بعد از اینکه طرفین «در خواستگاری» به توافق رسیدند، خواستگار هدیهای را که به آن «رونما» یا هدیهی نامزدی میگویند، به نامزد خود هدیه میدهد که این هدیه بیانگر ایجاد همبستگی و قرابت و پیوند بین آن دو به حساب میآید. همان طور که به خواستگار نیز حلقه یا انگشتری تحت عنوان حلقهی نامزدی تقدیم میشود که بیانگر حبّ و پیوند آنها تلقی میگردد.
رسول خدا ج در این باره میفرماید: «تَهَادُوا تَحَابُّوا».[1]
ترجمه: «به همدیگر هدیه بدهید تا محبت شما به هم بیشتر شود».
بر همین اساس، خواستگار و مخطوبه دو انگشتر را به یکدیگر هدیه میدهند.
اما مسأله ناراحت کننده در این مورد این است که این گونه شادی و سرور در برخی از موارد، خواستگار را متحمل مخارج هنگفتی میکند. مثلاً خانوادهی دختر هدایای معین و مشخصی را از خواستگار درخواست میکنند و حتی خود آنها، هدایا را انتخاب میکنند و پرداخت پول و هزینه آن را به خواستگار موکول میکنند. و این کار باعث میشود که خواستگار نیز برای حفظ جایگاه و موقعیت خود و همین طور شرمنده نشدن در نزد آنها به تمامی هزینهها تن در دهد و مایملک خود را که مدت مدیدی برای کسب آن تلاش کرده است را از دست دهد. و خصوصیت و ویژگی مرد این است که برای اظهار مردانگی خود در مقابل زن حاضر شود «هر هزینهای» را حتی با قرض گرفتن از دیگران، متحمل شود.
رسول خدا ج میفرماید:
«التَمِسْ وَلَوْ خَاتَمًا مِنْ حَدِیدٍ».[2]
ترجمه: «طلب کن و لو اینکه انگشتری از آهن باشد».
در جایی دیگر میفرماید:
«إتخذوا خاتما من ورق فضة – ولاتتمه مثقالا».[3]
ترجمه: «طلب کن ولو انگشتری از نقره باشد ولی مقدار آن به حدّ مثقال نرسد».
در این قسمت به انگشتر طلا و مانند آن که برخی از جوانان با انداختن آن در دستها یا گردنهایشان به عنوان زینت به آن فخر فروشی و مباهات میکنند، میپردازیم.
«فقد رَأَى رَسُولُ اللهِ خَاتَمًا مِنْ ذَهَبٍ فِی یَدِ رَجُلٍ، فَنَزَعَهُ فَطَرَحَهُ، وَقَالَ: یَعْمِدُ أَحَدُکُمْ إِلى جَمْرَةٍ مِنْ نَارٍ فَیَجْعَلُهَا فِی یَدِهِ».[4]
ترجمه: «روزی رسول خدا ج در دست مردی انگشتری را دید؛ سپس آن را از دست او درآورد و دور انداخت و خطاب به او فرمود: آیا یکی از شما به اخگری از آتش تکیه میکنید (و دل میبندید) و آن را در دست خود قرار میدهید؟»
و همچنین آن حضرت میفرماید: «مَن کان یؤمنُ باللهِ والیومِ الآخِرِ، فلا یَلْبَسْ حَرِیرًا ولا ذهبًا».[5]
ترجمه: «کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، از پوشیدن ابریشم و طلا امتناع ورزد».
یاد آوری: تحریم طلا و حریر برای مردان است.
[1]- به روایت حاکم در (معرفة علوم الحدیث ص 80) و امام بخاری در (الأدب المفرد رقم 594) و بیهقی (6/169). [مؤلف]
آلبانی در صحیح الجامع (3004) میگوید: حسن است. [مصحح]
[2]- به روایت امام بخاری (9/175) و أبوداود (2111) و نسائی (6/123) و ترمذی (1114) و امام احمد (5/36) باب النکاح. [مؤلف]
[3]- به روایت ابوداود (4223) و ترمذی (1785) و نسائی (8/172). [مؤلف]
با این لفظ: «اتخذْهُ من ورِقٍ، ولا تُتِمَّهُ مثْقالًا . یعنی الخاتِمَ» این روایت ضعیف است. آلبانی در ضعیف الجامع (96) میگوید: ضعیف است. اما با این لفظ که در مسند احمد آمده است: «فاتَّخَذَ خاتَمًا من وَرِقٍ، فسَکَت عنه»: «پس انگشتری از جنس نقره را گرفت، پس [رسول خدا ج] از آن سکوت کرد [یعنی با سکوت خود آن را تأیید کرد]» صحیح میباشد. [مصحح].
[4]- به روایت امام مسلم (2090) در اللباس والزینة. [مؤلف]
[5]- به روایت امام احمد (5/261). [مؤلف]
آلبانی در صحیح الجامع (6509) میگوید: صحیح است. [مصحح]
6- پیشنهاد کردن دختر از جانب ولی به اهل خیر و نیکی
وقتی که ازدواج کردن یک زن با مرد صالح به صلاح اوست، پس این امر که ولی، پیشنهاد ازدواج دختر یا خواهر خود را به اهل تقوا و راستی دهد، امری پسندیده است و اگر ولی چنین کاری در حق دختر یا خواهر خود انجام دهد، مسلّماً از مقام و منزلت آن خانم کاسته نمیگردد و علاوه بر آن، حقوق او را ضایع نکرده است؛ بلکه با این کار خود، جوان صالح و کارآمدی را برای تشکیل یک خانواده خوشبخت و مستحکم انتخاب کرده است و این امر به نفع خانم است نه به ضرر او.
با آگاهی از قصد ازدواج حضرت موسی ÷ در قرآن کریم، این نتیجه حاصل میگردد که پیشنهاد ازدواج دختر یا خواهر خود برای افراد صالح امری ناخوشایند و غیر عادی نیست.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ ۖ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا ۖ قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّىٰ یُصْدِرَ الرِّعَاءُ ۖ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ 23 فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ 24 فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ لَنَا ۚ فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ ۖ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 25 قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ ۖ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ 26 قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ عَلَىٰ أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ ۖ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِکَ ۖ وَمَا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ ۚ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ 27 قَالَ ذَٰلِکَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ ۖ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَیَّ ۖ وَاللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٌ 28﴾ [قصص:23-28]
«و چون به (چاه) آب مدین رسید، بر آن (چاه) گروهی از مردم را دید که (چهارپایان خود را) آب میدهند، و در کنار آنان دو زن را دید که (گوسفندان خود را) باز میدارند (و به چاه نزدیک نمیشوند، موسی) گفت: کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟!) گفتند: ما (آنها را) آب نمیدهیم تا چوپانها باز گردند (و بروند) و پدر ما پیر کهنسال است (و توانایی این کار را ندارد). پس (موسی) برای گوسفندان آن دو آب داد، سپس رو به سایه آورد، آنگاه گفت: پروردگارا! من هر خیری که بر من بفرستی نیازمند هستم. آنگاه یکی از آن دو (زن) در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت، نزد او آمد، گفت: همانا پدرم تو را دعوت میکند؛ تا مزد آب دادن (گوسفندان) را که برای ما انجام دادی، به تو بدهد. پس چون (موسی) به نزد او آمد و داستان (سرگذشت خود) را بر او حکایت کرد، گفت: نترس، از گروه ستمکاران نجات یافتی. یکی از آن دو (دختر) گفت: پدرجان! او را اجیر کن، بیتردید بهترین کسی را که میتوانی اجیر کنی، کسی است که نیرومند امین باشد (و او چنین است). (شعیب) گفت: من میخواهم یکی از این دو دختر را به ازدواج تو در بیاورم به شرطی که هشت سال برای من کار کنی، و اگر (آن را) تا ده سال تمام کنی، پس (لطف و) محبتی از سوی توست، من نمیخواهم بر تو سختگیری کنم، اگر خدا بخواهد مرا از صالحان خواهی یافت. (موسی) گفت: این (قرار داد) میان من و تو باشد که هر کدام از این دو مدت را انجام دادم بر من ستمی نخواهد بود، و خداوند بر آنچه میگوییم گواه است».
ابن عمرب میگوید: هنگامی که خُنَیس بن حذافۀ سهمی یکی از اصحاب رسول خدا در مدینه وفات نمود، حفصه دختر عمر (همسر خنیس) بیوه شد، عمر چنین گفت که من نزد عثمان بن عفان رفتم و به او پیشنهاد ازدواج با حفصه را دادم. عثمان گفت: بعداً تصمیم میگیرم. عمر س میگوید چند شب را سپری کردم و سپس عثمان را ملاقات کرده خطاب به من گفت: تصمیم گرفتهام که در این موقع ازدواج نکنم. عمر گفت: سپس ابوبکر را دیدم و به او گفتم: چنانچه راضی باشی حفصه را به ازدواج تو درآورم. ابوبکر ساکت شد و جوابی به من نداد. من از سکوت وی، بیشتر از «جواب رد» عثمان بن عفان، ناراحت بودم تا اینکه پیامبر ج از وی خواستگاری نمود و او را به نکاح درآوردم. بعد از چند روز ابوبکر را دیدم و گفت: شاید به خاطر اینکه هنگامی که حفصه را به من پیشنهاد کردی و من جوابی به تو ندادم از من ناراحت شدی. عمر گفت: من در جواب گفتم: بلی. ابوبکر گفت: من قبل از اینکه تو این پیشنهاد را به من بدهی از پیامبر ج سخنانی را در مورد «حفصه» شنیده بودم و تنها دلیل هم که جواب تو را ندادم، این بود که من نمیخواستم راز رسول خدا ج را افشاء کنم، اما چنانچه رسول خدا ج از ازدواج با او سر باز میزد، من او را قبول میکردم.[1]
در این زمینه نیز به نقل داستان سعید بن مسیّب میپردازیم. دختر سعید بن مسیّب از زیباترین و مؤدبترین و عالمترین زنان به کتاب خدا و سنت رسول خدا بود و از همهی زنان «زمان خود» به امور شوهرداری آگاهتر بود. عبدالملک بن مروان او را برای پسرش ولید بن عبدالملک خواستگاری کرد، اما سعید خواستگاری او را نپذیرفت. روزی یکی از شاگردان صالح او به نام ابن ابی وداعه در محل درس حاضر نشده بود، هنگامی که ابن ابی وداعه نزد سعید بن مسیّب رفت، سعید علت غیبت او را سئوال کرد. او گفت زن من وفات یافته بود و من مشغول «کفن و دفن» او شده بودم، سعید گفت: چرا به ما خبر ندادی تا در تدفین او شرکت میکردیم. ابن ابی وداعه میگوید: خواستم بلند شوم که سعید بن مسیب گفت: آیا زن جدیدی نگرفتی؟ او در جواب گفت: خداوند تو را رحمت کند. به من که تمام ثروت و دارایی من 3 درهم است، چه کسی حاضر میشود زن بدهد؟ سعید گفت: من به تو زن میدهم. آن مرد گفت: آیا تو این کار را میکنی؟ سعید گفت: آری. شب هنگام شیخ، ابن مسیّب دختر خود را نزد آن فرد صالح آورد و خطاب به او گفت: تو مرد مجردی بودی و سپس ازدواج کردی «و متأهل شدی» لذا دوست نداشتم این شب را به تنهایی و بدون زن سپری کنی. و این زن توست. سپس دختر خود را به منزل وی آورد و او را به ازدواج او درآورد.
این گونه است که فرد صالح و نیکوکار، میتواند بدون تحمل هزینههای گزاف و سنگین و بدون اینکه رسم و رسوم دیگران را مدنظر قرار دهد، به امر ازدواج تن دهد و آن را به سادگی و آسانی عمل کند.
هر زنی برای مرد حلال نیست، برخی از زنان، نگاه آنان حرام است و میتوان آنان را به چند دسته تقسیم کرد:
الف- زنانی که تحریم ابدی دارند
خداوند ﻷ تعداد آنها را در قرآن کریم بر شمرده و میفرماید:
﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالَاتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللَّاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُم مِّن نِّسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَکُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا﴾ [النساء: 23].
«حرام شده است بر شما: مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هایتان، و خاله هایتان، و دختران برادر، و دختران خواهر، و مادرانتان که به شما شیر دادهاند، وخواهران رضاعی شما، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان که در دامان شما پرورش یافته اند از همسرانی که با آنها همبستری کرده اید، پس اگر با آنها همبستری نکرده اید؛ بر شما گناهی نیست (که با دخترانشان ازدواج کنید) و (همچنین) زنان پسرانتان که از پشت و صلب خوتان هستند، و (نیز) جمع میان دو خواهر (بر شما حرام است) مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد؛ که خداوند آمرزندهی مهربان است».
در آیهی دیگر خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۚ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِیلًا﴾ [النساء: 22].
«و با زنانی که پدرانتان (با آنها) ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید، مگر آنچه (زمان جاهلیت بوده و) گذشته است، چرا که این کار، عملی زشت و منفور و راه و روش بسیار بدی است».
پس محرمیت از چند طریق ایجاد میشود، یکی «محرمیتی که» بر اساس خویشاوندی و نسبتهای نزدیک حاصل میشود؛ دیگری «محرمیتی که» با ازدواج و دامادی صورت میگیرد و دیگر آنچه بر اساس رضاعت و شیرخوارگی حاصل میشود که آنها عبارتند از:
1- محارم نسبی هفت دستهاند: مادران، دختران، خواهران، عمهها، خالهها، دختران برادر و دختران خواهر.
2- محارم از طریق مصاهره و دامادی «ازدواج»: که آنها چهار نفر هستند: زن پدر، زن پسر، مادر زن و دختر خانم «همسر».
3- محارمی که از طریق شیر خوارگی حاصل میشوند:
که در این نوع از اقسام، محارم به خاطر الفت و انسی که بین طفل و شیر دهندهی او و همین طور الفت و انسی که بین دختر و طفل که با آن شیر خورده حاصل میشود، حرمت ازدواج با آن ثابت میشود.
ب- زنانی که محرمیت آنان موقتی است
در این نوع محارم تا زمانی که مانع موجود است، ازدواج با آنها درست نیست و همین که سبب و مانع حرمت زایل شد، حرمت نیز زایل «و ازدواج با آنها جایز میگردد» و آنها عبارتند از:
1- خواهر زن: بر اساس قول خدای تعالی که میفرماید: ﴿وَأَن تَجۡمَعُواْ بَیۡنَ ٱلۡأُخۡتَیۡنِ﴾ [النساء: 23].
«حرام شده است اینکه دو خواهر را با هم جمع آورید».
و رسول خدا ج نیز در این مورد میفرمایند:
«لَا تُنْکَحُ الْمَرْأَةُ عَلَى عَمَّتِهَا، وَلَا الْعَمَّةُ عَلَى بِنْتِ أَخِیهَا، وَلَا الْمَرْأَةُ عَلَى خَالَتِهَا، وَلَا الْخَالَةُ عَلَى بِنْتِ أُخْتِهَا، وَلَا تُنْکَحُ الْکُبْرَى عَلَى الصُّغْرَى، وَلَا الصُّغْرَى عَلَى الْکُبْرَى».[1]
ترجمه: «زن و عمهی او و یا عمه با دختر برادر او، و زن با خاله با دختر خواهر او نباید هووی همدیگر قرار داده شوند «هر دو را همزمان به ازدواج یک مرد درآوردند» و همین طور دختر کم سن و سال نیز نباید برای یک زن بزرگسال هوو قرار داده شود».
در حدیث قبل رسول خدا ج ضمن اینکه هوو قرار دادن دختر و خواهر او را در خانهی یک مرد جایز نمیداند، زنان دیگری «از قبیل عمّه و...» را هم مشمول این حکم میکند.
2- زن شوهردار: ازدواج با زنی که در عقد کسی است، بر اساس این فرمودهی خدا نیز حرام است.
﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ... وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ﴾ [النساء: 23-24].
«زنان شوهردار بر شما حرام شدهاند». همچنین ازدواج با زنی که طلاق گرفته است یا شوهر او قبل از اتمام عده فوت کرده حرام است؛ چرا که خداوند که مدت و زمان عده را در قرآن تعیین کرده است و میفرماید:
﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾ [البقرة: 228].
«و زنان مطلقه باید (بعد از طلاق) به مدت سه بار عادت ماهیانه (و یا سه بار پاک شدن از حیض) انتظار بکشند. (و عده نگهدارند، تا روشن شود که حامله نیستند).[2]
﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ﴾ [البقرة: 234].
«و کسانی که از شما «مردان» میمیرند و همسرانی از پس خود به جا میگذارند، همسرانشان باید چهار ماه و ده شبانه روز انتظار بکشند «و عدّه نگاه دارند».
3- زن سه طلاقه: اگر زنی سه طلاق داده شد، دیگر نمیتواند به شوهر اول خود رجوع کند «و مجدداً با او ازدواج کند» و فقط در صورتی میتواند به شوهر اولی خود رجوع کند که با شخصی غیر از او ازدواج کند «و با او همبستر شود» و شوهر دوم او، با اراده و رضای خود بدون اینکه هیچ گونه حیله و نیرنگی در کار باشد، او را طلاق دهد. در آن صورت وقتی عدّهی او از این طلاق به اتمام رسید، میتواند با شوهر اول خود ازدواج کند.
چرا که خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ﴾ [البقرة: 229].
«طلاق (رجعی) دوبار است، پس (از آن یا باید همسر را) بطور شایسته نگاه داشتن، یا با نیکی رها کردن».
﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُ﴾ [البقرة: 230].
«پس اگر (شوهر برای بار سوم) او را طلاق داد، پس از آن (زن) برای او حلال نیست تا اینکه شوهری غیر از او ازدواج کند».
4- اختلاف و تفاوت در دین: دین اسلام ازدواج با مشرکین و هرکس که غیر خدا را پرستش کند و یا برای خداوند شریک قایل باشد با استناد به این قول خداوند حرام کرده است. خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
﴿وَلَا تَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّىٰ یُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ ۗ وَلَا تُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤْمِنُوا ۚ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ ۗ أُولَٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ﴾ [البقرة: 221].
«و با زنان مشرک تا ایمان نیاوردهاند، ازدواج نکنید. و بیگمان کنیز با ایمان از زن (آزاد) مشرک بهتر است، اگرچه (زیبایی یا دارائی او) شما را به شگفت آورد. و (زنان خود را) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید؛ تا ایمان بیاورند. و قطعاً بردهی با ایمان از مرد (آزاد) مشرک، بهتر است؛ اگرچه (زیبائی یا دارائی و موقعیت او) شما را به شگفت آورد. آنان به سوی آتش (دوزخ) دعوت میکنند و خدا به فرمان (و توفیق) خویش به سوی بهشت و آمرزش دعوت میکند، و آیات (و احکام) خود را برای مردم روشن میسازد؛ باشد که متذکر شوند».
اما اسلام ازدواج با اهل کتاب را مباح میداند و خداوند در این باره میفرماید:
﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَّهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ﴾ [المائدة: 5].
«امروز پاکیزهها برای شما حلال شده، و (همچنین) طعام اهل کتاب برای شما حلال است، و طعام شما برای آنها حلال است و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده».
اما در ازدواج با اهل کتاب، باید از ازدواج با آن دسته از زنان اهل کتابی که در بلاد غیر اسلامی سکونت دارند، اجتناب نمود؛ بیم این امر وجود دارد که وقتی جوانان مسلمان با اهل کتاب پیوند خویشاوندی برقرار کند و در محیط آنها قرار گیرند، دین و قومیّت و وطن و اخلاق خود را از دست بدهند.
اما دلیل دیگری که باید از دختران و ازدواج با اجانب «اهل کتاب» اجتناب نمود این است که «اگر قرار شود جوانان مسلمان با اهل کتاب ازدواج کنند» دختران با وقار و عفیف مسلمان در خانه تنها بمانند و کسی پیدا نشود که با آنها ازدواج کند و اگر هم خواستگاری برای آنها پیدا شود، لیاقت و کفایت و صلاحیت ازدواج با آنها را نخواهد داشت.
[1]- به روایت ابوداود (2065) در النکاح. حُرِّمَتْ
آلبانی در إرواء الغلیل (6/290) میگوید: اسناد آن بر شرط مسلم صحیح است. [مصحح]
[2]- قُروء جمع القرء در سنت به معنی زمانی است که عمل به طور تناوبی و تکرار در آن انجام میشود. ولی در اصطلاح، یک لفظ مشترک است که به معنی حیض و طهر است. در بیان منظور اصل، حنیفیه بر آنند که قرء به معنی حیض است؛ زیرا کلمه ثلاثه یک لفظ خاص است و باید وجود عده بدون کم و زیاد انجام گیرد؛ ولی شافعیه بر آنند که به معنی طهر است به خاطر اینکه معدود، عدد مذکر آمده است، و بنا به قول راجع علما، چون ثلاثه لفظ خاص است و تأویل نمیباشد؛ پس به معنای حیض است. «مترجم»
گاهی خواستگاری به ناکامی نیز میانجامد و پیوند خواستگار و مخطوبه متلاشی میشود. در اینجا این سوال مطرح میشود که آیا در چنین موقعیتی هدایای خواستگار که به مخطوبهی خود میدهد، به وی برگردانده میشود یا خیر؟ جواب این است که هدیه و تحفهای که بین دو نامزد رد و بدل میشود از نوع بخشش است که حکم هبه را دارد و چنانکه در چنین بخشهایی انتظار معادل هدیه از طرف مقابل نباشد، برگرداندن موهوبه جایز نیست.
رسول خدا ج در این باره میفرماید: «لَا یَرْجِعْ أَحَدُکُمْ فِی هِبَتِهِ، إِلَّا الْوَالِدَ مِنْ وَلَدِهِ».[1]
ترجمه: «جایز نیست هیچ کس از شما هدیه و بخشش خود را پس گیرد، جز پدر که میتواند از فرزندش بازپس گیرد».
در جای دیگر آن حضرت میفرمایند: «العَائِدُ فِی هِبَتِهِ کَالکَلْبِ یَعُودُ فِی قَیْئِهِ».[2]
ترجمه: «کسی که بخشش خود را پس گیرد، مانند سگی است که استفراغ خود را میخورد».
اگر در امر ازدواج موافقت ننمودند، خواستگار حق دارد که هدایای خود از قبیل: النگو؛ انگشتری؛ گردنبند؛ ساعت و غیره را باز پس گیرد و علمای شافعی بر این عقیدهاند که اگر جنس هدیه شده نابود شود، خواستگار میتواند در مقابل آن هدیه، مبلغ آن را دریافت کند.
در خلال نگاه کردن خواستگار به خانم مورد نظر، مظاهر حسن و جمال و وقاحت و زشتی ظاهری زن هویدا میگردد. اما دیگر صفات و خصوصیات مخطوبه، مکتوم باقی میماند و برای بررسی و هویدا شدن آنها، باید یکی از نزدیکان یا آشنایان «باید زن باشد» مورد اطمینان را به نزد مخطوبه فرستاد تا به بررسی طبع و سرشت او بپردازد و از سلامت باطنی او اطمینان حاصل کند.
از رسول خدا ج روایت شده است که امّ سلیم را به نزد زنی فرستاد و فرمود: «انظُری إلى عرقوبِها وشُمِّی معاطفِها» و در روایتی نیز آمده است: «وشمی عوارضها».[1]
«به زیر زانویش بنگر و دهانش را بوکن».
کسی که به توصیف زن میپردازد، لازم است که تیزبین و راستگو باشد و در توصیف و ثنای او افراط و یا به خاطر حسادت نسبت به وی تفریط نکند و از ظاهر و باطن زن به خوبی آگاهی داشته باشد.
برای ایجاد تفاهم بین زن و مرد و نزدیک شدن آن دو به همدیگر، بیشتر زنی دارای صلاحیت و لیاقت را به امر مهم خواستگاری میگمارند و برخی از فردی که واسطهی خواستگاری قرار میگیرد به دلیل دروغگویی به فریب و نیرنگ دو طرف خواستگاری میپردازد، به عنوان مثال، ابوزید کلابی میگوید: یکی از مردان طایفهی ما به بصره رفت و با زنی در آنجا ازدواج کرد، اما وقتی که به اتاق وارد شد و پردهها را کشید؛ درها بسته شد. اعرابی ناراحت شد و تمام شب را در آن اتاقک به سر برد و هنگام صبح که ارادهی خروج کرد، «عدهای» از این کار او ممانعت ورزیدند و به او گفتند: مناسب نیست تا 7 روز از خانه خارج شوی.
از اصمعی نقل شده است که مردی در مدینه با زنی ازدواج کرد «که او را ندیده بود» واسطهها به او گفتند: زنی خوش اندام و زیبا و جوان است و با همین فریبکاری پیرزنی را به ازدواج او درآوردند، اما هنگامی که نزدیک آن زن رفت، کفشهای خود را درآورد به طوری که مردم فکر میکردند میخواهد زن را کتک بزند: اما او زن را به آنها واگذار کرد گفت: ای بار خدایا لبیک، لبیک، این زن گاوی فربه است که مردم او را ساکت کردند و او را به آرامش دعوت نمودند. بنابراین لازم و ضروری است که در سخنان خواستگار، نهایت کنجکاوی و تفحص صورت گیرد و از «راستی و درستی آن» در توصیف زنان اطمینان حاصل شود.
[1]- به روایت امام احمد (3/231)، حاکم (2/166) و بیهقی (7/87). [مؤلف]
شعیب الأرنؤوط در تعلیق خود بر مسند احمد دربارۀ این روایت میگوید: حدیث حسن است و اسناد آن حسن است. [مصحح]