ترهیب از وقوع در حدود و هتک حرمت محارم الهی
3393-2344- (1) (حسن لغیره) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَنَا آخِذٌ بِحُجَزِکُمْ أَقُولُ: إِیَّاکُمْ وجهنَّمَ، إِیَّاکُمْ والحدودَ! إِیَّاکُمْ وجهنمَ، إِیَّاکُمْ والحدودَ! إِیَّاکُمْ وجهنمَ، إِیَّاکُمْ والحدودَ! - ثَلاثَ مَرَّاتٍ -، فَإِذَا أَنَا مِتُّ تَرَکْتُکُمْ، وَأنا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، فَمَنْ وَرَدَ أَفْلَحَ» الحدیث.
رواه البزار من روایة لیث بن أبی سُلیم.
از ابن عباس ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «من کمربندهای شما را گرفتهام و میگویم: از جهنم و حدود برحذر باشید. از جهنم و حدود برحذر باشید. از جهنم و حدود برحذر باشید. (سه بار تکرار کرد) پس چون بمیرم شما را ترک میکنم و من بر حوض از شما پیشی میگیرم، پس هرکس بر حوض وارد شد، رستگار میگردد».
3394-2345- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ یَغَارُ، وَغَیْرَةُ اللَّهِ أَنْ یَأْتِیَ المُؤْمِنُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ علیهِ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همانا خداوند با غیرت است و خداوند به غیرت میآید زمانی که مؤمن مرتکب امری شود که بر او حرام کرده است».
3395-2346- (3) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س عَنِ النَّبِیِّ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «لَأَعْلَمَنَّ أَقْوَامًا مِنْ أُمَّتِی یَأْتُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِأَعمَالٍ أَمْثَالِ جِبَالِ تِهَامَةَ بِیضاءَ، فَیَجْعَلُهَا اللَّهُ هَبَاءً مَنْثُورًا». قَالَ ثَوْبَانُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! صِفْهُمْ لَنَا، جَلِّهِمْ([1]) لَنَا؛ لَا نَکُونُ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَا نَعْلَمُ. قَالَ: «أَمَا إِنَّهُمْ إِخْوَانُکُمْ، وَمِنْ جِلْدَتِکُمْ([2])، وَیَأْخُذُونَ مِنَ اللَّیْلِ کَمَا تَأْخُذُونَ، وَلَکِنَّهُمْ قَومٌ إِذَا خَلَوْا بِمَحَارِمِ اللَّهِ انْتَهَکُوهَا».
رواه ابن ماجه ورواته ثقات.
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اقوامی از امت من در روز قیامت با اعمالی همانند کوههای سفید تهامه میآیند و خداوند آنها را به گرد و غباری تبدیل میکند». ثوبان گفت: ای رسول الله ج! آنها را برای ما وصف کن و حال و وضعشان را برای ما بگو تا ندانسته از آنها نباشیم. رسول الله ج فرمود: «آنها برادران شما و از جنس شما هستند و بخشی از شب را همچون شما به عبادت سپری میکنند، ولی آنها قومی هستند که در خلوت محارم الهی را زیر پا میگذارند».
3396-1402- (1) (موضوع) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیِّ ج؛ أَنَّهُ قَالَ: «الطَّابَعُ مُعَلَّقَةٌ بِقَائِمَةِ عَرْشِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَإِذَا انْتُهِکَتِ الْحُرْمَةُ وَعُمِلَ بِالْمَعَاصِی وَاجْتُرِئَ عَلَى الله؛ بَعَثَ اللهُ الطَّابَعَ فَیطْبَعُ عَلَى قَلْبِهِ، فَلَا یَعْقِلُ بَعْدَ ذَلِکَ شَیْئًا».
رواه البزار، والبیهقی واللفظ له([3]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مُهر از عرش خداوند متعال آویزان است. چون هتک حرمت صورت گیرد و به گناهان عمل شود و بر خداوند جرئت یابد، خداوند متعال مهر را میفرستد و بر قلب وی مهر میزند و پس از این رفتار وی چنین خواهد بود».
3397-2347- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ النَّوَّاسِ بْنِ سَمْعَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ ضَرَبَ مَثَلًا صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا، عَلَى کَنَفَیِ الصِّرَاطِ زُورَانِ([4]) لَهُمَا أَبْوَابٌ مُفَتَّحَةٌ، عَلَى الأَبْوَابِ سُتُورٌ، وَدَاعٍ یَدْعُو فَوْقَهُ: ﴿وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ٢٥﴾، وَالأَبْوَابُ الَّتِی عَلَى کَنَفَیِ الصِّرَاطِ حُدُودُ اللَّهِ، فَلَا یَقَعُ أَحَدٌ فِی حُدُودِ اللَّهِ حَتَّى یُکْشَفَ السِّتْرُ، وَالَّذِی یَدْعُو مِنْ فَوْقِهِ وَاعِظُ رَبِّهِ ﻷ.
رواه الترمذی من روایة بقیة عن بحِیر([5]) بن سعد، وقال: "حدیث حسن غریب".
از نواس بن سمعان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند راه مستقیمی را مثال میزند که در دو طرف آن راه دیواری است که درهای بازی در آن وجود دارد، بر روی درها پردههایی وجود دارد و منادیی از بالا ندا میدهد: ﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٢٥﴾ [یونس: 25] «و الله به سرای سلامتی (= بهشت) دعوت میکند و هرکس را بخواهد به راه راست هدایت میکند». و درهای که بر دو طرف راه قرار دارند، حدود الهی هستند، پس بنده پردهای را کنار نمیزند مگر اینکه در حدود خداوند واقع میشود و کسیکه از بالا ندا میدهد واعظ و ندا دهنده پروردگارش میباشد».
(کنفا الصراط): دو طرف آن.
3398-2348- (5) (صحیح) وَعن ابن مسعود س؛ أنَّ رسولَ الله ج قال: «ضربَ الله مثلاً صِراطاً مستقیماً، وعن جَنَبَتَیِ الصراطِ سُورانِ فیهما أبوابٌ مُفَتَّحةٌ، وعلى الأبوابِ سُتورٌ مُرخاةٌ، وعندَ رأسِ الصِراطِ داعٍ یقولُ: استقیموا على الصراطِ ولا تَعوَجُّوا؛ وفَوقَ ذلک داعٍ یَدعُو کلَّما هَمَّ عبدٌ أن یَفتَح شیئاً مِن تلک الأبوابِ؛ قال: ویلَکَ! لا تَفتَحهُ، فإنَّکَ إِن تَفتَحهُ تَلِجهُ، ثُمَّ فَسَّرَهُ، فأَخبر أنَّ الصراطَ هو الإسلامُ، وأنَّ الأبوابَ المفَتَّحةَ محارِمُ الله، وأنَّ الستورَ المُرخاةَ حدودُ الله، والداعی على رأسِ الصراطِ هو القرآنُ، والداعی مِن فوقِه هو واعِظُ الله فی قلبِ کلِّ مؤمنٍ».
ذکره رزین([6])، ولم أره فی أصوله، إنما رواه أحمد والبزار مختصراً بغیر هذا اللفظ، بإسناد حسن([7]).
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند راه مستقیمی را مثال میزند که در دو طرف آن دیواری است که درهای بازی در آن وجود دارد، بر روی درها پردههایی انداخته شده است و در ابتدای راه منادیی میگوید: جاده را مستقیم طی کرده و کج نروید، هرگاه بنده میخواهد چیزی از آن درها را باز کند در بالای آن منادیی ندا میدهد و میگوید: وای بر تو! آن را باز نکن، زیرا اگر آن را باز کنی وارد آن میشوی؛ سپس آن را تفسیر نمود، پس خبر داد که راه همان اسلام است و درهای باز شده محارم الهی هستند؛ و پردههای انداخته شده حدود خداوندی است و ندا دهنده بر ابتدای راه، همان قرآن است و ندا دهنده از بالای آن، واعظ خداوندی در قلب هر مؤمنی است».
3399-2349- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ یَأْخُذُ مِنِّی هَذه الکَلِمَاتِ فَیَعْمَلَ بِهِنَّ، أَوْ یُعَلِّمُ مَنْ یَعْمَلُ بِهِنَّ؟». فَقَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: قُلْتُ: أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَخَذَ بِیَدِی وَعَدَّ خَمْسًا، قَالَ: «اتَّقِ المَحَارِمَ تَکُنْ أَعْبَدَ النَّاسِ، وَارْضَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَکَ تَکُنْ أَغْنَى النَّاسِ، وَأَحْسِنْ إِلَى جَارِکَ تَکُنْ مُؤْمِنًا، وَأَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُسْلِمًا، وَلَا تُکْثِرِ الضَّحِکَ! فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تُمِیتُ القَلْبَ».
رواه الترمذی. وقال: "حدیث حسن غریب لا نعرفه إلا من حدیث جعفر بن سلیمان، والحسن لم یسمع من أبی هریرة". ورواه ابن ماجه والبیهقی وغیرهما من حدیث واثلة عن أبی هریرة. وتقدم فی هذا الکتاب أحادیث کثیرة جداً فی فضل التقوى، ویأتی أحادیث أخر. والله أعلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چه کسی این کلمات را از من دریافت کرده و به آنها عمل میکند، یا به کسیکه به آنها عمل میکند، آموزش میدهد؟». گفتم: من ای رسول الله ج! پس دستم را گرفته و پنج چیز را بر شمرد، فرمود: «از حرام دوری کن تا عابدترین مردم باشی. به آنچه خداوند به تو داده راضی باش، از همه کس بینیازتر میشوی. به همسایهات نیکی کن تا مؤمن باشی، آنچه برای خود میخواهی برای مردم بخواه تا مسلمان باشی، زیاد نخند! زیرا خندهی زیاد دل را میمیراند».
5 -(الترغیب فی إقامة الحدود، والترهیب من المداهنة فیها)
([1]) الأصل والمخطوطة بالحاء؛ خلافاً لما فی (ابن ماجه).
سندی میگوید: با جیم ماخوذ از (التجلیة) میباشد؛ یعنی: حال و وضع آنها را برای ما آشکار کن.
([2]) با جیم: یعنی از جنس شما هستند.
([3]) قلت: ولفظ البزار نحوه، وسیأتی فی (22- البر /3) مع التعلیق علیه.
([4]) الأصل: (داران) وکذا فی المخطوطة، وبعض نسخ الترمذی، والتصویب من "الترمذی" بشرح التحفة (3514)، وقال: "بضم الزای تثنیة (زور) أی: جداران، وفی حدیث ابن مسعود عند رزین (یعنی الآتی بعده): (سوران) بضم السین المهملة تثنیة (سور)، والظاهر أن السین قد أبدلت بالزای کما یقال فی (الأسدی): (الأزدی)". قلت: والأصح فی هذا الحدیث (سوران)، لأنه کذلک ذکره المزِّی فی "تحفة الأشراف" من روایة الترمذی، وکذلک وقع فی "مسند أحمد" و"السنة" لابن نصر المروزی من طریق بقیَّة، وصرَّح هذا عندهما بالتحدیث، وله عندهما طریق أخرى قریباً من الحدیث بلفظ (سوران)، وکذلک أخرجه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"، ووافقه الذهبی، وهو کما قالا. وقد خفی هذا التحقیق کله على المعلقین الثلاثة، فأثبتوا اللفظ الأول (داران)! وضعفوا الحدیث!! لجهلهم بتحدیث بقیة فیما یبدو، لأنهم لم یبینوا السبب!!
([5]) بکسر الحاء المهملة کما فی المخطوطة و"التقریب" وغیره، وکان الأصل ومطبوعة عمارة (بجیر) بالجیم! وکذا هو فی مطبوعة الثلاثة!
([6]) قلت: جزم الناجی بأن المؤلف وهم على رزین؛ تقلیداً منه لابن الأثیر فی "جامع الأصول"، وأن رزیناً إنما ذکر حدیثاً آخر لابن مسعود فی ضرب الملائکة مثلاً للنبی ج. . . (184/ 2). وأنا أعتقد أن هذا الحدیث إنما هو روایة لحدیث النواس قبله، فإنه مشابه جداً للفظه من طریق أخرى عند الحاکم (1/ 73) وأحمد (4/ 182) والطحاوی فی "مشکل الآثار". وصححه الحاکم، ووافقه الذهبی. وقد خبط هنا الثلاثة المعلقون خبطات عشواء، ففی الوقت الذی عزوه لأحمد والحاکم، أوهموا أنَّه عندهما عن ابن مسعود! ثم نقلوا عن الحاکم أنه حکى عن الشیخین أنهما ترکاه! وإنما قال هذا فی حدیث آخر عقب هذا! ثم قالوا: "وقال الذهبی: على شرط مسلم ولا علة له". وهذا هو قول الحاکم نفسه فی حدیثنا هذا، فقد زاغ بصرهم - عندما نقلوا عن الحاکم - إلى الحدیث الآخر، وحینما نقلوا عن الذهبی إلى الحدیث الأول! وسببه العجلة وتسوید السطور فقط، وإن مما یلفت النظر، أن الحدیث الأول عند الحاکم فی ثمانیة أسطر، والآخر فی أربعة!!!
([7]) قلت: کأنه یشیر إلى حدیث ابن مسعود: خط لنا رسول الله ج خطاً ثم قال: «هذا سبیل الله، ثم خط خطوطاً. . .» الحدیث، فإنَّه رواه أحمد (1/ 434)، والبزار (3/ 49/ 2210- کشف الأستار)، وسنده حسن، وهو فی "المشکاة" (رقم- 166).
ترغیب به حفظ آبروی مسلمان و ترهیب کسیکه آبروی مسلمانی را برده و در پس اسرار وی میباشد
3380-2332- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ نَفَّسَ عَنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ الدُّنْیَا؛ نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ عَلَى مُسْلِمٍ؛ سَتَرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، وَاللَّهُ فِی عَوْنِ الْعَبْدِ مَا کَانَ الْعَبْدُ فِی عَوْنِ أَخِیهِ».
رواه مسلم وأبو داود - واللفظ له-، والترمذی وحسنه والنسائی وابن ماجه. [مضى بأتم منه 3- العلم/1].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه مشکلی از مشکلات دنیوی مؤمنی را برطرف کند، خداوند مشکلی از مشکلات روز قیامت را از او میزداید و از دوشش برمیدارد؛ و کسیکه [عیب] مسلمانی را بپوشاند [حفظ آبرو کند]، خداوند [عیب] او را در دنیا و آخرت میپوشاند [و آبرویش را حفظ میکند]؛ و خداوند در صدد یاری بندهاش میباشد مادامی که بنده، در صدد یاری برادرش باشد».
3381-2333- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَر ب؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا یَظْلِمُهُ وَلَا یُسْلِمُهُ([1])، مَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَخِیهِ؛ کَانَ اللَّهُ فِی حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً؛ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ بِهَا کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا؛ سَتَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو داود - واللفظ له-، والترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح غریب من حدیث ابن عمر([2])».
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است، نه به او ظلم میکند و نه او یاری او را ترک میکند [بلکه او را یاری میکند]؛ هرکس در جهت برآورده ساختن نیاز برادر مسلمانش باشد، خداوند در صدد رفع نیازهای او بر میآید. و کسیکه غم و اندوه مسلمانی را برطرف نماید، خداوند غم و اندوهی از مشکلات روز قیامت را از او دور میکند؛ و هرکس [عیب] مسلمانی را بپوشاند، خداوند [عیب] او را در آخرت میپوشاند».
3382-2334- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَسْتُرُ عَبْدٌ عَبْدًا فِی الدُّنْیَا؛ إِلَّا سَتَرَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه مسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بندهای نیست که [عیب] بندهای را در دنیا بپوشاند، مگر اینکه خداوند [عیب] او را در روز قیامت میپوشاند».
3383-1400- (1) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَرَى مُؤْمِنٌ مِنْ أَخِیهِ عَوْرَةً فَیَسْتُرُهَا عَلَیْهِ؛ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الصغیر".
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون مومنی امر پوشیدهای [عیب و نقصی نهان] را از برادرش ببیند و آن را مخفی کند، خداوند متعال او را وارد بهشت میکند».
3384-1401- (2) (ضعیف) وَعَن دُخَین([3]) أبی الهَیْثَم کاتبِ عُقْبَةَ بْنِ عامرٍ قال: قلتُ لعقْبَةَ بنِ عامِرٍ: إنَّ لنا جیراناً یشرَبون الخمرَ، وأنا داعٍ لهم الشُّرَطَ لیأخُذوهم؟ قال: لا تَفْعَلْ، وعِظْهُم وهدِّدهُم. قال: إنِّی نهیتُهم فلم یَنْتَهُوا، وأنا داعٍ لهم الشُّرَطَ لیأخُذوهُم. فقال عقبة: وَیْحَکَ لا تَفْعَلْ؛ فإنِّی سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «مَنْ سَتَر عورةً؛ فکأنَّما اسْتَحْیا مَوْؤودَةً فی قَبْرِها».
از دخین ابی هیثم کاتب عقبه بن عامر روایت است: به عقبه بن عامر گفتم: همسایههایی داریم که شراب میخورند و من میخواهم سربازان را درجریان بگذارم تا آنها را بگیرند؟ عقبه گفت: نه، چنین مکن. و آنان را پند داده و تهدید کن. دخین گفت: من آنان را نهی کردم اما دست نکشیدند. سربازان را مطلع میکنم تا آنها را بگیرند. عقبه گفت: وای بر تو چنین مکن. من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس عورتی (عیب و نقصی نهان) را حفظ کند، گویا که زنده به گوری را نجات داده است».
رواه أبو داود والنسائی بذکر القصة وبدونها، وابن حبان فی "صحیحه" واللفظ له، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد". (قال الحافظ): "رجال أسانیدهم ثقات؛ ولکن اختلف فیه على إبراهیم بن نشیط اختلافاً کثیراً، ذکرت بعضه فی "مختصر السنن"([4]).
(الشُّرَط) به ضم شین و فتح راء: عبارتند از یاوران حکمرانان و ظالمان([5]). مفرد آن (شُرْطی) به ضم شین و سکون راء میباشد.
3385-2335- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ یَزِیدَ بْنِ نُعَیْمٍ [عَنْ أَبِیهِ]([6]): أَنَّ مَاعِزًا أَتَى النَّبِیَّ ج فَأَقَرَّ عِنْدَهُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ، فَأَمَرَ بِرَجْمِهِ، وَقَالَ لِهَزَّالٍ: «لَوْ سَتَرْتَهُ بِثَوْبِکَ کَانَ خَیْرًا لَکَ».
رواه أبو داود والنسائی([7]).
یزید بن نُعیم از پدرش روایت میکند که: ماعز نزد رسول الله ج آمده و چهار بار نزد او اقرار نمود، پس رسول الله ج دستور به سنگسارش داد و به هزّال فرمود: «اگر او را با لباست میپوشاندی [گناهش را میپوشاندی و نادیده میگرفتی] برایت بهتر بود».
(قال الحافظ): "ونُعیم هو ابن هزّال. وقیل: لا صحبة له، وإنما الصحبة لأبیه هزال: وسبب قول النبی ج لهزال: "لو سترته بثوبک" ما:
(صحیح لغیره) رواه أبو داود وغیره عن محمد بن المنکدر: أَنْ هَزَّالًا أَمَرَ مَاعِزًا أَنْ یَأْتِیَ النَّبِیَّ ج.
حافظ میگوید: نُعیم پسر هزال است. و گفته شده: از صحابه نیست؛ و پدرش هزال صحابه است؛ و دلیل اینکه رسول الله ج به هزال فرمود: «اگر او را با لباست میپوشاندی برایت بهتر بود» روایتی است که ابوداود و غیر او از محمد بن منکدر روایت کردهاند که: «هزال به ماعز دستور داد تا نزد رسول الله ج برود».
وروى فی موضع آخر عن یزید بن نعیم بن هزال عن أبیه قال: کَانَ مَاعِزُ بْنُ مَالِکٍ یَتِیمًا فِی حِجْرِ أَبِی، فَأَصَابَ جَارِیَةً مِنَ الْحَیِّ، فَقَالَ لَهُ أَبِی: ائْتِ رَسُولَ اللَّهِ ج فَأَخْبِرْهُ بِمَا صَنَعْتَ لَعَلَّهُ یَسْتَغْفِرُ لَکَ.
وذکر الحدیث فی قصة رجمه. واسمُ المرأةِ التی وقع علیها ماعزُ (فاطمةُ)، وقیل غیر ذلک، وکانت أمَةً لهزال».
و در جایی دیگر یزید بن نعیم بن هزال از پدرش روایت میکند: ماعز بن مالک یتیمی بود که نزد پدرم زندگی میکرد، پس با کنیزی از کنیزهای قبیله مرتکب زنا شد، پس پدرم به او گفت: نزد رسول الله ج برو و او را در جریان آنچه مرتکب شدی قرار بده، شاید برای تو طلب آمرزش کند.
و اسم زنی که ماعز با او مرتکب فاحشه شد، «فاطمه» بود و اسمی جز این هم گفته شده؛ و او کنیز هزال بود.
3386-2336- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ مَکْحُولٍ: أَنَّ عُقْبَةَ بْنَ عَامِرٍ أَتَى مَسْلَمَةَ بْنَ مُخَلَّدٍ، وَکَانَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْبَوَّابِ شَیْءٌ، فَسَمِعَ صَوْتَهُ فَأَذِنَ لَهُ فَقَالَ لَهُ: إِنِّی لَمْ آتِکَ زَائِرًا؛ وَلَکِنْ جِئْتُکَ لِحَاجَةٍ، أَتَذْکُرُ یَوْمَ قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ عَلِمَ مِنْ أَخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَهَا؛ سَتَرَ اللهُ عَلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: لِهَذَا جِئْتُ.
رواه الطبرانی، ورجاله رجال "الصحیح".
مکحول روایت میکند که عقبة بن عامر نزد مَسْلَمَة بن مُخَلَّد س رفت، بین عقبه و دربان کدورتی بود. مسلمه صدای عقبه را شنید و به او اجازه ورود داد. عقبه به او گفت: من جهت ملاقاتت نیامدهام؛ بلکه به خاطر حاجتی نزد تو آمدهام، آیا روزی را به یاد داری که رسول الله ج فرمود: «کسیکه از برادرش بدیی مشاهده کند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را میپوشاند؟». جواب داد: بله؛ گفت: بدین خاطر آمدم.
3387-2337- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ رَجَاءِ بْنِ حَیْوَةَ قَالَ: سَمِعْتُ مَسْلَمَةَ بْنَ مُخَلَّدٍ س یَقُولُ: بَیْنَا أَنَا عَلَى مِصْرَ فَأَتَى الْبَوَّابُ فَقَالَ: إِنَّ أَعْرَابِیًّا عَلَى الْبَابِ یَسْتَأْذِنُ، فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ. قَالَ: فَأَشْرَفْتُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: أَنْزِلُ إِلَیْکَ أَوْ تَصْعَدُ؟ قَالَ: لَا تَنْزِلُ وَلَا أَصْعَدُ، حَدِیثٌ بَلَغَنِی أَنَّکَ تَرْوِیهِ عَن رَسُولِ الله ج فِی سِتْرِ الْمُؤْمِنِ؛ جِئْتُ أَسْمَعُهُ. قُلْتُ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَنْ سَتَرَ عَلَى مُؤْمِنٍ عَورَةً؛ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا مَوْءُودَةً». فَضَرَبَ بَعِیرَهُ رَاجِعًا
رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة أبی سنان القسملی.
رجاء بن حَیوَه روایت میکند: از مَسْلَمَة بن مُخَلَّد س شنیدم که گفت: در مصر بودم که دربان آمد و گفت: بادیهنشینی جلو در اجازه ورود میخواهد، گفتم: تو کیستی؟ گفت: من جابر بن عبدالله هستم. به طرفش نگاه کرده و گفتم: پایین بیایم یا خودت بالا میآیی؟ گفت: نه پایین بیا و نه من بالا میآیم، به من خبر رسیده که تو حدیثی از رسول الله ج در مورد ستر مؤمن روایت میکنی، آمدهام تا آن را بشنوم. گفتم: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسیکه عیب و نقص مؤمنی را بپوشاند، گویا که دختر زنده به گور شدهای را زنده کرده است». پس عبدالله سر شترش را چرخانده و برگشت.
3388-2338- (7) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَتَرَ عَوْرَةَ أَخِیهِ؛ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَمَنْ کَشَفَ عَوْرَةَ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ؛ کَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ، حَتَّى یَفْضَحَهُ بِهَا فِی بَیْتِهِ».
رواه ابن ماجه بإسناد حسن.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه عیب و نقص برادرش را بپوشاند، خداوند در روز قیامت عیب و نقص او را میپوشاند؛ و کسیکه عیب و نقص برادر مسلمانش را آشکار کند، خداوند عیب و نقص او را آشکار میکند تا آنجا که او را در خانهاش رسوا میکند».
3389-2339- (8) (حسن صحیح) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ ج المِنْبَرَ فَنَادَى بِصَوْتٍ رَفِیعٍ فَقَالَ: «یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ، وَلَمْ یُفْضِ الإِیمَانُ إِلَى قَلْبِهِ! لَا تُؤْذُوا المُسْلِمِینَ، وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ؛ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَةَ أَخِیهِ المُسْلِمِ؛ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ، وَمَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ؛ یَفْضَحْهُ، وَلَوْ فِی جَوْفِ رَحْلِهِ». وَنَظَرَ ابْنُ عُمَرَ یَوْمًا إِلَى الکَعْبَةِ فَقَالَ: مَا أَعْظَمَکِ! وَمَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکِ! وَالمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ مِنْکِ.
رواه الترمذی.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج از منبر بالا رفته و با صدای بلند ندا داده و فرمود: «ای گروهی که به زبان ایمان آورده و ایمان به قلبشان نرسیده است! مسلمانان را اذیت نکنید و در پی عیوب آنها نباشید؛ هرکس در پی عیوب برادر مسلمانش باشد خداوند عیوبش را تعقیب میکند. و هرکس خداوند در پی تعقیب عیوب او باشد، او را رسوا میکند اگرچه در خانهاش باشد». و ابن عمر ب روزی به کعبه نگاه کرده و گفت: تو چقدر با عظمت هستی و حرمت و ارزش تو چقدر عظیم است! و ارزش مؤمن نزد خدا از تو بیشتر است.
(حسن صحیح) وابن حبان فی "صحیحه"؛ إلا أنه قال فیه: «یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ، وَلَمْ یَدْخُلِ الْإِیمَانُ [فِی] قَلْبه! لَا تُؤْذُوا الْمُسْلِمِینَ وَلَا تُعَیِّرُوهُمْ، وَلَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِهِمْ» الحدیث.
و در روایت ابن حبان آمده است: «ای گروهی که به زبان ایمان آورده و ایمان به قلبشان وارد نشده است! مسلمانان را اذیت نکنید و در پی عیب و ایراد گرفتن از آنان نبوده و در جستجوی لغزشهای آنان نباشید».
3390-2340- (9) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی بَرْزَةَ الْأَسْلَمِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ، وَلَمْ یَدْخُلِ الْإِیمَانُ قَلْبَهُ! لَا تَغْتَابُوا الْمُسْلِمِینَ، وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ؛ فَإِنَّهُ مَنِ اتَّبَعَ عَوْرَاتِهِمْ؛ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ، وَمَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ؛ فِی بَیْتِهِ».
رواه أبو داود عن سعید بن عبدالله بن جریج عنه.
از ابی برزه اسلمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای گروهی که به زبان ایمان آورده و ایمان به قلبشان وارد نشده است! غیبت مسلمانان را نکنید و در پی عیوب آنها نباشید؛ هرکس به دنبال عیوب آنها باشد خداوند در تعقیب عیوب او خواهد بود و کسیکه خداوند در تعقیب عیوب او باشد، او را در خانهاش رسوا میکند».
0-2341- (10) (صحیح لغیره) ورواه أبو یعلى بإسناد حسن من حدیث البراء.
3391-2342- (11) (صحیح) وَعَنْ مُعَاوِیَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّکَ إِنِ اتَّبَعْتَ عَوْرَاتِ الْمُسْلِمِینَ أَفْسَدْتَهُمْ، أَوْ کِدْتَ تُفْسِدُهُمْ».
رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه".
از معاویه س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «اگر در پی عیوب مسلمانان باشی، آنها را به فساد میکشانی یا نزدیک است آنها را فاسد کنی».
3392-2343- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ شُرَیْحِ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ جُبَیْرِ بْنِ نُفَیْرٍ وَکَثِیرِ بْنِ مُرَّةَ، وَ([8]) عَمْرِو بْنِ الْأَسْوَدِ وَالْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِ یکَرِبٍ وَأَبِی أُمَامَةَ ش عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ الْأَمِیرَ إِذَا ابْتَغَى الرِّیبَةَ فِی النَّاسِ أَفْسَدَهُمْ».
رواه أبو داود من روایة إسماعیل بن عیاش([9]).
شُرَیح بن عُبید از جُبیر بن نُفیر و کثیر بن مرة و عمرو ابنِ الأسود و مقدام بن معدیکرب و أبو أمامه ش روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «اگر حاکم رفتاری توام با تهمت و سوءظن با مردم داشته باشد، آنها را به فساد میکشاند».
(حافظ عبدالعظیم میگوید): «جبیر بن نفیر پیامبر ج را درک کرده است و از تابعین شمرده شده است. و ائمه در مورد تابعی بودن کثیر بن مرة تصریح کردهاند. و عبدان او را از صحابه ذکر نموده است. و عمرو بن اسود عنسی حمصی جاهلیت را درک نموده و از عمر بن خطاب و معاذ و ابن مسعود و دیگران روایت کرده است».
4- (الترهیب من مواقعة الحدود وانتهاک المحارم)
([1]) الأصل: "یثلمه" بالثاء المثلثة، وکذلک وقع فیما سیأتی (22- البر والصلة/ 12) والتصویب من "المخطوطة" و"الصحیحین".
([2]) قلت: هذا تقصیر فاحش تعجب منه الحافظ الناجی (184/ 2) وقال: "رواه البخاری ومسلم والنسائی". قلت: وکأنَّ المؤلف رحمه الله تنبه لذلک فیما بعد، فعزاه للشیخین فی المکان المشار إلیه آنفاً. والنسائی إنما أخرجه فی "الکبرى" (4/ 309/ 7291).
([3]) بضم المهملة وفتح المعجمة، مصغر، کما فی "العجالة" وغیره. وکان فی الأصل ومطبوعة (عمارة): (دخیر)! والتصحیح من المخطوطة وکتب الرجال وغیرها.
([4]) یعنی: "مختصر سنن أبی داود" (7/ 219 / 4723 و4724)، وقد أوضحت الاختلاف المذکور فی "الأحادیث الضعیفة" (1265). وبینت أنه یدور على (أبی الهیثم) وهو مجهول لا یعرف إلا فی هذه الروایة، ولم یوثقه غیر العجلی. ثم رأیت النسائی قد بین الاختلاف أیضاً فی "السنن الکبرى" (4/ 307-308).
([5]) میگویم: این کلمه بر توصیف آنان به این ترتیب دلالت نمیکند. بلکه به این اعتبار است که از حیث واقعیت غالب آنان چنیناند. و آنچه در «النهایة» در این زمینه آمده موید این دیدگاه میباشد: «وشُرَطُ السلطان: یاران برگزیدهی پادشاه هستند که آنها را بر دیگر سربازان ترجیح میدهد».
([6]) سقطت من الأصل ومطبوعة (عمارة) والمعلقین الثلاثة، واستدرکتها من المخطوطة وسنن أبی داود (4377)، و"کبرى النسائی" (7279)، وتعقیب المؤلف علیه یؤیده.
([7]) قلت: إسناده حسن؛ على خلاف فی صحبة نُعیم بن هزال، لکنه یتقوى بطرقه الأخرى، والبیان فی "الصحیحة" (3460).
([8]) کذا الأصل، وکذا فی "أبی داود - الأدب"، وکذلک وقع فی "المسند" (6/ 4) والمخطوطة، ووقع فی "مختصر السنن" للمؤلف (4721): "عن" مکان الواو، والصواب الأول.
([9]) وهو ثقة فی روایته عن الشامیین، وهذه منها، فالسند صحیح عن المقدام وأبی أمامة لولا انقطاع بین شریح وبینهما، وعن سائرهم مرسل. وقد أخرجه الحاکم (4/ 378) من طریق أخرى عن إسماعیل به؛ إلا أنه لم یذکر فیه عمرو بن الأسود.
ترهیب کسیکه امر به معروف و نهی از منکر میکند اما عملش مخالف قولش میباشد
3370-2326- (1) (صحیح) عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «یُؤْتَى بِالرَّجُلِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُلْقَى فِی النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُ بَطْنِهِ، فَیَدُورُ بِهَا کَمَا یَدُورُ الْحِمَارُ فِی الرَّحَى، فَیَجْتَمِعُ إِلَیْهِ أَهْلُ النَّارِ فَیَقُولُونَ: یَا فُلَانُ! مَا لَکَ؟ أَلَمْ تَکُنْ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَتَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَیَقُولُ: بَلَى، کُنْتُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَلَا آتِیهِ، وَأَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَآتِیهِ».
رواه البخاری ومسلم.
از اسامة بن زید س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «روز قیامت مردی را آورده و در آتش میاندازند. پس رودههایش به سرعت بیرون میریزد. و او همانند الاغی که آسیاب را میچرخاند، به دور آنها میچرخد. جهنمیان اطراف او جمع میشوند و میگویند: فلانی! تو را چه شده است مگر تو ما را امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟ میگوید: بله، شما را امر به معروف میکردم اما خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر باز میداشتم ولی خودم مرتکب آن میشدم».
وفی روایة لمسلم([1]) قال: قِیلَ لِأُسَامَةَ بنِ زَیدٍ: لَوْ أَتَیْتَ عُثمَانَ فَکَلَّمْتَهُ. فَقَالَ: إِنَّکُمْ لَتَرَوْنَ أَنِّی لاَ أُکَلِّمُهُ إِلَّا أُسْمِعُکُمْ؟! إِنِّی أُکَلِّمُهُ فِی السِّرِّ دُونَ أَنْ أَفْتَحَ بَابًا([2]) لاَ أَکُونُ أَوَّلَ مَنْ فَتَحَهُ، وَلاَ أَقُولُ لِرَجُلٍ أَنْ کَانَ عَلَیَّ أَمِیرًا: إِنَّهُ خَیْرُ النَّاسِ، بَعْدَ شَیْءٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَ: وَمَا هُوَ؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «یُجَاءُ بِالرَّجُلِ یَوْمَ القِیَامَةِ فِی النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُهُ، فَیَدُورُ کَمَا یَدُورُ الحِمَارُ بِرَحَاهُ، فَیَجْتَمِعُ أَهْلُ النَّارِ عَلَیْهِ، فَیَقُولُ: یَا فُلاَنُ! مَا شَأْنُکَ؟ أَلَیْسَ کُنْتَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَی عَنِ المُنْکَرِ؟ فَیَقُولُ: کُنْتُ آمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلاَ آتِیهِ، وَأَنْهَاکُمْ عَنِ المُنْکَرِ وَآتِیهِ»([3]).
و در روایت مسلم آمده که به اسامه گفته شد: چه میشد اگر نزد عثمان میرفتی و با او [جهت خاموش نمودن فتنهی میان مردم] صحبت میکردی. اسامه گفت: گمان میکنید جز در حضور شما [و با صدای بلند] با او سخن نمیگویم؟ من در پنهانی با او صحبت میکنم تا اولین کسی نباشم که دروازهای را باز میکند [که فتنه بی حرمتی به امیر را به دنبال دارد]. و بعد از آنچه از رسول الله ج شنیدم، به مردی که بر من امیر است، نمیگویم او بهترین مردم است؛ کسی گفت: چه شنیدی؟ اسامه گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «روز قیامت مردی را میآورند و در آتش انداخته و رودههایش به سرعت بیرون میریزد. او همانند الاغی که آسیاب را میچرخاند، به دور آنها میچرخد. جهنمیان اطراف او جمع میشوند و میگویند: فلانی! تو را چه شده است مگر تو ما را امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟ میگوید: بله، شما را امر به معروف میکردم ولی خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر باز میداشتم اما خود مرتکب آن میشدم».
(الأقْتَابُ): رودهها؛ مفرد آن (قِتْب) است به کسر قاف و سکون تاء. (تندلق): خارج میشود.
3371-2327- (2) (صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی رِجَالًا تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ النَّارٍ، فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جِبْرِیلُ؟ فَقَالَ: الْخُطَبَاءُ مِنْ أُمَّتِکَ الذین یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَیَنْسَوْنَ أَنْفُسَهُمْ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلَا یَعْقِلُونَ؟!».
رواه ابن أبی الدنیا فی "کتاب الصمت"، وابن حبان فی "صحیحه" واللفظ له، والبیهقی.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در شب اسراء مردانی را دیدم که گوشهی دهانشان را با قیچیهایی از آتش برش میدادند. گفتم: ای جبرئیل! ینها چه کسانی هستند؟ گفت: خطبا و سخنرانان امت تو هستند که مردم را به خوبی امر کرده و خود را فراموش کردند درحالیکه قرآن تلاوت مینمودند، آیا نمیاندیشند؟!».
(صحیح لغیره) وفی روایة لابن أبی الدنیا: مَرَرْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی عَلَى قَوْمٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ، کُلَّمَا قُرِضَتْ عَادَتْ، فَقُلْتُ: یَا جِبْرِیلُ! مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: خُطَبَاءُ مِنْ أُمَّتِکَ، یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ».
و در روایت ابن ابی الدنیا آمده است: «در شب اسراء بر گروهی عبور کردم که گوشهی دهانشان را با قیچیهایی از آتش برش میدادند. هر بار که قیچی میشد دوباره به شکل اولش در میآمد. گفتم: ای جبرئیل! اینها چه کسانی هستند؟ گفت: خطبا و سخنرانان امت تو هستند که میگویند آنچه خود انجام نمیدهند».
(صحیح) وفی روایة للبیهقی قال: «أَتَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی عَلَى قَوْمٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ، فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: خُطَبَاءٌ أُمَّتِکَ الَّذِینَ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ، وَیَقْرَءُونَ کِتَابَ اللهِ وَلَا یَعْمَلُونَ بِهِ».
و در روایت بیهقی آمده است: «در شب اسراء نزد مردانی رفتم که گوشهی دهانشان را با قیچیهایی از آتش برش میدادند. گفتم: ای جبرئیل اینها چه کسانی هستند؟! گفت: خطبا و سخنرانان امت تو هستند که چیزی را میگویند که خود بدان عامل نیستند و کتاب خدا را تلاوت میکنند اما به آن عمل نمیکنند».
3372-1395- (1) (ضعیف) وَعَنِ الْحَسَنِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَخْطُبُ خُطْبَةً؛ إِلَّا اللهُ سَائِلُهُ عَنْهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ: مَا أَرَدتَ بِهَا؟». قَالَ: فکَانَ مَالِکُ - یعنی ابْنَ دِینَارٍ - إِذَا حَدَّثَ بِهَذَا بَکَى؛ ثُمَّ یَقُولُ: أَتحْسَبُونَ أَنَّ عَیْنِی تَقَرُّ بِکَلَامِی عَلَیْکُمْ، وَأَنَا أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ سَائِلِی عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: مَا أَرَدْتَ بِهِ؟ أنْتَ الشهیدُ على قلبی، لو لم أعلمْ أنَّه أحبُّ إلیکَ لَمْ أَقْرَأْ([4]) على اثْنَیْنِ أَبَداً.
رواه ابن أبی الدنیا والبیهقی مرسلاً بإسناد جید. [مضى 3- العلم/9].
از حسن س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که خطبه بخواند مگر اینکه خداوند متعال در روز قیامت در مورد آن از او میپرسد: از آن چه قصد و نیتی داشتی؟». راوی میگوید: هرگاه مالک بن دینار این مطلب را ذکر میکرد میگریست. سپس میگفت: آیا گمان میکنید چشمانم به سخنانی که برای شما میگویم روشن میگردد درحالیکه میدانم خداوند متعال در روز قیامت در مورد آنها از من سوال خواهد کرد که چه نیتی از آن سخنان داشتی؟ تو گواه بر قلب من هستی؛ اگر نمیدانستم این سخنان نزد تو محبوب است، هرگز به دو نفر آنها را نمیگفتم.
3373-1396- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ عُقْبَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ نَاسًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَنْطَلِقُونَ إِلَى نَاسٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَیَقُولُونَ: بِمَ دَخَلْتُمُ النَّارَ؟ فَوَاللهِ مَا دَخَلْنَا الْجَنَّةَ إِلَّا بِمَا تَعَلَّمْنَا مِنْکُمْ. فَیَقُولُونَ: إِنَّا کُنَّا نَقُولُ وَلَا نَفْعَلُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر". [مضى هناک].
از ولید بن عقبه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عدهای از بهشتیان نزد عدهای از دوزخیان رفته و میگویند: چرا به آتش افتادید؟ به خدا سوگند ما وارد بهشت نشدیم مگر با آنچه از شما یاد گرفتیم و آموختیم. میگویند: ما میگفتیم و عمل نمیکردیم».
3374-2328- (3) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی تَمِیمَةَ([5]) عَنْ جُنْدُبِ بْنِ عَبْدِاللهِ الْأَزْدِیِّ صَاحِبِ رَسُولِ الله ج عَن رَسُولِ الله ج قَالَ: «مَثَلُ الَّذِی یُعَلِّمُ النَّاسَ الْخَیْرَ ویَنْسَى نَفْسَهُ، کَمَثَلِ السِّرَاجِ؛ یُضِیءُ لِلنَّاسِ ویَحْرِقُ نَفْسَهُ» الحدیث.
رواه الطبرانی. وإسناده حسن إن شاء الله. [مضى 3- العلم/9].
ابی تمیمه از جندب بن عبدالله أزدی صحابهی رسول الله ج از رسول الله ج روایت میکند که فرمود: «مثال کسیکه به مردم خوبیها را بیاموزد و خود را فراموش میکند مثال چراغی است که به مردم روشنایی داده و خود را از درون میسوزاند».
0-2329- (4) (صحیح) ورواه البزار من حدیث أبی برزة؛ إلا أنه قال: «مثلَ الفتیلَةِ». [مضى بتمامه 3- العلم/9].
و در روایت بزار آمده است: «همانند فتیله است».
3375-2330- (5) (صحیح) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی کُلُّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" والبزار، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"([6]) [مضى هناک].
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بیشترین چیزی که بعد از خودم در مورد آن بر شما میترسم، منافق چرب زبان است».
3376-1397- (3) (ضعیف) وَعن أنسِ بنِ مالکٍ س عن رسولِ الله ج قال: «إنَّ الرجلَ لا یکونُ مؤمِناً حتَّى یکونَ قلبُه معَ لسانِهِ سواءً، ویکونَ لسانُه مَعَ قَلبِهِ سواءً، ولا یخالِفَ قولَه عملُه، ویأمَن جارُه بوائقَهُ».
رواه الأصبهانی بإسناد فیه نظر. [مضى هناک أیضاً].
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «انسان مومن نخواهد بود تا زمانی که قلب و زبانش یکی باشند و گفتارش مخالف کردارش نباشد و همسایه از شرش در امان باشد».
3377-1398- (4) (ضعیف) وَعَنْ عَلِیٍّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِنًا وَلَا مُشْرِکًا، أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَحْجُزُهُ إِیمَانُهُ، وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ، وَلَکِن أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنَافِقًا عَالِمَ اللِّسَانِ؛ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَیَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط" من روایة الحارث - وهو الأعور- عن علی، والحارث هذا واهٍ، وقد رضیه غیر واحد. [مضى هناک].
از علی بن ابی طالب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من بر امتم در مورد مومن و مشرک آن نمیترسم. مومن ایمانش او را باز میدارد و مشرک کفرش او را نابود میکند. اما بر شما از منافق چرب زبان میترسم، چون چیزی میگوید که نزد شما معروف است و عمل میکند به آنچه نزد شما منکر است».
3378-1399- (5) (ضعیف موقوف) وَعنِ الأَغَرِّ أبی مالکٍ قال([7]): لمّا أراد أبو بکرٍ أنْ یَسْتَخْلِفَ عُمَرَ بَعَثَ إلیه فدعَاهُ، فأتاه فقال: إنِّی أدعوکَ لأمرٍ مُتْعِبٍ لِمَنْ وَلِیَهُ، فاتَّقِ الله یا عمرُ بطاعَتِهِ، وأطِعْهُ بتَقْواهُ؛ فإنَّ التقیَّ آمَنُ مَحْفوظٍ، ثمَّ إنَّ الأَمْرَ معروضٌ، لا یَسْتَوْجِبُه إلا مَنْ عَمِلَ بِهِ، فَمَنْ أَمَرَ بالحَقِّ، وعَمِل بالباطِلِ، وأَمرَ بالمعروفِ، وعَمِل المنْکَرَ؛ یوشِکُ أَن تَنْقَطعَ أُمْنِیَتُهُ، وأَنْ یَحْبَطَ عَمَلُهُ، فإنْ أنت وُلِّیتَ علیْهِم أَمْرَهُم، فإنِ اسْتَطَعْتَ أنْ تُجِفَّ یدَکَ مِنْ دِمائهم، وأنْ تُضْمِّرَ بطْنَک مِنْ أموالِهِمْ، وأنْ تُجِفَّ لسانَکَ عَنْ أعْراضِهم؛ فافْعَلْ، ولا قوَّةَ إلا بالله.
رواه الطبرانی ورواته ثقات؛ إلا أن فیه انقطاعاً([8]).
از اغر ابومالک روایت است: زمانی که ابوبکر تصمیم گرفت عمر را جایگزین خود کند، عدهای را به دنبال او فرستاد و او را فراخواند و گفت: تو را برای امری خواستم که بر هرکس عهدهدار آن شود دشوار است. ای عمر با اطاعت از خداوند تقوای الهی را رعایت کن؛ چرا که متقی در امان بوده و محفوظ است. این امر رخ داده و کسی جز آنکه بدان عمل کند سزاوارش نیست. پس هرکس به حق امر کند و به باطل عمل کند و به معروف امر کند و خود به منکر عمل کند، نزدیک است که آرزویش به پایان برسد و عملش باطل گردد. پس اگر عهدهدار امور آنها شدی تا آنجا که میتوانی دستت را به خون آنها آلوده مکن و شکمت را از اموال آنان سیر نکن و زبانت را در مورد آبروی آنها حفظ کن؛ پس چنین کن و هیچ قوت و قدرتی نیست مگر به یاری خدا.
3379-2331- (6) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُبْصِرُ أَحَدُکُمُ الْقَذَاةَ فِی عَیْنِ أَخِیهِ، وَیَنْسَى الْجِذْعَ فِی عَیْنِهِ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"([9]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «یکی از شما خاشاکی را در چشم برادرش میبیند، اما تنهی درخت خرما را در چشم خود فراموش میکند».
3- (الترغیب فی ستر المسلم، والترهیب من هتکه وتتبع عورته)
([1]) کذا قال، ولو عکس لأصاب أو کاد، فإن الروایة الأولى هی التی لمسلم فی "الزهد"، والأخرى للبخاری فی "الفتن"؛ إلا أنه قال: (فلاناً) مکان (عثمان)، وکذلک عنده فی روایة فی "بدء الخلق"، وإنما سماه مسلم فی روایته وفیها القصة کما فی روایة البخاری، ثم لو اقتصر على ذکر هذه الروایة دون الأولى لأصاب، إذ لا فرق یذکر بینهما، وذلک ما فعله فیما تقدم (3- العلم/ 9).
([2]) یعنی در مورد آنچه اشاره کردید با او سخن گفتم؛ اما با در نظر گرفتن مصلحت و رعایت ادب در نهان و بدور از به کار بردن سخنانی که باعث ایجاد فتنه یا مانند آن میشود. "فتح الباری".
([3]) فی الأصل هنا کالمخطوطة: وإنی سمعته یعنی النبی ج یقول: "مررت. . ." الحدیث مثل الآتی بعده، فحذفته لأنه لیس فی الحدیث الذی قبله کما کنت بینته تحت الحدیث فی الموضع المشار إلیه آنفاً.
([4]) الأصل: (أقر)، وما أثبتناه من المخطوطة، وهو الصواب؛ لموافقته لابن أبی الدنیا فی "الصمت" (253/ 510).
([5]) اسمه طریف بن مجالد الهُجیمی، وهو ثقة من رجال البخاری، فلا أدری لم علق المؤلف الحدیث علیه؟ ولیس على الصحابی مباشرة کما هی عادته، وکما فعل فی هذا الحدیث نفسه فیما تقدم (ج 1/ 3 - العلم/ 9/ الحدیث 9)؟!
([6]) قلت: وکذا ابن حبان فی "صحیحه" (رقم 91- الموارد) بنحوه، واللفظ للطبرانی (18/ 237/ 593).
([7]) قلت: لم أعرفه، ولم یورده البخاری فی "التاریخ"، ولا ابن أبی حاتم فی "الجرح والتعدیل".
([8]) وکذا قال الهیثمی (4/ 220 و5/ 198). وهو فی "المعجم الکبیر" (1/ 13/ 37).
([9]) وکذا رواه جمع، لکن رواه أحمد فی "الزهد" موقوفاً على أبی هریرة، فانظر "الصحیحة" (رقم 33- طبعة عمان).
ترغیب به امر به معروف و نهی از منکر و ترهیب از ترک آنها و مداهنه (گرایش با ناحق) در مورد آنها
3339-2302- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَرًا فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِکَ أَضْعَفُ الْإِیمَانِ».
از ابوسعید خدری س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هریک از شما با منکری مواجه شد، آن را با دستش تغییر دهد. اگر توانایی آن را نداشت با زبان مانع آن شود و اگر توانایی آن را هم نداشت قلبا آن را انکار کند و این ضعیفترین [درجه و مرتبهی] ایمان است».
(صحیح) رواه مسلم والترمذی وابن ماجه والنسائی، ولفظه: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَرًا فَغَیَّرَهُ بِیَدِهِ؛ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُغَیِّرَهُ بِیَدِهِ فَغَیَّرَهُ بِلِسَانِهِ؛ فَقَدْ بَرِئَ، وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُغَیِّرَهُ بِلِسَانِهِ فَغَیَّرَهُ بِقَلْبِهِ؛ فَقَدْ بَرِئَ، وَذَلِکَ أَضْعَفُ الْإِیمَانِ».
و در روایت نسائی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «هریک از شما منکری را دید، آن را با دستش تغییر داد، در اینصورت از مشارکت در گناه بری خواهد بود. و هرکس توانایی تغییر منکر با دست را نداشت با زبان از آن جلوگیری کند، در اینصورت از مشارکت در گناه بری خواهد بود. و هرکس را یارای تغییر زبانی منکر نبود، قلبا آن را انکار نماید، در اینصورت از مشارکت در گناه بری خواهد بود؛ و این ضعیفترین [درجه و مرتبهی] ایمان است».
3340-2303- (2) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س قَالَ: «بَایَعْنَا رَسُولَ اللهِ ج عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِی الْعُسْرِ وَالْیُسْرِ، وَالْمَنْشَطِ وَالْمَکْرَهِ، وَعَلَى أَثَرَةٍ عَلَیْنَا، وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلَّا أَنْ تَرَوْا کُفْرًا بَوَاحًا([1]) عِنْدَکُمْ مِنَ اللَّهِ فِیهِ بُرْهَانٌ([2])، وَعَلَى أَنْ نَقُولَ بِالْحَقِّ أَیْنَمَا کُنَّا، لَا نَخَافُ فِی اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ».
رواه البخاری ومسلم.
از عبادة بن صامت س روایت است که ما با رسول الله ج بیعت کردیم که در سختی و آسانی و خوشی و ناخوشی و ترجیح دیگران بر ما، از رسول الله ج شنیده و اطاعت کنیم و با امیران و حکام به خاطر حکومت و امارت درگیر نشویم مگر زمانی که کفری آشکار از آنان مشاهده کنیم که دلیل روشنی از جانب خدا بر آن داشته باشیم و هرجا که باشیم حق بگوییم و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نترسیم.
3341-1386- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «عَلَى کُلٍّ مَیْسَمٍ مِنَ الْإِنْسَانِ صَلَاةٌ کُلَّ یَوْمٍ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: هَذَا مِنْ أَشَدِّ مَا أَنبَأْتَنا بِهِ. قَالَ: «أَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَلَاةٌ، وَحَمْلُکَ عَنِ الضَّعِیفِ صَلَاةٌ، وَإِنْحَاؤُکَ الْقَذَرَ عَنِ الطَّرِیقِ صَلَاةٌ، وَکُلُّ خُطْوَةٍ تَخْطُوهَا إِلَى الصَّلَاةِ صَلَاةٌ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه". [مضى 5- الصلاة/9].
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر روز در برابر هر عضو انسان نمازی (جهت شکرگزاری) میباشد». پس مردی گفت: این از سختترین اموری بود که به ما خبر دادید. رسول الله ج فرمودند: «امر به معروف و نهی از منکر نماز است، کمک به نیازمند و ضعیف نماز است و دور کردن سبب آزار و اذیت از راه، نماز است و هر قدمی که به سوی نماز برداشته میشود، خود نماز است».
3342-2304- (3) (صحیح) عَنْ أَبِی ذَرٍّ س: أَنَّ أُنَاسًا قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ بِالْأُجُورِ، یُصَلُّونَ کَمَا نُصَلِّی، وَیَصُومُونَ کَمَا نَصُومُ، وَیَتَصَدَّقُونَ بِفُضُولِ أَمْوَالِهِمْ؟ قَالَ: «أَوَلَیْسَ قَدْ جَعَلَ اللهُ لَکُمْ مَا تَصَّدَّقُونَ بِهِ؟ إِنَّ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ صَدَقَةً، وَکُلِّ تَکْبِیرَةٍ صَدَقَةً، وَکُلِّ تَحْمِیدَةٍ صَدَقَةً، وَکُلِّ تَهْلِیلَةٍ صَدَقَةً، وَأَمْرٍ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةً، وَنَهْیٍ عَنْ مُنْکَرٍ صَدَقَةً».
رواه مسلم وغیره. [مضى 14- الذکر/7].
از ابوذر س روایت است که گروهی از اصحاب گفتند: ای رسول الله ج ثروتمندان تمام اجرها را بردند، زیرا آنان مانند ما نماز میخوانند، روزه میگیرند و از اموال اضافیشان صدقه میدهند. رسول الله ج فرمود: «آیا خداوند چیزی برای شما جهت صدقه دادن قرار نداده است؟ هر سبحان الله، هر الله اکبر، هر الحمدلله و هر لاالهالاالله و هر امر به معروف و هر نهی از منکر برای شما صدقه محسوب میشود».
3343-2305- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «أَفْضَلُ الْجِهَادِ کَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ أَوْ أَمِیرٍ جَائِرٍ».
رواه أبو داود - واللفظ له- والترمذی وابن ماجه؛ کلهم عن عطیة العوفی عنه؛ وقال الترمذی: "حدیث حسن غریب".
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین جهاد گفتن کلمهی حق نزد حاکم یا امیر ظالم است».
3344-2306- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی عبدالله طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ البَجَلی الأحمَسی: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ ج وَقَدْ وَضَعَ رِجْلَهُ فِی الْغَرْزِ: أَیُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «کَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ».
رواه النسائی بإسناد صحیح.
از ابوعبدالله طارق بن شهاب بجلی احمسی روایت است: مردی درحالیکه پایش در رکاب (چوبی یا چرمی) بود، از رسول الله ج سؤال کرد: کدام جهاد برتر است؟ فرمود: «گفتن سخن حق نزد حاکم ظالم و ستمگر».
(الغَرْز) به فتح غین و سکون راء: عبارت است از رکاب پالان شتر زمانی که از پوست یا چوب باشد. و گفته شده: به رکابی که از این دو [پوست و چوب] باشد اختصاص ندارد.
3345-2307- (6) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: عَرَضَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج رَجُلٌ عِنْدَ الْجَمْرَةِ الْأُولَى، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَیُّ الْجِهَادِ أَفْضَلُ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ، فَلَمَّا رَمَى الْجَمْرَةَ الثَّانِیَةَ، سَأَلَهُ؟ فَسَکَتَ عَنْهُ، فَلَمَّا رَمَى جَمْرَةَ الْعَقَبَةِ وَضَعَ رِجْلَهُ فِی الْغَرْزِ لِیَرْکَبَ قَالَ: «أَیْنَ السَّائِلُ؟». قَالَ: ها أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «کَلِمَةُ حَقٍّ تقال عِنْدَ ذِی سُلْطَانٍ جَائِرٍ».
رواه ابن ماجه بإسناد صحیح([3]).
از ابوامامه س روایت است: هنگام جمرهی اول مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج کدام جهاد برتر است؟ رسول الله ج ساکت ماند. هنگامیکه رمی جمرهی دوم نمود، از او پرسید، باز ساکت ماند. هنگامیکه رمی جمرهی عقبه نمود، پایش را در رکاب گذاشت تا سوار شود که فرمود: «سؤال کننده کجاست؟». گفت: بله ای رسول الله ج! فرمود: «کلمهی حقی که نزد حاکم ستمگری گفته میشود».
3346-2308- (7) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَرَجُلٌ قَامَ إِلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ، فَقَتَلَهُ».
رواه الترمذی([4])، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سید و سرور شهیدان، حمزة بن عبدالمطلب و کسی است که برای امر به معروف و نهی از منکر به سوی حاکم ستمگری رفته و آن حاکم ستمگر او را به قتل میرساند».
3347-2309- (8) (صحیح) وَعَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَثَلُ القَائِمِ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ([5])، وَالواقع فِیهَا([6])؛ کَمَثَلِ قَوْمٍ اسْتَهَمُوا عَلَى سَفِینَةٍ، فَصَارَ بَعْضُهُمْ أَعْلاَهَا، وَبَعْضُهُمْ أَسْفَلَهَا، فَکَانَ الَّذِینَ فِی أَسْفَلِهَا، إِذَا اسْتَقَوْا مِنَ المَاءِ مَرُّوا عَلَى مَنْ فَوْقَهُمْ، فَقَالُوا: لَوْ أَنَّا خَرَقْنَا فِی نَصِیبِنَا خَرْقًا، وَلَمْ نُؤْذِ مَنْ فَوْقَنَا! فَإِنْ تَرَکُوهُمْ وَمَا أَرَادُوا هَلَکُوا جَمِیعًا، وَإِنْ أَخَذُوا عَلَى أَیْدِیهِمْ نَجَوْا، وَنَجَوْا جَمِیعًا».
رواه البخاری والترمذی.
از نعمان بن بشیر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسانیکه حدود خدا را رعایت میکنند و آنان که رعایت نمیکنند، همانند مسافران یک کشتی است که برای سوار شدن در آن قرعه کشی میکنند، در نتیجه بعضی در طبقهی بالا و بعضی در طبقهی پایین جا میگیرند؛ ساکنین طبقهی پایین برای تهیهی آب به طبقهی بالا رفت و آمد میکنند، پس [با یکدیگر مشورت نموده و] میگویند: در طبقهی خود کشتی را سوراخ کنیم تا باعث اذیت و آزار افراد طبقهی بالا نشویم. اگر ساکنان طبقهی بالا آنها را برای اجرای تصمیمشان آزاد بگذارند، همه هلاک خواهند شد؛ ولی اگر مانع آنها بشوند همه نجات خواهند یافت».
3348-2310- (9) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللهُ فِی أُمَّةٍ قَبْلِی؛ إِلَّا کَانَ لَهُ مِنْ أُمَّتِهِ حَوَارِیُّونَ وَأَصْحَابٌ یَأْخُذُونَ بِسُنَّتِهِ، وَیَقْتَدُونَ بِأَمْرِهِ، ثُمَّ إِنَّهَا تَخْلُفُ مِنْ بَعْدِهِمْ خُلُوفٌ([7])، یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ، وَیَفْعَلُونَ مَا لَا یُؤْمَرُونَ، فَمَنْ جَاهَدَهُمْ بِیَدِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَمَنْ جَاهَدَهُمْ بِلِسَانِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَمَنْ جَاهَدَهُمْ بِقَلْبِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَیْسَ وَرَاءَ ذَلِکَ مِنَ الْإِیمَانِ حَبَّةُ خَرْدَلٍ».
رواه مسلم.
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند در امتهای قبل از من پیامبری مبعوث ننموده مگر اینکه در بین امتش، دوستان و یاران فداکار و مخلصی بودند که سنت و رفتار او را در پیش گرفته و به اوامر و سنتهای او اقتدا میکردند و بعد از آنان کسانی جانشینشان شدند که به گفتهی خود عمل نمیکردند و مرتکب اعمالی میشدند که به آن امر نشده بودند، هرکس با دست با آنها جهاد کند، مؤمن است و هرکس با زبانش با آنها جهاد کند، مؤمن است و هرکس قلبا با آنها جهاد کند [مخالفت کند]، مؤمن است و بعد از این حتی به اندازهی دانه خردلی ایمان وجود ندارد».
(الحواریّ): یاور انسان؛ وابسته به او، یار و مددکار و همصف.
3349-2311- (10) (صحیح) وَعَنْ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ ل: أَنَّ النَّبِیَّ ج دَخَلَ عَلَیْهَا فَزِعًا یَقُولُ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَیْلٌ لِلْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ، فُتِحَ الیَوْمَ مِنْ رَدْمِ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مِثْلُ هَذِهِ»، وَحَلَّقَ بِإِصْبَعَیهِ الإِبْهَامِ وَالَّتِی تَلِیهَا. فَقُلتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَنَهْلَکُ وَفِینَا الصَّالِحُونَ؟ قَالَ: «نَعَمْ؛ إِذَا کَثُرَ الخَبَثُ».
رواه البخاری ومسلم.
از زینب بنت جحش ل روایت است که رسول الله ج درحالیکه نگران بود نزد من آمد و فرمود: «لا إله إلا الله، وای بر عرب از بلایی که نزدیک است! امروز سدّ یأجوج و مأجوج به این اندازه گشوده شد». و دو انگشت ابهام و سبابهاش را حلقه کرد. گفتم: ای رسول الله ج! آیا ما هلاک میشویم درحالیکه افراد صالح در بین ما وجود دارند؟ فرمود: «بله! وقتی که گناهان و بدیها زیاد شوند».
3350-2312- (11) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَنْزَلَ سَطْوَتَهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ وَفِیهِمُ الصَّالِحُونَ فَیَهْلِکُونَ بِهَلَاکِهِمْ؟ فَقَالَ: «یَا عَائِشَةُ! إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَنْزَلَ سَطْوَتَهُ بِأَهْلِ نِقْمَتِهِ وَفِیهِمُ الصَّالِحُونَ، فَیَصِیرونَ مَعَهُمْ، ثُمَّ یُبْعَثُونَ عَلَى نِیَّاتِهِمْ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"([8]).
از عایشه ل روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول الله ج! هرگاه خداوند خشمش را بر اهل زمین که در بین آنها صالحان نیز وجود دارند نازل کند، صالحان نیز همراه آنان هلاک میشوند؟ رسول الله ج فرمود: «ای عایشه! هرگاه خداوند خشمش را بر مجرمین که صالحان نیز در بین آنها هستند فرود آورد، همراه آنان هلاک میشوند، اما روز قیامت بر اساس نیتهایشان مبعوث میشوند».
3351-2313- (12) (حسن لغیره) وَعَنْ حُذَیْفَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ؛ لَتَأْمُرُنَّ بِالمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ؛ أَوْ لَیُوشِکَنَّ اللَّهُ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عِقَابًا مِنْهُ، ثُمَّ تَدْعُونَهُ فَلاَ یَسْتَجِیبُ لَکُمْ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «سوگند به کسیکه جانم در دست اوست، باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، یا به زودی خداوند عذابی بر شما فرود میآورد و شما به درگاه او دعا میکنید و دعای شما را اجابت نمیکند».
3352-1387- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَحْقِرَنَّ أَحَدُکُمْ نَفْسَهُ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ یَحْقِرُ أَحَدُنَا نَفْسَهُ؟ قَالَ: «یَرَى أَنَّ لِلَّهِ فِیهِ مَقَالاً، ثُمَّ لَا یَقُولُ فِیهِ. فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: مَا مَنَعَکَ أَنْ تَقُولَ فِیّ کَذَا وَکَذَا؟ فَیَقُولُ: خَشْیَةُ النَّاسِ! فَیَقُولُ: فَإِیَّایَ کُنْتَ أَحَقَّ أَنْ تَخْشَى».
رواه ابن ماجه، ورواته ثقات([9]).
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچیک از شما خویش را تحقیر نکند». گفتند: ای رسول خدا، چگونه یکی از ما خود را تحقیر میکند؟ فرمود: «دستور خداوند را در امری میبیند اما بدان توجه نمیکند. پس خداوند متعال روز قیامت میفرماید: چه چیزی تو را باز داشت که در فلان و فلان امر چیزی نگویی؟». میگوید: ترس از مردم. میفرماید: «سزاوارتر این بود که از من میترسیدی».
3353-2314- (13) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا یُؤْمِنُ عَبدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَلَدِهِ وَوَالِدِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ».
رواه مسلم وغیره([10]).
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای ایمان ندارد تا زمانی که من نزد وی از فرزندش و پدرش و همهی مردم محبوبتر نباشم».
3354-2315- (14) (صحیح) وَعَنْ جَرِیرٍ س قَالَ: «بَایَعْتُ النَّبِیَّ ج عَلَى([11]) السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ - فَلَقَّنَنِی: فِیمَا اسْتَطَعْتُ -، وَالنُّصْحِ لِکُلِّ مُسْلِمٍ.
رواه البخاری ومسلم.
از جریر س روایت است که با رسول الله ج بر شنیدن و اطاعت کردن پیمان بستم؛ - و فرمود: «به قدر توانایی که داری». - و نصیحت برای هر فرد مسلمان.
وتقدم حدیث تمیم الداری عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الدینُ النصیحةُ. قاله ثلاثاً». قَالَ: قُلنَا: لِمَن یا رسولَ الله؟ قَالَ: «لِلهِ ولِرَسولِه ولأَئمَّةِ المسْلمینَ وعامَّتِهِمْ».
رواه البخاری([12]) ومسلم، واللفظ له.
و تمیم داری س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «دین نصیحت است»؛ و آن را سه بار تکرار نمود. گفتیم: ای رسول الله ج! برای چه کسانی؟ فرمود: «برای الله و رسولش و کتابش و ائمه [حکام] مسلمانان و عموم آنان».([13])
3355-1388- (3) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَوَّلَ مَا دَخَلَ النَّقْصُ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ کَانَ الرَّجُلُ یَلْقَى الرَّجُلَ فَیَقُولُ: یَا هَذَا، اتَّقِ اللَّهَ وَدَعْ مَا تَصْنَعُ؛ فَإِنَّهُ لَا یَحِلُّ لَکَ، ثُمَّ یَلْقَاهُ مِنَ الْغَدِ وَهُوَ عَلَی حالِهِ؛ فَلَا یَمْنَعُهُ [ذَلِکَ] أَنْ یَکُونَ أَکِیلَهُ وَشَرِیبَهُ وَقَعِیدَهُ، فَلَمَّا فَعَلُوا ذَلِکَ ضَرَبَ اللَّهُ قُلُوبَ بَعْضِهِمْ بِبَعْضٍ، ثُمَّ قَالَ: ﴿لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ٧٨ کَانُوا لَا یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ٧٩﴾ إِلَى قَوله: ﴿الْفَاسِقُونَ﴾. ثُمَّ قَالَ: کَلَّا؛ وَاللَّهِ لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَلَتَأْخُذُنَّ عَلَى یَدَیِ الظَّالِمِ، وَلَتَأْطِرُنَّهُ عَلَى الْحَقِّ أَطْرًا».
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نخستین بار که عیب و نقص به میان بنیاسرائیل رخنه کرد، از اینجا شروع شد که کسی به کسی میرسید و بدو میگفت: فلانی! از خدا بترس و کاری را که میکنی ترک کن! این کار برای تو حلال نیست. فردا چون با او برخورد میکرد و او را در همان حال میدید، وی را از آن کـار بازنمیداشت. کم کم کار بدانجا میکشید کـه خودش با او همنشین مـیشد و همدم میگردید و میخورد و مینوشید. هنگامیکه (همگان کارشان بدینجا انجامید و) چنین عمل نمودند، خداوند برخی را نسبت به برخی بددل و بدبین کرد. سپس فرمود: «کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (در ظلم و فساد) از حدّ میگذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند. و چه کار بدی میکردند! (چرا که دستهای مرتکب منکرات میشدند و گروهی هم سکوت مینمودند و بدین وسیله همه مجرم میگشتند). بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند (و با مشرکان برای نبرد با اسلام همدست میشوند. با این کار زشت) چه توشه بدی برای خود پیشاپیش (به آخرت) میفرستند! توشهای که موجب خشم خدا و جاودانه در عذاب (دوزخ) ماندن است. اگر آنان به خدا و پیامبر (اسلام) و آنچه بر او (از قرآن) نازل شده است، ایمان میآوردند، (به سبب ایمان راستین هرگز) کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارجند». سپس فرمود: هرگزا هرگز (معذور نخواهید بود) تا به کار نیک دستور ندهید و از کار بد باز نداریـد و دست ستمگر را نگیرید و او را وادار به پذیرش حق نسازید و بر حقیقت گرد نیاورید».
رواه أبو داود واللفظ له، والترمذی وقال: "حدیث حسن غریب"([14])، ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَمَّا وَقَعَتْ بَنُو إِسْرَائِیلَ فِی المَعَاصِی؛ نَهَاهُمْ عُلَمَاؤُهُمْ؛ فَلَمْ یَنْتَهُوا، فَجَالَسُوهُمْ فِی مَجَالِسِهِمْ وَوَاکَلُوهُمْ وَشَارَبُوهُمْ، فَضَرَبَ اللَّهُ قُلُوبَ بَعْضِهِمْ بِبَعْضٍ وَلَعَنَهُمْ ﴿عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ﴾. فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَکَانَ مُتَّکِئًا؛ فَقَالَ: «لَا وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ حَتَّى تَأْطِرُوهُمْ عَلَى الحَقِّ أَطْرًا».
و در روایت ترمذی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «زمانی که بنی اسرائیل مرتکب گناهان و نافرمانی شدند، علمایشان آنها را از این امور نهی کردند؛ اما آنها دست بردار نبودند؛ پس علما هم با آنها همنشین شدند و با آنها خوردند و نوشیدند؛ پس خداوند دلهای آنها را نسبت به هم بدبین کرد و ایشان را لعنت نمود «بر زبان داود و عیسی پسر مریم. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (در ظلم و فساد) از حدّ میگذشتند». رسول الله ج نشسته و تکیه داده بود و فرمود: «نه سوگند به کسی که جانم در دست اوست، باید او را وادار به پذیرش حق سازید و بر حقیقت گرد آورید».
(قال الحافظ): "رویاه من طریق أبی عبیدة بن عبدالله بن مسعود، ولم یسمع من أبیه. وقیل: سمع".
ورواه ابن ماجه عن أبی عبیدة مرسلاً.
(تأطروهم) یعنی: آنها را مورد عطوفت و دلسوزی قرار داده و بر آنان چیره شده و ایشان را ملزم به پیروی از حق کنید.
3356-2316- (15) (حسن لغیره) وَعَنْ جَرِیرِ بنِ عَبدِالله س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَکُونُ فِی قَوْمٍ یُعْمَلُ فِیهِمْ بِالْمَعَاصِی، یَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ یُغَیِّرُوا عَلَیْهِ، فَلَا یُغَیِّرُونَ؛ إِلَّا أَصَابَهُمُ اللَّهُ منه بِعِقَابٍ قَبْلَ أَنْ یَمُوتُوا».
رواه أبو داود عن أبی إسحاق قال: أظنه عن ابن جریر، عن جریر ولم یسمِّ ابنه. ورواه ابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، والأصبهانی وغیرهم عن أبی إسحاق عن عبیدالله بن جریر عن أبیه.
از جریر بن عبدالله س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «مردی نیست که در میان قومی مرتکب گناه و معصیت شود و آن قوم با وجود توانایی بازداشتن وی از گناه، چنین نمیکنند، مگر اینکه قبل از مردن، خداوند متعال آنان را گرفتار عقاب و عذابی از جانب خود میکند».
3357-2317- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّکُمْ تَقْرَءُونَ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ﴾، وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوْا الظَّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذُوا عَلَى یَدَیْهِ، أَوْشَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْ عِندِهِ».
رواه أبو داود والترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح"، وابن ماجه والنسائی وابن حبان فی "صحیحه".
از ابوبکر صدیق س روایت است که میگوید: ای مردم، شما این آیه را میخوانید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیۡکُمۡ أَنفُسَکُمۡۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَیۡتُمۡ﴾ [المائدة: 105] «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید اگر شما هدایت یافته باشید، گمراهی کسانیکه گمراه شدهاند به شما زیانی نمیرساند». درحالیکه من از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «اگر مردم ظالمی را دیدند و دست او را نگرفتند و مانع ظلم او نشدند، نزدیک است خداوند همهی آنها را به عذاب و عقوبتی از جانب خود گرفتار کند».
ولفظ النسائی: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ الْقَوْمَ إِذَا رَأَوَا الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُغَیِّرُوهُ؛ عَمَّهُمُ اللهُ بِعِقَابٍ».
و در روایت نسائی آمده است: من از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «اگر مردم منکری را دیدند و آن را تغییر ندادند، خداوند عذاب را شامل همه آنها میکند».
وفی روایة لأبی داود: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ قَوْمٍ یُعْمَلُ فِیهِمْ بِالْمَعَاصِی، ثُمَّ یَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ یُغَیِّرُوا ثُمَّ لَا یُغَیِّرُوا؛ إِلَّا یُوشِکُ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ مِنْهُ بِعِقَابٍ».
و در روایت ابوداود آمده است: من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «قومی نیست که در بین آنها معصیت رواج پیدا کند درحالیکه میتوانند آن را تغییر دهند اما چنین نمیکنند، مگر اینکه نزدیک است خداوند همهی آنها را به عقوبت خود گرفتار کند».
3358-2318- (17) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی کَثِیر السُّحَیْمی عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلتُ أَبَا ذَرٍّ؛ قُلْتُ: دُلَّنی على عملٍ إذا عمِلَ العبدُ بهِ دخلَ الجنَّةَ. قال: سألتُ عن ذلک رسولَ الله ج قال: «یُؤمِنُ بالله والیوم الآخرِ». قلتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنَّ مَعَ الْإِیمَانِ عَملاً؟ قَالَ: «یَرْضَخُ مِمَّا رَزَقَهُ اللهُ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ فَقِیرًا لَا یَجِدُ مَا یَرْضَخُ بِهِ؟ قَالَ: «یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَیَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ». قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ عَیِیًّا لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَیَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟ قَالَ: «یَصْنَعُ لِأَخْرَقَ». قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ أَخْرَقَ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَصْنَعَ شَیْئًا؟ قَالَ: «یُعِینُ مَغْلُوبًا». قَالَ: أَرَأَیْتَ إِنْ کَانَ ضَعِیفًا لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُعِینَ مَغْلُوبًا؟ قَالَ: «مَا تُرِیدُ أَنْ یکون فِی صَاحِبِکَ مِنْ خَیْرٍ؟ یُمْسِکُ عن أَذَى النَّاسِ». فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ دَخَلَ الْجَنَّةَ؟ قَالَ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَفْعَلُ خَصْلَةً مِنْ هَؤُلَاءِ؛ إِلَّا أَخَذَتْ بِیَدِهِ حَتَّى تُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" - واللفظ له([15])-. ورواته ثقات، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم".
ابو کثیر سُحَیمی از پدرش روایت میکند که از ابوذر س سؤال کردم، گفتم: مرا به عملی راهنمایی کن که چون بنده آن را انجام دهد وارد بهشت گردد؟ ابوذر س گفت: از رسول الله ج در این مورد سؤال کردم، رسول الله ج فرمود: «به خداوند و روز آخرت ایمان بیاورد». گفتم: ای رسول الله ج، همراه هر ایمانی عملی میباشد؟ فرمود: «از آنچه خداوند به او روزی داده انفاق کند». گفتم: ای رسول الله ج، اگر فقیری باشد که چیزی برای بخشیدن نیابد؟ فرمود: «امر به معروف و نهی از منکر کند». گفتم: ای رسول الله ج، اگر توانایی امر به معروف و نهی از منکر را نداشت؟ فرمود: «به جاهلی که پیشهای برای کسب روزی ندارد، کمک کند». گفتم: اگر خود پیشهای نداشت چه؟ فرمود: «به فرد مظلومی یاری رساند». گفتم: اگر ضعیف بود و نتوانست به مظلوم کمک کند؟ فرمود: «آیا نمیخواهی خیری برای دوستت باقی بگذاری؟ پس دست از آزار و اذیت مردم بردارد». گفتم: ای رسول الله ج! اگر این کار را انجام دهد وارد بهشت میشود؟ فرمود: «مؤمنی نیست که یکی از این کارها را انجام دهد، مگر اینکه آن عمل دست او را گرفته تا اینکه او را وارد بهشت میگرداند».
3359-1389- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن دُرَّة([16]) بِنْتِ أَبِی لَهَبٍ س قَالَتْ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَنْ خَیْرُ النَّاسِ؟ قَالَ: «أَتْقَاهُمْ لِلرَّبِّ ﻷ، وَأَوْصَلُهُمْ لِلرَّحِمِ، وَآمَرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَأَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
رواه أبو الشیخ فی "کتاب الثواب"، والبیهقی فی "الزهد الکبیر" وغیره.
از دره دختر ابولهب س روایت است: گفتم: ای رسول خدا، بهترین مردم چه کسانی است؟ فرمود: «کسیکه تقوای او در برابر خداوند بیش از دیگران باشد و بیش از دیگران پیوند خویشاوندی را به جای آورد و بیش از دیگران امر به معروف و نهی از منکر کند».
3360-1390- (5) (ضعیف) وَرُوِیَ عن ابن عمر ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یا أیُّها الناسُ! مُروا بالمعروفِ، وانْهَوا عنِ المنکرِ، قَبلَ أنْ تدعوا الله فلا یَسْتجیبُ لکُم، وقبلَ أنْ تَسْتَغْفِروهُ فلا یَغْفِرُ لکم، إنَّ الأمرَ بالمعروفِ والنهی عنِ المنکرِ لا یدفَعُ رِزْقاً، ولا یُقَرِّبُ أجَلاً، وإنَّ الأحْبارَ مِنَ الیَهودِ والرهْبانَ مِنَ النصارى؛ لمّا ترکوا الأمرَ بالمعروفِ والنهیَ عنِ المنکرِ؛ لَعَنهُم الله على لسانِ أنْبِیائِهِمِ، ثُمَّ عُمُّوا بالبَلاءِ».
رواه الأصبهانی.
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای مردم، امر به معروف و نهی از منکر کنید قبل از اینکه خداوند را بخوانید و شما را اجابت نکند و قبل از اینکه طلب مغفرت کنید و بخشیده نشوید. امر به معروف و نهی از منکر خللی در رزق و روزی انسان ایجاد نمیکند و اجل انسان را نزدیک نمیکند. و زمانی که علما و پرهیزگاران یهود و نصاری امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند، خداوند متعال ایشان را بر زبان پیامبرانشان لعنت نمود و سپس عذاب و مصیبت آنان را دربرگرفت».
3361- 1391- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عن أنس بنِ مالکٍ س؛ أنَّ رسولَ الله ج قال: «لا تزالُ (لا إله إلا الله) تنفعُ مَن قالها، وتردُّ عنهمُ العذابَ والنِّقمَةَ، ما لَم یستَخِفُّوا بحقِّها». قالوا: یا رسولَ الله! وما الاستِخفافُ بحقِّها؟ قال: «یظهَرُ العملُ بمعاصی الله، فلا یُنکَرُ ولا یُغیَّرُ».
رواه الأصبهانی أیضاً.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پیوسته لااله الاالله به گویندهاش سود میرساند و از وی عذاب و کیفر را دور میکند مادامی که حق و حقوق آن را خوار و سبک نشمارند». گفتند: ای رسول خدا، استخفاف و سبک شمردن آن چگونه است؟ فرمود: «اینکه آشکارا معصیت و نافرمانی خداوند انجام شود اما نه انکار شود و نه از آن بازداشته شود».
3362-2319- (18) (حسن صحیح) وَعَنْ حُذَیْفَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «تُعْرَضُ الْفِتَنُ([17]) عَلَى الْقُلُوبِ کَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَیُّ قَلْبٍ أُشْرِبَهَا([18]) نُکِتَت فِیهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ، وَأَیُّ قَلْبٍ أَنْکَرَهَا نُکِتَت فِیهِ نُکْتَةٌ بَیْضَاءُ، حَتَّى یَصِیرَ عَلَى قَلْبَیْنِ: عَلَى أَبْیَضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلَا تَضُرَّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ، وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا کَالْکُوزِ مُجَخِّیًا([19]) لَا یَعْرِفُ مَعْرُوفًا، وَلَا یُنْکِرُ مُنْکَرًا إِلَّا مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ».
رواه مسلم وغیره.
از حذیفه س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «فتنهها بر قلبها عرضه میگردد و اثر آن بر قلب نمایان میگردد؛ همانطور که اثر شیارهای حصیر بر پهلوی فرد خوابیده بر آن نمایان میگردد. هر قلبی که آن را بپذیرد نکتهای سیاه در آن نقش میبندد و هر قلبی که آن را انکار کند، نکتهی سفیدی در آن نقش میبندد؛ به این ترتیب دو نوع قلب وجود خواهد داشت: قلبی سفید مثل صفا که تا برپایی آسمانها و زمین فتنهای به آن زیان نمیرساند و دیگری قلبی سیاه و متغیر همانند کوزهای واژگون که هیچ نیکی و خوبی را نمیشناسد و هیچ منکری را انکار نمیکند و معیارش هوا و هوسش باشد».
(مُجَخِّیاً) به میم مضموم و جیم مفتوح و خاء مکسور: یعنی مایل. برخی از راویان آن را به وارونه تفسیر کردهاند.
معناى حدیث این است که: چون قلب دچار فتنه شود و حرمت گناه و منکرات از آن خارج گردد، نور ایمان نیز از آن خارج میگردد همچون آبی که از کوزهی مایل یا وارونه خارج میگردد.
3363-1392- (7) (ضعیف) وَعَن عَبدالله بِن عمرٍو ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إذا رأیْتَ أُمَّتی تهَابُ أنْ تقولَ لِلظالِم: یا ظالمُ! فقد تُوُدِّعَ مِنْهُمْ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([20]).
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون دیدی که امتم میترسند به ظالم بگویند: یا ظالم، آنان را رها کنید».
3364-2320- (19) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: أَوْصَانِی خَلِیلِی ج بِخِصَالٍ مِنَ الْخَیْرِ: أَوْصَانِی أَنْ لَا أَخَافَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ، وَأَوْصَانِی أَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَإِنْ کَانَ مُرًّا. مختصر.
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، ویأتی بتمامه [22- البر والصلة/3].
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوستم مرا به خصلتهایی از خیر وصیت فرمود؛ مرا وصیت نمود به خاطر خدا از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسم. و مرا وصیت فرمود که کلمهی حق را بیان کنم اگرچه تلخ باشد.
0-2321- (20) (حسن) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «تَبَسُّمَکَ فِی وَجْهِ أَخِیکَ صَدَقَةٌ، وَأَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَکَ صَدَقَةٌ..» الحدیث.
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: تبسم تو در چهرهی برادرت صدقه است؛ و امر تو به معروف و نهی کردنت از منکر صدقه است..».
[٫ - لغیره) رواه البزار و الطبرانی من حدیث ابن عمر بنحوه. [یأتی لفظه لغیره 23- الأدب/4].
3365-2323- (22) (حسن) وَعَنْ عُرْسِ ابْنِ عَمِیرَةَ الْکِنْدِیِّ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا عُمِلَتِ الْخَطِیئَةُ فِی الْأَرْضِ؛ کَانَ مَنْ شَهِدَهَا وَکَرِهَهَا - وفی روایة: «فَأَنْکَرَهَا» - کَمَنْ غَابَ عَنْهَا، وَمَنْ غَابَ عَنْهَا فَرَضِیَهَا؛ کَانَ کَمَنْ شَهِدَهَا».
رواه أبو داود من روایة المغیرة بن زیاد الموصلی.
از عُرس بن عَمیرة الکندی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه گناهی در زمین رخ دهد، کسیکه شاهد آن باشد و آن را بد بشمارد - و در روایتی آن را انکار کند - همانند کسی است که در آنجا نبوده است؛ و کسیکه شاهد آن نبوده اما از انجام آن راضی باشد، همانند کسی است که شاهد آن بوده است».
3366-2324- (23) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الْإِسْلَامُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ لَا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ، وَتَصُومَ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ([21])، وَالْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَتَسْلِیمُکَ عَلَى أَهْلِکَ، فَمَنِ انْتَقَصَ شَیْئًا مِنْهُنَّ فَهُوَ سَهْمٌ مِنَ الْإِسْلَامِ یَدَعُهُ، وَمَنْ تَرَکَهُنَّ کُلَّهُنَّ فَقَدْ وَلَّى الْإِسْلَامَ ظَهْرَهُ».
رواه الحاکم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اسلام این است که خداوند را عبادت کنی و برای او چیزی شریک قرار ندهی و نماز به پا داری و زکات بدهی و رمضان را روزه بگیری و حج به جا آوری و امر به معروف و نهی از منکر کنی و بر اهلت سلام کنی؛ هرکسی در انجام یکی از آنها کوتاهی کند، سهمی از اسلام را رها نموده است و کسی که همهی آنها را رها کند، درحقیقت دین اسلام را پشت سر انداخته است».
(حسن لغیره) وتقدم حدیث حذیفة عن النبی ج: «الْإِسْلَامُ ثَمَانِیَةُ أَسْهُمٍ: الْإِسْلَامُ سَهْمٌ، وَالصَّلَاةُ سَهْمٌ، وَالزَّکَاةُ سَهْمٌ، وَالصَّومُ سَهْمٌ، وَحَجُّ الْبَیْتِ سَهْمٌ، وَالْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ سَهْمٌ، وَالنَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ سَهْمٌ، وَالْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ سَهْمٌ، وَقَدْ خَابَ مَنْ لَا سَهْمَ لَهُ».
رواه البزار.
از حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اسلام هشت سهم است: اسلام یک سهم و نماز یک سهم و زکات یک سهم و روزه یک سهم و حج خانهی خدا یک سهم و امر به معروف یک سهم و نهی از منکر یک سهم و جهاد در راه خدا یک سهم است؛ و در ضرر و خسران است کسیکه سهمی ندارد».
3367-2325- (24) (حسن لغیره) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ النَّبِیُّ ج فَعَرَفْتُ فِی وَجْهِهِ أَنْ قَدْ حَضَرَهُ شَیْءٌ، فَتَوَضَّأَ وَمَا کَلَّمَ أَحَدًا، فَلَصِقْتُ بِالْحُجْرَةِ أَسْتَمعُ مَا یَقُولُ، فَقَعَدَ عَلَى الْمِنْبَرِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ وَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ لَکُمْ: مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ، وَانْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ قَبْلَ أَنْ تَدْعُوا فَلَا أُجِیبُ لَکُمْ...»([22]).
رواه ابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلاهما من روایة عاصم بن عمر بن عثمان عن عروة عنها.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج وارد شد و من فهمیدم که چیزی رخ داده است، پس وضو گرفت و با کسی صحبت نکرد؛ به دیوار حجره چسبیدم تا به آنچه میفرماید گوش دهم، بر منبر بالا رفته و حمد و ستایش خدا را گفته و فرمود: «ای مردم! خداوند به شما میفرماید: امر به معروف و نهی از منکر کنید قبل از اینکه دعا کنید و اجابت نکنم».
3368-1393- (8) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا، وَیُوَقِّرْ کَبِیرَنَا، وَیَأْمُرْ بِالمَعْرُوفِ، وَیَنْهَ عَنِ المُنْکَرِ».
رواه أحمد والترمذی - واللفظ له-، وابن حبان فی "صحیحه" [مضى 3- العلم/5].
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که با کودکان ما رحم و شفقت نداشته باشد و احترام بزرگسالان ما را رعایت نکند و امر به معروف و نهی از منکر نکند، از ما نیست».
3369-1394- (9) (؟)([23]) وَعن أبی هریرة س قال: کنَّا نسمعُ أنَّ الرجل یتَعَلَّقُ بالرجلِ یومَ القیامة وهو لا یعْرِفُه، فیقولُ له: ما لَک إلیَّ، وما بینی وبینَکَ معْرِفَةٌ؟ فیقول: کُنْتَ ترانی على الخَطَأ وعلى المنکَرِ ولا تَنْهانی.
ذکره رزین، ولم أره.
از ابوهریره س روایت است: ما میشنیدیم که روز قیامت کسی با دیگری همراه است درحالیکه او را نمیشناسد. به او میگوید: چرا همراه منی درحالیکه میان من و تو هیچ شناختی نیست؟ میگوید: تو مرا در امر گناه و منکری دیدی اما مرا از آن نهی نکردی.
2- (الترهیب من أن یأمر بمعروفٍ وینهى عن منکر ویخالف قوله فعله)
([1]) یعنی: کفری آشکار و روشن. ماخوذ از: «باح بالشیء یبوح به بوحاً: وبواحاً» میباشد و این زمانی است که آن چیز را اعلان نموده و آشکار نماید. خطابی.
([2]) یعنی: نصی از قرآن یا خبر صحیح که احتمال تاویل نداشته باشد.عسقلانی.
وهذه الجملة لیست فی هذا السیاق -وهو لمسلم- من حدیث عبادة بن الولید بن عبادة، عن عبادة على خلاف فیه- وهی عندهما فی سیاق آخر من حدیث جنادة بن أبی أمیة عنه، وقد بینت ذلک وخرجته من مصادر کثیرة فی "الصحیحة" (3418). ومن جهل وعجز المعلقین الثلاثة أنهم عزوا الحدیث للبخاری برقم (7056)، وهو یشیر إلى حدیث جنادة الذی لیس فیه الزیادة، ولمسلم برقم (1709) وهو یشیر إلى حدیث آخر!!
([3]) قلت: وعلى هامش المخطوطة: "وفی نسخة بإسناد حسن" بدل "صحیح"، وهو اللائق بإسناده، فإن فیه أبا غالب، وهو حسن الحدیث. ومن طریقه أخرجه أحمد أیضاً (5/ 251 و256)، ثم رأیت الناجی ذکر (182/ 2) أن الأشبه التحسین.
([4]) قلت: عزوه للترمذی خطأ، ولعله من الناسخ أو الطابع، فإن الشیخ الناجی لم یتعرض له، وفی الإسناد مجهول، لکنی وجدت له متابعاً صالحاً فخرجته فی "الصحیحة" (374).
([5]) أی: الثابت فیها على نحو قول حکیم بن حزام: بایعت رسول الله ج أنْ لا أخرَّ إلا قائماً. أی: لا أموت إلا ثابتاً على الإسلام والتمسک به، یقال: قام فلان على الشیء، إذا ثبت علیه وتمسک به. کذا فی "النهایة". وکان الأصل کمطبوعة عمارة: "فی حدود الله" وأعاده فیما یأتی قریباً [5- باب]، فصححته من "البخاری" و"الترمذی" وأحمد أیضاً (4/ 269 و270). وغفل عن ذلک فی الموضعین مدعو التحقیق!
([6]) أی: مرتکب الحدود. ولفظ الترمذی: "والمدهِنِ فیها" أی: المحابی. قال الحافظ فی "الفتح": "والمدهن والمداهن واحد، والمراد به من یرائی، ویضیع الحقوق ولا یغیر المنکر"، ولفظ أحمد: "والواقع فیها أو المداهن"، وجمع بینهما فی روایة بلفظ: "والراتع فیها والمدهن فیها"، وفی روایة للبخاری: "مثل المدهن فی حدود الله والواقع فیها. . ."، فأسقط: "القائم على حدود الله" خلافاً لسائر الروایات، فهی روایة شاذة، وقد أشار إلى ذلک الحافظ (5/ 325)، وذکر أنها غیر مستقیمة، وأن روایة الجماعة أصوب، وقال: "لأن المداهن والواقع -أی مرتکبها- فی الحکم واحد، و (الواقع) مقابله". وانظر لتخریج الحدیث "الصحیحة" (67).
([7]) جمع (خَلْف)؛ قال ابن الأثیر: " (الخلف) بالتحریک والسکون: کل من یجیء بعد من مضى، إلا أنه بالتحریک فی الخیر، وبالتسکین فی الشر".
([8]) وأخرجه مسلم بنحوه، والبخاری مختصراً، وتقدم لفظه (1- الإخلاص/ 1). وقد خرجته فی "الصحیحة" (2693).
([9]) قلت: هذا لا یکفی فی التصحیح کما لا یخفى على العلماء بهذا الفن، لاحتمال أن یکون له علة، وهذا هو الواقع، فإن فیه انقطاعاً بین أبی البختری، وأبی سعید، وبیانه فی "الضعیفة" (6872).
([10]) هذا تقصیر فاحش، فالحدیث فی "صحیح البخاری" من حدیث أبی هریرة، ومن حدیث أنس، وهما فی "مختصر البخاری" (رقم 11 و12).
([11]) زاد البخاری فی بعض الروایات: "على شهادة أن لا إله إلا الله، وأن محمداً رسول الله، وإقام الصلاة وإیتاء الزکاة والسمع. . .". انظر "مختصر البخاری" (رقم 40).
([12]) عزوه للبخاری وهم، لعله من النساخ، فإنه تقدم فی (16- البیوع/ 10) على الصواب، أو لعله أتی من أن البخاری علقه فی آخر "کتاب الإیمان". انظر "مختصر البخاری" (12- معلق). ومن الغریب أننی رأیت على هامش المخطوطة نقلاً عن ابن حجر نفی روایة البخاری للحدیث مطلقاً! مع أنه قد وصله فی شرحه! وقد تکلم على هذا الوهم الناجی فی "العجالة" (183/ 1) وعن طرق الحدیث، ولفظ "ثلاث" لیس لمسلم، وإنما هو لأبی داود کما ذکر المؤلف نفسه هناک، ولم یتنبه لهذا کله الغافلون الثلاثة!
([13]) علامه ابن اثیر در «النهایة» میگوید: «نصیحت کلمه و تعبیری است از یک جمله؛ و آن عبارت است از ارادهی خیر برای کسی که مورد نصحیحت قرار میگیرد. و این امکان وجود ندارد که با یک کلمه از این معنا تعبیر نمود چنانکه تمام معانی آن را در خود جای دهد. اصل «النصح» در لغت به معنای «الخلوص = وضوح، بیغشی، صفا، صداقت، بیریایی» میباشد. گفته میشود: نصحته، ونصحت له؛ اما نصیحت الله به معنای: اعتقاد صحیح در مورد وحدانیت و یکتا بودنش و اخلاص نیت در عبادتش میباشد. و نصیحت برای کتاب خدا عبارت است از تصدیق آن و عمل به آنچه در آن است. و نصیحت پیامبرش، تصدیق به نبوت و رسالتش و اطاعت از آنچه امر نموده و دوری از آنچه نهی نموده میباشد؛ و نصیحت ائمه یا حکام مسلمانان، اطاعت از آنها در حق و عدم قیام علیه آنها میباشد، اگر ظلم کردند؛ و نصیحت عموم مسلمانان، راهنمایی آنها به آنچه مصالحشان را دربردارد میباشد». والله اعلم
([14]) قلت: الحدیث منقطع مضطرب الإسناد، ولیس له شاهد بتمامه، فلا وجه لتحسینه، وقد فصلت القول فی ذلک فی "الضعیفة" (1105).
([15]) کذا الأصل، والأولى وضع قوله: "واللفظ له" بعد قوله الآتی: "صحیحه"، لأن الروایة له (863) مع اختلاف فی بعض الألفاظ، ونحوه للحاکم (1/ 63)، وأما الطبرانی فهو عنده (1650) من روایة أبی زمیل مالک بن مرثد عن أبیه قال: قال أبو ذر: قلت: یا رسول الله! ماذا ینجی العبد من النار؟ قال: "الإیمان بالله. . ." الحدیث نحو روایة البیهقی المتقدمة (8- الصدقات/ 9). وکذلک ذکره الهیثمی (3/ 135) وقال: "رواه الطبرانی، ورجاله ثقات".
([16]) بضم الدال المهملة وتشدید الراء، وبالدال المهملة. وقع فی المخطوطة، وفی الأصل (ذرة) بالذال المعجمة! وکذلک وقع فی مطبوعة (عمارة) وزاد ضغثاً على إبّالة فقیَّدها بالفتح. ووقع فیما یأتی (22- البر /3) على الصواب، خلافاً لمطبوعة (عمارة)، ولکنه هنا قیدها بالضم!! ولا یوجد فی الأسماء (ذُرَّة) وإنما: إذا ضَمَمْتَ أوله أهملته، کما هنا، وإن فتحته أعجمته، انظر "تبصیر المنتبه" (1/ 560). وأما الثلاثة ففتحوا الدال المهملة!
([17]) یعنی: «تلصق بعرض (القلوب)» به این معنا که: فتنهها چنان به قلب عرضه میگردند که حصیر به پهلوی کسی میچسبد که بر آن خوابیده و اثرش در بدن وی نمایان میگردد.
([18]) یعنی: هر قلبی که به این فتنهها جا و مکان دهد. (مربادّاً): «متغیراً». ابن اثیر میگوید: «مراد تغییر و تیرگی معنوی قلب میباشد».
([19]) زاد أحمد (5/ 386 و405): "وأمال کفه". وسنده أصح من سند مسلم.
([20]) قلت: کیف وقد أعله جماعة من الأئمة بالانقطاع؟! وبیانه فی "الضعیفة" (1264). وحسنه الثلاثة!
([21]) الأصل والمخطوطة: "والحج"، ومع أن المعلقین الثلاثة قد صححوا هذه اللفظة، فقد أسقطوا لفظ "البیت"! والتصویب من "المستدرک" وغیره. انظر "الصحیحة" (333). والحدیث من أدلة الجمهور القائلین بأن تارک الصلاة، وهو مؤمن بفرضیتها لیس بکافر، لأنه ألحق تارکها بمن ترک سهماً من سهام الإسلام الأخرى، وإنما حکم بالردة والخروج من الإسلام على من ترک الأسهم کلها، وعلى رأسها التوحید، فتأمل منصفاً، وانظر التفصیل فی "الصحیحة" (1/ 651-353 و935).
([22]) فی الأصل هنا زیادة: (". . . وتسألونی فلا أعطیکم وتستنصرونی فلا أنصرکم". فما زاد علیهن حتى نزل)، ولما لم نجد لها شاهداً؛ فقد أوردته هنا ونبهت علیه.
([23]) وضعه الشیخ – رحمه الله – فی «الضعیف» ولم یقف علی سنده، فکتب (؟). [ش].
ترهیب از شهادت زور [شهادت باطل و گواهی دروغ و ناحق، سخن باطل و بیاساس]
3333-2299- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی بَکْرَةَ س قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ج فَقَالَ: «أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ؟ -ثَلَاثاً-: الإِشْرَاکُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الوَالِدَیْنِ، وَشَهَادَةُ الزُّورِ، وَقَوْلُ الزُّورِ». وَکَانَ مُتَّکِئًا فَجَلَسَ، فَمَا زَالَ یُکَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا: لَیْتَهُ سَکَتَ.
رواه البخاری ومسلم والترمذی.
ابوبکره س میگوید: ما نزد رسول الله ج بودیم، سه بار فرمود: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره باخبر نکنم؟». گفتیم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «شریک قرار دادن برای الله و نافرمانی والدین و شهادت و گواهی باطل و بیاساس و سخنی که افترا باشد و ناحق». رسول الله ج تکیه داده بود، سپس نشست و پیوسته این جمله را تکرار میکرد، چنانکه گفتیم ای کاش ساکت میشد.
3334-2300- (2) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س ذَکَرَ رسولُ الله ج الْکَبَائِرِ فَقَالَ: «الشِّرْکُ بِاللهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ، وَقَتْلُ النَّفْسِ». – وقال-: «أَلَا أُنَبِّئُکُمْ بِأَکْبَرِ الْکَبَائِرِ؟ قَوْلُ الزُّورِ. - أَوْ قَالَ: شَهَادَةُ الزُّورِ -».
رواه البخاری ومسلم.
از انس س روایت است که رسول الله ج گناهان کبیره را برای ما بیان کرده و فرمود: «شرک به خداوند و نافرمانی پدر و مادر و کشتن انسان»؛ - و فرمود: - آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره آگاه نسازم؟ فرمود: «گفتهی ناحق یا شهادت باطل و ناحق».
3335-1382- (1) (ضعیف) وَعَنْ خُرَیْمِ بْنِ فَاتِکٍ س قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج صَلَاةَ الصُّبْحِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَامَ قَائِمًا فَقَالَ: «عَدَلَتْ شَهَادَةُ الزُّورِ بِالْإِشْرَاکَ بِاللَّهِ» - ثَلَاثَ مِرَارٍ -. ثُمَّ قَرَأَ: ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ٣٠ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ﴾».
رواه أبو داود - واللفظ له-، والترمذی وابن ماجه.
از خُرَیم بن فاتک س روایت است: رسول الله ج نماز صبح را خواند و چون از نماز فارغ شد، ایستاده و سه بار فرمود: «گواهی دروغ برابر است با شرک ورزیدن به خداوند». سپس این آیه را خواند: ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ٣٠ حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَیۡرَ مُشۡرِکِینَ بِهِۦ﴾ [الحج: 30-31] «پس از پلیدی بتها اجتناب کنید و از گفتار باطل (و دروغ) دوری کنید درحالیکه حقگرا و مخلص الله و شریک نیاورندگان به او باشید».
0-2301- (3) (حسن موقوف) رواه الطبرانی فی "الکبیر" موقوفاً على ابن مسعود بإسناد حسن. [قلت: قال: عَدَلَتْ شهادةُ الزور الشرکَ بالله، وقرأ: ﴿وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾].
و در روایت طبرانی آمده است: «شهادت زور برابر با شرک به خداست و این آیه را خواند: ﴿وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾: «و از گفتار باطل (و دروغ) دوری کنید».
3336-1383- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ شَهِدَ عَلَى مُسْلِمٍ شَهَادَةً لَیْسَ لَهَا بِأَهْلٍ؛ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».
رواه أحمد، ورواته ثقات؛ إلا أن تابعیه لم یسم([1]).
از ابوهریره س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس در مورد مسلمانی به چیزی گواهی دهد که شایسته او نیست، باید جایگاه خود را در آتش آماده ببیند».
3337-1384- (3) (موضوع) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَنْ تَزُولَ قَدَمُ شَاهِدِ الزُّورِ حَتَّى یُوجِبَ اللَّهُ لَهُ النَّارَ».
رواه ابن ماجه، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([2]).
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسیکه شهادت دروغ داده است از جایش تکان نمیخورد تا اینکه خداوند آتش دوزخ را بر او واجب میکند».
(منکر) ورواه الطبرانی فی "الأوسط"، ولفظه: عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ الطَّیْرَ لَتَضْرِبُ بِمَنَاقِیرِها، وَتُحَرِّکُ أَذْنَابَهَا مِنْ هَوْلِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ وَمَا یَتَکَلَّمُ شَاهِدُ الزُّورِ، وَلَا یُفَارِقُ قَدَمَاهُ عَلَى الْأَرْضِ؛ حَتَّى یُقْذَفَ بِهِ فِی النَّارِ».
از رسول الله ج روایت است که فرمودند: «پرنده از هول و هراس روز قیامت منقارش را به هم زده و دمش را تکان میدهد و در این روز کسیکه گواهی دروغ داده سخن نمیگوید و قدمی بر نمیدارد تا اینکه در آتش دوزخ انداخته میشود».
3338-1385- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ کَتَمَ شَهَادَةً إِذَا دُعِیَ إِلَیْهَا؛کَانَ کَمَنْ شَهِدَ بِالزُّورِ».
حدیث غریب، رواه الطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط" من روایة عبدالله بن صالح کاتب اللیث، وقد احتج به البخاری([3]).
از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس برای گواهی دادن خوانده شود و آن را پنهان کند، چون کسی است که گواهی دروغ داده است».
21- کتاب الحدود وغیرها
([1]) وکذا قال الهیثمی. وأما الجهلة الثلاثة فقالوا: "حسن بشواهده"! وکذبوا!
([2]) قلت: فی إسناده من کذبه أحمد وغیره، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1259). وفی روایة الطبرانی من لا یعرف کما هو مبین هناک.
([3]) کذا قال، وفیه نظر بینته فیما تقدم، ثم إن فوق ابن صالح من کان اختلط، وبیان ذلک فی "الضعیفة" (1267). وأما الجهلة فقالوا: "حسن بشواهده"!