَّاسُ غَدَوْا عَلَى رسولِ اللهr کُلُّهُمْ یَرجُو أَنْ یُعْطَاهَا، فقال: «أَیْنَ علیُّ بنُ أَبیطالب؟» فَقیل: یا رسولَ الله! هُو یَشْتَکی عَیْنَیْه قال: «فَأَرْسِلُوا إِلَیْهِ». فَأُتِی بِه، فَبَصقَ رسولُ اللهr فی عیْنیْه، وَدعا لَه، فَبَرأَ حَتَّى کَأَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ وَجع، فأَعْطَاهُ الرَّایَةَ. فقال علیٌّt: یا رسولَالله! أُقاتِلُهمْ حَتَّى یَکُونُوا مِثْلَنَا؟ فَقال: «انْفُذْ عَلَى رِسلِکَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحتِهِمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلام، وَأَخْبرْهُمْ بِمَا یجِبُ مِنْ حقِّ الله تَعَالَى فِیه، فَو الله لأَنْ یَهْدِیَ الله بِکَ رَجُلاً وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنْ حُمْرِ النَّعَمَ». [متفقٌ علیه]([5])
ترجمه: ابوالعباس، سهل بن سعد ساعدیt میگوید: رسولاللهr روز «خیبر» فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». مردم، شب را در حالی سپری کردند که به یکدیگر میگفتند: کدامیک از آنها پرچم را دریافت خواهد کرد. صبح که شد، مردم نزد رسولاللهr رفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که پرچم به او واگذار شود. پیامبرr فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» گفتند: ای رسولخدا! چشمش درد میکند. فرمود: «دنبالش بفرستید». علیt را آوردند. رسولاللهr از آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علیt بلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آنگاه پیامبرr پرچم را به او داد. علیt پرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقهی آنها برسی؛ آنگاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب میشود، آگاه کن. به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را بهوسیلهی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخمو بهتر است».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهt نقل کرده که رسولاللهr فرموده است: «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود؛ و این، چیزی از پاداش آنها نمیکاهد». فراخواندن به سوی هدایت، بدین معناست که راه درست را برای مردم بیان کنیم و آنها را به سوی آن دعوت دهیم. به عنوان مثال: برای مردم بیان کنیم که نماز «ضحی» سنت است؛ لذا اگر چنین کاری انجام دهیم و مردم به پیروی از ما نماز «ضحی» بخوانند، پاداشی همانند پاداش آنها خواهیم یافت؛ بیآنکه چیزی از پاداش آنان کم شود؛ زیرا فضل الله، بیکران است.
همچنین اگر کسی به مردم بگوید: «آخرین نمازی که در شب میخوانید، «وتر» باشد و قبل از خوابیدن، نماز وتر را بخوانید؛ مگر اینکه بخواهید در پایان شب برخیزید و نماز وتر را در این وقت پُرفضیلت بخوانید». لذا اگر مردم از او پیروی کنند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کردهاند، برخوردار میشود؛ یعنی هرکس، در نتیجهی دعوت وی وتر بخواند، پاداش آن به دعوتگر نیز میرسد. سایر اعمال نیک و شایسته نیز همینگونه است.
رسولاللهr در ادامهی این حدیث، فرموده است: «و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند؛ و این، چیزی از گناه آنها کم نمیکند». لذا اگر کسی به گناه و معصیت، دعوت کند؛ مثلاً مردم را به سوی کارهای بیهوده، موسیقی، ربا، و دیگر کارهای ناجایز فرابخواند، و عدهای حرف او را بپذیرند، این شخص، در گناه همهی آنان شریک است؛ بیآنکه چیزی از گناه آنها کم شود؛ زیرا او، به گناه و معصیت فراخوانده است.
ناگفته نماند که فراخواندن به سوی نیکی و هدایت و نیز دعوت کردن به گناه و معصیت، هم به زبان است و هم به عمل؛ بهزبان، این است که به کسی بگویند: این کار را انجام بده. و بهعمل، این است که انسان، جزو کسانی باشد که مردم، از او پیروی یا الگوبرداری میکنند. چنانکه اگر از مردم بپرسند: چرا این کار را انجام میدهید، میگویند: فلانی، این کار را انجام میدهد؛ پس جایز است. یا فلانی، این کار را انجام نمیدهد؛ پس درست است. در هر حال، «کسی که به سوی هدایت فرابخواند، از پاداشی همچون پاداش کسانی که از او پیروی کنند، برخوردار میشود. و هر کس به سوی گمراهی و ضلالتی فرابخواند، گناهش همانند گناه کسانی خواهد بود که از او پیروی نمایند».
لذا درمییابیم که هرکس سبب و انگیزهی عملی را ایجاد میکند، مانند کسیست که آن عمل را انجام میدهد. کسی که به سوی هدایت و کارهای نیک فرامیخواند، مُسبِّب کارهای نیک است و بر عکس، فراخواندن به سوی گمراهی و کارهای ناپسند، به معنای ایجاد انگیزه یا سبب برای انجام چنین کارهاییست.
لذا علما رحمهمالله، از این حدیث این قاعده را برگرفتهاند که: زمینهسازی یا ایجاد سبب برای یک کار، مانند انجام دادن آن است؛ اما در مواردی که زمینهسازی یک عمل و انجام آن، به خسارت یا زیان بینجامد، مسؤولیت با کسیست که آن را انجام میدهد؛ یعنی با عامل، نه مُسبِّب یا محرک.
و اما حدیث ابوالعباس، سهل بن سعد ساعدیt؛ وی میگوید: پیامبرr روز خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». این، شامل یک مژدهی عمومی و یک مژدهی اختصاصی بود؛ مژدهی عمومی، اینکه مسلمانان، پیروز میشوند و «خیبر» را فتح میکنند؛ اما مژدهی اختصاصی، اینکه پرچمدار، دوستدار الله و پیامبر اوست و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند.
خیبر، قلعهها و مزارعی از آنِ یهودیان بود که در فاصلهی یکصد میلی شمال غربی مدینه قرار داشت و یهودیان، در آن ساکن بودند؛ همانطور که تعدادی از آنها در مدینه ساکن شده بودند؛ زیرا در «تورات» خوانده بودند که پیامبری مبعوث میشود و به مدینه مهاجرت میکند. مدینه در «عهد قدیم»، «یثرب» نامیده میشد و بعد به نام مدینه، یعنی شهر پیامبر، تغییر نام یافت. آنها در تورات خوانده بودند که این پیامبر به مدینه هجرت میکند و بر دشمنانش پیروز میشود. یهودیان هیچ شکی در اینباره نداشتند؛ لذا به مدینه و خیبر رفتند و در آنجا سکونت نمودند. آنان گمان میکردند که این پیامبر، از میان بنیاسرائیل برانگیخته خواهد شد؛ ولی وقتی از نسل اسماعیلu و از میان عربها مبعوث شد، به او حسادت ورزیدند و به او کافر شدند؛ اگرچه او را همانند فرزندان خود، میشناختند. اللهU میفرماید:
﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩﴾ [البقرة: ٨٩]
و هنگامی که از سوی پروردگار کتابی (به نام قرآن) به آنان رسید که تصدیقکنندهی تورات بود (و موافق نشانههایی که باخود داشتند و نیز با آنکه) پیشتر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح میکردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانههایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.
آنها اگرچه به پیامبرr ایمان نیاوردند، اما پیمانی میان آنها و پیامبرr بسته شد که چندی بعد، خیانت و پیمانشکنی کردند. یهودیانی که در مدینه و اطراف آن سکونت داشتند، سه قبیله بودند: «بنیقینقاع»، «بنینضیر» و «بنیقریظه». پیامبرr با همهی اینها پیمان بست؛ ولی آنها، پیمانشکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنیقریظه» بودند که به حکم سعد بن معاذt، جنگجویان آنها را کشتند و سایر افراد این قبیله، به اسارت مسلمانان درآمدند و اموالشان به غنیمت گرفته شد. اینها، هفتصد نفر بودند. یهودیان، اهل خیانت و پیمانشکنی هستند و تاریخشان از زمان موسیu تا کنون، این را نشان میدهد و تا قیامت نیز همینگونه خواهند بود. آنها بیش از همه، پیمانشکن و خیانتکارند؛ از اینرو به هیچ عنوان قابل اعتماد نیستند و تنها کسی به آنها اطمینان میکند که آنان را بهخوبی نمیشناسد.
در هر حال، خیبر مزارع و قلعههایی بود که یهودیان در آن سکونت داشتند و توسط پیامبرr فتح شد. پیامبرr در آن روز فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم میزند؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». این، بیانگر دو فضیلت بزرگ است:
اول اینکه الله متعال، فتح و پیروزی را به دست پرچمدار این لشکر رقم زد و او به عنوان فاتح، به خیر و نیکی فراوانی دست یافت؛ چنانکه پیامبرr فرموده است: «اگر الله متعال، یک نفر را به وسیلهی تو هدایت کند، برای تو از شتران سرخمو بهتر است». شتران سرخمو، نفیسترین و باارزشترین اموال عربها بهشمار میرفت.
دوم: او، دوستدار الله و پیامبرr بود و الله و پیامبرش نیز او را دوست داشتند. علی بن ابیطالبt به این دو فضیلت بزرگ دست یافت؛ زیرا مردم آن شب را در حالی سپری کردند که میگفتند: چه کسی از این فضیلت، برخوردار خواهد شد؟
صبح که شد، پیامبرr فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» گفتند: ای رسولخدا! چشمش درد میکند. فرمود: «دنبالش بفرستید». علیt را آوردند. رسولاللهr از آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علیt بلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. این، یکی از نشانههای اللهU بود. در آن زمان، قطره یا پماد چشم وجود نداشت. ولی با آب دهان پیامبرr و دعای ایشان، چشم علیt خوب شد.
از این حدیث درمییابیم که آرزوی کسب فضایل و سخن گفتن در اینباره، اشکالی ندارد؛ زیرا صحابهy شب را در حالی سپری کردند که در اینباره سخن میگفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که به این فضیلت بزرگ نایل شود.
و نیز چنین برداشت میشود که گاه، انسان از فضیلتی برخوردار میگردد که خود، گمانش را ندارد؛ چنانکه علیt فکرش را هم نمیکرد که پیامبرr پرچم را به او بدهد؛ زیرا آنجا حضور نداشت و شاید از اصل ماجرا و نوید پیامبرr نیز بیخبر بوده است. با این حال، الله متعال این افتخار بزرگ را نصیبش فرمود. بنابراین، گاه انسان به چیزی که آرزویش را دارد، نمیرسد و گاه از نعمتی برخوردار میشود که حتی تصورش را هم نمیکند.
پیامبرr پرچم را به علیt داد. پرچم، همان درفشی بود که در جهاد برای دستههای مختلف لشکر بسته میشد تا محل هر قبیله یا دستهای در لشکر، مشخص باشد. گروهی در سمت راست لشکر قرار میگرفتند و دستهای در سمت چپ؛ عدهای پیشآهنگ بودند و عدهای در انتهای لشکر. و هر گروهی پرچمی داشتند.
علیt پرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقهی آنها برسی». پیامبرr نفرمود که با آنان بجنگد تا آنکه اسلام بیاورند؛ زیرا جنگ با کفار، برای این نیست که آنها را به پذیرش اسلام، مجبور کنیم؛ بلکه برای این است که به احکام اسلام تن دهند. لذا اگر مسلمان شوند، به نفع خودشان است و گرنه، به زیان آنهاست. به عبارت دیگر، یا باید مطابق احکام اسلام، با خفت و خواری و به دست خویش جزیه دهند و یا اسلام را بپذیرند.
علما رحمهمالله اختلاف نظر دارند که آیا فقط از اهل کتاب، جزیه دریافت میشود یا از همهی کافران؟ بیشتر علما گفتهاند: تنها اهل کتاب (یهودیان و نصرانیها) هستند که باید با آنها جنگید تا جزیه دهند یا مسلمان شوند و باید سایر کافران که اهل کتاب نیستند، پیکار نمود تا آنکه اسلام بیاورند و تنها چیزی که از آنان پذیرفته میشود، اسلام است و نمیتوان از آنها جزیه گرفت. دلیلشان، این است که الله متعال میفرماید:
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حَتَّىٰ یُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡیَةَ عَن یَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ ٢٩﴾ [التوبة: ٢٩]
با آن دسته از اهل کتاب که به الله و روز قیامت ایمان نمیآورند و آنچه را الله و پیامبرش حرام نمودهاند، حرام نمیشمارند و دین حق را نمیپذیرند، پیکار نمایید تا به دست خویش و با خفت و خواری جزیه بپردازند.
البته، دیدگاه صحیح این است که این حکم، عام است و شامل همهی کافران میشود؛ زیرا همانطور که در «صحیح بخاری» آمده است، رسولاللهr از مجوسیان «هَجَر» جزیه گرفت. و دلیل دیگری هم در اینباره وجود دارد؛ امام مسلم نیشابوری/ از بریده بن حصیبt روایت کرده است که هرگاه پیامبرr شخصی را به فرماندهی لشکر یا دستهای منصوب میکرد، او و سپاهیانش را به رعایت چند نکته، سفارش میفرمود؛ از جمله اینکه سه راه، فراروی دشمن بگذارند: پذیرش اسلام، یا پرداخت جزیه و یا انتخاب جنگ.
لذا حکم گرفتن جزیه از کافران، عام است؛ از اینرو پیامبرr علیt را راهنمایی کرد تا بدون عجله و شتابزدگی به میدان نبرد برود تا خود و سپاهیانش را خسته نکند و سپس به او فرمود: «آنگاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان». آنجا بود که رسولاللهr دو دستور مهم به علیt داد:
اول اینکه آنان را به سوی اسلام دعوت کند؛ یعنی به آنها بگوید: اسلام بیاورید و اگر معنای اسلام آوردن را نمیدانستند، برایشان توضیح دهد که باید شهادتین را بگویند؛ یعنی گواهی دهند که هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و محمد، فرستادهی اوست. و نماز بخوانند، روزه بگیرند، زکات بدهند و حج بگزارند.
فرمان دوم: به آنان خبر دهد که باید از دستورهای اللهU اطاعت کنند؛ لذا به علیt فرمود: «و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب میشود، آگاه کن» تا اسلام را آگاهانه بپذیرند؛ زیرا برخی از مردم، اسلام را بهصرف اینکه یک دین است، میپذیرند؛ اما از حقیقت آن، بیاطلاعند و چون با وظایف و شعایر دینی روبهرو میشوند، از دین برمیگردند و دوباره کفر میورزند و این، بدتر از کفرِ اول آنهاست؛ زیرا دیگر، فقط یک راه دارند؛ یا باید اسلام بیاورند و یا به جرم ارتداد، کشته میشوند؛ از اینرو در عصر حاضر که بسیاری از کافران مانند نصرانیها، بوداییها و مشرکان در میان ما هستند، باید ابتدا حقیقت اسلام را برای آنها توضیح دهیم تا آگاهانه و با شناخت کامل از اسلام، مسلمان شوند و این، کافی نیست که به آنها بگوییم: اسلام بیاورید؛ زیرا آنها وظایف اسلامی را نمیدانند. ولی اگر آگاهانه و با شناخت کامل از احکام اسلامی مسلمان شوند، اگر زمانی از اسلام برگردند، دیگر عذری ندارند و از آنها میخواهیم که دوباره به اسلام بازگردند، و گرنه، آنان را میکشیم؛ اما اگر ابتدا اسلام را برای آنها شرح ندهیم، دعوت ما، دعوت ناقصیست؛ به دلیل همین حدیث سهل بن سعدt که به شرح آن پرداختهایم.
در این حدیث آمده است: «به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را بهوسیلهی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخمو بهتر است». شتران سرخمو، اگر نفیسترین و باارزشترین اموال عربها نبود، حداقل یکی از نفیسترین اموال آنها محسوب میشد. علیt مطابق فرمان رسولاللهr به میدان نبرد رفت و پیش آغاز نبرد، آنان را به اسلام فراخواند؛ ولی آنها اسلام نیاوردند. لذا جنگ آغاز شد و مسلمانان پیروز شدند و الله متعال، این پیروزی را به دست علی بن ابیطالبt رقم زد. این داستان مشهور، در کتابهای سیرت و کتابهایی که دربارهی جنگها و غزوات پیامبرr نوشته شده، آمده است؛ اما شاهد موضوع، اینجاست که رسولاللهr به علیt دستور داد که آنها را به اسلام دعوت کند و حقوق اللهU را به آنان اعلام نماید.
در این حدیث، به یکی از معجزههای پیامبرr تصریح شده است؛ چنانکه پیامبرr آب دهانش را به چشمان علیt مالید و چشمانش بهگونهای خوب شد که گویا پیشتر درد نمیکرد. در این حدیث، به معجزهی دیگری هم اشاره شده است؛ رسولاللهr فرمود: الله متعال، پیروزی را به دست پرچمدار این لشکر رقم خواهد زد. این، خبری غیبی بود که رسولاللهr از سوی اللهU بیان نمود و همینطور هم شد.
یکی از نکاتی که از این حدیث برداشت میشود، برافراشتن پرچم جهاد در میدان نبرد است تا هر گروهی زیر پرچم دستهی خود، انجام وظیفه کنند؛ همانطور که پیشتر به این موضوع اشاره کردیم.
همچنین درمییابیم که انسان باید مشتاق کارهای نیک و کسب فضایل باشد؛ زیرا صحابهy آن شب را در این اندیشه سپری کردند که چه کسی از این فضیلت برخوردار خواهد شد.
و نیز چنین برداشت میشود که گاه، انسان به چیزی دست مییابد یا از فضیلتی برخوردار میگردد که خود، گمانش را ندارد. چنانکه علیt فکرش را هم نمیکرد که پیامبرr پرچم را به او بدهد؛ زیرا آنجا حضور نداشت و شاید از اصل ماجرا و نوید پیامبرr نیز بیخبر بوده است. با این حال، الله متعال این افتخار بزرگ را نصیبش فرمود. بنابراین، گاه انسان به چیزی که آرزویش را دارد، نمیرسد و گاه از نعمتی برخوردار میشود که حتی تصورش را هم نمیکند. لذا این، فضل خداست و به هرکس که بخواهد، عطا میکند.
***
181- وعن أَنسٍt أَن فَتًى مِنْ أَسْلَمَ قال: یا رسُولَ الله إِنِّی أُرِید الْغَزْوَ ولَیْس مَعِی مَا أَتجهَّزُ بِه؟ قال: «ائْتِ فُلاناً فإِنَّهُ قَدْ کانَ تَجَهَّزَ فَمَرِضَ». فَأَتَاهُ فقال: إِنَّ رسولَ اللهr یُقْرئُکَ السَّلامَ وَیَقُول: أَعْطِنی الذی تجَهَّزْتَ بِه، فقال: یا فُلانَةُ أَعْطِیهِ الذی تجَهَّزْتُ بِه ولا تحْبِسِی مِنْهُ شَیْئًا، فَو الله لا تَحْبِسِینَ مِنْهُ شَیْئاً فَیُبَارَکَ لَکِ فِیه. [روایت مسلم]([6])
ترجمه: انسt میگوید: جوانی از قبیلهی «اسلم» به رسولاللهr گفت: ای رسولخدا! میخواهم جهاد کنم؛ ولی چه کنم که چیزی ندارم تا ساز و برگ جنگی آماده نمایم؟ پیامبرr فرمود: «نزد فلانی برو که او ساز و برگ جنگی آماده کرده، ولی بیمار شده است (و نمیتواند به جهاد برود)». این جوان، نزد آن شخص رفت و گفت: پیامبرr به تو سلام رسانده و فرموده است: ساز و برگ جنگی خود را به من بدهی. آن مرد به همسرش گفت: وسایل رزمی مرا به او بده و چیزی از آن را نگه ندار؛ به الله سوگند اگر چیزی از آن را نگه نداری، الله برای تو در آن برکت مینهد».
شرح
حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده، در باب راهنمایی به سوی خیر و نیکیست. جوانی نزد پیامبرr آمد و از ایشان تقاضای ساز و برگ جنگی یا وسایل رزم نمود تا بتواند به جهاد برود. پیامبرr او را راهنمایی کرد که نزد مردی برود که برای جهاد، ساز و برگ جنگی تدارک دیده بود؛ اما به علت بیماری نمیتوانست به جهاد برود. جوان، نزد این مرد رفت و ماجرا و فرمودهی پیامبرr را برایش بازگو کرد. آن مرد به همسرش گفت: وسایل رزمی مرا به او بده و چیزی از آن را نگه ندار؛ به الله سوگند اگر چیزی از آن را نگه نداری، الله برای ما در آن برکت مینهد.
این حدیث، بیانگر این است که هرکس به سوی کار نیکی راهنمایی کند، پاداشی همانند پاداش انجامدهندهی آن خواهد یافت و این، مفهوم حدیثیست که پیشتر بیان شد: «مَنْ دَلَّ عَلَى خَیْرٍ فَلهُ مثلُ أَجْرِ فَاعِلِهِ»؛([7]) از این حدیث، این نکته نیز برداشت میشود که اگر کسی قصد انجام کار نیکی را داشت، اما به علت بیماری از انجام آن بازماند، چه خوب است آنچه را برای انجام این عمل آماده کرده، در اختیار شخص دیگری قرار دهد تا این کار را به انجام برساند و بدینسان اجر و پاداش کاملی به او میرسد؛ زیرا اگر انسان، بیمار شود و پیش از آن خود را برای کار نیکی آماده کرده باشد، اجر آن عمل بهطور کامل به او میرسد؛ گرچه به سبب بیماری نتواند آن را انجام دهد. الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یُهَاجِرۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ یَجِدۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا کَثِیرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن یَخۡرُجۡ مِنۢ بَیۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ یُدۡرِکۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾
[النساء : ١٠٠]
کسی که در راه الله مهاجرت نماید، در زمین پناهگاههای بسیار و گشایش در زندگی خواهد یافت. و کسی که از خانهاش به قصد هجرت به سوی الله و رسولش بیرون رود و آنگاه مرگش فرا رسد، پاداشش با الله است.
از این حدیث و سخن صحابهy چنین برداشت میشود که اگر کسی، چیزی را برای انجام کار خیر در نظر گرفت، چه خوبست که این کار را انجام دهد؛ مثلاً اگر تصمیم گرفت بخشی از ثروتش را صدقه دهد و آن را به صندوق مسجد یا انجمن خیریهای تحویل دهد، تا زمانی که پول در دست اوست، اختیار با خودش میباشد؛ ولی بهتر است هرچه زودتر تصمیمش را عملی سازد تا در جرگهی پیشگامان خیر و نیکی قرار گیرد.
***
([1]) صحیح مسلم، 1893.
([2]) صحیح مسلم، ش: 1449 بهنقل از سُلَیک غَطَفانیt.
([3]) صحیح بخاری، ش: 3267؛ و مسلم، ش: 2989 بهنقل از اسامه بن زید$.
([4]) صحیح مسلم، ش:2674.
([5]) صحیح بخاری در چند مورد، از جمله: (2942، 4210) و صحیح مسلم، ش: 2406.
([6]) صحیح مسلم، ش:1894.
([7]) صحیح مسلم، ش1893.
19- باب: دربارهی کسی که روش نیک یا بدی، پایهگذاری میکند
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾ [الفرقان: ٧٤]
و آنان که مىگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانمان را روشنی چشمانمان بگردان و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار بده.
و میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ [الأنبیاء: ٧٣]
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند.
شرح
مؤلف/، این باب را برای برحذر داشتن از بدعت و نوآوری در دین گشوده تا به بیان این نکته بپردازد که اگر انسان، آغازکنندهی عملی باشد که دارای اصلی شرعیست، مانند کسی خواهد بود که آن را پایهگذاری کرده و تا روز قیامت، اجر این عمل و نیز پاداش کسی که به آن عمل کند، به او میرسد. پیشتر به بیان این نکته پرداختیم که دین اسلام، دین کاملیست و نیازی به تکمیل یا نوآوری ندارد؛ زیرا الله متعال فرموده است:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
سپس مؤلف به دو آیه از قرآن کریم استناد کرده است؛ نخستین آیه، اینکه الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾ [الفرقان: ٧٤]
و آنان که مىگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانمان را روشنی چشمانمان بگردان و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار بده.
این، یکی از دعاهای بندگان پروردگار رحمان میباشد که الله متعال، ویژگیهای آنان را در پایان سورهی «فرقان» ذکر کرده است:
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا﴾ [الفرقان: ٦٣]
و بندگان پروردگار رحمان، کسانى هستند که روى زمین با آرامش و فروتنى راه مىروند.
تا آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّیَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡیُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا ٧٤﴾ [الفرقان: ٧٤]
و آنان که مىگویند: ای پروردگارمان! همسران و فرزندانمان را روشنی چشمانمان بگردان و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار بده.
ازواج، جمع زوج و به معنای همسر است که هم به مرد، اطلاق میشود و هم به مرد. در زبان عربی فصیح، به زوجه (خانم)، زوج میگویند؛ چنانکه در روایتها می آید: «عَن عائشة، زوجِ النَّبیِّr...». گفتنیست: علما و کارشناسان علم میراث، برای مرد، واژهی «زوج» را بهکار بردهاند و برای زن، واژهی «زوجه» را تا تفاوت آنها در تقسیم میراث، مشخص شود؛ ولی در زبان عربی، واژهی «زوج» هم برای مرد، درست است و هم برای زن. لذا ازواج (همسران) که در دعای مذکور آمده، هم شامل زنان میشود و هم شامل مردان.
زن، در صورتی روشنیِ چشم شوهر خویش است که وقتی شوهرش به او نگاه میکند، شادمان شود و احساس خرسندی کند و در غیاب شوهرش، حافظ مال و فرزندان وی باشد و چون شوهرش در پی او برود، او را فرمانبردار اللهU بیابد؛ همانطور که الله متعال فرموده است:
﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَیۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ﴾ [النساء : ٣٤]
زنانِ شایسته، فرمانبردارند و به پاس حقوقی که الله برایشان حفظ کرده، در غیبت شوهرانشان خویشتن و اموال آنان را پاس میدارند.
فرزند انسان نیز زمانی که به خواست اللهU، روشنی چشم وی قرار گیرد، از او اطاعت میکند و از آنچه که او را منع نماید، باز میآید و در شرایط مختلف، باعث خرسندی والدینش میشود. جملهی پایانی ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِینَ إِمَامًا﴾، با عنوان این باب مناسبت دارد و بدین معناست که ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان تا پرهیزگاران به کردار و گفتار ما اقتدا کنند و در انجام یا ترک اعمال، از ما سرمشق بگیرند. مؤمنان و بهویژه علما، از این ویژگی برخوردارند و مردم، از اقوال و افعال آنها الگوبرداری میکنند؛ از اینرو وقتی عموم مردم را به کاری فرا میخوانیم، میگویند: فلانی، بدین شکل عمل میکند؛ و کسی را نام میبرند که او را الگوی خویش قرار دادهاند.
واژهی امام یا پیشوا، مفهومی عام و فراگیر دارد و همهی الگوهای دینی، دعوتی، آموزشی، و نیز الگوهای فعال در بخش امر به معروف و نهی از منکر و دیگر زمینهها و فعالیتهای دینی را دربرمیگیرد. لذا از الله متعال درخواست میکنیم که ما را در هر زمینهای، نمونه بگرداند.
دومین آیهای که مؤلف/ در این باب ذکر کرده، این است که الله متعال میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا﴾ [السجدة : ٢٤]
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی میکردند.
یعنی مردم را به فرمان اللهU به سوی دینش فرامیخواندند. اما ای کاش مؤلف/، آیهی 24 سورهی «سجده» را ذکر میکرد؛ زیرا الله متعال در این آیه، بیان فرموده که چرا آنها را امام و پیشوا قرار داده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ ٢٤﴾
[السجدة : ٢٤]
و برخی از بنیاسرائیل را که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند، پیشوایان (و پیشگامان خیر) گرداندیم.
یعنی کسانی که بر اطاعت و بندگی الله شکیبایی ورزیدند و از معصیت و نافرمانی او خودداری کردند و بر سختیهای راه دعوت و امر به معروف و نهی از منکر صبر نمودند، پیشوایان و پیشگامان خیر بودند؛ کسی که مسیر دعوت و امر به معروف و نهی از منکر را انتخاب میکند، بهطور قطع با سختیهای فراوانی روبهرو میگردد؛ زیرا کسانی که حق و حقیقت برای آنها ناگوار است، دشمن او میشوند و از اینرو باید صبر و شکیبایی پیشه سازد. همچنین در برابر سختیهایی که از سوی الله برای او رقم میخورد و ربطی به دعوتش ندارد، شکیبایی میورزد.
﴿لَمَّا صَبَرُواْۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یُوقِنُونَ ٢٤﴾ [السجدة : ٢٤]
آنگاه که شکیبایی ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند.
به آنچه که الله خبر داده است، یقین داشتند؛ به پاداشی که برای عمل کردن به دستورها و دوری از گناهان، وعده داده شده بودند، یقین داشتند؛ به پاداش دعوت به سوی الله و امر به معروف و نهی از منکر یقین داشتند. یعنی در حالی به انجام کارهای نیک میپرداختند که به پاداش آن یقین داشتند. و این، نکتهایست که باید به آن توجه کنیم؛ یعنی هر عملی را با یقین به پاداش آن انجام دهیم. بسیاری از مردم، کارهای نیک انجام میدهند، نماز میخواند، روزه میگیرند، صدقه و زکات میدهند؛ چون هر یک از اینها، فرمان الله متعال میباشد. این، خیلی خوب است؛ اما باید همهی اینها، به امید پاداش و ترس از مجازات باشد که بارزترین مصداق یقین به آخرت است.
علامه ابوالعباس حرانی/ از این آیه، عبارت زیبایی برگرفته و گفته است: با صبر و یقین، میتوان به امامت و پیشوایی در دین دست یافت. از الله متعال، درخواست میکنم که همهی ما را پیشوایان و پیشگامان خیر و نیکی بگرداند و ما را هدایتیافتگانی قرار دهد که مایهی هدایت بندگانش میشویم. بهیقین او، بخشنده و بزرگوار است.
***
176- عَنْ أَبَی عَمروٍ جَریر بنِ عبدِ اللهt قال: کُنَّا فی صَدْر النَّهارِ عِنْد رسولِ اللهr فَجاءَهُ قوْمٌ عُرَاةٌ مُجْتابی النِّمار أَو الْعَباء مُتَقلِّدی السُّیوفِ عامَّتُهم، بل کُلُّهم مِنْ مُضَرَ، فَتمعَّر وجهُ رسولِ اللهr لِما رَأَى بِهِمْ مِنْ الْفَاقة، فدخلَ ثُمَّ خرج، فَأَمر بلالاً فَأَذَّن وأَقَام، فَصلَّى ثُمَّ خَطب، فَقال: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾ إِلَى آخِرِ الآیة: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا﴾ وَالآیةُ الأُخْرَى الَّتِی فی آخر الْحشْر: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ( تَصدَّق رَجُلٌ مِنْ دِینَارِهِ مِنْ دِرْهَمهِ مِنْ ثَوْبِهِ مِنْ صَاع بُرِّه مِنْ صَاعِ تَمرِه حَتَّى قال: «وَلوْ بِشقِّ تَمْرةٍ» فَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ الأَنْصَارِ بِصُرَّةٍ کادتْ کَفُّهُ تَعجزُ عَنْهَا، بَلْ قَدْ عَجزت، ثُمَّ تَتابَعَ النَّاسُ حَتَّى رَأَیْتُ کَوْمیْنِ مِنْ طَعامٍ وَثیاب، حتَّى رَأَیْتُ وجْهَ رسولِ اللهr یَتهلَّلُ کَأَنَّهُ مُذْهَبَةٌ، فقال رسولُ اللهr: «مَنْ سَنَّ فی الإِسْلام سُنةً حَسنةً فَلَهُ أَجْرُهَا، وأَجْرُ منْ عَملَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ ینْقُصَ مِنْ أُجُورهِمْ شَیء، ومَنْ سَنَّ فی الإِسْلامِ سُنَّةً سیَّئةً کَانَ عَلیه وِزْرها وَوِزرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بعْده مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارهمْ شَیْءٌ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: ابوعمرو، جریر بن عبداللهt میگوید: ما، در اولِ روز نزد رسولاللهr نشسته بودیم؛ گروهی پابرهنه و نیمهعریان که پارچههای پشمین را از وسط سوراخ کرده و پوشیده بودند و شمشیرهایشان را به گردن، آویخته و بیشتر آنها، بلکه همگی از قبیلهی «مُضَر» بودند، نزد پیامبرr آمدند. و چون رسولاللهr شدت فقر و تنگدستی آنها را دید، چهرهاش دگرگون شد؛ به منزل رفت و سپس بازگشت و به بلال(t) دستور داد که اذان و اقامه بگوید. سپس نماز خواند و آنگاه سخنرانی کرد و این آیه را تا پایان آن خواند که (الله متعال فرموده است):
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا ١﴾ [النساء : ١]
ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه نمایید؛ آن ذاتی که شما را از یک تَن آفرید و همسرش را از او خلق نمود و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده ساخت. و تقوای الله را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست میکنید و از گسستن رابطهی خویشاوندی پروا نمایید. بهیقین الله، مراقب و ناظر بر اعمال شماست.
سپس آیهی دیگری را که در پایان سورهی «حشر» است، قرائت نمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ﴾ [الحشر: ١٨]
ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و هر کس بنگرد که برای فردا(ی خویش) چه پیش فرستاده است.
آنگاه فرمود: «هرکس از درهم، دینار، لباس، و از پیمانهی گندم و خرمایش صدقه دهد». تا آنجا که فرمود: «(صدقه دهید؛) اگرچه نصف خرمایی باشد». صحابهy که اشتیاق وافری به انجام کارهای نیک داشتند، با شتاب به خانههایشان رفتند و صدقات خود را به مسجد آوردند. مردی از انصار(y) کیسهای آورد که نزدیک بود دستش از حمل آن عاجز شود، بلکه عاجز شده بود و نمیتوانست آن را بردارد؛ چون سنگین بود. سپس آن را نزد رسولاللهr گذاشت و مردم نیز پس از او همین کار را کردند. راوی (جریرt) میگوید: دیدم دو خرمن غذا و لباس در مسجد جمع شد. همچنین چهرهی رسولاللهr را دیدم که از فرط شادی، مانند طلا میدرخشید. فرمود: «هرکس در اسلام، آغازکنندهی روش نیکویی باشد، پاداش آن و پاداش کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او میرسد؛ بیآنکه چیزی از اجر و پاداش آنها کم گردد. و هرکس روش بدی در اسلام پایهگذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل نمایند، به او میرسد و ذرهای از گناهان آنها کاسته نمیشود».
شرح
مؤلف/ در این باب، روایتی از جریر بن عبدالله بجلیt نقل کرده است؛ این حدیث، حدیث بزرگیست که از آن، به میزان خیرخواهی و دلسوزی پیامبرr نسبت به امتش پی میبریم. تعدادی از یاران پیامبرr در اول روز با ایشان نشسته بودند؛ گروهی دیگر که بیشتر و بلکه همهی آنها از قبیلهی «مضر» بودند، نزدشان آمدند. آنها لباسی نداشتند که بپوشند؛ پارچههای پشمین را از وسط سوراخ کرده و در سر کشیده بودند تا بدین وسیله خود را بپوشانند. آنها با خود شمشیر داشتند تا برای جهاد در راه الله آماده باشند. هنگامی که رسولاللهr شدت فقر و تنگدستی آنان را مشاهده کرد، چهرهاش دگرگون شد. آنها از قبیلهی «مضر» بودند! قبیلهی مُضَر یکی از بزرگترین و برترین قبایل عرب بود؛ اما شدت فقر، آنها را به این وضعیت رسانده بود. رسولاللهr به منزل رفت و سپس بیرون آمد و به بلالt دستور داد که اذان و اقامه بگوید. آنگاه نماز خواند و پس از نماز برای مردم سخنرانی کرد. ابتدا مطابق عادتش، حمد و ثنای الله را گفت و سپس این آیه را خواند که الله متعال فرموده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا ١﴾ [النساء : ١]
ای مردم! تقوای پروردگارتان را پیشه نمایید؛ آن ذاتی که شما را از یک تَن آفرید و همسرش را از او خلق نمود و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده ساخت. و تقوای الله را در پیش بگیرید که به نام او از یکدیگر درخواست میکنید و از گسستن رابطهی خویشاوندی پروا نمایید. بهیقین الله، مراقب و ناظر بر اعمال شماست.
سپس آیهی دیگری را که در پایان سورهی «حشر» است، قرائت نمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾ [الحشر: ١٨]
ای مؤمنان! تقوای الله پیشه کنید و هر کس بنگرد که برای فردا(ی خویش) چه پیش فرستاده است.
آنگاه فرمود: «هرکس از درهم، دینار، لباس، و از پیمانهی گندم و خرمایش صدقه دهد». تا آنجا که فرمود: «(صدقه دهید؛) اگرچه نصف خرمایی باشد». آنگاه مردی از انصار(y) کیسهای آورد که نزدیک بود دستش از حمل آن عاجز شود، بلکه عاجز شده بود و نمیتوانست آن را بردارد. مردم پس از او پیاپی صدقات خود را آوردند تا اینکه دیدم دو خرمن غذا و لباس، جمع شد. چهرهی رسولاللهr را دیدم که از فرط شادی، مانند طلا میدرخشید. فرمود: «مَنْ سَنَّ فی الإِسْلام سُنةً حَسنةً فَلَهُ أَجْرُهَا، وأَجْرُ منْ عَملَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ ینْقُصَ مِنْ أُجُورهِمْ شَیء، ومَنْ سَنَّ فی الإِسْلامِ سُنَّةً سیَّئةً کَانَ عَلیه وِزْرها وَوِزرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بعْده مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزارهمْ شَیْءٌ»؛ یعنی: «هرکس در اسلام آغازکنندهی روش نیکویی باشد، پاداش آن و پاداش کسانی که پس از او به آن عمل کنند، به او میرسد؛ بیآنکه چیزی از اجر و پاداش آنها کم گردد. و هرکس روش بدی در اسلام پایهگذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل نمایند، به او میرسد و ذرهای از گناهان آنها کاسته نمیشود».
«مَنْ سَنَّ فی الإِسْلام سُنةً حَسنةً»، بدین معناست که هرکس در اسلام آغازکنندهی روش نیکویی باشد؛ نه اینکه روش نیکویی ایجاد کند یا روشی جدید احداث نماید؛ زیرا هرکس چیزی در اسلام ایجاد کند که جزو اسلام نیست، عملش باطل است و کار نیکی نیست. لذا معنای این عبارت، این است که نخستین کسی باشد که به آن، عمل میکند؛ مانند همین مرد انصاریt که کیسهی صدقهاش را آورد و باعث تشویق دیگران شد؛ از اینرو این عبارت، دارای دو جنبه است: یکی همان مفهومی که ذکر شد؛ یعنی انسان، آغازکنندهی روشی نیکو باشد که اسلام، پایهگذاری کرده است و دوم اینکه، سنت مردهای را زنده کند؛ زیرا سنت در اسلام بر سه گونه است:
اول: سنت یا روش بد که همان بدعت است؛ اگرچه پایهگذارش، آن را نیک قلمداد کند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «کلّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛([2]) یعنی: «هر بدعتی، گمراهیست».
دوم: سنت حسنه یا روش نیک که خود، بر دو نوع است:
نوع اول: این است که سنتی مشروع یا روشی که اصل و ریشهای دینی دارد، ترک شود و سپس کسی، آن را احیا کند. مانند قیام رمضان یا تروایح به صورت جماعت؛ زیرا رسولاللهr سه یا چهار شب رمضان، این نماز را با یارانش به صورت جماعت ادا کرد. سپس قیام رمضان به صورت جماعت را ترک نمود و فرمود: «ترسیدم که این نماز، بر شما فرض شود».([3]) لذا ادای نماز تراویح یا قیام رمضان، پشت سرِ یک امام، سنتیست که پیامبرr بنا نهاد و فقط از ترس اینکه بر ما فرض شود، آن را ترک کرد؛ از اینرو در پایان زندگانی پیامبرr و در زمان خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر$، هر دو یا سه نفر و عدهای نیز بهتنهایی، نماز تراویح میخواندند؛ سپس عمرt آنها را پشت سرِ یک امام جمع کرد. عمرt در واقع، سنتی را که ترک شده بود، زنده کرد.
نوع دوم: این است که انسان، نخستین کسی باشد که به سنت حسنهای عمل میکند؛ مانند همین مرد انصاری که پیش از همه، صدقهاش را آورد و مردم، از او الگو گرفتند و صدقات خود را آوردند.
برخی از بدعتگذارانی که در دین نوآوری میکنند، این حدیث را دستآویزی قرار داده، اذکار و درودها و حتی نمازهایی پدید میآورند که الله متعال هیچ دلیلی بر مشروعیت و درست بودن آن نازل نکرده است؛ تازه آن را «سنت حسنه» مینامند! ما، این را قبول نداریم و معتقدیم که هر بدعتی، گمراهیست و هیچ بدعتی، حسنه نیست. لذا به مفاهیم دوگانهی حدیث جریرt خوب دقت کنید.
این حدیث، تشویقی بر این است که انسان، سنتهای ترکشده را زنده کند و بیانگر این است که هرکس، سنت مردهای را احیا نماید، پاداش آن و پاداش کسانی که به آن عمل کنند، به او میرسد. همچنین از پایهگذاری و احیای سنتهای بد، برحذر میدارد و این نکته را بیان میکند که هرکس روش بدی، پایهگذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل نمایند، به او میرسد. حتی ممکن است این بدعت یا روش بد، در ابتدا خیلی ساده بهنظر برسد، اما بعدها گسترش یابد. در این حالت نیز گناه همهی کسانی که به این روش عمل کنند، به پایهگذار آن میرسد. به عنوان مثال: اگر کسی به جواز کار مباحی فتوا دهد که وسیله یا مقدمهای برای انجام کارهای ناجایز و حرام میگردد، باید بدین نکته توجه کند که اگر فتوایش زمینهای برای عملی حرام باشد، گناه آن و گناه همهی کسانی که در نتیجهی فتوایش مرتکب چنین عملی میشوند، به او میرسد. البته اگر عملی مباح باشد و بیم آن نرود که به گناه و معصیت بینجامد، اشکالی ندارد که انسان آن را برای مردم بیان کند؛ بهویژه زمانی که مردم چیزی را حرام میپندارند، حال آنکه حرام نیست. در چنین مواردی باید، صورت درست مسأله را برای مردم بیان کنیم؛ اما اگر بیم آن وجود داشته باشد که چنین فتوایی، مردم را به گناه و معصیت میکشاند، باید از آن دوری کرد.
***
177- وعن ابن مسعودٍt أَنَّ النَّبِیَّr قال: «لیس مِنْ نفْسٍ تُقْتَلُ ظُلمًا إِلاَّ کَانَ عَلَى ابنِ آدمَ الأوَّلِ کِفْلٌ مِنْ دمِهَا لأَنَّهُ کَان أَوَّل مَنْ سَنَّ الْقَتْلَ».([4]) [متفقٌ علیه]
ترجمه: عبدالله بن مسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «هر انسانی که بهناحق و مظلومانه کشته شود، نخستین فرزند آدم، در گناه قتلش شریک است؛ زیرا او نخستین کسی بود که قتل و خونریزی را بنا نهاد».
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 1017.
([2]) صحیح مسلم، ش: 867 بهنقل از جابرt.
([3]) نک: صحیح بخاری، ش: 924، 1129) و مسلم، ش: 761 بهنقل از امالمؤمنین عایشه&.
([4]) صحیح بخاری در چندین مورد؛ از جمله: (3335، 7321)، و صحیح مسلم، ش: 1677.
18- باب: نهی از بدعتها و امور نوپیدا (در دین)
الله متعال میفرماید:
﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ ﴾ [یونس : ٣٢]
پس از حق، چیزی جز گمراهی و ضلالت وجود ندارد.
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: ٣٨]
ما، در کتاب از هیچ چیز فروگذار نکردهایم.
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [النساء : ٥٩]
و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و رسولِ (او) بازگردانید.
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: ١٥٣]
و (به شما خبر داده) که این، راه راست من است؛ پس، از آن پیروی نمایید و از راههای دیگر پیروی نکنید که در این صورت از راه راست منحرف میشوید.
﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ﴾
[آل عمران: ٣١]
بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.
آیههای زیادی در اینباره وجود دارد.
شرح
مؤلف/، بابی به نام «نهی از بدعتها و امور نوپدیدار» گشوده است. بدعت به هر چیز جدیدی گفته میشود که انسان، آن را پدید میآورد که از آن به عنوان نوآوری نیز یاد میشود. الله، نوآور است؛ زیرا مخلوقاتی پدید آورده که پیشتر هیچ نمونهای از آنها وجود نداشته است. چنانکه خود میفرماید:
﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ﴾ [البقرة: ١١٧]
(الله) پدیدآورندهی آسمانها و زمین است.
اما بدعت در اصطلاح شرعی به هر عملی گفته میشود که در قالب عقیده، گفتار و کردار، ریشهی شرعی نداشته باشد و کسی بخواهد به وسیلهی این عقیده یا گفتار و یا کردار بیاساس، الله را عبادت کند؛ لذا هرکس با عقیده، یا سخن یا عملی که الله متعال، آن را مشروع قرار نداده است، به عبادت الله بپردازد، آن شخص بدعتگذار بهشمار میرود و جزو اهل بدعت محسوب میشود.
اگر انسان، عقیدهای دربارهی اسماء و صفات اللهU پدید بیاورد، یا سخنی بگوید که اصل و اساسی در شریعت الاهی ندارد یا عملی را که اللهU مشروع نگردانیده، وسیلهی عبادت قرار دهد، آن شخص بدعتگذار است.
آدم بدعتی یا بدعتگذار، در معرض خطرهای فراوانی قرار دارد؛ اول اینکه نوآوری و بدعتش در دین، به نص قرآن و سنت، ضلالت و گمراهی محسوب میشود؛ زیرا حق و حقیقت، همان چیزیست که پیامبرr آورده است و الله متعال میفرماید:
﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ﴾ [یونس : ٣٢]
پس از حق، چیزی جز گمراهی و ضلالت وجود ندارد.
این، دلیل قرآن؛ و اما دلیل سنت: رسولاللهr فرموده است: «کلّ بدعةٍ ضلالةٌ»؛([1]) یعنی: «هر بدعتی، گمراهیست». ناگفته پیداست که هیچ آدمِ عاقلی، راه و روش گمراهان را در پیش نمیگیرد؛ چنانکه هر نمازگزاری در نمازش از راه گمراهان، دوری میجوید و میگوید:﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: ٦، ٨] یعنی: «ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای، نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتهای و نه (راه) گمراهان».
و دوم، اینکه بدعت و نوآوری در دین، انسان را از راهِ پیامبرr دور میکند. به عبارت دیگر: بدعت و نوآوری، مخالفت عملی با پیامبرr و دوری از راه و روش اوست؛ حال آنکه اللهU به پیامبرش فرموده است:
﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ﴾
[آل عمران: ٣١]
بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.
لذا هرکس بدعتی پدید آورَد تا بهوسیلهی آن الله را عبادت کند، در حقیقت، از راه و روش رسولاللهr دور شده است؛ زیرا رسولاللهr آن بدعت یا عمل نوپدیدار را مشروع قرار نداده است و از اینرو اهل بدعت با بدعتهای خویش از راه و شریعتی که الله بیان کرده است، فاصله گرفتهاند.
سوم: بدعت، مخالفت عملی با پیامبرr است و این، با حقیقتِ بخش دوم شهادتین (یعنی با حقیقتِ محمد رسولُالله)، منافات دارد؛ زیرا تحقق این شهادت، در این است که انسان، تنها در چارچوبی که محمد مصطفیr آورده است، به عبادت اللهU بپردازد و به شریعتش پایبند باشد و از حدودِ شریعت، پا فراتر نگذارد یا نسبت به آن کوتاهی نکند؛ به عبارت دیگر: کسی که چیزی بر شریعت میافزاید یا از آن میکاهد، در حقیقت، با رسولاللهr مخالفت میکند و حقیقتِ گواهی دادن به رسالت محمد رسولاللهr را محقق نمیسازد و حقیقتِ این شهادت، در رفتارش مشاهده نمیشود.
چهارم: بدعت، در واقع، نکوهش اسلام بهشمار میرود؛ زیرا کسی که در دین نوآوری میکند یا مرتکب عمل بدعت میشود، در عمل چنین نشان میدهد که اسلام، کامل نشده است و او میخواهد با بدعت خود، اسلام را کامل کند! حال آنکه الله متعال فرموده است:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا﴾ [المائدة: ٣]
امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم.
لذا به بدعتگذار گفته میشود که تو با بدعت خود، آیینی آوردهای که گویا اسلام، کامل نشده است و این، معنایی جز خردهگیری بر اسلام ندارد؛ گرچه این خردهگیری به زبان نیست، اما در عمل نوعی بدگویی از اسلام است. پیامبرr و یارانش در رابطه با این عبادت جدید، چه کردهاند؟ آیا آنها از این عبادت، بیخبر بودند؟ یا بهراستی دربارهی آن کوتاهی نمودهاند؛ لذا بدعت و نوآوری در دین یا عمل کردن به عملی که ریشهی دینی ندارد، در عمل، بدگویی از شریعت اسلامی بهشمار میآید.
پنجم: بدعت، در حقیقت، طعنه زدن به پیامبرr است؛ زیرا بدعتی که در اعتقاد برخی از اهل بدعت، عبادت محسوب میشود، این را میرساند که گویا پیامبرr از چنین عبادتی بیخبر بوده است؛ و این، به معنای متهم کردن پیامبرr به جهالت است! پناه بر الله. و یا چنین برداشت میشود که پیامبرr از چنین عبادتی، آگاه بوده، اما آن را کتمان کرده است! و این، مفهوم خطرناکی دارد و نعوذ بالله به معنای متهم کردن رسولاللهr به خیانت در تبلیغ دین است!
ششم: بدعت، باعث تفرقه در میان امت اسلامی میشود؛ زیرا گشوده شدن دروازهی بدعت، باعث پیدایش بدعتهای فراوانی میگردد و هرکس، از هر سو بدعتی به نام دین پدید میآورد؛ چنانکه امروزه شاهدیم، و بدینسان هر گروهی به آنچه نزدِ آنهاست، خوشحالند. اللهY میفرماید:
﴿کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢﴾ [الروم: ٣٢]
هر گروهی به آنچه نزدشان است، خشنودند.
هر گروهی میگوید: حق با ماست و دیگران، گمراهند! الله متعال به پیامبرش فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ ١٥٩ مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ١٦٠﴾ [الأنعام: ١٥٩، ١٦٠]
بیگمان با کسانی که در دینشان تفرقه ورزیدند و دستهدسته شدند، هیچ پیوندی نداری. کارِ آنان با الله است و آنگاه آنان را از کردارشان آگاه میکند. هر کس کار نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش مییابد و هر کس کار بدی انجام دهد، تنها به اندازهی کارِ بدش مجازات خواهد شد. و هیچ ستمی به آنها نخواهد شد.
لذا وقتی در دین نوآوری کنند، همه خواهند گفت که حق با ماست و دیگران، گمراهند و بدینسان دیگران را به دروغگویی و سوء نیت و امثال آن متهم خواهند کرد. اجازه دهید کسانی را مثال بزنم که روز میلاد پیامبرr، یعنی دوازدهم ربیعالاول را جشن میگیرند. آیا میدانید اینها دربارهی کسانی که این روز را جشن نمیگیرند، چه میگویند؟ میگویند: اینها، پیامبرr را دوست ندارند و به همین خاطر روز میلادش را جشن نمیگیرند. و بدین ترتیب اهل حق را به صفتی متهم میکنند که در خودشان وجود دارد؛ زیرا بدعت، در حقیقت، طعنه زدن به رسولاللهr است؛ گرچه بدعتگذار یا کسی که مرتکب بدعت میشود، مدعی محبت با پیامبرr باشد؛ زیرا این شخص، از دو حال خارج نیست: یا پیامبرr را به بیعلمی متهم میکند یا به کتمان حقیقت؛ و به عبارت دیگر به خیانت در امر تبلیغ! [پناه بر الله.]
هفتمین پیآمد بدعت و نوآوری در دین، این است که با گسترش بدعت، سنت از میان میرود؛ زیرا عملکرد مردم، دو حالت دارد: یا خوب است یا بد. یکی از سلف صالح گفته است: هیچ گروهی بدعتی پدید نمیآورند، مگر اینکه سنتی را از میان میبرند. لذا بدعت، باعث میشود که امت اسلامی سنت را فرمواش کنند یا از بین ببرند. گاه، بدعتگذار با نیت درست و نیک، بدعتی ایجاد میکند؛ اما عمل او، عمل زشت و نادرستیست؛ البته کسی که از نادرستی عمل خویش آگاه است، باید از ادامهی آن بازآید و از همان سنتی پیروی نماید که رسولاللهr آورده است.
یکی دیگر از تباهیها و پیآمدهای زشت بدعت، این است که بدعتگذار، کتاب و سنت را داور و معیار قضاوت قرار نمیدهد؛ زیرا مطابق خواستههای نفسانی خویش عمل میکند و هرچه را که نفس او حکم نماید، عملی میسازد. در حالی که اللهU فرموده است:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء : ٥٩]
و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید.
﴿إِلَى ٱللَّهِ﴾ یعنی به کتاب خداوندU رجوع کنید؛ ﴿وَٱلرَّسُولِ﴾ یعنی در دوران حیات پیامبرr به شخصِ وی مراجعه کنید و پس از وفاتش، به سنت او.
***
احادیث فراوان و مشهوری دربارهی نهی از بدعت وجود دارد که به ذکر تعدادی از آنها بسنده اکتفا میکنیم:
173- عن عائشةَ& قَالَت: قالَ رسولُ اللهr: «مَنْ أَحْدثَ فی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ». [متفقٌ علیه]([2])
وفی روایة لمسلم: «مَنْ عَمِلَ عمَلاً لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُو ردٌّ».
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است».
و در روایتی از مسلم آمده است: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است».
شرح
حدیث عایشه& نیمی از علم و دانش است؛ زیرا اعمال، دو دستهاند: ظاهری و باطنی. معیار درست بودن اعمال باطنی، همان حدیثی است که عمر بن خطابt روایت کرده که پیامبرr فرموده است: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ، وَإِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛([3]) یعنی: «اعمال به نیتها بستگی دارند و دستآوردِ هر کسی، همان چیزیست که نیت کرده است». اما میزان اعمال ظاهری، حدیث عایشه& میباشد که رسولاللهr فرموده است: «مَنْ أَحْدثَ فی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فهُو رَدٌّ»؛ یعنی: «کسی که در دینمان، چیزی ایجاد کند که از آن نیست، بداند که عملش مردود است». یعنی آن عمل به خودش بازمیگردد و غیر قابل قبول است. واژهی «أَمْرِنَا» که در حدیث عایشه& آمده، به معنای دین و شریعت الاهیست؛ چنانکه اللهU میفرماید:
﴿وَکَذَٰلِکَ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَا﴾ [الشورى: ٥٢]
و همانگونه (که بر پیامبران گذشته وحی کردیم) شریعت حیاتبخش خویش را بر تو نازل نمودیم.
لذا همانطور که در این حدیث آمده است، هرکس چیز جدیدی در دین و شریعت الاهی ایجاد کند، عملش باطل و غیرقابل قبول است. این، بهروشنی نشان میدهد که هر عبادتی که جزو دین و شریعت اللهU نیست، باطل است. بنابراین، آگاهی از اینکه کدامین عبادت، اصل و ریشهی شرعی دارد، بسیار ضروریست؛ زیرا هر عبادتی، شروط و ارکانی دارد و حداقل باید گمان غالب انسان دربارهی عبادتی که انجام میدهد، این باشد که آن عبادت، شرعیست. لذا علم یا ظن غالب دربارهی درستی هر عملی، ضروریست. به عنوان مثال: اگر نمازگزار دربارهی تعداد رکعتهایی که خوانده است، شک کند، باید به گمان غالب خود عمل نماید؛ یعنی باید تعداد رکعتهایش را بر همان مبنا یا تعدادی قرار دهد که گمان غالب اوست. همچنین اگر طوافکننده، دربارهی تعداد دورهایش دچار شک و تردید شود، گمان غالب او در اینباره اعتبار دارد. وضو نیز همین حکم را دارد؛ یعنی اگر کسی، ظن غالبش این بود که وضویش را کامل کرده است، همین کافیست و وضو دارد. در هر حال، علم یا ظن غالب دربارهی هر عبادتی، ضروریست و باید نصوص کافی دربارهی هر عملی وجود داشته باشد؛ و گرنه، آن عبادت، باطل است و پرداختن به عبادتهای باطل و بیاساس، حرام میباشد؛ زیرا انسان، عمل یا روشی را وسیلهی عبادت قرار داده که اللهU آن را نمیپسندد یا آن را برای بندگانش مشروع نگردانیده است؛ لذا چنین عبادتی، مسخره کردن الله متعال میباشد. (پناه بر الله.) حتی برخی از علما گفتهاند: اگر انسان بهعمد و دانسته، در حالی نماز بخواند که وضو ندارد، از دایرهی اسلام خارج میشود؛ اما اگر کسی، از روی فرمواشی، بیوضو نماز بخواند، گناهی بر او نیست و باید نمازش را اعاده کند.
در حدیث دوم، آمده است: «مَنْ عَمِلَ عمَلاً لَیْسَ عَلَیْهِ أَمْرُنَا فَهُو ردٌّ»؛ یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». این حدیث، شدیدتر از حدیث اول است؛ زیرا این حدیث، هم شامل عبادتها و هم شامل معاملات میشود؛ از اینرو باید بدانیم که صحت و درستی هر عملی، چه عبادتها و چه معاملات، به این بستگی دارد که امر الله و رسولش بر آن باشد؛ در غیر این صورت، آن عمل مردود یا باطل است. بنابراین اگر انسان، معاملهی نادرستی انجام دهد یا در «رهن» و «وقف» و امثال آن، شرایط شرعی را رعایت نکند، معامله، رهن، وقف و دیگر کارهایی که بدون رعایت اصول و ضوابط شرعی انجام میدهد، باطل و بیاعتبار است.
***
174- وَعَن جابرٍt قال: کان رسولُ اللهr إِذَا خَطَب احْمرَّتْ عیْنَاه، وعَلا صوْتُه، وَاشْتَدَّ غَضَبه، حتَّى کَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَیْشٍ یَقُول: «صَبَّحَکُمْ ومَسَّاکُمْ» وَیقُول: «بُعِثْتُ أَنَا والسَّاعةُ کَهَاتیْن» وَیَقْرنُ بین أُصْبُعَیْه، السبَابَةِ وَالْوُسْطَى، وَیَقُولُ: «أَمَّا بَعْد، فَإِنَّ خَیرَ الْحَدیثَ کِتَابُ الله، وخَیْرَ الْهَدْى هدْیُ مُحمِّدr وَشَرَّ الأُمُورِ مُحْدثَاتُهَا وکُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ». ثُمَّ یقُول: «أَنَا أَوْلَى بُکُلِّ مُؤْمِن مِنْ نَفْسِه. مَنْ تَرَک مَالاً فَلأهْلِه، وَمَنْ تَرَکَ دَیْنًا أَوْ ضَیَاعًا فَإِلیَّ وعَلَیَّ». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: جابرt میگوید: هنگامی که رسولاللهr سخنرانی میکرد، چشمانس سرخ و صدایش، بلند میشد و خشمش شدید میگشت؛ مانند شخصی که دربارهی نزدیک شدن لشکر دشمن هشدار میدهد و میگوید: صبح و شام به شما حمله خواهند کرد. و ضمن اینکه انگشت «اشاره» و «میانی» را در کنار هم قرار میداد، میفرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصلهی من تا قیامت، مانند فاصلهی این دو (انگشت) است». و میفرمود: «اما بعد، بهیقین بهترین سخن، کتاب الله و بهترین روش، روش محمد است و بدترین کارها، بدعتها و امور نوپیدا (در دین) میباشد و هر بدعتی، گمراهیست». سپس میفرمود: «من نسبت به هر مؤمنی از خودش سزاوارترم؛ هرکس مالی از خود بهجا بگذارد، آن مال، از آنِ خانوادهی اوست و هرکس بدهی و فرزندان و خانوادهای از خود بهجا بگذارد که در معرض تباهی باشند، مسؤولیت ادای بدهی و سرپرستی فرزندان و خانوادهی نیازمندش به من واگذار میشود و ادای این مسؤولیت با من است».
175- حدیثی از عرباض بن ساریهt در اینباره وجود دارد که پیشتر در باب «پایبندی بر سنت و آداب آن» گذشت.([5])
شرح
مؤلف/، در باب نهی از بدعتها و امور نوپیدا در دین، روایتی از جابر بن عبدالله$ روایت کرده است که وقتی پیامبرr سخنرانی می کرد، یعنی در روز جمعه، چشمانش سرخ و صدایش بلند میشد و خشم و غضبش شدید میگشت. پیامبرr بدان سبب این کار را انجام میداد تا سخنرانیاش، تأثیر بیشتری در شنوندگان بگذارد. لذا سخنرانی خشمگینانهی پیامبرr از روی مصلحت بود؛ و گرنه، ناگفته پیداست که آن بزرگوار، بسیار خوشاخلاق بوده است؛ اما «هر سخن، جایی و هر نکته، مقامی دارد» و سخنرانی باید، اثرگذار باشد و در جان و دل شنوندگان اثر کند و این، به موضوع سخنرانی و نحوهی ایراد آن بستگی دارد.
پیامبرr انگشت اشاره و میانی را در کنار هم قرار میداد و میفرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصلهی من و قیامت، مانند فاصلهی این دو انگشت است. انگشت اشاره، همان انگشتیست که در میان انگشت میانی و شست قرار دارد و بدان سبب انگشت «اشاره» نامیده شده که وقتی میخواهند به کسی اشاره کنند، این انگشت را به سوی او میگیرند. در هر حال انگشت اشاره و میانی در کنار هم قرار دارند؛ از اینرو فرمودهی رسولاللهr بدین معناست که پایان عمر دنیا، دور نیست. چنانکه باری رسولاللهr در پایان روز برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «إِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنْ دُنْیَاکُمْ إِلاَّ مثل مَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الیَوْمِ»؛([6]) یعنی: «از دنیا، چیزی باقی نمانده است، مگر همانند مقدارِ باقیمانده از امروز». به عبارت دیگر اگر دنیا را بهاندازهی یک روز حساب کنیم، تا حدود هزار و چهارصد سال قبل که پیامبرr این حدیث را بیان فرمود، بیشتر عمر دنیا سپری شده بود؛ زیرا پیامبرr زمانی این حدیث را بیان کرد که خورشید، بالای درختان خرما قرار داشت و چیزی به مغرب نمانده بود. نظریهی زیستشناسان دربارهی عمر گذشتهی دنیا که آن را میلیونها سال تخمین میزنند، فقط یک نظریه یا تخمین است که ما، نه آن را تأیید میکنیم و نه رد؛ و حکمش مانند روایتهای بنیاسرائیل (اسرائیلیات) میباشد؛ زیرا ما، در کتاب و سنت سراغ نداریم که عمر دنیا یا آنچه که از آن باقی مانده است، بهطور مشخص ذکر شده باشد و این، فقط مثالی بود که پیامبرr برای یارانش بیان نمود؛ لذا هیچیک از موضوعها یا اخبار گذشته که دربارهاش دلیلی از کتاب و سنت وجود ندارد، بهسادگی قابل قبول نیست؛ بلکه سه حالت دارد:
حالت اول: اگر شریعت آن را تأیید کرده باشد، بهخاطر شهادت یا گواهی شرع، آن را میپذیریم.
حالت دوم: حالتیست که شریعت به دروغ بودن آن گواهی داده است؛ لذا آن را تأیید نمیکنیم.
حالت سوم: این است که شریعت، موضوعی را نه رد و نه تأیید کرده باشد. دربارهی چنین مسایلی سکوت میکنیم؛ زیرا معلوم نیست که درست است یا نادرست. تنها اللهU، اخبار گذشتگان را میداند؛ چنانکه فرموده است:
﴿أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [ابراهیم: ٩]
آیا خبر گذشتگانتان اعم از قوم نوح، و عاد و ثمود به شما نرسیده است؟ و سرگذشت کسانی را که پس از آنان آمدند، تنها الله میداند.
از آنجا که الله متعال، آگاهی از چنین مسایلی را تنها به خود نسبت داده است، لذا هرکس نظریهای دربارهی گذشتهی کرهی زمین و ستارگان مطرح نماید، ما، نه او را تأیید و نه رد میکنیم؛ بلکه برای ارزیابی چنین دیدگاههایی، آنها را در یکی از سه مورد ذکرشده قرار میدهیم.
اما اخباری که دربارهی آینده ذکر میشود، بر دو گونه است:
اول: اخباری که شریعت به وقوع آنها در آینده تصریح کرده است؛ مانند اخبار «یأجوج» و «مأجوج»، «دجال» و نزول عیسی بن مریمu و دیگر مسایلی که در کتاب و سنت، بیان شده است.
دوم: مسایلی که در کتاب و سنت، به وقوع آنها در آینده تصریح نشده است؛ چنین مسایلی، برخاسته از حدس و گمان است و برای هیچکس جایز نیست که چنین مسایلی را تصدیق کند؛ زیرا این امر، به علم غیب ربط دارد و هیچکس جز اللهU، غیب نمیداند.
در هر حال، رسولاللهr انگشت اشاره و میانیاش را در کنار هم قرار داد و فرمود: «در حالی برانگیخته شدم که فاصلهی من و قیامت، مانند این دو (انگشت) است». به انگشت اشاره، «سبّاحه» نیز گفته میشود؛ زیرا انسان هنگام تسبیح و تعظیم اللهU، آن را بالا میبرد و با آن، به سوی آسمان اشاره میکند. سپس میفرمود: «اما بعد، بهیقین بهترین سخن، کتاب الله و بهترین روش، روش محمد است و بدترین کارها، بدعت و نورآوری در دین میباشد و هر بدعتی، گمراهیست». پیشتر در اینباره توضیحاتی داده شد.
و آنگاه میفرمود: «من، نسبت به هر مؤمنی از خودش سزاوارترم». همانطور که الله فرموده است:
﴿ٱلنَّبِیُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ﴾ [الأحزاب: ٦]
پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
لذا پیامبرr از همهی ما نسبت به خودمان سزاوارتر است؛ چنانکه نسبت به مؤمنان، بسیار دلسوز و مهربان بود. سپس میفرمود: «هرکس مالی از خود بهجا بگذارد، آن مال، از آنِ خانوادهی اوست»؛ یعنی ثروتی که از او بهجا بماند، مطابق احکامی که در کتاب و سنت آمده است، درمیان وارثان و بازماندگانش، تقسیم میشود. در ادامه میفرمود: «و هرکس، بدهی و فرزندان و خانوادهای از خود بهجا بگذارد که در معرض تباهی باشند، مسؤولیت ادای بدهی و سرپرستی فرزندان و خانوادهی نیازمندش، به من واگذار میشود و ادای این مسؤولیت با من است». آری! پیامبرr پس از فتح و پیروزی، بدین منوال عمل میکرد؛ اما پیش از آن هنگامی که جنازهای میآوردند تا بر آن نماز بخواند، ابتدا میپرسید: «آیا بدهکار است؟» و اگر پاسخ، منفی بود، جلو میرفت و بر او نماز میخواند؛ اما اگر میگفتند که بدهکار است، خود بر او نماز نمیخواند. چنانکه یک بار جنازهی یکی از انصار را آوردند تا بر او نماز بخواند. چند قدمی جلو رفت؛ آنگاه پرسید: «آیا بدهکار است؟» گفتند: آری؛ سه دینار بدهکار بوده و ادا نکرده است. لذا رسولخداr به عقب برگشت و فرمود: «بر رفیقتان نماز بخوانید». رنگ چهرهی حاضران عوض شد که چرا رسولاللهr بر رفیقشان نماز نخواند؟ ابوقتادهt جلو رفت و عرض کرد: ای رسولخدا! بدهیاش را من میپردازم. لذا رسولاللهr جلو رفت و بر جنازهی آن شخص، نماز خواند.([7])
لذا در مییابیم که مسألهی دَین یا بدهکاری، اهمیت فراوانی دارد و شایسته نیست که انسان از دیگران وام بخواهد مگر اینکه ناگزیر شود؛ لذا زیبنده نیست که برای ازدواج، ساختن خانه یا برای تجملات و چیزهای غیر ضروری و امثال آن، خود را زیر بار قرض ببریم. اللهU میفرماید:
﴿وَلۡیَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغۡنِیَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ [النور : ٣٣]
و آنان که امکان ازدواج نمییابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا الله آنان را از فضل خویش توانگر نماید.
یکی از مفاهیم عفت، بینیازی جستن از دیگران است؛ لذا وقتی اللهU دربارهی مسألهی مهمی چون ازدواج، چنین دستوری میدهد، پس دربارهی مسایلی که اهمیت کمتری دارد، چه فکری میتوان کرد؟ برخی از افراد ناآگاه، برای خریدن فرش پله یا درب برقی و امثال آن، قرض میکنند یا چیزهای غیرضروری را به نسیه خریداری مینمایند! قرض گرفتن و خرید نسیه، هر دو، دَین بهشمار میآید؛ زیرا دَین، شامل هرگونه بدهیای میشود که بر گردن انسان است؛ مانند: وام یا قرض، کرایهی منزل، کرایهی ماشین و هر بدهی دیگری که بر عهدهی انسان میباشد. و باید بلافاصله برای پرداخت آن اقدام کرد؛ از اینرو هیچگاه خود را زیر بار قرض نبرید، مگر در شرایط اضطراری و گریزناپذیر؛ اما تا میتوانید از قرض گرفتن دوری کنید؛ برخی از مردم، به عنوان مثال یک میلیون تومان قرض میگیرند و چون سررسید بدهی آنها فرا میرسد یا بستان کار طلبش را مطالبه میکند، میگویند: ندارم! و باز برای پرداخت یک میلیون بدهی خود، یک و نیم میلیون قرض میگیرند و بدون اینکه احساس کنند، بدهیهایشان کمکم افزایش مییابد.
([1]) صحیح مسلم، ش:867 بهنقل از جابرt.
([2]) صحیح بخاری، ش: 2697؛ و صحیح مسلم، ش: 1718.
([3]) صحیح بخاری، ش:1 و صحیح مسلم، ش: 1907.
([4]) صحیح مسلم، ش: 867.
([5]) نک: همین کتاب، حدیث شمارهی 161؛ و السلسلة الصحیحة از آلبانی/، ش: 937.
([6]) حسن است و شواهدی برای حسن بودن آن وجود دارد؛ روایت احمد در مسندش ( 2/133)، حاکم در المستدرک (2/481) از طریق کثیر بن زید از مطلب بن عبدالله از ابنعمر به صورت مرفوع. و در کثیر، ضعف است. و نیز روایت: ابن ابیعاصم در الزهد (188) از طریق کثیر؛ اما میان مطلب و ابنعمر، شخص دیگری وجود دارد و همین، صحیح بهنظر میرسد؛ زیرا مطلب، معمولاً راوی میان خود و صحابه را ذکر نمیکند. ابوحاتم، بدین نکته تصریح کرده که روایت مطلب از ابنعمر، مرسل است. و چون در اِسناد این روایت ابهام وجود دارد، پس ضعیف است؛ از سوی دیگر، زید نیز ضعیف میباشد. البته شاهدی برای این روایت وجود دارد که از این قرار است: روایت: معمر در الجامع (11/347) و از همین طریق، روایت احمد در مسند (3/61) از علی بن زید از ابینضره از ابوسعید خدری به صورت مرفوع در حدیثی که سیاقی طولانی دارد و علی، بهخاطر ضعف حافظهاش، ضعیف است. حدیث ابنعمرو، شاهد دیگری برای این روایت است که بخاری در التاریخ الکبیر (8/397) روایت کرده است؛ و اما سومین شاهدش: حدیث انس به روایت ابن عدی در الکامل (6/345) و مقدسی در المختارة (7/122). موسی بن خلف، یکی از راویان این روایت است که ابنمعین دربارهاش گفته است: اشکالی در او نیست. مقدسی، میگوید: همهی رجالش، ثقه هستند، جز او (موسی بن خلف) که معلول است.
([7]) صحیح بخاری، ش: (2297، 5371)؛ و مسلم، ش: 1619، بهنقل از ابوهریرهt.