۹۷- هشدار نسبت به سماعهای ابداعی و بدعتآمیز
همچنان سخن ما درخصوص بیان ضوابط دعای مشروع است ضوابطی که سرور پیامبران و فرستادگان بدان پای بند بود، و بزرگان اولیاء و صالحین از صحابه و تابعین در این مورد [همچون دیگر موارد] از ایشان پیروی میکردند، و تنها همان نزد خداوند مقبول و پذیرفته شده است، و نه آنچه را که پدیدآورندگان اختراع کردهاند و تکلفکنندگان پایهریزی نمودهاند، کسانی که اذکار مشروع و دعاهای مأثور را رها کردهاند، و به جای آن به سماعهای ابداعی، و عبادت و بندگی با سرودخوانی رویآوردهاند، و رجزهای ابداعی را اوراد [خود] گردانیدهاند، و زمانهایی را برای آن مقرر کرده، و ادعا میکنند که تأثیر اینها در قلبها قویتر است، و جانها را بیشتر تحریک میکند، قلبهایشان بدان گرایش یافته، و جانهایشان بدان آرامش مییابد، و آنها را بر اذکار مشروع و دعاهای مأثور ترجیح دادهاند.
بیشک چنین کاری نوآوری در دین، و برخلاف ارشادات سرور انبیاء و فرستادگان است. سخنان بسیار زیادی از علماء درخصوص نکوهش چنین کاری و هشدار نسبت به ارتکاب آن، و نهی از انجامش، و بیان اینکه این کار از بدعتهای جدید است، بیان شده است.
امام شافعی/ میفرماید: «از بغداد خارج شدم در حالی که چیزی را در آنجا پشت سر نهادم که زندیقها آن را پدید آورده بودند، آن را تغبیر مینامیدند، و با آن مردم را از روی آوردن به قرآن منحرف و منصرف میکردند».
تغبیر [شیوهی] ذکری است که اینان پدیدآورده بودند بدین شکل که اشعاری را با صدایی خوش به همراه کوبیدن چوبدستی یا ترکه بر پوست یا چرم یا چیزی شبیه این میخواندند.
وقتی که درباره این کار از امام احمد/ سؤال شد، فرمود: «بدعتی جدید و نوپدید است»[1].
محمد بن ولید طرطوشی میگوید: «از شگفتترین اتفاقات آن است که از دعاهایی که خداوند آنها را در کتابش به نقل از انبیاء و اولیاء و برگزیدگان نقل کرده روی برگردانی، آن هم دعایی که توأم با پذیرش و اجابت است، آنگاه کلمات و واژههای شاعران و نویسندگان را انتخاب کرده و به کارگیری. گویی تو با این کارت پنداشتهای تمام دعاهای وارده در قرآن را خوانده و سپس [برای تکمیل دعاها] از دعاهای غیر آنان کمک گرفتهای»[2].
علماء گفتهاند که سماع دو نوع است:
نوعی که همان شنود سرگرمی و آواز است، که این نوع حکمش ممنوع و حرام است و چندی نفر از علماء دلایل منع و تحریم آن را توضیح دادهاند از جمله ابن قیم/ در کتابش اغاثهاللهفان.
نوع دوم: سماع نوپدید است آن هم با توجیه تدین و تقرب جستن به خدا، که دربارهی آن گفته میشود این عمل بدعت و گمراهی است، باید با آنچه خداوند تشریع فرموده به او تقرب جست، و نه بر پایهی امیال و ابداعها و بدعتها، برخی از اینها با توجه به تدین و تقرب چیزهای دیگری بدان افزودهاند از جمله آهنگسازی، به شادی و طرب پرداختن، به کار بردن آلات لهو و لعب، دست زدن و کف زدن، تلوتلو خوردن و به این سو و آن سو رفتن و چیزهایی از این قبیل، کارهایی که به پندار خودشان به خاطر تقرب جستن به خدا و به دست آوردن اجر و پاداش او انجام میدهند. بیشک چنین کارهایی از جمله زشتترین کارهاست و از زشتترین انواع تجاوز در ذکر و دعا به حساب میآید. اینان این چنین در درجات باطل به پیش رفته، و به خطا و اشتباه و گمراهی ادامه دادهاند تا به این حالت ناپسند و سرانجام دردناک رسیدهاند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «اصل سماع قصاید عبارت بود از خواندن آهنگین قصیدههایی که قلبها را نرم میکردند و شوق و محبت یا ترس و خشیت یا دریغ و افسوس را بیدار کرده و به حرکت میانداختند و برای این کار [فراهم بودن] مکان و امکان و دوستداران را شرط میکردند. سپس این شرط قرار داده شده که افرادی که برای شنیدن این قصیدهها گردهم میآیند از کسانی باشند که اهل طریق باشند و به خاطر خدا و یادآوری قیامت چنین کنند و این پیششرط را هم قائل شدند که شعرِ سروده شده، آنچه شنیدنش در شریعت ناپسند دانسته شده را دربرنگیرد و گاه برخی این شرط را قائل شدهاند که شاعر نیز از آنان باشد و چه بسا عدهای گفتهاند شاعری که این قصیدهها را سروده خود نیز آن را بخواند، و چه بسا ابزاری که [تأثیرگذاری] صدا را تقویت کند را بدان افزودهاند که همان کوبیدن ترکه بر پوست و چرم یا غیر آن است.
آشکار است که شنیدن صداها موجب حرکت روح و روان فرد میشود حرکتی بر پایهی آن صوت و صدا... صداها سرشت متنوعی دارند و آثارشان در روح و روان شخص متنوع است، سخنانی که شنیده میشوند شعر یا نثر نیز از این خاصیت برخوردارند، اینان صدای مناسب و حروف مناسب را گردهم میآورند. این کار را کسانی که پیروان ادیانی که بدعتگرا هستند مانند نصاری و صائبه، و کسانی که پیرو ادیان نیستند اما با این کار شوق و محبت و وجدشان یا دریغ و افسوس یا تعصب و عصبانیتشان را تحریک میکنند، انجام میدهند. پس از آنان کسانی آمدند که از همه نوع مردم را بر انجام این کار گردآوردند و چنین میپندارند که این جمع کردن میتواند مجموعهای را به دام اندازد که به زعم آنان این مجموعه را به سوی توبه و حرکت در راه اهل اراده سوق دهد...»[3].
از امام ابن تیمیه/ درخصوص مردی سؤال شد که از افراد معروف به نیکی و نیکوکاری است و خواهان به توبه واداشتن کسانی است که به قصد انجام گناهان کبیره از جمله قتل و راهزنی و دزدی و شرب خمر و دیگر گناهان گردهم آمدهاند. و این شخص چارهای جز برپا کردن مجلس سماعی برای آنان ندارد که آنان به این نیت در آن گردآیند، دف نواخته شود اما طنین زنجیر در آن نباشد، و آوازِ آوازخوان با شعری مباح و بدون نی باشد که اگر چنین کند گروهی از آنان توبه میکنند، و آنانی که نماز نمیخواندند و دزدی میکردند و از شبهات خود را محفوظ نمیداشتند شروع به ادای واجبات مینمایند و از محرمات دوری میگزینند، آیا چنین سماعی از سوی این شیخ با این شکل که مصالح زیادی بر آن مترتب است جایز است زیرا او فقط به این شیوه میتواند آنان را دعوت کند؟
ایشان/ در پاسخ به این سؤال میگوید: «اینکه شیخ نام برده شده قصد دارد این گروهی را که بر انجام گناهان کبیره گردهم آمدهاند به توبه وادارد اما برای این کار چارهای جز این راه بدعتآمیز که نام برده شد ندارد، نشاندهندهی آن است که این شیخ نسبت به راههای شرعی که نافرمانان با آن توبه میکنند جاهل بوده یا عاجز از انجام آن است. همانا رسولr و صحابه و تابعین، کسانی که از اینان بدتر بودهاند را فراخواندهاند کسانی از اهل کفر و فسق و فجور و عصیان را با راههای شرعی نجات دادهاند راههایی که خداوند به واسطهی آنها، آنان را از راههای بدعتآمیز و نوپدید بینیاز کرده است، بنابراین جایز نیست که گفته شود در شیوههای شرعیای که خداوند با آن پیامبرش را برانگیخته است راهی یافت نمیشود که گناهکاران را توبه دهد، زیرا بدیهی و با روایات متواتر منقول است بسیاری که در شماره نمیآیند و فقط خداوند تعداد آنها را میداند، از امتها، از کفر و فسق و عصیان آن هم با راههای شرعی توبه کردهاند؛ راههایی که از وجود این اجتماعات نوپدید و بدعتآمیز در آنها نام برده نشده است بلکه سابقین اولین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنان تبعیت کردهاند و درحقیقت آنان بهترین اولیاء متقی از این امت هستند به راههای شرعی توبه کرده و به سوی خدا بازگشتهاند، و نه با این راههای بدعتآمیز و نوپدید، اهالی شهرها و روستاهای مسلمان در گذشته و حال به راههای شرعی توبه کرده و ره تقوی پیشه ساخته و آنچه را خدا دوست دارد و میپسندد انجام دادهاند، و نه با این راههای بدعتآمیز. امکان ندارد که گفته شود گناهکاران و عاصیان فقط با این راههای بدعتآمیز میتوانند توبه کنند،بلکه گاه گفته میشود: در میان شیوخ کسانی هستند که نسبت به راههای شرعی جاهل بوده یا ناتوان از به کارگیری آن هستند این دسته نسبت به کتاب و سنت و آنچه آدمیان را با آن مورد خطاب قرار دهد و آن را به گوششان برساند علم ندارد، اموری که میتواند با آن این گناهکاران را به توبه واداشته و به سوی خدا بازگرداند، لذا این شیخ از راههای شرعی عدول کرده و به راههای بدعتآمیز میگراید»[4]. این سخنان فایدهی عظیم و سود ارزشمندی دربردارد، و بینیاز از توضیح و شرح بیشتر است. این موضوع ادامه دارد...
از جمله چیزهایی که شایسته است فرد مسلمان در دعایش از آن دوری بگیرد به کار بردن سجع[1] در دعاء و تکلُّف در ساختن جملات منظوم است. امام بخاری/ در کتاب دعاها از صحیحاش میگوید: «باب مکروه بودن سجع در دعا»، سپس با سند خود از مکرمه روایت میکند که ابن عباسy گفت: «مردم را در هر جمعه یک بار وعظ کن! اگر بیش از این بخواهی دو بار وعظ کن! و اگر از آن هم بیشتر بخواهی سه بار وعظ کن! و مردم را از این قرآن ملول نگردان و تو را نخواهم که نزد مردم بیایی و آنها در صحبت خود مشغول باشند و تو برای آنان وعظ کنی، صحبتشان را قطع کنی و ایشان را ملول گردانی، ولی خاموشی برگزین! پس اگر از تو خواستند و بدان مایل بودند، آنها را وعظ کن! و در دعا، سجع (کلمات هماهنگ) را کنار بگذار و از آن بپرهیز! من رسول خداr و یاران او را دریافتهام، که بدینسان عمل میکردهاند؛ یعنی از استعمال کلمات مسجع پرهیز میکردهاند»[2].
سجع سخن قافیهدار بدون رعایت اوزان شعری است، و تکلَّف در سجع آن هم در دعا امری ناپسند است که پیامبرr و هیچ یک از یارانش آن را انجام ندادهاند، و به همین خاطر ابن عباس y میگوید: «من رسول خداr و یاران او را دریافتهام آنان از استعمال کلمات مسجع پرهیز میکردهاند». أزهری/ میگوید: «پیامبرr از چنین کاری بیزار بود چرا که شبیه سخنان کاهنان است، همچنان که در داستان زنی از هذیل آمده است»[3]. [این مطلب] اشاره میکند به حدیثی که امام مسلم در صحیحاش از ابوهریره روایت کرده که میگوید: «دو زن از قبیلهی هذیل با یکدیگر درگیر شدند؛ پس یکی از آنها سنگی به سوی دیگری، پرتاب کرد و آن زن و جنینش را به قتل رساند. اختلاف را نزد رسول اللهr بردند. آن حضرتr چنین داوری فرمود که خونبهای جنین، یک برده یا یک کنیز میباشد و دیهی مقتول را به عهدهی عاقله (خویشاوندان پدری) قاتل گذاشت و آن را به عنوان ارث فرزندان مقتول و سایر وارثانش قرار داد. آنگاه، حَمَل بن نابغه هذلی گفت: ای رسولخدا! چگونه برای کسی که نخورده و نیاشامیده و سخن نگفته و حیات نداشته است، جریمه پرداخت کنم؟ چنین کسی خونبها ندارد. رسول اللهr به خاطر سخن موزونی که به کار برد، فرمود: «این شخص، برادر کاهنان است.» (مانند آنها حرف میزند)[4].
لذا برخی از علما میگویند تکلف سجع در دعا از جمله موانع اجابت و پذیرش آن است. قرطبی/ میگوید: «از جملهی آنها: اینکه شخص خداوند را با کلماتی به نیایش بخواند که در کتاب و سنّت نیامده، با الفاظی منظوم و کلماتی آهنگین و مسجع که در جزوات و دفترچهها یافته است، الفاظی که هیچ اصل و اساسی نداشته، و تکیهگاهی ندارد، او آنها را تکیهکلامش میگرداند و آنچه رسول اللهr با آن دعا نموده را رها میکند، همهی اینها مانع پذیرش و اجابت دعا میشوند»[5].
سجع مذموم همان است که تصنعی و متکلّفانه است، سجعی که صاحبش در ظاهرسازی و وانمود کردن تلاش به خرج میدهد، و این کار او را از اخلاص و خشوع منحرف میکند، و او را از درخواست و التماس و ابراز نیازمندی غافل میکند، اما اگر کلماتی مسجع بدون تصنع و تکلف و بیهیچ قصدی از سوی شخص بر زبان جاری شده و پدید آید اشکالی ندارد.
سفارینی/ میگوید: «و با تکلّف، در دعا سجع به کار نبرد، چرا که این کار قلب را مشغول کرده و خشوع را از بین میبرد، اما اگر با دعاهایی که از حفظ دارد برای خودش یادیگری دعا کند آن هم بدون تکلف در سجع، این کار ممنوع نیست»[6].
حافظ ابن حجر/ در شرحش بر حدیث پیشین ابن عباس درخصوص ذم سجع در دعاء میگوید: «سجعی که در احادیث صحیح به کار رفته مشمول این بحث نمیشود؛ چرا که چنین چیزی بدون قصد و هدفی از سوی ایشان پدید آمده است؛ و به همین خاطر هم درنهایت هماهنگی و انسجام بیان شده است مانند این سخنشr درخصوص جهاد:
«اَللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْکِتَابِ، سَرِیعَالْحِسَابِ، هَازِمَالْأَحْزابِ...».
(خداوندا، ای نازلکنندهی قرآن، ای کسی که به سرعت به حساب بندگان میرسی، و ای شکستدهندهی گروههایی که علیه حق قیام میکنند)[7].
و مانند این سخن ایشانr:
«صَدَقَ وَعْدَهُ وَ أَعَزَّجُنْدَهُ...».
(به وعدهاش وفا کرد و لشکرش را یاری داد....)[8].
و مانند این سخنشr:
«أَعُوذَبِکَ مِنَ عَیْنٍ لَا تَدْمَعُ، وَ نَفْسٍ لَاتَشْبَعُ، وَ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ».
(خدایا از چشمی که نمیگرید، و از نفس سیر نشده و از قلب غیرخاشع به تو پناه میبرم»[9]. همهی این احادیث صحیحاند)[10].
شایسته است که دعاکننده از اینکه در دعا دستور زبان را رعایت نکند اجتناب نماید به ویژه وقتی که این عدم رعایت معنی را تغییر دهد، مقصود را دچار اختلال کرده، مراد را تباه نماید. بیشک اِعراب (تغییر آخر کلمات) ستون و تکیهگاه سخن است، و به واسطهی آن معنا و مفهوم استوار میگردد، و با نبود آن مختل شده و از بین میرود، و چه بسا گاه با اشتباهی در اعراب معنا [ی شرعی دعا] تبدیل به مفهومی باطل یا دعایی حرام و نامشروع یا چیزی از این قبیل گردد.
به همین خاطر ابوعثمان مازنی به یکی از طلبههایش گفت: «علم نحو[11] را به خوبی بیاموز همانا بنیاسرائیل با رعایت نکردن تشدیدی بر روی یک حرف و تلفظ آن حرف بدون تشدید، کافر شدند، خداوند متعال به عیسیu فرمود. «إِنِّی وَلَّدتُکَ» (من تو را آفریدهام)، و آنان گفتند: «إِنِّی وَلَدتُکَ» (من تو را به دنیا آوردم) و با گفتن این جمله کافر شدند».
از اصمعی نقل شده: از کنار مردی گذشت [که] در دعایش میگفت: یا ذوالجلال والاکرام، به او گفت: اسمت چیست؟ آن شخص گفت: لیث، و اصمعی شروع به گفتن این شعر کرد:
یُنادی ربَّه باللَّحن لیثُ |
|
لذاک إِذا دعاه لا یُجیبُ |
لیث با عدم رعایت اعراب و قواعد نحوی پروردگارش را صدا زد به همین خاطر وقتی که او را فراخواند پاسخی نشنید[12].
به همین خاطر بهتر است که دعاکننده -اگر از عهدهی چنین کاری برآید- از اشتباه دستوری در دعا پرهیز نماید، والّا خداوند هیچکس را جز [به اندازهی] توانش مکلّف نمیسازد.
از شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در خصوص شخصی که دعا میکند اما در دعایش اشتباه دستوری وجود دارد سؤال شد؛ شخصی به او گفت: آیا درست است که خداوند دعایی را که قواعد دستوری در آن مراعات نشده و اشتباه اعرابی داشته باشد را نمیپذیرد؟
ابن تیمیه/ این چنین پاسخ او را داد که: «کسی که چنین حرفی را زده گناهکار بوده، و مخالف کتاب و سنّت و آنچه گذشتگان بر آن عقیده دارند میباشد، اما کسی که خالصانه و از سر صدق خداوند را خوانده و دعای او جائز باشد، خداوند آن را شنیده و پذیرفته و دعایش را پاسخ میگوید حال چه دستور زبان در آن مراعات شده باشد یا خطایی در آن باشد، و سخن گفته شده پایه و اساسی ندارد، بلکه شایستهی شخص دعاکننده است که هرگاه به کار بردن دستور زبان جزو عادتش نبود دچار تکلّف در رعایت آن نشود، برخی از گذشتگان میگویند: هرگاه دستور زبان بیاید خشوع میرود، و همچنان که تکلف در سجع، در دعا مکروه است اگر بدون تکلّف روی دهد اشکالی ندارد، همانا اصل دعا از قلب است و زبان تابع قلب است.
کسی که در دعا همتش را صرف تصحیح و اصلاح زبانش گرداند توجه قلبش کاهش مییابد، به همین خاطر شخص محتاج با قلبش چنان دعایی میکند که [گنجینهی لغات را] به رویش میگشاد که از پیش آماده نکرده بود و این موضوعی است که هر مؤمنی آن را در قلبش حس میکند، دعا را میتوان هم به زبان عربی و هم به زبان دیگری بیان نمود، خداوند سبحان قصد و منظور دعاکننده را میداند، هر چند زبانش را اصلاح نکرده باشد، همانا خداوند از همهمهی صداها با وجود اختلاف زبانها و برحسب تنوع نیازها آگاه است»[13].
فرد مسلمان مجاز نیست که در دعایش نغمههایی معین را مورد توجه قرار دهد یا در بیان و خواندن آن دچار تکلف شود، مانند اینکه صدایش را پایین بیاورد و یا بالا ببرد یا با تطریب[14] یا با ترجیع[15] یا چیزهایی شبیه اینها دعا کند، کارهایی که برخی در زمان ما آن را نیایش میخوانند و نحوهی خواندن مشخصی برایش در نظر میگیرند که شبیه به تَغنِّی[16] است، کارهایی اینچنین جایز نیست، چرا که مقام دعا، مقام تقاضا و اظهار نیاز و خشوع و عجز و لابه به درگاه الهی است، و مقام نغمهسرایی نیست، مقام خضوع و عبودیت و بندگی است، مقام اظهار هنر نُت موسیقی نیست، مقام فرمانبرداری و حقارت و فروتنی و ایمان است، مقام مشغول شدن به خواهش و تمایلات به واسطه آرایش متصنعانه و برپا داشتن اوزان نیست.
[1]- سخن قافیهدار و مسجع ولی غیر شعر.م
[2]- صحیح بخاری (شماره: 6337).
[3]- فتحالباری (11/139).
[4]- صحیح مسلم (شماره: 1681).
[5]- الجامعلأحکام القرآن (7/266).
[6]- غذاءالألباب (1/409).
[7]- صحیح بخاری (شماره: 2966، 2933)، و صحیح مسلم (شماره: 1742).
[8]- صحیح مسلم (شماره: 1742).
[9]- صحیح مسلم (شماره: 2722) با لفظی نزدیک.
[10]- فتحالباری (11/139).
[11]- تغییراتی که در داخل جملات عارض آخر کلمات میگردد، موضوع علم نحو است و آن را إعراب مینامند.م
[12]- بنگر به: شأنالدعاء اثر خطابی (20-19).
[13]- مجموعالفتاوی (22/489-488).
[14]- پیچانیدن صدا در گلو و کشیده ادا کردن کلمات مانند آوازخوانان.م
[15]- چهچهه زدن.م
[16]- زمزمه کردن با صدای دلنشین.م
از جمله ضوابط مهم دعا و آداب عظیم آن اینست که شخص مسلمان پیش از دعا حمد و ثنای پروردگارش را به گونهای که سزاوار مقام اوست به جای آورد، مانند بیان صفات جلال و عظمت و کمال خداوند و ذکر بخشش و احسان و کرم و نعمتهای بیشمار او. این بدین علت است که آنچه با حال تقاضاکننده و درخواستکننده مناسبتر است بیان حمد و ثنای درخواستکننده نسبت به پروردگارش و تمجیدش از او و نام بردن از نعمتها و الطافش است، و آوردن و بیان همهی اینها پیش از بیان درخواستش وسیلهای برای قبولی و کلیدی برای اجابت (تقاضا و درخواست) است.
کسی که در دعاهای نقل شده در کتاب و سنت بیندیشد میبیند که بسیاری از آنها با بیان سپاس و ستایش خداوند و برشمردن نعمات او، و اعتراف به لطف و احسان و بخشش و عطایش آغاز شده است. یکی از مثالها در این باره دعای عظیمی است که سوره فاتحه آن را دربرگرفته، سورهای که بزرگترین و والاترین سورههای قرآنکریم است، آن هم به خاطر اینکه برترین درخواستهای رفیع و عالیترین هدفهای ارجمند را شامل میشود، شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «و به همین خاطر سودمندترین و عالیترین و خردمندانهترین دعا دعای سوره فاتحه است:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: 6-7].
«ما را به راه راست رهنما راه کسانی که به آنان انعام کردهای، آنان نه که مورد خشم قرار گرفتهاند و نه گمراهان».
بیشک هرگاه خداوند آدمی را به این راه هدایت فرماید او را بر طاعتش و ترک معصیتش یاری میدهد و نه در دنیا و نه در آخرت شری گریبانگیرش نمیشود»[1].
این دعای بزرگ با سپاس و ستایش و تمجید از خداوند آغاز شده است؛ کاری که موجب قبولی دعا و کلید اجابت آن است، این مطلب را آنچه مسلم در صحیحاش از ابوهریرهt روایت کرده، توضیح داده و تبیین مینماید، ابوهریره t میگوید: من از پیامبرr شنیدم که میفرمود: «خداوند متعال میفرماید: نماز را بین خود و بندهام به دو قسمت تقسیم کردم و برای بندهام هر آنچه طلب کند (بخواهد)، هست [و برآورده میکنم]. وقتی بنده میگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٢﴾ (سپاس و ستایش شایستهی پروردگار جهانیان است)، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا سپاس و ستایش گفت و آنگاه که میگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ ٣﴾ (خداوند بخشندهی مهربان است)، خداوند متعال میفرماید: بندهام مرا ستود و وقتی که میگوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٤﴾ (خداوند، صاحب روز سزا و جزاست) خداوند میفرماید: بندهام مرا به بزرگی یاد کرد -و یک بار هم فرمودند: بندهام کار را به من واگذار کرد- و وقتی که میگوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ ٥﴾ (تنها تو را عبادت میکنیم و تنها از تو کمک و یاری میخواهیم)، خداوند میفرماید: این بین من و بندهام است، برای بندهام است هر آنچه میطلبد، و وقتی که میگوید:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: 6-7].
«ما را به راه راست هدایت کن؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادی، نه راه کسانی که مورد خشم قرار گرفتند و نه راه گمراهان».
خداوند میفرماید: این برای بندهام است و برای اوست آنچه طلب میکند»[2]. خداوند سبحان در این سورهی عظیم به بندگانش یاد داده که چگونه به درگاهش دعا نموده و از او طلب و درخواست نمایند و به او متوسل شوند، ابن قیم/ میگوید: «چون که درخواست هدایت به راه راست از خداوند برترین و ارزشمندترین درخواستهاست و دستیابی به آن دستیابی به شریفترین عطایا و بخششهاست، خداوند به بندگانش یاد داده که چگونه آن را درخواست کنند و به آنان دستور داده که پیش از این درخواست سپاس و ستایش و تمجیدش را به جای آورند سپس بندگی و موحد بودنشان را خاطرنشان کرده است چرا که این دو، وسیلهی رسیدن به مطلوبشان است، توسل به او با نامها و صفاتش و توسل به او با بندگی نمودنش، و این دو، دو وسیلهای هستند که به ندرت با وجود آنها دعا رد گردد...» تا آنجا که میگوید: «سوره فاتحه دو وسیله را در خود گردآورده است که این دو عبارتند از: توسل به حمد و ثنا و تمجید خداوند، و توسل به خدا با بندگی نمودن او و موحد بودن، به دنبال آن درخواست آمده که مهمترین درخواستها و نتیجهبخشترین آرزوهاست که همان هدایت است که بعد از آن دو وسیله از آن نام برده شده، کسی که خواستار آن گردد شایستهٔ پذیرش است.
نظیر این دعا، دعای پیامبرr است که هرگاه به نماز شب برمیخاست این دعا را میخواند، در صحیح بخاری از ابن عباسy روایت شده که: «رسول اللهr هنگامی که برای نماز شب، برمیخاست، این دعا را میخواند»:
«اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، أَنْتَ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَنْ فِیْهِنَّ، وَ لَکَ الْحَمْدُ أَنْتَ قَیُّومُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَنْ فِیهِنَّ، وَ لَکَالْحَمْدُ أَنْتَ الْحَقُّ، وَ وَعْدُکَ حَقٌ، وَ لِقاؤُک حَقٌ، وَ الْجَنَّهُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ، وَالنَّبِیُّونَ حَقٌّ، وَالسَاعَهُ حِقٌّ، وَ مُحَمَّدٌr حَقٌ، اَللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ، وَ بِکَ آمَنْتُ، وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وَ إِلَیْکَ أَنَبْتُ، وَ بِکَ خَاصَمْتُ، وَ إِلَیْکَ حَاکَمْتُ، فَاغْفِرْلِی مَا قَدَّمْتُ وَ مَا أَخَّرْتُ، وَ مَا أَسْرَرْتُ وَ مَا أَعْلَنْتُ، أَنْتَ إِلَهی لاإِلَهَإِلاَّ أَنْتَ».
«پروردگارا! تمام ستایشها از آنِ توست، روشنی آسمانها و زمین و آنچه میانشان وجود دارد، تو هستی. حمد شایسته توست، محافظِ آسمانها و زمین و آنچه که در میان آنها وجود دارد، تو هستی. فقط تو شایسته حمد و ثنایی، تو برحقی و وعدهآت نیز برحق است، و ملاقات تو حق است، و بهشت تو حق، و دوزخ تو حق، و پیامبرانت حق، و قیامت حق، و محمدr نیز حق میباشد، پروردگارا! تسلیم تو شدم، و به تو ایمان آوردم، و تو توکل نمودم، و به تو روی آوردم، و به کمک تو با دشمنان، مبارزه کردم، و تو را حَکَم قرار دادم، خدایا! گناهان اول و آخر و ظاهر و باطن مرا بیامرز، تو فرمانروا و فریادرس من هستی. معبود برحقی، جز تو، وجود ندارد»[3].
پیامبرr با بیان سپاس و ستایش و ثنای خداوند و با بندگی او، به او توسل جست سپس از او طلب بخشش و مغفرت نمود»[4].
حافظ ابن حجر/ در شرحش بر این حدیث میگوید: «آنچه از این حدیث آموخته میشود، مطلوب بودن تقدیم ثنا و ستایش خداوند بر درخواست، به هنگام مطرح کردن هر درخواست و نیازی است، و این کار براساس اقتدا به پیامبرr صورت میگیرد».
از دیگر مثالها در این باره دعای یوسفu است که میفرماید:
﴿۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ١٠١﴾ [یوسف: 101].
«پروردگارا، [بهرهای بسیار] از فرمانروایی به من دادی و [بخشی] از تعبیرخواب را به من آموختی. ای پدیدآرندهی آسمانها و زمین،تو کارسازِ من در دنیا و آخرتی. مرا مسلمان بمیران و مرا به صالحان بازرسان».
و دعای ایوب است که خداوند میفرماید:
﴿۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤﴾ [الأنبیاء: 83-84].
«و ایوب را [نیز یاد کن]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبی به من رسیده است و تو مهربانترین مهربانانی (۸۳) پس [دعایش] را اجابت کردیم و رنجی را که در خود داشت دور ساختیم و خانوادهاش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتی از جانبِ خویش و به جهت پندی برای عبادتگزاران به او بخشیدیم».
و (همچنین) دعای خردمندان، آنان که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوی خویش [آرمیده] یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه میکنند [و میگویند:]:
﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١﴾ [آل عمران: 191].
«پروردگارا، این را باطل نیافریدهای، پاکی برای توست، پس ما را از عذاب آتشِ [جهنم] حفظ کن».
و دعای فرشتهها:
﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ ٧﴾ [المؤمن: 7].
«پروردگارا، بخشایش و دانش تو همهچیز را فرا گرفته است، پس آنان را که توبه کردهاند و از راهِ تو پیروی کردهاند، بیامرز. و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن».
مثالها در این باره بسیار زیادند و برشمردن آنها به درازا میکشد، لذا شایسته است تا فرد مسلمان به هنگام مطرح نمودن درخواستش از خداوند سبحان بر این ادب والا و ارجمند مداومت ورزد؛ به این ترتیب که ابتدا ثنا و ستایش، و حمد و سپاس، و تعریف و تمجید از خداوند را به جای آورده و به لطف و احسان و انعامش اعتراف نماید، سپس هر آنچه از خیر دنیا و آخرت را میخواهد از او درخواست نماید.
همچنان که شایسته است فرد مسلمان پیش از دعا بر دوست مخلص و خلیل و بنده و فرستادهی خداوند، پیامبرمان محمد مصطفیr صلوات بفرستد؛ در احادیث بسیاری به انجام چنین کاری تشویق و ترغیب شده است از جمله: از فضالة بن عبید t روایت شده که گفت: پیامبرr شنید که: مردی در نمازش دعا میکند، اما سپاس و ستایش خدا را به جای نیاورد و بر پیامبرr صلوات نفرستاد، پیامبرr فرمودند: «این مرد عجله کرد». سپس او را فراخوند و به او ـ یا به دیگری ـ فرمودند: «وقتی یکی از شما دعا کرد، با سپاس و ستایش و شکر پروردگارش شروع کند، سپس بر پیامبرr صلوات بفرستد، سپس هر دعایی که خواست، به زبان آورد»[5].
برای این [صلوات فرستادن] سه موقعیت وجود دارد:
1- اینکه پیش از دعا و بعد از شکرگذاری خداوند متعال بر پیامبرr صلوات بفرستد.
2- اینکه در ابتدا، وسط، و آخر دعا بر پیامبرr صلوات بفرستد.
3- اینکه در ابتدا و انتهای دعا بر پیامبرr صلوات بفرستد و نیازش را در بین این دو مطرح نماید. صلوات فرستادن بر پیامبرr برای دعا همچون کلید است، ابن قیم/ میگوید: «کلید دعا صلوات فرستادن بر پیامبرr است، همچنان که وضو کلید نماز است». سپس از احمد بن ابوالحوراء نقل کرده است که گفت: شنیدم ابوسلیمان دارانی میگوید: «کسی که میخواهند نیازش را از خداوند بطلبد ابتدا با صلوات فرستادن بر پیامبرr شروع کند آنگاه نیازش را درخواست نماید و در پایان بر پیامبرr صلوات بفرستد، همانا صلوات فرستادن بر پیامبرr پذیرفته میشود، و خداوند بخشندهتر از آن است که آنچه میان آن دو صلوات است را رد کرده و نپذیرد»[6].
بیتردید از جمله آداب دعا این است که دعاکننده به هنگام دعا رو به قبله قرار گیرد، زیرا قبله همان سمت و جهت بافضیلتی است که به مسلمانان دستور داده شده تا در انجام عبادتهایشان بدان روی آورند، و همانطور که قبلهی نماز مسلمانان است، قبلهی دعایشان نیز هست. در احادیث بسیاری به اثبات رسیده که پیامبرr به هنگام دعا رو به قبله نموده است.
از جمله این حدیث که بخاری و مسلم در صحیحشان از عبدالله بن مسعود t روایت کردهاند که: «پیامبرr رو به طرف کعبه نمود و کسانی از قریش را نفرین کرد: شیبة بن ربیعة و عتبة بن ربیعة و ولید بن عتبة و ابوجهل بن هشام. گواهی میدهم که آنان را دیدهام که بر زمین افتاده بودند که حرارت آفتاب آنان را متعفن کرده بود و آن روز، روزی گرم بود»[1].
در صحیح مسلم از عمر بن خطاب t روایت شده است که: «روز بدر پیامبرr به مشرکین نگاه کرد، دید آنها هزار نفرند و یارانش سیصد و نوزده نفر، آنگاه پیامبر خداr رو به قبله نمود سپس دستانش را بالا برد و با صدای بلند آغاز به دعا به درگاه پروردگارش نمود و میفرمود:
«اللَّهُمَّ أَنْجِزْلِی مَا وَعَدْتَنِی، اللَّهُمَّ آتِ مَا وَعَدْتَنِی، اللَّهُمَّ إِنْ تَهْلِکْ هَذِهِ الْعِصَابَة مِنْ أَهْلِالإِسْلامِ لاَ تُعْبَدْ فِیالأَرْضِ».
خداوندا، آنچه را که به من وعده دادهای محقق فرما، و خداوندا، آنچه را که به من وعده دادهای عطا فرما، خداوندا، اگر این گروه مسلمان از بین بروند دیگر بر روی زمین پرستش نمیشوی».
پیامبرr همچنان با صدای بلند به درگاه خداوند دعا میکرد در حالی که دستهایش بالا بوده و رو به قبله بود تا اینکه ردای ایشان از دوششان افتاد. ابوبکر به نزد ایشان آمد ردایش را برداشت و آن را بر دوشش انداخت و از پشت سر ایشان را در آغوش گرفت و گفت: ای پیامبر! دعا و مناجاتی را که انجام دادی بس است، وعدهای را که به تو داده است عملی خواهد کرد. آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد:
﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَکُمۡ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُرۡدِفِینَ ٩﴾ [الأنفال: 9].
«[به یادآرید] زمانی را [که در لحظههای حساس میدان بدر] با فریاد از صاحباختیارتان یاری میخواستید و او پذیرفت [و گفت] که: شما را به هزار فرشته که به دنبالشان گروههای دیگری است یاری میکنم».
آنگاه خداوند او را با ملائکه یاری نمود»[2].
بخاری و مسلم از عبدالله بن زید روایت کردهاند که گفت: «پیامبرr به همین مصلی وارد شد، دعا کرد و طلب باران نمود. سپس رو به قبله کرد و ردای خود را از یک رو به دیگر رو برگرداند»[3].
همچنین روی آوردن به قبله به هنگام دعا در حج و بر روی صفا و مروه و در عرفه و نزد مشعرالحرام و نزد جمرهی اول و دوم (کبری و وسطی) به اثبات رسیده، و احادیث در این معنا و مفهوم بسیارند، که بیانگر مشروعیت روی آوردن به قبله به هنگام دعا است و اینکه چنین کاری برای دعاکننده بافضیلتتر و عملی کاملتر است، با این همه چنین کاری به هنگام دعا واجب نیست، چرا که از پیامبرr به اثبات رسیده که ایشان [گاه] در حالی دعا نمودهاند که رو به قبله نبودهاند، امام بخاری در صحیحاش، در کتابِ دعاها، بابی را به این عنوان اختصاص داده است: «باب دعا بدون رو کردن به قبله» و در آن حدیثی را از انس بن مالکt آورده است که گفت: «پیامبرr در حالی که روز جمعه خطبه میخواند، مردی برخاست و عرض کرد: یا رسول اللهr! دعا کن که خداوند به ما باران دهد، [ایشان دعا کرد، سپس] آسمان را ابر گرفته و باران بارید، تا نزدیک بود مرد به خانه خود نرسد و تا جمعه آینده پیوسته باران میبارید. بار دیگر همان مرد یا مرد دیگری برخاست و گفت: دعا کن که خداوند باران را از ما بردارد، غرق گشتیم. پیامبرr فرمود: «پروردگارا! پیرامون ما و نه بر ما!» ابر در گرداگرد مدینه از هم گسیخت و بر مردم مدینه باران نمیبارید»[4]. و واضح است که خطیب به هنگام ایراد خطبه پشتش به قبله است و این دلیلی است بر اینکه رو کردن به قبله در دعا شرط نیست؛ اما بهتر و پسندیدهتر آن است که رو به قبله باشد، شیخ الاسلام میگوید: «به همین خاطر وقتی که پیامبرr به دعا میپرداخت رو سوی قبله مینمود، همچنان که در اثنای طلب باران که دستانش را به تمامی بلند کرده بود چنین کرد. عباد بن تمیم از عمویش روایت کرده که گفت: «پیامبرr با مردم بیرون آمد که دعای طلب باران کند، سپس با آنان دو رکعت نماز خواند و در آن با صدای بلند قرائت کرد و ردای خویش را برگرداند، و دستانش را بلند کرد سپس دعا کرد و طلب باران نمود و رو به قبله نمود»[5]. این حدیث را اهل صحاح و سنن و مسانید همچون بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه و دیگران روایت نمودهاند، در این حدیث آمده که پیامبرr در اثنای دعای طلب باران رو به قبله نمود که همان قبلهی نماز است»[6].
همچنین ایشان/ میگویند: «این مطلب مورد اتفاق همهی مسلمانان است که قبلهای که مقرر شده دعاکننده به هنگام دعا بدان رو کند همان قبلهایست که روی آوردن به آن به هنگام نماز مقرر شده است و همینطور همان است که روی آوردن به آن به هنگام یاد خدا مقرر شده همچنان که در عرفه و مزدلفه و بر صفا و مروه بدان رو مینمایند و همچنان که مستحب است تا هر ذاکر و دعاکنندهای رو به قبله نماید، همچنان که از پیامبرr به اثبات رسیده که به هنگام دعا رو به قبله مینمودند، این چنین است که مقرر فرمود تا مرده به سمت قبله در قبر نهاده شود و ارشاد فرمود که قربانیها و سر بریدن حیوانات رو سوی قبله باشد و همین مطلب است که از رو کردن به قبله به هنگام دفع ادرار و مدفوع نهی شده است. برای مسلمانان و بلکه برای دیگران اساسا در عبادات دو قبله وجود ندارد؛ حتی در عباداتی که از دو جنس هستند، مانند نماز و قربانی، چه برسد به عباداتی که از یک جنساند و در همدیگر تنیده شدهاند. دعا در نماز وجود دارد، در سوره فاتحه و در غیر آن، و جوهر و ماهیت دعا همان نماز (صلاة) است. خداوند در کتابش دعا را صلاة نامیده است آنجا که میفرماید:
﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَکَ سَکَنٞ لَّهُمۡۗ﴾ [التوبة: 103].
«و برای آنان دعای خیر کن. که دعای تو برای آنان مایهی آرامش است».
و در صحیح (بخاری) از عبدالله بن ابیاوفی روایت شده است که: «وقتی قومی صدقهی خود را نزد پیامبرr میآورد، پیامبرr بر آنان درود و رحمت میفرستاد، پدرم نیز صدقهای به نزدشان آورد، پیامبرr فرمود: «خدایا! بر خاندان ابیاوفی صلاة (درود) بفرست»[7]؛ و خداوند متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا ٥٦﴾ [الأحزاب: 56].
«ای مؤمنان [شما نیز] بر او درود بفرستید و چنان که باید سلام بگویید».
پیامبرr در احادیثی که در صحاح و دیگر جاها آمده به امتش یاد داده که چگونه بر او صلوات بفرستند، در تمامی اینها به امتش یاد داده که برایش دعا کنند و از خداوند بخواهند که درود و سلام و برکاتش را بر ایشانr ارزانی دارد...»[8].
امام ابن تیمیه این مطلب را در متنی که در آن به رد کسانی که علو خدا را انکار میکنند بیان داشته است کسانی همچون جهمیه و دیگر اهل هوی و هوسی که از آنان متأثر گشتهاند، چون که اینان میپندارند بلند کردن دست در دعا به سمت بالا به این خاطر مقرر شده که آسمان قبلهی دعا است همچنان که کعبه قبلهی نماز است، و با این پندارشان دو قبله برای مسلمانان در نظر گرفتهاند، قبلهای برای دعا که همان آسمان است و قبلهای برای نماز که همان کعبه است، آنچه اینان را به [گفتن] این بیان فاسد واداشته، این است که علّو و تفوق پروردگار متعال بر آفریدههایش را انکار کردهاند، و خودسرانه نصوص بسیاری که بیانگر علّو خداوند است را با انواعی از تأویلات و تحریفات به غیر شکل و مقصود و مراد آن حمل کردهاند. تأویلات و تحریفاتی که در حقیقت نوعی از الحاد در آیات خداوند و اسماء و صفات اوست، خداوند میفرماید:
﴿وَذَرُواْ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَیُجۡزَوۡنَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٨٠﴾ [الأعراف: 180].
«و آنان را که در نامهایش کجروی میکنند، رها کنید، [سزای] آنچه را میکردند، خواهند دید».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا لَا یَخۡفَوۡنَ عَلَیۡنَآۗ﴾ [فصلت: 40].
«کسانی که آیات ما را مورد طعن قرار میدهند و به تحریف (حقایق و معانی) آن دست مییازند، بر ما پوشیده نخواهند بود».
ایشان/ در سیاق و متن ردّش بر آنان روشن ساخته است که: همانا قبله همان جای است که آدمی با صورتش بدان رو میکند، و رو کردن ضد پشت کردن است، پس قبله جایی است که آدمی بدان رو کرده و بدان پشت نمیکند، اما جایی را که آدمی دست یا سر یا چشمش را به سمت آن بلند میکند به اتفاقنظر مردم قبله نامیده نمیشود؛ چرا که آدمی بدان رو نمیکند همچنان که به جهتی که روبهروی اوست پشت نمیکند، و کسی که به چیزی رو کند بیشک به آنچه مقابل آن است پشت کرده است همچنان که کسی که به کعبه رو کند به چیزی که مقابل آن است پشت کرده است و روشن است که دعاکننده به آسمان رو نکرده و به زمین پشت نمیکند بلکه به برخی جهتها روی کرده یا قبله است یا غیر آن، و به مقابل آن پشت کرده است همچون نمازگزار، پس روشن شد که آسمان را قبله قرار دادن از لحاظ عقل و لغت و شرع باطل است، بطلانی واضح و آشکار برای هرکس[9].
منظور آن است که قبلهی مسلمانان در دعا همان قبلهی آنان در نماز است، اما اینکه در دعا دستانشان را به سوی آسمان بلند میکنند به این خاطر است که پروردگارشان که او را به فریاد خوانده و به نیایش با او میپردازند و درخواستشان را از او میطلبند و به او امید دارند و به دستیابی پاداش و رحمتش چشم طمع دوخته و از او میترسند، در آسمانش بر روی عرشش قرار گرفته است، از آفریدههایش جدا شده، دعایشان را شنیده و آن را اجابت میکند، همچنان که میفرماید:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥ لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَمَا تَحۡتَ ٱلثَّرَىٰ ٦ وَإِن تَجۡهَرۡ بِٱلۡقَوۡلِ فَإِنَّهُۥ یَعۡلَمُ ٱلسِّرَّ وَأَخۡفَى ٧ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ ٨﴾ [طه: 5-8].
«خداوند مهربانی است که بر تخت سلطنت قرار گرفته است (و قدرتش سراسر کائنات را احاطه کرده است) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه بین آن دو است و آنچه زیر خاک است، از آن اوست و اگر سخن [خود] را آشکار کنی [یا آنها را نهان داری] بدان که او نهان و نهانتر را میداند. خداوند است که هیچ معبود [راستینی] جز او نیست. او نامهای نیکو دارد».
[1]- صحیح بخاری (شماره: 3960)، و صحیح مسلم (3/1420).
[2]- صحیح مسلم (شماره: 1763).
[3]- صحیح بخاری (شماره: 6343، 1023)، و صحیح مسلم (شماره: 894).
[4]- صحیح بخاری (شماره: 6342).
[5]- بنگر به: صحیح بخاری (شماره: 1024).
[6]- بنگر به: نقضالتأسیس اثر ابنتیمیه (2/459).
[7]- صحیح بخاری (شماره: 1497)، و صحیح مسلم (شماره: 1078).
[8]- نقضالتأسیس (2/453-453).
[9]- بنگر به: نقضالتأسیس (2/462).
۹۳- خطاهایی مربوط به بلند کردن دستها
همچنان سخن ما در خصوص بلند کردن دستها در دعا است، پیشتر در بارهی فایدهی چنین کاری و اهمیتش در دعا، سخن گفته شد. این کار سببی از اسباب قبولی دعا است، چرا که بیانگر اظهار فقر و به زانو درآمدن و احتیاج به پروردگار بخشنده است، زیرا آدمی در حالت خواهش و گدایی و زبونی دستش را به سوی او دراز میکند و خداوند دستهایی را که به سوی او دراز شده خالی بازنمیگرداند.
آنچه در این زمینه بر مسلمان واجب است که بدان توجه نماید [این موارد است:] اشتیاق به آگاهی از روش پیامبرr در این خصوص، و سرمشق قرار دادن ایشان، و پیروی کردن از منهج او، و دوری از آنچه مردم انجام میدهند، در شکل و قیافه و حرکاتی در بلند کردن دستها که انجامشان از سوی بهترین این امت و کسی که در دعا و عبادت خداوند کاملترینشان است به اثبات نرسیده است. در حدیث صحیح از پیامبرr نقل است که ایشان فرمودند: «هرگاه چیزی را از خداوند درخواست کردید با کف دستهایتان [و رو نمودن آنها به سمت آسمان] درخواست کنید و با پشت دستهایتان آن را از او نخواهید»[1]. و از ابن عباس y به صورت موقوف و مرفوع نقل شده است که: «درخواست بدین شکل است که دستانت را تا مقابل شانههایت یا چیزی شبیه اینها بلند کنی، و استغفار بدین ترتیب که با یک انگشت اشارهنمایی، و استدعای عاجزانه کردن بدین صورت که دستانت را به تمامی دراز کنی»[2].
شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در شرحی بر این حدیث میگوید: «سه مرتبه برای دعا قرار داد: ۱- اشاره با یک انگشت همچنان که پیامبرr روز جمعه بر منبر چنین میکرد، ۲- درخواست، و آن این است که دستانش را مقابل شانههایش قرار دهد همچنان که در بیشتر احادیث چنین حالتی نقل شده است، ۳- درخواست عاجزانه کردن»[3]. بر شخص مسلمان واجب است که در این باره به آنچه از پیامبرr به اثبات رسیده نظر افکنده و خود را بدان پای بند و متعهد گرداند، روش و شیوهی ایشان r بهترین شیوه است، فرد مسلمان باید در این زمینه از تکلفها و پا را فراتر نهادن از محدودههایی که مردم مرتکب آن میشوند پرهیز نماید. بیشک پیشینیان رحمهم الله از اینکه یک ویژگی و مشخصه از ویژگیهای نقل شده از پیامبرr را در غیر جای مشروع آن قرار دهند پرهیز مینمودند؛ مانند اینکه کسی در حالی که در روز جمه بر منبر است و در طلب باران نیز نمیباشد، دستهایش را در دعا بلند کند [این کار غیرشرعی است] هر چند بلند کردن دستها در دعا در غیر از این مکان مشروع است.
در صحیح مسلم به نقل از عماره بن رویبه آمده که او بشر بن مروان را بر روی منبر دید که دستانش را بلند کرده بود، عماره گفت: «خداوند این دو دست را زشت و نامبارک گرداند؛ رسول اللهr را دیدم که به جز این -اشاره با انگشت سبابه- کار دیگری انجام نداد»[4]. حال وضع کسی که در بلند کردن دستها صفاتی یا حرکاتی را ابداع میکنند که هیچ اصل و اساسی ندارند چگونه است؟ و کسی که در حالتهای دعاکنندگان بیندیشد در این زمینه کارهای عجیبی از ایشان مشاهده میکند[5].
از جملهی این کارها این است که برخی از دعاکنندگان دستانشان را ولو شده یا روی هم افتاده تا زیر ناف یا روبهروی آن بلند میکنند. بیمبالاتی و کمتوجهی به این امر مهم، با چنین شیوهای بر کسی پوشیده نیست.
برخی دیگر هنگامی که دستهایشان را بلند میکنند آنها را جدا از هم قرار میدهند، نوک انگشتان را رو به قبله و دو انگشت ابهام را به سمت آسمان میگیرند، پوشیده نیست که این کار هم مخالف سخن پیامبرr در حدیث پیشین است که فرمودند: «هرگاه چیزی را از خداوند درخواست کردید با کف دستهایتان درخواست کنید».
برخی دیگر هنگامی که دستهایشان را در دعا بلند میکنند آنها را به این سو و آن سو میچرخانند یا تکانشان میدهند یا حرکات متنوعی به آنها میدهند.
برخی دیگر هنگامی که دعا میکنند یا پیش از آنکه دعا کنند یک دست را بر روی دست دیگر میکشند یا دستهایشان را میاندازند و کارهایی از این قبیل، برخی بعد از آنکه دستهایشان را برای دعا بلند کردند آنها را میبوسند، و این کار هیچ پایه و اساسی ندارد.
برخی پس از پایان دعا دستانشان را به صورتشان میکشند. احادیثی درخصوص این کار نقل شده، اما انجام چنین عملی از سوی پیامبرr به اثبات نرسیده است، شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «دربارهی اینکه پیامبرr به هنگام دعا دستانش را بلند کرده است احادیث صحیح بسیاری در این خصوص بیان شده است، اما اینکه دستش را بر صورتش کشیده باشد جز یک یا دو حدیث از ایشانr در این باره نیامده که قابل استدلال نیستند [و ضعیفند]»[6].
از جمله شکلها و حالتهای اختراعی به هنگام بلند کردن دستها، بوسیدن دو انگشت ابهام و قرار دادنشان بر روی هر دو چشم به هنگام ذکر نام پیامبرr در اذان یا جز آن است. در این باره حدیثی باطل روایت شده که صحت نقل آن از پیامبرr به اثبات نرسیده و لفظ آن چنین است: «کسی که به هنگام شنیدن أشهد أَنَّ محمداً رسول الله بگوید: مرحباً بحبیبی و قرة عینی محمد بن عبدالله، سپس دو انگشت ابهامش را ببوسد و آنها را بر روی چشمانش بگذارد کور نشده و هرگز دچار تاری دید نمیگردد»، تعدادی از علماء بیان داشتهاند که این حدیث باطل است و صحت آن از پیامبرr به اثبات نرسیده است[7] و از یاوهها و سخنان پوچی است که برخی آن را به سخن خضرu نسبت دادهاند[8].
از جمله کارهای جدید و نوپدید در این باره این است که گروهی انگشتان دست راستشان را جمع کرده و بر چشم راست نهاده و انگشتان دست چپ را جمع کرده و بر چشم چپ مینهند، سپس زیر لب به قرائت قرآن یا دعا میپردازند.
از دیگر مواردی که صورت میگیرد و به اثبات نرسیده این است که برخی پس از سلامِ نماز دست راست را بر سر نهاده و دعا میکنند، و برای این کار به آنچه از انس بن مالکt روایت شده استناد میکنند که او گفته: هنگامی که رسول اللهr نمازش تمام میشد دست راستش را بر پیشانیاش میکشید و میفرمود: «بسم الله الذی لا اله الا هو الرحمن الرحیم، اللّهُمَّ أَذهب عنّی الغمَّ والحزن». این روایت را طبرانی در أوسط و بزار نقل کردهاند، [اما] حدیثی است که نقلش از پیامبرr به اثبات نرسیده است[9] و از جمله اشتباهات در این زمینه این است که برخی از نمازگزاران با هر دو انگشت سبابه در تشهد اشاره میکنند و این در حالی است که در حدیث صحیح آمده است که: «پیامبرr از کنار شخصی گذشت که دعا میکرد در حالی که با دو انگشت سبابهاش اشاره میکرد، رسول اللهr فرمودند: با یکی [اشاره کن].» ترمذی آن را روایت کرده است[10].
از جمله تخلفها در این زمینه این است که برخی از دعاکنندگان اوقاتی را به دعا اختصاص داده و بدون هیچ مستند شرعی برای این تعیین وقت، دستها را بلند کرده و دعا میکنند؛ مانند کسی که بعد از برپا داشتن نماز و پیش از تکبیرة الاحرام دستهایش را بلند کرده و دعا میکند، همچنین مانند بلند کردن دستها به دنبال سلام دادن از نمازهای واجب، چه به صورت دستجمعی یا هرکس به تنهایی؛ شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز/ میگوید: «از پیامبرr حدیث صحیحی نقل نشده که بعد از نماز واجب دستانش را بلند کرده باشد، همچنین آنچنان که ما مطلعیم چنین کاری از یاران ایشان y به اثبات نرسیده است، و آنچه را که برخی از مردم انجام داده و پس از نماز واجب دستهایشان را بلند میکنند بدعت بوده و هیچ پایه و اساسی ندارد»[11].
همچنین از دیگر تخلفها بلند کردن دستها برای دعا پس از سجدهی تلاوت و به هنگام دیدن هلال ماه و چیزهایی از این قبیل است.
در مجموع موقعیتهایی که در زمان پیامبرr وجود داشته و به اثبات نرسیده که پیامبرr دستانش را در آنها بلند کرده باشد، جایز نیست که دستها را در آنها بلند کرد، چرا که انجام کاری از سوی پیامبرr سنت، و ترکش نیز سنت است، و ایشانr در آنچه انجام داده یا ترک گفته الگویی نیکو است[12]. آنچه واجب است این است که آنچه را از پیامبرr رسیده بدان پای بند بوده، و جز آن را رها کرد.
[1]- سنن ابوداود (شماره: 1486) و علامه آلبانی در الصحیحه (شماره: 595) آن را صحیح دانسته است.
[2]- سنن ابوداود (شماره: 1490-1489)، و علامه آلبانی/ در صحیحالجامع (شماره: 6694) آن را صحیح دانسته است.
[3]- بنگر به: ثلاثیات المسند اثر سفارینی (1/653).
[4]- صحیح مسلم (شماره: 874).
[5]- بنگر به: تصحیحالدعاء اثر شیخ بکرأبوزید (ص: 129-126).
[6]- الفتاوی (22/519)، همچنین مراجعه کنید به: «جزء فی مسج الوجه بالیدین بعد رفعهما للدعاء»، اثر شیخ بکر أبوزید.
[7]- بنگر به: الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه (ص:20).
[8]- بنگر به: کشف الخفاء اثر عجلونی (2/270).
[9]- المعجم الأوسط (شماره: 2499).
[10]- سنن ترمذی (شماره: 3557)، و علامه آلبانی/ در صحیح سنن ترمذی (شماره: 2820) آن را صحیح دانسته است.
[11]- مجموع فتاوای ایشان (11/184).
[12]- بنگر به: مجموع فتاوای شیخ عبدالعزیزبنباز/ (11/183-178).