هُوَ الإِقَامَةُ بِنِیَّتِه فِی مَسجِدٍ تُقَامُ فِیهِ الجَمَاعَةُ بِالفِعلِ لِلصَّلَواتِ الخَمسِ؛ فَلَا یَصِحُّ فِی مَسجِدٍ لَاتُقَامُ فِیهِ الجَمَاعَةُ لِلصَّلوةِ عَلَی المُختَارِ؛ وَ لِلمَرأَةِ، الاِعتِکَافُ فِی مَسجِدِ بَیتِهَا؛ وَ هُوَ مَحَلٌّ عَیَّنَتهُ لِلصَّلَاةِ فِیهِ.
وَالاِعتِکَافُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَقسَامٍ: وَاجِبٌ فِی المَنذُور؛ِ وَ سُنَّةٌ کِفَایَةً مُؤَکَّدَةً فِی العَشرِ الأَخِیرِ مِن رَمَضَانَ؛ وَ مُستَحَبٌّ فِیمَا سِوَاهُ. وَالصَّومُ، شَرطٌ لِصِحَّةِ المَنذُورِ فَقَط. وَ أَقَلُّه نَفلًا: مُدَّةٌ یَسِیرَةٌ وَ لَو کَانَ مَاشِیًا عَلَی المُفتَی بِه؛ وَ لَا یَخرُجُ مِنهُ إِلَّا لِحَاجَةٍ شَرعِیَّةٍ کَالجُمُعَةِ؛ أَو طَبِیعِیَّةٍ کَالبَولِ؛ أَو ضَرُورِیَّةٍ کَاِنهِدامِ المَسجِدِ وَ إِخرَاجِ ظَالِمٍ کُرهًا وَ تَفَرُّقِ أَهلِه وَ خَوفٍ عَلَی نَفسِه أَو مَتَاعِه مِنَ المُکَابِرِینَ فَیَدخُلُ مَسجِدًا غَیرَه مِن سَاعَتِه؛ فَإِن خَرَجَ سَاعَةً بِلَا عُذرٍ، فَسَدَ الوَاجِبُ وَ اِنتَهَی بِه غَیرُه. وَ أَکلُ المُعتَکِفِ وَ شُربُه وَ نَومُه وَ عَقدُهُ البَیعَ لِمَا یَحتَاجُه لِنَفسِه أَو عِیَالِه فِی المَسجِدِ؛ وَ کُرِهَ إِحضَارُ المَبِیعِ فِیهِ؛ وَ کُرِهَ عَقدُ مَا کَانَ لِلتِّجَارَةِ؛ وَکُرِهَ الصَّمتُ إِن اعتَقَدَه قُربَةً وَالتَّکَلُّمُ إِلَّا بِخَیرٍ، وَ حَرُمَ الوَطءُ وَ دَوَاعِیهِ؛ وَ بَطَلَ بِوَطئِه وَ بِالإِنزَالِ بِدَوَاعِیهِ.
وَ لَزِمَتهُ اللَیَالِی أَیضًا بِنَذرِ اِعتِکَافِ أَیَّامٍ وَ لَزِمَتهُ الأَیَّامُ بِنَذرِ اللَیَالِی مُتَتَابِعَةً وَ إِن لَم یَشتَرِطِ التَّتَابُعَ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ. وَ لَزِمَتهُ لَیلَتَانِ بِنَذرِ یَومَینِی. وَ صَحَّ نِیَّةُ النُّهُرِ خَاصَّةً دُونَ اللَیَالِی. وَ إِن نَذَرَ اِعتِکَافَ شَهرٍ وَ نَوَی النُهُرَ خَاصَّةً أَوِ اللَیَالِی خَاصَّةً، لَاتَعمَلُ نِیَّته إِلَّا أَن یُصَرِّحَ بِالاِستِثنَاءِ.
وَالاِعتِکَافُ مَشرُوعٌ بِالکِتَابِ وَالسُّنَّةِ؛ وَ هُوَ مِن أَشرَفِ الأَعمَالِ اِذَا کَانَ عَن إِخلَاصٍ. وَ مِن مَحَاسِنِه: أَنَّ فِیهِ تَفرِیغَ القَلبِ مِن أُمُورِ الدُّنیَا وَ تَسلِیمِ النَّفسِ اِلَی المَولَی وَ مُلاَزَمَةَ عِبَادَتِه فِی بَیتِه وَالتَحَصُّنَ بِحِصنِه.
وَ قَالَ عَطَاءٌ رَحِمَهُ اللهُ: مَثَلُ المُعتَکِفِ، مَثَلُ رَجُلٍ یَختَلِفُ عَلَی بَابِ عَظِیمٍ لِحَاجَةٍ؛ فَالمُعتَکِفُ یَقُولُ لَا أَبرَحُ حَتَّی یَغفِرَ لِی.
وَ هَذَا مَا تَیَسَّرَ لِلعَاجِزِ الحَقِیرِ بِعِنَایَةِ مَولَاهُ القَوِیِّ القَدِیرِ؛ وَالحَمدُ لِـلّٰهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهتَدِیَ لَولَا أَن هَدَانَا اللهُ وَ صَلَّی اللهُ؛عَلَی سَیِّدِنَا وَ مَولَانَا مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الاَنبِیَاءِ وَ عَلَی آلِه وَ صَحبِه وَ ذُرِّیَّتِه وَ مَن وَالَاهُ؛وَ نَسأَلُ اللهَ سُبحَانَه مُتَوَسِّلِینَ أَن یَّجعَلَه خَالِصًا لِوَجهِهِ الکَرِیمِ وَ أَن یَّنفَعَ بِه النَّفعَ العَمِیمَ وَ یُجزِلَ بِه الثَّوَابَ الجَسِیمَ.
اعتکاف: درنگ کردن - همراه با نیت اعتکاف - در مسجدی است که در آن عملاً جماعت نمازهای پنج گانه برپا میگردد؛ [و آن مسجدی است که دارای مؤذن و امام باشد.] از این رو، اعتکاف، در مسجدی که در آن نماز جماعت برپا نمیگردد - بنا به قول مختار - درست نیست؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «لٰا اِعْتِکٰافَ اِلّٰا فِیْ مَسْجِدِ جَمٰاعَةٍ» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «اعتکاف نیست مگر در مسجدی که در آن، نماز جماعت برگزار میگردد».]
و زن، در مسجد خانهی خویش به اعتکاف بنشیند؛ و مسجد خانهاش، همان مکانی است که در خانهی خویش برای برگزاری نماز، تعیین و مشخّص نموده است.
[به هر حال؛ «اعتکاف» در لغت به معنی «اقامت و ماندگاری بر چیزی است؛ خواه نیکو باشد یا بد»؛ مانند این که خداوند میفرماید: ﴿مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ٥٢﴾ [الأنبیاء: 52] «این چه صورتها و پیکرههایی است که بر پرستش آنها مداومت و ایستادگی میکنید».
و در اصطلاح شرع: ماندگاری و اقامت مخصوصی است به کیفیت مخصوص.
و دلیل مشروعیت اعتکاف، قرآن و سنّت و اجماع امّت اسلامی است.
خداوند میفرماید: ﴿أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥﴾ [البقرة: 125] «خانهی مرا پاک کنید برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجده کنندگان».
و نیز میفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾ [البقرة: 187] «و زمانی که در مساجد به اعتکاف مشغولید با زنانتان نزدیکی نکنید».
و ثابت شده است که پیامبر ج در هر ماه رمضان، ده روز آخر را در مسجد اعتکاف میکرد و در همان سال که وفات یافت، بیست روز در مسجد اعتکاف و اقامت گزید. (بخاری، ابوداود و ابن ماجه).
عایشهل گوید: پیامبر ج در ده روز آخر رمضان به اعتکاف مینشست و میفرمود: «تَحَرُّوْا لَیْلَةَ الْقَدْرِ فِی الْعَشْرِ الْاَوٰاخِرِ مِنْ رَمَضٰانَ» (بخاری و ترمذی)؛ «شب قدر را در ده شب آخر رمضان جستجو کنید».
و یاران پیامبر ج و زنانش نیز با او و بعد از او، در مسجد اعتکاف کردهاند و امّت اسلامی نیز بر این مطلب، اجماع دارد.]
[انواع اعتکاف:]
و اعتکاف بر سه نوع است:
1- اعتکاف واجب؛ و آن اعتکافی است که نذر شده باشد؛ [بنابراین، کسی که نذر نماید به این که در اعتکاف بنشیند، در آن صورت اعتکاف بر وی واجب میگردد و بر وی لازم است که به نذرش وفا نماید. پیامبر ج میفرماید: «مَنْ نَذَرَ اَنْ یُطِیْعَ اللهَ فَلْیُطِعْهُ وَ مَنْ نَذَرَ اَنْ یَّعْصِیَهُ فَلٰا یَعْصِهِ» (مسند احمد و بخاری)؛ «هر کس نذر کند که خدای را اطاعت کند باید به آن وفا کند و اطاعت را انجام دهد؛ و هر کس نذر کند که خدای را نافرمانی و عصیان کند به آن وفا نکند و آن را انجام ندهد».
و چون ثابت شده است که عمر بن خطابس از پیامبر ج سؤال کرد و گفت: «من در زمان جاهلیت نذر کرده بودم که شبی در مسجد الحرام اعتکاف کنم». پیامبر ج فرمود: «به نذرت وفا کن». بخاری و مسلم]
2- اعتکاف سنّت مؤکّدهی [کفایی]؛ و آن، اعتکاف دهی آخر رمضان میباشد. [عایشهل گوید: پیامبر ج در ده روز آخر رمضان به اعتکاف مینشست و میفرمود: «تَحَرُّوْا لَیْلَةَ الْقَدْرِ فِی الْعَشْرِ الْاَوٰاخِرِ مِنْ رَمَضٰانَ» (بخاری و ترمذی)؛ «لیلة القدر را در ده شب آخر رمضان جستجو کنید».
3- اعتکاف مستحب؛ و به اعتکافی گفته میشود که غیر از نذر و دههی آخر رمضان میباشد.
و روزه گرفتن، فقط در اعتکاف نذر، شرط میباشد. [پس اعتکاف نذر، بدون روزه گرفتن صحیح نیست؛ زیرا پیامبر ج میفرماید: «لَیْسَ عَلَی الْمُعْتَکِفِ صِیٰامٌ اِلّٰا اَنْ یَّجْعَلَهُ عَلٰی نَفْسِهِ» (مستدرک حاکم و بیهقی)؛ «بر اعتکاف کننده، روزه شرط نمیباشد مگر آن که اعتکاف را بر خود لازم گرداند». و برای صحّتِ اعتکافِ سنّت و مستحب، روزه گرفتن شرط نیست.]
و کمترین وقت نفل در اعتکاف، یک لحظهی زمانی است؛ اگر چه کسی که نیت اعتکاف کرده، در حال رفتن و عبور [در مسجد] باشد، بنا به قول مُفْتٰی به. [و مدّت سنّت در اعتکاف: همانا اعتکاف دههی آخر رمضان است؛ و حداقل مدّت نفل در اعتکاف، یک لحظهی زمانی است؛ و برای حداکثر آن، حدّی وجود ندارد.
و انجام چندین امر در اعتکاف، مستحب میباشد که عبارتند از:
1- جز به خیر و نیکی سخن نگوید.
2- برای اعتکاف خویش، بهترین مساجد را برگزیند؛ و آن مسجدالحرام است برای کسی که به مکه اقامت دارد؛ سپس مسجد نبوی است برای کسی که در مدینهی منوره اقامت دارد؛ آنگاه مسجدالاقصی است برای کسی که به قُدس شریف، اقامت دارد؛ سپس مسجد جامع است.
3- به تلاوت قرآن کریم و اذکار مأثوره و درود خواندن بر پیامبراکرم ج و مطالعهی کتب دینی و علمی مشغول باشد.]
[عذرهایی که مباح کنندهی بیرون شدن از مسجد برای مُعتکف است:]
فرد اعتکاف کننده از مسجد بیرون نشود مگر برای این امور:
* بیرون شدن از مسجد برای نیازهای شرعی [همچون گزاردن نماز جمعه و نمازهای دو عید فطر و قربان. از این رو، اگر چنانچه در مسجدی که اعتکاف کننده در آن به اعتکاف نشسته بود، جمعه برپا نمیشد، در آن صورت میتواند برای خواندن نماز جمعه، به مسجد جامع برود.]
* یا بیرون شدن از مسجد برای عذرها و نیازهای بشری و طبیعی [همچون دفع پیشاب و مدفوع و غسل کردن از جنابت و از اِحتلام؛ پس معتکف میتواند برای غسل جنابت و برای قضای حاجت، پیشاب و مدفوع از مسجد بیرون شود، به شرط آن که در خارج از مسجد به جز در حدّ قضای حاجت خویش، درنگ نکند.]
* یا بیرون شدن از مسجد برای عذرهای ضروری؛ همچون ویران شدن مسجد؛ [یعنی به هنگام ویران شدن مسجد، از مسجد خارج شد؛ البته به شرطی که فوراً به نیت اعتکاف، به مسجدی دیگر برود؛]
و این که فردی ظالم و دیکتاتور و خودکامه و مُستبد، او را به زور و اِعمال فشار از مسجد خارج نماید؛ و اهل مسجد پراکنده و متفرق گردند [و کسی برای گزاردن نماز جماعت در مسجد حاضر نگردد؛]
و این که اعتکاف کننده، از ناحیهی سرکشان و دشمنان، بر جان یا کالای خویش [در صورتی که در مسجدِ محلِ اعتکاف باقی بماند]، بیم و ترس داشته باشد؛ از این رو، چنین افرادی میتوانند فوراً [به نیت اعتکاف،] به مسجدی دیگر بروند و در آنجا معتکف شوند، [بی آن که اعتکافشان باطل شده باشد.]
و اگر چنانچه فرد اعتکاف کننده، بدون عذر، ساعتی از مسجد بیرون شد، در آن صورت اعتکافِ واجب [وی] فاسد میگردد و اعتکافِ غیرواجب [همچون نفل] به پایان میرسد؛ [زیرا برای اعتکافِ مستحب و نفل، حدّی وجود ندارد.
ناگفته نماند که اگر بدون عذر، لحظهای از مسجد بیرون شد، در این صورت از دیدگاه امام ابوحنیفه/ اعتکافش فاسد میگردد؛ ولی امام ابویوسف/ و امام محمد/ بر این باورند که اعتکافشان فاسد نمیگردد مگر آن که بیشتر از نصف روز خارج از مسجد باشد.]
* خوردن اعتکاف کننده [در ایام اعتکاف.]
* نوشیدن اعتکاف کننده [در ایام اعتکاف.]
* خوابیدن اعتکاف کننده [در مسجد و در ایام اعتکاف.]
* و برای فرد اعتکاف کننده جایز است تا در مسجد، به داد و ستد آن چیزهایی که خود و خانوادهاش بدان نیاز دارند بپردازد؛ [امّا بدان شرط که کالاها و اجناس را در مسجد حاضر نکند.
مکروهات اعتکاف:
انجام امور ذیل برای فرد اعتکافکننده، مکروه میباشد:]
* حاضر گردانیدن کالاها و اجناس مورد معامله در مسجد مکروه میباشد؛ [یعنی برای فرد اعتکاف کننده جایز است که در مسجد به داد و ستد آن چیزهایی که خود و خانودهاش بدان نیاز دارند بپردازد، امّا بدان شرط که کالاها و اجناس را در مسجد حاضر نکند؛ زیرا حاضر گردانیدن کالاها و اجناس مورد معامله در مسجد، مکروه میباشد.]
* و مکروه است که در مسجد به جهت تجارت و بازرگانی، معاملهی داد و ستد انجام گیرد؛ [خواه کالا و جنس مورد تجارت را در مسجد حاضر نموده باشند و یا حاضر نکرده باشند.]
* و سکوت و خاموشی گزیدن بدین اعتقاد که [جزء اعتکاف و] باعث تقرّب و نزدیکی به خداوند میشود، مکروه است؛ [ولی اگر سکوت و خاموشی به اعتقاد تقرّب و نزدیکی به سوی خدا نبود، پس در سکوت وی کراهیتی نیست؛ و با این وجود، سخن گفتن در ایام اعتکاف نیز، منافی و مخالف اعتکاف نیست؛ البته مشروط بر آن که جز به خیر سخن نگوید؛ زیرا که گفتن سخنهای زشت و قبیح در تمامی حالات، ممنوع و قدغن است.]
[چه مواردی بر شخص اعتکاف کننده، حرام و ناروا است:]
بر شخص اعتکاف کننده، جماع و همبستری با زن و مقدّمات و انگیزه بخشهای جماع [چون لمس کردن به شهوت و بوسه،] حرام و ناروا است؛ [زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾ [البقرة: 187] «و در حالی که در مساجد به اعتکاف نشستهاید، با زنان نزدیکی نکنید». از این رو، اگر شخص اعتکاف کننده در شب یا روز، از روی فراموشی یا قصد با همسرش] جماع و نزدیکی کرد، و [یا از روی شهوت،] مقدّمات و انگیزه بخشهای جماع [همچون لمس کردن، بوسیدن و در آغوش گرفتن از روی شهوت] را انجام داد و اِنزال شد، در آن صورت اعتکافش باطل میگردد [و بر او لازم است تا اعتکافش را قضا بیاورد.] و اگر چنانچه کسی نذر کرد به این که چند روز به اعتکاف بنشیند، در آن صورت بر وی لازم است تا شبِ [آن روزها را] نیز به اعتکاف بنشیند؛ [یعنی در نذر اعتکاف روزها، شبهای آنها نیز داخل است.]
و اگر چنانچه فردی نذر نمود به این که چند شب به اعتکاف بنشیند، در آن صورت بر وی لازم است تا [روز آنها را] نیز به اعتکاف بنشیند؛ [و بر وی لازم است تا آن چند شبانه روز را] به صورت پیدر پی به اعتکاف بنشیند؛ اگر چه - بنا به ظاهر روایت - قید «پی در پی» را در اعتکاف شرط نکرده باشد.
و اگر فردی اعتکاف دو روز را نذر کرد، در آن صورت بر وی اعتکاف دو شب لازم میگردد؛ و این که تنها نیت اعتکاف روزها را بکند و هدفش اعتکاف شبها نباشد، درست است؛ [یعنی اگر فردی نیت کرد که فقط روزها را به اعتکاف بنشیند، نه شبها را؛ در آن صورت نیتش صحیح است.]
و اگر چنانچه فردی نذر کرد که یک ماه را به اعتکاف بنشیند و تنها اعتکاف روزها و یا اعتکاف شبهای آن ماه را نیت نمود، در آن صورت نیت وی معتبر نمیباشد مگر آن که با صراحت و وضوح، اعتکاف شبها یا روزهای آن ماه را استثناء نماید.
و اعتکاف، بنا به [دلایل و براهینی از] قرآن و سنّت، مشروع میباشد؛ [خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥﴾ [البقرة: 125]؛ و نیز میفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾ [البقرة: 187].
و ابوهریرهس و عایشهل گویند: «اِنَّ النَّبِیَّ ج کٰانَ یَعْتَکِفُ فِی الْعَشْرِ الْاَوٰاخِرِ مِنْ رَمَضٰانَ مُنْذُ قَدِمَ الْمَدِیْنَةَ اِلٰی اَنْ تَوَفّٰاهُ اللهُ تَعٰالیٰ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج از زمانی که به مدینه آمدند تا وقت مرگ، ده شب آخر رمضان را به اعتکاف مینشستند».]
و اعتکاف، از زمرهی شریفترین و بهترین اعمال و کردار است؛ البته در صورتی که از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل باشد. و برخی از ویژگیها و خصوصیتهای اعتکاف، عبارتند از این که:
در اعتکاف، قلب از رَتق و فَتق امور دنیوی، خالی و تهی میگردد و نفس انسان به سوی [اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآی و فرمودههای تعالی بخش و سعادتآفرین] خداوند بلندمرتبه، تسلیم و منقاد میشود و ملازمت و پایبندی به عبادت و پرستش خدا در خانهاش و پناه گرفتن و مصونیت پیدا نمودن به پناهگاه خدا حاصل میگردد.
عطاء [بن ابی رباح تابعی/ از شاگردان ابن عباسب] گوید:
«وصف فرد اعتکاف کننده به سان وصف کسی است که برای نیازی به درِ دروازهی [پادشاه یا وزیر و یا رهبر و پیشوای] بزرگی رفت و آمد و آمد و شد نماید؛ اعتکاف کننده [گویا با زبان حال و قال] چنین میگوید: «از این جا [مسجد] حرکت نمیکنم تا خداوند مرا ببخشاید».
و این [احکام و مسائلی که بیان شد، عبارت از] آن مواردی بود که [تحریر و نگارش آنها] برای بندهی ناتوان و بیمقدار - البته با عنایت و توجّه خداوندی که سرپرست، نیرومند و تواناست - آسان و فراهم گردید.
از این رو، خدایی را سپاسگزاریم که ما را بدین [نعمت] رهنمون فرمود و اگر [لطف عمیق و فضل کریم] خدا [نبود و توسط پیامبران ما را توفیق عنایت نمیفرمود و] رهنمودمان نمینمود، هدایت فراچنگ نمیآوردیم.
و درود و سلام خدا بر سرور و آقای ما، حضرت محمد ج که ختمکنندهی پیامبران خدا است؛ و همچنین درود و سلام بر خاندان، یاران و فرزندان پیامبر و کسانی که آنها را دوست دارند و بر روش و منش آنها حرکت مینمایند. و دست به دامان [لطف عمیق و فضل کریم] خداوند پاک و بلندمرتبه میشویم و از او میخواهیم تا این مباحث را تنها برای رضا و خوشنودی ذات بخشنده و بخشایشگر خویش قرار دهد؛ و به وسیلهی آن، [به مردمان] فایده و نفعی فراگیر برساند و با آن، ثواب و پاداشی بزرگ و سترگ، ببخشد.
بَابُ مَا یَلزِمُ الوَفَاءُ بِه مِن مَنذُورِ الصَّومِ وَ الصَّلَاةِ وَ نَحوِهِمَا
اِذَا نَذَرَ شَیئًا، لَزِمَهُ الوَفَاءُ بِه اِذَا اِجتَمَعَ فِیهِ ثَلَاثَةُ شُرُوطٍ: أَن یَّکُونَ مِن جِنسِه وَاجِبٌ؛ وَ أَن یَّکُونَ مَقصُودًا؛ وَ أَن یَّکُونَ لَیسَ وَاجِبًا. فَلَایَلزِمُ الوُضُوءُ بِنَذرِه وَ لَا سَجدَةُ التِّلَاوَةِ وَ لَا عِیَادَةُ المَرِیضِ وَ لَا الوَاجِبَاتُ بِنَذرِهَا؛ وَ یَصِحُّ بِالعِتقِ وَالاِعتِکَافِ وَالصَّلاةِ غَیرِ المَفرُوضَةِ وَالصَّومِ؛ فَإِن نَذَرَ نَذرًا مُطلَقًا أَو مُعَلَّقًا بِشَرطٍ وَ وُجِدَ، لَزِمَهُ الوَفَاءُ بِه.
وَ صَحَّ نَذرُ صَومِ العِیدَینِ وَ أَیَّامِ التَّشرِیقِ فِی المُختَارِ وَ یَجِبُ فِطرُهَا وَ قَضَاءُهَا؛ وَ إِن صَامَهَا، أَجزَأَهُ مَعَ الحُرمَةِ. وَ أَلغَینَا تَعیِینَ الزَّمَانِ وَالمَکَانِ وَالدِّرهَمِ وَالفَقِیرِ فَیُجزِئُهُ صَومُ رَجَبَ عَن نَذرِه صَومَ شَعبَانَ؛ وَ یُجزِئُه صَلَاةُ رَکعَتَینِ بِمِصرَ نَذَرَ أَدَاءَهُمَا بِمَکَّةَ؛ وَالتَّصَدُّقُ بِدِرهَمٍ عَن دِرهَمٍ عَیَّنَه لَه وَالصَّرفُ لِزَیدٍ الفَقِیرِ، بِنَذرِه لِعَمرٍو؛ وَ إِن عَلَّقَ النَّذرَ بِشَرطٍ لَا یُجزِئُه عَنهُ مَا فَعَلَه قَبل وُجُودِ شَرطِه.
باب: پیرامون مواردی که وفای به نذر در آنها لازم است؛ از قبیل: روزهی نذری، نماز نذری و غیر آنها
[اصل «نذر» به «انذار» برمیگردد؛ یعنی «ترساندن». راغب اصفهانی در تعریف «نذر» گفته است: نذر، واجب گردانیدن چیز غیر واجبی است به خاطر واقع شدن کاری.
به تعبیری دیگر، «نذر» آن است که مسلمانی خود را مُلزم به عبادت و کار خیری بنماید که اگر خود را ملزم به آن نمیکرد، بر او واجب نبود. برای مثال: مسلمانی میگوید: «یک روز روزه، بر من نذر باشد» یا «خواندن ده رکعت نماز را برای خدا بر خود واجب مینمایم» و...
خداوند بلندمرتبه در مورد مشروعیت نذر میفرماید: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ﴾ [البقرة: 270] «و هر هزینهای را که متحمل میشوید یا هر نذری را که بر گردن میگیرید، بیگمان خدا آن را میداند».
و نیز میفرماید: ﴿ثُمَّ لۡیَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡیُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ٢٩﴾ [الحج: 29] «بعد از آن باید آلودگیها را از خود برطرف سازند و به نذرهای خویش وفا کنند و خانهی قدیمی و گرامی را طواف نمایند».
و خداوند نیز وفاکنندگان به نذر را ستایش کرده و فرموده است: ﴿یُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَیَخَافُونَ یَوۡمٗا کَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِیرٗا٧﴾ [الإنسان: 7] «به نذر خود وفا میکنند و از روزی میهراسند که شرّ و بلای آن گسترده و فراگیر است».
وعایشهل میگوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ نَذَرَ اَنْ یُّطِیْعَ اللهَ فَلْیُطِعْهُ، وَ مَنْ نَذَرَ اَنْ یَّعْصِیَهُ فَلٰا یِعْصِهِ»(بخاری، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه)؛ «هر کس نذر کرد که خدا را اطاعت کند، پس باید از او اطاعت کند؛ و هر کس نذر کرد که نافرمانی خدا کند، نافرمانی او را نکند».]
هرگاه فردی، چیزی را نذر کند، وفای بدان در صورتی بر وی لازم میگردد که در نذر، سه شرط جمع شده باشد:
1- این که از جنسِ مورد نذر کرده شده، واجبی وجود داشته باشد [همچون روزه و نماز.]
2- این که مورد نذر کرده شده، به ذات خود مقصود و مطلوب باشد.
3- و این که مورد نذر کرده شده، پیش از نذر، واجب نباشد.
از این رو، هرگاه وضو گرفتن نذر شود، وفای بدان لازم نیست؛ [زیرا که وضو گرفتن، به ذات خود مقصود نیست.]
و همچنین نذر کردن سجدهی تلاوت صحیح نیست؛ [زیرا که سجدهی تلاوت پیش از نذر هم واجب است؛] و نذر کردن عیادت بیمار درست نیست؛ [زیرا که از جنس این نذر، واجبی وجود ندارد.]
و نذر کردن چیزهای واجب نیز درست نیست؛ [زیرا که آنها، پیش از نذر هم واجب هستند.]
و نذر برای آزاد ساختن برده، اعتکاف و نماز و روزهی غیر فرض [و همچنین نذر برای انفاق و صدقه با مال و ذبح حیوان] درست است. و اگر چنانچه فردی، نذر مطلق، یا نذر معلّق به شرط نمود و مورد نذر نیز یافته شد، در آن صورت وفای به نذر بر نذرکننده، لازم است.
[به هر حال، «نذر» دارای انواع مختلفی است که عبارتند از:
1- نذر مطلق: آن است که بدون مقدمه و بدون ملاحظهی چیزی، مسلمانی بگوید: «سه روز روزه بر من نذر واجب باشد»؛ یا «تهیهی غذا برای ده نفر مستمند بر من نذر گردد». حکم شرعی این نوع نذر، آن است که وفای به آن واجب است؛ زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ﴾ [النحل: 91] «هر گاه در مقابل خدا، تعهّدی نمودید، به تعهّد خود وفا کنید».
2- نذر مطلق غیرمعین: آن است که مسلمانی بگوید: نذری برای خداوند بر من واجب شود؛ و موردی را مشخص ننماید. حکم این نوع نذر آن است که حداقل به اندازهی کفّارهی سوگند، یعنی تهیهی غذا برای ده نفر مستمند را انجام بدهد؛ زیرا رسول خدا ج فرموده است: «کفّاره و نذری که معین نشده باشد، کفّارهی سوگند است». مسلم.
و برخی از علماء میگویند: حداقل عبادت و احسانی برای وفای به آن کافی است.
3- نذری که با ارادهی خداوند ارتباط دارد؛ مانند این که کسی بگوید: «اگر مادرم از این بیماری شفا یافت، ده هزار تومان صدقه بر من نذر باشد». حکم شرعی چنین نذرهایی آن است که مکروهند؛ و در عین حال چنانچه مادرش از بیماری بهبودی یافت، وفای به نذر بر او واجب است؛ اما اگر مادرش شفا پیدا نکرد؛ نذری بر او واجب نیست.
4- نذری که مقید و موکول به انجام کاری از طرف دیگری است؛ به عنوان مثال: کسی بگوید: «اگر امسال همهی کارهای کشاورزی را تو انجام دادی، صد هزار تومان صدقه بر من نذر باشد».
حکم چنین نذرهایی آن است که اگر به آن عمل نکند، باید کفّارهی سوگند را بپردازد؛ زیرا رسول خدا ج فرموده است: «به هنگام خشمناکی نذر صحیح نیست و کفّارهی آن، کفّارهی سوگند است». سُنن سعید.
5- نذر کردن برای انجام کار حرام و معصیت؛ مانند این که نذر کند که آبرو و حیثیت یکی را لکّهدار کند، یا بر خود نذر کند که نماز نخواند؛ این نذر، نوعی دیگر از نذرهای ناروا است و حکم شرعی اینگونه نذرها آن است که عمل کردن و وفا نمودن به آنها، حرام و نامشروع و معصیت و گناه است؛ زیرا رسول خدا ج فرموده است: «کسی که برای اطاعت خداوند نذر نموده است به نذر خود وفا کند و کسی که برای نافرمانی او نذر کرده است، او را نافرمانی نکند». ترمذی و مسند احمد.
6- نذر نمودن در مورد تحریم چیزهایی که خداوند حلال و مباحشان نموده است؛ مانند آن که بگوید: خوردن برنج یا میوه بر من حرام باشد و... هیچ یک از آنها به جز حرام گردانیدن روابط همسری، حرام نمیشوند. کسی که زنش را بر خود حرام میگرداند، بایستی کفّارهی «ظهار» را عملی کند و کفّارهی نذر برای حرام گردانیدن چیزهای دیگر، همان کفارهی نقض سوگند است.
و نذرهایی که در جهت رضایت خداوند و بر اساس شریعت رسول خدا ج نیستند، مانند: نذر برای مقبرهی بزرگان و ارواح نیک مردان، حرام و نامشروع هستند. برای مثال: حرام است کسی بگوید: «ای آقا و سرور من! اگر مادرم از این بیماری شفا پیدا کند، بر من نذر باشد که گوسفندی را بر سر قبر تو ذبح کنم؛ یا ده هزار تومان را صرف گنبد و بارگاه تو بنمایم»؛ زیرا اینگونه نذرها، نوعی قایل شدن به عظمت و تأثیر و توانایی برای غیر خداوند است و جهت عبادت را از خالق، به مخلوق تغییر میدهد.
و هر کس نذر کرد عبادتی را انجام دهد و سپس نتوانست به آن وفا کند، باید کفارهی سوگندش را بدهد؛ عقبة بن عامرس گوید: پیامبر ج فرمود: «کَفّٰارَةُ النَّذْرِ، کَفّٰارَةُ الْیَمِیْنِ» (مسلم و نسایی)؛ «کفّارهی نذر، همان کفّارهی سوگند است».
و هر کس نذر کرد و قبل از وفا کردن به آن مرد، ولیّ و سرپرست او باید نذرش را انجام دهد؛ ابن عباسب گوید: «اِسْتَفْتٰی سَعْدُ بْنُ عُبٰادَةَ رَسُوْلَ اللهِ ج فِیْ نَذْرٍ کٰانَ عَلیٰ اُمِّهِ تُوُفِّیْتَ قَبْلَ اَنْ تَقْضِیَهُ. قٰالَ رَسُوْلُ اللهِ ج فَاقْضِهِ عَنْهٰا» (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسایی و ابن ماجه)؛ «سعد بن عبادةس از پیامبر ج دربارهی نذری که بر گردن مادرش بود و قبل از وفای بدان فوت کرده بود سؤال کرد. پیامبر ج فرمود: به جای او، آن را انجام بده».]
و - بنا به قول مختار و برگزیده - نذر کردن روزهی روزهای عید فطر و عید قربان و نذر نمودن روزهی سه روز تشریق، درست است؛ [یعنی اگر فردی به روزه گرفتن روزهای دو عید و یا به روزه گرفتن روزهای تشریق نذر کرد، نذر وی صحیح است، ولی] بر وی واجب است که در این روزها، روزه نگیرد [به جهت نهی شریعت مقدّس اسلام از روزه گرفتن در آنها؛ و پس از این ایام،] نذر خویش را قضا آورد؛ و با وجود این، اگر چنانچه این روزها را روزه گرفت، باز هم به همراه حرمت، او را کفایت میکند.
و در قضیهی نذر، تعیین زمان، تعیین مکان، تعیین درهم [پول و نقدینگی] و تعیین شخص فقیر و مستمند را لغو و بیاعتبار نمودیم؛ از این رو، اگر نذر کرد که ماه شعبان را روزه بگیرد، در آن صورت روزه گرفتن ماه رجب او را کفایت میکند. و اگر نذر کرد که دو رکعت نماز در مکهی مکرمه بگزارد، در آن صورت گزاردن دو رکعت نماز در «مصر»، او را کفایت مینماید. و اگر چنانچه نذر کرد که در هم مشخّص و معلومی را در راه خدا صدقه نماید، در آن صورت صدقه دادن درهمی غیر مشخّص، او را کفایت میکند. و اگر نذر کرد که صدقه را به مصرف عمروِ فقیر برساند، در آن صورت دادن صدقه به زید مستمند او را کفایت میکند.
واگر چنانچه فرد نذر کننده، نذر را به شرطی معلّق کرد [و چنین گفت: اگر مادرم از این بیماری شفا یافت، ده هزار تومان صدقه بر من نذر باشد،] در آن صورت اگر پیش از به وجود آمدن شرط، به نذر خویش وفا کرد، در آن صورت این وفا به نذر، او را از نذرش [پس از به وجود آمدن شرط،] کفایت نخواهد کرد؛ [زیرا که ادای نذر، پس از به وجود آمدن سببی که نذر بدان تعلّق گرفته جایز میباشد؛ نه پیش از به وجود آمدن آن.]
بَابُ مَا یُفسِدُ الصَّومَ مِن غَیرِ کَفَّارَةٍ
وَ هُوَ سَبعَةٌ وَ خَمسُونَ شَیئًا: اِذَا أَکَلَ الصَّائِمُ أُرُزًّا نَیًّا أَو عَجِینًا أَو دَقِیقًا أَو مِلحًا کَثِیرًا دَفعَةً أَو طِینًا غَیرَ أَرمَنِیٍّ لَم یَعتَد أَکلَه أَو نَواةً أَو قُطنًا أَو کَاغَذًا أَو سَفَرجَلًا وَ لَم یُطبَخ أَو جَوزَةً رَطَبَةً أَو اِبتَلَعَ حَصَاةً أَو حَدِیدًا أَو تُرَابًا أَو حَجَرًا أَو اِحتَقَنَ أَو اِستَعَطَ أَو أَوجَرَ بِصَبِّ شَیءٍ فِی حَلقِه عَلَی الأَصَحِّ؛ أَو أَقطَرَ فِی أُذُنِه دُهنًا أَو مَاءً فِی الأَصَحِّ؛ أَو دَاوَی جَائِفَةً أَو آمَّةً بِدَوَاءٍ وَ وَصَلَ اِلَی جَوفِه أَو دِمَاغِه أَو دَخَلَ حَلقَه مَطرٌ أَو ثَلجٌ فِی الأَصَحِّ وَ لَم یَبتَلِعهُ بِصُنعِه؛ أَو أَفطَر خَطَأً بِسَبقِ مَاءِ المَضمَضَةِ اِلَی جَوفِه أَو أَفطَر مُکرَهًا وَ لَو بِالجِمَاعِ؛ أَو أُکرِهَت عَلَی الجِمَاعِ أَو أَفطَرَت خَوفًا عَلَی نَفسِهَا مِن أَن تَمرَضَ مِنَ الخِدمَةِ أَمَةً کَانَت أَو مَنکُوحَةً؛ أَو صَبَّ أَحَدٌ فِی جَوفِه مَاءً وَ هُوَ نَائِمٌ أَو أَکَلَ عَمَدًا بَعدَ أَکلِهِ نَاسِیًا وَ لَو عَلِمَ الخَبَرَ عَلَی الأَصَحِّ؛ أَو جَامَعَ نَاسِیًا ثُمَّ جَامَعَ عَامِدًا أَو أَکَلَ بَعدَ مَا نَوَی نَهارًا وَ لَم یُبَیِّت نِیَّتَه أَو أَصبَحَ مُسَافِرًا فَنَوی الإِقَامَةَ ثُمَّ أَکَلَ أَو سَافَرَ بَعدَ مَا أَصبَحَ مُقِیمًا فَأَکَلَ أَو أَمسَکَ بِلَا نِیَّةِ صَومٍ وَ لَا نِیَّةِ فِطرٍ أَو تَسَحَّرَ أَو جَامَعَ شَاکًّا فِی طُلُوعِ الفَجرِ وَ هُوَ طَالِعٌ؛ أَو أَفطَرَ بِظَنِّ الغُرُوبِ وَالشَّمسُ بَاقِیَةٌ أَو أَنزَلَ بِوَطئِ مَیتَةٍ أَو بَهِیمَةٍ أَو بِتَفخِیذٍ أَو بِتَبطِینٍ أَو قُبلَةٍ أَو لَمسٍ أَو أَفسَدَ صَومَ غَیرِ أَدَاءِ رَمَضَانَ أَو وُطِئَت وَ هِیَ نَائِمَةٌ أَو أَقطَرَت فِی فَرجِهَا عَلَی الأَصَحِّ؛ أَو أَدخَل إِصبَعَه مَبلُولَةً بِمَاءٍ أَو دُهِنَ فِی دُبُرِهِ أَو أَدخَلَتهُ فِی فَرجِهَا الدَّاخِلِ فِی المُختَارِ؛ أَو أَدخَلَ قُطنَةً فِی دُبُرِه أَو فِی فَرجِهَا الدَّاخِلِ وَ غَیَّبَهَا؛ أَو أَدخَلَ حَلقَه دُخَانًا بِصُنعِه أَو اِستَقَاءَ وَ لَو دُونَ مِلءِ الفَمِ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ؛ وَ شَرَطَ أَبُویُوسُفَ مِلءَ الفَمِ وَ هُوَ الصَّحِیحُ؛ أَو أَعَادَ مَا ذَرَعَه مِنَ القَیءِ وَکَانَ مِلءَ الفَمِ وَ هُوَ ذَاکِرٌ لِصَومِه أَو أَکَلَ مَا بَینَ أَسنَانِه وَکَانَ قَدرَ الحِمِّصَةِ أَو نَوَی الصَّومَ نَهَارًا بَعدَ مَا أَکَلَ نَاسِیًا قَبلَ إِیجَادِ نِیَّتِه مِنَ النَّهَارِ أَو أُغمِیَ عَلَیهِ وَ لَو جَمیعَ الشَّهرِ؛ إِلَّا أَنَّه لَا یَقضِی الیَومَ الَّذِی حَدَثَ فِیهِ الإِغمَاءُ؛ أَو حَدَثَ فِی لَیلَتِه أَو جُنَّ غَیرَ مُمتَدٍّ جَمِیعَ الشَّهرِ؛ وَ لَا یَلزِمُه قَضَاؤُه بِإِفَاقَتِه لَیلًا أَو نَهارًا بَعدَ فَوَاتِ وَقتِ النِّیَّةِ فِی الصَّحِیحِ .
باب: پیرامون آنچه روزه را فاسد [و قضاء را] بدون
کفّاره،
واجب میگرداند
[روزه در موارد زیر فاسد میگردد؛ و قضا آوردن در آنها واجب میشود، بیآن که بدانها کفّارهای تعلّق گیرد؛ و این موارد عبارتند از]
پنجاه و هفت چیز:
* هرگاه فرد روزه دار [در ماه رمضان] برنج خام بخورد.
* هرگاه روزهدار، خمیر بخورد.
* هرگاه روزهدار، آرد بخورد.
* هرگاه روزهدار به یک دفعه، نمک زیاد بخورد.
* هرگاه خاک رس بخورد؛ البته در صورتی که عادت به خوردن خاک رس نداشته باشد.
* هرگاه هستهی خرما بخورد.
* هرگاه پنبه بخورد.
* هرگاه کاغذ بخورد.
* هرگاه میوهی بِه پخته نشده را بخورد؛ [و یا هر میوهای که بدون طبخ خورده نمیشود، پیش از پختن، آن را بخورد.]
* هرگاه گردوی تازه [با پوست آن] بخورد.
* هرگاه فرد روزهدار، سنگریزه ببلعد، [یا چیزی را ببلعد که خوردن آن، معمول و متداول نیست و با آن، شهوت شکم برآورده نمیشود.]
* هرگاه روزهدار، آهن ببلعد.
* یا خاک ببلعد.
* یا سنگ ببلعد.
* یا فرد روزهدار، خویشتن را تنقیه و اِماله نماید؛ [یعنی به وسیلهی ابزاری، داروی مایع را در امعاء اَغلاظ خویش داخل گرداند.]
* یا دارو را به بینی خویش بالا بکشد.
* یا - بنا به قول صحیحتر - در گوش خویش، روغن یا آب بچکاند.
* یا زخمی را که در شکم یا در سر وی است، معالجه و درمان کند و در اثر آن، دارو به شکم یا دماغ وی برسد.
* یا - بنا به قول صحیحتر - باران یا برف به حلق وی داخل شود و فرد روزهدار، آن را با فعل خویش فرو نبرد؛ [بلکه خودبهخود به حلقش فرو رود.]
* یا روزهدار از روی خطا و اشتباه، روزهاش را افطار نماید؛ اینطور که در مضمضه [آب در دهان گردانیدن، و «استنشاق» - آب در بینی کردن - چنان مبالغه و زیادهروی کند] که آب به سوی شکمش سبقت بگیرد و به شکمش برسد.
* روزهدار از روی ناچاری و اِجبار و از روی تحمیل و زور، روزهاش را افطار نماید؛ اگر چه افطار روزه، با جماع [از روی ناچاری] صورت گرفته باشد.
* یا زنِ روزهدار، به جماع و آمیزش با او، وادار و مجبور شود.
* یا زن روزهدار، بر خویش بترسد و از بیم آن که[با روزه گرفتن] از خدمت و انجام وظیفه بازماند، روزهاش را بخورد؛ و فرقی نمیکند که این زن روزهدار، کنیز باشد یا متأهل.
* یا کسی، در شکمش آب بریزد و حال آن که وی در خواب است.
* یا چیزی را به قصد بخورد، پس از آن به فراموشی خورده است؛ اگر چه - بنا به قول صحیحتر - حدیث را نیز دانسته باشد. [و حدیث عبارت است از: ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ نَسِیَ وَ هُوَ صٰائِمٌ فَاَکَلَ اَوْ شَرِبَ، فَلْیُتِمَّ صَوْمَهُ؛ فَاِنَّمٰا اَطْعَمَهُ اللهُ وَ سَقٰاءُ» (مسلم، بخاری، ابن ماجه و ترمذی)؛ «اگر شخص روزهدار، از روی فراموشی چیزی را خورد یا نوشید، روزهاش باطل نمیشود و آن را کامل کند؛ چرا که خدا او را خورانیده یا نوشانیده است».]
* یا از روی فراموشی، [با همسرش] جماع و نزدیکی کند؛ آنگاه دوباره از روی عمد با او نزدیکی و آمیزش نماید.
* یا پس از آن خورد که در روز، نیت روزه را کرد و حال آن که به شب، آن را نیت نکرده بود.
* یا به صبح، مسافر بود و پس از آن، نیت اقامت کرد و بعد از نیت اقامت، خورد.
* یا پس از آن که مقیم بود، به مسافرت رفت و پس از مسافرت خورد.
* یا [از خوردن و آشامیدن و دیگر چیزهای شکنندهی روزه،] در طول روز - بدون نیت روزه و بدون نیت خوردن - خودداری کرد.
* یا در طلوع صبح صادق، شک و تردید داشت و با همان وجود، سحری کرد یا با همسرش جماع و نزدیکی نمود و حال آن که صبح صادق طلوع نموده است. [به تعبیری دیگر، کسی به گمان باقی ماندن شب، به خوردن و نوشیدن ادامه دهد و سپس معلوم شود که صبح صادق طلوع کرده است.]
* و یا به گمان غروب آفتاب، افطار نماید و حال آن که خورشید باقی است و غروب نکرده است. [به تعبیری دیگر، یا به گمان فرارسیدن شب و غروب آفتاب، افطار کند، امّا معلوم شود که هنوز روز تمام نشده است.]
* یا به جماع و نزدیکی با [زنِ] مرده [یا حیوان]، اِنزال شود.
* یا با ران و شکم [همسرش، و یا با کف دست،] خویشتن را اِرضاء کند و اِنزال شود.
* یا با بوسیدن و یا با لمس کردن و در آغوش کشیدن [همسرش]، اِنزال گردد.
* یا روزهی غیر ادای رمضان را فاسد گرداند.
* یا با زن، در حالی جماع و نزدیکی صورت بگیرد که در حال خواب است.
* و یا - بنا به قول صحیحتر - زن در شرمگاه خویش، [دارو] بچکاند.
* یا [مرد،] انگشت خویش را در حالی که با آب یا روغن خیس و تَر شده است، در مَقعد خویش داخل گرداند.
* و یا - بنا به قول مختار و برگزیده - زن، انگشت خویش را در حالی که با آب یا روغن، خیس شده است، در قسمت داخلی شرمگاه خویش داخل نماید.
* یا [مرد،] پنبهای را در مقعد خویش داخل گرداند به گونهای که آن پنبه را در مقعدش، پنهان نماید.
* و یا زن، پنبهای را در قسمت داخلی شرمگاه خویش داخل نماید به گونهای که آن پنبه، در قسمت داخلی شرمگاهش پنهان و متواری شود.
* یا با عمل و اختیار خویش، دودی را [در حلق یا دماغ] خویش داخل نماید؛ [مثل سیگار، قلیان و ...]
* و یا از روی قصد، استفراغ کند؛ اگر چه - بنا به ظاهر روایت - استفراغ وی، کمتر از پری دهان باشد؛ [زیرا پیامبر ج به طور مطلق فرموده است: «وَ مَنِ اسْتَقٰاءَ عَمْداً فَلْیَقْضِ» (ترمذی، ابوداود و ابن ماجه)؛ «و اگر کسی از روی قصد استفراغ کند، (روزهاش باطل میشود و) باید آن را قضا کند».]
و امام ابویوسف/، پری دهان را شرط قرار داده است؛ و همین صحیح است. [ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گوید: صورت کلّی مسأله چنین است که: یا استفراغ بدون اختیار میآید و یا فرد روزهدار به قصد استفراغ میکند؛ و در این دو حالت، یا استفراغ به میزان پری دهان است یا به پری دهان نمیرسد؛ و یا چیز استفراغ شده، بدون اختیار به حلق برمیگردد و یا خود شخص روزهدار، آن را بازمیگرداند.
پس اگر استفراغ، بدون اختیار آمد، چه اندک باشد و چه زیاد، روزه فاسد نمیگردد؛ و اگر بدون اختیار، استفراغ به حلق برگشت، در حالی که فرد روزهدار به یادش بود که روزه دارد و استفراغ نیز به اندازهی پری دهان بود، در آن صورت از دیدگاه امام ابویوسف/ روزه فاسد میگردد؛ زیرا چنین موردی از زمرهی مواردی است که با خروج آن، شرعاً روزه میشکند. ولی در نزد امام محمد/ چنین موردی فاسد کنندهی روزه نیست؛ زیرا در چنین موردی، نه صورت افطار - که همان بلعیدن است - تحقق یافته است و نه معنای افطار - که همان تغذیه نمودن است.
و هرگاه خود فرد روزهدار، استفراغ را بازگرداند، در این صورت همه بر فاسد شدن روزه متّفق هستند؛ و هرگاه استفراغ کمتر از پری دهان باشد و بدون اختیار برگشت، در این صورت همه بر فاسد شدن روزه متّفق میباشند؛ ولی اگر خود فرد روزهدار آن را برگرداند، در آن صورت از دیدگاه امام ابویوسف/ به این جهت فاسد کنندهی روزه نیست که شرعاً خروج قَیء صورت نگرفته است؛ و همین قول، قول مختار و برگزیده میباشد؛ ولی از دیدگاه امام محمد/، فاسد کنندهی روزه است؛ زیرا که در نزد ایشان به جهت بلعیدن، روزه فاسد میگردد.
و اگر کسی به قصد استفراغ کرد و قَیء به اندازهی پری دهان بود، در این صورت به اجماع علماء، روزهاش فاسد میگردد؛ و در این مسأله، باز آمدن یا باز آوردن قیء مطرح نیست.
و اگر کمتر از پری دهان بود، در این صورت از دیدگاه امام محمد روزه میشکند و در این حالت نیز باز آمدن یا باز آوردن قیء مطرح نیست؛ ولی از دیدگاه امام ابویوسف، روزه نمیشکند که همین قول در نزد برخی از فقهاء، مختار و برگزیده میباشد.]
* یا خود به خود و بیاختیار، استفراغ کند و استفراغش به اندازهی پری دهان باشد و در حالی که یادآور روزهی خویش است، آن را به حلقش بازگرداند.
* یا در بین دندانهایش، چیزی از غذا به اندازهی یک نخود باقی مانده باشد و آن را بخورد.
* یا در روز، نیت روزه را نماید، پس از آن که از روی فراموشی - پیش از ایجاد نیت روزهی وی در روز - روزهاش را بخورد.
* یا بیهوشی بر وی عارض گردد؛ اگر چه این بیهوشی تمام ماه رمضان را دربربگیرد؛ مگر آن که روزهدار، روزی را که در آن، بیهوشی پیش آمده است را قضاء نیاورد؛ و یا شب همان روز برایش بیهوشی اتفاق افتاده، آن را نیز قضا نیاورد.
* یا دچار دیوانگی و جنون شود و دیوانگیاش، تمام ماه رمضان را دربرنگیرد؛ [زیرا در قضا آوردن کمتر از یک ماه، عُسر و حَرجی نیست.] و [اگر چنانچه جنون و دیوانگیاش، تمامی ماه را دربرگرفت، در آن صورت] بنا به قول صحیح، اگر در شب و یا در روز، پس از فوت شدن وقت نیت، به هوش آمد، بر وی قضای روزه لازم نمیگردد. یعنی هر گاه فرد دچار شده به جنون و دیوانگی در شب یا روز، پس از سپری شدن وقت نیت، به هوش بیاید، در آن صورت - بنا به قول صحیح - بر وی قضا آوردن روزهی آن روز، لازم و ضروری نمیباشد.
[به هر حال، حکم فردی که در ماه مبارک رمضان، دچار عارضهی بیهوشی میگردد و حال آن که در شب، نیت روزه را نیز نموده، آن است که در این صورت قضای روزی که در آن بیهوش گردیده است، بر وی واجب نیست، ولی قضای روزهای دیگر - پس از آن روز - بر او لازم است.
و اگر فردی در برخی از روزهای رمضان، از جنون و دیوانگی بهبود یافت، در آن صورت، روزهای باقی ماندهی رمضان را روزه بگیرد و روزهای گذشته را قضا بیاورد.]
فَصلُ
یَجِبُ الإِمسَاکُ بَقِیَّةَ الیَومِ عَلَی مَن فَسَدَ صَومُه وَ عَلَی حَائِضٍ وَ نُفَسَاءَ طَهُرَتَا بَعدَ طُلُوعِ الفَجرِ وَ عَلَی صَبِیٍّ بَلَغَ وَ کَافِرٍ أَسلَمَ؛ وَ عَلَیهِمُ القَضَاءُ إِلَّا الأَخِیرَینِ.
بر افراد ذیل، واجب است که خویشتن را در باقی ماندهی روز از شکنندههای روزه نگاه دارند:
* کسی که روزهی خویش را [به نحوی از اَنحاء یا به عذری از عذرها] فاسد نموده است.
* زنی که دچار حیض و قاعدگی بوده و پس از طلوع صبح صادق، از حیض پاک شده است.
* زنی که دچار نفاس و خون زایمان بوده و پس از طلوع صبح صادق، از نفاس پاک گردیده است.
* کودکی که [در اثنای روز رمضان] به سن بلوغ رسیده است.
* کافری که [در اثنای روز رمضان]، به اسلام گرویده باشد؛ [از این رو، بر این افراد واجب است که خویشتن را در باقیماندهی روز از شکنندههای روزه نگاه دارند و بدانها نزدیک نشوند.]
و بر تمامی این پنج گروه - به جز دو گروه اخیر: کودکی که در اثنای روز رمضان به سن بلوغ رسیده و کافری که در اثنای روز رمضان، به اسلام گرویده است - لازم است که قضای آن روز را به جای آورند؛ [یعنی بر کسی که روزهی خویش را فاسد نموده، و زنی که دچار حیض و نفاس بوده و پس از طلوع صبح صادق از آن دو پاک شدهاند، لازم است که خویشتن را در باقیماندهی روز، از شکنندههای روزه نگاه دارند. و همچنین بر آنها لازم است که قضای آن روز را نیز به جای آورند.]
فَصلٌ فِیمَا یَکرَهُ لِلصَّائِمِ وَ مَا لَا یَکرَهُ وَ مَا یَستَحِبُّ
کُرِهَ لِلصَّائِمِ سَبعَةُ أَشیَاءَ: ذَوقُ شَیءٍ وَ مَضغُهُ بِلَا عُذرٍ وَ مَضغُ العِلکِ وَالقُبلَةُ وَالمُبَاشَرَةُ إِن لَم یَأمَن فِیهِمَا عَلَی نَفسِه الإِنزَالَ أَوِ الجِمَاعَ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ؛ وَ جَمعُ الرِّیقِ فِی الفَمِ ثُمَّ اِبتِلَاعُه؛ وَ مَا ظَنَّ أَنَّه یُضَعِّفُه کَالفَصدِ وَ الحِجَامَةِ.
وَ تِسعَةُ أَشیَاءَ لَاتَکرَهُ لِلصَّائِمِ: اَلقُبلَةُ وَالمُبَاشِرَةُ مَعَ الأَمنِ وَ دَهنُ الشَّارِبِ وَالکَحلُ وَالحِجَامَةُ وَالفَصدُ وَالسِّوَاکُ آخِرَ النَّهَارِ بَل هُوَ سُنَّةٌ کَأَوَّلِه، وَ لَو کَانَ رَطَبًا أَو مَبلُولًا بِالمَاءِ؛ وَالمَضمَضَةُ وَالاِستِنشَاقُ لِغَیرِ وُضُوءٍ وَالاِغتِسَالُ وَالتَّلَفُّفُ بِثَوبٍ مُبتَلٍّ لِلتَّبَرُّدِ عَلَی المُفتَی بِه.
وَ یَستَحِبُّ لَه ثَلَاثَةُ أَشیَاءَ: السَّحُورُ وَ تَأخِیرُهُ وَ تَعجِیلُ الفِطرِ فِی غَیرِ یَومِ غَیمٍ.
انجام هفت چیز برای فرد روزهدار مکروه میباشد [و بر وی لازم است تا از آنها اجتناب کند، تا روزهاش دچار هیچگونه نقص و عیبی نگردد؛ و این هفت مورد عبارتند از:]
* چشیدن چیزی با دهان بدون نیاز؛ [زیرا ممکن است طعم آن از گلو پایین برود.]
* جویدن چیزی بدون نیاز؛ [یعنی برای زن مکروه است که به هنگام روزه، برای کودکش غذا را بجود و نرم نماید؛ البته این کراهیت در صورتی است که راهی دیگر برای نرم کردن غذا برای کودک وجود داشته باشد؛ و اگر راهی دیگر برای این کار نبود، در این صورت جویدن و نرم کردن غذا برای کودک مکروه نیست.]
* جویدن آدامس و سقز؛ [زیرا ممکن است طعم آن از گلو پایین برود.]
* بوسیدن [همسر] و یکجا جمع شدن با او [به هنگام روزه]؛ البته در صورتی که به خود، از اِنزال منی یا جماع و نزدیکی، اطمینان نداشته باشد [و بیم آن داشته باشد که این کار منجر به اِنزال یا عمل زناشویی و باطل شدن روزه و واجب گردیدن کفّارهی آن بشود؛ ولی اگر چنانچه به خود اطمینان داشت، در آن صورت بوسیدن همسر مکروه نیست. عایشهل گوید:
«کٰانَ النَّبِیُّ ج یُقَبِّلُ وَ یُبٰاشِرُ وَ هُوَ صٰائِمٌ وَ کٰانَ اَمْلَکَهُمْ لِاِرْبِهٍ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج زنانش را میبوسید و با آنها بازی میکرد در حالی که روزه بود و او کسی بود که از همهی شما بیشتر شهوتش را کنترل میکرد».] و این حکم، بنا به «ظاهر روایت» است.
* و هر آن چیزی که سبب ضعف و ناتوانی وی گردد؛ همچون رگ زدن و حجامت. [از ثابت بنانیس روایت است: «سُئِلَ اَنَسُ بْنُ مٰالِکٍس: أَکُنْتُمْ تَکْرَهُوْنَ الْحِجٰامَةَ لِلصّٰائِمِ؟ قٰالَ: لٰا، اِلَّا مِنْ اَجْلِ الضَّعْفِ» (بخاری)؛ «از انس بن مالکس سؤال شد: آیا شما حجامت را برای روزهدار مکروه میدانستید؟ گفت: خیر؛ مگر به خاطر ضعف و سستی».]
و انجام نه چیز برای روزهدار مکروه نمیباشد:
* بوسیدن و یکجا جمع شدن [با همسر]، در صورتی که به خود اطمینان داشته باشد [و بیم آن نداشته باشد که این کار منجر به اِنزال یا عمل زناشویی و باطل شدن روزه و واجب گردیدن کفّارهی آن بشود؛ عایشهل گوید:
«کٰانَ النَّبِیُّ ج یُقَبِّلُ وَ یُبٰاشِرُ وَ هُوَ صٰائِمٌ وَ کٰانَ اَمْلَکَهُمْ لِاِرْبِهٍ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج زنانش را میبوسید و با آنها بازی میکرد در حالی که روزه بود و او کسی بود که از همهی شما بیشتر شهوتش را کنترل میکرد».]
* چرب کردن سبیل [و ریش؛ دلیل مباح بودن این اشیاء، اصل برائت و عدم وجود دلیل بر تحریم آنها است؛ چون اگر از جملهی محرّمات بر روزهدار میبودند، خدا و رسول او، آن را بیان میکردند و پرواضح است که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا٦٤﴾ [مریم: 64] «پروردگار شما، هرگز فراموشکار نبوده است».]
* سرمه کشیدن به چشم؛ [زیرا روایت است که: «اِنَّهُ عَلَیْهِ الصَّلٰاةُ وَ السَّلٰامُ، اِکْتَحَلَ وَ هُوَ صٰائِمٌ» (ابن ماجه و بیهقی)؛ «پیامبر ج در حال روزه، به چشم سرمه کشید».]
* حجامت کردن؛ [البته در صورتی که بیم ضعف و سستی وجود نداشته باشد. ابن عباسب گوید: «اِحْتَجَمَ النَّبِیُّ ج وَ هُوَ صٰائِمٌ» (بخاری، ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبرج در حالی که روزه بود، حجامت کرد».]
* رگ زدن؛ [در صورتی که سبب ضعف و ناتوانی روزهدار نگردد.]
* مسواک زدن در آخر روز؛ تا جایی که مسواک زدن در آخر، به سان مسواک نمودن در اول روز، سنّت میباشد؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «مِنْ خَیْرِ خِلٰالِ الصّٰائِمِ اَلسَّوٰاکُ» (ابن ماجه)؛ «از زمرهی بهترین صفات روزهدار، مسواک کردن است». و نیز روایت شده است که: «کٰانَ النَّبِیُّ ج یَسْتٰاکُ اَوَّلَ النَّهٰارِ وَ آخِرُهُ وَ هُوَ صٰائِمٌ» (ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبر ج در حالی که روزه بود، در اول و آخر روز، مسواک میکرد».]
و مسواک کردن [به هنگام روزه]، مکروه نمیباشد؛ اگر چه مسواک،تر و تازه و یا خیس شده با آب باشد.
* مضمضه [آب در دهان کردن] و استنشاق [آب در بینی نمودن] برای غیر وضو. [لقیط بن صبرةس گوید: پیامبر ج فرمود: «بٰالِغْ فِی الْمَضْمَضَةِ وَ الْاِسْتِنْشٰاقِ اِلّٰا اَنْ تَکُوْنَ صٰائِماً» (ابوداود)؛ «در مضمضه و استنشاق مبالغه کن، مگر این که روزه باشی».]
* غسل کردن [به منظور خنک ساختن بدن؛ ابوبکر بن عبدالرحمن، از برخی از یاران پیامبر ج روایت میکند که: «لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج بِالْعَرْجِ یَصُبُّ عَلیٰ رَأْسِهِ الْمٰاءَ وَ هُوَ صٰائِمٌ مِنَ الْعَطَشِ اَوْ مِنَ الْحَرِّ» (ابوداود)؛ «پیامبر ج را در عرج (روستایی در اطراف مدینه) دیدم که روزه بود و از تشنگی یا گرما، آب بر سرش میریخت».]
* خود را با جامهی خیس و مرطوبی به منظور خنک ساختن بدن، پیچاندن؛ و این حکم، بنا به قول مُفتی به است؛ [زیرا از ابن عمرب روایت است که: «کٰانَ ابن عمرب یَبُلُّ الثَّوْبَ وَ یَلُفُّهُ عَلَیْهِ وَ هُوَ صٰائِمٌ» (بخاری)؛ «ابن عمرب در حالی که روزه بود، جامه را خیس و مرطوب میکرد و بر خود میپیچید».]
و سه چیز برای روزهدار، مستحب و پسندیده میباشد:
* سحری خوردن.
* به تأخیر انداختن سحری؛[البته بر روزهدار لازم است که چند دقیقه پیش از طلوع صبح صادق، از خوردن و آشامیدن، دست بکشد تا در شک و تردید نیافتد. انس بن مالکس گوید:پیامبر ج فرمد: «تَسَحَّرُوْا فَاِنَّ فِی السُّحُوْرِ بَرْکَةٌ» (بخاری و مسلم)؛ «سحری کنید؛ چون در سحری کردن برکت است».
و سحری کردن اگر چه با جرعهای آب هم باشد، تحقق پیدا میکند؛ به دلیل حدیث عبدالله بن عمروس از پیامبر ج: «تَسَحَّرُوْا وَ لَوْ بِجُرْعَةِ مٰاءٍ» (ابن ماجه و صحیح ابن حبان)؛ «سحری کنید اگر چه با جرعهای از آب باشد».
و تأخیر در سحری نیز مستحب است؛ انسس از زید بن ثابتس روایت میکند که: «تَسَحَّرْنٰا مَعَ النَّبِیِّ ج ثُمَّ قٰامَ اِلَی الصَّلاةِ. قُلْتُ: کَمْ کٰانَ بَیْنَ الْاَذٰانِ وَ السُّحُوْرِ؟ قٰالَ: قَدْرُ خَمْسِیْنَ آیَةً» (بخاری و مسلم)؛ «با پیامبر ج سحری خوردیم؛ سپس پیامبر ج برای نماز بلند شد. انسس گوید: گفتم: فاصلهی بین اذان و سحری خوردن چقدر بود؟ گفت: به اندازهی تلاوت پنجاه آیه».]
* [پس از ثابت شدن غروب خورشید،] در افطار نمودن، تعجیل و شتاب ورزیدن؛ البته تعجیل در افطار، در روزهای غیرابری، مستحب میباشد. [سهل بن سعدس گوید: پیامبر ج فرمود: «لٰایَزٰالُ النّٰاسُ بِخَیْرٍ مّٰاعَجَّلُوْا الْفِطْرَ» (بخاری و مسلم)؛ «تا زمانی که مردم در افطاری عجله کنند، در خیر و خوبیاند».
و انجام این امور نیز برای روزهدار، مستحب و پسندیده میباشد:
الف) پرهیز از سخنان بیهوده و دشنام دادن و چیزهای منافی روزه؛ ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِذٰا کٰانَ یَوْمُ صَوْمِ اَحَدِکُمْ فَلٰا یَرْفُثُ وَ لٰا یَصْخَبُ وَ لٰایَجْهَلُ؛ فَاِنْ شٰاتَمَهُ اَحَدٌ اَوْ قٰاتَلَهُ فَلْیَقُلْ اِنِّیْ صٰائِمٌ» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه یکی از شما روزه بود، فحش نگوید و داد و فریاد نکشد و از اعمال جاهلانه پرهیز کند و اگر کسی به او دشنام داد، یا با او دعوا کرد، باید بگوید: من روزهام». و همچنین از ابوهریرهس روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ لَّمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّوْرِ وَ الْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلّٰهِ حٰاجَةٌ فِیْ اَنْ یَّدَعَ طَعٰامَهُ وَ شَرٰابَهُ» (بخاری، ابوداود و ترمذی)؛ «کسی که از گفتار باطل و عمل نمودن به آن دست برندارد، خدا هیچ نیازی به خودداری او از خوردن و نوشیدن ندارد».
ب) سخاوت و تلاوت قرآن: ابن عباسب گوید: «کٰانَ النَّبِیُّ ج اَجْوَدَ النّٰاسِ بِالْخَیْرِ وَ کٰانَ اَجْوَدَ مٰا یَکُوْنُ فِیْ رَمَضٰانَ حِیْنَ یَلْقٰاهُ جِبْرِیْلُ؛ وَ کٰانَ جِبْرِیْلُ عَلَیْهِ السَّلٰامُ، یَلْقٰاهُ کُلَّ لَیْلَةٍ فِیْ رَمَضٰانَ حَتّٰی یَنْسَلِخَ، یَعْرِضُ عَلَیْهِ النَّبِیَّ ج اَلْقُرْآنَ، فَاِذٰا لَقِیَهُ جِبْرِیْلُ کٰانَ اَجْوَدَ بِالْخَیْرِ مِنَ الرِّیْحِ الْمُرْسَلَةِ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج سخاوتمندترین مردم از لحاظ خیر بود و در ماه رمضان وقتی که جبرئیل او را ملاقات میکرد، بیشتر سخاوتمند میشد. و جبرئیل هر شب در ماه رمضان تا پایان ماه با او ملاقات میکرد و پیامبر ج قرآن را بر او میخواند؛ و وقتی که جبرئیل با او ملاقات میکرد، او برای بخشش خیر، از تندباد سریعتر میشد».
ج) افطاری کردن به صورتی که در حدیث زیر آمده است:
انس بن مالکس گوید: «کٰانَ رَسُوْلُ اللهِ ج یُفْطِرُ عَلیٰ رُطَبٰاتٍ قَبْلَ اَنْ یُّصَلِّیَ؛ فَاِنْ لَّمْ تَکُنْ رُطَبٰاتٍ فَعَلٰی تَمَرٰاتٍ؛ فَاِنْ لَّمْ تَکُنْ، حَسٰا حَسَوٰاتٍ مِنَ الْمٰاءِ» (ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبر ج قبل از آن که نماز مغرب را بخواند، با چند خرمای رطب افطار میکرد؛ اگر خرمای رطب نبود، چند خرمای خشک و اگر خرمای خشک نبود، چند جرعه آب مینوشید».
د) خواندن دعای زیر هنگام افطار:
ابن عمرب گوید: پیامبر ج وقتی افطار میکرد، میفرمود: «ذهب الظَّمَأُ و ابتلَّت العروقُ و ثبت الاجر ان شاء الله» (ابوداود)؛ «تشنگی برطرف شد و رگها تر و خیس شدند و ان شاء الله، اجر و پاداش بر جای ماند».
ه) پیش از طلوع صبح صادق، از «حَدَث اکبر» - جنابت و ناپاکی - غسل کند تا آن که عبادت را بر حال طهارت و پاکی ادا نماید.
و) فرصت رمضان را برای عبادت و پرستش خدا، مغتنم شمارد.]
فَصلٌ فِی العَوَارِضِ
لِمَن خَافَ زِیَادَةَ المَرَضِ أَو بَطءَ البُرءِ وَ لِحَامِلٍ وَ مُرضِعٍ خَافَت نُقصَانَ العَقلِ أَو الهِلَاکَ أَوِ المَرَضَ عَلَی نَفْسِهِمَا أَو وَلَدِهَا نَسَبًا کَانَ أَو رِضَاعًا؛ وَالخَوفُ المُعتَبَرُ: مَا کَانَ مُستَنَدًا لِغَلَبَةِ الظَّنِّ بِتَجرُبَةٍ أَو إِخبَارِ طَبِیبٍ مُسلِمٍ حَاذِقٍ عَدلٍ؛ وَ لِمَن حَصَلَ لَه عَطشٌ شَدِیدٌ أَو جُوعٌ یُخَافُ مِنهُ الهِلَاکُ؛ وَ لِلمُسَافِرِ الفِطرُ وَ صَومُه أَحَبُّ إِن لَم یَضُرَّه وَ لَم تَکُن عَامَّةُ رُفْقَتِهِ مُفطِرِینَ وَ لَا مُشتَرِکِینَ فِی النَّفَقَةِ؛ فَإِن کَانُوا مُشتَرِکِینَ أَو مُفطِرِینَ، فَالأَفضَلُ فِطرُه مُوَافَقَةً لِلجَمَاعَةِ. وَ لَا یَجِبُ الإِیصَاءُ عَلَی مَن مَاتَ قَبلَ زَوَالِ عُذرِهِ بِمَرَضٍ وَ سَفَرٍ وَ نَحوِه کَمَا تَقَدَّمَ؛ وَ قَضَوا مَا قَدَرُوا عَلی قَضَائِه بِقَدرِ الإِقَامَةِ وَالصِّحَّةِ؛ وَ لَا یُشتَرَطُ التَّتَابُعُ فِی القَضَاءِ. فَإِن جَاءَ رَمَضَانٌ آخَرٌ، قَدَّمَ عَلَی القَضَاءِ وَ لَا فِدیَةَ بِالتَّأخِیرِ اِلَیهِ. وَ یَجُوزُ الفِطرُ لِشَیخٍ فَانٍ وَ عَجُوزٍ فَانِیَةٍ وَ تَلزِمُهُمَا الفِدیَةُ لِکُلِّ یَومٍ: نِصفُ صَاعٍ مِن بُرٍّ کَمَن نَذَرَ صَومَ الأَبَدِ؛ فَضَعُفَ عَنهُ لِاِشتِغَالِه بِالمَعِیشَةِ، یُفطِرُ وَ یَفدِی؛ فَإِن لَم یَقدِر عَلَی الفِدیَةِ لِعُسرَتِه، یَستَغفِرُ اللهَ سُبحَانَه وَیَستَقِیلُه. وَ لَو وَجَبَت عَلَیهِ کَفَّارَةُ یَمِینٍ أَو قَتلٍ فَلَم یَجِد مَا یُکَفِّرُ بِه مِن عِتقٍ وَ هُوَ شَیخٌ فَانٍ أَو لَم یَصُم حَتَّی صَارَ فَانِیًا، لا یَجُوزُ لَه الفِدیَةُ؛ لِأَنَّ الصَّومَ هُنَا بَدَلٌ عَن غَیرِه.
وَ یَجُوزُ لِلمُتَطَوِّعِ، الفِطرُ بِلَا عُذرٍ فِی رِوَایَةٍ. وَالضِّیَافَةُ، عُذرٌ عَلَی الأَظهَرِ لِلضَّیفِ وَالمَضِیفِ؛ وَ لَهُ البِشَارَةُ بِهَذِهِ الفَائِدَةِ الجَلِیلَةِ. وَ اِذَا أَفطَرَ عَلَی أَیِّ حَالٍ، عَلَیهِ القَضَاءُ إِلَّا اِذَا شَرَعَ مُتَطَوِّعًا فِی خَمسَةِ أَیَّامٍ: یَومَیِ العِیدَینِ وَ أَیَّامِ التَّشرِیقِ؛ فَلَا یَلزِمُه قَضاَءُهَا بِإِفسَادِهَا فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ. وَاللهُ اَعلَمُ.
فصل: پیرامون عذرهای مباح سازندهی روزهخواری
[اسلام، دین فطرت است و هیچگاه انسان را بیشتر از توان او، مکلّف نمیگرداند و هیچگاه بالاتر از میزان قدرتش، از او تکالیف و وظایف نمیخواهد؛ بلکه همواره جانب تیسیر وتخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر، ترجیح میدهد؛ زیرا مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است؛ و این موضوعی است که در بیشتر آیات و احادیث بدان اشاره رفته است.
به هر حال، خداوند بلندمرتبه، به هیچ کس جز به اندازهی تواناییاش تکلیف نمیکند و هیچگاه بالاتر از میزان قدرت شخص، از او وظایف و تکالیف نمیخواهد؛ از این رو، خوردن روزه و قضا آوردن آن را در روزهای دیگر، اجازه داده است، اگر چنانچه به سبب روزه گرفتن، بدانها زیان و ضرر و یا سختی و مشقّتی وارد میگردید.
بنابراین، ترک روزه در صورتهای ذیل، جایز میباشد:]
* بیماری که بر خود [با روزه گرفتن]، از افزونی مرض، یا طولانی شدن مدّت بیماری [و یا وارد شدن زیان و ضرر به خود،] بیم داشته باشد؛ [در این صورت، شخص مریض میتواند در ماه مبارک رمضان روزه نگیرد و پس از ماه رمضان، روزهایی را که روزه نگرفته است، قضا بیاورد.
خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ﴾ [البقرة: 184] «و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند (اگر افطار کردند و روزه نگرفتند، به اندازهی آن روزها) چند روز دیگری را روزه میدارند».]
* و زن باردار و شیرده [که بر خود با روزه گرفتن،] از کاهش یافتن عقل، یا هلاکت و تلف شدن و یا بیماری، بر خود یا بر کودک و جنینش میترسیدند، [میتوانند در ماه مبارک رمضان روزه نگیرند و پس از ماه رمضان، روزهایی را که روزه نگرفتهاند، قضا بیاورند؛] و فرقی نمیکند که از ناحیهی نَسَب باشد یا رضاعت و شیرخوارگی.
[به هر حال، برای زن باردار اگر چنانچه روزه گرفتن به خود وی یا به جنینش زیان میرسانید، و برای زن شیرده اگر چنانچه روزه گرفتن به خودش یا به طفل شیرخوارش زیان وارد میآورد، جایز است تا در ماه رمضان، روزه نگیرند و پس از ماه رمضان، بر آنها فرض است تا روزهایی که روزه نگرفتهاند، قضا بیاورند.
پیامبر ج میفرماید: «اِنَّ اللهَ وَضَعَ عَنِ الْمُسٰافِرِ الصَّوْمَ وَ شَطْرَ الصَّلٰاةِ وَ عَنِ الْحُبْلٰی وَ الْمُرْضِعِ الصَّوْمَ» (ابوداود و ترمذی)؛ «خداوند از مسافر، روزه و نیمی از نماز را برداشته است و از زن باردار و شیرده نیز، روزه را برداشته است».]
و خوف و بیم معتبر، [در مباح نمودن روزهخواری، از دو طریق ثابت میگردد:
1- خوف و ترس [از افزونی مرض، طولانیشدن مدّت بیماری، یا وادار شدن زیان و ضرر به فرد یا به جنین و طفلش،] مبتنی بر گمان غالب و به وسیلهی تجربه و آزمودگی باشد.
2- و یا یک پزشک [ماهر و خبره و مسلمان و حقگرا، به فزونی مرض یا طولانی شدن مدّت بیماری و یا وارد آمدن زیان و ضرر به فرد یا به کودکش را] خبر بدهد.
* برای کسی که تشنگی شدید و یا گرسنگی سختی رخ دهد [و بر گمان وی چنین غالب گردد که اگر چنانچه روزه را نخورد،] هلاک و تلف گردد؛ [در این صورت برای این دو نفر درست است که روزه را بخورند و پس از ماه رمضان، روزی را که روزه نگرفتهاند، قضا بیاورند.]
* [هرگاه کسی مسافت سفر را پیموده باشد که در آن سفر، نماز کوتاه گردد؛ در آن صورت] شخص مسافر میتواند در ماه رمضان روزه نگیرد [و پس از ماه رمضان، روزهایی را که - بنا به مسافرت - روزه نگرفته است، قضا بیاورد.]
و در صورتهای ذیل، روزه گرفتن مسافر بهتر است:
الف) اگر چنانچه با گرفتن روزه، [دچار مشقّت و سختی نمیشد و] بدو زیان و ضرری وارد نمیگردید.
ب) عموم همراهان و همرکابانِ وی، روزه خورنده نباشند.
ج) در هزینهها و مخارج سفر، با همدیگر مشترک و سهیم نباشند؛ از این رو، اگر همهی همراهان و همرکابان، با همدیگر در هزینهها و مخارج سفر، مشترک و سهیم بودند، یا عموم همراهان و همرکابان وی، روزهدار نبودند، در آن صورت به خاطر موافقت و هماهنگی با آنها، بهتر آن است که شخص مسافر روزه نگیرد.
[به هر حال، خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ﴾ [البقرة: 184] «و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند (اگر افطار کردند و روزه نگرفتند، به اندازهی آن روزها) چند روز دیگری را روزه میدارند».
و در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ﴾ [البقرة: 184] «و روزه داشتن برای شما خوب است»؛ بنابراین، اگر مسافر با گرفتن روزه، دچار مشقت و سختی نشود، روزه گرفتن بهتر است و اگر دچار مشقت شود، بهتر آن است که روزه نگیرد؛ ابوسعید خدریس گوید: «کُنّٰا نَغْزُوْا مَعَ رَسُوْلِ اللهِ ج فِیْ رَمَضٰانَ، فَمِنَّا الصّٰائِمُ وَ مِنَّا الْمُفْطِرُ؛ فَلٰا یَجِدُ الصّٰائِمُ عَلَی الْمُفْطِرِ وَ لَا الْمُفْطِرُ عَلَی الصّٰائِمِ وَ یَرَوْنَ اَنَّ مَنْ وَجَدَ قُوَّةً فَصٰامَ فَانَّ ذٰلِکَ حَسَنٌ وَ یَرَوْنَ اَنَّ مَنْ وَجَدَ ضَعْفاً فَاَفْطَرَ فَاِنَّ ذٰلِکَ حَسَنٌ» (مسلم و ترمذی)؛ «با پیامبرج در ماه رمضان به جنگ با کفّار رفتیم؛ بعضی از ما روزه بودند و بعضی دیگر روزه نبودند بدون این که از همدیگر ایراد بگیرند و معتقد بودند کسی که توانایی روزه دارد اگر روزه بگیرد بهتر است و کسی که توانایی روزه ندارد، بهتر آن است که روزه نگیرد».]
و وصیت نمودن [به پرداخت فدیه،] بر کسی که پیش از برطرف شدن عذرش وفات نموده است، واجب نمیباشد؛ [از این رو، اگر شخص مسافر در سفر خود، یا شخص مریض و دردمند در مرض خویش روزه نگرفتند و سپس مسافر در سفر و مریض در حال مرض، فوت کردند، در آن صورت بر آنها چیزی لازم نیست؛ و بر آنها واجب نیست که برای وصیّ خویش چنین وصیت نمایند که از جای هر روز از روزهایی که روزه نگرفتهاند، یک فرد مستمند و مسکین را از مالش به اندازهی نیم صاع گندم یا یک صاع خرما یا جو، خوراک بدهد.]
و [افراد مسافر و بیمار،] زمانی که بر قضا آوردن روزه توانمند و قادر شدند، به اندازهی روزهای اقامت [در وطن اصلی یا وطن اقامه] و به اندازهی روزهای سلامتی و تندرستی، روزه را قضا بیاورند. [یعنی اگر شخصی، به خاطر سفر یا مرض، روزه نگرفت؛ سپس روزها و فرصتهایی برای قضای روزههای فوت شدهی خویش به دست آورد، در آن صورت قضای روزه برای فرد مریض به اندازهی روزهای سلامتی و تندرستیاش و برای مسافر به اندازهی روزهای اقامتش در وطن اصلی یا در وطن اقامه، لازم است.
و «وطن اصلی»: همانا جایی است که شخص در آن، مُتَوطِّن گردیده است؛ خواه در آن ازدواج نموده باشد یا ازدواج نکرده باشد. و «وطن اقامت»: همانا جایی است که شخص در آن برای مدّت پانزده روز یا بیشتر، نیت اقامت کرده است.]
و در قضا آوردن روزهی رمضان، پی در پی قضا آوردن آن، شرط نیست؛ [بلکه میتواند آنها را به صورت پراکنده روزه بگیرد ناگفته نماند که پنج نوع روزه را باید پی در پی و پشت سر هم روزه گرفت:
الف) ادای روزهی رمضان.
ب) روزه برای کفّارهی ظهار.
ج) روزه برای کفّارهی قتل.
د) روزه برای کفّارهی سوگند.
ه) شکستن عمدی روزهی رمضان بدون عذر؛ و جماع کردن در روز رمضان به قصد.
و در قضای روزهی رمضان، فدیه به خاطر ارتکاب برخی از ممنوعات در زمان اِحرام برای حاجی یا عمرهگزار و فدیه به خاطر کشتن شکار در سرزمین حَرَم، شخص روزهدار برای پی در پی گرفتن روزه یا به طور پراکنده گرفتن آن، مختار است.]
و اگر چنانچه فردی، قضا آوردن ایام قضایی رمضان را تا آنگاه به تأخیر افکند که رمضان دیگر فراسید، در آن صورت «اداء» را بر «قضاء» مقدّم گرداند [و نخست رمضان کنونی را روزه گیرد و پس از آن، روزهی فوت شدهی خویش را قضا آورد] و به سبب تأخیر در قضا آوردن آن، بر وی فدیهای لازم نمیگردد.
* و برای «پیرمرد و پیرزن فانی» [سالخورده و فرتوت و بسیار پیر و زَهوار دررفته]، درست است که در ماه رمضان روزه نگیرند و در عوض روزه، بر آنها لازم است «فدیه» بپردازند؛ این طور که به جای هر روز از روزهای رمضان، نصف صاع از گندم [یا آرد آن و یا قیمت نصف صاع از گندم؛ و یا یک صاع از جو یا خرما و یا قیمت یک صاع از جو یا خرما را] بپردازند. [ناگفته نماند که «شیخ فانی»، به کسی گفته میشود که در رمضان و غیر رمضان، توان روزه گرفتن را نداشته باشد و تا آخر زندگی خویش نیز توان قضا آوردن آنها را نداشته باشد؛ و حکم «پیرمرد و پیرزن سالخورده و فانی»،] به سان [حکم] کسی است که نذر کند که کلّ زمانه را [یعنی تا زمانی که زنده است،] روزه بگیرد، ولی بعدها، توان روزه گرفتن را از دست بدهد و پا به ضعف و سستی بگزارد؛ [چنین فردی نیز به جای هر روز از روزههای نذر، فدیه بپردازد.]
و اگر چنانچه [بر کسانی پرداخت فدیه لازم گردید ولی] به خاطر فقر و تنگدستی و سختی و دشواری، توان پرداخت آن را نداشتند، در آن صورت [به جای فدیه]، از خداوند بلندمرتبه، آمرزش و مغفرت و عفو و گذشت از تقصیرات و کوتاهیهای خویش بطلبد.
و اگر بر کسی، کفّارهی سوگند، یا کفّارهی قتل [یا کفّارهی ظهار و یا کفّارهی شکستن عمدی روزه] واجب گردید و وی [دارایی و مالی را] نیافت تا با آن، بردهای را آزاد کند [و یا گرسنهای را خوراک دهد و یا برهنهای را جامه بپوشاند؛] و این در حالی است که فردی که بر وی کفاره واجب گردیده، «شیخ فانی» [سالخورده و فرتوت و بسیار پیر و زهوار دررفته] است؛ و یا [برای کفارهی خویش] روزه نگرفت [تا آنگاه که پیر و فرتوت و سالخورده و زهوار دررفته شد،] در آن صورت فدیه برای او جایز نمیباشد؛ زیرا در اینجا روزه بدل از غیر خود میباشد.
و - بنا به روایتی [از امام ابویوسف/] - خوردن روزه برای کسی که روزهی نفل گرفته، بدون عذر جایز میباشد؛ [و بر وی واجب است که آن را در روز دیگری قضا آورد. عایشهل گوید: «دَخَلَ النَّبِیُّ ج ذٰاتَ یَوْمٍ فَقٰالَ: هَلْ عِنْدَکُمْ شَیْءٌ؟ فَقُلْنٰا: لٰا؛ فَقٰالَ: اِنِّیْ اِذَنْ صٰائِمٌ؛ ثُمَّ اَتیٰ فِیْ یَوْمٍ آخَرَ، فَقُلْنٰا: یٰا رَسُوْلَ اللهِ ج! اُهْدِیَ اِلَیْنٰا حِیْسٌ؛ فَقٰالَ: اَرِنِیْهِ، فَلَقَدْ اَصْبَحْتُ صٰائِماً فَاَکَلَ» وَ زٰادَ النِّسٰایی: «وَ لٰکِنْ اَصُوْمُ یَوْماً مَکٰانَهُ» (مسلم و نسایی)؛ «روزی پیامبر ج وارد خانه شد و فرمود: آیا در نزد شما چیزی برای خوردن یافت میشود؟ گفتیم: خیر. فرمود: پس من روزهام. سپس در روزی دیگر آمد و گفتیم: ای رسول خدا! برای ما سوپی به رسم هدیه پیشکش شده است. فرمود: آن را نشانم بده؛ به راستی امروز نیت روزه کرده بودم؛ پس از آن خورد». و در روایت نسایی چنین وارد شده است: «ولی به جای آن، روزی دیگر را روزه خواهم گرفت».]
و ضیافت [میهمانی و پذیرایی، برای خوردن روزه،] برای میهمان و میزبان، عذر به شمار میآید؛ [یعنی میهمان و میزبان میتوانند روزهی نفلی خویش را به خاطر میهمانی و پذیرایی، تا پیش از زوال خورشید بخورند؛ ولی پس از زوال خورشید؛ روزهی نفلی خویش را نخورند، مگر آن که در عدم خوردن روزه، نافرمانی یکی از پدر و مادر وجود داشته باشد؛] و برای او مژده و بشارتی به خاطر این فایده و بهرهی والا و ارجمند وجود دارد.
و هرگاه فرد روزهدار - در هر حال و وضعیتی - روزهاش را خورد، در آن صورت بر وی قضای آن روزی که روزهاش را در آن خورده است، لازم میگردد؛ مگر آنگاه که در پنج روز، روزهی نفلی را شروع کند [که در آن پنج روز اگر روزهاش را شکست، در آن صورت قضای آن پنج روز بر وی لازم نمیگردد؛ و آن پنج روز عبارتند از: ] دو روز عید فطر و عید قربان؛ و سه روز ایام تشریق [= 11 و 12 و 13 پس از عید قربان]؛ از این رو هرگاه روزهی این روزها را فاسد گردانید، در آن صورت - بنا به ظاهر روایت - قضای آنها بر وی لازم نمیگردد. و خداوند داناتر است.
باب: پیرامون مواردی که فاسدکنندهی روزه و واجب کنندهی کفّاره به همراه قضای آن میباشند
[یعنی: مواردی که روزه را فاسد و قضای روزه را همراه با ادای کفارهی آن، واجب میگردانند.]
بَابُ مَا یَفسُدُ بهِ الصَّومُ وَ تَجِبُ بِه الکَفَّارَةُ مَعَ القَضَاءِ
وَ هُوَ اِثنَانِ وَ عِشرُونَ شَیئًا؛ اِذَا فَعَلَ الصَّائِمُ شَیئًا مِنهَا طَائِعًا مُتَعَمِّدًا غَیرَ مُضطَرٍّ لَزِمَهُ القَضَاءُ وَالکَفَّارَةُ؛ وَ هِیَ: الجِمَاعُ فِی أَحَدِ السَّبِیلَینِ عَلَی الفَاعِلِ وَالمَفعُولِ بِه وَالأَکلُ وَالشُّربُ سَوَاءٌ فِیهِ مَا یُتَغَذّی بِه أَو یُتَدَاوَی بِه وَ اِبتِلاعُ مَطَرٍ دَخَلَ اِلی فَمِه وَ أَکلُ اللَحمِ النَّیءِ إِلَّا اِذَا دَوُّدَ وَ أَکلُ الشَّحمِ فِی اِختِیَارِ الفَقِیهِ أَبِی اللَیثِ؛ وَ قَدِیدِ اللَحمِ بِالاِتِّفَاقِ؛ وَ أَکلُ الحِنطَةِ وَ قَضمُهَا إِلَّا أَن یَمضَغَ قَمحَةً فَتَلَاشَت وَ اِبتِلَاعُ حَبَّةِ حِنطَةٍ أَو سِمسِمَةٍ أَو نَحوِهَا مِن خَارِجِ فَمِه فِی المُختَارِ؛ وَ أَکلُ الطِّینِ الأَرمَنِیِّ مُطلَقًا وَ الطِّینِ غَیرِ الأَرمَنِیِّ کَالطِّفلِ إِنِ اعْتَادَ أَکلَه؛ وَالمِلحِ القَلِیلِ فِی المُختَارِ؛ وَ اِبتِلَاعُ بُزَاقِ زَوجَتِه أَو صَدِیقِه لَا غَیرِهِمَا؛ وَ أَکلُه عَمدًا بَعدَ غَیبَةٍ أَو بَعدَ حِجَامَةٍ أَو بَعدَ مَسٍّ أَو قُبلَةٍ بِشَهوَةٍ أَو بَعدَ مُضَاجَعَةٍ مِن غَیرِ إِنزَالٍ أَو بَعدَ دَهنِ شَارِبِه ظَانًّا أَنَّه أَفطَرَ بِذَلِکَ إِلَّا اِذَا أَفتَاهُ فَقِیهٌ أَو سَمِعَ الحَدِیثَ وَ لَم یَعرِف تَأوِیلَه عَلَی المَذهَبِ؛ وَ إِن عَرَفَ تَأوِیلَه، وَجَبَت عَلَیهِ الکَفَّارَةُ؛ وَ تَجِبُ الکَفَّارَةُ عَلَی مَن طَاوَعَت مُکرِهًا.
باب: پیرامون مواردی که فاسدکنندهی روزه و واجب کنندهی کفّاره به همراه قضای آن میباشند
[یعنی: مواردی که روزه را فاسد و قضای روزه را همراه با ادای کفارهی آن، واجب میگردانند.]
و مواردی که روزه را فاسد و قضای روزه را همراه با ادای کفارهی آن، واجب میگردانند، [تقریباً] بیست و دو چیز است که هرگاه فرد روزهدار، چیزی از آنها را با کمال میل و داوطلبانه و آزادانه و از روی عمد - بیآن که مجبور و وادار شده باشد - انجام دهد، در آن صورت قضای روزه همراه با پرداخت کفّارهی آن، بر وی لازم میگردد؛ و این موارد، عبارتند از:
* جماع و آمیزش در یکی از دو راه [پس یا پیش انسانِ زنده؛ و قضای روزه] هم بر فاعل [کنندهی کار] و هم بر مفعول [انجام شده] لازم میباشد.
* خوردن و آشامیدن؛ خواه چیز خورده شده یا نوشیده شده، از آن چیزهایی باشد که [طبع انسان، بدان تمایل دارد و شهوت شکم را برآورده میسازد و] با آن تغذیه حاصل میشود و یا با آن، درمان و معالجه صورت میگیرد.
* فرو بردن و بلعیدن بارانی که به دهان وی وارد شده است.
* خوردن گوشت خام؛ مگر آنگاه که گوشت، کِرم خوردگی پیدا کند و کِرم زده شود.
* خوردن پیه و چربی؛ بنا به اختیار فقیه ابواللیث/.
* و خوردن گوشت خشک کرده شده و نمک سود؛ بنا به اتفاق نظر علماء و صاحبنظران احناف. [قدید: گوشت خشک کرده شده و نمک سود؛ گوشت خشک کردهی گاو یا گوسفند یا ماهی به هر طریق که خشک کنند و نگاه دارند.]
* خوردن گندم و خرد کردن آن با دندانها؛ مگر آن که یک دانهی گندم، بجود و آن دانهی گندم متلاشی گردد [به گونهای که فرد روزهدار، برای آن، در حلق خویش، مزّهای را نیابد.]
* بلعیدن دانهی کنجد یا مانند آن از خارج دهانش؛ بنا به قول مختار و برگزیده.
* خوردن گِل ارمنی به طور مطلق؛ و خوردن گِل غیر ارمنی، همانند گِلی که موسوم به «الطفل» [گِل رس؛ خاک مزروعی و خاک رس] است؛ البته در صورتی که به خوردن آن گِل، معتاد باشد. [ولی اگر چنانچه به خوردن آن معتاد نبود، در آن صورت کفّاره بر وی لازم نمیگردد.]
* خوردن اندکی نمک؛ بنا به قول مختار و برگزیده.
* بلعیدن آب دهانِ همسر یا دوست خویش؛ ولی [کفّاره] به بلعیدن آب دهان غیر آن دو، لازم نمیگردد.
* هرگاه پس از غیبت کردن، یا حجامت نمودن، یا لمس کردن و در آغوش گرفتن [همسر]، یا پس از بوسیدن [همسر] با شهوت، یا پس از همبستری [با زن] بیآن که اِنزال شود و یا پس از چرب نمودن سبیلش، از روی عمد خورد، به گمان این که این موارد، باعث شکستن روزه میگردند، [در آن صورت هم قضا لازم میگردد و هم کفّاره؛ زیرا گمان وی، مُستند به دلیلی شرعی نیست؛ از این رو، بر وی کفّاره لازم میباشد؛] مگر آنگاه که فقیه و دانشمند، بدو فتوا دهد [که با انجام این کارها، روزهاش میشکند؛ از این رو، پس از انجام این موارد، روزهاش را از روی عمد خورد؛] یا حدیث را [مبنی بر باطل شدن روزه با انجام برخی از این امور،] شنید؛ [مثل حدیث: «اَفْطَرَ الْحٰاجِمُ وَ الْمَحْجُوْمُ»؛] و تفسیر و تأویل حدیث را نیز بر مبنای مذهب ندانست؛ [در این صورت، کفّاره بر وی لازم نمیگردد.]
و اگر چنانچه تفسیر و تأویل حدیث را بر مبنای مذهب دانست، [و با وجود این، باز هم پس از انجام این کارها، از روی عمد روزهاش را خورد،] در آن صورت بر وی کفّاره لازم میگردد.
و همچنین کفّاره بر زنی واجب میگردد که رضایت داده تا مردی از روی تحمیل و به ناچار [به زور و به اجبار]، با وی جماع و همبستری نماید؛ [همانند زنی که میداند فجر صادق طلوع کرده، ولی با این حال، شوهرش را - که از طلوع صبح صادق خبر ندارد - به جماع و همبستری با خود تمکین میدهد.
ناگفته نماند که وجوب کفّاره در روزه، دارای شرطهایی میباشد که باید مراعات شوند؛ از این رو، کفّاره لازم نمیگردد مگر آنگاه که چند شرط مراعات گردد که این شرطها عبارتند از:
1- هرگاه در حال «ادای روزهی رمضان» بخورد، بیاشامد یا ...
پس اگر در غیر ماه رمضان، خورد یا آشامید، کفاره لازم نمیگردد. همچنین کفّاره لازم نمیگردد اگر چنانچه در قضا آوردن روزهی رمضان خورد یا آشامید.
2- هرگاه از روی قصد و عمد خورد یا آشامید؛ پس کفّاره لازم نمیگردد اگر به فراموشی خورد یا آشامید.
3- هرگاه در خوردن و آشامیدن خویش، خطاکار نباشد؛ پس اگر به خطا خورد و آشامید، به گمان این که هنوز شب باقی است، یا مغرب داخل شده است؛ سپس برای وی آشکار گردید که او در روز خورده یا آشامیده است، در آن صورت کفاره لازم نمیگردد.
4- هرگاه به خوردن یا آشامیدن ناچار نباشد؛ پس اگر به خوردن و آشامیدن ناچار گردید، کفّاره لازم نمیگردد.
5- هرگاه زیر فشار و تحمیل، وادار به خوردن و آشامیدن نگردد؛ پس اگر چنانچه به زور و از روی اجبار و ناچاری بر خوردن یا آشامیدن وادار ساخته شد، در آن صورت کفّاره لازم نمیگردد.]
فَصلٌ فِی الکَفَّارَةِ وَ مَا یُسقِطُهَا عَنِ الذِّمَّةِ
تَسقُطُ الکَفَّارَةُ بِطُرُوِّ حَیضٍ أَو نِفَاسٍ أَو مَرَضٍ مُبِیحٍ لِلفِطرِ فِی یَومِه؛ وَ لَا تَسقُطُ عَمَّن سُوفِرَ بِه کُرهًا بَعدَ لُزُومِهَا عَلَیهِ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ.
وَالکَفَّارَةُ: تَحرِیرُ رَقَبَةٍ وَ لَو کَانَت غَیرَ مُؤمِنَةٍ؛ فَإِن عَجَزَ عَنهُ، صَامَ شَهرَینِ مُتَتَابِعَینِ لَیسَ فِیهِمَا یَومُ عِیدٍ وَ لَا أَیَّامُ التَّشرِیقِ؛ فَإِن لَم یَستَطِعِ الصَّومَ، أَطعَمَ سِتِّینَ مِسکِینًا یُغَدِّیهِم وَ یُعَشِّیهِم غَدَاءً وَ عَشَاءً مُشبِعِینَ أَو غَدَاءَینِ أَو عَشَاءَینِ أَو عَشَآءً وَ سُحُورًا؛ أَو یُعطِی کُلَّ فَقِیرٍ، نِصفَ صَاعٍ مِن بُرٍّ أَو دَقِیقِه أَو سَوِیقِه أَو صَاعَ تَمرٍ أَو شَعِیرٍ أَو قِیمَتَه.
وَ کَفَت کَفَّارَةٌ وَاحِدَةٌ عَن جِمَاعٍ وَ أَکلٍ مُتَعَدِّدٍ فِی أَیَّامٍ لَم یَتَخَلَّلهُ تَکفِیرٌ وَ لَو مِن رَمَضَانَینِ عَلَی الصَّحِیحِ؛ فَإِن تَخَلَّلَ التَّکفِیرُ، لَا تَکفِی کَفَّارَةٌ وَاحِدَةٌ فِی ظَاهِرِ الرِّوَایَةِ.
فصل: پیرامون کفّاره؛ و مواردی که کفّاره را از ذمّه و عهدهی انسان [پس از وجوب آن]، ساقط میگرداند.
در چند صورت، کفّاره [ای که به وسیلهی یکی از موارد پیشین، واجب گردیده است]، ساقط میگردد:
* پیش آمدن حیض و قاعدگی [برای زن،] در همان روزی که روزهاش را فاسد گردانیده و کفّاره بر وی واجب شده است.
* یا پیش آمدن نفاس و زایمان [برای زن،] در همان روزی که روزهاش را فاسد گردانیده و کفّاره بر وی واجب شده است.
* یا پیش آمدن بیماری و مرضی که مباح کنندهی خوردن است [برای زن و مرد،] در همان روزی که روزهاش را فاسد گردانیده و کفاره بر وی واجب گردیده است.
و - بنا به ظاهر روایت - اگر به کسی پرداخت کفاره [به خاطر انجام یکی از موارد فاسد کنندهی روزه و واجب کنندهی کفّاره،] واجب گردید؛ سپس [در همان روز] از روی ناچاری و ناخواسته و از روی اِجبار و فشار به مسافرت برده شد، در آن صورت، کفّاره از وی، ساقط نمیگردد.
و «کفّاره» عبارت است از:
آزاد گردانیدن یک نفر برده؛ اگر چه مسلمان نیز نباشد. و اگر چنانچه توان آزاد گردانیدن برده را نداشت، در آن صورت به عوض آن، دو ماه را پشت سر هم و پیاپی روزه بگیرد، به طوری که در میان این دو ماه، روز عید و روزهای تشریق [و روزهی رمضان و روزهایی که روزه گرفتن در آنها منع گردیده است] نباشد.
و اگر چنانچه توان روزه گرفتن را نیز نداشت، در آن صورت برای شصت نفر انسان مستمند، تهیهی غذا ببیند؛ این طور که برای آنها، دو ناهار و شام سیر کننده، یا دو ناهار، یا دو شام، یا یک شام و یک سحری بدهد. [یعنی برای هر مسکین و مستمند، دو نوبت - وعدهی - کامل از غذا بدهد؛ خواه این دو نوبت، دو ناهار و شام باشد، یا دو ناهار، یا دو شام و یا یک شام و یک سحری. و سیر کردن دو نوبت کامل از غذا، باید از غذاهای معمولی و متوسطی باشد که فرد به خانوادهی خویش میدهد. و واجب است که در میان مساکین و مستمندان، کسانی نباشند که نفقه و تأمین هزینهها و مخارج زندگی آنان بر عهدهی کفّاره دهنده، لازم و ضروری است؛ همچون پدر، مادر، فرزندان و همسر.]
و یا [اگر میخواست، میتواند] به هر مسکین و مستمند، نصف صاع از گندم یا آرد [معمولی] یا آرد نرم آن، یا قیمت نیم صاع از گندم یا آرد آن و یا یک صاع از خرما یا یک صاع از جو، یا قیمت یک صاع از جو یا خرما را بپردازد. [صاع: معادل سه کیلو و شصت گرم است.]
و پرداخت یک کفّاره به جای همبستریها و خوردنهای متعدّدی که در چندین روز [از روزهای رمضان] اتفاق افتاده، و در فاصلهی این روزها، کفّارهای نیز پرداخت نشده، کفایت میکند [و لازم نیست که در مقابل هر یک از همبستریها و خوردنها، به طور جداگانه، کفارهای پرداخت گردد؛] اگر چه این چند روز - بنا به قول صحیح - از دو رمضان نیز باشد.
و اگر در وسط این روزها، کفّارهای را پرداخت کرد، در آن صورت - بنا به ظاهر روایت - پرداخت یک کفاره، کفایت نمیکند؛ [یعنی اگر با همسرش از روی عمد در رمضان جماع کرد؛ سپس کفّارهی آن را پرداخت؛ آنگاه دوباره با همسرش نزدیکی و آمیزش نمود، در آن صورت کفّارهی پیشین کفایت نمیکند، بلکه باید کفّارهای دیگر برای آن بپردازد؛ ولی اگر چند روز با همسرش جماع کرد - بیآن که برای هر روز از آن، کفّاره بپردازد - در آن صورت پرداخت یک کفّاره برای همهی آنها کفایت میکند.
ناگفته نماند که حکمت وجوب کفاره از یک طرف، پیشگیری از بازیچه قرار گرفتن احکام شریعت و هتک حرمت آن است؛ و از طرف دیگر، نفس انسان را به خاطر نافرمانی خداوند، تنبیه و پاکیزه میگرداند و به همین خاطر، لازم است که کفّاره به همان صورتی که در احکام فقهی بیان گردیده، عملی شود تا در زدودن آثار گناه و نافرمانی خداوند، نقش خود را بتواند به خوبی انجام بدهد.
و دلیل وجوب کفّاره این حدیث است: ابوهریرهس گوید:
«بَیْنَمٰا نَحْنُ جُلُوْسٌ عِنْدَ النَّبِیّ ج اِذْ جٰاءَهُ رَجُلٌ فَقٰالَ: یٰا رَسُوْلَ اللهِ! هَلَکْتُ. قٰالَ: مٰا لَکَ؟ قٰالَ: وَقَعْتُ عَلیٰ اِمْرَأَتِیْ وَ اَنَا صٰائِمٌ. فَقٰالَ رَسُوْلُ اللهِ ج: هَلْ تَجِدُ رَقَبَةً تُعْتِقُهٰا؟ قٰالَ: لٰا. قٰالَ: فَهَلْ تَسْتَطِیْعُ اَنْ تَصُوْمَ شَهْرِیْنِ مُتَتٰابِعَیْنِ؟ قٰالَ: لٰا. قٰالَ: فَهَلْ تَجِدُ اِطْعٰامَ سِتِّیْنَ مِسْکِیْناً؟ قٰالَ: لٰا. قٰالَ: فَمَکَثَ النَّبِیُّ ج فَبَیْنٰا نَحْنُ عَلیٰ ذٰلِکَ، اَتَی النَّبِیَّ ج بِعِرْقٍ فِیْهٰا تَمْرٌ - وَ الْعِرْقُ: الْمِکْتَلُ - قٰالَ: اَیْنَ السّٰائِلُ؟ فَقٰالَ: اَنَا. قٰالَ خُذْ هٰذٰا فَتَصَدَّقْ بِهِ. فَقٰالَ الرَّجُلُ: عَلیٰ اَفْقَرٍ مِنِّیْ یٰا رَسُوْلَ اللهِ؟ فَوَاللهِ مٰا بَیْنَ لٰابِتَیْهٰا - یُرِیْدُ الْحَرَّتَیْنِ - اَهْلُ بَیْتٍ اَفْقَرَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِیَ. فَضَحِکَ النَّبِیُّ ج حَتّٰی بَدَتْ اَنْیٰابُهُ. ثُمَّ قٰالَ: اَطْعِمْهُ اَهْلَکَ» (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه)؛
«در حالی که نزد پیامبر ج نشسته بودیم، مردی آمد و گفت: ای رسول خدا ج! هلاک شدم. پیامبر ج فرمود: چی شده؟ گفت: در حال روزه با همسرم آمیزش کردم. پیامبر ج فرمود: آیا میتوانی بردهای را آزاد کنی؟ گفت: خیر. فرمود: آیا میتوانی دو ماه پشت سر هم روزه بگیری؟ گفت: نه. فرمود: آیا میتوانی شصت نفر مستمند را طعام بدهی؟ گفت: نه. ابوهریرهس گوید: پیامبر اندکی درنگ کرد؛ آنگاه سبد بزرگی از خرما را برای پیامبر ج آوردند. فرمود: سؤالکننده کجاست؟ آن مرد گفت: من هستم. پیامبر ج فرمود: این را بگیر و آن را به عنوان کفّارهی روزهی خویش صدقه بده. آن مرد گفت: به فقیرتر از خودم بدهم ای رسول خدا؟ به خدا سوگند! در تمام مدینهی منوره، خانوادهای فقیرتر از خانوادهی من وجود ندارد. پیامبر ج خندید به گونهای که دندانهای نیشش نمایان شد؛ سپس فرمود: با آن، خانوادهات را طعام بده».]
بَابُ مَا لَا یُفسِدُ الصَّومَ
وَ هُوَ أَربَعَةٌ وَ عِشرُونَ شَیئًا: مَا لَو أَکَلَ أَو شَرِبَ أَو جَامَعَ نَاسِیًا؛ وَ إِن کَانَ لِلنَّاسِی قُدرَةٌ عَلَی الصَّومِ، یُذَکِّرُه بِه مَن رَآهُ یَأکُلُ؛ وَ کُرِهَ عَدَمُ تَذکِیرِه. وَ إِن لَم یَکُن لَه قُوَّةٌ؛ فَالأَولَی عَدَمُ تَذکِیرِه؛ أَو أَنزَلَ بِنَظرٍ أَو فِکرٍ وَ إِن أَدَامَ النَّظَرَ وَالفِکرَ أَو اِدَّهَنَ أَو اِکتَحَلَ وَ لَو وَجَدَ طَعمَه فِی حَلقِه؛ أَو اِحتَجَمَ أَو اِغتَابَ أَو نَوَی الفِطرَ وَ لَم یُفطِر أَو دَخَلَ حَلقَه دُخَانٌ بِلَا صُنعِه أَو غُبارٌ وَ لَو غُبَارَ الطَّاحُونِ أَو ذُبَابٌ أَو أَثرُ طَعمِ الأَدوِیَةِ فِیهِ وَ هُوَ ذَاکِرٌ لِصَومِه أَو أَصبَحَ جُنُبًا وَ لَو اِستَمَرَّ یَومًا بِالجِنَابَةِ؛ أَو صَبَّ فِی إِحلِیلِه مَاءً أَو دُهنًا أَو خَاضَ نَهرًا فَدَخَلَ المَاءُ أُذُنَه أَو حَکَّ أُذُنَه بِعُودٍ فَخَرَجَ عَلَیه دَرَنٌ ثُمَّ أَدخَلَه مِرَارًا اِلَی أُذُنِه أَو دَخَلَ أَنفَه مُخاطٌ فَاستَنشَقَه عَمَدًا أَو اِبتَلَعَه وَ یَنبَغِی إِلقَاءُ النُّخَامَةِ حَتَّی لَایَفسُدَ صَومُه عَلَی قَولِ الإِمَامِ الشَّافِعِیّ رَحِمَهُ اللهُ؛ أَو ذَرعَهُ القَیءُ وَ عَادَ بِغَیرِ صُنعِه وَ لَو مَلَأَ فَاهُ فِی الصَّحِیحِ؛ أَو اِستَقَاءَ أَقَلَّ مِن مِلءِ فِیهِ عَلَی الصَّحِیحِ، وَ لَو أَعَادَ فِی الصَّحِیحِ؛ أَو أَکَلَ مَا بَینَ أَسنَانِه وَکَانَ دُونَ الحِمَّصَةِ أَو مَضَغَ مِثلَ سِمسِمَةٍ مِن خَارِجِ فَمِه حَتَّی تَلاشَت وَ لَم یَجِد لَهَا طَعمًا فِی حَلقِه.
باب: مواردی که روزه را فاسد نمیگردانند
مواردی که روزه را فاسد نمیگردانند، بیست و چهار چیز است که عبارتند از:
* هرگاه شخص روزهدار، به فراموشی چیزی بخورد، یا چیزی بنوشد؛ یا به فراموشی [با همسرش] جماع و نزدیکی و همبستری و آمیزش جنسی نماید؛ [زیرا ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ نَسِیَ وَ هُوَ صٰائِمٌ فَاَکَلَ اَوْ شَرِبَ، فَلْیُتِمَّ صَوْمَهُ؛ فَاِنَّمٰا اَطْعَمَهُ اللهُ وَ سَقٰاهُ» (مسلم، بخاری، ابن ماجه و ترمذی)؛ «اگر شخص روزهدار از روی فراموشی چیزی را خورد یا نوشید، (روزهاش باطل نمیشود و) آن را کامل کند؛ چرا که خداوند بلندمرتبه،او را خورانیده یا نوشانیده است».]
و اگر چنانچه فرد فراموشکار، توان و قدرتی بر [ادامهی] روزه [تا شب، بدون هیچگونه مشقّت و رنجی داشت؛ مثل این که جوان و نیرومند باشد،] در آن صورت کسی که او را در حال خوردن میبیند، او را [از خوردن منع کند و] روزه را به یادش آورد؛ و در این صورت، عدم تذکّرِ فرد فراموشکار، مکروه میباشد.
و اگر چنانچه توان و قدرتی [بر ادامهی روزه تا شب] نداشت [و با مشقت و سختی، روز را به شب میرساند، مثل این که پیر و ضعیف باشد،] در آن صورت، بهتر عدم تذکّرِ فرد فراموشکار میباشد.
* یا با نگاه کردن [به شرمگاه زنی] و یا با فکر کردن [در مورد زیبایی زنی،] اِنزال شود؛ اگر چه نگاه نمودن و فکر کردن وی، [تا آمدن آب مَنی] ادامه یابد.
* یا [بر سبیل و ریش خویش] روغن بمالد.
* و یا [به چشمهای خود] سرمه بکشد؛ اگر چه طعم سرمه را در حلق خویش نیز احساس نماید.
* یا حجامت کرد؛ [زیرا روایت شده است که: «اِنَّهُ ج اِحْتَجَمَ وَ هُوَ مُحْرِمٌ وَّ احْتَجَمَ وَ هُوَ صٰائِمٌ» (بخاری و ابوداود)؛ «پیامبر ج در حال اِحرام و روزه، حجامت کرد». و حدیث «اَفْطَرَ الْحٰاجِمُ وَ الْمَحْجُوْمُ»، حمل بر زائل شدن اجر و پاداش است.]
* یا غیبت [کسی را]کند.
* یا نیت خوردن کند ولی [عملاً] چیزی را نخورد.
* یا بدون عمل و اختیار وی، دود و یا گرد و غبار، به حلقش برود؛ اگر چه گرد و غبارِ [آرد] آسیاب باشد.
* و یا مگسی به حلقش رود.
* و یا اثر طعم ادویه را در حلقش احساس کند و حال آن که به یادش نیز هست که روزه دارد.
* و یا در حال جنابت و ناپاکی صبح کند؛ اگر چه یک روز کامل [یا بیشتر از آن،] در حال جنابت و ناپاکی نیز باقی بماند؛ [ولی این امر، مکروه تحریمی است به جهت ترک فریضهی نماز.]
* یا در سوراخ آلت تناسلی خویش آب یا روغن بریزد.
* یا در رودخانهای، غوطه خورد و فرو رود و آب، به داخل گوشهایش وارد شود.
* یا با تکّه چوبی، داخل سوراخ گوشهای خویش را بخراشد و خلال نماید و [به هنگام خارج کردن آن تکّه چوب از داخل سوراخ گوشها،] چرکی نیز به همراه آن خارج گردد؛ سپس چندین مرتبه آن تکه چوبِ چرکین را داخل گوشهای خود وارد نماید.
* یا [از ناحیهی سر روزهدار،] آب بینی سرازیر شود و به بینیاش برسد و او نیز از روی عمد، آن را بالا بکشد و ببلعد؛ و مناسب است که [شخص روزهدار،] بلغم و خلط سینهی خویش را به بیرون بیاندازد، تا - بر مبنای قول امام شافعی/ - روزهاش فاسد نگردد.
* یا خود به خود و بدون اختیار، استفراغ کند و سپس بدون فعل وی، دوباره به حلقش برگردد؛ اگر چه آن استفراغ - بنا به قول صحیح - به اندازهی پری دهان وی باشد. [ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ ذَرَعَهُ الْقَیْءُ فَلَیْسَ عَلَیْهِ قَضٰاءٌ وَ مَنِ اسْتَقٰاءُ عَمْداً فَلْیَقْضِ» (ترمذی، ابوداود و ابن ماجه)؛ «اگر کسی خود به خود و بدون اختیار استفراغ کرد، روزهاش باطل نشده و قضا بر او لازم نیست؛ ولی اگر از روی عمد استفراغ کند، روزهاش باطل میشود و باید آن را قضا کند».]
* و یا از روی عمد استفراغ کند و استفراغ، کمتر از میزان پری دهان وی باشد؛ اگر چه - بنا به قول صحیح - استفراغ وی [بدون دخالت وی،] دوباره به حلقش برگردد.
* یا چیزی را که در میان دندانهای وی باقی مانده بود، بخورد؛ و آن چیز خورده شده، کمتر از دانهی نخودی باشد. و یا چیزی را از خارج دهان به دهان خویش داخل کرد مانند کنجد؛ این طور که آن را بجود تا متلاشی گردد؛ و برای آن در حلق خویش، طعم و مزّهای را نیابد. [و روزه، با آمپول نیز فاسد نمیگردد؛ چه در پوست تزریق شود و چه در شریان.]