ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
5- استحباب پند و اندرز دادن به همسر
حضرت أنسس گفت: اصحاب پیامبر زمانی که زنی را به خانه بخت میفرستادند، او را در مورد رعایت و خدمت همسر نصیحت میکردند:
حضرت عبدالله بن جعفر بن ابی طالبس دخترش را نصیحت میکرد و میگفت:
از رشک و حسادت بپرهیزید؛ چرا که کلید طلاق است.
از سرزنش و نکوهش زیاد بپرهیزید؛ چرا که موجب بغض و کینه میشود.
چشمان خود را سرمه بزن؛ چرا که بهترین زینت است.
بهترین وسیلهی زیبایی و خوشبویی، آب است. «که به وسیله آن، زن زیبا و خوشبو میگردد».
هنگامی که حضرت علیس از حضرت فاطمهل خواستگاری کرد، پیامبر به حضرت علی س فرمود: «او برای تو «بهترین دوست» است به این شرط که با او به نیکویی صحبت و رفتار نمایی».[1]
حضرت عثمان بن عنسبة بن ابی سفیانس از عمویش عتبه، دخترش را خواستگاری کرد، عمویش او را کنار خود نشانده و بر سرش دستی کشید و گفت: نزدیکترین شخص نزد من، خواستگاری کرد و من نمیتوانم آن را رد کنم؛ چرا که دلیلی برای رد نمییابم، جز اینکه کمکش کنم چارهای ندارم، شما را به عقد هم در آوردم؛ در حالی که تو از دخترم برایم بزرگوارتری در حالی که او بیشتر از تو درون قلبم جای دارد. پس به او احترام بگذار تا ذکر تو همواره بر زبان من جاری باشد و به او اهانت نکن تا قدر و منزلت تو در نزد من کم نشود، با وجود اینکه از قبل به من نزدیک بودی، الآن تو را به خود نزدیکتر کردم؛ پس قلبم را از قلبت دور نساز.
أبودرداء به همسرش گفت: زمانی که مرا عصبانی دیدی، تلاش کن که مرا راضی نمایی و اگر تو نیز عصبانی شدی، من سعی خواهم کرد تو را راضی کنم، در غیر این صورت هرگز نمیتوانیم همنشین هم باشیم.
عمر بن حجر پادشاه کنده از أمّ ایاس دختر عوف بن مَحلَّم شیبانی خواستگاری کرد. هنگامی که مراسم عروسی فرا رسید، مادر أمامه، دختر حارث با او خلوت کرد و او را این چنین نصیحت نمود: ای دخترم! اگر به خاطر رعایت ادب، نصیحت ترک میشد، من در مورد تو آن را ترک میکردم، اما نصیحت، یاد آوری برای انسان غافل و کمک و یاری برای انسان عاقل است.
اگر زنی به خاطر دارایی پدر و مادرش و نیاز آنها به او، از شوهر بی نیاز میبود، بدان که تو بی نیازترین مردم از شوهرت هستی، ولی این را بدان که زنان برای مردان و مردان نیز برای زنان خلق شدهاند.
ای دخترم! آن محیطی را که تو از آن خارج شدی از تو جدا شد، و آن لانهای را که در آن به دنیا آمدی به قصد خانهای که تا به حال نمیشناختی و همنشینی که تا به حال با او الفتی نداشتی، ترک کردی. او با مال و ملکش بر تو نگهبان و پادشاهی شده است؛ پس برای او کنیزی باش تا او برایت غلامی نزدیک شود.
و این ده اندرز را نسبت به او یاد گیر تا برای تو گنجی گرانبها شوند:
اول و دوم: با قناعت، خاشع و فرمانبردار و تابع او باش.
سوم و چهارم: همیشه خود را زیبا و پاکیزه نگه دار، تا اینکه چشمان شوهرت، بر زشتی از تو ننگرند و بینی او بوی بدی از تو استشمام نکند.
پنجم و ششم: وقت خواب و طعام او را همیشه مد نظر قرار ده؛ چرا که استمرار گرسنگی باعث خشم میشود و خوابش را ناخوشایند کردن باعث بدخلقی و ناراحتی میشود.
هفتم و هشتم: در پاسداری از مال و دارایی و رعایت اهل و منزل او کوشا باش. و ملاک عمل در مال را حسن تقدیر و در زندگی حسن تدبیر قرار ده.
نهم و دهم: نافرمانی او را مکن و اسرارش را فاش مکن؛ چرا که اگر از او سرپیچی کنی، دلش را از خشم به جوش آوردی و اگر رازش را افشاء کنی، از عذرش در امان نمانی.
و نیز بر توست، ای دخترم! که هنگام غمگینی او اظهار خوشحالی نکنی و در حال خوشحالیاش اظهار غم نکنی.
جمع آوری آنچه زوجه از اساس و وسایل منزل برای زندگی کردن به آن، نیاز دارد، جهیزیه نام دارد. به طور معمول زوجه و خانوادهاش جهیزیه و وسایل زندگی را تهیه کرده و برخی از آنها جهیزیه را در جشنهای علنی در معرض دید قرار میدهند و در برخی از جاها این عمل، مخصوص روستائیها قرار گرفته است.
پیامبر ج جهیزیه حضرت فاطمهل را یک پارچۀ کرک دار «مخمل» و یک مشک آب و بالشی که درونش از گیاه إذخر بود، قرار داد. إذخر گیاهی خوشبو است که درون بالش و سریر را با آن پر میکنند.[1]
مرد مسئول است که وسایل و اساسی را که خانه و خانواده به آن نیاز دارد، تهیه کند و از نظر شرعی زن هیچ وظیفهای در تهیه آن ندارد. مگر این که زن با رضایت کامل به تهیهی آن اقدام نماید.
3- تعجیل و تأجیل در پرداخت مهریه
جایز است که بلافاصله مهریه پرداخت شود و یا به تأخیر انداخته شود، یا این که قسمتی از آن پرداخت و قسمت دیگر بعدها پرداخت شود، که این بر حسب عادت و عرف و توانایی مالی است.
اما بنابر آنچه ابن عباسب روایت میکند، مستحب است که «حد اقل» قسمتی از مهریه زود پرداخت شود. ابن عباس میگوید: پیامبر ج حضرت علیس را از داخل شدن بر دخترش فاطمهل منع کرد، تا این که چیزی به او بدهد، حضرت علی س گفت: چیزی ندارم.
پیامبر ج فرمود: «زره حُطَمِیّهات کجاست؟» آن را به او بده.[1]
حضرت عایشهل فرمود: پیامبر ج به من امر کرد که زنی را بر شوهرش عرضه نکنم؛ قبل از این که مرد چیزی را به او بدهد.[2]
«این حدیث بیانگر این امر است که هرچند مستحب است عمل زفاف بعد از پرداختن مقداری از مهریه حتی مقداری کم از آن باشد، اما قبل از پرداخت نیز جایز است». «مترجم»
[1]- به روایت ابوداود (2124 – 2125) و نسائی (6/129) و امام احمد (1/80). [مؤلف]
«أنَّ علیًّا قالَ: تزوَّجتُ فاطمةَ فقلتُ: یا رسولَ اللَّهِ ابنِ لی، فقالَ: أعطِها شیئًا، فقلتُ: ما عندی شیءٌ، قالَ: فأینَ درعُکَ الحطَمیَّةُ، قلتُ: هوَ عندی، قالَ: فأعطِها إیَّاهُ». آلبانی در صحیح النسائی (3375) میگوید: حسن صحیح است. [مصحح]
[2]- به روایت ابوداود (2126) و ابن ماجه (1992) در النکاح. [مؤلف]
غالباً مهریه محدود نمیشود؛ بلکه تابع رسم و رسومات و مناسبات حاکم در هر جامعهای است. و مهریه، «صداق» نامیده میشود؛ زیرا مهریه دلیلی بر صداقت و راستی مرد و تمایل و رغبت او برای ازدواج به حساب میآید و همچنین «نحله» نامیده میشود؛ یعنی هدیۀ بلاعوض، و «حیاء» نیز گفته شده که به معنی مالی است که به عنوان احترام از طرف صاحبش پرداخت میشود و «علاقه» نیز به دلیل به وجود آوردن ارتباط بین زن و مرد گفته میشود.
در اسلام نکاح به دلیل فرمودۀ خداوند تبارک و تعالی بدون مهریه جایز نیست. خداوند میفرماید:
﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾ [النساء: 4].
«مهریههای زنان را به عنوان هدیهای خالصانه و فریضهای خدایانه بپردازید».
و نیز میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَکَ أَزۡوَٰجَکَ ٱلَّٰتِیٓ ءَاتَیۡتَ أُجُورَهُنَّ﴾ [الأحزاب: 50].
«ای پیغمبر! ما بر تو حلال کردهایم که مهرشان را پرداخت نمودهای».
و نیز میفرماید:
﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً﴾ [النساء: 24].
«پس آن زنانی را که (به ازدواج در آوردید و) از آنان کام گرفتید، باید مهرشان را به عنوان فریضه ای به آنان بدهید».
اسلام برای مهریه حد و مرزی را تعیین نکرده و مهم در آن رضایت طرفین است، اما مستحب است که مهریه سبک و پرداخت آن آسان باشد.
از حضرت عامر بن ربیعه س روایت شده است که با زنی از طایفه بنی فزاره ازدواج کرد که مهریهی او یک جفت کفش راضی هستی؟ آن زن عرض کرد: بله، پس پیغمبر ج اجازه داد.[1]
از حضرت سهل بن سعد س روایت شده که زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله! من خود را به تو بخشیدهام، زن بسیار ایستاد «و بسیار منتظر شد»، مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! او را به عقد من درآور اگر شما به او احتیاجی نداری، رسول الله ج گفت: آیا چیزی به عنوان مهر داری که به او بپردازی، مرد گفت: دارایی و ثروتی جز لباسم ندارم. پیامبر ج فرمود: اگر لباست را به او بدهی، لباس نخواهی داشت. چیزی دیگر بیاب، گفت: چیز دیگری ندارم، پیامبر فرمود: «(دوباره) جستجو کن حتی اگر یک انگشتر آهن باشد». مرد چیزی غیر از آن لباس نیافت، پس پیامبر ج فرمود: «آیا از قرآن چیزی یاد داری؟»، گفت: بله و چند سورهای را نام برد. پیامبر ج فرمود: «آن زن را در ازای آنچه که از قرآن یاد داری به ازدواجت درآوردم. «و آن را به او بیاموز».[2]
از أنس نیز چنین روایت شده است: ابوطلحه، از أمّ سلیم خواستگاری کرد. امّ سلیم در جواب گفت: به خدا سوگند کسی نمیتواند به تو جواب رد بدهد، اما متاسفانه تو کافری و من مسلمانم، و برای من جایز نیست که با تو عقد ازدواج ببندم، اما اگر مسلمان میشوی، همان مهرم باشد، و به جز آن از تو چیزی نمیخواهم؛ پس آن مرد مسلمان شد و همان هم مهریۀ ام سلیم قرار گرفت.
از این احادیث چنین استنباط میگردد که اساس ازدواج بر مهریه بنا نهاده شده است؛ حتی اگر چیز اندکی باشد.
[1]- به روایت ترمذی (1113) و ابن ماجه (1888) و امام احمد (3/445، 3/298). [مؤلف]
«أنَّ امرأةً من بَنی فَزارةَ تزوَّجت على نَعلینِ، فقالَ رسولُ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ علیهِ وسلَّمَ: أرَضیتِ من نفسِکِ ومالِکِ بنَعلینِ ؟ قالَت: نعَم فأجازَ». آلبانی در إرواء الغلیل (1926) و ابن عدی در الکامل فی الضعفاء (6/389) و بیهقی در السنن الکبری (7/239) میگویند: در سند آن عاصم بن عبید الله وجود دارد که ضعیف است. [مصحح]
[2]- به روایت امام بخاری (9/175) و امام مسلم (1425) در النکاح. [مؤلف]
الف – اذن و اجازه ولی
ب – رضایت زن
ج – ایجاب و قبول بلافاصله که با لفظ نکاح یا هر لفظی که افاده این معنا کند
د – وجود دو شاهد عادل
هـ – به سن تمییز رسیدن دو طرف. ازدواج بین زن و مردی که یکی از آنها یا هردوی آنها دیوانه یا بچه باشند که هنوز به سن تمییز نرسیدهاند، منعقد نمیشود.
عقد با ایجاد شرایط مذکور بین زن و مرد قطعی و لازم الاجرا میگردد؛ جز در برخی از موارد مانند اینکه زن به وسیله مرد یا بالعکس فریب داده شود یا اینکه زن با مردی عقیم ازدواج کند، سپس مشخص شود که او صاحب فرزند نمیگردد، در حالیکه زن را از نازا بودن خویش مطلع نکرده است. در این حالت زن حق دارد که عقد ازدواج را باطل کند. و نیز اگر مرد تظاهر به پاکی و صداقت و ایمانداری بکند، سپس حقیقت فسق و گمراهی وی مشخص شود، در این حالت نیز زن حق ابطال عقد دارد.
همچنین زمانی که مرد با زنی ازدواج کند که بکر و دوشیزه است و بعد برای او مشخص گردد که او بیوه است یا عیب مشخصی در او یافت گردد یا بیماری نفرت آوری در او یافت شود، میتواند عقد را باطل سازد.
از جمله این امور روایت کعب بن زید است که رسول الله ج با زنی از بنی غفار ازدواج نمود، زمانیکه «در شب زفاف» بر او داخل شد و پیامبر ج لباسش را درآورد و روبروی زمین نشست «بیماری را» در پهلویش دید، سپس از هم بستری با او دوری کرد.
سپس فرمود: «لباسهایت را بپوش» و آنچه را که پیامبر ج به او داده بود، از او پس نگرفت.[1]
حضرت عمر بن خطاب س به شخصی که عقیم بود و با زنی ازدواج کرده بود، گفت: از عقیم بودنت به وی خبر بده و به او اختیار ده که تو را با این وصف اختیار کند.
[1]- به روایت امام احمد (3/493). [مؤلف]
این روایت ضعیف است، ابن حزم در المحلى (9/486) میگوید: ساقط است؛ ذهبی در المهذب (6/2786) میگوید: در سند آن جمیل وجود دارد، ابن معین دربارهی او میگوید ثقه نیست. هیثمی در مجمع الزوائد (4/303) میگوید: جمیل بن زید در سند آن ضعیف است؛ شوکانی در الدراری المضیة (212) میگوید: در آن اضطراب وجود دارد و بیهقی در السنن الکبرى (7/257) میگوید: در آن جمیل بن زید است، بخاری میگوید حدیثش صحیح نیست و آلبانی در إرواء الغلیل (6/326) میگوید: ضعیف است و شعیب الأرنؤوط نیز در تحقیق مسند احمد میگوید: ضعیف است. [مصحح]