17- حسین بن علی (بن ولید) جُعفی کوفی/[1]
[متوفّای 203 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حسین بن علی بن ولید، شیخ الاسلام، ابوعلی جُعفی کوفی میباشد. وی، حافظ حدیث، آموزگار قرآن، انسانی زاهد و پارسا، الگو و قدوه و اُسوه و نمونهی علمی، اخلاقی، حکمت و فرزانگی بود؛ او، قرآن را به نزد حمزة الزیّات خواند و از ابوعمرو بن علاء، اعمش، جعفر بن برقان، سفیان و تنی چند از دیگر محدّثان و بزرگان، به سماع حدیث پرداخت.
و از کسانی که از حسین بن علی، به سماع حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ابن فرات؛ عبد بن حُمید؛ عباس دَوری؛ محمد بن عاصم؛ و شماری دیگر از مردمان.
یحیی بن معین و دیگر بزرگان عرصهی روایت و درایت، حسین بن علی را ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و قابل اعتبار، معرفی کردهاند.
محمد بن رافع گوید: «ذاک راهب اهل الکوفة»؛ «حسین بن علی جعفی، از راهبان (پارسایان و عابدان) اهل کوفه بود» یحیی نیشابوری گوید: «ان بقی من الاَبدال احدٌ، فحسین الجعفی»؛ «اگر چنانچه از اَبدال خدا، کسی باقی مانده باشد، پس آن فرد، حسین بن علی جعفی خواهد بود». (اَبدال: جمع بدل و بدیل؛ مردم شریف و صالح و نیکوکار؛ مردان خدا. و در اصطلاح متصوفه: یکی از طبقات اولیاء و خاصّان خدا هستند که زمین، هیچگاه از آنان، خالی نیست؛ اما در میان مردم، شناخته نمیشوند. عدّهی آنان را هفت یا هفتاد تن گفتهاند! و هرگاه یکی از آنان بمیرد، خداوند، دیگری را به جای او برمی انگیزاند).
و احمد عجلی گوید: «کان ثقة؛ لم أر افضل منه ولم أره الا مقعداً؛ وکان جمیلاً لباباً، مات سنة ثلاث ومأتین»؛ «حسین بن علی جعفی، فردی ثقه و مورد اعتماد بود؛ هرگز کسی را برتر و بایستهتر و شایستهتر و ارزندهتر از او ندیدهام؛ و پیوسته او را در حال نشسته (و مشغول عبادت و پرستش خدای و راز و نیاز با معبود راستین) دیدهام؛ وی، انسانی مهربان و نیکوکار و با محبت و خوش اخلاق و فردی خردمند و دانا و آگاه و فهیم بود. به سال 203 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
علامه ذهبی گوید: در مجموع، حسین بن علی جعفی 84 سال زندگی به سر برد و حیات داشت. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی نیز در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل گفته است: «ما رأیتُ افضل من حسین وسعید بن عامر»؛ «هرگز، کسی را برتر و بایستهتر از حسین [بن علی جعفی] و سعید بن عامر، به خود ندیدهام».
و محمد بن عبدالرحمن هروی گوید: «ما رأیتُ اتقن منه»؛ «هرگز فردی را ماهرتر، حاذقتر، استادتر، کاردانتر، زبردستتر و کارآمدتر از حسین بن علی جعفی ندیدهام».
یحیی بن معین گفته است: «ثقة»؛ «حسین بن علی جعفی، روایت کنندهای قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد».
و ابن شاهین در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبه در مورد حسین بن علی جعفی چنین گفته است: «بخ بخ! ثقة صدوق»؛ «آفرین به حسین بن علی جعفی؛ به راستی او، فردی مؤثق و قابل اعتماد، درستکار و شریف، صادق و راستگو و مُعتمد و امین بود».
و شایان ذکر است که حسین بن علی جُعفی، از آن دسته از راویانی است که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و حافظ بن محمد یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، حسین بن علی جُعفی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
حسین بن علی جعفی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «الاستعاذة من ارذل العمر»[5]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا الحُسَیْنُ، عَنْ زَائِدَةَ، عَنْ عَبْدِ المَلِکِ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: تَعَوَّذُوا بِکَلِمَاتٍ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَعَوَّذُ بِهِنَّ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ البُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا، وَعَذَابِ القَبْرِ»»(ح 6374)
«اسحاق بن ابراهیم، از حسین بن علی جُعفی، از زائدة، از عبدالملک، از مصعب بن سعد، از پدرش، برای ما روایت کرده که وی گفته است: به وسیلهی کلماتی به خداوند پناه بجویید که پیامبر خدا ج با آنها، به خدا پناه میجست؛ و آن کلمات عبارتند از: «اللهم انّی اعوذ بک من الجُبن، واعوذ بک من البخل، واعوذ بک من ان اُردّ الی ارذل العمر، واعوذ بک من فتنة الدنیا وعذاب القبر»؛ «بار خدایا! از بزدلی، بخل، فرتوت شدنی که باعث ذلّت گردد، فتنهی دنیا و عذاب قبر، به تو پناه میبرم».
* در باب «اهل العلم والفضل، احقّ بالامامة»[6]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ نَصْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حُسَیْنٌ، عَنْ زَائِدَةَ، عَنْ عَبْدِ المَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو بُرْدَةَ، عَنْ أَبِی مُوسَى، قَالَ: مَرِضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاشْتَدَّ مَرَضُهُ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» قَالَتْ عَائِشَةُ: إِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ، إِذَا قَامَ مَقَامَکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، قَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَعَادَتْ، فَقَالَ: «مُرِی أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ، فَإِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ» فَأَتَاهُ الرَّسُولُ، فَصَلَّى بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 678)
«اسحاق بن نصر، از حسین بن علی جعفی، از زائدة، از عبدالملک بن عُمیر، از ابوبردة، از ابوموسی اشعریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر اکرم ج بیمار شد؛ و چون بیماری وی شدت یافت، فرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم، نماز بگزارد». عایشهل گفت: ابوبکر، مردی دل نازک است و اگر در جایگاه شما قرار گیرد، نمیتواند از عهدهی گزاردن نماز برای مردم، برآید.
آن حضرت ج فرمود: «به ابوبکر بگویید که نماز را برای مردم، امامت کند.» عایشهل دوباره گفتهاش را تکرار کرد. آن حضرت ج فرمود: «شما همان زنانی هستید که یوسف را احاطه کرده بودند؛ به ابوبکر بگویید تا برای مردم، امامت کند». قاصد پیامبر ج به نزد ابوبکرس رفت؛ و فرمان آن حضرت ج را بدو رساند؛ از این رو، ابوبکرس در حیات پیامبر ج، برای مردم امامت داد».
* در باب «خلق آدم وذرّیته»[7]
«حَدَّثَنَا أَبُو کُرَیْبٍ، وَمُوسَى بْنُ حِزَامٍ، قَالاَ: حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، عَنْ زَائِدَةَ، عَنْ مَیْسَرَةَ الأَشْجَعِیِّ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ، فَإِنَّ المَرْأَةَ خُلِقَتْ مِنْ ضِلَعٍ، وَإِنَّ أَعْوَجَ شَیْءٍ فِی الضِّلَعِ أَعْلاَهُ، فَإِنْ ذَهَبْتَ تُقِیمُهُ کَسَرْتَهُ، وَإِنْ تَرَکْتَهُ لَمْ یَزَلْ أَعْوَجَ، فَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ»»(ح 3331)
«ابوکریب و موسی بن حزام، از حسین بن علی جُعفی، از زائدة، از میسرة اشجعی، از ابوحازم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «با زنان، به خوبی رفتار کنید و سفارش مرا در مورد آنان، بپذیرید؛ چرا که زن، از پهلو (دنده) آفریده شده است؛ و همانا، کجترین بخش دنده، قسمت بالای آن است؛ از این رو، اگر بخواهی، آن را راست کنی، میشکند، و اگر رهایش کنی، همچنان، کج باقی میماند؛ پس حال که چنین است، با زنان، به خوبی رفتار کنید و سفارش مرا در مورد آنان، مدنظر داشته باشید».
* در باب «علامات النبوّة فی الاسلام»[8].
* در باب «مناقب علی بن ابی طالب، ابی الحسن القرشی الهاشمی»[9].
* در باب «الوصاة بالنساء»[10].
* در باب «الاستعاذة من ارذل العمر»[11].
[1]- بیوگرافی «حسین بن علی جعفی» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/171؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/55؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/184؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/397؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/232؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/5؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/217؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 71؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 4/509؛ «الطبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 150؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/174؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/87
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/349
[3]- «تهذیب التهذیب» 2/308 و 309
[4]- «عقود الجمان»، ص 106
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/943
[6]- همان 1/93
[7]- همان 1/469
[8]- همان 1/512
[9]- همان 1/525
[10]- همان 1/779
[11]- همان 1/943
16- حسین بن ابراهیم/؛ مُلقّب به «اِشکاب حنفی»[1]
[متوفّای 216 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی حسین بن ابراهیم بن حُرّ بن زَعلان عامری، ابوعلی بغدادی، مُلقّب به «اِشکاب» میباشد. اصل وی، از خراسان است که در بغداد، سُکنی و اقامت گزید و در آنجا مستقر گردید. او از فُلیح بن سلیمان، ابن ابی الزّناد، مبارک بن سعید ثوری، حماد بن زید، شریک و دیگران، حدیث روایت نموده است.
و از او نیز، دو پسرش، محمد و علی، ابوبکر صَغانی، عباس دوری، محمد بن عبدالله مُخَرِّمی، عباس بن جعفر زبرقان و دیگر شیفتگان علم و دانش، به روایت حدیث پرداختهاند.
ابن سعد گوید: «نشأ ببغداد؛ وطلب الحدیث؛ ولزم ابایوسف، فأتقن الرأی ولم یدخل فی شیء من القضاء ولا غیره الی ان مات سنة (216 ه . ق)، وهو ابن احدی وسبعین سنة»؛ «حسین بن ابراهیم، در شهر بغداد، پرورش یافت و رشد و نموّ نمود؛ و به دنبال حدیث رفت و ملازم ابویوسف (شاگرد ارشد امام ابوحنیفه/) شد و در «رأی»، ماهر و استاد و خبره و زبردست گردید، و در طول زندگی خویش نه در قضاوت وارد شد و نه در غیر آن؛ تا این که به سال 216 ه . ق در 71 سالگی درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
و خطیب بغدادی در مورد وی گفته است: «کان ثقة»؛ «حسین بن ابراهیم، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
امام بخاری نیز در کتاب «الجامع الصحیح»، در داستان «عمرة القضاء»، یک حدیث را از او روایت نموده است.
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید: علامه باجی در مورد «رجال صحیح بخاری»، چنین گفته که وی، برای حسین بن ابراهیم، نامی در صحیح بخاری نیافته است و حال آن که در حقیقت، در کتاب «الجامع الصحیح» امام بخاری، نام حسین بن ابراهیم ثابت است؛ همچنانکه حافظ جلال الدین مزّی، به ذکر این موضوع پرداخته است.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به بیان بیوگرافی حسین بن ابراهیم پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «هو لزم ابایوسف وتفقّه علیه؛ مات فی سنة ستة عشر ومأتین فی خلافة المأمون، من احدی وسبعین سنةً ببغداد»؛ «حسین بن ابراهیم، کسی است که ملازم و همرکاب ابویوسف شد و فقه را به نزد او فراگرفت و به سال 216 ه . ق و در روزگار خلافت مأمون، در بغداد - در 71 سالگی - درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و علامه تقی الدین بن عبدالقادر تمیمی داری نیز در کتاب «الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة»[4]، به بیان بیوگرافی حسین بن ابراهیم پرداخته و او را در زمرهی دانشوران و صاحب نظران احناف به حساب آورده است.
نگارنده گوید:
حسین بن ابراهیم - ملقبّ به «اِشکاب حنفی» -، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ نیز به شمار میآید؛ آن هم در باب «عمرة القضاء»[5]؛ آنجا که امام بخاری چنین روایت میکند:
«حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، حَدَّثَنَا سُرَیْجٌ، حَدَّثَنَا فُلَیْحٌ، ح وحَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الحُسَیْنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، حَدَّثَنَا فُلَیْحُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ مُعْتَمِرًا، فَحَالَ کُفَّارُ قُرَیْشٍ بَیْنَهُ وَبَیْنَ البَیْتِ، فَنَحَرَ هَدْیَهُ وَحَلَقَ رَأْسَهُ بِالحُدَیْبِیَةِ، وَقَاضَاهُمْ عَلَى أَنْ یَعْتَمِرَ العَامَ المُقْبِلَ، وَلاَ یَحْمِلَ سِلاَحًا عَلَیْهِمْ إِلَّا سُیُوفًا، وَلاَ یُقِیمَ بِهَا إِلَّا مَا أَحَبُّوا، فَاعْتَمَرَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ، فَدَخَلَهَا کَمَا کَانَ صَالَحَهُمْ، فَلَمَّا أَنْ أَقَامَ بِهَا ثَلاَثًا، أَمَرُوهُ أَنْ یَخْرُجَ فَخَرَجَ»»(ح 4252)
«محمد بن رافع، از سُریج، از فُلیح؛ و همچنین محمد بن حسین بن ابراهیم، از پدرش (حسین بن ابراهیم)، از فلیح بن سلیمان، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: همانا رسول خدا ج به قصد عُمره، (از مدینهی منوره) بیرون آمد و کافران قریش، میان او و کعبه حائل شدند. آن حضرت ج قربانی خویش را ذبح کرد و سر خویش را در منقطهی حدیبیه تراشید و از حالت احرام بیرون آمد و با کافران مکه به توافق رسید که سال آینده، عمره ادا کند و سلاح بر ایشان برندارد، مگر در نیام آن؛ و در مکه اقامت نکند مگر مدتی را که ایشان میخواهند. آن حضرت ج نیز در سال بعد آن، عمره کرد و در مکه، همانگونه که با کافران مکه صلح کرده بود، وارد شد و چون در مکه سه روز اقامت گزید، به آن حضرت ج گفتند که بیرون رود؛ و ایشان نیز از مکه به مقصد مدینه، بیرون رفتند».
[1]- بیوگرافی «حسین بن ابراهیم» را در این منابع دنبال کنید:
«الجرح و التعدیل»، رازی 3/46؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/229؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/212؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 70؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 4/451؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 8/17؛ «الطبقات السنیة»؛ تمیمی داری 3/121 به شماره 232؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/348؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/88
[2]- «تهذیب التهذیب» 2/285
[3]- «الجواهر المضیة» 1/270
[4]- «الطبقات السنیة» 3/121
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/610
15- حاتم بن اسماعیل کوفی مَدنی، ابواسماعیل حارثی/[1]
[متوفّای 186 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
حاتم بن اسماعیل، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
یحیی بن سعید انصاری؛ یزید بن ابی عبید؛ هشام بن عروة؛ جعید بن عبدالرحمن؛ ابوصخر خراط؛ افلح بن حُمید؛ بشر بن رافع؛ و کسان دیگر.
و از کسانی که از حاتم بن اسماعیل، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
عبدالرحمن بن مهدی؛ دو پسر ابوشیبه؛ سعید بن عمرو؛ اشعثی؛ قتیبه؛ اسحاق بن راهویه؛ ابراهیم بن موسی رازی؛ هشام بن عمار؛ هنّاد بن سری؛ یحیی بن معین؛ ابوکریب؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
احمد بن حنبل، در مورد حاتم بن اسماعیل کوفی مدنی، گفته است: «هو احبّ الیّ من الدراوردی»؛ «از دیدگاه من، حاتم بن اسماعیل، بهتر و بایستهتر ازدَراوردی است».
و ابوحاتم گفته است: «هو احبّ الیّ من سعید بن سالم»؛ «به نظر من، حاتم بن اسماعیل، برتر و شایستهتر و بهتر و برازندهتر از سعید بن سالم میباشد».
و نسایی گفته است: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایات حاتم بن اسماعیل، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و درستکار میباشد».
و ابن سعد، چنین اظهارنظر نموده و گفته است: «کان اصله من الکوفة، ولکنّه انتقل من المدینة، فنزلها ومات بها سنة (86) وکان ثقةً مأموناً کثیرالحدیث»؛ «اصل حاتم بن اسماعیل، از شهر کوفه است، ولی او، کوفه را به مقصد مدینهی منوره ترک کرد و بدانجا منتقل شد و در همانجا سُکنی و اقامت گزید و مستقر شد؛ و در همانجا، به سال 186 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و این در حالی بود که وی، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد، مطمئن و امین و درستکار و شریف و بسیار روایت کنندهی حدیث، برشمرده میشد».
و احمد عجلی نیز گفته است: «ثقة»؛ «حاتم بن اسماعیل کوفی، از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد بود».
و بدین سان، اسحاق بن منصور، از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «حاتم بن اسماعیل، فردی مورد اعتماد و مطمئن میباشد».
و شایان ذکر است که حاتم بن اسماعیل، از آن دسته از راویانی میباشد که امام بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از او حدیث روایت نمودهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو من اصحاب ابی حنیفة/؛ یروی عنه فی هذه المسانید»؛ «حاتم بن اسماعیل کوفی، از جملهی شاگردان و پیروان امام ابوحنیفه/ میباشد که در این «مسانید»، از او حدیث نیز روایت نموده است».
حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، نیز در کتاب «عقود الجمان»،[4] حاتم بن اسماعیل را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و علامه ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»،[5] حاتم بن اسماعیل را در زمرهی راویان شهر کوفه که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارنده گوید:
حاتم بن اسماعیل، از ابوحنیفه، از یعلی بن عطاء طائفی، از عمارة بن حدید، از صخر غامدیس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودند: «اللهم بارک لاُمّتی فی بکورها»؛ «بار خدایا! سحرخیزی را برای امّت من، خجسته ساز».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[6]، ذکر کرده و گفته است: قاضی ابوبکر، محمد بن عبدالباقی، این حدیث را از حاتم بن اسماعیل، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و بدین سان، حاتم بن اسماعیل، از امام ابوحنیفه/، از یعلی بن عطاء طائفی، از عمارة بن حدید، از صخر غامدیس روایت کرده است که رسول خدا ج فرمودند: «اللهم بارک لامّتی فیما رزقتَهم»؛ «بار خدایا! برای امّت من، در آنچه روزی شان کردهای، برکت عنایت بفرما و آن را برایشان خجسته ساز».
این روایت را نیز خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید» [7]ذکر کرده و گفته است: این حدیث را حافظ طلحة بن محمد در مُسند خویش، به نقل از حاتم بن اسماعیل، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
نگارنده گوید:
حاتم بن اسماعیل/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «کیف یبایع الامام الناس»[8]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، حَدَّثَنَا حَاتِمٌ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، قَالَ: قُلْتُ لِسَلَمَةَ عَلَى أَیِّ شَیْءٍ بَایَعْتُمُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ الحُدَیْبِیَةِ؟ قَالَ: «عَلَى المَوْتِ»»(ح 7206)
«عبدالله بن مسلمة، از حاتم بن اسماعیل، از یزید برای ما روایت کرده که وی گفته است: خطاب به سلمة بن اکوعس گفتم: در روز «حُدیبیه»، بر چه چیزی با پیامبر خدا ج بیعت کردید؟ او در پاسخ گفت: «بر مرگ».
* در باب «مِن اَین یخرج من مکّة»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الوَهَّابِ، حَدَّثَنَا حَاتِمٌ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ عُرْوَةَ، «دَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَامَ الفَتْحِ مِنْ کَدَاءٍ مِنْ أَعْلَى مَکَّةَ» وَکَانَ عُرْوَةُ: «أَکْثَرَ مَا یَدْخُلُ مِنْ کَدَاءٍ، وَکَانَ أَقْرَبَهُمَا إِلَى مَنْزِلِهِ»»(ح 1580)
«عبدالله بن عبدالوهّاب، از حاتم بن اسماعیل، از هشام، از عروة، برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در سال فتح مکه، از راه «کداء» بالای مکه، وارد شد.
هشام در ادامه گوید: عروة بن زبیرس، در اکثر اوقات، از راه «کداء» که به منزل وی نزدیک بود، وارد مکه میشد».
* در باب «حجّ الصبیان »[10]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ یُونُسَ، حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ، عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: «حُجَّ بِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا ابْنُ سَبْعِ سِنِینَ»»(ح 1858)
«عبدالرحمن بن یونس، از حاتم بن اسماعیل، از محمد بن یوسف، از سائب بن یزید برای ما روایت کرده که وی گفته است: «من (همراه پدر و مادر خویش) با رسول خدا ج حجّ کردم و در آن زمان، پسر هفت ساله بودم».
* در باب «الشرکة فی الطعام والنهد والعروض»[11].
* باب «من حدّث بمشاهده فی الحرب»[12].
* باب «التعریض علی الرّمی»[13].
* باب «ما قیل فی لواء النبیّ ج»[14].
* باب «حمل الزاد فی الغزو»[15].
* باب «المصالحة علی ثلاثة ایام او وقت معلوم»[16].
* باب «قول الله عزّو جل: ﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِسۡمَٰعِیلَۚ إِنَّهُۥ کَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ﴾ [مریم: 54][17].
* باب «اقامة المهاجر بمکة بعد قضاء نسکه»[18].
* باب ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢﴾ [آل عمران: 122][19].
* باب «غزوة الحدیبیة»[20].
به هر حال، روایات حاتم بن اسماعیل، کوفی مدنی ابواسماعیل حارثی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 29 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «حاتم بن اسماعیل» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/203؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 3/258؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/210؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/518؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/428؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/191؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/170؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 56؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/309؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/5؛ «الطبقات السنیة»؛ تمیمی داری 3/7 به شماره 621؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/107
[2]- «تهذیب التهذیب» 2/110 و 111
[3]- «جامع المسانید» 2/430
[4]- «عقود الجمان»، ص 105
[5]- «المناقب»، کردری 4/220
[6]- «جامع المسانید» 1/144
[7]- «جامع المسانید» 1/144 و 145
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1069
[9]- همان 1/214
[10]- همان 1/250
[11]- همان 1/337
[12]- همان 1/396
[13]- همان 1/406
[14]- همان 1/417
[15]- همان 1/418
[16]- همان 1/451
[17]- همان 1/478
[18]- همان 1/560
[19]- همان 2/580
[20]- همان 2/599
14- جعفر بن عَون بن جعفر بن عمرو بن حُرَیث مَخزومی کوفی/[1]
[متوفّای 206 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، ابوعَون کوفی است که از اسماعیل بن ابی خالد، ابراهیم بن مسلم هجری، اعمش، هشام بن عروة، یحیی بن سعید، مسعودی، ابوالعمیس، عبدالرحمن بن زیاد بن انعم و شماری دیگر از بزرگان، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از جعفر بن عون، به نقل روایت پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل، حسن بن علی حلوانی؛ اسحاق بن راهویه، عبد بن حُمید؛ بندار؛ هارون حمّال؛ دو پسر ابوخیثمه؛ ابوخثیمة؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و محمد بن احمد بن ابی المثنّی موصلی که آخرین بازمانده از شاگردان وی به شمار میآید.
احمد بن حنبل در مورد جعفر بن عون گوید: «رجل صالح، لیس به بأس»؛ «وی، مردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد و متخصّص و کارشناس است که در احادیث و روایات وی، نمیتوان ایراد و نقصی را گرفت؛ زیرا وی، مؤثق و قابل اعتماد است».
یحیی بن معین گفته است: «ثقة»؛ «جعفر بن عون، از زمرهی راویان ثقه و مطمئن و مُعتمد و قابل اعتبار است».
و ابوحاتم گفته است: «صدوق»؛ «جعفر بن عون، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد».
امام بخاری بر این باور است که جعفر بن عون، به سال 206 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست؛ ولی ابوداود بر آن است که وی به سال 207 ه . ق وفات کرد و چهره در نقاب خاک کشید.
برخی گفتهاند: جعفر بن عون در 87 سالگی، دار فانی را وداع گفته است؛ و برخی نیز معتقدند که وی در حالی چشم از این جهان فرو بست که 97 بهار، از عمرش گذشته بود.
حافظ ابن حجر در ادامه گوید: ابن حبّان و ابن شاهین، وی را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کردهاند؛ و ابن قانع نیز در کتاب «الوفیات» گفته است: «کان ثقة»؛ «جعفر بن عون، روایت کنندهای قابل اعتماد و مورد وثوق بود».
و علاوه از اینها؛ جعفر بن عون، از آن دسته از راویانی است که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «جعفر بن عون، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و حافظ بن محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[4]، و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، جعفر بن عون را در شمار راویان شهر بصره برشمردهاند که از امام اعظم ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است.
نگارنده گوید:
جعفر بن عون، از ابوحنیفه، از عطاء بن ابی رباح، از ابوهریرهس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمودهاند: «اذا طلعت النّجم، رفعت العاهة عن اهل کلّ بلدة»؛ «هرگاه ستارهی ثریا طلوع کند، آفت از مردمان تمام شهرها، برداشته میشود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[6]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ ابن خسرو، این حدیث را در مُسند خویش، به نقل از جعفر بن عون، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
جعفر بن عون/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «قوله تعالی: «و کذلک جعلناکم امّة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس»[7]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: " یُجَاءُ بِنُوحٍ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، یَا رَبِّ، فَتُسْأَلُ أُمَّتُهُ: هَلْ بَلَّغَکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: مَا جَاءَنَا مِنْ نَذِیرٍ، فَیَقُولُ: مَنْ شُهُودُکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَیُجَاءُ بِکُمْ، فَتَشْهَدُونَ "، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا] (البقرة: 143)- قَالَ: عَدْلًا - [لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ، وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا] (البقرة: 143)، وَعَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَوْنٍ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِهَذَا» (ح 7349)
«اسحاق بن منصور،از ابواسامه، از اعمش، از ابوصالح، از ابوسعید خدریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: در روز قیامت، نوح÷ (به حضور خداوند) آورده میشود و به وی گفته میشود: آیا (پیام خداوند را به مردم) رساندی؟ او در پاسخ میگوید: آری؛ ای پروردگار من! از امّت وی سؤال میشود: آیا (پیام خداوند را) به شما رسانیده است؟ آنان میگویند: هیچ هشدار دهندهای نزد ما نیامده است. به نوح÷ گفته میشود: گواهان تو کیست؟ میگوید: محمد ج و امّت او. آنگاه شما آورده میشوید و گواهی میدهید؛ سپس رسول خدا ج این آیه را تلاوت کردند: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾ [البقرة: 143] «و بیگمان، شما را ملّت میانه روی کردهایم (نه در دین افراط و غلوّی میورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید؛ حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادیگرایان لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترک لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادهی اعتدال مشاهده نمایید)».
و از جعفر بن عون، از اعمش، از ابوسعید خدریس، از پیامبر ج نیز همین حدیث روایت شده است».
* در باب «زیادة الایمان ونقصانه»[8]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الصَّبَّاحِ، سَمِعَ جَعْفَرَ بْنَ عَوْنٍ، حَدَّثَنَا أَبُو العُمَیْسِ، أَخْبَرَنَا قَیْسُ بْنُ مُسْلِمٍ، عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، أَنَّ رَجُلًا، مِنَ الیَهُودِ قَالَ لَهُ: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، آیَةٌ فِی کِتَابِکُمْ تَقْرَءُونَهَا، لَوْ عَلَیْنَا مَعْشَرَ الیَهُودِ نَزَلَتْ، لاَتَّخَذْنَا ذَلِکَ الیَوْمَ عِیدًا. قَالَ: أَیُّ آیَةٍ؟ قَالَ: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: 3] قَالَ عُمَرُ: «قَدْ عَرَفْنَا ذَلِکَ الیَوْمَ، وَالمَکَانَ الَّذِی نَزَلَتْ فِیهِ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ قَائِمٌ بِعَرَفَةَ یَوْمَ جُمُعَةٍ»» (ح 45)
«حسن بن صبّاح، از جعفر بن عون، از ابوالعُمیس، از قیس بن مسلم، از طارق بن شهاب، از عمر بن خطابس برای ما روایت کرده که وی گفته است: یک نفر یهودی، خطاب به عمر بن خطابسگفت: ای امیرمؤمنان! در کتاب شما (قرآن)، آیهای وجود دارد که اگر بر ما یهودیان فرو فرستاده میشد، ما آن روز را عید قرار داده و جشن میگرفتیم. عمر بن خطابس گفت: آن آیه کدام است؟ گفت: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائدة: 3] «امروز، دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خویش را بر شما تکمیل کردم و اسلام را به عنوان دین، برای شما پسندیدم».
عمر بن خطابس گفت: ما آن روز را میشناسیم و آن مکان را به یاد داریم که این آیه بر پیامبر خدا ج نازل شد؛ آن روز، جمعه بود و آن حضرت ج در عرفات، ایستاده بود».
* در باب «الاذان للمسافر اذا کانوا جماعة والاقامة»[9]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مَنْصُورٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَوْنٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو العُمَیْسِ، عَنْ عَوْنِ بْنِ أَبِی جُحَیْفَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالأَبْطَحِ، فَجَاءَهُ بِلاَلٌ فَآذَنَهُ بِالصَّلاَةِ ثُمَّ خَرَجَ بِلاَلٌ بِالعَنَزَةِ حَتَّى رَکَزَهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالأَبْطَحِ، وَأَقَامَ الصَّلاَةَ»» (ح 633)
«اسحاق، از جعفر بن عون، از ابوالعُمیس، از عون بن ابی جُحیفه، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج را در موضع «ابطح» دیدم که بلالس نزد وی آمد و اذان گفت. سپس بلالس با نیزهای کوچک درآمد و آن را در پیش روی رسول خدا ج در ابطح قرار داد و اقامه گفت».
* باب «الوصال الی السحر »[10].
* باب «الدعاء علی المشرکین بالهزیمة والزلزلة»[11].
* باب «صنع الطعام والتکلّف للضّیف»[12].
[1]- بیوگرافی «جعفر بن عون» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/140؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/485؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 4/106؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/439؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/185؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/163؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 54؛«تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/415؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/70
[2]- «تهذیب التهذیب» 2/86
[3]- «جامع المسانید» 2/420
[4]- «عقود الجمان»، ص 104
[5]- «المناقب»، کردری 4/224
[6]- «جامع المسانید» 1/138-141
[7]- «الجامع الصحیح» امام بخاری، 2/1092
[8]- همان 2/1069
[9]- همان 1/88
[10]- همان 1/264
[11]- همان 1/411
[12]- همان 1/904
13- جریر بن عبدالحمید (بن قُرْط ضَبّی) حنفی/[1]
[متوفّای 188 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ و حجّت در حدیث، ابوعبدالله ضَبّی کوفی، محدّث شهر «رَی» میباشد که به سال 110 ه . ق دیده به جهان گشود و از منصور بن مُعتمر، حصین بن عبدالرحمن، بیان به بشر، سهیل، اعمش و شماری دیگر از بزرگان و پیشوایان دینی، به سماع حدیث پرداخته است و قرآن را نیز به نزد حمزة الزیّات فراگرفت و خواند.
و از کسانی که از جریر بن عبدالحمید، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
علی بن مدینی؛ اسحاق بن راهویه؛ قُتیبه؛ یوسف بن موسی قطّان؛ احمد بن حنبل؛ علی بن حُجر؛ عثمان بن ابی شیبه؛ محمد بن حمید و شمار زیادی از دیگر مردمان.
و از آنجایی که جریر بن عبدالحمید، فردی ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و درستکار بود و از حفظ و ضبطی عالی و نیکو نیز (در عرصهی حدیث) برخوردار بود و دریای علم و دانش به شمار میآمد (و سینهاش، ظرف معارف و دلش، گنجینهی حکمتها بود)، از این رو، کعبهی آمال محدّثان، شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی قرار گرفت و آنها برای اخذ حدیث، به سویش بار سفر بستند و قصد او را نمودند (تا در محضرش زانوی تلمّذ بزنند و به یادگیری و فراگیری احادیث و اخبار در نزد جریر بپردازند و از او، سماع حدیث نمایند).
یحیی بن معین گوید: «سمعته یقول: عرض علیّ بالکوفة اَلفا درهم یعطونی مع القرّاء؛ فَأَبیتُ؛ ثم جئتُ اَطلب ما عندهم»؛ «در شهر کوفه، به من پیشنهاد شد تا همراه با قاریان، دو هزار درهم به من بدهند؛ ولی من از پذیرفتن آن، استنکاف ورزیدم؛ آنگاه به نزد قاریان کوفه رفتم (امّا نه به خاطر مسائل مادّی و اقتصادی، بلکه به خاطر) فراچنگ آوردن آنچه که در نزد آنها (از علم و دانش و حکمت و فرزانگی و قرآن و حدیث) بود».
یحیی بن معین در جایی دیگر گوید: «طلب جریر الحدیث خمس سنین فقط»؛ «جریر بن عبدالحمید، تنها به مدّت پنج سال، به دنبال حدیث رفت و آن را جست و جو و کند و کاو نمود».
و سرانجام، جریر بن عبدالحمید در شهر «رَی» به سال 188 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست - رحمت و رضوان خدا بر او باد - و این در حالی بود که حدیث وی در «جزء ابن عرفة»، از لحاظ اِسناد، در درجهی عالی قرار دارد.
حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3] به ذکر جریر بن عبدالحمید پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و این را نیز گفته است: «اخذ الفقه عن ابی حنیفة/ فی مسائل منها؛ مسئلة جنایة المدبّر علی سیّده. روی عنه ابن المبارک وقتیبة واحمد وابن المدینی»؛ «جریر بن عبدالحمید، پارهای از احکام و مسائل فقهی را از امام ابوحنیفه/ فراگرفت که یکی از آن مسائل، مسألهی جنایت بردهی «مدبّر» بر خواجه و اربابش است؛ و عبدالله بن مبارک، قتیبه، احمد بن حنبل و علی بن مدینی نیز از وی، حدیث روایت نمودهاند».
ابن سعد گفته است: «ثقة کثیر العلم، یرحل الیه»؛ «جریر بن عبدالحمید، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق میباشد که بهرهی زیادی از علم و دانش و حکمت و فرزانگی، نصیب او شده بود (و چنان به اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، مسلّط بود که) مردم، خانه و کاشانهی خویش را به مقصد او ترک میکردند و به نزد او، بار سفر میبستند و به یادگیری و فراگیری اخبار و احادیث در نزد وی میپرداختند و از او، سماع حدیث مینمودند».
و هبة الله طبری گوید: «یجمع علی ثقته»؛ «بر ثقه بودن جریر بن عبدالحمید، اجماع علماء و صاحب نظران اسلامی صورت گرفته است».
و شیخان (بخاری و مسلم) نیز از جریر بن عبدالحمید، حدیث روایت نمودهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: «و هو ممّن یروی عن الامام الاعظم فی هذه المسانید»، «جریر بن عبدالحمید، از آن دسته از راویانی میباشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است.»
و حافظ محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[5] وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است.[6]
نگارنده گوید:
جریر بن عبدالحمید، از ابوحنیفه، از ابراهیم بن محمد بن منتشر، از پدرش، از حبیب بن سالم، از نعمان بن بشیرس، از پیامبر ج روایت میکند: «انّه ج کان یقرأ فی العیدین ویوم الجمعة: بسبّح اسم ربک الاعلی وهل اتاک حدیث الغاشیة»؛ «رسول خداج در دو رکعت نمازهای عید و جمعه، سورههای «اعلی» و «غاشیة» را میخواندند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»،[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ محمد بن مظفّر، این حدیث را در مسند خویش، از جریر بن عبدالحمید، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین نگارنده گوید:
جریر بن عبدالحمید، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «اثم من تبرّأ من موالیه»[8]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: مَا عِنْدَنَا کِتَابٌ نَقْرَؤُهُ إِلَّا کِتَابُ اللَّهِ غَیْرَ هَذِهِ الصَّحِیفَةِ، قَالَ: فَأَخْرَجَهَا، فَإِذَا فِیهَا أَشْیَاءُ مِنَ الجِرَاحَاتِ وَأَسْنَانِ الإِبِلِ، قَالَ: وَفِیهَا: «المَدِینَةُ حَرَمٌ مَا بَیْنَ عَیْرٍ إِلَى ثَوْرٍ، فَمَنْ أَحْدَثَ فِیهَا حَدَثًا، أَوْ آوَى مُحْدِثًا، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ صَرْفٌ وَلاَ عَدْلٌ. وَمَنْ وَالَى قَوْمًا بِغَیْرِ إِذْنِ مَوَالِیهِ، فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ صَرْفٌ وَلاَ عَدْلٌ. وَذِمَّةُ المُسْلِمِینَ وَاحِدَةٌ، یَسْعَى بِهَا أَدْنَاهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمًا فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ، لاَ یُقْبَلُ مِنْهُ یَوْمَ القِیَامَةِ صَرْفٌ وَلاَ عَدْلٌ» (ح 6755)
«قتیبة بن سعید، از جریر بن عبدالحمید، از اعمش، از ابراهیم تیمی، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: (چون علی بن ابی طالبس در بیعت با ابوبکر صدّیقس درنگ کرد و شهرت یافته بود که وی به جمع آوری قرآن مشغول است، از این رو، از وی پرسیده شد که آیا نزد او کتابی است؟) علیس گفت: نزد ما کتابی نیست که آن را بخوانیم؛ جز کتاب خدا و همین صحیفه. وی صحیفه را بیرون آورد و در آن چیزهایی از (احکام جبران) جراحتها و سنین شتران نوشته شده بود (که به زکات داده شوند یا به خون بهاء).
و همچنین در آن نوشته شده بود که مدینهی منوره، از کوه عَیر یا کوه ثَور، جزو قلمرو حَرَم است؛ پس کسی که (در امور دین) در آن بدعتی پدید آورد و یا بدعت گرایی را جای دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همهی مردم بر او باد؛ و هیچ عبادت فرض و نفلی از وی در روز رستاخیز، پذیرفته نمیشود؛ و کسی که (بندهای که) بدون اجازهی خواجه و اربابش با قومی دوستی میکند، لعنت خدا و فرشتگان و همهی مردم بر او است و هیچ عبادت فرض و نفلی از وی در روز قیامت پذیرفته نمیشود.
و پناه دادن مسلمان به کسی، یکسان است (و باید از جانب همگان رعایت شود؛) هر چند اندکترین کس ایشان، این عهد را داده باشد؛ پس کسی که این پیمان و عهد مسلمان را میشکند، لعنت خدا و فرشتگان و همهی مردم بر او است و هیچ عبادت فرض و نفلی از وی در روز رستاخیز، پذیرفته نمیشود».
* در باب «اذا اسلم علی یدیه؛ وکان الحسن لا یری له ولایة. وقال النبیّ ج: الو لاء لمن اعتق»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، أَخْبَرَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: اشْتَرَیْتُ بَرِیرَةَ، فَاشْتَرَطَ أَهْلُهَا وَلاَءَهَا. فَذَکَرَتْ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «أَعْتِقِیهَا، فَإِنَّ الوَلاَءَ لِمَنْ أَعْطَى الوَرِقَ» قَالَتْ: فَأَعْتَقْتُهَا. قَالَتْ: فَدَعَاهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَخَیَّرَهَا مِنْ زَوْجِهَا، فَقَالَتْ: لَوْ أَعْطَانِی کَذَا وَکَذَا مَا بِتُّ عِنْدَهُ، فَاخْتَارَتْ نَفْسَهَا قَالَ: وَکَانَ زَوْجُهَا حُرًّ»(ح 6758)
«محمد، از جریر بن عبدالحمید، از منصور، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: بریره را خریداری کردم و صاحبانش، ولاء او را شرط گذاشتند. این موضوع را به پیامبر ج یادآوری کردم؛ آن حضرت ج فرمودند: «آزادش کن؛ زیرا ولاء، برای کسی است که (بهای وی را) نقره میدهد». عایشهل گوید: من نیز او را آزادکردم. پس از آن، رسول خدا ج بریره را خواست و برایش (در قبول شوهرش) اختیار داد؛ او نیز گفت: اگر برایم چنین و چنان بدهد، یک شب با وی نمیگذرانم و نفس خود را در اختیار خود گرفت».
* در باب «ما جاء فی قبر النبیّ ج وابی بکر وعمر »[10]
«حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ الحَمِیدِ، حَدَّثَنَا حُصَیْنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ الأَوْدِیِّ، قَالَ: رَأَیْتُ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، اذْهَبْ إِلَى أُمِّ المُؤْمِنِینَ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقُلْ: یَقْرَأُ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ عَلَیْکِ السَّلاَمَ، ثُمَّ سَلْهَا، أَنْ أُدْفَنَ مَعَ صَاحِبَیَّ، قَالَتْ: کُنْتُ أُرِیدُهُ لِنَفْسِی فَلَأُوثِرَنَّهُ الیَوْمَ عَلَى نَفْسِی، فَلَمَّا أَقْبَلَ، قَالَ: لَهُ مَا لَدَیْکَ؟ قَالَ: أَذِنَتْ لَکَ یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، قَالَ: “مَا کَانَ شَیْءٌ أَهَمَّ إِلَیَّ مِنْ ذَلِکَ المَضْجَعِ، فَإِذَا قُبِضْتُ فَاحْمِلُونِی، ثُمَّ سَلِّمُوا، ثُمَّ قُلْ: یَسْتَأْذِنُ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَإِنْ أَذِنَتْ لِی، فَادْفِنُونِی، وَإِلَّا فَرُدُّونِی إِلَى مَقَابِرِ المُسْلِمِینَ، إِنِّی لاَ أَعْلَمُ أَحَدًا أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ هَؤُلاَءِ النَّفَرِ الَّذِینَ تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ، فَمَنِ اسْتَخْلَفُوا بَعْدِی فَهُوَ الخَلِیفَةُ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا، فَسَمَّى عُثْمَانَ، وَعَلِیًّا، وَطَلْحَةَ، وَالزُّبَیْرَ، وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ، وَسَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ، وَوَلَجَ عَلَیْهِ شَابٌّ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ: أَبْشِرْ یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ بِبُشْرَى اللَّهِ، کَانَ لَکَ مِنَ القَدَمِ فِی الإِسْلاَمِ مَا قَدْ عَلِمْتَ، ثُمَّ اسْتُخْلِفْتَ فَعَدَلْتَ، ثُمَّ الشَّهَادَةُ بَعْدَ هَذَا کُلِّهِ، فَقَالَ: لَیْتَنِی یَا ابْنَ أَخِی وَذَلِکَ کَفَافًا لاَ عَلَیَّ وَلاَ لِی، أُوصِی الخَلِیفَةَ مِنْ بَعْدِی بِالْمُهَاجِرِینَ الأَوَّلِینَ خَیْرًا، أَنْ یَعْرِفَ لَهُمْ حَقَّهُمْ، وَأَنْ یَحْفَظَ لَهُمْ حُرْمَتَهُمْ، وَأُوصِیهِ بِالأَنْصَارِ خَیْرًا الَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالإِیمَانَ أَنْ یُقْبَلَ مِنْ مُحْسِنِهِمْ، وَیُعْفَى عَنْ مُسِیئِهِمْ، وَأُوصِیهِ بِذِمَّةِ اللَّهِ، وَذِمَّةِ رَسُولِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُوفَى لَهُمْ بِعَهْدِهِمْ، وَأَنْ یُقَاتَلَ مِنْ وَرَائِهِمْ وَأَنْ لاَ یُکَلَّفُوا فَوْقَ طَاقَتِهِمْ”»(ح 1392)
«قتیبه، از جریر بن عبدالحمید، از حصین بن عبدالرحمن، از عمرو بن میمون اَودی روایت کرده که وی گفته است: عمر بن خطابس را دیدم که به پسر خویشگفت: ای عبدالله بن عمر! نزد امّ المؤمنین عایشهل برو و خطاب بدو بگو که عمر بن خطابس بر تو سلام میگوید؛ پس از آن، از او سؤال کن که آیا ممکن است در جوار دو یار خویش (یعنی پیامبر ج و ابوبکر صدیقس) دفن شوم؟
عایشهل گفت: هر چند آن مکان را برای خودم میخواستم، ولی امروز، عمر بن خطابس را بر خود ترجیح میدهم. آنگاه که ابن عمرب برگشت، عمرس خطاب بدو گفت: چه خبر آوردی؟ ویگفت: ای امیرمؤمنان! برای تو اجازه داد. عمرس گفت: هیچ چیز بر من، مهمتر از دفن در این خوابگاه نبود؛ پس آنگاه که روح من قبض شد، مرا بردارید و بدان سو ببرید؛ سپس بر عایشهل سلام بگویید؛ و توای عبدالله! بگو: عمر بن خطابس اجازه میخواهد؛ اگر اجازه داد، مرا در آنجا دفن کنید وگرنه، مرا به قبرستان مسلمانان ببرید. همانا من در امر خلافت، هیچ یکی را سزاوارتر از این اشخاص نمیدانم؛ کسانی که رسول خدا ج تا دم مرگ، از ایشان خشنود بود؛ پس هر کسی را که ایشان پس از من خلیفه تعیین کنند، به اوامر او گوش فرادهید و از وی اطاعت کنید. آنگاه عمر بن خطابس نام آنها را بر زبان آورد و گفت: این اشخاص عبارتند از: عثمان بن عفّانس؛ علی بن ابی طالبس؛ طلحة بن عبیداللهس؛ زبیر بن عوّامس؛ عبدالرحمن بن عوفس؛ و سعد بن ابی وقّاصس.
پس از آن، جوانی از انصار به نزد عمر بن خطابس آمد وگفت: ای امیرمؤمنان، به بشارت خدای، شاد باش؛ تو خود میدانی که در اسلام چقدر پایمردی و استقامت داشتی؛ آنگاه به خلافت رسیدی و به عدالت و دادگری رفتار کردی و پس از آن همه حَسنات و نیکیها، به مقام شهادت نائل آمدی.
عمر بن خطابسگفت: ای برادرزاده! کاش از آنچه بر من برشمردی، نه عقوبتی مرا باشد و نه پاداشی. من به خلیفهی پس از خویش، توصیه میکنم تا با مهاجران نخستین، به نیکی رفتار کند و حق ایشان را بشناسد و حرمتشان را نگهدارد؛ و همچنین او را دربارهی نیکی به انصار توصیه میکنم؛ آنانی که در مدینهی منوره، مستقر بودند و ایمان آوردند، تا از نیکو کارشان، نیکویی پذیرفته شود و از بدی بدکردارشان، عفو شود؛ و او را به رعایت پیمان خدا و رسول او (دربارهی اهل ذمّه) توصیه میکنم تا به عهد ایشان وفا کرده شود و با غیر از ایشان قتال شود؛ و بیش از توانشان، بر آنها تکلیف نشود».
* در باب «من جعل لاهل العلم ایّاماً معلومة»[11]
«حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِیرٌ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، قَالَ: کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یُذَکِّرُ النَّاسَ فِی کُلِّ خَمِیسٍ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ لَوَدِدْتُ أَنَّکَ ذَکَّرْتَنَا کُلَّ یَوْمٍ؟ قَالَ: أَمَا إِنَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْ ذَلِکَ أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ أُمِلَّکُمْ، وَإِنِّی أَتَخَوَّلُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ، کَمَا کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَخَوَّلُنَا بِهَا، مَخَافَةَ السَّآمَةِ عَلَیْنَا»(ح 70)
«عثمان بن ابی شیبه، از جریر بن عبدالحمید، از منصور، از ابووائل برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن مسعودس در روزهای پنج شنبه، مردم را وعظ و نصحیت میکرد؛ مردی بدوگفت: ای ابوعبدالرحمن! دوست دارم که هر روز ما را وعظ و ارشاد کنی. عبدالله بن مسعودس گفت: آنچه مرا از این کار باز میدارد، آن است که خوش ندارم موجب خستگی و دلسردی شما شوم؛ و من در امر هدایت و ارشاد و وعظ و نصیحت به گونهای رعایت حال شما را میکنم که آن حضرت ج رعایت حال ما را میکرد تا مبادا موجب خستگی و دلسردی ما شود؛ (از این رو، به خاطر این که وعظ و نصیحت ایشان، موجب خستگی و دلسردی ما نشود، از وعظ گفتن روزانه، اجتناب میورزید)».
* در باب «السواک »[12].
* باب «التوجه نحو القبلة حیث کان»[13].
* باب «الأکل یوم النحر»[14].
* باب «من امر خادمه بالصدقة ولم یناول بنفسه»[15].
* باب «اجر الخادم اذا تصدّق».[16]
* باب «التمتّع والاِقران والاِفراد بالحجّ».[17]
* باب «فضل الحرم».[18]
به هر حال، روایات جریر بن عبدالحمید/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/ در بیشتر از 82 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «جریر بن عبدالحمید» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»، امام بخاری 1/2/211؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/145؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 2/505؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/145؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 7/253؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/9؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 1/394؛ «الکاشف»، علامه ذهبی 1/182؛ «تهذیب التهذیب»، حافظ ابن حجر عسقلانی 2/65؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/158؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 52؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/319؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 3/357؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی ص 122؛ «العبر فی خبر من غبر»، حافظ ذهبی 1/199؛ «النجوم الزاهرة»، ابن تغری بردی 2/127؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/74
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/272
[3]- «الجواهر المضیة» 1/177
[4]- «جامع المسانید» 2/420
[5]- «عقود الجمان»، ص 104
[6]- «المناقب»، کردری 2/223
[7]- «جامع المسانید» 1/374-376
[8]- «الجامع الصحیح» امام بخاری، 2/1000
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1000
[10]- همان 1/186 و 187
[11]- «الجامع الصحیح»؛ امام بخاری 1/16
[12]- همان 1/38
[13]- همان 1/58
[14]- همان 1/130
[15]- همان 1/192
[16]- همان 1/193
[17]- همان 1/212
[18]- همان 1/216