«جمع قرآن» به معنای «حفظ و از برکردن»
این امتیاز پیش از همه به شخص رسولالله اخصاص دارد و پیغمبر اکرم سرور حافظان قرآن و نخستین جامع قرآن است. پس از آن حضرت، عدهای از صحابه در زمان رسولالله این مقام والا را به خود اختصاص دادهاند؛ این عده از قرار معلوم نباید کم باشند. قرطبی گفته است: «در جنگ بئرمعونه هفتاد نفر و در زمان رسولالله نیز در حدود هفتاد نفر از حافظان قرآن در راه خدا شهید شدهاند».([1])
با وجود این اگر ظاهر روایاتی که در صحیح بخاری آمده است را در نظر بگیریم به این پندار نادرست میرسیم که حافظان قرآن در زمان رسول خدا بیشتر از هفت نفر نبودهاند. در ضمن نام این هفت نفر در هیچ یک از روایات صحیح بخاری به دنبال هم نیامده است و از تلفیق اسامی ذکر شده در سه روایت با حذف مکررات به دست میآید.([2]) همین بررسی ناقص است که باعث شده است بلاشر Blachere خاورشناس مشهور فرانسوی با یک داوری قاطع بگوید: «احادیث نبوی هفت نفر حافظ قرآن بیشتر نمیشناسند!»([3]) و فراموش میکند که به نظریات علمای اسلامی در توضیح این روایات سری بزند و ببیند که هیچ یک از علمای اسلامی انحصار حافظان قرآن را به هفت نفر نپذیرفتهاند و مضامین این روایات را به ترتیبی توجیه میکنند که با دیگر حقایق و قرائن تاریخی کاملاً وفق بدهد.
ماوَردی([4]) میگوید: چگونه میتوان گفت که در زمان رسول خدا به جز چهار نفر تمام قرآن را از بر نکردهاند و حافظان قرآن منحصر به چهار نفر بودهاند؟!([5]) حال آنکه میدانیم صحابه در اطراف و اکناف بلاد اسلامی پراکنده بودهاند و به فرض آن که بتوانیم بگوییم: فقط چهار نفر از صحابه تمام قرآن را حفظ کردهاند، نمیتوانیم منکر آن بشویم که صدها نفر- که هیچکس نمیتواند آمار آنان را به دست بدهد- قسمت عمدۀ آیات و سورههای قرآن را از برداشتهاند. وی میافزاید: امام ابوعبید قاسم بن سلام([6]) اسامی عدۀ زیادی از قاریان قرآن را در زمان رسول خدا در آغاز کتاب «القراءات» آورده است.([7])
سیوطی در کتاب «اتقان» نام بعضی از این قاریان قرآن را از کتاب «القراءات» منسوب به ابوعبید نقل کرده است و از نقل سیوطی چنین برمیآید که ابوعبید در مقام برشمردن قاریان قرآن در زمان رسول خدا، از مهاجران: خلفای راشدین، طلحه، سعد، ابن مسعود، حذیفه، سالم، ابوهریره، عبدالله بن سائب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمرو بن عاص، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عایشه، حفصه، ام سلمه و از انصار: عبادة بن صامت، معاذ (ابوحلیمه)، مجمع بن جاریه، فضالة بن عبید، مسلمة بن مخلد (جمعاً 24 نفر) را نام برده است و قید کرده است که بعضی از این صحابه حفظ قرآن را پس از رحلت پیغمبر اکرم کامل کردهاند.([8])
نکتۀ دیگری که در این رابطه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که این گروهی که قاسم بن سلام از مهاجران و انصار و همسران پیغمبر اکرم (امهات المؤمنین) به عنوان «قاریان قرآن» برمیشمارد، تنها آن عده از صحابه هستند که علاوه بر آنکه تمام آیات کتاب خدا را از بر داشتهاند، این فرصت را نیز یافتهاند که محفوظاتشان را از قرآن در محضر مبارک رسول خدا بخوانند و بر آن حضرت عرضه دارند؛ و در نتیجه تلمیذ (شاگرد) آن حضرت نیز به حساب بیایند و از این امتیاز نیز بهرهمند باشند که پیغمبر اکرم شیخ (استاد) آنان در حفظ قرآن باشد. اما آن عدۀ دیگر از صحابه که تمام قرآن را از بر داشتهاند ولی فرصت آن را نیافتهاند که بر پیغمبر اکرم عرضه کنند، بیشمارند و آماری از آنان در دست نیست. بهویژه اگر آن عده از صحابه را نیز که پس از رحلت پیغمبر اسلام موفق شدهاند که محفوظاتشان را از قرآن کامل گردانند ولی در زمان رسول خدا تنها قسمتی از قرآن را از برداشتهاند، در زمرۀ حافظان قرآن محسوب داریم.
در مقدمۀ کتاب «طبقات القراء»([9]) تألیف حافظ ذهبی([10]) آمده است:
«این عده از صحابه که نامشان به عنوان قاریان و حافظان قرآن ثبت شده است، تنها آن عده از صحابهاند که قرآن را از اول تا آخر در محضر مبارک پیغمبر اکرم خواندهاند و سلسلۀ سند روایتی ما به آنان پیوسته است. وگرنه آن عده از صحابه که تمام قرآن را از بر داشتهاند و جامع قرآن بودهاند،([11])ولی سند روایت قرآن از آنان به ما نرسیده است، بسیارند».([12])
از این گذشته، آمار جامعان قرآن (حافظان قرآن) در زمان رسول خدا هرچند که تعدادشان زیاد باشد، در برابر سیمایی که روایات اسلامی از شیفتگان و دلباختگان قرآن برای ما ترسیم میکنند، چندان جلوهای ندارد. در روایات میخوانیم که آنچنان عشق به سخن خداوند، زندگی صحابه را تحتالشعاع قرار داده بوده است که تنها کار و برنامه روزانۀ آنان قرائت و استماع آیات قرآن بوده است!
این روایت هم در صحیح بخاری و هم در صحیح مسلم از ابوموسی اشعری نقل شده است که رسول خدا فرمود: من صدای کاروان اشعریها را که شبانگاه وارد میشوند میشناسم و در وقت شب منازل آنان را از صوت قرآنی که از آنها به گوش میرسد میشناسم، اگر چه به هنگام روز ندیده باشم که در کجا منزل میکنند!([13])
علاوه بر این، صحابه برای آن که بتوانند شب، روز، آهسته، با صدای بلند، در نمازهای واجب یومیه و نمازهای نافله سورههای مختلف قرآن را بخوانند، همواره به قرائت، تکرار، تمرین و از بر کردن قرآن مشغول بودند و حضرت رسول اکرم نیز آنان را در این کار تشویق و ترغیب و مساعدت میفرمود؛ حتی برای پیشرفت بیشتر و سرعت تمرین و حفظ قرآن، هریک از صحابه را که معلومات و محفوظاتش از قرآن بیشتر بود وا میداشت که برادرانش را در فهم و حفظ قرآن یاری دهد؛ و هرگاه که مسلمانی از دیگر شهرهای مسلماننشین به مدینه هجرت میکرد، پیغمبر اکرم او را به یکی از صحابه میسپرد تا به او قرآن یاد بدهد. در زمان رسول خدا همواره از مسجد پیغمبر صدای تلاوت قرآن بلند بود، تا جایی که حضرت رسول اکرم صحابه را امر فرمود که آهستهتر قرآن بخوانند تا مزاحم قرائت یکدیگر نباشند».([14])
هفت نفر از صحابه با عنوان «مُقری» یا «مُقرِیء» (معلم قرآن) مشهور شدهاند: عثمان بن عفان، علی بن ابی طالب، ابی بن کعب، زید بن ثابت، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداء و ابوموسی اشعری.
گروهی از صحابه قرآن را در نزد اُبّی بن کعب فرا گرفتهاند، از جمله: ابوهریره، ابنعباس و عبدالله بن سائب. البته ابنعباس نزد زید بن ثابت نیز تلمذ کرده است و این صحابه به نوبۀ خود بسیاری از تابعین (مسلمانانی که عصر پیغمبر اکرم را درک نکردهاند ولی همزمان با یکی از صحابه میزیستهاند) را قرآن آموختهاند.([15])
بنابراین، میتوان گفت که در عصر پیغمبر اکرم نوعی مدرسه به منظور تعلیم و تعلم و حفظ قرآن تشکیل شده بود.
ابن جزری([16]) بر این نکته تأکید دارد که: پشتوانۀ ذهن و حافظۀ عدۀ زیادی از مسلمانان که قرآن، کتاب آسمانی اسلام، از آن برخوردار است و در نتیجه تکیهگاه آیات قرآن و ضامن جاوید ماندن و تغییر نیافتن آن، حافظه است، نه خطوط مصحف و کتاب؛ والاترین ویژگی و امتیازی است که خداوند متعال به امت اسلام ارزانی داشته است. ابن جزری در تأیید سخن خویش یک حدیث از صحیح مسلم نقل میکند که پیامبر اکرم فرمود: «پروردگارم به من فرمود: در میان قریشیان بپاخیز و آنان را انذار کن! عرض کردم: پروردگارا! اگر چنین کنم، آنچنان بر سر من میکوبند که مانند گردۀ نانی گردد! فرمود: من میخواهم تو را بیازمایم و دیگران را نیز به واسطه تو بیازمایم! کتابی بر تو نازل خواهم کرد که آب آن را نشوید و تو در خواب و بیداری آن را بخوانی!...([17]) از این حدیث میتوان چنین فهمید که قرآن در هر حال از برخوانده میشود. بنابراین: حافظ قرآن نیازی ندارد به این که حتماً در صحیفهای بنگرد که با مرکب نوشته شده باشد و اگر آن را با آب بشویند، رنگ ببازد و خطوط آن محو گردد!
[1]- اتقان. ج 1، ص 122.
[2]- سیوطی در جلد اول اتقان، ص 121 «النوع العشرون فی معرفة حفاظه و رواته» این باب را با نقل همین سه روایت از صحیح بخاری گشوده است. روایت اول از عبدالله بن عمرو بن عاص است که گفت: از پیامبر اکرم شنیدم که میفرمود: «قرآن را نزد چهار نفر فرا گیرید: عبدالله بن مسعود، سالم، معاذ و ابی بن کعب». روایت دوم، از قتاده است که گفت: از انس بن مالک پرسیدم: چه کسانی در زمان رسول خدا تمام قرآن را از بر داشتند؟ پاسخ داد: چهار نفر که همه از انصار بودند: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، ابوزید. گفتم: ابوزید کیست؟ گفت: یکی از عموهای من است. روایت سوم، از ثابت، از انس است که گفت: پیامبر اکرم دار فانی را وداع گفت در حالی که بجز چهار نفر جامع تمام قرآن نبودند: ابوالدرداء، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید. (ضمناً، رجوع کنید به باب هفدهم از کتاب مناقبالانصار از صحیح بخاری).
[3]- نامهای این هفت نفر عبارتست از: عبدالله بن مسعود، سالم بن معقل مولا ابی حذیفه، معاذ بن جبل، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابوزید بن سکن و ابودرداء. در این رابطه بنگرید به: Blachere, Introduction au Coran, P. note 26 ولی بلاشر در جای دیگر (p. 20, note 20) نام یک نفر دیگر را هم در ردیف این حافظان قرآن ذکر میکند که در هیچ یک از سه روایت صحیح بخاری نیامده است. وی سعید بن عبید است. بلاشر بعد از ذکر نام وی میافزاید که وی با عنوان «قاری» شهرت داشته است. و نیز بنگرید به: الاصابة. ابن حجر. ج 2، ص 28. شمارۀ 3176.
[4]- ابوالحسن علی بن حبیب ماوردی. شافعی مذهب. صاحب کتاب «الاحکام السلطانیه» و کتاب «ادب الدنیا والدین» وی به سال 450 هـ .ق درگذشته است. بنگرید به: شذرات الذهب. ج 3، ص 285 و 286.
[5]- این که میگوید: «چهار نفر» از آن جهت است که هریک از سه روایت صحیح بخاری مشتمل بر نام چهار نفر از حافظان قرآن است. به خصوص روایت انس که چهار نفر را به صورت حصر نام برده است.
[6]- ابوعبید قاسم بن سلام هروی ازدی خزاعی. از بزرگان امامان حدیث و لغت و فقه است. مشهورترین کتابهای وی «الغریب المصنف» است که همچنان محفوظ مانده است» و نیز کتاب «الاموال» که چاپ شده است. وی به سال 224 هـ .ق از دنیا رفته است (تذکرة الحفاظ. ج 2، ص 5؛ تهذیب التهذیب. ج 7، ص 315).
[7]- برهان. ج 1، ص 242.
[8]- اتقان. ج 1، ص 124.
[9]- استاد محمد ابوالفضل ابراهیم یادآور شدند که یک نسخۀ عکسی از این کتاب در دارالکتب المصریة در قاهره موجود است. این نسخه تحت شمارۀ 1537 تاریخ ثبت شده و از روی نسخۀ کپریلی، شمارۀ 1116 عسکبرداری شده است (ر. ک. برهان. ج 1، ص 242). زرکشی این کتاب را «معرفةالقراء» نام برده است.
[10]- حافظ شمس الدین ذهبی، نامش محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز است. از بزرگان محدثین در قرن هشتم بوده است. در علوم حدیث تألیفات بسیار دارد. وی به سال 748 هـ .ق از دنیا رفته است. (ر. ک. الدررالکامنة. ج 2، ص 298).
[11]- شوالی خاورشناس مشهور، در پیرامون «جمع» به معنای «حفظ» قرآن دست به تحقیق گستردهای زده و نام همۀ کسانی را که بنوعی در این رابطه مطرح بودهاند، گردآوری کرده و مهمترین مآخذ و مراجع این بررسی را نیز به دست داده است:
Schwally, Geshichte des Corans, T. II, Die Sammlung des Qorans, 6 note 2 (V. Blachere, Intr. 20. Note. 20).
[12]- برهان. ج 1، ص 242.
[13]- مناهل العرفان: زرقانی. ج 1، ص 313.
[14]- مناهل العرفان. ج 1، ص 234.
[15]- اتقان. ج 1، ص 125. سیوطی این مطالب را از کتاب «طبقات القراء» ذهبی اقتباس کرده است و خود به این مسئله اشارهای نیز دارد.
[16]- ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن محمد. مشهور به ابن جزری. شیخالقراء زمان خویش بوده است. از معروفترین کتابهایش «النشر فی القرءات العشر» را میتوان نام برد. وی به سال 833 هـ .ق درگذشته است (الاعلام. ج 3، ص 978).
[17]- مناهل العرفان. ج 1، ص 235. متن حدیث، بخصوص صدر آن که گزارشگر گفتگوی پیامبر اسلام با پروردگار متعال است، تردید برانگیز است- م.
«جمع قرآن» در متون کتاب و سنت به دو معنا آمده است: یکی «جمع» به معنای «حفظ» است که در آیۀ 17 سوره قیامت به کار رفته است و در روایات صدر اسلام نیز «جماعالقرآن» به معنای «حافظان قرآن» به کار رفته است. معنای دوم «جمع قرآن» عبارتست از «نگارش قرآن» با یکی از سه ترتیب زیر:
1- نگارش تمام آیات قرآن به صورت آیات و سورههای پراکنده.
2- نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب آیات هرسوره و تدوین هر سوره در یک صحیفۀ جداگانه.
3- نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب کامل آیات و سورههای قرآن در اوراق فراهم آمدهای که همۀ سورههای قرآن را در برداشته باشد و سورهها به دنبال هم مرتب نیز شده باشند.
[همگامی و هماهنگی نزول قرآن با زندگی مسلمانان]
در قرآن نمونههای گوناگون و تابلوهای رنگارنگی از همگامی و هماهنگی آیات قرآن با زندگی مسلمانان نخستین مشاهده میشود که وجه مشترک همۀ این نمونهها همان هدف اصلی از نزول تدریجی قرآن است که عبارتست از رعایت حال مخاطبان و پاسخگویی به نیازهای جامعۀ نوشکفته و نوبنیاد اسلامی؛ به این معنا که خداوند نخواسته است تازه مسلمانان و جامعۀ نوپای اسلامی را ناگهان با یک سلسله قوانین، آداب و رسوم و اخلاق نوین که برای آنان بیسابقه بوده است، دست به گریبان سازد. مکی([1]) در کتاب «الناسخ والمنسوخ» به این نکته اشاره میکند و میگوید: «وقتی آیات قرآن به صورت تدریجی نازل میشد، همین امر زمینۀ پذیرش دستورالعملها و مقررات اسلامی را از سوی مردم فراهم میساخت. در صورتی که اگر یکجا (جملةً واحدةً) نازل میشد، بیشتر مردم- از آنجا که ناگهان با اوامر و نواهی و «باید» و «نباید»های فراوانی رویاروی میشدند- از پذیرش آن سرباز میزدند!
این مطلب در صحیح بخاری([2]) به روایت از عایشه چنین آمده است: نخستین قسمت از قرآن که بر پیغمبر اکرم نازل گردید، یکی از سورههای مفصل (- سورههای کوچک، از سورۀ قاف تا آخر قرآن) بود که فقط از بهشت و دوزخ سخن میگفت، تا آن که مردم به اسلام روی آوردند، آنگاه حلال و حرام نازل گردید. اگر نخستین بار، مثلاً این آیه آمده بود که: «لا تشربوا الخمر!» (- شراب نخورید)، مردم یکصدا میگفتند: «لا ندع الخمر أبداً» (- ما هرگز دست از شرابخواری برنمیداریم)! یا اگر نخستین آیهای که نازل میشد این بود که: «لا تزنوا» (- زنا نکنید!)، مردم یکصدا میگفتند: «لا ندع الزنا أبداً» (- ما هرگز از زنا دست نمیکشیم)!([3])
ظاهر سخن بانو عایشه در این روایت این است که تحریم زنا نیز مانند تحریم شراب به صورت تدریجی بوده است و شنونده چنین میپندارد که تحریم زنا نیز در چند مرحله انجام گرفته است ، ولی این درست نیست. منظور بانو عایشه (بنتالصدیق) نیز این نبوده است. وی به خوبی میدانسته است که زنا یک مرتبه و با یک گام و در یک مرحله با فرمان قاطع خداوند در [آیۀ 32 سورۀ الإسراء] تحریم شده است که خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا ٣٢﴾ «و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهی است».
بنابراین، حضرت صدیقه میخواسته است چگونگی نخستین آیاتی را که بر پیغمبر اکرم نازل شده است بیان کند و این نکته را خاطر نشان سازد که حکمت خداوندی چنین اقتضا نمیکرده است که در نخستین آیات قرآنی سخن از حلال و حرام بگوید؛ بلکه در آیات نخستین قرآن به اصول ایمان به خدا و آخرت میپرداخته است. از سوی دیگر تحریم نشدن زنا در نخستین آیات نازلۀ قرآن، لزوماً به این معنا نیست که تحریم زنا خیلی دیر صورت گرفته است. زیرا به طور قطع میدانیم که تحریم زنا- بهر حال- در سالهای اقامت پیامبر بزرگوار اسلام در مکه انجام پذیرفته است. همچنین وقتی گفته میشود که زنا در آیات نخستین قرآن که بر پیغمبر اکرم نازل میشد، تحریم نگردید، حتماً نباید به این مفهوم باشد که تحریم زنا در چند مرحله صورت گرفته است، زیرا در کتاب خداوند و سنت رسول اکرم اشارهای به منفعت زنا نشده است، در صورتی که دربارۀ شراب و قمار خداوند با صراحت کامل [در آیۀ 219 سورۀ البقره] به پیغمبر اکرم فرمان میدهد که در پاسخ مردم که از دیدگاه اسلام نسبت به شراب و قمار جویا میشوند، بگوید:
﴿فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ﴾ «در آن دو، گناهی بزرگ است و سودهایی برای مردم در بر دارد، و گناه هر دو از سودشان بزرگتر است».
و سخن از منفعت شراب و قمار به میان آورد. همچنین هیچ یک از انواع و اقسام زنا و اعمال منافی عفت را سراغ نداریم که به نحوی در اسلام تجویز و تأیید شده باشد. تنها چیزی که در رابطه با «زنا» در کتاب و سنت مشاهده میکنیم، فرمان قاطع و صریح خداوند مبنی بر تحریم زنا است همچنانکه دیگر انواع فحشاء- چه نهان و چه آشکار- و تبهکاری و تجاوز به حقوق مردم را با قاطعیت هرچه تمامتر منع فرموده است. در [آیۀ 33 سورۀ الأعراف]- میخوانیم:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان، و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را؛ حرام کرده است».
ما به هیچ وجه تردیدی نداریم در این که اسلام در مقام قانونگذاری و در جهت تشکیل جامعۀ نمونۀ اسلامی میان مسائل عمقی و سطحی زندگی فردی و اجتماعی مردم تفاوت قائل میشده است. توضیح این که در برابر هر پدیدهای که در اعماق جان مردم ریشه دوانیده و به صورت اعتیاد و طبیعت ثانوی مردم درآمده بود و همچنین در برابر هر پدیدهای که در رگ و پی جامعه آنچنان ریشه دوانیده که به صورت آداب و رسوم و عرف بین المللی درآمده بوده است، موضع اسلام موضع یک مربی کاردان و با حوصله است که به این اصل معتقد است که «حرکت کند با برنامه، بهتر است از حرکت شتابزده و بیبرنامه»! و ماهرانه و حکیمانه گام به گام فرد و جامعه را به هدف والایی که در نظر دارد، نزدیک میکند. اما در مورد پدیدههای سطحی که چونان زنگاری بر جان فرد و جامعه مینشینند و فطرت پاک و بیآلایش انسانی را آلوده میسازند، این دیگر جنایتی است که بر انسان و انسانیت میرود و نباید در برابر آن سکوت کرد. اسلام نیز در چنین مواردی موضع قاطع میگیرد و به کسی فرصت چون و چرا دربارۀ موضع منفی یا مثبت خود نمیدهد، زیرا در اینگونه زمینهها تنها کسانی به چون و چرا میپردازند که از محدودۀ ارزشهای انسانی خارجند و از فطرت سالم انسانی بیبهرهاند.([4])
موضع اسلام در برابر آدمکشی و دزدی و تجاوز به اموال و دارایی مردم و کلاهبرداری و انواع حقهبازی و خیانت در داد و ستد نیز همانند زنا بسیار قاطع بوده است و این بلاهای خانمانسوز اجتماعی با یک فرمان قطعی و بدون آن که راه فراری باقی بگذارد، تحریم و ریشهکن گردیده است.
روی این حساب اگر این سخن درست باشد که فرمان تحریم بیشتر این مفاسد اجتماعی که به آنها اشاره شد، در نیمۀ دوم دوران رسالت پیغمبر اکرم صادر گردیده و تحریم آنها در آیات مدنی قرآن که پس از هجرت پیغمبر اسلام نازل شده است، اعلام شده است، بیتردید نمیتوان گفت که به طور کلی تحریم آنها به صورت تدریجی و در چند مرحله انجام پذیرفته است. خداوند همانطور که زنا را با کمال صراحت در [آیۀ 32 سورۀ بنی اسرائیل] تحریم فرمود، آدمکشی و برادرکشی را نیز در یک گام و به طور قاطع در [آیۀ 93 سورۀ النساء] تحریم فرمود:
﴿وَمَن یَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِیهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِیمٗا ٩٣﴾ «و هر کس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است، که در آن جاودانه میماند، و الله بر او غضب میکند، و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
و نیز زمانی که حکمت خداوندی زمینه را برای اعلام تحریم دزدی فراهم دید، همراه با بیان کیفر شدید دزدی در [آیۀ 38 سورۀ المائده] دزدی را تحریم فرمود:
﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ «دست مرد دزد و زن دزد را به سزای عملی که مرتکب شدهاند؛ بهعنوان یک عقوبتی از جانب الله؛ قطع کنید».
با همین قاطعیت تجاوز به اموال و دارایی مردم نیز در [آیۀ 188 سورۀ البقره] تحریم شده است:
﴿وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨﴾ «و اموالتان را در بین خود بباطل (و ناحق) نخورید، و (به عنوان رشوه قسمتی از) آن را به حاکمان (و قضات) ندهید؛ تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید، در حالیکه شما میدانید (این کار گناه است)».
همچنین انواع و اقسام خیانت در داد و ستد و روابط اجتماعی با قاطعیتی این چنین در قرآن تحریم شده است و اگر احیاناً در بعضی موارد تحریم یکی از آنها در قرآن نیامده باشد، در سنت مطهرۀ نبوی آمده است.
شارح حکیم اسلام با وجود آن که به تدریجیبودن قانونگذاری و در نتیجه تدریجیبودن نزول آیات قرآنی عنایت فراوان داشته است، طوری عمل کرده است که هرگز «تأخیر بیان حکم تا هنگام نیاز» با «تشریع تدریجی» خلط نشده است. خداوند بیان بسیاری از احکام حلال و حرام و اوامر و نواهی آیین اسلام را به تأخیر انداخته و در همان آغاز رسالت پیغمبر اکرم آن احکام را صادر نکرده است، ولی در عین حال آن لحظهای که اراده فرموده است که آن احکام را بیان فرماید، به یکباره و به طور قاطع فرمان خویش را صادر کرده است و هرگونه تدریجی را قدغن کرده است و به این ترتیب در اینگونه موارد شتاب در پذیرفتن فرمان خداوند و گردننهادن به وظائف مذهبی را به مسلمانان آموخته است. خداوند مسلمانان را از همان ابتدای کار به خواندن نماز و صدقه دادن و روزه گرفتن موظف ساخت. اما در آغاز، نماز ترتیب و رکعات مشخص و کیفیت معین نداشت و مسلمانان موظف بودند که یک نماز به هنگام صبح و یک نماز به هنگام شب بخوانند و همچنان نماز مسلمانان به این ترتیب بود تا یک سال پیش از هجرت (-دوازده سال پس از بعثت) تعداد رکعات و اوقات پنجگانۀ نمازهای یومیه از جانب خداوند مشخص و معین گردید. همچنین مسلمانان از همان آغاز با انواع و اقسام صدقه و روزه آشنا بودند، ولی بیان حد نصاب زکات و شرایط روزه تا یک سال پس از هجرت (- چهارده سال پس از بعثت) به تأخیر افتاد.
اینها همه جلوههای سادگی و آسانی و هماهنگی شریعت اسلام با فطرت بشری و نیازهای انسان و جامعۀ انسانی است. خداوند در [آیۀ 78، سورۀ الحج] میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾ «و در دین برای شما هیچ سختی (و تنگنایی) قرار نداد».
خداوند نمیخواهد بر بندگانش کار را سخت بگیرد و میخواهد به نرمی و ملاطفت دست بندگان را بگیرد و با نوازش و محبت آنان را به زندگی خداپسند انس بدهد و حتی میبینیم که خداوند مسلمانان را از پی در پی سؤال کردن دربارۀ احکام حلال و حرام اسلام نهی میفرماید، تا مبادا صدور احکام و تعیین وظائف جدید در پاسخ سؤالاتشان برای آنان خوشایند واقع نگردد. در [آیۀ 101، سورۀ المائده] میخوانیم:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ وَإِن تَسَۡٔلُواْ عَنۡهَا حِینَ یُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَکُمۡ﴾([5]) «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از چیزهای نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را اندوهگین کند، و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید برای شما آشکار میشود الله از آنها عفو کرده است، و الله آمرزندهی بردبار است».
اینها همه از باب «تأخیر بیان تا هنگام نیاز» است و ربطی به «تشریع تدریجی» ندارد و چنانکه دیدیم، رویاروی شدن یک شریعت نوین و یک آیین جدید با چنین پدیدههایی که چونان زنگاری بر چهرۀ جان فرد و جامعه نشستهاند، با این ترتیب، یعنی به تأخیر انداختن اعلام موضع و صدور فرمان تا زمانی که زمینۀ صدور آن حکم کاملاً فراهم گردد، بهتر و مناسبتر و سودمندتر است تا آن که بخواهد به صورت تدریجی و گام به گام با این مفاسد اجتماعی مبارزه کند. بنابراین، دلیلی نداشته است که شارع مقدس اسلام، زنا، آدمکشی، دزدی، خیانت، کلاهبرداری و دیگر مفاسد اجتماعی از این قبیل را به صورت تدریجی تحریم فرماید.
تدریج در نزول آیات قرآنی و هماهنگ با آن مبارزۀ مرحله به مرحله و قدم به قدم پیامبر اسلام با مفاسد اجتماعی، منحصراً به مواردی مانند شراب و قمار اختصاص پیدا میکند که به صورت اعتیاد و بیماریهای روانی درآمده باشند، یا مانند آیین بردهداری و خرید و فروش اسیران جنگی که در زمرۀ آداب و رسوم اجتماعی و عرف بین المللی مردم آن روزگار بوده است.
برای نمونه کافیست نگاه گذرایی بر تحریم شراب در اسلام و چگونگی رویارویی و موضعگیری قرآن و پیامبر اسلام در برابر اعتیاد خانمانسوز شرابخواری و بادهگساری بیفکنیم:
نخستین آیهای که در رابطه با شرابخواری نازل گردیده است، [آیۀ 219، سورۀ البقره] است که میفرماید:
﴿یَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ﴾([6]) «از تو درباره شراب و قمار میپرسند بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ است و سودهایی برای مردم در بر دارد، و گناه هر دو از سودشان بزرگتر است».
و توجه معتادان به نوشیدنیهای مستکننده را به این نکته جلب میکند که مبنای «تحریم» در اسلام، بیشتر بودن بدی و زیان چیزی است از خوبی و سود آن. بنابراین، اگرچه تجارت انواع مواد مستکننده (خمر) برای بازرگانان سود فراوانی در بر داشته باشد و یا چهرۀ انسان شرابخوار گلگون گردد و به نظرش بیاید که سالمتر و شادابتر شده است و یا سودهای اخلاقی و اجتماعی داشته باشد، از قبیل این که انسان وقتی مست میشود، روحیۀ بخشندگی و سخاوت در او پدیدار میآید و در میدان جنگ سرباز را تا حد بیباکی شجاع و دلیر میگرداند! اینها همه در برابر زیانهای خمر و آفت خانمانسوز مستی و پوچگرایی و بیخبری که هستی معتادان را برباد میدهد و جامعه را به پرتگاه نابودی میکشاند، چیزی به حساب نمیآیند؛ و همین بیان برای تحریم «خمر» کافیست. بنابراین، شارع مدبر اسلام در نخستین گام اذهان مسلمانان را با شیوۀ قانونگذاری اسلام آشنا گردانید. آنگاه در قدم دوم با طرح بسیار جالبی به طور غیر مستقیم زمان مستی آنان را در شبانهروز به چند ساعت تقلیل داد. در [آیۀ 42 سورۀ النساء] با خطاب محبتآمیز خویش، مسلمانان را مخاطب ساخت و همراه با منع نماز در حالت جنابت و بیان وجوب غسل جنابت پیش از ایستادن به نماز از مسلمانان خواست که ترتیبی بدهند که با حالت مستی و جنابت به نماز نایستند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ﴾ «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه میگویید، و (نیز) در حال جنابت، تا غسل کنید، مگر اینکه رهگذار باشید».
رمز موفقیت این طرح آن بود که پیش از نزول این آیه نمازهای واجب شبانهروزی در پنج وقت تشریع شده بود و فاصلۀ میان اوقات نمازهای پنجگانه آنقدر نبود که کسی بتواند پس از خواندن یکی از نمازهای یومیه به نوشیدن شراب مبادرت کند و پیش از رسیدن وقت نماز بعدی از حالت مستی خارج شده باشد. در نتیجه خود به خود و به طور غیر مستقیم، مسلمانان اندک اندک اعتیاد به شراب را فراموش کردند. وقتی زمینه کاملاً فراهم شد و اعتیاد به شراب از آن حالت شدید و خطرناکی که داشت افت کرد و به صورتی درآمد که مسلمانان فقط گاه و بیگاه به یاد عادت دیرینۀ خویش میافتادند؛ شارع حکیم اسلام با لحنی قاطع و فرمانی محکم و بدون قید و شرط در [آیۀ 93 و 94 سورۀ المائده] تحریم انواع «خمر» را اعلام فرمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠ إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ ٩١﴾ «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! همانا شراب و قمار و بتها، و تیرهای قرعه، پلید و از عمل شیطان است. پس از آنها دوری کنید، تا رستگار شوید. همانا شیطان میخواهد با شراب و قمار در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد الله و از نماز باز دارد؛ پس آیا شما خودداری خواهید کرد؟!».
اینجا بود که وقتی خداوند فرمان داد: از شراب دوری کنید! و در آخر آیه فرمود: دیگر حالا دست از شرابخواری برمیدارید؟! مسلمانانی که هنوز نتوانسته بودند دست از شرابخواری بکشند و از دام اعتیاد نرسته بودند، تحت تأثیر این خطاب کوبندۀ خداوند گفتند: «انتهینا» (- دست برداشتیم)! و واقعاً هم دست برداشتند و دیگر لب به شراب نیالودند. از آن پس چشم براه آن بودند که مجازات و کیفر شرابخوار در آیات قرآن یا توسط پیغمبر اکرم تعیین گردد و از تصور این که مبادا کار یکی از مسلمانان به آنجا بکشد که به جرم شرابخواری بر او حد شرعی جاری بشود، بر خود میلرزیدند و از شرم سر بزیر میانداختند!
***
به این ترتیب در نزول تدریجی قرآن فرشتۀ وحی همواره با پیامبر بزرگوار اسلام همراز و همراه بود و وحی خداوندی تربیت و تعلیم و هدایت آن حضرت را بر عهده داشت. چنانکه بانو عایشه امالمؤمنین در پاسخ کسانی که از او دربارۀ خلق و خوی پیغمبر اکرم جویا میشوند، میگوید: «کان خلقه القرآن» یعنی: اخلاق آن حضرت تجسم آیات قرآنی بود! در رابطه با مسلمانان نیز نزول تدریجی قرآن کارش این بود که به تدریج مسلمانان را از خلق و خوی جاهلیت برهاند و به اخلاق اسلامی بیاراید. در غیر این صورت امکان نداشت بتواند دلهای مسلمانان را به زیور باور راستین و پرستش خالص و با خلق و خوی لطیف اسلامی آراسته گرداند. پیامبر اسلام به فرمان خداوند نخست کاری کرد که اندک اندک آداب و رسوم باطل و اعتقادات خرافی آنان در نظرشان زشت و ننگین جلوه کند و از سوی دیگر، آیات قرآنی که به تدریج نازل میشدند، ذهن و حافظۀ مسلمانان را به تدریج به خود اختصاص میدادند و در نتیجه آن تغییر روحیه و اخلاق در عرب جاهلی به وجود آمد و او را به یک مسلمان کامل تبدیل کرد.
نزول تدریجی قرآن علاوه بر این که حفظ آیات قرآن را توسط مسلمانان میسر میگردانید، به هنگام سختی و مصیبت و جنگ نیز به آنان قوت قلب میداد و ارادۀ آنان را است واری میبخشید. قرآن با نزول تدریجی خود توانست هم دستورالعمل جامع زندگی و هم مرجع علمی لایقی برای مسلمانان باشد و در عین حال زمینه و شرایط محیط را برای پیدایش و پرورش قهرمانان و دلاوران و رزمندگان دلیر مسلمان فراهم بیاورد. شاید ابن عباس آنجا که در تفسیر [آیۀ 33 سورۀ الفرقان] میگوید: «جبرئیل آیات قرآن را در پاسخ سؤالات بندگان و در رابطه با اعمال و رفتار آنان فرود میآورد»([7]) به همین مکتب تربیتی والای قرآن اشاره میکند که جز دستاورد نزول تدریجی قرآن و هماهنگی و همگامی آیات قرآن با حوادث و وقایع جامعۀ اسلامی و نیازهای مسلمانان نمیتواند باشد.
مثلاً اسلام در زمینۀ «مسائل تربیتی» میخواست تعصبات ریشهدار جاهلیت را سرکوب کند و «تقوا» را به عنوان تنها معیار ارزش و کرامت انسان جایگزین اصل و نسب و تفاخر به پدران و نیاکان سازد. پیامبر بزرگوار اسلام این کار را از آنجا آغاز میکند که یک بردۀ مسلمان را آنچنان مقام و منزلتی میبخشد که همۀ مردم تعجب میکنند: در روز فتح مکه بلال حبشی- که یک بردۀ سیاه آفریقایی است- به فرمان پیغمبر اسلام بر بام کعبه میرود و اذان میگوید. مشرکان انگشت حیرت به دندان میگزند و میگویند: مگر آدم قحطی بود که باید این بردۀ سیاه روی بام کعبه بایستد و اذان بگوید؟! در همین اثنا، آیۀ 13 سوره الحجرات بر قلب مبارک پیغمبر اسلام نازل میگردد و معیار طرازبندی شخصیتها و درجهبندی ارزشها و ملاک ارزیابی انسانها را بر مبنای «قسط» تعیین میکند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰکُم مِّن ذَکَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰکُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٞ ١٣﴾([8]) «ای مردم! بیشک ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامیترین شما نزد الله پرهیزگارترین شماست([9])، بیگمان الله دانای آگاه است».
همچنین در زمینۀ «مسائل اجتماعی» اسلام میخواست که جامعۀ اسلامی همواره تعادل و توازن خود را حفظ کند و در اعتقادات، اخلافیات، عبادات و معاملات همواره «حد وسط» میان افراط و تفریط را بگیرد و از هرگونه کوتاهی یا زیادهروی بپرهیزد. پیامبر بزرگوار اسلام این منظور را از طریق تصحیح معیارهای اجتماعی و احیای ارزشهای اصیل مبتنی بر فطرت انسانی به بهترین وجهی تحقق بخشید. داستان نزول دو آیۀ 87 و 88 سوره المائده نمونۀ جالبی از این کار ماهرانۀ تصحیح معیارها در مکتب انسانساز اسلام است:
چند تن از صحابه با یکدیگر همداستان شدند و تصمیم گرفتند که خود را عقیم سازند و با زنان نیامیزند و گوشت و چربی نخورند و خرقۀ راهبان بر تن پوشند؛ به لقمۀ نان بخور و نمیری قناعت کنند! و در زی راهبان به جهانگردی و سیاحت بپردازند؛ خداوند بزرگ در جهت تصحیح این معیار ناشایست و این ضابطۀ من درآوردی که از دیدگاه آیین الهی، انحرافی خطرناک از فطرت خداساختۀ بشری است! این آیات را بر پیغمبر اکرم نازل گردانید و مسلمانان را با خطاب محبتآمیز خویش مخاطب ساخت و فرمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ ٨٧﴾([10]) [المائدة: 87[ «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزهای را که الله برای شما حلال کرده است (بر خود) حرام نکنید، و از حد تجاوز ننمایید، همانا الله متجاوزان را دوست نمیدارد».
عبارت پایانی آیه بسیار جالب توجه و شایان دقت است. خداوند کاری را که این عده از صحابۀ پیغمبر در صدد انجام آن بودهاند- با آن که انگیزهای جز سیر و سلوک در راه تقوا و تقرب به خداوند نداشتهاند، از آن جهت که در تشخیص ضابطه و معیار به خطا رفته بودهاند- مصداق «اعتداء» و «تجاوز» و «عدوان» دانسته است!
در عین حال شیوۀ اسلام در مقام سازندگی فرد نیز آنچنان است که گویی قرآن- با نزول تدریجی و هماهنگی نزول آیات قرآن با اذهان مسلمانان- قلب و روان هر فرد مسلمانی را جداگانه در اختیار گرفته و همۀ رازها، نیازها، خاطرات و افکار یکایک مسلمانان را زیر نظر دارد. به عنوان مثال داستان نزول آیات 284 تا 286 سوره البقره را در نظر میگیریم: خداوند، صحابۀ پیغمبر اکرم و مسلمانان نخستین را به انواع و اقسام وظائف دشوار مکلف ساخته بود و مسلمانان نیز از روی اختیار پذیرفته بودند. اما زمانی که خداوند این آیه را نازل میفرماید:
﴿وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُ﴾ ]البقرة: 284[.
«و اگر آنچه را در دل خود دارید، آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، الله شما را به آن محاسبه میکند»؛ این تکلیف آنقدر به نظرشان دشوار میآید و آنچنان فشار طاقتفرسایی از این تکلیف بر دوش خویش احساس میکنند که وحشتزده و هراسناک در برابر پیغمبر اسلام زانو میزنند و ملتمسانه عرض میکنند: خداوند این آیه را برای تو فرستاده است، ولی ما هرگز تاب و توان پذیرفتن آن را نداریم! بلافاصله فرشتۀ وحی فرود میآید و دو آیۀ بعدی را میآورد،مضمون آیۀ قبلی را به مسلمانان تخفیف میدهد و راه انجام وظیفه را برای مسلمانان هموار میگرداند و یکی از اصول فطری و عقلانی مکتب اخلاقی اسلام را عنوان میکند:
﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡ﴾([11]) ]البقرة: 286[ «الله هیچ کس را جز بهاندازه توانش تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) بدست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست».
***
در خاتمۀ بحث میخواهم بگویم که: اگر سیمایی که وحی قرآنی را از رسول خدا برای ما ترسیم میکند، برهان آشکار و غیر قابل تردید و انکاری بر حقانیت پیغمبر اکرم باشد، تدریجیبودن نزول قرآن نیز خود یک برهان منطقی کوبنده برای اثبات آنست که این کتاب، سراسر سخن خداوند علیم و حکیم است که به منظور هدایت مردم جهان و برنامهریزی زندگی مسلمانان و روشنگری همۀ زوایای مبهم و ناشناختۀ آفرینش برای انسان در هر زمان و در هر مکان بر پیغمبر گرامی اسلام نازل فرموده است.
[1]- ابومحمد مکی بن ابی طالب حموش بن محمد بن مختار قیسی قیروانی وی با عنوان «مُقری» (معلم قرائت قرآن) شهرت داشته و در علوم قرآن و ادبیات عرب کتابهای متعددی نوشته است. وی ساکن قرطبه بوده است. دوبار به مصر سفر کرد و به سال 437 هـ .ق درگذشت. سیوطی کتابی را در علم ناسخ و منسوخ به او نسبت میدهد و عبارتی را که در متن آمد، از آن کتاب اقتباس میکند. قفطی چند کتاب و رسالۀ او را نام میبرد. از جمله انتخاب کتاب الجرجانی فی نظم القرآن. ر. ک. انباه الرواة. ج 3، ص 313 تا 319؛ شذرات الذهب. ج 3، ص 260 و 261؛ وفیات الأعیان. ج 2، ص 120 و 121.
[2]- صحیح بخاری. ج 6، ص 185.
[3]- اتقان. ج 1، ص 73.
[4]- مقایسه کنید با: فی ظلال القرآن. ج 2، ص 60 تا 61.
[5]- مقایسه کنید با اسبابالنزول واحدی. ص 157.
[6]- ر. ک. تفسیر المنار. ج 2، ص 219 و ج 7، ص 49: «فلسفۀ تحریم تدریجی و مرحله به مرحلۀ شرابخواری».
[7]- این روایت را طبرانی و بزار از یک طریق و ابن ابی حاتم از طریق دیگر نقل کردهاند. ر. ک. اتقان. ج 1، ص 18؛ ج 1، ص 71. در مبحث «اسباب النزول» در این باره به تفصیل سخن خواهیم گفت.
[8]- مقایسه کنید با: اسباب النزول، ص 122.
[9]- رسول الله ج میفرماید: «الله متعال به چهرههایتان و اموالتان نگاه نمیکند، بلکه به دلهایتان و کردارتان نگاه میکند». (صحیح مسلم 1987).
[10]- مقایسه کنید با: اسباب النزول، ص 57.
[11]- مقایسه کنید با: اسباب النزول، ص 26. سیوطی چنین پنداشته است که این آیه، آیۀ قبلی را نسخ کرده است. ما این مورد را یکی دیگر از موارد زیادهروی دانشمندان اسلامی در باب بر شمردن آیات منسوخه در قرآن میدانیم که در فصل «ناسخ و منسوخ» به بیان مطلب خواهیم پرداخت.
همرازی و همراهی بلاانقطاع فرشتۀ وحی در طول مدت رسالت آن حضرت و نزول تدریجی قرآن- چنانکه قبلاً گفتیم- جنبۀ دیگری نیز داشته است. نزول تدریجی قرآن بر پیغمبر اسلام حفظ آیات قرآن را برای آن حضرت آسانتر میگردانیده است. بعضی از علمای اسلامی برآنند که مراد از «تثبیت فؤاد» پیغمبر اکرم که در [آیۀ 32 سورۀ الفرقان] آمده است، چیزی جز گردآوری و حفظ آیات قرآن در ذهن و حافظۀ آن حضرت نیست. «پیغمبر گرامی اسلام، امی بود و خواندن و نوشتن نمیدانست. از این رو خداوند قرآن را برای او (به صورت فرقان) بخش بخش نازل فرمود تا حفظ آیات قرآن برایش آسان گردد. به خلاف پیامبران دیگر که خواندن و نوشتن میدانستند و میتوانستند کتاب آسمانی خودشان را یکجا دریافت کنند و همۀ مطالب آن را حفظ کنند».([1]) ابن فورک([2]) این مطلب را واضحتر بیان کرده است. او میگوید: بنابر بر آنچه گفتهاند، علت آن که تورات یکجا و یکپارچه نازل گردیده است، این بوده است که بر پیامبری نازل شده است که خواندن و نوشتن میدانسته است (حضرت موسی) و سبب آنکه قرآن بخش بخش نازل گردیده است، این بوده است که به صورت نوشته شده از آسمان فرود نمیآمده و بر پیامبری امی نازل شده است».([3])
[1]- برهان. ج 1، ص 231.
[2]- ابن فورک: ابوبکر محمد بن حسن بن فورک؛ از مشاهیر علمای فن کلام و اصول فقه بوده است. بیش از صد کتاب در زمینۀ معانی قرآن و اصول فقه نوشته است. وی به سال 604 هـ .ق درگذشت.
[3]- اتقان. ج 1، ص 71 به نقل از برهان. ج 1، ص 231. به هر حال بیسواد بودن پیامبر اکرم مستند قرآنی ندارد. چیزی که هست، خداوند آن حضرت را از نوشتن نهی فرمود تا حربه به دست دشمن نیفتد [آیۀ 48 سورۀ العنکبوت]. از سوی دیگر چگونه با وجود تعبیر ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُۚ﴾ در قرآن [آیۀ 113، سورۀ النساء] میتوان گفت که پیامبر اسلام با آن همه علومی که به هنگام بعثت به آن حضرت داده شد، همچنان بیسواد ماند و خداوند به خاطر رعایت بیسوادی و کند ذهنی او قرآن را- برخلاف کتابهای آسمانی پیشین- بخش بخش نازل گردانید؟!- م.
ابوشامه([1]) میگوید: «اگر بگویند: راز نزول تدریجی قرآن چه بوده است؟ و چرا مانند کتابهای آسمانی دیگر یکجا و یکپارچه نازل شده است؟ میگوییم: این سؤالی است که خداوند قرنها پیش در خود قرآن پاسخ آن را داده است. در آیۀ 32، سورۀ (الفرقان) خداوند اعتراض کافران را نقل کرده است مبنی بر این که چرا نزول قرآن با نزول کتابهای آسمانی پیشین تفاوت دارد؟ و در پاسخ اعتراض میفرماید: اینکه قرآن را بخش بخش نازل میگردانیم، برای آن است که ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِۦ فُؤَادَکَ﴾ یعنی: «روحیۀ تو را تقویت کنیم». منظور این است که وقتی در رابطه با هر حادثهای وحی خداوندی سر برسد، قلب پیامبر بیشتر قوت میگیرد، توجه و عنایت خاص پروردگار به فرستادهاش بیشتر تجلی میکند، فرشتۀ وحی پیاپی به دیدار آن حضرت میآید، پیامبر اسلام زود به زود با پیک وحی دیدار میکند، این تجدید دیدار همواره پیوند فرستاده و فرستنده را مستحکم نگاه میدارد و آنچنان باعث شادمانی او میگردد که قلم از منعکسکردن آن ناتوان است. این است که در سیرۀ پیغمبر اکرم میخوانیم که آن حضرت در ماه رمضان([2]) به خاطر آن که بیشتر از ماههای دیگر با جبرئیل دیدار میفرموده است، از همۀ اوقات دیگر سال شادمانتر و با نشاطتر بوده است.([3])
این نیز نکتهای است که داستانهای پیامبران و امتهای پیشین که در قرآن به صورتهای مختلف و با اسلوبهای گوناگون بیان میشده است، به صورتهای مختلف و با اسلوبهای گوناگون بیان میشده است، هوش از سر اعراب میربوده است و آنچنان بر ایشان گوشنواز و دلانگیز بوده است که هر بار قسمتی از سرگذشت پیامبران تکرار میشده است، بر شیرینیاش میافزوده است؛ اما قرآن به ما میگوید که هدف منحصر این تکرارها در بیشتر موارد، دلداری پیغمبر اسلام و تقویت روحیۀ مسلمانان بوده است. در [آیۀ 120 سورۀ هود] میخوانیم:
﴿وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ﴾ «و ما هر یک از اخبار پیامبران را بر تو باز گو کردیم تا بوسیلهی آن، دلت را استوار گردانیم، و در این (قرآن) برای تو حق، و برای مؤمنان موعظه و تذکری آمده است».
وقتی داستان پیامبران، این چنین متفرق و متنوع و متناسب با مراحل مختلف رسالت بر پیغمبر اکرم نازل میگردید، قوت قلبی برای آن حضرت بود و در برابر آزار و اذیت مردم او را دلداری میداد و به او خاطر نشان میساخت که او با دیگر پیامبران تفاوتی ندارد. همۀ پیغمبران- بدون استثنا- در معرض آزار، تکذیب، محرومیتها و محدودیتها بودهاند و کار به آنجا میرسیده است که پیغمبر و طرفدارانش بیاختیار میگفتهاند: پس آن مدد غیبی خداوند چه شد؟! [آیۀ 214، سورۀ البقره].
به این ترتیب همواره با نزول تدریجی، آیات قرآن دشواریها را برای پیغمبر اسلام آسان میگرداند و پی در پی او را دلداری میدهد و او را به همگامی با پیامبران پیشین تشویق میفرماید:
- گاهی با کمال صراحت، آن حضرت را به شکیبایی فرمان میدهد. در [آیۀ 10، سورۀ مزمل] میخوانیم:
﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِیلٗا ١٠﴾ «و بر آنچه (مشرکان) میگویند، شکیبا باش، و به شیوۀ نیکو (و شایسته) از آنها دوری کن».
و در [آیۀ 35 سورۀ (احقاف)] میخوانیم:
﴿فَٱصۡبِرۡ کَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ﴾ «پس (ای پیامبر) صبر کن، همچنانکه پیامبران اولوالعزم صبر کردند».
- گاهی نیز در نهایت صراحت، او را از اندوهناکشدن و غصهخوردن نهی میفرماید. در [آیۀ 76، سورۀ (یاسین)] میخوانیم:
﴿فَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّا نَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ ٧٦﴾ «پس (ای پیامبر) سخن آنان تو را غمگین نسازد، بیگمان ما آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را که آشکار میکنند، میدانیم».
و در [آیۀ 65 سورۀ (یونس)] میخوانیم:
﴿وَلَا یَحۡزُنکَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًاۚ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٦٥﴾([4]) «(ای پیامبر!) سخن آنها تو را غمگین نکند، بیگمان تمام عزت (و پیروزمندی) از آن الله است، او شنوای داناست».
- گاهی به آن حضرت یادآور میشود که کافران با شخص او سر جنگ و ستیز ندارند و از روی دشمنی با خود او نیست که او را- به دروغ- آماج اتهامات ناروا میگردانند؛ عیب از خودشان است! اینان دشمنان انگشت شمار حق و حقیقتاند که همه جا و همه وقت وجود دارند؛ و در برابر همۀ پیغمبران الهی ایستادگی میکردهاند. در [آیۀ 33، سورۀ (انعام)] میخوانیم:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ ٣٣﴾ «یقیناً ما میدانیم که آنچه میگویند، تو را غمگین میکند، پس آنها (در حقیقت) تو را تکذیب نمیکنند، بلکه (این) ستمکاران، آیات الله را انکار میکنند».
حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیه میگوید: خداوند متعال در مقام دلداریدادن به پیامبر اکرم در برابر تکذیبها و مخالفتهای مردم است.
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَ﴾. یعنی: ما کاملاً آگاهیم از این که مردم تو را تکذیب میکنند و این موضوع باعث اندوهناکشدن و غصهخوردن تو به حال و روز اسفناک آنان گردیده است. این قسمت از آیه نظیر [آیۀ 8 سورۀ فاطر] است که میفرماید:
﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ﴾ «پس نباید که جانت به خاطر شدت تأسف (و حسرت) بر آنان از بین برود».
و نیز در [آیۀ 3 سورۀ الشعراء] که میفرماید:
﴿لَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ ٣﴾ «گویی میخواهی از (شدت غم و اندوه) اینکه آنها ایمان نمیآورند؛ خود را هلاک کنی».
و نیز در [آیۀ 6 سورۀ الکهف] میفرماید:
﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا ٦﴾ «پس گویی میخواهی در پی ایشان خود را از غم و اندوه هلاک سازی، اگر به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند».
﴿فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ﴾ یعنی: «این کافران در واقع شخص تو را به دروغگویی متهم نمیکنند». ﴿وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ ٣٣﴾ یعنی: «این کافران با حق عناد میورزند و این شرارهای از آتش کینۀ آنان نسبت به حق است که از سینۀ آنان بیرون پاشیده است!».([5])
این تکرار نزول و نزول متناوب اینگونه آیات دلداریدهنده، تشویقکننده و ارشادکننده، همراه با تأکید بر لزوم صبر و بردباری و همگامی با انبیای عظام الهی بود که آن فلسفۀ اصلی و منظور اساسی خداوند را از آوردن سرگذشت پیامبران و بازگویی داستانهای گذشتگان در قرآن تحقق میبخشید. اگر از یک سوی آزار و اذیت مشرکان نسبت به پیغمبر گرامی اسلام روز به روز شدت مییافت و از سوی دیگر نزول وحی قطع میگردید و فرشتۀ وحی با نزول پی در پی و دیدار مجدد با آن حضرت او را تثبیت و تأیید نمیکرد و آیات قرآنی پیاپی او را دلداری نمیدادند، پیغمبر اسلام مانند هر انسان دیگری که در گیرودار این چنین مصائب و مشکلات قرار گیرد، دامان صبر و شکیبایی از دست میداد و سپاه شوم غم و اندوه، سرزمین مقدس قلب آن حضرت را اشغال میکرد و فرمانروای استبداد پیشه و بیرحم و عاطفۀ نومیدی کشور دل او را به زیر چکمۀ خویش میکشید! اگر جز این بوده باشد، آیات متعددی که در قرآن آمده و پیغمبر گرامی اسلام را از غم و غصه، اندوه و خودخوری، بیحوصلگی و نومیدی نهی کردهاند، چه معنایی توانند داشت؟ پیغمبر اسلام هم یک بشر است؛ مانند دیگر افراد بشر و همۀ این عواطف انسانی در وجود آن حضرت زمینه دارند.
سید رشید رضا در ذیل تفسیر [آیۀ 34 سورۀ انعام] که خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ﴾ «و براستی پیامبرانی پیش از تو تکذیب شدند، و در برابر تکذیبها صبر کردند و (در این راه) آزار دیدند؛ تا یاری ما به آنها رسید...».
این نکته را خاطر نشان میسازد و میگوید: این آیه نخستین آیهای نیست که در این رابطه نازل شده است، بلکه یکی از آیات متعددی است که در آن آیات خداوند متعال در مقام دلداریدادن به پیغمبر اکرم برآمده است و میخواهد سنت خداوند متعال را در رابطه با درگیری پیامبران با امتهای گذشته به آن حضرت یادآور شود. بهعلاوه میخواهد به آن حضرت بفهماند که باید در مسیر دعوت اسلام همگام با پیامبران بزرگ الهی حرکت کند. آنگاه مؤلف تفسیر «المنار» در مقام توضیح بیشتر میگوید: از ویژگیهای طبیعت بشر است که اندوهی را با اندوه دیگر از خاطر میزداید! و گرنه تکرار دلداریدادن خداوند به پیغمبر اکرم با امثال این آیه چه حکمتی میتوانست داشته باشد؟ پیغمبر اکرم در نمازهای یومیه و بخصوص در نماز شب، آیاتی از قرآن را تلاوت میفرمود، چندین روز فاصله میشد تا بار دیگر فراغتی حاصل کند و آن سوره را بخواند. این است فلسفۀ این دلداریهای مکرر و سفارشهای پیاپی خداوند به آن حضرت در سورههای مختلف قرآن به صبر و شکیبایی. غم و اندوهی که بر آن حضرت عارض میگردید و به موازات تکرار عوامل آن پیوسته تجدید میشد و نیز هربار که آن حضرت آیاتی را که دربارۀ کفار و پاسخگویی به سخنانشان و انذار آنان نازل شده بود، تلاوت میفرمود، آن غم و اندوهها مجدداً خودنمایی میکردند».([6])
[1]- ابوشامه فقیه شافعی، عبدالرحمن بن اسماعیل بن ابراهیم بن عثمان مقدسی. کتاب «المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالقرآن العزیز» از تألیفات اوست. بر کتاب شاطبیه که دربارۀ علم قرائات است، شرحی نوشته است. وی به سال 665 ق. م. درگذشته است (شذرات الذهب. جلد 5، ص 318).
[2]- اشاره به روایت مشهوری است که به ابن عباس نسبت میدهند حاکی از این که «رسول خدا خوش سیماترین مردم بود و در ماه رمضان که پیاپی جبرئیل را ملاقات میفرمود از همۀ اوقات دیگر سال خوشسیماتر میگردید. در ماه رمضان هر شب جبرئیل به دیدار آن حضرت میآمد و آیات قرآن را به او تعلیم میداد. رسول خدا وقتی جبرئیل را ملاقات میکرد، از نسیم صبا با طراوتتر میگردید»؛ ر. ک. ریاض الصالحین تألیف نووی. باب الجود... فی شهر رمضان. ص 454.
[3]- اتقان. ج 1، ص 71. اما زرکشی این عبارت را به ابوشامه نسبت نمیدهد. (برهان. ج 1، ص 231؛ ر. ک. پاورقی 2، ص 42) عبارت اتقان و برهان در این رابطه تفاوت بسیار کمی با یکدیگر دارند.
[4]- خداوند رسولش را باز میدارد از این که به خاطر ایمان نیاوردن و سرسختی کافران اندوهناک گردد و خطاب به آن حضرت میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ﴾. [آیۀ 88 سورۀ حجر]؛ [آیۀ 126 سورۀ نحل]؛ [آیۀ 72، سورۀ نمل].
[5]- ابن کثیر. ج 2، ص 129. این عبارت را سید رشید رضا در تفسیر المنار نقل کرده است: ج 7، ص 372.
[6]- تفسیر المنار. ج 7، ص 377 و 378.