حضرت ابوبکر صدیق س خلیفهای بس بلند همت و با عزیمت بود. ایشان تصمیم گرفته بود تا آخرین دم با منکران زکات بجنگند و تا سرکوب کامل آنها و زیر پا نهادن غرور تکبر و قلدریشان، از حلمههای پیاپی بر علیه سرکشان دست نکشد. او میخواست به هر قیمتی شده میکروب سرکشی و طغیان و فتنه افروزی و آشوب پراکنی را از دلهای آنها برکشد. ایشان به اسامه و سپاهش دستور داد چند روزی را استراحت کنند، و خودشان همراه تعدادی از مجاهدان جان بر کف بسوی "ابرق" که در نزدیکی ذی القصة قرار دارد، حرکت کرد.
و تنها همان مجاهدانی را با خود گرفت که چند روز پیش در ذی القصة همراهش بودند و شجاعت و دلیری و شهامت بیمانندی را در جنگ با دشمن به نمایش گذاشته بودند.
بسیاری از افراد خدمت حضرت ابوبکر صدیق س عرض کردند خودتان به میدان کارزار نروید و در جنگ مشارکت نکنید، مبادا در جنگ حادثه ناگواری برای شما پیش آید، شخص دیگری را فرمانده سپاه تعیین کنید. ولی ایشان قبول نکرده فرمود: من نمیخواهم پشت صحنه بمانم. من با خودم عهد بستهام که در تمام سختیها در کنار شما باشم.
حضرت خلیفه از مدینه حرکت کرده به ابرق رسیدند. سه قبیله مشهور عرب؛ بنو عبس، بنو ذبیان و بنوبکر در آنجا برای جنگ با او صف آرایی کرده بودند.
در این جنگ بنو ذبیان و بنو بکر شکست خوردند. "ابرق" مال ابوذبیان بود. حضرت ابوبکر س آنها را از آنجا بیرون رانده به آنها گفت: از این به بعد همه این زمینها مال مسلمانها و تحت تصرف آنهاست. در آینده هرگز به بنو ذبیان اجازه نخواهیم داد بر این زمینها چیره شوند. خداوند همه این زمینها را به غنیمت ما در آورده است. از آن تاریخ به بعد تمام این مناطق در دست مسلمانان ماند.[1]
حضرت ابوبکر س در دوران خلافت خود فیروز دیلمی را استاندار صنعاء تعیین نمود. ایشان "قیس بن مکشوح" را استاندار نکرد چرا که او مدتی از دوستان بسیار صمیمی أسود عنسی و در صف او قرار داشت و برای بدست گرفتن حکومت قبائل و شوراندن مردم، به او یاری داده بود. حضرت ابوبکر س در برنامه سیاسی خود گذاشته بود؛ افرادی که زمانی مرتد شده، از اسلام بازگشتهاند را در رأس اداره امور قرار ندهد، بر مبنای همین قانون ایشان داذویه، جشیمش و قیس بن مکشوح را به عنوان معاونان فیروز تعیین نمود. قیس از این مسأله برآشفت و در پی ترور سه رهبر مسلمانان یمن برآمد. او شخصا یا بوسیله شخصی دیگر موفق به ترور داذویه شد. فیروز از دسیسه او باخبر شده به "خولان" نزد خاندان مادریش پناه گرفت. قیس تلاش داشت با شعلهور ساختن نعرههای قبیلهپرستی و تعصب فامیلی برخی سرداران و خانهای قبیلهها را بر علیه مسلمانان ساکن یمن بسیج کند. او به خورد آنها میداد که این مسلمانان میخواهند بزور بر شما حکومت کنند، آنها درپی آنند که سرداران شما را کشته همه شما را از این سرزمین بیرون برانند. سرداران و خانهای این قبیلهها تصمیم گرفتند با کنارهگیری از هر دو طرف درگیر، خود را در امان نگه دارند. آنها به قیس گفتند: ما را چه به شما، شما دو دوست بهتر از پس هم برمیآیید.
پس از آنکه قیس از این سرداران بکلی نا امید شد، در پی ساخت و باخت با سپاهیان شکست خورده أسود عنسی برآمد. آنها در صنعاء، نجران و لحج پراکنده بودند.
قیس با همه آنها دیدار کرده به آنها گفت که نقشه بیرون راندن مسلمانان از یمن تنها در صورتی پیروز میشود که همه آنها دست در دست هم دهند.
اهل صنعاء بکلی از توطئه و نقشهها و جبهه سازیهای او بیخبر بودند و به ناگاه خود را در محاصره لشکریان شکست خورده دشمن یافتند. پس از آن قیس در پی جمع کردن مسلمانان یمن برای اخراج آنها از آن سرزمین شد. فیروز دیلمی پس از رسیدن به "خولان" فورا به خلیفه نامه نوشته او را از توطئه و نقشههای قیس باخبر ساخت، با رسیدن این خبر به حضرت ابوبکر، آن حضرت برای تمامی آن سردارانی که پیامبر پیش از آن برایشان نامه نوشته بود، پیامی فرستاد. موضوع نامه بسیار روشن بود:
«أعینوا الأبناء على من ناوأهم وحوطوهم واسمعوا من فیروز وجدوا معه فإنی قد ولیته».
"مسلمانان یمن را در جنگ با دشمنانشان یاری دهید، دشمن را محاصره کنید، من فیروز را به فرمانداری شما برگزیدهام، از او اطاعت کنید".
دو هدف اساسی حضرت ابوبکر از این نقشه:
1- حضرت ابوبکر س این روش را برنامه نظامی خود قرار داده بود، چونکه سپاه اسامه بطرف شام رفته بود و خلیفه منتظر بازگشت آن بود تا کار سرکوب آشوب مرتدان در یمامه، بحرین، عمان و تمیم را برنامه ریزی کند.
آتش فتنه در این مناطق بسیار شدیدتر از آشوبهای یمن بود. ایشان فتنه و آشوبهای یمن را با ارسال نامه و سفیر به مناطق مختلف خاموش کرد.
2- هدف دوم ایشان این بود تا مسلمانانی که بر دین خود ثابت قدم ماندهاند فرصت بیشتری یابند، و دلیل و برهانهای قاطع بر حقانیت دینشان را بیشتر لمس کنند و در ثبات و پایداری و ایمان پختهتر شوند. این یکی از مسئولیتهای حضرت ابوبکر صدیق س بود، چونکه او مسئولیت مسلمانان و دعوت اطرافیان به اسلام را از جمله وظائف خود میدانست. افرادی که ابوبکر صدیق س برای آنها نامه فرستاده بود همان اشخاصی بودند که پیش از این رسول الله ج برای آنها پیام فرستاده بود و آنها بر اسلامشان ثابت قدم مانده بودند.
فیروز دیلمی با برخی از قبیلههای منطقه تماسی گرفته از آنها کمک خواست. سرفهرست این قبیلهها بنوعقیل بن ربیعه بن عامر صعصه بود، سپس این درخواست به قبیله عک نیز فرستاده شد. حضرت ابوبکر س به طاهر بن أبی هاله و مسروق عکی نیز پیام فرستاده بودند. پیش از این معاهده همکاری دوجانبه بین قبیله عک و اشعریها و مسلمانان یمن برقرار بود. همه این قبائل هر یک از جانب خود حرکت کردند. آنها برای پایان دادن این فتنه تمامی کوششهای خود را بخرج دادند. و توانستند توطئه قیس برای راندن مسلمانان ساکن یمن را خنثی کنند. آنها پس از نجات مسلمانان، صنعاء را محاصره کردند. درگیری شدیدی بین آنها و قیس درگرفت که در پی آن، او صنعاء را رها کرده پا به فرار گذاشت، و چون پیروان باقیمانده أسود عنسی در نجران، صنعاء و لحج متواری شده، از هر طرف ضربههایی بدو وارد میآمد. البته او توانست عمرو بن معدیکرب زبیدی را به صف خود بیاورد. با این وجود صنعاء بار دیگر توانست با فرستادن پیکها و نامهها امنیت و آسایش خود را بازیابد.
سیاست حضرت ابوبکر س برای سرکوب کردن این فتنه و آشوبها استفاده از نیروهای محلی بود. تاریخ نگاران این سیاست را با این عبارت مطرح ساختهاند: «رکوب من ارتد بمن لم یرتد وثبت على الإسلام».
"سرکوب مرتدان بوسیله مؤمنانی که بر اسلام ثابت قدم ماندهاند".
در کتابهای تاریخی هیچگونه اشارهای بر نحوه سرکوب آشوبگران و مرتدان تهامه یمن توسط خلیفه مسلمانان نشده است. غالبا خود مسلمانان تهامه اشخاصی مثل مسروق عکی و دیگران به کمک قبیله و قوم خود توانستهاند این فتنهها را خاموش کنند. سرشناسترین فرماندار مسلمانان در پایان دادن به فتنهها و آشوبهای تهامه طاهر بن أبی هاله بود. او همان کسی است که پیامبر او را به عنوان استاندار قسمتی از تهامه که منطقه قبیلههای عک و أشعریها بود، تعیین کرده بودند.
حضرت ابوبکر س به عکاشه بن ثور دستور داد تا در تهامه مستقر شده آنها را بسیج کند و در انتظار رسیدن دستورهای جدید باشد. ایشان حضرت جریر بجلی س را بسوی قبیله بجیله فرستاد و به او دستور داد تا مسلمانان مخلص و پایبند قومش را بسیج کرده و بر علیه مرتدان اعلام جهاد کند و مرتدان قبیله خثعم را گردن زند. حضرت جریر بن عبدالله س برای اجرای دستور حضرت خلیفه براه افتاد. تعداد اندکی از مرتدان جلوی راه او قد علم کردند که او برخی از آنها را به قتل رسانید و برخی دیگر فرار کردند و او آنها را تعقیب نمود.
تعدادی از افراد قبیله بنوحارث بن کعب در نجران به پیروی از أسود عنسی برخواسته بودند. آنها پس از درگذشت رسول الله ج در دینشان به شک افتاده بودند. حضرت مسروق عکی برای نبرد با آنها بدانجا رسید، در آغاز آنها را به بازگشت به آغوش گرم و صمیمی اسلام فرا خواند، آنها قبل از درگرفتن جنگ دوباره ایمان آوردند، مسروق عکی مدتی در نجران ماند و اداره حکومت منطقه را سر و سامان داد. پیش از رسیدن حضرت مهاجر بن أبی أمیه تمام کارهای نجران رو راست شده بود. سیاست حضرت ابوبکر صدیق س در سرکوب فتنه و آشوبها با نیروهای محلی بسیار موفقیت آمیز بود. ایشان پس از بازگشت سپاه اسامه مشغول گسیل نیرو به جبهههای مختلف شدند.[1]
پیشرفت سپاه حضرت عکرمه س بسوی کنده
حضرت ابوبکر صدیق س همه تغییر و تحولات و پیشرفتهای یمن را به دقت زیر نظر داشت. ایشان به عکرمه س دستور دادند پس از پایان دادن به فتنه مرتدان عمان به طرف "مهره" برود. همراه ایشان غیر از جنگجویان قبیلههای عمان هفتصد اسب سوار بود، وقتی آنها به منطقه "مهره" داخل شدند دیدند منطقه به دو گروه درگیر با هم تقسیم شده است؛
یک گروه به رهبری "شخریت" مناطق ساحلی دریا را بدست گرفتهاند و گروه دوم که از نظر نیرو از گروه اول بیشترند به رهبری "مصبح" بر تپهها و مناطق مرتفع چیره شدهاند. حضرت عکرمه آنها را به اسلام دعوت داد. شخریت که ساحل را بدست داشت دعوت اسلام را پذیرفت. گروه دوم که به قدرت و توان نظامی خود مغرور بود با اسلام در افتاد. حضرت عکرمه س با همکاری شخریت با او جنگید و او را شکست سختی داد. مصبح با تعداد بیشماری از یارانش کشته شدند. حضرت عکرمه در "مهره" اردوگاه زده مسلمانان را دور خود جمع کرد. پس از آنکه کارهای منطقه روبراه شد و مردم ایمان آورده بر پایبندی به اسلام عهد و پیمان بستند و امنیت و آرامش بر همه جا سایه گسترد و زندگی مردم بشکل طبیعی جریان پیدا کرد، حضرت عکرمه امیری برای آنها تعیین نمود.
نامه حضرت ابوبکر س به حضرت عکرمه رسیده بود که با حضرت مهاجر بن أبی أمیه که از طرف صنعاء حرکت کرده همراه شده بسوی "کنده" برود، برای همین ایشان "مهره" را ترک گفته به "أبین" آمد تا در آنجا منتظر حضرت مهاجر باشد. در مدت اقامتش در "أبین" ایشان قبیلههای نخع و حمیر را به اسلام دعوت داده تمام سعی و تلاش خود را برای ثابت نگه داشتن آنها بر اسلام بخرج داد.
رسیدن حضرت عکرمه س به أبین اثر مستقیم بر لشکریان أسود عنسی و بخصوص بر قیس بن مکشوح و عمرو بن معدیکرب داشت.
قیس پس از فرار از صنعاء در مناطق بین أبین و نجران رفت و آمد میکرد، در حالیکه لحج قلمرو لشکریان أسود عنسی بود. با تشریف آوری حضرت عکرمه س قیس به عمرو بن معدیکرب پیوسته هر دو برای جنگ آماده شدند. دیری نپائید که روابط این دو تیره شده با فحش و ناسزاگویی از هم جدا شدند. چون حضرت مهاجر بن أبی أمیه رسید، عمرو خود و همراهیانش را به ایشان تسلیم کرد. در پی او قیس نیز برای تسلیم شدن آماده شد. حضرت مهاجر س هر دوی آنها را دستگیر کرده نزد حضرت ابوبکر س فرستاد. حضرت ابوبکر صدیق س آن دو را سخت سرزنش کرد، آن دو نیز که از کارهایشان بسیار شرمنده و پشیمان بودند از ایشان عذرخواهی کردند. حضرت ابوبکر آنها را آزاد کرد و آن دو توبه کرده در پی اصلاح خود برآمدند.[2]
این فتنه در زمان رسول الله ج پیش از انتخاب حضرت ابوبکر صدیق س به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر اکرم ج در یمن سردرآورده بود. رسول الله ج تدابیر احتیاطی ممکن در این زمینه را شروع کرده بودند؛ نامههایی به سران قبائل مختلف نوشته آنها را از این فتنه برحذر داشتند. این حکایت آخرین روزهای زندگی مبارک آن جناب ج است. پس از رحلت رسول الله ج و روی کار آمدن حضرت ابوبکر س آتش این فتنه شعلهورتر شد.
دانستن این حادثه که در زمان ایشان سر درآورد بسیار جالب و در عین حال مهم است. شما با مطالعه آن میتوانید تصور درستی از نحوه پایان گرفتن آن در ذهن خود داشته باشید. و این اولین خبری بود که روح همت و جوانمردی در حضرت ابوبکر صدیق س دمید. بیائید این حادثه را با هم مرور کنیم:
"عبهله بن کعب" نام واقعی أسود عنسی است، کنیه او ذوالخمار – چادر دار – بود. چونکه او همیشه با چادری روی سرش عمامه میپیچید. صورتش سیاه سوخته بود بهمین دلیل او را أسود – سیاه – میگفتند. او مردی بزرگ جثه و پر قدرت و تیزبین بود. در بین مردم به عنوان فردی شجاع و دلیر، سخنرانی شعله افروز، جادوگر، کاهنی ماهر و شعبده بازی ورزیده شناخته میشد. او نمایشهای عجیب و غریبی بر پا میکرد و مردم را با چرب زبانیش سحر و جادو میکرد. و برای اجیر کردن مردم و به گروه خودش شامل کردن آنها ثروت هنگفتی را مصرف میکرد.
با انتشار خبر بیماری رسول الله ج پس از بازگشتشان از حجة الوداع، أسود عنسی فرصت را غنیمت شمرده ادعای پیامبری کرد. گفته میشود که او خود را "رحمن الیمن" – رحمان یمن – مینامید. همانطور که مسیلمه کذاب خود را رحمان یمامه نامیده بود!
اسود عنسی ادعای پیامبری کرد اما در عین حال نبوت پیامبر اکرم ج را انکار نمیکرد. او ادعا داشت که دو فرشته بنامهای سحیق و شقیق یا شریق برای او وحی میآورند. او در ابتدا ادعایش را پنهان داشته تنها افراد بسیار نزدیک بخودش را اجیر کرد. پس از آن ناگهان ادعای پیامبری کرده مردم را بخود متوجه ساخت. اولین کسانیکه از او پیروی کردند عنسیها؛ افراد قبیلهاش بودند. سپس او به قبیله مذحج پیام فرستاد، برخی از جاهلان نادان آن قبیله و افرادی از سران آنها که تشنه قدرت و جاه طلبی بودند بدو گرویدند.
اسود بر تار تعصب قبیلهای مینواخت. او خودش از عنسیها بود وعنس شاخهای بود از قبیله مذحج.
بنو حارث بن کعب از مسلمانان نجران بود، پیامی برای اسود فرستاد که نزد ما بیا تا دعوتت را بشنویم. اسود نزد آنها رفت همه آنها به پیروی از او درآمدند. در حقیقت اینها از روی رغبت و باور و ایمان مسلمان نشده بودند. به همین شیوه پس از آنها مردم قبیله زبید، اود، مسیلمه و حکم بنی سعد العشیرة به پیروی او درآمدند. او برای مدتی چند در نجران سکونت گزید. پس از پیوستن عمرو بن معدیکرب زبیدی و قیس بن مکشوح مرادی به او گروهش نیرومند شد. سپس او توانست فروه بن مسیک مرادی و عمرو بن حزم را شکست داده بر سرزمینهایشان چیره شود. پس از آن به فکر اشغال صنعاء برآمد. او با ششصد یا هفتصد اسب سوار که بیشتر آنها از بنو حارث بن کعب و عنس بودند به طرف صنعاء حمله کرد.
این سپاه در مقابل مردم صنعاء صفآرایی نمود. فرمانده صنعاء "شهر بن باذان" فارسی بود که همراه پدرش اسلام آورده بود.
این درگیری در منطقه "شعوب" در حومه صنعاء بوقوع پیوست. جنگ بسیار شدیدی درگرفت. شهر بن باذان شهید شد و مردم صنعاء شکست خوردند.
اسود مسلمانانی که بر ایمان خود پایدار ماندند را زیر شکنجهها و آزار و اذیت وحشتناکی قرار داد. او یکی از مسلمانان را که نعمان نام داشت دستگیر کرده، اعضای بدنش را یکی یکی قطع کرده او را به شهادت رسانید. مسلمانهایی که در مناطق تحت نفوذ او بودند از بیم شکنجههای بسیار وحشتناک او صلاح دیدند برای نجات جان خود اسلامشان را پنهان نگه دارند.
پس از چیره شدن اسود بر منطقه مسلمانان آزاده از سر نو در پی تشکل نیروهای خود برآمدند. فروه بن مسیک مرادی در منطقهای بنام "أحسیة" پنهان شد، مسلمانان دیگری که در منطقه پراکنده بودند یکی پس از دیگری خود را به او رسانیدند. ایشان نامهای برای رسول الله ج نوشته ماجرا را به عرض ایشان رسانید، فروه در حقیقت اولین فردی بود که رسول الله ج را از این فتنه و آشوبگری آگاه ساخت. در این مدت حضرت ابوموسی اشعری و معاذ بن جبل در حضرموت در مناطق قبایل "سکاسک" و "سکون" گردهم آمدند.
رسول الله ج نامههایی برای مسلمانانی که بر ایمان خود پایبند بودند نگاشته آنها را تشویق کرد تا جلوی فتنه مرتد شدن اسود عنسی را بگیرند و با نقشههای سری و زیرزمینی و حملههای علنی تلاش کنند او را از بین ببرند.
ایشان ج برای برخی از سران حمیر و همدان نیز نامههایی نوشته از آنها خواستند تا با هم متحد شده در جنگ با أسود عنسی به مسلمانان یمن کمک کنند. ایشان سفیری بنام "وبر بن یخنس" را بسوی فیروز "دیلمی"، و دازویه اصطخری فرستاد. سفیری دیگر بنام جریر بجلی س را بسوی ذی الکلاع حمیری و ذی ظلیم حمیری روانه کرد. بسوی ذی زود و ذی مران همدانی سفیری بنام اقرع بن عبدالله حمیری را فرستاد. برای صحرانشینان نجران و دیگر ساکنان منطقه نیز نامه فرستاد. پیش از وفاتشان حارث بن عبدالله جهنی را به یمن فرستاد. ایشان همزمان با خبر وفات رسولالله ج به یمن رسید.
مصادر تاریخی این نقطه را روشن نکرده که رسول الله ج حارث بن عبدالله جهنی را نزد چه کسی یا به چه مأموریتی به یمن فرستاده بود. شاید او را بطرف حضرت معاذ بن جبل فرستاده بود، چونکه به ایشان نامهای از رسول الله ج رسیده بود تا برای کشتن اسود عنسی سپاهی گسیل دارد. همچنین نامههایی از رسول الله ج به ابوموسی اشعری و طاهر بن أبی هاله رسیده بود که در آن پیامبر خدا ج از آنها خواسته بود تا با نقشهای جنگی و یا حملهای نظامی در پی کشتن اسود عنسی باشند.
در هر حال نامههای مبارک پیامبر خدا ج نتیجه خوبی داشت. همه اطرافی که نامهای از پیامبر اکرم ج دریافت کرده بودند چه در مدت زندگی آنحضرت و چه پس از رحلتشان بر اسلام خود ثابت قدم ماندند. هیچ یک از آنها مرتد نشد و از دین خود بازنگشت.
سرداران حمیر و همدان نامههایی به مسلمانان یمن نوشته خاطر نشان کردند برای کمک به آنها آمادهاند. درست در همین وقت اهل نجران برای رویا رویی با فتنه أسود عنسی در یک جا گرد هم جمع شدند. أسود عنسی با دیدن تحولات سریع منطقه و تجمعهای مسلمانان مرگ را جلوی چشمانش میدید.
نامهها و پیکهای پیاپی بین اهل همدان، اهل حمیر، حضرت معاذ بن جبل ش و برخی از سران یمن رد و بدل میشد. البته احتمال دارد بین فروه بن مسیک و مسلمانان یمن نیز پیکهایی رد و بدل شده باشد، چرا که او نیز در به قتل رساندن أسود نقش داشت. قبل از همه عامر بن شهر همدانی به میدان کارزار با أسود عنسی رسید.
تمام نیروهای اسلامی مستقر در یمن برای جنگ با أسود عنسی بسیج شدند. در اینجا باید اشاره شود که از گزارشهای تاریخی بخوبی روشن میگردد که همه بر کشتن أسود با هم اتفاق نظر داشتند. آنها بخوبی میدانستند با کشته شدن أسود ریشه این فتنه خشک خواهد شد، و یپروان او هیچ پناهگاهی نخواهند یافت. از اینرو آنها با رأی اهل یمن اتفاق کردند که قبل از سر و سامان دادن مسائل داخلی هیچ حرکتی نکنند.
یمنیها و فیروز و داذویه توانستند با قیس بن مکشوح مرادی بر علیه أسود عنسی به اتفاقهایی دست یابند. این مرد سرلشکر سپاه أسود عنسی بود. اما در یک برخورد و بگومگو با أسود از او ناراحت شده از خیانت او بشدت بیم و ترس داشت.
بهمین صورت آنها توانستند همسر فارسی أسود عنسی را با خود همپیمان کنند. این خانم دختر عموی فیروز فارسی بود. او پیش از این همسر شهر بن باذان بود. أسود کذاب شوهرش را کشته او را به ازدواج خود درآورده بود. این خانم آزاده نیز با تمام توانش در فکر رهایی دینش از چنگ این درندگان وحشی و جاهل بود.
او همراه با مسلمانان نقشهای چید تا این طاغوت ستمگری که خود را خدا تلقی میکرد را ترور کند. این زن آزاده راه مسلمانان برای کشتن أسود در رخت خوابش را هموار کرد. چون أسود کشته شد سر او را بریدند و جلوی پیروان مهاجمش انداختند. آنها از دیدن سر بیجان رهبر خود بیم زده شده فرار را بر قرار ترجیح دادند.
همان شبی که أسود کشته شد، ماجرا بر پیامبر خدا ج وحی شد و ایشان به صحابه کرام مژده داده چنین فرمودند:
«قتل العنسی البارحة، قتله رجل مبارک من أهل بیت مبارکین»
"دیشب عنسی کشته شد. او را مردی مبارک از خانوادهای مبارک به قتل رسانید".
از آنحضرت پرسیده شد: آن مرد مبارک کیست؟ ایشان در جواب فرمودند: «فیروز، فاز فیروز». "فیروز، رستگار شد فیروز".
نقشه قتل أسود عنسی و نحوه اجرای آنرا دکتر صلاح الخالدی در کتابش "صور من جهاد الصحابة" بروشنی بیان داشته است. ایشان در این کتاب تفاصیل آن حرکتهای جهادی را بیان داشته که گروهی از صحابه کرام آنها را رهبری کرده به نتیجه رساندهاند.[1]
[1]- الکامل فی التاریخ، اثر/ ابن الأثیر:2/17، و عصر الخلافة الراشدة، اثر/ دکتر العمری، ص:364، و الیمن فی صدر الإسلام، اثر/ دکتر عبدالرحمن الشجاع، ص:256، والطبقات الکبری، اثر/ ابن سعد: 5/353، و تاریخ الطبری: 4/49، 50، و حرکة الردة، اثر/ دکتر علی العتوم، ص:309.
خبر گریز از دین و آشوبگری و فتنهافروزیهای پیاپی که در سراسر دولت اسلامی منتشر شده بود برای اسلام و مسلمانان بینهایت دردآور و خطرناک و باعث نگرانی و رنجش آنها شده بود. بزرگترین مشکلی که مسلمانان با آن دست و پنجه نرم میکردند این بود که چگونه میتوان جلوی این امواج هولناکی که بیشتر جهان عرب را دربرگرفته بود ایستاد. این حالات بحرانی و نگران کنندهای که یکهو چون قارچ از زیر زمین سر برآورده بود همه را پریشان کرده در خود فرو برده بود. شخصیتهای بزرگ صحابه چون حضرت عمر فاروق س خواب و آرام نداشته بشدت نگران و پریشان بودند.
البته یادآوری کنم که در این مدت دو نوع افراد پیدا شده بودند. گروهی که بکلی اسلام را ترک کرده مرتد شده بودند. و گروه دیگر آنهایی که اسلام را ترک نکرده بودند، ولی پرداخت زکات را انکار میکردند، آنها به یگانگی پروردگار اعتراف داشته بر نماز و روزه پایبند بودند.
گروهی از صحابه بر این رأی بودند که با این دو گروه جداگانه برخورد شود، همه را نباید در یک جبهه قرار داد؛
با افرادی که کلمه توحید «لا إله إلا الله محمد رسول الله» را بر زبان میآورند و به یگانگی پروردگار شهادت میدهند و پیامبر خدا را رسول و فرستاده خدایشان میدانند، اگر چه ادای زکات را انکار کنند، نباید جنگید. اگر مخالفان زکات و مرتدهای از دین برگشته را در یک صف قرار دهیم وضعیت بسیار بحرانی و خطرناک میشود و دایره جنگ گسترش پیدا میکند. حضرت عمر فاروق س نیز بر این رأی بود.
ولی با تمام اینها حضرت ابوبکر صدیق س هر دو گروه را در یک درجه قرار داده، دستور نهایی را صادر کرد؛ همانطور که با مرتدان میجنگیم با کسانیکه از پرداخت زکات سرباز زدهاند نیز خواهیم جنگید. ایشان با سخنانی صاف و شفاف و روشن بیان داشتند؛ اگر از پرداخت سر سوزنی که در زمان پیامبر خدا ج موظف به پرداخت آن بودهاند سر باز زنند من با آنها خواهم جنگید، و این جنگ تا وقتی که آنها زکات را بطور کامل پرداخت نکنند ادامه خواهد داشت. و در این باره هرگز با کسی کنار نخواهم آمد.
روشن شدن این دو قسمت در اعلام صریح آن حضرت باعث شد آنهایی که با ایشان اختلاف داشتند حقیقت را دریابند و سخن حضرت خلیفه در ذهنهایشان مستقر شود. حضرت عمر فاروق س حقیقت ماجرا را بخوبی درک کرده، به عمق قضیه پی برد و شروع کرد به تأیید آنچه خلیفه رسول الله ج در نظر داشتند.[1]
اگر مخالفان زکات و مرتدان را در یک صف قرار دهیم بیم آن خواهد رفت که وضعیت بحرانیتر شود. |
پس از اینکه منطقه بنوذبیان فتح شد، حضرت ابوبکر س مدت چند روز در "ابرق" اردوگاه زد. ایشان فرمود: " حالا که خداوند این منطقه را به ما غنیمت داده و بنوذبیان از اینجا فرار کرده، این منطقه هرگز به بنوذبیان پس داده نخواهد شد".
پس از شکست مرتدین، آنها سرشکسته و پشیمان از کرده خود بار دیگر به آغوش اسلام باز گشتند و حضرت ابوبکر از جنایتهای آنها گذشت و آنها را بخشید. بنو ثعلبه پیش از آن در این منطقه سکونت داشتند. آنها از سکونت مجدد در این منطقه بازداشته شدند. پس از چندی در مدینه منوره خدمت خلیفه رسول الله ج رسیدند و از ایشان پرسیدند:" چرا مانع بازگشت و سکونت ما در مناطق خودمان میشوید؟".
حضرت ابوبکر س فرمود: "شما دروغ میگوئید. اکنون این مناطق از شما نیست. من این مناطق را از دشمنان پاکسازی کردهام". آن حضرت به درخواست آنها هیچ توجهی نکرده، منطقه ابرق را چراگاه اسبهای مسلمانان قرار داد. در کنار بنوثعلبه تمام مناطق همجوار با ربذه به عنوان چراگاه عمومی برای حیوانات مردم در نظر گرفته شد. پس از چندی همه این مناطق به چراگاههای جانوران بیت المال که به همه مسلمانان تعلق داشت، تبدیل شد. چون ساکنان این مناطق با مسئولان دریافت زکات درگیر شده بودند منطقه مصادره و از تصرف آنها بدر آورده شد.[1]