ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حضرت علی س در تمام مدت خلافت حضرت ابوبکر س مشاور خاص ایشان بود و حضرت ابوبکر همه اسرار دولت را با او مطرح میکرد.
هیچ چیزی نزد او چون اسلام و منافع مسلمانان اهمیت نداشت و حاضر بود در راه آن از جان و مال خود بگذرد. حضرت علی س علاقه و محبت و اخلاص و ارادت خاصی نسبت به ابوبکر داشت. اشتیاق وی در خیر خواهی و فروغ اسلام و مسلمانان، دوام و استحکام خلافت اسلامی، وحدت و همبستگی مسلمانان را به بضوح میشد از سیمای وی خواند. تصویری روشن از این احساسات خروشان و عواطف جوشانش را در حادثه جنگ با مردتان میتوان نظاره گر بود؛ حضرت ابوبکر در فضای مه آلود آشوب، و غرش فتنهگران مرتد میخواست خود شخصا رهبری سپاه اسلام برای جنگ با آتش افروزان مرتد را بدست گرفته و بطرف "ذی القصة" در 35 کیلومتری شرق مدینه منوره حملهور شود. ابوبکر که آیتی از شجاعت و دلیرمردی بود آرزو داشت جان بر کف همه خطرها را به جان و دل خریده سینه سپر کند و اسلام را از این چالشها و بحرانهای پیاپی نجات دهد. هر چند از دیدگاه حکیمانه حضرت علی س این جرأت و شهامت حضرت ابوبکر قابل تقدیر و احترام بود، اما میتوانست در صورت شهادت خلیفه عواقب بسیار وخیمی برای مسلمانان به بار آورد، ایشان با بصیرت افروزی خود نزد ابوبکر رفته او را از تصمیمش در رهبری سپاه منصرف نمود و توانست ایشان را از فرماندهی سپاه اسلام بازداشته به مدینه بازگرداند، تا اداره و رهبریت تمام امت نه تنها سر لشکری یک سپاه، را در آن موقعیت بسیار خطرناک بدست گیرد.
حضرت عبدالله بن عمر ب که خود در صحنه بود، این حکایت را چنین تعریف میکند:
چون حضرت ابوبکر بر اسبش سوار شده، خواست به طرف «ذی القصه» حرکت کند، حضرت علی س به پیش آمده مهار اسب ایشان را گرفته گفت: ای خلیفه رسولالله! شما به کجا میروید؟! من همان سخنی را به شما میگویم که رسول الله ج در جنگ احد به شما گفته بود: " شمشیرت را در نیام بگذار. به مدینه باز گرد، و با به خطر انداختن جانت ما را دچار مشکل نکن". بخدا سوگند! اگر ما از شما محروم شویم و شما شهید شوید، هرگز حکومت اسلامی بر پا نخواهد ماند.
حضرت ابوبکر س به مشوره برادر ایمانیش حضرت علی س گوش فرا داد و به مدینه منوره بازگشت.[1]
تا حضرت ابوبکر بر مرکبش نشست، حضرت علی س به جلو آمده مهار آنرا گرفت... |
رابطه حضرت ابوبکر س با امیران و کارمندانش بسیار محترمانه و صمیمی بود. آنها همیشه با هم در رابطه بودند. تمام کابینه حکومت او در پی ترقی و پیشرفت جامعه و رفاه و آسایش مردم و برقراری امنیت بود. والیان ایشان در بیشتر موارد به ایشان نامه مینوشتند و با ایشان در امور انتظامی و اداره کشور مشوره میکردند. او نیز مشکلات آنها را بر طرف کرده، مشوره و رأی خود را درباره مسائل مطرح شده برایشان مینوشت. پستچیان مرتب اخبار جهاد و خبرهای لشکرهایی که با مرتدان بر سر پیکار بودند را به او میرساندند. البته امیر هر منطقه نیز خبرهای مهم حوزه استحفاضی خود را مرتب به خلیفه گزارش میداد. استاندارهای مناطق مختلف نیز با هم در ارتباط بودند. گاهی با هم دیدار میکردند و گاهی هم با رد و بدل کردن پیام از طریق پست از اوضاع و احوال یکدیگر مطلع میشدند. این روابط بسیار نزدیک، پیاپی بطور ویژه بین امیران حضرموت و یمن برقرار بود. استاندارهای سرزمین شام نیز به این روابط نزدیک با همدیگر بسیار اهتمام میورزیدند. در بسیاری موارد آنها برای مشوره و بررسی نقشههای جنگی گرد هم جمع میشدند.
حضرت ابوبکر س در بیشتر اوقات برای امیرانشان نامه میفرستاد. آنها را به بیاعتنایی به دنیا و زهد و پارسایی در آن پند و اندرز میداد و به آمادگی برای آخرت و تقوا و پرهیزکاری تشویق مینمود.
این نامهها رسما از جانب خلیفه صادر شده برای امیران و سرلشکران و فرماندهان ارتش ارسال میشد.[1]
حضرت ابوبکر س در انتخاب سرلشکرها و فرمانداران سپاه، و والیان و استانداران همیشه با صحابه کرام مشورت میکردند. حضرت عمر س و حضرت علی س در رأس مستشاران ایشان قرار داشتند. و شخصی را که میخواست به عنوان امیر اعزام کند در یک نشست خاص با او تفصیلا قضیه را وارسی میکرد. بخصوص وقتی که شخصی را میخواست از جایی به جای دیگر منتقل کند. همانطور که در مورد عمرو بن عاص صورت گرفت. پیامبر خدا ج او را تعیین کرده بود. حضرت ابوبکر س خواستند موقعیت او را تغییر داده سرلشکر سپاه فلسطین قرار دهد، قبل از هر تصمیمی با خود او مشوره کرد، و پس از کسب رضایت او، مسئولیت جدید را به او محول ساخت. به همین صورت به حضرت مهاجر بن أبی أمیه اختیار داد تا در بین استانداری حضرموت و یمن یکی را انتخاب کند. او استانداری یمن را انتخاب کرد، و آن حضرت نیز ایشان را به عنوان استاندار یمن اعزام داشتند.
حضرت ابوبکر س بنا بر سنت رسول الله ج استاندارهای برخی از مناطق را از خود آن مناطق انتخاب میکرد. او برای این رتبه افراد شایسته و با کفایت و پرهیزکار و صالح را انتخاب مینمود. همانطور که استاندارهای با کفایت طائف و برخی قبائل دیگر از بین خود آنها انتخاب شده بودند.
حضرت ابوبکر وقتی کسی را والی منطقهای تعیین مینمود برای او مرسومی به عنوان عهدنامه آن ولایت مینوشت. او در بیشتر موارد حوزه استحفاضی و حدود هر والی را مشخص مینمود که فلان و فلان شهرها تحت مدیریت شما خواهند بود و این در حالی بود که آن مناطق هنوز فتح نشده و تا کنون به مرزهای حکومت اسلامی الحاق نشده بود. در این باب میتوان به امیران و سرداران لشکرهایی که با مرتدان جنگیدند و یا فاتحان سرزمینهای شام و عراق اشاره نمود. در برخی موارد ایشان بعضی مناطق را به هم ملحق میکرد. بخصوص پس از جنگها بر علیه مرتدان و استقرار منطقه ایشان چند شهر را زیر یک مدیریت با هم جمع کرد.
مثلا ولایت "کنده" را زیر سرپرستی زیاد بن لبید استاندار حضرموت درآورد، او همزمان استاندار حضرموت بود و همچنین والی کنده.
وقتی حضرت ابوبکر س کسی را به عنوان والی تعیین میکرد، برایش عهدنامهای ویژه ولایت آن منطقه مینوشت. |
حضرت ابوبکر صدیق س این افتخار را دارد که همیشه راز دار و دوست نزیک رسول الله ج و راز دان ایشان بودند. روزی که خداوند به پیامبرش اجازه هجرت داد ایشان مستقیم به خانه حضرت ابوبکر صدیق س تشریف آورده، قبل از همه او را از این خبر آگاه کرد.
166- مسئولیتهای امیران و استانداران
حضرت ابوبکر س برای استانداران، و شهر داران و امیرانی که در شهرها، روستاها و مناطق مختلف جهان اسلام تعیین کرده بوند، دایره مسئولیتهایی نیز مشخص نموده بودند. بیائید با هم ببینیم چه مسئولیتهایی بر عهده آنها نهاده شده بود.
در حقیقت این افراد نماینده و نائب خلیفه در مناطق مختلف بوده وظیفه بیعت گرفتن از مردم برای خلیفه از جمله مسئولیتهای آنها بود. امیران یمن، مکه مکرمه، طائف و سایر نقاط کشور از مردم برای حضرت ابوبکر س بیعت گرفته بودند.
این امیران و نائبهای آنها مسئولیتهای مالی نیز داشتند. آنها زکات أموال ثروتمندان محدوده خود را تحویل گرفته آنرا در بین بینوایان و فقیران و مستحقان تقسیم میکردند، از غیر مسلمانان جزیه گرفته به بیت المال تحویل میدادند. این مسئولیت آنها از زمان پیامبر اکرم ج برقرار بود.
عهد و پیمانهایی که در زمان رسول الله ج بسته شده بود بار دیگر تجدید شد. بنا به درخواست مسیحیان نجران، والی آن دیار همان پیمانی که رسول الله ج با اهل نجران امضاء کرده بود را تمدید کرد.
امیران در مناطق تحت حوزه استحفاضی خود تمام کوششان را در راه رشد مفاهیم و ارزشهای اسلامی و دعوت و تبلیغ مردم به دین مبین اسلام و نشر و اشاعت امنیت و اخلاق بخرچ میدادند. در بیشتر مساجد حلقههای آموزشی برپا میشد و به مردم قرآن و آداب و احکام و ارزشهای اسلام تعلیم داده میشد. آنها با این کارشان در حقیقت از سنت رسول الله ج پیروی میکردند. این مسئولیت از نظر رسول الله ج و همچنین جانشین ایشان ابوبکر صدیق س مهمترین مسئولیتها شمرده میشد. از اینرو بود که حضرت ابوبکر به تمامی امیران و استانداران خود بر اهمیت دادن به این مسئولیت خوب اصرار میکرد. یکی از تاریخ نگاران درباره زیاد؛ امیر فرستاده شده از جانب حضرت ابوبکر به حضرموت، مینویسد: " تا صبح میشد زیاد برای آموزش قرآن به مرم تشریف میآورد. البته ایشان قبل از اینکه به عنوان امیر تعیین شود به مردم قرآن میآموخت".[1]
بدینصورت این امیران با تحمل عهده آموزش و پرورش نقش بسیار بزرگی در انتشار اسلام و تعالیم والای آن در مناطق زیر سلطه خود، در شهرهایی که تازه فتح شده بود و مردمش به دایره اسلام پیوسته بودند و در بین مردم مناطقی که از روی فهم نادرست، از اسلام بازگشته مرتد شده بودند، ایفا میکردند.
شهروندان مناطقی که تازه به اسلام گرویده بودند و از احکام و تعالیم دین مبین آگاهی چندانی نداشتند، تشنه آموختن دین تازه خود از آموزگاران اعزامی بودند. البته در مراکزی که اسلام سالیان دراز در آنجا مستحکم بود، چون مکه مکرمه، طائف و مدینه منوره نیز معلمهایی برای تعلیم و تربیت مردم گماشته شده بودند. همه این مسئولیتها به دوش خلیفه، یا امیر و استاندار فرستاده او، و یا افراد خاصی بود که خلیفه آنها را برای تعلیم و آموزش به مناطق مختلف اعزام میکرد.
امیر هر منطقه یا استاندار هر ایالت موظف بود خود شخصا بر امور انتظامی منطقه نظارت مستقیم داشته باشد. اگر امیر سفر مینمود، برای خود نائبی تعیین میکرد تا در غیاب او امور انتظامی را زیر نظر داشته باشد.
بطور مثال رسول الله ج یکی از صحابه بنام "مهاجر بن أبی أمیه" را به عنوان استاندار "کنده" اعزام داشته بود. پس از وفات آن پیامبر ج، حضرت ابوبکر نیز ایشان را بر منصب خودش باقی گذاشت. مهاجر به علت بیماری نتوانست به یمن برود. او در مدینه ماند و بجای خود "زیاد بن لبید" را به یمن فرستاد که تا شفا یافتن او و رسیدنش به یمن، مسئولیتهای او را به عهده بگیرد. حضرت ابوبکر س نیز از این قضیه آگاه بود و آنرا تأیید نمود.[2]
همچنین در زمان ولایت حضرت خالد بن ولید بر عراق، ایشان نیز تا بازگشتشان به حیره نائبی برای خود تعیین نموده بود.
با آموزش و تعلیم در مناطقی که تازه فتح شده بود، و همچنین در بین مردمی که مرتد شده از دین بازگشته بودند، بار دگر اسلام در دلها ریشه دوانید و مردم با جان و دل بسوی ایمان راستین بازگشتند |