3- داشتن حسن ظن نسبت به مخالف، و عدم متهم ساختن او به سوءنیت یا ترور شخصیتیاش
هرگاه میان دو مسلمان اختلافی پیش آید، اصل بر این است که هر یک از دو طرف اختلاف نسبت به همدیگر حقوقی دارند که اختلاف یکی با دیگری موجب سلب آن حقوق و تکالیف نمیشود. از جمله حقوق او اینست که حفظ آبرویش نیز همچون جان و مالش بر تو واجب بوده و تعرض به آن جز در مواردی که شرع مشخص کرده، جائز نیست، اما با کمال تأسف میبینیم شخصی که در خوردن لقمهای حرام در نهایت پارسایی و پرهیزگاری است و چه بسا همواره روزه گرفته و نمازهایی طولانی دارد، اما در بردن آبروی علما و دعوتگران یا به طور عموم همۀ مسلمین، هیچ تقوی و پرهیزکاری از خود بروز نمیدهد، دشمنان از دست او در امانند، اما دوستان و برادرانش در رنج و عذاب.
-پناه بر خدا- تلخی این مصیبت وقتی فزونی مییابد که شیطان این گناه را برایش میآراید به گونهای که میپندارد عبادتی انجام داده و به خدا نزدیک گردیده و با رقابت کنندگان در این زمینه به رقابت و مسابقه پرداخته است. و تلختر و فاجعه بارتر اینکه فرد با یک نفر که دچار اختلاف شده، او را مورد تهمت قرار داده، و گمان برد که نیتش بد بوده و هدفش پلید است، و قصد چنین و چنان دارد.
سبحان الله! آیا جز خدا کسی از نیتهای درون آدمی آگاه است.
ایکاش کار به همینجا ختم میشد، بلکه اهل یک شهر یا منطقه یا جماعتی را به کلی متهم مینماید، حتی او مذهب شخصی که با او اختلاف دارد را مورد اتهام و افترا قرار میدهد، در نتیجه میگوید: اهل شهر یا فلان گروه، یا فلان مذهب، همگی مبتدع و منحرف هستند، و علت هم آن است که چون شخصی که با او اختلاف پیدا کرده یا متوجه اشتباهاتش شده از آنان است؛ لذا این خطایا آن بدعت را بر هزاران یا میلیونها انسان تعمیم میدهد، و بیچاره نمیداند که در روز قیامت در برابر آن همه، قرار داده خواهد شد و آنان نیز حقشان را از او میطلبند؛ زیرا آنان را به چیزی متهم نموده بود که واقعیت نداشت. اگر بگوید: فلانی چنین خصلتی داشت، و او از اهالی شهر شما یا یکی از جماعت شما یا هم مذهبتان است، به او میگویند: آیا شنیدهای که خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ [الأنعام: 164].
«و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد».
به راستی او چه کاری میتواند بکند در حالی که حق میلیونها انسان بر گردنش است، و همگان حق خود را میطلبند و چه کسی میتواند با حسنات خودش حق آنان را بپردازد؟
اکنون به بیان نمونههایی از حسن ظن در برخورد با مخالف را که بر زبان و قلم ائمۀ هدی جاری گشته، میپردازیم:
شیخ الاسلام ابن تیمیه / میگوید: «اگر هر دو مسلمانی که در مسألهای با هم اختلاف پیدا مینمودند همدیگر را ترک میکردند (و محبت و احترامشان نسبت به هم قطع میشد) دیگر هیچ برادری و پیوندی میان مسلمانان باقی نمیماند، ابو بکر و عمرب که هر دو آقا و سرور مسلمین میباشند در کارهای بسیاری با هم اختلاف پیدا میکردند، اما قصدی جز خیر نداشتهاند».[1]
همچنین میگوید: «هیچ کس حق ندارد که از خطا و اشتباه علما پیروی کند و دنباله رو اشتباهات آنان باشد، همچنین جایز نیست در مورد علما و مؤمنین جز به چیزهایی که شایسته آن هستند، سخن بگوید، به راستی خداوند خطا و اشتباه مؤمنین را مورد بخشش قرار داده است».[2]
وی میافزاید: «هنگامی که گروهی از علمای کوفه شنیدند که بعضی از گذشتگان نبیذ (شربتی که از کشمش است) نوشیدهاند چنین پنداشتند که آنان "مسکری" را نوشیدهاند، گروهی از همان کوفیان گفتند: شعبی و نخعی و ابو حنیفه و شریک و ابن ابو لیلی و دیگران، آن را حلال دانستهاند، اینان در این مورد اجتهاد نموده و قصدشان نیز دریافت حق بوده، و پیامبرص میفرماید: «وقتی که حاکم و قاضی در قضاوت و حکم خود تلاش و کوشش نمایند و در این قضاوت به حق حکم کنند، دو ثواب و اجر دارند (یکی ثواب تلاش و زحمتی که کشیدهاند و دیگری ثواب تشخیص حق و حکم به آن) اگر بعد از تلاش و زحمت به خطا و اشتباه حکم نمایند، تنها یک اجر دارند. (که اجر تلاش و زحمت است)».[3]
تو در این سخنان امام تاکیدی را میبینی که در مورد رعایت حقوق مسلمانان و حمایت از آبرو و حسن ظن به آنان و عدم نادیده گرفتن حقوقشان به سبب اختلاف با آنهاست، زیرا اصل بر این است که آنان در جستجوی حقاند، و تو خواهان راهیابی آنانی، اگر آنان را مورد طعن و بدگویی و سوء ظن قرار دهی، از همان ابتداء راهیابیشان را خنثی و بی اثر میسازد.
عمر بن خطابس میگوید: در زمان نبی اکرم ص مردی که ملقب به «حمار» بود، گاهگاهی پیامبر ص را میخنداند، پیامبر ص او را به خاطر شراب خواری، حد زده بود. روزی او را دوباره به جرم شراب خواری نزد رسول خدا ص آوردند. پیامبر اکرم ص دستور داد تا او را حد بزنند، یکی از حاضران گفت: خدایا! او را لعنت کن، چقدر شراب میخورد. نبی اکرم ص فرمود: «او را لعنت نکنید، به خدا سوگند مطمئنم که او خدا و رسولش را دوست دارد».[4]
و این اوج عدل و انصاف است، حد را جاری میکند، ولی شخصیتش را زیر سؤال نبرده و او را بی اعتبار نمیسازد؛ بلکه نسبت به او حسن ظن نشان میدهد.
جاهایی را که میتوان غیبت نمود، شرع محدود و مشخص کرده و خارج از آن جایز نیست که به غیبت مسلمانی پرداخت. اما گروهی بازاری را بپا ساخته و دیگران را مورد طعن و رخنه و بی آبروئی و ترور شخصیت قرار میدهند در حالی که نیازی هم بدان نیست. در گذشته جز به خاطر دست یابی به صحت و سقم حدیث و حفظ سنت نبوی ص اقدام به بررسی شخصیت افراد نمیشد.
2- ارجاع اختلافها به کتاب خدا و سنت رسول الله ص
یعنی قرآن و سنت صحیح نبوی ص مقیاس و میزانی باشد برای داوری و قضاوت میان هر اندیشه و سخن و مذهبی، و همواره این سخن خداوند در زندگی مردم متحقق باشد که:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: 59].
«و اگر درچیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید».
با این کار ما مرجعیت برتر را به وحی نازل شده از سوی خداوند اعطا کردهایم و در هر کاری حق و حقیقت را باید در پرتو کتاب خدا و سنت مبارک نبوی جستجو کرد، زیرا سخن هر کسی قابل پذیرش و رد میباشد جز کلام رسول الله ص چون آنچه از سوی خدا به سوی او فرستاده شده پاک و معصوم است. هنگامی که مسلمانان به سوی این حقیقت بازگشته و آن را در زندگی خود حاکم گردانند و سخن خدا و رسول ص را با جان و دل پذیرفته و بدان اقرار نمایند، در نتیجه بسیاری از اختلافات میان دعوتگران دین خدا از میان خواهد رفت.
اما هنگامی که آراء و اندیشهها، یا دقیقتر بگوییم هوی و هوسها بیان گردد، سپس برای توجیه آنها از سر ناچاری با شتاب و عجله به نصوص شرعی پناه برده شود، در آن صورت این کار نه مقبول و پذیرفتنی است و نه پاداشی در انتظار خواهد بود؛ بلکه اصل بر این است که آرا و اجتهادات بر جوشیده از کتاب و سنت، و ثمرۀ اندیشیدن در آنها، و زیستن در سایهسار آن دو باشد.
خداوند ائمۀ ما را مورد رحمت خود قرار دهد که میفرمودند: «هر سخنی را از من یافتید که مخالف کتاب و سنت صحیح نبوی ص بود، آن را بر دیوار بکوبید (کنایه از عدم پذیرش است)»[1]
هرگاه کسی تلاشهایش در خارج از کتاب و سنت باشد، به طور حتم از دایره و قلمرو اسلام خارج گشته، و آن را پشت سر انداخته است؛ در آن صورت او با زبانی جز زبان قرآن و سنت سخن میگوید. و گاه مؤمنی را میبینی که مالا مال از دلایل و براهین عقلی، و توجیهات منطقی، و مصلحتهای قابل تصور است، به گونهای که شنونده به اندیشه و اجتهادش متمایل میگردد، اما به محض اینکه سخن خدا و رسول را میشنود از همه آنها دوری میگیرد با این کار وحی تبدیل به منبع و سرچشمه شیرین و گوارا و فراوانی میگردد که پژوهشگر از آن سیراب شده و خرمی و طراوتش را باز مییابد.
زیرا اخلاص شرط اصلی پذیرش هر کاری است، خداوند میفرماید:
﴿فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: 110].
«پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد».
و یا میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [البینة: 5].
«و آنان فرمان نیافتند جز اینکه خدا را بپرستند در حالی که دین خود را برای او خالص گردانند».
و پیامبر ص میفرماید: «ثواب هر کاری به قصد و نیت آن بستگی دارد».[1]
بر هر کسی که خداوند منزلتی در علم و دعوت بدو ارزانی داشته، واجب است که هنگام سخن از قضایای دینی و مسائل شرعی از هوی و هوس دوری گرفته، و انگیزه او از این کار علاقه به بروز و نمود، و پیروزی بر دیگران نباشد؛ زیرا همچنانکه روایت شده: «کسی که علم را به این منظور فراگیرد که با آن به مناظره با علما برخیزد، یا در دل نا آگاهان شبهه و تردید ایجاد کند، یا مردم را متوجه خود نماید، خداوند او را داخل آتش میگرداند».[2]
پناه بر خدا – کسی که با سرباز هوس، و سلاح تعصب وارد مسایل اختلافی گردد، به ندرت موفق میگردد. به علاوه کارهای نیکش نیز طعمه حریق گشته و هنگام ملاقات پروردگارش پشیمان و زیانمند است. نشانه و علامت شخص با اخلاص اینست که آشکار شدن حق توسط او یا طرف مخالفش در نزد او یکسان است، حق را از هرکه باشد میپذیرد، حتی اگر کودکی باشد، همان گونه که حضرت عمرس گفت: «زنی حق را دریافت و عمر دچار اشتباه شد».
بر هر عالم و دعوتگری واجب است که در هنگامۀ ظهور مسائل اختلافی، درونش را بررسی کرده، و در نیتش دقت نظر نماید، و درون قلبش را مورد کنکاش قرار دهد که آیا او با این علمش خواهان جلب رضایت خدا و سعادت در آخرت است، یا در پی چیزهای دیگری است؟ در این هنگام پا پیش نهاده یا عقب بکشد.
سخن در این خصوص و ضرورت و اهمیت آن به درازا میکشد، اما در اینجا همین اشاره ما را کافی است.
آداب اختلاف
1- اخلاص، و دوری از هوی و هوس.
2- ارجاع اختلافها به کتاب خدا و سنت رسول الله ص.
3- داشتن حسن ظن نسبت به مخالف، و عدم متهم ساختن او به سوء نیت یا ترور شخصیتیاش.
4- پای بندی به گفتگوی احسن، و دوری از نزاع و مشاجره و دشمنی.
5- دوری از وارد شدن در جزئیات به هنگام بررسی نصوص شرعی یا سخنان اهل علم و دعوت.
6- تمایز قایل شدن میان موارد اجماع و موارد اختلاف و تفکیک نمودن اختلاف مشروع و نا مشروع از هم.
7- احتیاط و دوراندیشی، و توجه به مقاصد.
8- در نظر داشتن عوارض جهل و اکراه و تأویل.
علت هشتم: اختلاف در میزان مصالح و مفاسد هرکاری
یعنی اینکه علما هم در اصل حکم و هم در تطبیق آن بر این رویداد اختلافی ندارند، اما در مورد میزان مصلحت و مفسدهای که بعدها بر اثر تطبیق حکم روی میدهد با هم اختلاف دارند.
به عنوان نمونه کاری زشت و ناپسند در جامعه رواج مییابد، در اینکه آن کار منکر و باطل است دعوتگران با هم اختلافی ندارند و متفق هم هستند که برخورد با کار زشت و منکر حکمی شرعی است، اما آنان در مورد آثار این برخورد با هم اختلاف پیدا میکنند، گروهی چنین میبینند که برخورد با این منکر، موجب منکر بزرگتری میشود، در نتیجه بهتر آنست که اکنون سکوت کرده و صبر و تحمل پیشه سازند.
گروهی دیگر چنین میبینند که این کار زشت، بسیار بزرگتر و تأثیر گذارتر از عواقب برخورد با آنست، در نتیجه برخورد با آن منکر و از بین بردن آن و تحمل مشکلات و درگیریهایی که بر اثر آن به وجود میآید را، واجب میبینند؛ پاداش هر دو گروه هم نزد خدا خواهد بود.
فقه و فهم درست مصالح و مفاسد و موازنۀ میان آنها، فقهی گرانمایه و ارجمند است، و بر پایۀ مقاصد شریعت بنا یافته و هر امری در تحت آن قابل بررسی است، در نتیجه ضروریات[1] مقدم بر حاجیات،[2] و حاجیات مقدم بر تحسینیات[3] است.
و اصل این امر نیز در کتاب خداوند موجود است، به طور مثال خداوند در آیه 108 سوره انعام میفرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾. «(ای مؤمنان) به معبودها و بتهائی که مشرکان به جز خدا میپرستند دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوز کارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند».
و یا در آیه 79 سوره کهف، خضر هدف از معیوب کردن کشتی را چیز بیان میکند که: ﴿فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا٧٩﴾ «من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) سر راه آنان پادشاه ستمگری بود که همه کشتیهای (سالم) را غصب میکرد و میبرد».
در این فقه (مقاصد شریعت)،[4] لوازم و تدابیر هر مفسده و مصلحتی در نظر گرفته شده است، و ائمۀ اسلام بسیاری از فقه خود را بر آن بنا نهادهاند، که خود از مهمترین علتهای اختلافشان است.
این هشت مورد مهمترین علتهای اختلاف مشروع میباشند، اما برای اینکه اختلافی که مبتنی بر این اسباب است به اختلاف و تفرقه مذموم تبدیل نشود، آداب و ضوابطی وجود دارند که باید آنها را شناخت و خود را به زیورشان آراست، حال به مهمترین آنها اشاره میشود.
[1]- یعنی اموری که زندگی انسان از لحاظ دینی و دنیوی بدان متوقف است، به طوری که با فقدان هریک از آنها نظم زندگی بشر در هر دو سرای مختل خواهد شد، و آن بر پنج قسم است: 1- دین 2- نفس 3- عقل 4- عرض 5- مال. و تمام شریعت از دو جهت متوجه این پنج اصل ضروری است: 1- از جهت تحقق و ایجاد آن اصول 2- از جهت محافظت بر بقای آن اصول، بر گرفته از کتاب اجتهاد و سیر تاریخی آن، تألیف: احمد نعمتی، ص144.
[2]- و آن عبارت است از اموری که انسان جهت آسانی کار و رفع مشقت بدان نیازمند است، همان ص145.
[3]- اموری که مقتضی آداب عالی و اخلاق فاضلهای برای انسان باشد، و فقدان آنها نظام زندگی را مختل نمیسازد و انسان را دچار مشقت و تنگنا نمیکند، بلکه با نبودن آنها انسان دچار نقص شخصیت و خلل در مکارم اخلاقی خواهد شد، لذا شارع جهت سد آن خلل و نقایص، مصالح نیکو و پسندیدهای را تشریع نموده است، همان ص145.
[4]- بهترین کتابها در این زمینه 1- الموافقات تألیف امام شاطبی 2- مقاصد الشریعة تألیف: ابن عاشور 3- قواعد الأحکام فی مصالح الأنام تألیف: عز بن عبدالسلام میباشد که ان شاءالله در آیندهای نزدیک این آثار توسط مخلصانی متخصص و خبره ترجمه و در اختیار علاقمندان قرار گیرد.