اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

17- باب: وجوب اطاعت از حکم الله و این‌که انسان در برابر این فراخوان یا هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، چه بگوید

17- باب: وجوب اطاعت از حکم الله و این‌که انسان در برابر این فراخوان یا هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می‌شود، چه بگوید

الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥        [النساء : ٦٥]                                                                                         

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند.

و می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٥١                                                                                            [النور : ٥١]      

گفتار مؤمنان در آن هنگام که به سوی الله و پیامبرش فراخوانده می‌شوند تا در میانشان حکم کند، تنها این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و آنان رستگارند.

یکی از احادیثی که در این باب وجود دارد، حدیث ابوهریرهt است که در ابتدای باب قبلی، ذکر شد.([1])

172- عن أَبِی هریرةt قال: لَمَّا نَزَلَتْ عَلَى رسولِ اللهr: ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ[البقرة: ٢٨٤]  [اشْتَدَّ ذلکَ عَلَى أَصْحابِ رسول اللهr، فأَتوْا رسول اللهr ثُمَّ برَکُوا عَلَى الرُّکَب فَقالُوا: أَیْ رسولَ الله کُلِّفَنَا مِنَ الأَعمالِ مَا نُطِیق: الصَّلاَةَ وَالْجِهادَ وَالصِّیام وَالصَّدقةَ، وَقَدَ أُنْزلتْ علیْکَ هَذِهِ الآیَةُ وَلا نُطِیقُهَا. قالَ رسولُ اللهr: «أَتُریدُونَ أَنْ تَقُولوا کَمَا قَالَ أَهْلُ الْکِتابَین مِنْ قَبْلکُم: سَمِعْنَا وَعصینَا؟ بَلْ قُولوا: ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ﴾ [البقرة: ٢٨٥]  ». فَلَمَّا اقْتَرَأَهَا الْقَوم، وَذَلقَتْ بِهَا أَلْسِنتهُم، أَنَزلَ الله تَعَالَى فی إِثْرهَا: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ  فَلَمَّا فعَلُوا ذلک نَسَخَهَا الله تَعَالَى، فَأَنْزَلَ اللهU: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚقال: نَعَمْ ﴿رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚقَالَ: نعَمْ ﴿رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖقال: نَعَمْ ﴿وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَقال: نعَم. [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: این آیه بر رسول‌اللهr نازل شد:

﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُ           [البقرة: ٢٨٤]

آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ الله می­باشد. و اگر آن‌چه را در درونتان دارید، آشکار کنید و یا پنهان نمایید، الله همه را به حسابتان می­آورد.

[ابوهریرهt می‌افزاید:] این مسأله، بر اصحاب رسول‌اللهr سخت و دشوار بود. لذا نزد پیامبرr آمدند و به زانو افتادند و گفتند: ای رسول‌خدا! ما به اعمالی مانند نماز، جهاد، روزه و زکات مکلّف شده‌ایم که طاقتش را داریم؛ اما اینک آیه‌ای بر شما نازل گردیده که تاب آن را نداریم. رسول‌اللهr فرمود: آیا شما هم می‌خواهید همان سخنی را بگویید که پیش از شما، اهل تورات و انجیل گفتند؟ (آیا می‌خواهید بگویید): شنیدیم و نافرمانی کردیم؟ بلکه شما بگویید: ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُیعنی: فرمان پروردگار را شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! ما خواهان آمرزش تو هستیم و بازگشت به سوی توست. وقتی صحابهy این دعا را خواندند و زبان‌هایشان به آن عادت کرد، الله متعال این آیه را در پی آن نازل فرمود:

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٢٨٥                     [البقرة: ٢٨٥]      

پیامبر به آن‌چه از سوی پروردگارش به او نازل شده است، ایمان دارد و نیز مؤمنان؛ همگی به الله و فرشتگانش، و به کتاب­ها و پیامبرانش ایمان داشته، (می­گویند:) میان هیچ‌یک از فرستادگانش فرق نمی­گذاریم (و به همه ایمان داریم)؛ فرمان پروردگار را شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! ما خواهان آمرزش تو هستیم و بازگشت به سوی توست.

وقتی چنین کردند، الله متعال، آیه‌ی قبل [آیه‌ی 284] را منسوخ کرد و این آیه را نازل فرمود:

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦                                         [البقرة: ٢٨٦]      

الله، هیچ‌کس را جز به اندازه­ی توانش تکلیف نمی­دهد. هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، به نفع اوست و هر عمل بدی که مرتکب شود، به ضررش می­باشد. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! بر ما آن‌چنان تکالیف دشواری قرار نده که بر امت­های پیش از ما نهادی. پروردگارا! تکالیف و مصائبی که طاقتش را نداریم، بر دوشمان قرار مده و از ما در گذر و ما را ببخش و بر ما رحم بفرما. تو، یار و یاورمان هستی؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان.

(وقتی بنده، هر یک از این دعاها را می‌خواند) الله متعال می‌فرماید: بله؛ (یعنی پذیرفتم و دیگر، او را به‌خاطر وسوسه‌هایی که در دلش خطور می‌کند، محاسبه نمی‌فرماید).

شرح

مؤلف/ بابی تحت عنوان «وجوب اطاعت از حکمِ الله» گشوده و سپس دو آیه در این باب ذکر کرده است که پیش‌تر درباره‌ی آن، سخن گفتیم. آن‌گاه حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهt نقل کرده که آیه‌ی 284 سوره‌ی «بقره» نازل شد و در آن، آمده بود: «اگر آن‌چه را در درونتان دارید، آشکار و یا پنهان نمایید، الله، همه را به حسابتان منظور می‌کند». این مسأله بر صحابهy سخت و دشوار تمام شد؛ زیرا وسوسه‌های درونی انسان، پایانی ندارد و چه بسا شیطان، وسوسه‌های عجیبی در دل انسان می‌اندازد که پاره‌ای از آن‌ها درباره‌ی مسایل دنیوی‌ست و برخی هم درباره‌ی مسایل اخروی و دینی؛ برخی از این وسوسه‌ها، جنبه‌ی شخصی و جسمی و روانی دارد و برخی هم در رابطه با مسایل مالی‌ست. در هر حال، شیطان، وسوسه‌های فراوانی در دل انسان می‌اندازد. اللهU فرموده است:

﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ        [البقرة: ٢٨٤]      

و اگر آن‌چه را در درونتان دارید، آشکار کنید و یا پنهان نمایید، الله همه را به حسابتان می‌آورد.

صحابهy نزد رسول‌اللهr رفتند و به زانو افتادند؛ زیرا این مسأله، برای آن‌ها خیلی دشوار بود و وقتی انسان، با مشکل سخت و دشواری روبه‌رو می‌شود، به زانو درمی‌آید. گفتند: ای رسول‌خدا! ما طاقت دستورهایی مانند نماز، روزه، زکات و جهاد را داریم، اما آن‌چه در این آیه ذکر شده، از توان ما خارج است و تابش را نداریم؛ زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند خود را از وسوسه‌های درونی دور کند و اگر الله متعال، وسوسه‌های درونی انسان را محاسبه کند، شکی در هلاکت انسان نخواهد بود.

رسول‌اللهr فرمود: «آیا می‌خواهید شما نیز مانند اهل تورات و انجیل بگویید: فرمان پروردگار را شنیدیم و نافرمانی کردیم؟» اهل تورات، همان یهودیان و اهل انجیل، همان نصرانی‌ها هستند. تورات، بزرگ‌ترین و برترین کتاب آسمانی پس از قرآن کریم به‌شمار می‌رفت و انجیل، کامل‌کننده‌ی تورات بود. یهودی‌ها و نصرانی‌ها از پیامبرانشان نافرمانی کردند و گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم؛ آیا شما هم می‌خواهید همانند آن‌ها باشید؟ شما همانند آنان عمل نکنید؛ «بلکه بگویید: فرمان پروردگار را شنیدیم و اطاعت کردیم؛ پروردگارا! خواهان آمرزش تو هستیم و بازگشت، به سوی توست». لذا هر مسلمانی همین‌که فرمان الله را می‌شنود، باید بگوید: «شنیدم و اطاعت می‌کنم» و در حد توان خود، به فرمان الاهی عمل نماید؛ زیرا الله متعال، هیچ‌کس را بیش از حد توانش، تکلیف نمی‌دهد.

گاه برخی از مردم می‌پرسند: پیامبرr چنین دستوری داده است؛ آیا این عمل، واجب است یا سنت؟ حال آن‌که اگر عملی که پیامبرr به انجام آن دستور داده، واجب باشد و ما به انجام آن بپردازیم، تکلیف خود را ادا کرده‌ایم و اگر سنت یا مستحب باشد، به خیر فراوانی دست یافته‌ایم و مستحق اجر و پاداش هستیم. لذا نباید به‌خاطر ناآگاهی از این‌که این عمل، واجب است یا مستحب، در انجام آن کوتاهی یا درنگ کنیم. فقط آدم‌های تنبل یا کسانی، چنین رویه‌ای دارند که به خیر و نیکی، بی‌رغبتند؛ اما آدمی که مشتاق خیر و نیکی‌ست و می‌خواهد به نیکی‌های بیش‌تری دست یابد، همین‌که فرمان الله و پیامبرش را می‌شنود، دست به‌کار می‌شود و به فرمان الله و رسولش، عمل می‌نماید و فرصتش را صرف این پرسش نمی‌کند که این عمل، واجب است یا مستحب؟ از این‌رو سراغ نداریم که صحابهy دستوری از رسول‌اللهr بشنوند و بگویند که آیا این عمل، واجب است یا مستحب؟ ما که چنین چیزی از صحابهy سراغ نداریم؛ بلکه آن‌ها می‌گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم. و بی‌درنگ به فرمان رسول اللهr عمل می‌کردند.

هیچ‌کس نمی‌تواند عملی را بدون دلیل، واجب یا مستحب بداند و همین‌که عالم معتبری بگوید: رسول‌اللهr چنین فرموده است، حجت بر انسان تمام می‌شود. دیدیم که ابن‌عمر$ به فرزندش بلال/، یادآوری کرد که پیامبرr فرموده است: «زنان را از رفتن به مسجد منع نکنید؛ اما بلال، با توجه به عوض شدن اوضاع مردم پس از وفات پیامبرr گفت: «ولی ما آن‌ها را از رفتن به مسجد بازمی‌داریم». لذا ابن‌عمر$ سخت برآشفت و به فرزندش دشنام گفت و فرمود: «من برای تو حدیث پیامبرr را بیان می‌کنم و تو سوگند یاد می‌کنی که زنان را از رفتن به مسجد، بازمی‌داری؟» و سپس تا پایان عمرش با او صحبت نکرد.([3])

چنین مسایلی بیان‌گر این است که صحابهy دستورهای الله و رسولش را گرامی می‌داشتند؛ ولی ما خود را سرگرم این می‌کنیم که آیا این امر، واجب است یا مستحب و یا این نهی، برای تحریم است یا برای کراهت؟ البته اگر مسأله‌ای پیش بیاید و مرتکب عمل ممنوعی شویم، باید بپرسیم که آن عمل، حرام بوده است یا مکروه تا در صورتی که ارتکاب آن، گناه نباشد، آرامش بیابیم و اگر گناه باشد، توبه و استغفار کنیم؛ اما در رابطه با کارهای توجیهی و رهنمودهای نبوی، نباید به پرس‌وجو درباره‌ی استحباب یا وجوب آن مشغول شویم و از عمل کردن به آن، بازبمانیم. چنان‌که صحابهy در برابر رهنمودهای نبوی چنین روی‌کردی داشتند؛ آن‌ها به فرمان پیامبرr عمل می‌کردند و از آن‌چه که منع می‌فرمود، دوری می‌نمودند. در هر حال، به شما مژده می‌دهم که رسول‌اللهr فرموده است: «إِنَّ الله تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِی مَا حدّثَتْ بِهِ أنفُسُهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَتَکَلَّمْ»؛([4]) یعنی: «الله، وسوسه‌هایی را که در دل امت من خطور می‌کند، معاف فرموده است؛ البته تا زمانی که این وسوسه‌ها را عملی نکنند یا سخنی درباره‌ی آن، به میان نیاورند». الحمدلله که الله، بر ما سخت نگرفته و وسوسه‌هایی را که در دل می‌آید و انسان، بدان عمل نمی کند یا درباره‌اش سخن نمی‌گوید، معاف فرموده است؛ هرچند این وسوسه‌ها به بزرگی کوه‌ها باشد. پروردگارا! تو را شکر.

باری تعدادی از صحابهy عرض کردند: گاه، چیزهایی در دل‌های ما می‌گذرد که اگر ذغال و خاکستر شویم، برای ما بهتر است که درباره‌اش سخن بگوییم؛ یعنی به زبان آوردن آن، برای ما بسیار سنگین و دشوار است. رسول‌اللهr فرمود: «ذَاکَ صَرِیحُ الإِیمَانِ»؛([5]) یعنی: «این، ایمان ناب و خالص است». زیرا شیطان، چنین وسوسه‌هایی در دل‌های فاسد و خراب نمی‌اندازد؛ بلکه این وسوسه‌ها را در قلب پاک هر مؤمن مخلصی می‌اندازد تا آن را خراب کند. چنان‌که به ابن‌عباس یا ابن‌مسعودy گفتند: یهودیان وقتی نماز می‌خوانند، وسوسه نمی‌شوند! فرمود: شیطان، با قلب خراب چه‌کار دارد؟ یهودی‌ها، کافرند و دل‌هایشان، خراب و فاسد است و از این‌رو شیطان، آن‌ها را در نمازشان وسوسه نمی‌کند؛ زیرا نمازشان، از اساس، باطل است. شیطان، مسلمانی را وسوسه‌ می‌نماید که نمازش، درست و صحیح است تا آن را خراب کند؛ اما الحمدلله که محمد مصطفیr به عنوان طبیب دل‌ها، درمان این بیماری را برای ما بیان نموده و فرموده است که باید در چنین حالتی، به الله پناه ببریم و اصلاً به وسوسه‌های درونی توجه نکنیم. لذا وقتی دچار وسوسه‌های شیطانی می‌شوید، بگویید: «أعوذ باللَّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیمِ» و به هیچ عنوان به وسوسه‌ها توجه نکنید؛ زیرا همین‌که شیطان ببیند هیچ راهی برای خراب کردن این قلب پاک و آکنده از ایمان ندارد، خوار و زبون عقب‌نشینی می‌کند و بازمی‌گردد.

صحابهy مطابق رهنمود رسول‌اللهr گفتند: ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُیعنی: «فرمان پروردگار را شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! ما خواهان آمرزش تو هستیم و بازگشت به سوی توست». وقتی صحابهy این دعا را خواندند و زبان‌هایشان به آن عادت کرد، الله متعال، این آیه را در پی آن نازل فرمود:

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡ [البقرة: ٢٨٦]    

الله، هیچ‌کس را جز به اندازه­ی توانش تکلیف نمی­دهد. هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، به نفع اوست و هر عمل بدی که مرتکب شود، به ضررش می­باشد.

لذا الله متعال، به انسان تکلیفی نمی‌دهد که از تاب و توان او خارج باشد؛ مانند وسوسه‌هایی که در دل انسان، خطور می‌کند. وسوسه‌هایی که در دل انسان می‌آید، دست خودش نیست؛ از این‌رو اگر انسان، به آن توجه نکند و وسوسه‌های درونی خود را عملی نسازد، هیچ گناهی بر او نخواهد بود؛ زیرا جلوگیری از پیدایش این وسوسه‌ها، در توان انسان نیست و الله متعال فرموده است:

﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا                                      [البقرة: ٢٨٦]      

الله، هیچ‌کس را جز به اندازه­ی توانش تکلیف نمی­دهد.

گاه، شیطان وسوسه‌های عجیب و بزرگی در دل انسان می‌اندازد؛ اما اگر انسان به آن اهمیت ندهد و از شرّ شیطان، به الله پناه ببرد و بگوید: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا([6]) الله متعال، می‌فرماید: بله؛ اگر فراموش کنید یا به خطا بروید، شما را مؤاخذه نمی‌کنم.﴿رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ([7]) الله متعال می‌فرماید: بله. و دعای بنده‌اش را می‌پذیرد.

اللهU در توصیف پیامبرش، محمد مصطفیr فرموده است:

﴿وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡ             [الأعراف: ١٥٧]      

و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهده­ی آنان بود، از آنان رفع می­کند.

﴿رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ([8]) از این‌رو اللهU در شریعتش، دستورهایی نمی‌دهد که از تاب و توان انسان خارج است؛ بلکه اگر از انجام تکلیفی شرعی عاجز باشیم، باید به حکم جای‌گزین، یعنی حکمی که در عوض آن قرار دارد، عمل کنیم و اگر جای‌گزینی برای آن وجود نداشت، آن حکم از انسان ساقط می‌شود. این‌جاست که الله متعال می‌فرماید: بله؛ یعنی درخواست شما را قبول کردم و بر شما تکالیف دشواری قرار نمی‌دهم که طاقتش را ندارید. ﴿وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ([9]) در این دعا، سه درخواست وجود دارد: از ما درگذر، ما را ببخش، و بر ما رحم بفرما. و هریک مفهوم خاص خودش را دارد؛   ﴿وَٱعۡفُ عَنَّا یعنی: از کوتاهی‌های ما در انجام وظایف شرعی درگذر؛ ﴿وَٱغۡفِرۡ لَنَا گناهان ما را ببخش ﴿وَٱرۡحَمۡنَآ و توفیقمان ده که کار شایسته انجام دهیم. انسان، گاه در انجام وظایف شرعی خویش کوتاهی می کند و گاه مرتکب اعمال حرام می‌شود؛ لذا اگر عملِ واجبی را ترک کند، باید بگوید: ﴿وَٱعۡفُ عَنَّا یعنی: «از کوتاهی ما در انجام واجبات، درگذر». و اگر مرتکب عمل حرامی شود، می‌گوید:    ﴿وَٱغۡفِرۡ لَنَا یعنی: «گناهان ما را ببخش». یا توفیق کار نیک و استقامت بر آن را از الله متعال درخواست می‌کند و می‌گوید: ﴿وَٱرۡحَمۡنَآ﴾.

﴿أَنتَ مَوۡلَىٰنَا یعنی: تو یاور، کارساز و متولی امور ما در دنیا و آخرت هستی. ﴿$tRöÝÁR$$sù فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ: پس ما را بر کافران، پیروز بگردان. در نگاه اول به این آیه، چنین برداشت می‌شود که منظور از کافران، فقط دشمنانِ مسلمانان هستند؛ حال آن‌که مفهوم این آیه، گسترده‌تر است و شیطان نیز در این مفهوم می‌گنجد. زیرا شیطان، رأس کفر و سرآمد کافران است.

از این آیه‌ها، چنین برداشت می‌کنیم که الله متعال، تکالیفی که طاقتش را نداریم، به ما نمی‌دهد؛ بلکه فقط تکالیفی به ما می‌دهد که توانش را داریم؛ از این‌رو وسوسه‌هایی که در دل ما ایجاد می‌شود، هیچ زیانی برای ما نخواهد داشت؛ البته به شرطی که به وسوسه‌های درونی خود، توجه نکنیم و آن‌ها را عملی نسازیم.

***

 




([1]) نک: همین کتاب، حدیث شماره‌ی 160.

([2]) صحیح مسلم، ش: 125.

([3]) چنین به‌نظر می‌رسد که قصد بلال بن عبدالله بن عمرy رد کردن حدیث پیامبرr نبوده است؛ زیرا او، این حدیث را مقیّد به نبودِ فتنه می‌دانست. اما سخت‌گیری ابن‌عمرt و واکنش شدید وی در برابر فرزندش، برای این بود که راه خودرأیی را در برابر نصوص شرعی ببندد؛ زیرا خودرأیی در برابر نصوص، انسان را به‌تدریج از دین دور می‌گرداند.

([4]) صحیح بخاری، ش: (2528، 5269،6664)؛ و صحیح مسلم، ش: 127 به‌نقل از ابوهریرهt.

([5]) صحیح مسلم، ش: 132 به‌نقل از ابوهریرهt.

([6]) پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن.

([7]) پروردگارا! بر ما آن‌چنان تکالیف دشواری قرار نده که بر امت­های پیش از ما نهادی.

([8]) پروردگارا! تکالیف و مصایبی که طاقتش را نداریم، بر دوشمان قرار مده.

([9]) و از ما در گذر و ما را ببخش و بر ما رحم بفرما. تو، یار و یاورمان هستی؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان.

16- باب: امر به پایبندی بر سنت و آداب آن

16- باب: امر به پایبندی بر سنت و آداب آن

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ              [الحشر: ٧]        

آن‌چه پیامبر به شما داد، آن ‌را بگیرید و از آن‌چه شما را بازداشت، بازآیید.

 

﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ ٤               [النجم: ٣،  ٤]         

(پیامبر) از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخنش، چیزی جز وحی نیست که به او نازل می‌شود.

 

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ

                                                                                      [آل عمران: ٣١]        

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد.

 

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ     

                                                                                       [الأحزاب: ٢١]

به‌راستی برای شما، برای کسی که به (پاداش) الله و روز قیامت امیدوار است، در رسول‌الله، الگو و سرمشقی نیکوست.

شرح

مؤلف/ بابی بدین نام گشوده است: «پای‌بندی بر سنت و آداب آن». منظور از سنت، سنت پیامبرr است؛ یعنی روش رسول‌اللهr در اخلاق، عبادت‌ها، معاملات و رفتارهای فردی و اجتماعی‌اش. از نگاه فقها سنت، عملی‌ست که انجام دادن آن، از ترک کردنش بهتر است و انجام آن، ثواب دارد و ترک آن، مجازاتی در پی ندارد. به‌یقین الله متعال، پیامبرr را با هدایت و دین حق، برانگیخته است. هدایت، همان علم و دانش سودمند است و دین حق، همان عمل صالح و شایسته؛ لذا به ضرورت علم و عمل، پی می‌بریم و امکان پای‌بندی و محافظت بر سنت رسول‌اللهr وجود ندارد، مگر با فراگیری سنت و کسب دانش در این زمینه. بنابراین، امر به پای‌بندی بر سنت، امر به فراگیری علم و دانش است.

کسب علم و دانش، بر سه نوع است: فرض عین، فرض کفایه، و سنت.

علمی که فراگیری آن، فرض عین می‌باشد، علمی‌ست که عبادت، بدون آن، درست و کامل ادا نمی‌شود؛ یعنی دانشی که بی‌اطلاعی از آن، برای مسلمان، جایز نیست. مانند علم وضو، نماز، روزه، زکات، حج و امثال آن. لذا دانشی که برای مسلمان گنجایش ناآگاهی از آن، وجود ندارد، دانشی‌ست که فراگیری آن، فرض عین است. پس بر کسی که زکات، فرض است، فراگیری احکام زکات نیز فرض می‌باشد و بر کسی که ثروتی ندارد، یاد گرفتن احکام زکات، فرض نیست. هم‌چنین فراگیری احکام حج بر کسی که توانایی جانی و مالی برای ادای حج دارد، فرض است و بر کسی که شرایط وجوب حج را ندارد، یاد گرفتن احکام آن نیز فرض نیست.

اما فراگیری دانشی که مایه‌ی حفاظت و صیانت از دین است، فرض کفایه می‌باشد و این، همان دانشی‌ست که اگر ترک شود، شریعت در خطر نابودی قرار می‌گیرد؛ اما اگر عده‌ای به فراگیری دانش و این امر مهم بپردازند، حکمش از دیگران، ساقط می‌شود. لذا اگر کسی در یک منطقه، به انجام این وظیفه‌ی مهم، یعنی فراگیری دانش دین و فتوا دادن به مردم و تدریس علوم دینی بپردازد، فراگیری علوم دینی برای سایر مردم، سنت خواهد بود و این، سومین نوع علم به‌شمار می‌رود.

بنابراین، ثواب طالب علم و محقق و پژوهش‌گر علوم اسلامی، یکی از این سه حالت خواهد بود: پاداش سنت، یا پاداش فرض عین یا پاداش فرض کفایه؛ از این‌رو نتیجه می‌گیریم که پای‌بندی بر سنت و آداب آن، تنها با شناخت سنت و آداب آن، ممکن می‌باشد.

سپس مؤلف/، چند آیه از کتاب اللهU ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اللهY می‌فرماید:

 

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ                [آل عمران: ٣١]

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد.

برخی از علما، این آیه را آیه‌ی «امتحان» نامیده‌اند؛ زیرا اللهU کسانی را که مدعی محبتش هستند، آزموده است؛ آن‌ها ادعا می‌کنند و می‌گویند: ما، الله را دوست داریم؛ لذا باید دلیلی بیاورند. الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی

بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید

لذا هرکس، مدعی محبت خداست و از پیامبرش پیروی نمی‌کند، در ادعایش صادق نیست؛ بلکه دروغ‌گوست؛ زیرا علامت محبت اللهU، این است که از پیامبرr پیروی کنی.

بدان که متناسب با میزان تخلف از روش پیامبرr، از محبت و دوستی با اللهU دور می‌شوی و محبت و دوستی‌ات با الله، ناقص می‌گردد؛ اما نتیجه‌ی پیروی از پیامبرr چه خواهد بود؟ پاسخ این پرسش، در آیه‌ی مذکور آمده است؛ اللهU می‌فرماید: ﴿یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ_؛ یعنی نتیجه‌ی پیروی از رسول‌اللهr این است که الله، تو را دوست می‌دارد؛ این، به ادعا نیست؛ بلکه اگر به‌راستی الله را دوست داشته باشی، باید همان کاری را انجام دهی که الله، دوست دارد. همه چیز به محبت الله بستگی دارد، نه به ادعای شخص که بگوید: من، الله را دوست دارم. این، حقیقت و اصل محبت الهی‌ست. از اللهU درخواست می‌کنم که ما را در جرگه‌ی دوستان خویش قرار دهد.

وقتی الله متعال، کسی را دوست بدارد، همه‌ی امور دینی و دنیوی‌اش را برای او آسان و فراهم می‌سازد؛ چنان‌که در حدیث آمده است: «إِنّ اللهَ، إِذَا أَحَبّ شَخْصًا، نَادَی جِبْرِیلَ: إِنّی أُحِبّ فُلاَناً فَأَحِبّهُ. قَالَ: فَیُحِبّهُ جِبْرِیلُ. ثُمّ یُنَادِی فِی أهلِ السّمَواتِ: إِنّ اللهَ یُحِبُّ فُلاَناً فَأَحِبّوهُ. فَیُحِبّهُ أَهْلُ السّمَواتِ ثُمّ یُوضَعُ لَهُ الْقَبُولُ فِی الأَرْضِ»؛([1]) یعنی: «هرگاه الله بنده‌ای را دوست بدارد، به جبرئیل ندا می‌دهد که من، فلانی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست بدار. پس جبرئیل، او را دوست می‌دارد و به اهل آسمان ندا می‌دهد که الله، فلانی را دوست دارد؛ شما هم دوستش بدارید. پس اهل آسمان نیز او را دوست می‌دارند و بدین ترتیب مقبول اهل زمین هم می‌گردد» و اهل زمین نیز او را دوست می‌دارند. و بدین‌سان آن شخص، پیشوایشان می‌شود؛ لذا محبت اللهU، هدف است؛ البته هدف و دست‌آورد کسی که از رسول‌اللهr پیروی می‌کند و دوست‌دار پیامبرr است.

مؤلف، این‌ فرموده‌ی الهی را ذکر کرده است که:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ                   [الحشر: ٧] 

آن‌چه پیامبر به شما داد، آن ‌را بگیرید و از آن‌چه شما را بازداشت، بازآیید.

این آیه، در ادامه‌ی موضوع «فیء» آمده است؛ «فیء»، به اموالی گفته می‌شود که مسلمانان بدون جنگ و درگیری از کفار به‌دست می‌آورند؛ لذا اللهU می‌فرماید: هر مالی که پیامبرr به شما می‌دهد، بپذیرید و آن را برنگردانید. و از گرفتن اموالی که شما را از آن بازمی‌دارد، خودداری کنید. باری پیامبرr عمر بن خطابt را مأمور جمع‌آوری زکات کرد؛ وقتی عمرt بازگشت، پیامبرr چیزی به او بخشید. عمرt عرض کرد: ای رسول‌خدا! آن را به کسی عطا کن که از من، نیازمندتر است. پیامبرr فرمود: «إِذَا جَاءَکَ مِنْ هَـذَا الْمَالِ شَیْءٌ، وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ وَلا سَائِلٍ، فَخُذْهُ، وَمَا لا، فَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ»؛([2]) یعنی: «هرگاه بدون هیچ طمع و چشم‌داشتی، مالی به تو رسید، آن را قبول کن و گرنه، در پیِ آن مباش». لذا هرچه پیامبرr به ما داده، آن را می‌پذیریم و از آن‌چه که ما را از آن بازداشته است، بازمی‌آییم.

این آیه، گرچه در موضوع اموال «فیء» و غنایمی‌ست که مسلمانان بدون جنگ و درگیری، از کفار به‌دست می‌آورند، اما شامل احکام شرعی نیز می‌گردد؛ از این‌رو آن‌چه را پیامبرr برای ما حلال نموده است، می‌پذیریم و از آن جهت که حلال است، بدان عمل می‌کنیم و از آن‌چه ما را از آن، نهی نموده، دوری می‌نماییم.

آن‌گاه مؤلف/، این آیه را ذکر کرده که اللهU فرموده است:

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ                         [الأحزاب: ٢١] 

به‌راستی برای شما، برای کسی که به (پاداش) الله و روز قیامت امیدوار است، در رسول‌الله، الگو و سرمشقی نیکوست.

پیامبرr اسوه و الگوی ماست؛ لذا هر عملی که مبتنی بر الگوبرداری از پیامبرr یا بر اساس پیروی از او باشد، عمل نیکی محسوب می‌شود. از این آیه دو نکته برداشت می‌گردد: اول این‌که همه‌ی اعمال پیامبرr نیکوست و الگوبرداری از او نیز، کار نیک و شایسته‌ای به‌شمار می‌رود. ما، وظیفه داریم که به‌نیکی، از پیامبرr به عنوان الگو‌ی نمونه و برجسته پیروی کنیم و چیزی بر دستورها و رهنمودهایش نیفزاییم یا از آن کم نکنیم؛ زیرا چنین روی‌کردی، زشت و ناپسند است و با الگوبرداری درست و شایسته از پیامبرr تعارض دارد.

علما رحمهم‌الله از این آیه، چنین برداشت کرده‌اند که باید از همه‌ی اعمال پیامبرr پیروی کنیم، مگر آن‌دسته از اعمالش که بنا بر دلایل واضح و روشن، خاصّ خودش بوده است. همانند این آیه که اللهY می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتۡ یَمِینُکَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِکَ ٱلَّٰتِی هَاجَرۡنَ مَعَکَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِیُّ أَن یَسۡتَنکِحَهَا خَالِصَةٗ لَّکَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۗ                                          [الأحزاب: ٥٠]        

ای پیامبر! ما همسرانت را که مَهرشان را داده‌ای، برایت حلال کردیم و نیز کنیزانی را که الله به تو داده و تو مالکشان شده‌ای. و (نیز) دخترعموها، دخترعمه‌ها، دخترخاله‌ها و دختردایی‌هایت که با تو هجرت کرده‌اند و هر زن مؤمنی که خود را به پیامبر ببخشد و پیامبر بخواهد او را به ازدواج خویش درآورد؛ (این حکم) ویژه‌ی توست، نه مؤمنان.

لذا هرچه، خاص پیامبرr بوده، تنها به ایشان اختصاص داشته است؛ مانند روزه‌ی «وصال»؛ یعنی روزه گرفتن دو روز پیاپی بدون افطار یا خوردن چیزی؛ زیرا پیامبرr از چنین عملی منع نمود. اصحابy عرض کردند: ای رسول‌خدا! شما، خود روزه‌ی «وصال» می‌گیرید؟ فرمود: «لَسْتُ کَهَیْئَتِکُمْ إِنِّى أُطْعَمُ وَأُسْقَى»؛ یعنی: «من با شما فرق دارم؛ به من (از سوی پروردگارم) آب و غذا می‌رسد». در روایت دیگری آمده است: «إِنِّی أَبِیتُ یُطْعِمُنِی رَبِّی وَیَسْقِینِ»؛([3]) یعنی: «من، شب را در حالی سپری می‌کنم که پروردگارم به من آب و غذا می‌دهد». به عبارت دیگر، شب را در عبادت و یاد پروردگارم می‌گذرانم و این، مرا از خوردن و آشامیدن، بی‌نیاز می‌گرداند و گرسنگی و تشنگی را احساس نمی‌کنم. تجربه نیز همین را ثابت کرده که وقتی شخصی به کار مهمی مشغول می‌شود، خوردن و آشامیدن را فراموش می‌کند و در اشعار برخی از شاعران، بدین نکته تصریح شده است.

لذا پیامبرr به‌خاطر وابستگی یا دل‌بستگی فراوانش به اللهU و مشغول شدن به نماز شب، از سوی الله متعال، از قدرت و نیرویی برخوردار می‌شد که او را از خوردن و آشامیدن بی‌نیاز می‌کرد؛ ولی ما، همانند پیامبرr نیستیم و از این‌رو آن بزرگوار، ما را ار روزه‌ی «وصال» منع نموده و این نکته را روشن ساخته است که روزه‌ی «وصال»، ویژه‌ی خودش می‌باشد.

***

و الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥                                                                                          [النساء : ٦٥]      

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دل‌گیر نشوند و کاملا تسلیم باشند.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ           [النساء : ٥٩]   

و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید؛ اگر به الله و رستاخیز ایمان دارید.

 

شرح

مؤلف/ در ادامه‌ی آیاتی که در باب پای‌بندی بر سنت و آداب آن ذکر کرده، بدین آیه اشاره کرده که اللهU فرموده است:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥                                                                                          [النساء : ٦٥]        

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دل‌گیر نشوند و کاملا تسلیم باشند.

این آیه، با آیه‌‌های قبل ارتباط دارد؛ اللهU در آیه‌های قبل می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا ٥٩          [النساء : ٥٩] 

 ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از رسولِ (او) فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمان‌برداری نمایید) و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و رسول بازگردانید؛ اگر به الله و روز رستاخیز ایمان دارید. این بهتر است و سرانجام بهتری دارد.

لذا الله متعال به اطاعت و فرمان‌برداری از خود و پیامبرش و هم‌چنین فرمان‌برداری از صاحبان امر و زمام‌داران مسلمان، دستور داده است. منظور از صاحبان امر، حکام و علما هستند؛ زیرا علما، مسؤولیت بیان دین الله را بر عهده دارند و حکام، مسؤول اجرای احکام شرعی و قوانین دینی هستند. علما، بدون حکام راه به جایی نمی‌برند و حکام نیز بدون راه‌نمایی علما درست عمل نمی‌کنند؛ لذا حکام باید برای درک و شناخت مسایل دینی و شریعت الهی به علما مراجعه نمایند و علما نیز باید خیرخواه حکام باشند؛ بدین‌سان که همواره آن‌ها را از عذاب الهی بترسانند و آموزه‌های دینی را به آنان، یادآوری کنند تا حاکمان بتوانند به تطبیق و اجرای شریعت الهی در جامعه بپردازند. سپس فرمود:

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ                                 [النساء: ٥٩]

 و هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله و پیامبر بازگردانید.

یعنی سخن هیچ‌یک از شما، حجت نخواهد بود و باید به حکم اللهU و پیامبرr مراجعه کنید و این، با مراجعه به کتاب الله، قرآن عظیم، و با رجوع به رسول‌اللهr یعنی مراجعه به سنتش می‌باشد؛ گرچه در زمان حیات پیامبرr باید به شخص ایشان مراجعه می‌کردند؛ اما پس از وفاتش، باید به سنتش رجوع کنیم؛ و این، معیار ایمان و دلیلی بر صداقت آن است. زیرا اللهU می‌فرماید: ﴿إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚیعنی: «اگر به الله و رستاخیز، ایمان دارید». در این آیه به مراجعه به کتاب و سنت، امر شده است؛ از این‌رو درمی‌یابیم که مراجعه به الله و پیامبرش، لازمه‌ی ایمان است. سپس می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ خَیۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِیلًا ٥٩یعنی: «این، بهتر است و سرانجام بهتری دارد». لذا رجوع به الله و پیامبرش برای امت، بهتر می‌باشد و سرانجام بهتری برای آنان در پی دارد؛ گرچه برخی به‌اشتباه، چنین گمان می‌کنند که مردم از مراجعه به کتاب وسنت عاجزند و توانایی درک کتاب و سنت را ندارند! این، پندار نادرستی‌ست و هیچ ارزشی ندارد؛ همان‌طور که برخی از مردم گمان می‌کنند که رجوع به اسلام و عمل به آن، فقط برای مردمان صدر اسلام بوده و این امر، سازگاری و تناسبی با عصر حاضر ندارد. پناه بر الله؛ این‌ها نمی‌دانند که اسلام، همواره برتر است و هیچ چیز، از آن برتر نیست و نمی‌دانند که اسلام با گذشت زمان و با دگرگون شدن اوضاع و احوال و نیز با تغییر مکان، در رابطه با هیچ‌کس دچار تغییر و دگرگونی نمی‌شود؛ بلکه اگر به‌راستی به الله و آخرت ایمان داریم، باید به کتاب و سنت، بازگردیم و این، بهتر است و بهترین پی‌آمد را به دنبال دارد.

سپس اللهU می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن یَکۡفُرُواْ بِهِۦۖ                                                                                           [النساء : ٦٠]      

 مگر نمی‌بینی کسانی را که گمان می‌برند به آن‌چه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند و می‌خواهند طاغوت را داور قرار دهند، حال آن‌که دستور یافته‌اند به طاغوت کافر شوند؟

این استفهام، برای تعجب است؛ یعنی آیا از چنین کسانی تعجب نمی‌کنی که به گمانشان به آن‌چه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان دارند؛ اما با این حال، الله و رسولش را داور قرار نمی‌دهند و به سراغ طاغوت می‌روند؟! به عبارت دیگر، به سراغ احکام و قوانینی می‌روند که با شریعت الهی، تعارض دارد.

در این میان می‌توان به فتنه‌ای اشاره کرد که امروزه دامن‌گیر مسلمانان شده است و برخی از حکام، بر اساس قوانینی حکم می‌رانند که از شریعت الهی، فاصله دارد و ساخته و پرداخته‌ی کافران و بی‌دین‌هاست؛ یعنی کافران و بی‌دین‌هایی، این قوانین را ساخته‌اند که هیچ شناختی از اسلام ندارند؛ اما متأسفانه برخی از حکام کشورهای اسلامی که مستعمره‌ی کافران هستند، از خشم ملت‌هایشان و از مخالفت با کتاب و سنت نمی‌ترسند و با این حال، گمان می‌کنند که به الله و رسولش ایمان دارند و با آن‌که دستور یافته‌اند، به طاغوت کافر شوند، اما می‌خواهند طاغوت را داور قرار دهند! اللهU در ادامه‌ی این آیه می‌فرماید:

﴿وَیُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِیدٗا ٦٠                        [النساء : ٦٠]      

شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار نماید.

یعنی آنان را از دین الله، منحرف و گم‌راه می‌کند و آن‌ها را به گم‌راهی و ضلالتی دچار می‌گرداند که از راه حقیقت، دور است؛ زیرا کسی که بر خلاف شریعت الله حکم می‌راند، به‌شدت گم‌راه شده است. اللهU می‌فرماید:

﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَیۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُودٗا ٦١       [النساء : ٦١]     

و هنگامی که به آنان گفته شود: به آن‌چه الله نازل کرده و به سوی پیامبر روی آورید، منافقان را خواهی دید که از تو روی می‌گردانند.

یعنی وقتی از آنان خواسته می‌شود که به قرآن و سنت پیامبرr رجوع کنند، منافقان را خواهی دید که از تو روی می‌گردانند. نفرمود: آن‌ها را خواهی دید که از تو روی می‌گردانند؛ بلکه فرمود: «منافقان را خواهی دید که از تو روی می‌گردانند». لذا کسانی که در قبال کتاب و سنت چنین روی‌کردی دارند، منافقند و این، همان نکته‌ای‌ست که اللهU در این آیه، بیان نموده است.

 

﴿فَکَیۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ جَآءُوکَ یَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِیقًا ٦٢ [النساء : ٦٢]     

پس چگونه است که چون به سبب کردارشان مصیبتی به آنان می‌رسد، نزدت می‌آیند و به الله سوگند یاد می‌کنند که قصدی جز نیکی و ایجاد هماهنگی نداشته‌ایم.

یعنی منافقان ادعا می‌کنند که ما می‌خواهیم میان قوانین شرعی و وضعی، هم‌خوانی و هم‌آهنگی ایجاد کنیم؛ حال آن‌که امکان ندارد که قوانین شرعی و قوانین طاغوتی، هم‌سو و یک‌سان باشند و اگر به‌فرض، در پاره‌ای از موارد، حکم طاغوت مطابق حکم الهی باشد، در حقیقت، این حکم، حکم الله متعال است، نه حکم طاغوت؛ از این‌رو آن دسته از قوانین وضعی که مفید و سودمند است، ریشه در احکام شرعی دارد. لذا اللهU فرموده است:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِیغٗا ٦٣ [النساء : ٦٣]     

الله از آن‌چه در دل‌هایشان می‌گذرد، آگاه است؛ پس، از آنان روی بگردان و آنان را پند بده و به آنان سخن رسایی بگو که در آن‌ها اثر نماید.

یعنی اگرچه این‌ها در برابر مردم ادعا می‌کنند که به الله ایمان دارند و قصدشان، ایجاد هم‌آهنگی در میان احکام شرعی و قوانین حکومتی‌ست، اما اللهU از نیت‌هایشان آگاه است و می داند که چه اهداف شومی دارند؛ لذا به پیامبرش دستور داد که برای تهدیدشان، از آن‌ها روی بگرداند و به آنان سخن قاطع و رسایی بگوید که در آن‌ها اثر نماید تا به خود آیند و پند گیرند. سپس می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ                           [النساء : ٦٤]         

و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر برای این‌که به خواست الله از او اطاعت کنند.

به عبارت دیگر، ارسال پیامبران برای این نبوده که سخنانشان را مطالعه و سپس ترک کنند؛ بلکه ارسال پیامبران برای این است که مردم، از آن‌ها اطاعت نمایند؛ و گرنه، ارسال پیامبران، بی‌فایده است؛ لذا معنای رسالت یا ارسال پیامبران، در پیروی از آن‌ها نهفته است؛ چنان‌که اللهY می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗا ٦٤                                                                  [النساء : ٦٤]        

و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر برای این‌که به خواست الله از او اطاعت کنند. و اگر آنان در آن هنگام که به خود ستم کردند، نزدت می‌آمدند و از الله درخواست آمرزش می‌نمودند و پیامبر نیز برایشان طلب آمرزش می‌کرد، الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافتند.

اما برخی از افراد نادان، از این آیه چنین برداشت می‌کنند که وقتی مرتکب گناهی می‌شوند، سرِ قبر پیامبرr بروند و آن‌جا استغفار کنند تا پیامبرr نیز برای آن‌ها درخواست آمرزش کند و بدین‌سان اللهU آنان را ببخشد! این‌ها، در گمراهی شدیدی به‌سر می‌برند؛ زیرا الله متعال در این آیه، به‌صراحت می‌فرماید: ﴿ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ و نفرموده است: «إذا ظَلَمُوا أنفُسَهم». کسانی که به زبان عربی آشنا هستند، تفاوت، حرف‌های «إذ» و «إذا» را به‌خوبی می‌دانند؛ ﴿ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ  یعنی: «در آن‌ هنگام که به خود ستم کردند» و از اشتباه‌ها و گناهانی سخن می‌گوید که در گذشته انجام شده است؛ یعنی در زمان حیات پیامبرr؛ و «إذا ظَلَمُوا أنفُسَهم» بدین معناست که «هرگاه گناه کنند»؛ لذا این آیه بدین معناست که: «اگر آنان در آن هنگام که به خود ستم کردند، یعنی در زمان حیات پیامبرr، نزدش می‌رفتند و پیامبرr برایشان درخواست آمرزش می‌کرد، الله را توبه‌پذیر مهربان می‌یافنتد. و امکان ندارد که پیامبرr پس از وفات خویش، برای کسی طلب آمرزش نماید؛ زیرا با مرگ انسان، اعمال او نیز پایان می‌یابد و رسول‌اللهr فرموده است: «إِذَا مَاتَ الإِنْسَانُ انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلاَّ مِنْ ثَلَاثَةٍ إِلاَّ مِنْ صَدَقَةٍ جَارِیَةٍ أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ»؛([4]) یعنی: «هنگامی که انسان می‌میرد، پاداش اعمالش قطع می‌گردد، مگر از سه عمل: صدقه‌ی جاری، یا علم و دانش سودمندی که از آن استفاده می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای که برایش دعا می‌کند». با وفات پیامبرr اعمال خود او نیز پایان یافته است؛ البته هر پاداش هر عمل نیک و شایسته‌ای که امت انجام دهند، به پیامبرr نیز می‌رسد؛ از این‌رو هر عمل فرض یا نفلی که انجام دهیم، ثواب آن به رسول‌اللهr نیز می‌رسد؛ زیرا او، این اعمال را به ما آموزش داده و در حدیث مذکور آمده است: «أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ»؛ یعنی: «یا علم و دانشی که از آن، استفاده می‌شود».

سپس مؤلف/، این آیه را ذکر کرده که الله متعال فرموده است:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥                                                                                          [النساء : ٦٥]        

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دلگیر نشوند و کاملا تسلیم باشند.

اللهU در این آیه به ربوبیتِ خود، برای محمدr سوگند یاد می‌کند و این، بیان‌گر توجه ویژه‌ی پروردگار به محمد مصطفیr است؛ زیرا ربوبیتی که در این آیه ذکر شده، ربویت خاص است؛ ربوبیت اللهU در رابطه با آفریده‌هایش، یا عام است و یا خاص؛ ربوبیت عام الله، شامل همه‌ی آفریده‌هایش می‌شود؛ مانند این آیه که اللهY می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢                                                [الفاتحة:  ٢]        

همه­ی حمد و ستایش ویژه­ی الله، پروردگار جهانیان است.

اما ربوبیت خاص الله، شامل بندگانی می‌شود که الله متعال، آن‌ها را برگزیده است؛ مانند همین آیه که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ          [النساء : ٦٥]

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند...

البته در آیه‌ی ذیل، هم به ربوبیت عام هم به ربوبیت خاص او اشاره شده است:

﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٢١ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ١٢٢ [الأعراف: ١٢١،  ١٢٢]      

گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم؛ به پروردگار موسی و هارون.

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا؛ ﴿لَادر این‌جا برای تأکید است و اگر می‌فرمود: «فَوَربِّکَ لاَ یُؤمِنُون...»، همین مفهوم را می‌رساند، اما بدون تأکید بود. مانند این آیه که اللهU فرموده است:

﴿لَآ أُقۡسِمُ بِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ ١                                                    [القیامة: ١]      

به روز قیامت سوگند یاد می‌کنم.

﴿لَا در این آیه نیز برای نفی نیست؛ بلکه برای تأکید است.

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ          [النساء : ٦٥]        

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند...

این مشاجره و اختلاف، هم شامل اختلاف‌های دینی می‌شود و هم شامل اختلاف‌های دنیوی؛ لذا اگر دو نفر درباره‌ی مسأله‌ای با یک‌دیگر، اختلاف نظر داشتند که آیا حلال است یا حرام، باید پیامبرr، یعنی سنتش را داور قرار دهند و هیچ‌یک از آن‌ها ایمان ندارد، مگر این‌که رسول‌اللهr را داور قرار دهند و تسلیم حکم او شوند؛ اما اگر اختلافشان بر سر مسأله‌ای دنیوی باشد، باز هم باید به حکم شریعت و سنت پیامبرr عمل کنند. چنان‌که زبیر بن عوامt و یکی از همسایگانش که از انصارy بود، به‌خاطر چشمه‌ی آبی با هم اختلاف پیدا کردند؛ اما از رسول‌اللهr خواستند که در میان آن‌ها قضاوت کند. به هر حال، کسی که در امور دینی و دنیوی، رسول‌اللهr را داور قرار نمی‌دهد، ایمان ندارد.

اگر انسان، به‌طور مطلق به حکم پیامبرr راضی نباشد، به‌کلی ایمان ندارد؛ زیرا کسی که مطلقاً به حکم پیامبرr تن نمی‌دهد یا راضی نمی‌شود، کافر است و از اسلام، خارج می‌باشد؛ اما اگر در یک مسأله‌ی خاص به حکم پیامبرr راضی نشود و با حکم پیامبرr درباره‌ی آن مسأله مخالفت کند، کافر نیست. شاید این پرسش مطرح شود که چگونه می‌توان رسول‌اللهr را پس از وفاتش، داور قرار داد؟ پاسخ، روشن است؛ باید سنتش را داور قرار دهیم؛ یعنی به سنتش عمل کنیم؛ و این، یک بخش آن است و بخش دیگر آن، این است که از حکم کتاب و سنت دل‌گیر نباشیم زیرا اللهY می‌فرماید: ﴿ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥ یعنی: و از داوری پیامبرr دل‌گیر نشوند. به عبارت دیگر، گاه، انسان کتاب و سنت را داور قرار می‌دهد، اما نسبت به حکم کتاب و سنت، دل‌گیر است و از صمیم قلب بدان راضی نیست. لذا لازمه‌ی ایمان کامل، این است که انسان به حکم الله و رسولش راضی باشد. بخش سومی هم وجود دارد؛ اللهU می‌فرماید: ﴿ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥ یعنی: و به‌طور کامل، تسلیم باشند. لذا در این آیه شروط سه‌گانه‌ی ایمان کامل، ذکر شده است:

یکم: داور قرار دادن پیامبرr.

دوم: انسان از حکم پیامبرr دل‌گیر نباشد.

و سوم: به‌طور کامل، تسلیم حکم رسول‌اللهr باشد.

از این‌رو کسانی که امروزه، کتاب الله و سنت رسول‌اللهr را رها می‌کنند و قوانین بشری یا وضعی را حَکَم قرار می‌دهند، مؤمن نیستند و ایمان ندارند.([5]) زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ          [النساء : ٦٥]        

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند.

و می‌فرماید:

﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٤٤        [المائ‍دة: ٤٤]        

کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند.

کسانی که چنین روی‌کردی دارند و درباره‌ی پاره‌ای از مسایل، مطابق احکام الهی حکم نمی‌کنند، در حقیقت از روی هوای نفس و ظلم و جور، با داده‌های کتاب و سنت مخالفت می‌نمایند و دین را با چنین قوانینی عوض کرده‌اند و قوانین خودساخته را جای‌گزین شریعت الهی نموده‌اند. چنین عملی، کفر است؛ اگرچه نماز بخوانند، روزه بگیرند، زکات دهند، و حج بگزارند؛ لذا کسانی که دانسته و با وجود علم و آگاهی، احکام الهی را ترک می‌کنند و مطابق قوانینی حکم می‌رانند که بر خلاف شریعت است، کافرند. تعجب نکنید که می‌گوییم: عوض کردن بخشی از شریعت الهی با قوانین بشری، کفر است؛ اگرچه کسی که چنین روی‌کردی دارد، روزه بگیرد و نماز بخواند؛ زیرا انکار بخشی از کتاب، همانند انکار همه‌ی آن است؛ از این‌رو باید به همه‌ی قرآن ایمان داشت، و گرنه، انکار بخشی از آن به معنای انکار همه‌ی آن است . کسی که به بخشی از کتاب کفر می‌ورزد، گویا به همه‌ی آن کفر ورزیده است و به زبان حال می‌گوید: من با احکامی که مطابق میلم نباشد، مخالفم و به آن، ایمان ندارم. اگر انسان به احکامی که مخالف هوا و هوس اوست، ایمان نداشته باشد، مرتکب کفر شده و در حقیقت، از هوای نفس و امیال درونی خود پیروی کرده و گویا به جای الله، خواسته‌های نفسانی خویش را معبود خود قرار داده است.([6]) لذا این مسأله، خیلی اهمیت دارد و جزو خطرناک‌ترین مسایل برای حاکمان امروزیِ مسلمانان، به‌شمار می‌رود؛ زیرا گاه مشاهده می‌شود که آن‌ها با وجود شناختی که از دین اسلام دارند، قوانینی وضع می‌کنند که مخالف شریعت است؛ اما متأسفانه باز هم به‌پیروی از دشمنانِ الله و کافران، به تنظیم و صدور چنین قوانینی می‌پردازند. جای بسی شگفت است که خود می‌دانند که این قانون، ساخته و پرداخته‌ی فلان‌کافر می‌باشد که آن را صدها سال قبل، مطرح کرده است و با شرایط زمانی و مکانی امت اسلامی به‌کلی تفاوت دارد؛ با این حال، به کتاب الله و سنت پیامبرr رجوع نمی‌کنند! پس اسلام کجاست؟ ایمان کجاست؟ دیگر، تصدیق رسالت محمدr که به سوی همه‌ی مردم برانگیخته شد، چه معنایی دارد؟! آیا مگر آیین محمد، آیینی فراگیر نیست که همه چیز را در برمی‌گیرد؟ امروزه بسیاری از افراد ناآگاه گمان می‌کنند که شریعت، در عبادت و ارتباط بنده با اللهU و پاره‌ای از مسایل شخصی مانند ازدواج و میراث و امثال آن خلاصه می‌شود. این‌ها، به‌شدت اشتباه می‌کنند؛ زیرا شریعت، شامل همه چیز می‌شود. اگر می‌خواهید این موضوع برای شما روشن‌تر شود، ببینید طولانی‌ترین آیه‌ی قرآن، کدام آیه است؟ آری! آیه‌ی «دَین»، یعنی آیه‌ی 282 سوره‌ی «بقره» می‌باشد که درباره‌ی معاملات و مسایل مالی‌ست. پس چگونه می‌توان ادعا کرد که اسلام، در عبادت و مسایل شخصی، خلاصه می‌شود؟! این، جهالت و گم‌راهی‌ست و اگر از روی عمد و آگاهی باشد، سرکشی و انحراف بزرگی به‌شمار می‌رود؛ اما اگر از روی ناآگاهی باشد، نوعی کج‌اندیشی و کوتاهی محسوب می‌شود و بر انسان واجب است که برای کسب دانش و بینش دینی، تلاش کند.

لذا امکان ندارد که ایمان انسان، کامل باشد، مگر زمانی که:

1- حکم پیامبرr را مبنای عمل قرار دهد.

2- نسبت به حکم پیامبرr دل‌گیر نشود.

3- در برابر حکم پیامبرr گردن نهد و به‌طور کامل تسلیم باشد.

انسان با وجود این سه شرط، مؤمن است؛ و بدون این شرایط، یا از دایره‌ی ایمان، به‌کلی خارج می‌شود و یا ایمانش، ناقص می‌باشد.([7])

***

الله متعال می‌فرماید:

﴿مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ                                        [النساء : ٨٠]        

کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.

و می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ        [الشورى: ٥٢،  ٥٣]         

و تو، به راه راست فرا می‌خوانی؛ به راه الله.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ٦٣   [النور : ٦٣]

آنان که از فرمان پیامبر سرپیچی می‌کنند، از این‌که بلا و یا عذاب دردناکی به آنان برسد، بترسند.

و می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ       [الأحزاب: ٣٤]          

و یاد کنید آن‌چه را که از آیات الله و حکمت (سنت نبوی)، در خانه‌هایتان خوانده می‌شود.

آیه‌های فراوانی در ابن‌باره وجود دارد.

شرح

سپس مؤلف/ در ادامه‌ی آیاتی که در باب پای‌بندی بر سنت و آداب آن ذکر کرده، به این آیه اشاره نموده که اللهU فرموده است:

﴿ مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ                                        [النساء : ٨٠]      

کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.

اطاعت، یعنی فرمان‌برداری؛ فرقی نمی‌کند که این فرمان‌برداری در زمینه‌ی انجام دستوری باشد که به آن امر شده یا با ترک عملی باشد که از آن، نهی گردیده است. لذا اطاعت به معنای فرمان‌برداری و انجام دستورهاست و معصیت، یعنی انجام کارهای ممنوع؛ اما اگر اطاعت و فرمان‌برداری به‌تنهایی ذکر شود، دو جنبه دارد: هم شامل انجام اوامر و دستورها می‌گردد و هم شامل پرهیز از کارهای ممنوع. لذا کسی که از امر و نهی پیامبرr اطاعت می‌کند یا به عبارت دیگر، دستورهایش را انجام می‌دهد و از آن‌چه که نهی کرده است، دوری می‌نماید، مطیع و فرمان‌بردار اللهU می‌باشد. همان‌طور که در این آیه، آمده است؛ از این‌رو نافرمانی از پیامبرr نافرمانی از الله متعال است.

از این آیه چنین برداشت می‌شود که هرچه در سنت پیامبرr ثابت شده، حکم دستورهایی را دارد که در قرآن کریم آمده است؛ یعنی جزو شریعت الهی‌ست و باید بدان عمل کرد و برای هیچ‌کس جایز نیست که کتاب و سنت را از هم جدا بداند یا در میان کتاب و سنت، فرق بگذارد. پیامبرr از چنین عملی برحذر داشته و فرموده است: «لا أُلْفِیَنَّ أَحَدکُمْ مُتَّکِئًا عَلَى أَرِیکَته یَأْتِیه الأمْر مِنْ عِنْدِی فَیَقُول: لا نَدْرِی مَا وَجَدْنَا فِی کِتَاب الله اِتَّبَعْنَاهُ»؛([8]) یعنی: «مبادا هیچ‌یک از شما را ببینم که در حالی که بر تخت خویش تکیه زده است، فرمان من به او برسد و او بگوید: نمی‌دانم؛ تنها از چیزی پیروی می‌کنیم که در کتاب الله آمده است». به عبارت دیگر رسول‌اللهr هشدار می‌دهد که زمانی فرا می‌رسد که مردم می‌گویند: فقط از آن‌چه در قرآن آمده است، پیروی می‌کنیم و کاری به سنت نداریم.

متأسفانه، امروزه چنین وضعیتی پیش آمده و برخی از کج‌اندیشان می‌گویند: سنت را قبول نداریم و فقط قرآن را می‌پذیریم. این‌ها در حقیقت، دروغ می‌گویند؛ نه قرآن را قبول دارند و نه سنت را؛ زیرا قرآن به پیروی از سنت، دستور داده و آن‌چه در سنت آمده، مانند دستورهای قرآن است. لذا عموم مردم را با تزویر و دروغ می‌فریبند و می‌گویند: سنت، مانند قرآن نیست که متواتر باشد و شک و فراموشی یا اندیشه‌های بی‌اساس و تصورات نادرست، به آن راه نیابد.

سپس مؤلف/، این آیه را ذکر کرده که الله متعال فرموده است:

﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ٦٣  [النور : ٦٣]       

آنان که از فرمان پیامبر سرپیچی می‌کنند، از این‌که بلا و یا عذاب دردناکی به آنان برسد، بترسند.

این، هشداری از سوی اللهU به کسانی‌ست که از فرمان پیامبرr سرپیچی می‌کنند و از دستور‌های او، روی‌گردانند. لذا نفرمود که با پیامبرr مخالفت می‌ورزند، بلکه فرمود: «از فرمان او سرپیچی می‌نمایند» و به آنان هشدار داد که بلا یا عذاب دردناکی به آنان می‌رسد. امام احمد/ فرموده است: منظور از بلا یا فتنه که در این آیه آمده، شرک است؛ زیرا چه‌بسا کسی که بخشی از سخنان یا رهنمودهای نبوی را رد می‌کند، انحرافی در دلش ایجاد شود و سرانجام، به شرک مبتلا گردد و بدین‌سان به هلاکت برسد؛ نه هلاکت جسمی، بلکه هلاکت دینی و معنوی که به مراتب، بدتر است. هلاکت بدنی یا مردن، فرجام هر موجود زنده‌ای‌ست؛ فرقی نمی‌کند که عمرش، طولانی باشد یا کوتاه؛ اما هلاکت دینی، چیزی جز خسارت دنیا و آخرت نیست. اللهU در این آیه هشدار داده است که چه‌بسا، پیش از آن‌که به بلا یا فتنه‌ی شرک دچار شوند، عذاب دردناکی به آن‌ها برسد.

لذا به اهمیت فرمان‌برداری از پیامبرr و وجوب پذیرش دستورهایش پی می‌بریم و درمی‌یابیم که هر کس، از فرمان او سرپیچی کند، به فتنه یا عذاب دردناکی دچار می‌شود.

مؤلف/ آیه‌ی دیگری نیز در ابتدای باب ذکر کرده است؛ این آیه که اللهU می‌فرماید:

﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٥٢ صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ            [الشورى: ٥٢،  ٥٣]          

و تو، به راه راست فرا می‌خوانی؛ به راه الله که آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است، از آنِ اوست.

خطاب این آیه، به پیامبرr است؛ یعنی اللهU در این آیه به پیامبرش می‌فرماید که تو راه راست را به مردم نشان می‌دهی؛ سپس الله متعال بیان می‌کند که راه راست، همان راهی‌ست که اللهU به بندگانش، نشان داده است. اللهU بدان سبب این راه را به خود نسبت داده و از آن، به «راه الله» یاد کرده که آن را به بندگانش نشان داده و این راه، به او می‌رسد. همان‌طور که در سوره‌ی «فاتحه» این راه را به کسانی نسبت داده که به آنان، نعمت داده است؛ یعنی همان کسانی که این راه را می‌پیمایند.

لذا پیامبرr به راه راست رهنمون شده و انسان‌ها را به پیمودن این راه، تشویق کرده و آن‌ها را از کج‌روی یا به بی‌راهه رفتن، بازداشته است و پس از او، علمای ربانی عهده‌دار این مسؤولیت بزرگ شده‌اند و مردم را به راه راست فرامی‌خوانند. شاید کسی بگوید: پس چرا الله متعال به پیامبرش فرموده است:

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ                                             [القصص: ٥٦]      

به‌طور قطع تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی.

این آیه، زمانی نازل گردید که پیامبرr به سبب وفات عمویش، ابوطالب غمگین شد؛ زیرا ابوطالب، مشرک بود و با آن‌که از پیامبرr حمایت و پشتیبانی می‌کرد و درباره‌اش اشعار بزرگی و ارزشمندی می‌سرود، اما از خیر اسلام، محروم ماند و مسلمان نشد و در حالت کفر از دنیا رفت. پیامبرr در هنگام وفات عمویش، و هم‌چنین دو نفر از قریش([9])، بر بالین وی حاضر بودند. پیامبرr می‌گفت: «یَا عَمِّ قُلْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، کَلِمَةً أحاجّ لَکَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ»؛([10]) یعنی: «ای عموی من! لااله‌‌الاالله بگو؛ فقط یک کلمه، تا نزد الله برای تو گواهی دهم که ایمان داشته‌ای». همین‌که ابوطالب می‌خواست کلمه‌ی توحید را بر زبان بیاورد، آن دو نفر می‌گفتند: ای ابوطالب! آیا می‌‌خواهی از دین عبدالمطلب برگردی؟ لذا آخرین سخنی که ابوطالب گفت، این بود که من، بر دین عبدالمطلب هستم و بدین‌سان، در حالت کفر از دنیا رفت. پیامبرr بیان فرموده که برای عموی خویش، شفاعت کرده است؛ از این‌رو ابوطالب در بالاترین قسمت دوزخ به‌سر می‌برد؛ یعنی در عمقِ کمِ آن؛ اما دو کفش آتشین در پاهای اوست که مغز سرش از آن، به جوش می‌آید.([11]) پناه بر الله! کفش‌های آتشینی که در پای اوست، بالاترین قسمت بدنش را به جوش می‌آورند، پس، سایر اندامش چه وضعیتی دارند؟! پیامبرr فرموده است: «هُوَ فِی ضَحْضَاحٍ مِنْ نَارٍ، وَلَوْلا أَنَا لَکَانَ فِی الدَّرَکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»؛([12]) یعنی: «او، در عمقِ کمِ جهنم به‌سر می‌برد و اگر من نبودم، در پایین‌ترین قسمت دوزخ قرار می‌گرفت». به عبارت دیگر، اگر بدان سبب که از من پشتیبانی کرده بود، برایش شفاعت نمی‌کردم، وضعیت بدتری داشت و در پایین‌ترین قسمت دوزخ قرار می‌گرفت.

اللهU به پیامبرش فرمود:

﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ                                             [القصص: ٥٦]      

به‌طور قطع تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی.

اما اللهU در آیه‌ای که مؤلف/ ذکر کرده، فرموده است: ﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ. مفهوم این دو آیه، متفاوت است. علما گفته‌اند: این آیه، بدین معناست که تو، به راه راست فرامی‌خوانی و راه راست را به مردم نشان می‌دهی؛ لذا منظور از هدایت در این آیه، راه‌نمایی و نشان دادن راه راست است؛ اما در آیه‌ی 56 سوره‌ی «قصص» که اللهU از پیامبرش نفی هدایت کرده، به هدایتِ توفیق اشاره شده است؛ یعنی تو، نمی‌توانی به کسی توفیق دهی که راه راست را در پیش بگیرد. لذا هیچ‌کس جز الله، نمی‌تواند به کسی توفیق هدایت عطا کند؛ هرچند عزیزترین فرد به آن شخص باشد؛ مانند پدر، برادر، عمو یا مادر و خاله و مادربزرگ؛ زیرا هرکس که الله گمراهش کند، هیچ هدایت‌گری ندارد. البته ما وظیفه داریم به سوی الله و دین او فرا بخوانیم و مردم را به پذیرفتن دین تشویق کنیم و راه راست را به آن‌ها نشان دهیم و اگر دعوت ما را بپذیرند و هدایت شوند، به نفع ما و خودشان است و اگر دعوت ما را نپذیرند و هدایت نشوند، به نفع ما و به زیان آن‌هاست. الله متعال می‌فرماید:

 

﴿طسٓمٓ ١ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ٢ لَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ٣

 طا، سین، میم. این (قرآن)، آیات کتاب روشن است. چه بسا بدان سبب که آنان ایمان نمى‏آورند، خودت را در آستانه­ی نابودی قرار می­دهی.

یعنی وقتی ایمان نمی‌آورند، تو خود را ناراحت مکن؛ زیرا هدایت، به دست خداست. تو وظیفه‌ات را انجام بده، اما نتیجه را به الله واگذار کن. سپس مؤلف/ آیه‌ی ذیل را به عنوان آخرین آیه در این باب، ذکر کرده که اللهU فرموده است:

﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِ       [الأحزاب: ٣٤]         

و یاد کنید آن‌چه را که از آیات الله و حکمت (سنت نبوی)، در خانه‌هایتان خوانده می‌شود.

این آیه، خطاب به همسران پاک و بزرگوار رسول‌اللهr است؛ به‌راستی همسران پیامبرr پاک‌ترین زنانی هستند که از زمان آفرینش آدمu پا به زمین گذاشته‌اند.

منافقان، تلاش زیادی کردند تا همسران پیامبرr را بدنام کنند؛ مانند ماجرای «افک» که دسیسه چیدند و صدیقه بنت صدیق$ را هدف دروغ شاخ‌دار خویش قرار دادند و او را به کاری متهم کردند که از آن، بری و پاک بود. لذا الله متعال بی‌گناهی او را در ده آیه بیان فرمود و در این باره‌ آیاتی نازل کرد که تا روز قیامت، خوانده می‌شوند؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡکِ عُصۡبَةٞ مِّنکُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّکُمۖ بَلۡ هُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱکۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِی تَوَلَّىٰ کِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِیمٞ ١١                          [النور : ١١] 

به‌راستی کسانی که آن تهمت بزرگ را (درباره‌ی ام‌المؤمنین عایشه) به میان آوردند، گروهی از شما بودند. این تهمت را شر و زیانی برای خود مپندارید؛ بلکه این تهمت، برای شما سراسر خیر و نیکی‌ست. برای هر یک از آنان سهمی از گناهی که مرتکب شده‌اند، (محفوظ) است. و شخصی که بیش‌ترین سهم را در این تهمت داشت، مجازات بزرگی (در پیش) دارد.

لذا به فرموده‌ی اللهU در خانه‌ی همسران پیامبرr، آیات الهی و حکمت تلاوت می‌شد؛ آیه‌ها و حکمت‌هایی که پیامبرr و همسرانش در خانه می‌خواندند. اللهU به همسران پیامبرr دستور می‌دهد که آیه‌های الهی و سنت‌های نبوی را به‌یاد داشته باشید و به سنت عمل کنید؛ زیرا کسی که در خانه‌اش، مطالعه‌ی کتاب و سنت انجام شود، به خیر و دانش فراوانی دست می‌یابد و از این‌رو مسؤولیتش از دیگران، سنگین‌تر است؛ زیرا کسی که از دانش کتاب و سنت برخوردار می‌گردد، نسبت به دیگران مسؤولیت بیش‌تری در قبال کتاب و سنت دارد. از الله متعال درخواست می‌کنم که به همه‌ی ما دانش و فهم کتاب و سنت عنایت کند؛ به‌یقین او، بخشنده و بزرگوار است.

***

وأمّا الأحادیثُ:

160- فالأَوَّل: عنْ أَبِی هُرَیْرَةَt عَنِ النَّبیِّr قال: «دَعُونِی ما تَرَکتُکُمْ: إِنَّما أَهْلَکَ من کَانَ قبْلکُم کَثْرةُ سُؤَالِهم، وَاخْتِلافُهُمْ عَلَى أَنْبیائِهمْ، فَإِذا نَهَیْتُکُمْ عنْ شَیْءٍ فاجْتَنِبُوه، وَإِذا أَمَرْتُکُمْ بأَمْرٍ فَأْتُوا مِنْهُ ما اسْتَطَعْتُمْ». [متفقٌ علیه]([13])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایلِ ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند؛ لذا هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن عمل کنید».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهt نقل کرده که پیامبرr به یارانش فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید»؛ یعنی سؤال بی‌مورد نپرسید و مسایلی مطرح نکنید که درباره‌اش هیچ دستوری نداده‌ام؛ زیرا برخی از صحابهy به سبب اشتیاق فراوانی که به کسب علم و شناخت سنت داشتند، گاه مسایلی مطرح می‌کردند که هرچند حرام نبود، اما به سبب سؤال‌هایشان حرام می‌شد یا مسایلی که واجب نبود، به‌خاطر سؤال‌هایی که می‌پرسیدند، واجب می‌گشت؛ از این‌رو پیامبرr آنان را از طرح سؤال‌های بی‌مورد، منع کرد و به آن‌ها دستور که به اوامر و نواهی او بسنده کنند و از سؤال و کنجکاوی نابه‌جا بپرهیزند و سپاس‌گزار الله باشند که آن‌ها را از اعمال دشوار، معاف کرده است. سپس رسول‌اللهr علتش را بیان نمود و فرمود: «زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند»؛ یعنی امت‌های گذشته، از پیامبرانشان زیاد سؤال می‌کردند و چون بر خود سخت گرفتند، بر آن‌ها سخت گرفته شد؛ هم‌چنین با پیامبرانشان، مخالفت ورزیدند. کاش وقتی پاسخ پرسش‌های خود را می‌گرفتند، به وظایف خویش عمل می‌کردند؛ اما با پیامبرانشان اختلاف نمودند؛ یعنی با آن‌ها مخالفت کردند. در این باره قرآن کریم مثالی ذکر کرده که مصداق فرموده‌ی رسول‌اللهr است. بنی‌اسرائیل، درباره‌ی یکی از افرادی که در میان آن‌ها کشته شده بود، اختلاف کردند و هر قبیله‌ای، قبیله‌ی دیگر را به قتل، متهم می‌نمود؛ لذا به نزاع و کشمکش با یک‌دیگر برخاستند و چیزی نمانده بود که در میانشان جنگ و درگیری روی دهد. ماجرا را برای پیامبرشان موسیu بازگو کردند. موسیu به آن‌ها گفت:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ                                        [البقرة: ٦٧]      

الله به شما دستور می‌دهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید.

یعنی پس از این‌که گاوی ذبح کردید، بخشی از آن را بردارید و به پیکر مقتول بزنید تا به شما خبر دهد که چه کسی، او را کشته است. بنی‌اسرائیل در پاسخ موسیu گفتند: «آیا ما را به مسخره گرفته‌ای؟» یعنی: گاو، چه ربطی به مقتول دارد؟ و چگونه مقتول، پس از مرگش زنده می‌شود و راز قتلش را آشکار می‌کند؟ این، از لجاجت و خودسری بنی‌اسرائیل بود؛ زیرا به جای این‌که به فرمان الله و پیامبرش عمل کنند، به عقل  و تصورات واهی خود رجوع ‌کردند؛ اما اگر به فرمان واضح و روشن پروردگار عمل می‌نمودند، به درد سر نمی‌افتادند. موسیu در پاسخشان فرمود:

﴿أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٦٧                               [البقرة: ٦٧]      

از این‌که جزو نادا‌ن‌ها باشم، به الله پناه می­برم.

زیرا کسی که دیگران را مسخره می‌کند، در حقیقت جهلت می‌ورزد و با تعدی و ستم به آن‌ها، کار نابخردانه‌ای انجام می‌دهد. جهل در این‌جا، به معنای تعدی و ستم است. وقتی بنی‌اسرائیل دیدند که موسیu راست می‌گوید، گفتند:

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ                                      [البقرة: ٦٨]      

گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟

اما اگر این فرمان را می‌پذیرفتند و تسلیم امر اللهU می‌شدند، هر گاوی که ذبح می‌کردند، راز قتل برایشان آشکار می‌شد؛ ولی آن‌ها به موسیu گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟»

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ ٦٨                                                                                           [البقرة: ٦٨] 

گفت: پروردگار می­گوید: این ماده‌گاو، نه خیلی پیر باشد و نه خیلی جوان و بِکر؛ بلکه در بین این دو حالت باشد؛ پس به دستوری که دریافت کرده­اید، عمل نمایید.

و بدین‌سان موسیu تأکید کرد که به این فرمان عمل کنند؛ همان‌طور که پیش‌تر به آن‌ها فرموده بود: «الله به شما دستور می‌دهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید»؛ اما آن‌ها باز هم سرپیچی کردند. الله متعال می‌فرماید:

﴿ قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ ٦٩        [البقرة: ٦٩]       

 گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که رنگ این گاو، چگونه است؟ گفت: پروردگار می­گوید: این گاو، زرد است و رنگش، یک‌دست؛ و بینندگان را شاد و مسرور می­سازد.

فقط کافی بود گاوی ذبح کنند که نه خیلی پیر بود و نه خیلی جوان و بکر؛ اما با سخت‌گیری و سؤال‌های بی‌مورد، کار را بر خود سخت نمودند؛ لذا باید گاو زردی ذبح می‌کردند که رنگش، یک‌دست و زیبا بود و بینندگان را شاد و مسرور می‌ساخت؛ ولی باز هم به این فرمان عمل نکردند!

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ ٧٠ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١        

                                                                                    [البقرة: ٧٠،  ٧١] 

گفتند: از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن نماید که این گاو، چگونه گاوی‌ست؟ به‌راستی

این گاو برای ما ناشناخته است و اگر الله بخواهد، راه به جایی خواهیم برد (و به گاو مورد نظر دست خواهیم یافت). گفت: پروردگار می­فرماید: این گاوی‌ست که هنوز به کار گرفته نشده؛ نه برای شخم زدن زمین و نه برای آبیاری کشتزار؛ رنگش نیز یک‌دست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را ادا کردی و آن‌گاه گاو مورد نظر را ذبح کردند؛ البته چیزی نمانده بود که این فرمان را اجرا نکنند.

پناه بر الله که چقدر گم‌راه بودند! موسیu پیش‌تر، حق مطلب را ادا کرده و فرمان الله را به‌‌روشنی به آن‌ها ابلاغ کرده بود؛ اما امیال نفسانی و تصورات واهی آن‌ها، این حقیقت را انکار کرد و پس از این‌همه پرسش‌های بی‌مورد، گفتند: «اینک حق مطلب را ادا کردی»! و البته با این حال، چیزی نمانده بود که فرمان الله را اجرا نکنند. سپس پاره‌ای از گوشت گاو را به بدن مقتول زدند و الله، مقتول را زنده کرد و او، خبر داد که چه کسی، او را کشته است و غایله، تمام شد. به‌هر حال، سؤال‌های فراوانی که از پیامبران می‌پرسیدند، سختی‌های زیادی برای خودشان در پی داشت.

چنین ماجرایی برای پیامبرr نیز پیش آمد که «اقرع بن حابس» از «بنی‌تمیم»، پرسش بی‌موردی مطرح کرد؛ پیامبرr برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «إنّ الله فَرَضَ عَلَیْکُمْ الْحَجَّ فَحُجُّوا»؛ یعنی: «الله، حج را بر شما فرض کرده است؛ پس حج نمایید». لذا اللهU حج را یک بار در عمر، فرض کرده است؛ یعنی یک حج در عمر، برای ادای این حُکم، کافی‌ست؛ اما اقرع پرسید: «آیا هر سال، ای رسول‌خدا؟» سؤال اقرع، بی‌مورد بود. رسول‌اللهr فرمود: «لَوْ قُلْتُ نَعَمْ لَوَجَبَتْ وَلَمَا اسْتَطَعْتُمْ؛ ذَرُونِی مَا تَرَکْتُکُمْ فَإِنَّمَا أهلَکَ مَنْ قَبْلَکُمْ کَثْرَة مسائلِهم وَاخْتِلافِهِمْ عَلَى أَنْبِیَائِهِمْ»؛([14]) یعنی: «اگر می‌گفتم بله، هر سال یک حج، واجب می‌شد و شما توانایی آن را نداشتید. مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایل ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند».

پرسش اقرع، بی‌مورد و سخت‌گیرانه بود؛ زیرا در دوران پیامبرr طرح مسایل ناگفته، کار درستی نبود؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «مرا با همان مسایلی که برای شما می‌گویم، رها کنید (و سؤال بی‌مورد درباره‌ی مسایل ناگفته نپرسید)؛ زیرا امت‌های گذشته را کثرت سؤال و مخالفت با پیامبرانشان به هلاکت رساند». اما در دوران ما که با وفات پیامبرr نزول وحی پایان یافته است، هر سؤالی که برای شما پیش می‌آید، بپرسید؛ زیرا دیگر، حکم جدیدی نازل نمی‌شود و با پایان دوران تشریع، احکام نازل‌شده، تغییر نمی‌کنند. اللهU در دوران نزول وحی از پرسش‌های بی مورد، منع نمود و فرمود:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ [المائ‍دة: ١٠١]            

ای مؤمنان! درباره­ی مسایلی سؤال نکنید که اگر برای شما آشکار شود، باعث ناراحتی شما می­گردد.

برخی از مردم، از این آیه و از حدیث ابوهریرهt، برداشت نادرستی دارند و با این‌که به علت عدم آگاهی، مرتکب عمل حرامی می‌شوند یا عمل واجبی را ترک می‌کنند، با استناد به این نصوص از علما سؤال نمی‌کنند و شیطان نیز این کار نادرست را در نظرشان، خوب و زیبا نشان می‌دهد. لذا بر انسان، واجب است که به کسب دانش و بینش دینی بپردازد. پیامبرr فرموده است: «مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ»؛ یعنی: «هرکس که الله نسبت به او اراده‌ی خیر نماید، فهم و بینش دینی نصیبش می‌گرداند».

در ادامه‌ی حدیث ابوهریرهt آمده است که پیامبرr فرمود: «لذا هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن عمل کنید». می‌بینیم که رسول‌اللهr نواهی را به‌طور عموم ذکر کرد؛ اما در رابطه با اوامر خویش، به‌طور خاص فرمود که تا آن‌جا که می‌توانید به آن، عمل کنید. به عبارت دیگر باید از همه‌ی چیزهایی که رسول‌اللهr ما را بازداشته است، دوری کنیم؛ زیرا دوری از نواهی، دشوار نیست و هر انسانی می‌تواند کارهای ممنوع را ترک کند و زیان و مشقتی در دوری از نواهی وجود ندارد. البته این امر، مقید به ضرورت است؛ یعنی در حالت اضطرار که انسان، چاره‌ای جز خوردن حرام ندارد، می‌تواند از گوشت‌ها یا خوراکی‌های حرام بخورد تا نیاز شدیدش را با آن برطرف سازد؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَقَدۡ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیۡکُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَیۡهِ    [الأنعام: ١١٩]        

...پروردگار آن‌چه را که بر شما حرام کرده، بیان نموده است؛ مگر این‌که به (خوردن) آن ناچار شوید.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّیَةُ وَٱلنَّطِیحَةُ وَمَآ أَکَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِکُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡیَوۡمَ یَئِسَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِی مَخۡمَصَةٍ غَیۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٣                                   [المائ‍دة: ٣]        

مردار، و خون، و گوشت خوک و آن‌چه به نام غیر الله ذبح شود و حیوانی که در اثر خفگی، یا ضربه، یا افتادن از بالا و یا به ضرب شاخِ (حیوان دیگری) بمیرد و نیز حیوانی که توسط درندگان دریده گردد، بر شما حرام است؛ جز حیوانی که (پیش از مردنش) ذبح نمایید. هم‌چنین آن‌چه برای بت‌ها قربانی می­شود و آن‌چه به وسیله­ی تیرهای قمار قسمت می­کنید، بر شما حرام شده و روی آوردن به آن‌ها فسق و سرپیچی (از فرمان الهی) است. امروز کافران از آیین شما ناامید شدند؛ پس، از آنان نترسید و از من بیم داشته باشید. امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را برای شما به عنوان دین پسندیدم. پس هرکس بدون رغبت به گناه، در حال گرسنگی شدید، (به خوردن محرّمات) ناگزیر شود، بداند که الله آمرزنده­ی مهرورز است.

لذا این‌که رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید»، مقید به ضرورت است؛ یعنی اگر ضرورت شدیدی پیش آید، استفاده از آن‌چه که حرام است، جایز می‌گردد؛ البته به دو شرط:

شرط اول: امکان رفع ضرورت، به هیچ نحو دیگری وجود نداشته باشد.

شرط دوم: آن چیز حرام، به‌راستی، ضرورتش را برطرف سازد؛ لذا پی می‌بریم که استفاده از داروی حرام، هیچ ضرورتی ندارد. پس اگر کسی بگوید: می‌خواهم برای درمان بیماری خود، خون بخورم، به او می‌گوییم که این کار، جایز نیست؛ چنان‌که برخی از توده‌ی مردم، نوشیدن خون گرگ را داروی برخی از بیماری‌ها می‌پندارند.

به هر حال استفاده از داروی حرام، جایز نیست؛ زیرا:

1- امکان دارد که انسان با داروی دیگری که جایز است، بهبود یابد یا از سوی الله، شفا حاصل کند و یا با دعا و خواندن و دم کردن دعاهای شرعی، بیماری‌اش برطرف شود.

2- هیچ اطمینانی وجود ندارد که داروی حرام، به‌طور قطع باعث بهبود بیمار می‌شود؛ زیرا خیلی‌ها با وجود استعمال دارو، بهبود نمی‌یابند؛ اما کسی که به‌شدت گرسنه است و به چیزی جز مردار، یا گوشت خوک و یا گوشت الاغ اهلی، دست‌رسی ندارد، می‌تواند با خوردن این چیزهای حرام، گرسنگی‌اش را برطرف سازد و خوردن گوشت حرام در شرایط اضطراری، جایز است؛ زیرا شکی نیست که این امر، گرسنگی را برطرف می‌کند؛ بر خلاف داروی حرام که درباره‌ی نتایج آن، شک و تردید وجود دارد.

پیامبرr در ادامه‌ی این حدیث فرموده است: «و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، تا آن‌جا که می‌توانید به آن، عمل کنید». بر خلاف کارهای ممنوع که باید از همه‌ی آن‌ها، دوری نماییم. از آن‌جا که انجام دادن همه‌ی اوامر یا کارهایی که پیامبرr به انجام آن، دستور داده، دشوار است، لذا فرمود: «به‌اندازه‌ی توان خود، به آن عمل کنید». البته این مسأله نیز مشروط یا مقیّد به این است که هیچ مانعی برای انجام آن کار، وجود نداشته باشد و زمانی می‌توان آن را ترک کرد که مانعی برای انجام آن وجود داشته باشد؛ از این‌رو علما گفته‌اند: کاری که از توان انسان، خارج است، واجب نیست و آن‌چه که ضرورت ایجاب می‌کند، حرام نمی‌باشد. دلیلش، همین حدیث است که: «هرگاه شما را از چیزی بازداشتم، از آن دوری نمایید و چون شما را به انجام کاری دستور دادم، به‌اندازه‌ی توان خود به آن، عمل کنید».

اما حکم مسایلی که پیامبرr درباره‌اش هیچ نگفته، این است که مباح‌اند و ترک یا انجام آن، بر ما واجب نیست.

***

161- الثَّانی: عَنْ أَبِی نَجِیحٍ الْعِرْباضِ بْنِ سَارِیَةt قال: وَعَظَنَا رسولُ اللهr مَوْعِظَةً بلیغةً وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُیُون، فقُلْنَا: یا رَسولَ الله کَأَنَهَا موْعِظَةُ مُوَدِّعٍ فَأَوْصِنَا. قال: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوى الله، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وإِنْ تَأَمَّر عَلَیْکُمْ عَبْدٌ حبشی، وَأَنَّهُ مَنْ یَعِشْ مِنْکُمْ فَسَیرى اخْتِلافاً کثِیرا. فَعَلَیْکُمْ بسُنَّتی وَسُنَّةِ الْخُلُفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّین، عضُّوا عَلَیْهَا بالنَّواجِذ، وإِیَّاکُمْ ومُحْدثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّ کُلَّ بِدْعَةٍ ضلالَةٌ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([15])

ترجمه: ابونَجیح، عِرباض بن ساریهt می‌گوید: رسول‌اللهr برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دل‌ها از آن ترسید و از چشم‌ها، اشک سرازیر شد. گفتیم: ای رسول‌خدا! این موعظه، مانند موعظه‌ی کسی بود که می‌خواهد وداع کند. پس ما را وصیت کنید. فرمود: «به شما سفارش می‌کنم که تقوای الله، پیشه سازید و حرف‌‌شنوی و فرمان‌برداری نمایید؛ حتی اگر غلامی سیاه و حبشی، امیر و فرمانروای شما باشد. و هرکس از شما زنده بماند، شاهد اختلافات زیادی خواهد بود. پس سنت من و سنت خلفای راشد و هدایت‌یافته‌ را بر خود لازم بگیرید و با چنگ و دندان (یعنی سخت) به سنت من و خلفای راشدین تمسک جویید و از بدعت‌ها و امور نوپدیدار در دین بپرهیزید و بدانید که هر بدعتی، گم‌راهی‌ست».

شرح

مؤلف/، روایتی بدین مضمون نقل کرده که عرباض بن ساریهt می‌گوید: «رسول‌اللهr سخنرانی شیوایی برای ما ایراد فرمود که دل‌ها از آن ترسید و از چشم‌ها، اشک سرازیر شد». برخی از خطبه‌ها و سخنرانی‌های رسول‌اللهr، ثابت بود و زمان مشخصی داشت؛ مانند سخنرانی روز جمعه یا خطبه‌های عید فطر و قربان. برخی از خطبه‌ها نیز به حسب ضرورت و مطابق شرایط، انجام می‌شد؛ یعنی رسول‌اللهr طبق نیاز برای مردم سخنرانی می‌کرد؛ مثل خطبه‌ی پس از نماز کسوف (خورشیدگرفتگی). چنان‌که رسول‌اللهr خطبه‌ی بزرگ و شیوایی ایراد فرمود که ابن‌القیم/ در کتاب «زادالمعاد» آن را آورده است و اگر بخواهید، می‌توانید به این کتاب مراجعه کنید.

عرباضt می‌گوید: «پیامبرr سخنرانی بلیغ و شیوایی برای ما ایراد فرمود که دل‌ها از آن ترسید و از چشم‌ها، اشک سرازیر شد». لذا از سخنرانی رسول‌اللهr متأثر شدند و گفتند: ای رسول‌خدا! این، موعظه‌ی کسی بود که می‌خواهد وداع کند. پس ما را وصیت کن.

زیرا کسی که عازم سفر است، نزدیکان خود را به انجام برخی از کارها سفارش می‌نماید تا آن را از یاد نبرند؛ از این‌رو می‌بینیم که معمولاً سخنان یا سفارش‌های کسی که با نزدیکانش وداع می‌کند یا عازم سفر است، در دل‌هایشان اثر می‌نماید و ماندگار است. صحابهy نیز عرض کردند: این، موعظه‌ی کسی بود که می‌خواهد وداع کند؛ پس ما را وصیت نمایید. رسول‌اللهr فرمود: «به شما سفارش می‌کنم که تقوای الله، پیشه سازید». این، همان سفارشِ اللهU به بندگانش می‌باشد؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّیۡنَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَإِیَّاکُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ  [النساء : ١٣١]   

و ما به اهل کتاب که پیش از شما بودند، سفارش کردیم و به شما هم سفارش می­کنیم که تقوای الله پیشه نمایید.

تقوا، واژه‌ی جامعی‌ست که بار معنایی زیادی دارد و یکی از جامع‌ترین اصطلاحات شرعی به‌شمار می‌رود و به معنای پناه گرفتن در برابر عذاب الهی‌ست و این امر، با انجام دستورها و پرهیز از کارهای ممنوع، امکان‌پذیر است؛ البته لازمه‌ی انجام دستورها و پرهیز از کارهای ممنوع، این است که اوامر و نواهی را بشناسیم و نسبت به آن‌ها علم و دانش داشته باشیم؛ از این‌رو تقوا، دو جنبه دارد: یکی، علم و دیگری، عمل. و انسانی که علم و عمل داشته باشد، از خوف و خشیت الهی برخوردار می‌شود و بدین‌سان متقی و پرهیزگار می‌گردد.

منظور از عالم بودن، این نیست که انسان، دریایی از علم باشد؛ بلکه شناخت اوامر الهی یا برخورداری از آن اندازه از علم و دانش که انسان دستورهای دینی‌اش را انجام دهد، کافی‌ست و این، به موقعیت افراد بستگی دارد؛ به عنوان مثال: اگر کسی صاحب نصاب زکات است، بر او واجب است که احکام زکات را بداند؛ هم‌چنین فراگیری احکام حج، بر کسی که توانایی حج را دارد، واجب می‌باشد و این حکم، همه‌ی مسایل شرعی را دربرمی‌گیرد؛ زیرا فراگیری علوم دینی، فرض کفایه است؛ البته جز در مواردی که ذکر شد؛ چون در مواردی که ذکر شد، مطابق موقعیت هر فرد، فراگیری دانش مربوط به آن تکلیف شرعی، بر او فرض عین است.

رسول‌اللهr فرمود: «به شما سفارش می‌کنم که تقوای الله، پیشه سازید و حرف‌‌شنوی و فرمان‌برداری نمایید؛ حتی اگر غلامی سیاه و حبشی، امیر و فرمانروای شما باشد»؛ یعنی از امیران و فرمانروایان خود اطاعت کنید؛ فرقی نمی‌کند که فرمانروایان رده‌ی بالا باشند یا فرمان‌داران و امیران محلی و منطقه‌ای یا رؤسای قبایل. امارت در شریعت، هم شامل والاترین مقام حکومتی‌ست و هم شامل رده‌های پایین‌تر از آن، مانند فرمان‌داران، استان‌داران و رؤسای قبایل و امثال آن؛ زیرا مسلمانان از زمان خلافت عمر بن خطابt، خلیفه را امیر مؤمنان می‌نامند؛ علاوه بر واژه‌ی «امیر»، کلمه‌های امام و سلطان نیز برای والاترین مقام حکومتی مسلمانان، به‌کار رفته است. البته صحابهy رییس حکومت اسلامی را امیرالمؤمنین می‌نامیدند.

رسول‌اللهr فرمود: «اگرچه غلامی سیاه و حبشی، فرمانروای شما باشد»؛ یعنی اگر الله متعال، غلامی را به حکومت رساند، از او اطاعت کنید؛ زیرا نافرمانی و سرپیچی از او، باعث هرج و مرج و نابسانی خواهد شد و در این میان، هر کسی، به حقوق دیگران تعرض می‌کند و بدین‌سان حقوق بسیاری از مردم پایمال می‌گردد. البته این اطاعت و فرمان‌برداری، مشروط به این است که در جهتی درست و در راستای اطاعت از اللهU باشد؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «إنَّما الطَّاعَةُ فِی الْمَعْرُوفِ»؛([16]) یعنی: اطاعت، فقط در کارهای خوب یا در کارهایی‌ست که شریعت تأیید کرده است؛ اما در رابطه با کارهایی که شریعت تأیید نکرده، نباید از هیچ‌کس اطاعت نمود؛ اگرچه آن شخص، پدر یا مادر، یا حاکم باشد. به عنوان مثال: اگر فرمانده‌ی گروهان، سربازانش را از خواندن نماز منع کند، نباید از او اطاعت نمایند؛ زیرا نماز، فریضه‌ای‌ست که اللهU بر بندگانش فرض کرده است. هم‌چنین اگر به آن‌ها دستور دهد که عمل حرامی انجام دهند، مثلاً ریش‌هایشان را بتراشند، نباید از او اطاعت کنند؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «أعفُوا اللِّحَى وَحُفُّوا الشَّوَارِبَ»؛ یعنی: «ریش‌هایتان را بگذارید وسبیل‌هایتان را کوتاه کنید».

لذا نباید دستوری را که معصیت و نافرمانی از اللهU می‌باشد، بپذیریم؛ بلکه باید از پذیرش آن سرپیچی کنیم؛ زیرا هرکس از الله نافرمانی کند و بندگانش را به نافرمانی از او دستور دهد، سزاوار فرمان‌برداری و اطاعت نیست. البته باید در مواردی که به نافرمانی از الله دستور نمی‌دهد، از او اطاعت نماییم و فقط در دستوری که مخالف حکم خداست، از او نافرمانی می‌کنیم. برخی از مردم گمان می‌کنند که اطاعت از ولی امر، فقط در مواردی واجب است که الله متعال به آن حکم کرده است؛ این، پندار نادرستی‌ست؛ زیرا برای اجرای دستورهای الهی، نیازی به حکم غیر خدا نیست و بر ما واجب است که به دستورهای پروردگار متعال عمل کنیم؛ چه ولی امر، در این رابطه با ما دستور دهد و چه ندهد.

لذا دستورهای ولی امر، سه حالت دارد: برخی از دستورهایش، همان وظایف و دستورهایی‌ست که شریعت به انجام آن دستور داده است؛ مانند: ادای نماز جماعت. در چنین مواردی باید به‌خاطر فرمان‌برداری از الله و رسولش، از ولی امر اطاعت کنیم.

حالت دوم، این است که ولی امر به معصیت و نافرمانی از اللهU، یعنی ترک یک وظیفه‌ی دینی یا انجام یک عمل حرام، دستور دهد؛ در این حالت، از او اطاعت نمی‌کنیم.

حالت سوم، این است که به ما دستوری می‌دهد که نه واجبی شرعی‌ست و نه در شریعت، گناه و معصیت به‌شمار می‌آید. در این حالت نیز اطاعت از ولی امر، واجب است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ [النساء : ٥٩]         

ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمان‌برداری نمایید).

لذا اطاعت از ولی امر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از اللهU دستور ندهد، اطاعت وفرمان‌برداری از الله و پیامبر اوست.

سپس رسول‌اللهr فرمود: «هرکس از شما زنده بماند، شاهد اختلافات زیادی خواهد بود»؛ یعنی کسی که پس از من زنده بماند، شاهد اختلاف‌های فراوانی در زمینه‌های گوناگون خواهد بود؛ اختلاف بر سر حکومت، اختلاف نظر، اختلاف در عمل‌کرد مردم، و دگرگونی و اختلاف در وضعیت اجتماعی و فردی مردم. همین‌طور هم شد و هنوز، تعداد زیادی از صحابهy زنده بودند که فتنه‌های بزرگی پدید آمد: عثمان و علی بن‌ابی‌طالب$ کشته شدند و پیش از آن دو، عمر بن خطابt به‌قتل رسید و فتنه‌های بزرگی پدیدار گشت که در کتاب‌های تاریخ آمده است؛ البته وظیفه‌ای که ما در قبال این فتنه‌ها داریم، این است که درباره‌ی مشاجرات و اختلافات صحابهy، بگومگو نکنیم و از پرداختن به چنین مسایلی بپرهیزیم؛ همان‌طور که عمر بن عبدالعزیز/ گفته است: الله متعال ما را از ریختن خون‌ها به‌دور داشت، پس زبان خود را به طعن آن‌ها آلوده نکنیم. واقعاً راست گفته است؛ چه فایده‌ای دارد که تاریخ مرده را نبش قبر کنیم و درباره‌ی روی‌دادهایی سخن بگوییم که در میان علی بن ابی‌طالب و عایشه$ یا در میان علی و معاویه$ اتفاق افتاد؟ جز این‌که پرداختن به این جنگ‌ها و اتفاقات ناگوار، ما را به سوی ضلالت و گم‌راهی سوق می‌دهد و ممکن است نسبت به صحابهy بدبین شویم  یا مانند اهل بدعت، درباره‌ی برخی از آن‌ها غلو کنیم؛ چنان‌که برخی از مدعیان، درباره‌ی اهل بیتy غلو می‌کنند و به گمان خود، خاندان پیامبرr را دوست دارند؛ حال آن‌که اهل بیت از غلو این‌ها، بیزارند. چنان‌که علی بن ابی‌‌طالبt نخستین کسی بود که از آن‌ها، اظهار بیزاری نمود. «سبئیه» یا پیروانِ یک مسلمان‌نمای یهودی، نخستین کسانی بودند که ناسزاگویی به صحابهy را در این امت بنا نهادند؛ همان‌طور که «پولس» به‌ظاهر مسیحی شد تا دین نصارا را خراب کند. این مسلمان‌نمای یهودی نیز ادعا می‌کرد که خاندان پیامبرr را دوست دارد و مدعی حمایت از آن‌ها و پشتیبانی از علی بن ابی‌طالبt بود. حتی در برابر علیt ایستاد و گفت: «به‌حق که تو، خدایی»! اما علی بن ابی‌طالبt دستور داد که گودالی حفر کنند و آن‌گاه آن را پُر از هیزم کردند و سپس به فرمان او، پیروان این گم‌راه را در آتش سوزاندند؛ زیرا مرتکب گناه بزرگ و بی‌سابقه‌ای در این امت شده بودند. گفته می‌شود: سرکرده‌ی این گروه، گریخت و به مصر رفت. والله اعلم. اما زمانی که ابن‌عباس$ این خبر را شنید که علی بن ابی‌طالبt آن‌ها را در آتش سوزانده است، کشتنشان را کار درستی دانست؛ اما سوزاندن آن‌ها با آتش را رد کرد؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ»؛([17]) یعنی: «هر کس، دینش را تغییر داد (و از اسلام برگشت)، او را بکشید». پیروان این فرد نیز از دین برگشته بودند؛ اما سوزاندن آن‌ها، کار درستی نبود؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «لا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ»؛([18]) یعنی: «کسی را با عذاب الاهی (آتش) عذاب ندهید». وقتی علیt اطلاع یافت که ابن‌عباس$ کشتن آن‌ها را کار درستی دانسته، اما سوزاندنشان را رد کرده است، فرمود: «عجب! ابن‌عباس، هر عیبی را چه خوب درک می‌کند»! یعنی سخن ابن‌عباسt را تأیید کرد.

به‌هر حال اعتقاد اهل سنت و جماعت، این است که درباره‌ی مشاجرات صحابه با یک‌دیگر، باید سکوت کنیم و دل‌ها و زبان‌هایمان را از چنین مسایلی دور بداریم؛ لذا معتقدیم که آن‌ها، همه مجتهد بوده‌اند؛ از این‌رو آنان که درست عمل کرده‌اند و حق با آن‌ها بوده است، دو پاداش می‌یابند و آن دسته که خطاکار بوده‌اند، یک پاداش دارند. آن‌ها امتی بودند که آمدند و رفتند و کردارشان، از آنِ خودشان است و کردار ما، از آن خود ما؛ و ما، درباره‌ی اعمال آن‌ها بازخواست نمی‌شویم. اگر کسی تاریخ چنین مسایلی را بخواند، به‌شدت تعجب خواهد کرد؛ زیرا خواهد دید که برخی، به حمایت از بنی‌امیه، به ناسزاگویی به علی بن ابی‌طالبt و خاندان پیامبرr پرداخته‌اند و از سوی دیگر، عده‌ای نیز درباره‌ی علی بن ابی‌طالب و اهل بیتy غلو و زیاده‌‌روی کرده‌اند و به‌شدت به بنی‌امیه ناسزا گفته‌اند؛ زیرا تاریخ، تابع سیاست است! لذا ما، وظیفه داریم که درباره‌ی مسایل تاریخی، شتاب‌زده قضاوت نکنیم؛ چون تاریخ، آکنده از دروغ و تحریف حقایق می‌باشد و چه‌بسا بسیاری از حقیقت‌های تاریخ، کتمان و حذف می‌شود و گاه، مسایلی در تاریخ مطرح می‌شود که اصلاً اتفاق نیفتاده است! همه‌ی این‌ها، به تبعیت از سیاست، صورت می‌گیرد. لذا همان‌گونه که اعتقاد اهل سنت و جماعت است، باید درباره‌ی درگیری‌ها و مشاجرات صحابه با یک‌دیگر سکوت کنیم تا نسبت به هیچ‌یک از آن‌ها بدبین نشویم و همه را دوست داشته باشیم. از الله متعال درخواست می‌کنم که ما را با محبت آن‌ها بمیراند؛ از این‌رو می‌گوییم:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠     [الحشر: ١٠]                                                                                                     

ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز و در دل‌هایمان هیچ کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده؛ ای پروردگارمان! بی‌گمان تو، بخشاینده‌ی مهرورزی.

پیامبرr فرمود: «هرکس از شما زنده بماند، شاهد اختلافات زیادی خواهد بود». همین‌طور هم شد و در طول تاریخ، اختلافات زیادی پدید آمده است؛ از این‌رو این جمله درباره‌ی همه‌ی ادوار تاریخ، مصداق پیدا کرده است؛ یعنی هرکسی در طول زندگی‌اش، شاهد دگرگونی‌های فراوانی‌ست و این فرموده‌ی پیامبرr فقط درباره‌ی هم‌عصرانش، مصداق ندارد؛ بلکه شامل همه‌ی زمان‌ها می‌شود. انسان‌هایی که عمری طولانی می‌کنند، تحولات و تفاوت‌های زیادی میان نخستین و واپسین سال‌های حیات خویش می‌بینند. صحابه‌ای که مدت‌ها پس از پیامبرr زنده بودند، اختلافات و دگرگونی‌های زیادی دیدند. از این‌رو رسول‌اللهr فرمود: «پس، سنت من و سنت خلفای راشد و هدایت‌یافته‌ را بر خود لازم بگیرید و با چنگ و دندان (یعنی خیلی محکم و استوار) به سنت من و خلفای راشدین تمسک جویید».

رسول‌اللهr به ما دستور داده که در زمان پیدایش اختلافات، سنتش را بر خود لازم بگیریم. سنت پیامبرr همان روشی‌ست که آن بزرگوار در زمینه‌ی عقیده، اخلاق، کردار و عبادت و امثال آن در پیش گرفته بود؛ لذا به سنتش عمل می‌کنیم و آن را در همه‌ی مسایل، ملاک عمل قرار می‌دهیم. همان‌طور که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا ٦٥                                                                                          [النساء : ٦٥]      

خیر؛ سوگند به پروردگارت آن‌ها ایمان ندارند تا آن‌که تو را در اختلافاتشان به داوری بخوانند و از داوری تو دل‌گیر نشوند و کاملا تسلیم باشند.

سنت پیامبرr تنها راه نجات، برای کسانی‌ست که خواهان رهایی از اختلافات و بدعت‌ها هستند و الحمدلله که سنت، در کتاب‌های حدیث، گردآوری شده است؛ مانند «صحیحین» از امام بخاری و امام مسلم، و هم‌چنین «سنن» و «مسانید» و دیگر کتاب‌هایی که علما تألیف کرده‌اند و بدین‌وسیله سنت رسول‌اللهr را حفظ نموده‌اند.

رسول‌اللهr هم‌چنین به پیروی از سنت خلفای راشدین# دستور داد. خلفا، جمع خلیفه است و به کسانی گفته می‌شود که پس از رسول‌اللهr، در زمینه‌ی علم، عمل، دعوت، جهاد و سیاست، رهبری امت را بر عهده گرفتند که در رأسشان، خلفای چهارگانه: ابوبکر، عمر، عثمان و علیy قرار دارند. الله متعال، ما را در بهشت‌های پرُنعمتش به این‌ها، ملحَق بگرداند. خلفای چهارگانه و سایر خلفایی که پس از این‌ها، مطابق روش پیامبرr حکم راندند، همان کسانی هستند که دستور یافته‌ایم از سنت و روش آن‌ها پیروی کنیم. ناگفته نماند که جایگاه سنت و روش خلفا، پس از سنت پیامبرr است؛ یعنی اگر روش یکی از خلفا با سنت رسول‌اللهr ‌تعارض داشت، باید مطابق سنت رسول‌اللهr عمل کنیم؛ یعنی سنت خلفا، تابع سنت پیامبرr است.

این را از آن جهت گفتم که باری دو نفر از طلاب، درباره‌ی نماز «تراویح» با هم بحث می‌کردند؛ یکی از آن‌ها می‌گفت: تراویح، بیست و سه رکعت است و دیگری، می‌گفت: سنت، این است که سیزده یا یازده رکعت خوانده شود. اولی به دومی گفت: این، سنت امیرالمؤمنین، عمر بن خطابt می‌باشد و ما باید به سنت خلفای راشدین عمل کنیم. قصدش، این بود که با سنت پیامبرr مخالفت کند. دومی گفت: سنت پیامبرr مقدم است. به فرض این‌که بیست و سه رکعت، از عمرt ثابت شود، اما درست نیست که بر اساس روش هیچ‌یک از مردم، چه خلفا و چه دیگران، با سنت پیامبرr مخالفت کنیم؛ گرچه روایت صحیحی که درباره‌ی نماز تراویح از عمرt ثابت شده، روایتی‌ست که امام مالک/ با سند صحیح در «الموطأ» ذکر کرده؛ در این روایت آمده است که عمرt به تمیم داری و ابی بن کعب$ دستور داد که برای مردم، یازده رکعت امامت دهند؛ لذا هر سخنی از خلفا، با سنت پیامبرr در تعارض باشد، در برابر سنت رسول‌اللهr بی‌اعتبار است و حجت نمی‌باشد؛ زیرا سنت خلفاy پس از سنت پیامبرr قرار دارد؛ ابن‌عباس$ می‌گوید: انتظار می‌رود از آسمان بر شما سنگ فرود آید؛ می‌گویم: رسول‌اللهr این‌گونه فرموده است و شما می‌گویید: ابوبکر و عمر، چنین گفته‌اند!

پس اگر کسی با استناد به سخنان کسانی که به مراتب در سطح پایین‌تری از ابوبکر و عمر$ قرار دارند، با سنت رسول‌اللهr مخالفت ‌کند، چه وضعیتی خواهد داشت؟ برخی از مردم وقتی به آن‌ها گفته می‌شود: این، سنت است، می‌گویند: اما فلان‌عالم، چنین گفته است! و غالباً مقلدان متعصب، چنین وضعیتی دارند. البته استناد به سخن یک عالم، برای کسی که از سنت بی‌‌اطلاع است، اشکالی ندارد؛ زیرا تقلید، برای افراد ناآگاه، جایز و بی‌اشکال است.

در این حدیث آمده است: «عضُّوا عَلَیْهَا بالنَّواجِذ»؛ یعنی: «به سنت من و سنت خلفای راشدین با چنگ و دندان تمسک جویید». «نواجذ»، به دندان‌های «کرسی» گفته می‌شود و این، کنایه از آن دارد که سخت به سنت من و سنت خلفای راشدین# پای‌بند باشید و آن را بر خود لازم بگیرید؛ زیرا چیزی که انسان آن را با چنگ و دندان و با دو دستش بگیرد، از این‌که با یک دست یا بدون چنگ و دندان بگیرد، محکم‌تر در دستش می‌ماند و آن چیز به‌راحتی از دستش جدا نمی‌شود. این حدیث، نشان می‌دهد که باید به سنت پیامبرr و سنت خلفای راشیدین، سخت تمسک جوییم. سپس رسول‌اللهr از بدعت‌ها و امور نوپدیدار در دین، برحذر داشت و فرمود: «و از بدعت‌ها و امور نوپدیدار در دین، بپرهیزید».

در متن حدیث، «مُحْدثَاتِ الأُمُورِ» آمده که به آن، «اضافه‌ی وصفی» می‌گویند؛ یعنی صفت به موصوف خود اضافه شده است و به معنای بدعت‌ها و امور نوپدیدار در دین می‌باشد. در مسایل عبادی، اصل بر تحریم یا ممنوعیت است؛ یعنی هر کاری که انسان، می‌خواهد به‌وسیله‌ی آن به الله تقرب بجوید، در صورتی مشروعیت دارد که دلیل و اصلی شرعی داشته باشد. الله متعال، فرموده است:

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ ١١٦                                                                [النحل: ١١٦]     

با دروغ‌هایی که بر زبانتان می‌آید، نگویید که این حلال و این حرام است تا بدین‌سان بر الله
دروغ ببندید. بی‌گمان کسانی که بر الله دروغ می‌بندند، رستگار نمی‌شوند.

هم‌چنین کسانی را که مسایل خودساخته‌ای در دین الهی وارد می‌کنند، رد کرده و فرموده است:

﴿ أَمۡ لَهُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا لَمۡ یَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ     [الشورى: ٢١]        

آیا معبودانی دارند که برای آنان دین و آیینی ساخته‌اند که الله به آن فرمان نداده است؟

و نیز فرموده است:

﴿قُلۡ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَکُمۡۖ أَمۡ عَلَى ٱللَّهِ تَفۡتَرُونَ ٥٩                         [یونس : ٥٩]      

بگو: آیا الله به شما چنین اجازه‌ای داده است یا بر او دروغ می‌بندید؟

اما نوآوری‌هایی که در دنیا و در زمینه‌ی مسایل مادی و دنیوی انجام می‌شود، اشکالی ندارد؛ مگر این‌که در نصوص شرعی به حرام بودن آن، تصریح شده باشد یا در اصول و قواعدِ کلیِ تحریم، بگنجد. لذا روشن است که فن‌آوری‌ها و نوآوری‌هایی که در صنایعی مانند خودروسازی مشاهده می‌کنیم، اشکالی ندارد و هیچ‌کس نباید بگوید که این‌ نوآوری‌ها، در دوران پیامبرr وجود نداشته است و استفاده از آن درست نیست؛ زیرا این‌ها، جزو امور دنیوی‌ست و نوآوری در امور دنیوی، اشکالی ندارد. همین‌طور لباس و انواع آن؛ نباید بگوییم: فقط پوشیدن لباسی درست است که صحابهy پوشیده‌اند؛ بلکه هر لباسی که الله برای تو حلال کرده، بپوش؛ زیرا در مسایل فقهی، اصل بر این است که هر چیزی حلال است، مگر آن‌که شریعت به حرام بودن آن، تصریح کرده باشد؛ مانند طلا و نقره برای مردان یا حرام بودن لباس‌هایی که عکس و تصویر دارند و امثال آن.

پیامبرr فرمود: «از بدعت‌ها و امور نوپدیدار، بپرهیزید»؛ یعنی از بدعت‌ها و نوآوری‌هایی که در دین و مسایل عبادی، پدید می‌آید. سپس فرمود: «و بدانید که هر بدعتی، گم‌راهی‌ست». گرچه صاحب بدعت، آن را نیک و درست، بپندارد؛ اما بدعت، ضلالت و گم‌راهی‌ست و صاحبش را از الله، دور می‌کند.

این فرموده‌ی پیامبرr هم شامل بدعت‌های اصلی می‌شود و هم بدعت‌‌های وصفی را در برمی‌گیرد. بدعت وصفی، به عملی گفته می‌شود که اصلی شرعی دارد، اما در روش عمل، به شیوه‌ای عمل می‌کنند که در سنت پیامبرr ثابت نیست؛ مثلاً کسی که می‌خواهد با روش‌هایی ذکر بگوید که در سنت ثابت نشده است؛ ما، فقط روش او را قبول نداریم، اما اصل ذکر را انکار نمی‌کنیم؛ زیرا به روشی ذکر می‌گوید که دلیل و ریشه‌ای در سنت و شریعت ندارد. برخی بر این مسأله اشکال، وارد می‌کنند و می‌گویند: عمرt به ابی بن کعب و تمیم داری$ دستور دارد که در ماه رمضان، نماز تراویح را امامت دهند و همه به صورت جماعتی یک‌پارچه پشت سر یک امام، به نماز بایستند؛ زیرا پیش‌تر به صورت دسته‌های پراکنده، نماز می‌خواندند؛ یکی از شب‌ها که عمرt مردم را در جماعتی یک‌پارچه مشاهده کرد، فرمود: «نِعْمَتِ الْبِدْعَةُ هَذِهِ»؛ یعنی: «این، چه بدعت خوبی‌ست»! حال، این پرسش مطرح می‌شود که مگر رسول‌اللهr نفرموده است که «هر بدعتی، گم‌راهی‌ست»؟ پس چرا عمرt از جماعت تراویح، به عنوان بدعتی نیک و پسندیده یاد کرده است؟

پاسخ: این، بدعتی نبود که ابتدا عمرt یا امثال او، آن را بنا کنند؛ بلکه بدعتی نسبی بود؛ یعنی اصل و ریشه‌ای شرعی داشت؛ زیرا رسول‌اللهr سه یا چهار شب رمضان، این نماز را با یارانش به صورت جماعت ادا کرد. سپس قیام رمضان به صورت جماعت را ترک نمود و فرمود: «ترسیدم که این نماز، بر شما فرض شود».([19]) لذا ادای نماز تراویح یا قیام رمضان، پشت سرِ یک امام، سنتی بود که پیامبرr بنا نهاد و فقط از ترس این‌که بر ما فرض شود، آن را ترک کرد. از این‌رو در پایان زندگانی پیامبرr و در زمان خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر$، هر دو یا سه نفر و عده‌ای نیز به‌تنهایی، نماز تراویح می‌خواندند؛ سپس عمرt آن‌ها را پشت سرِ یک امام جمع کرد؛ از این‌رو تراویح یا قیام رمضان به صورت جماعت، به نسبتِ واپسین روزهای حیات پیامبرr و نیز خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر$ که در قالب جماعت‌های پراکنده انجام می‌شد، کار جدیدی بود. وگرنه، فرموده‌ی رسول‌اللهr که «هر بدعتی، گم‌راهی‌ست»، عام است و سخنی کاملاً واضح و روشن می‌باشد که برگزیده‌ترین و خیرخواه‌ترین بنده‌ی اللهU گفته است. بنابراین هر بدعتی، گم‌راهی‌ست؛ هرچند که صاحبش آن را نیک بپندارد.

***

162- الثَّالِث: عَنْ أَبِی هریرةt أَنَّ رسول اللهr قال: «کُلُّ أُمَّتِی یدْخُلُونَ الْجنَّةَ إِلاَّ مَنْ أَبِی». قِیلَ: وَمَنْ یَأَبى یا رسولَالله؟ قال: «منْ أَطَاعَنِی دَخَلَ الجنَّةَ، ومنْ عصَانِی فَقَدْ أَبَی». [روایت بخاری]([20])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «همه‌ی امت من، وارد بهشت می‌شوند؛ مگر کسی که امتناع کند». گفتند: چه کسی امتناع می‌کند؟ فرمود: «هرکس از من اطاعت کند، وارد بهشت می‌شود و کسی که از من نافرمانی نماید، در حقیقت، امتناع کرده است».

***

163- الرَّابع: عن أَبِی مسلم، وقیل: أَبِی إِیَاسٍ سلَمةَ بْنِ عَمْرو بن الأَکْوَعِt أَنَّ رَجُلاً أَکَلَ عِنْدَ رسولِ اللهr بِشِمَالِهِ فقال: «کُلْ بِیمِینکَ». قال: لا أَسْتَطِیع. قال: «لا استطعَت». ما منعَهُ إِلاَّ الْکِبْرُ فَمَا رَفعَها إِلَى فِیه. [روایت مسلم]([21])

ترجمه: ابومسلم یا ابوایاس، سلمه بن اکوعt می‌گوید: شخصی نزد رسول‌اللهr با دست چپ خود غذا خورد؛ پیامبرr به او فرمود: «با دست راستِ خود بخور». آن مرد گفت: نمی‌توانم. پیامبرr فرمود: «هیچ‌گاه نتوانی». چیزی جز کبر، آن مرد را از اطاعت بازنداشت؛ از آن پس نمی‌توانست دست راستش را به سوی دهانش بلند کند.

***

164- الْخامِس: عنْ أَبِی عبدِ الله النُّعْمَانِ بْنِ بَشیِرٍ$ قال: سمِعْتُ رسولَ اللهr یقول: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ الله بَیْنَ وُجُوهِکمْ». [متفقٌ علیه]([22])

وفی روایةٍ لِمْسلم: کان رسولُ اللُّهr یُسَوِّی صُفُوفَنَا حَتَّى کأَنَّمَا یُسَوی بِهَا الْقِداحَ حَتَّى إِذَا رأَى أَنَّا قَدْ عَقَلْنَا عَنْهُ ثُمَّ خَرَجَ یَومًا، فقامَ حتَّى کَادَ أَنْ یکبِّر، فَرأَى رجُلا بادِیاً صدْرُهُ فقال: «عِبادَ الله لَتُسوُّنَّ صُفوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ الله بیْن وُجُوهِکُمْ».

ترجمه: ابوعبدالله، نعمان بن بشیر$ می‌گوید: شنیدم که رسول‌اللهr فرمود: «صف‌هایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، الله چهره‌هایتان را مسخ می‌کند (یا در میان شما اختلاف و کینه می‌اندازد)».

در روایتی از مسلم آمده است که نعمانt می‌گوید: رسول‌اللهr همواره صف‌های ما را مانند تیرها، راست و برابر می‌ساخت تا این‌که دریافت که ما، خود این کار را یاد گرفته‌ایم (و رعایت می‌کنیم). روزی برای اقامه‌ی نماز آمد و نزدیک بود تکبیر بگوید که چشمش به مردی افتاد که سینه‌اش جلوتر از صف بود. فرمود: «ای بندگان الله! صف‌هایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، بیم آن می‌رود که الله، چهره‌هایتان را مسخ کند (یا در میان شما اختلاف و کینه بیندازد)».

 

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از نعمان بن بشیر$ نقل کرده که پیامبرr فرمود: «صف‌هایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، بیم آن می‌رود که الله چهره‌هایتان را مسخ کند (یا در میان شما اختلاف و کینه بیندازد)».

در جمله‌ی نخست «لَتُسوُّنَّ صُفوفَکُمْ»، سه تأکید وجود دارد: قسم تقدیری، و «لام» و «نون» تأکید در «لَتُسوُّنَّ». فرمود: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ الله بَیْنَ وُجُوهِکمْ»؛ یعنی: «اگر صف‌های نمازتان را راست نکنید، پروردگار متعال چهره‌هایتان را مسخ می‌کند (یا در میان شما اختلاف نظر می‌اندازد)». در جمله دوم نیز، سه تأکید وجود دارد. علما در رابطه با معنای جمله دوم، دو دیدگاه دارند:

برخی از علما، معنای آن را حسی و ظاهری دانسته و گفته‌اند که اگر صف‌هایتان را در هنگام نماز راست نکنید، الله چهره‌های شما را مسخ می‌کند؛ یعنی صورت‌های شما را به پشت گردن می‌چرخاند. و به‌یقین الله متعال، بر هر کاری تواناست. چنان‌که برخی از انسان را به «بوزینه» تبدیل کرد و در قرآن آمده است:

﴿فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ ٦٥                                       [البقرة: ٦٥]        

آنان را به صورت بوزینگانی زبون و مطرود درآوردیم.

لذا اللهU توانایی این را دارد که چهره‌ی انسان را به پشت گردنش بچرخاند تا صورت انسان، پشت سرش قرار بگیرد؛ و این، مجازاتی حسی و ظاهری‌ست.

عده‌ی دیگری از علما، جمله‌ی دوم را بدین معنا دانسته‌اند که الله متعال، جهت دل‌هایتان را می‌چرخاند؛ چون دل‌ها نیز دارای جهت هستند؛ و در یک‌سو بودن دل‌ها، خیر و نیکی فراوانی وجود دارد و اگر دل‌ها یک‌سو نباشند، امت، متفرق و پراکنده می‌شوند. لذا جمله‌ی دوم، بدین مفهوم است که الله، دل‌های شما را متفرق خواهد کرد. و همین معنا، صحیح‌تر می‌باشد؛ زیرا در لفظ دیگری آمده است: «أَوْ لَیُخَالِفَنَّ الله بیْن قُلُوبِکُمْ»؛ یعنی: «بیم آن می‌رود که الله، شما را دچار اختلاف نظر بگرداند».

به‌هر حال، راست کردن صف‌های نماز، واجب است و نمازگزاران باید هنگامی که به نماز می‌ایستند، صف‌هایشان را راست کنند؛ و گرنه، خود را در معرض عذاب الاهی قرار داده‌اند. دیدگاه صحیح، این است که راست کردن صف‌های نماز، واجب می‌باشد و ائمه‌ی مساجد باید بدین نکته توجه کنند و اگر صف‌ها کج بود، تذکر دهند تا نمازگزاران، صف‌ها را راست کنند. پیامبرr گاه، در میان صف‌ها راه می‌رفت و با دست خویش، هر صفی را از ابتدا تا انتها راست می‌کرد. در زمان عمر بن خطابt که جمعیت مسلمانان و نمازگزاران زیاد شد، عمرt شخصی را به انجام این کار گماشت و چون مأمور راست کردن صف‌ها خبر می‌داد که صف‌ها راست است، نماز برپا می‌شد. عثمانt نیز شخصی را به راست کردن صف‌ها گماشته بود. این، بیان‌گر توجه خاص پیامبرr و خلفای راشدینy به راست کردن صف‌هاست؛ اما متأسفانه امروزه بسیاری از مردم، اهمیتی به راست کردن صف‌ها نمی‌دهند و گاه مشاهده می‌شود که صف‌ها، کج و نابرابرند. و اگر ابتدا صف را راست می‌کنند، در اثنای نماز و همین‌که یک رکعت می‌خوانند، صف‌ها کج می‌شود و در رکعت دوم، صف‌ها را راست نمی‌کنند و بر همان حالتی که در اثر جابه‌جایی یا رکوع و سجده به‌وجود آمده، باقی می‌مانند. این، درست نیست؛ بلکه راست کردن صف‌ها، واجب است.

در روایت دیگری آمده است که نعمانt می‌گوید: رسول‌اللهr همواره صف‌های ما را مانند تیرها، راست و برابر می‌ساخت تا این‌که دریافت که ما، خود این کار را یاد گرفته‌ایم (و رعایت می‌کنیم). روزی برای اقامه‌ی نماز آمد و نزدیک بود تکبیر بگوید که چشمش به مردی افتاد که سینه‌اش جلوتر از صف بود. فرمود: «ای بندگان الله! صف‌هایتان را (هنگام نماز) راست کنید؛ وگرنه، الله چهره‌هایتان را مسخ می‌کند (یا در میان شما اختلاف و کینه می‌اندازد)». در این روایت به سبب یا انگیزه‌ی رسول‌اللهr اشاره شده است که فرمود: «صف‌هایتان را راست کنید»؛ زیرا پیامبرr در میان صف، مردی را دید که سینه‌اش جلوتر از دیگران قرار داشت؛ لذا در‌می‌یابیم که پیامبرr عادت داشته که صف‌ها را بررسی کند و نسبت به راست کردن صف‌ها تذکر دهد.

بنابراین، ائمه‌ی مساجد و هم‌چنین نمازگزاران باید به این مسأله‌ی مهم، توجه ویژه‌ای داشته باشند.

***

165- السَّادِس: عن أَبِی موسىt قال: احْتَرق بیْتٌ بالْمدِینَةِ عَلَى أَهلِهِ مِنَ اللَّیْل فَلَمَّا حُدِّث رسول اللهr بِشَأْنِهمْ قال: «إِنَّ هَذِهِ النَّار عَدُوٌّ لکُم، فَإِذَا نِمْتُمْ فَأَطْفِئُوهَا عَنْکُمْ». [متَّفقٌ علیه]([23])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: شبی، خانه‌ای در مدینه با ساکنانش آتش گرفت. وقتی این خبر به پیامبرr رسید، فرمود: «آتش، دشمن شماست؛ لذا وقتی خواستید بخوابید، آن را خاموش کنید».

شرح

مؤلف/، در باب پیروی از سنت و آداب آن به ماجرایی اشاره کرده که در دوران پیامبرr اتفاق افتاد. در این روایت آمده است که یکی از شب‌ها، خانه‌ای در مدینه با ساکنانش آتش گرفت. وقتی این خبر به پیامبرr رسید، فرمود: «آتش، دشمن شماست؛ لذا وقتی خواستید بخوابید، آن را خاموش کنید».

اللهU آتش را به عنوان نعمتی آفریده و بر ما منت نهاده و آن را در اختیار ما گذاشته است. چنان‌که می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی تُورُونَ ٧١ ءَأَنتُمۡ أَنشَأۡتُمۡ شَجَرَتَهَآ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنشِ‍ُٔونَ ٧٢

                                                                                                              [الواقعة: ٧١،  ٧٢]      

آیا به آتشی که روشن می‌کنید، توجه نموده‌اید؟ آیا شما آن ‌را پدید آورده‌اید یا ما پدیدآورنده‌ایم؟

پاسخ، روشن است؛ بی‌گمان پروردگارمان آن را پدید آورده است؛ همان‌طور که می‌فرماید:

﴿نَحۡنُ جَعَلۡنَٰهَا تَذۡکِرَةٗ وَمَتَٰعٗا لِّلۡمُقۡوِینَ ٧٣                            [الواقعة: ٧٣]        

ما، آن ‌را پند و بهره‌ای برای مسافران قرار داده‌ایم.

یعنی اللهU آتش را در اختیار مسافران و دیگر کسانی قرار داده است که بدان نیاز دارند و می‌توانند از آن بهره گیرند و خود را در زمستان گرم کنند، غذا بپزند و آب‌ داغ تهیه نمایند و استفاده‌های گوناگونی از آن ببرند؛ اما آتش با همه‌ی فوایدی که دارد، خطرناک است و اگر انسان نکات ایمنی را در استفاده از آن رعایت نکند، چه بسا زیان‌بار خواهد بود. چنان‌که در این حدیث آمده است: «آتش، دشمن شماست». لذا عدم استفاده‌ی درست از آتش یا روشن کردن آتش در نزدیکی مواد قابل اشتعال مانند بنزین و گاز، این نعمت را به دشمن انسان، تبدیل می‌کند.

از این حدیث به اهمیت رعایت نکات ایمنی به‌ویژه در رابطه با کارهای خطرساز، پی می‌بریم. یکی از نکات ایمنی، این است که پیش از خوابیدن، (یا هنگام خروج از منزل) هیچ آتشی را روشن نگذاریم و از یاد نبریم که هر لحظه امکان بروز خطر وجود دارد؛ لذا نسبت به رعایت چنین نکاتی سهل‌انگاری نکنیم و خود را از خطرهای احتمالی در امان ندانیم؛ زیرا گاه اتفاقاتی می‌افتد که انسان، فکرش را هم نمی‌کند.

یکی از مواردی که باید بدان توجه داشته باشیم، رعایت نکات ایمنی در رابطه با سیلندرهای گاز و نیز استفاده از گاز شهری‌ست و باید دقت نماییم که سیلندر و لوله‌های گاز نقصی نداشته باشند تا از آتش‌سوزی، انفجار و خفگی و دیگر خطرهای احتمالی نشت گاز جلوگیری کنیم.

رعایت نکات ایمنی در استفاده از انرژی برق نیز حایز اهمیت است و انسان باید برای سیم‌کشی و نصب وسایل برقی از کارشناسان این رشته کمک بگیرد تا احتمال آتش‌سوزی به حداقل کاهش یابد.

به هر حال رعایت نکات ایمنی در هر کاری ضروری‌ست. آتش دنیا و رعایت نکات ایمنی در رابطه با آن، این‌همه اهمیت دارد؛ لذا انسان باید توجه داشته باشد که خود را از آتش آخرت، نجات دهد و از اسباب و زمینه‌ها یا کارهایی که او را سزاوار دوزخ و عذاب آتش می‌گرداند، بپرهیزد. علما رحمهم‌الله گفته‌اند: زمینه‌‌ یا انگیزه‌ی هر کاری، حکم همان کار را دارد؛ لذا قاعده‌ی «سد ذرایع» از این جهت دارای اهمیت است که باید زمینه‌ها یا راه‌هایی را که به گناه منجر می‌شود، مسدود کرد.

***

166- السَّابِع: عَنْهُ قال: قال رسول اللهr: «إِنَّ مَثَل مَا بعَثنی الله بِهِ منَ الْهُدَى والْعلْمِ کَمَثَلَ غَیْثٍ أَصَاب أَرْضاً فکَانَتْ مِنهَا طَائِفَةٌ طَیِّبَةٌ، قبِلَتِ الْمَاءَ فأَنْبَتتِ الْکلأَ والْعُشْبَ الْکَثِیر، وَکَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمسکَتِ الماء، فَنَفَعَ الله بها النَّاس فَشَربُوا مِنْهَا وسَقَوْا وَزَرَعَوا. وأَصَابَ طَائِفَةً أُخْرَى، إِنَّمَا هِیَ قِیعانٌ لا تُمْسِکُ ماءً وَلا تُنْبِتُ کَلأً فَذَلِکَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِی دِینَ الله، وَنَفَعَه ما بعَثَنِی الله به، فَعَلِمَ وعَلَّمَ، وَمثلُ مَنْ لَمْ یَرْفَعْ بِذلِکَ رَأْساً ولَمْ یَقْبَلْ هُدَى الله الذی أُرْسِلْتُ بِهِ». [متفقٌ علیه]([24])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مثال هدایت و دانشی که الله مرا با آن مبعوث گردانیده، مانند بارانی‌ست که بر زمین می‏بارد؛ زمینی که حاصل‌خیز باشد، آب باران را در خود جذب می‏کند و در نتیجه در این زمین، علف و گیاهان فراوانی می‏روید. و زمینی که سخت است، آب را بر روی خود نگه می‏دارد و الله، مردم را از این آب بهره‌مند می‌سازد؛ لذا مردم از این آب می‌نوشند و با آن کشاورزی و آبیاری می‌کنند. اما شوره‌زار و زمین خشک، بارانی را که در آن می‌بارد، در خود نگه نمی‌دارد و هیچ گیاهی به‌بار نمی‌آورد. زمین حاصل‌خیز، مثال کسی‌ست که از دانش و یبنش دینی برخوردار می‌شود و الله، او را از هدایت و دانشی که مرا با آن برانگیخته، بهره‌مند می‌سازد؛ لذا این شخص، خود دانش می‌آموزد و به دیگران نیز آموزش می‌دهد. اما زمین شوره‌زار، مثال کسی‌ست که به احکام و علوم دینی توجهی نمی‌کند و رهنمودهایی را که از سوی الله آورده‌ام، نمی‌پذیرد».

شرح

مؤلف/، حدیثی از ابوموسی اشعریt نقل کرده که پیامبرr با ذکر مثال فرموده است: «مثال علم و دانشی که الله مرا با آن مبعوث گردانیده، مانند بارانی‌ست که بر زمین می‏بارد». این باران به سه نوع زمین می‌رسد: نخست: زمین حاصل‌خیز که آب باران را جذب می‌کند و در آن علف و گیاهان فراوانی می‌روید؛ دوم: زمین سخت که آب را بر روی خود نگه می‌دارد و مردم از این آب برای آشامیدن و کشاورزی و آبیاری، استفاده می‌کنند؛ اما زمین سوم، شوره‌زاری‌ست که نه آب را در خود نگه می‌دارد و نه گیاهی در آن می‌روید. مردم نیز در رابطه با هدایت و دانشی که اللهU پیامبرr را با آن، برانگیخته است، سه دسته‌اند: برخی از آن‌ها به فراگیری علوم دینی می‌پردازند و فقیه و عالم می‌شوند و این علم را به دیگران نیز آموزش می‌دهند. این‌ها، همانند زمین پاک و حاصل‌خیزی هستند که مردم و دام‌هایشان، از گیاهان و چراگاه‌های چنین زمینی بهره‌مند می‌شوند.

دسته‌ی دوم، حاملان هدایت الهی هستند؛ یعنی راویان علم و حدیث که فقیه نیستند. این‌ها، مانند زمینی هستند که آب را در خود نگه می‌دارد و مردم از این آب برای آشامیدن و کشاورزی و آبیاری استفاده می‌کنند؛ اما گیاهی در این زمین نمی‌روید؛ این زمین، مثال آن دسته از راویانی‌ست که به روایت حدیث بسنده می‌کنند.

و دسته‌ی سوم، کسانی هستند که از هدایت و دانش دینی روی‌گردانند و از این‌رو نه خود، از رهنمودها و دانشی که پیامبرr آورده است، بهره می‌برند و نه به دیگران فایده می‌رسانند. این‌ها همانند زمین شوره‌زاری هستند که نه آب را در خود نگه می‌دارد و نه گیاهی می‌رویاند.([25])

این حدیث بیان‌گر این است که آن دسته از کسانی که در دین الله، فقیه شوند و سنت رسول‌اللهr را فرا بگیرند، بهترین گروه به‌شمار می‌روند؛ زیرا به کسب علم و دانش پرداخته‌اند تا به دیگران نفع برسانند. پس از این‌ها، کسانی قرار می‌گیرند که به کسب علم و دانش می‌پردازند، اما به تفقه و پژوهش در معانی و مفاهیم روایت‌ها نمی‌پردازند؛ یعنی به روایت حدیث بسنده می‌کنند. این‌ها در رتبه‌ی دوم قرار دارند و سومین دسته، کسانی هستند که هیچ خیری در آن‌ها نیست؛ افرادی که دانش و هدایتی که پیامبرr آورده است، به آن‌ها می‌رسد، اما هیچ اهمیتی به آن نمی‌دهند و از آن روی می‌گردانند و مانند زمین شوره‌زاری هستند که آب را در خود فرو می‌برد و هیچ گیاهی برای مردم نمی‌رویاند و هیچ آبی هم روی خود نگه نمی‌دارد تا مردم از آن استفاده کنند.

این حدیث، بیان‌گر شیوه‌ی آموزشی بسیار خوب پیامبرr است که در آموزش مسایل، نمونه‌ها و مثال‌هایی ذکر می‌کرد؛ زیرا ذکر مثال‌های عینی، درک معانی و مفاهیم را برای انسان آسان‌تر می‌کند و تجربه نیز این را ثابت کرده است؛ زیرا بسیاری از مردم، زمانی یک مسأله یا موضوع را درک می‌کنند که مثال‌هایی عینی برای آن‌ها بیان می‌شود. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا یَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ ٤٣ [العنکبوت: ٤٣]     

و این مثال‌ها را برای مردم بیان می‌کنیم و تنها عالمان و دانشمندان، آن را درمی‌یابند.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ                   [الروم: ٥٨] 

و به‌راستی در این قرآن، برای مردم هرگونه مثالی بیان کرده‌ایم.

لذا ذکر مثال، یکی از شیوه‌های آموزشی بسیار خوب و مفید به‌شمار می‌رود.

***

167- الثَّامِن: عن جابرٍt قال: قال رسول اللهr: «مثَلِی ومثَلُکُمْ کَمَثَل رجُلٍ أَوْقَدَ نَاراً فَجَعَلَ الْجَنَادِبُ وَالْفَراشُ یَقَعْنَ فیهَا وهُوَ یذُبُّهُنَّ عَنهَا وأَنَا آخذٌ بحُجَزِکُمْ عَنِ النَّار، وأَنْتُمْ تَفَلَّتُونَ منْ یَدِی».([26]) [روایت مسلم]

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مثال من و شما، مانند مردی‌ست که آتشی برافروزد و ملخ‌ها و پروانه‌ها خود را در آن بیندازند و او، مانع آن‌ها شود؛ من نیز کمربند هریک از شما را می‌گیرم تا شما را از آتش (دوزخ) بازدارم؛ ولی شما از دست من فرار می‌کنید».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از جابرt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «مثال من و شما، مانند مردی‌ست که آتشی، روشن کند...». پیامبرr با ذکر این مثال، وضعیت امتش را بدین‌سان بیان نموده که شخصی در بیابان، آتشی روشن می‌کند و پروانه‌ها و ملخ‌ها خود را به آتش می‌زنند؛ همان‌گونه که برخی از ملخ‌ها، پروانه‌‌ها و حشرات کوچک، چنین عادتی دارند. وقتی انسان، در بیابان، آتشی روشن می‌کند، حشرات کوچک به سمت روشنایی آتش می‌آیند. رسول‌اللهr در ادامه فرموده است: «من نیز کمربند هریک از شما را می‌گیرم تا شما را از آتش دوزخ بازدارم؛ اما شما از دست من فرار می‌کنید».

این حدیث، بیان‌گر حمایت و پشتیبانی فراوان پیامبرr از امتش می‌باشد؛ زیرا سعی زیادی نمود تا امت را از آتش بازدارد؛ ولی ما به رهنمودهای او بی‌توجهی می‌کنیم و مانند پروانگانی که به سوی آتش می‌روند، به سوی دوزخ حرکت می‌کنیم. از الله بخواهیم که ما را ببخشد. لذا انسان باید به سنت رسول‌اللهr عمل کند و مشتاق عمل کردن به سنت پیامبرr باشد؛ زیرا آن بزرگوار، راه نیک و بد را به ما نشان داده است؛ مانند شخصی که با تمام تاب و توانش، کمربند شخص دیگری را می‌‌گیرد و او را از ورود به آتش بازمی‌دارد. الله متعال در توصیف پیامبرش فرموده است:

﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢       [التوبة: ١٢٨]     

به‌راستی پیامبری از خودتان به‌سویتان آمد که رنج‌های شما بر او دشوار است و به (هدایت) شما اشتیاق وافری دارد و نسبت به مؤمنان، دل‌سوز و مهربان است.

درود و سلام الله، بر او باد.

یکی از نکاتی که از این حدیث برداشت می‌کنیم، این است که اتباع و پیروی از سنت رسول‌اللهr در هر موردی که به انجام آن امر نموده و یا از آن، نهی کرده یا در هر موردی که خود انجام داده یا ترکش نموده است، واجب می‌باشد؛ او، پیشوایی‌ست که باید از او پیروی کنیم. ناگفته پیداست که انجام برخی از کارها، در شریعت، واجب است و انسان با ترک آن‌ها گنه‌کار می‌شود؛ انجام برخی از کارها نیز حرام‌ است و انسان با انجام آن‌ها، گنه‌کار می‌گردد. پاره‌ای از اعمال نیز مستحب‌ می‌باشد و اگر انسان به انجام آن بپردازد، ثواب دارد؛ اما اگر ترکش کند، گنه‌کار نمی‌شود. برخی از کارها نیز مکروه تنزیهی‌ست و بهتر است که انسان، ترکش کند؛ اما اگر انجامش دهد، گناهی بر او نیست.  به‌هر حال، باید به سنت پیامبرr پای‌بند باشیم و از آن پیروی کنیم و بدانیم که پیشوا و امامی که پیروی از او بر ما واجب است، محمد مصطفیr می‌باشد و هیچ راه نجاتی جز پیروی از رسول‌اللهr و تمسک به رهنمودهایش و نیز گام نهادن در مسیری که او، فراروی ما نهاده است، وجود ندارد.

این حدیث، نشان می‌دهد که پیامبرr حق بزرگی بر امتش دارد؛ زیرا از هیچ سعی و تلاشی برای جلوگیری از آسیب‌های دینی و دنیوی به امتش، دریغ نمی‌کرد.

از این‌رو اگر دیدیم که پیامبرr از انجام فلان‌کار منع کرده، بدانیم که انجام آن عمل، بد است و هیچ خیری در آن نیست و به قیل و قال نپردازیم و نگوییم که آیا این عمل، مکروه است یا حرام؛ بلکه از آن دوری کنیم. چه آن عمل، مکروه باشد و چه حرام؛ زیرا اصل بر این است که نهی پیامبرr برای تحریم است، مگر این‌که دلیلی بر کراهت تنزیهی آن، وجود داشته باشد.

هم‌چنین اگر پیامبرr به انجام کاری دستور داده، دیگر قیل و قال نکنیم که آیا این عمل، واجب است یا نه؟ بلکه فرمان پیامبرr را انجام دهیم و این، به نفع ماست؛ زیرا اگر واجب باشد، به وظیفه‌ی خود عمل کرده‌ایم و به اجر و ثواب دست یافته‌ایم؛ و اگر مستحب باشد، باز هم اجر و پاداش می‌یابیم و در  هر دو حالت، از پیامبرr پیروی کرده‌ایم. از الله متعال درخواست می‌کنم که به همه‌ی ما توفیق دهد که در ظاهر و باطن از پیامبرr پیروی کنیم.

***

168- التَّاسع: عَنْهُ أَنَّ رسولَ اللهr أَمَر بِلَعْقِ الأَصابِعِ وَالصحْفةِ وقال: «إِنَّکُم لا تَدْرُونَ فی أَیِّهَا الْبَرَکَةَ».([27]) [روایت مسلم]

وفی روایة لَه: «إِذَا وَقَعتْ لُقْمةُ أَحدِکُم، فَلْیَأْخُذْهَا فَلْیُمِطْ مَا کَانَ بِهَا مِنْ أَذًى وَلْیَأْکُلْهَا، وَلا یَدَعْهَا لَلشَّیْطان، وَلا یَمْسَحْ یَدَهُ بِالْمَندِیلِ حَتَّى یَلْعَقَ أَصَابِعه، فَإِنَّهُ لا یدْرِی فی أَیِّ طَعَامِهِ الْبَرکَة».

وفی روایة له: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَحْضُرُ أَحَدکُمْ عِنْدَ کُلِّ شَیءٍ مِنْ شَأْنِهِ حَتَّى یَحْضُرَهُ عِنْدَ طَعَامِه، فَإِذَا سَقَطَتْ مِنْ أَحَدِکُمْ اللُّقْمَةُ فَلْیُمِطْ مَا کَان بِهَا منْ أَذًى، فَلْیأْکُلْها، وَلا یَدَعْهَا لِلشَّیْطَان».

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr به لیسیدن انگشتان، (پس از صرف غذا و نیز) پاک کردن ظرف غذا با انگشتان دستور داد و فرمود: «شما نمی‌دانید که برکت در کدام قسمت غذایتان است».

در روایت دیگری از مسلم، آمده است: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما افتاد، آن را بردارد و از خاک و خاشاک، پاکش نماید و سپس بخورد و آن را برای شیطان نگذارد؛ و پیش از لیسیدن انگشتانش، دست خود را با دستمال، پاک نکند؛ زیرا نمی‌داند که برکت در کدام قسمت غذای اوست».

و در روایت دیگری از مسلم آمده است: «شیطان در هر کاری که انجام می‌دهید، نزدتان حاضر می‌شود؛ حتی هنگام غذا خوردن. لذا هرگاه لقمه‌ی یکی از شما به زمین افتاد، آن را از خاک و خاشاک، پاک کند و سپس بخورد و آن را برای شیطان نگذارد».

شرح

مؤلف/ حدیثی از جابر بن عبدالله$ درباره‌ی آداب غدا خوردن نقل کرده که پیامبرr به لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا و نیز پاک کردن ظرف با انگشتان دستور داده و فرموده است: «شما نمی‌دانید که برکت در کدام قسمت غذاست». لذا به دو نکته درباره‌ی آداب غذا خوردن اشاره فرمود:

اول: پاک کردن ظرف غذا با انگشتان؛ و دوم: لیسیدن انگشتان. در هر دستوری که پیامبرr به امتش داده، برکت و حکمتی نهفته است. گفته می‌شود: لیسیدن انگشتان پس از صرف غذا، مفید است و به هضم غذا کمک می‌کند؛ البته ذکر این مسأله، برای شناختن حکمت دستورهای شرعی‌ست؛ و گرنه، چه از حکمت احکام شرعی آگاه باشیم و چه نباشیم، اصل بر این است که به دستورها و رهنمودهای پیامبرr عمل کنیم. بسیاری از مردم، از این سنت غافلند و از این‌رو پس از صرف غذا، اطرافشان پُر از غذاست و بدون این‌که به این سنت عمل نمایند، دستانشان را می‌شویند؛ حال آن‌که پیامبرr از پاک کردن دست‌ها با دستمال، پیش از لیسیدن آن‌ها منع نموده است. لذا پس از صرف غذا، ابتدا انگشتان خود را می‌لیسیم و سپس دست‌هایمان را با دستمال، پاک می‌کنیم و می‌شوییم.

هم‌چنین اگر در اثنای صرف غذا، لقمه‌ای به زمین افتاد، آن را برمی‌داریم و می‌خوریم؛ زیرا شیطان، در هر کاری که انجام می‌دهیم، نزدمان حاضر می‌شود؛ حتی هنگام خوردن و آشامیدن و نزدیکی با همسر. لذا اگر «بسم‌الله» نگوییم، در غذا خوردن با ما شریک می‌شود و از این‌رو برکتی در غذا نخواهد بود. اگر هنگام غذا خوردن، «بسم‌الله» بگوییم، ولی در اثنای صرف غذا، لقمه‌ای از دستمان بیفتد، شیطان آن را برمی‌دارد و می‌خورد؛ گرچه لقمه‌ای که به زمین افتاده، از نگاه ما ناپدید نمی‌شود؛ زیرا این، امری غیبی‌ست و پیامبرr ما را از این مسأله، آگاه ساخته است. به‌یاد داشته باشیم که ایمان به مسایل غیبی واجب است.

رسول‌اللهr راه درست را به ما نشان داده و فرموده است: «هرگاه لقمه‌ی یکی از شما به زمین افتاد، آن را از خاک و خاشاک، پاک کند و سپس بخورد و آن را برای شیطان نگذارد». در عمل کردن به این رهنمود پیامبرr، سه فایده وجود دارد: فرمان‌برداری از رسول‌اللهr، تواضع و فروتنی، و محروم شدن شیطان از خوردن آن لقمه؛ اما متأسفانه بسیاری از مردم نسبت به این سنت، بی‌توجهند و وقتی لقمه‌ای از دستشان روی سفره یا میزِ تمیز می‌افتد، آن را برنمی‌دارند و نمی‌خورند؛ این، بر خلاف سنت است.

از این حدیث، چنین برداشت می‌کنیم که انسان باید از خوردن خوراکی‌های مضر بپرهیزد؛ زیرا نفس انسان، امانتی الهی‌ست. لذا از خوردن خوراکی یا غذایی که در آن، خاک و خاشاک یا امثال آن دیده شده، باید خودداری کنیم. هم‌چنین باید در خوردن غذاهایی مثل ماهی که استخوان‌های ریزی دارد، دقت نماییم تا مشکلی پیش نیاید؛ چون علاوه بر خطر خفه شدن، این امکان وجود داردکه استخوان‌های ریز، باعث زخمی شدن معده یا روده شود و در نتیجه بیماری‌ها و مشکلات گوارشی ایجاد کند.

***

169- الْعَاشِر: عن ابن عباس$ قال: قَامَ فینَا رسولُ اللهr بِمَوْعِظَةٍ فقال: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّکُمْ محشورونَ إِلَى الله تَعَالَى حُفَاةَ عُرَاةً غُرْلاً ﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ ١٠٤ [الأنبیاء: ١٠٤]  أَلا وَإِنَّ أَوَّلَ الْخَلائِقِ یُکْسى یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِبراهیمr، أَلا وإِنَّهُ سَیُجَاء بِرِجَالٍ مِنْ أُمَّتِى، فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمال فأَقُولُ: یارَبِّ أَصْحَابِی، فیُقال: إِنَّکَ لا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَک، فَأَقُول کَما قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِح: ﴿وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ[المائ‍دة: ١١٧]   إِلَى قولِه: ﴿أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١١٨[المائ‍دة: ١١٧،  ١١٨]  فَیُقَالُ لِی: إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مرْتَدِّینَ عَلَى أَعقَابِهِمْ مُنذُ فارَقْتَهُمْ». [متفقٌ علیه]([28])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr برای ما سخنرانی کرد و فرمود: «ای مردم! شما نزد الله، پابرهنه، لخت و ختنه‌نشده، برانگیخته می‌شوید. (همان‌گونه که اللهU می‌فرماید): ﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ ١٠٤[الأنبیاء:١٠٤]  یعنی: «همان‌طور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم، دوباره آن را تکرار می‌کنیم. وعده‌ی راستینی که بر عهده‌ی ماست. به‌طور قطع ما این کار را انجام می‌دهیم». نخستین کسی که روز قیامت پوشیده می‌شود، ابراهیمu است؛ مردانی از امتم را می‌آورند و آن‌ها را به سوی دوزخ می‌برند. می‌گویم: پروردگارا! این‌ها، یاران من هستند. گفته می‌شود: تو، نمی‌دانی که آن‌ها پس از تو چه کردند؟ من، همان سخنی را می‌گویم که بنده‌ی نیک خدا (عیسیu) می‌گوید: ﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡۚ وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ ١١٧ إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ١١٨[المائ‍دة: ١١٧،  ١١٨]  یعنی: «چیزی جز دستوری که به من دادی، به آنان نگفتم؛ این‌که الله را که پروردگار من و شماست، پرستش نمایید. و تا زمانی که در میانشان بودم، مراقب و گواهشان بودم و چون مرا (از میانشان) برداشتی، خودت مراقبشان بودی و تو بر همه چیز گواهی. اگر عذابشان کنی، بندگان تو هستند؛ و اگر آن‌ها را ببخشی، به‌یقین تو، توانای حکیمی».

سپس به من گفته می‌شود: آنان، پس از تو مرتد شدند و از دین برگشتند».

 

 

 

شرح

مؤلف/، روایتی بدین مضمون نقل کرده است که ابن عباس$ می‌گوید: پیامبرr برای ما سخنرانی کرد.

رسول‌اللهr همواره برای یارانش سخنرانی می‌کرد؛ خطبه‌ها یا سخنرانی‌های رسول‌اللهr بر دو گونه بود؛ سخنرانی‌های ثابت و مشخص، و سخنرانی‌های اتفاقی و غیرثابتی که بنا بر ضرورت خاصی ایراد می‌کرد.

سخنرانی‌های ثابت و مشخص، مانند: خطبه‌ی جمعه، خطبه‌ی عید، خطبه‌ی استسقاء (طلب باران)، خطبه‌ی کسوف (خورشیدگرفتگی). هر یک از این خطبه‌ها در زمان و مناسبت خاص آن، ایراد می‌شد: دو خطبه در جمعه پیش از نماز، یک خطبه در عید پس از نماز، و هم‌چنین خطبه‌ی استسقاء، و خطبه‌ای نیز پس از نماز کسوف.

خطبه‌های غیرثابت پیامبرr، به صورت اتفاقی و زمانی بود که مسأله‌ای پیش می‌آمد و پیامبرr به حسب ضرورت در میان یارانش برمی‌خاست و درباره‌ی آن موضوع یا پیش‌آمد، سخنرانی می‌کرد. به عنوان مثال: باری پیامبرr شخصی را برای جمع‌آوری زکات فرستاد و چون به مدینه بازگشت، شتری با خود داشت که حامل اموال زکات بود؛ گفت: این‌ها، اموال زکات است و این را هم به من هدیه داده‌اند. پیامبرr سخنرانی کرد و فرمود: «مَا بَالُ أَحَدکم نَسْتَعْمِلُهُ فَیَرجِعُ وَیَقُولُ: هَذَا لَکُُمْ وَهَذَا أُهْدِیَ لِی فَهَلاَ جَلَسَ فِی بَیْتِ أَبِیهِ وَأُمِّهِ فَیَنظُرَ أَیُهْدَى لَهُ أَمْ لاَ؟»([29]) یعنی: «چرا وقتی یکی از شما را (به جمع‌آوری زکات) می‌گماریم، هنگامی که از مأموریتش بازمی‌گردد، می‌گوید: این، از آن شماست و این را به من هدیه داده‌اند؟ پس چرا در خانه‌ی پدر و مادرش نمی‌نشیند تا ببیند که آیا به او هدیه می‌دهند یا نه؟»

پیامبرr راست فرموده است؛ به کارگزار یا کارمند دولت، فقط بدین سبب هدیه می‌دهند که کارمند دولت است و می‌خواهند از این طریق، کار خود را راه بیندازند؛ و گرنه، آیا واقعاً در خانه‌ی پدر و مادرش نیز به او هدیه می‌دادند؟

لذا پی می‌بریم که رشوه دادن، بسیار زشت است؛ به‌گونه‌ای که پیامبرr در میان مردم برخاست و در این‌باره سخنرانی کرد و آنان را از این عمل بازداشت؛ زیرا اگر در میان ملتی، رشوه و رشوه‌خواری رواج یابد، آن ملت نابود می‌شوند و هیچ‌کس به وظایف خود عمل نمی‌کند و حق و حقیقت را نمی‌گوید و عدالت، پایمال می‌گردد. رشوه‌دهنده و رشوه‌گیرنده، هر دو ملعون و نفرین‌شده‌اند. البته اگر کسی که رشوه می‌گیرد، فقط در قبال رشوه‌خواری کار مردم را راه بیندازد و حقشان را ادا کند، در این صورت فقط کسی که رشوه می‌گیرد، ملعون است، نه رشوه‌دهنده؛ زیرا برای رسیدن به حق خود، چاره‌ی دیگری ندارد و معذور است. متأسفانه اینک در بسیاری از کشورهای اسلامی، رشوه‌خواری رایج شده و برخی از مسؤولان بدون دریافت رشوه، کار مردم را انجام نمی‌دهند و بدین‌سان خود را در معرض هلاکت و عذاب الهی قرار می‌دهند. پناه بر الله؛ خودش، رحم کند.

هر مسؤولی وظیفه دارد در حد توانایی خود و بر پایه‌ی عدالت، حقوق هر یک از شهروندان را ادا کند.

از خطبه‌های غیرثابت یا عارضی پیامبرr می‌توان به خطبه‌ای اشاره کرد که درباره‌ی برای مالکان «بریره» ایراد نمود؛ بریره، کنیزی بود که عایشه& او را خرید و در راه خدا آزاد کرد. ماجرا از این قرار بود که مالکان بریره، فقط در صورتی حاضر بودند بریره را به عایشه& بفروشند که «ولاء»([30]) او (یعنی اموالی که پس از مرگش می‌ماند)، از آنِ آن‌ها باشد. عایشه&، این شرط را قبول نکرد و موضوع را با رسول‌خداr در میان گذاشت. رسول‌اللهr به او فرمود: «خُذِیهَا وَاشْتَرِطِی لَهُمْ الْوَلاءَ»؛ یعنی: «او را خریداری و آزاد کن و شرطشان را درباره‌ی حق ولای او بپذیر». آن‌گاه رسول‌اللهr برخاست و برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: «مَا بَالُ أقوامٍ یَشْتَرِطُونَ شُرُوطًا لَیْسَتْ فِی کِتَابِ اللَّهِ، ما کانَ مِن شرطٍ لَیْسَ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَهُوَ باطلٌ وَإِنْ کانَ مِائَةَ مَرَّةٍ، قَضاءُ اللَّهِ أَحَقُّ وَشرطُ اللَّهِ أَوْثَقُ وَإنَّمَا الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ»؛([31]) یعنی: «چرا برخی از مردم، شرط‌هایی می‌گذارند که در کتاب خدا نیست؟ هر شرطی که در کتاب الله وجود ندارد، باطل است؛ هرچند صد بار شرط بگذارند. حکم الله، سزاوارتر؛ و شرط او، محکم‌تر است و حق ولاء، از آنِ کسی‌ست که (برده را) آزاد می‌کند».

از دیگر خطبه‌های اتفاقی و غیرثابت پیامبرr می‌توان به خطبه‌ای اشاره کرد که درباره‌ی اجرای حدود و مجازات‌ها، ایراد فرمود؛ زنی از بنی‌مخزوم، کالاهایی مانند دیگ و مَشک را به‌عاریت می‌گرفت و سپس انکارش می‌کرد؛ یعنی مرتکب سرقت می‌شد. رسول‌اللهr دستور داد که دستش را قطع کنند. قریش از بابت آبروی خود، نگران شدند و از اسامه بن زید$ درخواست کردند که نزد پیامبرr سفارش کند تا این حکم را لغو نماید. رسول‌اللهr به اسامهt فرمود: «آیا درباره‌ی حکم و قانون خدا، سفارش می‌کنی؟» آن‌گاه برخاست و برای مردم سخنر‌انی نمود و فرمود: «امت‌های پیش از شما (بنی‌اسرئیل)، از آن جهت به هلاکت رسیدند که وقتی فردِ مشهور و نام‌داری در میان آن‌ها دزدی می‌کرد، او را رها می‌کردند و هرگاه فردِ ضعیفی، مرتکب سرقت می‌شد، دستش را قطع می‌نمودند». سپس سوگند یاد کرد و فرمود: «لَوْ أنَّ فَاطِمَة بنت محمد سَرَقَت لَقَطَعْتُ یَدَهَا»؛([32]) یعنی: «اگر دخترم، فاطمه دزدی کند، دستش را حتماً قطع می‌کنم». مگر این زن مخزومی، از فاطمه دختر محمد، بهتر است که به‌خاطر او، حکم الهی را اجرا نکنم؟

این هم یکی دیگر از خطبه‌های عارضی و اتفاقی رسول‌اللهr بود. پیش‌تر حدیثی بیان شد که عرباض بن ساریهt گفته است: روزی پیامبرr برای ما سخنرانی شیوایی ایراد نمود که دل‌ها از آن ترسید و از چشم‌ها اشک سرازیر شد.

لذا درمی‌یابیم که هر عالم و دعوت‌گری، باید مطابق شرایط و پیش‌آمدها، برای بیان حقیقت و طرح مسایلی که مردم بدان نیازمندند، سخنرانی کند و در مناسبت‌هایی مانند جمعه، اعیاد شرعی، استسقاء، و خورشیدگرفتگی به بیان حقایق و مسایل گوناگون بپردازد؛ زیرا رسول‌اللهr به همین شکل عمل می‌کرد و آن‌گاه که سخنرانی، به مناسبت یا به‌جا و در وقتش باشد، اثرگذاری آن بیش‌تر خواهد بود.

مؤلف/، از ابن‌عباس$ نقل کرده که باری پیامبرr برای ما سخنرانی کرد؛ این هم یکی دیگر از سخنرانی‌های عارضی و اتفاقی پیامبرr بوده است. رسول‌اللهr در این سخنرانی فرمود: «ای مردم! شما نزد الله، پابرهنه، لخت و ختنه‌نشده، برانگیخته می‌شوید»؛ یعنی همگی در میدانی هموار که هیچ پستی و بلندی و هیچ درخت و ساختمانی در آن نیست، گرد هم می‌آیید؛ میدان حشر، هموار است و اگر کسی جار بزند، همه می‌شنوند و می‌بینند.

 در روایتی آمده است که تک و تنها و بدون مال و ثروت برانگیخته می‌شوید. سپس رسول‌الله این آیه را تلاوت نمود که اللهU فرموده است:

﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ ١٠٤ [الأنبیاء: ١٠٤]        

همان‌طور که نخستین آفرینش را آغاز نمودیم، دوباره آن را تکرار می‌کنیم. وعده‌ی راستینی که بر عهده‌ی ماست. به‌طور قطع ما این کار را انجام می‌دهیم.

اللهU در این آیه، با تأکید فرموده است: ﴿وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚیعنی: «وعده‌ی راستینی که بر عهده‌ی ماست». این‌جا، جای تأکید است؛ زیرا برخی از مردم، حشر را انکار می‌کنند؛ همان‌گونه که اللهU سخنشان را بدین‌سان بیان کرده که می‌گویند:

﴿إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ ٣٧ [المؤمنون : ٣٧]     

تنها همین زندگی دنیاست که (برخی از ما) می‌میریم و (برخی نیز) زندگی می‌کنیم و پس از مرگ برانگیخته نخواهیم شد.

لذا اللهU می‌فرماید:

﴿وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ ١٠٤                                        [الأنبیاء: ١٠٤]      

وعده‌ی راستینی که بر عهده‌ی ماست. به‌طور قطع ما این کار را انجام می‌دهیم.

وقتی رسول‌اللهr خبر داد که مردم در روز قیامت لخت و برهنه حشر می‌شوند، عایشه& گفت: چقدر بد! زیرا زنان و مردان به یک‌دیگر نگاه خواهند کرد. پیامبرr فرمود: «الأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یُهِمَّهُمْ ذَلکَ»؛([33]) یعنی: «مسأله، سخت‌تر از آن است که کسی در این فکر باشد و به یک‌دیگر نگاه کنند». همان‌طور که اللهY می‌فرماید:

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ ٣٣ یَوۡمَ یَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِیهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِیهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِیهِ ٣٦ لِکُلِّ ٱمۡرِیٕٖ مِّنۡهُمۡ یَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ یُغۡنِیهِ ٣٧                                                                            [عبس : ٣٣،  ٣٧]      

پس هنگامی که آن بانگ مهیب و هولناک سر رسد؛ روزی که آدمی از برادرش فرار می‌کند، و از مادر و پدر می‌گریزد. و نیز از همسر و فرزندانش. در آن روز هر کسی گرفتاری و کاری دارد که او را به خود مشغول می‌کند.

حتی پیامبران نیز هنگام عبور از پل «صراط» دعا می‌کنند و می‌گویند: پروردگارا! ما را به‌سلامت از این‌جا عبور بده. مسأله‌ی بسیار سخت و بزرگی‌ست! از این‌رو پیامبرr فرمود: «الأَمْرُ أَشَدُّ مِنْ أَنْ یُهِمَّهُمْ ذَلکَ»؛ یعنی: «مسأله، سخت‌تر از آن است که کسی در این فکر باشد و به یک‌دیگر نگاه کنند».

در ادامه‌ی این حدیث آمده است: «نخستین کسی که پوشانده می‌شود، ابراهیمu است». این ویژگی، به معنای برتری مطلق ابراهیم خلیلu نیست؛ بلکه پیامبرمان محمد مصطفیr برترین و برگزیده‌ترین فرستاده‌ی الله متعال است و روز قیامت، سرور و آقای همه‌ی انسان‌ها خواهد بود و تنها اوست که روز قیامت، از والاترین مقام شفاعت برخوردار می‌شود. همان‌گونه که اللهU می‌فرماید:

﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩                            [الاسراء: ٧٩]        

...باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ویژه و شایسته‌ برساند.

البته الله متعال به برخی از پیامبران، ویژگی‌ها و امتیازهایی داده که به سایر پیامبران نداده است؛ به عنوان مثال در قرآن می‌خوانیم که اللهU به موسیu فرمود:

﴿قَالَ یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّی ٱصۡطَفَیۡتُکَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِی وَبِکَلَٰمِی [الأعراف: ١٤٤]    

ای موسی! من، تو را با پیام­ها و کلام خویش بر سایر مردم برگزیدم.

روشن است که بسیاری از انسان‌ها به عنوان فرستادگان الاهی مأموریت یافتند که پیام‌های الله را ابلاغ کنند؛ اما موسیu در دوران خود، پیامبر بنی‌اسرائیل بود. و همان‌طور که پیش‌تر بیان شد، الله متعال به برخی از پیامبران، ویژگی‌ها و امتیازهایی داده که به سایر پیامبران نداده است؛ اما این به معنای برتری مطلق آن‌ها نیست. چنان‌که ابراهیم خلیلu نخستین کسی‌ست که روز قیامت، پوشانیده می‌شود. و این، فضل الاهی‌ست؛ لذا بی‌معناست که کسی، درباره‌ی اختصاصِ لطف و فضل پروردگار به یکی از بندگانش، سؤال کند. همان‌طور که اللهY می‌فرماید:

﴿ذَٰلِکَ فَضۡلُ ٱللَّهِ یُؤۡتِیهِ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ ٢١   [الحدید: ٢١]      

این، فضل و لطف الله است که آن ‌را به هرکه بخواهد، می‌بخشد. و الله، دارای فضل بزرگ و بی‌کران است.

سؤال کردن درباره‌ی فضل و لطف الله، بی‌معناست؛ زیرا انسان، گاه در این‌باره به نتیجه می‌رسد و گاه نمی‌رسد. همان‌گونه که الله متعال برخی از انسان‌ها را در برخورداری از رزق و روزی یا اخلاق نیک و شایسته یا علم و دانش و یا قدرت فکری و بدنی و امثال آن، بر دیگران برتری داده است و انسان‌ها، ویژگی‌های متفاوتی دارند.

در این حدیث بدین نکته اشاره شده که مردم پس از این‌که پابرهنه و لخت و ختنه‌نشده حشر می‌شوند، پوشانیده می‌گردند؛ ولی ما از نحوه‌ی پوشاندن آن‌ها بی‌اطلاعیم؛ زیرا آن‌جا هیچ خیاط و هیچ لباسی وجود ندارد و تنها الله متعال از نحوه‌ی پوشاندن انسان‌ها در روز قیامت، آگاه است.

در این حدیث به مسأله‌ی ختنه نیز اشاره شده است. علما درباره‌ی حکم ختنه، دیدگاه‌های متفاوتی دارند؛ برخی از آن‌ها، ختنه را هم برای مردان و هم برای زنان واجب دانسته‌اند و گفته‌اند: همان‌طور که ختنه کردن پسرها، واجب است، ختنه کردن دخترها نیز واجب می‌باشد.

برخی هم گفته‌اند: ختنه، نه بر مردان واجب است و نه بر زنان؛ بلکه جزو کارهای پسندیده‌ی فطری‌ست و نه واجب.

عده‌ای هم ختنه را برای مردان، واجب و برای زنان، سنت دانسته‌اند. و همین دیدگاه، بهتر است. زیرا عدم ختنه، ممکن است باعث پیدایش التهابات و عفونت‌هایی در پسربچه‌ها شود. لذا ختنه کردن پسرها، واجب است.

پیامبرr در ادامه‌ی این حدیث فرموده است: «مردانی از امتم را می‌آورند و آن‌ها را به سوی دوزخ می‌برند. می‌گویم: پروردگارا! این‌ها، یاران من هستند. گفته می‌شود: تو، نمی‌دانی که آن‌ها پس از تو چه کردند؟» در آن هنگام پیامبرr همان سخنی را می‌گوید که بنده‌ی صالح پروردگار، یعنی عیسی بن مریمu می‌گوید؛ الله متعال، از عیسیu می‌پرسد:

﴿ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِ         [المائ‍دة: ١١٦]    

ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که جز الله، من و مادرم را معبود قرار دهید؟

نصرانی‌ها که مدعی پیروی از عیسیu هستند، عیسی و مادرش را معبود قرار داده‌اند! الله متعال، پاسخ عیسیu را چنین بیان فرموده است:

﴿قَالَ سُبۡحَٰنَکَ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَیۡسَ لِی بِحَقٍّ          [المائ‍دة: ١١٦]        

عیسی می‌گوید: تو پاک و منزهی؛ من حق ندارم چیزی بگویم که شایسته­ام نیست.

زیرا الوهیت، تنها شایسته‌ی الله، پروردگار جهانیان است. سپس می‌گوید:

﴿إِن کُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِی وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِکَۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ ١١٦ مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡۚ وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ ١١٧                                                        [المائ‍دة: ١١٦،  ١١٧]        

اگر چنین سخنی گفته باشم، تو خود از آن آگاهی. تو از آن‌چه در درون من است، آگاهی و من از اسراری که نزد توست، آگاهی ندارم. به‌راستی تو، تمام اسرار و امور غیب را می­دانی. چیزی جز دستوری که به من دادی، به آنان نگفتم؛ این‌که الله را که پروردگار من و شماست، پرستش نمایید. و تا زمانی که در میانشان بودم، مراقب و گواهشان بودم و چون مرا (از میانشان) برداشتی، خودت مراقبشان بودی و تو بر همه چیز گواهی.

روز قیامت به پیامبرr گفته می‌شود: «تو نمی‌دانی که آن‌ها پس از تو چه کردند؟» آن‌جاست که پیامبرr همانند عیسی بن مریمu می‌گوید:

﴿وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ ١١٧            [المائ‍دة: ١١٧]                                                                                                   

و تا زمانی که در میانشان بودم، مراقب و گواهشان بودم و چون مرا (از میانشان) برداشتی، خودت مراقبشان بودی و تو بر همه چیز گواهی.

سپس به پیامبرr گفته می‌شود: «آن‌ها پس از تو مرتد شدند و از دین برگشتند». لذا پیامبرr می‌فرماید: «(از حوض من) دور شوید! دور شوید».

اهل بدعت، از این حدیث چنین استدلال کرده‌اند که همه‌ی صحابه از جمله ابوبکر و عمر و عثمانy پس از رسول‌اللهr مرتد شدند و از دین برگشتند؛ اما علی و اهل بیتy مرتد نشدند!

ناگفته پیداست که این‌ها، دروغ می‌گویند و به اجماع مسلمانان، خلفای چهارگانه و عموم یاران رسول‌اللهr مرتد نشدند و تنها عده‌ای از صحرانشینان، پس از وفات رسول‌اللهr از دین برگشتند و از پرداختن زکات امتناع ورزیدند؛ چنان‌که خلیفه‌ی راشد، ابوبکر صدیقt با آنان پیکار نمود و بسیاری از آن‌ها، دوباره مسلمان شدند. اما اهل بدعت به سبب کینه‌ای که نسبت به یاران پیامبرr دارند، ظاهر این حدیث را دست‌آویزی برای اندیشه‌ی باطل خویش قرار داده‌اند؛ ولی اهل سنت و جماعت می‌گویند: این حدیث، عام است و مفهومی خاص و محدود دارد؛ و بسیاری از متون دینی، با آن‌که عام است، مفهومی خاص و محدود را می‌رساند. چنان‌که پیامبرr در این حدیث فرموده است: «می‌گویم: این‌ها یاران من هستند». یعنی همه‌ی یاران پیامبرr نیستند؛ بلکه کسانی هستند که از دین برگشتند؛ زیرا به پیامبرr گفته می‌شود: «آن‌ها، پس از تو مرتد شدند». هر منصفی می‌داند که به‌اجماع مسلمانان، خلفای راشدین و عموم یاران پیامبرr مرتد نشدند؛ وگرنه، بر چه اساسی می‌توانیم به این دین، اعتماد کنیم؟ زیرا بدگویی از صحابه و خرده‌گیری بر آن‌ها به معنای خرده‌گیری بر دین و سرزنش و نکوهش رسول‌اللهr است و این، یعنی خرده‌گیری و اعتراض بر الله، پروردگار جهانیان. کسانی که بر اصحابy خرده می‌گیرند، در حقیقت، دین و شریعت و رسول‌اللهr را زیر سؤال می‌برند و بر اللهU اعتراض می‌کنند؛ اما هیچ نمی‌فهمند و درک نمی‌کنند.

﴿صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ ١٨                                   [البقرة: ١٨]      

(در حقیقت) کَرها، گنگ­ها و کورهایی (هستند که به راه حق) باز نمی­گردند.

حال چرا بدگویی از صحابهy به معنای خرده‌گیری بر دین و بی‌اعتمادی به شریعت است؟

پاسخ: صحابهy همان کسانی هستند که دین و شریعت را به ما منتقل کرده‌اند و اگر به فرض محال، از دین برگشته و کافر شده باشند، بر چه اساسی می‌توان به دینی که از طریق آن‌ها به ما رسیده است، اعتماد کرد؟! زیرا سخن کافر و فاسق، قابل قبول نیست. همان‌طور که اللهY می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَکُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَیَّنُوٓاْ             [الحجرات: ٦]      

ای مؤمنان! اگر فاسقی برای شما خبری آورد، به‌خوبی بررسی کنید.

چنین پنداری، هم‌چنین به معنای بدگویی از رسول‌اللهr است؛ لذا اگر صحابه، این‌همه فاسق و کفرپیشه بوده‌اند، پس در این میان نقش پیامبرr چه بوده است؟ آیا این، بدگویی از رسول‌اللهr نیست؟ زیرا در روابط اجتماعی و ارزیابی‌های شخصی و فردی، نگاه می‌کنند که انسان با چه کسی هم‌نشین است. وقتی هم‌نشین انسان بد باشد، لابد خود او نیز بد است. لذا بدگویی از صحابهy به معنای بدگویی از رسول‌اللهr و حتی به معنای بدگویی از الله، پروردگار جهانیان است؛ چون مهم‌ترین رسالت و مأموریت را به مردی واگذار کرده که یارانش، این‌گونه بوده‌اند! مگر امکان دارد یاران پیامبری که گفته می‌شود برترین پیامبر است، چنین انسان‌هایی باشند و بدین‌سادگی از دین برگردند؟! از این‌رو به اعتقاد ما، چنین پنداری، تاخت و تازی بزرگ و شدید بر اصحابy است که در حقیقت، دشمنی با الله و رسول و شریعت اوست. لذا ما، همه‌ی یاران و خاندان مؤمن پیامبرr را دوست داریم و معتقدیم که آن دسته از خاندان و خویشانش که ایمان آوردند، دو حق دارند: یکی، حق ایمان و دیگری حق خویشاوندی با رسول‌اللهr. الله متعال به پیامبرش فرموده است:

﴿قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِی ٱلۡقُرۡبَىٰۗ                 [الشورى: ٢٣]        

بگو: در برابر تبلیغ قرآن، هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم؛ فقط خویشاوندی (میان من و خودتان) را رعایت کنید.

این آیه، مفهوم دیگری هم دارد؛ یعنی: تنها چیزی که از شما می‌خواهم، این است که نزدیکان من را دوست بدارید. در هر حال، این حدیث طمع اهل بدعت را برای بدگویی از صحابهy برآورده نمی‌سازد؛ زیرا فقط درباره‌ی کسانی‌ست که از دین برگشتند و کسانی که به اجماع مسلمانان بر اسلام پایداری کردند، در این حدیث نمی‌گنجند و این حدیث، درباره‌ی آن‌ها نیست؛ لذا اجماع مسلمانان بر عدم مرتد شدن صحابهy، این حدیث را خاص و محدود می‌گرداند؛ زیرا مسلمانان، اتفاق نظر دارند که صحابهy مرتد نشدند و فقط عده‌ای از قبایل و طوایف عرب از دین برگشتند و ابوبکر صدیقt با آنان جنگید و در نتیجه، بیش‌ترِ آن‌ها دوباره به اسلام بازگشتند.

***

170- الْحَادِی عَشَر: عَنْ أَبِی سعیدٍ عبدِ الله بنِ مُغَفَّلt قال: نَهَى رسولُ اللهr عَن الخَذْفِ وقال: «إِنَّهُ لا یقْتُلُ الصَّیْد، ولا یَنْکَأُ الْعَدُو، وَإِنَّهُ یَفْقَأُ الْعَیْن، ویَکْسِرُ السِّنَّ». [متفقٌ علیه]([34])

وفی روایة : أَنَّ قریباً لابْنِ مُغَفَّلٍ خَذَف، فَنَهَاهُ وقال: إِنَّ رسولَ اللهr نَهَى عن الخَذْفِ وقال: «إِنَّهَا لا تَصِیدُ صَیْداً» ثُمَّ عادَ فقال: أُحَدِّثُکَ أَنَّ رسولَ اللهr نَهَى عَنْه، ثُمَّ عُدْتَ تَخْذِف؟ لا أُکَلِّمُکَ أَبدا.

ترجمه: ابوسعید، عبدالله بن مُغَفَّلt می‌گوید: رسول‌اللهr از پرت کردن سنگ‌ریزه با انگشت نهی کرد و فرمود: «این کار، صید (= شکار) را نمی‌کشد و دشمن را از پا درنمی‌آورد؛ ولی چشم را کور می‌کند و دندان را می‌شکند».

 در روایتی آمده است: یکی از نزدیکان ابن مغفّلt، سنگ‌ریزه‌ای پرتاب کرد. ابن‌مغفلt او را از این کار بازداشت و گفت: پیامبرr از پرتاب سنگ‌ریزه منع کرده و فرمود: «با این کار نمی‌توان شکار کرد»؛ اما آن شخص، دوباره این کار را انجام داد. عبدالله بن مغفلt به او گفت: من به تو گفتم که رسول‌اللهr از این کار منع کرد، ولی تو باز هم سنگ‌ریزه پرتاب می‌کنی! هرگز با تو صحبت نمی‌کنم.

شرح

مؤلف/، حدیثی از عبدالله بن مغفلt نقل کرده که پیامبرr از پرتاب سنگ‌ریزه با انگشت منع کرد و فرمود: «این کار، صید (=شکار) را نمی‌کُشد». و در روایتی آمده است: «این کار، جانوری را شکار نمی‌کند و دشمن را از پا درنمی‌آورد؛ بلکه چشم را کور می‌نماید و دندان را می‌شکند».

منظور از «خذف» یا پرتاب سنگ‌ریزه، این است که انسان، سنگ‌ریزه‌ای را در میان انگشت «اشاره» و «شست» قرار دهد و آن را پرتاب کند. پیامبرr از این کار منع کرده و دلیلش را چنین بیان فرموده است که این کار، چشم را کور می‌کند و دندان را می‌شکند؛ اما شکار را نمی‌کُشد و دشمن را از پا درنمی‌آورد.

عبدالله بن مغفلt یکی از نزدیکانش را دید که سنگ‌ریزه پرتاب می‌کند؛ او را از این کار بازداشت و به او خبر داد که پیامبرr از پرتاب سنگ‌ریزه، منع نموده است؛ ولی پس از مدتی دوباره او را دید که سنگ‌ریزه پرتاب می‌کند. به او گفت: من به تو خبر دادم که پیامبرr از این کار، منع نموده است؛ ولی تو باز هم سنگ‌ریزه پرتاب می‌کنی. هرگز با تو صحبت نخواهم کرد. لذا با او قهر کرد؛ زیرا از کاری که پیامبرr منع کرده بود، سرپیچی نمود.

عبدالله بن عمر$ نیز با یکی از فرزندانش، قهر کرد؛ ماجرا از این قرار بود که عبدالله بن عمر$ حدیثی نقل نمود که رسول‌اللهr فرموده است: «لاَ تَمْنَعُوا إِمَاءَکم المَسَاجِدَ»؛([35]) یعنی: «زنانتان را از رفتن به مسجد منع نکنید». یکی از فرزندان عبدالله بن عمر به نام بلال، گفت: «به‌خدا سوگند که آن‌ها را از رفتن به مسجد منع می‌کنیم»؛ زیرا زن‌ها، عوض شده بودند و مانند زنان دوران پیامبرr شرایط خروج از منزل را آن‌گونه که باید، رعایت نمی‌کردند. پدرش، یعنی عبدالله بن عمر$ با شنیدن این سخن پسرش، بلال که مخالفت با حدیث پیامبرr بود، سخت برآشفت و به او دشنام گفت و فرمود: من برای تو حدیث پیامبرr را بیان می‌کنم و تو سوگند یاد می‌کنی که زنان را از رفتن به مسجد، بازمی‌داری؟ سپس تا پایان عمرش با او صحبت نکرد. لذا درمی‌یابیم که سلف صالح، سنت را گرامی می‌داشتند و سخت از آن پیروی می‌کردند.

 شاید این پرسش مطرح شود که آیا قهر کردن در چنین مواردی، واجب و یا جایز است؟ مگر رسول‌اللهr نفرموده است: «برای هیچ مؤمنی، جایز نیست که بیش از سه شبانه‌روز، با برادر مسلمانش، قهر باشد»؟

پاسخ: قهر کردن این دو صحابه و امثال آن‌ها با نزدیکانشان، تعزیری و برای تنبیه آن‌ها بوده است؛ و گرنه، در اصل، مؤمنی که گناهی انجام می‌دهد و سپس توبه می‌کند، بخشیده می‌شود. حتی کفار، اگر توبه کنند و ایمان بیاورند، الله متعال، گذشته‌ی آنان را می‌بخشد. چنان‌که می‌فرماید:

﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِن یَنتَهُواْ یُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ             [الأنفال: ٣٨]      

به کافران بگو: اگر (از کفر) باز آیند، گذشته­هایشان بخشیده می­شود.

اما چنین به‌نظر می‌رسد که این دو صحابی (عبدالله بن مغفل و عبدالله بن عمر$) به‌قصد تنبیه آن دو نفر که با فرمان پیامبرr مخالفت کردند، قهر نمودند؛ گرچه این اشتباه، از روی اجتهاد بود؛ زیرا بلال بن عبدالله بن عمر از روی اجتهاد چنین سخنی گفته بود؛ اما در هر حال، انسان نباید بدین روشنی و با چنین الفاظی با گفتار پیامبرr مخالفت کند. بهتر بود بگوید: شاید پیامبرr بدان سبب چنین اجازه‌ای به زنان داد که در آن زمان نیت‌ها، خوب و سالم بود و مردم، عمل‌کرد خوبی داشتند؛ ولی پس از پیامبرr اوضاع عوض شده است. اگر چنین سخنی می‌گفت، بهتر بود. چنان‌که ام‌المؤمنین عایشه& فرموده است: اگر پیامبرr می‌دید که زن‌ها پس از او چه می‌کنند، آن‌ها را (از رفتن به مسجد) منع می‌کرد؛([36]) همان‌طور که بنی‌اسرائیل، زنانشان را از رفتن به عبادت‌گاه بازداشتند. در هر حال، عمل کرد عبدالله بن مغفل و عبدالله بن عمر# نشان می‌دهد که باید سنت را گرامی بداریم و بی‌چون و چرا از حکم الله و رسولش اطاعت کنیم.

***

171- وعنْ عابسِ بن ربیعةَ قال: رَأَیْتُ عُمَرَ بنَ الخطابt یُقَبِّلُ الْحَجَرَ یَعْنِی الأَسْوَدَ ویَقُول: إِنی أَعْلَمُ أَنَّکَ حَجَرٌ مَا تَنْفَعُ ولا تَضُر، ولَوْلا أنِّی رأَیْتُ رسولَ اللهr یُقَبِّلُکَ ما قَبَّلْتُک. [متفقٌ علیه]([37])

ترجمه: عابس بن ربیعه می‌گوید: عمر بن خطابt را دیدم که «حجرالاسود» را بوسید و گفت: «خوب می‌دانم که تو، سنگی بیش نیستی و نفع و ضرر نمی‌رسانی؛ و اگر رسول‌اللهr را نمی‌دیدم که تو را می‌بوسید، هرگز تو را نمی‌بوسیدم».

شرح

حدیثی که مؤلف/ از عمر بن خطابt نقل نموده، در باب اهمیت پیروی از سنت و آداب آن است. عمرt خانه‌ی کعبه را طواف می‌کرد و «حجرالاسود» را می‌بوسید؛ همان‌طور که می‌دانید، حجرالاسود، سنگی‌ست که در یکی از پایه‌های خانه‌های کعبه قرار گرفته و الله متعال، بوسیدن آن را برای بندگانش مشروع قرار داده است تا بدین‌سان در برابر او، اظهار بندگی و فروتنی کنند؛ از این‌رو عمرt هنگام بوسیدن آن فرمود: «من خوب می‌دانم که تو، سنگی بیش نیستی و نفع و ضرر نمی‌رسانی». عمرt راست فرمود؛ زیرا سنگ‌ها، هیچ نفع و ضرری نمی‌رسانند و نفع و ضرر فقط به دست اللهU می‌باشد؛ همان‌طور که فرموده است:

﴿قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩ [المؤمنون : ٨٨،  ٨٩]                                                                                              

بگو: اگر می‌دانید، پادشاهی و فرمانروایی بر همه چیز، به دست کیست و کیست که امان می‌دهد و هیچ‌کس در برابرش امان نمی‌یابد؟ خواهند گفت: از آنِ الله است.

عمرt بیان کرد که تنها به‌قصد پیروی از رسول‌اللهr حجرالاسود را می‌بوسد؛ چنان‌که فرمود: «اگر رسول‌اللهr را نمی‌دیدم که تو را می‌بوسید، هرگز تو را نمی‌بوسیدم»؛ یعنی تو را فقط برای پیروی از سنت می‌بوسم؛ نه بدین‌خاطر که به نفع و فایده‌ای از سوی تو امیدوار باشم یا از تو بترسم. این کار را فقط بدین دلیل انجام می‌دهم که پیامبرr انجام داده است. تنها بخش کعبه که بوسیدن آن جایز است، حجر الاسود می‌باشد؛ البته دست کشیدن بر «رکن یمانی» جایز است؛ بدون این‌که آن را ببوسیم. در رابطه با حجرالاسود، بهتر است که با دست راست برآن دست بکشیم و آن‌گاه آن را ببوسیم و اگر بوسیدن سنگ ممکن نبود، بر آن دست می‌کشیم و دست خود را می‌بوسیم؛ و گرنه، با دست خود به سوی آن اشاره می‌کنیم و در این حالت، دست خود را نمی‌بوسیم؛ اما آن‌چه درباره‌ی «رکن یمانی» مشروعیت دارد، این است که با دست راست خود، بر آن دست می‌کشیم و آن را نمی‌بوسیم. گاه دیده می‌شود که برخی از افراد ناآگاه با دست چپ خود بر رکن یمانی دست می‌کشند؛ حال آن‌که از دست چپ فقط برای کارهایی مانند پاک کردن نجاست و امثال آن استفاده می‌شود و دست کشیدن بر رکن یمانی، تعظیم شعایر الهی‌ست؛ لذا نباید با دست چپ خود آن را استلام کنیم.

دو رکن دیگر کعبه، یعنی رکن شامی و رکن عراقی یا رکن شمال شرقی و شمال غربی را نباید بوسید و نباید دست کشید؛ زیرا این دو رکن، همان ارکان و پایه‌هایی نیستند که ابراهیم خلیلu کعبه را بر آن‌ها بنا نهاد؛ زیرا قریشیان، تصمیم گرفتند خانه‌ی کعبه را با اموال حلال خود بازسازی نمایند و بدین منظور، از اموال «ربا» استفاده نکنند. عظمت خانه‌ی الله را ببینید که حتی کافران نیز حرمتش را حفظ نمودند و برای بازسازی آن، اموال حلال و پاکیزه‌ای جمع‌آوری کردند. و چون از اموال حلال و پاکیزه‌ی خود برای بازسازی کعبه کسر آوردند و نتوانستند آن را بر روی پایه‌هایی بنا کنند که ابراهیمu پایه‌گذاری کرده بود، [شش ذراع] از قسمت شمالی کعبه را کم کردند؛ زیرا حجرالاسود در رکن جنوبی قرار دارد و از این‌رو نمی‌توانستند از ضلع جنوبی خانه، کم کنند. لذا رکن شمال شرقی و شمال غربی، بر روی پایه‌هایی که ابراهیمu بنا کرده بود، قرار نگرفت و به همین سبب نیز هیچ‌گاه رسول‌اللهr رکن شمال شرقی و شمال غربی را نبوسید و بر آن‌ها دست نکشید.

در یکی از سال‌ها، معاویهt با ابن‌عباسt مشغول طواف کعبه بود و ار کان چهارگانه یعنی حجرالاسود، رکن یمانی، شمالی و غربی را دست کشید. ابن‌عباس$ به او فرمود: چرا دو رکن شمالی (رکن شمال غربی و شمال شرقی) را دست می‌کشی، حال آن‌که پیامبرr فقط رکن یمانی و حجرالاسود را دست کشید؟ معاویهt پاسخ داد: همه جای کعبه، محترم است و باید آن را گرامی داشت. ابن‌عباس$ که از معاویهt فقیه‌تر بود، این آیه را تلاوت کرد:

﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ                        [الأحزاب: ٢١]      

به‌راستی برای شما، در رسول‌الله، الگو و سرمشقی نیکوست.

و سپس افزود: پیامبرr را ندیدم که جز دو رکن یمانی، یعنی رکن حجر و رکن یمانی، بر دیگر ارکان خانه دست بکشد. معاویهt سخن ابن‌عباس$ را تأیید کرد و از دیدگاه خود برگشت و بدین‌سان کار درست را پذیرفت و دیگر، هیچ گاه رکن شمال شرقی و شمال غربی را مسح نکرد.

این حدیث، ردی بر کسانی‌ست که کنار رکن یمانی می‌ایستند و بچه‌ای را که در آغوش دارند، مجبور می‌کنند برای تبرک، رکن یمانی را مسح کند و اگر بتوانند بر حجرالاسود نیز برای تبرک دست می‌کشند. بدون شک، این کار، بدعت است و نوعی شرک به‌شمار می‌رود؛([38]) زیرا مشروعیت دست کشیدن بر حجر و رکن یمانی، به سبب یا انگیزه‌ی این کار، بستگی دارد و دخیل کردن هر انگیزه‌ی دیگری، نامشروع و باطل است. تنها دلیل جواز دست کشیدن بر حجر و رکن یمانی، عمل رسول‌اللهr است و باید بدین اصل یا قاعده‌ی مهم توجه کنیم که هرکس، بدون دلیل شرعی یا اذن شارع، برای یک کار، دلیل‌تراشی کند، یا به عبارت دیگر، سببی وضع نماید که شارع اجازه نداده است، بدعت‌گذار به‌شمار می‌رود؛ از این‌رو باید کسانی را که مرتکب چنین اعمالی می‌شوند، نصیحت کنیم و به آن‌ها تذکر دهیم که چنین کاری، غیرمشروع و نادرست و بدعت است تا هیچ‌کس گمان نکند که سنگ، نفع و ضرر می‌رساند؛ و گرنه، ممکن است نسبت به سنگ اعتقاد پیدا کند و به بلای شرک، دچار شود.

خلاصه این‌که عمر فاروقt دلیل بوسیدن حجرالاسود را بیان کرد و فرمود: تنها برای پیروی از سنت پیامبرr، این کار را انجام می‌دهم و گرنه، خوب می‌دانم که سنگ، هیچ نفع و ضرری نمی‌رساند.

لذا درمی‌یابیم که کمال بندگی در این است که انسان، بی‌چون و چرا فرمان‌بردار اللهU باشد؛ چه سبب یا حکمت مشروعیت آن عمل را بداند و چه نداند. لذا مؤمن همین‌که فرمان الاهی را می‌شنود، می‌گوید: شنیدم و اطاعت کردم. حال اگر حکمتش را بداند، پس نورٌ علی نور؛ و اگر حکمتش را نداند، به فرمان الله و رسولش عمل کرده است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ  [الأحزاب: ٣٦] 

سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و فرستاده‌اش به کاری حکم دهند، برای آن‌ها در کارشان اختیاری باشد.

از عایشه‌ی صدیقه& پرسیدند: چرا زن، باید روزه‌هایی را که در عادت ماهیانه‌اش از دست داده، قضا یا جبران نماید، اما جبران نمازهای این دوران، بر او واجب نیست؟ عایشه& فرمود: ما دستور یافتیم که روزه‌های دوران قاعدگی را جبران کنیم، اما دستور جبران نمازهای این دوران، برای ما صادر نشد. گویا ام‌المؤمنین& بدین نکته تصریح می‌کند که مؤمن وظیفه دارد به حکم شریعت، عمل نماید؛ چه حکمت دستور شرعی را بداند و چه نداند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2970، 5580)؛ و صحیح مسلم، ش: 4772 به‌نقل از ابوهریرهt.

([2]) صحیح بخاری، ش: (1380، 6630)؛ و صحیح مسلم، ش: 1731.

([3]) صحیح بخاری، ش: (1788، 1827، 1828، 1829، 1830، 1831، 6345، 6700، 6701، 6755)؛ و صحیح مسلم، 1846، 1847، 1849، 1850) به‌نقل از تعدادی از صحابه، از جمله: ابوهریره، انس، ابوسعید، عایشه، و ابن‌عمرy.

([4]) صحیح مسلم، ش: 3084، به‌نقل از ابوهریرهt.

([5]) یعنی ایمان کاملی ندارند و از شرایط ضروری و پسندیده‌ای که مایه‌ی کمال ایمان است، برخوردار نیستند؛ گرچه از اصل ایمان، برخوردارند. البته به شرطی که این روی‌کردشان برخاسته از انکار، لجاجت، سرکشی، روی‌گردانی از اصل شریعت یا استهزا و به‌ریشخند گرفتن دین و شریعت الهی و یا برتر دانستن قوانین وضعی از احکام شرعی نباشد؛ لذا کسی که در اعتقاد، شریعت و احکام شرعی را از قوانین بشری، برتر و کامل‌تر می‌داند، اما در عمل، به‌خاطر بهانه‌هایی واهی مانند بهانه‌تراشی‌های اهل هوا و معصیت، مطابق شریعت حکم نمی‌کند، مرتکب کفر اصغر شده و با این‌که مرتکب گناه بزرگی گردیده است، کافر نیست و سلف صالح، به‌تفصیل در این‌باره سخن گفته‌اند که در کتاب‌های عقیده و تفسیر، موجود است. بنابراین، کسانی که این امر را کفر اکبر می‌دانند و معتقدند که صاحبش از اسلام، خارج است، با روش مؤمنان و سلف صالح، مخالفت کرده و راه خوارج و معتزله را در پیش گرفته‌اند. مسأله‌ای که مطرح کردیم، بر خلاف پندار جاهلان و بدعت‌گذاران، فراخوانی برای ترک احکام شرعی یا عدم حکم به قوانین دینی نیست؛ بلکه فراخوانی برای پای‌بندی به شیوه‌ی سلف صالح است که سالم‌ترین و بهترین روش می‌باشد. آیا اگر شخصی زناکاران، شراب‌خواران و رباخواران را تکفیر نکند، در امر دین، سهل‌انگاری کرده است؟! آیا مگر ترک چنین اعمالی، حکم الهی نیست؟ پس، چه فرقی می‌کند؟ الله متعال، می‌فرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَحۡکُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ یعنی: «کسانی که مطابق احکامی که الله نازل نموده، حکم نکنند، کافرند». این مسأله به‌تفصیل در سخنان صحابه و تابعینy آمده است. چنان‌که عبدالرزاق در تفسیر خود (1/191) آورده است: معمر از ابن‌طاوس از پدرش نقل کرده که ابن عباسt درباره‌ی این فرموده‌ی الاهی فرموده است: منظور، کفر اکبر یا کفری نیست که آنان را از اسلام، خارج کند. سند این روایت، صحیح است. شیخ علی حسن عبدالحمید حفظه‌الله، در کتاب «القول المأمون» به ذکر سایر طرق این روایت پرداخته و در روایت دیگری آمده که طاوس می‌گوید: از ابن‌عباسt پرسیدم: آیا هرکس، مطابق حکم الله، حکم نکند، کافر است؟ فرمود: «او، به آن حکم، کفر ورزیده و کفرش، مانند کفر کسی نیست که به الله، و فرشتگان، و کتاب‌ها و فرستادگان اللهU و به آخرت، کفر ورزیده است». سراغ نداریم که هیچ‌یک از صحابه و سلف صالحy با برداشت ابن‌عباس$ از این آیه مخالفت کرده باشد و این، حجت به‌شمار می‌رود؛ زیرا اصوالی‌ها گفته‌اند: وقتی یک صحابی، سخنی بگوید و سایر صحابه با او مخالفت نکنند، این، نوعی اجماع به نام «اجماع سکوتی» است که بنا بر دیدگاه جمهور، حجت می‌باشد. دیدگاه ابن‌عباس$ با دعایی که پیامبرr در حقش نمود، تقویت می‌شود؛ زیرا پیامبرr برای ابن‌عباس$ دعا کرد که اللهU به او دانش و بینش دینی و قدرت برداشت دقیق مسایل را عنایت کند. و همان‌طور که در روایت صحیح آمده است، عمر بن خطابt در تفسیر سوره‌ی «نصر» دیدگاه تفسیری ابن‌عباس$ را بر دیدگاه بزرگان بدر، ترجیح داد. شیخ خالد العنبری حفظه‌الله در کتاب «الحکم بغیر ما أنزل الله وأصول التکفیر فی الکتاب والسنة وأقوال سلف الأمة» به‌خوبی و با دلایلی قوی، شبهات تکفیری‌ها را پاسخ گفته است و سخنانی از سلف رحمهم‌الله ذکر کرده که بیان‌گر اتفاق نظر آن‌ها درباره‌ی تفسیر آیه‌ی 44 سوره‌ی «مائده» می‌باشد که خلاصه‌اش از این قرار است: حکم کردن بر خلاف احکامی که الله نازل کرده، اگر برخاسته از انکار احکام الهی و یا اعتقاد قلبی به جایز بودن چنین عملی نباشد، یکی از گناهان کبیره به‌شمار می‌رود و صاحبش از دایره‌ی اسلام، خارج نیست؛ گرچه بر لبه‌ی اسلام قرار دارد و ممکن است به پرتگاه کفر سقوط کند. حکم چنین عملی، مانند سایر معاصی‌ست؛ مثل این‌که کسی، با اعتقاد قلبی، به زبان بگوید که زنا، حلال است و اشکالی ندارد؛ روشن است که چنین کسی، دچار کفر اکبر شده و حتی اگر مرتکب زنا نشود، از دایره‌ی اسلام، خارج است. ناگفته نماند که این، حکمی مطلق است و تکفیر شخص معینی، چنین ایجاب می‌کند که شرایط تکفیر در او یافت شود و هیچ مانعی برای عدم تکفیر وی، وجود نداشته باشد و این، چیزی نیست که عموم مردم بدان بپردازند؛ بلکه جزو وظایف علمای توانمند امت است. در این‌باره می‌توانید به دو کتاب دیگر شیخ حسن عبدالحمید مراجعه کنید که در این موضوع، مفید است: «التحذیر من فتنة التکفیر» و «صیحة نذیر من فتنة التکفیر».

([6]) سخن شیخ/ در این‌جا، سخنی اجمالی و مطلق است و باید در کنار آن، به سایر سخنانش در فتواها و دیگر کتاب‌هایش توجه کنیم. وی، در تعلیقش بر سخن دو شیخ بزرگوار، آلبانی و عبدالعزیز رحمهما‌الله درباره‌ی حکم‌رانی با قوانین غیر الهی یا قوانین مخالف با شریعت، می‌گوید: «آن‌چه از سخن این دو عالم برداشت می‌شود، این است که هرکس، بر اساس قوانین غیر الهی و مخالف با شریعت حکم کند، در صورتی کافر است که چنین عملی را جایز بداند و هرکس با اعتقاد به معصیت بودن این عمل، چنین روی‌کردی داشته باشد، کافر نیست؛ زیرا این عمل حرام را حلال ندانسته و ممکن است روی‌کرد نادرست وی در این زمینه، از روی ترس یا عجز و ناتوانی و امثال آن باشد. از این‌رو آیه‌های سه‌گانه‌ی سوره‌ی «مائده» در این باره، بیان‌گر سه وضعیت هستند:

1.       کسی که دین و شریعت الله را کنار بگذارد و مطابق قوانینی حکم کند که الله متعال نازل نکرده، کافر است و از دایره‌ی اسلام، خارج می‌باشد. زیرا او، خود را در جایگاه قانون‌گذار، با اللهU شریک ساخته و نسبت به شریعت الهی، اظهار بی‌رغبتی کرده است.

2.       کسی که به‌خاطر هوای نفس یا از روی ترس و امثال آن، بر خلاف شریعت الله حکم کند، کافر نیست؛ (بلکه فاسق است).

3.       کسی که از روی ظلم و ستم حکم می‌کند؛ مثلاً برای انتقام از شخصی، بر خلاف شریعت الهی، حکم ظالمانه‌ای صادر می‌نماید، ظالم است، نه کافر. لذا هر یک از این ویژگی‌های سه‌گانه‌‌ی (کفر، فسق و ظلم)، متناسب با موقعیت یا وضعیت حکم‌کننده، می‌باشد».

این‌جاست که باید به ریشه‌یابی دلایل و علت‌هایی بپردازیم که درباره‌ی مفاهیم شرعی در کلام سلف آمده است تا هر مفهومی را در جایگاه آن قرار دهیم. ابن‌العربی/ در تفسیرش، «احکام القرآن» (2/624) در این‌باره، به نیکی سخن گفته است؛ وی، می‌گوید: «اگر حکم خودساخته‌ی خود را از سوی الله بداند، در حقیقت، مرتکب عملی شده که کفر است؛ اما اگر از روی هوا و هوس، بر خلاف شریعت حکم کند، عملش گناهی محسوب می‌شود که به اعتقاد اهل سنت، حکم سایر گناهان را دارد و ممکن است بخشیده شود». این دیدگاه، مطابق سبب نزول آیه‌ی حُکم در سوره‌ی مائده می‌باشد. چنان‌که بخاری (6336) و مسلم (3211) روایت کرده‌اند: این آیه، درباره‌ی دو یهودی نازل شد که زنا کرده بودند و چون رسول‌اللهr از یهودیان درباره‌ی حکم الهی در تورات، درباره‌ی زنا سؤال کرد، گفتند: آنان را رسوا می‌کنیم و شلاق می‌زنیم. عبدالله بن سلامt گفت: دروغ می‌گویید؛ در این‌‌باره در تورات، حکم «رجم» (سنگ‌سار) آمده است. لذا تورات را آوردند و سعی کردند آیه‌ی رجم را در تورات کتمان کنند؛ لذا این، عوض کردن حکم الهی‌ست و کفر، به‌شمار می‌رود؛ یعنی کسی که حکمی خودساخته را از سوی الله بداند، کافر است؛ اما اگر کسی، حکم الهی را ترک کند و به جای آن، حکم دیگری صادر نماید و مدعی نباشد که این حکم، از سوی خداست، در این صورت باید به شرح و توضیحی که در کلام سلف آمده و پیش‌تر بیان شد، مراجعه کنیم و چنین شخصی، شریعت را تغییر نداده است. برای تفصیل بیش‌تر، نک: تفسیر احکام القرآن، از جصاص (2/439)، فتح الباری (13/129) و فتاوی ابوالعباس حرانی (7/312).

([7]) ناگفته نماند که منظور شیخ/، از این‌که گفته است: «اگر از روی عمد باشد»، این است که حاکم، حکم به خلاف شرع را جایز بداند و به عدم صلاحیت و کارآمدی شریعت و احکام شرعی، معتقد باشد؛ اما اگر حکم به خلاف شرع، برآمده از جاه‌طلبی یا از دست دادن ریاست و مال و ثروت باشد، گناه کبیره محسوب می‌شود و «کفر اکبر» نیست.

([8]) صحیح است؛ روایت: احمد در مسندش (4/130)، ابوداود (4604)، طبرانی در الکبیر (20/283)، و مسند شامیین (1061)، و ابن عبدالبر در التمهید (1/149) و اشیب در جزء خود (50) از طریق حریز بن عثمان از عبدالرحمن بن ابی‌عوف از مقدام بن معدی کرب به صورت مرفوع. عجلی، عبدالرحمن را «ثقه» دانسته و ابن‌حبان نیز او را در الثقات ذکر کرده است؛ ابن‌ابی‌حاتم در الجرح والتعدیل (202-274) او را نام بدون جرح و تعدیل، نام برده است؛ البته بنا بر شرطی که در مقدمه‌اش (1/9) ذکر کرده، ثقه، به‌شمار می‌رود. به گفته‌ی ابوداود، همه‌ی شیوخ حریز، ثقه هستند. لذا حافظ در التقریب، او را به‌درستی، ثقه دانسته است. حسن بن جابر نیز از او متابعت کرده‌اند؛ نک: ترمذی(2664)، دارمی(586) ابن‌ماجه (12)، احمد در مسندش(4/132) و....حسن، حداقل، صدوق است. و حدیث، شواهد دیگری هم دارد.

([9]) بنا بر روایت بخاری آن دو نفر، ابوجهل و عبدالله بن ابی‌امیه بودند. [مترجم]

([10]) صحیح بخاری، ش: (3884، 4772، 6681) به‌نقل از مسیب بن حزن مخزومیt.

([11]) صحیح بخاری، ش: (3885، 6564) و مسلم، ش: 210 به‌نقل از ابوسعید خدریt.

([12]) صحیح بخاری، ش: (3883، 6208) و مسلم، ش:209 به‌نقل از عباس بن عبدالمطلبt.

([13]) صحیح بخاری، ش: 7288؛ و صحیح مسلم، ش:1337.

([14]) صحیح بخاری، ش:7288؛ و صحیح مسلم، ش: 1337 به‌نقل از ابوهریرهt.

([15]) السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: 937؛ صحیح الجامع، ش: 2549؛ و إرواء الغلیل، ش: 2455، و...

([16]) صحیح بخاری، ش: (4340، 7145، 7257) و مسلم، ش: 1840 به‌نقل از علی بن ابی‌طالبt.

([17]) صحیح بخاری، ش: 2794.

([18]) صحیح بخاری، ش: (3017، 6922) به‌نقل از ابن‌عباس$.

([19]) نک: صحیح بخاری، ش: 924، 1129) و مسلم، ش: 761 به‌نقل از ام‌المؤمنین عایشه&.

([20]) صحیح بخاری، ش:7280.

([21]) صحیح مسلم، ش: 2021.

([22]) صحیح بخاری، ش: 717؛ و صحیح مسلم، ش: 436.

([23]) صحیح بخاری، ش: 6294؛ و صحیح مسلم، ش:2016.

([24]) صحیح بخاری، ش: 79؛ و صحیح مسلم، ش:2282.

([25]) اهل بدعت نیز در این دسته می‌گنجند.

([26]) صحیح مسلم، ش: 2285.

([27]) صحیح مسلم، ش:2033.

([28]) صحیح بخاری، ش: 3349 و چند جای دیگر؛ و صحیح مسلم، ش: 2860.

([29]) صحیح بخاری، ش: (2597، 7174، 7179) و صحیح مسلم، ش: 7174 به‌نقل از ابوحمید ساعدیt.

([30]) ولاء، همان اموالی بود که پس از مرگِ برده‌ی آزادشده از او برجا می‌ماند و عرب‌ها، پیش از فرمان رسول‌اللهr، عادت داشتند که آن را از آن خود یا وارثان خویش می‌دانستند. (مترجم)

([31]) صحیح بخاری، ش: (2168، 2563، 2729)؛ و صحیح مسلم، ش: 1504 به‌نقل از ام‌المؤمنین عایشه&.

([32]) صحیح بخاری، ش: (3453، 3965، 6290)؛ و مسلم، ش: (3196، 3197).

([33]) صحیح بخاری، ش: 6527 و مسلم، ش: 2895 به نقل از ام‌المؤمنین عایشه&.

([34]) صحیح بخاری، ش: 6220؛ و صحیح مسم، ش: 1954.

([35]) صحیح بخاری، ش: 900؛ و صحیح مسلم، ش: 422 به‌نقل از ابن‌عمرt.

([36]) صحیح بخاری، ش: 869؛ و صحیح مسلم، ش: 445 به‌نقل از ام‌المؤمنین عایشه&.

([37]) صحیح بخاری، ش: 1597؛ و صحیح مسلم، ش: 1270.

([38]) وقتی دست کشیدن بر رکن یمانی به‌قصد تبرک، بدعت است، پس حکم دست کشیدن بر مزارها و قبرها چگونه می‌باشد؟ شکی نیست که به مراتب خیلی بدتر است.

15- باب: مداومت و پای‌بندی بر اعمال

15- باب: مداومت و پای‌بندی بر اعمال

 الله متعال می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ                                                                           

                                                                                           [الحدید: ١٦]        

آیا برای مؤمنان، آن‌ زمان نرسیده که دل‌هایشان برای یاد الله و آن‌چه از حق نازل شده، نرم شود و مانند کسانی نباشند که پیش‌تر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دل‌هایشان سخت گشت.

و می‌فرماید:

﴿وَقَفَّیۡنَا بِعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِیلَۖ وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَاۖ                              [الحدید: ٢٧]      

و سپس عیسی پسر مریم را فرستادیم و به او انجیل دادیم و در دل کسانی ‌که از او پیروی نمودند، مهربانی و بخشایش و گوشه‌نشینی (و رهبانیتی) نهادیم که خود پدید آورده بودند و ما آن را بر آن‌ها فرض نساختیم. بلکه آنان، آن ‌را در جستجوی رضایت الله پدید آوردند؛ ولی آن ‌را چنان‌که باید رعایت نکردند.

و می‌فرماید:

﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّتِی نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٍ أَنکَٰثٗا           [النحل: ٩٢]      

مانند آن زنی نباشید که نخ‌های تابیده‌اش را پس از تابیدن محکم، باز می‌کرد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿وَٱعۡبُدۡ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأۡتِیَکَ ٱلۡیَقِینُ ٩٩                                     [الحجر: ٩٩]        

و تا زمانی که مرگت فرا رسد، پروردگارت را عبادت و پرستش کن.

و اما یکی از احادیثی که در این باب، آمده، حدیث عایشه& می‌باشد که در باب پیشین ذکر شد و در آن آمده است: «وکَانَ أَحَبُّ الدِّینِ إِلَیْهِ ما داوَمَ صَاحِبُهُ علَیْهِ»؛([1]) یعنی: «بهترین عمل نزد الله، عملی‌ست که صاحبش بر آن مداومت کند».

شرح

مؤلف/ بابی به نام «مداومت و پای‌بندی بر اعمال نیک» گشوده است؛ وی، در باب پیشین به موضوع میانه‌روی در عبادت و ضرورت پیروی از روش پیامبرr در همه‌ی اعمال پرداخت و سپس این باب را گشوده است که درباره‌ی مداومت بر اعمال نیک می‌باشد؛ زیرا بسیاری از مردم، ابتدا عمل نیکی را با حرارت و نشاط آغاز می‌کنند و برای انجام آن می‌کوشند، اما پس از مدتی خسته می‌شوند و از انجام آن، سهل‌انگاری می‌نمایند. این امر، در جوانان به‌کثرت مشاهده می‌شود؛ زیرا بسیاری از جوانان، یا در کارها عجله می‌کنند و یا خیلی بی‌خیالند. علتش، این است که بیش‌تر کارهایشان را از روی احساس و بدون فکر و اندیشه انجام می‌دهند. لذا گاه مشاهده می‌شود که جوانی، با ذوق و شوق فراوان، عبادتی را آغاز می‌کند و پس از مدتی، سستی و تنبلی می‌ورزد و از انجام آن کار، بازمی‌ماند؛ از این‌رو همان‌طور که مؤلف/ یادآوری کرده، چه خوبست که انسان، در عبادت، میانه‌رو باشد و بر آن، مداومت کند؛ زیرا پای‌بندی و مداومت بر اعمال نیک، بیان‌گر علاقه و رغبت انسان به کارهای شایسته است و بهترین عمل نزد الله، عملی‌ست که صاحبش بر آن مداومت نماید.

مؤلف/ چند آیه در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که اللهU می‌فرماید:

﴿وَجَعَلۡنَا فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَایَتِهَاۖ                                                                                        [الحدید: ٢٧]        

و به عیسی انجیل دادیم و در دل کسانی ‌که از او پیروی نمودند، مهربانی و بخشایش و گوشه‌نشینی (و رهبانیتی) نهادیم که خود پدید آورده بودند و ما آن را بر آن‌ها فرض نساختیم. بلکه آنان، آن ‌را در جستجوی رضایت الله پدید آوردند؛ ولی آن ‌را چنان‌که باید رعایت نکردند.

یعنی گوشه‌نشینی و رهبانیت خودساخته را ترک نمودند. هم‌چنین الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ            [الحدید: ١٦]       

و مانند کسانی نباشند که پیش‌تر به آنان کتاب داده شد و زمان بر آنان طولانی گذشت و دل‌هایشان سخت گشت.

یعنی با طولانی شدن زمان، اعمال نیک را بر خویش دشوار پنداشتند و ترکش کردند. به‌هر حال، باید بر کارهای نیک مداومت و پای‌بندی داشته باشیم و در انجام آن‌ها تنبلی و سهل‌انگاری نکنیم و وقتی به کار نیکی می‌پردازیم، آن را به سرانجام برسانیم. همان‌گونه که مداومت بر عبادت‌ها، مهم می‌باشد، ادامه دادنِ سایر کارها نیز دارای اهمیت است و انسان نباید هردمبیل‌مزاج باشد و هر دم و ساعت، رنگ و فکر، عوض کند؛ بلکه باید ثبوت فکری و عملی داشته باشد؛ البته تا زمانی که نادرست بودن فکر یا عملش، نمایان نشود و همین‌که دریافت اندیشه یا رفتارش درست نیست، ترکش نماید و بر آن پافشاری نکند. ثبوت فکری و عملی، با رعایت شرط مذکور، بیان‌گر ثبوت و پختگی شخصیت انسان است و نشان می‌دهد که آدمِ پخته و آگاه، می‌داند که قدمش را کجا بگذارد یا نگذارد؛ یعنی به هر کاری که دست می‌زند یا هر اقدامی که می‌کند، از روی شناخت و آگاهی است. برخی از مردم بدین نکته توجه نمی‌کنند و امروز، اندیشه‌ای دارند و فردا، دیدگاهی دیگر؛ و بدین‌سان وقتشان را ضایع می‌کنند و هیچ‌گاه آرام و قرار ندارند؛ از این‌رو روایت می‌شود که عمر بن خطابt فرموده است: «هرکس توفیق کار نیک و خجسته‌ای پیدا کرد، باید بر آن مداومت کند». سخن بزرگی‌ست؛ یعنی هرگاه کار نیک و شایسته‌ای را آغاز کردی، خود را به انجام آن، مُلزَم کن و با جدیت، آن را به انجام برسان؛ نه این‌که مانند یک سرگرمی، گاه انجامش دهی و گاه، ترکش کنی و بدون این‌که چیزی بسازی یا نتیجه‌ای بگیری، وقت خود را ضایع کنی؛ از الله متعال درخواست می‌کنم که همه‌ی ما را بر حق و حقیقت، ثابت و استوار بگرداند و ما را در جرگه‌ی دعوت‌گران حق و یاوران حقیقت، قرار دهد.

***

157- وعن عمرَ بن الخطابt قال: قال رسول اللهr: «منْ نَامَ عَنْ حِزْبِهِ مِنَ اللَّیْل، أَو عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ فَقَرأَه ما بینَ صلاةِ الْفَجِر وَصلاةِ الظهر، کُتب لَهُ کأَنَّما قرأَهُ مِن اللَّیْلِ». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: عمر بن خطابt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر کس از خواندن بخشی از قرآن که در شب تلاوت می‌کرده یا از قرائت قسمتی از آن، به سبب غلبه‌ی خواب باز بماند و در فاصله‌ی نماز صبح تا ظهر، آن را بخواند، گویا آن را در شب خوانده است و پاداش آن، به او می‌رسد».

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از امیر مؤمنان، عمر بن خطابt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «هر کس از خواندن بخشی از قرآن که در شب تلاوت می‌کرده یا از قرائت قسمتی از آن، به سبب غلبه‌ی خواب باز بماند و در فاصله‌ی نماز صبح تا ظهر، آن را بخواند، گویا آن را در شب خوانده است و پاداش آن، به او می‌رسد»؛ یعنی: گویا آن را در نماز شب خویش، خوانده است.

این حدیث نشان می‌دهد که وقتی انسان، عبادتی را آغاز کرد، باید بر آن مداومت و پای‌بندی کند؛ اگرچه پس از پایان وقتش باشد.

واژه‌ی «حزب» که در حدیث ذکر شده، به معنای بخش یا قسمتی از هر چیزی‌ست؛ از جمله احزاب قرآن و نیز دسته‌ها و طوایف یا گروه‌های انسانی. به‌هر حال اگر کسی عادت داشته باشد که بخشی از قرآن را در نماز شب تلاوت کند، اما به سبب غلبه‌ی خواب، از قرائت همه یا قسمتی از آن باز بماند و در فاصله‌ی نماز صبح تا ظهر، جبرانش نماید، مثلِ این است که آن را در نماز شب، خوانده است. ناگفته نماند که اگر تلاوتش در نماز وتر بوده، قضای آن را به صورت زوج، به‌جا می‌آورد؛ یعنی یک رکعت بر تعداد رکعت‌های وترش می‌افزاید و اگر سه رکعت، وتر می‌خوانده، در روز باید چهار رکعت بخواند و اگر به خواندن پنج رکعت وتر، عادت داشته، قضای آن را شش رکعت بخواند و اگر وترش، هفت رکعتی بوده، قضایش، هشت رکعتی‌ست؛ بدین دلیل که عایشه& می‌گوید: وقتی پیامبرr به سبب غلبه‌ی خواب یا بیماری، از نماز شب بازمی‌ماند، در روز، دوازده رکعت می‌خواند.

در حدیث عمرt قید شده که قضای آن را در فاصله‌ی نماز صبح تا ظهر، ادا کند؛ اما احادیث دیگری وجود دارد که نشان می‌دهد پس از نماز صبح تا طلوع خورشید و بالا آمدن آن، به‌اندازه‌ی یک نیزه، نباید نماز خواند و بدین‌سان حدیثی که ذکر کردیم، قیدی برای حدیث عمرt به شمار می‌رود که بیان شد؛ یعنی زمان جبران، از بالا آمدن خورشید به‌اندازه‌ی یک نیزه، آغاز می‌شود و تا ظهر ادامه دارد. برخی از علما گفته‌اند: این حدیث، قید و شرطی ندارد و انسان هر زمان که به‌یادش بیاید، باید قضای آن را ادا کند؛ زیرا پیامبرr بدون هیچ قید و شرطی فرموده است: «مَنْ نَامَ عَنْ صَلاةٍ أَوْ نَسِیَهَا فَلْیُصَلِّهَا إذَا ذَکَرَهَا، لا کَفَّارةَ لَهُ إلاّ ذلک»؛([3]) یعنی: «هرکس، از نمازی خواب ماند یا آن را فراموش کرد، هرگاه به‌یادش آمد، بخواند و کفاره‌ی دیگری ندارد».

از حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده است، چنین برداشت می‌شود که انسان باید بر کارهای نیک، مداومت و پای‌بندی نماید و در صورت امکان، قضای عملی را که فراموش می‌کند، به‌جای آورد و اگر امکان جبران آن وجود نداشت، روشن است که قضای آن، از او ساقط می‌شود؛ مانند سنت «تحیة المسجد»؛ اگر کسی وارد مسجد شد و فراموش کرد که این دو رکعت سنت را بخواند و مدت زیادی گذشت، دیگر جبران ندارد؛ زیرا سنت بودن این نماز، مقید به سبب است؛ یعنی سببش، ورود به مسجد می‌باشد و وقتی تأخیر شود، دیگر، سنت نیست. حکمِ هر عملی که مقید به سبب می‌باشد، یعنی سبب مشخصی دارد، همین است و هرگاه سببش برداشته شود، جبران یا قضایی ندارد، مگر آن‌که عمل واجبی مانند نمازهای پنج‌گانه باشد؛ البته هر عملی که مقید به زمان یا وقت مشخصی‌ست، جبران دارد؛ مانند نماز‌های سنت که اگر کسی، فراموش کرد و پس از پایان وقت به‌یادش آمد، قضای آن را به‌جا می‌آورد؛ زیرا این عمل، از پیامبرr ثابت شده است.

هم‌چنین اگر انسان، روزه‌ی «ایام بیض» یعنی سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه را از دست بدهد، پس از آن، می‌تواند جبرانش کند؛ گرچه روزه‌ی سه روز در ماه در ابتدا یا در وسط یا در پایان ماه درست می‌باشد، اما بهتر است که در سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه باشد.

***

158- وعن عبدِ الله بنِ عمرو بنِ العاص$ قال: قال لی رسولُ اللهr: «یَا عبْدَ الله! لا تَکُنْ مِثلْ فُلانٍ، کَانَ یقُومُ اللَّیْلَ فَتَرکَ قِیامَ اللَّیْلَ». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «ای عبدالله! مانندِ فلانی نباش که نماز شب می‌خوانْد، ولی پس از مدتی آن را ترک کرد».

159- وعن عائشةَ& قالَت: کان رسولُ اللهr إذَا فَاتَتْهُ الصَّلاةُ مِنْ اللَّیْلِ مِنْ وجعٍ أَوْ غیْرِه، صلَّى مِنَ النَّهَارِ ثنْتَى عشْرَةَ رکعةً. [روایت مسلم]([5])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: وقتی پیامبرr به سبب بیماری یا به هر علت دیگری، از نماز شب بازمی‌ماند، در روز، دوازده رکعت می‌خواند.

شرح

مؤلف/، از عبدالله بن عمرو بن عاص$ روایت کرده است که پیامبرr به او فرمود: «ای عبدالله! مانندِ فلانی نباش که نماز شب می‌خواند، ولی پس از مدتی آن را ترک کرد». مؤلف، این حدیث را در باب مداومت و پای‌بندی بر اعمال نیک ذکر کرده است.

پیامبرr در این حدیث، عبدالله بن عمرو$ را نصیحت نمود که مانند فلان‌کس نباشد و نامی از آن شخص نبرد؛ و این، سه احتمال دارد: یا پیامبرr نام آن شخص را ذکر نکرده، یا عبدالله بن عمروt از ذکر نام وی خودداری نموده تا راویان، او را نشناسند؛ یا شاید هم راویِ پس از عبدالله بن عمروt، نام آن شخص را در ابهام گذاشته است. در هر صورت، مهم این است که در چنین مسایلی، باید اصل قضیه را مد نظر قرار دهیم و از ذکر نام اشخاص، خودداری کنیم. روش پیامبرr نیز همین‌گونه بود که وقتی می‌خواست از کاری منع کند، نام کسی را ذکر نمی‌کرد؛ بلکه می‌فرمود: «چرا برخی‌ها، چنین و چنان می‌کنند؟» و با چنین عباراتی از آن کار، بازمی‌داشت.

خودداری از ذکر نام شخص، دو فایده‌ی بزرگ دارد:

اول: حفظ آبروی آن شخص.

و دوم: ممکن است آن شخص، تغییر رویه دهد و رفتارش، خوب شود؛ لذا دیگر سزاوار این نخواهد بود که از او، به بدی یاد شود؛ زیرا قلب‌ها، در دست اللهU می‌باشد. به عنوان مثال: به شخصی می‌گویید: مثلِ فلانی نباش که شراب می‌خورد یا زنا یا دزدی می‌کند. اگر نامِ این فرد را ذکر کنید، ممکن است پس از مدتی اصلاح شود و دست از چنین گناهانی بردارد و به اطاعت و عبادت الله بپردازد؛ آیا حال سزوار سخنانی که درباره‌اش گفته‌اید، می‌باشد؟ لذا در چنین مواردی، باید از ذکر نام اشخاص خودداری کنیم؛ زیرا از یک‌سو آبرویش را حفظ نموده‌ایم و از سوی دیگر، ممکن است، عوض شود و رفتار نیکی در پیش بگیرد.

پیامبرr فرمود: «فلانی، نماز شب می‌خواند؛ ولی پس از مدتی آن را ترک کرد». این، هشداری‌ست به انسان که وقتی عمل نیکی را آغاز می‌کند، نباید آن را پس از مدتی ترک نماید؛ زیرا چنین کاری، بیان‌گر بی‌رغبتی و روی‌گردانی انسان از خیر و نیکی‌ست و این، خیلی خطرناک است. البته اگر انسان، عمل نیکی را به سبب عذر، ترک کند و قضای آن را به‌جا آورد یا در صورتی که امکان جبران آن وجود نداشته باشد، الله متعال از او درمی‌گذرد؛ زیرا در حدیث صحیحی از پیامبرr ثابت شده که «هرگاه بنده‌ای، بیمار شود یا به مسافرت برود، پاداش اعمالی که در زمان صحت و اقامت انجام می‌داده است، به او می‌رسد». هم‌چنین اگر آن را به سبب عذر، ترک کرده، باید قضایش را ادا کند.

و در حدیث& که مؤلف/ ذکر کرده، آمده است: وقتی پیامبرr به سبب بیماری یا به هر علت دیگری، از نماز شب بازمی‌ماند، در روز، دوازده رکعت می‌خواند؛ زیرا پیامبرr نماز شبش را به صورت «وتر» و یازده رکعت می‌خواند و اگر به سبب غلبه‌ی خواب یا به هر دلیلی، از نماز وتر یا نماز شبش بازمی‌ماند، برای جبرانش، در روز دوازده رکعت می‌خواند؛ یعنی قضای آن را به صورت زوج به‌جا می‌آورد؛ لذا برای جبران نماز وتر، باید یک رکعت بر تعداد رکعت‌های وتر افزود؛ از این‌رو اگر کسی سه رکعت، وتر می‌خوانده، در روز باید چهار رکعت بخواند و اگر به خواندن پنج رکعت وتر عادت داشته است، قضای آن را شش رکعت بخواند و اگر وترش، هفت رکعتی بوده، قضایش، هشت رکعتی‌ست و اگر نُه رکعت وتر می‌خواند، باید برای جبرانش در روز، ده رکعت بخواند و چنان‌که وترش، یازده رکعت بوده است، قضایش دوازده رکعت خواهد بود. همان‌طور که پیامبرr به همین شکل، عمل می‌کرد.

از این حدیث چنین برداشت می‌شود که عبادت‌هایی که وقت یا زمان مشخصی دارند، در صورتی که به سبب عذری فوت شوند، باید قضای آن را به جا آوریم؛ اما هر عملی که سبب مشخصی دارد، حکمش این است که هرگاه سببش برداشته شود، جبران یا قضایی ندارد؛ مانند سنت وضو. مثلاً اگر کسی وضو گرفت و فراموش کرد که دو رکعت سنت وضو بخواند و مدت زیادی گذشت، این دو رکعت از او ساقط می‌شود. و مانند سنت «تحیةالمسجد»؛ اگر کسی، وارد مسجد شد و فراموش کرد که این دو رکعت سنت را بخواند و مدت زیادی گذشت، دیگر جبران ندارد؛ زیرا سنت بودن این نماز، مقید به سبب است؛ یعنی سببش، ورود به مسجد می‌باشد و وقتی تأخیر شود، دیگر، سنت نیست و ساقط می‌گردد.

***

 




([1]) نک: حدیث شماره‌ی 146 همین کتاب.

([2]) صحیح مسلم، ش: 747.

([3]) صحیح بخاری، ش: 562؛ و صحیح مسلم، ش: 1102 به‌نقل از انس بن مالکt.

([4]) صحیح بخاری، 1152؛ و صحیح مسلم، ش: 1159.

([5]) صحیح مسلم، ش: 746.

14- باب: میانه‌روی در عبادت

14- باب: میانه‌روی در عبادت

الله متعال می‌فرماید:

﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢                           [طه: ١،  ٢]      

طا، ها. قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.

و می‌فرماید:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ                    [البقرة: ١٨٥]        

الله برای شما آسانی می­خواهد، نه سختی و دشواری.

شرح

مؤلف/ در باب گذشته ذکر نمود که راه‌های خیر و نیکی، فراوان است و حال، این نکته را یادآوری می‌کند که انسان باید در عبادت، میانه‌روی نماید و از این‌رو بابی به نام «میانه‌روی در عبادت» گشوده است. میانه‌روی، یعنی پرهیز از افراط و تفریط؛ این، همان خصلت ارزشمندی‌ست که انسان باید در همه حال رعایت کند تا میانه‌رو و به‌دور از افراط و تفریط باشد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا ٦٧ [الفرقان: ٦٧]   

و آنان که چون انفاق مى‏کنند، زیاده‏روى نمى‏نمایند و بخل نمى‏ورزند، و انفاقشان‏ همواره میان این دو حالت، در حدّ اعتدال است.

انسان در طاعت و عبادتش نیز باید اعتدال و میانه‌روی را رعایت کند و دوری از افراط و تفریط در عبادت، بر انسان، واجب است؛ لذا خودت را با انجام کارها یا عبادت‌هایی که از توان تو خارج است، در رنج و مشقت مینداز. پیامبرr اطلاع یافت که سه نفر تصمیم گرفته‌اند که سخت در عبادت بکوشند؛ یکی از آن‌ها تصمیم گرفت که هرگز ازدواج نکند؛ دومی گفت: تمام عمر روزه می‌گیرم و یک روز را هم نمی‌خورم. سومی هم تصمیم گرفت که همه‌ی شب‌ها به نماز بایستد و هیچ شبی نخوابد. پیامبرr سخنرانی کرد و فرمود: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَقُولُونَ کَذَا وَکَذَا لَکِنِّی أُصَلِّی وَأَنَامُ وَأَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی»؛ یعنی: «چرا برخی از مردم، چنین سخنانی می‌گویند؟! من، هم نماز می‌خوانم و هم می‌خوابم؛ برخی از روزها، روزه‌ی نفل می‌گیرم و گاه می‌خورم و با زنان، ازدواج نیز می‌کنم؛ پس هرکس از سنت من روی بگرداند، از من نیست». بدین‌سان پیامبرr از کسانی که از سنتش روی‌گردانی می‌کنند و خود را به کارهایی وامی‌دارند که از توانشان خارج است، اظهار بیزاری نمود.

مؤلف/ به آیه‌ی اول و دوم سوره‌ی «طه» استناد کرده که الله متعال فرموده است:

﴿طه ١ مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢                           [طه: ١،  ٢]        

طا، ها. قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.

﴿طه، جزو حروف مقطعه می‌باشد که پروردگار متعال برخی از سوره‌ها را با آن، آغاز کرده است و بر خلاف پندار برخی از مردم، نام رسول‌اللهr نیست و معنا هم ندارد؛ زیرا قرآن، به زبان عربی نازل شده و حروف، در زبان عربی، بی‌معنا هستند و زمانی معنا پیدا می‌کنند که با هم ترکیب شوند و واژه‌ای بسازند. البته حروف مقطعه، منکِران و تکذیب‌کنندگان قرآن را به چالش می‌کشاند؛ زیرا قرآن، مخالفان خود را به مبارزه می‌طلبد و از آن‌ها می‌خواهد که چیزی همانند قرآن بیاورند و آن‌ها از آوردن ده یا یک سوره و حتی یک آیه و کم‌تر از آن نیز ناتوانند؛ حال آن‌که قرآن از چنین حروفی تشکیل شده است که برای مخالفان آن، شناخته‌شده می‌باشد و حروف ناشناخته‌ای نیست. از این‌رو تقریباً در همه‌ی سوره‌هایی که با این حروف شروع شده، پس از حروف مقطعه، سخن از قرآن به میان می‌آید؛ در سوره‌ی «بقره» آمده است:

﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ ٢           [البقرة: ١،  ٢]        

الف، لام، میم. در این کتاب که راه‌نما و هدایت‌گر پرهیزکاران است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد.

و در سوره‌ی «آل‌عمران» آمده است:

﴿الٓمٓ ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا    [آل عمران: ١،  ٣]   

الف، لام، میم. الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ همیشه‌زنده­ای که مدبّر (جهان هستی) است. (ذاتی که) قرآن را به‌حق بر تو نازل کرد.

و نیز سوره‌ی «اعراف»:

﴿الٓمٓصٓ ١ کِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَیۡکَ فَلَا یَکُن فِی صَدۡرِکَ حَرَجٞ مِّنۡهُ [الأعراف: ١،  ٢]   

الف، لام، میم، صاد. (این) کتابی‌ست که بر تو نازل شده و نباید در سینه­ات برای (تبلیغ) آن تنگی و فشاری باشد.

و هم‌چنین سوره‌ی «یونس»:

﴿الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ ١                                       [یونس: ١]        

الف، لام، را؛ این، آیات کتاب استوار و محکم است.

بدین‌سان می‌بینیم که پس از حروف مقطعه که در ابتدای برخی از سوره‌ها آمده، ذکر قرآن به میان می‌آید و این، اشاره‌ای‌ست به این‌که قرآن، از همین حروف عربی تشکیل شده است؛ اما با این حال، عرب‌ها از آوردن کلامی مانند قرآن، ناتوانند. این، همان دیدگاه درست درباره‌ی حروف مقطعه می‌باشد.

اللهU می‌فرماید:

﴿مَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکَ ٱلۡقُرۡءَانَ لِتَشۡقَىٰٓ ٢                                          [طه: ٢]      

قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی.

یعنی الله متعال، قرآن را بر پیامبرش نازل نکرده است که او را در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه نزول قرآن بر محمدr برای این است که به سعادت و رستگاری و خیر دنیا و آخرت، دست یابد. همان‌گونه که اللهY در همین سوره می‌فرماید:

﴿قَالَ ٱهۡبِطَا مِنۡهَا جَمِیعَۢاۖ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ ١٢٣ وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا ١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ ١٢٦ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَنۡ أَسۡرَفَ وَلَمۡ یُؤۡمِنۢ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦۚ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبۡقَىٰٓ ١٢٧

                                                                                   [طه: ١٢٣،  ١٢٧]        

فرمود: از بهشت آسمان (به زمین) پایین بروید؛ در حالی که برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود. و چون هدایت و رهنمودم برای شما بیاید، هرکس از آن پیروی کند، گم‌راه نمی‌شود و در رنج و زحمت نمی‌افتد. و هر کس از یاد من روی‌ بگرداند، زندگانی تنگی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا حشر می‌کنیم. می‌گوید: ای پروردگارم! چرا مرا نابینا برانگیختی؟ حال آن‌که من (در دنیا) بینا بودم؟ می‌فرماید: این‌چنین آیاتمان برای تو آمد و آن‌ها را فراموش کردی و بدین‌سان امروز از یاد می‌روی. و کسی را که زیاده‌روی کرد و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد، این‌چنین مجازات می‌کنیم. و به‌راستی عذاب آخرت، سخت‌تر و ماندگارتر است.

آری! اللهU به پیامبرش می‌فرماید که «ما، قرآن را بر تو نازل نکردیم که در رنج و زحمت بیفتی»؛ بلکه برای این‌که در دنیا و آخرت رستگار شوی؛ از این‌رو تا زمانی که امت اسلامی به قرآن تمسک می‌جست و رهنمودهای آن را به‌کار می‌بست، عزت و کرامت داشت و مسلمانان از همه‌ی ملت‌ها و امت‌ها برتر بودند؛ چنان‌که توانستند شرق و غرب زمین را فتح کنند؛ اما از آن زمان که از عمل به قرآن بازماندند، دچار عقب‌ماندگی شدند و متناسب با دوری خود از قرآن، عزت و کرامت پیشین خود را از دست دادند.

مؤلف/ آیه‌ی دیگری نیز در این باب ذکر کرده است؛ این آیه که اللهY می‌فرماید:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ                     [البقرة: ١٨٥]        

الله برای شما آسانی می­خواهد، نه سختی و دشواری.

یعنی الله متعال با احکامی که به سوی ما نازل فرموده است، برای ما آسانی می‌خواهد و قصد سخت‌گیری ندارد؛ این آیه، جزو آیه‌هایی‌ست که درباره‌ی روزه نازل شده تا هیچ‌کس گمان نکند که پروردگار متعال با فرو فرستادن حکم روزه، حکم سخت و رنج‌آوری نازل فرموده است؛ لذا بیان فرمود که برای ما آسانی می‌خواهد، نه سختی و دشواری. از این‌رو روزه، بر مسافر واجب نیست و باید قضای آن را در ایام دیگری به‌جای آورد. بیمار نیز همین‌گونه است و روزه بر او واجب نیست؛ بلکه قضای روزه‌اش را پس از آن‌که بهبود یافت، به‌جای می‌آورد. این، یعنی آسان‌گیری. لذا الله متعال فرمود:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ                     [البقرة: ١٨٥]        

الله برای شما آسانی می­خواهد، نه سختی و دشواری.

الحمدلله که دین اسلام، دین تسامح و آسان‌گیری‌ست؛ و از الله متعال درخواست می‌کنم که به همه‌ی ما توفیق عمل و چنگ زدن به این دین را عطا بفرماید و ما را بر این دین بمیراند تا پروردگارمان را در حالی ملاقات کنیم که مسلمانیم.

***

146- عن عائشةَ& أَنَّ النَّبیَّr دخَلَ علیْها وعِنْدها امْرأَةٌ قال: منْ هَذِه؟ قالت: هَذِهِ فُلانَة تَذْکُرُ مِنْ صَلاتِهَا قال: «مَهُ علیکُمْ بِما تُطِیقُون، فَوَ الله لا یَمَلُّ اللَّهُ حتَّى تَمَلُّوا وکَانَ أَحَبُّ الدِّینِ إِلَیْهِ ما داوَمَ صَاحِبُهُ علَیْهِ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: از عایشه& روایت است که پیامبرr به خانه‌‌ی او آمد و زنی، نزدش بود. پیامبرr پرسید: «این زن کیست؟» عایشه& پاسخ داد: «فلان زن است». و از کثرت نمازهایش سخن گفت. رسول‌اللهr فرمود: «بس کن! به‌اندازه‌ای که توانایی دارید، عبادت کنید؛ به الله سوگند که الله از دادنِ پاداش اعمال نیک خسته نمی‌شود، مگر این‌که شما از عبادت خسته ‌شوید. بهترین عمل نزد الله، عملی‌ست که صاحبش بر آن مداومت کند».

شرح

مؤلف/، روایتی در باب میانه‌روی در عبادت نقل کرده که پیامبرr به خانه‌ی وی رفت و زنی، آن‌جا بود؛ پیامبرr از عایشه& پرسید: «این زن کیست؟» عایشه& آن زن را معرفی کرد و کثرت نمازها و عبادت‌هایش را برای پیامبرr بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «بس کن!» واژه‌ی «مَه» که در حدیث آمده، نزد علمای علم نحو، «اسم فعل» است و بدین معناست که بس کن یا ساکت باش. به عبارت دیگر: پیامبرr به آن زن دستور داد که دست از عبادت مشقت‌باری که مداومت بر آن مشکل است، بردارد و آن‌گاه فرمود: «به‌اندازه‌ای که توانایی دارید، عبادت کنید»؛ یعنی خود را به رنج و زحمت نیندازید؛ زیرا وقتی انسان، خودش را به رنج و زحمت بیندازد و عبادت سخت و سنگینی را شروع کند، توان مداومت و پای‌بندی بر آن را نخواهد داشت و سرانجام، آن را ترک خواهد کرد.

عایشه& یادآوری کرده که محبوب‌ترین عمل نزد پیامبرr، عملی‌ست که صاحبش بر آن مداومت می‌کند؛ یعنی اگر عمل، اندک باشد، اما صاحبش بر آن مداومت نماید، بهتر است از این‌که عملش زیاد باشد و نتواند بر آن مداومت کند؛ زیرا انسان، عمل اندک را به‌راحتی انجام می‌دهد؛ بر خلاف عمل سخت و دشوار که انسان را خسته می‌کند و او را بر آن می‌دارد که آن را ترک نماید. از این‌رو پیامبرr فرمود: «به الله سوگند که او از دادن پاداش اعمال نیک خسته نمی‌شود، مگر این‌که شما از عبادت خسته ‌شوید». صفت خستگی در این حدیث برای الله ذکر شده، مانند خستگی ما انسان‌ها نیست؛ زیرا خستگی ما، از روی تنبلی و ناتوانی‌ست، حال آن‌که اللهU از هر عیبی پاک و منزه می‌باشد و زمانی پاداش اعمال نیک بنده‌اش را قطع می‌کند که بنده‌اش، دست از عمل بردارد یا آن عمل را ترک کند. لذا صفتی که در این حدیث برای الله ذکر شده، به‌دور از هرگونه تنبلی، رنج و ناتوانی‌ست؛ اللهY می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ٣٨ [ق: ٣٨]           

و آسمان‌ها و زمین و آن‌چه را که میان آن‌هاست، در شش روز آفریدیم و خستگی و رنجی به ما نرسید.

یعنی اللهU آسمان‌های بزرگ و زمین و موجودات میان آن‌ها را در شش روز آفرید و این آفرینش بزرگ در این مدت کوتاه، الله را خسته و رنجور نکرد.

از حدیث عایشه& چنین برداشت می‌کنیم که انسان باید همواره توجه نماید که چه کسی به خانه‌اش رفت و آمد می‌کند؛ زیرا برخی از زن‌ها وقتی با هم می‌نشینند، شروع به غیبت می‌کنند و گاه، در زندگی دیگران، سَرَک می‌کشند و از کار و بارِ مرد خانه یا رفت و آمدهایی که به آن خانه می‌شود، سؤال می‌کنند و ممکن است سخنانی رد و بدل شود و حتی شایعاتی پدید آید که به اختلاف زن و مرد بینجامد.

این حدیث، هم‌چنین بیان‌گر این است که انسان نباید خودش را با عبادت‌ها و اعمال فراوانی که از توانش خارج است، در رنج و زحمت بیندازد؛ زیرا سرانجام، خسته می‌شود و آن اعمال سخت و دشوار را ترک می‌کند. لذا بهتر است که عملش اندک باشد، اما بر آن مداومت نماید. پیامبرr شنید که عبدالله بن عمرو بن عاص$ تصمیم گرفته که تا پایان عمرش همه‌ی روزها، روزه بگیرد و تمام شب‌ها را به نماز بایستد. او، به خاطر اشتیاق فراوانش به کارهای نیک و شایسته چنین تصمیمی گرفته بود؛ این خبر به پیامبرr رسید. به او فرمود: «تو، چنین گفته‌ای؟!» پاسخ داد: بله، ای رسول‌خدا! پیامبرr فرمود: «تو، توان این کار را نداری». و آن‌گاه به او دستور داد که هر ماه، سه روز، روزه بگیرد. عبداللهt عرض کرد: من، طاقتم بیش از این است. لذا رسول‌اللهr به او فرمان داد که یک روز، روزه بگیرد و دو روز فاصله بیندازد. عبداللهt عرض کرد که طاقتم، بیش از این است؛ لذا رسول‌اللهr به او اجازه داد که یک روز در میان، روزه بگیرد. عبدالله بن عمرو$ گفت: من، طاقتم بیش از این است. پیامبرr فرمود: «لا أکثَرَ مِن ذلکَ هذا صیامُ داود»؛([2]) یعنی: «روزه‌ای بهتر از این وجود ندارد؛ این، روزه‌ی داوود(u) است».

زمانی که عبدالله بن عمرو$ بزرگ شد و پا به سن گذاشت، برایش دشوار بود که یک روز در میان، روزه بگیرد؛ از این‌رو می‌گفت: کاش رخصت پیامبرr را قبول می‌کردم! عبداللهt پانزده روز پیاپی روزه می‌گرفت و پانزده روز پیاپی روزه نمی‌گرفت.

لذا درمی‌یابیم که انسان باید در عبادت، میانه‌روی و اعتدال را رعایت کند تا بتواند بر آن مداومت نماید؛ زیرا محبوب‌ترین عمل نزد الله، عملی‌ست که صاحبش بر آن پای‌بندی کند؛ گرچه اندک باشد.

***

147- وعن أَنسٍt قال: جاءَ ثَلاثةُ رهْطِ إِلَى بُیُوتِ أَزْواجِ النَّبِیِّr یسْأَلُونَ عنْ عِبَادَةِ النَّبِیِّr فَلَمَّا أُخبِروا کأَنَّهُمْ تَقَالَّوْها وقالُوا: أَین نَحْنُ مِنْ النَّبِیِّr قَدْ غُفِر لَهُ ما تَقَدَّم مِنْ ذَنْبِهِ وما تَأَخَّر. قالَ أَحَدُهُم: أَمَّا أَنَا فأُصلِّی اللَّیل أَبَدًا، وقال الآخَر: وَأَنا أَصُومُ الدَّهْرَ أبدًا ولا أُفْطِر، وقالَ الآخر: وأَنا اعْتَزِلُ النِّساءَ فلا أَتَزوَّجُ أَبدًا، فَجاءَ رسول اللهr إلَیْهمْ فقال: «أَنْتُمُ الَّذِینَ قُلْتُمْ کذا وکذَا؟، أَما واللَّهِ إِنِّی لأَخْشَاکُمْ للَّهِ وَأَتْقَاکُم له لکِنّی أَصُومُ وَأُفْطِر، وَأُصلِّی وَأَرْقُد، وَأَتَزَوّجُ النِّسَاءَ، فمنْ رغِب عن سُنَّتِی فَلَیسَ مِنِّى».([3]) [متفقٌ علیه]

ترجمه: انسt می‌گوید: سه نفر به خانه‌ی همسران پیامبرr آمدند و درباره‌ی عبادت پیامبرr سؤال کردند و هنگامی که از آن باخبر شدند، گویا آن را کم دانستند و گفتند: ما کجا و پیامبرr کجا، حال آن‌که گناهان گذشته و آینده‌اش آمرزیده شده است؟! یکی از آن‌ها گفت: من، تمام شب‌ها را نماز خواهم خواند. دیگری گفت: من، تمام عمر روزه می‌گیرم و یک روز آن را هم نمی‌خورم. و سومی گفت: من از زنان دوری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم. رسول‌اللهr نزدشان آمد و فرمود: «شما، همان کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ به الله سوگند که من، از همه‌ی شما خداترس‌تر و پرهیزکارتر هستم؛ اما هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم؛ هم نماز می‌خوانم و هم می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم. پس هرکس، از سنت من روی بگرداند، از من نیست».

شرح

مؤلف/، روایتی بدین مضمون نقل کرده که سه نفر به خانه‌ی همسران پیامبرr رفتند و از همسرانش درباره‌ی چگونگی اعمال و عباداتی که در خانه انجام می‌دهد، سؤال کردند؛ زیرا برخی از اعمال پیامبرr نمایان بود و همه‌ی مردم، از آن اطلاع داشتند؛ مانند اعمالی که در مسجد یا در جمع یارانش و یا در کوچه و بازار انجام می‌داد. بیش‌تر اصحابش که در مدینه بودند، این دسته از اعمال پیامبرr را می‌شناختند؛ اما بخش دیگری از اعمال رسول‌اللهr پنهانی بود و فقط کسانی که با او در خانه بودند، از آن اطلاع داشتند؛ مانند خدمت‌کارانش چون عبدالله بن مسعود و انس بن مالک و دیگران.

این سه نفر به خانه‌ی همسران پیامبرr رفتند تا درباره‌ی اعمال پنهانی رسول‌اللهr، یعنی اعمالی که در خانه انجام می‌داد، سؤال کنند؛ وقتی از اعمال پیامبرr در خانه‌اش اطلاع یافتند، مثل این‌که آن‌ها را اندک دانستند؛ زیرا پیامبرr برخی از روزها، روزه‌ی نفل می‌گرفت و گاه می‌خورد؛ بخشی از شب به عبادت می‌پرداخت و پاسی از شب نیز می‌خوابید و از زنانش نیز دوری نمی‌کرد؛ لذا از آن‌جا که این سه نفر، تمایل زیادی به عبادت داشتند، گویا اعمال پیامبرr را اندک پنداشتند؛ اما ملاک عبادت، شریعت و آموزه‌های شرعی‌ست، نه میل و رغبت یا گرایش انسان به عبادت.

پیامبرr نزدشان آمد و فرمود: «شما همان کسانی هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟» گفتند: بله؛ یکی از آن‌ها گفته بود: من، تمام شب‌ها را نماز خواهم خواند. دیگری گفت: من، تمام عمر روزه می‌گیرم و یک روز آن را هم نمی‌خورم. و سومی گفت: من از زنان دوری می‌نمایم و هرگز ازدواج نمی‌کنم. آن‌ها اذعان کردند که چنین سخنانی گفته‌اند. بدون شک سخنانی گه گفته بودند، شرعی نبود و هیچ جایگاهی در شریعت نداشت؛ زیرا چنین اعمالی برای نفس، سخت و رنج‌آور است. چه معنا دارد که انسان هیچ شبی نخوابد و به نماز بایستد؟! چنین کاری، رنج‌آور است و نتیجه‌ای جز بی‌رغبتی به عبادت نخواهد داشت؛ زیرا وقتی انسان از کاری خسته شود، آن کار برایش ناگوار خواهد بود. همین‌طور سخن آن شخص که گفته بود زمستان و تابستان، روزه خواهم گرفت! این کار نیز مشقت‌بار است.

سومی تصمیم گرفت که هیچ‌گاه ازدواج نکند؛ این هم کار خوبی نیست؛ به‌ویژه برای جوانان، بسیار دشوار می‌باشد که از ازدواج صرف نظر کنند؛ البته از این کار نهی شده است؛ عثمان بن مظعونt می‌گوید: پیامبرr به‌شدت ما را از ازدواج نکردن منع می‌نمود؛ و گرنه، خود را اَخته می‌کردیم.

به هر حال این شیوه‌ی عبادت که این سه نفر انتخاب کرده بودند، بسیار دشوار و بر خلاف سنت بود؛ اما پیامبرr ابتدا از آن‌ها سؤال کرد که آیا واقعاً چنین تصمیمی گرفته‌اند و چون اذعان نمودند که چنین سخنانی گفته‌اند، پیامبرr فرمود: «به الله سوگند که من، از همه‌ی شما خداترس‌تر و پرهیزکارتر هستم؛ اما هم روزه می‌گیرم و هم می‌خورم؛ هم نماز می‌خوانم و هم می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم. پس هرکس از سنت من روی بگرداند، از من نیست»؛ یعنی کسی که بدون میانه‌روی و با روشی سخت و دشوار به عبادت بپردازد، از من نیست. لذا درمی‌یابیم که انسان باید در عبادت و بلکه در همه‌ی کارها میانه‌رو باشد و از افراط و تفریط بپرهیزد؛ زیرا اگر تفریط یا کوتاهی کند، خیر فراوانی را از دست می‌دهد و اگر زیاده‌روی یا افراط نماید، چه‌بسا خسته و درمانده می‌شود و از انجام عبادت باز می‌ماند؛ از این‌رو در حدیث آمده است: «إِنَّ الْمُنْبَتّ لا أَرْضًا قَطَعَ وَلا ظَهْرًا أَبْقَى»؛([4]) یعنی: «کسی که شب و روز راه می‌رود (یا مرکبش را می‌تازد)، نه تنها به مقصد نمی‌رسد، بلکه خود (یا سواری‌اش) را هم از پا درمی‌آورد».

لذا میانه‌روی در عبادت، سنت و روش رسول‌اللهr است و درست نیست که هیچ بنده‌ای، خود را در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید آهسته و پیوسته حرکت کرد. همان‌طور که پیش‌تر حدیثی ذکر شد که در آن آمده بود: محبوب‌ترین عمل نزد الله، عملی‌ست که صاحبش بر آن مداومت کند، گرچه اندک باشد. لذا راه درست و آسان را در پیش بگیرید و از افراط و تفریط بپرهیزید؛ زیرا بهترین روش، روش پیامبرr است. از الله متعال درخواست می‌کنم که همه‌ی ما را در شمار پیروان پیامبرr قرار دهد؛ همان کسانی که به روش و سنت رسول‌اللهr عمل می‌کنند و در مسیر او گام برمی‌دارند.

***

148- وعن ابن مسعودٍt أنَّ النَّبیَّr قال: «هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ» قالَهَا ثلاثًا. [روایت مسلم]([5])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «کسانی که (در کارهای دینی و دنیوی) سخت‌گیری می‌کنند، هلاک می‌شوند». و این جمله را سه بار تکرار نمود.

شرح

مؤلف/، حدیثی از ابن‌مسعودt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ، هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ، هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که در امور دینی و دنیوی سخت‌گیری می‌کنند، زیان‌کارند و تباه می‌شوند» و این را سه بار تکرار فرمود؛ از این‌رو در حدیث دیگری آمده است: «لا تُشَدِّدُوا عَلَى أَنفُسِکُم فَیُشدِدِ اللَّهُ عَلَیکُم»؛ یعنی: «بر خود سخت نگیرید که الله نیز بر شما سخت می‌گیرد». به داستان بنی‌اسرائیل توجه کنید که وقتی قتلی در میانشان انجام شد، درباره‌اش دچار اختلاف شدند و با یک‌دیگر به نزاع و کشمکش برخاستند و چیزی نمانده بود که در میانشان جنگ و درگیری روی دهد. موسیu به آن‌ها گفت:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ                                        [البقرة: ٦٧]      

«الله به شما دستور می‌دهد که برای آشکار شدن راز قتل، گاوی ذبح کنید».

یعنی پس از این‌که گاوی ذبح کردید، بخشی از آن را بردارید و به پیکر مقتول بزنید تا به شما خبر دهد که چه کسی، او را کشته است. بنی‌اسرائیل در پاسخ موسیu گفتند: «آیا ما را به مسخره گرفته‌ای؟» اما اگر این فرمان را می‌پذیرفتند و تسلیم امر اللهU می‌شدند، هر گاوی که ذبح می‌کردند، راز قتل برایشان آشکار می‌شد؛ ولی آن‌ها به موسی گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که چه گاوی مورد نظر است؟» و باز گفتند: «از پروردگارت بخواه تا برایمان روشن کند که رنگ این گاو، چگونه است؟» و نیز پرسیدند که «چگونه گاوی‌ست؟» در نتیجه، الله متعال بر آنان سخت گرفت و به‌سختی به گاو مورد نظر دست یافتند؛ البته چیزی نمانده بود که این فرمان را اجرا نکنند.

سخت‌گیری در عبادت نیز همین‌گونه است؛ بدین‌سان که انسان، در نماز و روزه و عبادت‌های دیگر، از آن‌چه که الله بر او آسان گرفته است، صرف نظر کند و بر خود سخت بگیرد. لذا خود را تباه می‌گرداند و در معرض نابودی قرار می‌دهد؛ مانند برخی از بیماران که برایشان جایز است که روزه نگیرند و با آن‌که الله بر آن‌ها آسان گرفته است و به‌خاطر بیماری و نیاز درمانی خود، به خورد و آشامیدن نیاز دارند، بر خود سخت می‌گیرند و روزه می‌دارند. حدیث ابن‌مسعودt بر چنین کسانی منطبق می‌گردد.

هم‌چنین برخی از دانش‌جویان و پژوهش‌گران علوم اسلامی که در حوزه‌ی دین و مباحث توحیدی، فعالیت و تحقیق می‌کنند، گاه درباره‌ی صفات اللهU کنجکاوی‌های بی‌مورد می‌نمایند و سؤال‌هایی می‌پرسند که نابه‌جاست و هیچ‌یک از گذشتگان نیک امت، صحابه، تابعین و امامان هدایت بدان نپرداخته‌اند. بنابراین گاه مشاهده می‌شود که برخی از طلاب و دانش‌جویان علوم اسلامی با تکلف و گستاخی، به چنین موضوع‌هایی می‌پردازند. سخن ما به چنین کسانی این است که: بس کنید! گنجایش و حد و اندازه‌ی شما، بیش از گنجایش و حد و اندازه‌ی صحابهy نیست و مکلف به کاری نیستید که الله متعال، شما را به انجام آن مکلّف نساخته است؛ مطمئن باشید که با چنین روی‌کردی، خود را در رنج و زحمت می‌اندازید و آشفته و بی‌قرار می‌شوید.

به عنوان مثال: برخی از مردم می‌گویند: اللهU، انگشتانی دارد. چنان‌که در حدیثی آمده است: «إِنَّ قُلُوب بَنِی آدَم کُلّهَا بَیْن إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِع الرَّحْمَن کَقَلْبٍ وَاحِد یُصَرِّفهُ حَیْثُ یَشَاء»؛([6]) یعنی: «دل‌های همه‌ی انسان‌ها همانند یک قلب در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان است و هرگونه که بخواهد، آن را دگرگون می‌گرداند». لذا برخی از افراد، با تکلف و کنجکاوی نابه‌جا به بحث و کنکاش درباره‌ی تعداد این انگشتان می پردازد و پرسش‌هایی از این قبیل مطرح می‌کنند که آیا این انگشت‌ها، ناخن دارند یا درباره‌ی تعداد ناخن‌ها سخن می‌گویند! [سبحان الله]

مثالی دیگر: در حدیث صحیح آمده است: «یَنْزِلُ رَبُّنَا إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا کُلَّ لَیْلَةٍ حِینَ یَبْقَى الثُلُثُ الأخِیرُ»؛([7]) یعنی: «پروردگارمان هر شب پس از گذشتن دوسوم شب (در ثلث پایانی آن) به آسمان دنیا نزول می‌کند...». حال، برخی از افراد می‌گویند: چگونه نزول می‌کند؟ چرا پس از گذشتن دوسوم شب؟! و همیشه در یک بخش از زمین دوسوم شب، گذشته است؛ پس اللهU همواره در آسمان دنیاست! و چنین سخنان یا پرسش‌های نادرستی مطرح می‌کنند که هیچ اجر و پاداشی ندارد و به گناه و معصیت نزدیک‌تر است تا سلامت فکری و عقیقدتی؛ از این‌رو چنین کسانی نکوهیده‌اند، نه ستوده.

چنین مسایلی جزو مسایل غیبی‌ست که انسان بدان مکلّف نشده و گذشتگان نیک امت که از ما بهتر بودند و اشتیاق بیش‌تری به شناخت اللهU با نام‌ها و صفاتش داشتند، به بحث و کنجکاوی درباره‌ی این مسایل نپرداخته‌اند. لذا باید از تکلف و کنجکاوی درباره‌ی چنین مسایلی دست برداریم و به آن‌چه در قرآن و سنت صحیح آمده، ایمان بیاوریم و بگوییم: شنیدیم و اطاعت کردیم؛ ولی پرداختن به مسایل ریز، بی‌فایده است و تکلف و سخت‌گیری در امر دین به‌شمار می‌رود.

از این دست تکلف‌ها و سخت‌گیری‌ها، می‌توان به روی‌کرد طلاب و دانش‌جویانی اشاره کرد که پاره‌ای از احتمال‌های عقلانی را وارد دلایل لفظی می‌‌نمایند و آن‌قدر احتمال در معانی و مفاهیم شرعی می‌گنجانند که فواید و داده‌های نصوص و متون شرعی، گُم و ضایع می‌شود و از متن کتاب و سنت، همه چیز برداشت می‌گردد، جز معانی و مفاهیمی که در آن‌ متن وجود دارد! این، درست نیست؛ بلکه پذیرش ظاهر نصوص، واجب است و اگر احتمال‌های عقلی را بر دلایل لفظی و مفاهیم روشن کتاب و سنت غالب کنیم، یک آیه یا یک حدیث هم برای استناد و استدلال، باقی نخواهد ماند و ایرادهای فراوانی بر آن‌ها وارد خواهد شد. حال آن‌که مسایل یا استدلا‌ل‌های عقلی، بیش‌تر، تصورها و خیال‌های شیطانی‌ست که شیطان، در دلِ انسان می‌اندازد تا ایمان و عقیده‌اش را سست بگرداند.

نمونه‌ی دیگری از این سخت‌گیری‌ها، عمل‌کرد کسانی‌ست که چندین بار وضو می‌گیرند و یا اندام وضو را چهار یا پنج بار و حتی بیش‌تر می‌شویند! حال آن‌که وضویشان، درست است و فقط از روی وسواس و سخت‌گیری، بدین شکل عمل می‌کنند. گفته می‌شود هنگامی که ابن عباس$ وضو می‌گرفت، زمینی که روی آن وضو گرفته بود، خیس نمی‌شد و فقط چند قطره آب در آن‌جا به چشم می‌خورد که روی زمین افتاده بود؛ زیرا آب اندکی برای وضو استعمال می‌کرد؛ اما برخی از مردم آن‌قدر سخت می‌گیرند که دچار وسواس می‌شوند و اندام وضو را چهار یا پنج و شش بار و حتی بیش‌تر می‌شویند و تازه، این مقدار هم برای آن‌ها کافی نیست و شیطان، به‌اندازه‌ای در دل آن‌ها وسوسه می‌اندازد که چندین و چند بار این کار را تکرار می‌کنند و از حدّ عادی خارج می‌شوند.

برخی هم برای غسل جنابت و شستن گوش‌ها و بینی، خود را به زحمت می‌اندازند. این هم در فرموده‌ی پیامبرr می‌گنجد که: «هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که در امور دینی و دنیوی سخت‌گیری می‌کنند، هلاک می‌شوند». بنابراین، هرکس در مسایلی که الله بر او آسان گرفته است، سخت‌گیری کند، خود را به هلاکت می‌رساند.

***

149- عن أَبِی هریرةt عَن النَّبیِّr قال: إِنَّ الدِّینَ یُسْر، ولنْ یشادَّ الدِّینُ إلاَّ غَلَبه فسدِّدُوا وقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا، واسْتعِینُوا بِالْغدْوةِ والرَّوْحةِ وشَیْءٍ مِن الدُّلْجةِ». [روایت البخاری]([8])

وفی روایة له: «سدِّدُوا وقَارِبُوا واغْدوا ورُوحُوا، وشَیْء مِنَ الدُّلْجةِ، الْقَصْد الْقصْد تَبْلُغُوا».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «دین، آسان است؛ و هرکس آن را بر خود سخت بگیرد، سرانجام، خسته و درمانده می‌شود؛ پس، راه راست و درست، و میانه را در پیش بگیرید و (به درست‌کاری و میانه‌روی) خوش‌حال باشید و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب کمک بگیرید».

در روایت دیگری از بخاری آمده است: «راه راست و میانه را در پیش بگیرید و صبح و شام و پاسی از شب عبادت کنید؛ میانه‌رو باشید، میانه‌رو باشید تا به مقصد برسید».

شرح

مؤلف/، در باب میانه‌روی در عبادت، حدیثی از ابوهریرهt نقل کرده بدین مضمون که پیامبرr فرموده است: «دین، آسان می‌باشد»؛ یعنی دینی که اللهU، محمدr را با آن برانگیخته و آیینی که بندگان، با آن پروردگارشان را عبادت می‌کنند، آسان است. همان‌گونه که اللهU می‌فرماید:

﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ                     [البقرة: ١٨٥] 

الله برای شما آسانی می­خواهد، نه سختی و دشواری.

الله متعال پس از بیان حکم وضو و غسل جنابت و نیز تیمم در هنگام بیماری یا عدم دست‌رسی به آب، می‌فرماید:

﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ                                 [المائ‍دة: ٦]      

الله، نمی­خواهد حکم دشواری بر شما قرار دهد.

و می‌فرماید:

﴿وَجَٰهِدُواْ فِی ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ       [الحج : ٧٨] 

و در راه الله چنان‌که شایسته‌ی جهاد در راه اوست، جهاد کنید. او، شما را برگزید و در دینتان هیچ سختی و تنگنایی برای شما نگذاشت.

همه‌ی متون و داده‌های دینی، بیان‌گر آسان بودن دین است و به‌راستی همین‌گونه می‌باشد.

اگر انسان در عبادت‌های روزانه‌اش بیندیشد، می‌بیند که نمازهای پنج‌گانه بسیار آسان است؛ زیرا در نوبت‌های مختلف و در اوقات پراکنده و مشخصی‌ست؛ مسلمان برای هر نماز وضو می‌گیرد و می‌گوید: «أشهَدُ أن لا إله إلا الله وأشهَدُ أنَّ محمدًا عَبدُهُ ورَسُولُهُ، اللَّهمَّ اجعَلنِی مِنَ التَّوَّابِینَ واجعَلنِی مِنَ المُتَطَهِّرِینَ» و بدین‌سان ابتدا بدنش را پاکیزه می‌سازد و سپس قلبش را با توحید، پاک می‌گرداند و آن‌گاه نماز می‌خواند.

هم‌چنین اگر در زکات دقت کنیم، می‌بینیم که به عنوان سومین رکن اسلام، آسان است؛ زیرا اولاً زکات، فقط در «اموالِ نامی» یا «اموال رشد‌کننده»، یعنی اموالی که افزایش می‌یابد یا قابل رشد است، واجب می‌باشد و در همه‌ی اموال، واجب نیست؛ لذا زکات، تنها در اموال قابل افزایش، مانند اموال تجاری، یا طلا و نقره که در حکم اموال تجاری و قابل افزایش است، واجب می‌باشد؛ اگرچه افزایش نیابد؛ اما در اموالی مانند خانه و ماشین که استفاده‌ی شخصی دارد، زکات واجب نیست. پیامبرr فرموده است: «لَیْسَ عَلَى الْمُؤْمِنِ فِی عَبدِهِ وفَرَسِهِ صَدَقَةٌ»؛ یعنی: «در اسب‌ها و بردگانِ مسلمانان، زکات واجب نیست». و این، شامل ظروف و فرش‌های خانه و ماشین‌ها و دیگر وسایلی می‌شود که فقط برای استفاده‌ی شخصی‌ست، نه برای تجارت.

و دوم این‌که زکات واجب، بسیار اندک است؛ یعنی یک‌چهلم یا 5/2% اموال زکات. ادای زکات، از اموال مسلمان، نمی‌کاهد؛ همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ»؛ یعنی: «صدقه، از مال انسان نمی‌کاهد»؛ بلکه مال انسان را پاک می‌گرداند و در آن، خیر و برکت می‌آورد.

روزه نیز آسان است؛ زیرا نباید تمام سال یا نصف آن و یا یک‌چهارم آن را روزه بگیریم؛ بلکه فقط یک ماه از دوازده ماه را روزه می‌گیریم. لذا روزه گرفتن، آسان است و هنگامی که بیمار می‌شوید یا به مسافرت می‌روید، می‌توانید روزه نگیرید و به جای آن در روزهای دیگری روزه می‌گیرید. و اگر توانایی روزه گرفتن در تمام عمر خود را نداشته باشید، به جای هر روز، به یک فقیر، غذا دهید.

حج نیز آسان است؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗا         [آل عمران: ٩٧]

حج این خانه برای الله بر کسی که توانایی رفتن به آن‌جا را دارد، واجب است.

و اگر کسی توانایی رفتن به حج را نداشته باشد، در صورتی که ثروتمند است، باید کسی را به نیابت از خود به حج بفرستد و اگر ثروتمند نبود و توانایی جسمی نداشت، حج بر او واجب نیست.

لذا دین، آسان است و در اصل احکام و دستورهایش، دشوار نمی‌باشد و در شرایط اضطراری نیز احکام آسانی وجود دارد که الله متعال بر بندگانش در امر دین، آسان گرفته است؛ چنان‌که پیامبرr به عمران بن حصینt فرمود: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»؛([9]) یعنی: «ایستاده، نماز بخوان؛ و اگر نتوانستی، نشسته نماز بخوان؛ و اگر نشسته هم نتوانستی، بر پهلو (خوابیده) نماز بخوان». لذا دین، آسان است.

سپس پیامبرr فرمود: «و هیچ‌کس دین را بر خود سخت نمی‌گیرد، مگر این‌که شکست می‌خورد»؛ یعنی خسته و درمانده می‌شود و دین یا اعمال دینی را ترک می‌کند و خود را به هلاکت و نابودی می‌کشاند. چنان‌که در حدیث پیشین آمده بود: «هَلَکَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که (در کارهای دینی و دنیوی) سخت‌گیری می‌کنند، هلاک می‌شوند».

رسول‌اللهr در ادامه فرموده است: «فسدِّدُوا وقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا»؛ یعنی: «پس، راه راست و درست، و میانه را در پیش بگیرید و (به درست‌کاری و میانه‌روی) خوش‌حال باشید». به عبارت دیگر، هر کار یا عبادتی را درست انجام دهید و سعی کنید اگر نمی‌توانید کاری را به‌طور کامل انجام دهید، پس به حد مطلوب، نزدیک باشد و خوش‌حال باشید که اگر کاری را درست انجام دهید یا به حد مطلوب نزدیک شوید، از پاداش و خیر فراوان و نیز کمک و یاری اللهU برخوردار می‌گردید. پیامبرr عادت داشت که یارانش را مژده می‌داد و سعی می‌کرد با بشارت‌ها و مژده‌هایش، آن‌ها را خوش‌حال کند؛ از این‌رو چه خوب است که انسان، تا می‌تواند برادران مسلمانش را شادمان بگرداند؛ چنان‌که رسول‌اللهr به یارانش فرمود: «یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: یَا آدَمُ، فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ، فَیَقُولُ: أَخْرِجْ مِن ذُریتک بَعْثَ النَّارِ، قَالَ: وَمَا بَعْثُ النَّارِ؟ قَالَ: مِنْ کُلِّ أَلْفٍ تِسْعَ مِائةٍ وَتِسْعَةً وَتِسْعِینَ»؛ یعنی: «الله متعال روز قیامت به آدم(u) می‌فرماید: ای آدم! و آدم در پاسخ می‌گوید: آماده و گوش به فرمان تو هستم. اللهU می‌فرماید: دوزخیان را جدا کن. می‌پرسد: تعداد دوزخیان، چه‌قدر است؟ می‌فرماید: نه‌صد و نود و نه نفر از هر هزار نفر». این موضوع، برای صحابهy سنگین و دشوار بود؛ لذا پرسیدند: ای رسول‌خدا! آن یک نفر از میان ما، کیست؟ فرمود: «أَبْشِرُوا، فَإِنَّ مِنْکُمْ رَجُلا وَمِنْ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ أَلْفًا»؛ یعنی: «خوش‌حال باشید که یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ می‌روند». و سپس افزود: «إِنِّی لأَرْجُو أَنْ تَکُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، ثُلُثَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، شطرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛ یعنی: «من، امیدوارم که شما یک‌چهارم بهشتیان باشید؛ بلکه امیدوارم که یک‌سوم بهشتیان، یا نصف اهل بهشت باشید». لذا صحابهy از شادی، تکبیر گفتند. می بینیم که پیامبرr در این حدیث فرمود: «أَبْشِرُوا»؛([10]) یعنی: «خوش‌حال باشید».

لذا چه خوبست که انسان، سخنان شادی‌بخشی به برادرانش بگوید؛ گرچه گاه، هشدار دادن، بهتر است؛ به‌ویژه زمانی که برادر مسلمانمان در انجام وظایف شرعی، کوتاهی می‌کند یا مرتکب اعمال حرام می‌شود. لذا باید او را بترسانیم و به او هشدار دهیم و حکمت را رعایت کنیم و متناسب با موقعیت، مژده یا بیم دهیم. بنابراین، اگر کسی به شما گفت که آیا با وجود گناهان زیادی که مرتکب شده، راه توبه وجود دارد، به او سخنان شادی‌بخشی بگویید و مژده‌اش دهید که می‌تواند توبه کند و او را امیدوار نمایید تا از رحمت اللهU ناامید نشود.

به هر حال، رسول‌اللهr آنان را تشویق کرد که راه راست و میانه را در پیش بگیرند و به آنان فرمود که باید به خاطر پاداش میانه‌روی و درست‌کاری، شادمان باشند و صبح و شام و پاسی از شب به عبادت بپردازند و آن‌گاه فرمود: «میانه‌رو باشید، میانه‌رو باشید تا به مقصد برسید».([11]) این احتمال وجود دارد که پیامبرr با این گفتارش خواسته است که برای سفر معنوی، سفری حسی یا ظاهری را مثال بزند؛ زیرا مسافرت در ابتدا یا انتهای روز و یا در بخشی از شب، سختی سفر را آسان می‌کند و نیز این احتمال وجود دارد که قصدش، یادآوری وقت ارزشمند صبح و شام برای ذکر و تبسیح می‌باشد؛ چنان‌که اللهU می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ ذِکۡرٗا کَثِیرٗا ٤١ وَسَبِّحُوهُ بُکۡرَةٗ وَأَصِیلًا٤٢     

                                                                                [الأحزاب: ٤١،  ٤٢]   

ای مؤمنان! الله را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را به پاکی یاد نمایید.

همان‌طور که شب، هنگام قیام و نماز تهجد است.

پیامبرr به ما دستور داده است که تمام اوقات خود را در عبادت سپری نکنیم که این کار، باعث خستگی انسان و در نهایت ترک عمل می‌شود.

***

150- وعن أَنسٍt قال: دَخَلَ النَّبِیُّr الْمسْجِدَ فَإِذَا حبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَ السَّارِیَتَیْنِ فقال: «ما هَذَا الْحبْل»؟ قالُوا: هَذا حبْلٌ لِزَیْنَبَ فَإِذَا فَترَتْ تَعَلَّقَتْ بِه. فقال النَّبِیُّr: «حُلّوه، لِیُصَلِّ أَحدُکُمْ نَشَاطَه، فَإِذا فَترَ فَلْیرْقُدْ». [متفقٌ علیه]([12])

ترجمه: انسt می‌گوید: پیامبرr وارد مسجد شد؛ ناگهان چشمش به ریسمانی افتاد که در میان دو ستون، کشیده و بسته شده بود. فرمود: «این ریسمان چیست؟» گفتند: این، ریسمان زینب است که وقتی از خواندن نماز خسته می‌شود، خود را به آن می‌گیرد. فرمود: «آن را باز کنید؛ هر یک از شما تا زمانی که بانشاط است، نماز بخواند و هرگاه خسته شد، بخوابد».

 

 

شرح

مؤلف/ روایتی از انسt نقل کرده است، بدین مضمون که باری پیامبرr وارد مسجد شد؛ چشمش به طنابی افتاد که به دو ستون بسته شده بود. پرسید: «این چیست؟» گفتند: این ریسمان را زینب بسته است تا هنگامی که از خواندن نماز خسته می‌شود، خود را به آن بگیرد و سرِ پا بایستد. پیامبرr فرمود: «آن را باز کنید؛ تا زمانی که بانشاط هستید، نماز بخوانید و هنگامی که خسته شدید، بخوابید».

این حدیث، بیان‌گر این است که انسان نباید در عبادت، بر خودش سخت بگیرد یا به‌گونه‌ای عبادت کند که خارج از توان اوست؛ بلکه باید تا زمانی که بانشاط است، نماز بخواند و چون خسته شد، بخوابد یا استراحت نماید؛ زیرا اگر در حال خستگی نماز بخواند، پریشان‌خاطر و آزرده خواهد بود و حتی ممکن است نسبت به عبادتی که انجام می‌دهد، بی‌رغبت شود یا در حالت خستگی و خواب‌آلودگی برای خود، بددعایی کند؛ از این‌رو رسول‌اللهr فرمود: این طناب را باز کنید و دستور داد که وقتی بانشاط هستیم، نماز بخوانیم و هنگامی که خسته شدیم، بخوابیم.

اگرچه این دستور درباره‌ی نماز است، اما شامل همه‌ی عبادت‌ها می‌شود و انسان نباید خودش را به عملی وادار کند که از توانش خارج است؛ بلکه باید با خویشتن به‌نرمی رفتار نماید و در هیچ کاری شتاب نکند؛ زیرا به‌تأخیر افتادن کارها، چه بسا حکمتی دارد که اللهU خواسته است. لذا هیچ‌گاه خود را خسته نکنید؛ بلکه اندکی صبر کنید و حق نفس خود را ادا نمایید تا سرحال و بانشاط شوید و بتوانید به مقصود خویش برسید.

برخی از طلاب و دانش‌جویان تا دیرهنگام، بیدار می‌مانند و درس می‌خوانند و بدون این‌که نتیجه‌ای بگیرند، خود را خسته می‌کنند؛ زیرا خواب‌آلودگی، توان یادگیری و تمرکز انسان را کاهش می‌دهد؛ از این‌رو اگر در هنگام مطالعه خوابتان گرفت، کتاب را ببندید و استراحت کنید. و این، شامل هر وقتی می‌شود؛ حتی اگر پس از نماز صبح یا عصر باشد. لذا خواب پس از عصر یا صبح در چنین شرایطی، به‌قصد استراحت و بازیابی حافظه و توان فکری برای مطالعه، اشکالی ندارد؛ لذا هر وقت خوابتان گرفت، بخوابید و هرگاه بانشاط و سرحال بودید، به کار و مطالعه بپردازید. اللهY می‌فرماید:

﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ ٧ وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَٱرۡغَب ٨                   [الشرح: ٧،  ٨]        

پس هنگامی که فراغت یافتی، (به عبادت و نیایش) بکوش و خالصانه به سوی پروردگارت روی بیاور.

لذا در همه‌ی کارها آسان بگیر، مگر در فرایض یا کارهایی که اللهU بر تو فرض نموده است و باید آن را در زمان یا وقتِ آن انجام دهی؛ اما در اعمال نفل، گنجایش و آسانی فراوانی وجود دارد و نباید بر خود سخت بگیری یا خود را در رنج و زحمت بیندازی.

***

151- وعن عائشة& أنَّ رسول اللَّهr قال: «إِذَا نَعَسَ أَحدُکُمْ وَهُوَ یُصَلِّی، فَلْیَرْقُدْ حَتَّى یَذْهَبَ عَنْهُ النَّوْم، فإِن أَحدَکم إِذَا صلَّى وهُو نَاعسٌ لا یَدْرِی لعلَّهُ یذهَبُ یسْتَغْفِرُ فیَسُبُّ نَفْسَهُ». [متفقٌ علیه]([13])

ترجمه: از عایشه& روایت است که رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه یکی از شما نماز می‌خواند و خوابش گرفت، باید بخوابد تا خواب از سرش برود؛ زیرا چه بسا کسی که در حالت خواب‌آلودگی نماز بخواند، نداند که چه می‌گوید و به‌جای استغفار خودش را نفرین کند».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از عایشه& نقل کرده که رسول‌اللهr فرموده است: «هرگاه یکی از شما نماز می‌خواند و خوابش گرفت، باید بخوابد تا خواب از سرش برود». هنگام چُرت زدن یا در حالت خواب‌آلودگی، حواس انسان به سبب غلبه‌ی خواب، جمع نیست؛ از این‌رو رسول‌اللهr فرموده است که در حالت خواب‌آلودگی، نباید نماز خواند و علتش را چنین بیان نموده که: «چه‌بسا کسی که در حالت خواب‌آلودگی نماز می‌خواند، نداند که چه می‌گوید و به‌جای استغفار، خودش را نفرین کند». مثلاً ممکن است به جای این‌که درخواست بهشت کند، درخواست دوزخ نماید یا به جای درخواست هدایت، درخواست ضلالت کند. لذا رسول‌اللهr دستور داد که باید بخوابد.

یکی از حکمت‌های این فرمان، این است که نفس انسان نیز حقوقی دارد و اگر انسان خودش را در انجام عبادت به رنج و زحمت بیندازد، چه بسا به نفس خویش ستم کند؛ از این‌رو باید از تفریط یا کوتاهی کردن در عبادت و نیز از افراط و زیاده‌روی در آن، پرهیز نمود.

***

152- وعن أَبِی عبد الله جابر بن سمُرَةَ$ قال: کُنْتُ أُصَلِّی مَعَ النَّبیِّr الصَّلَوَات، فَکَانَتْ صلاتُهُ قَصدًا وخُطْبَتُه قَصْدًا». [روایت مسلم]([14])

ترجمه: جابر بن سمره$ می‌گوید: نمازها را با پیامبرr می‌خواندم؛ نماز و خطبه‌ی رسول‌اللهr در حد اعتدال بود؛ (نه بسیار طولانی و نه خیلی کوتاه)».

شرح

جابر بن سمرهt می‌گوید: «نمازها را با پیامبرr می‌خواندم». چنین به‌نظر می‌رسد که منظورش، نماز جمعه است؛ آن‌گاه می‌افزاید: «نماز و خطبه‌ی پیامبرr در حد اعتدال بود». یعنی نه بسیار طولانی و نه خیلی کوتاه. در حدیث آمده که پیامبرr فرموده است: «إِنَّ طُولَ صَلاةِ الرَّجُلِ وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ»؛ یعنی: «طولانی بودن نماز انسان و کوتاه بودن خطبه‌اش، نشانه‌ی دانش و آگاهی اوست». از این دو حدیث، چنین برداشت می‌شود که برای انسان، شایسته نیست که خود را برای عبادت، در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید در حد توان خود عمل نماید.

***

153- وعن أَبِی جُحَیْفَةَ وَهبِ بْنِ عبد اللهt قال: آخَى النَّبِیُّr بَیْن سَلْمَانَ وأَبِی الدَّرْدَاء، فَزَارَ سلْمَانُ أَبَا الدَّرْدَاء، فَرَأَى أُمَّ الدَّرْدَاء مُتَبَذِّلَةً فقال: ما شَأْنُکِ؟ قالَت: أَخْوکَ أَبُو الدَّرداءِ لَیْسَ له حَاجةٌ فِی الدُّنْیَا. فَجَاءَ أَبُو الدرْدَاءِ فَصَنَعَ لَه طَعَاما، فقالَ لَه: کُلْ فَإِنِّی صَائِم، قال: ما أَنا بآکلٍ حَتَّى تأْکل، فَأَکَل، فَلَّمَا کانَ اللَّیْلُ ذَهَبَ أَبُو الدَّرْداءِ یقُوم فقال لَه: نَمْ فَنَام، ثُمَّ ذَهَبَ یَقُوم فقالَ لَه: نَم، فَلَمَّا کان من آخرِ اللَّیْلِ قالَ سلْمان: قُم الآنَ، فَصَلَّیَا جَمِیعا، فقالَ له سَلْمَان: إِنَّ لرَبِّکَ عَلَیْکَ حَقًّا، وَإِنَّ لنَفْسِکَ عَلَیْکَ حقًّا، ولأهلِک عَلَیْکَ حَقًّا، فَأَعْطِ کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّه، فَأَتَى النَّبِیَّr فَذَکر ذلکَ لَه، فقالَ النَّبِیُّr: «صَدَقَ سلْمَانُ». [روایت بخاری]([15])

ترجمه: ابوجُحَیفه، وهب بن عبداللهt می‌گوید: پیامبرr میان سلمان و ابودرداء پیمان برادری برقرار کرد. روزی سلمان به دیدن ابودرداء رفت و ام‌درداء را ژولیده و ژنده‌پوش دید؛ پرسید: چرا چنین وضعیتی داری؟ ام‌درداء& پاسخ داد: برادرت ابودرداء، نیازی به دنیا ندارد (و از دنیا روی‌گردان است). سپس ابودرداء آمد و غذایی برای سلمان درست کرد و به او گفت: تو بخور؛ من، روزه دارم. سلمان گفت: تا تو نخوری، من نیز نخواهم خورد. لذا ابودرداء (روزه‌اش را شکست و) غذا خورد. وقتی شب شد، ابودرداء برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و ابودرداء خوابید. سپس دوباره برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و چون شب به آخِر رسید، سلمان گفت: اکنون بلند شو. و هر دو نماز خواندند. آن‌گاه سلمان به ابودرداء گفت: الله، حقی بر تو دارد؛ نفس تو نیز بر تو حقی دارد و همین‌طور خانواده‌ات؛ پس، حقّ هر صاحب حقی را ادا کن. سپس ابودرداء نزد پیامبرr آمد و این جریان را برایش بازگو کرد. پیامبرr فرمود: «سلمان، راست گفته است».

شرح

مؤلف/ از ابوجحیفه، وهب بن عبداللهt چنین روایت کرده است که پیامبرr میان سلمان و ابودرداء$ پیمان برادری برقرار نمود. ناگفته نماند پیامبرr پس از ورودش به مدینه، میان مهاجران و انصارy پیمان برادری بست. این، نوعی میثاق هم‌بستگی بود که مهاجران را به منزله‌ی برادران انصار قرار می‌داد و حتی از یک‌دیگر ارث می‌بردند تا این‌که اللهU این آیه را نازل کرد:

﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ                [الأنفال: ٧٥]      

و به حکم الله، خویشان (در ارث بردن) به یک‌دیگر سزاوارترند.

لذا ارث بردن مسلمانان از یک‌دیگر از پیمان برادری به خویشاوندی نسبی موکول گردید.

روزی سلمانt به خانه‌ی برادرش ابودرداءt رفت و همسر برادرش را ژنده‌پوش و ژولیده دید؛ ام‌درداء& لباس کهنه‌ای به‌تن داشت. سلمانt از او پرسید: چرا این‌گونه هستی؟ ام‌درداء& پاسخ داد: برادرت نیازی به دنیا ندارد؛ یعنی از دنیا، و از همسر و خورد و نوش، و دیگر نعمت‌های دنیوی روی‌گردان است.

سپس ابودرداءt آمد و غذایی برای سلمانt درست کرد و به او گفت: تو بخور؛ من، روزه دارم. سلمانt گفت: روزه‌ات را بشکن و غذا بخور؛ زیرا سلمان از سخنان ام‌درداء& دریافته بود که ابودرداءt همیشه روزه می‌گیرد و از دنیا و خوردن و آشامیدن، روی‌گردان است. لذا ابودرداء روزه‌اش را شکست و غذا خورد. وقتی شب شد و هنگام خواب فرارسید، ابودرداءt برای عبادت برخاست. سلمانt به او گفت: بخواب. و ابودرداءt خوابید. سپس دوباره برای عبادت برخاست. سلمان به او گفت: بخواب. و چون شب به آخِر رسید، سلمان گفت: اکنون بلند شو. و هر دو نماز خواندند.

چنین به نظر می‌رسد که با هم و به صورت جماعت، نماز خواندند و شاید هر دو در یک زمان به نماز ایستادند و هر یک جداگانه نماز خواند. خواندن نماز شب با جماعت، جایز است؛ اما نباید همیشگی باشد. گفتنی‌ست: پیامبرr با برخی از اصحابش مانند ابن‌عباس، حذیفه بن یمان و عبدالله بن مسعودy نماز شب خوانده است؛ لذا علما می‌گویند: خواندن نماز شب با جماعت، جایز است؛ اما نباید همیشگی باشد.

آن‌گاه سلمانt به ابودرداءt گفت: الله، حقی بر تو دارد؛ نفس تو نیز بر تو حقی دارد و همین‌طور خانواده‌ات؛ پس، حقّ هر صاحب حقی را ادا کن. سخنی که سلمانt به ابودرداءt گفت، همان سخنی‌ست که پیامبرr به عمرو بن عاص$ فرموده بود.

لذا درمی‌یابیم که شایسته نیست که انسان، نفس خویش را برای روزه و نماز شب در رنج و زحمت بیندازد؛ بلکه باید با رعایت اعتدال و به‌دور از تحمیل رنج و زحمت بر نفس خویش، به عبادت و نماز شب بپردازد.

***

154- وعن أَبِی محمد عبدِ الله بن عمرو بنِ العاص$ قال: أُخْبرَ النَّبِیُّr أنِّی أَقُول: وَاللَّهِ لأَصومَنَّ النَّهَار، ولأَقُومنَّ اللَّیْلَ ما عشْتُ، فَقَالَ رسُول اللهr: «أَنْتَ الَّذِی تَقُول ذلک؟» فَقُلْت له: قَدْ قُلتُه بأَبِی أَنْتَ وأُمِّی یا رسولَ الله. قَالَ: «فَإِنَّکَ لا تَسْتَطِیعُ ذلِک، فَصُمْ وأَفْطر، ونَمْ وَقُم، وَصُمْ مِنَ الشَّهْرِ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ فَإِنَّ الْحسنَةَ بعَشْرِ أَمْثَالهَا، وذلکَ مثْلُ صِیامٍ الدَّهْرِ». قُلْت: فَإِنِّی أُطیق أفْضَلَ منْ ذلکَ. قال: فَصمْ یَوْماً وَأَفْطرْ یَوْمَیْن، قُلْت: فَإِنِّی أُطُیق أفْضَلَ مِنْ ذلک، قال: «فَصُم یَوْماً وَأَفْطرْ یوْما، فَذلکَ صِیَام دَاودr وَهُو أَعْدَل الصِّیَامِ». وَفی روایة: «هوَ أَفْضَلُ الصِّیامِ». فَقُلْتُ: فَإِنِّی أُطِیقُ أَفْضَلَ مِنْ ذلک، فقال رسولاللهr: «لا أَفْضَلَ منْ ذلک» وَلأنْ أَکْونَ قَبلْتُ الثَّلاثَةَ الأَیَّامِ الَّتِی قال رسولُ اللهr أَحَبُّ إِلیَّ منْ أَهْلِی وَمَالِى.

وفی روایةٍ: «أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّکَ تَصومُ النَّهَارَ وتَقُومُ اللَّیْل؟» قلت: بلَى یَا رسول الله. قال: «فَلا تَفْعل؛ صُمْ وأَفْطر، ونَمْ وقُمْ فَإِنَّ لجَسَدکَ علَیْکَ حقًّا، وإِنَّ لعیْنَیْکَ عَلَیْکَ حَقًّا وَإِنَّ لزَوْجِکَ علَیْکَ حَقًّا، وَإِنَّ لزَوْرکَ عَلَیْکَ حَقًّا، وإِنَّ بحَسْبکَ أَنْ تَصْومَ فِی کُلِّ شَهْرٍ ثَلاثَةَ أَیَّام، فَإِنَّ لَکَ بِکُلِّ حَسَنةٍ عشْرَ أَمْثَالِهَا، فَإِذن ذلک صِیَامُ الدَّهْرِ» فشَدَّدْتُ فَشُدِّدَ عَلَی، قُلْت: یا رسول الله إِنّی أَجِدُ قُوَّةً، قال: «صُمْ صِیَامَ نَبِیِّ اللَّهِ داوُدَ وَلا تَزدْ عَلَیْهِ». قلت: وما کَان صِیَامُ داودَ؟ قال: «نِصْفُ الدهْرِ». فَکَان عَبْدُ الله یقول بعْد مَا کَبِر: یالَیْتَنِی قَبِلْتُ رُخْصةَ رسول اللهr.

وفی روایة: «أَلَمْ أُخْبَرْ أَنَّک تصُومُ الدَّهْر، وَتْقَرَأُ الْقُرْآنَ کُلَّ لَیْلَة؟» فَقُلْت: بَلَى یا رسولَ الله، ولَمْ أُرِدْ بذلِکَ إِلاَّ الْخیْر، قال: «فَصُمْ صَوْمَ نَبِیِّ اللهِ داود، فَإِنَّه کَانَ أَعْبَدَ النَّاس، واقْرأْ الْقُرْآنَ فی کُلِّ شَهْرٍ». قُلْت: یَا نَبِیِّ اللهِ! إِنِّی أُطِیق أَفْضل مِنْ ذلِک؟ قال: «فَاقْرَأه فِی کُلِّ عِشرِینَ». قُلْت: یَا نبیِّ اللَّهِ إِنِّی أُطِیق أَفْضَل مِنْ ذَلِک؟ قال: «فَاقْرَأْهُ فِی کُلِّ عَشْر». قُلْت: یَا نَبِیَّ اللَّهِ إِنِّی أُطِیق أَفْضلَ مِنْ ذلِک؟ قال: «فَاقْرَأْه فی کُلِّ سَبْعٍ وَلاَ تَزِدْ عَلَى ذَلِکَ». فَشَدَّدْتُ فَشُدِّدَ عَلَی، وقَالَ لِی النَّبِیُّr: «إِنَّکَ لاَ تَدْرِی لَعلَّکَ یَطُول بِکَ عُمُرٌ». قال: فَصِرْت إِلَى الَّذِی قَالَ لِی النَّبِیُّr فَلَمَّا کَبِرْتُ وَدِدْتُ أنِّی قَبِلْت رخْصَةَ نَبِیِّ اللَّهِr.

وفی روایة: «وَإِنَّ لوَلَدِکَ علَیْکَ حَقًّا». وفی روایةٍ : «لا صَامَ من صَامَ الأَبَدَ» ثَلاثا. وفی روایةٍ : «أَحَبُّ الصَّیَامِ إِلَى الله تَعَالَى صِیَامُ دَاوُد، وَأَحَبُّ الصَّلاةِ إِلَى الله تَعَالَى صَلاةُ دَاوُد: کَانَ یَنَامُ نِصْفَ اللَّیل، وَیَقُومُ ثُلُثَه، وَیَنَامُ سُدُسَه، وَکَانَ یَصُومُ یوْماً ویُفْطِرُ یَوْما، وَلا یَفِرُّ إِذَا لاقَى».

وفی روایة قال: أَنْکَحَنِی أَبِی امْرَأَةً ذَاتَ حسَب، وکَانَ یَتَعَاهَدُ کَنَّتهُ أی: امْرَأَة ولَدِهِ فَیسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ لَه: نِعْمَ الرَّجْلُ مِنْ رجُل لَمْ یَطَأْ لنَا فِرَاشاً ولَمْ یُفتِّشْ لنَا کَنَفاً مُنْذُ أَتَیْنَاهُ فَلَمَّا طالَ ذَلِکَ علیه ذکَرَ ذلِکَ لِلنَّبِیِّr. فقَالَ: «الْقَنی به». فلَقیتُهُ بَعْدَ ذلکَ فَقَالَ: «کیفَ تَصُومُ؟» قُلْتُ: کُلَّ یَوْم، قَالَ: «وَکیْفَ تَخْتِم؟» قلتُ: کُلَّ لَیلة ، وذَکَر نَحْوَ مَا سَبَق وکَان یقْرَأُ عَلَى بعْض أَهْلِه السُّبُعَ الَّذِی یقْرؤهُ، یعْرضُهُ مِن النَّهَارِ لِیکُون أَخفَّ علَیِهِ بِاللَّیْل، وَإِذَا أَراد أَنْ یَتَقَوَّى أَفْطَر أَیَّاماً وَأَحصَى وصَام مِثْلَهُنَّ کَراهِیةَ أَن یتْرُک شیئاً فارقَ علَیهِ النَّبِیr. [همه‌ی این روایت‌ها صحیح است و بیش‌ترشان در صحیحین آمده و اندکی از این روایت‌ها، فقط در یکی از صحیحین وجود دارد.]([16])

ترجمه: ابومحمد، عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: پیامبرr اطلاع یافت که من گفته‌ام: به الله سوگند که در تمام عمر خویش هر روز، روزه می‌گیرم و تمام شب‌ها، به نماز و عبادت می‌پردازم. رسول‌اللهr فرمود: «تو، چنین گفته‌ای؟» عرض کردم: ای رسول‌خدا! پدر و مادرم فدایت؛ بله، چنین گفته‌ام. فرمود: «تو، توانش را نداری؛ هم روزه بگیر و هم بخور، بخشی از شب بخواب و پاسی از شب برخیز (و عبادت کن) و هر ماه، سه روز، روزه بگیر که پاداش کار نیک، ده برابر است و این سه روز در ماه، مانند تمام عمر است». گفتم: توانایی‌ام، بیش از این است. فرمود: «یک روز، روزه بگیر و دو روز فاصله بینداز». گفتم: طاقت و توان من، بیش از این است. فرمود: «یک روز در میان روزه بگیر که این، روزه‌ی داوودuو برترین روزه است». در روایتی به همین مضمون، با الفاظ دیگری آمده است: عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: عرض کردم: بیش از این، توانایی دارم. فرمود: «روزه‌ای بهتر از این وجود ندارد». و اگر سه روزی را که رسول‌اللهr فرمود، قبول می‌کردم، برای من از مال و زن و فرزند، بهتر و محبوب‌تر بود.

در روایتی آمده است: «شنیده‌ام هر روز، روزه می‌گیری و تمام شب برای عبادت بیداری؟» گفتم: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «چنین نکن؛ گاه روزه بگیر و گاه بخور. بخشی از شب بخواب و پاسی از آن، برای عبادت برخیز و بدان که جسم، چشمان، همسر و میهمانت، هر یک بر تو حق دارند و کافی‌ست که سه روز در ماه، روزه بگیری؛ زیرا برای هر کار نیکی، ده برابر پاداش می‌یابی و این سه روز در ماه، مانند تمام عمر است». بدین‌سان بر خود سخت گرفتم، در نتیجه بر من سخت تمام شد. گفتم: توان و طاقت بیش‌تری در خود می‌بینم. فرمود: «مانند روزه‌ی داوود پیامبر، روزه بگیر، نه بیش‌تر». گفتم: روزه‌ی داوود چگونه بود؟ فرمود: «یک روز در میان». زمانی که عبدالله بن عمرو$ بزرگ شد و پا به سن گذاشت، می‌گفت: کاش رخصت رسول‌اللهr را قبول می‌کردم.

در روایت دیگری آمده است: «شنیده‌ام هر روز روزه می‌گیری و هر شب، تمام قرآن را می‌خوانی؟» گفتم: بله، ای رسول‌خدا! و قصدی جز خیر ندارم. فرمود: «مانند روزه‌ی داوود پیامبر، روزه بگیر؛ او، عابدترین مردم بود. و قرآن را در یک ماه ختم کن». گفتم: ای پیامبر خدا! من، بیش از این توانایی دارم. فرمود: «پس، در هر بیست روز، قرآن را ختم کن». گفتم: من، بیش از این می‌توانم. فرمود: «پس در هر ده روز، قرآن را ختم نما». گفتم: من، بیش‌تر این می‌توانم. فرمود: هر هفت روز قرآن را ختم کن و بر این نیفزا». بدین‌سان بر خود سخت گرفتم، در نتیجه بر من سخت تمام شد. پیامبرr به من فرمود: «تو نمی‌دانی؛ شاید عمرت طولانی شود». عبدالله بن عمرو$ می‌گوید: به فرموده‌ی پیامبرr عمل می‌کردم و چون پیر شدم، آرزو نمودم که کاش رخصت پیامبرr را می‌پذیرفتم.

در روایت دیگری آمده است: «و فرزندت، بر تو حق دارد». در روایتی آمده است: «کسی که تمام عمرش را پیوسته و بی‌وقفه روزه بگیرد، روزه نگرفته است». [یعنی روزه‌اش، نادرست و بی‌اعتبار می‌باشد.] در روایتی آمده است: «بهترین روزه نزد الله متعال، روزه‌ی داوود(u) است و محبوب‌ترین نماز نزد الله تعالی، نماز داوود می‌باشد که نیمی از شب می‌خوابید و یک‌سوم آن را برای عبادت برمی‌خاست و یک‌ششم دیگر را می‌خوابید و یک روز در میان روزه می‌گرفت و هنگام رویارویی با دشمن، فرار نمی‌کرد».

در روایتی آمده است: «پدرم، زنی از خانواده‌ای اصیل و صاحب‌نَسَب به ازدواجم درآورد و گاه از او سر می‌زد و درباره‌ی من، از او سؤال می‌کرد تا این‌که همسرم به او گفت: مرد خوبی‌ست؛ اما از زمانی که نزدش آمده‌ام، به رخت‌خوابم نیامده و با من، هم‌بستر نشده است. و چون این ماجرا طول کشید، پدرم آن را برای پیامبرr بازگو کرد. پیامبرr فرمود: «پسرت را نزد من بفرست». وقتی به ملاقات پیامبرr رفتم، فرمود: «چگونه روزه می‌گیری؟» گفتم: هر روز. فرمود: «چگونه قرآن را ختم می‌کنی؟» گفتم: هر شب. آن‌گاه عبدالله بن عمرو$ همان حکایتی را بازگو می‌کند که پیش‌تر بیان شد. عبداللهt گاه، یک‌هفتم تلاوت شبانه‌اش را در روز برای یکی از اعضای خانواده‌اش می‌خواند تا تلاوت شب، کم‌تر و آسان‌تر باشد. و برای تقویت و افزایش توان خویش چند روز، روزه نمی‌گرفت و سپس به تعداد آن روزها، روزه می‌گرفت تا عملی را که در زمان پیامبرr انجام می‌داد، ترک نکند.

***

155- وعن أَبِی ربْعِیٍّ حنْظَلةَ بنِ الرَّبیع الأُسیدِیِّ الْکَاتِب أَحدِ کُتَّابِ رسول اللهr قال: لَقینَی أَبُو بَکْرt فقال: کَیْفَ أَنْتَ یا حنْظلَة؟ قُلْت: نَافَقَ حنْظَلَةُ، قال: سُبْحانَ الله ما تقُول؟! قُلْت: نَکُونُ عِنْد رسول اللهr یُذکِّرُنَا بالْجنَّةِ والنَّارِ کأَنَّا رأْیَ عین، فَإِذَا خَرجنَا مِنْ عِنْدِ رسولِ اللهِr عافَسنَا الأَزْوَاجَ وَالأَوْلادَ وَالضَّیْعاتِ نَسینَا کَثِیرًا. قال أَبُو بکْرt: فَواللَّهِ إِنَّا لنَلْقَى مِثْلَ هَذَا. فانْطلقْتُ أَنَا وَأَبُو بَکْر حتى دخَلْنَا عَلى رسول اللهr. فقُلْتُ: نافَقَ حنْظَلةُ یا رسول الله، فقالَ رسولُ اللهr: «ومَا ذَاکَ؟» قُلْتُ: یا رسولَ الله نُکونُ عِنْدکَ تُذَکِّرُنَا بالنَّارِ والْجنَّةِ کَأَنَّا رأْیَ العَیْنِ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ عَافَسنَا الأَزوَاج والأوْلاَدَ والضَّیْعاتِ نَسِینَا کَثِیرًا. فقال رسولُ اللهr: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ أن لَوْ تَدُومُونَ عَلَى مَا تَکُونُونَ عِنْدِی وَفِی الذِّکْر لصَافَحتْکُمُ الملائِکَةُ عَلَى فُرُشِکُم وفی طُرُقِکُم، وَلَکِنْ یا حنْظَلَةُ ساعةً وساعةً» ثَلاثَ مرَّات. [روایت مسلم]([17])

ترجمه: ابوربعی، حنظله بن ربیع اُسیِّدیt، یکی از کاتبان پیامبرr می‌گوید: ابوبکرt مرا دید و حالم را پرسید. گفتم: حنظله، منافق شده است. ابوبکرt گفت: سبحان‌الله! چه می‌گویی؟! گفتم: هنگامی که نزد رسول‌اللهr هستیم و درباره‌ی بهشت و دوزخ برای ما سخن می‌گوید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود می‌بینیم؛ اما وقتی از حضور پیامبرr می‌رویم، زن و فرزند و روزمرگی‌ها و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول می‌کنند و بسیاری از فرموده‌های پیامبرr را از یاد می‌بریم. ابوبکرt فرمود: به الله سوگند که ما نیز چنین حالی داریم؛ لذا با ابوبکر نزد پیامبرr رفتم و وقتی به محضرش رسیدیم، عرض کردم: ای رسول‌خدا! حنظله منافق شده است؟ پیامبرr فرمود: این چه سخنی‌ست که می‌گویی؟ گفتم: ای رسول‌خدا! زمانی که در حضور شما هستیم و درباره‌ی بهشت و دوزخ با ما سخن می‌گویید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود می‌بینیم و چون از محضر شما بیرون می‌رویم، زن و فرزند و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول می‌کنند و بسیاری از فرموده‌های شما را از یاد می‌بریم. رسول‌اللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر همیشه همان وضعی را داشته باشید که نزد من دارید و همواره در ذکر و یاد الله باشید، فرشتگان در خانه‌ها و در راه‌ها، با شما دست می‌دهند؛ اما ای حنظله، ساعتی (برای عبادت الله) و ساعتی (برای استراحت و رسیدگی به کارهای دنیا)». و این را سه بار تکرار فرمود.

شرح

مؤلف/ روایتی از یکی از کاتبان وحی به نام حنظلهt نقل کرده که می‌گوید: ابوبکرt مرا دید؛ به او گفتم: حنظله، منافق شده است. این را از آن جهت درباره‌ی خود گفت که گمان می‌کرد وضعیتی که پیدا کرده، نفاق است. ابوبکرt فرمود: «ما نیز زمانی که در حضور رسول‌اللهr هستیم و برای ما درباره‌ی بهشت و دوزخ سخن می‌گوید، گویا بهشت و دوزخ را با چشم خود می‌بینیم»؛ یعنی ایمان و یقین ما در سطح و اندازه‌ای قرار می‌گیرد که گویا بهشت و دوزخ در برابر چشمان ماست. آن‌چه پیامبرr گفته یا خبری که بیان کرده، گویا به چشم مشاهده می‌شود و بلکه فراتر از این است؛ زیرا خبر راست‌گوترین بنده‌ی الله می‌باشد که بیش از هر کسی الله را شناخته بود و با او ارتباط داشت.

در ادامه‌ی این روایت، آمده است: «اما وقتی از حضور پیامبرr می‌رویم، زن و فرزند و روزمرگی‌ها و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول می‌کنند». ابوبکرt گفت: من نیز چنین حالتی دارم؛ لذا با هم نزد رسول‌اللهr رفتند و چون به محضر پیامبرr رسیدند، حنظلهt گفت: ای رسول‌خدا! من منافق شده‌ام. رسول‌اللهr فرمود: «این چه سخنی‌ست که می‌گویی؟» موضوع را با پیامبرr در میان نهاد و گفت: هنگامی که نزد شما هستیم و با درباره‌ی بهشت و دوزخ سخن می‌گویید، یقین ما در سطحی قرار می‌گیرد که گویا بهشت و دوزخ را با چشم می‌بینیم؛ اما وقتی از نزد شما می‌رویم، زن و فرزند و مسایل زندگی، ما را به خود مشغول می‌کنند. پیامبرr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر همیشه همان وضعی را داشته باشید که نزد من دارید و همواره در ذکر و یاد الله باشید، فرشتگان در خانه‌ها و در راه‌ها، با شما دست می‌دهند»؛ یعنی به‌خاطر یقینی که بدان می‌رسید، برای بزرگ‌داشت و نیز استوار ساختن شما، با شما مصافحه می‌کنند؛ زیرا هرچه یقین بنده بیش‌تر شود، الله متعال او را بیش از پیش ثابت‌قدم و استوار می‌گرداند. همان‌طور که فرموده است:

﴿وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ ١٧                     [محمد : ١٧]         

و آنان که هدایت یافتند، (الله) بر هدایتشان افزود و پرهیزکاری و تقوایشان را به آنان بخشید.

پیامبرr در ادامه فرمود: «اما ای حنظله! ساعتی (برای عبادت الله) و ساعتی (برای نفس و رسیدگی به خانواده و کارهای دنیا)». و این را سه بار تکرار فرمود؛ یعنی انسان باید بخشی از وقتش را به عبادت اللهU اختصاص دهد و بخشی دیگر را به خود و خانواده‌ی خویش تا بدین‌سان حق هر صاحب حقی را ادا کند.

این، بیان‌گر کمال و خوبی دین اسلام است. اللهU حقی دارد که باید ادا کرد و نفس انسان و خانواده‌اش نیز حقوقی دارند که باید رعایت نمود؛ هم‌چنین باید حقوق مهمان و همه‌ی حقوقی را که بر عهده‌ی ماست، پاس بداریم تا بتوانیم به‌راحتی و با خیال آسوده، پروردگار خویش را عبادت کنیم؛ زیرا اگر انسان بر خود سخت بگیرد، خسته و درمانده می‌گردد و بسیاری از حقوق را پایمال می‌کند.

در تحصیل و کسب دانش نیز باید این نکته را رعایت کنیم؛ یعنی اگر هنگام مطالعه‌ی کتابی احساس خستگی می‌کنیم، یا مطالعه‌ی کتابی برای ما ملالت‌آور و خسته‌کننده است، کتاب دیگری بخوانیم و اگر فراگیری یکی از رشته‌های علمی برای ما سخت و دشوار می‌باشد، به یادگیری دانشی بپردازیم که توانایی و استعدادش را داریم؛ بدین‌سان هم خود را راحت می‌کنیم و هم به دانش مفید و فراوانی دست می‌یابیم؛ اما اگر تحصیل علم را توفانی شروع کنیم و بر خود سخت بگیریم یا برای کسب دانشی، بر خود فشار بیاوریم، چه بسا خسته شویم و از ادامه‌ی تحصیل باز بمانیم. برخی از مردم، برای مطالعه و تحصیل علم، خود را در رنج و زحمت می‌اندازند و این امر، در وجود آن‌ها به صورت یک عادت درمی‌آید و اگر به آن‌چه که می‌خواهند، دست نیابند، افسرده و ناراحت می‌شوند! حال آن‌که الله متعال هرکه را بخواهد، از فضل خویش بهره‌مند می‌گرداند و او، دارای فضل بی‌کران است.

***

156- وعن ابن عباس$ قال: بیْنما النَّبِیُّr یَخْطُبُ إِذَا هُوَ بِرجُلٍ قَائِم، فسأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا: أَبُو إِسْرائیلَ نَذَر أَنْ یَقُومَ فِی الشَّمْس وَلا یقْعُد، ولا یستَظِلَّ ولا یتَکَلَّم، ویصوم، فَقالَ النَّبِیُّr: «مُرُوهُ فَلْیَتَکَلَّمْ ولْیَستَظِلَّ ولْیُتِمَّ صوْمَهُ». [روایت بخاری]([18])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: روزی پیامبرr در حالِ سخنرانی، مردی را دید که ایستاده است؛ علتش را پرسید. گفتند: او، ابواسرائیل است؛ نذر کرده که زیر آفتاب بایستد و ننشیند، زیر سایه نرود، حرف نزند و روزه بگیرد. پیامبرr فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، بنشیند و روزه‌اش را کامل کند».

شرح

مؤلف/، روایتی در باب میانه‌روی در عبادت ذکر نموده که مردی به نام ابواسرائیل نذر کرده بود که زیر آفتاب بایستد و ننشیند، ساکت باشد و سخن نگوید، و روزه بگیرد. پیامبرr در حال سخنرانی، این مرد را دید که زیر آفتاب ایستاده است؛ و چون علتش را پرسید، او را از نذر ابواسرائیل، باخبر ساختند. فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، بنشیند و روزه‌اش را کامل کند».

نذر ابواسرائیل، هم شامل کارهای پسندیده بود و هم شامل کارهای ناپسندی که اللهU دوست ندارد. کار پسندیده‌اش، روزه بود؛ زیرا روزه، عبادت بزرگی‌ست و پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ فَلْیُطِعْهُ»؛ یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». به عبارت دیگر به نذرش عمل کند؛ اما نذر ابواسرائیل و تصمیمش برای ایستادن در آفتاب و ساکت بودن، کار پسندیده‌ای نبود؛ از این‌رو پیامبرr دستور داد که ابواسرائیل نذرش را ترک نماید.

ناگفته نماند که نذر در اصل، مکروه است و حتی برخی از علما، آن را حرام دانسته‌اند؛ زیرا وقتی انسان نذر می‌کند، خود را به انجامِ کاری وادار می‌سازد که الله او را بدان مکلّف نکرده است؛ از این‌رو پیامبرr از «نذر» منع نموده و فرموده است: «إنَّ النَّذْرَ لا یَأْتِی بِخَیْرٍ وَإِنَّمَا یُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ»؛([19]) یعنی: «نذر، هیچ خیری برای انسان ندارد (و تقدیر را تغییر نمی‌دهد) و تنها به‌وسیله‌ی آن، چیزی از دست بخیل بیرون می‌آید». نذر، بر سه نوع است: یک نوع نذر، حکم سوگند را دارد؛ و نوع دوم، نذر معصیت است و نوع سوم، نذر اطاعت می‌باشد.

اما نذری که حکم سوگند را دارد، نذری‌ست که انسان به‌قصد تأکید بر یک موضوع، بیان می‌کند؛ چه برای نفیِ آن باشد و چه برای اثبات یا تصدیق آن. مثلاً به شخصی می‌گویند: خبری که به ما داده بودی، دروغ بود. و او، در پاسخ می‌گوید: اگر دروغ گفته باشم، نذر می‌کنم که یک سال، روزه بگیرم. روشن است که قصدش از چنین نذری تأکید بر این است که راست گفته و خبرش، دروغ نیست و می‌خواهد مردم، حرفش را باور کنند. این، حکم سوگند را دارد. هم‌چنین اگر قصد انسان، تشویق یا برانگیختن باشد، باز هم نذرش، حکم قَسَم را دارد؛ مثلاً می‌گوید: اگر فلان‌کار را انجام ندهم، نذر روزه‌ی یک سال، بر من واجب است. این هم، حکم سوگند را دارد؛ زیرا قصدش، این است که به‌نحوی خود را به انجام کاری، مُلزَم نماید و رسول‌اللهr فرموده است: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ، وَإِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى»؛([20]) یعنی: «اعمال به نیت‌ها بستگی دارند و برای هر کسی، همان چیزی‌ست که نیت کرده است».

اما نوع دوم: نذرِ حرام است؛ و به نذری گفته می‌شود که ادای آن، جایز نیست. مثلاً کسی نذر کند که شراب بنوشد. چنین نذری، حرام است و برای او روا نیست که شراب بنوشد؛ البته بنا بر قول راحج، کفاره‌ی سوگند بر او واجب می‌شود و برخی از علما، گفته‌اند: هیچ کفاره ای ندارد؛ زیرا این نذر، از اساس باطل است و منعقد نمی‌شود؛ اما دیدگاه صحیح، این است که کفاره دارد؛ ولی عمل کردن به چنین نذری، جایز نیست. مثال دیگری ذکر می‌کنم: خانمی نذر می‌کند که در عادت ماهیانه‌اش روزه بگیرد. این هم، نذرِ حرام است و برایش جایز نیست که در دوران حیض یا عادت ماهیانه‌اش، روزه بگیرد و بر او، کفاره‌ی سوگند واجب می‌شود.

و سومین نوع نذر، نذر اطاعت است؛ مثلاً کسی، نذر می‌کند که «ایام بیض»، یعنی روزهای سیزده، چهارده و پانزدهم هر ماه قمری را روزه بگیرد. ادای چنین نذری، بر انسان، واجب می‌باشد؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ فَلْیُطِعْهُ»؛([21]) یعنی: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید». یا شخصی می‌گوید: نذر می‌کنم که دو رکعت «ضحی» بخوانم؛ ادای این نذر، بر او واجب است؛ زیرا نذرش، نذر اطاعت است و به‌فرموده‌ی پیامبرr باید به چنین نذری عمل کرد.

اما اگر نذر کسی، هم شامل نذر اطاعت باشد و هم شامل نذر معصیت، باید به بخشی از نذرش که اطاعت است، عمل نماید و بخش دیگر را ترک کند و کفاره‌ی سوگند بدهد؛ مثل ابواسرائیل که نذر کرده بود در آفتاب بایستد و زیر سایه نرود، ساکت باشد و روزه بگیرد. پیامبرr به او دستور داد که روزه بگیرد؛ زیرا نذر اطاعت بود؛ اما او را از سکوت و ایستادن در آفتاب، منع نمود و فرمود: «به او بگویید: سخن بگوید، زیر سایه برود، و بنشیند». بسیاری از مردم، امروزه نذر می‌کنند که اگر کارشان در آینده، سر و سامان یابد یا مشکلشان حل شود، فلان کار نیک را انجام دهند. مثلاً وقتی یکی از عزیزان آن‌ها بیمار می‌شود، می‌گویند: اگر بیمارمان بهبود یافت و الله، او را شفا بخشید، چنین و چنان خواهیم کرد. از چنین نذری منع شده و این نذر، یا مکروه است یا حرام؛ بدون این‌که نذر کنید، برای بیمارتان دعای بهبودی نمایید و از الله بخواهید که او را شفا دهد؛ اگر کسی نذر کند و بیمارش بهبود یابد، بر او واجب است که نذر خود را ادا نماید.

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: (43، 1151)؛ و صحیح مسلم، ش: 785.

([2]) نک: صحیح بخاری، ش: (1842، 1844)؛ و مسلم، ش:1972

([3]) صحیح بخاری، ش: 5063؛ و صحیح مسلم، ش: 1401.

([4]) ضعیف است؛ روایت: بیهقی در الکبری (3/18)، و قضاعی در مسند الشهاب (1147)، و حاکم در معرفۀ علوم الحدیث، ص:95 از طریق ابی‌عقیل از محمد بن سوقه از محمد بن منکدر از جابر به صورت مرفوع. و مروان بن معاویه از ابوعقیل متابعت نکرده و آن را از ابن سوقه از ابن منکدر به صورت مرسل نقل نموده است. چنان‌چه در شعب الایمان (3/402) از بیهقی، آمده است؛ البته شاهدی از روایت ابن‌عمرو دارد، سندش، ضعیف می‌باشد؛ به سبب ضعف عبدالله بن صالح. علامه آلبانی/ در ضعیف الجامع (20229 این حدیث را ضعیف دانسته است.

([5]) صحیح مسلم، ش: 2670.

([6]) صحیح مسلم، ش: 4798 به‌‌نقل از ابن‌عمروt.

([7]) صحیح بخاری، ش: (1077، 6940) و مسلم، ش: 1261 به‌نقل از ابوهریرهt.

([8]) صحیح بخاری، ش: 39.

([9]) صحیح بخاری، ش: 1050 به‌نقل از عمران بن حصینt.

([10]) صحیح بخاری، ش: (3099، 4372، 6049)؛ و مسلم، ش: 327 به‌نقل از ابوسعید خدریt.

([11]) «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود     رهـرو آن است که آهسته و پیوسـته رود»

([12]) صحیح بخاری، ش: 1150؛ و مسلم، 784.

([13]) صحیح بخاری، ش: 212؛ و صحیح مسلم، ش: 786.

([14]) صحیح مسلم، ش: 866.

([15]) صحیح بخاری در چندین مورد، از جمله: (1968، 6139).

([16]) (154): نک: صحیح بخاری، ش: (1976، 3418)؛ و صحیح مسلم، ش: 1159.

([17]) صحیح مسلم، ش: 2750.

([18]) صحیح بخاری، ش: 6704.

([19]) صحیح بخاری، ش: (6118، 6198، 6199)؛ و مسلم، ش: (3093، 3094، 3095) به نقل از ابن‌عمرt.

([20]) صحیح بخاری، ش:1 و صحیح مسلم، ش: 1907؛ بر اساس شماره‌گذاری محمد فؤاد عبدالباقی/ بر صحیحین.

([21]) صحیح بخاری، ش: (6202، 6206) به‌نقل از عایشه&.

13- باب: زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی

13- باب: زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی

الله متعال، می‌فرماید:

﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٢١٥                         [البقرة: ٢١٥]        

و الله، از هر کارِ خیری که انجام می­دهید، آگاه است.

 

﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُ                                        [البقرة: ١٩٧]        

و الله، از هر کار نیکی که انجام می­دهید، آگاه است.

 

﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧                                    [الزلزلة: ٧]        

پس هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن را می‌بیند.

 

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ                                               [الجاثیة : ١٥]        

هر کس عمل نیکی انجام دهد، به سود خود اوست.

شرح

مؤلف/، بابی به نام «زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی» گشوده است. خیر و نیکی، راه‌های فراوانی دارد و این، از فضل و لطف پروردگار متعال بر بندگانش می‌باشد تا فضایل و پاداش‌ها، متنوع و گوناگون باشند و انسان بتواند به اجر و پاداش زیادی دست یابد. این راه‌ها بر سه اصل، استوارند:

تلاش بدنی، بذل و بخشش مالی، و نیز ترکیبی از این دو. این‌ها، ارکان سه‌گانه‌ی کارهای نیک به‌شمار می‌روند.

تلاش بدنی، به اعمال بدنی مانند نماز، روزه، جهاد و امثال آن گفته می‌شود.

بذل و بخشش مالی، همانند زکات، صدقه، و هزینه‌هایی که انسان در راه‌های خیر می‌پردازد و....

و اما برای سومین اصل کارهای نیک که ترکیبی از تلاش بدنی و بخشش مالی‌ست، می‌توان جهاد مسلحانه در راه الله را به عنوان مثال ذکر کرد؛ زیرا جهاد مسلحانه در راه الله، هم به از جان‌گذشتگی نیاز دارد و هم به هزینه‌های مالی.

البته نمونه‌های گوناگونی از این اصول سه‌گانه وجود دارد که خود زمینه‌ساز تنوع در عبادت‌هاست تا بندگان خدا خسته و رنجور نشوند؛ چون اگر فقط یک راه برای عبادت وجود داشت، کسالت‌آور بود و انسان دچار کسالت می‌شد و به ستوه می‌آمد؛ اما تنوع عبادت‌ها، خود مایه‌ی نشاط و گرایش بیش‌تر انسان به عبادت است. الله متعال می‌فرماید:

﴿فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ                                                          [البقرة: ١٤٨]        

پس در کارهای نیک بر یک‌دیگر سبقت بگیرید.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ                                        [الأنبیاء: ٩٠]        

به‌راستی آنان در انجام کارهای نیک، کوشش و شتاب می‌کردند.

این، نشان می‌دهد که نیکی‌ها فقط در یک نیکی، خلاصه نمی‌شود؛ بلکه راه‌های زیادی برای خیر و نیکی وجود دارد. سپس مؤلف/، آیه‌هایی ذکر کرده که بیان‌گر همین موضوع است. اللهY می‌فرماید:

﴿ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُ                                        [البقرة: ١٩٧]      

و الله، از هر کار نیکی که انجام می­دهید، آگاه است.

و می‌فرماید:

﴿وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٢١٥                         [البقرة: ٢١٥]        

و الله، از هر کارِ خیری که انجام می­دهید، آگاه است.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ ٧                                    [الزلزلة: ٧]        

پس هرکس هم‌وزن ذره‌ای نیکی کند، آن را می‌بیند.

آیه‌های زیادی وجود دارد که بیان‌گر تنوع و گوناگونی در عبادت‌هاست و نشان می‌دهد که نیکی‌ها، در یک مورد یا یک گونه یا یک دسته، خلاصه نمی‌شوند؛ چنان‌که برخی از مردم با نماز، اُنس دارند و از این‌رو می‌بینیم که زیاد، نماز می‌خوانند. برخی هم با تلاوت قرآن، الفت دارند؛ لذا زیاد، قرآن تلاوت می‌کنند. و عده‌ی دیگری از مردم، با ذکر و تسبیح و تحمید (گفتن سبحان‌الله و الحمدلله) و امثال آن، انس و الفت دارند و زیاد، ذکر می‌نمایند. برخی هم بخشنده و دست و دل‌باز هستند و همواره صدقه می‌دهند و به‌دور از اسراف و زیاده‌روی، حقوق مالی خانواده‌ی خویش را ادا می‌کنند. برخی دیگر به کسب علم علاقه‌مندند. کسب علم در زمان ما، برترین عمل بدنی‌ست؛ زیرا امروزه مردم، نیازمند علوم دینی هستند؛ چراکه جهل و نادانی، زیاد شده و عالِم‌نماهایی در جامعه دیده می‌شوند که ادعای علم می‌کنند، اما از علم و دانش کافی برخوردار نیستند؛ از این‌رو نیازمند طلاب، دانش‌جویان و پژوهش‌گرانی هستیم که بر اساس کتاب و سنت، در حوزه‌ی علوم دینی فعالیت کنند و به دانشی استوار و ریشه‌دار دست یابند تا این نابسامانی را برطرف نمایند؛ زیرا هرکس، یک یا دو حدیث از احادیث رسول‌اللهr را یاد دارد، بی‌پروا برای مردم فتوا می‌دهد؛ گویا امام حرانی، یا امام احمد یا اما شافعی، یا یکی دیگر از امامان فقه و اجتهاد است! این، هشداری جدی برای امت است که امروزه علمای توانمندی که از دانش فراوان و حجت قوی برخوردار باشند، اندکند.

بنابراین با توجه به شرایط کنونی امت، کسب علم و دانش برترین عمل به‌شمار می‌رود و از صدقه و جهاد، برتر است؛ بلکه خود، جهاد بزرگی‌ست و الله متعال، آن را هم‌سان و هم‌وزن جهاد در راه خودش قرار داده است؛ آری! هم‌وزن جهادی حقیقی که هیچ شائبه‌ای در نیت مجاهدانش- که برای اعلای کلمۀ‌الله جهاد می‌کنند- وجود ندارد و آن‌ها را می‌بینیم که پیش از جهاد و رویارویی با دیگران، این زیرساخت فکری، عقیدتی و عملی را در خود اجرا می‌کنند. جهاد حقیقی در راه الله، جهادی‌ست که رزمندگان برای سرافرازی دین الله می‌جنگند؛ و کسب علوم دینی، با این جهاد بزرگ، یک‌سان است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا کَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی ٱلدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَیۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَحۡذَرُونَ ١٢٢                                                                     [التوبة: ١٢٢]        

نباید همه‌ی مؤمنان یک‌جا و به ‌یک‌باره ره‌سپار جهاد شوند. چرا از هر گروهی، تعدادی خروج نمی‌کنند تا (آنان که به جهاد نرفته‌اند) در دینشان دانش بیاموزند و قومشان را آن‌گاه که نزدشان بازگشتند، بیم دهند تا (از مخالفت با فرمان الهی) بترسند؟

می‌بینیم که الله متعال، کسب علوم دینی را هم‌سان جهاد در راه الله قرار داده است. جهاد حقیقی با توجه به قراین و نشانه‌های موجود و نیز وضعیت مجاهدان، قابل درک و شناسایی‌ست و جهادی‌ست که قصد رزمندگان، اعلای کلمۀ‌الله باشد. به‌هر حال، راه‌های خیر، فراوان است که از نظر من برترین آن‌ها پس از فرایض الهی، کسب علوم دینی‌ست؛ زیرا امروزه نیاز شدیدی به علوم دینی وجود دارد. برخی، مدرک دارند و مثلاً فارغ‌التحصیل فلان مرکز دینی و آموزشی هستند، اما از دانش کافی برخوردار نیستند و اگر وضعیت، به همین شکل ادامه یابد و این نابسامانی علمی برطرف نشود، امت در خطر خواهد بود و هرکس هرجا که شود، فتوا می‌دهد؛ این، درست نیست و اطمینان و آرامش قلبی مردم را به هم می‌زند و آن‌ها را پریشان می‌کند و دینشان را دچار چالش‌ها و مشکلات جدی می‌گرداند؛ لذا امت، نیازمند عالمان توانایی‌ست که علم و دانش آن‌ها مبتنی بر کتاب و سنت و عقل و حکمت باشد.

مؤلف/ پس از ذکر آیاتی درباره‌ی زیاد بودن راه‌های خیر می‌گوید: احادیث زیادی در این‌باره وجود دارد که قابل شمارش نیست و تعدادی از آن‌ها را ذکر می‌‌کنیم:

119- الأوَّل: عن أَبِی ذرٍّ جُنْدَبِ بنِ جُنَادَةَt قال: قلتُ: یا رسولَ الله، أیُّ الأعْمالِ أفْضَل؟ قال: «الإِیمانُ بِالله، وَالجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ». قُلْت: أیُّ الرِّقَابِ أفْضَل؟ قال: «أنْفَسُهَا عِنْد أهْلِهَا، وأکثَرُهَا ثَمَناً». قُلْت: فَإِنْ لَمْ أفْعل؟ قال: «تُعینُ صَانِعاً أوْ تَصْنَعُ لأخْرَقَ» قُلْت: یا رسول الله أرَأیتَ إنْ ضَعُفْتُ عَنْ بَعْضِ الْعمل؟ قال: «تَکُفُّ شَرَّکَ عَن النَّاسِ فَإِنَّها صدقةٌ مِنْکَ على نَفسِکَ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: ابوذر، جندب بن جنادهt می‌گوید: گفتم: ای رسول‌خدا! چه عملی، بهتر است؟ فرمود: «ایمان به الله و جهاد در راه او». پرسیدم: آزاد کردن چه برده‌ای بهتر است؟ فرمود: «برده‌ای که نزد صاحبش، پسندیده‌تر و قیمتش، بیش‌تر باشد». گفتم: اگر توانایی این کار را نداشتم؟ فرمود: «به آدمِ کاربلد و پیشه‌ور کمک کن و کسی را که کاری یاد ندارد، یاری نما».([2]) پرسیدم: ای رسول‌خدا! اگر از انجام این کارها نیز ناتوان بودم؟ فرمود: «در حق مردم، بدی نکن؛ و این، خود نیکی و صدقه‌ای بر خودت خواهد بود».

شرح

مؤلف/، در این باب حدیثی از ابوذرt نقل کرده که از پیامبرr پرسید: چه عملی، بهتر است؟ فرمود: «ایمان به الله و جهاد در راه او». صحابهy همواره از پیامبرr درباره‌ی بهترین و برترین کارهای نیک، سؤال می‌کردند تا به انجام آن بپردازند؛ مانند آیندگان خود نبودند. چون نسل‌های پس از صحابهy گاه، درباره‌ی بهترین و برترین کارها، پرس‌وجو می‌کنند، اما بدان عمل نمی‌نمایند؛ بر خلاف صحابهy که سؤال‌هایشان، برخاسته از شوق عمل بود. ابن‌مسعودt از پیامبرr پرسید: چه عملی، نزد الله محبوب‌تر است؟ فرمود: «نمازِ سرِ وقت». پرسید: سپس چه عملی؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». سؤال کرد: سپس چه عملی؟ رسول‌اللهr فرمود: «جهاد در راه الله».

ابوذرt نیز از رسول‌اللهr پرسید که کدامین عمل، نزد الله بهتر است؟ پیامبرr برایش بیان نمود که برترین عمل، نزد اللهU ایمان به او و جهاد در راه اوست. آن‌گاه ابوذرt سؤال کرد که آزاد کردن چه برده‌ای بهتر است؟ پیامبرr پاسخ داد: «برده‌ای که نزد صاحبش پسندیده‌تر؛ و قیمتش، بیش‌تر باشد». یعنی بهترین و پرقیمت‌ترین برده نزد صاحبش؛ تنها کسی، چنین برده‌ای را آزاد می‌کند که ایمانی قوی دارد.

به عنوان مثال: شخصی، چندین برده دارد؛ در این میان، یکی از برده‌هایش به‌خوبی کار می‌کند و در عین حال، قیمت بالایی دارد. می‌گوید: می‌خواهم یکی از برده‌هایم را آزاد کنم. می‌گوییم: بهتر است همین برده‌ی پرقیمت را آزاد کنی که نزدت از همه پسندیده‌تر است. الله متعال، می‌فرماید:

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ                             [آل عمران: ٩٢]      

هرگز به نیکی دست نمی­یابید مگر آن‌که از آن‌چه دوست دارید، انفاق کنید.

ابن‌عمر$ برای عمل کردن به این آیه، بهترین ثروتش را صدقه می‌داد. هنگامی که این آیه نازل شد، ابوطلحهt نزد پیامبرr آمد و گفت: الله متعال، این آیه را نازل کرده است؛ بهترین دارایی من، «بیرحاء» می‌باشد. بیرحاء، باغی زیبا در نزدیکی مسجد پیامبرr بود که آب خوب و گوارایی داشت و گاه، پیامبرr به آن‌جا می‌رفت و از آب گوارایش می‌نوشید. چنین باغی، نزد صاحبش ارزشمند است؛ لذا ابوطلحهt به پیامبرr عرض کرد: محبوب‌ترین دارایی من، بیرحاء می‌باشد و می‌خواهم آن را برای الله و پیامبرش، صدقه دهم. لذا هرطور که خودتان صلاح می‌دانید، درباره‌اش تصمیم بگیرید. رسول‌اللهr ابوطلحهt را تحسین کرد و فرمود: «این، مالِ سودمندی‌ست؛ این، ثروت سودمندی‌ست». سپس افزود: «نظر من، این است که آن را در میان خویشاوندانت، تقسیم کنی».([3]) صحابهy همگی به سوی کارهای نیک می‌شتافتند.

ابوذرt عرض کرد: اگر برده‌ای نداشتم که آزادش نمایم، چه کنم؟ رسول‌اللهr فرمود: «به آدمِ کاربلد و پیشه‌ور، کمک کن و کسی را که کاری یاد ندارد، یاری رسان»؛ یعنی به دیگران کمک و نیکی نما؛ و این، خود یکی از کارهای نیک به‌شمار می‌رود.

ابوذرt پرسید: اگر این کار نیز از من ساخته نبود، چه کنم؟ فرمود: «در حق مردم، بدی نکن؛ و این، خود نیکی و صدقه‌ای بر خودت خواهد بود». یعنی اگر نمی‌توانی به دیگران خوبی کنی، پس بدی مکن و این، کم‌ترین یا پایین‌ترین حدّ نیکی‌ست که دیگران، از شرّ انسان در امان باشند.

***

 120- الثانی: عن أَبِی ذرٍّt أیضاً أنَّ رسُولَ اللَّهِr قال: «یُصْبِحُ على کلِّ سُلاَمَى مِنْ أَحَدِکُمْ صدقَةٌ، فَکُلٌ تَسبِیْحةٍ صَدقةٌ، وکُلُّ تحْمِیدَةٍ صدقَةٌ، وکُلُّ تهْلِیلَةٍ صَدَقةٌ، وکلُّ تَکْبِیرةٍ صَدَقَةٌ، وأمْرٌ بالمعْرُوفِ صدقَةٌ، ونَهْیٌ عَنِ المُنْکَرِ صدقَةٌ. ویُجْزِئُ مِنْ ذَلکَ رَکعَتَانِ یرْکَعُهُما مِنَ الضُّحى». [روایت مسلم]([4])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر صبح (هر روز) در برابر هر مفصل انسان، یک صدقه لازم است؛ هر سبحان‌الله گفتن، یک صدقه است؛ هر الحمدلله گفتن، یک صدقه است؛ هر لاإله‌إلاالله گفتن، یک صدقه است؛  هر الله‌اکبر گفتن، یک صدقه است؛ هر امر به معروف، صدقه است؛ هر نهی از منکر، صدقه است؛ و به جای همه‌ی این‌ها، خواندن دو رکعت نماز ضحی کافی‌ست».

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون نقل کرده که ابوذرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرموده است: «هر صبح در برابر هر مفصل انسان، یک صدقه لازم است». گفته‌اند: سیصد و شصت مفصل بزرگ و کوچک در بدن انسان وجود دارد؛ لذا هر صبح، سیصد و شصت صدقه بر انسان واجب می‌شود؛ البته این صدقات، صدقه‌های مالی نیست؛ بلکه شامل همه‌ی نیکی‌ها می‌گردد. هر سبحان‌الله گفتن، هر الحمدلله گفتن، هر لا‌اله‌الاالله گفتن، هر الله‌اکبر گفتن، هر امر به معروف، و هر نهی از منکری، صدقه‌ است. لذا هر گفتار و کرداری که مایه‌ی تقرب و نزدیکی به اللهU باشد، یک صدقه به‌شمار می‌رود. پیامبرr فرموده است: «وَتُعِینُ الرَّجُلَ فِی دَابَّتِهِ تَحْمِلُهُ عَلَیْهَا أَوْ تَرْفَعُ لَهُ مَتَاعَهُ عَلَیْهَا صَدَقَةٌ»؛([5]) یعنی: «همین‌که به شخصی کمک کنی تا سوار مرکب خویش شود یا بارش را برایش روی مرکبش بگذاری، صدقه‌ای‌ست». هر کار نیکی، یک صدقه به‌شمار می‌رود؛ قرائت قرآن، صدقه است. طلب علم، صدقه است؛ بنابراین، صدقه‌های فراوانی وجود دارد و این امکان فراهم می‌شود که انسان، سیصد و شصت صدقه‌ای را که بر او واجب است، ادا نماید.

سپس رسول‌اللهr فرمود: «و به جای همه‌ی این‌ها، خواندن دو رکعت نماز ضحی کافی‌ست»؛ یعنی اگر دو رکعت نماز چاشت بخوانی، همه‌ی صدقه‌هایی را که روزانه بر تو واجب است، ادا کرده‌ای. لذا درمی‌یابیم که هر روز خواندن نماز ضحی سنت است. علما گفته‌اند: وقت نماز ضحی، از هنگام بالا آمدن خورشید به‌اندازه‌ی یک نیزه (پانزده تا بیست دقیقه پس از طلوع خورشید) تا ده دقیقه قبل از زوال آفتاب می‌باشد. البته بهتر است که در پایان وقت، خوانده شود؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «صَلاَةُ الأَوَّابِینَ حِینَ تَرْمَضُ الْفِصَالُ»؛([6]) یعنی: «نماز چاشت، زمانی‌ست که پای بچه‌شترها از شدت گرما، بسوزد»؛ از این‌رو علما گفته‌اند: به‌تأخیر انداختن دو رکعت ضحی تا پایان وقت، بهتر از خواندن آن در ابتدای وقت است. همان‌طور که پیامبرr دوست داشت نماز چاشت را به‌تأخیر بیندازد، مگر زمانی که سخت و دشوار بود.

به‌هر حال، الله متعال دروازه‌های خیر و نیکی را به روی انسان گشوده است و هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، مطابق ده تا هفت‌صد نیکی و بلکه بیش‌تر، پاداش می‌یابد.

***

121- الثَّالثُ عنْهُ قال: قال النَّبیُّr: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أعْمالُ أُمَّتی حسَنُهَا وسیِّئُهَا فوجَدْتُ فی مَحاسِنِ أعْمالِهَا الأذَى یُماطُ عن الطَّرِیق، وَوجَدْتُ فی مَساوَىءِ أعْمالِها النُّخَاعَةُ تَکُونُ فِی المَسْجِدِ لاَ تُدْفَنُ». [روایت مسلم]([7])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «اعمال نیک و بدِ امتم به من نشان داده شد؛ دیدم که برداشتن خار و خاشاک (و دیگر چیزهای آزاردهنده) از سر راه‌ها، جزو اعمال نیک امتم می‌باشد و آب دهان که در مسجد می‌اندازند و زیر خاک نمی‌کنند، جزو اعمال بدشان است».

شرح

مؤلف/، حدیثی از ابوذرt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «اعمال نیک و بدِ امتم به من نشان داده شد»؛ یعنی الله متعال، اعمال نیک و بد امت را برای پیامبرr بیان نمود؛ زیرا اللهU ذاتی‌ست که حلال یا حرام و یا واجب می‌گرداند. پیامبرr برداشتن هر چیز آزاردهنده‌ای- مانند خار، چوب، سنگ، شیشه و امثال آن- را از سرِ راه عابران، جزو نیکی‌های این امت برشمرده و فرموده است: «الإِیمَانُ بِضْعٌ وَسَبْعُونَ شُعْبَةً أَعْلاهَا قَوْلُ لا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ، وَأَدْنَاهَا إمَاطَةُ الأَذَى عَنْ الطَّرِیقِ وَالْحَیَاءُ شُعْبَةٌ مِنْ الإِیمَانِ»؛([8]) یعنی: «ایمان، هفتاد و اندی بخش دارد که برترینش، گفتن لاالهالاالله؛ و پایین‌ترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهنده‌ای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان به‌شمار می‌رود»؛ لذا هر چیز آزاردهنده‌ای، در راه یا محل عبور مردم دیدید، بردارید که این کار، یک نیکی برای شما محسوب می‌شود و خصلتی ایمانی و یکی از شعبه‌های آن است. بر عکس، انداختن هر چیز آزاردهنده‌ای در راه‌ها و محل رفت و آمد مردم، کار بسیار زشت و ناروایی‌ست؛ لذا کسانی که پوست خربزه، موز، پرتقال و امثال آن را در کوچه و بازار و محل رفت و آمد مردم می‌اندازند و باعث اذیت و آزار آن‌ها می‌شوند، گنه‌کارند. اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَیۡرِ مَا ٱکۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا ٥٨         [الأحزاب: ٥٨] 

و آنان که مردان و زنان مؤمن را بی‌آنکه مرتکب گناهی شده باشند، می‌آزارند، بدون تردید تهمت و گناه آشکاری بر دوش کشیده‌اند.

علما گفته‌اند: اگر حیوان و یا انسانی از روی آن عبور کند و بلغزد و در اثر افتادن به زمین دچار شکستگی شود، کسی مسؤول است که پوست میوه‌ها و امثال آن را در محل رفت و آمد مردم انداخته است و باید دیه و هزینه‌های ناشی از چنین آسیب‌هایی را بپردازد. هم‌چنین رها کردن یا ریختن آب و فاضلاب در کوچه و بازار، درست نیست و باعث اذیت و آزار مردم و آلوده شدن لباس‌هایشان می‌شود و گاه آسفالت کوچه و خیابان را خراب می‌کند. متأسفانه برخی از مسلمانان به‌رغم وجود چنین نکات مهمی در آموزه‌های اسلامی، به چنین مسایلی اهمیت نمی‌دهند و چنین مسایلی را ناچیز و بی‌اهمیت می‌پندارند و خرده‌شیشه، سنگ، چوب، زباله و سایر چیزهای آزاردهنده را بی‌پروا در کوچه و خیابان می‌ریزند!

به هر حال، کار بسیار پسندیده‌ای‌ست که چنین چیزهایی را از سر راه مردم برداریم؛ زیرا این کار، صدقه و رفتار بسیار نیکی‌ست. سپس رسول‌اللهr فرمود: «و دیدم آب دهان که در مسجد می‌اندازند و زیر خاک نمی‌کنند، جزو اعمال بدشان است». مسجد در زمان پیامبرr فرش نداشت و با شن و ماسه فرش شده بود. بر خلاف مساجد امروزی که فرش دارند. انداختن آب دهان یا خلط سینه در مسجد، حرام می‌باشد؛ زیرا رسول‌اللهr فرموده است: «البُصاقُ فی المَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَکَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا»؛([9]) یعنی: «انداختن آب دهان در مسجد، گناه است و کفاره‌اش، پوشاندن آن با خاک می‌باشد». به عبارت دیگر اگر کسی مرتکب چنین گناهی شد و آب دهانش را در مسجد انداخت، کفاره‌اش این است که آن را با خاک بپوشاند؛ البته اینک که مساجد، فرش دارند، باید آن را با دستمال، پاک و تمیز کند.

وقتی انداختن آب دهان در مسجد، چنین حکمی دارد، پس کسانی که کفش خود را داخل مسجد می‌برند و هیچ دقت نمی‌کنند که مبادا آلودگی یا نجاست کفش آن‌ها داخل مسجد بیفتد، مرتکب چه گناهی می‌شوند! گاه دیده می‌شود که برخی از مردم، دستمال چرکین و آلوده به آب بینی را روی صحن مسجد می‌اندازند. این کار تهوع‌آور‌ و بسیار زشتی‌ست؛ حال اگر کسی آن را داخل مسجد بیندازد، چه همه ‌زشت و ناپسند است! لذا سعی کنیم اسباب اذیت و آزار دیگران را فراهم نکنیم.

***

122- الرابع عنه: أنَّ ناساً قالوا: یا رسُولَ الله، ذَهَب أهْلُ الدُّثُور بالأجُور، یُصَلُّونَ کَمَا نُصَلِّى وَیَصُومُونَ کَمَا نَصُوم، وَیَتَصَدَّقُونَ بَفُضُولِ أمْوَالهِمْ قال: «أوَ لَیْس قَدْ جَعَلَ لَکُمْ مَا تَصَدَّقُونَ بِه: إنَّ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ صَدقَةً، وکُلِّ تَکبِیرةٍ صدقة، وکلِّ تَحْمِیدةٍ صدقةً، وکلِّ تِهْلِیلَةٍ صَدقَةً، وأمرٌ بالمعْرُوفِ صدقةٌ، ونَهْىٌ عنِ المُنْکر صدقةٌ، وفی بُضْعِ أحدِکُمْ صدقةٌ». قالوا: یا رسولَ الله أیأتی أحدُنَا شَهْوَتَه، ویکُونُ لَه فیها أجْر؟ قال: «أرأیْتُمْ لو وضَعهَا فی حرامٍ أَکَانَ علیهِ وِزْر؟ فکذلکَ إذا وضَعهَا فی الحلاَلِ کانَ لَهُ أجْرٌ». [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابوذرt می‌‌گوید: عده‌ای از مردم، عرض کردند: ای رسول‌خدا! ثروتمندان، همه‌ی پاداش‌ها را از آنِ خود ساخته‌اند؛ همانند ما نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند و از مال و ثروتی که مازاد بر نیازشان است، صدقه می‌دهند. پیامبرr فرمود: «مگر الله، زمینه‌ای برای شما فراهم نکرده که بتوانید صدقه دهید؟ هر سبحان‌الله گفتن، یک صدقه است؛ هر الله‌اکبر گفتن، یک صدقه است؛ هر الحمدلله گفتن، یک صدقه است؛ هر لااله‌الاالله گفتن، یک صدقه است؛ امر به معروف، صدقه است؛ نهی از منکر، صدقه است؛ و در نزدیکی با همسرانتان، صدقه است». گفتند: ای رسول‌خدا! مگر برآورده ساختن شهوت، برای ما پاداش دارد؟! فرمود: «آیا اگر کسی، آن را از راه حرام برآورده کند، گنه‌کار نمی‌شود؟ هم‌چنین اگر از راه حلال (از طریق ازدواج شرعی) میل جنسی خود را برآورده سازد، برایش اجر و ثواب دارد».

شرح

مؤلف/، از ابوذرt نقل کرده که تعدادی از اصحابy به رسول‌اللهr عرض کردند: ثروتمندان، همه‌ی پاداش‌ها را از آنِ خود ساخته‌اند؛ چون همانند ما نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند؛ اما می‌توانند از اموال اضافه‌ی خود، صدقه دهند؛ یعنی ما و آن‌ها در نماز و روزه برابریم؛ ولی آن‌ها با صدقه دادن اموال مازاد خود، بر ما برتری یافته‌اند و ما، مال و ثروتی نداریم که صدقه دهیم.

در حدیث دیگری آمده است: مهاجران فقیر، گفتند: آن‌ها توانایی آزاد کردن برده را دارند؛ ولی ما برده‌ای نداریم که آزادش کنیم و از چنین پاداشی برخوردار شویم. به همت بالای صحابهy بنگرید که به برادرانشان غبطه می‌خوردند که از مال و ثروتی که اللهU به آن‌ها داده بود، صدقه می‌دادند و برده آزاد می‌کردند. صحابهy نگفتند که برادران ما، بر بهترین مرکب‌ها و چارپایان سوار می‌شوند یا در بهترین خانه‌ها زندگی می‌کنند و لباس‌های زیبایی می‌پوشند؛ زیرا صحابهy همواره در پی چیزی بودند که بهتر و ماندگارتر بود؛ یعنی آخرت. اللهU می‌فرماید:

﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا ١٦ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ ١٧       [الاعلى: ١٦،  ١٧]        

ولی شما زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید؛ حال‌آن‌که آخرت، بهتر و پایدارتر است.

الله متعال، هم‌چنین به پیامبرش فرموده است:

﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لَّکَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ ٤                                         [الضحى: ٤]        

و به‌یقین آخرت برای تو از دنیا بهتر است.

شکایت صحابهy نزد رسول اللهr شکایت رشک و غبطه بود، نه شکایت حسادت یا اعتراض بر اللهU. آن‌ها خواهان فضیلت یا امتیازی بودند که بتوانند به وسیله‌ی آن، همانند برادرانشان با صدقه‌ی اموال خویش، به اللهU تقرب و نزدیکی بجویند. پیامبرr به آنان فرمود: «مگر الله، زمینه‌ای برای شما فراهم نکرده که بتوانید صدقه دهید؟» یعنی اگرچه مال و ثروتی ندارید که صدقه دهید یا امکان صدقه‌ی مالی برای شما وجود ندارد، اما می‌توانید کارهای نیکی انجام دهید که جای‌گزین صدقه است؛ و سپس افزود: «هر سبحان‌الله گفتن، یک صدقه است؛ هر الله‌اکبر گفتن، یک صدقه است؛ هر الحمدلله گفتن، یک صدقه است؛ هر لااله‌الاالله گفتن، یک صدقه است؛ امر به معروف، صدقه است؛ نهی از منکر، صدقه است». پیش‌تر درباره‌ی چهار گزینه‌ی اول، سخن گفتیم؛ اما امر به معروف و نهی از منکر. آری! امر به معروف و نهی از منکر، از برترین صدقه‌ها و نیکی‌ها به‌شمار می‌رود؛ زیرا این، امتیازی‌ست که الله متعال، این امت را به وسیله‌ی آن بر سایر امت‌ها برتری بخشیده است؛ چنان‌که می‌فرماید:

﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ   [آل عمران: ١١٠]                 

شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده‏اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به الله ایمان دارید.

البته امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی دارد که باید رعایت نمود:

شرط اول: کسی که امر و نهی می‌کند، باید به احکام شرعی آگاه باشد؛ لذا اگر از حکم شرعی آن موضوع، بی‌اطلاع باشد، برایش سخن گفتن، روا نیست؛ زیرا کسی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، به کاری فرا می‌خواند که به‌پندار مردم، حکمی شرعی‌ست؛ لذا نباید درباره‌ی شریعت الهی سخنی بگوید که هیچ دانشی در مورد آن ندارد. و این کار، به فرموده‌ی صریح پروردگار در قرآن کریم، حرام است:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَٰٓئِکَ کَانَ عَنۡهُ مَسۡ‍ُٔولٗا ٣٦      [الاسراء: ٣٦]    

و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بی‌گمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.

یکی از بدترین کارها، این است که انسان درباره‌ی چیزی سخن بگوید و ندانسته آن را نیک و شایسته معرفی کند یا بگوید که فلان‌کار، زشت و ناپسند است و خود، درباره‌اش دانشی نداشته باشد.

شرط دوم: این است که کاملاً مطمئن و آگاه باشد که مخاطبش، حکمی شرعی را ترک کرده یا مرتکب عمل نادرستی شده است؛ در غیر این صورت برایش روا نیست که به نام امر به معروف و نهی از منکر، اقدامی بکند؛ زیرا در حقیقت پی‌گیر چیزی شده است که هیچ دانشی بدان ندارد و الله متعال فرموده است:

Ÿ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ   [آل عمران: ١١٠] 

و از چیزی پیروی مکن که دانشی به آن نداری. بی‌گمان گوش و چشم و دل، همه، بازخواست خواهند شد.

برخی از مردمِ باغیرت که مشتاق امر به معروف و نهی از منکرند، در این زمینه شتاب‌زده عمل می‌کنند و بدون این‌که از وضعیت مخاطبشان اطلاعی داشته باشند، به نهی از منکر می‌پردازند؛ به عنوان مثال: شخصی را می‌بینند که در بازار با خانمی راه می‌رود و با او صحبت می‌کند و این فکر و خیال از سرشان می‌گذرد که چرا فلانی با زن نامحرمی حرف می‌زند؟! حال آن‌که نمی‌دانند که آن زن، خواهر یا همسر اوست! این، اشتباه بزرگی‌ست. اگر شک و تردید دارید، پیش از این‌که چیزی بگویید، خیلی دوستانه و محترمانه سؤال کنید؛ اما اگر واقعاً دلیلی برای شک کردن به این مرد وجود ندارد، هیچ نگویید؛ چون بسیاری از مردم با همسرانشان به بازار می‌روند. توجه داشته باشید که رسول‌اللهr در چنین مسأله‌ای چه برخوردی با مردم داشته است. پیامبرr روز جمعه سخنرانی می‌کرد که شخصی، وارد مسجد شد و نشست. رسول‌اللهr از او پرسید: «آیا نماز خوانده‌ای؟» پاسخ داد: خیر. پیامبرr فرمود: «قُم فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ وَتَجَوَّزْ فِیهِمَا»؛([11]) یعنی: «برخیز و دو رکعت، نمازِ کوتاه بخوان». می‌بینیم که رسول‌اللهr ابتدا از او سؤال کرد که آیا نماز خوانده است یا نه و آن‌گاه به او دستور داد که دو رکعت بخواند. این، همان حکمت است.

شرط سوم: نباید پی‌آمدِ نهی از منکر، بدتر از آن عمل ناشایست باشد؛ لذا در صورتی که پی‌آمد نهی از منکر، بدتر و شدیدتر از آن عمل ناشایست باشد، نباید به نهی از منکر پرداخت؛ و این، یک قاعده است که از میان بد و بدتر، باید بد را انتخاب کرد. به عنوان مثال اگر کسی را می‌بینیم که سیگار می‌کشد و می‌دانیم یا احتمال می‌دهیم که اگر او را از این کار بازداریم، به سراغ شراب می‌رود، در این صورت او را از سیگار کشیدن نهی نمی‌کنیم؛ زیرا حکم استعمال سیگار از شراب‌خواری، سبک‌تر است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ [الأنعام: ١٠٨]        

به معبودان کسانی که غیر الله را عبادت می­کنند، دشنام ندهید که آنان نیز از روی دشمنی و نادانی به الله ناسزا خواهند گفت.

هرچند دشنام دادن به معبودان باطل، امر پسندیده‌ای‌ست، ولی از آن‌جا که ممکن است به دشنام‌گویی مشرکان به الله، یگانه معبود برحق منجر شود، از این کار نهی شده است؛ چراکه اللهU سزاوار ثنا و ستایش می‌باشد. از این‌رو رسول‌اللهr فرموده است: «لَعَنَ اللهُ مَنْ لَعَنَ وَالِدَیْهِ»؛ یعنی: «لعنت و نفرین الله بر کسی‌ست که پدر و مادرش را نفرین می‌کند». هم‌چنین فرموده است: «مِنَ الْکَبَائِرِ شَتْم الرَّجُلِ وَالِدَیْه»؛([12]) یعنی: «یکی از گناهان کبیره، این است که انسان به پدر و مادرش دشنام دهد». صحابهy گفتند: آیا مگر کسی به پدر و مادرش دشنام می‌دهد؟ رسول‌اللهr فرمود: «نَعَمْ! یَسُبُّ أَبَا الرَّجُلِ فَیَسُبُّ أَبَاهُ، وَیَسُبُّ أُمَّهُ فَیَسُبُّ أُمَّهُ»؛([13]) یعنی: «آری؛ بدین‌سان که شخصی به پدر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او نیز در مقابل به پدر وی ناسزا می‌گوید یا شخصی، به مادر شخص دیگری دشنام می‌دهد و او هم به مادر وی ناسزا می‌گوید».

لذا نباید نهی از منکر، به منکری منجر شود که به‌مراتب بدتر است. کسی که به امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، باید به قصد اصلاح مردم، به چنین کاری بپردازد؛ نه این‌که هدفش برتری‌جویی بر دیگران باشد؛ زیرا برخی از مردم با هدف برتری بر دیگران یا با اغراض شخصی، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و این، کار زشتی‌ست که گرچه ممکن است به اصلاح طرف مقابل بینجامد، اما در رابطه با شخصی که با چنین هدفی به امر به معروف و نهی از منکر می‌پردازد، عیبی بزرگ به‌شمار می‌رود. لذا وقتی امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید، قصدتان اصلاح مردم باشد تا سزاوار اجر و پاداش الهی شوید و اللهU در این کار، خیر و برکت عنایت کند.

سپس رسول‌اللهr فرمود: «وفی بُضْعِ أحدِکُمْ صدقةٌ»؛ یعنی: «و در نزدیکی با همسرانتان، صدقه است». گفتند: ای رسول‌خدا! مگر برآورده ساختن شهوت، برای ما پاداش دارد؟! فرمود: «آیا اگر کسی، آن را از راه حرام برآورده کند، گنه‌کار نمی‌شود؟ هم‌چنین اگر میل جنسی خود را از راه حلال (از طریق ازدواج شرعی) برآورده سازد، برایش اجر و ثواب دارد». به عبارت دیگر اگر کسی با روی آوردن به کارهای حلال، از انجام کارهای حرام، دوری کند، سزاوار اجر و پاداش می‌گردد.

انسان، به خوردن و نوشیدن علاقه و نیاز دارد؛ لذا اگر از خوردن و نوشیدن چیزهای حرام پرهیز نماید، اجر و پاداش می‌‌یابد. چنان‌که رسول‌اللهr به سعد بن ابی‌وقاصt فرمود: «وَإِنَّکَ لَنْ تُنفِق نَفَقةً تبْتغِی بِهَا وجْهَ الله إِلاَّ أُجرْتَ عَلَیْهَا حَتَّى ما تَجْعلُ فی فیِّ امْرَأَتِکَ»؛ یعنی: «و هرچه برای خشنودی الله انفاق کنی، پاداش آن را خواهی یافت؛ حتی لقمه‌ای‏که در دهان همسرت می‌‌گذاری». دادن نفقه‌ی زن، وظیفه‌ی مرد است؛ و گرنه، زن می‌گوید: طلاقم بده و حق شکایت هم دارد و اگر مرد با وجود توانایی، در تأمین هزینه‌های همسرش کوتاهی کند، زن می‌تواند نسبت به فسخ عقد ازدواج اقدام نماید؛ ولی با این حال، مردی که به‌خاطر کسب رضایت و خشنودی الله، نفقه‌ی همسرش را می‌دهد، سزاوار اجر و پاداش می‌گردد.

در حدیث ابوذرt به نوعی از قیاس، اشاره شده که فقها آن را «قیاس عکس» می‌نامند. چنان‌که در این حدیث، با قیاس به گنه‌کار بودن کسی که شهوتش را از راه نامشروع برآورده می‌کند، چنین نتیجه‌گیری شده که اگر کسی، شهوتش را از راه مشروع و ازدواج شرعی برآورده سازد، سزاوار اجر و پاداش می‌گردد. قیاس، بر چند گونه است: قیاس علت، قیاس دلالت، قیاس شباهت، و قیاس عکس.

***

123- الخامس: عنه قال: قال لی النَّبیُّr: «لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَیْئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاکَ بِوجهٍ طلِیقٍ». [روایت مسلم]([14])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: پیامبرr به من فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشاده‌رویی ملاقات کنی».

124- السادس: عن أَبِی هریرةt قال: قال رسُولُ اللهr: «کُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ علَیْهِ صدَقةٌ کُلَّ یَوْمٍ تَطْلُعُ فیه الشَّمْس: تعدِلُ بیْن الاثْنَیْنِ صدَقَةٌ، وتُعِینُ الرَّجُلَ فی دابَّتِه، فَتحْمِلُهُ عَلَیْهَا، أوْ ترْفَعُ لَهُ علَیْهَا متَاعَهُ صدقةٌ، والکلمةُ الطَّیِّبةُ صدَقةٌ، وبِکُلِّ خَطْوَةٍ تمْشِیها إلى الصَّلاَةِ صدقَةٌ، وَتُمیطُ الأذَى عَن الطرِیق صَدَقةٌ». [متفق علیه]([15])

ورواه مسلم أیضاً من روایة عائشة& قالت: قال رسُول اللهr: «إنَّهُ خُلِقَ کُلُّ إنْسانٍ مِنْ بنی آدم علَى سِتِّینَ وثلاثمائَةِ مَفْصِل، فَمنْ کَبَّر اللهَ، وحمِدَ اللهَ، وَهَلَّلَ اللهَ، وسبَّحَ اللهَ واستَغْفَر اللهَ، وعَزلَ حَجراً عنْ طَرِیقِ النَّاسِ أوْ شَوْکَةً أوْ عظْماً عن طَرِیقِ النَّاس، أوْ أمر بمعرُوفٍ أوْ نهى عنْ مُنْکَر، عَددَ السِّتِّینَ والثَّلاَثمائة، فَإِنَّهُ یُمْسی یَوْمئِذٍ وَقَد زَحزحَ نفْسَهُ عنِ النَّارِ».([16])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر روز که خورشید طلوع می‌کند، در ازای هر یک از مفاصل انسان، صدقه‌ای لازم است؛ همین‌که میان دو نفر، به‌عدالت، صلح و آشتی برقرار کنی، صدقه‌ای‌ست؛ یا اگر به کسی کمک نمایی تا سوار مرکبش شود یا بارش را برای او روی مرکبش بگذاری، صدقه‌ای‌ست؛ سخن نیکو، صدقه است؛ هر گامی که به سوی نماز برمی‌داری، صدقه است؛ و این‌که خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهنده‌ای) را از سر راه برداری، صدقه‌ای به‌شمار می‌رود».

امام مسلم نیشابوری/، از عایشه& روایت کرده که رسول‌اللهr فرموده است: «بدن هر انسانی، سیصد و شصت مفصل دارد و هرکس الله‌اکبر، الحمدلله، لااله‌الاالله، سبحان‌الله و استغفرالله بگوید و سنگ یا خار یا استخوانی را از سر راه مردم بردارد یا امر به معروف و نهی از منکر کند تا تعداد این نیکی‌ها، در مجموع به سیصد و شصت عدد برسد، روز را در حالی به شب می‌رساند که خود را از آتش دوزخ، دور کرده است».

***

125- السابع: عنه عن النَّبِیِّr قال: «منْ غدَا إلى المَسْجِدِ أو رَاح، أعدَّ اللَّهُ لَهُ فی الجنَّةِ نُزُلاً کُلَّمَا غَدا أوْ رَاحَ». [متفقٌ علیه]([17])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «کسی که در ابتدا یا پایان روز به مسجد برود، الله برای هر نوبت که در ابتدا یا انتهای روز به مسجد می‌رود، ضیافتی در بهشت برای او فراهم می‌سازد».

126- الثامن: عنه قال: قال رسولُ اللهr: «یا نِسَاء المُسْلِماتِ لاَ تَحْقِرنَّ جارَةٌ لِجارتِهَا ولَوْ فِرْسِنَ شاةٍ». [متفقٌ علیه]([18])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «ای زنان مسلمان! هیچ زنی، هدیه‌ی خود به زن همسایه‌اش را کوچک نشمارد، اگرچه (هدیه‌ی به‌ظاهر کوچکی مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچه‌ی گوسفند) باشد».

127- التاسع: عنه عن النَّبیِّr قال: «الإِیمَانُ بِضْعٌ وَسبْعُون، أوْ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شَعْبَةً: فَأفْضلُهَا قوْلُ لاَ إلَهَ إلاَّ الله، وَأدْنَاهَا إمَاطَةُ الأذَى عنِ الطَّرِیق، وَالحیَاءُ شُعْبةٌ مِنَ الإِیمانِ». [متفقٌ علیه]([19])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «ایمان، هفتاد و اندی بخش دارد که برترینش، گفتن لاالهالاالله می‌باشد و پایین‌ترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهنده‌ای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان به‌شمار می‌رود».

شرح

اینک به شرح سه حدیث می‌پردازیم که مؤلف/ از ابوهریرهt نقل کرده است:

حدیث اول: پیامبرr فرموده است: «کسی که در ابتدا یا پایان روز به مسجد برود، الله برای هر نوبت که در ابتدا یا انتهای روز به مسجد می‌رود، ضیافتی در بهشت برای او فراهم می‌سازد».

در حدیث، واژه‌ی «غدا» آمده که مفهومِ رفتن در ابتدای روز را می‌رساند؛ مانند کسی که برای نماز صبح به مسجد می‌رود. واژه‌ی «راح»، مفهوم رفتن در نیم‌روز یا بعد از ظهر را می‌رساند؛ مثل کسی که برای نماز ظهر یا عصر به مسجد می‌رود. البته واژه «راح»، به‌طور مطلق به مفهوم «رفتن» می‌باشد؛ چنان‌که در حدیثی از ابوهریرهt آمده که پیامبرr فرموده است: «مَنْ اغْتَسَلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ ثُمَّ رَاحَ فی الساعَةِ الأُولى...»؛ یعنی: «هرکس، روز جمعه غسل کند و اول وقت به مسجد برود...». [تا پایان حدیث]؛ البته اگر این دو واژه، یعنی غدا و راح با هم ذکر شوند، غدا، به مفهوم رفتن در ابتدای روز خواهد بود و راح، به معنای رفتن در پایان روز.

در حدیث، به فضیلت رفتن به مسجد اشاره شده است؛ لذا فرقی نمی‌کند که برای نماز باشد یا برای کسب علم و دیگر کارهای نیک. در هر صورت، الله متعال برای کسی که به مسجد می‌رود، ضیافتی در بهشت تدارک می‌بیند. لذا درمی‌یابیم که هرکس در ابتدا یا پایان روز به مسجد برود، از پاداش بزرگی برخوردار می‌گردد و این، بیان‌گر فضل و لطف بی‌کران اللهU نسبت به بندگانش می‌باشد که در برابر چنین اعمالی، این‌همه اجر و ثواب عطا می‌کند.

و اما حدیث دوم: پیامبرr فرموده است: «هیچ زنی، هدیه‌ی خود به زن همسایه‌اش را کوچک نشمارد؛ اگرچه (هدیه‌ی به‌ظاهر کوچکی مانند) استخوان کف پای گوسفند (پاچه‌ی گوسفند) باشد». این حدیث، به هدیه دادن به همسایه تشویق می‌کند؛ اگرچه هدیه‌ی اندک یا کوچکی باشد. گویا رسول‌اللهr فرموده است که هیچ کار نیکی را کوچک نشمارید؛ اگرچه اندک باشد. در حدیثی آمده است: «إذَا طَبَخْتَ مَرَقًةً فَاکثِرْ مَاءَهًا وَتَعَاهَدْ جِیرَانَکَ»؛([20]) یعنی: «هنگام پختن آب‌گوشت، آبش را بیش‌تر کن و به همسایه‌ات نیز بده». لذا اگر برای همسایه‌ی خود آب‌گوشت ببرید، سزاوار اجر و ثواب می‌شوید. پس هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز قلمداد نکنید؛ چنان‌که گشاده‌رویی با برادر مسلمان نیز، نیکی به‌شمار می‌رود؛ نه این‌که با چهره‌ای اخمو و درهم‌کشیده با برادر مسلمان خود ملاقات کنید؛ زیرا لبخندی که بر لبانت نشسته است، برادر مسلمانت را شادمان می‌کند و هر کاری که باعث شادمانی مسلمانی شود، اجر و پاداش دارد؛ هم‌چنین هر کاری که باعث خشم کافران گردد، نیک و شایسته به‌شمار می‌رود و اجر و ثواب دارد. اللهY می‌فرماید:

﴿وَلَا یَطَ‍ُٔونَ مَوۡطِئٗا یَغِیظُ ٱلۡکُفَّارَ وَلَا یَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّیۡلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ           [التوبة: ١٢٠]     

و در هیچ مکانی که مایه‌ی خشم کفار می‌شود، قدم نمی‌گذارند و بر هیچ دشمنی پیروز نمی‌شوند مگر آن‌که در برابرش برایشان عمل شایسته‌ای ثبت می‌گردد.

و اما حدیث سوم: پیامبرr فرموده است: «ایمان، هفتاد و اندی بخش دارد که برترینش، گفتن لااله‌الاالله می‌باشد و پایین‌ترین بخشِ ایمان، برداشتن خار و خاشاک (و هر چیز آزاردهنده‌ای) از سرِ راه است و شرم و حیا، بخشی از ایمان به‌شمار می‌رود». پیامبرr در این حدیث، بیان فرموده که ایمان، منحصر به یک بخش یا یک ویژگی نیست؛ بلکه بخش‌های زیادی دارد؛ یعنی هفتاد و سه تا هفتاد ونه بخش یا شصت و سه تا شصت و نه بخش. بالاترین این بخش‌ها، گفتن لااله‌الاالله می‌باشد؛ این کلمه، بر آسمان‌ها و زمین برتری دارد؛ زیرا کلمه‌ی اخلاص و کلمه‌ی توحید است. از الله متعال درخواست می‌کنم که خاتمه‌ی همه‌ی ما را با این کلمه بگرداند؛ آمین، چون هرکس که آخرین سخنش در دنیا کلمه‌ی توحید باشد، وارد بهشت می‌شود. به هر حال، این کلمه بالاترین بخش ایمان است. و پایین‌ترین بخش ایمان، برداشتن خار و خاشاک و دیگری چیزهای آزاردهنده از سر راه مردم می‌باشد؛ مانند سنگ، چوب، خار، شیشه، و دیگر چیزهایی که باعث اذیت و آزار مردم می‌گردد.

آن‌گاه رسول‌اللهr فرمود: «شرم و حیا، بخشی از ایمان است». در حدیثی دیگری فرموده است: «الحَیاءُ مِنَ الإیمانِ»؛ یعنی: «شرم و حیا، جزو ایمان است». حیا، حالتی درونی‌ست که در زمان شرمندگی به انسان دست می‌دهد و در کل، صفت پسندیده‌ای به‌شمار می‌رود. شرم و حیای پیامبرr از دوشیزگان زیر چادر، بیش‌تر بود؛ البته از بیان حق و حقیقت، شرم نمی‌کرد. شرم و حیا، صفت پسندیده‌ای‌ست؛ اما نباید برای بیان حق، شرم نمود. اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ                                             [الأحزاب: ٥٣]      

الله، از بیان حقیقت، شرم ندارد.

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ       [البقرة: ٢٦]      

همانا الله، شرم نمی­کند که (برای هدایت و آگاهی بندگانش) به موجودات ریزی همانند پشه و یا کوچک‌تر از آن مثال بزند.

شرم و حیا، صفت پسندیده‌ای به‌شمار می‌رود، جز برای بیان حق و حقیقت. متضاد حیا، بی‌شرمی یا بی‌حیایی‌ست و آدم بی‌حیا، از هیچ کاری شرم نمی‌کند و بی‌پروا هر سخنی می‌گوید! از این‌رو در حدیث آمده است: «إنَّ مِمَّا أَدْرَکَ النَّاسُ مِنْ کَلاَمِ النُّبُوَّةِ الأولَى: إذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ»؛([21]) یعنی: «یکی از سخنانی که مردم از پیامبران گذشته دریافته‌اند، این است که: اگر حیا نداری، هر عملی که می‌خواهی، انجام بده».

***

128- العاشر: عنه أنَّ رسول اللهr قال: «بَیْنمَا رَجُلٌ یَمْشِی بطَریقٍ اشْتَدَّ علَیْهِ الْعَطش، فَوجد بِئراً فَنزَلَ فیها فَشَرب، ثُمَّ خرج فإِذا کلْبٌ یلهثُ یَأْکُلُ الثَّرَى مِنَ الْعَطَش، فَقَال الرَّجُل: لَقَدْ بلَغَ هَذَا الْکَلْبُ مِنَ العطشِ مِثْلَ الَّذِی کَانَ قَدْ بَلَغَ مِنِّی، فَنَزَلَ الْبِئْرَ فَملأَ خُفَّه مَاءً ثُمَّ أَمْسَکَه بِفیه، حتَّى رقِیَ فَسَقَى الْکَلْب، فَشَکَرَ اللَّهُ لَه فَغَفَرَ لَه. قَالُوا: یا رسولَ الله إِنَّ لَنَا فی الْبَهَائِم أَجْرا؟ فَقَالَ: «فی کُلِّ کَبِدٍ رَطْبةٍ أَجْرٌ». [متفقٌ علیه]([22])

وفی روایة للبخاری: «فَشَکَر الله لهُ فَغَفَرَ لَه، فَأدْخَلَه الْجنَّةَ» .

وفی روایة لَهُما: «بَیْنَما کَلْبٌ یُطیف بِرکِیَّةٍ قَدْ کَادَ یقْتُلُه الْعطَشُ إِذْ رأتْه بغِیٌّ مِنْ بَغَایا بَنِی إِسْرَائیل، فَنَزَعَتْ مُوقَهَا فاسْتَقت لَهُ بِه، فَسَقَتْهُ فَغُفِر لَهَا بِهِ».

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مردی از راهی می‌گذشت و سخت تشنه شده بود. چاهی یافت؛ از چاه، پایین رفت و آب نوشید و هنگامی که بیرون آمد، سگی دید که از شدت تشنگی دهانش را باز کرده و زبانش را بیرون آورده بود و آن را به خاک مرطوب می‌مالید. آن مرد، با خود گفت: این سگ، به همان اندازه تشنه است که من، تشنه بودم. لذا دوباره از چاه، پایین رفت و جوراب چرمی خود را پُر از آب کرد و جورابش را به دهان گرفت و از چاه، بالا آمد و به سگ، آب داد. از این‌رو الله، از او قدردانی کرد و گناهانش را بخشید». اصحابy گفتند: آیا به‌خاطر نیکی کردن به حیوانات نیز اجر و پاداش می‌یابیم؟ فرمود: «نیکی کردن به هر موجود زنده و جان‌داری ثواب دارد». در روایت بخاری آمده است: «الله، از او قدردانی نمود و گناهانش را بخشید و او را وارد بهشت کرد».

در روایت دیگری از بخاری و مسلم، آمده است: «سگی، پیرامون چاهی می‌چرخید و نزدیک بود از تشنگی هلاک شود. در این اثنا یکی از زنان زناکار بنی‌اسرائیل، آن سگ را دید؛ جوراب چرمی‌اش را درآورد و با آن برای او، از چاه، آب بالا کشید و به او آب داد و بدین‌وسیله گناهانش بخشیده شد».

شرح

مؤلف/، در باب زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی، این داستان را نقل کرده که ابوهریرهt از پیامبرr روایت نموده است: مسافری از راهی می‌گذشت و تشنگی سختی به او دست داده بود. چاهی دید و از آن، پایین رفت و آب نوشید و تشنگی‌اش برطرف شد. وقتی از چاه بیرون آمد، چشمش به سگی افتاد که از شدت تشنگی، زبانش را به خاک مرطوب می‌مالید. آن شخص، با خود گفت: حیوان بی‌چاره، خیلی تشنه است؛ همان‌طور که من تشنه بودم. لذا از چاه، پایین رفت و جوراب چرمی‌اش را پر از آب کرد و آن را به دهان گرفت و از چاه بالا آمد و به سگ، آب داد. الله متعال، از آن شخص قدردانی کرد؛ یعنی عمل نیکش را پذیرفت و به‌پاس آن، گناهانش را بخشید و او را وارد بهشت نمود. این، مصداق فرموده‌ی رسول‌اللهr است که: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِکُم مِنْ شِراکِ نَعْلِهِ»؛([23]) یعنی: «بهشت، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌تر است». الله متعال، به‌پاس این عمل اندک، آن مرد را بخشید و او را وارد بهشت کرد.

صحابهy همواره مشتاق علم بودند؛ نه فقط به‌خاطر دانستن؛ بلکه می‌خواستند از کُنه مسایل آگاه شوند تا بدان عمل کنند. آن‌ها تعجب کردند که چگونه آن مرد به خاطر آب دادن به این حیوان، چنین پاداش بزرگی یافت؟ از این‌رو پس از شنیدن این فرموده‌ی رسول‌اللهr پرسیدند: آیا به‌خاطر نیکی کردن به حیوانات نیز اجر و پاداش می‌یابیم؟ پیامبرr فرمود: «نیکی کردن به هر موجود زنده و جان‌داری ثواب دارد». هر موجود جان‌داری به آب نیاز دارد؛ زیرا اگر آب به موجود زنده نرسد، جگرش خشک می‌شود و در نتیجه، هلاک می‌گردد.

این‌جا به یک اصل مهم پی می‌بریم؛ وقتی پیامبرr داستانی از بنی‌اسرائیل را برای ما بازگو می‌کند، برای این است که از آن عبرت بگیریم. این، همان اصلی‌ست که پروردگار متعال درباره‌اش می‌فرماید:

﴿لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ                        [یوسف: ١١٠]        

به‌راستی در داستان‌ها و سرگذشتشان، عبرتی برای خردمندان وجود دارد.

در روایت دیگری که شاید روی‌داد جداگانه‌ای بوده، آمده است: یکی از زنان زناکار بنی‌اسرائیل، سگی دید که پیرامون چاهی می‌چرخید و نزدیک بود از تشنگی هلاک شود؛ آن زن، جوراب چرمی‌اش را درآورد و با آن برای او، از چاه، آب بالا کشید و به او آب داد. در نتیجه، الله متعال گناهانش را بخشید.

این، نشان می‌دهد که نیکی کردن به حیوانات نیز اجر و ثواب دارد؛ یعنی اگر به حیوانی آب و غذا دهید یا از او در برابر سرما و گرما نگه‌داری کنید، سزاوار اجر و پاداش می‌شوید؛ فرقی نمی‌کند که آن حیوان، از آنِ خودتان باشد یا خیر. این، در رابطه با جانوران است؛ پس، فکرش را بکنید که نیکی کردن به انسان‌ها چه حکمی دارد؟ به‌قطع نیکی کردن به انسان‌ها، اجر و پاداش بیش‌تری به دنبال خواهد داشت؛ از این‌رو پیامبرr فرموده است: «مَن سَقَی مُسْلِمًا عَلَى ظَمَأٍ سَقَاهُ اللَّهُ مِنْ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ»؛([24]) یعنی: «هرکس به مسلمان تشنه‌ای آب دهد، الله متعال از شرابی ناب و مُهرشده و دست‌نخورده به او خواهد داد». لذا اگر فرزند کوچکت، کنار آب‌سرد‌کن بایستد و بگوید: آب می‌خواهم، و به او آب دهی، در واقع به مسلمان تشنه‌ای آب داده‌ای و از این‌رو سزاوار اجر و ثواب می‌گردی و خداوندU از شرابی ناب و دست‌نخورده، به تو خواهد داد. الحمدلله که اجر و ثواب بزرگی‌ست که باید قدرش را دانست؛ اما آیا کسی، قدرش را می‌داند؟ چه کسی، با اخلاص نیت و به امید اجر و پاداش الهی، به چنین کارهایی اهمیت می‌دهد؟ لذا به خودم و شما توصیه می‌کنم که با نیت خوب، به چنین کارهایی اهمیت دهیم تا ذخیره‌ای برای آخرتمان باشد. چه بسیار اعمال کوچکی که با نیت خوب و درست، بزرگ و ارزشمند می‌شوند! و چه بسیار اعمال بزرگی که به سبب غفلت، کوچک و ناچیز می‌گردند!

***

129- الْحادی عشَر: عنْهُ عَنِ النَّبیِّr قال: «لَقَد رأَیْتُ رَجُلاً یَتَقَلَّبُ فِی الْجنَّةِ فِی شَجرةٍ قطَعها مِنْ ظَهْرِ الطَّریقِ کَانَتْ تُؤْذِی الْمُسلِمِینَ». [روایت مسلم]

وفی روایة : «مرَّ رجُلٌ بِغُصْنِ شَجرةٍ عَلَى ظَهْرِ طرِیقٍ فَقال: واللَّهِ لأُنَحِّینَّ هذا عنِ الْمسلِمِینَ لا یُؤْذِیهُم، فأُدْخِلَ الْجَنَّةَ».

وفی روایة لهما: «بیْنَما رجُلٌ یمْشِی بِطریقٍ وجد غُصْن شَوْکٍ علَى الطَّرِیق، فأخَّرُه فشَکَر اللَّهُ لَه، فغَفر لَهُ».([25])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «مردی را دیدم که در بهشت در حال گردش بود؛ زیرا درختی را که سبب اذیت و آزار مسلمانان بود، از سر راه قطع کرده و برداشته بود».

در روایت دیگری آمده است: «مردی از مسیری عبور می‌کرد که متوجه شاخه‌ی درختی شد که در وسط راه قرار داشت؛ با خود گفت: به الله سوگند که این درخت را از سر راه مسلمانان برمی‌دارم تا باعث اذیت آنان نشود؛ در نتیجه وارد بهشت شد».

در روایت دیگری از بخاری و مسلم آمده است: «مردی، از راهی می‌گذشت؛ شاخه‌ی خارداری در وسط راه دید؛ آن را برداشت و کنار گذاشت. در نتیجه، الله عملش را پذیرفت و او را آمرزید».

شرح

مؤلف/، از ابوهریرهt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «مردی را دیدم که در بهشت در حال گردش بود؛ زیرا درختی را که سبب اذیت و آزار مسلمانان بود، از سر راه قطع کرده و برداشته بود». در روایت دیگری آمده است که آن شخص، وارد بهشت شد و الله متعال او را به سبب شاخه‌ای که از سر راه مسلمانان برداشت، بخشید؛ فرقی نمی‌کند که آن شاخه بر روی درخت بوده است یا روی زمین؛ بلکه شاخه‌ی خارداری بود که باعث اذیت و آزار مسلمانان می‌شد و آن شخص آن را از سر راه برداشت و کنار گذاشت. لذا الله متعال، این عمل را از او پذیرفت و او را وارد بهشت کرد. ناگفته پیداست که این شاخه، باعث اذیت و آزار جسمی مردم بوده است. بنابراین، به فضیلت برداشتن هر چیز آزاردهنده‌ای از سر راه پی می‌بریم و درمی‌یابیم که چنین عملی، سبب ورود به بهشت می‌باشد.

از این حدیث چنین برداشت می‌شود که بهشت، در حال حاضر موجود است؛ زیرا پیامبرr آن شخص را در بهشت دید. کتاب و سنت، بیان‌گر این است که بهشت، در حال حاضر وجود دارد و اجماع اهل سنت و جماعت نیز بر همین است. از این‌رو الله متعال فرموده است:

﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ ١٣٣      [آل عمران: ١٣٣]           

به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید که پهنایش، به گستردگی آسمان‌ها و زمین می‌باشد و برای پرهیزکاران آماده شده است.

می‌بینیم که فرمود: آماده شده است؛ یعنی در حال حاضر، وجود دارد. همان‌گونه که دوزخ نیز در حال حاضر، موجود است و بهشت و دوزخ، هرگز از میان نمی‌روند و اللهU بهشت و دوزخ را جاودانه آفریده است و هر کس وارد بهشت یا دوزخ شود، جاوادنه در آن خواهد ماند.

این حدیث، نشان می‌دهد که هرکس، چیز آزاردهنده‌ای را از سر راه مسلمانان بردارد، سزاوار اجر و پاداش بزرگی می‌گردد؛ لذا کسی که اسباب آرامش معنوی مسلمانان را فراهم کند، چه اجر و پاداشی خواهد داشت؟ متأسفانه برخی از مردم، اندیشه‌های بدی در سر می‌پرورانند و اخلاق و منش ناشایستی دارند و دیگران را از دین الله باز می‌دارند و مانع‌تراشی می‌کنند؛ بدون شک برداشتن چنین کسانی از سر راه مسلمانان، به‌مراتب بهتر است و اجر و ثواب بیش‌تری نزد اللهU دارد. لذا باید آن‌ها را از سر راه مسلمانان، کنار زد و با روشن‌گری و بیان حقیقت، اندیشه‌های انحرافی آن‌ها را رد کرد؛ ولی اگر این روش جواب نداد، باید گزینه‌ی دیگری برای برخورد با آن‌ها در پیش گرفت؛ اللهY می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِینَ یُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَسۡعَوۡنَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ یُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَیۡدِیهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ یُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡض                                                                                 [المائ‍دة: ٣٣] 

سزای کسانی که با الله و رسولش می­جنگند و در زمین برای فساد و تبه‌کاری می­کوشند، تنها این است که کشته شوند یا به دار کشیده شوند یا دست‌ها و پاهایشان بر خلاف یک‌دیگر بریده گردد یا از سرزمینی (که در آن هستند) تبعیدشان کنند.

حرفِ ﴿ أَوۡ از نظر برخی از مفسران، این مفهوم را می‌رساند که باید همه‌ی این مجازات‌ها، متناسب با نوع جرمی که دارند، درباره‌ی چنین افرادی اجرا شود؛ اما دیدگاه درست، این است که حرف ﴿ أَوۡ برای «تخییر» است؛ یعنی تصمیم‌گیری درباره‌ی چنین افرادی با حاکم یا قاضی‌ست و می‌تواند هر یک از این گزینه‌ها را که بخواهد، برای چنین مجرمانی در نظر بگیرد و این، به نظر قاضی و نوع جرم افراد، بستگی دارد؛ زیرا گاه ممکن است جرم کسی، سبک باشد، اما در دراز مدت، آثار و پی‌آمدهای بزرگی بر جای بگذارد یا سبب انحراف مردم شود.

به‌هر حال، مسؤولان و زمام‌داران مسلمانان، وظیفه دارند و بر آن‌ها واجب است که اسباب و عوامل سلب آسایش و آرامش مردم را برطرف کنند؛ لذا باید فتنه‌انگیزانی را که به انحراف‌های اخلاقی و عقیدتی فرا می‌خوانند، از میان بردارند تا نتوانند به نشر اندیشه‌های باطل خویش یا گسترش فساد و تبه‌کاری بپردازند. البته متأسفانه برخی از مسؤولان، در این زمینه کوتاهی و سهل‌انگاری می‌کنند و در نتیجه، انحراف‌ها گسترش می‌یابد و به‌قدری زیاد می‌شود که برطرف کردن آن‌ها مشکل می‌گردد؛ لذا باید از همان ابتدا به ریشه‌کن کردن چنین انحراف‌هایی اهمیت داد تا گسترش نیابد و مردم را به انحراف نکشاند.

پس برطرف کردن اسباب و عوامل مزاحم یا آزاردهنده، از سر راه‌ها دو جنبه دارد: یکی جنبه‌ی ظاهری؛ و دیگری، جنبه‌ی معنوی؛ جنبه‌ی ظاهری، برداشتن اشیای آزاردهنده از سر راه و ره‌گذرهاست و جنبه‌ی معنوی، برداشتن انحراف‌ها و موانع هدایت از راه دل‌هاست. و هر دو جنبه، مایه‌ی تقرب و نزدیکی به اللهU می‌باشد؛ گرچه برداشتن زمینه‌های انحراف یا موانع هدایت از راه دل‌ها، اجر و ثواب بیش‌تری دارد؛ همان‌گونه که دارای اهمیت بیش‌تری‌ست.

***

130- الثَّانی عشَر: عنْه قال: قَال رسولُ اللهr: «مَنْ تَوَضَّأ فأحَسَنَ الْوُضُوء، ثُمَّ أتَى الْجُمعةَ ، فَاستَمَعَ وأنْصَتَ، غُفِر لَهُ ما بیْنَهُ وبیْنَ الْجُمعةِ وزِیادةُ ثَلاثَةِ أیَّام، ومَنْ مسَّ الْحصا فَقد لَغَا». [روایت مسلم]([26])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «کسی که به‌خوبی وضو بگیرد و سپس برای نماز جمعه (به مسجد) برود و به خطبه‌ی جمعه گوش دهد و ساکت باشد، گناهانی که تا روز جمعه و سه روز بعد، از او سر می‌زند، آمرزیده می‌شود. و هرکس سنگ‌ریزه‌ای را جابه‌جا کند، کار بیهوده‌ای انجام داده است».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «کسی که به‌خوبی وضو بگیرد و سپس برای نماز جمعه (به مسجد) برود و به خطبه‌ی جمعه گوش دهد و ساکت باشد، گناهانی که تا روز جمعه و سه روز بعد، از او سر می‌زند، آمرزیده می‌شود. و هرکس سنگ‌ریزه‌ای را جابه‌جا کند، کار بیهوده‌ای انجام داده است». این حدیث، نشان می‌دهد که حضور در نماز جمعه و گوش دادن به سخنان خطیب و ساکت بودن، کفاره‌ی گناهانی‌ست که انسان در میان این دو جمعه انجام می‌دهد و نیز کفاره‌ی گناهانی‌ست که تا سه روز آینده، مرتکب خواهد شد. شرکت در نماز جمعه با رعایت شرایط مذکور، کار دشواری نیست. یکی از شرایطی که در این حدیث ذکر شده، وضو گرفتن است و این، هیچ تعارضی با روایتی که در «صحیحین» و دیگر کتاب‌های حدیث از ابوسعید خدریt نقل شده، ندارد؛ وی، می‌گوید: پیامبرr فرمود: «غُسْلُ یَوْم الْجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُحْتَلِمٍ»؛([27]) یعنی: «غسل روز جمعه بر هر بالغی واجب است». در این حدیث، به وجوب غسل کردن در روز جمعه، تصریح شده و باید بدان عمل کرد؛ زیرا این حدیث، صحیح‌تر است و هفت تن از امامان حدیث، روایتش کرده‌اند؛ حال آن‌که حدیث اول را فقط امام مسلم/ روایت کرده است. لذا کسی که می‌خواهد در نماز جمعه شرکت کند، بر او واجب است که ابتدا غسل نماید و اگر غسل نکند، گنه‌کار می‌شود؛ البته نماز جمعه‌اش، درست است؛ زیرا این غسل، غسل جنابت نیست که در نمازش اشکالی پدید آید؛ بلکه غسل واجبی‌ست که باید انجام دهد. پس غسل جمعه، شرط صحیح بودن نماز جمعه نیست و فقط واجب است؛ زیرا باری عمر بن خطابt روز جمعه برای مردم سخنرانی می‌کرد. عثمان بن عفانt با تأخیر به مسجد آمد. عمرt علت تأخیرش را پرسید. پاسخ داد: ای امیر مؤمنان! کاری جز این نکردم که وضو گرفتم و به مسجد آمدم. عمرt در حالی که بالای منبر بود و مردم نیز می‌شنیدند، فرمود: وضو گرفتی؟! حال آن‌که پیامبرr فرموده است: «هر یک از شما هنگامی که به نماز جمعه می‌آید، غسل کند»؛ یعنی چرا با وجودی که رسول‌اللهr دستور غسل داده، به وضو بسنده کردی؟ ولی به عثمانt نگفت که بازگرد و غسل کن؛ زیرا چه بسا اگر برای غسل به منزل بازمی‌گشت، نماز جمعه را از دست می‌داد و بدین‌سان به‌خاطر یک کار فرعی از نماز جمعه که مهم‌تر است، بازمی‌ماند.

به هر حال، حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده، اگرچه بیان‌گر وجوب غسل جمعه نیست، اما احادیث دیگری وجود دارد که دال بر وجوب غسل جمعه است.

حدیث ابوهریرهt بیان‌گر فضیلت ساکت بودن و گوش دادن به سخنان خطیب جمعه است. گوش دادن، یعنی توجه کردن به سخنان خطیب؛ و با ساکت بودن، فرق دارد؛ زیرا سکوت، بدین معناست که صحبت نکند. در روایتی نقل شده که: «مَنْ تَکَلَّمَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ یَخْطُبُ فَهُوَ کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا»؛([28]) یعنی: «کسی که روز جمعه، صحبت می‌کند و امام، در حال خطبه (سخنرانی) می‌باشد، همانند درازگوشی‌ست که کتاب‌هایی حمل می‌کند». درازگوش یا الاغ، به ابلهی و نادانی، مشهور است و اگر چندین کتاب بارَش کنند، هیچ سودی به حالش ندارد؛ همین‌طور کسی که به خطبه‌ی جمعه توجه نمی‌کند و حرف می‌زند، از خیر و نیکی جمعه بهره‌ای نخواهد داشت. هم‌چنین اگر کسی به او تذکر دهد و بگوید: «ساکت باش»، از اجر و پاداش جمعه، محروم می‌شود. لذا ساکت بودن و گوش دادن به خطبه‌ی جمعه، مسأله‌ی بسیار مهمی‌ست؛ از این‌رو رسول‌اللهr فرمود: «و هرکس سنگ‌ریزه‌ای را جابه‌جا کند، کار بیهوده‌ای انجام داده است». مسجد در زمان پیامبرr فرش نداشت؛ بلکه کف مسجد شن و ماسه یا سنگ‌ریزه پهن کرده بودند و گاه، برخی از مردم، با دست خود سنگ‌ریزه‌ها را جابه‌جا می‌کردند یا به آن، دست می‌کشیدند؛ پیامبرr بیان فرمود که انجام چنین کاری، در زمانی که خطیب سخنرانی می‌کند، کار بیهوده‌ای‌ست که انسان را از گوش دادن به خطبه بازمی‌دارد و او را از ثواب جمعه، محروم می‌نماید؛ حال آن‌که ثواب جمعه، جزو ویژگی‌های این امت است که امت‌های پیشین از چنین فضیلتی برخوردار نبودند.

لذا فرقی نمی‌کند که انسان به سنگ‌ریزه مشغول شود یا به هر چیز دیگری مانند حرکت دادن ساعت، خودکار و یا دست زدن به پنکه یا مسواک زدن؛ مگر آن‌که ضرورت، ایجاب کند. مثلاً او را خواب گرفته و مسواک می‌زند تا حالت چرت و خواب‌آلودگی از او دور شود؛ در چنین مواردی، اشکالی ندارد که مسواک بزند یا کاری کند که چرتش برطرف شود تا به خطبه گوش دهد. گاه این پرسش مطرح می‌شود که آیا نوشتن سخنان خطیب درست است یا خیر؟ چنین به نظر می‌رسد که درست نیست؛ زیرا انسان، دو قلب ندارد و چه بسا وقتی مشغول نوشتن است، از توجه یا گوش دادن به سایر سخنان خطیب، بازمی‌ماند؛ ولی الحمدلله که امکانات و وسایل امروزی، مردم را راحت کرده و می‌توانند از طریق ضبط صوت و دیگر وسایل موجود، سخنرانی‌ها را ضبط کنند و هر زمان که بخواهند، در خانه یا ماشین به سخنرانی‌های ضبط‌شده گوش دهند.

***

131- الثَّالثَ عَشر: عنْه أنَّ رسولَ اللهr قال: «إذَا تَوضَّأَ الْعبْدُ الْمُسْلِم، أو الْمُؤْمِنُ فغَسلَ وجْهَهُ خرج مِنْ وَجْهِهِ کُلُّ خطِیئةٍ نظر إِلَیْهَا بعینهِ مَعَ الْماء، أوْ مَعَ آخِر قَطْرِ الْماء، فَإِذَا غَسَل یدیهِ خَرج مِنْ یدیْهِ کُلُّ خَطِیْئَةٍ کانَ بطشتْهَا یداهُ مع الْمَاءِ أَو مع آخِرِ قَطْرِ الْماء، فَإِذَا غسلَ رِجلیْهِ خَرجَتْ کُلُّ خَطِیْئَةٍ مشَتْها رِجْلاُه مع الْماءِ أَوْ مع آخِرِ قَطْرِ الْمَاءِ حَتَّى یخْرُج نقِیاً من الذُّنُوبِ». [روایت مسلم]([29])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه بنده‌ی مسلمان یا مؤمن، وضو می‌گیرد و صورتش را می‌شوید، هر گناهی که با نگاهِ چشمانش به حرام مرتکب شده است، با آب یا با آخرین قطره‌ی آن از چهره‌اش می‌ریزد. و آن‌گاه که دستانش را می‌شوید، هر گناهی که با دستانش انجام داده، با آب یا آخرین قطره‌ی آن، از دستانش خارج می‌گردد و هنگامی که پاهایش را می‌شوید، هر گناهی که با پاهایش به سوی آن قدم برداشته، با آب یا آخرین قطره‌‌ی آن، از پاهایش محو می‌شود تا این‌که آن شخص، از گناهان، پاک می‌گردد».

شرح

مؤلف/ حدیثی درباره‌ی فضیلت وضو نقل کرده که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه بنده‌ی مسلمان یا مؤمن، وضو می‌گیرد و صورتش را می‌شوید، هر گناهی که با نگاهِ چشمانش به حرام مرتکب شده، با آب یا با آخرین قطره‌ی آن از چهره‌اش می‌ریزد. و آن‌گاه که دستانش را می‌شوید، هر گناهی که با دست‌هایش انجام داده، با آب یا آخرین قطره‌ی آن، از دستانش خارج می‌گردد و هنگامی که پاهایش را می‌شوید، هر گناهی که با پاهایش به سوی آن قدم برداشته، با آب یا آخرین قطره‌‌ی آن، از پاهایش محو می‌شود تا این‌که آن شخص، از گناهان، پاک می‌گردد». وضو، فرمان الهی‌ست که اللهU در کتابش می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِۚ                                                                              [المائ‍دة: ٦]        

ای مؤمنان! هنگامی که به نماز می­ایستید، صورت و دستانتان را تا آرنج بشویید و سرِتان را مسح کنید و پاهایتان را تا دو قوزک بشویید.

هنگام وضو، این اندام چهارگانه پاک می‌شود: صورت، دو دست، سر و دو پا. البته این پاکی، علاوه بر پاکیزگی ظاهری، شامل پاکی معنوی نیز می‌گردد. البته الله متعال در رابطه با شستن سر آسان گرفته و به جای آن، حکم مسح داده است؛ زیرا سر، بالاترین عضو انسان است و شستن آن، باعث خیس شدن تمام بدن می‌گردد؛ از این‌رو شستن سر در وضو به‌ویژه در زمستان‌های سرد، دشوار است. لذا الله متعال به لطف و رحمت خویش، دستور داده که هنگام وضو، سر را مسح کنند. هنگامی که انسان وضو می‌گیرد، اندامش پاکیزه می‌شود. و این، بیان‌گر کمال و خوبی اسلام است که به پیروانش دستور داده که این اندام را پاک و پاکیزه کنند. طهارت یا پاکی معنوی نیز یکی از نتایج وضوست و انسان باید به نیت پاکیزگی معنوی وضو بگیرد تا از گناهانش، پاک و پاکیزه شود؛ لذا وقتی صورتش را می‌شوید، گناهانی که با چشمانش مرتکب شده، از چهره‌اش می‌ریزد. در حدیث به گناه چشم، اشاره کرد؛ الله، بهتر می‌داند؛ اما گویا چشم را به عنوان مثال ذکر فرموده است و گرنه، انسان با دهان و بینی خود نیز مرتکب گناه می‌شود. چنان‌که سخن حرام می‌گوید یا بوهایی استشمام می‌نماید که برایش روا نیست؛ اما بدین دلیل چشم را ذکر کرد که انسان، بیش‌تر به‌وسیله‌ی چشمانش مرتکب گناه می‌گردد. لذا هنگامی که انسان صورتش را برای وضو می‌شوید، گناهان چشمانش از چهره‌اش می‌ریزد و آن‌گاه که دستانش را می‌شوید، گناهانی که با دستانش مرتکب شده، پاک می‌گردد و وقتی پاهایش را می‌شوید، گناهانی که با پاهایش به سوی آن گام برداشته است، محو می‌گردد تا این‌که آن شخص، از گناهان، پاک و پاکیزه می‌شود؛ از این‌رو اللهY پس از ذکر وضو و غسل و تیمم فرموده است:

﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ [المائ‍دة: ٦]      

الله، نمی­خواهد حکم دشواری بر شما قرار دهد؛ بلکه می­خواهد شما را پاک بگرداند.

به عبارت دیگر، این احکام برای این است که شما را در ظاهر و باطن، پاک بگرداند. آن‌گاه می‌فرماید:

﴿وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٦                          [المائ‍دة: ٦]        

و می‌خواهد نعمتش را بر شما تمام کند؛ باشد که سپاس­گزاری نمایید.

لذا چه خوبست که انسان هنگام وضو گرفتن، با همین احساس وضو بگیرد که وضویش، کفاره‌ی گناهانش خواهد بود و بدین‌سان به اجر و ثواب الهی امیدوار باشد.

***

132- الرَّابعَ عشر: عنه عن رسول اللهr قال: «الصَّلواتُ الْخَمْس، والْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعةِ، ورمضانُ إِلَى رمضانَ مُکفِّرَاتٌ لِمَا بینَهُنَّ إِذَا اجْتنِبَت الْکَبائِرُ». [روایت مسلم]([30])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «نمازهای پنج‌گانه و نماز جمعه تا جمعه‌ی دیگر و نیز رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفاره‌ی گناهانی‌ست که در میان آن‌ها انجام می‌شود؛ البته جز گناهان بزرگ که باید از آن‌ها پرهیز کرد».

133- الْخَامسَ عشر: عنه قال: قال رسولُ اللهr: «ألا أدلُّکَم على ما یَمْحُو اللَّهُ بِهِ الْخَطایا، ویرْفَعُ بِهِ الدَّرجات؟» قالوا: بلى یا رسُولَ الله، قال: «إسباغ الْوُضوءِ على الْمَکَارِهِ وکَثْرةُ الْخُطَا إِلَى الْمسَاجِد، وانْتِظَارُ الصَّلاةِ بعْدِ الصَّلاةِ، فَذلِکُمُ الرّبَاطُ». [روایت مسلم]([31])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «آیا شما را به کاری راه‌نمایی کنم که الله با آن، گناهان را محو می‌کند و درجات شما را بالا می‌برد؟» گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمود: «تکمیل وضو در سختی‌ها و گام‌های زیاد به سوی مساجد و پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن؛ چنین اعمالی، مانند جهاد در راه الله ارزشمند و پرفضیلت است».

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از ابوهریرهt نقل کرده که رسول‌اللهr فرموده است: «نمازهای پنج‌گانه و نماز جمعه تا جمعه‌ی دیگر و نیز رمضان تا رمضان بعدی، هر یک کفاره‌ی گناهانی‌ست که در میان آن‌ها انجام می‌شود؛ البته به‌شرطی که از گناهان بزرگ پرهیز کند». یعنی نماز پنج‌گانه، کفاره‌ی گناهانی‌ست که در میان آن‌ها انجام می‌شود؛ از نماز صبح تا ظهر و از نماز ظهر تا عصر و از نماز عصر تا مغرب و از نماز مغرب تا عشاء و از نماز عشاء تا صبح. لذا اگر انسان، مرتکب گناهی شود و در عین حال، نماز‌های پنج‌گانه‌اش را خوب ادا کند، این مایه‌ی بخشش گناهانش خواهد بود؛ البته به‌شرطی که از گناهان کبیره پرهیز نماید.

هر گناهی که در شریعت، مجازات خاصی برای آن تعیین شده، جزو گناهان کبیره است؛ هم‌چنین هر گناهی که پیامبرr انجام‌دهنده‌ی آن را لعن و نفرین نموده، جزو گناهان کبیره به‌شمار می‌رود. و نیز هر گناهی مانند زنا که حد یا مجازات شرعی آن، روشن است و نیز هر گناهی مانند ربا که هشدار و وعیدی درباره‌ی آن در آخرت بیان شده، یا از انجام‌دهنده‌ی آن، نفی ایمان یا اظهار برائت گردیده، جزو گناهان کبیره است. مثلاً پیامبرr فرموده است: «لاَ یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لأَِخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»؛ یعنی: «ایمان هیچ‌یک از شما کامل نیست تا آن‌که برای برادرش همان چیزی را بپسندد که برای خود می‌پسندد». یا فرموده است: «مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنِّی»؛([32]) یعنی: «هرکس تقلب کند، از من (پیرو من) نیست».

در حدیث ابوهریرهt این عبارت آمده است که: «إِذَا اجْتنِبَت الْکَبائِرُ». علما رحمهم‌الله، درباره‌ی مفهوم این عبارت اختلاف نظر دارند که آیا معنای حدیث این است که با اجتناب و دوری از گناهان کبیره، گناهان صغیره بخشیده می‌شوند؟ یعنی آیا برای بخشیده شدن گناهان صغیره، دو شرط وجود دارد: ادای نمازهای پنج‌گانه و پرهیز از گناهان کبیره؟ یا معنای حدیث، این است که نماز‌های پنج‌گانه، کفاره‌ی گناهان صغیره‌ای‌ست که در میان نمازها انجام می‌شود و کفاره‌ی گناهان کبیره نیست. لذا آمرزش گناهان صغیره، یک شرط دارد؛ یعنی اقامه‌ی نمازهای پنج‌گانه یا جمعه و یا روزه‌ی رمضان. و همین، صحیح‌تر است؛ زیرا گناهان کبیره به توبه نیاز دارد و انجام کارهای نیک و شایسته، به‌تنهایی برای بخشش گناهان بزرگ، کافی نیست؛ بلکه باید توبه کرد.

و اما دومین حدیث ابوهریرهt؛ پیامبرr به یارانش پیشنهاد کرد که آن‌ها را به کاری راه‌نمایی کند که مایه‌ی بخشش گناهان و رفع درجات است؛ رسول‌اللهr می‌دانست که یارانش در پاسخ این پیشنهاد چه خواهند گفت. این، بیان‌گر روش شایسته و نیکی‌ست که پیامبرr در آموزش مسایل مختلف به یارانش به‌کار می بست و گاه، مسایلی را به آن‌ها عرضه می‌کرد تا توجه آن‌ها به آن موضوع، بیش‌تر شود. پیامبرr مطابق عادتش، این پیشنهاد را به یارانش عرضه کرد. روشن است که صحابهy مشتاقانه گفتند: بله، ای رسول‌خدا! یعنی دوست داریم به ما خبر دهید که چه کاری، باعث بخشش گناهان و رفع درجات می‌گردد. فرمود: «تکمیل وضو در سختی‌ها و گام‌های زیاد به سوی مساجد و پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن؛ چنین اعمالی مانند جهاد در راه الله، ارزشمند و پرفضیلت است». پس، سه مورد شد:

اول: «تکمیل وضو در سختی‌ها»؛ یعنی در سرمای شدید زمستان؛ زیرا تکمیل وضو در هوای سرد، دشوار است. تحمل این سختی و تکمیل وضو در شرایط سخت و دشوار، بیان‌گر ایمان انسان می‌باشد؛ از این‌رو الله متعال به لطف خود و به پاس چنین عملی، یکی از گناهان انسان را می‌بخشد و بر درجاتش می‌افزاید.

دوم: «گام‌های زیاد به سوی مساجد»؛ یعنی انسان برای ادای نمازهای پنج‌گانه‌اش به مسجد برود؛ گرچه مسجد، دور باشد. و هر چه مسجد دورتر باشد، نیکی‌های انسان بیش‌تر خواهد شد؛ زیرا وقتی انسان وضو می‌گیرد و فقط با نیت ادای نماز به سوی مسجد حرکت می‌کند، با هر گامی که برمی‌دارد، الله متعال یکی از گناهانش را می‌بخشد و یک درجه بر درجاتش می‌افزاید.

سوم: «پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن»؛ یعنی انسان به‌خاطر اشتیاق فراوانی که به نماز دارد، پس از هر نماز در انتظار نمازی بعدی‌ست و این، نشان‌دهنده‌ی ایمان و اشتیاق فراوانش به این رکن بزرگ اسلام می‌باشد که پیامبرr درباره‌اش فرموده است: «جُعِلَت قُرَّةُ عینی فِی الصَّلاةِ»؛([33]) یعنی: «نماز، نور چشم من است». لذا انتظار نماز بعدی پس از ادای هر نماز، باعث می‌شود که الله متعال، گناهان انسان را ببخشد و بر درجاتش بیفزاید.

مؤلف/ این دو حدیث را از آن جهت در باب زیاد بدون راه‌های خیر و نیکی، ذکر کرده که بیان‌گر همین موضوع می‌باشد: نمازهای پنج‌گانه، نماز جمعه، روزه‌ی رمضان، گام‌هایی که انسان به سوی مسجد برمی‌دارد، تکمیل وضو در سرما و سختی‌های دیگر، و پس از هر نمازی به انتظار نماز بودن.

پیامبرr فرمود: «فَذلِکُمُ الرّبَاطُ»؛ واژه‌ی رباط در اصل به جهاد کردن و جنگیدن با دشمن و آماده کردن ساز و برگ جنگی و بستن تجهیزات نظامی اطلاق می‌شود و جزو برترین اعمال نیک به‌شمار می‌رود؛ لذا مفهوم حدیث از این قرار است که تکمیل وضو و رعایت پاکی و طهارت، و نیز ادای نماز، همانند جهاد در راه الله متعال ارزشمند و پرفضیلت است.

هم‌چنین گفته‌اند که واژه‌ی «رباط» در این‌جا، اسمی‌ست به معنای وسیله یا ابزارِ بستن؛ همین‌طور تکمیل وضو و نماز نیز انسان را از انجام گناه و معصیت باز می‌دارد.

***

134- السَّادسَ عشر: عن أَبِی موسى الأشعریt قال: قال رسول اللهr: «مَنْ صلَّى الْبَرْدیْنِ دَخَلَ الْجنَّةَ». [متفقٌ علیه]([34])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «کسی که نماز صبح و عصر را بخواند، وارد بهشت می‌شود».

135- السَّابِعَ عشَر: عنه قال: قال رسول اللهr: «إِذَا مرِضَ الْعبْدُ أَوْ سافَر کُتِب لَهُ ما کانَ یعْملُ مُقِیماً صحیِحاً». [روایت بخاری]([35])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه بنده‌ای، بیمار شود یا به مسافرت برود، پاداش اعمالی که در زمان صحت و اقامت انجام می‌داده است، به او می‌رسد».

شرح

مؤلف/، حدیثی بدین مضمون از ابوموسی اشعریt نقل کرده که رسول‌اللهr فرموده است: «کسی که نماز صبح و عصر را بخواند، وارد بهشت می‌شود». در حدیث واژه‌ی «بَرْدیْنِ» آمده که به معنای دو نمازِ  سرماست؛ یعنی دو نمازی که وقتشان، در سردترین زمان شبانه‌روز است؛ زیرا نماز صبح در سردترین وقت شب می‌باشد و نماز عصر نیز در سردترین زمان روز. لذا پای‌بندی به نماز صبح و عصر، سبب ورود به بهشت است.

پیامبرr شبی به ماه، نگاه کرد و فرمود: «إِنَکُمْ سَتَرَوْنَ رَبَّکُمْ کَمَا تَرَوْنَ هَذَا  القَمَرَ، لا تُضَامُونَ فِى رُؤْیَتِه؛ فَإن اسْتَطَعْتُمْ ألا تُغْلَبُوا عَلى صَلاةٍ قَبْلَ طُلُوع الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا فَافعَلُوا»؛([36]) یعنی: «شما همان‌گونه که این ماه را بدون هیچ مزاحمتی می‌بینید، پروردگارتان را نیز خواهید دید؛ پس، تا می‌توانید سعی کنید که نماز صبح و عصر را از دست ندهید». رسول‌اللهr در این حدیث فرموده است: «همان‌طور که ماه را می‌بینید، پروردگارتان را خواهید دید». این، بدین معنا نیست که اللهU، شبیه ماه می‌باشد؛ بلکه بیان‌گر این موضوع است که مؤمنان، پروردگارشان را خواهند دید و مشاهده یا دیدن، تنها وجه شباهت می‌باشد که در این حدیث، ذکر شده است؛ یعنی مؤمنان به‌طور حقیقی الله را خواهند دید؛ همان‌طور که انسان، ماه شب چهارده را آشکارا می‌بیند. و گرنه، اللهU بزرگ تر و فراتر از این است که به مخلوقاتش شبیه باشد.

سپس رسول‌اللهr فرمود: «پس، تا می‌توانید مواظب باشید که نماز صبح و عصر را از دست ندهید». نماز صبح و عصر، برترین نمازهای پنج‌گانه به‌شمار می‌روند؛ و در این میان، نماز عصر، برتر است؛ زیرا اللهY می‌فرماید:

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ ٢٣٨ [البقرة: ٢٣٨]   

 بر تمام نمازها و به­ویژه نماز عصر، پای‌بند باشید و خاشعانه در پیش‌گاه الله (به عبادت) بایستید.

پیامبرr در غزوه‌ی «احزاب» برای کافران بددعایی کرد و فرمود: «مَلأَ اللَّهُ قُبُورَهُمْ وبُیُوتَهُمْ نَارًا کَمَا شَغَلُونَا عَنْ الصَّلاةِ الْوُسْطَى صلاة العصر»؛ یعنی: «الله، خانه‌ها و قبرهایشان را پُر از آتش بگرداند که ما را از نماز عصر، بازداشتند».

رسول‌اللهr فرمود: «کسی که نماز صبح و عصر را بخواند، به بهشت می‌رود»؛ یعنی این دو نماز را آن‌گونه که فرمان الهی‌ست، ادا کند و نماز صبح و عصر را سرِ وقتش بخواند و اگر مرد است، آن‌ها را با جماعت ادا نماید؛ زیرا نماز جماعت، واجب است و برای هیچ مردی جایز نیست که بدون عذر، نماز جماعت را ترک کند.

و اما حدیث دوم: رسول‌اللهr فرموده است: «هرگاه بنده‌ای، بیمار شود یا به مسافرت برود، پاداش اعمالی که در زمان صحت و اقامت، انجام می‌داده است، به او می‌رسد». بنابراین کسی که به هنگام عذر یا بیماری، آرزوی انجام عمل نیکی دارد، در صورتی که به انجام آن عادت داشته و به آن پای‌بند بوده است، باز هم از پاداش آن به‌طور کامل برخوردار می‌شود؛ به عنوان مثال: شخصی به ادای نماز جماعت در مسجد عادت داشته، ولی خواب می‌ماند و یا بیماری یا امثال آن، مانع از حضورش در نماز جماعت می‌شود؛ پاداش نماز جماعت به‌طور کامل و بی‌‌کم و کاست، به او می‌رسد. نمونه‌ها و مثال‌های فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ البته اگر در حالت عادی و زمانی که عذری نداشته، به انجام آن عمل، پای‌بند نبوده است، در این صورت فقط پاداش نیتی که کرده به او می‌رسد؛ نه پاداش آن عمل. لذا اگر به خواندن نماز نفل عادت کرده‌اید یا قرآن می‌خوانید و ذکر می‌گویید؛ اما به دلیلی چون سفر و امثال آن، از انجام اعمالی که بدان پای‌بندی داشته‌اید، باز‌می‌مانید، نگران نباشید؛ زیرا پاداش آن به‌طور کامل برای شما ثبت می‌شود.

از این‌رو هر آدم عاقل و خردمندی، باید قدر فراغت و سلامت خود را بداند و به انجام کارهای نیک بپردازد تا هنگامی که بیمار یا مشغول می‌شود، از اجر و پاداش کارهای نیکی که در زمان فراغت و سلامت خویش، ذخیره کرده، هم‌چنان برخوردار گردد. پیامبرr فرموده است: «بسیاری از مردم درباره‌ی دو نعمت، زیان می‌بینند (و آن‌گونه که باید از آن‌ها استفاده نمی‌کنند): تن‌درستی و فراغت».([37]) ابن‌عمر$ می‌گوید: «قدر سلامتی خود را قبل از آن‌که بیمار شوی، بدان و زندگانی خویش را پیش از مردن، غنیمت شمار».([38]) در حدیث ابن‌عمر$ چنین آمده و سخن ابن‌عمر$ باشد یا فرموده‌ی رسول‌اللهr، در هر صورت انسان باید در حال سلامتی و تن‌درستی، فرصت را غنیمت بداند و کارهای نیک انجام دهد تا هنگامی که بیمار می‌شود، پاداش کارهایی که در زمان سلامتی‌اش انجام می‌داده، برایش ثبت گردد. هم‌چنین هنگامی که مشغول یا در سفر نیست، باید به انجام اعمال شایسته بپردازد تا این‌که در سفر یا هنگامی که مشغول است، پاداش کارهای نیکی که در هنگام فراغت یا در حال اقامت انجام می‌داده، به او برسد. از الله متعال می‌خواهم که نیت و اعمال همه‌ی ما را نیک بگرداند.

***

136- الثَّامنَ عشَر: عنْ جابرٍt قال: قال رسولُ اللهr: «کُلُّ معرُوفٍ صدقَةٌ». [روایت بخاری. مسلم، این روایت را از حذیفهt نقل کرده است.]([39])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر کار نیک و پسندیده‌ای، صدقه است».

شرح

مؤلف/، در باب زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی، حدیثی بدین مضمون از جابر بن عبداللهt نقل کرده که رسول‌اللهr فرموده است: «هر کار نیک و پسندیده‌ای، صدقه است». در حدیث واژه‌ی «معروف» آمده و به هر کاری اطلاق می‌شود که مردم، آن را پسندیده می‌دانند یا در شریعت، از آن به‌نیکی یاد شده است. لذا کار نیک و پسندیده، هم شامل کارهای عبادی می‌شود که انسان با انجام آن به عبادت الله می‌پردازد و هم شامل کارهایی می‌گردد که در عُرف مردم، نیک و پسندیده است؛ لذا هر عملی که انسان به‌وسیله‌ی آن به عبادت اللهU می‌پردازد، صدقه‌ای به‌شمار می‌رود. چنان‌که پیش‌تر حدیثی ذکر شد که رسول‌اللهr فرموده است: «کُلٌ تَسبِیْحةٍ صَدقةٌ، وکُلُّ تحْمِیدَةٍ صدقَةٌ، وکُلُّ تهْلِیلَةٍ صَدَقةٌ، وکلُّ تَکْبِیرةٍ صَدَقَةٌ، وأمْرٌ بالمعْرُوفِ صدقَةٌ، ونَهْیٌ عَنِ المُنْکَرِ صدقَةٌ»؛([40]) یعنی: «هر سبحان‌الله گفتن، یک صدقه است؛ هر الحمدلله گفتن، یک صدقه است؛ هر لااله‌الاالله گفتن، یک صدقه است؛  هر الله‌اکبر گفتن، یک صدقه است؛ هر امر به معروف، صدقه است؛ هر نهی از منکر، صدقه است».

هم‌چنین هر چیزی که در عُرف مردم و در روابط اجتماعی آن‌ها، نیک و پسندیده است، در این مفهوم می‌گنجد؛ مانند نیکی کردن به مردم از طریق کمک مالی به آن‌ها یا خوش‌رویی و نرم‌زبانی با دیگران و خوش‌حال کردن آنان؛ نه این‌که با ترش‌رویی یا بدزبانی با دیگران برخورد کنیم؛ از این‌رو علما رحمهم‌الله گفته‌اند: یکی از کارهای خوب، این است که وقتی انسان به عیادت بیماری می‌رود، سعی کند با سخنان مهرآمیزی او را خوش‌حال کند و حتی می‌تواند برای تقویت روحیه‌ی بیمار، سخنانی بر خلاف واقعیت بگوید؛ یعنی اگر حال بیمار، چندان خوب به‌نظر نمی‌رسد، به او بگوید: الحمدلله حال تو بهتر است؛ البته این سخن را بدین نیت بگوید که وضعیت بیمار، می‌تواند از این هم بدتر باشد تا اشکالی پیش نیاید و دروغ هم نگفته است؛ زیرا روحیه دادن به بیمار، کمک زیادی به بهبودش می‌کند. اگر به بیمار روحیه دهند و به او بگویند که بیماری‌اش، بیماری ساده‌ای‌ست، این، باعث می‌شود که بیماری‌اش را فراموش نماید. برای شما شخصی را مثال می‌زنم که زخمی شده است؛ تا وقتی به کاری مشغول می‌باشد، دردِ زیادی احساس نمی‌کند؛ اما همین که سرش خلوت می‌شود، همه‌ی دردها به‌یادش می‌آید و گاه، این فکر و خیال از سرش می‌گذرد که این زخم، باعث مرگش خواهد شد. غافل شدن بیمار از بیماری خویش یا روحیه دادن به او و امیدوار کردنش به این‌که اللهU شفایش خواهد داد، خیلی مفید است و کار نیکی به‌شمار می‌رود که به بهبود بیمار کمک می‌کند؛ لذا هر کار پسندیده‌ای، ثواب صدقه را دارد. اگر شخصی، کنار شما نشست و دیدید که از گرما عرق کرده، و با پنکه یا وسایل دیگر خنکش کردید، این هم صدقه‌ای محسوب می‌شود. هم‌چنین اگر از میهمان خود با خوش‌رویی پذیرایی نمایید، اجر و ثواب صدقه‌ای به شما می‌رسد. ابراهیمu را ببینید که وقتی فرشتگان الاهی، در چهره‌ی تعدادی میهمان نزدش رفتند، برای پذیرایی از آن‌ها شتاب کرد:

﴿قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞۖ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِیذٖ ٦٩           [هود: ٦٩]        

(فرشتگان به ابراهیم گفتند:) به تو سلام می‌گوییم؛ او نیز سلام گفت و بی‌درنگ برایشان گوساله‌ای بریان آورد.

علما گفته‌اند: طرز سلام کردن ابراهیمu از شیوه‌ی سلام گفتن فرشتگان، بهتر بود؛ زیرا فرشتگان گفتند: به تو سلام می‌گوییم؛ یعنی جمله‌ی «فعلیه» به‌کار بردند و معنایش چنین می‌شود که اینک به تو سلام می‌گوییم؛ اما نحوه‌ی سلام گفتن ابراهیمu که با جمله‌ی «اسمیه» بود، بیان‌گر تداوم و استمرار است؛ یعنی همواره سلام بر شما. بنابراین، با سلامی گرم و نیک، از میهمانانش استقبال کرد و آن‌گاه برای پذیرایی از آن‌ها دست به‌کار شد:

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِینٖ ٢٦                            [الذاریات: ٢٦]      

سپس پنهانی نزد خانواده‌اش رفت و برایشان گوساله‌ای فربه (و بریان) آورد.

ابراهیمu از آن جهت پنهانی و با شتاب نزد خانواده‌اش رفت که مبادا میهمانانش، نگذارند که برای پذیرایی از آن‌ها کاری انجام دهد یا بگویند که ما، چیزی نمی‌خواهیم. به هر حال، ابراهیمu برایشان گوساله‌‌ای بریان آورد. گوشت بریانی یا کباب، از گوشتی که به روش‌های دیگر پخته می‌شود، خوش‌مزه‌تر است و ابراهیمu سعی کرد به بهترین شکل از میهمانانش پذیرایی کند. اللهU می‌فرماید:    ﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَیۡهِمۡیعنی «و آن را نزدیکشان گذاشت». غذا را در جای دوری قرار نداد و به آن‌ها نگفت که برای صرف غذا به محل غذاخوری بروید؛ بلکه غذا را نزدیکشان گذاشت تا از آن‌ها به‌خوبی پذیرایی کند. و آن‌گاه به آن‌ها فرمود: ﴿قَالَ أَلَا تَأۡکُلُونَیعنی: «مگر نمی‌خورید؟» در واقع به آن‌ها گفت: بفرمایید؛ خواهش می‌کنم بفرمایید. در واقع، با ادب خاصی به آن‌ها تعارف نمود که غذا میل کنند؛ اما فرشتگان چیزی نخوردند؛ زیرا فرشتگان، غذا نمی‌خورند و دستگاه گوارشی ندارند. الله متعال، آن‌ها را از نور و به صورت پیکری یک‌پارچه آفریده است که نمی‌خورند و نمی‌آشامند و ادرار و مدفوع ندارند؛ بلکه همواره به ذکر و یاد اللهU مشغول‌اند. اللهY می‌فرماید:

﴿یُسَبِّحُونَ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا یَفۡتُرُونَ ٢٠                                 [الأنبیاء: ٢٠]      

شب و روز تسبیح مى‏گویند و سستی نمی‌کنند.

ابراهیمu که دید میهمانانش هیچ نمی‌خورند و دست به سوی غذا دراز نمی‌کنند، نگران شد که مشکل چیست و چرا غذا نمی‌خورند؟ عرب‌ها عادت داشتند که وقتی میهمانشان چیزی نمی‌خورد، ناراحت و بدگمان می‌شدند و آن را نوعی بی‌احترامی می‌دانستند. اینک نیز به میهمانی که چیزی نمی‌خورد، می‌گویند: بخور؛ نمک‌گیر نمی‌شوی. ابراهیمu نیز بدبین و ناراحت شد و ترسید که مبادا مشکلی وجود داشته باشد؛ لذا خود را معرفی کردند:

﴿قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِیمٖ ٢٨                              [الذاریات: ٢٨]        

گفتند: نترس. و او را به پسری دانا مژده دادند.

ابراهیم و همسرش، هر دو پیر شده بودند؛ لذا همسرش از شنیدن این مژده، دگرگون شد؛ اللهU می‌فرماید:

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِی صَرَّةٖ فَصَکَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِیمٞ ٢٩                

                                                                                                           [الذاریات: ٢٨،  ٢٩]      

در این هنگام همسرش (از روی تعجب) فریادزنان پیش آمد و به صورت خود زد و گفت: «من، پیرزن نازایی هستم»!

فرشتگان در پاسخش گفتند: «پروردگارت چنین فرموده است» و او هرچه بخواهد، انجام می‌دهد و برای پدید آمدن چیزی، فقط کافی‌ست بگوید: پدید آی؛ و بی‌درنگ پدید می‌آید. اللهY در این‌باره می‌فرماید:

﴿قَالُواْ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٠              [الذاریات: ٣٠]        

(فرشتگان) گفتند: پروردگارت چنین فرموده است؛ بی‌گمان او، حکیم داناست.

الله متعال، در این آیه، ابتدا واژه‌ی ﴿ ٱلۡحَکِیمُ را ذکر کرده است و سپس واژه‌ی ﴿ٱلۡعَلِیمُرا؛ البته در برخی دیگر از آیات می‌بینیم که واژه‌ی «علیم» را پیش از واژه‌ی «حکیم» ذکر فرموده است؛ زیرا این‌جا موضوع به دنیا آمدن فرزندی‌ست که مادرش، پیر و نازاست و چنین مسایلی به‌ندرت پیش می‌آید؛ لذا واژه‌ی «حکیم» را پیش از «علیم» ذکر کرد تا بیان‌گر این باشد که این مسأله، برخاسته از حکمت اللهU می‌باشد. به‌هر حال، ابراهیمu در مهمان‌نوازی، زبان‌زد شده است و مهمان‌نوازی، یکی از کارهای نیک و پسندیده به‌شمار می‌رود و به فرموده‌ی پیامبرr «هر کار نیک و پسندیده‌ای، صدقه است».

***

137- التَّاسع عشر: عنْهُ قال: قال رسول اللهr: «ما مِنْ مُسْلِمٍ یَغْرِسُ غَرْساً إلاَّ کانَ ما أُکِلَ مِنْهُ لهُ صدقةً، وما سُرِقَ مِنْه لَه صدقَةً، ولا یرْزؤه أَحَدٌ إلاَّ کَانَ له صدقةً». [روایت مسلم]([41])

وفی روایة له: «فَلا یغْرِس الْمُسْلِم غرسا، فَیَأْکُل مِنْهُ إِنسانٌ ولا دابةٌ ولا طَیرٌ إلاَّ کانَ له صدقَةً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامة».

وفی روایة له: «لا یغْرِس مُسلِم غرْسا، ولا یزْرعُ زرْعا، فیأْکُل مِنْه إِنْسانٌ وَلا دابَّةٌ ولا شَیْءٌ إلاَّ کَانَتْ لَه صدقةً».

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر مسلمانی درختی بکارد، هرچه از آن بخورند، برایش صدقه‌ای به‌شمار می‌رود؛ و هرچه از آن بدزدند، برای او صدقه است یا هر کس چیزی از آن بکاهد، برای صاحبش صدقه محسوب می‌شود».

در روایت دیگری از جابرt آمده است: «هر مسلمانی درختی بکارد، و انسان یا حیوان و یا پرنده‌ای از آن بخورد، تا روز قیامت برای صاحبش صدقه‌ای به‌حساب می‌آید».

و در روایت دیگری که مسلم از جابرt نقل کرده، همین مضمون آمده است که: «هر مسلمانی درختی بکارد یا کشت و زراعتی را به‌ثمر برساند، و انسان یا حیوان و یا پرنده‌ای از آن بخورد، برای صاحبش صدقه‌ای به‌حساب می‌آید».

138- ورویَاه جمیعاً مِنْ روایة أَنَسٍt.

[بخاری و مسلم، هر دو چنین روایتی از انسt نقل کرده‌اند.]

شرح

مؤلف/، در باب زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی، حدیثی بدین مضمون از جابر بن عبداللهt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «هر مسلمانی درختی بکارد و انسان، حیوان یا پرنده‌ای از میوه‌اش بخورد، یا از آن دزدی شود، برای صاحبش صدقه‌ای خواهد بود». این حدیث، بیان‌گر اهمیت و فضیلت نهال‌کاری و کشاورزی‌ست و نشان می‌دهد که منافع دینی و دنیوی فراوانی در این کار ارزشمند وجود دارد.

برای ارزش دنیوی آن، همین بس که کاری تولیدی به‌شمار می‌آید و ارزش آن از معاملات و داد و ستدهای مالی، بیش‌تر است؛ زیرا زراعت و باغبانی، هم برای کشاورز، مفید است و هم برای جامعه؛ و مصرف‌کنندگان و همه‌ی انسان‌ها از آن فایده می‌برند و این، چرخه‌ی تولید را فعال می‌کند و باعث رشد جامعه و خیر و برکت می‌گردد. بر خلاف درهم و دیناری که در صندوق‌ها ذخیره می‌شود و کم‌تر کسی، از آن سود می‌برد.

اما منافع دینیِ کشاورزی؛ اگر گنجشک، کبوتر، مرغ یا هر پرنده‌ی دیگری، یک دانه از محصولات کشاورزی، بخورد، این برای کشاورز، یک صدقه محسوب می‌شود؛ فرقی نمی‌کند که کشاورز، این را بخواهد یا نخواهد؛ در هر صورت، ثواب یک صدقه به او می‌رسد. عجیب‌تر این‌که هرچه از محصولاتش دزدی شود، این هم برای او صدقه به‌شمار می‌آید؛ زیرا کشاورز، راضی نیست که چیزی از محصولاتش را بدزدند و اگر دزد را بشناسد، ممکن است به دادگاه شکایت کند. با این حال، به ازای سرقتی که از محصولات کشاورزی‌اش می‌شود، پاداش صدقه به او می‌رسد و الله متعال، پاداش آن را تا روز قیامت برایش ثبت می‌کند.

هم‌چنین زراعتی که انسان به‌ثمر می‌رساند و جانوران، کرم‌ها و حشرات، از آن می‌خورند، برای صاحبش صدقه محسوب می‌شود؛ لذا پیامبرr در این حدیث، به کشاورزی تشویق نموده است؛ زیرا زراعت و باغبانی، منافع دینی و دنیوی فراوانی دارد.

این حدیث هم‌چنین بیان‌گر زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی‌ست و نشان می‌دهد که این امر، برای صاحبش خیر است؛ فرقی نمی‌کند که نیت بکند یا نکند. و این، همانند این فرموده‌ی الاهی‌ست که:

﴿لَّا خَیۡرَ فِی کَثِیرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤                                                                                                   

                                                                                                                     [النساء : ١١٤]      

در بسیاری از جلسات و سخنان مردم خیری نیست و خیر در سخن کسی‌ست که به صدقه و یا کار نیک یا اصلاح و آشتی در میان مردم فرا بخواند. و هر کس برای کسب رضایت الله چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.

الله متعال بیان فرمود که خیر ونیکی، در چنین کارهایی‌ست؛ چه با قصد و نیت انجام شود و چه بدون نیت؛ اما کسی که این کارها را برای کسب رضایت و خشنودی الله انجام دهد، پاداش بزرگی خواهد یافت؛ زیرا اللهY می‌فرماید:

﴿وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِیهِ أَجۡرًا عَظِیمٗا ١١٤ [النساء : ١١٤]   

و هر کس برای کسب رضایت الله چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.

این حدیث، بیان‌گر این است که کارهای عام‌المنفعه، برای صاحبش خیر است؛ اگرچه بدون نیت آن را انجام دهد و اگر با قصد و نیت به چنین کارهایی بپردازد، به خیر بیش‌تری دست می‌یابد و اللهU از فضل خویش، پاداش بزرگی به او می‌دهد. از الله متعال درخواست می‌کنم که بر همه‌ی ما منت نهد و توفیقمان دهد که با اخلاص نیت، از پیامبرش پیروی کنیم؛ به‌یقین الله، بخشنده و بزرگوار است.

***

139- العْشْرُون: عنْهُ قال: أَراد بنُو سَلِمَة أَن ینْتَقِلوا قُرْبَ المَسْجِدِ فبلَغَ ذلک رسولَ اللهr فَقَالَ لَهُم: «إِنَّه قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَنْتَقِلُوا قُربَ الْمَسْجِد؟» فَقَالُوا: نَعَمْ یا رسولَ اللَّهِ قَدْ أَرَدْنَا ذلک، فَقال: «بَنِی سَلِمةَ دیارَکُم، تکْتبْ آثَارُکُم، دِیارکُم، تُکْتَبْ آثارُکُمْ». [روایت مسلم]([42])

وفی روایةٍ : «إِنَّ بِکُلِّ خَطْوةٍ درجةً».

ترجمه: جابرt می‌گوید: «بنی‌سلمه» تصمیم گرفتند به نزدیکی مسجد نقل مکان کنند. این خبر به رسول‌اللهr رسید. به آن‌ها فرمود: «به من خبر رسیده که می‌خواهید به نزدیک مسجد، نقل مکان کنید». گفتند: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «ای بنی‌سلمه! در محل خود بمانید تا گام‌هایتان (به سوی مسجد) ثبت شود؛ در محل اقامت خود بمانید تا پاداش گاهام‌هایی که به سوی مسجد برمی‌دارید، به شما برسد».

در روایتی آمده است: «هر قدمی، یک درجه است». [یعنی به ازای هر قدمی که به سوی مسجد برمی‌دارید، یک درجه بر درجات شما افزوده می‌شود.]

140- بخاری/ نیز حدیثی به همین مضمون از انسt روایت کرده است.

شرح

مؤلف/، از جابر بن عبداللهt نقل کرده است که بنی‌سلمه تصمیم گرفتند به نزدیک مسجد، نقل مکان کنند تا راحت‌تر به نماز جماعت برسند و در جلسات علمی رسول‌اللهr حضور یابند. این خبر به پیامبرr رسید؛ لذا از آن‌ها سؤال کرد که آیا خبر، درست است؟ گفتند: بله، ای رسول‌خدا! ما، تصمیم گرفته‌ایم که به نزدیک مسجد، نقل مکان کنیم. رسول‌اللهr دو بار فرمود: «دیارَکُم، تکْتبْ آثَارُکُم»؛ یعنی: در محل خود بمانید و نقل مکان نکنید تا پاداش گام‌هایی که به سوی مسجد برمی‌دارید، برای شما ثبت شود. و آن‌گاه برایشان بیان فرمود که به‌ازای هر قدمی، ثواب یک نیکی به آن‌ها می‌رسد یا یک درجه بر درجاتشان افزوده می‌گردد.

این حدیث، نشان می‌دهد که وقتی انسان به مسجد می‌رود، با هر قدمی که به سوی مسجد برمی‌دارد، یک نیکی به او می‌رسد. روایت ابوهریرهt این مطلب را واضح‌تر بیان نموده است؛ در این روایت آمده که رسول‌اللهr فرمود: «مَن تَوَضَّأَ فَأَسْبَغَ الْوُضُوء ثُمَّ خَرَجَ مِن بَیتِهِ إلی الْمَسْجِدِ لا یُخرجُهُ إِلاَّ الصَّلاَةُ، لَمْ یَخطُ خُطوَةً إِلاَّ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا دَرَجةً وَحطَّ عَنْهُ بِهَا خَطیئَة»؛([43]) یعنی: «کسی که وضوی درست و کاملی بگیرد و سپس از خانه‌اش به سوی مسجد بیرون شود و انگیزه‌ای جز نماز بیرونش نکرده باشد، با هر قدمی که برمی‌دارد، الله، یک درجه بر درجاتش می‌افزاید و یکی از گناهاش را می‌بخشد»؛ لذا دو پاداش می‌یابد: اول این‌که یک درجه بر درجاتش افزوده می‌گردد؛ و دوم این‌که یکی از گناهانش بخشیده می‌شود. البته در صورتی که در خانه‌اش وضو بگیرد و وضویش کامل و درست باشد؛ فرقی نمی‌کند که گام‌های زیادی به سوی مسجد بردارد یا گام‌های اندکی؛ بلکه به‌ازای هر قدمی که برمی‌دارد، یک درجه بر درجاتش افزوده می‌شود و یکی از گناهانش بخشیده می‌گردد.

این حدیث، بیان‌گر این است که وقتی انسان درباره‌ی کسی چیزی شنید، باید قبل از این‌که چیزی بگوید یا اقدامی انجام دهد، از صحت آن خبر مطمئن شود؛ از این‌رو پیامبرr پیش از این‌که چیزی به بنی‌سلمه بگوید، از آنان پرسید: شنیده‌ام که چنین قصدی دارید؟ گفتند: بله، ای رسول‌خدا! لذا باید هنگام شنیدن هر خبری، ابتدا از درستی آن مطمئن شد تا متانت و سنگینی انسان، رعایت شود؛ زیرا آدم‌های خوش‌باوری که هر سخنی را تأیید می‌کنند، خیر فراوانی را از دست می‌دهند و چه بسا با زیان‌ها و آسیب‌های بزرگی روبه‌رو می‌شوند.

این حدیث هم‌چنین نشان‌دهنده‌ی زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی‌ست که یکی از این راه‌ها، رفتن به مسجد با پای پیاده می‌باشد و همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد، مایه‌ی رفع درجات و بخشش گناهان است.

***

141- الْحَادی والْعِشْرُون: عنْ أَبِی الْمُنْذِر أُبیِّ بنِ کَعبٍt قال: کَان رجُلٌ لا أَعْلمُ رجُلا أَبْعَدَ مِنَ الْمَسْجِدِ مِنْه، وکَانَ لا تُخْطِئُهُ صلاةٌ فَقِیل لَه، أَوْ فقُلْتُ لهُ: لَوْ اشْتَریْتَ حِماراً ترْکَبُهُ فی الظَّلْماء، وفی الرَّمْضَاءِ فَقال: ما یسُرُّنِی أَنَّ منْزِلِی إِلَى جنْب الْمسْجِد، إِنِّی أُرِیدُ أَنْ یُکْتَب لِی ممْشَایَ إِلَى الْمَسْجد، ورُجُوعِی إِذَا رجعْتُ إِلَى أَهْلِی، فقالَ رسول اللهr: «قَدْ جمع اللَّهُ لکَ ذلِکَ کُلَّهُ». [روایت مسلم]([44])

وفی روایةٍ : «إِنَّ لَکَ مَا احْتسَبْت».

ترجمه: ابومنذر، ابی بن کعبt می‌گوید: مردی بود که من، سراغ نداشتم کسی به‌اندازه‌ی او از مسجد، دور باشد؛ ولی هیچ نمازی از او فوت نمی‌شد. به او گفتند یا من به او گفتم: کاش الاغی می‌خریدی و در تاریکی و گرما (برای پیمودن زمین داغ) بر آن سوار می‌شدی. گفت: خوشَم نمی‌آید که خانه‌ام در کنارِ مسجد باشد؛ می‌خواهم قدم‌هایی که به سوی مسجد برمی‌دارم و نیز پاداش بازگشتم به نزد خانواده‌ام، برایم نوشته شود. رسول‌اللهr (به او) فرمود: «الله، همه‌ی این‌ها را برای تو فراهم کرده است».

در روایتی آمده است: «پاداشی که بدان امیدوار بوده‌ای، به تو می‌رسد».

شرح

این حدیث همانند احادیث پیشین، بیان‌گر زیاد بودن راه‌های خیر و نیکی‌ست؛ یکی از این راه‌ها، رفتن به مسجد و نیز بازگشت از مسجد می‌باشد؛ البته به‌شرطی که انسان به پاداش چنین کاری در نزد الله متعال امیدوار باشد. این حدیث که مؤلف/ ذکر کرده، درباره‌ی شخصی‌ست که خانه‌اش از مسجد، دور بود و به امید اجر و ثواب الاهی به مسجد می‌رفت و با همین امید، به خانه‌اش بازمی‌گشت. مردم به او گفتند: کاش الاغی می‌خریدی تا در تاریکی شب- نماز صبح و عشاء- یا در گرمای شدید بر آن سوار می‌شدی؛ به‌ویژه هوای گرم و سوزان حجاز. آن بزرگوار پاسخ داد: خوشم نمی‌آید که خانه‌ام در کنار مسجد باشد؛ یعنی دوست داشت که خانه‌اش دور از مسجد باشد تا با پای پیاده به مسجد بیاید و با پای پیاده، به خانه‌اش بازگردد؛ زیرا نزدیک بودن خانه‌اش به مسجد باعث می‌شد که گام‌های کم‌تری به سوی مسجد بردارد. لذا بیان نمود که دوست دارد اجر و ثواب بیش‌تری کسب کند؛ از این‌رو رسول‌اللهr به او فرمود: «پاداشی که بدان امیدواری، به تو می‌رسد».

بنابراین درمی‌یابیم که برداشتن گام‌های زیاد به سوی مسجد، یکی از راه‌های خیر و نیکی‌ست و در صورتی که انسان به اجر و پاداش این کار امیدوار باشد و ثوابش را از الله بخواهد، الله متعال پاداش رفت و برگشت را به او می‌دهد.

شکی نیست که نیت، تأثیر زیادی در درست بودن اعمال و پاداش آن دارد؛ چه بسا دو نفر در کنار یک‌دیگر نماز می‌گزارند، اما تفاوت پاداش آن دو به‌اندازه‌ی فاصله‌ی زمین و آسمان است؛ و این، به نیت و نحوه‌ی عمل آن‌ها بستگی دارد. هرچه اخلاص برای اللهU و هم‌چنین پیروی از رسول‌اللهr بیش‌تر باشد، پاداش آن نزد اللهU بیش‌تر خواهد بود.

***

142- الثَّانی والْعشْرُون: عنْ أَبِی محمدٍ عبدِ اللَّهِ بنِ عمرو بن العاص$ قال: قال رسول اللهr: «أَرْبعُونَ خَصْلةً أَعلاها منِیحةُ الْعَنْزِ، ما مِنْ عامَلٍ یعملَ بِخَصْلَةٍ مِنْها رجاءَ ثَوَابِهَا وتَصْدِیقَ موْعُودِهَا إِلاَّ أَدْخلَهُ اللَّهُ بِهَا الْجنَّةَ». [روایت بخارى]([45])

ترجمه: ابومحمد، عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «چهل خصلت نیکو وجود دارد که برترین آن‌ها، به عاریت دادنِ بُزِ شیرده می‌باشد تا از شیرش استفاده کنند. هرکس به امید ثواب و با ایمان به پاداشی که وعده ‌داده ‌شده، یکی از این خصلت‌های نیک را انجام دهد، الله متعال به پاسِ آن، او را وارد بهشت می‌گرداند».

143- الثَّالثُ والْعشْرون: عَنْ عدِیِّ بنِ حاتِمٍt قال: سمِعْتُ النَّبِیَّr یقول: «اتَّقُوا النَّار وَلوْ بِشقِّ تَمْرةٍ». [متفقٌ علیه]([46])

وفی روایة لهما عنه قال: قال رسول اللهr: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ سیُکَلِّمُه ربُّه لَیْس بَیْنَهُ وبََینَهُ تَرْجُمَان، فَینْظُرَ أَیْمنَ مِنْهُ فَلا یَرى إِلاَّ مَا قَدَّم، وینْظُر أشأمَ مِنْهُ فلا یَرَى إلاَّ ما قَدَّم، وَینْظُر بَیْنَ یدَیْهِ فَلا یَرى إلاَّ النَّارَ تِلْقَاءَ وَجْهِه، فاتَّقُوا النَّارَ ولوْ بِشِقِّ تَمْرةٍ، فَمَنْ لَمْ یَجدْ فَبِکَلِمَة طیِّبَةٍ».

ترجمه: عدی بن حاتمt می‌گوید: از پیامبرr شنیدم که فرمود: «از آتش دوزخ پروا کنید؛ اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد».

بخاری و مسلم از عدیt روایت کرده‌اند که رسول‌اللهr فرمود: «الله با هر یک از شما سخن خواهد گفت؛ در حالی که هیچ واسطه و مترجمی در میان نخواهد بود. در آن هنگام انسان به سمت راست خویش نگاه می‌کند و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند؛ و به سمت چپ خود می‌نگرد و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند و به روبه‌روی خویش نگاه می‌کند؛ تنها چیزی که در برابرش می‌بیند، آتش دوزخ است. پس، از آتش دوزخ دوری کنید؛ اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد. و هرکس توانایی صدقه دادن این مقدار را ندارد، پس با گفتن سخنی نیکو (خود را از آتش دوزخ نجات دهد)».

شرح

این حدیث در بیان بخشی از راه‌های خیر و نیکی‌ست؛ زیرا الله متعال، راه‌های نیک فراوانی فراروی بنده‌اش قرار داده تا به وسیله‌ی آن‌ها به مقصد برسند که یکی از این راه‌ها، صدقه دادن است. به فرموده‌ی رسول‌اللهr «همان‌گونه که آب، آتش را خاموش می‌کند، صدقه نیز (آتش) گناه را خاموش می‌گرداند»؛ یعنی باعث بخشش گناهان است.

سپس مؤلف/، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده که اللهU روز قیامت با بنده‌اش بدون واسطه و در ‌تنهایی سخن می‌‌گوید. الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدۡحٗا فَمُلَٰقِیهِ ٦         [الانشقاق: ٦]         

ای انسان! به‌یقین تو تا ملاقات پروردگارت در تلاشی سخت خواهی بود و سپس ملاقاتش خواهی کرد.

یعنی پروردگارت را ملاقات خواهی کرد و پاسخ‌گوی سعی و تلاش خویش خواهی بود؛ البته این، برای مؤمنان یک مژده است؛ همان گونه که اللهY می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٢٢٣           [البقرة: ٢٢٣]        

و تقوای الله پیشه کنید و بدانید که شما، الله را ملاقات خواهید کرد و مؤمنان را بشارت بده.

الحمدلله که مؤمن هنگام ملاقات پروردگارش، وضعیت خوبی دارد؛ از این‌رو رسول‌اللهr بدین نکته تصریح نموده که الله متعال روز قیامت با یکایک شما بدون واسطه سخن خواهد گفت. الله با بنده‌ی مؤمنش سخن می‌گوید و درباره‌ی گناهانش از او اعتراف می‌گیرد و می‌فرماید: آیا به‌یاد داری که در فلان‌روز، فلان‌ کار را انجام دادی؟ انسان، اعتراف می‌کند و خود را در معرض هلاکت می‌پندارد؛ اما اللهU به او می‌فرماید: «سَتَرْتُهَا عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَکَ الْیَوْمَ»؛ یعنی: «گناهانت را در دنیا پوشانیدم و امروز نیز گناهانت را می‌بخشم». چه همه گناه کرده‌ایم! فقط الله می‌داند، اما آن‌ها را پوشانده است و روز قیامت، باز به ما لطف می‌کند و گناهانمان را می‌آمرزد. الحمدلله.

 سپس رسول‌اللهr فرمود: «در آن هنگام انسان به سمت راست خویش نگاه می‌کند و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند؛ و به سمت چپ خود نگاه می‌کند و چیزی جز اعمالش نمی‌بیند و به روبه‌روی خویش نگاه می‌کند؛ تنها چیزی که در برابرش می‌بیند، آتش دوزخ است». آن‌گاه افزود: «پس، از آتش دوزخ دوری کنید؛ اگرچه با صدقه دادن نصف یک خرما باشد».

این حدیث بیان‌گر صفت کلام یا سخن گفتن برای اللهU می‌باشد و نشان می‌دهد که الله متعال سخنی می‌گوید که شنیده می‌شود و قابل فهم است و نیاز به ترجمه ندارد و مخاطبش آن را درک می‌کند.

این حدیث هم‌چنین دلیلی‌ست بر این‌که صدقه، انسان را از آتش دوزخ نجات می‌دهد؛ اگرچه اندک باشد؛ زیرا رسول‌اللهr فرمود: «از آتش دوزخ خود را نجات دهید، اگرچه با صدقه دادن نصف خرمایی باشد». آن‌گاه فرمود: «اگر این هم مقدور نبود»، یعنی اگر امکان صدقه دادن نصف خرما نیز وجود نداشت، «پس با گفتن سخنی نیکو خود را نجات دهد».

سخن نیکو، شامل قرائت قرآن نیز می‌شود؛ زیرا بهترین سخن، قرآن کریم است. هم‌چنین گفتن «سبحان‌الله» و «لااله‌الاالله» را نیز در برمی‌گیرد و نیز امر به معروف و نهی از منکر، تعلیم و تعلم و هم‌چنین هر سخنی که مایه‌ی تقرب و نزدیکی انسان به الله متعال است؛ لذا اگر امکان صدقه دادن نصف خرما وجود نداشت، پس خود را با گفتن سخن نیکو از آتش دوزخ نجات دهید و این، یکی از راه‌های خیر و نیکی و بیان‌گر فراوانی و سهولت این راه‌هاست. الحمدلله که صدقه دادن نصف یک خرما یا گفتن سخن نیکو، باعث نجات از آتش دوزخ می‌باشد. از الله متعال درخواست می‌کنیم که همه‌ی ما را از آتش دوزخ، نجات دهد.

***

144- الرَّابِعِ والْعشرون: عنْ أَنَسٍt قال: قال رسول اللهr: «إِنَّ الله لَیرْضَى عَنِ الْعَبْدِ أَنْ یَأْکُلَ الأَکْلَةَ فیحْمدَهُ علیْهَا، أَوْ یشْربَ الشَّرْبَةَ فیحْمدَهُ علیْهَا». [روایت مسلم]([47])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «الله متعال از بنده‌ای که غذایی می‌خورد و او را حمد و سپاس می‌گوید یا هنگامی که جرعه‌ای آب می‌نوشد و الله را حمد و ستایش می‌کند، راضی و خشنود می‌شود».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون از انس بن مالکt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «الله متعال از بنده‌ای که غذایی می‌خورد و او را حمد و سپاس می‌گوید یا هنگامی که جرعه‌ای آب می‌نوشد و الله را حمد و ستایش می‌کند، راضی و خشنود می‌شود». مؤلف/، واژه‌ی «الأَکْلَةَ» یا غذا را که در حدیث آمده، به نهار یا شام، تفسیر کرده است.

این حدیث، نشان می‌دهد که با کوچک‌ترین وسیله یا بهانه‌ای می‌توان رضایت و خشنودی اللهU را کسب کرد. چنان‌که اللهU از بنده‌ای که پس از پایان غذا یا نوشیدن آب، «الحمدلله» می‌گوید، راضی می‌شود؛ زیرا خوردن و آشامیدن، آدابی دارد که بر دو نوع است: عملی، و زبانی.

اما آداب عملی: خوردن و آشامیدن با دست راست؛ زیرا خوردن و آشامیدن با دست چپ، درست نیست و بنا بر قول راجح، حرام است؛ چون پیامبرr از خوردن و آشامیدن با دست چپ منع نموده و آن را عمل شیطان برشمرده و خبر داده است که شیطان، با دست چپش می‌خورد و می‌آشامد. هم‌چنین شخصی نزد پیامبرr با دشت چپ خود، غذا خورد؛ رسول‌اللهr به او فرمود: «کُلْ بِیَمِینکَ»؛ یعنی: «با دست راست خویش بخور». آن شخص گفت: «نمی‌توانم». رسول‌اللهr فرمود: «هیچ‌وقت نتوانی».([48]) و دیگر، آن مرد نتوانست دست راستش را به سوی دهان خود بالا ببرد و بدین‌سان سزای این عمل را چشید. پناه بر الله.

آداب زبانی خوردن و آشامیدن: گفتن «بسم‌الله»؛ دیدگاه صحیح، این است که گفتن «بسم‌الله» هنگام خوردن و آشامیدن، واجب می‌باشد و کسی که «بسم‌الله» نگوید، گنه‌کار می‌شود؛ زیرا شیطان در خوردن و آشامیدن با او شریک می‌گردد؛ از این‌رو بر انسان واجب است که هنگام خوردن و آشامیدن، «بسم‌الله» بگوید و اگر گفتن «بسم‌الله» را در ابتدای غذا فراموش کرد، هرگاه به‌یادش آمد، بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ أَوَّلَهُ وَآخِرَهُ». هم‌چنین باید به کسی که گفتن بسم‌الله را فراموش می‌کند، تذکر دهیم؛ زیرا پیامبرr به پیش‌زاده‌ی خود، عمر بن ابی‌سلمه، یعنی پسرِ همسر خویش، ام‌سلمهy فرمود: «یَا غُلامُ سَمِّ اللهَ وَکُلْ بِیَمِینِکَ وَکُلْ مِمَّا یَلِیکَ»؛([49]) یعنی: «پسر جان! بسم‌الله بگو و با دست راست، و از جلوی خود بخور».

این دلیلی‌ست بر این‌که وقتی چند نفر، به صورت دسته‌جمعی با عم غذا بخورند، هر یک از آن‌ها باید «بسم‌الله» بگوید و «بسم‌الله» گفتن یک نفر برای همه کافی نیست.

گفتن بسم‌الله، جزو آداب گفتاری یا زبانی خوردن و آشامیدن است و واجب می‌باشد و برای هیچ‌کس جایز نیست که آن را ترک کند. گفتن «الحمدلله» پس از پایان خوردن و آشامیدن نیز جزو همین آداب است و باید الله را حمد و سپاس گفت که این روزی را برای بنده‌اش، فراهم ساخته است و کسی جز او توانایی روزی دادن به بندگان الاهی را ندارد. همان‌گونه که اللهY می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ ٦٤ [الواقعة: ٦٣،  ٦٤]            

آیا به آنچه می‌کارید، توجه کرده‌اید؟ آیا شما، آن را می‌رویانید یا ما می‌رویانیم؟

هم‌چنین می‌فرماید:

﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِی تَشۡرَبُونَ ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩   [الواقعة: ٦٨،  ٦٩]          

آیا به آبی که می‌نوشید، توجه کرده‌اید؟ آیا شما آن را از ابر فرو می‌فرستید یا ما نازل‌کننده‌ایم؟

اگر اللهU این گیاهان را به ثمر نمی‌رساند و آن را در اختیار ما نمی‌گذاشت، از دست‌یابی به آن عاجز و ناتوان بودیم. همین‌طور اگر الله متعال، آب را از ابر فرو نمی‌فرستاد و آن را به صورت چشمه‌هایی در زمین، قرار نمی‌داد تا آن را استخراج کنیم، به این همه رزق و روزی دست نمی‌یافتیم؛ چنان‌که درباره‌ی محصولات کشاورزی می‌فرماید:

﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَکَّهُونَ ٦٥                       [الواقعة: ٦٥]        

اگر بخواهیم، به‌طور قطع آن‌ را گیاهی خُرد و خشکیده می‌گردانیم. و بدین ترتیب شما شگفت‌زده می‌شوید.

و درباره‌ی آب می‌فرماید:

﴿لَوۡ نَشَآءُ جَعَلۡنَٰهُ أُجَاجٗا فَلَوۡلَا تَشۡکُرُونَ ٧٠                         [الواقعة: ٧٠]      

اگر بخواهیم آن را تلخ و شور می‌گردانیم، پس چرا سپاس نمی‌گزارید؟

لذا باید برای سپاس‌گزاری از اللهU پس از خوردن و آشامیدن، «الحمدلله» بگوییم و این، باعث رضایت و خشنودی الله متعال می‌گردد.

مؤلف/، واژه‌ی «الأَکْلَةَ» یا غذا را که در حدیث آمده، به نهار یا شام، تفسیر کرده است؛ لذا درمی‌یابیم که سنت در خوردن و آشامیدن، این است که پس از پایان هر وعده‌ی غذایی، «الحمدلله» بگوییم؛ نه این‌که پس از هر لقمه‌ای که می‌خوریم، الحمدلله بگوییم؛ البته گفته می‌شود که امام احمد/، پس از هر لقمه‌ای که می‌خورد، «الحمدلله» می‌گفت. علتش را از او پرسیدند؛ فرمود: خوردن و الحمدلله گفتن، بهتر از خوردن و سکوت است. با این حال، شکی نیست که رهنمود یا روش رسول‌خداr بهترین روش است و اگر انسان در پایان خوردن و آشامیدن، الحمدلله بگوید، کافی‌ست؛ ولی امیدوارم که گفتن «الحمدلله» در اثنای خوردن و آشامیدن، به‌قصد یادآوری به دیگران یا به هر دلیل دیگری، اشکالی نداشته باشد؛ همان‌طور که امام احمد/ عمل می‌کرد.

***

145- الْخَامِسُ والْعشْرُون: عن أَبِی موسیt عَنِ النَّبىِّr قال: «عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ صدقةٌ». قال: أَرَأَیْتَ إِنْ لَمْ یَجد؟ قال: «یعْمَل بِیَدیِهِ فَینْفَعُ نَفْسَه وَیَتَصدَّقُ». قال: أَرَأَیْتَ إِنْ لَمْ یسْتطِع؟ قال: «یُعِینُ ذَا الْحَاجَةِ الْملْهوفَ». قال: أَرأَیْت إِنْ لَمْ یسْتَطِعْ قال: «یَأْمُرُ بِالمَعْرُوفِ أَوِ الْخَیْرِ». قال: أَرأَیْتَ إِنْ لَمْ یفْعل؟ قال: «یُمْسِکُ عَنِ الشَّرِّ فَإِنَّهَا صدَقةٌ».([50]) [متفقٌ علیه]

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «بر هر مسلمانی، صدقه‌ای واجب است». ابوموسیt سؤال کرد: اگر برای کسی مقدور نبود، چه کند؟ فرمود: «کار کند تا هم به خود نفع برساند و هم به دیگران، صدقه دهد». ابوموسیt گفت: اگر توانایی کار کردن نداشت، چه کند؟ فرمود: «به نیازمند رنج‌کشیده و بینوایی کمک کند». ابوموسیt پرسید: اگر توانایی چنین کاری نداشت، چه کند؟ پیامبرr فرمود: «به کار پسندید یا نیک فرا بخواند». ابوموسیt عرض کرد: اگر چنین کاری نکرد، چه کند؟ فرمود: «از بدی‌ها بپرهیزد و این، برای او صدقه‌ای محسوب می‌شود».

شرح

مؤلف/، از ابوموسی اشعریt نقل کرده که پیامبرr فرموده است: «بر هر مسلمانی، صدقه‌ای واجب است». پیش‌تر چنین عبارتی از رسول‌اللهr مرور کردیم که شرح بیش‌تری داشت؛ در آن حدیث آمده بود: «کُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ علَیْهِ صدَقةٌ کُلَّ یَوْمٍ تَطْلُعُ فیه الشَّمْس»؛([51]) یعنی: «هر روز که خورشید طلوع می‌کند، در برابر هر مفصل انسان، یک صدقه لازم است». راه‌های زیادی برای ادای این صدقه وجود دارد: گفتن «سبحان‌الله» یا «الله‌اکبر» یا «لااله‌الاالله»، امر به معروف یا نهی از منکر، یا کمک به نیازمند رنج‌کشیده و بینوا و کارهای نیک دیگری که در حدیث، ذکر شده است؛ اما نفس اماره، انسان را از انجام کارهای نیک باز می‌دارد و هرگاه انسان تصمیم به کار نیکی می‌گیرد، شیطان دروازه‌ی دیگری به رویش می‌گشاید و آن‌گاه که به سوی این دروازه روی می‌آورد، دروازه‌ی دیگری فراروی او می‌گذارد تا بدین‌سان وقت انسان را ضایع کند و فرصت از دست برود و انسان، هیچ استفاده‌ای از وقتش نبرد؛ از این‌رو باید همین‌که تصمیم خوبی می‌گیریم، آن را عملی سازیم و هر دروازه‌ی نیکی که به سوی ما باز شد، بی‌درنگ به سوی آن بشتابیم؛ زیرا اللهY می‌فرماید:

﴿ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ                                                         [البقرة: ١٤٨] 

پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید.

از این‌‌رو انسان باید همین‌که فرصتی برای انجام کار نیکی پیدا می‌کند، قدرش را بداند و بی‌درنگ به انجام آن بپردازد و گرنه، بیم آن می‌رود که الله متعال، او را از رحمتش عقب بیندازد. پیامبرr فرموده است: «لاَ یَزَالُ قَوْمٌ یَتَأَخّرُونَ حَتّى یُؤَخّرَهُمُ الله»؛([52]) یعنی: «برخی، همواره (در صف‌های) عقب می‌ایستند تا این‌که الله، آن‌ها را  (از رحمتش) عقب می‌اندازد». به عبارت دیگر، درنگ کردن در انجام کارهای نیک، باعث می‌شود که فرصت یا توفیق عمل از دست برود. لذا آدمِ عاقل و خردمند، هر فرصتی را غنیمت می‌داند و با اشتیاق فراوان به سوی نیکی‌ها می‌شتابد و هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهد. از الله متعال درخواست می‌کنم که همه‌ی ما را به ذکر و شکر و عبادتش، توفیق دهد. به‌یقین او، بخشنده و بزرگوار است.

***

 




([1]) صحیح بخاری، ش: 2518؛ و صحیح مسلم، ش: 84.

([2]) در روایت دیگری به جای واژه‌ی «صانع»، لفظ «ضائع» آمده است؛ لذا مفهوم حدیث، چنین خواهد بود: «دست فقیر و مستمندی را بگیر و کسی را که کاری یاد ندارد، کمک کن». [مترجم]

([3]) صحیح بخاری، ش: (1368، 2562)؛ و مسلم، ش: 1664.

([4]) صحیح مسلم، ش: 720.

([5]) نک: صحیح مسلم، ش: 1677.

([6]) صحیح مسلم، ش: (1237، 1238) به‌نقل از زید بن ارقمt.

([7]) صحیح مسلم، ش: 553.

([8]) صحیح بخاری، ش: 8؛ و مسلم، ش: 51 به‌نقل از ابوهریرهt.

([9]) صحیح بخاری، ش: 398؛ و صحیح مسلم، ش: 857 به‌نقل از انسt.

([10]) صحیح مسلم، ش: 1006.

([11]) صحیح مسلم، ش: 1449 به‌نقل از سُلَیک غَطَفانیt.

([12]) صحیح مسلم، ش: 3658 به‌نقل از علیt.

([13]) صحیح مسلم، ش: 130 به‌نقل از عبدالله بن عمروt.

([14]) صحیح مسلم، ش: 2626.

([15]) صحیح بخاری، ش: 2989؛ و صحیح مسلم، ش: 1009.

([16]) صحیح مسلم، ش: 1007.

([17]) صحیح بخاری، ش: 662؛ و صحیح مسلم، ش: 669.

([18]) صحیح بخاری، ش: 6017؛ و صحیح مسلم، ش: 1030.

([19]) صحیح بخاری، ش: 9؛ و صحیح مسلم، ش: 35

([20]) صحیح مسلم، ش: 4758 به‌نقل از ابوذرt.

([21]) این حدیث در همین کتاب به‌شماره‌ی 1853 آمده است. [مترجم]

([22]) صحیح بخاری، ش: 2363؛ و صحیح مسلم، ش: 2244.

([23]) صحیح بخاری، ش: 6488.

([24]) ضعیف است؛ نک: ضعیف الجامع، ش: 2249.

([25]) (129): صحیح بخاری، ش: 652؛ و صحیح مسلم، ش: 1914.

([26]) صحیح مسلم، ش: 857.

([27]) صحیح بخاری، ش: (811، 830، 831، 846، 2471)؛ و مسلم، ش: 1397، 1400)

([28]) ضعیف است؛ روایت: ابن‌ابی‌شیبه (1/458)؛ ابن بحشل در تاریخ واسط، ص: 125؛ و ابن‌الجوزی در العلل المتناهیه (1/463) و التحقیق (1/505) از طریق مجالد از شعبی از ابن عباسt به صورت مرفوع. و مجالد، ضعیف است.

([29]) صحیح مسلم، ش: 244.

([30]) صحیح مسلم، ش: 233.

([31]) صحیح مسلم، ش: 251.

([32]) صحیح مسلم، ش: 101 به‌نقل از ابوهریرهt.

([33]) حسن است؛ روایت احمد در مسندش (3/128، 199، 285) و االزهد (243)، نسائی در المجتبی (3939)، طبرانی در الأوسط (5203)، ابویعلی در مسندش ( 3482) (3530) و مروزی در تعظیم قدر الصلاۀ (322)؛ بیهقی در الکبری 0 7/78)، ابن عدی در الکامل (3/305)، عقیلی در الضعفاء (2/160) همه، این روایت را از طریق سلام ابی‌المنذر از ثابت از انس به صورت مرفوع، نقل کرده‌اند. البته این روایت، از طریق دیگری هم روایت شده است؛ نک: الأوسط طبرانی (57772)؛ آلبانی/ این حدیث را در صحیح الجامع (3124) صحیح دانسته است؛ اما چنین به‌نظر می‌رسد که با توجه به همه‌ی راه‌های روایتش، «حسن» می‌باشد؛ هم‌چنان‌که حافظ/ در التلخیص الحبیر (3/116) آن را حسن دانسته است.

([34]) صحیح بخاری، ش: 574؛ و صحیح مسلم، ش: 635.

([35]) صحیح بخاری، ش: 2996.

([36]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 1058. [مترجم]

([37]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 98 همین کتاب.

([38]) صحیح بخاری، ش: 5937.

([39]) صحیح بخاری، ش: 6021؛ و صحیح مسلم، ش: 1005.

([40]) صحیح مسلم، ش: 1181 به‌نقل از ابوذرt.

([41]) صحیح مسلم، ش: 1552، به‌نقل از جابرt.

([42]) صحیح مسلم، ش: 665.

([43]) صحیح بخاری، ش: (457، 611، 1976) به‌نقل از ابوهریرهt.

([44]) صحیح مسلم، ش: 663.

([45]) صحیح بخاری، ش: 2631.

([46]) صحیح بخاری، ش: 6023؛ و صحیح مسلم، ش: 1016.

([47]) صحیح مسلم، ش: 2734

([48]) صحیح مسلم، به‌نقل از سلمه بن اکوعt.

([49]) صحیح بخاری، ش: 4957، 4959؛ و صحیح مسلم، ش: 3767 به‌نقل از عمر بن ابی‌سلمهt.

([50]) صحیح بخاری، ش: 1445؛ و صحیح مسلم، ش: 1008.

([51]) صحیح بخاری، ش: (2508، 2767)؛ و صحیح مسلم، ش: 1677 به‌نقل از ابوهریرهt.

([52]) صحیح مسلم، ش: 662، به‌نقل از ابوسعید خدریt.