ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دین اسلام زن را در انتخاب یا عدم انتخاب شوهر، مختار کرده است و هرگونه اجبار و تحمیل برای قبول یا عدم قبول شوهر را ممنوع کرده است.
رسول خدا ج میفرماید:
«الْأَیِّمُ أَحَقُّ بِنَفْسِهَا مِنْ وَلِیَهَا، وَالْبِکْرُ تُسْتَأْمَرُ فِی نَفْسِهَا، وَإِذْنُهَا صُمَاتُهَا».[1]
ترجمه: «در تصمیمگیری ازدواج، زن بیوه از ولی، بیشتر بر خود حق دارد (مالک النفس است) و اما دختر حتماً باید (راضی باشد و) از او اجازه گرفته شود و سکوت دختر، رضایت اوست».
اما زن شخصاً نمیتواند خود را به عقد کسی در آورد.
ایشان میفرماید: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ نَکَحَتْ بِغَیْرِ إِذْنِ وَلِیِّهَا فَنِکَاحُهَا بَاطِلٌ، فَنِکَاحُهَا بَاطِلٌ، فَنِکَاحُهَا بَاطِلٌ، فَإِنْ دَخَلَ بِهَا فَلَهَا الْمَهْرُ بِمَا اسْتَحَلَّ مِنْ فَرْجِهَا، فَإِنْ اشْتَجَرُوا فَالسُّلْطَانُ وَلِیُّ مَنْ لاَ وَلِیَّ لَهُ».[2]
ترجمه: «هر زنی که نکاح او بدون اجازهی ولیّ منعقد شود، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است، نکاحش باطل است و اگر با زن مقاربت صورت گیرد به علت بهرهگیری مرد از وی، زن مستحق مهرالمثل میگردد و اگر مشاجره و مخاصمهای رخ دهد، حاکم وقت ولایت فردی را که ولی ندارد، به عهده میگیرد».
شرط وجود ولی به این علت است که زن در بسیاری از موارد به دلیل غلبهی عواطف و احساسات، نمیتواند انتخاب شایستهای داشته باشد، به این دلیل وجود ولیّ شرط است.
اما امام ابوحنیفه/ رضایت زن بالغ و عاقل چه باکره باشد و چه بیوه را در ازدواج صحیح میداند، اما مستحب است که زن برای مصونیت و حفظ آبروی خود، ولیّ خود را وکیل قرار دهد؛ زیرا اگر خود وی جهت ازدواج اقدام کند، مجبور میشود که با عدهای از اجانب و نامحرمان روبرو شود و این امر به شخصیت او لطمه میزند.
در دین اسلام، ولیّ زن ملزم شده است که رضایت او را قبل از به ازدواج درآوردن او جلب کند؛ زیرا ازدواج متضمن اهداف و معاشرت مشترکی است که به زن و مرد «ازدواج کننده» مربوط میشود، به همین منظور لازم است که به تصمیم زن مبنی بر قبول یا عدم قبول ازدواج اهمیت داده شود.
همچنین اگر ولیّ دختری، وی را بدون رضایت او به ازدواج شخصی درآورد، این دختر میتواند چنین عقدی را نپذیرد. چنانکه از ابن عباس چنین روایت شده است: که «أنَّ جاریةً بِکْرًا أتتِ النَّبیَّ صلَّى اللَّهُ علَیهِ وسلَّمَ، فذَکَرت أنَّ أباها زوَّجَها وَهیَ کارِهَةٌ فخیَّرَها النَّبیُّ صلَّى اللَّهُ علَیهِ وسلَّمَ».[3]
ترجمه: «دختر باکرهای، نزد رسول خدا رفت و گفت: «یا رسول الله» پدرم بدون رضایت، مرا به ازدواج فردی درآورده است، رسول خدا اختیار ازدواج را به دختر داد».
بر این اساس، زن بالغ حق تصمیم گیری در ازدواج خود را دارد و گرفتن رضایت از او بر ولیاش واجب است.
«جَاءَتْ فَتَاةٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَتْ: " إِنَّ أَبِی زَوَّجَنِی ابْنَ أَخِیهِ، لِیَرْفَعَ بِی خَسِیسَتَهُ، قَالَ: فَجَعَلَ الْأَمْرَ إِلَیْهَا، فَقَالَتْ: قَدْ أَجَزْتُ مَا صَنَعَ أَبِی، وَلَکِنْ أَرَدْتُ أَنْ تَعْلَمَ النِّسَاءُ أَنْ لَیْسَ إِلَى الْآبَاءِ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ».[4]
ترجمه: «دختری نزد پیامبر ج آمد و گفت: پدرم به خاطر اینکه کمبود برادرزادهاش را جبران کند، مرا به عقد او درآورده است، پیامبر اختیار کار را به دختر سپرد، دختر، خطاب به پیامبر ج گفت: من به کردهی پدرم رضایت داده بودم، ولی خواستم «با این عمل» به دیگر زنان بفهمانم که پدران آنها اختیاری «تام» در مورد آنها ندارند «و نمیتوانند بر اساس اراده و خواستهی خود عمل کند».
در اسلام زن از مقام و منزلت والایی برخوردار است و در تمامی امور، اختیار دارد و در هیچ موردی مجبور و مقهور نیست؛ چرا که خود او مسئولیت پذیر هست و قدرت تصمیمگیری در ازدواج خود را دارد و بر ولیّ او واجب است که اگر در صدد ازدواج وی برآید، رضایت یا عدم رضایت او را مورد توجه قرار دهد و در نظر گرفتن مقامی برای زن به وی اجازه میدهد حقوق خود را بشناسد و به آن تمسک جوید.
زنهای زیادی از مسلمانان، همسران خود را شخصاً خود آنها اختیار کردهاند. از آن جمله امکلثوم دختر ابوبکر صدیقس است که ازدواج با عمر بن خطاب را رد کرد، به دلیل اینکه ایشان را شخصی تندخو و سختگیر نسبت به زنها میپنداشت. همین طور عایشه دختر طلحه نیز پسر عمی خود را بر بشر بن مروان که امارت بصره و کوفه از طرف برادرش عبدالملک به او سپرده بود، ترجیح داد!!
[1]- به روایت بخاری (9/191) و به روایت مسلم (1421) در النکاح. [مؤلف]
[2]- به روایت ابوداود (2083)، ترمذی (1102) و ابن ماجه (1879) در النکاح، باب: «فی الولی». [مؤلف]
آلبانی صحیح الجامع (2709) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[3]- آلبانی در صحیح ابو داود (2096) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[4]- به روایت نسائی (6/87) در باب: النکاح و همچنین ابن ماجه (1874) و امام احمد (6/36). [مؤلف]
آلبانی در التعلیقات الرضیة (2/141) میگوید: رجال آن رجال صحیح هستند. [مصحح]
1- نگاه کردن به مخطوبه «زن خواستگاری شده»
اسلام نگاه کردن به زن خواستگاری شده را مباح قرار داده است و رسول خدا ج میفرماید:
«إِذَا خَطَبَ أَحَدُکُمُ امْرَأَةً فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَنْظُرَ إِلَیْهَا إِذَا کَانَ إِنَّمَا یَنْظُرُ إِلَیْهَا لِخِطْبَتِهِ، وَإِنْ کَانَتْ لَا تَعْلَمُ».[1]
ترجمه: «هرگاه کسی از شما به خواستگاری خانمی رفت، نگاه کردن به آن برای او اشکال ندارد. و این در صورتی است که «مرد» فقط به دید انتخاب به آن زن بنگرد؛ هرچند که زن از «موضوع» هم بیخبر باشد».
«عن المغیرة بن شعبة أنه خطب امرأة، فقال له النبی صلى الله علیه وسلم: هل نظرتَ إلیها ؟ قلت: لا، قال: فانظرْ إلیها فإنه أحْرَى أن یُؤدمَ بینکُما».[2]
ترجمه: «از مغیره بن شعبه نقل شده است که او از زنی خواستگاری نمود، رسول خدا ج به او فرمود: آیا به او نگاه کردهای؟ او گفت: خیر، رسول خدا فرمود: به او نگاه کن، زیرا که برای دوام زندگی شما مفید است».
همچنین روایت شده است که عمر بن خطابس، از ام کلثوم دختر حضرت علیس خواستگاری نمود. حضرت علی س تصمیم گرفت بدون اینکه ام کلثوم باخبر شود، او را به نزد عمرس بفرستد تا اینکه عمر او را مشاهده کند. پس نامهای را پیچید و به دخترش داد و به او گفت که به نزد امیرالمؤمنین برو و به ایشان بگو: پدرم مرا نزد شما فرستاد و شما را سلام رساند و گفت اگر به این نامه راضی هستید پس آن را بپذیرید و اگر نه آن را رد کنید. هنگامی که «ام کلثوم» نزد عمر رفت، حضرت عمر به او گفت: خداوند به تو و به پدر تو برکت دهد، من راضی گشتم. ام کلثوم به خدمت پدر خود رسیده به ایشان گفت: که حضرت عمر نامه را باز نکرد و به چیزی جز من نگاه نکرد. پس حضرت علی دخترش را به ازدواج عمر درآورد و ایشان از این زندگی صاحب دو فرزند «زید و رقیه» شدند.
همچنین خانم نیز حق دارد که به مرد مورد نظر نگاه کند تا حسن و جمال و افعال و کردار و موقعیت او برایش نمایان شود؛ زیرا ازدواج مسألهای مهم و جدی است و اقتضا میکند که انتخاب و تصمیم آن سنجیده و با غور و فکر و بدون تعجیل صورت گیرد. ولی برخی از متحجران دیدار خواستگار و خانم مخطوبه را به شب زفاف موکول میکنند و دیدار قبل از این شب را ممنوع میکنند که البته چنین مواردی شاذ و نادر یافت میشود. از طرف دیگر عدهی زیادی از مردم در این امر سهل انگاری میکنند و در جایی که هیچ محرمی هم وجود ندارد؛ اجازهی ساعتها مجالست پسر با دخترشان را میدهند و حتی به بهانهی اینکه آنها در صدد بررسی زندگی آینده و مشترک خود هستند، به آنها اجازهی خروج از منزل هم میدهند.
تعجب نکن وقتی که آن دو با هم به سالنهای تئاتر سینما و پارکها میروند و به هم دل میبندند، در همین نشستها و خلوتهای نامشروع است که شیطان همنشین آنان میشود و به آن دو فرمان میدهد و در قلبهایشان ایجاد وسوسه میکند؛ در حالی که پدر و مادر آنها نسبت به پیشامدهای آن بیتوجه و بی مبالات هستند و از عواقب سوء این مجالستهای حرام، احساس خطر نمیکنند.
رسول خدا ج میفرمایند:
«مَن کان یُؤمنُ باللهِ والیومِ الآخرِ فلا یخلوَنَّ بامرأةٍ لیسَ معها ذو مَحرَمٍ منها، فإنَّ ثالثَهما الشَّیطانُ».[3]
ترجمه: «هر کس به خدا و روز آخرت ایمان دارد، از خلوت کردن با زنی که محرمی از خودش «از زن» همراه نیست بپرهیزد؛ زیرا در چنین مجالست و خلوت کردن، شیطان فرد سوم است (و شیطان هم شریک میشود)».
در جای دیگر رسول خدا ج میفرماید:
«لا یخْلُوَنَّ رجلٌ بامرأةٍ فإنَّ الشیطانَ ثالثُهُما».[4]
ترجمه: «هر مردی باید از خلوت کردن با زن نامحرم بپرهیزد؛ زیرا (در چنین خلوتی) شیطان فرد سوم است (یعنی شریک است)».
بنابراین برای پیروی از شریعت اسلام و جلوگیری از دسیسههای شیطانی، وجود محرم در چنین موارد ضروری است.
[1]- به روایت امام احمد (5/425). [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الصحیحة (97) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[2]- ترمذی (1087) نسایی (6 – 70/69) و ابن ماجه (1865) در باب النکاح روایت کردهاند. [مؤلف]
آلبانی در تحقیق سنن الترمذی میگوید: صحیح است. [مصحح]
[3]- مسند امام احمد (3/339). [مؤلف]
آلبانی در غایة المرام (180) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[4]- مسند امام احمد (1/26 و 222) و (3/446). [مؤلف]
آلبانی در تخریج مشکاة المصابیح (3054) میگوید: صحیح است. [مصحح]
خواستگاری به درخواست ازدواج از خانم مورد نظر اطلاق میگردد که طبق عادات و رسوم معینی صورت میگیرد و این امر از مقدمات ازدواج است. علاوه بر آن، خواستگاری تعبیری از رضایت متقابل بین زن و مرد است.
اسلام بر ازدواج با زنان بیگانه «غیر فامیل» تشویق نموده است و این به خاطر از بین بردن برخوردهای ناهنجار گذشته است. عرب در زمان جاهلیت با دختر عموهای خویش ازدواج میکردند؛ چرا که آنها بر مشقتهای زندگی صبورتر بودند و گاهی یکی از آنها با دختر عمویش بدون مهریه یا با مال کمی ازدواج میکرد.
برخی از اوقات پدر زوجه برای ازدواج دخترش مبلغ سنگینی را طلب میکند که شوهر توانایی ادای آن را ندارد؛ به گونهای که از دو شاعر عروه بن حزام و صمه بن عبدالله قشیری چنین نقل شده است که هردوی آنها از تزویج دختر خود با پسر برادرشان به خاطر عدم توانایی پسر بر پرداخت مهریه خودداری کردند.
عامل دیگری که ازدواج با خویشاوند به همراه دارد، بیماریهای وراثتی و ضعف نسل است. اما ازدواج با زنان بیگانه باعث تجدید قدرت و عوامل ژنتیکی و برطرف نمودن ضعفها و قوی نمودن نسل است. حضرت عمر بن خطاب س به جماعتی از بنی سائب فرمود: «ای بنی سائب! شما خیلی ضعیف و نحیف شدهاید، (و در راستای برطرف شدن این ضعف) با زنان بیگانه ازدواج نمایید».
توجه به این معیارهای ذکر شده در انتخاب همسر، موجب ساختن خانهای پر از سعادت و خوشبختی خواهد شد و آرامش و سلامتی را به ارمغان خواهد آورد.
پیامبر ج میفرماید:
«تَخَیَّرُوا لِنُطَفِکُمْ، وَانْکِحُوا الأَکْفَاءَ، وَأَنْکِحُوا إِلَیْهِمْ».[1]
ترجمه: «(بهترین مادران را) برای نطفههای خویش برگزینید و با همتا و همسان خود ازدواج کنید و تمایل به ازدواج نشان دهید و دختران را به ازدواج همتایشان درآورید».
این حدیث بیانگر این مطلب است که مرد باید همسری که همتا و همسان او است را برگزیند و این تساوی باید در دین؛ طبقهی اجتماعی؛ نسب و اخلاق و سلامتی از عیوب و غیره باشد.
اما همتایی در دین، این است که دختر مسلمان نباید با مرد کافر و دختر عفیف و پاک نباید با مرد فاسق به ازدواج درآید؛ پس معیار مساوات و کفائت در اسلام بر اساس فرمودهی خداوند، رابطهای دینی است.
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: 10].
«همانا مؤمنان برادرند».
همچنین یکی دیگر از موارد همتایی و کفائت، عاری بودن زوجین از عیوب جسمانی و بیماریهای مسری و وراثتی است. به این دلیل به دختر و پسر قبل از اقدام به ازدواج توصیه میگردد، برخی آزمایشهای پزشکی را انجام دهند و هدف از این عمل، کسب اطمینان و شناخت نقصها و بیماریها برای معالجه و درمان و جلوگیری از بروز آنهاست.
این فرموده حضرت عمر بن خطاب س مطابق با سر آغاز شناخت کفائت و همتایی است که فرمودند: «دختران خویش را بر ازدواج با مرد زشت و قبیح وادار نکنید؛ زیرا آنها دوست دارند، آنچه را که شما دوست میدارید».
[1]- ابن ماجه (1968) در النکاح، باب: الأکفاء و دار قطنی (3/299) و حاکم (2/163) و ابونعیم در الحلیه (3/377). [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الصحیحة (1067) میگوید: با مجموع طرق آن صحیح است. [مصحح]