اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

182- باب: استحباب تلاوت قرآن با صدای خوش و درخواست قرائت از افراد خوش‌صدا و گوش دادن به آن

182- باب: استحباب تلاوت قرآن با صدای خوش و درخواست قرائت از افراد خوش‌صدا و گوش دادن به آن

1011- وعن أَبی هریرةt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقول: «مَا أَذِنَ اللهُ لِشَیءٍ مَا أَذِنَ لِنَبِیٍّ حَسَنِ الصَّوْتِ یَتَغَنَّى بِالقُرْآنِ یَجْهَرُ بِهِ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «الله آن‌گونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوش‌صدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است».

1012- وعن أَبی موسى الأَشعریt أنَّ رسول اللهr قَالَ لَهُ: «لَقدْ أُوتِیتَ مِزْمَاراً مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ». [متفق علیه]([2])

وفی روایة لمسلمٍ: أنَّ رسول اللهr قَالَ لَهُ: «لَوْ رَأیْتَنِی وَأنَا أسْتَمِعُ لِقِراءتِکَ الْبَارِحَةَ».

ترجمه: از ابوموسی اشعریt روایت است که رسول‌اللهr به او فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آل‌داوود داده شده است».

و در روایتی از مسلم آمده است: رسول‌اللهr به او فرمود: «اگر دیشب مرا می‌دیدی که به قرائت تو گوش می‌دادم، به‌قطع خوشحال می‌شدی».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» درباره‌ی آداب قرائت، بابی بدین عنوان گشوده است: «استحباب تلاوت قرآن با صدای خوش و درخواست قرائت از افراد خوش‌صدا و گوش دادن به آن»؛ یعنی در این باب به دو مسأله پرداخته است:

مسأله‌ی نخست: مستحب بودن تلاوت قرآن با صدای خوش. زیبا کردن صدا در هنگان قرائت قرآن بر دو گونه است:

1-   درست و زیبا ادا کردن حروف؛ یعنی ادای هر حرف از مخرجش تا قرائت قرآن، واضح و روشن باشد و هیچ‌یک از حروفش حذف نشود و هیچ نقصی در کلامی که الله متعال بر پیامبرشr فرو فرستاده است، ایجاد نگردد.

2-   خواندن قرآن با صدایِ خوش.

هر دو مورد، خوب و پسندیده است؛ اما ادای حروف، باید بدون تکلف باشد و زیاده‌روی و تکلف در ادای حروف، شایسته نیست؛ برخی از قاریان، آن‌قدر تکلف به‌خرج می‌دهند که رنگ چهره‌ی آن‌ها هنگام تلاوت، قرمز می‌شود و در «غُنه» و «ادغام» و امثال آن، خود را بیش از اندازه در رنج و زحمت می‌اندازند. در صورتی که بهترین قرائت، این است که به صورت طبیعی و با ادای واضح و روشن حروف باشد و مبالغه و تکلف در ادای حروف، پسندیده نیست. لذا در می‌یابیم که فراگیری تجوید، واجب نمی‌باشد؛ زیرا به خواندن قرآن با صدای خوش مربوط می‌شود و تلاوت قرآن با صدای خوش، مستحب است، نه واجب.([3]) لذا فراگیری تجوید، جزو کارهای مستحب و پسندیده‌ای‌ست که امکان خواندن قرآن با صدای خوش را برای انسان فراهم می‌سازد و زیبا کردن صدا در حین قرائت، سنت است؛ نه واجب.

و اما زیبا کردن صدا در حین قرائت؛ شاید کسی بگوید: صدای خوش که به اختیار انسان نیست؛ زیرا صدای خوش، خدادادی‌ست و هرکس که الله بر او منت بگذارد و حنجره‌ی قوی و صدای خوبی به او بدهد، خوش‌صداست.

آری! همین‌گونه است؛ اما این امکان هم وجود دارد که انسان راه‌کارهای زیبا کردن صدا را بیاموزد؛ زیرا صدای خوب، هم خدادادی‌ست و هم امکان فراگیری و کسبِ آن وجود دارد. کسی که همواره سعی کند که با صدای خوب قرآن بخواند، بالاخره صدایش بهتر می‌شود و زیبا خواندن قرآن را فرا می‌گیرد.

سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «الله آن‌گونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوش‌صدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است»؛ یعنی: اللهU از میان صداهایی که می‌شنود، به صدایِ پیامبرِ خوش‌صدایی که قرآن را با صدای خوش و آشکار می‌خواند، بیش از سایر صداها توجه و گوش می‌کند. از آن جهت از پیامبرِ خوش‌صدا سخن به میان آورد که پیامبران، برترین افراد بشر و برگزیده‌ترین آفریده‌های اللهU هستند. منظور از صدای آشکار، صدایی‌ست که بلند و مفهوم باشد. لذا کسی که قرآن را با صدای خوب و آشکار می‌خواند، اللهU به او توجه ویژه‌ای می‌فرماید و به او گوش می‌دهد؛ زیرا صدای خوش و درست و زیبا ادا کردن حروف را دوست دارد.

سپس مؤلف/ حدیث ابوموسی اشعریt را ذکر کرده است؛ ابوموسی، همان عبدالله بن قیسt می‌باشد که یکی از سخنرانانِ پیامبرr بود. شبی پیامبرr به قرائت ابوموسیt گوش داد و صدایش را پسندید و فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آل‌داوود داده شده است». در این‌جا منظور از "آل‌داوود" شخصِ داوودu است که صدای زیبا و بلندی داشت. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ یَٰجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُۥ وَٱلطَّیۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِیدَ ١٠  

                                                                           [سبا: ١٠]     

و از نزد خویش به داوود، بزرگی بخشیدیم؛ (و فرمان دادیم:) ای کوه‌ها! با داوود (در ستایش پروردگار) هم‌نوا شوید؛ و پرندگان (را نیز با او هم‌آهنگ کردیم) و آهن را برایش نرم نمودیم.

سبحان‌الله! داوودu آن‌قدر خوش‌صدا بود که وقتی "زبور" می‌خواند، کوه‌ها و سنگ‌های بی‌جان به سخن و حرکت در می‌آمدند و پرندگان آسمان نیز با او هم‌نوا می‌شدند؛ لذا پیامبرr به ابوموسیt فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آل‌داوود داده شده است». و افزود: «اگر دیشب مرا می‌دیدی که به قرائت تو گوش می‌دادم، به‌قطع خوشحال می‌شدی». ابوموسیt در پاسخِ پیامبرr عرض کرد: «ای رسول‌خدا! اگر می‌دانستم که شما به قرائت من گوش می‌دهید، برای شما بهتر و خوش‌صداتر می‌خواندم».

علما گفته‌اند: این حدیث نشان می‌دهد: ایرادی ندارد که انسان با صدای بهتر و زیباتری قرآن بخواند تا شنونده لذت ببرد؛ و این کار، ریا و خودنمایی به‌شمار نمی‌آید. بلکه انگیزه‌ای‌ست تا دیگران به کلام الاهی گوش بسپارند و از آن بهره ببرند. از این‌رو برخی از مردم همین‌که دلشان می‌گیرد، به قرائت افراد خوش‌صدا گوش می‌دهند؛ و امروزه این امکان برای همگان فراهم است که با وجود نوارهای صوتی و لوح‌های فشرده‌ به قرائت آن‌دسته از قاریانی که زیبا و بی‌تکلف قرآن می‌خوانند، گوش دهند؛ انسان با گوش دادن به قرائت چنین قاریانی احساس خستگی نمی‌کند؛ زیرا اثرِ کلام الهی، هنگامی‌که از قاریِ خوش‌صدا و بی‌تکلفی شنیده می‌شود، به‌گونه‌ای‌ست که انسان خسته نمی‌شود و با جان و دل، به آن گوش می‌دهد.

از این دو حدیث چنین برمی‌آید که شایسته است: انسان هرچه می‌تواند قرآن را به بهترین شکل ممکن بخواند؛ هم با صدای خوش و هم با ادای نیک و درست حروف. امید است که اللهU ما را در جرگه‌ی کسانی قرار دهد که هم حروف قرآن را درست ادا می‌کنند و هم حقش را به‌درستی به‌جا می‌آورند تا قرآن، حجتی به نفع ما باشد؛ نه بر ضدّ ما.

***

1013- وعن البَراءِ بنِ عازِبٍ$ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّr قَرَأَ فِی الْعِشَاءِ بالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ، فَمَا سَمِعْتُ أحَداً أحْسَنَ صَوْتاً مِنْهُ. [متفق علیه]([4])

ترجمه: براء بن عازب$ می‌گوید: از پیامبرr شنیدم که در نماز عشا، سوره‌ی  ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِرا می‌خواند؛ هرگز صدایی بهتر و دل‌نشین‌تر از صدای پیامبرr نشنیده‌ام.

1014- وعن أَبی لُبَابَةَ بشیر بن عبد المنذرt أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا». [روایت ابوداود با اِسنادِ جیّد]([5])

ترجمه: ابولُبابه، بشیر بن عبدالمنذرt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست».

1015- وعَن ابن مَسعودt قال: قال لِی النَّبیُّr: «اقْرَأْ عَلَیَّ القُرآنَ». قلت: یا رسُولَ الله، أَقْرَأُ عَلَیْک، وَعَلَیْکَ أُنْزِل؟ قال: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَیْرِی». فقرَأْتُ علیه سورَةَ النِّساء، حتى جِئْتُ إلى هذِهِ الآیة: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١ قال: «حَسْبُکَ الآنَ» فَالْتَفَتُّ إِلیْهِ فَإِذَا عِیْناهُ تَذْرِفانِ. [متفقٌ علیه]([6])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبرr به من فرمود: «برای من قرآن بخوان». گفتم: ای رسول خدا! من برای شما قرآن بخوانم، در صورتی که قرآن بر شما نازل شده است؟ فرمود: «دوست دارم آن‌را از کسی جز خودم بشنوم». و من، سوره‌ی «نساء» را برای پیامبرr تلاوت کردم تا این‌که به این آیه رسیدم: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا.([7]) [«پس چگونه خواهد بود آن‌گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم؟»] پیامبرr فرمود: «کافی‌ست». و چون به ایشان نگاه کردم، دیدم اشک از چشمانش سرازیر است.

شرح

این احادیث درباره‌ی زیبا کردن صدا در هنگام قرائت قرآن می‌باشد؛ به عبارت دیگر باید قرآن را با صدای خوب بخوانیم. براء بن عازب$ می‌گوید: «با پیامبرr نماز عشا را خواندم؛ آن بزرگوار سوره‌ی ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ را ‌خواند؛ هرگز صدایی بهتر و دل‌نشین‌تر از صدای پیامبرr نشنیده‌ام». آری! پیامبرr از همه خوش‌صداتر بود؛ او، نخستین و برترین مصداق حدیثی‌ست که پیش‌تر گذشت: «الله آن‌گونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوش‌صدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است». لذا پیامبرr از همه بهتر و زیباتر قرآن می‌خواند و صدای هیچ‌کس به‌اندازه‌ی صدای او، دل‌نشین نبود؛ زیرا قرآن بر آن بزرگوار نازل شد و اخلاق، قرآن بود.

این حدیث، نشان‌گرِ این است که خواندن «قصار مفصل» در نماز عشا ایرادی ندارد؛ زیرا سوره‌ی «تین» جزو "قصار مفصل" می‌باشد. اما در نماز عشا بیش‌تر از «وسط مفصل»([8]) خوانده می‌شود؛ زیرا پیامبرr به معاذ بن جبلt فرمان داد که در نماز عشا، سوره‌های «اعلی»، «غاشیه»، «لیل» و «شمس» و امثالِ آن‌ها را بخواند [که جزو «وسط مفصل» هستند]. اما خواندن سوره‌هایی چون «تین» و «زلزله» و دیگر «قصار مفصل» در نماز عشا ایرادی ندارد.

پیامبرr به زیبا خواندن قرآن، یا قرائت قرآن با صدای خوش تشویق نمود و فرمود: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست».

متن عربیِ این حدیث، از این قرار است: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا». علما برای این حدیث، دو معنا ذکر کرده‌اند:

یکم: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ...»، یعنی: «کسی که با وجود قرآن از غیرِ آن بی‌نیاز نشود و هدایت را در چیزی جز قرآن بجوید، از ما نیست». به عبارت دیگر: الله متعال، کسی را که از غیر قرآن، هدایت بجوید، گمراه می‌گرداند. - پناه بر الله.-

دوم: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ...»، یعنی: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست». [و این، همان معنایی‌ست که پیش‌تر بیان شد.] لذا شایسته است که انسان، قرآن را با صدای خوش بخواند.

و اما حدیث سوم: از ابن‌مسعودt روایت است که پیامبرr از او خواستند تا برایشان قرآن بخواند. ابن‌مسعودt عرض کرد: «ای رسول‌خدا! من، برای شما قرآن بخوانم، حال آن‌که قرآن بر شما نازل شده است؟!» یعنی شما خود، بهتر می‌خوانید و از من داناترید. فرمود: «دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم». زیرا چه‌بسا انسان هنگام شنیدن قرآن از دیگران، در آن بیش‌تر می‌اندیشد؛ در حالی‌که قاری می‌کوشد تا در قرائت اشتباه نکند؛ لذا شنونده، می‌اندیشد و تدبر می‌کند؛ از این‌رو چه خوب گفته‌اند که: «حکایت قاری، حکایتِ کسی‌ست که شیر می‌دوشد و حکایت شنونده، حکایتِ کسی‌ست که آن شیر را می‌نوشد». خلاصه این‌که پیامبرr به ابن‌مسعودt فرمود که برای ایشان قرآن بخواند. ابن‌مسعودt عرض کرد: «ای رسول‌خدا! من، برای شما قرآن بخوانم، حال آن‌که قرآن بر شما نازل شده است؟!» رسول‌اللهr فرمود: «دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم». ابن‌مسعودt سوره‌ی «نساء» را برای پیامبرr خواند تا این‌که به این آیه‌ رسید که الله متعال می‌فرماید:

﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١

                                                                                         [النساء : ٤١] 

 پس چگونه خواهد بود آن‌گاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم.

یعنی در آن هنگام، حالِ تو و حالِ آنان چگونه خواهد بود؟ پیامبرr فرمود: «کافی‌ست». ابن‌مسعودt می‌گوید: به رسول‌اللهr نگاه کردم و دیدم که اشک از چشمانش سرازیر شده است. گریه‌ی پیامبرr از آن بود که روز رستاخیز او را به‌عنوان گواه بر امتش به میدان می‌آورند؛ زیرا در آن روز از هر امتی گواهی می‌آورند. پیامبران و فرستادگان الهی علیهم‌السلام در آن‌روز گواه خواهند بود و همین‌طور علما؛ زیرا علما، به‌عنوان حاملان شریعت، واسطه‌ی میان پیامبران و مردم هستند و شریعت الهی را به مردم می‌رسانند. گواهی علما از دو جهت می‌باشد و در دو رده قرار دارد: رده‌ی بالا و رده‌ی پایین.

گواهیِ رده‌ی بالای هر عالِمی، این است که گواهی می‌دهد: این، حکمِ الله متعال می‌باشد. و گواهی رده‌ی پایینش، این‌ است که شهادت می‌دهد: شریعت الهی را به مردم رسانده است؛ زیرا عالِم دین، آیات و احادیث را برای مردم شرح می‌دهد و آن‌ها را راهنمایی می‌کند که چگونه عمل کنند یا چه عملی انجام دهند. لذا علمای دین، از دو جهت شاهد و گواه‌اند: هم از جهت بالا که شریعت الهی را تبلیغ می‌کنند و هم از آن جهت که گواهی می‌دهند: بر مردم اتمام حجت نموده و شریعت الهی را به آن‌ها رسانده‌اند.

 روز رستاخیز از هر امتی، شاهدی می‌آورند و نخستین کسانی که گواهی می‌دهند، پیامبران و فرستادگان الهی هستند که می‌گویند: گواهی می‌دهیم که ما، پیام پروردگارمان را به آفریده‌هایش رساندیم. و گواهی که از میان این امت می‌آورند، محمدr است که الله متعال از او گواهی می‌گیرد و آن‌گاه رسول‌اللهr گواهی می‌دهد که پیام الهی را به امتش رسانده است؛ همان‌گونه که آن بزرگوار در دنیا، در بزرگ‌ترین گردهمایی مسلمانانِ آن‌روز، یعنی در عرفه، پس از سخنرانیِ رسا و شیوایی که ایراد فرمود، پرسید: «ألاَ هل بلَّغْت؟» یعنی: «هان! آیا تبلیغ کردم؟» مسلمانان همه یک‌صدا گفتند: آری. آن‌گاه پیامبرr سه مرتبه گفت: «یا الله! شاهد باش».([9])

وقتی ابن‌مسعودt به آیه‌ی 41 سوره‌ی «نساء» رسید، پیامبرr گریست و از چشمانش اشک سرازیر شد؛ زیرا آن‌ حالت سخت و دشوار را تجسم کرد. فکرش را بکنید؛ شرایط سخت و دشواری‌ست؛ همه به زانو درآمده‌اند و هر امتی به سوی نامه‌ی اعمالش فرا خوانده می‌شود. لذا در آن هنگامه‌ی سخت و وحشتناک، هر امتی به‌زانو در می‌آید:

﴿وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٖ جَاثِیَةٗۚ کُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ کِتَٰبِهَا ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٨

                                                                       [الجاثیة : ٢٨]     

و (آن روز) هر امتی را می‌بینی که به زانو درآمده است. هر امتی به سوی نامه‌ی اعمالش فرا خوانده می‌شود؛ (در آن روز می‌گوییم:) امروز سزا و جزای اعمالی را که انجام می‌دادید، می‌بینید.

لذا الله متعال در ادامه‌ی سوره‌ی نساء، پس از آیه‌ای که ابن‌مسعودt خواند و توقف نمود، می‌فرماید:

﴿یَوۡمَئِذٖ یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗا ٤٢       [النساء : ٤٢]    

 در آن روز کسانی که کفر ورزیده و از پیامبر نافرمانی کرده‌اند، آرزو می‌کنند که ای کاش با خاک یکسان می‌شدند؛ و نمی‌توانند هیچ سخنی را از الله پنهان کنند.

لذا کافران آرزو می‌کنند که ای کاش در زمین می‌ماندند یا خاک می‌شدند؛ ولی این آرزو هیچ نفعی برایشان ندارد و نمی‌توانند چیزی را از اللهU پنهان نمایند؛ از این‌رو الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗا؛ یعنی: «و نمی‌توانند هیچ سخنی را از الله پنهان کنند».

به‌هر حال جایز است که انسان از شخصی دیگر بخواهد که برایش قرآن بخواند؛ اگرچه آن‌شخص علم و دانش کم‌تری نسبت به درخواست‌کننده داشته باشد. زیرا برخی از مردم، علم و دانش اندکی دارند؛ اما خوش‌صدا هستند. پس ایرادی ندارد که بگویید: فلانی! الله به تو جزای نیک عنایت کند؛ برایم قرآن بخوان. چه برایش تعیین کنید که از کجای قرآن تلاوت کند و چه او را بگذارید تا به انتخاب خودش از هر جای قرآن که می‌خواهد، بخواند و شما به تلاوتش گوش دهید. این حدیث، بیان‌گر برکت قرآن است که هم قاری از آن نفع می‌برد و هم شنونده. شکی نیست که قرآن بزرگ‌ترین، مبارک‌ترین و سودمندترین کتاب است که حفظ و تلاوت و شنیدنِ آن مایه‌ی خشنودی اللهU می‌باشد. امید است که الله متعال همه‌ی ما را در جرگه‌ی اهل قرآن قرار دهد؛ همان کسانی که در ظاهر و باطن به قرآن عمل می‌کنند و بر همین حالت می‌میرند و قرآنی برانگیخته می‌شوند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 7544؛ و صحیح مسلم، ش: 789.

([2]) صحیح بخاری، ش: 5048؛ و صحیح مسلم، ش: 793.

([3]) ناگفته نماند که شارح/ حکم فراگیری تجوید را برای کسانی بیان می‌دارد که زبانشان عربی‌ست؛ لذا ضرورت فراگیری مخارج حروف برای غیرعرب‌ها بر خواننده‌ی گرامی پوشیده نیست. زیرا عرب‌ها به‌طور طبیعی مخارج حروف را رعایت می‌کنند. [مترجم]

([4]) صحیح بخاری، ش: 7547؛ و صحیح مسلم، ش: 464.

([5]) صحیح الجامع، ش: 5442؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ، ش: (1321، 1323). بخاری/ نیز این حدیث را به‌شماره‌ی7546 به‌نقل از ابوهریرهt آورده است.

([6]) صحیح بخاری، ش: (4582، 5056)؛ و صحیح مسلم، ش: 800. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 451 آمده است. (مترجم)]

([7]) نساء:41.

([8]) سوره‌های مفصل، از سوره‌ی «حجرات» تا پایان قرآن است؛ با این توضیح که: «طوال مفصل» از سوره‌ی «حجرات» تا پایانِ سوره‌ی «نبأ» می‌باشد و «وسط مفصل» از سوره‌ی «عبس» تا پایانِ سوره‌ی «لیل». و «قصار مفصل» از دیدگاه شافعی‌ها، حنبلی‌ها و مالکی‌ها، از سوره‌ی «ضحی» تا پایان قرآن است و نزد حنفی‌ها، از سوره‌ی «بینه» تا پایان قرآن. ناگفته نماند که درباره‌ی آغاز هر یک از این‌بخش‌بندی‌ها، اختلاف نظرهایی در میان علما و مذاهب فقهی وجود دارد؛ چنان‌که درباره‌ی نخستین سوره‌‌ی طوال مفصل دوازده دیدگاه وجود دارد که بنده به مشهورترین دیدگاه در این‌باره اشاره کردم. گفتنی‌ست: واژه‌ی «مفصل»، یعنی: «جداشده، تفکیک‌شده، دارای چندین بخش و...». این سوره‌ها را از آن جهت، "مفصل" می‌گویند که آیات نسبتاً کوتاهی دارند و نیز با کثرت بسمله در ابتدای هر یک از آن‌ها، از یکدیگر جدا می‌شوند. [مترجم]

([9]) تخریج این حدیث که در صحیحین آمده است، پیش‌تر گذشت. [ر.ک: حدیث شماره‌ی 210. (مترجم)]

181- باب: امر به حفظ و مواظبت از قرآن (با مداومت بر تلاوتش) و برحذر داشتن از این‌که در معرض فراموشی قرار گیرد

181- باب: امر به حفظ و مواظبت از قرآن (با مداومت بر تلاوتش) و برحذر داشتن از این‌که در معرض فراموشی قرار گیرد

1009- عن أَبی موسىt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «تَعَاهَدُوا هَذَا القُرْآنَ، فَوَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَهُوَ أشَدُّ تَفَلُّتاً مِنَ الإبلِ فِی عُقُلِهَا». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «در حفظ این قرآن (با مداومت بر تلاوتش) بکوشید؛ زیرا سوگند به ذاتی که جانِ محمد در دستِ اوست، قرآن از شتری که زانویش بسته باشد، فرّارتر است (و از حافظه‌ی انسان می‌گریزد)».

1010- وعن ابن عمر$: أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إنَّمَا مَثَلُ صَاحبِ الْقُرْآنِ کَمَثَلِ الإِبِلِ المُعَقَّلَةِ، إنْ عَاهَدَ عَلَیْهَا أمْسَکَهَا، وَإنْ أطْلَقَهَا ذَهَبَتْ». [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «همانا مثال حافظ قرآن، مانند صاحب شترِ بسته است که اگر از آن مواظبت کند، می‌تواند آن‌را نگه دارد و اگر رهایش نماید، می‌رود».

شرح

مؤلف/ در کتاب «ریاض‌الصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «امر به حفظ و مواظبت از قرآن (با مداومت بر تلاوتش) و برحذر داشتن از این‌که در معرض فراموشی قرار گیرد»؛ یعنی: اگر الله متعال بر تو منت نهاد و توفیقت داد که قرآن را حفظ کنی، باید مواظب باشی که آن‌را از یاد نبری؛ زیرا همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: قرآنی که انسان به‌خاطر می‌سپارد، مانند شتر، فرّار است. اگر انسان از آن مواظبت کند، می‌ماند و اگر رهایش نماید، می‌رود. در حدیث ابوموسیt آمده است که پیامبرr سوگند خورد و فرمود: «سوگند به ذاتی که جانِ محمد در دستِ اوست، قرآن از شتری که زانویش بسته باشد، فرّارتر است (و از حافظه‌ی انسان می‌گریزد)». لذا شایسته است که روزانه بخش مشخصی از قرآن را تلاوت کنید؛ مثلاً: روزی یک جزء بخوانید تا در ماه یک‌بار قرآن را ختم کنید. یا روزی دو جزء تا هر پانزده روز، همه‌ی قرآن را بخوانید. و اگر روزی سه جزء بخوانید، در ماه سه بار قرآن را ختم می‌کنید. مدت ختم قرآن، به تعداد جزءهایی بستگی دارد که روزانه می‌خوانید؛ می‌توانید با تلاوت روزانه ده جزء، هر سه روز یک‌بار قرآن را ختم نمایید. لذا بر تلاوت قرآن پای‌بند باشید تا آن‌را فراموش نکنید. در پاره‌ای از احادیث نسبت به فراموش کردن قرآن هشدارهایی آمده است؛ اما این هشدارها درباره‌ی کسی‌ست که در تکرار و تلاوت قرآن کوتاهی می‌کند. لذا بر کسی که به‌اقتضای مسایل طبیعی از قبیل کهنسالی یا از دست دادن حافظه‌اش و امثال آن، قرآن را فراموش می‌کند، گناهی نیست؛ ولی کسی که پس از حفظ قرآن، از آن غفلت می‌کند، گنهکار است و بیمی آن می‌رود که مجازات شود. لذا ای خواهر و برادر مسلمان! اگر به لطف اللهU موفق به حفظ قرآن شدید، همواره آن‌را تکرار و تلاوت نمایید و در عمل به آن کوتاهی نکنید که عمل، ضامن بقا و ماندگاریِ علم است؛ زیرا دانشی که به آن عمل شود، در قلب و در تمام وجود انسان جای می‌گیرد و آن‌گاه ماندگار می‌گردد و از یاد نمی‌رود. ولی اگر مورد بی‌توجهی و غفلت قرار گیرد، فراموش می‌شود. هم‌چنین شایسته است که انسان، با تدبر و شمرده قرآن بخواند و اگر تندخوانیِ قرآن به‌گونه‌ای باشد که برخی از حروف تلفظ نشود، حرام است؛ زیرا عدم تلفظ برخی از حروف، به معنای ایجاد تغییر در کلام الهی‌ست. اما اگر تندخوانی، به‌گونه‌ای باشد که همه‌ی حروف تلفظ شود، ایرادی ندارد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (5033)؛ و صحیح مسلم، ش: 791.

([2]) صحیح بخاری، ش: (5031)؛ و صحیح مسلم، ش: 789.

180- باب: فضیلتِ قرائت قرآن

180- باب: فضیلتِ قرائت قرآن

شرح

مؤلف رحمه‌الله‌تعالی می‌گوید: «کتابِ فضایل».

فضایل، جمعِ فضیلت است. سپس مؤلف به فضیلتِ کتاب‌الله پرداخته و بابی در فضیلت قرائت قرآن گشوده است. قرآنی که در اختیارِ ماست، کلامِ اللهU می‌باشد؛ یعنی اللهU به‌راستی و به صورت حقیقی، این واژه‌ها را گفته و جبرئیلu آن‌را شنیده و بر پیامبرr خوانده است. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤         [الشعراء : ١٩٢،  ١٩٤]                                                                                                             

و بى‏تردید این قرآن، نازل‌شده‌ی پروردگار جهانیان است که روح‏الامین (=جبرئیل) آن‌را بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشى.

فرمود: «آن‌را بر قلبت نازل کرد»؛ زیرا قلب، محل شعور و ادراک است. پیامبرr به‌خاطر اشتیاق فراوانی که به قرآن داشت، آیه‌هایی را که بر او نازل می‌شد، هم‌زمان با جبرئیلu تکرار می‌کرد؛ از این‌رو الله متعال به او فرمود:

﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ ١٩                                                                 [القیامة: ١٦،  ١٩]       

(ای محمد! هنگام نزول قرآن) زبانت را برای تکرار آن، شتاب‌زده حرکت مده. بی‌گمان گردآوری و (آسان کردن) قرائتش با ماست.  پس هنگامی‌که خواندنش را (بر زبان جبرئیل) تمام کردیم، تو خواندنش را دنبال کن.  سپس توضیح و بیان آن با ماست.

این قرآن، کلام الله متعال است؛ یعنی سخنی‌ست که الله متعال می‌گوید و هر زمان که می‌خواهد، آن‌را فرو می‌فرستد. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ ١   [المجادلة: ١]      

به‌راستی الله، سخن زنی را که درباره‌ی شوهرش با تو گفتگو می‌کرد و به الله شکایت می‌نمود، شنید؛ و الله، گفتگویتان را می‌شنید. بی‌گمان الله، شنوای بیناست.

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا، جمله‌ی ماضی‌ست؛ یعنی از گذشته خبر می‌دهد و بیان می‌دارد که الله، سخنِ آن زن را شنید. به عبارت دیگر: واژه‌ی ﴿قَدۡ سَمِعَ نشان می‌دهد که ابتدا آن زن، با پیامبرr گفتگو کرده و سپس الله متعال کلام خویش را درباره‌ی وی نازل فرموده است. الله متعال درباره‌ی غزوه‌ی «احد» به پیامبرش می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِکَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٢١

                                                                                  [آل عمران: ١٢١]      

و زمانی (را به یاد آور) که بامدادان (برای جنگ احد) از نزد خانوادهات بیرون آمدی و مومنان را برای کارزار در جایگاهشان میگماشتی.

این آیه نیز نشان می‌دهد که نزولِ این کلام الهی، پس از آرایش نظامیِ سپاه اسلام در «احد» توسط رسول‌اللهr بوده است. لذا اللهY سخن می‌گوید؛ هر زمان که بخواهد و هرچه بخواهد و هرگونه که بخواهد، سخن می‌گوید و برای ما روا نیست که بگوییم: کلامِ الله، همانندِ کلامِ ماست؛ یعنی جایز نیست که صدایش را در سخن گفتن همانند صدای خویش بپنداریم؛ هرگز.

آری؛ الله متعال با همان حروفی سخن می‌گوید که ما سخن می‌گوییم؛ به عبارت دیگر: قرآنی که در اختیار داریم، مجموعه‌ای از حروفی‌ست که سخنان ما را تشکیل می‌دهد؛ اما هم در معنا و هم در لفظ، کلامِ اللهU می‌باشد. این، همان باوری‌ست که از کتاب و سنت و اجماع سلف و امامان اهل سنت برمی‌آید؛ یعنی: قرآن، کلامِ اللهU می‌باشد که از نزد او نازل شده و الله متعال، حقیقتاً این واژه‌ها را گفته و جبرئیلu آن‌را از او دریافت کرده و بر قلب پیامبرr فرو فرستاده است. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ ١٩ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی ٱلۡعَرۡشِ مَکِینٖ ٢٠ مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِینٖ ٢١        [التکویر: ١٩،  ٢١]        

به‌یقین قرآن، گفتار (ابلاغ‌شده توسط) فرستاده‌ای بزرگوار(ی به نام جبرئیل) است. (همان فرشته‌ی) نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقامی والاست. آن‌جا (در ملکوت آسمان‌ها) مورد اطاعت (فرشتگان، و) امین است.

فرشته‌ی امین، قرآن را به امینِ انسان‌ها رساند؛ جبرئیلu امین فرشتگان است و محمدr امین انسان‌ها؛ لذا هر دو امینِ وحی الهی هستند.

قرآن، فضایل فراوانی دارد که پاره‌ای از آن‌ها فراگیر و شاملِ همه‌ی قرآن است و پاره‌ای از آن‌ها، ویژه‌ی برخی از آیه‌ها و سوره‌ها. مثلاً سوره‌ی فاتحه، «سبع مثانی»‌ست؛ یعنی سوره‌ای که دارای هفت آیه می‌باشد و در نماز تکرار می‌شود. و نیز «ام‌الکتاب» است. «آیةالکرسی»، برترین آیه‌ی قرآن می‌باشد. لذا برخی از آیه‌ها و سوره‌های قرآن، دارای فضایل ویژه‌ای هستند. اگرچه قرآن، به‌طور عموم دارای فضایلی‌ست که شامل همه‌ی آیه‌ها و سوره‌هایش می‌باشد.

با وجودِ این‌همه فضایل، بر ما واجب است که بی‌نهایت مشتاقِ تلاوتِ کلام‌الله در شب و روز باشیم؛ زیرا کسی که کلام الهی را تلاوت می‌کند، در برابر هر حرفی که می‌خواند، ده نیکی برای او ثبت می‌شود؛ یعنی: در تلاوت هر حرفِ قرآن، ده نیکی‌ست. مثلاً در واژه‌ی ﴿قُلۡ بیست نیکی‌ست؛ زیرا این کلمه، دو حرف دارد: «قاف» و «لام». در واژه‌ی ﴿أَعُوذُ که دارای چهار حرف است، چهل نیکی‌ست. این، پاداش بزرگی‌ست که انسان، تصورش را هم نمی‌کند که در تلاوت این کتاب بزرگ وجود داشته باشد؛ کتابی که تحریف و دگرگونی از هیچ سو به آن راه ندارد:

﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ ٤٢

                                                                                         [فصلت: ٤٢] 

باطل (=تحریف و دگرگونی) از هیچ سو به آن راه نمی‌یابد؛ از سوی پروردگارِ حکیم و ستوده نازل شده است.

شایسته است که انسان، قرآن را با حوصله و بدون شتاب بخواند تا همه‌ی حروف به‌روشنی خوانده شود و هیچ حرفی از قرائت نیفتد. برخی از مردم آن‌قدر تند قرآن می‌خوانند که برخی از حروف تلاوت نمی‌گردد. لذا قرآن را باید آن‌گونه که نازل شده است، به‌روشنی و با ادای همه‌ی حروف بخوانیم؛ البته تجوید مصطلحی برای بهتر کردن صدا که در برخی از کتاب‌های تجوید آمده است، واجب نیست؛ بلکه واجب، این است که هیچ‌یک از حروف از قرائت نیفتد و همه‌ی حروف، واضح و روشن تلاوت گردد. لذا دیدگاهی که رعایتِ تجوید مصطلح را واجب و عدم مراعاتش را گناه می‌پندارد، دیدگاه بسیار ضعیفی‌ست؛ بلکه الحمدلله که شأن قرآن، این است که یکایک حروفش روشن و واضح است و همه‌ی حروفش به‌روشنی تلاوت می‌گردد. بنابراین، مراعات قواعد تجوید واجب نیست و هدف از این قواعد، تنها بهتر کردن صدا در تلاوت قرآن است.

گفتنی‌ست: قرآن، ابتدا به هفت گویش یا لهجه نازل شد؛ زیرا عرب‌ها، از قبایل گوناگونی بودند که گویش‌های متفاوتی داشتند. می‌دانید که وقتی یک نفر می‌خواهد با لهجه‌ی دیگران صحبت کند، برایش مشکل است؛ لذا اللهU به لطف خویش قرآن را در هفت گویش فرو فرستاد تا هرکس، آن‌را با لهجه‌ی خویش بخواند؛ این رویه، یعنی قرائت قرآن به گویش‌های هفت‌گانه در دوران پیامبرr و نیز در خلافت ابوبکر و عمر$ معمول بود و مردم تا دوران عثمانt قرآن را به لهجه‌های خویش می‌خواندند و این، زمینه‌ساز پیدایش اختلاف مردم بر سرِ قرآن کریم بود؛ زیرا با تکامل زبان و غلبه‌ی گویش قریشی بر سایر لهجه‌ها در نتیجه‌ی قریشی بودن همه‌ی خلفا، بیمِ آن می‌رفت که مردم درباره‌ی کلام الهی دچار اختلاف شوند؛ عثمانt که از این بابت نگران بود، دستور داد که قرآن را به یک گویش که زبان و گویش قریشی گرد آورند. لذا قرآن در یک گویش گردآوری شد؛ یعنی همان گویشی که اینک در اختیار ماست. سپس به دستور عثمانt سایر مصحف‌ها را از میان بردند تا زمینه‌ی اختلاف منتفی گردد و مردم در فتنه نیفتند. لذا عثمانt کارِ بزرگی انجام داد که مصلحتی بزرگ در آن بود و خود، فضیلتی وصف‌ناپذیر برای امیر مؤمنان، عثمانt به‌شمار می‌آید. از الله متعال می‌خواهیم که به او از سوی همه‌ی مسلمانان، پاداش نیک عنایت کند.

خودم و شما را به تلاوت کتاب‌الله تشویق می‌کنم. قرآن را ترک نکنید؛ اگرچه همه‌ی قرآن را در یک ماه بخوانید یا در ماه دو یا چهار بار قرآن را ختم کنید و حداکثر در هر ماه، ده بار همه‌ی قرآن را تلاوت نمایید؛ این، بهترین حالت ممکن است که در هر سه روز، یک قرآن ختم کنید؛ و گرنه، در هر هفته یا در هر دو یا سه هفته یک بار همه‌ی قرآن را بخوانید یا حتی در ماهی یک بار. مهم، این است که از قرآن فاصله نگیرید؛ زیرا کلامِ اللهU می‌باشد و هرچه بیش‌تر قرآن بخوانید، نورِ قلب و بینش و بصیرتِ علمیِ شما افزایش می‌یابد.

***

998- عن أَبی أُمَامَةَt قال: سَمِعْتُ رسول اللهr یَقُولُ: «اقْرَؤُوا القُرْآنَ؛ فَإنَّهُ یَأتِی یَوْمَ القِیَامَةِ شَفِیعاً لأَصْحَابِهِ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوامامهt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «قرآن بخوانید؛ زیرا روز رستاخیز برای خوانندگانش شفاعت می‌کند».

999- وعن النَّوَّاسِ بنِ سَمْعَانَt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «یُؤْتَى یَوْمَ القِیَامَةِ بِالقُرْآنِ وَأهْلِهِ الَّذینَ کَانُوا یَعْمَلُونَ بِهِ فی الدُّنْیَا تَقْدُمُه سورَةُ البَقَرَةِ وَآل عمران، تُحَاجَّانِ عَنْ صَاحِبِهِمَا». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: نوّاس بن سمعانt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «روز قیامت، قرآن و اهلش، آنان‌که در دنیا به قرآن عمل می‌کردند، آورده می‌شوند و سوره‌های "بقره" و "آل‌عمران"، پیشاپیشِ آن قرار دارند و از خوانندگان خویش، دفاع می‌کنند».

شرح

نووی/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» در بخشِ فضایل، بابی در فضیلت قرائت قرآن گشوده و حدیثی بدین مضمون آورده است که: ابوامامهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «قرآن بخوانید». بدین‌سان پیامبرr بدون هیچ قید و بندی به قرائت قرآن فرمان داد؛ لذا قرائت قرآن در هر زمانی و در هر وضعیتی، مستحب است؛ مگر این‌که در حالِ قضای حاجت باشد. زیرا قرآن، دارای احترام و جایگاه ویژه‌ای‌ست و در چنین حالتی خوانده نمی‌شود. هم‌چنین زمانی که انسان با همسرش نزدیکی می‌کند، نباید قرآن بخواند؛ بلکه در آن هنگام این دعا را بگوید: «بسْمِ الله اللهمَّ جَنِّبْنَا الشَّیْطَانَ وَجَنِّبْ الشَّیْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا»؛ یعنی: «به نام الله؛ یا الله! شیطان را از ما و فرزندی که نصیبمان می‌کنی، دور بگردان».

پیامبرr فرمود: «قرآن بخوانید؛ زیرا روز رستاخیز برای خوانندگانش شفاعت می‌کند». روز قیامت که می‌شود، الله متعال پاداش این قرآن را به صورتی ایستاده قرار می‌دهد که می‌آید و برای خوانندگانش شفاعت می‌کند. کسی که قرآن را به امید اجر و ثواب الاهی بخواند، در برابر هر حرفی که تلاوت می‌کند، ده نیکی برایش ثبت می‌شود.

نمونه‌اش، حدیث نواس بن سمعانt می‌باشد که در آن آمده است: پیامبرr فرمود: «روز قیامت، قرآن و اهلش، آنان‌که در دنیا به قرآن عمل می‌کردند، آورده می‌شوند و سوره‌های "بقره" و "آل‌عمران"، پیشاپیشِ آن قرار دارند و از خوانندگان خویش، دفاع می‌کنند». پیامبرr در این حدیث، قرائت قرآن را به عمل مقیّد کرد؛ زیرا خواندگان قرآن دو دسته‌اند: گروهی که به آن عمل نمی‌کنند؛ یعنی: به گزارش‌ها و اخبار قرآن ایمان نمی‌آورند و احکامش را انجام نمی‌دهند. قرآن، حجتی بر ضدّ چنین کسانی‌ست. و گروهی دیگر، به گزارش‌های قرآن ایمان می‌آورند و به احکامش عمل می‌کنند؛ قرآن، حجتی به نفع این‌هاست و روز رستاخیز از این‌ها دفاع و حمایت می‌نماید؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «الْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَکَ أَوْ عَلَیْک».([3]) یعنی: «قرآن، حجتی به نفع تو یا حجتی بر ضد توست».

این‌جاست که درمی‌یابیم مهم‌ترین مسأله درباره‌ی قرآن، عمل به آن است. فرموده‌ی الله متعال، این موضوع را تأیید می‌کند؛ آن‌جا که می‌فرماید:

﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩

                                                                                            [ص : ٢٩]      

(این) کتابی است خجسته و مبارک که آن را به سوی تو نازل کرده‌ایم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان پند بگیرند.

یعنی: تا در آیاتش بیندیشند و مفاهیمش را دریابند و به آن عمل کنند. الله متعال از آن جهت عمل کردن و پند گرفتن را پس از تدبر و اندیشیدن ذکر فرمود که عمل،

نتیجه‌ی تدبر و اندیشیدن است و امکان ندارد که عملی بدون تدبر باشد؛ چراکه علم، نتیجه‌ی اندیشیدن است و عمل، پیامد و شاخه‌ای از علم. به‌هر حال هدف از نزول قرآن، این است که تلاوت شود و به آن عمل گردد؛ یعنی انسان به اخبار قرآن ایمان بیاورد و به احکامش عمل کند؛ بدین‌سان که به فرمان‌هایش عمل نماید و از آن‌چه که نهی کرده است، بپرهیزد. لذا قرآن در روز قیامت از اهل خود حمایت می‌کند. این حدیث، نشان می‌دهد که ترتیب سوره‌های قرآن، به همان ترتیبی‌ست که در مصحف‌ها وجود دارد؛ یعنی: ابتدا سوره‌ی بقره، و سپس سوره‌های آل‌عمران و نساء. گرچه در حدیث حذیفه بن یمانt آمده است که می‌گوید: با پیامبرr نماز خواندم؛ ایشان، ابتدا سوره‌ی بقره را خواند و سپس سوره‌ی نساء را و آن‌گاه سوره‌‌ی آل‌عمران را. این ترتیب، در نهایت منسوخ شد و ترتیب اخیر جای‌گزین آن گردید؛ یعنی سوره‌ی آل‌عمران، پیش از سوره‌ی نساء قرار گرفت. از این‌رو به‌اجماع صحابه# پس از سوره‌ی بقره، سوره‌ی آل‌عمران قرار دارد و پس از آن، سوره‌ی نساء.

***

1000- وعن عثمان بن عفانt قال: قَالَ رسول اللهr: «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَعَلَّمَهُ». [روایت بخاری]([4])

ترجمه: عثمان بن عفانt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «بهترین شما کسی‌ست که قرآن را فرا گیرد و آن‌را به دیگران آموزش دهد».

1001- وعن عائشة& قالت: قَالَ رسول اللهr: «الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ وَهُوَ مَاهِرٌ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَتَعْتَعُ فِیهِ وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أجْرَانِ». [متفق علیه]([5])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «کسی که ماهرانه قرآن بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و به‌سختی بخواند و تلاوت قرآن برایش دشوار باشد، دو پاداش دارد».([6])

 

 

شرح

مؤلف/ حدیثی از عثمان بن عفانt در باب فضیلت قرآن آورده است که بدین مضمون می‌باشد: عثمانt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «بهترین شما کسی‌ست که قرآن را فرا گیرد و آن‌را به دیگران آموزش دهد». این، خطاب به همه‌ی امت است؛ لذا بهترین افراد امت، کسانی هستند که دو ویژگی دارند: هم خود قرآن را فرا می‌گیرند و هم آن‌را به دیگران آموزش می‌دهند. تعلم و تعلیم یا فراگیری و آموزش دادن، هم شامل روخوانی قرآن می‌شود و هم شامل مفاهیمِ آن. لذا کسی که روخوانی و حفظ قرآن را به دیگران آموزش می‌دهد، در فضیلت مورد اشاره در این حدیث می‌گنجد؛ کسی که به فراگیریِ روخوانی و حفظ قرآن می‌پردازد نیز از این فضیلت برخوردار است. بنابراین به فضیلت حلقه‌های موجود در مکاتب و مساجد، پی می‌‌بریم. آموزشگاه‌های قرآن یا حلقه‌های آموزش قرآن که در مساجد برپا هستند و به کودکان قرآن را آموزش می‌دهند، اهمیت و فضیلت ویژه‌ای دارند. لذا هر کس در آن‌ها سهمی داشته باشد، اجرش را می‌یابد؛ چه کسی که فرزندانش را برای یادگیری قرآن به این حلقه‌ها و آموزشگاه‌ها می‌فرستد و چه کسی که از این مراکز قرآنی، پشتیبانیِ مالی می‌کند و چه استادی که در این مراکز آموزش می‌دهد؛ همگی در این فضیلت می‌گنجند که پیامبرr فرموده است: «بهترین شما کسی‌ست که قرآن را فرا گیرد و آن‌را به دیگران آموزش دهد».

و اما نوع دومِ آموزش قرآن، آموزش مفاهیم قرآن یا آموزش تفسیر است؛ یعنی انسان نزد مردم بنشیند و مفاهیم کلامِ اللهU و چگونگی تفسیرِ قرآن را به آن‌ها آموزش دهد. همان‌گونه که می‌دانیم، همه‌ی مفاهیم قرآن، واضح نیست و برخی از آیات قرآن، با یک لفظ تکرار می‌شود؛ مثلِ این آیه که اللهU می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٧٣

ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. و جایگاهشان دوزخ است؛ و چه بد جایگاهی است!

این آیه با همین الفاظ هم در سوره‌ی «توبه» آمده است و هم در سوره‌ی «تحریم».([7]) آیات فراوانی از این دست وجود دارد. کسی که به دیگران چگونگی تفسیر قرآن و اصول و قواعد آن‌را آموزش می‌دهد، از فضیلت مورد اشاره در حدیث برخوردار است؛ اما باید دانست که قرآن کریم از لحاظ شرح و تفسیر مانند سایر کتاب‌ها نیست؛ یعنی برای انسان جایز نمی‌باشد که قرآن را مطابق خواسته‌ها و برداشت‌های شخصیِ خویش تفسیر نماید. چنان‌که منحرفانی چون اهل تعطیل([8]) و امثالشان آیات الاهی را بر معانی و مفاهیمی غیر از معانی و مفاهیمی حمل می‌کنند که مورد نظر اللهU بوده است. به‌عنوان مثال: الله متعال می‌فرماید:

﴿وَجَآءَ رَبُّکَ وَٱلۡمَلَکُ صَفّٗا صَفّٗا ٢٢                                 [الفجر: ٢٢]      

و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.

الله متعال در این آیه صفتِ آمدن را برای خویش ثابت کرده است؛ اما آنان‌که صفات الهی را تأویل یا انکار می‌کنند، می‌گویند: منظور از آمدنِ پروردگار، فرا رسیدن فرمانِ اوست!

این، حرام است و جایز نمی‌باشد؛ زیرا کسی که قرآن را تفسیر می‌کند، در واقع گواهی می‌دهد که منظور پروردگار از هر آیه‌ای چه بوده است؛ و این، موضوع ساده‌ای نیست؛ بلکه خیلی بزرگ و مهم است. اگر در توضیح سخنِ یکی از علما، چنین‌روی‌کردی داشته باشید و برداشتِ شخصی یا مفهوم مورد نظر خود را به نامِ آن عالِم مطرح کنید، این عمل، خیانت و جُرمی بزرگ به‌شمار می‌آید؛ پس درباره‌ی کلام پروردگار جهانیان چگونه است؟ از این‌رو در حدیث آمده است: «مَن قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».([9]) یعنی: «هرکس درباره‌ی قرآن مطابق برداشت‌های شخصیِ خویش سخن ‌گوید، جایگاه خود در دوزخ را آماده سازد». به عبارت دیگر: رفتنش به دوزخ، قطعی‌ست. لذا بر انسان واجب است که از این‌که بدون علم و دانش آیه‌ای را ترجمه و معنا کند، بپرهیزد؛ اما ایرادی ندارد که یک پژوهش‌گر یا دانشجو، پیشِ یک عالِم یا استاد خویش یا کسی که از او داناتر است، درباره‌ی مفهوم آیه‌ای اظهار نظر نماید؛ زیرا اگر دچار اشتباه شود، استادش او را، راهنمایی می‌کند. گاه در امتحانات، از دانشجو می‌خواهند که آیه‌ای را معنا و تفسیر کند؛ ممکن است که دانشجو یا دانش‌آموز در جلسه‌ی امتحان حضور ذهن نداشته باشد؛ آیا چیزی در پاسخ چنین پرسش‌هایی بنویسد یا خیر؟ می‌گوییم: بله؛ زیرا این، امتحان است و به‌فرض این‌که اشتباه کند، کسی هست که اشتباهش را تصحیح نماید یا اشتباهش را به او بگوید. اما به‌طور کلی برای کسی که علم و دانش ندارد و به اصول و ضوابط تفسیر آشنا نمی‌باشد، جایز نیست که قرآن را تفسیر کند یا خودسرانه پیرامون مفاهیم قرآنی سخن بگوید؛ زیرا کلامِ اللهU مانند سخنِ دیگران نیست.

در حدیث ام‌المؤمنین عایشه‌ی صدیقه& آمده است: پیامبرr فرمود: «الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ وَهُوَ مَاهِرٌ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَتَعْتَعُ فِیهِ وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أجْرَانِ». یعنی: «کسی که ماهرانه قرآن بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و به‌سختی بخواند و تلاوت قرآن برایش دشوار باشد، دو پاداش دارد». الله متعال در قرآن کریم از این فرشتگان یاد کرده و فرموده است:

﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ ١٤ بِأَیۡدِی سَفَرَةٖ ١٥ کِرَامِۢ بَرَرَةٖ ١٦

                                                                                   [عبس : ١٣،  ١٦]      

...در الواح و نوشته‌های ارزشمندی (چون لوح محفوظ) ثبت است؛ الواح بلند‌پایه و پاکیزه‌ای که در دست نویسندگانی (از فرشتگان) می‌باشد؛ (فرشتگانِ) گرامی و نیکوکار.

لذا کسی که ماهرانه قرآن می‌خواند، با فرشتگان خواهد بود؛ اما کسی که به‌سختی و قرآن می‌خواند یا قرائتش با وقفه و لکنت است، دو پاداش دارد: یکی، پاداشِ قرائت و دیگری، پاداش رنج و مشقتی که متحمل می‌شود. از این‌رو پیامبرr به عایشه& فرمود: «أجْرکِ عَلَى قَدْرِ نَصَبِکِ»؛ یعنی: «پاداشت به‌اندازه‌ی رنج و زحمتِ توست». لذا کسی که به‌سختی و با وقفه قرآن می‌خواند، دو پاداش می‌یابد: یکی، پاداش قرائت قرآن و دیگری، پاداش رنج و مشقت. ولی باید دانست که شخص نخست، یعنی کسی که ماهرانه قرآن می‌خواند، از شخص دوم برتر است؛ زیرا شخص نخست، جایگاه والا و بزرگی دارد و کسی که دارای جایگاه والایی‌ست با کسی که هم‌سطح او نیست یا پایین‌تر از اوست، فرق می‌کند. البته هر دو پاداش می یابند؛ و پاداش الهی، بی‌نظیر است. اما اجازه دهید مثالی بزنم: شخصی به‌رغم این‌که ثروت چندانی ندارد، اما در میان مردم، دارای آبرو و مقام و جایگاه ویژه‌ای است؛ و شخصی دیگر، ثروت فراوانی دارد، اما اعتبارش و جایگاه شخصِ نخست را ندارد. روشن است که شخص نخست، برتر می‌باشد.

خلاصه این‌که کسی که قرآن را ماهرانه می‌خواند با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و به‌سختی، دو پاداش دارد. نتیجه این‌که خواننده‌ی قرآن هرگونه که باشد، به هیچ عنوان زیان نمی‌کند.

***

1002- وعن أَبی موسى الأشعریt قال: قَالَ رسول اللهr: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ مَثَلُ الأُتْرُجَّةِ: رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ، وَمَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لا یَقْرَأُ القُرْآنَ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ: لا رِیحَ لَهَا وَطَعْمُهَا حُلْوٌ، وَمَثلُ المُنَافِقِ الَّذِی یقرأ القرآنَ کَمَثلِ الرَّیحانَةِ: ریحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ، وَمَثَلُ المُنَافِقِ الَّذِی لا یَقْرَأُ القُرْآنَ کَمَثلِ الحَنْظَلَةِ: لَیْسَ لَهَا رِیحٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ». [متفق علیه]([10])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «مثال مؤمنی که قرآن می‌خوانَد، مانند ترنجی‌ست که هم بوی خوشی دارد و هم مزه‌ی خوبی؛ و مثال مؤمنی که قرآن نمی‌خواند، مانند خرماست که بو ندارد، اما مزه‌اش شیرین است. و مثال منافقی که قرآن می‌خواند، مانند گل ریحان است که بویش خوش، اما مزه‌اش تلخ است؛ و مثال منافقی که قرآن نمی‌خواند، مانند حنظل (=هندوانه‌ی ابوجهل) است که بو ندارد و مزه‌اش تلخ است».

شرح

این حدیث که مؤلف/ آن‌را در باب فضیلت قرائت قرآن آورده است، به بیان اوضاع و روی‌کرد مردم نسبت به قرآن می پردازد. پیامبرr در این حدیث مثال‌های برای مؤمن و منافق ذکر فرموده است. مؤمن، یا قرآن می‌خواند و یا نمی‌خواند؛ مؤمنی که قرآن می‌خواند، مانند ترنج است که هم بوی خوشی دارد و هم مزه‌ی خوبی. این، مثال مؤمنی‌ست که قرآن می‌خواند؛ زیرا هم نهاد و قلب پاک و خوبی دارد و برای دیگران نیز مفید است و هم‌‌نشینی با او سودمند می‌باشد. همان‌گونه که پیامبرr هم‌نشین نیک را به عطار یا دارنده‌ی مِشک تشبیه کرده و فرموده است: «فَحامِلُ المِسْک، إِمَّا أَنْ یُحْذِیَک، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ریحًا طیِّبةً».([11]) یعنی: «دارنده‌ی مِشک (= عطار)، یا از مِشک خویش به تو می‌بخشد و یا از او مِشک می‌خَری یا بوی خوشی از او به تو می‌رسد». لذا مؤمنی که قرآن می‌خواند، همه‌ی وجودش خیر و نیکی‌ست؛ هم برای خودش و هم برای دیگران. چنین مؤمنی که به ترنج می‌ماند که هم بوی خوش دارد و هم مزه‌ی خوب. اما مؤمنی که قرآن نمی‌خواند، مانندِ خرماست که مزه‌‌اش شیرین است، اما مانند ترنج بوی خوشی ندارد.؛ بلکه بی‌بوست. پیامبرr از آن جهت چنین مؤمنی را به خرمای بی‌بو تشبیه کرد که همانند ترنج بوی خوشی ندارد؛ و گرنه، هر چیزی بوی خاص خودش را دارد. لذا مؤمنی که قرآن نمی‌خواند مانند خرماست که فقظ مزه‌اش شیرین است و همانند ترنج نیست که هم بوی خوشی دارد و هم مزه‌ی شیرینی. این، مثالِ مؤمنی‌ست که قرآن نمی‌خواند؛ پس مؤمنی که قرآن می‌خواند، از مؤمنی که قرآن نمی‌خواند، برتر است. منظور از این‌که قرآن نمی‌خواند، این است که خواندن قرآن را یاد ندارد و روخوانیِ آن‌را فرا نگرفته است. ولی مثال منافقی که قرآن می‌خواند، هم‌چون گل یحان است که بوی خوشی دارد، اما مزه‌اش تلخ است؛ زیرا نهادِ منافق، پلید است و هیچ خیری در او نیست. منافق، کسی‌ست که اظهار اسلام می‌کند، اما با قلب خود، کافر است. - پناه بر الله.- اللهU درباره‌ی منافقان فرموده است:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ ٨ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ ٩ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ١٠

                                                                                     [البقرة: ٨،  ١٠]      

برخی از مردم می­گویند: ما، به الله و روز رستاخیز ایمان آوردیم، اما مومن نیستند. می­خواهند الله و مؤمنان را فریب دهند؛ اما بی­آن‌که درک کنند، کسی جز خود را نمی­فریبند.در دل‌هایشـان، بیماریِ (نفاق) وجود دارد؛ پس الله، بر بیماریشان افزود و به خاطـر سخنان دروغـی که بر زبان می­رانند، عذاب دردناکـی (در پیش) دارند.

برخی از منافقان قرآن را با ترتیل، و تجوید و صدای خوبی می‌خوانند؛ اما همانندِ خوارج‌اند که پیامبرr درباره‌ی آنان فرموده است: «یَتْلُونَ کِتَابَ الله رَطْبًا لا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ»؛([12]) یعنی: «کتابِ الله را بسیار خوب تلاوت می‌کنند؛ اما اثرش از حنجره‌هایشان نیز نمی‌گذرد». پناه بر الله.

رسول‌اللهr این‌ها را به گل ریحان تشبیه کرد که دارای بوی خوشی هستند. این بوی خوش، همان قرآنی‌ست که با خود دارند؛ اما از آن‌جا که نهادی پلید و هدفی نادرست دارند، در طعم و مزه نیز مانند گل ریحان هستند که تلخ است. پیامبرr منافقی را که قرآن نمی‌خواند، به حنظل یا هندوانه‌ی ابوجهل تشبیه کرده است؛ در چنین منافقی که چیزی از قرآن با خود ندارد، هیچ خیری نیست تا مردم از آن نفع ببرند؛ مانند حنظل که تلخ است و بوی خوشی هم ندارد. این‌ها مثال‌هایی از اوضاع و روی‌کرد مردم درباره‌ی قرآن است؛ پس ای خواهر و برادر مسلمان! بکوشید تا جزو مؤمنانی باشید که قرآن را آن‌گونه که باید و شاید، می‌خوانند و به آن عمل می‌کنند تا همانند ترنجِ خوش‌بو و خوش‌مزه باشید. به عبارت دیگر: بکوشید تا با تلاوت قرآن، جزو افراد نیک‌نهاد باشید تا هم خودتان از آن نفع ببرید و هم به دیگران سود برسانید.

***

1003- وعن عمر بن الخطابt أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «إنَّ اللهَ یَرْفَعُ بِهَذَا الکِتَابِ أقْوَاماً وَیَضَعُ بِهِ آخرِینَ». [روایت مسلم]([13])

ترجمه: عمر بن خطابt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «الله با این کتاب (=قرآن)، برخی از مردم را ارجمند می‌گرداند و گروهی دیگر را خوار و زبون می‌کند».

شرح

مؤلف/ در باب فضیلت قرائت قرآن، حدیثی بدین مضمون آورده است که امیر مؤمنان، عمر بن خطابt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «الله با این کتاب (=قرآن)، برخی از مردم را ارجمند می‌گرداند و گروهی دیگر را خوار و زبون می‌کند». این حدیث، بدین معناست که برخی از مردم قرآن می‌خوانند؛ ولی کسانی که الله متعال با این کتاب، آنان را در دنیا و آخرت والامقام و ارجمند می‌گرداند، کیستند؟ و آنان‌که الله با این کتاب، در دنیا و آخرت خوار و زبونشان می‌کند، چه کسانی هستند؟ هرکس به قرآن عمل کند؛ یعنی اخبارش را تصدیق نماید، فرمان‌هایش را انجام دهد، از نواهی‌اش بپرهیزد، رهنمودهایش را در پیش بگیرد و خودش را به اخلاقِ سراسر نیک و ستوده‌ی قرآنی آراسته سازد، الله متعال با این قرآن او را در دنیا و آخرت ارجمند می‌گرداند؛ زیرا قرآن، پایه و اساسِ دانش و سرچشمه‌ی علم و معرفت، و همه‌ی دانش و آگاهی‌ست. الله متعال می‌فرماید:

﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ   [المجادلة: ١١]     

الله (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافته‌اند، به درجات بزرگی بالا ببرد.

در آخرت نیز الله متعال با این کتاب، مردمانی را در بهشت‌های پرنعمت ارجمند و والامقام می‌گرداند و به خواننده‌ی قرآن گفته می‌شود: «بخوان و شمرده نیکو بخوان و از درجات بهشت بالا برو». و بدین‌سان تا پایان قرائتش در بهشت صعود می‌کند.

و اما کسانی که الله متعال با این کتاب، آنان را خوار و زبون می‌گرداند، مردمانی هستند که قرآن می‌خوانند و قرائتشان هم خیلی خوب است، اما از قرآن و فرمان‌هایش سرپیچی می‌کنند. - پناه بر الله- این‌ها اخبارش را تصدیق نکرده، به احکامش عمل نمی‌کنند و در عمل، از آن روی‌گردان هستند و اخبارش را انکار می‌نمایند! وقتی خبری قرآنی همانند داستان‌های پیامبران گذشته یا دیگران، یا خبری درباره‌ی روز رستاخیز یا امثال آن به این‌ها می‌رسد، در آن شک می‌کنند و به آن ایمان نمی‌آورند. بلکه در دل‌هایشان بیماریِ شک و تردید است و گاه، به‌رغم این‌که قرآن می خوانند، شک و تردیدشان به نفاق و انکار می‌انجامد! لذا از احکام الهی سرپیچی می‌کنند، دستوراتش را انجام نمی‌دهند و از آن‌چه که منع کرده است، باز نمی‌آیند. این‌ها، همان کسانی هستند که الله متعال با این کتاب، آنان را در دنیا و آخرت خوار و زبون می‌گرداند و فرجامشان، خفت و خواری‌ست؛ هرچند ممکن است چند صباحی از دنیا و ظواهر زیبا و فریبنده‌اش برخوردار شوند، اما شکی نیست که سرنوشتی جز زیان و تباهی ندارند. هم‌چنین امکان دارد که مهلت بیابند و دروازه‌های دنیا به رویشان گشوده شود؛ اما هرچه بیش‌تر به دنیا دست می‌یابند، بیش‌تر در تباهی و زیان فرو می‌روند. - پناه بر الله.-

﴿وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَیِّبَٰتِکُمۡ فِی حَیَاتِکُمُ ٱلدُّنۡیَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ ٢٠ [الاحقاف: ٢٠] 

و روزی که کافران بر آتش عرضه می‌گردند، (به آنان گفته می‌شود:) آیا (لذتِ) نعمت‌ها را در زندگی دنیوی خویش بردید و از نعمت‌ها بهره‌مند شدید؟ امروز بدان سبب که در زمین به‌ناحق سرکشی می‌کردید و به تبهکاری می‌پرداختید، با عذاب خفت‌بار مجازات می‌شوید.

یعنی: گاه الله متعال در دنیا به کافرِ سرکش مهلت می‌دهد و او را از دنیا و لذت‌هایش بهره‌مند می‌سازد؛ اما این مهلت و بهره‌مندی از نعمت‌های دنیا، بر زیان و تباهی‌ِ کافر در آخرت می‌افزاید. - پناه بر الله.- پس به‌هوش باشید و بکوشید که در شمارِ دسته‌ی دوم قرار نگیرید؛ یعنی جزو کسانی نباشید که الله متعال با این کتاب، آنان را خوار و زبون می‌گرداند؛ بلکه جزو دسته‌ی اول باشید که الله متعال با قرآن، آنان را والامقام و ارجمند می‌گرداند. امید است که الله متعال ما را جزو این‌ها قرار دهد.

***

1004- وعن ابْنِ عمر$ عَنِ النَّبیِّr قال: «لا حَسَد إِلاَّ فی اثنَتَین: رَجُلٌ آتَاهُ الله القُرآن، فهو یَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّیل وآنَاءَ النَّهار. وَرَجُلٌ آتَاهُ الله مَالاً، فهوَ یُنْفِقهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وآنَاءَ النَّهارِ». [متفقٌ علیه]([14])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «رشک بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد، درست است: شخصی که الله به او قرآن (و معارف قرآنی) را یاد داده و او در ساعت‌های شب و روز، به آن عمل می‌کند و نیز شخصی که الله به او ثروتی داده است و او در ساعت‌های شب و روز، آن را انفاق می‌کند».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «لا حَسَد إِلاَّ فی اثنَتَین»؛ یعنی: «حسد، فقط در دو مورد درست است...». علما گفته‌اند: منظور از حسد در این‌جا، غبطه خوردن یا رشک بردن است؛ زیرا مردم در امور دینی و دنیوی به یک‌دیگر غبطه می‌خورند؛ مثلاً الله متعال به شخصی مال و ثروت، خانه‌ها و ماشین‌های خوب و فرزندان و خانواده‌ی نیکی عنایت می‌کند؛ دیگری به او رشک می‌برد و می‌گوید: او چه نیک‌بخت است! برخی از مردم از نعمت‌هایی چون سلامتی یا موقعیت و جایگاه اجتماعی برخوردارند؛ به‌گونه‌ای دیگران از آن‌ها حرف‌شنوی دارند و هر کاری که انجام دهند، تأیید می‌گردد یا از آنان پیروی می‌شود؛ لذا دیگران به او رشک می‌برند. اما پیامبرr بیان فرموده است که تنها دو نفر قابل رشک هستند:

نخست: شخصی که الله به او علم و حکمت، یعنی دانش قرآن داده است و او در ساعت‌های شب و روز، به آن عمل می‌کند؛ یعنی حافظ قرآن است، مفاهیمش را در می‌یابد و پیوسته به آن عمل می‌نماید. در فرموده‌ی اللهU درباره‌ی نماز می‌اندیشد که می‌فرماید: ﴿أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ؛ یعنی: «و نماز را به جای آورید». لذا نمازش را به‌جا می‌آورد. در این می‌اندیشد که الله متعال درباره‌ی زکات می‌فرماید: ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ؛ یعنی: «و زکات اموالتان را بدهید». از این‌رو زکات اموالش را می‌دهد. به فرمان الله درباره‌ی پدر و مادر می‌اندیشد که فرموده است:

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا         [النساء : ٣٦]      

و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید.

هم‌چنین در فرمان الله درباره‌ی صله‌ی رحم و مراعات پیوند خویشاوندی می‌اندیشد که فرموده است:

﴿وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ                        [الرعد: ٢١]      

و کسانی ‌که پیوندهایی را که الله به برقراری آن دستور داده است، برقرار می‌دارند.

لذا پیوند خویشاوندی‌اش را برقرار می‌دارد. الله متعال درباره‌ی نیکی به همسایگان می‌فرماید:

﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ        [النساء : ٣٦]       

 و به همسایه‌ای که خویشاوند است و به همسایه‌ی بیگانه، و یار هم‌نشین نیکی کنید.

بنابراین، به همسایه‌اش نیکی می‌کند؛ خلاصه این‌که در ساعت‌های شب و روز به قرآن عمل می‌نماید. چنین شخصی، قابل رشک است.

دوم: شخصی که الله به او مال و ثروت داده است و او شب و روز، آن را در راه الله و در راه‌هایی انفاق می‌کند که اللهU می‌پسندد. مثلاً مسجد می‌سازد، به فقیران صدقه می‌دهد، از مجاهدان پشتیبانیِ مالی می‌نماید و به ورشکستگان کمک می‌کند و کارهای نیک دیگری از این دست انجام می‌دهد. یعنی از هر فرصتی استفاده می‌کند تا با بذل مال و ثروتش به اللهU نزدیکی بجوید؛ نه آدمِ دست‌بسته و خسیسی‌ست و نه بریز و بپاش می‌کند؛ بلکه برای الله و در راه الله و با استعانت از او انفاق و بدل و بخشش می‌نماید. چنین شخصی نیز قابل رشک است. ولی کسی که الله به او مال و ثروت بخشیده و او آن‌را برای خشنودی الله انفاق نمی‌کند، نه خودش قابل رشک است و نه مال و ثروتی که دارد؛ زیرا اگر این شخص از ثروتش بهره‌ای ببرد، تنها بهره‌ای دنیوی است و در آخرت، هیچ نفعی برایش ندارد و دیگران نیز هیچ خیری از او نمی‌بینند. لذا ثروتمندی قابل رشک است که الله متعال به او ثروت داده و همت خرج کردن در راه‌های درستی را که مایه‌ی خشنودی اللهU می‌باشد، به او عنایت نموده است. از این حدیث در می‌یابیم که شایسته است: انسان شبانه‌روز برای عمل به قرآن بکوشد و کردارش را بر مبنایی قرآنی استوار سازد و رهنمود قرآن را در پیش بگیرد. هم‌چنین شایسته است که اگر اللهU به او ثروتی بخشیده، حقش را ادا کند و آن‌را در کارهای خیر صرف نماید.

***

1005- وعن البراءِ بن عازِبٍ$ قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ، وَعِنْدَهُ فَرَسٌ مَرْبُوطٌ بِشَطَنَیْنِ، فَتَغَشَّتْهُ سَحَابَةٌ فَجَعَلَتْ تَدْنُو، وَجَعَلَ فَرَسُهُ یَنْفِرُ مِنْهَا، فَلَمَّا أصْبَحَ أتَى النَّبِیَّr فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ، فَقَالَ: «تِلْکَ السَّکِینَةُ تَنَزَّلَتْ لِلقُرْآنِ». [متفق علیه]([15])

ترجمه: براء بن عازب$ می‌گوید: مردی، سوره‌ی "کهف" را می‌خواند؛ اسبی نیز کنارش بود که با دو ریسمان بسته شده بود. در این اثنا ابری او را پوشاند و نزدیک می‌شد. اسب شروع به دست و پا زدن کرد. صبح که شد، آن مرد نزد پیامبرr آمد و ماجرا را برای آن بزرگوار بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «آن، آرامش و رحمتی([16])‌ بوده که به‌خاطر قرآن نازل شده است».

 

شرح

مؤلف، نووی/ چندین حدیث در باب فضیلت قرآن ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که براء بن عازب$ می‌گوید: «مردی، سوره‌ی "کهف" را می‌خواند». سوره‌ی کهف، همان سوره‌ای‌ست که در میان سوره‌های "اِسراء" و "مریم" قرار دارد. یکی از فضایل این سوره، این است که وقتی انسان در روز جمعه تلاوتش کند، تا جمعه‌ی بعد، برای خواننده‌اش روشنی‌بخش خواهد بود. در این سوره، داستان‌ها و آموزه‌هایی وجود دارد که اللهU برای پیامبرشr بیان فرموده است. براء بن عازب$ می‌گوید: مردی، این سوره‌ را می‌خواند؛ اسبی نیز کنارش بود که با دو ریسمان بسته شده بود. در این اثنا ابری او را پوشاند و نزدیک می‌شد. اسب شروع به دست و پا زدن کرد و می‌خواست رَم کند. هنگامی‌که آن مرد، ماجرا را برای پیامبرr بازگو نمود، پیامبرr فرمود: «آن، آرامش و رحمتی‌ بوده که به‌خاطر قرآن نازل شده است»؛ زیرا هنگام قرائت قرآن، آرامش و رحمت نازل می‌شود و اگر انسان، با تدبیر و حوصله قرآن بخواند، آرامش نازل می‌گردد و به قلب خواننده‌ی قرآن می‌رسد؛ به عبارت دیگر: الله متعال بر قلب خواننده‌ی قرآن، سکون و آرامش فرو می‌فرستد.

این ماجرا، یکی از کرامت‌های اولیاست؛ زیرا اولیا، کرامت‌ دارند. گفتنی‌ست: همه‌ی اولیا، کرامت ندارند؛ بلکه الله متعال به برخی از اولیا و دوستانش کرامت می‌بخشد تا آنان را در مسیر حق پایدار بگرداند و تصدیقی بر درستی روشی باشد که در آن قرار دارند. کرامت‌ها، به کارهای خارق‌العاده‌ای گفته می‌شود که اللهU بر خلاف روال معمول، به دست برخی از دوستانش به‌انجام می‌رساند تا مایه‌ی پایداریِ آنان و تصدیق و تأییدی بر درستیِ روشِ آن‌ها باشد؛ کرامت هر ولی، معجزه‌ی پیامبری‌ست که آن ولی از او پیروی می‌کند. یعنی کرامات اولیای این امت، در شمارِ معجزه‌های پیامبرr می‌گنجد؛ زیرا در نوعِ خود، بیان‌گر صداقتِ پیامبرr است.

علما رحمهم‌الله کارهای خارق‌العاده را در سه دسته تقسیم‌بندی کرده‌اند:

1-   معجزات پیامبران.

2-   کرامات اولیا.

3-   و دسته‌ای از کارهای خارق‌العاده که به‌خواستِ اللهU به‌دستِ شیاطین یا دوستان شیطان، انجام می‌شود.

لذا امور خارق‌العاده، نشانه‌‌ی راستیِ یک پیامبر یا نشانه‌ای برای شناختن اولیای رحمن و دوستان شیطان است. ناگفته پیداست که پس از وفات پیامبرr وجودِ معجزه، منتفی‌ست؛ زیرا نبوت، پایان یافته است و محمد رسول‌اللهr آخرین فرستاده و پیام‌آور الاهی‌ست؛ اما کرامت‌ها و هم‌چنین کارهای خارق‌العاده‌ی شیطانی و سحر و چشم‌بندی و امثال آن، هم‌چنان وجود دارد.

نشانه‌ی کرامت، این است که الله متعال آن‌را به‌دست بنده‌ای نیک و شایسته از اولیا و دوستان خویش به‌انجام می‌رساند. قرآن بیان نموده است که دوستان الله، همان مؤمنان پرهیزگارند:

﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣      [یونس : ٦٢،  ٦٣] 

بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمی‌شوند؛ آنان‌که ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه می‌کردند.

لذا اگر کار خارق‌العاده‌ای به دست بنده‌ای نیک و باایمان و مشهور به تقوا و نیکوکاری به‌انجام رسید، گفته می‌شود که این، کرامت است.

و اما نوع سوم از کارهای خارق‌العاده، سحر و کارهای شیطانی‌ست که توسط دوستان شیطان انجام می‌گردد؛ یعنی همان کسانی که ادعای کرامت می‌کنند و خود را اولیا و دوستان خداوندU نشان می‌دهند و عقل و اندیشه‌ی مردم را به بازی می‌گیرند! گاه دیده می‌شود که برخی از این‌ها عمامه‌های بزرگی بر سر می‌گذارند و با لباس‌هایی با آستین‌های گشاد می‌پوشند و ریشِ خود را بلند می‌کنند و پیشانی خود را محکم بر خاک می‌مالند تا اثر سجده بر آن نمایان شود و بدین‌سان خود را در نظر مردم، عابد و زاهد نشان می‌دهند و سپس شیاطین را برای هدف‌های پلید خویش به‌کار می‌گیرند. چنان‌که شتر را برای آن‌ها به‌پهلو یا پشت می‌خوابانند یا آن‌ها را در آسمان حرکت می‌دهند؛ به‌گونه‌ای که در آسمان پرواز می‌کنند! این‌چنین نمونه‌هایی فراوان شنیده‌اید؛ دیرزمانی‌ست که دوستان شیطان، عقل مردم را به‌بازی گرفته‌اند؛ اما باید دانست که هرچند کارهای خارق‌العاده‌ای از آنان سر بزند، اما هیچ‌یک از کارهای خارق‌العاده، کرامتی برای آن‌ها به‌شمار نمی‌آید؛ بلکه در حقیقت، چنین کارهایی مایه‌ی خفت و خواریِ آن‌هاست. از این‌رو از کارهای خارق‌العاده‌ی دوستان شیطان به‌عنوان «اهانت‌های شیاطین» یاد می‌شود. علما، کتاب‌های فراوان و مفیدی درباره‌ی کرامت‌های اولیا و اهانت‌های شیاطین نگاشته‌اند که یکی از بهترین این کتاب‌ها، "الفرقان بین اولیاء الرحمن واولیاء الشیطان" اثر امام ابوالعباس حرانی/ می‌باشد که در آن نمونه‌های فراوانی از کرامت‌های اولیای اللهU و اهانت‌های شیاطین ذکر شده است. گفته می‌شود: مسیلمه‌ی کذاب که در یمامه ادعای نبوت کرد، عده‌ای نزدش آمدند و به او گفتند: «چاهی داریم که آبش کم شده است» و از او خواستند که سر چاه برود تا در آن برکت بیفتد و آب کند! این‌ها گمان می‌کردند که این پیامبر دروغین خواهد توانست کاری برایشان بکند؛ همان‌گونه که یکی از معجزه‌های پیامبر صادق و امین، محمد مصطفیr این بود که وقتی نزدش از کمبود آب سخن گفتند، به اذن پروردگار از میان انگشتانش آب جوشید. لذا با همین پندار، نزد مسیلمه‌ی کذاب آمدند؛ او درخواستشان را پذیرفت و سرِ چاه رفت و آب دهانش را در چاه انداخت. پیروان بی‌خردش توقع داشتند که چاه پُر از آب شود؛ اما همان اندک آبی که در چاه بود، گم شد و در زمین فرو رفت و بدین‌سان اللهU نشانه‌ی دروغ‌گو بودن آن کذاب را به آنان نشان داد. اگر در چاهی آب دهان بیندازند و پر از آب شود، کاری خارق‌‌العاده به‌شمار می‌آید؛ اما الله متعال آن دروغ‌گو را رسوا کرد.

خلاصه این‌که اگر از شخصی که به تقوا و پرهیزگاری مشهور است، کارِ خارق‌العاده‌ای مشاهده کردید، بدانید که از کرامت‌های اولیاست؛ اما اگر آن‌شخص، مؤمن و پرهیزگار نبود، بدانید که آن کار خارق‌العاده، جادو و جنبر و نتیجه‌ی کارها و فریب‌های شیطان، یا نوعی چشم‌بندی‌ست که با آن مردم را می‌فریبند؛ زیرا گاه، سحر و جادو از طریق چشم‌بندی و واقعی نشان دادنِ چیزهای غیرواقعی انجام می‌شود؛ به‌گونه‌ای که یک شیء متحرک را ساکن و بی‌حرکت می‌بینند یا چیزی را که ساکن و بی‌حرکت است، در حالِ حرکت مشاهده می‌کنند. مانندِ جادوگران فرعون که ریسمان‌های عادی را روی زمین انداختند و چشمان مردم را جادو کردند و آن‌جا پُر از مارهای در حالِ حرکت به‌نظر می‌رسید؛ حتی موسیu نیز در درونش احساس ترس کرد. آن‌گاه الله متعال به او وحی نمود که عصایش را روی زمین بیندازد:

﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ ١٠٧                       [الأعراف: ١٠٧]     

(موسی) عصایش را انداخت و ناگهان به صورت اژدهای آشکاری درآمد.

عصای موسیu روی ریسمان‌ها به‌حرکت درآمد و همه را بلعید؛ آن‌گاه به صداقت و راستی موسیu پی بردند؛ زیرا عصایش همه‌ی جادوها را به‌‌یک‌باره بلعید.

در هر حال، سایه‌ای که به صورت ابر بالای سرِ آن صحابی قرار گرفت، کرامتی برای او به‌شمار می‌آید؛ او، مشغول خواندن سوره‌ی کهف بود. این، شهادتی عینی و عملی از سوی اللهU می‌باشد که قرآن، حق است و با قرائت قرآن، سکون و آرامش نازل می‌شود.

از الله متعال می‌خواهیم که همه‌ی ما را از قرآن بهره‌مند بگرداند و آن‌را حجتی به نفع ما قرار دهد تا ما را به سوی بهشت‌های پرنعمت رهنمون شود.

***

1006- وعن ابن مسعودٍt قال: قَالَ رسولُ اللهِr: «مَنْ قَرَأ حَرْفاً مِنْ کِتَابِ اللهِ فَلَهُ حَسَنَةٌ، وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أمْثَالِهَا، لا أقول: ألم حَرفٌ، وَلکِنْ: ألِفٌ حَرْفٌ، وَلاَمٌ حَرْفٌ، وَمِیمٌ حَرْفٌ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([17])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکس یک حرف از کتابِ الله را بخواند، برای او یک نیکی‌ست و هر نیکی، ده برابرش پاداش دارد؛ نمی‌گویم: ﴿O!9# یک حرف است؛ بلکه «الف» یک حرف، «لام» یک حرف، و «میم» یک حرف است».

1007- وعن ابن عباسٍ$ قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «إنَّ الَّذِی لَیْسَ فی جَوْفِهِ شَیْءٌ مِنَ القُرْآنِ کَالبَیْتِ الخَرِبِ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح می‌باشد.]([18])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «کسی که در سینه‌اش چیزی از قرآن نباشد، مانند خانه‌ی ویران است».

شرح

این دو حدیث درباره‌ی فضیلت قرائت قرآن است؛ در حدیث نخست آمده است که ابن‌مسعودt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هرکس یک حرف از کتابِ الله را بخواند، برای او یک نیکی‌ست و هر نیکی، ده برابرش پاداش دارد؛ نمی‌گویم: ﴿الٓمٓ یک حرف است؛ بلکه «الف» یک حرف، «لام» یک حرف، و «میم» یک حرف است». با این حساب، در قرائت ﴿الٓمٓ سی نیکی‌ست؛ و همین‌طور سایر کلمات قرآن کریم. یعنی خواندنِ هر حرفی از هر یک از واژه‌های قرآن، ده نیکی دارد. این، نعمتی بزرگ و پاداشی فراوان است؛ لذا شایسته است که انسان هرچه می‌تواند، بیش‌تر قرآن بخواند. لازم نیست که حافظ کلّ قرآن باشید؛ هرچه ممکن است، بخوانید؛ اگرچه فقط سوره‌ی فاتحه و جزءهای 29 و 30 را حفظ باشید. زیرا همه‌ی قرآن، خیر و نیکی‌ست. همان‌گونه که پیامبرr خبر داده است: کسی که ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ را بخواند، گویا یک‌سوم قرآن را خوانده است.([19])

در دومین حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده، پیامبرr بیان فرموده است که: سینه‌ی خالی از قرآن، مانند خانه‌ی ویران است. یعنی قرآن، به قلب انسان آبادانی و حیات می‌بخشد و آن‌را با نورِ علم و کلام الاهی، نورانی می‌گرداند. وقتی قلب کسی از قرآن تهی باشد، مانند ویرانه‌ای می‌شود که هیچ خیری در آن نیست. این هم هشداری جدّی درباره‌ی دوری از قرآن و نخواندنِ آن است و انسان را به قرائت قرآن، تشویق می‌کند. امید است که الله متعال، ما را جزو کسانی قرار دهد که قرآن را آن‌گونه که باید و شاید، تلاوت می‌کنند.

***

1008- وعن عبد اللهِ بن عمرو بن العاص$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «یُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ: اقْرَأْ وَارْتَقِ وَرَتِّلْ کَمَا کُنْتَ تُرَتِّلُ فی الدُّنْیَا، فَإنَّ مَنْزِلَتَکَ عِنْدَ آخِرِ آیة تَقْرَؤُهَا». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([20])

ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «به حافظ قرآن([21]) (به‌هنگام ورودش به بهشت) گفته می‌شود: قرآن بخوان و - از پله‌های بهشت بالا برو و شمرده و با تأنی بخوان؛ همان‌گونه که در دنیا شمرده و با ترتیل می‌خوانی. زیرا جایگاه تو، در آخرین آیه‌ای‌ست که می‌خوانی».

***




([1]) صحیح مسلم، ش: 804.

([2]) صحیح مسلم، ش: 805.

([3]) بخشی از حدیثی‌ست که پیش‌تر به‌شماره‌ی 26 گذشت.

([4]) صحیح بخاری، ش: 5027.

([5]) صحیح بخاری، ش: 4937؛ و صحیح مسلم، ش: 798.

([6]) ابن‌کثیر/ گوید: فرشتگان، بزرگ‌منش و نیک‌رفتارند و اخلاق و کردار پاک و نیکی دارند. همراه بودن حافظ قرآن با فرشتگان وحی که حاملان پیام‌های الاهی هستند، اشاره‌ای‌ست به این‌که خواننده و حافظ قرآن نیز باید راست‌گفتار و درست‌کردار باشد. [مترجم]

([7]) آیه‌ی 73 سوره‌ی توبه؛ و آیه‌ی 9 سوره‌ی تحریم. (مترجم)

([8]) منظور از اهل تعطیل، کسانی هستند که صفات الاهی را انکار می‌کنند و اللهU را از هر صفتی مبرا می‌دانند! در برابر این‌ها اهل تشبیه قرار دارند که صفات اللهU را همانند صفات مخلوق می‌پندارند. اما در این میان، اهل حق، صفاتی را که اللهU در قرآن کریم یا در سنت پیامبرشr برای خویش ثابت دانسته است، می‌پذیرند و از هرگونه تشبیه و تأویل و تعطیل یا انکار صفات الاهی می‌پرهیزند. (مترجم)

([9]) رفعش، ضعیف می‌باشد و راجح، موقوف بودن آن است. روایت: ترمذی (2950)؛ و احمد در مسندش (1/233،269)؛ و نسائی در الکبری (5/31)؛ [و ابوعمر] دانی در السنن (1/201)؛ و ابن‌حزم در الإحکام (6/210)، چاپ: دارالحدیث، از طریق سفیان ثوری از عبدالاعلی از سعید بن جبیر از ابن‌عباسم به‌صورت مرفوع. گفتنی‌ست: عبدالاعلی، همان ابن‌عامر ثعلبی‌ست که قوی نیست و ابوزرعه درباره‌اش گفته است: در حدیث، ضعیف است و گاه، حدیث را مرفوع بیان می‌دارد و گاه، موقوف». ابن‌ابی‌شیبه نیز (6/136) این حدیث را از وکیع از ابن‌عامر به صورت موقوف آورده است. و آن‌چه به‌درستی حفظ و ثبت شده، این است که این روایت، موقوف می‌باشد.

([10]) صحیح بخاری، ش: 5427؛ و صحیح مسلم، ش: 797.

([11]) این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 367 آمده است. (مترجم)

([12]) صحیح بخاری، ش: (3344، 4351، 5058، 6931، 7432)؛ و مسلم، ش: 1064 به‌نقل از ابوسعید خدریt و نیز روایت: بخاری، ش: (3611، 5057، 6930)؛ و مسلم، ش: 1066 به‌نقل از علی بن‌ ابی‌طالبt با الفاظ متفاوت.

([13]) صحیح مسلم، ش: 817.

([14]) صحیح بخاری، ش: 5025؛ و صحیح مسلم، ش: 815. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 577 آمده است. (مترجم)]

([15]) صحیح بخاری، ش: 5011؛ و صحیح مسلم، ش: 795.

([16]) نووی/ گوید: سکینه، یکی از آفریده‌های الاهی‌ست که در آن آرامش و رحمت است و با فرشتگان، نازل می‌گردد. [مترجم]

([17]) صحیح الجامع، ش: 6469؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2137، این حدیث را صحیح دانسته است.

([18]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، ش: 557؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2135، این حدیث را ضعیف دانسته است.

([19]) صحیح بخاری، ش: (5014، 5015، 6643، 7374) به‌نقل از ابوسعیدt؛ و روایت مسلم، ش: 811 به‌نقل از ابوالدرداءt؛ و نیز روایت مسلم، ش: 812 به‌نقل از ابوهریرهt.

([20]) صحیح الجامع، ش: 8122؛ و صحیح أبی داود، ش: 1317؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2134، این حدیث حسن دانسته است.

([21]) منظور از حافظ قرآن، کسی‌ست که ضمن حفظ قرآن، آن‌را با تدبر می‌خواند و به آن عمل می‌کند؛ و جایگاهش در بهشت، به‌اندازه‌ی آیاتی که حفظ دارد و به آن عمل کرده است، والا خواهد بود. [مترجم]

179- باب: حرام بودن مسافرت زن به‌تنهایی

179- باب: حرام بودن مسافرت زن به‌تنهایی

996- عن أَبی هریرةt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «لا یَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَومِ الآخِرِ تُسَافِرُ مَسِیرَةَ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ إِلاَّ مَعَ ذِی مَحْرَمٍ عَلَیْهَا». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: «برای زنی که به الله و روز واپسین (=رستاخیز) ایمان دارد، روا نیست که مسافت یک شبانه‌روز را بدون محرم به مسافرت برود».

997- وعن ابن عباس$ أنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّr یقول: «لا یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ إِلاَّ وَمَعَهَا ذُو مَحْرَمٍ، وَلا تُسَافِرُ المَرْأةُ إِلا مَعَ ذِی مَحْرَمٍ». فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا رسولَ الله، إنَّ امْرَأتِی خَرَجَتْ حَاجَّةً، وَإنِّی اکْتُتِبْتُ فی غَزْوَةِ کَذَا وَکَذَا؟ قَالَ: «انْطَلِقْ فَحُجَّ مَعَ امْرَأَتِکَ». [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: از پیامبرr شنیدم که ‌فرمود: «هیچ مردی با هیچ زنِ بیگانه‌ای خلوت نکند؛ مگر آن‌که محرمی با زن باشد. و هیچ زنی بدون محرم به سفر نرود». مردی عرض کرد: ای رسول‌خدا! همسرم می‌خواهد به حج برود و نام من برای فلان‌غزوه نوشته شده است؟ پیامبرr فرمود: «برو و با همسرت حج بگزار».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی درباره‌ی حرام بودن مسافرت زن به‌تنهایی، یعنی بدون محرم گشوده است؛ زیرا احساسات و عواطف زن بر عقل و اندیشه‌ی او غالب است و خیلی زود فریب می‌خورد و هر کسی، او را به پَستی و خواری می‌کشاند. زن، فتنه‌ی مردان می‌باشد؛ همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «فَإِنَّ أَوَّلَ فِتْنةِ بَنِی إسْرَائیلَ کَانَتْ فی النسَاء».([3]) یعنی: «نخستین فتنه‌ (و سرآغازِ انحرافِ) بنی‌اسرائیل، درباره‌ی زنان بود». هم‌چنین فرموده است: «مَا تَرَکْتُ بَعْدِی فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ».([4]) یعنی: «پس از من، زیان‌بارترین فتنه‌ای که برای مردان برجای

می‌ماند، فتنه‌ی زنان است». از این‌رو مسافرتِ زن بدون محرم، ممنوع و حرام است.

علما اختلاف نظر دارند که اگر سفر، کوتاه باشد، باز هم برای زن ممنوع و نارواست یا خیر؟ برخی از علما مسافرت زن را به‌تنهایی و بدون محرم- حتی اگر سفری کوتاه باشد- به‌طور مطلق ناروا دانسته‌اند و برخی گفته‌اند: از سفر طولانی منع شده است؛ دیدگاه صحیح، این است که هر مسافتی که نزدِ مردم سفر نامیده می‌شود، برای زن جایز نیست که بدون محرم چنین مسافتی را بپیماید؛ چراکه ممکن است آسیبی بببیند یا از او سوءاستفاده شود.

سپس مؤلف/  حدیث ابوهریره و ابن‌عباس# را آورده است که بیان‌گر حرام بودن مسافرت زن بدون محرم می‌باشد. از ظاهر حدیث چنین برمی‌آید که این حکم، برای زن جوان و بزرگ‌سال، و زشت و زیبا یکسان است و فرقی نمی‌کند که با زن، زنان دیگری هم باشند یا خیر؛ هم‌چنین تفاوتی ندارد که زن، ایمن باشد یا خیر؛ بلکه حدیث، عام است. لذا به‌فرض این‌که یک سفر زن به‌تنهایی و بدون محرم، به‌سلامت و بدون هیچ مشکلی به‌انجام رسد، اما این‌که دلیل نمی‌شود که همه‌ی سفرهایش، ایمن و بدون مشکل باشد. بنابراین، به‌خاطر اهمیت موضوع، زن به‌شدت از سفر بدون محرم منع شده است. متأسفانه برخی از مردم این دوران، درباره‌ی این مسأله کوتاهی و سستی می‌کنند؛ به‌ویژه اگر سفر زن با هواپیما یا به‌صورت گروهی و با وسایل عمومی انجام شود! این، اشتباه و سستی در اطاعت از الله و پیامبرr است. برای زن جایز نیست که بدون محرم سفر کند؛ حتی با هواپیما؛ اگرچه محرمش او را تا پای هواپیما بدرقه نماید و محرمی دیگر در مقصد، به‌استقبالش بیاید؛ این هم جایز نیست. زیرا به‌فرض این‌که بدرقه و استقبال، ضریب امنیت زن در سفر را بالا می‌برد، اما چه کسی در داخل هواپیما کنار آن زن می‌نشیند؟ زیرا امروزه در سفرهای هوایی، زنان و مردان یک‌جا هستند و چه‌بسا زن و مرد بیگانه‌ای کنارِ هم می‌نشینند. از این‌رو می‌گوییم: سفر زن به‌تنهایی و بدون محرم با هواپیما یا ماشین یا با چارپا یا با پای پیاده، حرام است.

محرمِ زن، کسی‌ست که ازدواج با آن زن برای همیشه به‌خاطر نسبت یا به سبب شیرخوارگی یا خویشاوندی سببی، بر وی حرام است؛ الله متعال محارم نسبی و سببی

را در قرآن کریم برشمرده و فرموده است:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ أُمَّهَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُمۡ وَعَمَّٰتُکُمۡ وَخَٰلَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ        [النساء : ٢٣]   

 (نکاحِ) مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمه­هایتان، خاله­هایتان، دختران برادر و دختران خواهر، بر شما حرام شده است.

این‌ها، هفت محرمِ نسبی هستند. و اما محارمِ رضاعی یا هم‌شیر:

﴿وَأُمَّهَٰتُکُمُ ٱلَّٰتِیٓ أَرۡضَعۡنَکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ

و (نکاح) مادران رضاعی که به شما شیر داده­اند و (نکاح) خواهران رضاعیتان بر شما حرام شده است.

عمه و خاله‌ی رضاعی نیز جزو محارم هستند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «یَحْرُم مِنْ الرَّضَاع مَا یَحْرُم مِنْ النَّسَب».([5]) یعنی: «آن‌چه از نَسَب حرام است، از شیر خوردن نیز حرام می‌شود».

و اما کسانی که به‌خاطر خویشاوندیِ سببی، مَحرَم به‌شمار می‌آیند: پدر و پدربزرگِ مادری و پدریِ شوهر؛ و نیز پسرِ شوهر و پسرِ خواهرِ شوهر به پایین؛ از این‌رو مرد می‌تواند زنِ پسر یا زنِ نوه‌ی خود را با خویش به سفر برود؛ زیرا محرم است. هم‌چنین ایرادی ندارد که کسی، همسرِ پدرش را با خود به مسافرت ببرد؛ زیرا محرم یک‌دیگرند. برخی از مردم گمان می‌کنند که اگر کسی، زنی را از مرگ نجات دهد، محرمش به‌شمار می‌آید! این، هیچ اصلی ندارد. مثلاً زنی در حال غرق شدن است؛ مردی می‌آید و او را نجات می‌دهد یا خانه‌ای در آتش می‌سوزد و زنی در آن گرفتار شده است؛ مردی می‌آید و آن زن را نجات می‌دهد؛ برخی از توده‌ی مردم ، این مرد را محرمِ زنی می‌دانند که این مرد، نجاتش داده است! این، درست نیست. محارم نسبی، هفت گروه هستند و محارم رضاعی نیز هفت گروه می‌باشند و چهار گروه به‌خاطر خویشاوندیِ سببی، محرم می‌شوند. ناگفته پیداست که شوهرِ هر زنی، محرمِ اوست.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 1088؛ و صحیح مسلم، ش: 1339.

([2]) صحیح بخاری، ش: 3006؛ و صحیح مسلم، ش: 1341.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2742.

([4]) صحیح بخاری، ش: 5096؛ و صحیح مسلم، ش: 2741.

([5]) صحیح بخاری، ش: 2645، به‌نقل از ابن‌عباسم.

178- باب: استحباب این‌که مسافر هنگام بازگشت از سفر، ابتدا به مسجد محلّ خویش برود و در آن دو رکعت نماز بگزارد

178- باب: استحباب این‌که مسافر هنگام بازگشت از سفر، ابتدا به مسجد محلّ خویش برود و در آن دو رکعت نماز بگزارد

995- عن کعب بن مالِکٍt أنَّ رسولَ اللهr کَانَ إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ، بَدَأ بِالْمَسْجِدِ فَرَکَعَ فِیهِ رَکْعَتَیْنِ. [متفق علیه]([1])

ترجمه: کعب بن مالکt می‌گوید: رسول‌اللهr هنگامی‌که از سفری باز می‌گشت، ابتدا به مسجد می‌رفت و در آن دو رکعت نماز می‌خواند.

شرح

دو باب دیگر درباره‌ی آداب سفر را توضیح می‌دهیم:

باب نخست، به این موضوع می‌پردازد که شایسته است: انسان پس از سفری طولانی‌مدت که خانواده‌اش را ندیده است، در شب به خانه‌اش نرود؛ مگر با اطلاع قبلی یا این‌که ضرورتی وجود داشته باشد؛ مثلاً در سفر اذیت شود یا برایش امکان ماندن تا صبح، وجود نداشته باشد. در چنین شرایطی ایرادی ندارد که شب‌هنگام به خانه برود. هم‌چنین اگر پیش‌تر به خانواده‌اش اطلاع دهد که شب‌هنگام به خانه می‌رسد، ایرادی ندارد که نزدشان برود. اما اگر غیبتش طولانی بوده است، نباید در شب به خانه برود؛ علتش را پیامبرr بیان نموده و فرموده است: «لِکَیْ تَمْتَشِطَ الشَّعِثَةُ وَتَسْتَحِدَّ الْمُغِیبَةُ».([2]) یعنی: «...تا زنِ ژولیده‌موی، سرش را شانه بزند و موهای زائد بدنش را برطرف کند». به عبارت دیگر: حکمتش این است که زن، فرصت بیابد که خود را برای شوهرش بیاراید و خویش را تمیز کند. البته این مسأله، مقیّد به این است که سفرِ مرد، طولانی شده باشد؛ اما در سفرهای کوتاه‌مدتی چون سفرهای یک‌روزه یا دو روزه و امثال آن، هر زمانی‌که شخص بخواهد، می‌تواند نزد خانواده‌اش برود. خلاصه ‌این‌که مسافر، پس از بازگشت از سفرهای طولانی‌مدت نباید در شب به خانه برود؛ مگر از روی ضرورت یا با اطلاع قبلی.

و اما حدیث دوم، به بیان این نکته می‌پردازد که: انسان پس از بازگشت از سفر، پیش از هر کاری و پیش از رفتن به خانه، به مسجد برود و در آن‌جا دو رکعت نماز بخواند؛ زیرا پیامبرr در گفتار و کردارش، این عمل را برای امتش سنت قرار داده است. پیامبرr هنگامی‌که از سفری باز می‌گشت، ابتدا به مسجد می‌رفت و دو رکعت نماز می‌خواند. هم‌چنین باری جابرt هم‌سفر پیامبرr بود؛ وقتی به مدینه رسیدند، نزد پیامبرr رفت تا پول شتری را که به آن بزرگوار فروخته بود، بگیرد؛ پیامبرr از او پرسید: «آیا به مسجد رفته و نماز خوانده‌ای؟» پاسخ داد: خیر. رسول‌اللهr فرمود: «ادْخُلْ الْمَسْجِدَ فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ». یعنی: «وارد مسجد شو و دو رکعت نماز بخوان». این، سنتی‌ست که بسیاری از مردم نسبت به آن بی‌توجه‌اند؛ یا نمی‌دانند و یا به آن اهمیت نمی‌دهند! لذا شایسته است که انسان، این سنت را زنده کند و هنگامی‌که به شهر خود می‌رسد، پیش از رفتن به خانه‌اش، ابتدا به مسجد برود و دو رکعت نماز بخواند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (3088، 4677)؛ و صحیح مسلم، ش: 2769.

([2]) صحیح بخاری، ش: 5246؛ و صحیح مسلم، ش: 5073. (مترجم)