اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

برخی از وعده‌های رسول الله

گفتار پایانی:
برخی از وعده‌های رسول الله
 ج

پیامبر ج بیش از دیگر مسلمانان به عملی شدن آنچه خداوند به او وعده داده بود، باور و اعتماد داشت و به اجرایی شدن وعده‌های قرآن یقین داشت، وعده‌هایی که مهم‌ترین‌شان را در مباحث گذشته ارائه دادیم.

پیامبر ج به تنهایی دعوت به سوی خدا را آغاز کرد، و مشرکین با اذیت و آزار و جنگ از او استقبال نمودند، ایشان صبر نموده و ایستادگی کرد و به دعوتش ادامه داد، (در ابتدا) معدود افرادی از او پیروی کردند، اما شروع به افزایش کردند و در برابر اذیت و آزار و شکنجه و تعذیب مشرکین ایستادگی نمودند. نبردها بعد از هجرت آغاز گردید، قدرت و نفوذ اسلام رو به ترقی و پیشرفت نهاد و در مقابل قدرت و نفوذ کفر رو به اضمحلال و فروپاشی. پیامبر ج در حالی بعد از بیست و سه سال از برانگیخته شدنش به پیامبری، و دعوت مستمر و ادامه‌دارش وفات یافت، که همه‌ی جزیرةالعرب اسلام را پذیرفته بودند.

احادیث بشارت‌دهنده در خصوص پیروزی اسلام

رسول الله ج یارانش را به پیروزی اسلام و استقرار و تثبیت آن بشارت می‌داد، صحابه تعدادی احادیث صحیح از ایشان روایت کرده‌اند که در آن‌ها وعده‌هایی راستین در خصوص استقرار و تحکیم اسلام، و انتشار آن در شرق و غرب (زمین)، و پیروزی‌اش بر دیگر ادیان و آئین‌ها و ایده‌ها ارائه می‌دهد!، هدف ما در این کتاب بحث و بررسی این احادیث صحیح نیست، زیرا ما این کتاب را به بحث و بررسی وعده‌های قرآن در خصوص استقرار و تثبیت اسلام اختصاص داده‌ایم.

روایت‌کنندگان حدیث و سیره‌نویسان بسیاری از این وعده‌های نبوی موجود در احادیث را بیان داشته‌اند، و امام ابوبکر احمد بن حسین بیهقی در کتابش (دلائل النبوة و معرفة أحوالِ صاحبِ الشریعة) بسیاری از این‌ها را بیان کرده است، تا آنجا که جزء ششم و هفتم کتاب را به این وعده‌های نبوی اختصاص داده است. و ما توصیه می‌کنیم که این دو جزء خوانده شده و از آن‌ها بهره گرفته شود. برخی از علما و دعوتگران معاصر کتاب‌هایی را منتشر نموده و در آن‌ها مژده داده‌اند که آینده از آن اسلام است، از مهم‌ترین آن‌ها این‌ها هستند: «المستقبل لهذا الدین» اثر متفکر شهید سیدقطب، «الإسلام و مستقبل البشریة» اثر دعوتگر مجاهد دکتر عبدالله عزام، و «المبشرات بانتصار الإسلام» اثر فقیه دعوتگر دکتر یوسف قرضاوی.

دوست داریم که سخن‌مان را در خصوص وعده‌های قرآن با بیان سه وعده‌ی عملی شده‌ی پیامبر ج به پایان برسانیم، وعده‌هایی که بلافاصله بعد از وفات ایشان ج تحقق یافت، و صحابه‌ای که این وعده‌ها بدانان داده شده بود شاهد تحقق آن‌ها بودند.

1- پیامبر ج به خباب بن أرت س وعده داد

امام بخاری در کتاب مناقب انصار از خباب س روایت می‌کند که: نزد نبی اکرم ج رفتم. ایشان بُرد یمانی خویش را زیر سر نهاده بودند و در سایه‌ی کعبه آرمیده بودند. در آن ایام، ما از مشرکان شکنجه‌های سخت می‌دیدیم. به ایشان گفتم: دعا نمی‌کنید و از خدا نمی‌خواهید؟! آن حضرت برخاستند و نشستند، در حالی که چهره‌ی ایشان برافروخته شده بود، گفتند: «پیشینیان شما را با شانه‌های آهنین گوشت و رگ و پی ایشان را از روی استخوان‌های‌شان می‌تراشیدند، اما از دین‌شان برنمی‌گشتند! و اره را بر فرق سر آنان می‌نهادند و از وسط آنان را دو نیم می‌کردند، اما از دین‌شان برنمی‌گشتند! خداوند خود، این امر را به تمام و کمال خواهد رسانید، و به جایی خواهید رسید که انسانی سوار بر مرکب فاصله میان صنعا تا حضرموت را طی کند، و در اثنای این راه طولانی و مخوف، به جز از خدا از هیچ‌کس و هیچ چیز نترسد! و فقط از حمله‌ی گرگ به گوسفندانش می‌ترسد!».[1][2].

خباب بن أرت س از اذیت و آزاری که مسلمانان در سال‌های اول بعثت می‌دیدند و می‌چشیدند، خبر می‌دهد، آنجا که مشرکین آنان را زجر و شکنجه داده، و مسلمانان با صبر و امید به پاداش الهی و استقامت با آن روبرو می‌شدند. (از سخنان خباب) معلوم می‌شود که خباب س در بطن اذیت و آزار و شکنجه بوده - زیرا می‌گوید: ما از مشرکان شکنجه‌های سخت می‌دیدیم -[3] به کعبه آمد، و پیامبر ج را آنجا یافت، در حالی که در سایه‌ی کعبه آرمیده بود، و بُرد یمانی‌اش را هم‌چون بالشی زیر سرش نهاده بود، خباب از او تقاضای دعا کرد، و به ایشان گفت: آیا دعا نمی‌کنید و از خدا نمی‌خواهید! خواست و تقاضای خباب س به جا و به موقع بود، زیرا از مشرکین اذیت و آزار می‌دیدند و مدام این اذیت و آزارها افزایش و شدّت می‌یافت، در حالی که مسلمانان صابر و ثابت و امیدوار به دریافت پاداش الهی بودند، اما علاقمند به گشایش و رفع تنگنا نیز بودند، خباب از ایشان خواست تا برای آنان نزد خدا دعا نماید، زیرا دعای پیامبر ج نزد خداوند مستجاب است، تقاضای خباب س به خاطر تردید نسبت به حق، یا از روی ناامیدی و حرمان، و بعید دانستن گشایش و یاری نبود.

با این وصف پیامبر ج از خواسته‌اش خشنود نشد، بدین خاطر در حالی که عصبانی بود نشست، و چهره‌اش از عصبانیت قرمز شده بود.

چرا پیامبر ج از خواسته‌ی خباب عصبانی شد؟

بی‌شک خباب در طلبش اشتباه نکرده بود، اما پیامبر ج از او و دیگر مسلمانان می‌خواهد که در برابر اذیت و آزار مشرکین با تداوم در صبر و ثبات رویاروی شوند، و هرگاه که شکنجه و آزار کفار افزایش و شدّت می‌یابد مسلمانان نیز صبر و امیدشان به پاداش الهی را افزایش دهند، این صبر و استقامت توشه‌ای ضروری است که با آن این مرحله سخت و خشن را طی می‌کنند، و این برای آنان یاری و مساعدت است، اطمینان و یقین‌شان را بر آمدن گشایش و یاری تقویت می‌کند.

پیامبر ج راه دعوت را برای خباب روشن می‌سازد

پیامبر ج می‌خواهد که برای خباب و دیگر مسلمانان روشن سازد که این، همان راه دعوت است، و این مرحله‌ای است که مسلمانان ناگزیر باید در آن به سر برند، و بر سختی‌ها و قساوت‌های آن صبر نمایند، تا آنان را به مرحله‌ی بعدی برساند آنجا که گشایش و پیروزی و استقرار وجود دارد، گشایشی نیست مگر بعد از رنج و سختی، و استقرار و تثبیتی نیست مگر بعد از چشیدن بلا و اذیت!

بدین خاطر پیامبر ج بعضی از بلاها و سختی‌هایی را که مسلمانان پیشین می‌دیدند و می‌چشیدند برای خباب بیان می‌کند، تا آنجا که دشمنان کافر یکی از آنان را به طرز فجیعی عذاب و شکنجه می‌دادند بدین صورت که گوشتش را با شانه‌های آهنین شن‌کش می‌کردند و آن را می‌خراشیدند و آن را از استخوان جدا می‌کردند در حالی که او صبور بوده و به پاداش الهی امیدوار، تا اینکه در حالت شهادت خدا را دیدار کرده است، و دیگری را با اره شکنجه نموده‌اند بدین شکل که از فرق سر تا پایش را با اره بریده‌اند و به دو نیمه‌ی جداگانه شقه شده در حالی که او استوار و صبور بوده تا اینکه در حالت شهادت خدا را دیدار کرده است. و بر مسلمانان واجب است که به صبر و استقامت گذشتگان اقتدا نمایند.

پیامبر ج به خباب وعده‌ی پیروزی می‌دهد

رسول الله ج به خباب س مژده گشایش و آسایش می‌دهد، همچنین به او وعده‌ی پیروزی و ظهور و استقرار و تثبیت می‌دهد، و آن وعده را با این سخنش مورد تأکید قرار می‌دهد که: «خداوند خود، این امر را به تمام و کمال خواهد رسانید». و کامل شدن اسلام با پیروزی و انتشار و گسترش آن، و ورود دسته دسته مردم به آن صورت می‌پذیرد. از میان رفتن شرک، و پیروزی اسلام در جزیرةالعرب سرچشمه‌ای است برای محو نشانه‌های ترس و خطر، دزدی و غارت، و تجاوز و تعدی و کشتار، این‌ها چیزهایی بودند که پیش از اسلام در مناطق مختلف جزیرةالعرب منتشر بودند تا آنجا که راه‌زنان بر مسافرینی که در حال رفت و آمد در جزیره، و میان مناطق آن بودند دست درازی می‌کردند.

رسول الله ج به خباب وعده می‌دهد که انسانی مسافر سوار بر مرکب، فاصله‌ی میان صنعاء پایتخت یمن تا حضرموت را طی می‌کند در حالی که (نسبت به سلامت جان و مالش) مطمئن و آسوده است، از کسی جز خدا نمی‌ترسد، و (فقط) از حمله گرگ به گوسفندش می‌ترسد!، این سخن به این معناست که: اسباب و علل ترس و خطر از میان رفته، و متجاوزین و سارقین و راهزنان از بین می‌روند.

راه میان صنعاء و حضرموت بیابانی و ترسناک و پرمخاطره بود، کسی در آن بر جان و مال و خانواده‌اش احساس امنیت نمی‌کرد. سال‌ها گذشت، و مسلمانان مرحله سختی و بلا را در مکه پشت سر نهادند، و در مرحله استقرار و تحکیم در مدینه به سر بردند، اندکی پیش از وفات پیامبر ج، اسلام در جزیرةالعرب انتشار یافت، و امنیت بر راه‌های آن تحقق یافت، و انسانی مسافر سوار بر مرکب راهش را مطمئن و آسوده میان صنعاء و حضرموت طی می‌کرد و از کسی جز خدا نمی‌ترسید، و (فقط) از حمله گرگ به گوسفندش می‌ترسید.

خباب بن ارت س تحقق این وعده را دید لذا سپاس و ستایش خدای را به جا آورد، و این وعده راستین را که پیامبر ج تقریباً بیست سال پیش‌تر به او داده بود به یاد آورد و مسلمانان را از آن مطلع کرد تا یقین‌شان را به تحقق همه‌ی وعده‌هایی که خدا و رسولش ج به آنان داده‌اند را افزایش دهد.

2- وعده پیامبر ج به سراقة بن مالک س

پیامبر ج به همراه ابوبکر صدیق س از مکه به مدینه مهاجرت کرد، در حالی که تحت تعقیب بود و قریشیان خواهان دستگیریش بودند و جاسوس‌های‌شان را به هرطرف فرستاده بودند تا به جستجوی پیامبر ج پرداخته و او را بکشند، آنان وعده داده بودند که هرکس او را بیابد دویست شتر جایزه دریافت می‌کند، و این اندازه جایزه در آن زمان بسیار ارزشمند و نفیس بود.

با این اوصاف پیامبر ج هیچ‌گاه یقینش را به همراهی خداوند با او، و اینکه بزودی دینش را یاری داده و بر دیگر ادیان و آئین‌ها پیروز می‌گرداند، از دست نداد. به هنگام هجرت رویدادی شگفت میان ایشان و سراقة بن مالک رخ داد، پیامبر ج در این ماجرا به او وعده‌ای داد، و بعدها این وعده به تحقق پیوست.

سراقة بن مالک رویداد را بازگو می‌کند

محدثین و مورخین با اجمال و تفصیل این رویداد را از زبان خود سراقة بازگو می‌کنند که در آن به وعده پیامبر ج به او سخن می‌گوید:

امام بیهقی در کتابش (دلائل النبوة) سرگذشت وعده پیامبر ج به سراقة را بیان می‌کند. سراقة بن مالک س می‌گوید: هنگامی که رسول الله ج به مدینه هجرت کرد فرستاده‌هایی از سوی کفار قریش پیش ما آمدند و به ما اطلاع دادند که آنان دویست شتر به عنوان جایزه برای کسی که رسول الله ج و همراهش ابوبکر صدیق س را بیابد تعیین کرده‌اند.

هنگامی که در میان مردانی از خویشاوندانم بنی مُدلِج نشسته بودم، مردی از قبیله ما وارد شد و گفت: ای سراقه! من هم‌اکنون شبح‌هایی در ساحل دیدم؛ گمان می‌کنم که آنان محمد و همراهانش باشند!!، سراقه می‌گوید به او گفتم: هیچ وقت آن‌ها نبوده‌اند بلکه تو فلانی و فلانی را دیده‌ای، و این سخن را به این خاطر گفتم که او را از آنان منصرف کنم و من خود جایزه را ببرم!

اندکی درنگ کردم و هنگامی که کسی که خبر را آورده بود از مجلس بیرون رفت به کنیزم گفتم: اسبم را بیرون ببر، و آن را پشت تپه برایم نگه دار، مبادا کسی از خویشانم آن را ببیند. سپس نیزه‌ام را برداشتم و از پشت خانه خارج شدم و محتاط بودم که کسی مرا نبیند. رفتم تا به اسبم رسیدم، بر آن سوار شدم و تاختم تا به نزدیکی آنان رسیدم. تیرهای تفألم را در آوردم، تیری بیرون آمد که خوشایندم نبود و روی آن نوشته بود: تو نمی‌توانی به او ضرری بزنی. از آن سرپیچی کردم و به حرکتم ادامه دادم.

هنگامی که به آنان نزدیک شدم صدای تلاوت رسول الله ج را شنیدم ایشان به جایی روی نمی‌گرداند، اما ابوبکر س زیاد به این طرف و آن طرف نگاه می‌کرد، ناگهان دو دست اسب من در زمین فرو رفت، و اسب به زانو در آمد، و من از روی اسب به زیر افتادم، تازیانه‌ای بر او زدم از جای برخاست اما نمی‌توانست دستانش را از زمین بیرون بکشد وقتی راست ایستاد دیدم که از جای فرو رفتن دستان وی در زمین غباری همانند دود بر آسمان می‌رود. بار دیگر تیرکشی کردم بازهم همان جواب ناخوشایند پیشین در آمد بازهم از آن سرپیچی کردم.

هنگامی که مقدار دیگری به آنان نزدیک شدم برای بار دوم دست اسب من در زمین فرو رفت متوجه شدم که نمی‌توانم به آنان دست یابم و او پیروز و چیره است. آنان را ندا دادم که درامانید! ایستادند. و گفتم: منتظر بمانید به خدا سوگند به شما آزار و گزندی نمی‌رسانم.

به پیامبر ج گفتم: قوم و قبیله‌ی شما برای یافتن شما جایزه قرار داده‌اند! و برای آنان باز گفتم که مردم درباره‌ی ایشان چه مقاصدی دارند!

آب و غذا به ایشان تعارف کردم، اما آنان چیزی از من قبول نکردند و رسول الله ج به من گفت: «این راز را برای ما پوشیده بدار». من از ایشان درخواست کردم که خط امانی برای من بنویسند. ایشان به عامر بن فهیرة دستور نوشتن دادند و او برای من خط امان نوشت. سپس پیامبر ج به دستان من نگریست و به من فرمود: «آن روز چه حالتی به تو دست خواهد داد که دست‌بندهای کسری را خواهی پوشید!».

رسول الله ج به طرف مدینه رفتند، و من به سوی خویشانم بازگشتم، و هرگاه مردمی را می‌دیدم که در جستجوی رسول الله ج بودند آنان را از حرکت در آن مسیر منصرف می‌کردم و به آنان می‌گفتم: من از سرتاسر این منطقه برای شما خبر گرفتم و کار را برای شما آسان نموده‌ام[4].

پیامبر ج به سراقة وعده دست‌بندهای کسری را می‌دهد

پیامبر ج به یاری و پیروزی خدا اطمینان داشت، و یقین داشت که آینده از آنِ دین اوست و بزودی این دین پیروز شده و در زمین منتشر می‌گردد، این یقین حتی در لحظه‌ای از زندگیش از او جدا نشد، حتی آن هنگام که تحت تعقیب بود. این اوست که خواهان دستگیریش هستند، و قریش جاسوسانش را به هرطرف روانه کرده، و شتران بسیاری به عنوان جایزه برای کسی که او را دستگیر کرده یا خبری از او بدهد تعیین کرده‌اند.

با این حال پیامبر ج اطمینان کامل داشت که به زودی این حالت، و رنج و سختی و بلای آن را پشت سر می‌گذارد، و به دنبال غصه و اندوه، آسایش و گشایش است، و او بزودی پیروز شده و دینش همگانی و آشکارا می‌گردد و سرزمین‌ها و (دل‌های) مردمان به رویش گشوده می‌شوند.

بدین خاطر خط امانی برای مرد مشرکی می‌نویسد که آمده تا او را برای مشرکین دستگیر کند!! و این بسیار شگفت است! شخصی که تحت تعقیب بوده و غریب در صحرا در حال رفتن است در اوج امنیت است، و خط امانی و مصالحه‌ای برای مردی حریص و آزمند می‌نویسد که آمده تا او را دستگیر کند!!

پیامبر ج به این بسنده نمی‌کند بلکه به این کافری که در پی اوست وعده می‌دهد که بزودی ایمان آورده و زنده می‌ماند تا پیروزی اسلام و شکست کفر را می‌بیند و بزودی شکست دولت فارس را می‌بیند و دست‌بندهای کسری را بر دست می‌پوشد. امید پیامبر ج به پیروزی این چنین بود، و یقینش به عملی شدن آنچه خداوند به او وعده داده بود چنین بود!

هشت سال بر خط امانی گذشت که به همراه سراقة بن مالک بود، او در این زمان پیروزی اسلام و شکست شرک را دید، و پیامبر ج در سال هشتم هجری مکه را فتح کرد. سراقة بن مالک پیش از ورود پیامبر ج به مکه نزد او آمد و خط امانی را که برای او نوشته بود به همراه داشت، ایشان ج را در میانه‌ی سپاه یافت و خواست که خود را به ایشان برساند و مسلمانان به خاطر محافظت از جان پیامبر ج مانع او می‌شدند و به او می‌گفتند: کنار برو، کنار برو، دور شو!!

سراقة دستش را، در حالی که دست نوشته را در دست داشت بلند کرد و پیامبر ج را صدا زده و گفت: ای پیامبر ج! این دست نوشته‌ی توست!، رسول الله ج فرمود: «امروز روز وفای به عهد و نیکی است. نزدیک بیا» سراقه بن مالک به رسول الله ج نزدیک شد، و در برابر ایشان اسلامش را آشکار نمود، سراقة بن مالک از آن هنگام که حمایت خداوند از پیامبرش ج را - در حالی که ایشان هجرت می‌کردند - دیده بود، آشکارا پیامبر ج را تأیید می‌کرد آن‌هم به رغم آنکه او س در روز فتح مکه ایمان آورد.

ابوجهل (أبوالحکم) که سرکرده مشرکین بود سراقه را از این کار منع می‌کرد، و قبیله‌اش بنی مدلج را علیه او تحریک می‌کرد تا او را از این کار بازدارند.

از جمله آنچه را که ابوجهل به آنان می‌گفت این اشعار است:

بنى مدلج إنی أخاف سفیهکم

 

سراقة مستفو لنصر محمد

«ای بنی مدلج من از نادان شما، سراقه، که قصد کمک به محمد را دارد، در هراسم».

علیکم به الا یفرق جمعکم

 

فیصبح شتى بعد عز وسؤدد

«مانع او گردید تا جمع شما را متفرق نسازد تا بعد از عزّت و سروری، پراکنده نشوید».

سراقه در پاسخ ابوجهل چنین سرود:

أباحکم واللات لو کنت شاهداً

 

لأمر جوادى إذ تسیخ قوائمُه

«ای اباحکم! اگر تو می‌دیدی که چگونه پاهای اسبم در زمین فرو رفت».

عجبت ولم تشکک بأن محمداً

 

نبی و برهان فمن ذا یقاومه

«تعجبی می‌کردی و اصلاً تردیدی نداشتی که محمد رسول خدا است؛ پس چه کسی می‌تواند در مقابل او مقاومت کند».

علیک بکف الناس عنه فإننی

 

أرى أمره یوما ستبدو معالمه

«بر تو لازم است که مردم را از او باز داری؛ چون می‌بینم که به زودی کار او آشکار و چیره می‌گردد».

بأمر تود الناس فیه بأشرهم

 

بأن جمیع الناس طراً مسلمه

«به گونه‌ای که همه‌ی مردم راضی خواهند شد و با او مصالحه خواهند نمود»[5].

هنگامی که سراقة بن مالک س در برابر پیامبر ج ایمان آورد اندکی توقف نمود تا از او چیزی بیاموزد از جمله از او پرسید: ای رسول خدا ج! حیوانات وحشی و سرگردان استخرهایی را که برای شترانم بسته‌ام تا از آن‌ها آب بنوشند را فرا گرفته‌اند آیا اگر آنان نیز از آن آب بنوشند برای من اجری در پی خواهد داشت؟

پیامبر ج فرمودند: «آری، هرحیوانی که از آن آب بخورد تو را پاداشی است».[6]

سراقة بن مالک به همراه رسول الله ج به عنوان یک صحابی صادق و متعهد زیست، صدقه و زکاتش را به ایشان می‌پرداخت، و از او دانش می‌آموخت. هنگامی که پیامبر ج وفات یافت، به همراه ابوبکر صدیق س در زمان خلاف او زیست، سپس به همراه عمر فاروق س در ابتدای خلافتش زیست در حالی که وعده‌ای را که رسول الله ج به او داده به یاد می‌آورد: اینکه او دست‌بندهای کسری را خواهد پوشید!

دست‌بندهای کسری در دستان سراقة بن مالک

حرکت جهاد در عراق و شام و مصر آغاز گردید، و مسلمانان برای فتح پایتخت کسری به طرف مدائن روی آوردند.

در سال شانزدهم هجری فرمانده‌ی مجاهد سعد بن ابی وقاص س پیروزمندانه وارد آنجا شد، و کسری از قصر سفیدش گریخت و مسلمانان وارد آن شدند و شروع به جمع‌آوری گنجینه‌ها، اموال، خزانه‌ها و چیزهای نفیس موجود در آن نمودند و از جمله دست‌بندهای کسری و فرش و سلاحش را نیز جمع کرده، و آن‌ها را به نزد عمربن‌خطاب س فرستادند.

در آن زمان سراقة بن مالک س در مدینه بود، عمربن خطاب س او را فراخواند، تا وعده‌ی رسول الله ج را برای او عملی نماید، وعده‌ای که پیامبر ج شانزده سال پیشتر به او داده بود، این‌ها دو دست‌بند کسری در نزد عمربن خطاب س هستند. صحابه در حالتی که شگفت‌زده بودند و شکر خدای را به جا می‌آوردند به آن دو می‌نگریستند.

عمربن خطاب س از سراقة س خواست که دست‌بندها را بپوشد و صحابه به او می‌نگریستند. سراقة بن مالک دست‌بندهای کسری را به دستانش پوشاند، و شلوار کسری و پیراهن و کفشش را پوشید، و شمشیر و کمربندش را نیز حمل کرد. او همه‌ی این کارها را در میان شگفتی و هیجان و بُهت صحابه انجام داد.

سپس عمربن خطاب س به او گفت: ای سراقه بگو: الله اکبر، و سراقه گفت الله اکبر. سپس عمربن خطاب س به او گفت: ای سراقه! بگو سپاس و ستایش خداوندی را که این دو را از کسری بن هرمز ستانده، و به دستان سراقة بن مالک، عربی از بنی مدلج پوشانید.

در حالی که سراقه جامه‌های کسری را به تن داشت عمر س به او گفت: پشت کن، پشت کن!! سپس به او گفت: رو کن، رو کن!! یعنی: سراقه در برابر صحابه حرکت کرده و در حالی که آن‌ها را بر تن دارد جامه‌های کسری را به نمایش بگذارد!! سپس به او گفت: به‌به، به‌به، عربی بادیه‌نشین از بنی مدلج، قبا و شلوار، و شمشیر و کمربند، و کفش‌ها و دست‌بندهای کسری را بر تن دارد!! ای سراقة بن مالک چه‌بسا روزی از این دارایی‌های کسری و آل کسری به تو رسیده، و مایه‌ی شرف و منزلت تو و قومت گردد! آن‌ها را در بیاور!! و سراقه آن‌ها را در آورد.[7]

و این چنین خداوند وعده رسول الله ج به سراقة بن مالک را تحقق بخشید، و کسری را درهم شکسته، و اسلام را پیروز گردانید، و سراقه دست‌بندهای کسری و دیگر زینت‌آلاتش را پوشید آن‌هم بعد از گذشت شانزده سال از وعده نبی اکرم ج.

3- وعده‌های رسول الله ج به عدی بن حاتم س

عدی بن حاتم پسر حاتم طائی بود، حاتم طائی عربی است که در بخشندگی مشهور است، او بخشنده‌ترین عرب بود و (دیگران را) در سخاوت و بخشندگی به او مثال می‌زنند، حاتم طائی پیش از اسلام فوت کرد. عدی بن حاتم نصرانی بود و بعد از مرگ پدرش پیشوای قومش (طیِّی‌ء) بود، و هنگامی که خبر بعثت محمد مصطفی ج را شنید بسیار از او متنفر شده، قلبش پُر از بغض و کینه‌ی او شد و علّت این نفرت هم فقط این بود که عدی مسیحی بود، و محمد ج دین جدیدی را آورده بود.

قبیله (طیِّی‌ء) در منطقه (حائل) شمال نجد، و پیرامون دو کوه (أجأ و سلمی) که در آنجا معروفند، می‌زیستند.

عدی از این می‌ترسید که پیامبر ج سپاهی را برای جنگ با قومش (طیِّی‌ء) بفرستد، و می‌دانست که یارای رویارویی با مسلمانان را ندارد و بدین خاطر شترش را آماده کرده بود تا به هنگام نبرد از این دو کوه گریخته و به سرزمین شام برسد. در ماه ربیع الآخر از سال نهم هجری پیامبر ج سریه‌ای را که از یکصد و پنجاه جهادگر تشکیل شده بود آماده کرد و علی بن ابی‌طالب س را امیر آنان نمود و به او دستور داد تا به سوی (طیِّی‌ء) برود.

عدی از سپاه پیامبر ج می‌گریزد

عدی س در خصوص فرارش به شام می‌گوید: در میان عرب کسی بیش از من از پیامبر ج متنفر نبود. من فردی با اصل و نسب، و نصرانی بودم، و براساس دریافت یک چهارم از غنائم با قومم به این سوی و آن سوی می‌تاختم و با خود فکر می‌کردم که دیندارم، من در میان قومم پادشاه و امیر بودم به خاطر آنچه برایم ترتیب داده شده بود. هنگامی که خبر رسول الله ج را شنیدم از ایشان متنفر شدم، به غلامم که شترانم را می‌چرانید گفتم: یکی از شتران تنومندم را برایم آماده کن، و آن را نزدیک خودم نگهداری کن، و همین که شنیدی سپاه محمد به این سرزمین پای نهاد مرا مطلع کن.

دیری نپایید که به من گفت: آنچه را که می‌خواهی انجام دهی همینک انجام ده، زیرا من پرچم‌هایی را دیدم و هنگامی که درباره آن‌ها پرس و جو کردم گفتند: این‌ها سپاهیان محمدند! به او گفتم: شترم را نزد من بیاور، او نیز شتر را به نزدم آورد، و همسر و فرزندم را بر آن سوار کردم و به هم‌کیشان مسیحی‌ام در شام پیوستم، و دختر حاتم را جا گذاشتم. هنگامی که عدی بن حاتم به همراه خانواده‌اش به شام گریخت، مجاهدان به طیِّی‌ء رسیدند و اهالی آنجا را شکست دادند و اسرای بسیاری گرفته و بر غنائم دست یافتند و با همه‌ی این‌ها به سوی مدینه بازگشتند.

اسرا در محوطه‌ای در کنار مسجد نگهداری شدند. در میان آنان (سفَّانة بنت حاتم) خواهر عدی بود او زنی فصیح و بلیغ و دانا بود.

رسول الله ج به اسیران سر زدند. سفانة دختر حاتم از جای خود برخاست و روبروی ایشان ایستاد و با او سخن گفت، سفانه به پیامبر ج گفت: ای پیامبر ج! پدرم مرده، و سرپرستم به سفر رفته، بر من منت بگذار، خداوند بر شما منت گذارد! پیامبر ج به او گفت: «سرپرست تو کیست؟».

سفانه گفت: عدی بن حاتم!

پیامبر ج به او گفت: «همان که از خدا و رسولش گریخته!».

پیامبر ج رفتند و او را به حال خود گذاردند. روز بعد، پیامبر ج از کنار او رد شدند، و او نیز همان سخنان را تکرار کرد و پیامبر ج نیز همان جواب‌ها را به او دادند. روز سوم بعد از آنکه سفانه با پیامبر ج سخن گفت، پیامبر ج به او گفت: «بر تو منت می‌گذارم و رهایت می‌کنم، برای رفتن عجله نکن تا شخصی مطمئن و مورد اعتماد از قومت می‌یابم تا تو را به سرزمینت برساند».

بعد از چند روز نمایندگانی از سوی بلیُّ یا قَضاعّة آمدند، سفانه به پیامبر ج گفت: ای پیامبر ج! نمایندگانی از قوم من آمده‌اند، و در میان‌شان افرادی مطمئن و آگاه وجود دارند! رسول الله ج او را تجهیز کرد و مال و نفقه و شتری به او داد. سفانه با آن افراد رفت تا به برادرش عدی بن حاتم در شام رسید! سفانه روبروی برادرش ایستاد و او را توبیخ و سرزنش کرد، و به او گفت: تو قطع‌کننده‌ی صله‌ی رحم و ستمگری، زن و فرزندت را بُردی و مرا به جا گذاشتی!، عدی به او گفت: ای خواهر عزیزم، جز خیر نگفتی، بی‌شک آنچه را گفتی من آنگونه کردم، و به خدا سوگند عذر و بهانه‌ای ندارم.

عدی در برابر خواهرش به اشتباهش اعتراف کرد و اینکه به هنگام فرار او را با خود نبرده و همین سبب شده تا او اسیر گردد. سپس خواهرش او را واداشت تا در مدینه حضور یافته و به نزد پیامبر ج برود، زیرا او مردمان را گرامی می‌دارد.

عدی نزد پیامبر ج در مدینه

عدی به مدینه آمد و هنگامی که به آنجا رسید رهسپار دیدار رسول الله ج شد. ایشان در مسجد بودند، عدی صلیبی از نقره بر گردن داشت و هنگامی که وارد مسجد شد شنید که پیامبر ج این سخن را تلاوت می‌کند:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِیحَ ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ [التوبة: 31].

«یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علما دینی و پارسایان خود را هم به خدایی پذیرفته‌اند و مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همه‌ی کتاب‌های آسمانی و از سوی همه‌ی پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس».

خداوند بیان می‌دارد که یهودیان و مسیحیان، علمای دینی و پارسایان خود را و همچنین مسیح پسر مریم را به همراه خدا، خدایان خود گردانده‌اند. هنگامی که عدی آیه را شنید متوجه نشد که چگونه آنان را به خدایی برگزیده‌اند، و چگونه آنان را پرستش می‌کنند، بدین خاطر عبادت را حمل بر نماز کرد و اینکه آنان برای علمای دینی و پارسایان‌شان نماز می‌خوانند!

بدین خاطر به پیامبر ج اعتراض کرد و گفت: به خدا سوگند ما آنان را نمی‌پرستیم. پیامبر ج معنی عبادت را برای او روشن گردانید و اینکه عبادت در اینجا به معنی اطاعت کردن و پیروی کردن است و به او گفت: «این علما و پارسایان حرام را برای آنان حلال، و حلال را برای آنان حرام کرده، و آنان نیز از این دستورشان تبعیت و پیروی می‌کنند و این به منزله‌ی عبادت‌کردن‌شان برای آنان است!».

سپس پیامبر ج از اسمش پرسید و گفت: «این مرد کیست؟».

جواب داد: عدی بن حاتم!

پیامبر ج گفت: «همان که از خدا و رسولش گریخته!».

سپس پیامبر ج تعدادی سؤال مؤثر و تعیین‌کننده از او پرسیدند تا بر قلبش تأثیر نهاده و او را به اسلام نزدیک گرداند.

پیامبر ج به او گفت: «ای عدی بن حاتم! چه چیز تو را فراری داد؟ آیا از این گریختی که بگویی: لا اله الا الله؟ آیا به جز خدا، إله دیگری هست؟

ای عدی: چه چیز سبب شد تا بگریزی؟ آیا از این می‌گریزی که بگویی: الله اکبر؟ و آیا چیزی یا کسی بزرگتر از خدا وجود دارد؟».

عدی از کلام پیامبر ج متأثر شد، و شیفته‌ی شخصیت و بزرگواری‌اش شد.

عدی در خانه پیامبر ج

سپس پیامبر ج عدی را دعوت کرد که مهمان او شود و دستش را گرفته و از مسجد خارج شدند و به سمت خانه رفتند.

در راه پیرزنی سر راه پیامبر ج قرار گرفت، و از ایشان خواست که بایستد و نیازش را مطرح کرد و پیامبر ج به خاطر آن پیرزن ایستادند و مهمانش نیز با او ایستاد، مدت ایستادن آن پیرزن با پیامبر ج به درازا کشید و پیامبر ج با صبر و سعه‌ی صدر با او سخن گفتند. عدی از فروتنی پیامبر ج، و مهربانی و رحمتش نسبت به امتش شگفت‌زده شد، میان این برخورد پیامبر ج با آنچه از ظلم و خودکامگی و تکبر پادشاهان آگاهی داشت مقایسه نمود. پادشاهانی که خود را خدا می‌پنداشتند و ملت‌های‌شان آنان را بندگی و بردگی می‌کردند، عدی می‌گوید: با خود گفتم: به خدا سوگند این پادشاه نیست!

سپس وارد خانه‌ی پیامبر ج شدند. عدی به آنچه درون خانه بود نگریست، چیز چشم‌گیری آنجا نیافت. اتاقی کوچک بود، کف آن خاک بود، و فقط یک بالش کوچک و فرسوده که پر از لیف درخت خرما بود بر روی کف زمین وجود داشت!

پیامبر ج بالش فرسوده را به مهمانش داد تا بر آن بنشیند! پس خود پیامبر ج کجا بنشیند؟

عدی نپذیرفت که او بر بالش بنشیند و رسول الله ج بر روی زمین، بدین خاطر بالش را پس داد، اما پیامبر ج به او امر فرمودند که بر روی بالش بنشیند، زیرا او مهمان است و احترام مهمان واجب! عدی بر روی بالش نشست، و پیامبر ج روبروی او بر روی زمین نشست!، عدی این وضعیت پیامبر ج را با وضعیت پادشاهان خودکامه مقایسه کرد و با خود گفت: به خدا سوگند این شخص پادشاه نیست!

عدی از فروتنی پیامبر ج، و ساده‌زیستی‌اش، و زهدش در دنیا بسیار متأثر شد، و فهمید که اگر پیامبر ج در پی رهبری و ریاست می‌بود زندگی‌اش به این سادگی و فروتنی نمی‌بود. همچنین فهمید که او سخاوتمند و شریف است، به دیگران ارج و احترام می‌نهد، به خواهرش سفانه احترام نهاد و او را به برادرش رساند و به او پول و آذوقه داد، و این اوست ج که عدی را نیز مورد اکرام قرار داده است! با این خصال و رفتارهای پیامبر ج عدی به اسلام نزدیک شد!، اما چیزهای دیگری بودند که عدی به آن‌ها فکر می‌کرد و او را از اسلام دور می‌نمود، میان مقاومت کردن و جذب شدن در تردد بود، چیزهایی او را دور می‌کرد، و موضع‌گیری‌های پیامبر ج او را نزدیک می‌کرد.

پیامبر ج به وسوسه‌ها و خیالاتی که در درون عدی جولان می‌دادند نظری انداخت، و چیزهایی را که میان او و اسلام فاصله ایجاد کرده بودند شناخت.

گفت‌وگو میان پیامبر ج و عدی بن حاتم

گفت‌وگویی میان رسول الله ج و عدی بن حاتم روی داد.

پیامبر ج به او گفت: «ای عدی، اسلام بیاور، سالم بمان!».

عدی گفت: من خود دیندارم!

پیامبر ج گفت: «من از تو به دین تو آگاهترم!».

عدی تعجب کرده و گفت: شما از من به دین من آگاهترید؟

پیامبر ج فرمود: «آری. مگر تو جزو رکوسیان نیستی؟ و سهم یک چهارم قومت را می‌خوری؟».

رکوسیان فرقه‌ای از فرقه‌های نصاری بودند. و عدی به این خاطر بی‌هیچ دلیلی یک چهارم از غنیمت‌های قومش را می‌خورد که رهبر و سرکرده آنان بود.

عدی پاسخ داد: آری.

رسول الله ج به او گفت: «این کار، در دین تو، برای تو روا نیست!».

عدی گفت: آری.

ناگهان عدی با شناخت دقیق رسول الله ج روبرو شد، و همانگونه که رسول الله ج گفته بود از عدی به دینش آگاهتر بود، او این معلومات را از کجا کسب کرده بود؟ عدی می‌گوید: با شنیدن این سخنان تسلیم شدم!

پیامبر ج به عدی سه وعده می‌دهد

سپس پیامبر ج بار دیگر عدی را غافلگیر کرد و به او گفت که می‌داند چه در سر او می‌گذرد، و اسباب شک و دودلی‌اش را از میان برد، و وعده‌هایی صادقانه و راستین پیرامون آینده اسلام به او داد.

به او گفت: «ای عدی! من می‌دانم چه چیزی مانع پذیرش اسلام از سوی تو می‌شود! آنچه مانع ورود تو به اسلام می‌شود فقر مسلمانان و ثروتمندی دشمنان‌شان است که تو آن را می‌بینی! ای عدی! به خدا سوگند، خداوند خود، این امر را به تمام و کمال می‌رسند، تا جایی که مال از میان دستان مسلمانان سرازیر شده و کسی آن را نمی‌پذیرد!».

سپس به او گفت: «ای عدی! من می‌دانم چه چیزی مانع پذیرش اسلام از سوی تو می‌شود! آنچه مانع ورود تو به اسلام می‌شود تعداد اندک مسلمانان و فراوانی دشمنان‌شان است که تو آن را می‌بینی!

ای عدی: آیا تو حیره را دیده‌ای؟».

عدی گفت: نامش را شنیده‌ام اما آنجا را ندیده‌ام.

پیامبر ج فرمود: «به خدا سوگند خداوند خود این امر را به تمام و کمال خواهد رسانید تا اینکه زنی تنها بر روی شترش، از حیره به بیت الحرام می‌رود تا آنجا را طواف کند، در حالی که کسی همراه او نیست، و از کسی جز خداوند نمی‌ترسد!».

عدی گفت: با خود گفتم: مردان مفسد و پلید طیِّیء که راهزنند و مردم را می‌کشند کجایند؟

سپس پیامبر ج به او گفت: «ای عدی! من می‌دانم چه چیزی تو را از پذیرش اسلام باز می‌دارد! آنچه مانع پذیرش اسلام از سوی تو می‌شود وجود ملک و سلطه و قدرتی است که در دست دشمنانش می‌بینی! به خدا سوگند خداوند خود این امر را به تمام و کمال می‌رساند تا جایی که قصرهایی کسری گشوده شده و گنجینه‌هایش از آن مسلمانان می‌گردد!».

عدی شگفت‌زده شد و گویی چنین پنداشت که منظور پیامبر ج حاکمی کوچک، و نه کسری پادشاه فارس است یعنی حاکم قوی‌ترین دولت در آن زمان! لذا با این سخن از پیامبر ج توضیح طلبید: کسری بن هرمز؟

پیامبر ج به او گفت: «آری، کسری بن هرمز!».

عدی متقاعد به پذیرش اسلام شد و یقین یافت که محمد ج فرستاده خداست. شهادتین را به زبان آورد، و وارد دین خدا شد در حالی که هم‌چنان در خانه پیامبر ج بود، رسول الله ج از اسلام‌آوردن او بسیار خوشحال شد. عدی بن حاتم س دوستی و همراهی پیامبر ج را به نیکی به جای آورد. رسول الله ج به عدی بن حاتم س سه وعده داد:

اول: پیروزی اسلام و گسترش آن، فتح سرزمین‌های فارس، استقرار اسلام در آن، شکست فارس که در آن زمان قوی‌ترین دولت بود، ورود مسلمانان به قصرهای کسری بن هرمز، و گرفتن گنجینه‌ها و اموالش و انفاق آن در راه خدا.

دوم: از میان رفتن علل خطر و ترس، و تثبیت شدن صلح و امنیت و اطمینان تا جایی که مسلمانان با امنیت میان مناطق مختلف رفت و آمد می‌کنند.

در آن زمان خطرناک‌ترین راه، راه عراق - مکه بود و کسانی که در آن مسیر تردد می‌کردند نسبت به جان و مال و خانواده‌یشان ایمن نبودند آن‌هم به خاطر سیطره راهزنان بر آن، و تعدی و تجاوزشان به هرکه از آن مسیر تردد می‌کرد. پیامبر ج به عدی س وعده می‌دهد که یک زن تنها سوار بر شترش از حیره خارج شده و به قصد طواف بیت الحرام رهسپار آنجا می‌گردد در حالی که بر جان و مال و آبرویش ایمن و آسوده است، و از هیچ غارت و چپاول و تجاوزی نمی‌ترسد.

سوم: از میان رفتن حالت فقر و احتیاجی که مسلمانان در آن به سر می‌برند تا آنجا که ثروتمندی جای آن را می‌گیرد، سپس مال در میان دستان مسلمانان افزایش می‌یابد و وقتی که به دنبال فقیری می‌گردند که به او انفاق و بخشش نمایند کسی را نمی‌یابند، و هنگامی مال و ثروت به آنان داده می‌شود بخاطر غنا و رفاهی که در آن بسر می‌برند! کسی آن را قبول نمی‌کند.

واضح است که پیامبر ج این سخن را از جانب خود نمی‌گوید، بلکه این‌ها را براساس وحی‌ای که خداوند به او نموده، و بشارتی که در خصوص آینده‌ی درخشان اسلام به او داده، بیان می‌دارد!!

عدی بن حاتم از تحقق این وعده‌ها خبر می‌دهد

عدی س یقین کامل داشت که این وعده‌های سه گانه پیامبر ج به زودی عملی خواهند شد.

زندگی عدی بن حاتم س به درازا کشید و از فرماندهان فاتح جبهه‌ی عراق بود تا آنجا که یکی از ارکان جنگی سپاه مجاهدی بود که در نبرد قادسیه پیروز شد و سعد بن ابی وقاص س با او همراه شد تا وارد مدائن گردید.

فرمانده مجاهد عدی بن حاتم س شاهد بود که مسلمانان وارد قصرهای کسری شده و گنجینه‌ها و اموالش را بر می‌دارند. در این هنگام عدی وعده‌ی پیامبر ج را به یاد آورد که حدود هفت سال پیش با اطمینان به او گفته بود، آنگاه او سپاس و ستایش خداوند را به جای آورد.

بعد از فتح عراق خطر از میان رفت، و راهزنان از بین رفتند و راه‌ها ایمن شد، و مسلمانان با امنیت و آسایش میان سرزمین‌ها و مناطق مختلف در تردد و رفت و آمد بودند... عدی زنی را بر روی شترش دید که از حیره به بیت الحرام می‌رود. دومین وعده‌ی پیامبر ج را به یاد آورد. آنگاه او سپاس و ستایش خداوند را به جای آورد.

عدی در مجلسی که تعدادی از مسلمانان را دربر می‌گرفت نشست آنگاه وعده‌های سه گانه‌ای را که رسول الله ج به او داده بود برای آنان بیان کرد.

از جمله به آنان گفت: پیامبر ج سه وعده به من دادند که دو وعده‌ی آن‌ها همچنان که فرموده بودند تحقق یافت، به من وعده‌ی فتح قصرهای کسری و دریافت گنجینه‌هایش را داد و خود در آن شرکت جستم (و آن وعده تحقق یافت). همچنین به من وعده داد که زنی بر روی شترش از حیره به بیت الحرام می‌رود در حالی که جز از خدا، از کسی نمی‌ترسد، و من با چشمان خود تحقق این وعده را دیدم.

و به خدا سوگند سومین وعده نیز همچنان که گفتند بزودی تحقق می‌یابد تا آنجا که مال در دستان مسلمانان فزونی یافته و کسی نیست که آن را بپذیرد!

وعده سوم بعد از وفات عدی بن حاتم س عملی شد، او در سال شصت و هفت هجری، و به هنگام خلافت عبدالله بن زبیر س و بعد از آنکه یکصد و بیست سال عمر کرد، درگذشت. خداوند از او خشنود باد.[8]

* * *



[1]- بخاری، حدیث شماره: 3852.

[2]- ترجمه برگرفته از کتاب خورشید نبوت، تألیف: صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: دکتر محمد علی لسانی فشارکی، ص 263، نشر احسان، اول - 1381، با اندکی تغییر. م.

[3]- برای آگاهی از نحوه شکنجه خباب بنگرید به: خورشید نبوت، تألیف: صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: دکتر محمد علی لسانی فشارکی، ص 181. م.

[4]- ترجمه برگرفته از کتاب خورشید نبوت، تألیف: صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: دکتر محمد لسانی فشارکی، صص 338-340، نشر احسان، اول - 1381، همراه با تغییراتی در متن. م.

[5]- ترجمه‌ی اشعار برگرفته از کتاب الگوی هدایت، تألیف: دکتر علی محمد صلابی ترجمه: گروه فرهنگی انتشارات حرمین، ناشر: انتشارات حرمین، ج 1، ص 626، اول - 1387. م.

[6]- دلائل النبوة اثر بیهقی با تحقیق القلعجی: 2/483-489.

[7]- تاریخ ابن کثیر: 7/68.

[8]- عدی بن حاتم الطائی، اثر محیی الدین مستو، ص 60-75.

وعده قرآنی در سوره صف

فصل دوازدهم:
وعده قرآنی در سوره صف

سوره‌ی صف مدنی است، سوره در مورد (صف) جهادگر اسلامی سخن می‌گوید، صفی که پرچم اسلام را برافراشته، و با دشمنان خدا مجاهده می‌کند.

سوره با بیان اینکه هستی و هرآنچه در آن است تسبیح خدای را به جای می‌آورد آغاز می‌گردد، و کسانی را که کارهای‌شان با سخنان‌شان مخالف و متناقض است سرزنش می‌کند، و به رها کردن و دست کشیدن از (دوگانگی) میان فکر و رفتار فرا می‌خواند، و بیان می‌دارد که خداوند مجاهدین به صف شده‌ی منسجم متحد را دوست دارد.

آیات سوره به دسته‌های پیشین از صف اسلامی که قبل از اسلام بوده‌اند اشاره می‌کند، از صف مؤمنین به موسی ÷، سپس صف مؤمنین به عیسی ÷ نام برده، و به صف مؤمنین به پیامبر خاتم محمد مصطفی ج روی می‌آورد، کسانی که زنجیره و کاروان ایمان بدانان منتهی می‌شود. همچنین آیات دشمنی کفار نسبت به مؤمنین را آشکار ساخته، و مؤمنین را به جهاد با آن‌ها فرا می‌خواند، و جهاد در راه خدا را تجارت سودمند قلمداد کرده و به حساب می‌آورد، و برخی از ثمرات و فوائد دنیوی و اخروی جهاد را ارائه می‌دهد، سوره فراخوانی پایانی‌اش را به مؤمنین اختصاص می‌دهد تا از زمره‌ی یاران (دین) خدا باشند و در این مورد به حواریون مسلمان اقتدا کنند یعنی کسانی که فراخوانی عیسی ÷ را لبیک گفته، و یاران (دین) خدا شدند.

این سوره، سوره‌ای جهادی، حرکتی و تربیتی است، دست مسلمانان را گرفته و آنان را در صف جهادگر اسلامی قرار می‌دهد و آنان را برای جهاد با دشمنان تحریک می‌کند! از جمله آیاتی که دربر دارنده‌ی وعده‌های مسلّم و راستین قرآنی، و حقائق واضح و روشن آن است این آیات است:

ظلم اهل کتاب به خاطر دروغگویی و افترای‌شان

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٧ یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩ [الصف: 7-9].

«چه کسی ستمکارتر از کسی است که بر خدا دروغ می‌بندد، در حالی که او به اسلام فراخوانده می‌شود؟! خدا مردمان ستمگرا را رهنمود نمی‌گرداند (و به حق نمی‌رساند). می‌خواهند نور (آئین) خدا را با دهان‌های‌تان خاموش گردانند، ولی خدا نور (آئین) خود را کامل می‌گرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آئین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همه‌ی آئین‌های دیگر چیره گرداند، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».

آیات بیان می‌دارد که کسی ستمگرتر از این کافر اهل کتاب نیست، کسی که به پذیرش اسلام فراخوانده می‌شود، اما او این دعوت را رد کرده و بر خدا دروغ می‌بندد. هم‌چنان که بیان می‌دارد که این کفار ستم‌پیشه ستیزه‌گر با اسلام‌اند، مشتاقند که نورش را خاموش کنند، اما شکست خورده‌اند، خداوند نورش را کامل کرده و اسلام را بر سایر ادیان پیروز می‌گرداند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ؟ استفهام در این آیه استفهام تقریری است، و حقیقتی مسلّم را بیان می‌دارد، و آن این است که کسی ستمکارتر از شخصی نیست که وقتی او را به پذیرش اسلام فرا می‌خوانند بر خدا دروغ می‌بندد. سنّت است که فرد مسلمان به هنگام قرائت این سؤال یا شنیدنش اینگونه پاسخ دهد: «لا أحَدَ أظلمُ منه»، (کسی از او ستمکارتر نیست).

در این آیه سخن از یهودیان و مسیحیان اهل کتاب است، زیرا آیات پیشین از آنان سخن می‌گوید و آنان را به خاطر تکذیب رسول خاتم محمد مصطفی ج سرزنش می‌کند و این همان چیزی است که یک آیه قبل با صراحت آن را بیان می‌دارد:

﴿وَإِذۡ قَالَ عِیسَى ٱبۡنُ مَرۡیَمَ یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٦ [الصف: 6].

«و خاطرنشان ساز زمانی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده‌ی خدا به سوی شما بوده و توراتی را که پیش از من آمده است تصدیق می‌کنم، و به پیغمبری که بعد از من می‌آید و نام او احمد است، مژده می‌دهم. اما هنگامی که آن پیغمبر (احمدنام) همراه با معجزات روشن و دلایل متقن، به پیش ایشان آمد، گفتند: این جادوی آشکاری است».

یعنی: هنگامی که رسول خاتم ج با دلایل و حجت‌های واضح و آشکار به نزد آنان آمد او را تکذیب کردند، و او را متهم نمودند که ساحر است و آنچه با او است سحر است.

وجوب پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب

منظور از اسلام در سخن خداوند: ﴿وَهُوَ یُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ «در حالی که او به اسلام فرا خوانده می‌شود»، همین اسلام خاصی است که رسول خاتم محمد مصطفی ج آن را با خود آورده است. این بدین معناست که خداوند ادیان پیشین را نسخ کرده است از جمله یهودیت و مسیحیت، و پیروان این دین‌ها دستور یافته‌اند که اسلام را بپذیرند و این فراخوانی متوجه آنان است، و آنان هرگز وارد بهشت نمی‌شوند مگر آنکه این دعوت را پذیرفته و مسلمان شوند.

آیات بسیاری این حقیقت را مورد تأکید قرار می‌دهند که ما به این سخن خداوند اکتفا می‌کنیم که می‌فرماید:

﴿فَإِنۡ حَآجُّوکَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّیِّ‍ۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠ [آل عمران: 20].

«پس اگر با تو به ستیز پرداختند، بگو: من و کسانی که از من پیروی نموده‌اند، خویشتن را تسلیم خدا کرده‌ایم و رو بدو نموده‌ایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عرب): آیا شما تسلیم شده‌اید؟ اگر تسلیم شوند، بی‌گمان هدایت یافته‌اند و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو ابلاغ (رسالت) است و بس، و خدا بینا به (اعمال و عقاید) بندگان است».

هنگامی که شخصی یهودی یا مسیحی فراخوانده می‌شود که اسلام را بپذیرد غالباً او این دعوت را رد می‌کند، و بر خدا دروغ می‌بندد، او نمی‌پذیرد که محمد ج فرستاده‌ی خدا است و نمی‌پذیرد که قرآن کتاب خداوند است، و این افترا و دروغ بستن به خدا است و بدین خاطر این دروغگو ستمگرترین مردم است. از آنجا که او ستمگرترین مردم است، خداوند او را هدایت نمی‌کند یعنی او را موفق به پذیرش اسلام نمی‌گرداند، خداوند او را هدایت نکرده و موفق به پذیرش نمی‌نماید، زیرا این خود اوست که آغازگر این امر بوده چون او دعوت به پذیرش اسلام را رد کرده است و سنّت خدا چنین است که چون انسانی هدایت را رد کند او در زمره‌ی ستمگران قرار می‌گیرد و خداوند قوم ستم‌پیشه را هدایت نکرده و آنان را موفق به انجام کار خیر نمی‌گرداند.

نبرد اهل کتاب با اسلام

بعد از آنکه آیات از کفر و ظلم اهل کتاب و تکذیب‌شان نسبت به حق سخن گفت، به سخن گفتن از جرمی ناپسند از جرم‌های‌شان روی می‌آورد و آن نبردشان با دین حق است می‌گوید: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ، «می‌خواهند نور (آئین خدا را با دهان‌های‌شان خاموش گردانند».

موضع‌گیری اهل کتاب در برابر دین حق اسلام بر دو گام بنا گردیده:

اول: کفر به آن، و عدم پذیرش آن.

دوم: نبرد و رویارویی با آن، و اشتیاق به خاموش کردن نورش و از میان بردن آن.

گام اول به سوی گام دوم رانده و بدان منتهی می‌شود، آنان بدین شیوه خود را گمراه کرده، سپس دیگران را نیز گمراه می‌گردانند و خود را از حق محروم می‌گردانند سپس سخت می‌کوشند که دیگران را نیز از آن محروم گردانند.

آیه از نبرد آنان با اسلام به فعل ﴿یُرِیدُونَ تعبیر می‌کند که نشان‌دهنده‌ی این است که موضع‌گیری آنان در برابر اسلام بر پایه‌ی خواست و اراده‌ی آنان است، و یک موضع‌گیری تصادفی و اتفاقی نیست که بلافاصله تغییر کند، آنان می‌دانند که چه می‌کنند و با قصد و هدف آن کار را می‌کنند.

فعل ﴿یُرِیدُونَ به شکل فعل مضارع آمده است تا نشان دهد که این خواست و اراده نزد کفار دنباله‌دار و نو شونده و بی‌وقفه است، و متوقف نمی‌گردد، و ثبات و قدرتش بیشتر شده، و با گذشت زمان قوی‌تر می‌گردد و از بین نرفته و متلاشی نمی‌گردد.

منظور از نور خدا در آیه: اسلام است، دین خداوند که به واسطه‌ی آن ادیان را به پایان رسانده است و آن را به عنوان دین مسلمانان پسندیده است، و از همه‌ی مردم خواسته است که آن را بپذیرند، اسلام نور است زیرا شخص مسلمان را بدانچه که خدا از او می‌خواهد و آنچه را که بر او واجب گردانیده است راهنمایی می‌کند، اسلام هدایت است، راه را به او نشان می‌دهد.

می‌خواهند نور خدا را با دهان‌های‌شان خاموش گردانند

آیه از تلاش‌های بسیار و مستمر کفار در جنگ با اسلام با این سخنش تعبیر می‌کند: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ، براساس روش ظریف (به تصویر کشیدن قرآنی)، تصویری طنزآمیز برای کفار به نمایش می‌گذارد.

هنگامی که ما این سخن خداوند را می‌خوانیم: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ، در ذهن خود چنین تصور می‌کنیم که گروهی از افراد ساده و ابله که در خیابان ایستاده‌اند در ظهر یک روز گرم تابستانی در حالی که گرمای خورشید آنان را می‌آزارد و آنان می‌خواهند که از دست این گرما خلاص شوند شروع می‌کنند به سمت خورشید فوت کردن تا آن را خاموش نمایند، این حرکت حرکتی سفیهانه و ساده‌لوحانه است!، همچنین تلاش‌های کفار برای نبرد با این دین، تلاش‌هایی عقیم و شکست خورده است، هرگز در هدف‌شان پیروز نمی‌شوند، سلاح‌شان در نبرد با اسلام چیزی جز نَفَس‌هایی ضعیف نیست که از دهان‌های صاحبانش فراتر نمی‌رود، شاعر چه خوب در مورد اینان سروده است که:

کَنَاطحٍ صخْرَةً یوماً لِیَفْلِقَها

 

فَلَمْ یضِرْها وَأوْهَى قَرْنَهُ الوَعِلُ

هم‌چون بز کوهی که به صخره محکمی سر می‌کوبد تا آن را خُرد کند، ولی شاخ خود را می‌شکند.

هرکه با پولاد بازو پنجه کرد

 

ساعد سیمین خود را رنجه کرد[1]

چرا اسلام را از میان نمی‌برند؟

چرا کفار موفق نمی‌شوند که اسلام را از میان ببرند؟، زیرا اسلام نور خداوند است، نوری که زندگی آدمیان را نورانی می‌گرداند و تاریکی‌های اطراف‌شان را از میان می‌برد، همچنین جز در اسلام نور و هدایت و حقی وجود ندارد، خداوند به واسطه‌ی آن به همه‌ی مردم رحم کرده است و آنان را در دنیا و آخرت خوشبخت می‌گرداند؛ اگر آدمیان آن را پذیرفته و برگرفته و بدان متعهد و پایبند باشند! اگر کفار موفق شوند که اسلام را از میان ببرند آدمیان در تاریکی و حیرانی و گمراهی می‌افتند، و خداوند صبور مهربان چنین کاری را رد می‌کند!

همچنین پیروزی کفار در از میان بردن اسلام بدین معناست که آن‌ها بر خدا غلبه کرده و او را ناتوان کرده‌اند، و تقدیرش را متوقف نموده‌اند، و در برابر اراده‌اش ایستاده‌اند، و مشیتش را تعطیل کرده‌اند!!! و چنین چیزی از لحاظ عقل و شرع محال است، زیرا خداوند قدرتمند شکست‌ناپذیر و توانای چیره است، او بر کارهایش مسلط است. مشیتش را عملی می‌نماید، و اراده‌اش را تحقق می‌بخشد، هیچ چیزی نه در زمین، و نه در آسمان او را درمانده و ناتوان نمی‌سازد، هرقدرتی هراندازه که بزرگ و عظیم باشد یارای ایستادگی در برابرش را ندارد!!

آیه از این حقیقت با این سخنش خبر می‌دهد که: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨، «ولی خدا نور (آئین) خود را کامل می‌گرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند».

إتمام در اینجا به معنی إکمال است. و ﴿مُتِمُّ اسم فاعل است و تعبیر با اسم فاعل در اینجا برای نشان دادن ثابت و استقرار است. حقیقت قطعی در اینجا، کامل کردن و به انجام رساندن اسلام است، آیات دیگری از قرآن این حقیقت را مورد تأکید قرار می‌دهند مانند این سخن خداوند که می‌فرماید:

﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ [المائدة: 3].

«امروز (احکام) دین شما را برای‌تان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گام‌های‌تان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».

خداوند کامل‌کننده نورش، و یاری‌دهنده دینش است

خداوند کامل‌کننده نورش، و یاری‌دهنده دینش است، اگرچه کافران چنین چیزی را نسپندند، و اگر با دین خداوند بجنگند و بخواهند با دهان‌شان نورش را خاموش کنند، ناخشنودی آنان نزد خداوند ارزش و اعتباری ندارد، و پیشاپیش پایان و عاقبت نبردشان با دین خداوند مشخص است. این سوره معنی جمله‌ی: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ را بلافاصله در آیه بعدی روشن کرده است:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩ [الصف: 9].

«خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آئین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همه‌ی آئین‌های دیگر چیره گرداند، هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».

﴿رَسُولَهُۥ ذکر شده در آیه همان خاتم انبیاء و پیامبران محمد مصطفی ج است. و ﴿دِینِ ٱلۡحَقِّ: در اینجا منظور اسلام است، دینی که خاتم پیامبران ج با خود آورده است، و اینکه آن را به دین حق توصیف نموده نشان‌دهنده آن است که دیگر ادیان هم‌چون یهودیت و مسیحیت، باطل‌اند. هرچند که در اصل آسمانی باشند، زیرا پیروان این ادیان آن‌ها را تحریف کرده‌اند و خداوند آن‌ها را نسخ و لغو کرده است.

بودن‌شان دلیل بر حق بودن‌شان نیست، در سخن خدا آشکارا آمده است که:

﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا یَدِینُونَ دِینَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ حَتَّىٰ یُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡیَةَ عَن یَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩ [التوبة: 29].

«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز قیامت ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام می‌دانند و نه دین حق را می‌پذیرند، بجنگید؛ تا زمانی که با ذلّت و خواری به دست خویش جزیه بدهند».

لام در این سخن خدا: ﴿لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ: لام عاقبت و سرانجام است. یعنی: نتیجه و سرانجام فرستادن پیامبر ج به همراه دین حق اسلام این است که خداوند آن را بر دیگر ادیان پیروز می‌گرداند. اظهار در اینجا به معنی پیروزی و غلبه، و نمود و استقرار یافتن، و حاکمیت و سلطه است. منظور از ﴿ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ در اینجا: همه‌ی آئین‌ها است، چه آن‌ها که در اصل آسمانی‌اند، و چه آن‌ها که زمینی و ساخته‌ی ذهن آدمی‌اند، همچنین شامل ایده‌ها، افکار، اندیشه‌ها و اصول و نظام‌هایی می‌شود که مردم بدان اعتقاد داشته و به سوی آن دعوت می‌کنند.

وعده‌ی پیروزی اسلام بر دیگر آئین‌ها

بزودی خداوند اسلام را بر همه‌ی این آئین‌ها و ایدئولوژی‌ها پیروز می‌گرداند، و اسلام تا برپایی قیامت چیره و پیروز و مسلط بر آن‌ها باقی می‌ماند.

پیشتر اشاره کردیم که پیروزی اسلام بر دیگر ادیان دو جنبه دارد:

اول: پیروزی مادی: که نمود آن ریشه‌دار شدن اسلام و قدرت گرفتن آن، و استقرار و تحکیمش در سرزمین‌های اسلامی است همچنین از دیگر نمود آن عقیم و ناکام‌ ماندن تلاش‌های کفار در از میان بردن و محو کردن آن در این سرزمین‌ها است. به رغم دور ساختن اسلام از حضور سیاسی در سرزمین‌های مسلمانان، اما اسلام در این سرزمین‌ها راسخ و ریشه‌دار است.

دوم: پیروزی معنوی: که نمود آن در نیروی استدلال‌ها و برهان‌های اسلام، و روشنی حقائق و قوانین و مقررات آن، و پیروزی محتواها و آموزه‌ها و رهنمودهای آن است. بی‌تردید حجت و استدلال اسلام قوی‌ترین حجت است تا آنجا که هیچ اندیشه و دین ایده‌ای توان ایستادگی در برابر آن را ندارد، هیچ گفت و گوی رو در روی فکری میان اسلام و دیگری روی نمی‌دهد، مگر اینکه اسلام در آن پیروز و چیره می‌شود و هیچ متفکر و دعوتگر مسلمانی، در مباحثه و مناقشه و کنفرانسی که متفکری از آئین و اندیشه‌ی دیگری حضور دارد شرکت نمی‌جوید مگر اینکه متفکر مسلمان پیروز میدان است، زیرا او براساس حق، و دشمنش بر پایه‌ی باطل، سخن می‌گوید، و پیوسته حق بر باطل پیروز است، هم‌چنان که خداوند می‌فرماید:

﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞۚ [الأنبیاء: 18].

«بلکه حق را به جان باطل می‌اندازیم، و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد و باطل هرچه زودتر محو و نابود می‌شود».

پیروزی اسلام در دو سوره صف و توبه

این آیات از سوره صف نزدیک به آیات دیگری از سوره توبه است، و واضح است که سوره صف پیش از سوره توبه نازل شده است، زیرا سوره صف مسلمانان را به جهاد تشویق می‌کند و این در سال‌های اولیه‌ی هجرت بوده، اما نزول سوره توبه دیرتر صورت گرفته، یعنی سال نهم هجری، زیرا نزول آن بعد از غزوه تبوک است.

به رغم آنکه آیات در هردو سوره وعده‌ای راست و قطعی در خصوص پیروزی و غلبه‌ی اسلام ارائه می‌دهند، اما میان آن‌ها در لفظ و عبارت تفاوت‌هایی وجود دارد.

خداوند در سوره صف می‌فرماید:

﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٩ [الصف: 8-9].

«می‌خواهند نور خدا را با دهان‌های‌شان خاموش گردانند. ولی خدا نور خود را کامل می‌گرداند، هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود و آئین راستین فرستاده است تا این آئین را بر همه آئین‌های دیگر چیره گرداند. هرچند مشرکان دوست نداشته باشند».

و در سوره‌ی توبه می‌فرماید:

﴿یُرِیدُونَ أَن یُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَیَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٣٢ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ٣٣ [التوبة: 32-33].

«آنان می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش گردانند، ولی خداوند جز این نمی‌خواهد که نور خود را به کمال رساند هرچند که کافران دوست نداشته باشند. خدا است که پیغمبر خود (محمد) را همراه با هدایت و دین راستین (به میان مردم) روانه کرده است تا این آئین (کامل و شامل) را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند (و به منصّه‌ی ظهورش رساند) هرچند که مشرکان نپسندند».

آیه دوم هردو سوره یکی است و میان کلمات و شیوه‌ی بیان و عبارات آن‌ها تفاوتی وجود ندارد، بلکه تفاوت در آیه‌ی اول آن‌هاست.

آیه‌ی اول از سه جمله تشکیل شده است:

جمله‌ی اول: خداوند در سوره‌ی صف می‌فرماید: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ و در سوره توبه می‌فرماید: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ.

مفعول به متعلق به فعل ﴿یُرِیدُونَ در سوره صف محذوف است، و جمله ﴿لِیُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ تعلیلی است، و برای مفعول‌به محذوف علّت می‌آورد، و در محل نصب مفعول لأجله است، و تقدیر آن چنین است: «یریدونَ حربَ الإسلامِ لإطفاء نورِالله».

در همان حال مفعول‌به متعلق به فعل ﴿یُرِیدُونَ در سوره توبه مصدر مؤوَّل است. و تقدیر آن چنین است: «یُرِیدونَ إطفاءَ نورِ اللهِ بأفواهِهم».

جمله‌ی دوم: خداوند در سوره صف می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ، و در سوره توبه می‌فرماید: ﴿وَیَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن یُتِمَّ نُورَهُۥ. تأکید در آیه‌ی سوره توبه بیش از سوره صف است.

جمله‌ی سوم: در هردو سوره یکی است: ﴿وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨.

آنچه قابل توجه است این است که وعده بیان شده در سوره توبه بیش از آنچه در سوره صف بیان شده مورد تأکید قرار گرفته، زیرا سوره توبه چند سال پس از سوره صف نازل شده است. اما هردو سوره نقطه مشترک‌شان این است که بر تحقق وعده قرآنی در خصوص پیروزی و ظهور و استقرار اسلام، و استمرار این وعده تا برپایی قیامت تأکید می‌نمایند.




[1]- ترجمه شعر و معادل فارسی آن برگرفته از کتاب: مثل‌های رایج در زبان عربی، تألیف: هادی صاحبی، ص 115، انتشارات مدرسه، اول 1381.

وعده قرآنی در سوره حشر

فصل یازدهم:
وعده قرآنی در سوره حشر

نزول سوره پیرامون‌ راندن یهودیان بنی نضیر است

سوره‌ی حشر مدنی است، در سال چهارم هجری و بعد از بیرون راندن یهودیان بنی نضیر نازل شده است، و بدین خاطر ابن عباس ب آن را (سوره‌ی بنی نضیر) نامیده است. علّت بیرون‌راندن بنی نضیر، پیمان‌شکنی‌شان با رسول الله ج بود، این حالت پیوسته سرشت یهودیان است.

بعد از غزوه احد، در سال سوم هجری حادثه (بئرمعونه) روی داد، حادثه‌ای که در آن مشرکین هفتاد نفر از صحابه‌ی حافظ قرآن را فریفتند، صحابه‌ای که پیامبر ج آنان را برای دعوت به سوی خدا فرستاده بود، مشرکین آنان را کشتند و فقط عمرو بن أمیه ضمری س از این حادثه جان سالم به در برد، او در راه بازگشت به مدینه دو نفر از مشرکین طایفه‌ی بنی عامر را دید و چنین پنداشت که آنان جزو قبیله‌ای هستند که پیمان‌شکنی کرده و صحابه را به قتل رسانده‌اند، لذا بر آنان حمله برده و آنان را به خون‌خواهی برادران شهیدش کشت.

هنگامی که عمرو خبر قتل آن دو مرد را به پیامبر ج داد پیامبر ج خشمگین شدند، زیرا آن دو مرد قبیله‌ی بنی عامر جزو کسانی بودند که با پیامبر ج پیمان داشتند، و این یعنی کشتن آن‌ها خطا و اشتباه بوده، و بدین خاطر پیامبر ج متعهد شد که دیه‌ی آن دو کشته را بپردازد!، میان قبیله بنی عامر و یهودیان بنی نضیر رابطه و پیوند بود، و خانه‌های بنی نضیر در سمت شرق مدینه بود آن‌هم به فاصله‌ی چند مایلی آنجا، میان یهودیان و پیامبر ج نیز پیمان برقرار بود.

پیامبر ج به همراه دو رفیقش ابوبکر صدیق س و عمر فاروق س به نزد یهودیان رفتند تا در خصوص پرداخت دیه‌ی آن دو مرد کشته شده بنی عامری با آنان سخن گویند. وقتی که به نزد آنان رسید پیامبر ج و دو همراهش را در کنار دیواری نشاندند، و هنگامی که پیرامون پرداخت دیه‌ی آن دو کشته با آنان سخن گفتند آنان آمادگی‌شان را برای همکاری در این زمینه اعلان نمودند. اینجا بود که حیله و نیرنگ در درون‌شان بیدار گشت، و به همدیگر گفتند: این فرصت مناسبی برای کشتن او و رها شدن از دست او است، سربازانی هم به همراه ندارد که از او دفاع کنند! باهم به توافق رسیدند که یکی از آنان به روی دیوار رفته و سنگ بزرگی را بر سر پیامبر ج بیندازد!، خداوند جریان را به پیامبرش ج خبر داد و او را از نیرنگ‌شان مصون داشت. پیامبر ج به پا خاست و گویی که می‌خواهد در پی برآوردن نیازی برود، و آنان را ترک کرد و به سمت مدینه به راه افتاد، وقتی که ابوبکر و عمر دیدند که همراه‌شان دیر کرده، برخاسته و به مدینه بازگشتند.

در مدینه پیامبر ج همراهانش را از توطئه یهود، و پیمان‌شکنی‌شان، و نقشه آنان برای قتل او، باخبر ساخت!، پیامبر ج سپاهی را برای نبرد با یهودیان بنی نضیر آماده نمود، روز بعد ناگهان یهودیان بنی نضیر دیدند که با سپاه رسول الله ج محاصره شده‌اند.

زمانی که در محاصره بودند سرکرده منافقین عبدالله بن ابی خود را به آنان رسانده، و از آنان خواست که تسلیم پیامبر ج نشوند، و در قلعه‌های‌شان بمانند، و به آنان وعده داد که یارانش را برای کمک به آنان بفرستد، یهودیان منتظر یاری منافقین ماندند، اما آنان نیامدند! در این شرایط یهودیان مجبور به تسلیم شدند و بر این اساس تسلیم شدند که از خانه و کاشانه‌یشان بیرون روند و هرکدام از آن‌ها یک شتر از اثاث خانه‌اش را با خود ببرد، اما طلا و سلاح با خود نبرند. آنان به سمت خیبر و سرزمین شام رهسپار شدند.

پیامبر ج زمین‌ها و املاک‌شان را بر مهاجرین تقسیم نمود و فقط به دو نفر از انصار که به شدّت فقیر بودند از این اموال پرداخت.

خداوند سوره حشر را نازل فرمود و آیات آن از برخی حوادث این رویداد سخن گفتند و راهنمایی‌ها و ارشاداتی را از آن بیرون کشیده و در آورد.[1]

یهودیان بنی نضیر قوی‌ترین قبیله‌ی یهودیان پیرامون مدینه بودند، و بیشترین نفرات و سلاح را داشتند، یاران پیامبر ج از قدرت و تسخیرناپذیری دژهای‌شان در شگفت بودند، و به فکر بودند که چگونه بر آنان غلبه نموده و آنان را شکست دهند.

از جمله آیات سوره که حقایقی ارشادکننده پیرامون آن حادثه و اندرزهای آن ارائه می‌دهد این آیات است:

بیرون‌راندن یهودیان، تنبیهی برای آنان

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مِن دِیَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن یَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَیۡثُ لَمۡ یَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ یُخۡرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیۡدِیهِمۡ وَأَیۡدِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فَٱعۡتَبِرُواْ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢ وَلَوۡلَآ أَن کَتَبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن یُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤ [الحشر: 2-4].

«او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین گردهمایی (و لشکرکشی مسلمانان و برخورد با ایشان در پیرامون مدینه) از سرزمین‌شان بیرون راند (و به خیبر کوچاند). شما گمان نمی‌برید که آنان بیرون روند، و ایشان هم گمان می‌بردند که دژهای‌شان آنان را از عذاب خدا به دور می‌دارد. اما خدا از جانبی به سراغ‌شان رفت که فکرش را نمی‌کردند. به دل‌های‌شان هراس انداخت، به گونه‌ای که با دست‌های خود و با دست‌های مؤمنان خانه‌های خویش را ویران می‌کردند! ای خردمندان! درس عبرت بگیرید. اگر خداوند ترک دیار را بر آنان مقرر نمی‌کرد، در دنیا ایشان را به عذاب (سخت‌تر از اخراج) گرفتار می‌نمود. آنان در آخرت عذاب آتش دوزخ دارند. این (کیفر دنیوی و اخروی) بدان خاطر است که آنان با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده‌اند، و هرکس با خدا دشمنی ورزد (خدا او را به اشد مجازات می‌رساند) چرا که خدا سخت عذاب می‌دهد».

خطاب آیه متوجه صحابه است، خداوند در این آیه به آنان خبر می‌دهد که این اوست که یهودیان بنی نضیر را از سرزمین‌شان بیرون راند، و آنان را به عنوان کفار اهل کتاب توصیف می‌کند، خداوند با اخراج دشمنان مؤمنین به آنان لطف و احسان می‌نماید، و به قدرت و تسخیرناپذیری دژهای یهودیان اشاره می‌کند و این که صحابه توقع خروج‌شان را نداشتند، و در مقابل یهودیان به قدرت و تسخیرناپذیری دژهای‌شان متکی بودند تا آنجا که یقین داشتند این دژها عذاب خداوند را از آنان دور می‌گرداند.

از جمله تدابیر خداوند نسبت به آنان این بود که عذاب و عقابش را از جایی که توقعش را نداشتند بر آنان فرود آورد، آنان منتظر بودند که مسلمانان بر آنان هجوم آورند بدین خاطر کشیک‌ها و مراقبت‌های‌شان را از قلعه‌های‌شان تقویت کردند، اما خداوند از درون خودشان با آنان جنگید، بدین شکل که ترس و رعب از مسلمانان را به دل‌های‌شان انداخت. اینجا بود که قدرت و تسخیرناپذیری دژهای‌شان سودی به آنان نرساند در نتیجه تسلیم شده و شروع به شکافتن دژها و خراب کردن خانه‌های‌شان نمودند تا اسباب و اثاثیه‌شان را از آنجا خارج کنند. خداوند این عذاب را بر آنان فرود آورد، و بر آنان مقرر کرد که ترک وطن کنند، زیرا آنان با خدا و رسولش مخالفت کرده و با یاران و یاورانش جنگیده، و در برابر دینش ایستاده بودند، و بدین ترتیب خداوند سنّتش را بر آنان محقق می‌گرداند، سنّتی که تخلّف‌ناپذیر است، زیرا هرآنکه با خدا و رسولش مخالفت کند نابود شدنی و دردمند است.

عبرت‌گرفتن از آنچه بر یهود گذشت

خداوند مؤمنین را فرا می‌خواند تا از این حادثه عبرت گرفته، و درس‌ها و اندرزهایی از آن استخراج نمایند. ﴿فَٱعۡتَبِرُواْ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢، «ای خردمندان! درس عبرت بگیرید».

از جمله آثار اندیشیدن و مورد توجه قرار دادن این حادثه، تعمیم دادن رویداد کوچاندن یهود بنی نضیر بر دیگر حالت‌های مشابه کفار، و نگریستن به پایان دیگر کفار از خلال آن است. بدین خاطر این آیات را به چشم وعده‌ای قرآنی در خصوص هلاکت و نابودی کفار ستیزه‌جو، فارغ از هرزمان و مکان، می‌نگریم، بی‌شک این وعده قرآنی در طول تاریخ اسلامی در نمونه‌ها و مثال‌های بسیاری برای کفار عملی گشته است!

همانندی‌های میان بنی نضیر و کسانی که بعد از آنان می‌آیند

از جمله همانندی‌هایی که میان آنچه برای یهود بنی نضیر و دیگر کفار ستیزه‌جویی که بعد از آنان می‌آیند، وجود دارد این موارد است:

1.     قدرت بنی نضیر و تسخیرناپذیری دژهای‌شان تا آنجا که صحابه در خصوص چگونگی بیرون رفتن آنان و اخراج‌شان به تعمق پرداختند و این است که خداوند آنان را مورد خطاب قرار داده و می‌گوید: ﴿مَا ظَنَنتُمۡ أَن یَخۡرُجُواْۖ، «شما گمان نمی‌بردید که آنان بیرون روند».

کفار دیگری بعد از بنی نضیر آمدند که بسیاری از مظاهر قدرت و قوت را در اختیار داشتند تا آنجا که مسلمانان در خصوص چگونگی شکست‌شان، و تضعیف نمودن قدرت‌شان و از میان بردن آنان به تعمق پرداختند و می‌دانستند که ناتوان از رویارویی با آنانند. نیروهای ملحد در این عصر جدید از میان برده شدند در حالی که مسلمانان توقع از میان رفتن‌شان را نداشتند، مانند امپراطوری بریتانیا و آلمان و فرانسه و اتحاد جماهیر شوری، همچنین مانند شکست یهود و مجبور شدن‌شان به عقب‌نشینی از جنوب لبنان!

2.     بنی نضیر بر قدرت و تسخیرناپذیری دژهای‌شان اعتماد نمودند و یقین داشتند که این دژها از آن‌ها حمایت کرده و هر خطری را از آنان دور می‌گرداند، حتی اگر این خطر عذابی از سوی خدا باشد: ﴿وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ، «(یهودیان) گمان می‌بردند که دژهای‌شان آنان را از عذاب خدا به دور می‌دارد».

به همین شکل کفار در هرزمان و مکانی از قدرت و توانایی خود دچار شگفتی می‌شوند و بدان مباهات کرده و بر آن تکیه و اعتماد می‌نمایند، و اطمینان دارند که آنان را حمایت کرده و (عذاب و سختی را) از آنان دور می‌گرداند. اما در لحظه‌ی نیاز که بدان‌ها محتاجند آنچه را که می‌خواستند بدست نمی‌آوردند! و بی‌دفاع و بی‌حفاظ در برابر فرمان و عذاب الهی قرار می‌گیرند.

چه بسیار ملحدین معاصر شیفته‌ی قدرت خود شده‌اند، اما به وقت نیازشان بدان این قدرت درهم شکسته شده، در نتیجه شکست‌خورده و زیان‌دیده و هلاک گشته‌اند. قدرت عظیم هیتلر سودی به حالش نداشت در نتیجه شکست خورده و آلمانی نازی که او ساخته بود درهم کوبیده شد. همچنین قدرت عظیم و شکوهمند اتحاد جماهیر شوروی در برابر مجاهدین افغانستان سودی به حال‌شان نداشت.

3.     عذاب خداوند از جایی به یهودیان بنی نضیر رسید که فکرش را نکرده و توقعش را نداشتند آنان خود را نسبت به تدابیر الهی در امنیت می‌دیدند، اما ناکام مانده و زیان دیدند.

خداوند کسانی را که، خود را از تدابیر الهی در امنیت می‌بینند مورد نکوهش قرار داده و می‌فرماید:

﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا بَیَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧ أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٩٨ أَفَأَمِنُواْ مَکۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا یَأۡمَنُ مَکۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩ [الأعراف: 97-99].

«آیا مردمان این شهرها و آبادی‌ها ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالی که ایشان غرق در خواب باشند؟ یا اینکه مردمان این شهرها و آبادی‌ها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاهان به سراغ‌شان آید، در حالی که سرگرم بازی هستند؟ آیا آنان از چارۀ نهانی و مجازات ناگهانی خدا ایمن و غافل شده‌اند؟ در حالی که از چاره‌ی نهانی و مجازات ناگهانی خدا جز زیانگاران ایمن و غافل نمی‌گردند».

بی‌تردید خداوند با دشمنان ملحدش در هرزمان و مکانی می‌جنگد، و از نشانه‌های (عذاب) و لشکریانش هرآنچه بخواهد، براساس علم و حکمتش، برای آنان برمی‌گزیند، زیرا او علیم و حکیم است، و بدین خاطر خداوند به‌طور ناگهانی رویدادهایی را سر راه‌شان قرار می‌دهد که توقعش را نداشته، و برای آن آماده نیستند در نتیجه آنان را از میان می‌برد.

4.     سلاحی که خداوند با آن یهودیان بنی نضیر را غافلگیر کرد، ترس و هراسی بود که به دل‌شان انداخت. در نتیجه روحیه و عزم و اراده آنان را از میان برد و ناچار به تسلیم و پذیرش حکم رسول الله ج گشتند.

این بیانگر و نشان‌دهنده اهمیت وجود اراده و تصمیم و روحیه‌ی عالی در نبرد است، و این سلاح به تنهایی کارساز نیست هرچند که قوی و ویرانگر و مرگ‌آور باشد، و ارزش اولیه از آن دستی است که آن را حمل کرده و روحیه‌ایست که آن را به حرکت در آورده و نشانه‌گیری می‌کند.

5.     آیات علّت آنچه را که بر یهود بنی نضیر رخ داد بیان می‌دارد و اینکه علّت این رخداد مخالفت یهودیان با خدا و رسولش بود، همچنین آیه بیان می‌دارد که هرآنکه با خدا و رسولش مخالفت ورزد او زیانمند و نابودشدنی است: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن یُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤ [الحشر: 4].

این وعده‌ی الهی درباره‌ی شکست و زیان هر ملحدی است که با او مخالفت ورزیده، و با دینش بجنگند، فارغ از هر زمان و مکانی، بی‌شک خداوند این وعده را تحقق بخشید، و سنتش را بر کفار پیش از اسلام، و کفار زمان رسول الله ج و دیگر کفاری که بعدها با اسلام جنگیدند، اعمال نموده است. این وعده‌ی راستین به زودی در مورد کفار این زمان عملی می‌گردد!

هم‌پیمانی میان یهودیان و منافقین

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ نَافَقُواْ یَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَکُمۡ وَلَا نُطِیعُ فِیکُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّکُمۡ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ١١ لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا یَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا یَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَیُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یُنصَرُونَ١٢ لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِی صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَفۡقَهُونَ١٣ لَا یُقَٰتِلُونَکُمۡ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَیۡنَهُمۡ شَدِیدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِیعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَعۡقِلُونَ١٤ کَمَثَلِ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِیبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٥ [الحشر: 11-15].

«آیا منافقانی را ندیده‌ای که پیوسته به برادران کافر اهل کتاب خود می‌گویند: هرگاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد، و هرگز به زیان شما از سخن کسی فرمانبرداری نخواهیم کرد، و اگر با شما جنگ و پیکار شود، قطعاً به کمک‌تان شتافته و یاری‌تان خواهیم داد. خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغ می‌گویند (و به عهد خود وفا نمی‌کنند) هرگاه اخراج شوند با آنان بیرون نمی‌روند، و اگر با ایشان جنگ و پیکار شود، به کمک‌شان نمی‌شتابند و یاری‌شان نمی‌دهند، و اگر هم (فرضاً) به کمک و یاری‌شان روند، پشت می‌کنند و می‌گریزند، و دیگر کمک و یاری نخواهند شد (و خدا ایشان را هلاک می‌گرداند) هراس شما در سینه‌های ایشان، بیش از هراس آنان از خدا است! این بدان خاطر است که ایشان مردمان نفهم و نادانی هستند (و عظمت خدای را درک نمی‌کنند) یهودیان هرگز با شما به صورت دسته‌جمعی جز در پس دژهای محکم و یا از پشت دیوارها نمی‌جنگند. عداوت و دشمنی در میان خودشان شدّت دارد. تو ایشان را متحد می‌بینی، ولی پراکنده دل بوده و هماهنگ نمی‌باشند. این بدان خاطر است که مردمان نابخرد و ناآگاهی هستند. سرگذشت اینان به سرگذشت کسانی می‌ماند که چندی پیش از اینان (در جنگ بدر) طعم تلخ کار بد خود را چشیدند، و (گذشته از این، در آخرت نیز) عذاب دردناکی دارند».

در حالی که آیات پیشین از آنچه برای یهودیان بنی نضیر رخ داده سخن می‌گوید، این آیات منافقین و یهودیان را گرد هم می‌آورد، و از وعده‌ای خبر می‌دهد که منافقین به یهودیان دادند وعده‌ای که دروغ از آب درآمد و منافقین به آن عمل نکردند. از سبب نزول سوره آگاه شدیم که هنگامی که محاصره یهودیان بنی نضیر تنگ‌تر شد، عبدالله بن ابی سرکرده‌ی منافقین خود را به آنان رساند، و به آنان وعده کمک و یاری و پشتیبانی داد، و آنان را تشویق کرد که تسلیم نشوند، اما او از وعده‌اش تخطی کرده و آنان را به حال خود رها کرد، و آنان را واگذاشت تا به تنهایی با سرانجام سیاه‌شان روبرو شوند.

آیات به تعجب از موضع‌گیری منافقین فرا می‌خواند، آنجا که به جانبداری و اتحاد با یهودیان کافر متمایل شدند، و از رسول الله ج جدا گشتند، که می‌پنداشتند به او ایمان دارند، آیات منافقین و یهودیان را در کفر برادر هم گردانید.

منافقین به برادران کافر یهودی‌شان گفتند: اگر مسلمانان شما را از خانه و کاشانه‌یتان بیرون کنند ما نیز به شما پیوسته و با شما بیرون می‌آییم، و هرگز فرمان هیچ‌کسی را برای مخالفت با شما نمی‌پذیریم، آن شخص هرکه باشد، حتی اگر رسول‌الله ج باشد. و هنگامی که مسلمانان با شما بجنگند ما هرگز با آن‌ها نخواهیم بود، بلکه با شما خواهیم بود، و شما را علیه آنان یاری می‌دهیم و با افراد خود شما را بر ضد آنان یاری می‌دهیم!

این وعده نشان‌دهنده‌ی صلابت و استحکام رابطه‌ی میان یهودیان و منافقین، و ضعف پیوند میان منافقین و مسلمانان است، زیرا در حقیقت منافقین مسلمان نیستند، بلکه آنان کافر بوده و در حقیقت برادر یهودیانند.

با این وصف خداوند شهادت می‌دهد که منافقین در وعده‌ای که می‌دهند دروغگویند و بزودی خلاف وعده می‌کنند، هنگامی که یهودیان اخراج می‌شوند به همراه آنان بیرون نمی‌روند، و هنگامی که با یهودیان جنگ شود هرگز یاری‌شان نمی‌کنند، و هنگامی هم که منافقین بکوشند تا وفای به عهد نموده و برادران یهودی‌شان را یاری دهند هرگز پیروز نمی‌شوند، و بزودی دو گروه هم‌پیمان پشت کرده و می‌گریزند و در برابر مسلمانان شکست می‌خورند.

ما در اینجا در برابر دو وعده قرار داریم که آیات آنان را بیان می‌کنند.

1.     وعده منافقین در خصوص یاری و تأیید برادران یهودیشان.

2.     وعده خداوند در خصوص دروغگویی منافقین و خلاف وعده آنان.

بعد از آن چه پیش آمد؟

منافقین دروغ گفتند، و با برادران یهودیشان خلاف وعده کردند، زیرا خلاف وعده نمودن و ناتوانی و ضعف در انجام آن وعده یک صفت همراه و ملازم کفار و منافقین است. خداوند بدانچه وعده و خبر داده بود وفا نمود، زیرا خداوند خلاف وعده نمی‌کند، و او راستگوترین است!

دروغگویی و ترسویی منافقین و یهودیان

آیات دو گروه هم‌پیمان را گرد هم می‌آورد: یهودیان و منافقین عرب، و از آنان به گروه‌هایی که نمی‌فهمند نام می‌برد، بدین خاطر بیشتر از آنچه از خدا بترسند از مؤمنین می‌ترسند، و قطعاً مؤمنین در دل‌های آن‌ها بیش از خدا مایه‌ی هراسند.

آیات از ترسویی هردو گروه یهودیان و منافقین خبر می‌دهد، ترس بیشتر در شخصیت یهودیان ریشه دوانیده است، آنان به صورت دسته‌جمعی با مسلمانان نمی‌جنگند و آشکارا با آنان رویاروی نمی‌شوند، و اگر مجبور به رویارویی و نبرد با مسلمانان شوند، در پشت دژهایی مستحکم و تسخیرناپذیر پنهان می‌شوند، یا خود را در پشت دیوارها و موانع و پوشش‌هایی که از آنان حمایت کند قرار می‌دهند.

این یهودیان در ظاهر چنین نشان می‌دهند که متفق و متحد و یکی‌اند، همچنین مایلند که (نمایشی رسانه‌ای) داده و اطلاعات و داده‌های دروغین منتشر سازند و در آن اعلان اتفاق و اتحاد نمایند. اما در حقیقت مختلف بوده و در حال نزاع و درگیری‌اند، و قلب‌های‌شان پراکنده و متفرق است و چیزی آن‌ها را گرد هم نیاورده و آن‌ها را یکی نمی‌کند، حتی اگر این چیز خطری مخرب و ویرانگر باشد.

خداوند در سخنی راست و درست در مورد اینان می‌فرماید:

﴿وَأَلۡقَیۡنَا بَیۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ [المائدة: 64].

«ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینه‌توزی افکنده‌ایم».

دشمنی و تفرقه میان یهودیان

دشمنی و کینه‌توزی، تا قیامت، در دل‌های یهودیان ریشه‌دار است، هرچند بکوشند که با لبخند، و اظهار همکاری و محبت و همراهی آن را بپوشانند، اما دروغ می‌گویند، کسی که از دور به آنان می‌نگرد چنین می‌پندارد که آنان یکی‌اند، با این حال قلب‌های‌شان گوناگون و مختلف است و نسبت به هم دشمنی و کینه دارند. سخن در این آیات مختص هم‌پیمانی منافقین و یهودیان بنی نضیر در زمان رسول الله ج نیست، بلکه این سخن عام و کلی بوده، و هر هم‌پیمانی و مشارکتی میان منافقین و یهودیان تا برپایی قیامت را شامل می‌شود.

این سخن بر همه‌ی پیوندهای پوشیده‌ی مخفی میان منافقین عرب و یهودیان، که بر سرزمین فلسطین دولتی را برای آنان برپای داشتند. منطبق است، زیرا منافقین عرب به یهودیان موقعیت استوار داده، و با آنان هم‌پیمان شده و آنان را یاری کردند، و همچنین در راستای تقویت و پشتیبانی‌شان کوشیدند و کار کردند.

سخن آیات درباره‌ی بزدلی یهودیان و کینه‌توزی و دشمنی‌شان میان یکدیگر مختص یهودیان زمان رسول الله ج نیست، بلکه این سخن عمومی و کلی بوده، و همه‌ی یهودیان را در هرزمان و مکانی فرا می‌گیرد، و ناگزیر باید انطباق این آیات و وعده‌های قرآنی موجود در آن را بر یهودیان واقع بر سرزمین فلسطین، در این دوران، مورد توجه قرار دهیم.

یهودیان به رغم در اختیار داشتن مظاهر قدرت و توانف و سلاح‌های پیشرفته و امروزی، ترسو و بزدل‌اند، و در سرزمین فلسطین به‌طور مستقیم با مجاهدین نمی‌جنگند، جنگی که بر پایه‌ی شجاعت و شهامت و رزمندگی باشد، سربازان یهود ترسویند، جسارت رویارویی مستقیم با مجاهدین را ندارند، و به این خاطر در پشت ﴿قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ دژهای مستحکم امروزین پنهان می‌شوند، دژهایی که در شکل پادگان‌ها و پایگاه‌های نظامی، و سیم‌های برق الکترونیکی (که آنان را دربر گرفته‌اند) تجسم می‌یابند، هم‌چنان که آن‌ها: ﴿مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ از پشت دیوارهای امروزین که به شکل هواپیماها و تانک‌ها و زره‌پوش‌ها جلوه کرده‌اند می‌جنگند!

هنگامی که این سربازان یهودی مجبور می‌شوند که رویاروی مجاهدین به نبرد بپردازند، بی‌شک آنان ترسیده و هراسیده و می‌لرزند، و شکست خورده می‌گریزند، تاریخ جدید نمونه‌ها و مثال بسیاری از ترس یهودیان در برابر مجاهدین، در فلسطین و لبنان و دیگر جاها را به ثبت رسانده است.

این در حالی است که آنان انواع مظاهر قدرت مادی و نظامی را در اختیار دارند، پس در آینده چه می‌کنند، آن هنگام که با سپاه مجاهد اسلامی روبرو می‌شوند؟!

به زودی نسل‌های مجاهد اسلامی بعدی به صورت عملی تحقق این وعده قرآن را می‌بینند، آن‌هم هنگامی که جهادی بزرگ با یهودیان می‌نمایند: ﴿لَا یُقَٰتِلُونَکُمۡ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَیۡنَهُمۡ شَدِیدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِیعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا یَعۡقِلُونَ١٤ [الحشر: 14].




[1]- بنگر به تفسیر ابن‌کثیر: 4/322-324.

وعده قرآنی در سوره مجادله

فصل دهم:
وعده قرآنی در سوره مجادله

کفار با خدا و رسولش دشمنی می‌کنند

از جمله آیات وعده‌ی راستین قرآنی در سوره مجادله که مدنی است این آیات است:

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٥ [المجادلة: 5].

«کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند، خوار و ذلیل می‌شوند، همانگونه که پیش از ایشان پیشینیان خوار و ذلیل شدند. ما آیات روشن و دلایل متقنی را فرو فرستاده‌ایم و کافران عذاب خوارکننده‌ای دارند».

آیه از کفار سخن می‌گوید کفاری که دشمنان این دین‌اند، و از خواری و ذلّت و شکست آنان همانند خواری و ذلّت کسانی که پیش از آنان بودند، خبر می‌دهد.

آیه کفار را اینگونه توصیف می‌کند که آنان ﴿یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ، «با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند». ﴿یُحَآدُّونَ فعل مضارع است، ماضی آن رباعی: (حادَّ) و ثلاثی آن (حدَّ) است، حدَّ مأخوذ از حدِّ یعنی واسطه‌ای میان دو چیز که میان آن‌ها فاصله می‌اندازد مانند مرزبندی زمین و حد و حدود خانه و چیزهایی از این قبیل.

کفار ﴿یُحَآدُّونَ، «دشمنی می‌کنند». با خدا و رسولش. یعنی: با خدا می‌جنگند، با پیامبرش ج می‌جنگند، با دینش می‌جنگند و از دشمنی و نبرد آنان به فعل ﴿یُحَآدُّونَ تعبیر کرده است، و این برای اشاره به علاقمندی و اطلاع‌شان در خصوص مواجهه‌ی با اسلام و مسلمین است. این کفار مختص به قومی معین و مشخص نیستند، بلکه همه‌ی کفاری را که با این دین دشمنی می‌ورزند فارغ از هرزمان و مکانی شامل می‌شود؛ مانند کفار قریش و منافقین و یهودیان، و اهل فارس و رومیان و اتراک و هندی‌ها (در گذشته)، و کفار معاصر از جمله یهودیان ملحد و نصارای صلیبی.

با توجه به اینکه زنجیره‌ی کفارِ مخالف، ادامه‌دار است در نتیجه دشمنی‌شان با خدا و رسولش ادامه‌دار است و لذا آیه از این حالت با فعل مضارع تعبیر می‌کند که بر نو شدن و تداوم دلالت دارد: ﴿یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ.

وعده درباره‌ی به ذلّت و خواری و شکست کفار

خداوند وعده خواری و شکست این کفارِ دشمنِ مخالف را می‌دهد: ﴿کُبِتُواْ، «خوار و ذلیل گردانده شدند». الکبت به معنای ذلّت و خواری و شکست است. فعل ﴿کُبِتُواْ فعل مجهول است، فاعل آن به دلیل معلوم بودنش محذوف است، زیرا کاملاً واضح است که این خداوند است که آنان را خوار و رسوا می‌کند، و دلیل دیگر محذوف بودن فاعل آن به خاطر انگشت گذاشتن روی آن‌ها است و بدین خاطر ضمیر در فعل ﴿کُبِتُواْ که به آن‌ها باز می‌گردد به عنوان نائب فاعل آمده است.

خواری و رسوایی این کفارِ مخالف همانند خواری و رسوایی کفاری است که پیش از اینان بوده‌اند: ﴿کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ، «خوار و ذلیل می‌شوند، همانگونه که پیش از ایشان پیشینیان خوار و ذلیل شدند».

کسانی که پیش از آنان بوده‌اند کسانی‌اند که خداوند نام‌شان را در قرآن برای ما بیان داشته است، مانند قوم نوح، عاد، ثمود، فرعون، هامان، قارون و کسانی دیگر جز ایشان، کسانی که خداوند آنان را خوار و ذلیل و رسوا نموده، و عذابش را دامنگیر آنان نموده است. در مقابل خداوند فرستادگانش، و پیروان مؤمن‌شان را پیروز گردانده است. سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۚ، «ما آیات روشن و دلایل متقنی را فرو فرستاده‌ایم». به آیات روشن قرآن اشاره می‌کند و توجه مسلمانان را به جزئیات خواری و رسوایی و نابودی کفار پیشین جلب می‌کند، جزئیاتی که در آیات روشن قرآن موجود است.

این آیه مؤمنین را فرا می‌خواند تا با چگونگی خوار و رسوا شدن کفار پیشین توسط خداوند آشنا شوند و از جزئیات هلاکت آن‌ها مطلع گردند، این کار با اندیشیدن در آیاتی که قصص قرآنی را بیان داشته و از این موضوع سخن می‌گویند صورت می‌گیرد، همچنین با فهم نیکوی آن‌ها و استخراج درس‌ها و عبرت‌ها و مفاهیم آن‌ها میسر است.

خوار و رسوا کردن کفار، سنتی ربانی است

نکته‌ی ظریف در تعبیر قرآنی این است که فعل (کَبَتَ) فقط سه بار در قرآن بیان گردیده، که دو بار از آن‌ها در این آیه است، آن‌هم در شکل فعل ماضی: ﴿کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ. و بار سوم به شکل فعل مضارع در قرآن آمده است آن‌هم در این سخن خداوند که می‌فرماید:

﴿لِیَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡ یَکۡبِتَهُمۡ فَیَنقَلِبُواْ خَآئِبِینَ١٢٧ [آل عمران: 127].

«(هدف از یاری‌تان توسط فرشتگان آن است که) تا گروهی از بزرگان کافران را نابود کند و یا آنان را سرکوب و خوار نماید و با شکست و ننگ خشمگین‌شان سازد و ناامید برگردند (و دیگر بار آرزوی پیروزی در سر نپرورانند)».

آیه از کفار مشرک در بدر، و شکستی که خدا دامنگیرشان نموده سخن می‌گوید، آنجا که عده‌ای از آنان را از میان برده و بدین ترتیب نابودشان کرده است، و گروهی دیگر از آنان را خوار و ذلیل نموده و شکست‌شان داده است، در نتیجه ناامید و زیانمند و درمانده به مکه بازگشته‌اند.

این خود دلیلی است بر اینکه «کبت» در قرآن فقط در سیاق رویارویی میان مسلمین و کفار به کار رفته است، هم‌چنین گویای شکست و ذلّت و خواری و رسوایی کفار است. از این آیه یک سنّت ثابت ربانی برداشت می‌شود و آن عبارتست از: خواری و ذلّت و حقارت و شکست همه‌ی کافرینِ دشمن، کسانی که بر نیرو و قابلیت‌های‌شان تکیه می‌کنند و با خدا و رسول و اولیائش دشمنی می‌ورزند، اما در نهایت نیروی‌شان ضعیف شده، و قابلیت‌شان از کار می‌افتد.

در آیه یک وعده راستین قرآنی وجود دارد که در زندگی مسلمانان تحقق یافته و واقع شده است، تاریخ اسلامی مثال‌ها و نمونه‌های بسیاری از کفارِ دشمن به ثبت رسانده است، کسانی که با خدا و رسولش ضدیت کرده‌اند و جنگ خشنی را علیه اسلام و مسلمین به راه انداخته‌اند، و چنین پنداشته‌اند که به زودی در عملی نمودن اهداف‌شان موفق می‌شوند، اما خداوند آنان را درهم شکسته و خوار و ذلیل و نابود گردانیده است.

همچنین خواری و رسوایی و ذلّت یهودیان و آمریکایی‌ها و دیگر کفار معاصر را از این آیه به فال نیک می‌گیریم، کسانی که جنگی خشن و شیطانی را بر ضد اسلام و مسلمین به راه انداخته‌اند!!

حزب شیطان زیانکارند

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَیۡهِمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِکۡرَ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّیۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٩ إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ٢٠ کَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١ لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ یُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ کَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِیرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَیُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢ [المجادلة: 19-22].

«شیطان بر آنان چیره گشته است و یاد خدا را از خاطرشان برده است. اینان حزب شیطان هستند. هان! قطعاً حزب شیطان زیانکار و زیان‌بارند. مسلماً کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند، از زمره‌ی پست‌ترین و خوارترین (مردمان) خواهند بود. خداوند چنین مقدر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم. بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است. مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله‌ی ایشان باشند. چرا که مؤمنان، خدا بر دل‌های‌شان رقم ایمان‌زده است، و با نفخه‌ی ربانی خود یاریشان داده است و تقویت‌شان کرده است، و ایشان را به باغ‌های بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر (کاخ‌ها و درختان) آن‌ها رودبارها روان است، و جاودانه در آنجا می‌مانند. خدا از آنان خشنود، و ایشان هم از خدا خشنودند. اینان حزب الله اند. هان! حزب الله، قطعاً پیروز و رستگار است».

آیات از کفاری سخن می‌گویند که فارغ از هرزمان و مکانی با خدا و رسولش ضدیت می‌کنند، و تجزیه و تحلیلی از آنان ارائه می‌دهد و برخی حقایق و وعده‌ها را یادآوری می‌کند، سپس برخی از صفات مؤمنین پیروز و چیره را ارائه می‌دهد.

آیات یادآوری می‌کنند که شیطان ﴿ٱسۡتَحۡوَذَ، «مسلط‌شده و غلبه یافته است» بر دوستانش.

یعنی: شیطان بر آنان چیره و مستولی شده و آنان را به چنگ آورده و به سمت خود کشیده است و آنان را لشکریان و سپاهیان خود گردانیده است. و هنگامی که بر آنان سیطره یافت، یاد خدا را از آنان فراموش می‌گرداند و آنان را به یاد خود مشغول می‌دارد و بدین ترتیب جزء اعضای فعال و کارا در (حزب شیطان) می‌گردند. اینان لشکریان و یاوران حزب شیطانند، کسانی که مطیع و تسلیم او گشته، و تعالیمش را منتشر نموده، و دیگران را گمراه می‌گردانند.

گروه شیطان زیانکارانند، و زیان‌شان کلی و عمومی است، و شامل دنیا و آخرت می‌گردد، این یک حقیقت مسلّم قرآنی است، و با چند تأکیدکننده در آیه بر آن تأکید شده است:

حرف استفتاح: ﴿أَلَآ، و حرف تأکید: ﴿إِنَّ، و ضمیر فصل تأکید: ﴿هُمُ و اسم فاعل معرف به الف و لام، (أل) تعریف: ﴿ٱلۡخَٰسِرُونَ١٩ و جمله‌ی اسمیه که نشان‌دهنده‌ی تأکید است: ﴿حِزۡبَ ٱلشَّیۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٩.

گروه شیطان زیانکار کافر مرتکب جرمی هولناک و ناپسند شدند تا جایی که به ضدیت با خدا و رسولش برخاستند، و با دینش جنگیدند، و با یاران و یاورانش دشمنی ورزیدند، و تمامی سعی و تلاش و نیرو و استعدادشان را در راه نبرد با اسلام و از میان بردن آن صرف کردند، اما آیا در این کار موفق شدند؟

کفار مغلوب و شکست خورده‌اند

آیه یک وعده راست قرآنی درباره ناکامی و شکست و فرومایگی کفار ارائه می‌دهد:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ٢٠ [المجادلة: 20].

«مسلّماً کسانی که با خدا و پیغمبرش دشمنی می‌کنند، از زمره‌ی پست‌ترین و خوارترین مردمان خواهند بود».

«الأذلون» جمع (أذلّ)، بر وزن (أفعَل)، و بیانگر پست‌ترین درجات ذلّت و خواری است. گفته می‌شود: ذَلَّ فلانٌ: فلانی خوار و ذلیل شد، و هنگامی که ذلّتش بیشتر می‌شود گفته می‌شود: او خوارترین و ذلیل‌ترین شد!

خوارترین و ذلیل‌ترین‌ها، همان گروه شیطان زیانکارند، کسانی که با خدا و رسولش ضدیت می‌کنند. خداوند می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ٢٠، و نفرمود: «أولئک هم الأذلُّون»، زیرا حرف جرّ (فی) دلالت بر ظرف دارد، یعنی: این دشمنان در زمره‌ی خوارترین‌ها قرار گرفته و در آنان غوطه‌ور شدند و در میان‌شان قرار گرفته و در آنان ذوب شدند. مفرد (الأذلین)، الأذل است، و او کسی است که ذلّت و خواری و پستی و فرومایگی بر او مسلط شده است، و الأذل (خوارترین و ذلیل‌ترین) و آن عبارت است از هر کافری که با خدا و رسولش ضدیت کند.

تلفیق میان نگون‌ساری (کبت) کفار و ذلّت (ذلّ‌شان)

ملاحظه می‌شود که سوره مجادله دو بار از ذلّت و نگونساری کسانی که با خدا و رسولش ضدیت می‌کنند، سخن می‌گوید:

بار اول می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ کُبِتُواْ کَمَا کُبِتَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٥ [المجادلة: 5].

و بار دوم می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡأَذَلِّینَ٢٠ [المجادلة: 20].

و این تکرار نیست، زیرا در قرآن تکرار وجود ندارد، بلکه این تنویع (تنوع بخشیدن، گونه‌گون‌سازی) در عرضه و نمایش قرآنی است، و تنویع مبتنی بر افزودن معنی جدید در بار دوم است. در آیه‌ی اول از نگونساری دشمنان همانند نگونساری کسانی که پیش از ایشان بودند سخن می‌گوید. و در آیه دوم خبر از قرار داشتن این دشمنان در زمره ذلیل‌ترین انسان‌ها می‌دهد.

تفاوت میان دو آیه آشکار است، هدف آیه اول گزارش دادن از خویشتن ضدیت‌کنندگان با خدا و رسولش است، خویشتن آنان نگونسارشده، پست‌شده، شکست‌خورده، بدبخت، سیه‌روز و درهم شکسته است. اما هدف آیه دوم گزارش دادن از محیط عمومی است که این نگونساران در آن به سر می‌برند، کسانی که در اطراف آنانند ذلیل‌ترین و زیانکار و شکست خورده‌اند، و این نگونساران در محیط عمومی ذلیل‌ترین‌ها قرار دارند. اینان نگون‌سارند و آنان که اطراف‌شانند ذلیل‌ترین‌هایند!

آیه اول از خویشتن و ماهیت ضدیت‌کنندگان با خدا و رسولش گزارش می‌دهد، و آیه دوم از کسانی که پیرامون ضدیت‌کنندگانند گزارش می‌دهد، و در مجموع چنین می‌شوند: نگون‌ساران جزو ذلیل‌ترین‌هایند، و هردو دسته از گروه شیطان زیان‌کار.

این وعده‌ای قرآنی است که پیوسته تحقق می‌یابد، تاریخ نمونه‌های بسیاری از ذلّت و زیان و شکست گروه شیطان را به ثبت رسانده است. هیچ امّت کافری در هرزمانی و مکانی که باشد، در گذشته یا حال یا آینده، از این وعده قرآنی تخلف نمی‌کند.

خداوند پیروزی دینش را مقرر کرده است

بعد از ارائه وعده راستین در خصوص نگونساری و ذلّت و شکست گروه شیطان که ضدیت‌کنندگان با خدا و رسولش هستند، آیه‌ی بعدی یک وعده دیگر قرآنی در خصوص پیروزی دین خداوند ارائه می‌دهد و می‌فرماید:

﴿کَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١ [المجادلة: 21].

«خداوند چنین مقدر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم. بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است».

﴿کَتَبَ در اینجا به معنی: مقرر و مقدر کرده است، می‌باشد. لذا نوشتن، نوشتن قسمت و نصیب است، و آنچه تقدیر شده، تقدیری ربانی و لازم الاجراء و سنتی قاطع و الهی است که تغییر و دگرگونی نمی‌پذیرد، و قدرت هیچ آفریده‌ای نمی‌تواند آنچه را که خداوند مقرر کرده است تغییر داده یا محو نموده یا الغایش نماید و همچنین نمی‌تواند مانع اجرایی شدن و عملی شدن آن گردد.

خداوند چه چیزی را مقرر کرده است؟ مقرر کرده که: ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ، «من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم».

لام در ﴿لَأَغۡلِبَنَّ لام قسم و برای تأکید است، همچنین نون تأکید ثقلیه بر فعل مضارع وارد شده که آن‌هم برای تأکید است، ضمیر منفصل ﴿أَنَا۠ آورده شده که آن‌هم برای تأکید است. و اجتماع سه تأکید در جمله‌ی: ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ برای تثبیت و قطعی کردن این وعده ربانی و افزایش یقین مؤمنین به تحقق آن است. غلبه متکی به پیروزی است و غالب همان پیروز است. و هنگامی که خداوند بر کارها و دستوراتش غالب باشد بی‌شک دشمنانی که با خدا و رسولش ضدیت دارند مغلوب و شکست خورده‌اند.

ملاحظه می‌شود که مفعول فعل (أغلبنَّ) در آیه محذوف است، و اگر آن را بیان می‌کرد می‌فرمود: «لأغلبنَّ أنا و رُسُلی الکافرین المحادّین».

عطف رُسُل به خداوند آنجا که می‌فرماید: ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ بیانگر بزرگداشت و حرمت نهادن به منزلت و جایگاه انبیاء † است، خداوند بر دشمنانش غالب و پیروز است، و پیامبرانش به یاری خدا بر دشمنان‌شان چیره و پیروزند.

دو عامل اساسی پیروزی

حکمتی ظریف از عطف «أنبیاء» بر «خداوند» در آیه وجود دارد: ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ.

این عطف به دو عامل اساسی در عملی شدن وعده قرآنی در آیه، و تطبیق سنّت ربّانی که بدان تأکید می‌کند، اشاره می‌نماید:

عامل اول: عامل ربّانی: که این خود پایه و اساس غلبه و پیروزی و اجرایی شدن وعده است، خداوند مقرر و مقدر فرموده، و چنین خواسته و اراده نموده، و کسی نمی‌تواند خواسته و دستورش را رد نماید، و ضمیر منفصل ﴿أَنَا۠ در آیه آن را به تصویر می‌کشد.

عامل دوم: عامل بشری: که خداوند خواست و اراده‌اش را بر دستان او عملی می‌نماید، در نتیجه پیامبران و پیروان مجاهدشان بهانه‌ای برای اراده و خواست خدا می‌شوند، اینان ابزارها و اسباب را فراهم کرده، و نهایت تلاش‌شان را به کار گرفته، و با دشمنان‌شان جنگیده، و بر خداوند توکل نموده، و چشم به راه یاری و پیروزی او می‌مانند. این‌ها را کلمه‌ی ﴿رُسُلِیٓۚ در آیه، که معطوف بر ضمیر ﴿أَنَا۠ است به تصویر می‌کشد. بی‌تردید باید در هرنبردی میان حق و باطل مجاهدینی وجود داشته باشند که خواهان پیروزی اهل حق بر اهل باطل باشند.

این بدان معناست که: پیروزی میسر نمی‌گردد مگر با حضور مؤمنینی نیکوکار، که جهادگر راه خدایند، ابزار و اسباب را به دست آورده، و شروط پیروزی را محقق می‌گردانند. بی‌شک خداوند مسلمانان گناه‌کار، و مسلمانان خیالباف و ناتوان و سست، و مسلمانانی را که از آماده شدن برای جهاد طفره می‌روند یاری نکرده و پیروز نمی‌گرداند!

لازم است که دو عامل همراه و همگام، برای پیروزی در نظر گرفته شود: عامل ربانی و عامل بشری که بدان تکیه شده و به کار گرفته شود، این دو عامل در سخن خداوند بیان شده‌اند: ﴿لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِیٓۚ.

خداوند چیره و نیرومند و شکست‌ناپذیر است

نکته‌ی ظریف در تعبیر قرآنی آن است که، این آیه که وعده‌ی غلبه و پیروزی را می‌دهد با بیان دو نام مهم و باشکوه از نام‌های خداوند به پایان می‌رسد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١، «بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است».

این پایان با موضوع آیه همخوانی دارد: «الله قویٌّ» یعنی: او چیره و قدرتمند است. قدرتش مطلق است، ضعف و ناتوانی به سراغش نمی‌آید و «الله عزیز»: یعنی او پیروز است، صاحب عزّت و چیرگی است، هرقدرتی هراندازه که بزرگ باشد او را مغلوب نمی‌سازد، او ذلیل و ضعیف نمی‌شود، و اوست که با دادن شکوه و قدرت به دوستان و لشکریانش به آنان احسان و نیکی می‌کند.

نظر به اینکه موضوع آیه در خصوص وعده به چیرگی و پیروزی و استقرار است، بدین خاطر مناسب است که با این دو نام پایان یابد: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٞ٢١. و معلوم است که پایان هرآیه‌ای پیوسته مناسب با موضوع آن است!، خداوند بر دشمنانش چیره، و یاور دوستانش است، و این یک حقیقت روشن قرآنی، و یک وعده راستین قرآنی است که آیات بسیاری آن را مورد تأکید قرار می‌دهند از جمله خداوند می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٢١ [یوسف: 21].

«خدا بر کار خود چیره و مسلط است، ولی بیشتر مردم (خفایای حکمت و لطف تدبیرش را) نمی‌دانند».

و یا می‌فرماید:

﴿إِن یَنصُرۡکُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمۡۖ وَإِن یَخۡذُلۡکُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِی یَنصُرُکُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ [آل عمران: 160].

«اگر خداوند شما را یاری کند (همانگونه که در جنگ بدر یاری کرد) هیچ‌کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند کیست که پس از او شما را یاری دهد؟».

دشمنان این دین مغلوب و شکست‌خورده و زیانکارند، قدرت‌شان در برابر قدرت خدا سودی به آنان نمی‌رساند و آیات بسیاری این حقیقت را مورد تأکید قرار می‌دهند از جمله خداوند می‌فرماید:

﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢ [آل عمران: 12].

«(ای پیغمبر!) به کسانی که کافرند، بگو: شما (در دنیا) شکست خواهید خورد و (در آخرت) گردآورده می‌شوید و به دوزخ افکنده می‌شوید، و (دوزخ) چه بد جایگاهی است!».

و یا می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ یُغۡلَبُونَۗ [الأنفال: 36].

«کافران اموال خود را خرج می‌کنند تا (مردمان را) از راه خدا و (ایمان به الله) بازدارند، آنان اموال‌شان را خرج خواهند کرد، اما بعداً مایه‌ی حسرت و ندامت ایشان خواهد گشت و شکست هم خواهند خورد».


وعده قرآنی در سوره فتح

فصل نهم:
وعده قرآنی در سوره فتح

سوره فتح مدنی است، و در پی صلح حدیبیه نازل شده، صلحی که پیامبر ج در ماه ذی‌القعده در سال ششم هجری با قریش منعقد نمود، آن‌هم بعد از آنکه میان او و انجام عمره مانع ایجاد نمودند بر این اساس که ایشان و یارانش سال بعد برای انجام عمره بازگردند.

بسیاری از صحابه به بندهای پیمان‌نامه‌ی صلح اعتراض نمودند و آن را لطمه‌ای به حق مسلمانان قلمداد کردند، در اثنای بازگشت پیامبر ج و اصحابش از حدیبیه به مدینه، خداوند سوره فتح را نازل فرمود، و در آن دیدگاه و چشم‌انداز منفی‌ای را که به جان‌های صحابه آویخته بود، زدود و از میان برد، و از آن به فتح مبین نام برد، و به مسلمانان وعده‌هایی راستین در خصوص پیروزی آنان، و شکست دشمنان‌شان و استقرار و تثبیت دین‌شان داد.

صلح حدیبیه فتحی آشکار بود

آیه اول سوره از صلح حدیبیه به عنوان فتحی آشکار نام می‌برد. خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١ [الفتح: 1].

«ما برای تو فتح آشکاری را فراهم ساخته‌ایم».

مراد از فتح مبین در این آیه صلح حدیبیه است، و سخنانی از صحابه در این زمینه نقل شده است، امام بخاری[1] از براء بن عازب س روایت می‌کند که گفت: «شما فتح مکه را فتح می‌دانید، البته فتح مکه، فتح بود. ولی ما بیعت رضوان را که در روز حدیبیه انجام گرفت، فتح می‌دانیم».[2]

عبدالله بن مسعود س می‌گوید: شما فتح مکه را فتح می‌دانید، و ما صلح حدیبیه را، فتح می‌دانیم.

جابر بن عبدالله ب هم می‌گوید: ما فقط صلح حدیبیه را فتح می‌دانیم.

پیامبر ج این سوره را بهتر از هرآنچه که خورشید بدان می‌تابد به حساب آورد آن‌هم به خاطر وعده و بشارت به فتح که در این سوره است.[3]

امام بخاری[4] از عمر بن خطاب س روایت کرده که رسول الله ج فرمودند: «امشب سوره‌ای بر من نازل شده است که نزد من از آنچه که خورشید بر آن‌ها می‌تابد (از همه‌ی دنیا) محبوب‌تر است». سپس ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١. را تلاوت فرمود[5].

خداوند به مسلمانان وعده فتح مکه را داد، و وعده‌اش را عملی ساخت، تا آنجا که فتح مکه در کمتر از دو سال از نزول سوره عملی شد، به هرحال فتح مکه در رمضان سال هشتم هجری رخ داد. در سوره فتح آیاتی وجود دارد که وعده‌ها و بشارت‌هایی را به مسلمانان می‌دهد از آن جمله:

وعده جنگ با کفار نیرومند و پرقدرت

1-   خداوند می‌فرماید:

﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِینَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ یُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِیعُواْ یُؤۡتِکُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ کَمَا تَوَلَّیۡتُم مِّن قَبۡلُ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا١٦ [الفتح: 16].

«به باز پس ماندگان عرب‌های بادیه‌نشین بگو: از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بیرون می‌روید. با آنان پیکار می‌کنید یا اینکه مسلمان می‌شوند. اگر فرمانبرداری کنید، خداوند پاداش خوبی به شما خواهد داد، و اگر سرپیچی کنید، همانگونه که قبلاً نیز سرپیچی کرده‌اید، خداوند با عذاب دردناکی عذاب‌تان خواهد داد».

برخی از عرب‌های بادیه‌نشین و افراد ضعیف‌الایمان از خروج با رسول الله ج برای جهاد در راه خدا خودداری کردند آن‌هم به خاطر فرار از تکالیف جهاد. در این آیه خداوند به پیامبرش ج دستور می‌دهد که به آنان که از آمدن با او به جهاد خودداری کردند خبر دهد که جهاد مداوم و مستمر است، و جنگ‌های با کفار دائمی بوده و متوقف نمی‌شود. وعده در این سخن خداوند است که می‌فرماید: «از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بیرون می‌روید. با آنان پیکار می‌کنید یا اینکه مسلمان می‌شوند».

این سخن به نبرد - یا نبردهایی - بر ضد کفار قدرتمند، گروهی جنگاور و سخت زورمند اشاره می‌کند، و به زودی مسلمانان با این کفار می‌جنگند، و بر آنان پیروز می‌شوند، و آنان را شکست داده و قدرت‌شان را از بین می‌برند. مفسرین در مشخص کردن این کفار جنگجو و پرقدرت دچار اختلاف شده‌اند و حافظ ابن کثیر در این خصوص خلاصه‌ی سخنان آن‌ها را در تفسیرش بیان کرده است:

گفته شده: آنان قبیله هوازن‌اند و گفته شده: آنان قبیله ثقیف‌اند که مقیم طائف‌اند و گفته شده: مراد از آنان قبیله بنی حنیفه از اهالی یمامه‌اند و گفته شده: آنان رومیان‌اند. گفته شده: آنان اهل فارس و روم هردو باهم‌اند. گفته شده: آنان بت‌پرستانند. گفته شده: آنان اتراک و اکراداند. و گفته شده: آنان مردانی قدرتمند و سلحشورند، اما از آنان اسمی برده نشده و گفته شده: هنوز آن قوم سخت ستیزنده نیامده‌اند!.[6]

نظریه‌ای که ترجیح داده می‌شود این است که منظور کفار زمان رسول الله ج است، پیامبر ج با آنان جنگید و آنان را شکست داد. براین اساس شامل همه‌ی اقوامی که بعد از صلح حدیبیه پیامبر ج آنان را شکست داد می‌شود که عبارتند از: یهودیان خیبر، قریش که روز فتح مکه شکست خوردند، هوازن که در جنگ حنین بعد از فتح مکه شکست خوردند، و ثقیف که بعد از محاصره طائف تسلیم شدند.

همه‌ی این‌ها قوی و نیرومند و جنگاور بودند، اما قدرت و نیروی‌شان در برابر قدرت و نیروی رسول الله ج و یارانش که بسیار جنگاور و قدرتمندتر از آنان بود، درهم شکسته شد. وعده قرآنی در این آیه تحقق یافت، زیرا تمامی کفار قدرتمند و قوی از جمله یهود خیبر و قریش و ثقیف و طائف و دیگران در زمان رسول الله ج از پای درآورده شدند.

این وعده شامل کفار زمان ما نیز می‌شود

اما این وعده مخصوص کفار زمان رسول الله ج نیست بلکه وعده عام و فراگیری است که کفار بعدی را که صحابه آنان را شکست دادند دربر می‌گیرد و از جمله‌ی آن‌ها: بنوحنیفه در نجد است، که به همراه مسیلمه کذاب مرتد شدند، و بعد از آنکه صحابه در جنگ یمامه آنان را شکست دادند به اسلام بازگشتند.

از جمله‌ی آن‌ها اهل فارس بودند که صحابه قدرت‌شان را از بین بردند و سرزمین عراق و فارس را فتح کردند، و از جمله رومیان که صحابه سرزمین شام و مصر را از دست آنان آزاد کردند، و دیگر اقوامی که صحابه و تابعین آنان را در خراسان و هند و چین و مغولستان و آفریقا و اندلس و دیگر مکان‌ها شکست دادند. همچنین آیه اقوام دیگری که مسلمانان با آنان جنگیده و بر آنان پیروز شدند را شامل می‌شود مانند صلیبی‌ها و تاتارها و دیگران.

وعده‌ی قرآنی موجود در آیه تداوم داشته و گذشته و حال و آینده را دربر می‌گیرد، و بر ما لازم و ضروری است که آن را به تمامی جنگ‌ها و نبردهای میان مسلمین و کفار، بدون در نظر گرفتن زمان و مکان تعمیم دهیم، آن‌هم بعد از بیان نام کسانی که این وعده در زمان پیامبر ج بر آنان انطباق یافته است. و بدین خاطر امام زهری از قومی مشخص نام نبرده و می‌گوید: ﴿قَوۡمٍ أُوْلِی بَأۡسٖ شَدِیدٖ: آن قوم هنوز نیامده‌اند.[7]

وعده غنیمت گرفتن از کفار

2-   خداوند می‌فرماید:

﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ وَیَهۡدِیَکُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا٢٠ وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢١ وَلَوۡ قَٰتَلَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٢٢ سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٢٣ [الفتح: 20-23].

«خداوند غنیمت‌های فراوانی را به شما وعده داده است که آن‌ها را به چنگ می‌آورید، ولی این یکی را زودتر برای‌تان فراهم ساخت، و دست تعدی مردمان را از شما باز داشت، تا نشانه‌ای (بر وفای به عهد پروردگار) برای مؤمنان باشد، و شما را به راه راست رهنمود کند. و غنیمت‌های دیگری که شما قدرت بر آن را نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد (و آن را بهره‌ی شما می‌گرداند) و او بر هرچیزی توانا است. اگر کافران (قریش، در سرزمین حدیبیه) با شما بجنگند، (از ترس شما) پشت می‌کنند و می‌گریزند، سپس سرپرستی (که کار و بار ایشان را به دست گیرد) و یاوری (که ایشان را کمک کند) پیدا نخواهند کرد. این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت».

خطاب این آیات متوجه صحابه است، کسانی که با پیامبر ج در زیر درخت و اندکی پیش از صلح حدیبیه بیعت کردند. بیعتی که به «بیعةالرضوان» معروف است. خداوند در آیه‌ی پیشین به آنان خبر می‌دهد که از آنان راضی است:

﴿۞لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ [الفتح: 18].

«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم که در زیر درخت با تو بیعت کردند».

در این چهار آیه [20-23] از سوی خدا به مؤمنین وعده‌هایی در خصوص پیروزی و استقرار، و شکست دشمنان کافرشان و غنیمت گرفتن از آنان داده می‌شود.

سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا.

«خداوند غنیمت‌های فراوانی را به شما وعده داده است که آن‌ها را به چنگ می‌آورید».

وعده‌ای قرآنی مبنی بر تداوم نبردها میان مسلمین و کفار است و اینکه مسلمانان بر آنان پیروز شده و غنیمت‌های بسیاری از آن‌ها بدست می‌آورند، این وعده فارغ از زمان و مکان است. این وعده‌ی راستین قرآنی در زمان رسول الله ج، و فتوحات اسلامی در زمان خلفای راشدین، و زمان اموی‌ها و عباسی‌ها، و همه‌ی جنگ‌های پیروزمندانه‌ی اسلامی بعد از آن تحقق یافت.

بدین خاطر مجاهد که از تابعین است در تفسیر ﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا می‌گوید: منظور همه‌ی غنیمت‌ها تا امروز است.[8] یعنی مجاهد آیه را اینگونه تفسیر می‌کند که شامل غنیمت‌های بسیاری می‌شود که جهادگران تا زمان تابعین از کفار بدست آورده‌اند. حال که مجاهد / آیه را آنچنان تعمیم می‌بخشد که زمان او را نیز فرا می‌گیرد ما نیز آیه را چنان تعمیم می‌دهیم که بعد از عصر تابعین را نیز شامل شود و آن را بر تمامی غنیمت‌هایی که جهادگران از کفار بدست می‌آورند فارغ از هرزمان و مکانی تطبیق می‌دهیم.

بدین خاطر است که آن را وعده‌ای قرآنی در خصوص پیروزی مسلمین، و غنیمت گرفتن‌شان از کفار به حساب آوردیم، و به راستی این وعده در فتوحات اسلامی بعدی تحقق یافته است!

منظور از غنیمت‌های آنی و فوری چیست؟

سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ، «این یکی را زودتر برای‌تان فراهم ساخت».

به نبردی نزدیک که رسول الله ج بعد از صلح حدیبیه بدان پرداخت و در آن غنیمت‌هایی را از مشرکین به دست آورد اشاره می‌کند.

ابن عباس ب معتقد است که منظور از آن صلح حدیبیه است، صلحی که خداوند از آن به فتح مبین نام برد، بدلیل سخن بعدی خداوند که می‌فرماید: ﴿وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ، «و دست تعدی مردمان را از شما باز داشت، تا نشانه‌ای برای مؤمنان باشد».

ابن کثیر به نظر و سخن ابن عباس متمایل است و آن را ترجیح می‌دهد و آیه را به وعده‌ای در مورد دریافت غنیمت‌ها از کفار تعبیر کرده و صلح حدیبیه را نیز غنیمتی سریع و آنی برای مؤمنین تعبیر نموده، زیرا از این صلح دستاوردهای عظیمی به مسلمین تعلق گرفت. می‌گوید: ﴿وَکَفَّ أَیۡدِیَ ٱلنَّاسِ عَنکُمۡ یعنی: اهداف شومی را که دشمنان‌تان در ذهن می‌پرورانند از جمله جنگ و نبرد دامنگیرتان نمی‌شود، و همچنین دست تعدی مردمان را از خانواده و همسران‌تان که بر جای گذاشته‌اید کوتاه کرده است. ﴿وَلِتَکُونَ ءَایَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ، «تا نشانه‌ای برای مؤمنان باشد». یعنی: از آن عبرت بگیرند، بی‌شک خداوند مراقب و محافظ آنان بوده، و با وجود کمی تعدادشان آنان را بر دیگر دشمنان‌شان پیروز می‌گرداند، و تا لطف و احسان خداوند به خود را دریابند، او به سرانجام کارها عالم است، و بی‌تردید خیر در آن چیزی است که خداوند برای بندگان مؤمنش برمی‌گزیند هرچند در ظاهر از آن ناراضی باشند.[9]

اسم اشاره ﴿هَٰذِهِۦ در جمله‌ی ﴿فَعَجَّلَ لَکُمۡ هَٰذِهِۦ به کلمه ﴿مَغَانِمَ در جمله سابق ﴿وَعَدَکُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا باز می‌گردد و معنی آن چنین است: خداوند به شما وعده گرفتن غنیمت‌های بسیاری داده، و این غنیمتی را که در صلح حدیبیه بدست آوردید برای شما پیش انداخت، زیرا صلح حدیبیه زمینه‌ساز فتح مکه در کمتر از دو سال بود.

خداوند بر کفار هرجا که باشند احاطه دارد

خداوند به مؤمنین وعده غنیمت‌های بسیار دیگری را که نزدیک است، می‌دهد این وعده در آیه‌ی بعدی مطرح می‌شود که می‌فرماید:

﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٗا٢١ [الفتح: 21].

«و غنیمت‌های دیگری که شما قدرت بر آن را نداشته و ندارید، ولی خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد (و آن را بهره‌ی شما می‌گرداند) و او بر هرچیزی توانا است».

ابن عباس و ضحاک، و ابن اسحاق و عبدالرحمن بن زید معتقدند که مراد از این آیه فتح خیبر و غنیمت‌های بدست آمده از آن است. و این نظریه برتر است. والله اعلم.

خیبر دژ تسخیرناپذیر یهود بود، و یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیری را که پیامبر ج از مدینه بیرون کرده بود در آنجا تجمع نموده بودند، خیبر از قوی‌ترین دژهای یهود و تسخیرنپذیرترین آن‌ها بود. بدین خاطر خداوند در مورد آن می‌گوید: «هنوز بر آن‌ها دست نیافته‌اید و خدا بر آن‌ها احاطه دارد».

پیامبر ج به همراه صحابه‌ای که در صلح حدیبیه حاضر بودند روانه خیبر شدند و یهودیان آنجا را محاصره کردند، و در ماه محرم از سال هفتم هجری، بعد از دو ماه از صلح حدیبیه آنجا را فتح کردند، و مسلمانان در آنجا غنائم بسیاری از یهود بدست آوردند، بدین ترتیب خداوند این وعده را، بعد از دو ماه که خبرش را به مسلمانان داده بود، برای آنان محقق گردانید.

سنت الهی در مورد کفار تخلف‌ناپذیر است

خداوند به صحابه‌ای که در بیعت الرضوان در حدیبیه شرکت جستند خبر داد که اگر کفار قریش در حدیبیه با آنان می‌جنگیدند در مقابل مسلمانان شکست می‌خوردند، زیرا این (شکست کفار) سنّت الهی است:

﴿وَلَوۡ قَٰتَلَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا یَجِدُونَ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا٢٢ سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗا٢٣ [الفتح: 22-23].

«اگر کافران (قریش، در سرزمین حدیبیه) با شما بجنگند، (از ترس شما) پشت می‌کنند و می‌گریزند، سپس سرپرستی و یاوری پیدا نخواهند کرد. این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت».

سنت الهی دگرگونی و تغییر نمی‌یابد، او کفار را بر مؤمنین پیروز نمی‌گرداند، زیرا خداوند بندگان مجاهد و صادقش را یاری می‌کند، هنگامی که کفار در نبردی یا صحنه‌ای پیروز می‌شوند این بدین خاطر است که مسلمانان از شروط پیروزی تخطی کرده‌اند و آنچه را که خداوند بر آنان واجب نموده برپای نداشته‌اند.

خطاب در سخن خداوند: ﴿وَلَوۡ قَٰتَلَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ به صحابه است، کسانی که در بیعت الرضوان در حدیبیه شرکت جستند، اگر کفار قریش در سرزمین حدیبیه با آنان بجنگند، به آنان پشت کرده و می‌گریزند، هرچند کفار از لحاظ تعداد و تجهیزات از آنان بیشتر باشند، زیرا صحابه برای نبرد بیرون نیامده بودند، بلکه آنان برای انجام عمره آمده بودند، با این وجود اگر در سرزمین حدیبیه نبردی در می‌گرفت خداوند مؤمنین را پیروز می‌گرداند، زیرا این چنین چیزی سنّت الهی است.

خواب پیامبر ج در خصوص ادای عمره

3-   خداوند می‌فرماید:

﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧ هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٢٨ [الفتح: 27-28].

«خداوند خواب را راست و درست به پیغمبر خود نشان داده است. به خواست خدا شما حتماً در امن و امان و سر تراشیده و مو کوتاه کرده و بدون ترس، داخل مسجدالحرام خواهید شد، ولی خداوند چیزهایی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید، و به همین جهت (قبل از فتح مکه) فتح نزدیکی (که صلح حدیبیه است) پیش آورد. خدا است که پیغمبر خود را همراه با رهنمون و آئین راستین (اسلام به سوی جملگی مردمان) روانه کرده است تا آن را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند، کافی است که خدا گواه (این چنین سخن و مسأله‌ای) باشد».

آیه از علّت روانه شدن پیامبر ج به همراه یارانش به سمت مکه جهت انجام عمره خبر می‌دهد.

امام حافظ ابن کثیر می‌گوید: «رسول الله ج در خواب دید که وارد مکه شده و کعبه را طواف می‌کند، ایشان در حالی که در مدینه بودند یارانش را از این خواب مطلع نمود، هنگامی که در سال حدیبیه رهسپار (مکه) شدند برخی از آنان جای شکی برایشان باقی نماند که این رؤیا در این سال تفسیر و عملی خواهد شد. هنگامی که قضیه‌ی صلح حدیبیه روی داد و آن سال پیامبر ج و یارانش بازگشتند به این شرط که سال آینده به عمره بیایند، این وضعیت در دل بعضی از صحابه چیزی پدید آورد.

تا جایی که عمربن خطاب س از پیامبر ج پرسید: مگر به ما خبر نداده بودید که به زودی به خانه‌ی خدا رفته و آنجا را طواف می‌کنیم؟

پیامبر ج فرمودند: «آری! اما آیا به تو گفتم که همین امسال به آنجا می‌روی؟» عمر بن خطاب س گفت: خیر.

پیامبر ج فرمودند: «تو به آنجا خواهی رفت و آنجا را طواف خواهی نمود». ابوبکر صدیق س همان جواب‌ها را به عمر بن خطاب س داد.[10]

رسول الله ج در خواب دیدند که به همراه یارانش رهسپار انجام عمره‌اند، این خبر را به صحابه داد، آنان نیز خوشحال و شادمان شدند، زیرا آنان بسیار مشتاق دیدار مکه و کعبه و مسجدالحرام بودند. هنگامی که در سال ششم هجری به همراه یارانش رهسپار ادای عمره شدند شکی نداشتند که به زودی در این سفر عمره را به جای می‌آورند. اما قریش آنان را از انجام چنین کاری منع کردند و مذاکرات سخت و سنگین در سرزمین حدیبیه به وقوع پیوست، مذاکراتی که منتهی به امضای صلح حدیبیه شد، بسیاری از صحابه در مفاد صلح خود را شکست خورده قلمداد می‌کردند، عده‌ای بر آن اعتراض نمودند از جمله عمر بن خطاب س.

از جمله بندهای صلح این بود که مسلمانان امسال به مدینه بازگردند و سال آینده جهت انجام عمره بازگردند.

عمر بن خطاب س در خصوص رؤیای پیامبر ج، و اینکه ایشان به صحابه گفته بودند بزودی به بیت الحرام رفته و عمره را به جای می‌آورند صحبت کرد، رسول‌الله ج به او اطمینان داد که چنین چیزی رخ خواهد داد، و ایشان ج برای صحابه مشخص نکرده که همین امسال به تحقق خواهد پیوست! هنگامی که عمر بن خطاب س به نزد ابوبکر صدیق س رفت و در خصوص رؤیای پیامبر ج و وعده ایشان با ابوبکر س سخن گفت، ابوبکر س نیز همان جواب رسول الله ج را به ایشان دادند. خداوند این آیه را در راه بازگشت مسلمین به مدینه فرو فرستاد، آیه‌ای که بر عملی شدن وعده و انجام عمره تأکید می‌کند.

﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡیَا بِٱلۡحَقِّۖ، «خداوند خواب را راست و درست به پیغمبر خود نشان داده است». خداوند به پیامبرش ج در خواب نشان داد که او به همراه یارانش به بیت الحرام می‌رود، و رؤیای پیامبران حق است، زیرا شیطان هیچ قدرت و سلطه‌ای بر آنان ندارد، بدین خاطر پیامبر ج مطمئن بود که این رؤیا به زودی تحقق خواهد شد بدین خاطر یارانش را بدان بشارت داد. اما چیز دیگری در سرزمین حدیبیه روی داد آنگونه که رؤیا در سال ششم به تحقق نپیوست و بعضی از صحابه مانند عمر بن خطاب س در خصوص رؤیا پرسش‌هایی نمودند، مانند نزول این آیه برای بیان حقیقت راستی وعده خداوند بود، وعده‌ای که به شکل رؤیا بر پیامبرش ج نشان داده شد.

تحقق وعده در عُمرة القضاء

خداوند رؤیای پیامبرش را عملی نموده، و تحققش را رقم زد، اما در زمانی که خود مشخص کرده بود و به شیوه‌ای که خود خواسته بود، او حکیم و دانا، و پاک و منزه و والاست. بدین خاطر با افعال و کلماتی روشن و تعیین‌کننده و قطعی بر ادای عمره در آینده‌ای نزدیک تأکید می‌کند: ﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَۖ، «به خواست خدا شما حتماً در امن و امان و سر تراشیده و مو کوتاه کرده و بدون ترس، داخل مسجدالحرام خواهید شد».

لام در فعل: ﴿لَتَدۡخُلُنَّ لام قسم و برای تأکید است، نون تأکید ثقیله نیز در آن برای تأکید است، و مخاطب آن صحابه‌ای است که در سال ششم هجری به همراه رسول الله ج رهسپار عمره گشته‌اند، اما مشرکین میان آنان و انجام عمره مانع ایجاد نموده‌اند. جمله ﴿إِن شَآءَ ٱللَّهُ در آیه برای تأکید خبر و تحقق وعده‌ای است که در آن است، این جمله برای استثناء نیست، به این معنی که خداوند خواهان ورود شما به مسجدالحرام است و بدین خاطر به‌طور قطع بزودی بدان وارد می‌شوید، زیرا خداوند حکیم چنین چیزی خواسته، و خواسته‌اش را رد کننده‌ای نیست.

آیه وضعیت مؤمنین را به هنگام زیارت‌شان بیان می‌کند: ﴿ءَامِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمۡ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَۖ. مؤمنین به هنگام انجام عمره در امن و امان می‌باشند، و از دشمن مشرک‌شان نمی‌ترسند، گروهی از آنان سرشان را به‌طور کامل می‌تراشند، و گروهی از آنان موهای خود را کوتاه می‌کنند و شکی نیست که به هنگام انجام مناسک حج یا عمره تراشیدن موی سر بهتر از کوتاه کردن آن است،

تفاوت فتح مبین و فتح قریب

آیه با این سخن خداوند پایان می‌یابد: ﴿فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧، «ولی خداوند چیزهایی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید، و به همین جهت فتح نزدیکی پیش آورد».

یعنی: خداوند می‌داند که بهترین و شایسته‌ترین کار برای شما اینست که امسال عمره را به جای نیاورید و صلح حدیبیه را میان شما و مشرکین عقد نمود، در حالی که این صلح و نتایج و دستاوردهایی که از آن برای شما متحقق می‌گردد بهتر از ادای عمره توسط شماست، این صلح فتحی از سوی خدا است که به روی شما گشوده است.

آیه‌ی اول این سوره از صلح حدیبیه به فتح مبین نام می‌برد: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا١و این آیه آن را فتح قریب به حساب می‌آورد: ﴿فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧.

یکی از آیات سوره به حکمت خداوند در منع از درگیری و نبرد میان مسلمانان و مشرکین در سرزمین حدیبیه اشاره می‌کند. آنجا که می‌فرماید:

﴿هُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَصَدُّوکُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡهَدۡیَ مَعۡکُوفًا أَن یَبۡلُغَ مَحِلَّهُۥۚ وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَ‍ُٔوهُمۡ فَتُصِیبَکُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖۖ لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ لَوۡ تَزَیَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِیمًا٢٥ [الفتح: 25].

«آنان همان‌هایی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانی‌هایی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد. اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمی‌کردید که (در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد. دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هرکه را بخواهد غرق رحمت خود سازد (و جامه‌ی ایمانِ به اسلام را به تن اوکند) اگر (کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه‌ی شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم».

تفاوت علم خدا و علم آدمی

بی‌شک سخن خداوند که می‌فرماید: ﴿فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ، «خداوند چیزهایی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید». حقیقتی قرآنی را بیان می‌دارد و آن: کوتاهی و نقص علم آدمیان است، علم آدمی هراندازه هم که باشد نمی‌توانند به مسأله‌ای ارائه شده و مطرح شده احاطه کامل داشته باشند و همه‌ی جزئیات و نهانی‌های آن را نمی‌دانند، اما آدمیان چیزی از آینده نمی‌دانند، زیرا آینده غیب است و علم و آگاهی از آن به خدا اختصاص دارد.

این کوتاهی و نقص و ناآگاهی در علم بشری گاه آنان را وامی‌دارد که چیزی را دوست داشته یا برتری داده یا انتخاب نمایند که به مصلحت‌شان نیست، اما پروردگار جهانیان چیزی را برای آنان برمی‌گزیند که مصلحت آنان در آن است. بدین خاطر هنگامی که خداوند جنگ را بنیان گذاشته و قانونش را مشخص کرد و مسلمانان را بدان مکلف کرد، به این حقیقت اشاره نموده و می‌فرماید:

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦ [البقرة: 216].

«جنگ بر شما واجب (کفایی) گشته است، و حال آنکه (بنابه سرشت انسانی) از آن بیزارید، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا (به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را) می‌داند و شما (از اسرار امور بی‌خبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید) نمی‌دانید».

در رویداد صلح حدیبیه مسلمانان متمایل بودند که با مشرکین پیمان صلح نبندند، زیرا شروط آن را زمان‌آور و ظالمانه می‌دانستند و خواستار انجام عمره در این سال، یا نبرد با مشرکین بودند و می‌پنداشتند که مصلحت‌شان بدین ترتیب تحقق می‌یابد. اما خداوند دانا و حکیم آن چیزی را برگزید که به مصلحت‌شان بود، و پیمان صلح صورت گرفت. پیمانی که فتح قریب (نزدیک) بود، اما آنان چنین نمی‌دانستند: ﴿فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِکَ فَتۡحٗا قَرِیبًا٢٧.

«خداوند چیزهایی را می‌دانست که شما نمی‌دانستید، و به همین جهت فتح نزدیکی (که صلح حدیبیه است) پیش آورد».

وعده پیروزی اسلام بر دیگر ادیان

بیان این حقیقت فرصتی است مناسب برای با اطمینان گفتن یک وعده راستین قرآنی، اینکه آینده با شکوه و درخشان از آن اسلام است. خداوند می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٢٨ [الفتح: 28].

«خدا است که پیغمبر خود را همراه با رهنمون و آئین راستین (اسلام به سوی جملگی مردمان) روانه کرده است تا آن را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند. کافی است که خدا گواه (این چنین سخن و مسأله‌ای) باشد».

خداوند پیامبرش محمد ج را به همراه هدایت روانه ساخت، و دینش اسلام همان دین حق است، و این بدین معناست که هدایت محدود و منحصر به اسلام یعنی رسالت رسول الله ج است، و هرآنچه که با آن در تعارض است گمراهی است، و اسلام نور است و هرآنچه که با آن در تعارض است ظلمت و تاریکی است. اسلام همان دین حق است زیرا خداوند خود آن را فرو فرستاده و از آن محافظت می‌کند، هیچ خطا و باطل و گمراهی در آن وجود ندارد، مسلمان به‌طور تمام و کامل (دستورات و فرامینش را) برمی‌گیرد در حالی که اعتماد و اطمینان کامل دارد که حق را برگرفته و بدان متعهد و پایبند می‌ماند. هر دین و فکر و مکتب و آئینی که با آن در تناقض باشد آن مکتب و آئین باطل است و فقط به سوی گمراهی و زیان و ضرر رهبری و راهنمایی می‌کند.

نظر به اینکه هدایت تنها در اسلام است و با توجه به اینکه فقط اسلام دین حق است، لذا بشریت بدان نیاز مبرمی دارد، زیرا آدمی در تاریکی‌های جهل و نادان و گمراهی دست و پا می‌زند و بدین خاطر خداوند مقدر فرموده که این دین را پیروز گرداند و آن را بر همه‌ی ادیان و مکتب‌ها و آئین‌های دیگر غالب نماید: ﴿لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦۚ، «تا آنان را بر همه‌ی آئین‌ها پیروز گرداند».

دلیل ارتباط این وعده راست با سخن از فضای صلح حدیبیه این است که خود صلح گامی مترقی و پیشرفته جهت تحقق این وعده بود، زیرا صلح فتحی نزدیک و آشکار، و پیروزی نادر و نایابی بود، همچنان که آیات سوره با صراحت چنین چیزی را بیان می‌دارند، بلافاصله بعد از این صلح فتح خیبر و از میان بردن نفوذ یهودیان در جزیرة العرب از آن ناشی شد، و این گام پیشرفته‌ی دیگری جهت تحقق وعده بود بعد از کمتر از دو سال از پیمان صلح، فتح مکه و از میان بردن قلعه‌های شرک در آن صورت گرفت و این نیز سومین گام بود.

بدین خاطر وعده پیروزی اسلام بر دیگر ادیان به‌طور صریح در سیاق سخن از صلح حدیبیه آمده است خداوند در زمان رسول الله ج اسلام را بر دیگر ادیان و مذاهبی که در جزیرة العرب بودند پیروز گردانید، و در عصر صحابه و تابعین و بعد از آنان خداوند اسلام را بر ادیان و مذاهبی که در کل منطقه بودند پیروز گردانید و در همه‌ی نقاط معروف آن زمان منتشر شد! و اسلام در سرزمین‌های اسلامی از فیلیپین تا مغرب مستقر شد. پیوسته این وعده راستین قرآنی در روزگار ما عملی و تحقق یافته است و مدام اسلام پیروز و نمایان است آن‌هم با جلوه و پیروزی معنوی، روحی، اطلاع‌رسانی، آگاهی‌دهی و فکری بر دیگر ادیان و در همه‌ی جهان، و این به رغم فروکش کردن وجود مادی و نفوذ سیاسی‌اش است، پیوسته آینده‌ای تابناک و درخشان منتظر اسلام است آینده‌ای که اسلام در آن ظهوری هماهنگ و منسجم خواهد داشت.




[1]- حدیث شماره: 4150.

[2]- مختصر صحیح بخاری، ج 2، ص 329، مترجم: عبدالقادر ترشابی، انشارات حرمین، اول 1384. م

[3]- تفسیر ابن کثیر: 4/177.

[4]- حدیث شماره: 4833.

[5]- مختصر صحیح بخاری، ج 2، ص 331 با تلخیص. م

[6]- تفسیر ابن کثیر: 4/184.

[7]- تفسیر ابن کثیر: 4/184.

[8]- تفسیر ابن کثیر: 4/185.

[9]- تفسیر ابن کثیر: 4/185.

[10]- تفسیر ابن کثیر: 4/194.