ترغیب به گفتن لا إله إلا الله وحده لا شریک له
2228-1534- (1) (صحیح) عَنْ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) عَشْرَ مَرَّاتٍ؛ کَانَ کَمَنْ أَعْتَقَ أَرْبَعَةَ أَنْفُسٍ([1]) مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ».
رواه البخاری ومسلم، والترمذی والنسائی.
از ابو ایوب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ده مرتبه بگوید: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) همچون کسی است که چهار نفر از اولاد اسماعیل را از قید بردگی آزاد کرده باشد».
0-931- (1) (شاذ) ورواه أحمد والطبرانی فقالا: «کُنَّ له عِدْلَ عَشْرِ رَقَباتٍ أو رَقَبةٍ». على الشک فیه.
و آن را احمد و طبرانی چنین روایت کردهاند: «برای او معادل آزاد کردن ده برده میباشد».
(منکر) وقال الطبرانی فی بعض ألفاظه: «کُنَّ لَهُ کَعِدْلِ عَشْرِ رِقَابٍ مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ عَلَیْهِ السَّلَامُ». من غیر شکٍّ([2]).
و در روایتی از طبرانی با این الفاظ آمده است: «برای او معادل آزاد کردن ده برده از فرزندان اسماعیل ÷ است».
2229-932- (2) (منکر) وَعَنْ یَعْقُوبَ بْنِ عَاصِمٍ س عَنْ رَجُلَیْنِ مِن أَصحَابِ النَّبِیَّ ج؛ أَنَّهُما سَمِعَا النَّبِیِّ ج یَقُولُ: «مَا قَالَ عَبْدٌ قَطُّ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)؛ مُخْلِصًا بِهَا رُوحُهُ، مُصَدِّقًا بِهَا قَلْبُهُ، نَاطِقاً بِهَا لِسَانُهُ؛ إِلَّا فَتَقَ الله ﻷ لَهُ السَّمَاء فَتقاً حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى قَائِلِهَا مِنَ الأَرض، وَحُقٌّ لِعَبْدٍ نَظَرَ اللهُ إِلَیْهِ أَنْ یُعْطِیَهُ سُؤْلَهُ».
رواه النسائی([3]).
از یعقوب بن عاصم س از دو نفر از اصحاب رسول الله ج روایت است که از رسول الله ج شنیدند که میفرماید: «هیچ بندهای این کلمات را خالصانه و با تصدیق قلبی نمیگوید و بر زبان نمیآورد: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) مگر اینکه خداوند متعال آسمان را برای او میشکافد تا به گوینده آن در زمین نگاه کند و این حق برای بنده است که چون خداوند به سوی او نگاه کند، خواستهاش را برآورده سازد».
2230-933- (3) (شاذ) وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ قَالَ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) کَانَ کَعدْلِ مُحَرَّرٍ أَوْ مُحَرَّرَینَ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات محتج بهم([4]).
از ابوایوب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (گفتن آن) معادل آزاد کردن یک یا دو برده است».
2231-1535- (2) (صحیح) وَعَنِ الْبَرَاء بْن عَازِبٍ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ مَنَحَ مَنِیحَةَ وَرِقٍ، أَوْ مَنِیحَةَ لَبَنٍ، أَوْ هَدَى زُقَاقًا؛ فَهُوَ کَعِتَاقِ نَسَمَةٍ. وَمَنْ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)؛ فَهُوَ کَعِتقِ نَسَمَةٍ».
رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"، وهو فی الترمذی باختصار التهلیل، وقال: "حدیث حسن صحیح". وفرقه ابن حبان فی "صحیحه" فی موضعین، فذکر المنیحة فی موضع، والتهلیل فی آخر.
از براء بن عازب س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس نقره یا حیوان شیرداری را ببخشد یا فرد گمشدهای را راهنمایی کند، گویا بردهای را آزاد نموده است. و هرکس بگوید: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) همچون آزاد کردن بردهای است».
2232-934- (4) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدْیرٌ) لَمْ یَسْبِقْهَا عَمَلٌ، وَلَمْ یَبْقَ مَعَهَا سَیِّئَةٌ».
رواه الطبرانی، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"، وسُلیم بن عثمان الطائی ثم الفَوْزی یکشف حاله([5]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدْیرٌ) هیچ عملی از آن پیشی نمیگیرد و هیچ گناهی با آن باقی نمیماند».
2233-1536- (3) (حسن لغیره) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «خَیْرُ الدُّعَاءِ الدُّعَاءُ یَوْمِ عَرَفَةَ، وَخَیْرُ مَا قُلْتُ أَنَا وَالنَّبِیُّونَ مِنْ قَبْلِی: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن([6]) غریب".
عمرو بن شعیب از پدرش از جدش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «بهترین دعا، دعای روز عرفه است؛ و بهترین ذکری که من و پیامبران قبل از من گفتهاند: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) میباشد».
(قال المملی): "وفی "أذکار المساء والصباح" و"ما یقوله بعد الصبح والعصر والمغرب" [5- الصلاة/14] و"ما یقوله إذا دخل السوق" [16- البیوع/3] وغیر ذلک؛ أحادیث کثیرة من هذا الباب".
([1]) قلت: وأما روایة "عشر رقاب. . " المذکورة عقب هذه فی الأصل، فهی شاذة لا تصح، کما حققته فی "الضعیفة" (5126)، وجهل ذلک المعلقون على الکتاب فصححوها مع روایة الشیخین!!
([2]) قلت: فیه حجاج بن نصیر، وهو ضعیف، وإسناد أحمد سالم منه، ولکنه شاذ، وبیانه فی "الضعیفة" (5126).
([3]) الظاهر أنه یعنی "عمل الیوم واللیلة" له. وقد بلغنی أن بعضهم یقوم بتحقیقه استعداداً لطبعه، فإن هذا الحدیث قد أعیانی أمره، ولم أعرف إسناده، ولم تطمئن النفس لقوله فی متنه: "إلا فتق الله له السماء. . . من الأرض". . . إلخ، فإنه یوهم ما لا یلیق به تعالى. ثم طبع الکتاب والحمد لله، فوجدت فی إسناده راویاً مجهولاً، فبادرت إلى بیان ذلک فخرجته فی "الضعیفة" (6617)، وأما المعلقون الجهلة فقالوا: "حسن"! هکذا دون بیان أو نقل معتمد (خبط لزق) کما هی عادتهم!
([4]) قلت: نعم، لکن فیه حماد بن سلمة عن غیر ثابت، ثم هو شاذ، وبیانه فی المصدر المذکور آنفاً.
([5]) قلت: له ترجمة فی "المیزان" للذهبی، وقال: "لیس بثقة"، ویأتی له حدیث آخر فی الباب التالی حدیث رقم (4)، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5127).
([6]) وکذا فی طبعة الدعاس، ولم یذکر فی طبعة (بولاق): "حسن"، ولذلک هو اللائق بإسناده، لکن الحدیث حسن لشواهده کما بینته فی "الصحیحة" (1503).
ترغیب به گفتن لا اله الا الله و آنچه در فضل آن آمده است
2207-1520- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قُلتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِکَ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَقَدْ ظَنَنْتُ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ! أَنْ لاَ یَسْأَلُنِی عَنْ هَذَا الحَدِیثِ أَحَدٌ أَوَّلُ مِنْکَ؛ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ حِرْصِکَ عَلَى الحَدِیثِ، أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ أَوْ نَفْسِهِ».
رواه البخاری.
از ابوهریره س روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول الله ج! چه کسانی روز قیامت سعادت بیشتری در شفاعت شما دارند؟ رسول الله ج فرمود: «ای ابوهریره! چون علاقهی تو را نسبت به حدیث دیدم، میدانستم که کسی قبل از تو این سؤال را از من نخواهد پرسید. کسانی روز قیامت بر شفاعت من سعادت بیشتری دارند که با اخلاص و از صمیم قلب، لا اله الا الله بگویند».
2208-1521- (2) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بنِ الصَّامِتِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ شَهِدَ (أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِیسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ؛ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ)؛ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلَى مَا کَانَ مِنَ العَمَلِ – زَادَ جُنَادَةَ -: مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ أَیَّهَا شَاءَ».
رواه البخاری - واللفظ له-، ومسلم.
از عبادة بن صامت س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس گواهی دهد معبو به حقی جز الله نیست و شریکی ندارد و محمد بنده و فرستادهی اوست و عیسی بنده و رسول اوست و کلمه و روحی است که او را به سوی مریم القاء فرموده و بهشت و دوزخ حق است». بر مبنای عملی که انجام داده، خداوند او را وارد بهشت میکند. - جناده اضافه میکند-: از درهای هشتگانه بهشت هرکدام که بخواهد».
وفی روایة لمسلم والترمذی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ؛ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ النَّارَ».
و در روایت مسلم و ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس گواهی دهد معبود برحقی جز الله نیست و محمد فرستادهی خداست، خداوند وجودش آتش را بر او حرام میسازد».
2209-1522- (3) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج - وَمُعاذٌ رَدِیفُهُ عَلَى الرَّحْلِ - قَالَ: «یَا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ!». قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَیْکَ (ثلاثاً). قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ». قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَفَلاَ أُخْبِرُ بِهِ النَّاسَ فَیَسْتَبْشِرُوا؟ قَالَ: «إِذًا یَتَّکِلُوا». وَأَخْبَرَ بِهَا مُعَاذٌ عِنْدَ مَوْتِهِ تَأَثُّمًا.
رواه البخاری ومسلم([1]).
از انس بن مالک س روایت است که درحالیکه معاذ س پشت سر رسول الله ج بر شتری سوار بود. رسول الله ج به او فرمود: «ای معاذ!». جواب داد: گوش به فرمانم یا رسول الله ج!. رسول الله ج سه بار آن را تکرار کرد. آنگاه فرمود: «هرکس از صمیم قلب گواهی دهد که معبود بر حقی جز الله نیست و محمد رسول و فرستادهی اوست، خداوند آتش جهنم را بر او حرام میکند». معاذ س گفت: ای رسول الله ج! آیا مردم را از این سخن باخبر سازم تا خوشحال شوند؟ رسول الله ج فرمود: «بیم آن میرود که بر این سخن توکل کنند و عمل را ترک نمایند». معاذ در نزدیکی وفاتش به این دلیل که مبادا به خاطر کتمان حدیث گناهکار شود، آن را برای مردم روایت کرد.
(تأثماً): یعنی جهت دوری از گناه؛ و ترس از اینکه با کتمان آن مرتکب گناه شود.
(مملی عبدالعظیم میگوید): «گروهی از بزرگترین استوانههای علمی بر این باورند که ورود چنین اطلاقاتی در حق کسی که لا اله الا الله بگوید، اینکه وارد بهشت میشود یا خداوند متعال آتش را بر او حرام میکند و موراد مشابه؛ همگی در ابتدای اسلام بوده است؛ زمانی که دعوت مجرد اقرار به توحید بوده است. پس زمانی که فرائض فرض شد و حدود معین گشت، این مساله نسخ شد. و دلایل در این زمینه بسیارند. پیشتر احادیث متعددی در "کتاب الصلاة" و"الزکاة" و"الصیام" و"الحج" دال بر این مهم گذشت. و احادیث دیگری نیز به صورت پراکنده ذکر خواهد شد انشاءالله([2]). از جمله کسانی که چنین دیدگاهی دارند میتوان به ضحاک و زهری و سفیان ثوری و ... اشاره کرد.
گروه دیگری از علما بر این باورند که: نیازی به ادعای نسخ در این موضوع نیست؛ چراکه هریک از ارکان دین و فرائض اسلام از لوازم اقرار به شهادتین و کامل کنندههای آن هستند. بنابراین چون کسی به توحید اقرار کند، سپس از باب انکار یا سستی و تنبلی –با تفصیل خلافی که در این زمینه است- از انجام بخشی از فرائض خودداری کند، به کفر وی و عدم ورود وی به بهشت حکم میکنیم. این دیدگاه نیز به صواب نزدیک است.
گروه دیگری از علما بر این باورند: تلفظ به کلمه توحید سببی است که اقتضای آن ورود به بهشت و نجات از دوزخ میباشد به شرطی که فرائض انجام شوند و از گناهان کبیره دوری شود؛ اما اگر فرایض را انجام نداد و از گناهان کبیره دوری نکرد، تلفظ کلمه توحید مانع ورود وی به آتش نمیشود؛ و این از دو دیدگاه گذشته به صواب نزدیکتر است. یا دیدگاه صواب همین است. به بحث تفصیلی این مساله و بیان خلاف موجود در این زمینه در مواضع مختلفی از کتابهایمان پرداختیم. والله سبحانه وتعالى أعلم».
2210-922- (1) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصًا دَخَلَ الْجَنَّةَ». قِیلَ: وَمَا إِخْلَاصُهَا؟ قَالَ: «أَنْ تَحْجِزَهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" وفی "الکبیر"([3])؛ إلا أنه قال: «أَنْ تَحْجِزَهُ عَما حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیه».
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خالصانه لااله الاالله بگوید وارد بهشت میشود». گفته شد: خالصانه گفتن آن به چه معناست؟ فرمود: «اینکه گفتن این کلمه او را از امور حرام باز دارد».
2211-1523- (4) (صحیح) وَعَنْ رِفَاعَةَ الْجُهَنِیَّ س قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى إِذَا کُنَّا بِـ (الْکَدِیدِ) أَوْ بِـ (قُدَیْدٍ)، فَحَمِدَ اللَّهَ وَقَالَ خَیْرًا، وَقَالَ: «أَشْهَدُ عِنْدَ اللَّهِ: لَا یَمُوتُ عَبْدٌ یَشهدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ صِدقًا مِنْ قَلْبِهِ ثُمَّ یُسَدِّدُ؛ إِلَّا سُلِکَ فِی الْجَنَّةِ».
رواه أحمد بإسناد لا بأس به، وهو قطعة من حدیث.
از رفاعة الجهنی س روایت است که همراه رسول الله ج بودیم تا اینکه به کَدید یا قُدَید رسیدیم، پس شکر خدا را گفته از خیر و خوبی سخن گفت و فرمود: «نزد خداوند شهادت میدهم بندهای نیست که وفات کند و صادقانه و از ته قلب گواهی داده باشد که معبود برحقی جز الله نیست و من رسول الله هستم و سپس بر آن استقامت کرده باشد، مگر اینکه وارد بهشت میشود».
2212-1524- (5) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا قَالَ عَبْدٌ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) قَطُّ مُخْلِصًا؛ إِلَّا فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ حَتَّى یُفْضِیَ إِلَى العَرْشِ؛ مَا اجْتُنِبَتِ الکَبَائِرَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که خالصانه (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) بگوید، مگر اینکه درهای آسمان برای او باز شده تا اینکه به عرش میرسد، به شرط اینکه از گناهان کبیره دوری کند».
2213-1525- (6) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ نَفَعَتْهُ یَوْمًا مِنْ دَهْرِهِ، یُصِیبُهُ قَبْلَ ذَلِکَ مَا أَصَابَهُ».
رواه البزار والطبرانی، ورواته رواة "الصحیح"([4]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) بگوید، روزی به او سود خواهد رساند، هرچند قبل از این [به سبب گناهانش] گرفتار عذاب گردد».
2214-923- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س عَنِ النَّبِیَّ ج أَنَّهُ قَالَ: «قَالَ مُوسَى ج: یَا رَبِّ! عَلِّمْنِی شَیْئًا أَذْکُرُکَ بِهِ وَأَدْعُوکَ بِهِ؟ قَالَ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: یَا رَبِّ! کُلُّ عِبَادِکَ یَقُولُ هَذَا. قَالَ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: إِنَّمَا أُرِیدُ شَیْئًا تُخُصُّنِی بِهِ. قَالَ: یَا مُوسَى! لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ([5]) وَالْأَرَضِینَ السَّبْعَ فِی کِفَّةٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِی کِفَّةٍ؛ مَالَتْ بِهِم لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من طریق درّاج عن أبی الهیثم عنه، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"([6]).
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «موسی ج گفت: پروردگارا، مرا چیزی بیاموز تا با آن تو را یاد کنم و تو را با آن بخوانم؟ خداوند متعال فرمود: بگو لا اله الا الله؛ موسی گفت: پروردگارا، تمام بندگانت این ذکر را میگویند. خداوند متعال فرمود: بگو لا اله الا الله؛ موسی گفت: من چیزی را میخواهم که مخصوص من باشد. فرمود: ای موسی، اگر هفت آسمان و هفت زمین در یک کفه و لااله الا الله در کفه دیگر قرار گیرد، لا اله الا الله بر آنها سنگینی میکند».
2215-1526- (7) (حسن) وَعَنْ جَابِرٍ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَفْضَلُ الذِّکْرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَفْضَلُ الدُّعَاءِ الْحَمْدُ لِلَّهِ».
رواه ابن ماجه والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من طریق طلحة بن خراش عنه. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین ذکر لا اله الا الله و برترین دعا الحمد لله است».
2216-924- (3) (ضعیف) وَعَنْ یَعْلَى بْنِ شَدَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی شَدَّادُ بْنُ أَوْسٍ، وَعُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ حَاضِرٌ یُصَدِّقُهُ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «هَلْ فِیکُمْ غَرِیبٌ؟» - یَعْنِی أَهْلَ الْکِتَابِ -. فَقُلْنَا: لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَمَرَ بِغَلْقِ الْبَابِ، وَقَالَ: «ارْفَعُوا أَیْدِیَکُمْ، وَقُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». فَرَفَعْنَا أَیْدِیَنَا سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ، اللَّهُمَّ إِنَّکَ بَعَثْتَنِی بِهَذِهِ الْکَلِمَةِ، وَأَمَرْتَنِی بِهَا، وَوَعَدْتَنِی عَلَیْهَا الْجَنَّةَ، وَإِنَّکَ([7]) لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ»، ثُمَّ قَالَ: «أَبْشِرُوا! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکُمْ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والطبرانی، وغیرهما([8]).
از یعلی بن شداد روایت است: پدرم شداد بن اوس برای من روایت کرد درحالیکه عباده بن صامت حاضر بود و او را تصدیق میکرد که: ما نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «آیا در میان شما اهل کتابی هست؟». گفتیم: نه ای رسول الله؛ پس دستور داد تا در را ببندند. و فرمود: «دستهایتان را بالا ببرید و بگویید: لااله الاالله». پس مدتی دستهایمان را بالا بردیم و سپس فرمود: «الحمدلله، پروردگارا تو مرا با این کلمه مبعوث نمودی و مرا بدان امر کردی و در برابر آن به من وعده بهشت دادی و تو خلاف وعده نمیکنی». سپس فرمود: «شادمان باشید که الله شما را بخشید».
2217-925- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «جَدِّدُوا إِیمَانَکُمْ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ نُجَدِّدُ إِیمَانَنَا؟ قَالَ: «أَکْثِرُوا مِنْ قَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه أحمد والطبرانی، وإسناد أحمد حسن([9]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ایمانتان را تجدید کنید». گفته شد: ای رسول خدا، چگونه ایمان خود را تجدید کنیم؟ فرمود: «ذکر لااله الاالله را زیاد بگویید».
2218-1527- (8) (صحیح موقوف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ([10]) س: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ قَالَ: مَنْ جَاءَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾؛ قَالَ: مَنْ جَاءَ بِالشِّرْکِ.
رواه الحاکم موقوفاً وقال: "صحیح على شرطهما".
از عبدالله س روایت است که منظور از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی است که با لا إله إلا الله میآید و منظور از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی است که با شرک حاضر میشود.
2219-1528- (9) (صحیح) وَعَنْ عُمَرَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنِّی لَأَعْلَمُ کَلِمَةً لَا یَقُولُهَا عَبْدٌ حَقًّا مِنْ قَلْبِهِ فَیَمُوتُ عَلَى ذَلِکَ؛ إِلَّا حُرِّمَ عَلَى النَّارِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرطهما، ورویاه بنحوه"([11]).
از عمر س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «من کلمهای میدانم که هیچ بندهای نیست آن را خالصانه بگوید و بر آن وفات کند، مگر اینکه بر آتش حرام میشود؛ آن کلمه لا إله إلا الله است».
2220-1529- (10) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَکْثِرُوا مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، قَبْلَ أَنْ یُحَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهَا».
رواه أبو یعلى بإسناد جید قوی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بسیار گواهی دهید به لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ قبل از اینکه بین شما و آن فاصله بیفتد».
2221-926- (5) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَفَاتِیحُ الْجَنَّةِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه أحمد والبزار.
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کلیدهای بهشت گواهی دادن به لااله الا الله است».
2222-927- (6) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِن عَبْدٍ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) فِی سَاعَةٍ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ؛ إِلَّا طُمِسَتْ مَا فِی الصَّحِیفَةِ مِنَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى تَسْکُنَ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ».
رواه أبو یعلى.
و از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که در ساعتی از شبانه روز لااله الاالله بگوید مگر اینکه گناهان وی در پرونده اعمالش پاک شده و به همان اندازه نیکی جایگزین میشود».
2223-928- (7) (موضوع) وَرُوِیَ عن أبی هریرة س عن النبی ج قال: «إن لله تبارک وتعالى عَمُوداً من نورٍ بین یدی العرشِ، فإذا قال العبدُ: (لا إله إلا الله) اهتَزَّ ذلکَ العمودُ، فیقولُ الله تبارَکَ وتعالى: اسکُنْ. فیقولُ: کیف أسکُن ولم تَغْفِرْ لقائلها؟ فیقول: إنی قد غَفَرتُ له، فَیَسکُنُ عندَ ذلکَ».
رواه البزار، وهو غریب.
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در برابر عرش خداوند متعال ستونی از نور میباشد که چون بنده لا اله الا الله بگوید، میلرزد. خداوند متعال میفرماید: آرام بگیر؛ پس آن ستون میگوید: چگونه آرام بگیرم درحالیکه گوینده این کلمه را نبخشیدهاید؟ خداوند متعال میفرماید: من او را بخشیدم. در این هنگام ستون آرام میگیرد».
2224-929- (8) (ضعیف جداً) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَیْسَ عَلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَحْشَةٌ فِی قُبُورِهِمْ وَلَا مَنْشَرِهِمْ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَهُمْ یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ، وَیَقُولُونَ: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ)».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بر اهل لا اله الا الله وحشت قبر و روز قیامت نخواهد بود. گویا به اهل لا اله الا الله مینگرم که خاک را از سرهایشان تکان میدهند و میگویند: حمد و ستایش برای الله است که غم و اندوه را از ما زدود».
وفی روایة: «لَیْسَ عَلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَحْشَةٌ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَلَا عِنْدَ الْقَبْرِ».
و در روایتی آمده است: «بر اهل لا اله الا الله وحشتی هنگام مرگ و در قبر نخواهد بود».
رواه الطبرانی والبیهقی؛ کلاهما من روایة یحیى بن عبدالحمید الحمانی([12])، وفی متنه نکارة.
2225-1530- (11) (صحیح لغیره) وَعن عبدالله بن عمر ب أیضا قال: قال رسول الله ج: «ألا أخبرکم بوصیة نوح ابنه؟». قالوا: بلى. قال: «أوصى نوحٌ ابنَه، فقال لابنه: یا بنی! إنی أوصیک باثنتین، وأنهاک عن اثنتین، أوصیک بقول: (لا إله إلا الله)؛ فإنها لو وضعت فی کفَّة، ووضعت السموات والأرض فی کفَّة، لرجحت بهن، ولو کانت حلقةً لَقَصَمَتْهُنَّ حتى تَخلص إلى الله" فذکر الحدیث.
رواه البزار، ورواته محتج بهم فی "الصحیح" إلا([13]) ابن إسحاق.
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از وصیت نوح به فرزندش باخبر نسازم». گفتند: بله! فرمود: «نوح به فرزندش وصیت نمود و گفت: پسرم! تو را به دو چیز وصیت میکنم و از دو چیز نهی میکنم. تو را به گفتن لا إله إلا الله وصیت میکنم؛ چراکه اگر در یک کفه قرار داده شود و آسمانها و زمین در کفهی دیگر، بر آنها برتری پیدا میکند و اگر حلقهای بشوند، آنها را میشکند تا اینکه به خداوند میرسد».
0-1531- (12) (صحیح) وهو فی النسائی عن صالح بن سعید رفعه إلى سلیمان بن یسار إلى رجل من الأنصار لم یسمِّه([14]).
0-1532- (13) (صحیح) ورواه الحاکم عن عبدالله([15]) وقال: "صحیح الإسناد"، ولفظه قال: «وَآمُرُکُمَا بِـ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)؛ فَإِنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا فِیهِما لَوْ وُضِعَتْ فِی کِفَّةٍ، وَوُضِعَتْ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) فِی الْکِفَّةِ الْأُخْرَى؛ کَانَتْ أَرْجَحَ مِنْهُمَا، وَلَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا فِیهِمَا کَانَتْ حَلْقَةً؛ فَوُضِعَتْ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) عَلَیْهِمَا لَقَصَمَتْهُمَا، وَآمُرُکُمَا بِـ (سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ)؛ فَإِنَّها صَلَاةُ کُلِّ شَیْءٍ، وَبِهَا یُرْزَقُ کُلُّ شَیْءٍ».
و در روایت حاکم از عبدالله آمده است: «و شما را به (لا إله إلا الله) امر میکنم؛ زیرا اگر آسمانها و زمین و آنچه در آن است در یک کفه و لا إله إلا الله در کفهی دیگر قرار داده شود، بر آنها برتری پیدا میکند؛ و اگر آسمانها و زمین و آنچه در آن است حلقهای بشوند و لا إله إلا الله را بر آنها بگذارند، آنها را میشکند. و شما را به گفتن (سبحان الله و بحمده) امر میکنم، زیرا آن دعای هر چیزی است و رزق و روزی هر چیز با آن داده میشود».
2226-930- (9) (ضعیف) وَرَوَى الترمذی عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «التَّسْبِیحُ نِصْفُ المِیزَانِ، وَ (الحَمْدُ لِلَّهِ) تَمْلَؤُهُ، وَ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) لَیْسَ لَهَا دُونَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى تَخْلُصَ إِلَیْهِ».
وقال الترمذی: "حدیث غریب".
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «تسبیح (سبحان الله گفتن) نصف میزان است و (الحمدلله) میزان را پر میکند و (لا اله الا الله) جز الله برای آن حجابی نیست تا به او برسد».
2227-1533- (14) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن عَمْرِو بْنِ العَاصِی ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ یَسْتَخْلِصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِی عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیَنْشُرُ عَلَیْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ سِجِلًّا، کُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ یَقُولُ: أَتُنْکِرُ مِنْ هَذَا شَیْئًا؟ أَظَلَمَکَ کَتَبَتِی الْحَافِظُونَ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ! فَیَقُولُ: أَفَلَکَ عُذْرٌ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ! فَیَقُولُ اللهُ تَعَالَی: بَلَى إِنَّ لَکَ عِنْدَنَا حَسَنَةً، وَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَیْکَ الْیَوْمَ، فَتُخْرِجُ بِطَاقَةً فِیهَا (أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! مَا هَذِهِ الْبِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ؟ فَقَالَ: إِنَّکَ لَا تُظْلَمُ، قَالَ: فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِی کِفَّةٍ، وَالْبِطَاقَةُ فِی کِفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ، وَثَقُلَتِ الْبِطَاقَةُ، فَلَا یَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ شَیْءٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال مردی از امتم را در روز قیامت در حضور مردم نجات میدهد؛ نود و نه پرونده را برای او باز میکند که هر پرونده به اندازهی وسعت دید چشم است؛ سپس میفرماید: آیا چیزی از این موارد را انکار میکنی؟ آیا دو فرشتهی نویسندهی اعمال، به تو ظلم کردهاند؟ جواب میدهد: نه ای پروردگار! خداوند متعال میفرماید: آیا عذری داری؟ میگوید: نه ای پروردگار! پس خداوند متعال میفرماید: بله، تو نزد ما یک نیکی داری، پس امروز بر تو ظلم نمیشود، پس کارتی خارج میشود که در آن نوشته شده: (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله)؛ خداوند متعال میفرماید: برای وزن شدن آن آماده باش. میگوید: این کارت در برابر این پروندهها چه وزنی خواهد داشت؟ میفرماید: به تو ظلم نمیشود، پس پروندهها در یک کفه و کارت در کفهی دیگر گذاشته میشود؛ پس [کفه] پروندهها بالا رفته و [کفه] کارت بر آن سنگینی میکند. و هیچ چیزی در برابر اسم الله سنگینی نمیکند».
6-(الترغیب فی قول: لا إله إلا الله وحده لا شریک له)
([1]) وفی روایة لأحمد (5/ 236) بسند صحیح عن جابر قال: أنا ممن شهد معاذاً حین حضرته الوفاة یقول: أخبرکم بشیء سمعته من رسول الله ج لم یمنعنی أن أحدثکموه إلا أن تتکلوا، سمعته یقول: "من شهد. . " الحدیث، وهو فی "الصحیحة" تحت رقم (1314).
([2]) میگویم: احادیثی که مولف رحمه الله به آنها اشاره دارد، دلالتی بر ادعای نسخ مطرح شده ندارند؛ بلکه بیانگر وجوب اموری هستند که در احادیث این باب ذکر نشدهاند. و چنانکه پیداست این مستلزم نسخ نیست. چگونه این ممکن است درحالیکه از جمله راویان آنها ابوهریره است که صحبت [صحابی شدن وی] بعد از بسیاری از فرایض بوده است؟! چنانکه وی سه سال قبل از وفات رسول الله ج اسلام آورد. و ماجرای وی با عمر که او را از ابلاغ فضل گواهی دادن به کلمه طیبه بازداشت، در مدینه بوده است، زمانی که وارد باغی از انصار شد و در جستجوی پیامبر ج؛ و این داستان در صحیح مسلم (1/44) و دیگر منابع معروف است. و در مسند احمد مشابه آن میان ابوموسی اشعری و عمر ذکر شده است. و چنانکه در «الفتح» آمده است آمدن وی به مدینه همزمان با آمدن ابوهریره بوده است. این مساله را در «الصحیحة» (1314) تخریج نمودم. و در آن داستان دیگری بین جابر و عمر میباشد که جابر خود روایت میکند. و جابر از انصار میباشد که خود موید این مطلب است که این واقعه در مدینه رخ داده است. و حدیث منسوخ نیست. در این مورد مراجعه کن به مصدر مذکور.
([3]) فی إسناده (محمد بن عبدالرحمن بن غزوان)، قال الهیثمی: "وهو وضاع"، ونقله الجهلة الثلاثة وأقروه، بل ودعموه بقول ابن عدی: "له عن الثقات بواطیل". ومع ذلک قالوا فی الحدیث: "ضعیف"!
([4]) وکذا فی "المجمع" (1/ 17) للهیثمی، إلا أنه قیده الطبرانی بـ "الأوسط" و"الصغیر". قلت: وفی إسنادهما متروک، فکان ینبغی تقیید التصحیح المذکور بإسناد البزار، فإنه سالم منه، کما بینته فی "الصحیحة" (1932).
([5]) زاد الحاکم: "وعامرهن غیری".
([6]) کذا قال، ودرّاج ضعیف عن أبی الهیثم کما تقدم مراراً أقربها هنا (2- باب)، الحدیث الأول. [من «الضعیف» برقم (2186-914-(1))].
([7]) الأصل ومطبوعة عمارة و"المجمع" ولم یعزه للطبرانی: (وأنت)، والتصحیح من "المسند" و"المستدرک" أیضاً.
([8]) فاته الحاکم، ومال إلى تصحیحه. لکن تعقبه الذهبی بقوله (1/ 501): "قلت: راشد ابن داود ضعفه الدارقطنی وغیره، ووثقه (دُحیم)". وتمام کلام الدارقطنی: "لا یعتبر به". یشیر إلى أنه شدید الضعف. وهذا معنى قول البخاری: "فیه نظر".
([9]) فاته الحاکم أیضاً، وتعقبه بأن فیه من ضعفه الحفاظ. وفیه آخر نکرة، وبیانه فی "الضعیفة" (896). ولم أجده عند الطبرانی فی معجم من معاجیمه الثلاثة، والهیثمی مرة قلد المؤلف، ومرة لم یعزه إلا لأحمد! وکذلک السیوطی لم یعزه للطبرانی فی "جامعیه"!
([10]) مراد عبدالله بن مسعود است.
([11]) قلت: أی من حدیث عتبان بن مالک، وهذا معنى کلام الحاکم، وتمامه "من حدیث عتبان بن مالک. . ولیس فیه ذکر عمر". فکان ینبغی على المصنف ذکر هذا لکی لا یفهم کلامه على خلاف مرامه. ولم یتعرض المعلقون الثلاثة لبیانه!
([12]) قلت: وفیه ضعف. لکن فوقه من هو متروک، فکان إعلاله به أولى کما بینته فی "الضعیفة" (3853).
([13]) کذا الأصل، وهو الصواب، ونحوه قول الهیثمی: ". . وفیه محمد بن إسحاق، وهو مدلس، وهو ثقة، وبقیة رجاله رجال الصحیح". ووقع فی طبعة المعلقین الثلاثة: "إلى ابن إسحاق"! وهو خطأ ظاهر، إذ لا فائدة من هذا التحدید، فقد یکون من فوق ابن إسحاق مثله أو دونه، بخلاف "إلا" فإنه یعم جمیع الرجال غیر ابن إسحاق، کما قال الهیثمی، وهو والمؤلف یشیران إلى أن ابن إسحاق لم یحتج به الشیخان، نعم استشهد به مسلم کما ذکر المؤلف فی آخر الکتاب، وقال: إنه حسن الحدیث، وهو کذلک بشرط أن یصرح بالتحدیث، وهنا قد عنعن، لکنه صحیح بما بعده، ولقد أساء المعلقون هنا إلى الحدیث إساءة بالغة، فضعفوا الحدیث بکلام الهیثمی المذکور آنفاً، ولم یفرقوا بین روایة البزار المعنعنة، وروایة النسائی عن الأنصاری، وروایة الحاکم عن عبدالله بن عمرو، وهما صحیحتان، وأعطوا هذه الروایات الثلاث رقماً واحداً! ومن غرائبهم أنهم حسنوا روایة النسائی فی الموضع الذی سبقت الإشارة إلیه، ونقلوا عن الحافظ ابن کثیر أنه قال: "هذا إسناد صحیح"، ومع ذلک خالفوه، وهکذا فهم یخبطون خبط عشواء فی اللیلة الظلماء. والله المستعان.
([14]) قلت: ویأتی لفظه فی (7- باب/ رقم 7).
([15]) هو ابن عمرو بن العاص، ولقد کان على المصنف أن یبینه حتى لا یشتبه بالذی قبله، فهما حدیثان، ولذلک فصلت بینهما برقمین مختلفین، وکما أوهم هنا أن الحاکم رواه عن ابن عمر، فقد أوهم فیما یأتی بعد باب أن البزار رواه عن ابن عمرو! وسیأتی لفظ النسائی هناک.
ترغیب به گفتن کلماتی که کفاره سخنان بیهوده و گناه آلود مجلس میباشد
2201-1516- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً کَثُرَ فِیهِ لَغَطُهُ؛ فَقَالَ قَبْلَ أَنْ یَقُومَ مِنْ مَجْلِسِهِ ذَلِکَ: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ)؛ إِلَّا غُفِرَ الله لَهُ مَا کَانَ فِی مَجْلِسِهِ ذَلِکَ».
رواه أبو داود والترمذی - واللفظ له([1]) – والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح غریب".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در مجلسی بنشیند که در آن سخنان گناهآلودش زیاد باشد و قبل از بلند شدن از آن جلسه بگوید: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ) یعنی: (پروردگارا! پاک و منزهی و ستایش لایق توست، شهادت میدهم که هیچ معبود به حقی جز تو نیست، از تو طلب مغفرت میکنم و به سوی تو توبه میکنم) مگر اینکه خداوند متعال آنچه از او در آن مجلس سرزده، میبخشد».
2202-1517- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بَرْزَةَ الْأَسْلَمِیِّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَقُولُ: بِأَخَرَةٍ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَقُومَ مِنَ الْمَجْلِسِ: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّکَ لَتَقُولُ قَوْلًا مَا کُنْتَ تَقُولُهُ فِیمَا مَضَى؟ فَقَالَ: «کَفَّارَةٌ لِمَا یَکُونُ فِی الْمَجْلِسِ».
رواه أبو داود.
از ابو برزه أسلمی س روایت است هرگاه رسول الله ج در مجلسی مینشست، در پایان مجلس که میخواست از جایش بلند شود میفرمود: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ». مردی گفت: ای رسول الله ج! چیزی گفتی که پیش از این آن را نمیگفتی؟ فرمود: «کفارهی آن چیزی است که در مجلس رخ داده است».
2203-1518- (3) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَت: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج کَانَ إِذَا جَلَسَ مَجْلِسًا أَوْ صَلَّى تَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ، فَسَأَلَتْهُ عَائِشَةُ عَنِ الْکَلِمَاتِ؟ فَقَالَ: «إِنْ تَکَلَّمَ بِخَیْرٍ کَانَ طَابِعًا عَلَیْهِنَّ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَإِنْ تَکَلَّمَ بِشَرٍّ کَانَ کَفَّارَةً لَهُ: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ)».
رواه ابن أبی الدنیا والنسائی([2]) - واللفظ لهما -، والحاکم والبیهقی.
از عایشه ل روایت است: هرگاه رسول الله ج در مجلسی مینشست یا نماز میخواند، کلماتی را بیان میکرد. پس عایشه ل در مورد آن کلمات از رسول الله ج سؤال کرد. فرمود: «اگر سخن خیری گفتی، مهری بر آن کلمات تا روز قیامت زده میشود و اگر سخن بدی گفتی، کفارهی آن گفتن این کلمات است: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ».
2204-1519- (4) (صحیح) وَعَنْ جُبَیْرٍ بْنِ مُطعَمٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَالَ: (سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَکَ اللهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ). فَقَالَهَا فِی مَجْلِسِ ذِکْرٍ کَانَ کالطَّابَعُ یُطْبَعُ عَلَیْهِ، وَمَنْ قَالَهَا فِی مَجْلِسِ لَغْوٍ کَانَ کَفَّارَةً لَهُ».
رواه النسائی([3]) والطبرانی ورجالهما رجال "الصحیح"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از جبیر بن مطعم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: (سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَکَ اللهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ). اگر آن را در مجلس ذکری بگوید، همانند مهری خواهد بود که بر آن مجلس زده میشود. و کسیکه در مجلسی لغو و بیهوده آن را بگوید، کفارهی محتوای مجلس خواهد بود».
0-919- (1) (ضعیف جداً) ورواه ابن أبی الدنیا، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إذا جَلس أحدُکم فی مجلسٍ فلا یَبرحنَّ منه حتى یقولَ ثلاثَ مرَّاتٍ: (سبحانک اللهم وبحمدک، لا إله إلا أنت، اغفر لی، وتُب علیَّ)، فإن کان أتى خیراً کان کالطابِع علیه، وإن کان مجلِسَ لغوٍ؛ کان کفَّارةً لما کان فی ذلک المجلس»([4]).
و در روایت ابن ابی الدنیا آمده است: رسول الله ج فرمودند: «چون یکی از شما در مجلسی نشست، پس از آن خارج نشود تا اینکه سه بار بگوید: «سبحانک اللهم وبحمدک، لا إله إلا أنت، اغفر لی، وتُب علیَّ»: «پروردگارا تو پاک و منزهی و حمد و ستایش از آن توست، معبود بر حقی جز تو نیست، مرا ببخش و توبهام را بپذیر». در اینصورت اگر مجلسی خوب باشد این دعا چون مهری بر آن میباشد و اگر مجلسی لغو باشد این دعا کفاره محتوای آن خواهد بود».
2205-920- (2) (منکر) وَعَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِیجٍ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ ج بِأَخَرَةٍ إِذَا اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ فَأَرَادَ أَنْ یَنْهَضَ قَالَ: «سُبْحَانَکَ اللهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ، عَمِلْتُ سُوءًا وَظَلَمْتُ نَفْسِی، فَاغْفِرْ لِی، إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ». قَالَ: قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ هَذِهِ کَلِمَاتٌ أَحْدَثْتَهُنَّ؟ قَالَ: «أَجَلْ، جَاءَنِی جَبْرائیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! هُنَّ کَفَّارَاتُ الْمَجْلِسِ».
رواه النسائی واللفظ له، والحاکم وصححه([5]). ورواه الطبرانی فی "الثلاثة" باختصار بإسناد جید.
(بأخرة) به فتح همزة؛ یعنی: در پایان کارش.
از رافع بن خدیج س روایت است: چون صحابه اطراف پیامبر جمع میشدند و رسول الله ج در پایان کارش قصد برخاستن داشت، میفرمود: «پروردگارا تو پاک و منزهی و حمد و ستایش از آن توست، گواهی میدهم که معبود بر حقی جز تو نیست، از تو طلب مغفرت و آمرزش میکنم و به سوی تو توبه میکنم. اعمال بدی انجام دادم و به خود ظلم کردم، پس مرا ببخش که جز تو کسی گناهان را نمیبخشد». راوی میگوید: گفتیم: ای رسول خدا، این کلمات را به تازگی فرمودید؟ فرمود: «بله، جبرائیل نزد من آمده و گفت: ای محمد، این کلمات کفارهی مجلس میباشد».
2206-921- (3) (منکر موقوف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِی ب؛ أَنَّهُ قَالَ: «کَلِمَاتٌ لَا یَتَکَلَّمُ بِهِنَّ أَحَدٌ فِی مَجْلِسِ حقٍّ أَوْ مَجْلِسِ بَاطِلٍ عِنْدَ قِیَامِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ؛ إِلَّا کُفِّرَ بهنَّ عَنْهُ، وَلَا یَقُولُهُنَّ فِی مَجْلِسِ خَیْرٍ وَمَجْلِسِ ذِکْرٍ؛ إِلَّا خَتَمَ الله لَهُ بِهِنَّ کَمَا یُخْتَمُ بِالْخَاتَمِ عَلَى الصَّحِیفَةِ: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ)».
رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه"([6]).
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است: کلماتی هستند که هیچکس آنها را سه مرتبه در پایان جلسه حق یا باطل نمیگوید مگر اینکه کفاره مجلس خواهند بود و آنها را در مجلس خیر و مجلس ذکر نمیگوید مگر اینکه خداوند متعال با این کلمات مهری بر آن مجلس میزند چنانکه مهر بر کاغذ زده میشود. این کلمات عبارتند از: «پروردگارا تو پاک و منزهی و حمد و ستایش از آن توست، معبود بر حقی جز تو نیست، از تو طلب مغفرت و آمرزش میکنم و به سوی تو توبه میکنم».
5- (الترغیب فی قول لا إله إلا الله وما جاء فی فضلها)
([1]) قلت: الذی فی "سنن الترمذی" (3429): "من جلس فی مجلس. . الخ"، وصححه الحاکم، ووافقه الذهبی، وهو کما قالا. وأبو داود لم یسق لفظه (4858)، فخفی على المعلقین الثلاثة فلم یعزوه إلیه خلاف عادتهم! وفی إسناده مجهول لم یوثق ولا من ابن حبان!
([2]) یعنی فی "عمل الیوم واللیلة" کما نبه علیه الحافظ الناجی فی آخر کتابه (228/ 1)، وقد أخرج عنه الأول منها ابن السنی فی "عمل الیوم واللیلة" (رقم - 448 - طبع مصر). ثم خرجتهما فی "الصحیحة" (81 و3164)، وبینت فیه أنه لا وجه لمن جزم بتحسین حدیث عائشة دون تصحیحه، ولیس فی حدیثها عند الحاکم جملة الصلاة والسؤال، أما المعلقون الثلاثة فقالوا: "ولم نجده فی المستدرک"! کما قصروا فی اقتصارهم على تحسین حدیث (جبیر بن مطعم).
([3]) انظر الحاشیة السابقة.
([4]) ورواه الطبرانی أیضاً، وفیه متهم بالوضع. انظر "الصحیحة" (81).
([5]) کذا قال، ولیس فی "المستدرک" (1/ 537) التصریح بالتصحیح، ولا هو فی "تلخیصه", وما ینبغی له التصحیح ولا التجوید، فإن فیه (مصعب بن حیان)، لین الحدیث عن الربیع بن أنس، وله أوهام. ثم إن فیه زیادة منکرة لم ترد فی کل أحادیث الباب فی الکفارة، وهی "عملت سوءاً. ." إلخ، فکأنه دخل علیه حدیث فی حدیث.
([6]) قلت: فیه سعید بن أبی هلال، وکان اختلط کما قال یحیى وأحمد، وفیه زیادة (ثلاث مرات)، وهی منکرة.
ترهیب در مورد نشستن در مجلسی که در آن ذکر خدا نشده و بر رسول الله ج صلوات فرستاده نشود
2197-1512- (1) (صحیح لغیره) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا جَلَسَ قَوْمٌ مَجْلِسًا لَمْ یَذْکُرُوا اللَّهَ فِیهِ، وَلَمْ یُصَلُّوا عَلَى نَبِیِّهِمْ؛ إِلَّا کَانَ عَلَیْهِمْ تِرَةً، فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُمْ، وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُمْ».
رواه أبو داود والترمذی - واللفظ له- وقال: "حدیث حسن".
(حسن) ورواه بهذا اللفظ ابن أبی الدنیا والبیهقی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ گروهی نیست که در مجلسی گردهم بنشینند و در آن ذکر و یاد خداوند نکنند و بر پیامبرشان درود نفرستند مگر اینکه آن مجلس در روز قیامت برای آنان سبب حسرت و تأسف میشود. پس اگر خداوند بخواهد آنها را عذاب میدهد و اگر بخواهد آنها را میبخشد».
(صحیح) ولفظ أبی داود قال: «مَنْ قَعَدَ مَقْعَدًا لَمْ یَذْکُرِ اللَّهَ فِیهِ؛ کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ تِرَةٌ، وَمَنْ اضْطَجَعَ مَضْجَعًا لَا یَذْکُرُ اللَّهَ فِیهِ؛ کَانَتْ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ تِرَةٌ، وَمَا مَشَى أَحَدٌ مَمْشًى لَمْ یَذْکُرِ اللَّهَ فِیهِ؛ إِلَّا کَانَ عَلَیْهِ تِرَةً»([1]).
ورواه أحمد وابن أبی الدنیا والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلهم بنحو أبی داود.
و در روایت ابوداود آمده است: «هرکس در جایی بنشیند و در آنجا ذکر و یاد خداوند نکند، نقصی از جانب خداوند متوجه وی خواهد بود. و کسیکه در جایی دراز بکشد و در آنجا خدا را یاد نکند، نقصی از جانب خداوند برای او خواهد بود. و کسیکه در جایی راه برود و در آنجا خدا را یاد نکند، نقصی از جانب خداوند برای او خواهد بود».
(التِّرة) به کسر تاء و تخفیف راء: عبارت است از نقص؛ و گفته شده به معنای پایان و عاقبت میباشد.
2198-1513- (2) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا قَعَدَ قَوْمٌ مَقْعَدًا لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ ﻷ وَیُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ج؛ إِلَّا کَانَ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَإِنْ دَخلُوا الْجَنَّةَ لِلثَّوَابِ».
رواه أحمد بإسناد صحیح، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط البخاری".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گروهی نیستند که در جایی بنشینند و در آنجا خداوند را یاد نکنند و بر رسول الله ج درود نفرستند مگر اینکه آن مجلس در روز قیامت برای آنان حسرت و تأسف خواهد بود، اگرچه به خاطر ثوابها وارد بهشت شوند».
2199-1514- (3) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله: «مَا مِنْ قَوْمٍ یَقُومُونَ مِنْ مَجْلِسٍ لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ فِیهِ، إِلَّا قَامُوا عَنْ مِثْلِ جِیفَةِ حِمَارٍ وَکَانَ عَلیهم حَسْرَةً یَوم القیامة».
رواه أبو داود، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ گروهی نیست که از مجلسی برخیزند که در آن یاد خداوند نکردهاند، مگر اینکه مانند کسانی هستند که از کنار لاشه الاغ بلند شدهاند و آن مجلس در روز قیامت برای آنان حسرت و تأسف خواهد بود».
2200-1515- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ مُغَفَّلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِی مَجْلِسٍ فَتَفَرَّقُوا وَلَمْ یَذْکُرُوا اللهَ؛ إِلَّا کَانَ ذَلِکَ المجلس حَسْرَةً عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط"، والبیهقی، ورواة الطبرانی محتج بهم فی "الصحیح".
از عبدالله بن مُغَفَّل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ گروهی نیست که در مجلسی گردهم جمع شده و سپس پراکنده شوند و خدا را یاد نکنند، مگر اینکه آن مجلس در روز قیامت برای آنان حسرت و تأسف خواهد بود».
4-(الترغیب فی کلمات یکفّرن لغط المجلس)
([1]) قلت: الجملة الأخیرة منه لیست عند أبی داود، ولم یتنبه لذلک -کعادتهم- المعلقون الثلاثة! وإنما رواه بهذا التمام نحوه ابن حبان وأحمد کما هو مبین فی "الصحیحة" (78 و79). ثم هو عند النسائی فی "الیوم واللیلة" (رقم 404-407).
ترغیب به حضور در مجالس ذکر و جمع شدن برای ذکر الله تعالی
2184-1502- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لِلَّهِ مَلاَئِکَةً یَطُوفُونَ فِی الطُّرُقِ، یَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّکْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا یَذْکُرُونَ اللَّهَ تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِکُمْ، فَیَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا. قَالَ: فَیَسْأَلُهُمْ رَبُّهُمْ، وَهُوَ أَعْلَمُ بهمْ: مَا یَقُولُ عِبَادِی؟ قَالَ: یَقُولُونَ: یُسَبِّحُونَکَ، وَیُکَبِّرُونَکَ، وَیَحْمَدُونَکَ، وَیُمَجِّدُونَکَ. قَالَ: فَیَقُولُ: هَلْ رَأَوْنِی؟ قَالَ: فَیَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَب! مَا رَأَوْکَ. قَالَ: فَیَقُولُ: وَکَیْفَ لَوْ رَأَوْنِی؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْکَ کَانُوا أَشَدَّ لَکَ عِبَادَةً، وَأَشَدَّ لَکَ تَمْجِیدًا، وَأَکْثَرَ لَکَ تَسْبِیحًا. قَالَ: فَیَقُولُ: فَمَا یَسْأَلُونِی؟ قَالَ: یَقُولُونَ: یَسْأَلُونَکَ الجَنَّةَ. قَالَ: فَیَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَبِّ! مَا رَأَوْهَا. قَالَ: فَیَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ عَلَیْهَا حِرْصًا، وَأَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَعْظَمَ فِیهَا رَغْبَةً. قَالَ: فَمِمَّ یَتَعَوَّذُونَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ: مِنَ النَّارِ. قَالَ: فَیَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ مَا رَأَوْهَا. قَالَ: فَیَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ قَالَ: یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ مِنْهَا فِرَارًا، وَأَشَدَّ لَهَا مَخَافَةً. قَالَ: فَیَقُولُ: أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ. قَالَ: یَقُولُ مَلَکٌ مِنَ المَلاَئِکَةِ: فِیهِمْ فُلاَنٌ لَیْسَ مِنْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَ لِحَاجَةٍ. قَالَ: هُمُ القوم لاَ یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند فرشتگانی دارد که در راهها به جستجوی اهل ذکر میپردازند. چون گروهی را بیابند که به ذکر خدا مشغولند همدیگر را صدا میزنند و میگویند: بشتابید بهسوی آنچه به دنبالش بودید. پس آنها را با بالهایشان تا آسمان دنیا در برمیگیرند. پروردگارشان از آنان میپرسد درحالیکه او داناتر است: بندگانم چه میگویند؟ فرشتگان میگویند: تسبیح، تکبیر و تحمید تو را میگویند و تو را به بزرگی یاد میکنند. خداوند میفرماید: آیا مرا دیدهاند؟ میگویند: به خدا قسم نه، تو را ندیدهاند. خداوند متعال میفرماید: اگر مرا ببینند چگونه خواهند بود؟! فرشتگان میگویند: اگر تو را دیده بودند بیشتر تو را عبادت میکردند و بیشتر تو را به بزرگی یاد میکردند و تسبیح میگفتند. پس میفرماید: چه میخواهند؟ میگویند: از تو بهشت میخواهند. میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ میگویند: نه، به خدا قسم ای پروردگار! آن را ندیدهاند. میفرماید: اگر آن را ببینند چگونه خواهند بود؟! میگویند: اگر آن را دیده بودند بیشتر بدان حریص میشدند و در بدست آوردن آن سعی و تلاش بیشتری میکردند. خداوند میفرماید: از چه چیزی پناه میجستند؟ میگویند: از دوزخ پناه میجویند. میفرماید: آن را دیدهاند؟ میگویند: نه، به خدا قسم آن را ندیدهاند؛ میفرماید: اگر آن را ببینند چگونه خواهند بود؟! میگویند: اگر آن را ببینند بیشتر از آن میترسند و از آن فرار میکنند. میفرماید: من شما را گواه و شاهد میگیرم که آنها را مورد بخشش قرار دادم. یکی از فرشتگان میگوید: در میانشان فردی است که از آنان نیست و برای کاری آمده بود. میفرماید: آنان گروهی هستند که همنشین آنها شقی و بدبخت نمیگردد».
رواه البخاری - واللفظ له- ومسلم. ولفظه: قَالَ: «إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى مَلَائِکَةً سَیَّارَةً، فُضُلًا([1]) یَبتَغُونَ مَجَالِسَ الذِّکْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا مَجْلِسًا فِیهِ ذِکْرٌ قَعَدُوا مَعَهُمْ، وَحَفَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا بِأَجْنِحَتِهِمْ، حَتَّى یَمْلَئُوا مَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ السَّمَاءِ، فَإِذَا تَفَرَّقُوا عَرَجُوا وَصَعِدُوا إِلَى السَّمَاءِ. قَالَ: فَیَسْأَلُهُمُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ، وَهُوَ أَعْلَمُ: مِنْ أَیْنَ جِئْتُمْ؟ فَیَقُولُونَ: جِئْنَا مِنْ عِنْدِ عِبَادِکَ فِی الْأَرْضِ یُسَبِّحُونَکَ، وَیُکَبِّرُونَکَ، وَیُهَلِّلُونَکَ، وَیَحْمَدُونَکَ، وَیَسْأَلُونَکَ. قَالَ: وَمَاذَا یَسْأَلُونِی؟ قَالُوا: یَسْأَلُونَکَ جَنَّتَکَ. قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا جَنَّتِی؟ قَالُوا: لَا أَیْ رَبِّ! قَالَ: وَکَیْفَ لَوْ رَأَوْا جَنَّتِی؟ قَالُوا: وَیَسْتَجِیرُونَکَ؟ قَالَ: وَمِمَّ یَسْتَجِیرُونَنِی؟ قَالُوا: مِنْ نَارِکَ یَا رَبِّ! قَالَ: وَهَلْ رَأَوْا نَارِی؟ قَالُوا: لَا یَا رَبِّ! قَالَ: فَکَیْفَ لَوْ رَأَوْا نَارِی؟ قَالُوا: وَیَسْتَغْفِرُونَکَ. قَالَ: فَیَقُولُون: قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ وَأَعْطَیْتُهُمْ مَا سَأَلُوا، وَأَجَرْتُهُمْ مِمَّا اسْتَجَارُوا. قَالَ: یَقُولُونَ: رَبِّ فِیهِمْ فُلَانٌ عَبْدٌ خَطَّاءٌ إِنَّمَا مَرَّ فَجَلَسَ مَعَهُمْ. قَالَ: فَیَقُولُ: وَلَهُ غَفَرْتُ، هُمُ الْقَوْمُ لَا یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ».
و در روایت مسلم آمده است: «خداوند تبارک وتعالی فرشتگان خاصی دارد که در جستجوی مجالس ذکر هستند. چون مجلسی را بیابند که در آن ذکر خداوند است همراه آنها مینشینند؛ پس یکدیگر را با بالهایشان میپوشانند؛ تا میان آنها و آسمان را پر میکنند و هنگامیکه اهل آن مجلس پراکنده میگردند، فرشتگان به سوی آسمان بالا میروند. پروردگارشان از آنان میپرسد درحالیکه او داناتر است: از کجا میآیید؟ ملائکه میگویند: از نزد بندگانت در زمین میآییم که تسبیح، تکبیر و تحمید تو را میگفتند و تو را به بزرگی یاد میکردند و از تو میخواستند. خداوند متعال میفرماید: از من چه میخواهند؟ میگویند: از تو بهشتت را میخواهند. میفرماید: آیا آن را دیدهاند؟ میگویند: نه، به خدا قسم ای پروردگار! آن را ندیدهاند. میفرماید: اگر آن را ببینند چگونه خواهند بود؟! ملائکه میگویند: به تو پناه میجویند. خداوند متعال میفرماید: از چه چیزی به من پناه میجستند؟ میگویند: از دوزخت ای پروردگار؛ میفرماید: دوزخم را دیدهاند؟ میگویند: نه، به خدا قسم ای پروردگار؛ میفرماید: اگر دوزخم را ببینند چگونه خواهند بود؟! میگویند: از تو طلب مغفرت میکنند؛ پس میفرماید: آنها را بخشیده و آنچه خواستند به آنها دادم و از آنچه از آن پناه میجستند پناهشان دادم. میگویند: پروردگارا! در میانشان فردی است بسیار گنهکار که از آنجا عبور میکرد پس کنارشان نشست. میفرماید: آنان گروهی هستند که همنشین آنها شقی و بدبخت نمیگردد».
2185-1503- (2) (صحیح) وَعَن معاویة س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ عَلَى حَلْقَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: «مَا أَجْلَسَکُمْ؟». قَالُوا: جَلَسْنَا نَذْکُرُ اللهَ وَنَحْمَدُهُ عَلَى مَا هَدَانَا لِلْإِسْلَامِ، وَمَنَّ بِهِ عَلَیْنَا. قَالَ: «آللَّهِ([2]) مَا أَجْلَسَکُمْ إِلَّا ذَلکَ». قَالُوا: آللَّهِ([3]) مَا أَجْلَسَنَا إِلَّا ذَلکَ. قَالَ: «أَمَا إِنِّی لَمْ أَسْتَحْلِفْکُمْ تُهْمَةً لَکُمْ، وَلَکِنَّهُ أَتَانِی جِبْرائیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یُبَاهِی بِکُمُ الْمَلَائِکَةَ».
رواه مسلم والترمذی والنسائی.
معاویه س میگوید: رسول الله ج به سوی جمعی از اصحابش که حلقه زده بودند رفته و فرمود: سبب نشستن شما چیست؟ گفتند: نشستهایم ذکر خداوند گفته و او را به خاطر هدایت کردنمان به سوی اسلام و منّتی که به خاطر اسلام بر ما نهاده، ستایش کنیم. فرمود: «شما را به خدا سوگند جز این هدف، چیز دیگری سبب نشستن شما نشده است؟». گفتند: به خدا سوگند جز این هدف سبب دیگری موجب نشستن ما گردهم نشده است. فرمود: «از سوگند دادن شما هیچ غرضی نداشتم ولی جبرائیل نزدم آمد و مرا خبر داد که خداوند متعال نزد فرشتگان به شما فخر میورزد».
2186-914- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدری س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «یَقُولُ الله ﻷ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: سَیَعْلَمُ أَهْلُ الْجَمْعِ مَنْ أَهْلُ الْکَرَمِ». فَقِیلَ: مَنْ أَهْلُ الْکَرمِ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَهلُ مَجَالِسِ الذِّکْرِ».
رواه أحمد وأبو یعلى، وابن حبان فی "صحیحه" والبیهقی، وغیرهم([4]).
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال روز قیامت میفرماید: حاضران در این روز بزودی خواهند فهمید که اهل کرامت چه کسانی هستند». پس گفته میشود: اهل کرامت چه کسانی هستند؟ فرمود: «اهل مجالس ذکر».
2187-915- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: کَانَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ رَوَاحَةَ إِذَا لَقِیَ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ الله ج قَالَ: تَعَالَ نُؤْمِنْ بِرَبِّنَا سَاعَةً. فَقَالَ ذَاتَ یَوْمٍ لِرَجُلٍ، فَغَضِبَ الرَّجُلُ، فَجَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلَا تَرَى إِلَى ابْنِ رَوَاحَةَ یُرَغِّبُ عَنْ إِیمَانِکَ إِلَى إِیمَانِ سَاعَةٍ؟ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «یَرْحَمُ اللَّهُ ابْنَ رَوَاحَةَ! إِنَّهُ یُحِبُّ الْمَجَالِسَ الَّتِی تَتَبَاهَى بِهَا الْمَلَائِکَةُ».
رواه أحمد بإسناد حسن([5]).
از انس بن مالک س روایت است: چون عبدالله بن رواحه یکی از اصحاب رسول الله ج را ملاقات میکرد میگفت: بیا تا ساعتی به پروردگارمان ایمان آوریم. (با مذاکره ایمانی بر ایمانمان بیفزاییم). روزی به کسی چنین گفت و آن شخص ناراحت شد و نزد رسول الله آمده و گفت: ای رسول خدا، آیا ابن رواحه را نمیبینید که از ایمان شما به ایمان ساعتی روی گردانده است؟ رسول الله ج فرمودند: «خداوند به ابن رواحه رحم کند، او مجالسی را که فرشتگان به آن افتخار میکند دوست دارد».
2188-1504- (3) (صحیح لغیره) وَعَنهُ أَیضاً عَن رَسُول الله ج قَالَ: «مَا مِنْ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا یَذْکُرُونَ اللَّهَ ﻷ لَا یُرِیدُونَ بِذَلِکَ إِلَّا وَجْهَهُ؛ إِلَّا نَادَاهُمْ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: أَنْ قُومُوا مَغْفُورًا لَکُمْ، قَدْ بُدِّلَت سَیِّئَاتِکُمْ حَسَنَاتٍ».
رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"؛ إلا میمون المرائی – بفتح المیم والراء بعدها ألف- نسبة إلى امرىء القیس([6])، وأبو یعلى والبزار والطبرانی.
همچنین از او (یعنی انس بن مالک س) روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی نیست که برای ذکر خداوند گردهم جمع شوند و هدفی جز رضای خداوند نداشته باشند مگر اینکه منادی از آسمان ندا میزند: برخیزید درحالیکه گناهانتان بخشیده شده است و گناهانتان به نیکی تبدیل شده است».
0-1505- (4) (صحیح لغیره) ورواه البیهقی من حدیث عبدالله بن مغفل([7]).
0-1506- (5) (صحیح لغیره) ورواه الطبرانی عَنْ سَهلِ بْنِ الحَنْظَلیةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا جَلَسَ قَوْمٌ مَجْلِسًا یَذْکُرُونَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ فَیَقُومُونَ، حَتَّى یُقَالَ لَهُمْ: قُومُوا قَدْ غَفَرَ اللهُ لَکُمْ، وبُدِّلَتْ سَیِّئَاتُکُمْ حَسَنَاتٍ».
طبرانی از سهل بن حنظلیه س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی نیست که گردهم جمع شده و به ذکر خداوند مشغول شوند و آن مجلس را ترک کنند، مگر اینکه به آنها گفته میشود: برخیزید درحالیکه خداوند شما را بخشیده و گناهانتان به نیکی تبدیل شده است».
2189-916- (3) (منکر) وَرُوِیَ عَن أَنَسٍ س أَیضاً عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ لِلَّهِ سَیَّارَةً مِنَ الْمَلائِکَةِ یَطْلُبُونَ حِلَقَ الذِّکْرِ، فَإِذَا أَتَوْا عَلَیْهِمْ حَفُّوا بِهِمْ، ثُمَّ بَعَثُوا رَائِدَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ إِلَى رَبِّ الْعِزَّةِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى، فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا أَتَیْنَا عَلَى عِبَادٍ مِنْ عِبَادِکَ، یُعَظِّمُونَ آلاءَکَ، وَیَتْلُونَ کِتَابَکَ، وَیُصَلُّونَ عَلَى نَبِیِّکَ محمد ج، ویسئلونک لآخرتهم ودیناهُم. فَیَقُولُ الله تَبَارَکَ وَتَعَالَى: غَشُّوهُمْ رَحْمَتِی، [فَیَقُولُونَ: یَا رب! إن فیهم فلانا الخطاء؛ إنما إعتنقهم إعتناقا، فَیَقُولُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: غَشُّوهُمْ رَحْمَتِی]، فَهُمُ الْجُلَسَاءُ لا یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ».
رواه البزار([8]).
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال فرشتگانی در حرکت به دنبال حلقههای ذکر دارد و چون نزد آنان حاضر شوند آنها را احاطه میکنند سپس نماینده خود را به آسمان و به سوی خداوند متعال میفرستند و میگویند: پروردگارا از سوی بندگانی از بندگانت آمدیم که نعمتهای تو را گرامی داشته و کتابت را تلاوت میکردند و بر پیامبرت محمد ج درود میفرستند و از تو اموری را برای آخرت و دنیای خود طلب میکنند. خداوند متعال میفرماید: رحمتم را بر آنان بگسترانید. فرشتگان میگویند: پروردگارا، در میان آنها فلان گنهکار وجود دارد اما با علاقه به آنها پیوسته است. خداوند متعال میفرماید: رحمتم را بر آنان بگسترانید. آنان همنشینانی هستند که همنشین آنها هم بدبخت نمیشود».
2190-917- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: مَرَّ النَّبِیُّ ج بِعَبْدِاللَّهِ بْنِ رَوَاحَةَ وَهُوَ یُذَکِّرُ أَصْحَابَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَمَا إِنَّکُمُ الْمَلَأُ الَّذِینَ أَمَرَنِی اللَّهُ أَنْ أَصْبِرَ نَفْسِی مَعَکُمْ». ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ إلى قوله: ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴾. أَمَا إِنَّهُ مَا جَلَسَ عِدَّتُکُمْ؛ إِلَّا جَلَسَ مَعَهُمْ عِدَّتُهُمْ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، إِنْ سَبَّحُوا اللَّهَ تَعَالَی سَبَّحُوهُ، وَإِنْ حَمِدُوا اللَّهَ حَمِدُوهُ، وَإِنْ کَبَّرُوا اللَّهَ کَبَّرُوهُ، ثُمَّ یَصْعَدُونَ إِلَى الرَّبِّ جَلَّ ثَنَاؤُهُ، وَهُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ، فَیَقُولُونَ: یَا رَبَّنَا! عِبَادُکَ سَبَّحُوکَ فَسَبَّحْنَا، وَکَبَّرُوکَ فَکَبَّرْنَا، وَحَمَدُوکَ فَحَمَدْنَا، فَیَقُولُ رَبُّنَا أ: یَا مَلَائِکَتِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ. فَیَقُولُونَ: فِیهِمْ فُلَانٌ وَفُلَانٌ الْخَطَّاءُ، فَیَقُولُ: هُمُ الْقَوْمُ لَا یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر".
از ابن عباس ب روایت است: رسول الله ج از کنار عبدالله بن رواحه گذشت درحالیکه وی در مورد اصحاب رسول الله ج سخن میگفت. پس رسول الله ج فرمود: «اما شما گروهی هستید که خداوند متعال مرا امر نموده تا همراه شما باشم». سپس این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: 28] «و با کسانی باش که پروردگار خود را صبحگاهان و شامگاهان میخوانند (و تنها) وجه او را میطلبند و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمانت را از آنها بر مگیر و پیروی نکن از کسانیکه دلهایشان را از یاد خود غافل ساختهایم و هوای نفس خویش را پیروی کردند و کارهایشان از حد گذشته (و برباد) است». اما عدهای از شما همنشین نمیشوید مگر اینکه عدهای از فرشتگان با شما همنشین میشوند که چون تسبیح خدا گویید تسبیح میگویند و چون حمد و ستایش خداوند گویید، حمد و ستایش او را میگویند و چون بزرگی خداوند را یاد کنید از خداوند به بزرگی یاد میکنند؛ سپس به سوی خداوند متعال صعود میکنند و خداوند به آنها داناتر است. میگویند: پروردگارا، بندگانت تسبیح تو را گفتند، پس ما تسبیح گفتیم و بزرگی تو را یاد کردند و ما نیز تکبیر گفتیم و حمد و ستایش تو را گفتند پس ما حمد و ستایش گفتیم. خداوند متعال میفرماید: فرشتگانم، شما گواه باشید که من آنها را بخشیدم.فرشتهها میگویند: در میان آنها فلان و فلان گنهکار وجود دارد. خداوند متعال میفرماید: آنها گروهی هستند که همنشین ایشان هم بدبخت نمیشود».
2191-1507- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ: مَا غَنِیمَةُ مَجَالِسِ الذِّکْرِ؟ قَالَ: «غَنِیمَةُ مَجَالِسِ الذِّکْرِ الْجَنَّةُ».
رواه أحمد بإسناد حسن.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! غنیمت مجالس ذکر چیست؟ فرمود: «غنیمت مجالس ذکر بهشت است».
2192-918- (5) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرٍ س: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ لِلَّهِ سَرَایَا مِنَ الْمَلَائِکَةِ تَحِلُّ وَتَقِفُ عَلَى مَجَالِسِ الذِّکْرِ فِی الْأَرْضِ، فَارْتَعُوا فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ». قَالُوا: وَأَیْنَ رِیَاضُ الْجَنَّةِ؟ قَالَ: «مَجَالِسُ الذِّکْرِ، فَاغْدُوا، وَرُوحُوا فِی ذِکْرِ اللَّهِ، وَذَکِّرُوهُ أَنْفُسَکُمْ، مَنْ کَانَ یُحِبُّ أَنْ یَعْلَمَ مَنْزِلَتَهُ عِنْدَ اللَّهِ، فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ عِنْدَهُ؟ فَإِنَّ اللَّهَ یُنْزِلُ الْعَبْدَ مِنْهُ حَیْثُ أَنْزَلَهُ مِنْ نَفْسِهِ».
رواه ابن أبی الدنیا وأبو یعلى والبزار والطبرانی والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"([9]). (قال المملی) س: "فی أسانیدهم کلها عمر مولى عفرة ویأتی الکلام علیه، وبقیة أسانیدهم ثقات مشهورون محتج بهم. والحدیث حسن. والله أعلم".
از جابر س روایت است: رسول الله ج نزد ما آمده و فرمودند: «ای مردم، خداوند متعال گروههایی از فرشتگان دارد که در مجالس ذکر در زمین توقف میکنند؛ پس در باغهای بهشت مشغول باشید». صحابه گفتند: باغهای بهشت کجا هستند؟ فرمود: «مجالس ذکر، پس ذکر خدا کنید و او را به یاد آورید. هرکس میخواهد جایگاه خود را نزد خدا بداند، باید ببیند جایگاه خداوند نزد او چگونه است؟ چراکه خداوند بنا بر جایگاهی که خداوند نزد بنده دارد، جایگاه او را مشخص میکند».
2193-1508- (7) (حسن لغیره) وَعن عمرو بن عبسة س قال: سمعت رسول الله ج یقول: «عن یمینِ الرحمنِ - وکلتا یدیه یمین- رجالٌ لیسوا بأنبیاءَ ولا شهداءَ، یغشى بیاضُ وجوههم نظرَ الناظرین، یغبِطُهم النبیون والشهداءُ بمقعدِهم وقربهم من الله ﻷ». قیل: یا رسول الله! من هم؟ قال: «هم جُمّاعٌ من نوازع القبائل، یجتمعون على ذکر الله...».
رواه الطبرانی وإسناده مقارب لا بأس به([10]).
از عمرو بن عبسه س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «در سمت راست خداوند (و هردو دست خداوند راست میباشد) مردانی هستند که انبیا و شهدا نیستند و سفیدی چهرههایشان، نگاه مشاهدهکنندگان را به خود جذب میکند؛ انبیا و شهدا به خاطر جایگاه و نزدیکی آنها به خداوند، غبطه میخورند». گفته شد: ای رسول الله ج آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: «گروهی از قبایل مختلف و غریب که برای ذکر خدا جمع میشوند».
(جُمّاع) به ضم جیم و تشدید میم؛ یعنی: افرادی از قبایل پراکنده و جاهای مختلف. و (نوازع): جمع (نازع): عبارت است از غریب؛ معنای روایت این است که این افراد به خاطر قرابت و خویشاوندی و ارتباط نسبی و شناختی که با هم دارند، گردهم جمع نمیشوند بلکه تنها برای ذکر الله جمع میشوند.
2194-1509- (8) (صحیح) وَعن أبی الدرداء س قال: قال رسول الله ج: «لیبعثن الله أقواماً یومَ القیامة فی وجوههم النورُ، على منابر اللؤلؤ، یغبطهم الناس، لیسوا بأنبیاء ولا شهداء». قال: فجثا أعرابیٌّ على رکبتیه؛ فقال: یا رسول الله! حَلِّهم لنا نعرفهم. قال: «هم المتحابون فی الله، من قبائل شتى، وبلاد شتى، یجتمعون على ذکر الله یذکرونه».
رواه الطبرانی بإسناد حسن([11]).
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند در روز قیامت اقوامی را مبعوث خواهد کرد که در چهرههایشان نور است و بر منابری از لؤلؤ قرار میگیرند که مردم به آنها غبطه میخورند و آنها انبیا و شهدا نیستند». بادیهنشینی بر دو زانو نشسته و گفت: ای رسول الله ج ویژگی آنها را برای ما بیان کن تا آنها را بشناسیم. فرمود: «آنها از قبیلهها و سرزمینهای مختلفی هستند که به خاطر خدا با هم دوست هستند و برای ذکر خداوند جمع شده تا او را یاد کنند».
2195-1510- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ وَأَبِی سَعِیدٍ ب؛ أَنَّهُمَا شَهِدَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «لَا یَقْعُدُ قَوْمٌ یَذْکُرُونَ اللهَ؛ إِلَّا حَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ، وَغَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ، وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمِ السَّکِینَةُ، وَذَکَرَهُمُ اللهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ».
رواه مسلم والترمذی وابن ماجه.
از ابوهریره و ابوسعید ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ گروهی برای ذکر خدا گردهم نمینشینند مگر اینکه فرشتگان اطراف آنها حلقه میزنند و رحمت خداوند آنها را در برگرفته و سکینه و آرامش بر آنها فرود میآید و خداوند آنها را نزد کسانیکه در پیشگاه اویند یاد میکند».
2196-1511- (10) (حسن لغیره) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِذَا مَرَرْتُمْ بِرِیَاضِ الجَنَّةِ فَارْتَعُوا». قَالُوا: وَمَا رِیَاضُ الجَنَّةِ؟ قَالَ: «حِلَقُ الذِّکْرِ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب"([12]).
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه از باغهای بهشت عبور کردید خوب استفاده کنید». گفتند: باغهای بهشت چیست؟ فرمود: «حلقههای ذکر».
(الرتْع) عبارت است از خوردن و نوشیدن در مکانی فراخ پرگیاه و برکت([13]).
3 -(الترهیب من أن یجلس الإنسان مجلساً لا یذکر الله فیه، ولا یصلى على نبیه محمد ج)
([1]) بسکون الضاد على الأکثر والأصوب کما فی "النهایة"، أی: إنهم ملائکة زائدون على الحفظة وغیرهم من المرتبین مع الخلائق، فهؤلاء السیارة لا وظیفة لهم، وإنما مقصودهم حلق الذکر. ذکره النووی، وکان الأصل "فضلاء"، وتبعه عمارة مع أنه فسره بنحو ما ذکرنا! وکذلک وقع فی "المستدرک" و"تلخیصه" (1/ 495)، وکل ذلک تحریف من النساخ.
([2]) بهمزة ممدودة على الاستفهام، والثانی بلا مد، والهاء فیهما مکسورة على المشهور وعند الجمهور. قاله الناجی. ووقع فی الأصل ممدوداً فی الموضعین! وتبعه عمارة والمعلقون الثلاثة!!
([3]) انظر الحاشیة السابقة.
([4]) قلت: فیه عندهم جمیعاً (دراج أبو السمح عن أبی الهیثم)، وهو عنه ذو مناکیر کما تقدم منا مراراً.
([5]) کذا قال وتبعه الهیثمی، وتقلده الثلاثة، وفیه (عمارة) -وهو ابن زیاد-، کثیر الخطأ، عن (زیاد النمیری)، وهو ضعیف کما فی "التقریب".
([6]) قال الناجی: "وهم بطن من مضر. وکان ینبغی أن یقول: (إلا میموناً)؛ إذ هو مصروف".
([7]) قلت: له عند البیهقی فی "الشعب" لفظان هذا أحدهما، والآخر یأتی فی آخر الباب التالی، هو مخرج فی "الصحیحة" (2557).
([8]) رقم (3062 - کشف) وفیه زیاد النمیری المتقدم، وعنه (زائدة بن أبی الرقاد) قال البخاری وتبعه العسقلانی: "منکر الحدیث"، ومع هذا تساهل الهیثمی فقال (10/ 77): "إسناده حسن"! وقلده المعلقون الثلاثة! والزیادة من "الکشف" و"المجمع".
([9]) قلت: تعقبه الذهبی بقوله (1/ 495): "قلت: عمر ضعیف"، وکذا قال الحافظ فی "التقریب"، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6205).
([10]) وفی "المجمع" (10/ 77): "ورجاله موثقون". قلت: فأشار إلى أن فی بعضهم کلاماً، وإلا لقال: "ورجاله ثقات" کما لا یخفى على أهل المعرفة بهذا العلم، ولهذا لم تطمئن النفس لإیراده فی "الصحیح"، وهذا إن سَلم من علة قادحة کالتدلیس والانقطاع ونحوه، وإلا لصرح بأنه حسن على الأقل، لکن له بعض الشواهد دون آخره المشار إلیه بالنقط، ولذلک أوردته هنا، وسیأتی بعضها فی (23- الأدب/ 31- الحب فی الله) مثل حدیث ابن عباس، وأبی الدرداء، وغیرهما. وشاهد آخر من حدیث أبی مالک الأشعری یأتی فی الباب المشار إلیه فی هذا "الصحیح". ونص المحذوف: "فینتقون أطایب الکلام، کما ینتقی آکل التمر أطایبه".
([11]) وکذا قال الهیثمی (10/ 77)، وذکره من حدیث عمرو بن عبسة، وقال: "رواه الطبرانی، ورجاله موثقون"، ولم یتیسر لی الوقوف على إسناد الحدیثین لننظر فیهما، فإن مسند الصحابیین المذکورین من "المعجم الکبیر" للطبرانی لم یطبع بعد، فأخشى أن یکون فی التحسین المذکور شیء من التساهل المعهود، فإن الحدیث قد جاء عن جمع من الصحابة کما سیأتی فی الکتاب (31- الترغیب فی الحب فی الله تعالى. .)، ولیس فیها الاجتماع على الذکر، فأخشى أن یکون ذکره فیه منکراً، أو على الأقل شاذاً. وأما حدیث عمرو بن عبسة، فقد أوردته فی الکتاب الآخر لأن فیه زیادة أخرى، ولأن المؤلف قد أشار إلى أن فی إسناده ضعفاً؛ بقوله: "وإسناده مقارب لا بأس به"! ونحوه قول الهیثمی المتقدم.
([12]) قلت: فی إسناده ضعف؛ ولذلک کنت أوردته فی "ضعیف الجامع الصغیر" برقم (799)، ثم بدا لی أنه حسن، لأن له متابعاً وشاهداً. فخرجته فی "الصحیحة" (2562). وبناء علیه أوردته هنا. فمن کان عنده "صحیح الجامع الصغیر" فلینقله إلیه. والله فی عون العبد، ما کان العبد فی عون أخیه.
([13]) هذا المعنى مکانه فی الأصل متقدم عن هنا، وقد أخرته لضرورة الشرح.