جابر بن عبداللهب روایت نموده: «کان رسول الله ج إِذَا خَطَبَ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَعَلاَ صَوْتُهُ وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ حَتَّى کَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَیْشٍ.»[1] «رسول الله ج وقتی که خطبه میخواند، چشمهایش سرخ میگردید و صدایش را بلند مینمود و خشمش زیاد میشد؛ گوییکه مردم را از حملۀ لشکری میترساند.»
امام نووی/ در این شرح این حدیث مینویسد: «به این حدیث استدلال میشود که برای خطیب مستحب است که خطبه را بزرگ جلوه دهد و صدایش را بالا ببرد و کلامش را روان و فصیح نماید.»[2]
باید توجه داشت تغییر صوت خصوصاً بالا بردن صدا در اموری برای تأکید بیشتر توسط خطیب امری پسندیده و مستحب میباشد و باعث هوشیاری و دقّتِ نظر مخاطب میشود ولی بالا بردن صدا با وجود بلندگوها و وسایل پخش کنندۀ صدا در عصر حاضر باید با دقّت و تأنّی صورت گیرد تا صدای خطیب گوش خراش نگردد و در عین حال باید شرایط و احوال منطقهای که صدا در آن پخش میشود را در نظر گرفت تا موجب آزار و اذیت همسایگان مسجد و زنان و بیماران داخل خانه و کسانیکه معذور از برپایی نماز جمعه هستند، نگردد. (واللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
وآخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
حصین بن عبدالرحمنس روایت کرده است: «عَنْ عُمَارَةَ بْنِ رُؤَیْبَةَ قَالَ رَأَى بِشْرَ بْنَ مَرْوَانَ عَلَى الْمِنْبَرِ رَافِعًا یَدَیْهِ فَقَالَ قَبَّحَ اللَّهُ هَاتَیْنِ الْیَدَیْنِ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج مَا یَزِیدُ عَلَى أَنْ یَقُولَ بِیَدِهِ هَکَذَا. وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ الْمُسَبِّحَةِ.»[1] «عماره بن روبیه گفت که بشر بن مروان روز جمعه خطبه میخواند و دستهایش را هنگام دعا کردن بلند نمود. عماره گفت: خداوند آن دو دست کوچکت را زشت کند! من رسول الله ج را دیدم که روز جمعه هنگام دعا کردن، فقط با انگشت سبابه اشاره مینمود.»
شوکانی در مورد اشاره با انگشت ابراز میدارد: «... و ظاهر حدیث این قسمت، جواز اشاره با انگشت در خطبۀ جمعه را میرساند.»[2]
ابن قیّم در زمینۀ اشاره با انگشت گفته: «... پیامبر ج در خطبهاش در موقع ذکر خداوند متعال و دعایش با انگشت سبابه اشاره میکردند.»[3]
انس بن مالکس روایت کرده است: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَبَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج یَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ یَسْقِیَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَدَیْهِ.»[1] «در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج بر منبر مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دامها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دستهایش را بلند کرد.»
این روایت استدلال برای جواز صحبت کردن امام در حین خطبه میباشد. نووی در زمینۀ این روایت گفته: «...این احادیث نیز دلالت بر جواز صحبت کردن در خطبه در موقع نیاز میکند.»[2] البته برخی از فقها از طرفی دیگر استدلال میکنند که اگر سکوت واجب باشد پس رساندن خطبه از طرف امام به مأمونین نیز واجب است. و چون این واجب نیست پس سکوت نیز واجب نیست. از طرف دیگر خطبه همچون طواف و روزه عبادتی نیست که کلام آنرا فاسد کند.[3]
با این وصف سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه سکوت کردن مستحب میباشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکس گواه این مطلب میباشد. و نمیتوان گفت که ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و میتوانست تا اتمام خطبۀ پیامبر ج صبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر ج هم وی را تقریر نمودند.
[1] (صحیح): بخاری (ش1033و933) واللّفظ له / مسلم (ش2115-2120) / نسایی (ش1527و1528) از طریق (اسحاق بن عبدالله وحمید الطویل) روایت کردهاند: «عن أنس بن مالک قال أصابت الناس سنة على عهد النبی ج فبینا النبی ج یخطب فی یوم جمعة قام أعرابی فقال یا رسول الله هلک المال وجاع العیال فادع الله لنا فرفع یدیه وما نرى فی السماء قزعة فوالذی نفسی بیده ما وضعها حتى ثار السحاب أمثال الجبال ثم لم ینزل عن منبره حتى رأیت المطر یتحادر على لحیته صلى الله علیه وسلم فمطرنا یومنا ذلک ومن الغد وبعد الغد والذی یلیه حتى الجمعة الأخرى وقام ذلک الأعرابی أو قال غیره فقال یا رسول الله تهدم البناء وغرق المال فادع الله لنا فرفع یدیه فقال اللهم حوالینا ولا علینا فما یشیر بیده إلى ناحیة من السحاب إلا انفرجت وصارت المدینة مثل الجوبة وسال الوادی قناة شهرا ولم یجئ أحد من ناحیة إلا حدث بالجود.»
[2]- شرح صحیح مسلم 6 / 164 .
[3]- ماوردی، الحاوی الکبیر، 3 / 43 .
ابوهریرهس روایت کرده است: «کَانَ النَّبِیُّ ج یقول: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِکَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ یَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.»[1]«اگر روز جمعه هنگامیکه امام خطبه میخواند، به دوستت بگویی (ساکت باش!) کار بیهودهای کردهای. (وثوابی نبردهای!)»
با وجود اختلاف فقها در "حکم تکلیفی سکوت" در موقع نماز جمعه آنچه به نظر میرسد سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه سکوت کردن مستحب میباشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکس گواه این مطلب میباشد. أنس بن مالکس روایت میکند: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَبَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج یَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ یَسْقِیَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَدَیْهِ.»[2] «در زمان رسول الله ج مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله ج بر منبر مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دام ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت ج دستهایش را بلند کرد.»
نمیتوان گفت که این سخن گفتن در موقع نماز جمعه ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و میتوانست تا اتمام خطبۀ پیامبر ج صبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر ج هم وی را تقریر و تأیید نمودند باوجود اینکه توصیه به سکوت را هم داشتهاند. و حتّی زمانیکه خطبه را نمیشنویم، نباید صحبت کنیم و (بنا بر قول راجح و دلایل مربوطه) سکوت کردن در این حال نیز مستحب میباشد؛ چرا که اوّلاً: ما نهی شدهایم که هنگام خطبه صحبت نکنیم و شنیدن را برای ما شرط نکردهاند لذا اصل بر همان عموم خود باقی میماند و ثانیاً: اگر کسی که خطبه را نمیشنود صحبت کند همین امر موجب میگردد که تشویش کم کم بین نمازگزاران بوجود آید و آنها هم به صحبت کردن بیفتند.
همچنین در زمینۀ "حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسهکننده" با وجود اختلاف فقها در این زمینه نیز باید باید اشاره کرد که سلام گفتن به نمازگزاران و "الحمدلله" گفتنِ عطسهکننده در موقع ادای خطبه مستحب نیست؛ زیرا آنچه مطلوب شریعت میباشد سکوت کردن و سخن نگفتن میباشد، حال با وجود این اگر کسی سلام گوید و عطسهکنندهای "الحمدلله" گوید به نظر میرسد که جایز نیست تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام داده شوند؛ چرا که اصل بر سکوت در هنگام خطبه میباشد و هیچ دلیل صریحی مبنی بر تخصیص آن وجود ندارد؛ اگرچه شریعت فراخوانِ تشمیتِ عاطس و جواب سلام میباشد ولی در موقع خطبه دلیلی بر آن مشاهده نمیشود و از طرفی دیگر حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمیباشد؛ چرا که عبدالله بن عمروب روایت کرده است: «عَنْ النَّبِیِّ ج قَالَ یَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا یَلْغُو فَذَاکَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُکُوتٍ وَلَمْ یَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ یُؤْذِ أَحَدًا فَهِیَ کَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِی تَلِیهَا وَزِیَادَةُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ﴾ [الأنعام: 160][3]. «سه دسته به نماز جمعه میروند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو میگوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا میخواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب میکند و اگر بخواهد مستجاب نمیکند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی میگردد و خداوندأ فرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دستکم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».
و از ظاهر این روایت مشخص میگردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست پس تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام نیز مستحب نمیباشد بلکه استحباب بر عدم پاسخگویی بدانها میباشد.
و در زمینۀ "حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر ج بعد از بیان نام مبارک پیامبر ج توسط خطیب" در این موضوع نیز با وجود اختلاف فقها عدم استحباب صلوات فرستادن بر نبیّ بزرگوار ج هنگام خطبه راجح به نظر میرسد؛ چرا که از صحبت کردن در هنگام خطبه نهی شدهایم و برای تخصیص آن دلیلی میخواهد که موجود نیست. و از طرفی با وجود روایت فوق الذکر از عبدالله بن عمروب حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمیباشد؛ پس صلوات فرستادن نیز مستحب نمیباشد.
همچنین در زمینۀ "حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه" با وجود اختلاف فقها به نظر میرسد که آمین گفتن هنگام خطبه باید سرّی باشد؛ چرا که همانطور که اشاره شد هنگام خطبۀ جمعه نباید حتّی ذکر یا دعا خواند و آمین گفتن هم نوعی دعا کردن است.
با همۀ اختلافنظرها در حکم سخن گفتن در حین خطبه چه برای امام و چه برای حاضرینِ در مسجد همۀ فقها اتفاقنظر دارند با وجود ضرورت و نیاز همچون ضرر رسیدن به شخصی، آتش گرفتن جایی، افتادن شخصی و ... سخن گفتن جایز است؛ چرا که "الضرورات تبیح الحظورات"[4] «ضرورتها حرامها را مباح میکنند.» از طرف دیگر از آنجائیکه سخن گفتن در نماز با وجود ضرورت اگرچه نماز را باطل میکند ولی جایز میباشد پس در خطبه به طور أولی جایز میباشد.[5] (و اللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)
[1] (صحیح): بخاری (ش934) / مسلم (ش2002-2005) / ابوداود (ش1114) / نسایی (ش1402و1577) / ابن ماجه (ش1110) از طریق (عبد الله بن إبراهیم بن قارظ و سعید بن المسیب وعبدالرحمن بن اعرج) روایت کردهاند: «أن أبا هریرة أخبره أن رسول الله ج قال: ... .»
[2]- (صحیح): بخاری (ش7153و6167) / مسلم (ش6878-6883) / ترمذی (ش2385) از طریق (سالم بن أبی الجعد وقتاده بن دعامة وابن شهاب الزهری واسحاق بن عبدالله وحمید الطویل) روایت کردهاند: «عن أنس أن رجلا من أهل البادیة ... .»
[3]- (صحیح): احمد، المسند (ش7002) / ابوداود (ش1115) / بیهقی، السنن الکبری (ش6042) وشعب الایمان (ش3002) / ابن عبدالبر، التمهید (ج19ص36) / ابن ابی حاتم، التفسیر (ج5ص460) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج46ص77) / ابن خزیمه (ش1713) از طریق (احمد بن عبیدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدری وعفان بن مسلم وعبیدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزیع) روایت کردهاند: «حدثنا یزید (بن زریع) عن حبیب المعلم عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن عبد الله بن عمرو عن النبى ج قال: یحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها یلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها یدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسکوت ولم یتخط رقبة مسلم ولم یؤذ أحدا فهى کفارة إلى الجمعة التى تلیها وزیادة ثلاثة أیام؛ وذلک بأن الله عزوجل یقول:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ﴾.
ویزید بن زریع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش6701) / ابن عدی، الکامل (ج4ص253) از طریق (یوسف بن ماهک وایوب بن تمیمه) روایت کردهاند: «عن عمرو بن شعیب ... .»
و رجال احمد، المسند (ش7002) «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند؛ فقط چنانکه گفتیم: بعضی از علما در سماع (شعیب) از (جدش) اختلاف دارند لذا این اسناد را در درجه «حسن» قرار میدهند وامام حاکم نیشابوری گفته است: «لا أعلم خلافاً فی عدالة عمرو بن شعیب؛ إنما اختلفوا فی سماع أبیه من جده» و امام ترمذی هم گفته است: «من تکلم فی حدیث عمرو بن شعیب إنما ضعفه لأنه یحدث عن صحیفة جده کأنهم رأوا أنه لم یسمع هذه الأحادیث من جده» لکن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذیب التهذیب و البدر المینر روایاتی را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش میآورند که با اثباتش این اسناد «صحیح» میگردد؛ وامامان بخاری وعلی بن مدینی واحمد بن حنبل واسحاق بن راهویه ودارقطنی وابن حجر وبیهقی وابوعبید السلام ویعقوب بن شیبه وحاکم نیشابوری وابوبکر نیشابوری ومحیی الدین نووی هم «سماعش» را تأیید نمودهاند. وامام اسحاق بن راهویه گفته است: «(عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده) إذا کان الراوی عن عمرو بن شعیب ثقةً فهو (کأیوب عن نافع عن ابن عمر)». و امام یعقوب بن شیبه هم گفته است: «ما رأیت أحدا من أصحابنا ممن ینظر فی الحدیث وینتقی الرجال یقول فی عمرو بن شعیب شیئاً، وحدیثه صحیحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحادیث التی أنکروا من حدیثه إنما هی لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحیحٌ» و امام بخاری هم گفته است: «رأیت أحمد بن حنبل وعلی بن المدینی وإسحاق بن راهویه یحتجون بحدیث عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده. قال البخاری: من الناس بعدهم؟» وامام یحیی بن معین سماعش را قبول ندارد ومی گوید که از روی کتاب و صحیفهی جدش بوده است لیکن میگوید: «احادیثُه صحاحٌ» ودر واقع امام یحیی بن معین آن را به صورت وجادهی صحیح میپذیرد که یکی از طرق تحمل حدیث میباشد پس در هر صورت نزد امام یحیی بن معین روایاتش صحیح ومقبول است [رک: ترمذی (ش322) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج4ص218) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج8ص48) / تقریب التهذیب (ش2806) / بیهقی، السنن الکبر (ج5ص167ش10065) / مستدرک (ش2298و2375) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج2ص154) / نووی، تهذیب الأسماء واللغات (ص346و534)] لذا اسناد روایاتش «صحیح» است.
و امامان نووی وابن الملقن هم گفتهاند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج4ص683) / نووی، خلاصة الاحکام (ش2836)]
[4]- ابن نجیم، الأشباه والنظائر ص ( 85) ، سیوطی، الأشباه والنظائر ص ( 84 ) .
[5]- نک: المجموع 4 / 523 ، نووی، روضة الطالبین، 2 / 28 ، شربینی، مغنی المحتاج، 1 / 287 ، ابن قدامه، المغنی، 3 / 198 ، مرداوی، الإنصاف، 2 / 418 ، ابن مفلح، المبدع فی شرح المقنع،2 / 176 ، کشاف القناع، 2 / 47 ؛ المغنی 3 / 198 ؛ ابن مفلح، المبدع فی شرح المقنع،2 / 176 ، کشاف القناع، 2 / 47 .
جابر بن سمرهس در وصف خطبۀ پیامبر ج گفته است: «کَلامٌ یَعِظُ بِهِ النَّاسَ، وَیَقْرَأُ آیَاتٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ یَنْزِلُ، وَکَانَتْ خُطْبَتُهُ قَصْدًا، وَصَلاتُهُ قَصْدًا.»[1] «پیغمبر ج ایستاده خطبه میخواندند سپس مینشستند و سپس بر میخواستند و آیاتی را قرائت میکردند و خداوند را یاد میکردند و خطبه و نمازش نه طولانی بودند و نه کوتاه.»
[1] (صحیح): تمام رازی، الفوائد (ش1098) ومن طریقه ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج53ص336) روایت کردهاند: «حدثنا أبی (محمّد بن عبد الله بن جعفر) ثنا أبو عبد الله محمّد بن أیوب بن الضریس بن بشار البجلی الرازی بالری ثنا محمّد بن سعید بن سابق الرازی وکان یسکن قزوین ثنا عمرو بن أبی قیس عن سماک بن حرب عن جابر بن سمرة السوائی قال من حدثک أن رسول الله صلى الله علیه وسلم کان یخطب على المنبر جالسا فکذبه فأنا شهدته! کان یخطب قائما ثم یجلس ثم یقوم فیخطب خطبة أخرى. قال قلت: کیف کانت خطبته؟ قال: کلام یعظ به الناس ویقرأ آیات من کتاب الله عز وجل ثم ینزل وکانت خطبته قصدا وصلاته قصدا.»
ومحمّد بن سعید بن سابق هم متابعه شده و حاکم، المستدرک (ش1057) روایت کرده است: «حدثنا أبو عبد الله محمّد بن یعقوب الحافظ ثنا حامد بن محمّد المقری ثنا عبد الرحمن بن عبد الله بن سعد الدشتکی ثنا عمرو بن أبی قیس عن سماک بن حرب عن جابر بن سمرة السوائی قال: ... .»
وعمرو بن ابی قیس هم متابعه شده و احمد، المسند (ش20945) / طیالسی، المسند (ش809) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج2ص250) از طریق (قیس بن الربیع وشریک بن عبدالله وعمرو بن ثابت) روایت کردهاند: «عن سماک بن حرب عن جابر بن سمرة قال: ... .»
رجال تمام رازی: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن عبد الله بن الجنید: امام ابن عساکر گفته است: «کان أحد المکثرین المصنفین الثقات» وامام ذهبی هم گفته است: «الحافظ الامام محدث الشام» وامام کتانی هم گفته است: «کان ثقة نبیلا مصنفا» [ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج53ص336) / ذهبی، تذکرة الحفاظ (ج3ص897)]
ابوعبدالله محمّد بن أیوب بن سنان بن یحیى بن الضریس البجلی: امام ذهبی گفته است: «الحافظ المحدث الثقة» وامام ابن ابی جاتم گفته است: «هو ثقة» وامام خلیلی هم گفته است: «ثقة» [ذهبی، سیراعلام النبلاء (ج13ص450)].
وسایر رجالش «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند؛ فقط سماک بن حرب «ثقة» بوده لیکن گفتهاند که در اواخر عمر دچار تغییر شده وروایاتش از عکرمه مشکل دارد!! وامام یعقوب بن شیبه گفته است: « قلت لعلى ابن المدینى : روایة سماک عن عکرمة ؟ فقال: مضطربة وسفیان وشعبة یجعلونها عن عکرمة و غیرهما یقول: عن ابن عباس؛ إسرائیل وأبو الأحوص»!! وهمچنین: «کان شعبة بن الحجاج یضعفه وکان یقول فى التفسیر عکرمة: ولو شئت أن أقول له: ابن عباس لقاله»
اما باید بگوییم که سماک بن حرب هر روایتی که از عبدالله بن عباس شنیده را از قول عکرمه هم شنیده است؛ لذا گاهی آن روایتها را از قول عکرمه نقل کرده وگاهی هم از قول عبدالله بن عباس؛ ودر نتیجه هیچ اضطرابی در کار نیست؛ وسماک بن حرب صراحتاً روایت کرده است: «قال عکرمة: کل شیء حدثُتک من التفسیر فهو عن ابن عباس» ولذا امامان ابوحاتم رازی وابن عدی واحمد بن حنبل مطلقاً گفتهاند: «ثقةٌ» وامام عجلی هم گفته است: «کان جائز الحدیث لم یترک حدیثه أحد، وکان عالما بالشعر وأیام الناس، وکان فصیحا» [رک: ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج4ص322) / ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل (ج4ص279) / ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج3ص460وج5ص269) / ابن عبدالبر، الاستذکار (ج6ص235)] ولذا این اسناد «صحیح» است.
وامام حاکم نیشابوری هم گفته است: «هذا حدیثٌ صحیحٌ على شرط مسلم»
وامام ذهبی هم گفته است: «علی شرط مسلم» [حاکم، المستدرک مع التلخیص للذهبی (ش1057)]
همچنین اصل حدیث هم در صحیح مسلم آمده است ومسلم (ش2032) روایت کرده است: «حدثنا یحیى بن یحیى وحسن بن الربیع وأبو بکر بن أبى شیبة قال یحیى أخبرنا وقال الآخران حدثنا أبو الأحوص عن سماک عن جابر بن سمرة قال: کانت للنبى ج خطبتان یجلس بینهما یقرأ القرآن ویذکر الناس.»