عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِیهِمَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ».
ابن عبّاس ب میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «دو نعمت هستند که بیشتر مردم در مورد آن دو دچار ضرر و زیان میشوند؛ یکی، سلامتی و دیگری، فراغت».[1]
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِرَجُلٍ وَهُوَ یَعِظُهُ:«اغْتَنِمْ خَمْسًا قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَکَ قَبْلَ هِرَمِکَ، وَصِحَّتَکَ قَبْلَ سَقَمِکَ، وَغِنَاءَکَ قَبْلَ فَقْرِکَ، وَفَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ، وَحَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ».[2]
ابن عباس ب میگوید: رسول خدا ج مردی را نصیحت میکرد و به او فرمود: «پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت شمار (قدرشان را بدان): جوانیات را قبل از پیریات، سلامتیات را قبل از بیماریات، ثروتمندیات را قبل فقرت، فراغت و بیکاریات را قبل از مشغولیّتت، زندگیت را قبل از مرگت».
[1]- حدیث را بخاری (به شمارهی 6412) و غیرِ او روایت کردهاند. شایستهی ماست که بیشتر در آن تأمّل کنیم:
این حدیث شریف فکر و نظر را متوجّهِ دو نعمت از نعمتهای خداوند به انسان میکند، که کمتر کسی ملتفتِ جایگاه و مکان آن دوست، و خیلی کم از آن دو در طریق مشروع و راه صحیح استفاده میشود. حقیقت آن است که انسان در بین دو موضوعِ سلامتی و بیماری قرار دارد وارزش سلامت را نمیداند مگر زمانی که بیماری به او روی آورد یا بیماران را ملاقات کند یا آنها را ببیند، بیماری هم، مشکل و مانعی است از مشکلات و موانع بزرگ که مانع از انجام کار میشود (و یا حد اقّل، انجام کار را دچار تغییر و افت میکند)، خواه کارِ دینی باشد و خواه کار دنیوی؛ و به همین خاطر، زمانِ سلامتی نعمت بزرگی است که بر انسان عاقل لازم است که از آن در چیزی بهره بگیرد که در امر دنیا یا آخرتش برای او سود به دنبال دارد و هرچه سریعتر و با تمام توانِ خویش اقدام به بهره برداری از سلامتی کند قبل از آن که بیماری به سراغ او بیاید و بین وی و آنچه میخواهد انجام دهد مانع ایجاد کند، زیرا که هر کس زمان تندرستیِ خویش را با لهو لعب و بیکاری هدر دهد و آن را در کارهای نیک به کار نگیرد، حقیقتاً ضرر کرده، چون چیزِ ارزشمند و گرانبهایی را بدون هیچ عوضی فروخته است.
و نعمت دوم: فراغت و بیکار بودن است، و مقصود از فراغ (فراغت)، آن وقت از اوقات است که در حالی بر انسان ارزشی دارد که نمیتوان قیمت گذاریاش کرد، و اگر چنانچه انسان آن را در امر خیر به کار گیرد، این خوش شانسی است، ولی اگر بگذارد که آن زمان همان طور بگذرد بدون آن که از آن در کاری بهره گیری یعنی همان چیزی که بدان "وقت کشی" گفته میشود یا آن که آن وقت را در کاری باطل وبیهوده بگذراند، چنین انسانی حقیقتاً مغبون و ضرر کرده است زیرا که وقت همان زندگی است، و از همین رو، ارزشمندترین چیزی است که انسان دارد، پس شایسته و بایسته است که تنها در چیزی صرف شود که گرانبهاتر از خودِ آن است و آن گرانبهاتر هم چیزی است که پس اندازی باشد در کفّهی ترازوی حسنات در آخرت. ابن هبیره ارزشمند و نفیس بودنِ وقت را چنین در سخنِ خویش ذکر کرده است:
وقت با ارزشترین چیزی است که باید در حفظِ آن کوشید ولی من میبینم که آسانتر از هر چیزی از کف تو میرود و ضایع میشود.
گذشتگانِ صالح ما -رحمت خداوند بر آنها باد- هم مردم را به ارزشِ وقت توجّه دادهاند و آن را برایشان بیان کردهاند و بر استفاده کردن از آن تا حّد امکان تشویق نمودهاند.
حسن بصری / میگوید: «ای فرزند آدم! همانا وجود تو فقط چند روز است، هر روز که میگذرد، بعضی از وجود تو هم میرود». و نیز گفته: «من اقوامی را دیدم که افراد آنها بر عمر خویش حریصتر از درهمها و دینارهایشان بودند». او (حسن بصری /) در نامهاش به عمر بن عبدالعزیز /، در بیان ارزش وقت و دعوت به استفاده از آن پا را از این هم فراتر نهاده و میگوید: «در واقع، آنچه از عمر باقی مانده است، قیمتگذاری نمیشود و هیچ چیزی با بهای آن برابر نیست و اگر تمام دنیا هم جمع شود، هرگز با یک روز که از عمر کسی باقی مانده برابری نمیکند؛ پس هرگز امروز را مفروش و آن را جز به قیمتِ واقعی خودش در ازای هیچ چیز از دنیا مده و کاری نکن که آن کس که در قبر است (مرده) بیشتر از خودت چیزی را که تو داری تعظیم کند و بزرگ بدارد در حالی که آن چیز (وقت) مال توست (و تو باید بیشتر برای آن ارزش و احترام قایل شوی).
به جانِ خودم سوگند که اگر به یک دفن شده در قبر گفته شود: "بیا این همهی دنیاست از اوّل آن تا آخرش، آن را برای فرزندانت قرار میدهیم تا در نبودِ تو ثروتمند و با رفاه باشند چون خودت وقتی که در دنیا بودی غصّهای جز آنها نداشتی این را بیشتر دوست داری یا یک روز را که (به تو بدهند و) تو را در آن به حال خود بگذارند که برای خویشتن کار کنی؟!" قطعاً آن مُرده این یک روز را انتخاب میکند و از بس که آن یک روز برایش خواستنی و عزیز و با ارزش است که آن را بر هرچیزِ دیگری ترجیح میدهد، بلکه حتّی اگر تنها یک ساعت هم به او بدهند و او را مختار کنند که میانِ آن یک ساعت برای خودش وبین چندها برابرِ آنچه که برایت گفتم و چند برابرِ آن برای دیگری، یکی را انتخاب کند، او فقط آن یک ساعت را که برای خودش است انتخاب میکند و ترجیح میدهد».
با این تصویرِ دقیق از قیمت وقت از امام حسن بصری / سخن در موردِ نعمت دوم، نعمت فراغت را به پایان میبریم؛ نعمتی که هم میتوان آن را در کار خیر صرف کرد و از آن استفاده بُرد و یا آن که آن را به حال خود رها کرد که بیهوده بگذرد، که در ان صورت، انسان مغبون و زیان دیده خواهد بود.
این حدیثِ شریف از جوامعُالکلم است و چون اثرِ بزرگی در زندگی انسان دارد، امام بخاری، کتاب الرّقائق از صحیحِ خود را با آن آغاز میکند.
[2]- حاکم آن را تخریج (نقل) کرده (4/306) و صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافق است.
عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ مَثَلِی وَمَثَلَ مَا بَعَثَنِیَ اللهُ بِهِ کَمَثَلِ رَجُلٍ أَتَى قَوْمَهُ، فَقَالَ: یَا قَوْمِ إِنِّی رَأَیْتُ الْجَیْشَ بِعَیْنَیَّ، وَإِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْعُرْیَانُ، فَالنَّجَاءَ، فَأَطَاعَهُ طَائِفَةٌ مِنْ قَوْمِهِ، فَأَدْلَجُوا فَانْطَلَقُوا عَلَى مُهْلَتِهِمْ، وَکَذَّبَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ فَأَصْبَحُوا مَکَانَهُمْ، فَصَبَّحَهُمُ الْجَیْشُ فَأَهْلَکَهُمْ وَاجْتَاحَهُمْ، فَذَلِکَ مَثَلُ مَنْ أَطَاعَنِی وَاتَّبَعَ مَا جِئْتُ بِهِ، وَمَثَلُ مَنْ عَصَانِی وَکَذَّبَ مَا جِئْتُ بِهِ مِنَ الْحَقِّ».[1]
از ابو موسی اشعری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال من و آن چیزی که بدان مبعوث شدهام مثال مردی است که نزد قومی میآید و میگوید: "ای قوم! در واقع، من با چشم خود لشکری را دیدم که میخواهد به شما حمله کند و من تنها یک هشدار دهندهی برهنه[2] به شما هستم پس هان به دنبال نجات باشید!" و آن گاه بعضی از آن اقوام از او اطاعت میکنند و شبانگاه به راه میافتند و به آهستگی بیرون میزنند و در نتیجه، نجات پیدا میکنند؛ امّا برخی دیگر او را تکذیب میکنند و در جای خودشان میمانند و صبح، آن لشکر فرا میرسد و آنها را نابود و با خاک یکسان میکند؛ آری، این است مثالِ کسی که مرا اطاعت کرده، از آنچه که من آوردهام پیروی میکند و مثالِ کسی که از من نا فرمانی کرده، آن حقّی را که آوردهام تکذیب میکند (تصدیق کنندهی من مثل کسانی است که خبر آن مرد را تصدیق میکنند و نجات مییابد و تکذیب کنندهام مانند کسانی است که خبر آن مرد را تکذیب کردند و هلاک میشود)».
[1]- متّفق علیه (خ 7283، م 2283).
[2]- علما میگویند که: در گذشته، اگر خبر رسانِ قومی میخواست که قوم خود را از یک خطر یا یک تهدید آگاه کند و به آنها هشدار دهد ولی از قوم دور بود (و صدایش به آنان نمیرسد)، لباس خود را در میآورد و بدین وسیله موضوع را به اطّلاعشان میرساند؛ چنین کسی را "نذیرِ عریان (هشدار دهندهی برهنه)" میگفتند.
عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَأَصْبَحْتُ یَوْمًا قَرِیبًا مِنْهُ وَنَحْنُ نَسِیرُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ أَخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِی الجَنَّةَ وَیُبَاعِدُنِی عَنِ النَّارِ، قَالَ: لَقَدْ سَأَلْتَ عَنْ عَظِیمٍ، وَإِنَّهُ لَیَسِیرٌ عَلَى مَنْ یَسَّرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ، تَعْبُدُ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِکْ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ، وَتَحُجُّ البَیْتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلاَ أَدُلُّکَ عَلَى أَبْوَابِ الخَیْرِ: الصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الخَطِیئَةَ کَمَا یُطْفِئُ الْمَاءُ النَّارَ، وَصَلاَةُ الرَّجُلِ مِنْ جَوْفِ اللَّیْلِ قَالَ: ثُمَّ تَلاَ ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧﴾ ثُمَّ قَالَ: أَلاَ أُخْبِرُکَ بِرَأْسِ الأَمْرِ کُلِّهِ وَعَمُودِهِ، وَذِرْوَةِ سَنَامِهِ؟ قُلْتُ: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلاَمُ، وَعَمُودُهُ الصَّلاَةُ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الجِهَادُ، ثُمَّ قَالَ: أَلاَ أُخْبِرُکَ بِمَلاَکِ ذَلِکَ کُلِّهِ؟ قُلْتُ: بَلَى یَا نَبِیَّ اللهِ، فَأَخَذَ بِلِسَانِهِ قَالَ: کُفَّ عَلَیْکَ هَذَا، فَقُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ، وَإِنَّا لَمُؤَاخَذُونَ بِمَا نَتَکَلَّمُ بِهِ؟ فَقَالَ: ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا مُعَاذُ، وَهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ أَوْ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إِلاَّ حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ».[1]
از معاذ بن جبل س روایت است که گفت: من در سفری در خدمتِ پیامبر ج بودم و یک روز در حالی که راه میرفتیم در نزدیکیِ ایشان قرار گرفتم و گفتم: ای رسول خدا ج به من عملی را نشان بده که مرا داخل بهشت کرده، از جهنّم دور کند! فرمودند: «حقیقتاً چیزی خیلی بزرگی را از من پرسیدی ولی این کار بر کسی که خداوند متعال آن را بر وی آسان کند، آسان میباشد؛ عبادت خداوند را میکنی و هیچ چیز را شریک او نمیگردانی، نماز را بر پا میداری، زکات را میپردازی، روزهی ماه رمضان را میگیری و زیارت خانهی خدا را به جای میآوری»؛ و سپس، فرمود: «گوش دار تا تو را بر درهای خیر و نیکی راهنمایی کنم: روزه سپر است (پوششی است در برابر آتش)، صدقه خطاها را خاموش میکند همان گونه که آب آتش را خاموش میکند، و نمازِ شخص در دل شب (نیمه شب)».
معاذ میگوید: پیامبر ج سپس این آیه را تلاوت فرمود:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧﴾ [السجدة: 16-17].
«(یکی از صفات مؤمنان این است که شب) پهلوهایشان از بسترها دور میشود (و به عبادت پروردگار میپردازند) و پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند و از چیزهایی که به ایشان دادهایم، میبخشند، هیچ کس نمیداند که در جزای آنچه انجام میداند چه چیز از آن پاداشها که روشنی بخشِ دیدگان است برای آنها مخفی و آماده شده است».
و بعد، فرمود: «آیا تو را از رأسِ امرِ (دین) و ستونِ آن و قلّهی آن با خبر کنم؟!» عرض کردم: بله، ای رسول خدا! فرمود: «رأس امرِ (دین) اسلام (تسلیم خدا شدن) و ستونِ آن نماز و قلّهی آن جهاد است».
و سپس، فرمود: «آیا تو را از آن چیزی که سبب میشود که انسان تمام اینها را داشته باشد با خبر کنم؟!» من عرض کردم: بله، ای رسول خدا! و ایشان زبانش را گرفت و فرمود: «مواظبِ این باش»! من گفتم: ای پیامبر خدا! مگر ما به خاطر آنچه که بر زبان میآوریم هم بازخواست میشویم؟ فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند[2] ای معاذ! آ یا مگر این که مردم را به حالت سرنگون (به رو) در آتش میاندازد چیزی به جز نتایج زبانهایشان است؟!».
عن الحَارِثَ الأَشْعَرِیَّ، رَضیِ اللّه عَنهُ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَ یَحْیَى بْنَ زَکَرِیَّا بِخَمْسِ کَلِمَاتٍ أَنْ یَعْمَلَ بِهَا وَیَأْمُرَ بنی إسرائیل أَنْ یَعْمَلُوا بِهَا، وَإِنَّهُ کَادَ أَنْ یُبْطِئَ بِهَا، فَقَالَ عِیسَى: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَکَ بِخَمْسِ کَلِمَاتٍ لِتَعْمَلَ بِهَا وَتَأْمُرَ بنی إسرائیل أَنْ یَعْمَلُوا بِهَا، فَإِمَّا أَنْ تَأْمُرَهُمْ، وَإِمَّا أَنَا آمُرُهُمْ، فَقَالَ یَحْیَى: أَخْشَى إِنْ سَبَقْتَنِی بِهَا أَنْ یُخْسَفَ بِی أَوْ أُعَذَّبَ، فَجَمَعَ النَّاسَ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ، فَامْتَلأَ الْمَسْجِدُ وَقَعَدُوا عَلَى الشُّرَفِ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی بِخَمْسِ کَلِمَاتٍ أَنْ أَعْمَلَ بِهِنَّ، وَآمُرَکُمْ أَنْ تَعْمَلُوا بِهِنَّ: أَوَّلُهُنَّ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا، وَإِنَّ مَثَلَ مَنْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ کَمَثَلِ رَجُلٍ اشْتَرَى عَبْدًا مِنْ خَالِصِ مَالِهِ بِذَهَبٍ أَوْ وَرِقٍ، فَقَالَ: هَذِهِ دَارِی وَهَذَا عَمَلِی فَاعْمَلْ وَأَدِّ إِلَیَّ، فَکَانَ یَعْمَلُ وَیُؤَدِّی إِلَى غَیْرِ سَیِّدِهِ، فَأَیُّکُمْ یَرْضَى أَنْ یَکُونَ عَبْدُهُ کَذَلِکَ؟ وَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَکُمْ بِالصَّلاَةِ، فَإِذَا صَلَّیْتُمْ فَلاَ تَلْتَفِتُوا فَإِنَّ اللَّهَ یَنْصِبُ وَجْهَهُ لِوَجْهِ عَبْدِهِ فِی صَلاَتِهِ مَا لَمْ یَلْتَفِتْ، وَآمُرُکُمْ بِالصِّیَامِ، فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِکَ کَمَثَلِ رَجُلٍ فِی عِصَابَةٍ مَعَهُ صُرَّةٌ فِیهَا مِسْکٌ، فَکُلُّهُمْ یَعْجَبُ أَوْ یُعْجِبُهُ رِیحُهَا، وَإِنَّ رِیحَ الصَّائِمِ أَطْیَبُ عِنْدَ اللهِ مِنْ رِیحِ الْمِسْکِ، وَآمُرُکُمْ بِالصَّدَقَةِ فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِکَ کَمَثَلِ رَجُلٍ أَسَرَهُ العَدُوُّ، فَأَوْثَقُوا یَدَهُ إِلَى عُنُقِهِ وَقَدَّمُوهُ لِیَضْرِبُوا عُنُقَهُ، فَقَالَ: أَنَا أَفْدِیهِ مِنْکُمْ بِالقَلِیلِ وَالکَثِیرِ، فَفَدَى نَفْسَهُ مِنْهُمْ، وَآمُرُکُمْ أَنْ تَذْکُرُوا اللَّهَ فَإِنَّ مَثَلَ ذَلِکَ کَمَثَلِ رَجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ فِی أَثَرِهِ سِرَاعًا حَتَّى إِذَا أَتَى عَلَى حِصْنٍ حَصِینٍ فَأَحْرَزَ نَفْسَهُ مِنْهُمْ، کَذَلِکَ العَبْدُ لَا یُحْرِزُ نَفْسَهُ مِنَ الشَّیْطَانِ إِلَّا بِذِکْرِ اللَّهِ "، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَأَنَا آمُرُکُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِی بِهِنَّ، السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالجِهَادُ وَالهِجْرَةُ وَالجَمَاعَةُ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ قِیدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلَّا أَنْ یَرْجِعَ، وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ» ، فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ؟ قَالَ: «وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِی سَمَّاکُمُ المُسْلِمِینَ المُؤْمِنِینَ، عِبَادَ اللَّهِ».[3]
از حارث اشعری س روایت است که پیامبر خدا ج فرمود: «خداوند به یحی پسر زکریا ÷ پنج کلمه را امر کرد که خودش به آنها عمل کند و به بنی اسرائیل هم امر کند که به آنها عمل کنند، ولی یحیی پیوسته این کار را به تأخیر میانداخت که عیسی ÷ به او گفت: خداوند پنج کلمه را به تو امر کرده که خود به آن عملی کنی و به بنی اسرائیل هم امر کنی که به آن عمل کنند: حال یا تو به آنها امر کن، و یا تا من به آنها امر کنم؟! یحیی گفت: میترسم که اگر تو در این کار از من پیش بگیری، به واسطهی آن در زمین فرو برده و یا عذاب داده شودم، و بنا براین، مردم را در بیتالمقدس جمع کرد. مسجد پر شد و مردم حتّی روی بلندیها نیز رفتند. یحیی فرمود: خداوند به من پنج کلمه را امر کرده که خود آنها را انجام دهم و شما را هم به انجام آن پنج کلمه امر کنم: اوّلین کلمه، این که: خداوند را عبادت کنید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید. در واقع، کسی که برای خداوند شریک قرار میدهد، مانند مردی است که از اصلِ مال خودش، با طلا یا با نقره، بردهای میخرد و به او میگوید که: این خانهی من است و این هم کار من، تو این جا کار کن و مزد کارت را پیش من بیاور!، ولی آن برده کار میکند و مزدش را به کسی دیگر غیر از اربابش میدهد؛ حال کدام یک از شما راضی میشود که بردهاش این طور باشد؟! و خداوند شما را به نماز خواندن امر میکند؛ پس هرگاه نماز خواندید، به چپ و راست خود نگاه نکنید، زیرا خداوند، تا زمانی که بنده در نماز به چپ و راست ننگرد، صورت خویش را متوجّه صورتِ بندهی نماز گزار میکند.
و شمارا به صدقه امر میکنم، که صدقه دادن مانند آن است که مردی دشمنانش او را اسیر کنند و دستش را محکم به گردنش ببندند و او را میبرند تا گردنش را بزنند و او در آن هنگام میگوید: من فدیهی کم یا زیادی میدهم و خود را از شما باز خرید میکنم و نفس خویش را از آنها میرهاند.
و شما را به ذکر خداوند امر میکنم که ذکر کردن مثل آن است که مردی دشمن به سرعت او را دنبال میکند تا این که او به قلعهی محکمی میرسد و در آن جا خودش را از آنها حفظ میکند، همین طور بنده نیز جز با ذکر خداوند نمیتواند خودش را از شیطان حفظ کنند.
پیامبر ج فرمود: «من هم شما را به پنج چیز امر میکنم که خداوند آنها را به من امر کرده: سمع (شنیدن او امر الهی) اطاعت (فرمان برداری کردن از اوامر الهی)، جهاد، هجرت کردن و با جماعت بودن (اتّحاد) زیرا که هرکس که به اندازهی یک وجب از جماعت جدا شود، طناب (تعهّد) اسلام را از گردن خود در آوَرده مگر این که به جماعت بر گردد، و هرکس که خود را به نامها و عناوین جاهلیّت بخواند و بر آن اعتقادات باشد، همانان او از جملهی جهنّمیان میباشد». در این هنگام، مردی گفت: ای رسول خدا! اگرچه که نماز هم بخواند وروزه هم بگیرد؟! پیامبر ج فرمود: اگرچه نماز هم بخواند و روزه هم بگیرد، پس ای بندگانِ خدا! هم دیگر را با نام و عنوانی که خداوند شما را بدان خوانده و نامیده، مسلمین با مؤمنین بخوانید»[4].
[1]- ترمذی به شمارهی 2616 و ابن ماجه به رقمِ 3973 روایت کردهاند.
[2]- منظور از این جمله در کلام پیامبر ج نفرین و دعا نیست، بلکه اظهار تعجبّ است از غفلت و ندانستنِ مخاطب.
[3]- امام احمد (4/130) و ترمذی به شمارهی 2863 روایت کردهاند.
[4]- امام ابن القیّم این حدیث را در کتاب خود "الوابل الصّیّب من الکلام الطّیِب" ذکر نموده و در حدود پنجاه صفحه شرح کرده و گفته است که: «پیامبر ج، در این حدیثِ والا مقام که بر هرمسلمانی لازم است که آن را حفظ کند و در آن تعقّل و تأمّل کند تمام آنچه را که باعث نجات از شیطان میشود، و تمام آنچه را که با آن برای بنده در دنیا و آخرت خوشبختی و رستگاری حاصل میشود، ذکر فرمودهاند» (ص 49، چاپ المکتب الاسلامی).
عَنْ أَبِی ذَرٍّ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِیمَا رَوَى عَنِ اللهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَنَّهُ قَالَ: «یَا عِبَادِی إِنِّی حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِی، وَجَعَلْتُهُ بَیْنَکُمْ مُحَرَّمًا، فَلَا تَظَالَمُوا، یَا عِبَادِی کُلُّکُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَیْتُهُ، فَاسْتَهْدُونِی أَهْدِکُمْ، یَا عِبَادِی کُلُّکُمْ جَائِعٌ، إِلَّا مَنْ أَطْعَمْتُهُ، فَاسْتَطْعِمُونِی أُطْعِمْکُمْ، یَا عِبَادِی کُلُّکُمْ عَارٍ، إِلَّا مَنْ کَسَوْتُهُ، فَاسْتَکْسُونِی أَکْسُکُمْ، یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ تُخْطِئُونَ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ، وَأَنَا أَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا، فَاسْتَغْفِرُونِی أَغْفِرْ لَکُمْ، یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضَرِّی فَتَضُرُّونِی وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِی، فَتَنْفَعُونِی، یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أَوَّلَکُمْ وَآخِرَکُمْ وَإِنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ کَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْکُمْ، مَا زَادَ ذَلِکَ فِی مُلْکِی شَیْئًا، یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أَوَّلَکُمْ وَآخِرَکُمْ وَإِنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ کَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِنْ مُلْکِی شَیْئًا، یَا عِبَادِی لَوْ أَنَّ أَوَّلَکُمْ وَآخِرَکُمْ وَإِنْسَکُمْ وَجِنَّکُمْ قَامُوا فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ فَسَأَلُونِی فَأَعْطَیْتُ کُلَّ إِنْسَانٍ مَسْأَلَتَهُ، مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِمَّا عِنْدِی إِلَّا کَمَا یَنْقُصُ الْمِخْیَطُ إِذَا أُدْخِلَ الْبَحْرَ، یَا عِبَادِی إِنَّمَا هِیَ أَعْمَالُکُمْ أُحْصِیهَا لَکُمْ، ثُمَّ أُوَفِّیکُمْ إِیَّاهَا، فَمَنْ وَجَدَ خَیْرًا، فَلْیَحْمَدِ اللهَ وَمَنْ وَجَدَ غَیْرَ ذَلِکَ، فَلَا یَلُومَنَّ إِلَّا نَفْسَهُ»[1]
ابو ذر غفاری س از پیامبر ج روایت میکند که ایشان از خداوند تبارک و تعالی روایت کردند که خداوند میفرماید: «ای بندگان من! همانا من ظلم کردن را بر خودم حرام کردهام، و آن را بر شما نیز حرام کردهام، پس به هم دیگر ظلم نکنید! ای بندگانم! همهی شما گمراه هستید مگر کسی که من او را هدایت کرده باشم، پس، از من طلب هدایت کنید تا هدایت تان کنم؛ ای بندگانم! همهی شما گرسنهاید مگر کسی که من به او طعام داده باشم، پس از من طلب طعام کنید تا طعامتان دهم؛ ای بندگانم! همهی شما لُخت و عریان هستید مگر کسی که من او را پوشانده باشم، پس، از من طلب پوشش کنید تا شما را بپوشانم؛ ای بندگانم! شما شب و روز خطا میکنید، و من تمام گناهان را میآمرزم، پس، از من طلب آمرزش کنید تا شما را بیامرزم؛ ای بندگانِ من! شما هرکز نمیتوانید که به من هیچ ضرری برسانید و هرگز هم نمیتوانید که به من هیچ سودی و نفعی برسانید؛ ای بندگانم! اگر همهی شما از اول تا آخرتان و از انسان و جن، بر شیوهی قلبِ پاکترین افراد خودتان باشید، این در مُلک من هیچ چیزی اضافه نمیکند؛ ای بندگان من! اگر که از اول تا آخرتان از انسان و جن همه بر شیوهی قلب گناهکارترین فرد باشید، این هیچ چیز از مُلک من کم نمیکند. ای بندگانم! اگر همهی شما از اول تا آخرتان از انسان و جن، در یک جای واحد جمع شوید و از من درخواست کنید و من به هر انسانی درخواستش را بدهم، این فقط به آن اندازه از آنچه نزد من است کم میکند که سوزنی را در آب دریا فروکنند (یعنی آن سوزن در موقع بیرون آورده شدن چه مقدار از آن دریا کم میکند؟ معلوم است که هیچ)[2]. ای بنگانِ من! آنچه هست فقط اعمال شماست که من برایتان نگه میدارم و سپس هم کاملاً به شما پس میدهم؛ پس هرکس که در کارنامهی خود نیکیای سراغ دارد، خداوند را بر آن شکر گزارد و هرکس غیر از آن را یافت، کس دیگری غیر از خودش را سرزنش نکند».
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ لِلَّهِ مَلاَئِکَةً یَطُوفُونَ فِی الطُّرُقِ یَلْتَمِسُونَ أَهْلَ الذِّکْرِ، فَإِذَا وَجَدُوا قَوْمًا یَذْکُرُونَ اللَّهَ تَنَادَوْا: هَلُمُّوا إِلَى حَاجَتِکُمْ " قَالَ: «فَیَحُفُّونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا» قَالَ: " فَیَسْأَلُهُمْ رَبُّهُمْ، وَهُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ، مَا یَقُولُ عِبَادِی؟ قَالُوا: یَقُولُونَ: یُسَبِّحُونَکَ وَیُکَبِّرُونَکَ وَیَحْمَدُونَکَ وَیُمَجِّدُونَکَ " قَالَ: " فَیَقُولُ: هَلْ رَأَوْنِی؟ " قَالَ: " فَیَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ مَا رَأَوْکَ؟ " قَالَ: " فَیَقُولُ: وَکَیْفَ لَوْ رَأَوْنِی؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْکَ کَانُوا أَشَدَّ لَکَ عِبَادَةً، وَأَشَدَّ لَکَ تَمْجِیدًا وَتَحْمِیدًا، وَأَکْثَرَ لَکَ تَسْبِیحًا " قَالَ: " یَقُولُ: فَمَا یَسْأَلُونِی؟ " قَالَ: «یَسْأَلُونَکَ الجَنَّةَ» قَالَ: " یَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا " قَالَ: " یَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: لَوْ أَنَّهُمْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ عَلَیْهَا حِرْصًا، وَأَشَدَّ لَهَا طَلَبًا، وَأَعْظَمَ فِیهَا رَغْبَةً، قَالَ: فَمِمَّ یَتَعَوَّذُونَ؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: مِنَ النَّارِ " قَالَ: " یَقُولُ: وَهَلْ رَأَوْهَا؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: لاَ وَاللَّهِ یَا رَبِّ مَا رَأَوْهَا " قَالَ: " یَقُولُ: فَکَیْفَ لَوْ رَأَوْهَا؟ " قَالَ: " یَقُولُونَ: لَوْ رَأَوْهَا کَانُوا أَشَدَّ مِنْهَا فِرَارًا، وَأَشَدَّ لَهَا مَخَافَةً " قَالَ: " فَیَقُولُ: فَأُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ " قَالَ: " یَقُولُ مَلَکٌ مِنَ المَلاَئِکَةِ: فِیهِمْ فُلاَنٌ لَیْسَ مِنْهُمْ، إِنَّمَا جَاءَ لِحَاجَةٍ. قَالَ: هُمُ الجُلَسَاءُ لاَ یَشْقَى بِهِمْ جَلِیسُهُمْ».[1]
ابو هریره س میگوید که: پیامبر ج فرمود: «خداوند متعال فرشتگانی دارد که در راهها و جاها به دنبال کسانی میگردند که ذکر خدا میکنند و هرگاه جماعتی را دیدند که ذکر خدا میکنند، همدیگر را صدا میکنند و میگویند: بیایید که آنچه که میخواهید اینجاست! و سپس، با بالهای خود به دور جماعتی که مشغول ذکر هستند تا آسمان دنیا حلقه میزنند. پیامبر ج فرمود: آنگاه خداوند که خود به حقیقت امر از همه آگاهتر است از این فرشتگان سؤال میکند که: این بندگانِ من چه میگویند؟! ملایکه میگویند: تمجید و حمد و ثنای تو میگویند! پیامبر ج در ادامه فرمود: خداوند میفرماید: آیا این بندگان مرا دیدهاند؟ ملایکه میگویند: نه به خدا، تو را ندیدهاند. خداوند میفرماید: اگر مرا میدیدند، چه میکردند؟ فرشتگان عرض میکنند: اگر تو را میدیدند، حتماً تو را بیشتر و شدیدتر عبادت و تمجید و تسبح مینمودند. خداوند میفرماید: آنان از من چه درخواستی دارند؟ میگویند: پروردگارا! بهشت را از تو میخواهند. خداوند میفرماید: ولی مگر بهشت را دیدهاند؟! فرشتگان عرض میکنند: به خدا، ای پروردگار ما! بهشت را ندیدهاند! میفرماید: پس اگر بهشت را میدیدند، چه میکردند؟! میگویند: اگر بهشت را میدیدند، بر رسیدن به آن حریصتر و مُصرتر میبودند و بیشتر آن را میطلبیدند و علاقه و رغبتشان بدان بیشتر میشد. خداوند میفرماید: از چه چیزی پناه میجویند؟! میگویند: از آتش دوزخ. میفرماید: ولی مگر دوزخ را دیدهاند؟! میگویند: خیر، به خدا قسم آن را ندیدهاند. میفرماید: پس اگر آن را میدیدند، چه میکردند؟ عرض میکنند: اگر دوزخ را میدیدند، حتماً از آن بیشتر گریزان میشدند و بیشتر میترسیدند! خداوند میفرماید: پس ای فرشتگان من! من شما را شاهد و گواه میگیرم که از این جماعت گذشت کردهام و ایشان را مورد عفو و مغفرت قرار دادهام. پیامبر ج در ادامه فرمود: یکی از این فرشتگان عرض میکند: پروردگارا! در میان این ذکر کنندگان فلان کس هم هست که جزو آنان نیست بلکه تنها برای کاری به آنجا آمده است! خداوند میفرماید: آنان همه در یک مجلس با هم جمع شدهاند و همنشین هماند و کسی که هم مجلسِ آنان باشد اهل شقاوت نخواهد بود».