62- عبیدالله بن موسی عَبْسی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد در حدیث: ابومحمد عَبْسی کوفی، قاری قرآن و عابد و پارسا و دین مدار و پرهزگار میباشد. وی، پس از سپری شدن سال 120 ه . ق دیده به جهان گشود؛ و عبیدالله بن موسی، همسان و هماورد و شبیه و همانند وکیع بن جرّاح (در علم و دانش، حکمت و فرزانگی، روایت و درایت و اخلاص و صداقت) بود؛ و ما ذکر عبیدالله بن موسی را به تأخیر انداختیم؛ زیرا وفات وی، دنبالتر از وفات وکیع بن جرّاح بوده است.
و از کسانی که عبیدالله بن موسی، از آنها، به سماع حدیث پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
هشام بن عروة؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ اعمش؛ سفیان ثوری؛ ابن جُریج؛ حنظلة بن ابی سفیان؛ اوزاعی؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
بخاری نیز از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر جماعت محدّثان (مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) در کتاب هایشان، با واسطهی مردی دیگر(به نام احمد بن ابی شریح رازی)، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند.
و برخی دیگر از کسانی که به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ عباس دوری؛ دارمی؛ حارث تیمی؛ کدیمی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین، عبیدالله بن موسی را فردی مؤثق و قابل اعتماد در حدیث، معرفی نموده است.
ابوحاتم گفته است: «ثقة صدوق؛ وابونعیم، أتقن منه؛ وعبیدالله، أثبتهم فی اسرائیل»؛ «عبیدالله بن موسی، روایت کنندهای مورد وثوق و معتبر و صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد؛ و ابونعیم، از وی ماهرتر و خبرهتر و کاردانتر و شایستهتر و متخصّصتر و کارشناستر است؛ و عبیدالله بن موسی نیز، در مورد احادیث و روایات اسرائیل، مطمئنترین و قابل اعتمادترین افراد میباشد».
احمد عجلی گوید: «کان عالماً بالقرآن؛ رأساً فیه؛ ما رأیتُه رافعاً رأسه وما رُئیَ ضاحکاً قط؛ قرأ علی حمزة الزیّات»؛ «عبیدالله بن موسی، دانای به قرآن بود و در عرصهی احکام و مسائل قرآنی، طلایه دار و پیشقراول و رهبر و ارباب همه به شمار میآمد؛ هرگز او را ندیدم که سر خویش را (از فرط تواضع و فروتنی و حیا و شرم) بالا کند؛ و همچنین هرگز دیده نشده است که وی بخندد؛ عبیدالله بن موسی، قرائت را به نزد حمزة الزیات فرا گرفت».
احمد بن یوسف سلمی گوید: «کتبتُ عنه ثلاثین ألف حدیث»؛ «سی هزار حدیث از عبیدالله بن موسی نوشتم».
ابن سعد گوید: «مات فی ذی الحجّة سنة ثلاث عشرة ومائتین»؛ «عبیدالله بن موسی، در ماه ذی الحجّة، به سال 213 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید». خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
وی، عبیدالله بن موسی بن ابوالمختار میباشد؛ نام وی، «باذام عَبْسی» است.
بخاری، از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر محدّثان (از قبیل: مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، با واسطهی احمد بن ابی شریح رازی، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند.
ابن سعد گوید: «قرأ علی عیسی بن عمر، وعلی علی بن صالح؛ وکان صدوقاً ان شاء الله تعالی؛ کثیرالحدیث، حسن الهیئة»؛ «عبیدالله بن موسی، به نزد عیسی بن عمر و علی بن صالح، درس خواند و در محضر آنان، زانوی تلمّذ زد و از آنها، درس گرفت؛ وی - به خواست خدا - فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی پرداخته بود؛ او، انسانی خوش سیما و زیبا بود.»
ابن حبّان نیز عبیدالله بن موسی را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مؤثق ذکر کرده است.
حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، عبیدالله بن موسی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] این کار را نموده است.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ معرفی کرده است.
نگارنده گوید:
عبیدالله بن موسی، از ابوحنیفه، از سماک بن حرب، از ابوصالح، از امّ هانیل چنین روایت کرده که وی گفته است: «قلتُ یا رسول الله! ما کان المنکر الذی کانوا یأتون؟ قال: یحبقون ویسخرون من اهل الطریق»؛ «خطاب به رسول خدا ج گفتم: کار زشت و ناپسندی که قوم لوط انجام میدادند، چه بود؟ آن حضرت ج فرمود: از خویشتن، بوی گند بیرون میدادند و مردمان راه را به مسخره میگرفتند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبیدالله بن موسی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبیدالله بن موسی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «غزوة اُحد»[8]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَقِینَا المُشْرِکِینَ یَوْمَئِذٍ، وَأَجْلَسَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَیْشًا مِنَ الرُّمَاةِ، وَأَمَّرَ عَلَیْهِمْ عَبْدَ اللَّهِ، وَقَالَ: «لاَ تَبْرَحُوا، إِنْ رَأَیْتُمُونَا ظَهَرْنَا عَلَیْهِمْ فَلاَ تَبْرَحُوا، وَإِنْ رَأَیْتُمُوهُمْ ظَهَرُوا عَلَیْنَا فَلاَ تُعِینُونَا» فَلَمَّا لَقِینَا هَرَبُوا حَتَّى رَأَیْتُ النِّسَاءَ یَشْتَدِدْنَ فِی الجَبَلِ، رَفَعْنَ عَنْ سُوقِهِنَّ، قَدْ بَدَتْ خَلاَخِلُهُنَّ، فَأَخَذُوا یَقُولُونَ: الغَنِیمَةَ الغَنِیمَةَ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: عَهِدَ إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ لاَ تَبْرَحُوا، فَأَبَوْا، فَلَمَّا أَبَوْا صُرِفَ وُجُوهُهُمْ، فَأُصِیبَ سَبْعُونَ قَتِیلًا، وَأَشْرَفَ أَبُو سُفْیَانَ فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ فَقَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ؟ قَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ الخَطَّابِ؟ فَقَالَ: إِنَّ هَؤُلاَءِ قُتِلُوا، فَلَوْ کَانُوا أَحْیَاءً لَأَجَابُوا، فَلَمْ یَمْلِکْ عُمَرُ نَفْسَهُ، فَقَالَ: کَذَبْتَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ، أَبْقَى اللَّهُ عَلَیْکَ مَا یُخْزِیکَ، قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: اعْلُ هُبَلُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: “قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ” قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: لَنَا العُزَّى وَلاَ عُزَّى لَکُمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا اللَّهُ مَوْلاَنَا، وَلاَ مَوْلَى لَکُمْ» قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ، وَالحَرْبُ سِجَالٌ، وَتَجِدُونَ مُثْلَةً، لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِی»(ح 4043)
«عبیدالله بن موسی، از اسرائیل، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روز اُحد، با مشرکان روبه رو شدیم و پیامبر ج لشکری از تیراندازان را جابه جا کرد و عبدالله را بر آنان امیر گردانید و فرمود: «از جای خویش حرکت مکنید؛ اگر ما را ببینید که پیروز شدهایم، باز هم از جای خود تکان مخورید؛ و اگر هم دیدید که بر ما پیروز شدهاند؛ باز هم به کمک ما نیایید».
و چون با دشمن روبه رو شدیم؛ گریختند؛ حتی زنان را دیدیم که پاچهها را بالا زده و به سوی کوه میدویدند که پا زیبهای پاهایشان نمودار شده بود؛ سپس مسلمانان شروع به گفتن «غنیمت»، «غنیمت» کردند.
عبدالله گفت: پیامبر ج از من عهد گرفته است که از جای خود تکان نخورید. تیراندازان نپذیرفتند و چون بیتوجهی کردند، روی ایشان از سمت و سویی که باید روی بدان میآوردند و حرکت دشمن را زیر نظر میداشتند، برگردانیده شد و در نتیجه، هفتاد تن از آنان کشته شد و ابوسفیان، بر بلندی ایستاد و گفت: آیا محمد ج در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «به او پاسخ ندهید»؛ سپس گفت: آیا پسر ابوقحافه (ابوبکر) در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «پاسخ او را ندهید». سپس گفت: آیا عمر پسر خطاب در میان قوم وجود دارد؟ آنگاه ابوسفیان، گفت: به تحقیق که اینها کشته شدهاند؛ و اگر زنده میبودند، حتماً پاسخ میدادند. عمرس نتوانست طاقت بیاورد؛ از این رو، از جای برخاست وگفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی؛ خداوند، آنچه را که تو را خوار بگرداند، نگهداشته است.
ابوسفیان گفت: بت هُبل، برتر است. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید»؛ گفتند: چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله برتر و بزرگتر است». ابوسفیان گفت: ما بت عُزّا داریم و شما عُزّایی ندارید. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید». گفتند: چه بگوییم. فرمود: «بگویید: الله، یاری دهندهی ما است و شما را یاری دهندهای نیست».
سپس ابوسفیان گفت: امروز در برابر روز بدر، که شکست ما بود؛ و جنگ نوبت دارد؛ گاهی شکست و گاهی پیروزی است؛ و شما در میدان جنگ، اندام بریده شدهی یاران خود را مییابید که نه من دستور دادهام و نه از آن، بدم میآید».
* در باب «قول النبیّ ج: بُنی الاسلام علی خمس»[9]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ “بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ”»(ح 8)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از عکرمة بن خالد، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن بر این که خداوند، یکی است و جز او، معبود بر حقّی وجود ندارد و محمد ج رسول اوست؛ اقامهی نماز؛ دادن زکات؛ ادای حج و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».
* در باب ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢﴾ [آل عمران: 122]»[10].
* در باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قوم، کراهة ان لّا یفهموا»[11].
* در باب «الصلاة فی الثوب الواحد ملتحفاً به»[12].
* در باب «المرأة تطرح عن المصلّی شیئاً من الاذی»[13].
* در باب «خروج النساء الی المساجد باللیل والغلس»[14].
* در باب «کیف صلاة اللیل؛ وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل»[15].
* در باب «ما یکره من اتّخاذ المسجد علی القبور»[16].
* در باب ﴿وَیَسۡتَفۡتُونَکَ فِی ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّ وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡیَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِهِۦ عَلِیمٗا١٢٧﴾ [النساء: 127]»[17].
* در باب «کتاب الدیّات»[18].
* در باب «جنین المرأة»[19].
* در «کتاب استتابة المعاندین والمرتدین وقتالهم»[20].
به هر حال، روایات «عبیدالله بن موسی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبیدالله بن موسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/105؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/782؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/103؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/639؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/50؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/307؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/ 714؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/44؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص138 ؛«الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/413؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/340
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/390
[3]- «تهذیب التهذیب» 7/381 و 382
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 77
[6]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[7]- «جامع المسانید» 1/125 و 126
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/579
[9]- همان 1/6
[10]- همان 2/580
[11]- همان 1/24
[12]- همان 1/51 و 52
[13]- همان 1/74
[14]- همان 1/119
[15]- همان 1/153
[16]- همان 1/177
[17]- همان 2/998
[18]- همان 2/1014
[19]- همان 2/1020
[20]- همان 2/1022
61- عبیدالله بن عُمر
[بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطّاب عَدَوی] عُمری/[1]
[متوفّای 147ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن خطّاب، عَدوی عُمری مَدَنی، ابوعثمان، و یکی از فقهای هفتگانهی مدینهی منوّره میباشد.
از کسانی که عبیدالله بن عمر، از آنها، به نقل روایت پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
اُمّ خالد بنت خالد بن سعید بن عاص - این خانم، صحبت و همراهی با پیامبر ج نیز داشته است -، پدرش (عمر بن حفص بن عاصم)؛ داییاش: خبیب بن عبدالرحمن؛ سالم بن عبدالله بن عمر؛ پسر سالم، یعنی ابوبکر بن سالم؛ نافع مولی ابن عمر؛ پسر نافع، یعنی عمر بن نافع؛ قاسم بن محمد بن ابوبکر؛ پسر قاسم، یععنی عبدالرحمن بن قاسم؛ سمی مولی ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث؛ ابوحازم بن دینار؛ سعید مقبری؛ عبادة بن ولید بن عبادة بن صامت؛ عبدالله بن دینار؛ ابوالزناد؛ عطاء بن ابی رباح؛ ثابت بنانی؛ محمد بن منکدر؛ محمد بن یحیی بن حبّان؛ یزید بن رومان؛ زهری؛ وهب بن کیسان و دیگران.
و از شاگردانی که از عبیدالله بن عمر/، به نقل و روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
برادرش: عبدالله؛ حُمید طویل - که یکی از اساتید وی به شمار میآید -؛ ایوب سختیانی - که پیش از عبیدالله بن عمر، وفات کرد - ؛ یحیی بن سعید انصاری - که از وی بزرگتر نیز بود - ؛ جریر بن حازم؛ حماد بن زید؛ حماد بن سلمة؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ شعبة؛ معمر بن راشد؛ زائدة؛ سفیان بن حسین؛ سلیمان بن بلال؛ حفص بن غیاث؛ خالد بن حارث؛ سلیم بن اخضر؛ عبّاد بن عبّاد؛ عبدالله بن ادریس؛ عبدالله بن مبارک؛ عبدالله بن نُمیر؛ عبدالأعلی بن عبدالأعلی؛ ابن جُریج؛ ابواسحاق فزاری؛ عبدالعزیز ماجشون؛ دراوردی؛ معتمر بن سلیمان؛ وُهیب؛ یحیی بن ابی زائدة؛ یحیی قطّان؛ ابوخالد احمر؛ عبدالوهاب ثقفی؛ عقبة بن خالد سکونی؛ عیسی بن یونس؛ علی بن مسهر؛ عبدة بن سلیمان؛ فضل بن موسی سینانی؛ قاسم بن یحیی بن عطاء بن مقدّم؛ لیث بن سعد؛ اسماعیل بن زکریا خلقانی؛ ابوضمرة انس بن عیاض؛ ابواُسامة؛ حماد بن مَسْعدة؛ عبدالرحیم بن سلیمان؛ محمد بن بشر عبدی؛ محمد بن عبید طنافسی؛ عبدالرزاق بن همّام و دیگران.
عبدالله بن احمد، به نقل از یحیی بن معین گوید: «عبیدالله بن عمر، من الثقات»؛ «عبیدالله بن عمر، یکی از راویان مؤثق و قابل اعتماد است».
نسایی گوید: «ثقةٌ ثبتٌ»؛ «عبیدالله بن عمر، فردی ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و امانت دار و درستکار میباشد».
ابوزرعة و ابوحاتم گفتهاند: «ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
هیثم بن عدی گوید: «مات سنة سبع واربعین ومائة»؛ «عبیدالله، به سال 147 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
ولی عروة بر این باور است که وی به سال 144 یا 145 ه . ق وفات کرد و چهره در نقاب خاک کشید.
ابن منجویة گوید: «کان من سادات اهل المدینة وأشراف قریش فضلاً وعلماً وعبادةً وشرفاً وحفظاً واتقاناً»؛ «عبیدالله بن عمر، از لحاظ فضل و برتری، علم و دانش، حکمت و فرزانگی، عبادت و پارسایی، زهد و پرهیزگاری، دینداری و خداترسی، شرافت و نجابت، بزرگواری و احترام، حفظ و ضبط، مهارت و خبرگی، استادی و زبردستی، شایستگی و توانایی و کاردانی و تخصّص، از بزرگان و پیشاهنگان اهل مدینه و از طلایه داران و پیشگامان قریش بود».
حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: سخن ابن منجویه، فرازی از سخنان ابن حبّان، در کتاب «الثقات» وی میباشد.
احمد بن صالح گوید: «ثقة، ثبت، مأمون، لیس احدٌ أثبت فی حدیث نافع منه»؛ «عبیدالله بن عمر، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، امانت دار و درستکار، شرافتمند و صادق میباشد؛ به گونهای که نسبت به احادیث و روایات نافع، کسی از او، مطمئنتر و معتبرتر و وفادارتر و صادقتر وجود ندارد».
یحیی بن معین گوید: «لم یسمع من ابن عمر»؛ «عبیدالله بن عمر، از ابن عمرب حدیثی را سماع نکرده است».
و همچنین یحیی بن معین در جایی دیگر گفته است: «ثقة، حافظ، متّفق علیه»؛ «عبیدالله بن عمر، فردی مؤثق و قابل اعتماد و حافظ و ضابط میباشد که تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، امانت، صداقت، اعتبار، شرافت و درستی وی، اتفاق نظر دارند».
ناگفته نماند که عبیدالله بن عمر/، از آن دسته از راویان و محدّثانی نیز میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[3]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع جلالة قدره، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبیدالله بن عمر - با وجود این که از شأن و جایگاهی بس والا و بالا برخوردار است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبیدالله بن عمر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان مدینهی منوره ذکر کرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرّفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
عبیدالله بن عمر عدوی عُمری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «البکاء من خشیة الله»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی خُبَیْبُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ: رَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ ”»(ح 6479)
«محمد بن بشار، از یحیی، از عبیدالله بن عمر، از خُبیب بن عبدالرحمن، از حفص بن عاصم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «هفت نفر هستند که خداوند، آنان را در روز رستاخیز در سایهی خود پناه میدهد؛ یکی از آنها، کسی است که خدا را یاد میکند و از چشمانش، اشک جاری میشود».
* در باب «بابٌ فی الحوض»[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَامَکُمْ حَوْضٌ کَمَا بَیْنَ جَرْبَاءَ وَأَذْرُحَ»»(ح 6577)
«مُسدّد، از یحیی، از عبیدالله بن عمر، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «در جلو شما، حوضی قرار دارد که بزرگی آن، به مسافت میان شهرهای جرَرباء و اَذرُح است».
* در باب «بابٌ فی الحوض»[8]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ خُبَیْبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَیْنَ بَیْتِی وَمِنْبَرِی رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الجَنَّةِ، وَمِنْبَرِی عَلَى حَوْضِی»»(ح 6588)
«ابراهیم بن منذر، از انس بن عیاض، از عبیدالله بن عمر، از خُبیب، از حفص بن عاصم، از ابوهریرهس برای ماروایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «میان خانه و منبرم، بوستانی از بوستانهای بهشت است؛ و منبرم، بر سر حوض من قرار دارد».
* در باب «کراهیة الصلاة فی المقابر»[9].
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[10].
* در باب «الحلق والجلوس فی المسجد»[11].
* در باب «الصلاة الی الراحلة والبعیر والشجر والرحل»[12].
* در باب «الصلاة بعد الفجر حتّی ترتفع الشمس»[13].
* در باب «من جلس فی المسجد ینتظر للصلاة؛ وفضل المساجد»[14].
* در باب «اذا حضر الطعام وأقیمت الصلاة»[15].
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الرکعتین»[16].
* در باب «وجوب القراءة للامام والمأموم فی الصلوات کلّها فی الحضر والسفر ومایجهر فیها وما یخافت»[17].
به هر حال، روایات «عبیدالله بن عمر عَدوی عمری/»، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 95 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبیدالله بن عمر عَدوی عُمری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/393؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/704؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/326؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/304؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/219؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/149؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/231؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/637 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/246؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 213؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص77، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/302
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/35 و 36
[3]- «جامع المسانید» 2/512
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[5]- «المناقب»، کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/959
[7]- همان 2/974
[8]- همان 2/975
[9]- همان 1/62
[10]- همان 1/63
[11]- همان 1/68
[12]- همان 1/72
[13]- همان 1/82
[14]- همان 1/91
[15]- همان 1/92
[16]- همان 1/102
[17]- همان 1/104
0 6- عَبدة بن سلیمان کلابی/[1]
[متوفّای 187ه . ق یا 188 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث؛ ابومحمد کلابی کوفی میباشد که از عاصم احول، هشام بن عروة، اعمش، اسماعیل بن ابی خالد و کسان دیگر، حدیث روایت نموده است.
و از او نیز، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، ابوخیثمه، ابوکریب، ابوسعید اشجّ و دیگران، به نقل روایت پرداختهاند.
احمد بن حنبل گوید: «ثقة ثقة وزیادة مع صلاح وشدّة فقر، علیه فروة خلقة لاتساوی کبیر شیء؛ مات فی رجب سنة سبع وثمانین ومائة»؛ «عبدة بن سلیمان، خیلی مطمئن و بسیار قابل اعتماد بود، که در کنار دارا بودن صفت وثاقت و امانت داری، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و برازنده، و بسیار فقیر و تنگدست بود؛ و تهی دستی و ناداری وی، به حدّی بود که بر تن وی، پوستینی بود که ارزش زیادی نداشت؛ و سرانجام وی، در ماه رجب، به سال 187 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
احمد بن حنبل در جایی دیگر گوید: «کان عبدة شدید الفقر»؛ «عبدة بن سلیمان، بسیار تنگدست و فقیر و مستمند و تهی دست بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة؛ رجل صالح، صاحب قرآن، یقریء»؛ «عبدة بن سلیمان، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد و فردی درستکار و شریف، شایسته و برازنده، نجیب و محترم و کاردان و توانا میباشد که صاحب قرآن نیز بود و به آموختن قرآن برای دیگران میپرداخت».
و ابن سعد بر این باور است است که عبدة بن سلیمان، در سوم ماه رجب، به سال 188 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، عبدة بن سلیمان را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده و گفته است: «مسقیم الحدیث جدّاً»؛ «روایات و احادیث عبدة بن سلیمان، بسیار صحیح و درست میباشد».
و ابن شاهین نیز در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبة گوید: «ثقة، مسلم، صدوق»؛ «عبدة بن سلیمان، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد، مسلمان و حقگرا، صادق و راستگو، درستکار و شریف و امانت دار و معتبر بود».
دارقطنی نیز گوید: «ثقة»؛ «عبدة بن سلیمان، فردی ثقه و معتبر و قابل اعتماد و مطمئن بود».
ناگفته نماند که وی، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[4] عبدة بن سلیمان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارنده گوید:
عبدة بن سلیمان کِلابی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «هجاء المشرکین»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدَةُ، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هِجَاءِ المُشْرِکِینَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَکَیْفَ بِنَسَبِی» فَقَالَ حَسَّانُ: لَأَسُلَّنَّکَ مِنْهُمْ کَمَا تُسَلُّ الشَّعَرَةُ مِنَ العَجِینِ»(ح 6150)
«محمد، از عبدة بن سلیمان، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: حسّان بن ثابتس دربارهی هجو کردن مشرکان، از رسول خدا ج اجازه خواست. آن حضرت ج فرمود: «دربارهی نَسب من چگونه میکنی؟» حسان گفت: نسبت تو را (در شعر خود)، همچون موی از خمیر بیرون میآورم.
از هشام بن عروة، از پدرش روایت است که گفت: به نزد عایشهل رفتم تا حسّان را دشنام بدهم. عایشهل گفت: او را دشنام مده؛ زیرا وی (در برابر مشرکان)، از رسول خدا ج دفاع میکرد».
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ﴾ [التوبة: 103]؛ و من خصّ أخاه بالدعاء دون نفسه»[7]
«حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَمِعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا یَقْرَأُ فِی المَسْجِدِ فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللَّهُ، لَقَدْ أَذْکَرَنِی کَذَا وَکَذَا آیَةً، أَسْقَطْتُهَا فِی سُورَةِ کَذَا وَکَذَا»»(ح 6335)
«عثمان بن ابی شیبة، از عبدة بن سلیمان، از هشام بن عروة، از پدرش، برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: رسول خدا ج از مردی در مسجد شنید که قرآن میخواند؛ از این رو، فرمود: «خداوند، بر وی رحمت نثار کند؛ بیگمان او، فلان و فلان آیه را به یادم آورد که پیشتر آن را در فلان و فلان سوره، فراموش کرده بودم».
* در باب «سکرات الموت»[8]
«حَدَّثَنِی صَدَقَةُ، أَخْبَرَنَا عَبْدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ رِجَالٌ مِنَ الأَعْرَابِ جُفَاةً، یَأْتُونَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَسْأَلُونَهُ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَکَانَ یَنْظُرُ إِلَى أَصْغَرِهِمْ فَیَقُولُ: «إِنْ یَعِشْ هَذَا لاَ یُدْرِکْهُ الهَرَمُ حَتَّى تَقُومَ عَلَیْکُمْ سَاعَتُکُمْ»، قَالَ هِشَامٌ: یَعْنِی مَوْتَهُمْ»(ح 6511)
«صدقة، از عبدة بن سلیمان، از هشام، از پدرش برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: افرادی خشن از بادیه نشینان، به نزد رسول خدا ج میآمدند و میپرسیدند: قیامت، کی بر پا میشود؟ رسول خدا ج با نگاه کردن به کوچکترین آنها میفرمود: «اگر این شخص، زنده بماند، قبل از این که پیر شود، قیامت شما، برایتان برپا خواهد شد».
هشام گوید: یعنی مرگ ایشان، قیامت آنان خواهد بود».
* در باب «کیف کان یمین النبیّ ج.»[9]
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ [المائدة: 38]؛ و فی کم تقطع»[10].
* در باب «من احبّ تعجیل الصدقة من یومها»[11].
* در باب «الزکاة علی الزوج والأیتام فی الحجر»[12].
* در باب «اذا کان بین الامام وبین القوم حائط أو سترة»[13].
* در باب «الصلاة فی البیعة»[14].
* در باب «لا تتحرّی الصلاة قبل غروب الشمس»[15].
* در باب «الوصال؛ ومن قال: لیس فی اللیل صیام»[16].
* در باب «تحرّی لیلة القدر فی الوتر من العشر الاواخر فیه»[17].
* در باب «قبول الهدیّة»[18].
* در باب «الغسل بعد الحرب والغبار»[19].
به هر حال، روایات «عبدة بن سلیمان کِلابی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 32 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدة بن سلیمان کلابی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/115؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/775؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/89؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/511؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/320؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/164؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/223؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/405؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/628؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/161؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 211؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص135، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/390؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/334
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/312
[3]- «تهذیب التهذیب» 6/405
[4]- «عقود الجمان»؛ ص128
[5]- «المناقب»، کردری 2/224
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/908
[7]- همان 2/938
[8]- همان 2/964
[9]- همان 2/981
[10]- همان 2/1004
[11]- همان 1/192
[12]- همان 1/193
[13]- همان 1/198
[14]- همان 2/101
[15]- همان 1/62
[16]- همان 1/83
[17]- همان 1/263
[18]- همان 1/270
[19]- همان 1/350
59- عبدالوارث بن سعید حنفی/[1]
[متوفّای 180ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مطمئن و قابل اعتماد در حدیث، ابوعبیدة عنبری، تنوّری بصری میباشد که از ایوب سختیانی، یزید رشک، جعد ابی عثمان، شعیب بن حبحاب، ایوب بن موسی و کسان دیگر، به روایت حدیث پرداخته است.
و از او نیز، مُسدّد، قتیبة، بشر بن هلال، حمید بن مسعدة، پسرش: عبدالصمد و شماری دیگر از دانش پژوهان، حدیث روایت نمودهاند.
ابوعمر جرمی گوید: «ما رأیتُ فقیهاً أفصح من عبدالوارث»؛ «من فقیه و دانشوری فصیحتر و سخنورتر و بلیغتر و نیکوسخنتر از عبدالوارث بن سعید، ندیدهام».
عبدالوارث بن سعید، به سال 102 ه . ق دیده به جهان گشود و به سال 180 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل گوید: «کان عبدالوارث أصحّ حدیثاً من حسین المعلّم؛ وکان صالحاً فی الحدیث»؛ «احادیث عبدالوارث بن سعید، از لحاظ صحّت و درستی، بهتر از احادیث و روایات حسین معلّم است؛و عبدالوارث، در زمینهی روایت حدیث، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصص و کارشناس و توانا و برازنده بود».
معاویة بن صالح گوید: «قلتُ لیحیی بن معین: من أثبت شیوخ البصریین؟ فقال: عبدالوارث مع جماعة سمّاهم»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: از میان اساتید و شیوخ بصره، چه کسی از همه مطمئنتر و معتبرتر و امانت دارتر و قابل اعتمادتر است؟ وی در پاسخ گفت: عبدالوارث؛ و یحیی بن معین، در کنار عبدالوارث، به بیان شمار دیگری از علماء و صاحب نظران اسلامی نیز پرداخت».
و عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «هو مثل حماد بن زیاد فی ایوّب. قلتُ: فالثقفی احبّ الیک أو عبدالوارث؟ قال: عبدالوارث. قلت: فابن عُلَیَّة احبّ الیک فی ایوب أو عبدالوارث؟ قال: عبدالوارث»؛ «عبدالوارث بن سعید، در روایت کردن احادیث ایوب، به سان حماد بن زید است». عثمان گوید: خطاب به یحیی بن معین گفتم: از دیدگاه شما، در نقل و روایت حدیث از ایوب، ثقفی بهتر و برازندهتر است یا عبدالوارث؟ وی در پاسخ گفت: عبدالوارث.
دوباره پرسیدم: از دیدگاه شما، در نقل و روایت حدیث از ایوب، ابن عُلَیّة بهتر و بایستهتر است یا عبدالوارث؟ یحیی بن معین، باز هم در پاسخ گفت: عبدالوارث».
ابوزرعة گوید: «ثقة»؛ «عبدالوارث، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».
ابوحاتم گوید: «صدوق، ممّن یعدّ مع ابن عُلَیّة ووُهیب وبشر بن المفضّل؛ یُعدّ من الثقات؛ هو أثبت من حماد بن سلمة»؛ «عبدالوارث بن سعید، روایت کنندهای صادق و درستکار و امانت دار و راستگو میباشد؛ او با ابن عُلیّة؛ وُهیب و بشر بن مفضّل، از زمرهی راویان ثقه و مورد اعتماد به شمار میآیند؛ و عبدالوارث، نسبت به حماد بن سلمة، مطمئنتر و معتبرتر میباشد».
نسایی گوید: «ثقة حجّة»؛ «عبدالوارث بن سعید، ثقه و قابل اعتماد و حجّت و خبره و آگاه و کارشناس در حدیث میباشد».
ابن نُمیر، احمد عجلی و دیگران نیز، عبدالوارث بن سعید را فردی مؤثّق و مورد اعتماد معرفی کردهاند؛ و علاوه از آن، وی از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به بیان بیوگرافی عبدالوارث بن سعید پرداخته و او را از علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الجماعة»؛ «جماعت محدّثان، از عبدالوارث بن سعید، حدیث روایت نمودهاند». (و منظور از جماعت محدّثان، شش پیشوای حدیث: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه میباشد).
حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[5]، عبدالوارث بن سعید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[6]، وی را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[7]، عبدالوارث بن سعید را در زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، ذکر نموده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[8]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام الأعظم ابی حنیفة/»؛ «عبدالوارث بن سعید، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، به ذکر عبدالوارث بن سعید پرداخته و او را از راویان امام اعظم ابوحنیفه/ معرفی کرده است.
نگارنده گوید:
عبدالوارث بن سعید، از ابوحنیفه، از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش، از پیامبر ج چنین روایت کرده است: «نهی ج الشرط فی البیع»؛ «رسول خدا ج از قرار دادن شرط در معامله، نهی کردند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[10]، ذکر کرده و در ادامه گفته است:
این حدیث را سه نفر، از عبدالوارث بن سعید، از امام ابوحنیفه/ روایت کردهاند:
1- ابوعبدالله حسین بن محمد بن خسرو بلخی در مُسند خویش؛
2- قاضی ابوبکر محمد بن ابی طاهر عبدالباقی انصاری؛
3- و حافظ ابونعیم اصفهانی.
و همچنین نگارندهی سطور گوید:
عبدالوارث بن سعید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الولیمة ولو بشاة»[11]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، عَنْ شُعَیْبٍ، عَنْ أَنَسٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْتَقَ صَفِیَّةَ وَتَزَوَّجَهَا، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا، وَأَوْلَمَ عَلَیْهَا بِحَیْسٍ»»(ح 5169)
«مُسدّد، از عبدالوارث بن سعید، از شعیب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج، صفیّةل را آزاد نمود و با وی ازدواج کرد و آزادی وی را مَهرش گردانید؛ و نوعی غذا بر وی ولیمه کرد».
* در باب «ذهاب النساء والصبیان الی العرس»[12]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ المُبَارَکِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَبْصَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نِسَاءً وَصِبْیَانًا مُقْبِلِینَ مِنْ عُرْسٍ، فَقَامَ مُمْتَنًّا، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتُمْ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَیَّ»»(ح 5180)
«عبدالرحمن بن مبارک، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز بن صهیب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج زنان و کودکانی را دید که از محفل عروسی میآمدند؛ آن حضرت ج نیرومندانه برخاست و فرمود: «بارالها! شما در نزد من، از دوست داشتنیترین مردمان هستید».
* در باب «التزعفر للرجال»[13]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَتَزَعْفَرَ الرَّجُلُ»»(ح 5846)
«مُسدّد، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز، برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفت: رسول خدا ج منع کرده است که مرد، جامهی خویش را با زعفران رنگ کند».
* در باب «کراهیة الصلاة فی التصاویر»[14]
«حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَ، سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَیْتِهَا، فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمِیطِی عَنِّی، فَإِنَّهُ لاَ تَزَالُ تَصَاوِیرُهُ تَعْرِضُ لِی فِی صَلاَتِی»»(ح 5959)
«عمران بن میسرة، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز بن صهیب، برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفت: عایشهل، پردهای دارای صورت داشت که با آن، جانب خانهی خویش را پوشانیده بود. پیامبر خدا ج به وی فرود: «آن را از نظرم دور کن؛ زیرا تصویرهای آن، پیوسته در نماز، در نظرم میآید».
* در باب «ما ینهی عن السباب واللعن»[15].
* در باب «قوله تعالی: ﴿لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ﴾ [الأحزاب: 53]»[16].
* در باب «قول النبیّ ج: اللّهم علّمه الکتاب»[17].
* در باب «رفع العلم وظهور الجهل»[18].
* در باب «اثم من کذب علی النبیّ ج»[19].
* در باب «غسل مایصیب من فرج المرأة»[20].
* در باب «هل ینبش قبور مشرکی الجاهلیة»[21].
* در باب «لیردّ المصلّی من مرّ بین یده»[22].
* در باب «من کره أن یقال للمغرب، العشاء»[23].
* در باب «ما جاء فی الثوم النیّ والبصل والکرّاث»[24].
* در باب «السواک یوم الجمعة»[25].
* در باب «اذا لم یکن لها جلباب فی العید»[26].
به هر حال، روایات «عبدالوارث بن سعید»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 71 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالوارث بن سعید» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/118؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/756؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/75؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 18/300؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/677؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/293؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/140؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/219؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/391؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/625؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/132؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص209 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص116، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/326
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/257
[3]- «تهذیب التهذیب» 6/392
[4]- «الجواهر المضیة» 1/334
[5]- «تهذیب الکمال» 19/104
[6]- «تبییض الصحیفة»، ص 77
[7]- «المناقب»، کردری 2/228
[8]- «جامع المسانید» 2/519
[9]- «عقود الجمان»؛ ص 128
[10]- «جامع المسانید» 2/22 و 23
[11]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/777
[12]- همان 2/778
[13]- همان 2/869
[14]- همان 2/881
[15]- همان 2/893
[16]- همان 2/706
[17]- همان 1/17
[18]- همان 1/18
[19]- همان 1/21
[20]- همان 1/43
[21]- همان 1/61
[22]- همان 1/73
[23]- همان 1/79 و 80
[24]- همان 1/118
[25]- همان 1/122
[26]- همان 1/133 و 134
58- عبدالواحد بن زیاد/[1]
[متوفّای 186 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، فقیه آگاه، ابوبشر - یا ابوعبیدة - عَبْدی بَصْری میباشد؛ که از این افراد، به نقل حدیث پرداخته است:
کلیب بن وائل؛ حبیب بن ابوعمرة؛ عاصم احول؛ عمارة بن قعقاع؛ اعمش؛ مختار بن فلفل؛ و کسان دیگر غیر از اینها.
و از کسانی که از عبدالواحد بن زیاد، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوداود؛ عفّان؛ مُسدّد؛ عبیدالله قواریری؛ یحیی بن یحیی؛ قتیبة؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
امام احمد بن حنبل و دیگران، عبدالواحد بن زیاد را فردی مؤثق و قابل اعتماد معرفی نمودهاند.
عبدالواحد بن زیاد، دانشمندی توانمند، عالمی آگاه، دانشوری کاردان و صاحب حدیث بود؛ برای وی در حدیث، اَوهامی نیز وجود دارد؛ ولی با این وجود، باز هم در کتابها، به حدیث او، استدلال و استناد میشود.
فلّاس و دیگران، بر این باورند که عبدالواحد بن زیاد، به سال 186 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ ولی احمد بن حنبل بر آن است که وی، به سال 187 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «عبدالواحد بن زیاد، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد است که به نقل و روایت احادیث فراوانی نیز پرداخته است».
ابوزرعة و ابوحاتم گویند: «ثقة»؛ «ابن زیاد، فردی مورد وثوق و معتبر و امانت دار و مطمئن میباشد».
نسائی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث عبدالواحد بن زیاد، نمیتوان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و قابل اعتماد است».
ابوداود نیز گفته است: «ثقة»؛ «ابن زیاد؛ از زمرهی راویان مؤثق و مطمئن و مُعتمد و قابل اعتبار است».
احمد عجلی نیز گوید: «بصری ثقة، حسن الحدیث»؛ «عبدالواحد بن زیاد، فردی مؤثق و قابل اعتماد است که احادیث وی، به درجهی حَسن رسیده است».
دارقطنی گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن زیاد، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد و درستکار و مطمئن و امانت دار و معتبر میباشد».
و ابن حبّان نیز، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
ابن عبدالبرّ گوید: «أجمعوا – لا خلاف بینهم - انّ عبدالواحد بن زیاد، ثقة ثبت»؛ «علماء و صاحب نظران اسلامی، همه - بدون هیچگونه اختلاف و نزاعی - بر این موضوع، اجماع و اتفاق نظر دارند که عبدالواحد بن زیاد، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر و امانت دار و درستکار میباشد».
ابن قطان فاسی گوید: «ثقة لم یعتلّ علیه قادح»؛ «ابن زیاد، روایت کنندهای ثقه و مطمئن میباشد که (از ناحیهی علماء و صاحب نظران فنّ رجال و حدیث شناسی)، مورد جَرح و بدگویی قرار نگرفته و در مورد مؤثّق بودن وی، مورد تردید، واقع نشده است».
شایان ذکر است که عبدالواحد بن زیاد/، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمد است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبدالواحد بن زیاد، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]،وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، عبدالواحد بن زیاد را در زمرهی راویان شهر بصره ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارنده گوید:
عبدالواحد بن زیاد، از ابوحنیفه، از اسحاق بن ثابت، از عبیدة انصاری، از پدرش، از علی بن حسین، از پیامبر ج چنین روایت کرده است:
«انّه ج مرّفی غزوة تبوک علی نفر من الجیش یزفّتون. فقال: ما هؤلاء؟ قالوا؟ أصابوا شراباً لهم؛ فنهی ان یشربوا فی الدّباء والحنتم والمزفّت. فلمّا مرّبهم راجعاً، شکوا الیه من التخمة؛ فأذن لهم ان یشربوا فیها؛ ونهی عن شرب کلّ مسکر».
«در غزوهی تبوک، رسول خدا ج از کنار چند نفر از لشکریان عبور کرد که در حال پر کردن ظرفهای خویش بودند. آن حضرت ج پرسید: اینها چه میکنند؟ گفتند: بدانها نوشیدنیای رسیده است. رسول خدا ج از نوشیدن در این چند ظرف: دبّاء، حنتم، و مزفّت نهی کرد. چون در برگشت، از کنار آنها عبور کرد، از ناگوار شدن طعام، به رسول خدا ج شکایت بردند؛ از این رو، رسول خدا ج برای آنها، این اجازه را داد تا در آن ظرفها بنوشند؛ البته از نوشیدن هر چیز مست کننده نهی کرد».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد، در مُسند خویش، این حدیث را از عبدالواحد بن زیاد، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبدالواحد بن زیاد/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اذا قال: والله لا أتکلّم الیوم؛ فصلّی أو قرأ أو سبّح، أو کبّر أو حمد أو هلّل؛ فهو علی نیّته»[8]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ شَقِیقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَلِمَةً وَقُلْتُ أُخْرَى: «مَنْ مَاتَ یَجْعَلُ لِلَّهِ نِدًّا أُدْخِلَ النَّارَ» وَقُلْتُ أُخْرَى: «مَنْ مَاتَ لاَ یَجْعَلُ لِلَّهِ نِدًّا أُدْخِلَ الجَنَّةَ»»(ح 6683)
«موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد بن زیاد، از اعمش، از شقیق، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج کلمهای گفت و من چیز دیگر گفتم. فرمود: «کسی که بمیرد و به خدا شریک آورده باشد، به دوزخ خواهد رفت». و من چیز دیگر گفتم: کسی که بمیرد و به خدا، کسی را شریک نیاورد، به بهشت خواهد رفت».
* در باب «أحکام أهل الذمّة وإحصانهم؛ واذا زنوا ورفعوا الی الامام»[9]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى، عَنِ الرَّجْمِ فَقَالَ: «رَجَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» فَقُلْتُ: أَقَبْلَ النُّورِ أَمْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: «لاَ أَدْرِی» تَابَعَهُ عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، وَخَالِدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَالمُحَارِبِیُّ، وَعَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ وَقَالَ بَعْضُهُمْ: المَائِدَةِ، وَالأَوَّلُ أَصَحُّ»(ح 6840)
«موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد بن زیاد، از شیبانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن ابی اوفیس دربارهی سنگسار پرسیدم. وی گفت: رسول خدا ج رَجم و سنگسار کرده است. گفتم: پیش از نزول سورهی نور بود یا پس از آن؟ گفت: نمیدانم.»
* در باب «اثم من قتل ذمیّاً بغیر جرم»[10]
«حَدَّثَنَا قَیْسُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا مُجَاهِدٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ یَرِحْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَرْبَعِینَ عَامًا»»(ح 3166)
«قیس بن حفص، از عبدالواحد بن زیاد، از حسن بن عمرو، از مجاهد، از عبدالله بن عمروس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «هر کس، فرد معاهدی (کافری که با مسلمانان، عهد و پیمان بسته است) را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمیرسد؛ گفتنی است که بوی بهشت از مسافت چهل سال راه، به مشام میرسد».
* در باب «الجهاد من الایمان»[11].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥﴾ [الإسراء: 85]»[12].
* در باب «اذا غسل الجنابة أو غیرها، فلم یذهب أثرها»[13].
* در باب «الغسل مرّة واحدة»[14].
* در باب «تفریق الغسل والوضوء»[15].
* در باب «مباشرة الحائض»[16].
* در باب «المرور فی المسجد»[17].
* در باب «اذا صلّی الی فراش فیه حائض»[18].
* در باب «ما یصلّی بعد العصر من الفوائت ونحوها»[19].
* در باب «رفع البصر الی الامام فی الصلاة»[20].
* در باب «القنوت قبل الرکوع وبعده»[21].
به هر حال، روایات «عبدالواحد بن زیاد»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 28 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدالواحد بن زیاد» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/59؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/741؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/20؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/672؛ ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/7؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/286-310؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/123؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/218؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/385؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/623؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص209 ؛««الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/329؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/319
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/258
[3]- «تهذیب التهذیب» 6/385 و 386
[4]- «جامع المسانید» 2/514
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 128
[6]- «المناقب»، کردری 2/227
[7]- «جامع المسانید» 2/320
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/988 و 989
[9]- همان 2/1011
[10]- همان 2/1021
[11]- همان 1/10
[12]- همان 1/24
[13]- همان 1/36
[14]- همان 1/39
[15]- همان 1/40
[16]- همان 1/44
[17]- همان 1/64
[18]- همان 1/74
[19]- همان 1/83
[20]- همان 1/103
[21]- همان 1/136