فصلی در درجات بهشت و غرفههای آن
5352-3706- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الجَنَّةِ لیَتَرَاءَوْنَ أَهْلَ الغُرَفِ مِنْ فَوْقِهِمْ، کَمَا تَتَرَاءَوْنَ الکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ الغَابِرَ فِی الأُفُقِ مِنَ المَشْرِقِ والمَغْرِبِ، لِتَفَاضُلِ مَا بَیْنَهُمْ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! تِلْکَ مَنَازِلُ الأَنْبِیَاءِ لاَ یَبْلُغُهَا غَیْرُهُمْ؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! رِجَالٌ آمَنُوا بِاللَّهِ وَصَدَّقُوا المُرْسَلِینَ».
رواه البخاری ومسلم. وفی روایة لهمـا: «کَما تَراءَونَ الکوکَبَ الغارِبَ». بتقدیمِ الراءِ على الباء.
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همانا بهشتیان، صاحبان غرفههایی را که بالاتر از آنان قرار دارند، مانند ستاره درخشان و دوری به یکدیگر نشان میدهند که در گوشهای از شرق یا غرب آسمان به چشم میخورد؛ و این به خاطر تفاضلی است که میانشان وجود دارد». گفتند: ای رسول الله ج، آن منازل پیامبران است که دیگران به آن مراتب نمیرسند؟ فرمود: «بله؛ و سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست آن مقام مردمانی است که به الله ایمان آورده و رسولان وی را تصدیق کردهاند».
3707- (2) (صحیح لغیره) ورواه الترمذی من حدیث أبی هریرة بنحوه وصححه؛ إلا أنه قال: «إِنَّ أَهْلَ الجَنَّةِ لَیَتَرَاءَوْنَ فِی الغُرْفَةِ کَمَا تَتَرَاءَوْنَ الْکَوْکَبَ الشَّرْقِیَّ أَوِ الْکَوْکَبَ الْغَرْبِیَّ الْغَارِبَ فِی الْأُفُقِ أَوِ الطَّالِعَ فِی تَفَاضُلِ الدَّرَجَاتِ» الحدیث. وفی بعض النسخ: «وَالکَوکَبَ الغربیَّ أو الغارِبَ». على الشک.
و در روایت ترمذی آمده است: «ساکنان بهشت در غرفههای بالا همانند ستارگان شرقی یا غربی دیده میشوند که در حال غروب یا طلوع میباشند و این به جهت تفاضل درجات میان آنها میباشد».
(الغابر): مراد از آن در اینجا ستارهای است که میرود تا غروب کند.
5353-3708- (3) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَیَتَرَاءَوْنَ فِی الْجَنَّةِ کَمَا تَرَاءَوْنَ - أَوْ تَرَوْنَ - الْکَوْکَبَ الدُّرِّیَّ الْغَارِبَ فِی الْأُفُقِ الطَّالِعَ فِی تَفَاضُلِ الدَّرَجَاتِ» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أُولَئِکَ النَّبِیُّونَ؟ قَالَ: «بَلَى وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! وَأَقْوَامٌ آمَنُوا بِاللَّهِ، وَصَدَّقُوا الْمُرْسَلِینَ».
رواه أحمد ورواته محتج بهم فی «الصحیح». وتقدیره: کما یرون الکوکب الطالع الدری الغارب.
ورواه الترمذی، وتقدم لفظه (آنفاً)[1].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اهل بهشت به قصرنشینانی که در بالای سر آنان نشستهاند نگاه میکنند همانطور که به ستارگان تابناکی که در حال غروب در افق مشرق و مغرب هستند نگاه میکنید؛ و این به جهت تفاضل درجات میان آنها میباشد». اصحاب گفتند: ای رسول الله ج، این جایگاه پیامبران میباشد؟ رسول الله ج فرمود: «بله؛ و قسم به کسی که جانم در دست اوست و کسانی که به الله ایمان آورده و فرستادگانش را تصدیق نمودند».
5354-2190- (1) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: قَالَ لَنَا رَسُولُ الله ج: «أَلَا أُحَدِّثُکُمْ بِغُرَفِ الْجَنَّةِ؟». قَالَ: قُلْتُ: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! بِأَبِینَا أَنْتَ وَأُمِّنَا. قَالَ: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ غُرَفًا مِنْ أَصْنَافِ الْجَوْهَرِ کُلِّهِ، یُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا، وَبَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا، فِیهَا مِنَ النَّعِیمِ وَاللَّذَّاتِ وَالشَّرَفِ[2] مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ». قُلْتُ: لِمَنْ هَذِهِ الْغُرَفُ؟ قَالَ: «لِمَنْ أَفْشَى السَّلَامَ، وَأَطْعَمَ الطَّعَامَ، وَأَدَامَ الصِّیَامَ، وَصَلَّى بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نِیَامٌ» الحدیث.
رواه البیهقی ثم قال: «وهذا الإسناد غیر قوی؛ إلا أنه مع الإسنادین الأَوَّلَین یقوى بعضه ببعض. والله أعلم».
(قال الحافظ): «وتقدم من هذا النوع غیر ما حدیث فی [6- النوافل/11] «قیام اللیل» و[8- الصدقات/17] «إطعام الطعام»، وغیر ذلک مثل.
(حسن صحیح) حدیث أَبِی مَالِکٍ عَنِ النَّبِیِّ ج: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ غُرَفًا یُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا، وَبَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا، أَعَدَّهَا اللهُ لِمَنْ أَطْعَمَ الطَّعَامَ، وَ أَفْشَى السَّلَامَ، وَصَلَّى بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نِیَامٌ». وحدیثُ عبدالله بن عمرو بنحوه».
ابومالک روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «همانا در بهشت منازلی است که بیرون آن از درون آن و درون آن از بیرون آن دیده میشود و خداوند آن را برای کسانی آماده کرده است که به دیگران غذا میدهند و سلام را میان خود منتشر نموده و به شب درحالیکه مردم خوابیدهاند به نماز میایستند».
5355-3709- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ مِئَةَ دَرَجَةٍ أَعَدَّهَا اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، مَا بَیْنَ الدَّرَجَتَیْنِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ».
رواه البخاری.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در بهشت صد درجه میباشد که خداوند آنها را برای مجاهدین در راه خود آماده کرده است؛ و فاصله بین هر درجه با درجهی دیگر، به اندازه فاصلهی آسمان و زمین است».
5356-3710- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَیضاً س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فِی الجَنَّةِ مِئَةُ دَرَجَةٍ، مَا بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ مِئَةُ عَامٍ».
همچنین از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در بهشت صد درجه است که فاصلهی میان هر دو درجه صد سال است».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن غریب». والطبرانی فی «الأوسط»؛ إلا أنه قال: «مَا بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ مَسِیرَةَ خَمْسِ مِئَةِ عَامٍ».
و در روایت طبرانی آمده است: «فاصلهی میان هر دو درجه مسیر پانصد سال است».
4- (فصل فی بناء الجنة وترابها وحصبائها وغیر ذلک)
([1]) روایته وروایة أحمد (2/ 335 و339) من طریق واحدة، فلا وجه للتفریق بینهما.
([2]) کذا الأصل بالشین المعجمة، وفی "البعث" (158/ 279): (السرف) بالسین المهملة. وفی إسناده عنعنة الحسن البصری، وبه أعله العراقی فی "المغنی" (4/ 537): وبعض ألفاظه مناکیر، وهی أکثر فی تتمة الحدیث التی أشار إلیها المؤلف. وکذلک رواه فی "الحلیة" (2/ 356). وأصله صحیح تقدم فی (6- النوافل /11) عن جمع من الصحابة.
فصلی در مورد جایگاه پایینترین فرد بهشتی
5341-3702- (1) (صحیح) وَعَن المغیرة بن شعبة س عَنِ النَّبِیِّ ج: إِنَّ مُوسَى علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ: مَا أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً؟ قَالَ: رَجُلٌ یَجِیءُ بَعْدَمَا أُدْخِلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ فَیُقَالُ لَهُ: ادْخُلِ الْجَنَّةَ. فَیَقُولُ: رَبِّ! کَیْفَ وَقَدْ نَزَلَ النَّاسُ مَنَازِلَهُمْ، وَأَخَذُوا أَخَذَاتِهِمْ؟ فَیُقَالُ لَهُ: أَتَرْضَى أَنْ یَکُونَ لَکَ مِثْلُ مَلِکٍ مِنْ مُلُوکِ الدُّنْیَا؟ فَیَقُولُ: رَضِیتُ رَبِّ. فَیَقُولُ لَهُ: لَکَ ذَلِکَ، وَمِثْلُهُ، وَمِثْلُهُ، وَمِثْلُهُ، [وَمِثْلُهُ][1]، فَقَالَ فِی الْخَامِسَةِ: رَضِیتُ رَبِّ. فَیَقُولُ: لَکَ هَذَا وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ، وَلَکَ مَا اشْتَهَتْ نَفْسُکَ، وَلَذَّتْ عَیْنُکَ. فَیَقُولُ: رَضِیتُ رَبِّ. قَالَ: رَبِّ فَأَعْلَاهُمْ مَنْزِلَةً؟ قَالَ: أُولَئِکَ الَّذِینَ أَرَدْتُ، غَرَسْتُ کَرَامَتَهُمْ بِیَدِی، وَخَتَمْتُ عَلَیْهَا، فَلَمْ تَرَ عَیْنٌ، وَلَمْ تَسْمَعْ أُذُنٌ، وَلَمْ یَخْطُرْ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ. [قَالَ: وَمِصْدَاقُهُ فِی کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ﴾ الْآیَةَ»[2].
رواه مسلم.
مغیرة بن شعبه س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «موسی ÷ از خداوند سؤال فرمود: پایینترین جایگاه در بهشت از آنِ چه کسی است؟ خداوند فرمود: از آنِ مردی است که بعد از وارد شدن مردم به بهشت، میآید، پس به او گفته میشود: وارد بهشت شو. میگوید: چگونه - و به کدام قسمت- وارد شوم درحالیکه در جایگاه خود منزل گزیده و سهم و جایگاه خود را گرفتهاند؟ به او گفته میشود: آیا راضی میشوی برای تو پادشاهی همچون پادشاهی پادشاهان دنیا باشد؟ میگوید: راضی میشوم. سپس خداوند به او میفرماید: برای تو این قدر و مثل آن و مثل آن و مثل آن و مثل آن میباشد و در مرتبه پنجم میگوید: خدایا، راضی شدم. خداوند میفرماید: این و ده برابر آن برای تو میباشد؛ و برای توست آنچه میخواهی و دوست داری و آنچه چشمانت از آن لذت میبرد. بنده میگوید: پروردگارا، راضی شدم. موسی ÷ پرسید: بلندترین جایگاه در بهشت از آن کیست؟ خداوند ﻷ فرمود: آنان کسانی هستند که نهال کرامتشان را به دست خویش نشاندم و بر آن مهر بقا زدهام که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی آن را شنیده و در دل هیچ بشری خطور ننموده است. و مصداق آن در کتاب خداوند چنین است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ﴾ [السجدة: 17] «پس هیچکس نمیداند چه پاداشهای (عظیمی) که مایۀ روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است».
5342-3703- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً رَجُلٌ صَرَفَ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ قِبَلَ الْجَنَّةِ، وَمَثَّلَ لَهُ شَجَرَةً ذَاتَ ظِلٍّ، فَقَالَ: أَیْ رَبِّ! قَرِّبْنِی مِن هَذِهِ الشَّجَرَةِ أَکُونُ فِی ظِلِّهَا» فذکر الحدیث فی دخوله الجنَّة وتَمنِّیه، إلى أن قال فی آخره: «فَإِذَا انْقَطَعَتْ بِهِ الْأَمَانِیُّ قَالَ اللهُ: هُوَ لَکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ». قَالَ: «ثُمَّ یَدْخُلُ بَیْتَهُ فَتَدْخُلُ عَلَیْهِ زَوْجَتَاهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، فَتَقُولَانِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَاکَ لَنَا، وَأَحْیَانَا لَکَ. قَالَ: فَیَقُولُ: مَا أُعْطِیَ أَحَدٌ مِثْلَ مَا أُعْطِیتُ».
رواه مسلم.
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پایینترین درجهی بهشت به فردی تعلق دارد که خداوند چهرهاش را از جهنم به سوی بهشت میگرداند و درختی سایهدار برای او نمایان میسازد، پس وی میگوید: پروردگارا، مرا به این درخت نزدیک کن تا از سایهاش بهره ببرم» - و در ادامه ورودش به بهشت و تمنای آن را ذکر میکند تا جایی که در آخر حدیث آمده- هنگامی که آروزهایش به پایان رسید خداوند متعال میفرماید: آن و ده برابر آن برای تو خواهد بود. سپس وارد قصرش میگردد و دو همسرش از حور عین بر او وارد شده و میگویند: شکر و سپاس خدایی را که تو را برای ما و ما را برای تو زنده کرد؛ آن مرد میگوید: به هیچ فردی مانند من عطا نشده است».
0-2182- (1) (ضعیف) ورواه أحمد عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَأَبِی هُرَیْرَةَ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «آخِرُ رَجُلَیْنِ یَخْرُجَانِ مِنَ النَّارِ یَقُولُ اللَّهُ لِأَحَدِهِمَا: یَا ابْنَ آدَمَ! مَا أَعْدَدْتَ لِهَذَا الْیَوْمِ؟ هَلْ عَمِلْتَ خَیْرًا قَطُّ؟»، فذکرَ الحدیثَ بطولِه إِلى أَن قالَ فی آخرِهِ: «فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: سَلْ وَتَمَنَّهْ. فَیَسْأَلُ وَیَتَمَنَّى [مِقْدَارَ][3] ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ مِنْ أَیَّامِ الدُّنْیَا، وَیُلَقِّنُهُ اللَّهُ مَا لَا عِلْمَ لَهُ بِهِ، فَیَسْأَلُ وَیَتَمَنَّى، فَإِذَا فَرَغَ قَالَ: لَکَ مَا سَأَلْتَ». قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: «وَمِثْلُهُ مَعَهُ»، قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: «وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ». قَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ حَدِّثْ بِمَا سَمِعْتَ، وَأُحَدِّثُ بِمَا سَمِعْتُ.
ورواته محتجٌ بهم فی «الصحیح»؛ إلا علی بن زید[4].
وهو فی «البخاری» بنحوه؛ إلا أن أبا هریرة قال: «ومثله»، وقال أبو سعید: «وعشرة أمثاله» على العکس. وتقدم [فی «الصحیح» 26- البعث/آخر3- فصل].
5343-2183- (2) (ضعیف موقوف) وَعَنِ ابْنَ مَسْعُودٍ س قَالَ: «إِنَّ آخِرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ دُخُولًا الجَنَّةَ؛ رَجُلًا مَرَّ بِهِ رَبُّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَقَالَ لَهُ: قُمْ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ عَابِسًا، فَقَالَ: وَهَلْ أَبْقَیْتَ لِی شَیْئًا؟ قَالَ: نَعَمْ؛ لَکَ مِثْلُ مَا طَلَعَتْ عَلَیْه الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ.
رواه الطبرانی بإسناد جید، ولیس فی أصلی رفعه، وأرى الکاتب أسقط منه ذکر النبی ج[5].
5344-3704- (3) (صحیح) وَعَن عَبْداللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «یَجْمَعُ اللَّهُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ لِمِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ قِیَامًا أَرْبَعِینَ سَنَةً، شَاخِصَةً أَبْصَارُهُمْ، یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ الْقَضَاءِ» فذکر الحدیث[6] إلى أن قال: «ثُمَّ یَقُولُ –یعنی الربُّ تبارَکَ وتعالی-: ارْفَعُوا رُءُوسَکُمْ، فَیَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ، فَیُعْطِیهِمْ نُورَهُمْ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یُعْطَى نُورَهُ مِثْلَ الْجَبَلِ الْعَظِیمِ یَسْعَى بَیْنَ یَدَیْهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُعْطَى نُورَهُ أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُعْطَى نُورَهُ مِثْلَ النَّخْلَةِ بِیَمِینِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُعْطَى [نُوراً] أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ، حَتَّى یَکُونَ آخِرُهُمْ رَجُلًا یُعْطَى نُورَهُ عَلَى إِبْهَامِ قَدَمِهِ، یُضِیءُ مَرَّةً وَیُطْفأُ مَرَّةً، فَإِذَا أَضَاءَ قَدَّمَ قَدَمَهُ [فَمَشَى]، وَإِذَا طفیء قَامَ، [قَالَ: وَالرَّبُّ عَزَّ وَجَلَّ أَمَامَهُمْ، حَتَّى یُمَرَّ فِی النَّارِ فَیَبْقَى أَثَرُهُ کَحَدِّ السَّیْفِ؛ دَحْضٌ مَزَلَّةٍ، وَیَقُولُ: مُرُوا][7]. فَیَمُرُّونَ عَلَى قَدْرِ نُورِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَطَرْفِ الْعَیْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَالْبَرْقِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَالسَّحَابِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَانْقِضَاضِ الکوکب، وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَالرِّیحِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَشَدِّ الْفَرَسِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ کَشدِّ الرَّجُلِ، حَتَّى یمرَّ الَّذِی یُعطی نُورَهُ عَلَى إِبْهَامِ قَدَمِهِ یَحْبُو عَلَى وَجْهِهِ وَیَدَیْهِ وَرِجْلَیْهِ، تَخِرُّ یَدٌ وَتُعَلَّقُ یَدٌ، وَتَخِرُّ رِجْلٌ وَتُعَلِّقُ رجلٌ، وَتُصِیبُ جَوَانِبَهُ النَّارُ، فَلَا یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّى یَخْلُصَ، فَإِذَا خَلَصَ وَقَفَ عَلَیْهَا فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَعْطَانِی مَا لَمْ یُعْطِ أَحَدًا؛ إِذْ نَجَّانِی مِنْهَا بَعْدَ إِذ رَأَیْتُهَا. قَالَ: فَیُنْطَلَقُ بِهِ إِلَى غَدِیرٍ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ فَیَغْتَسِلُ، فَیَعُودُ إِلَیْهِ رِیحُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَأَلْوَانُهُمْ، فَیَرَى مَا فِی الْجَنَّةِ مِنْ خِلَلِ الْبَابِ، فَیَقُولُ: رَبِّ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ [اللهُ] لَهُ: أَتَسْأَلُ الْجَنَّةَ وَقَدْ نَجَّیْتُکَ مِنَ النَّارِ؟ فَیَقُولُ: رَبِّ اجْعَلْ بَیْنِی وَبَیْنَهَا حِجَابًا لَا أَسْمَعُ حَسِیسَهَا. قَالَ: فَیَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَیَرَى أَوْ یُرْفَعُ لَهُ مَنْزِلٌ أَمَامَ ذَلِکَ کَأَنَّ مَا هُوَ فِیهِ إِلَیْهِ حُلْمٌ. فَیَقُولُ: رَبِّ أَعْطِنِی ذَلِکَ الْمَنْزِلَ. قَالَ: فَیَقُولُ لَهُ: لَعَلَّکَ إِنْ أَعْطَیْتُکَهُ تَسْأَلُ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لا وَعِزَّتِکَ لَا أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، وَأَنّی مَنْزِلٌ أَحْسَنُ مِنْه؟! فَیُعْطَاهُ، فَیَنْزِلُهُ، وَیَرَى أَمَامَ ذَلِکَ مَنْزِلًا کَأَنَّ مَا هُوَ فِیهِ [بالنسبةِ] إِلَیْهِ حُلْمٌ، قَالَ: رَبِّ أَعْطِنِی ذَلِکَ الْمَنْزِلَ، فَیَقُولُ اللَّهُ تبارکَ وتعالی لَهُ: فَلَعَلَّکَ أَن أَعْطَیْتُکَهُ تَسْأَلُ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لَا وَعِزَّتِکَ [لَا أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ]، وَأَنّی مَنْزِلٌ أَحْسَنَ مِنْهُ؟! فَیُعْطَاهُ فَیَنْزِلُهُ، [قَالَ: وَیَرَى أَوْ یُرْفَعُ لَهُ أَمَامَ ذَلِکَ مَنْزِلٌ آخَرُ، کَأَنَّمَا هُوَ إِلَیْهِ حُلْمٌ، فَیَقُولُ: أَعْطِنِی ذَلِکَ الْمَنْزِلَ، فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جلالُهُ: فَلَعَلَّکَ إِنْ أَعْطَیْتُکَهُ تَسْأَلُ غَیْرَهُ، قَالَ: لَا وَعِزَّتِکَ لا أسألُ غیره، وَأَیُّ مَنْزِلٍ یَکُونُ أَحْسَنَ مِنْهُ؟! قَالَ: فَیُعْطَاهُ فَیَنْزِلُهُ،] قَالَ: ثُمَّ یَسْکُتُ فَیَقُولُ اللَّهُ جَلَّ ذکره: مَالَکَ لَا تَسْأَلُ؟ فَیَقُولُ: رَبِّ! قَدْ سَأَلْتُکَ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُکَ، وَأَقْسَمْتُ [لَکَ] حَتَّى اسْتَحْیَیْتُکَ. فَیَقُولُ الله جَلَّ ذکره: أَلم تَرْضَ أَنْ أُعْطِیَکَ مِثْلَ الدُّنْیَا مُنْذُ خَلَقْتُهَا إِلَى یَوْمِ أَفْنَیْتُهَا وَعَشَرَةَ أَضْعَافِهِ؟ فَیَقُولُ: أَتهزأُ بِی وَأَنْتَ رَبُّ الْعِزَّةِ؟ فَیَضْحَکُ الرَّبُّ تعالی مِنْ قَوْلِهِ». - قال: فَرَأَیْتُ عَبْدَاللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ إِذَا بَلَغَ هَذَا الْمَکَانَ مِنْ الْحَدِیثِ ضَحِکَ، [فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ! قَدْ سَمِعْتُکَ تُحَدِّثُ هَذَا الْحَدِیثِ مِرَارًا؛ کُلَّمَا بَلَغْتَ هَذَا الْمَکَانَ ضَحِکْتَ؟ فَقَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یُحَدِّثُ بِهَذَا الْحَدِیثِ مِرَارًا، کُلَّمَا بَلَغَ هَذَا الْمَکَانَ مِنْ هَذَا الْحَدِیثِ ضَحِکَ][8] حَتَّى یَبْدُو أَضْرَاسِهِ - قَالَ: «فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ ذکره: «لَا، وَلَکِنِّی عَلَى ذَلِکَ قَادِرٌ، سَلْ، فَیَقُولُ: أَلْحِقْنِی بِالنَّاسِ، فَیَقُولُ: الْحَقْ بِالنَّاسِ. فَیَنْطَلِقُ، یرمُل فِی الْجَنَّةَ، حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ النَّاسِ رُفِعَ لَهُ قَصْرٌ مِنْ دُرَّةٍ؛ فَیَخِرُّ سَاجِدًا، فَیُقَالُ لَهُ: ارْفَعْ رَأْسَکَ، مَا لَکَ؟ فَیَقُولُ: رَأَیْتُ رَبِّی - أَوْ تَرَاءَى لِی رَبِّی - فَیُقَالُ لَهُ: إِنَّمَا هُوَ مَنْزِلٌ مِنْ مَنَازِلِکَ، قَالَ: ثُمَّ یَلْقَى رَجُلًا فَیَتَهَیَّأُ لِلسجودِ له، فَیُقالُ لَهُ: مَه! [مَا لَکَ؟] فَیَقُولُ: رَأَیْتُ أَنَّکَ مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَةِ! فَیَقُولُ: إِنَّمَا أَنَا خَازِنٌ مِنْ خُزَّانِکَ، وَعَبْدٌ مِنْ عَبِیدِکَ، تَحْتَ یَدَیَّ أَلْفُ قَهْرَمَانٍ عَلَى مِثْلِ مَا أَنَا عَلَیْهِ، فیقول: فَیَنْطَلِقُ أَمَامَهُ حَتَّى یَفْتَحَ لَهُ الْقَصْرَ، قَالَ: وَهُوَ دُرَّةٌ مُجَوَّفَةٍ، سَقائِفُهَا وَأَبْوَابُهَا وَأَغْلَاقُهَا وَمَفَاتِیحُهَا مِنْهَا، تَسْتَقْبِلُهُ جَوْهَرَةٌ خَضْرَاءُ مُبَطَّنَةٌ بِحَمْرَاءَ، (فیها سبعونَ باباً، کلُّ باب یُفضی إلی جوهرةٍ خضراءَ مبطَّنةٍ)[9]، کُلُّ جَوْهَرَةٍ تُفْضِی إِلَى جَوْهَرَةٍ عَلَى غَیْرِ لَوْنِ الْأُخْرَى، فِی کُلِّ جَوْهَرَةٍ سُرُرٌ وَأَزْوَاجٌ وَوَصَائِفُ، أَدْنَاهُنَّ حَوْرَاءُ عَیْنَاءُ، عَلَیْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً، یُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ حُلَلِهَا، کَبِدُهَا مِرْآتُهُ، وَکَبِدُهُ مِرْآتُهَا، إِذَا أَعْرَضَ عَنْهَا إِعْرَاضَةً ازْدَادَتْ فِی عَیْنِهِ سَبْعِینَ ضِعْفًا [عَمَّا کَانَ قَبْلَ ذَلِکَ، وَإِذَا أَعرَضَت عنهُ إعراضَةً ازدادَ فی عینِها سبعینَ ضِعفاً عما کان قبلَ ذلک، فَیَقُولُ لَهَا: وَاللَّهِ لَقَدِ ازْدَدْتِ فِی عَیْنِی سَبْعِینَ ضِعْفًا، وَتَقُولُ لَهُ: وَأَنتَ واللهِ لقد ازددتَ فی عینی سبعین ضعفاً]، فَیُقَال لَهُ: أَشْرِفْ فَیُشْرِفُ، فَیُقَالُ لَهُ: مُلْکُکَ مَسِیرَةِ مِئَةِ عَامٍ، یَنْفُذُه بَصَرُکَ». قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: أَلَا تَسْمَعُ مَا یُحَدِّثُنَا ابْنُ أُمِّ عَبْدٍ یَا کَعْبُ! عَنْ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَاً؟ فَکَیْفَ أَعْلَاهُمْ؟ قَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَلَا أَذُنٌ سَمِعَتْ، إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذکرُهُ خَلَقَ دَارًا جَعَلَ فِیهَا مَا شَاءَ مِنَ الْأَزْوَاجِ وَالثَّمَرَاتِ وَالَأشْرِبَةِ، ثُمَّ أَطْبَقَهَا فَلَمْ یَرَهَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ لَا جِبْرِیلُ وَلَا غَیْرُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، ثُمَّ قَرَأَ کَعْبٌ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾. قَالَ: وَخَلَقَ اللَّهُ دُونَ ذَلِکَ جَنَّتَیْنِ، وَزَیَّنَهُمَا بِمَا شَاءَ، وَأَرَاهُمَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ خَلْقِهِ، ثُمَّ قَالَ: فَمَنْ کَانَ کِتَابُهُ فِی عِلِّیِّینَ نَزَلَ تِلْکَ الدَّارَ الَّتِی لَمْ یَرَهَا أَحَدٌ، حَتَّى أَنَّ الرَّجُلَ مِنْ أَهْلِ عِلِّیِّینَ لَیَخْرُجُ فَیَسِیرُ فِی مُلْکِهِ، فَمَا تَبْقَى خَیْمَةٌ مِنْ خِیَمِ الْجَنَّةِ إِلَّا دَخَلَهَا ضَوْءٌ مِنْ ضَوْءِ وَجْهِهِ، فَیَسْتَبْشِرُونَ بِرِیحِهِ، فَیَقُولُونَ: وَاهًا لِهَذِا الرِّیحِ! هَذَا ریحُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ عِلِّیِّینَ، قَدْ خَرَجَ یَسِیرُ فِی مِلْکِهِ. قَالَ: وَیْحَکَ یَا کَعْبُ! إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ قَدِ اسْتَرْسَلَتْ فَاقْبِضْهَا، فَقَالَ کَعْبٌ: [وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ] إِنَّ لِجَهَنَّمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لزَفْرَةً مَا مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ، وَلَا نَبِیٍّ مُرْسَلٍ، إِلَّا خَرَّ لِرُکْبَتَیْهِ، حَتَّى إِنَّ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلَ الله لَیَقُولُ: رَبِّ! نَفْسِی نَفْسِی، حَتَّى لَوْ کَانَ لَکَ عَمَلُ سَبْعِینَ نَبِیًّا إِلَى عَمَلِکَ لَظَنَنْتَ أَنَّکَ لَا تَنْجُو.
رواه ابن أبی الدنیا والطبرانی والحاکم هکذا عن ابن مسعود مرفوعاً، وآخره من قوله: «إن الله جل ذکره خلق داراً» إلى آخره موقوفاً على کعب. وأحد طرق الطبرانی صحیح - و اللفظ له - وقال الحاکم: «صحیح الإسناد». وهو فی مسلم بنحوه باختصار عنه[10].
از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند همهی خلایق از اولین تا آخرینشان را در میعادگاه و روز مشخصی به مدت چهل سال جمع میکند درحالیکه چشمانشان باز و خیره و منتظر قضاوت میباشند» در ادامه حدیث را ذکر میکند تا آنجه که: «سپس خداوند متعال میفرماید: سرهایتان را بالا بیاورید، پس سر بلند میکنند و به هریک به اندازهی عملش نور داده میشود. برخی نورشان به اندازهی کوه بسیار بزرگی است که در پیشاپیش آنان حرکت میکند و برخی نورشان کوچکتر از آن و برخی همانند درخت نخلی در جانب راستش و برخی کوچکتر از آن میباشد تا جایی که آخرین فرد به اندزهی شست پایش به او نور داده میشود که گاهی روشن و گاهی خاموش میگردد؛ هنگامی که روشن گردید گامی بر میدارد و پیش میرود و هنگامی که خاموش میگردد در همانجا میایستد.
خداوند متعال در جلو رویشان است تا از آتش بگذرند حال آنکه تیزی (پل صراط که بر روی دوزخ میباشد) همانند شمشیر بوده و لغزنده میباشد.
بعد از آن میفرماید: عبور کنید؛ پس هریک بر حسب نورش میگذرد؛ برخی همانند یک چشم به هم زدن، برخی همانند برق، برخی همانند ابر، برخی همانند سقوط شهابسنگ، برخی همانند باد، برخی همانند سرعت اسب و برخی همانند سرعت دویدن یک مرد از آن عبور میکنند تا اینکه فردی که به مقدار شست پایش نور دارد، سینهخیز بر چهره و دستها و پاهایش حرکت میکند، دستی رها شده و با دستی دیگر آویزان میشود و پایی میلغزد و با پای دیگر آویزان میگردد. و آتش به قسمتهایی از بدنش میرسد و همچنان ادامه میدهد تا نجات یابد و هنگامی که نجات یافت بر آخر پل ایستاده و میگوید: ستایش خدایی را که به من چیزی عطا نمود که به هیچ فردی نداد؛ زیرا پس از آنکه دوزخ را دیدم مرا از آن نجات داد.
سپس او را نزد حوضچهای در کنار دَرِ بهشت میبرند که خود را در آن میشوید؛ در این هنگام، بوی اهل بهشت به مشامش رسیده و از رنگهایش آگاه شده و از فاصلهی دَر، نعمات بهشت را میبیند، پس میگوید: پروردگارا، مرا وارد بهشت کن؛ خداوند متعال به او میگوید: طلب بهشت میکنی درحالیکه تو را از جهنم نجات دادم؟ میگوید: پروردگارا، بین من و جهنم پردهای قرار ده که صدای شعلههای آتش را نشنوم.
پس وارد بهشت میشود و در جلو خود منزلی میبیند یا به او نشان داده میشود، که آنچه در آن است در نظر او همانند رؤیا میباشد؛ پس میگوید: پروردگارا، این منزل را به من بده؛ خداوند متعال به او میگوید: اگر آن را به تو بدهم درخواست منزل دیگری میکنی؟ میگوید: به عزتت قسم، منزل دیگری درخواست نمیکنم؛ مگر منزلی زیباتر از این هست؟ آن منزل را به او میدهند و در آن سکونت میگزیند.
در جلو آن منزل، منزلی دیگر میبیند که آنچه در آن است در نظر او همانند رؤیا میباشد. پس میگوید: پروردگارا، این منزل را به من بده؛ خداوند متعال به او میگوید: اگر آن را به تو بدهم درخواست منزل دیگری میکنی؟ میگوید: به عزتت سوگند، منزل دیگری درخواست نمیکنم؛ مگر منزلی زیباتر از این هست؟ آن منزل را به او میدهند و در آن سکونت میگزیند.
در جلو آن منزل، منزلی دیگر میبیند که آنچه در آن است در نظر او همانند رؤیا میباشد. پس میگوید: پروردگارا، این منزل را به من بده؛ خداوند متعال به او میگوید: اگر آن را به تو بدهم درخواست منزل دیگری میکنی؟ میگوید: به عزتت سوگند، منزل دیگری درخواست نمیکنم؛ مگر منزلی زیباتر از این هست؟ آن منزل را به او میدهند و در آن سکونت میگزیند. سپس ساکن میشود. خداوند ﻷ میفرماید: تو را چه شده که درخواست نمیکنی؟ میگوید: پروردگارا، آنقدر درخواستهایم از تو زیاد شد که از تو حیا نمودم و آنقدر برای تو قسم خوردم تا شرمنده شدم؛ خداوند متعال میفرماید: آیا راضی نمیشوی به تو همانند دنیا از زمانی که آن را خلق تا نابود نمودم و ده برابر آن عنایت کنم؟ میگوید: پروردگارا، مرا مسخره میکنی، درحالیکه تو پروردگار با عزتی؟ پس خداوند متعال از گفتهی او میخندد».
راوی میگوید: دیدم که عبدالله بن مسعود هنگامی که به این قسمت از این حدیث رسید، خندید. مردی به او گفت: ای ابا عبدالرحمن چند بار این حدیث را از تو شنیدم و هر بار که به این بخش حدیث رسیدی میخندی؟ گفت: من چند بار این حدیث را از رسول الله ج شنیدم و هرگاه به این قسمت حدیث میرسید، میخندید تا اینکه دندانهایش نمایان میشد.
«خداوند ﻷ میفرماید: خیر، من بر این کار قادرم، طلب کن؛ پس میگوید: مرا به مردم ملحق کن، میفرماید: به مردم ملحق شو.
پس رفته و در بهشت میدود تا اینکه به مردم نزدیک شده و قصری از مروارید میبیند و به سجده میافتد. به او گفته میشود: تو را چه شده؛ سر بلند کن؛ میگوید: پروردگارم را دیدم یا خود را به من نشان داد؛ به او گفته میشود: آن تنها خانهای از خانههایت میباشد.
سپس مردی را میبیند که باز خود را برای سجده کردن بر او آماده میکند؛ به او گفته میشود: تو را چه شده؛ دست نگهدار؛ میگوید: گمان بردم فرشتهای از فرشتهها هستی. میگوید: من تنها نگهبانی از نگهبانانت و خدمتگزاری از خدمتگزارانت هستم که زیر نظرم هزار قهرمان همانند خودم خدمت میکنند.
به راه میافتد تا درِ قصری به رویش گشوده میشود؛ آن قصر از مروارید میان تهی میباشد؛ سقفش، درها، قفلها و کلیدهایش از همین مروارید ساخته شده، جلو آن زیور آلات سبز رنگی است که درونش سرخ میباشد و در آن هفتاد دَر است که هر دَر به جواهرآلات سبز رنگی منتهی میشود که درون آنها سرخ است و هر زیوری منتهی به زیوری با رنگی متفاوت میشود و در هر زیور و جواهری تختها و همسران و خدمتگزارانی است که کمترین آنها حور عین میباشد که بر آن هفتاد لباس پوشیده شده و استخوان ساقش از زیر لباسش نمایان است. جگر آن حور آیینهی آن مرد و جگر آن مرد آیینهی آن حور میباشد. اگر لحظهای چشم از او برگرداند زیبایی او در چشمش نسبت به گذشته هفتاد برابر میگردد. به او میگوید: به خدا قسم زیباییات در دیدگانم هفتاد برابر شده؛ زن میگوید: به خدا قسم در دیدگان من نیز زیباییات هفتاد برابر شده است. پس به او گفته میشود: بنگر، بنگر (از بلندی)، مینگرد و به او گفته میشود: به مقدار مسیر صد سال، تا جایی که چشمت میبیند محل فرمانرواییات میباشد».
راوی میگوید: عمر س به او گفت: ای کعب، آیا نمیشنوی حدیثی که عبدالله بن مسعود س از کمترین اهل بهشت برای ما نقل میکند، پس وضعیت برترین بهشتیان چگونه خواهد بود؟ گفت: ای امیرالمؤمنین، نه چشمی آن را دیده و نه گوشی آن را شنیده؛ خداوند که ذکرش بلند باد! خانهای آفریده و در آن هرچه خواسته از همسران و میوهها و نوشیدنیها قرار داده است. سپس آن را پوشانده و به هیچیک از مخلوقاتش نه جبرئیل و نه فرشتهی دیگری نشان نداده است. سپس کعب این آیه را خواند: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧﴾ [السجدة: 17] «پس هیچکس نمیداند چه پاداشهای (عظیمی) که مایۀ روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است، به (پاس) آنچه که (در دنیا) انجام میدادند».
و غیر از آن، دو باغ آفریده است و چنانکه خواسته زینتش داده است و به هریک از مخلوقاتش که خواسته نشان داده است. پس کسی که نامهی اعمالش در مرتبهی علیین باشد، در آن منزلی که به کسی نشان نداده ساکن میگردد و زمانی که مردی از علیین جهت گردش در مِلکش حرکت میکند، خیمهای از خیمههای بهشت باقی نمیماند مگر اینکه روشنایی چهرهاش به آن وارد میگردد و همگی از بوی خوش او شادمان گشته و میگویند: خوشا بر این بوی خوش، این بوی خوش مردی از علیین است که جهت گردش در مِلکش خارج شده است.
عمر س گفت: وای بر تو ای کعب؛ این قلبها از جا کنده شد آن را نگهدار؛ کعب س گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، در روز قیامت صدای نفس کشیدن جهنم چنان است که نه فرشتهی مقربی و نه پیامبر فرستاده شدهای باقی نمیماند مگر اینکه به زانو میافتد تا جایی که ابراهیم خلیلالله میگوید: نفسم، نفسم؛ حتی اگر برای تو عمل هفتاد نبی باشد تا به اعمالت بیفزایی گمان نمیبری نجات یابی.
5345-2184- (3) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِأَسْفَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ دَرَجَةً؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «رَجُلُ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ بَابِ الْجَنَّةِ، فَیَتَلَقَّاهُ غِلْمَانُهُ، فَیَقُولُونَ: مَرْحَبًا بِسَیِّدِنَا قَدْ آنَ لَکَ أَنْ تَزُورَنَا. قَالَ: فَتُمَدُّ لَهُ الزَّرَابِیُّ أَرْبَعِینَ سَنَةً، ثُمَّ یَنْظُرُ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ شِمَالِهِ فَیَرَى الْجِنَانَ، فَیَقُولُ: لِمَنْ ما ههُنا؟ فَیُقَالُ: لَکَ. حَتَّى إِذَا انْتَهَى رُفِعَتْ لَهُ یَاقُوتَةٌ حَمْرَاءُ، وَزَبَرْجَدَةٌ خَضْرَاءُ، لَهَا سَبْعُونَ شِعْبًا، فِی کُلِّ شِعْبٍ سَبْعُونَ غَرْفَةً، فِی کُلِّ غَرْفَةٍ سَبْعُونَ بَابًا، فَیُقالُ: اقْرَأْ وَارْقَ، فَیَرْقَى حَتَّى إِذَا انْتَهَی إِلَى سَرِیرِ مُلْکِهِ اتَّکَأَ عَلَیْهِ، سَعَتُهُ مِیلٌ فِی مِیلٍ، لَهُ فِیهِ قُصورٌ، فَیُسْعَى إِلَیْهِ بِسَبْعِینَ صُحْفَةً مِنْ ذَهَبٍ، لَیْسَ فِیهَا صُحْفَةٌ فیها مِنْ لَوْنِ أُخْتِهَا، یَجِدُ لَذَّةَ آخِرِهَا کَمَا یَجِدُ لَذَّةَ أَوَّلِهَا، ثُمَّ یُسْعَى إِلَیْه بِأَلْوَانِ الْأَشْرِبَةِ، فَیَشْرَبُ مِنْهَا مَا اشْتَهَى، ثُمَّ یَقُولُ الْغِلْمَانُ: اتْرُکُوهُ وَأَزْوَاجَهُ، فَیَنْطَلِقُ الْغِلْمَانُ، ثُمَّ یَنْظُرُ؛ فَإِذَا حَوْرَاءُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ جَالِسَةٌ عَلَى سَرِیرِ مُلْکِهَا، عَلَیْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً، لَیْسَ مِنْهَا حُلَّةٌ مِنْ لَوْنِ صَاحِبَتِهَا، فَیَرَى مُخَّ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ وَالدَّمِ وَالْعَظْمِ، وَالْکِسْوَةُ فَوْقَ ذَلِکَ، فَیَنْظُرُ إِلَیْهَا، فَیَقُولُ: مَنْ أَنْتِ؟ فَتَقُولُ: أَنَا مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، مِنَ اللَّاتِی خُبِّئْنَ لَکَ، فَیَنْظُرُ إِلَیْهَا أَرْبَعِینَ سَنَةً لَا یَصْرِفُ بَصَرَهُ عَنهَا، ثُمَّ یَرْفَعُ بَصَرَهُ إِلَى الْغُرَفَةِ فَإِذَا أُخْرَى أَجْمَلُ مِنْهَا، فَتَقُولُ: مَا آنَ لَکَ أَنْ یَکُونَ لَنَا مِنکَ نَصِیبٌ؟ فَیَرْتَقِی إِلَیْهَا أَرْبَعِینَ سَنَةً لَا یَصْرِفُ بَصَرَهُ عَنْهَا، ثُمَّ إِذَا بَلَغَ النَّعِیمُ مِنْهُمْ کُلَّ مَبْلَغٍ، وَظَنُّوا أَنْ لَا نَعِیمَ أَفْضَلُ مِنْهُ تَجَلَّى لَهُمُ الرَّبُّ تَبَارَکَ اسمُه، فَیَنْظُرُونَ إِلَى وَجْهِ الرَّحْمَنِ، فَیَقُولُ: یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! هَلِّلُونِی، فَیَتَجَاوَبُونَ بِتَهْلِیلِ الرَّحْمَنِ، ثُمَّ یَقُولُ: یَا دَاوُدُ قُمْ فَمَجِّدْنِی کَمَا کُنْتَ تُمَجِّدُنِی فِی الدُّنْیَا، - قال:- فَیُمَجِّدُ دَاوُدُ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ».
رواه ابن أبی الدنیا، وفی إسناده من لا أعرفه الآن[11].
5346-2185- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الجَنَّةِ مَنْزِلَةً؛ لَمَنْ یَنْظُرُ إِلَى جنَّاتِهِ وَأَزْوَاجِهِ وَنَعِیمِهِ وَخَدَمِهِ وَسُرُرِهِ مَسِیرَةَ أَلْفِ سَنَةٍ، وَأَکْرَمَهُمْ عَلَى اللَّهِ مَنْ یَنْظُرُ إِلَى وَجْهِهِ غُدْوَةً وَعَشِیًّا». ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ. إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ﴾.
رواه الترمذی وأبو یعلى والطبرانی والبیهقی. ورواه أحمد مختصراً قال: «إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً؛ لَیَنْظُرُ فِی مُلْکِ أَلْفَیْ سَنَةٍ، یَرَى أَقْصَاهُ کَمَا یَرَى أَدْنَاهُ، یَنْظُرُ إِلى أَزْوَاجِهِ وَخَدَمِهِ».
زاد البیهقی على هذا فی لفظٍ له: «وَإِنَّ أَفْضَلَهُمْ مَنْزِلَةً؛ لَمَنْ یَنْظُرُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی کُلِّ یَوْمٍ مَرَّتَیْنِ».
5347-2186- (5) (ضعیف موقوف) وروى ابن أبی الدنیا عَنِ الْأَعْمَش عَنْ ثُوَیْر قَالَ: أُرَاهُ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً؛ لَرَجُلٌ لَهُ أَلْفُ قَصْرٍ، بَیْنَ کُلِّ قَصْرَیْنِ مَسِیرَةُ سَنَةٍ، یَرَى أَقْصَاهَا کَمَا یرَى أَدْنَاهَا، فِی کُلِّ قَصْرٍ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَالرَّیَاحِینِ وَالْوِلْدَانِ؛ مَا یَدْعُو بِشَیْءٍ إِلَّا أُتِیَ بِهِ.
رواه هکذا موقوفاً[12].
5348-2187- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ الَّذِی لَهُ ثَمَانُونَ أَلْفَ خَادِمٍ، وَاثْنَانِ وَسَبْعُونَ زَوْجَةً، وَیُنْصَبُ لَهُ قُبَّةٌ مِنْ لُؤْلُؤٍ، وَزَبَرْجَدٍ وَیَاقُوتٍ، کَمَا بَیْنَ (الْجَابِیَةِ) وَ (صَنْعَاءَ)».
رواه الترمذی وقال: «حدیث غریب لا نعرفه إلا من حدیث رشدین بن سعد». یعنی: عن عمرو بن الحارث عن درَّاج.
(قال الحافظ): «قد رواه ابن حبان فی «صحیحه» من حدیث ابن وهب - وهو أحد الأعلام الثقات الأثبات - عن عمرو بن الحارث عن دراج».
5349-2188- (7) (ضعیف) وَعَن أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَسْفَلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَجْمَعِینَ دَرَجَةً؛ لَمَنْ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ عَشَرَةُ آلَافِ خَادِمٍ، بِیَدِ کُلِّ وَاحِدٍ صَحْفَتَانِ، وَاحِدَةٌ مِنْ ذَهَبٍ وَالْأُخْرَى مِنْ فِضَّةٍ، فِی کُلِّ وَاحِدَةٍ لَوْنٌ لَیْسَ فِی الْأُخْرَى مِثْلُهُ، یَأْکُلُ مِنْ آخِرِهَا مِثْلَ مَا یَأْکُلُ مِنْ أَوَّلِهَا، یَجِدُ لآخِرِهَا مِنَ الطِّیبِ وَاللَّذَّةِ مِثْلَ الَّذِی یَجِدُ لِأَوَّلِهَا، ثُمَّ یَکُونُ ذَلِکَ رِیحِ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ، لَا یَبُولُونَ، وَلَا یَتَغَوَّطُونَ، وَلَا یَمْتَخِطُونَ، إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ».
رواه ابن أبی الدنیا، والطبرانی - واللفظ له -، ورواته ثقات[13].
5350-2189- (8) (ضعیف موقوف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً - وَلَیْسَ فِیهِمْ دَنِیٌّ -؛ مَنْ یَغْدُو عَلَیْهِ کُلَّ یَوْمٍ وَیَرُوحُ خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ خَادِمٍ، لَیْسَ مِنْهُمْ خَادِمٌ إِلَّا مَعَهُ طُرْفَةٌ لَیْسَتْ مَعَ صَاحِبِهِ.
رواه ابن أبی الدنیا موقوفاً[14].
(قال الحافظ): «ولا منافاة بین هذه الأحادیث، لأنه قال فی حدیث أبی سعید: «أَدْنَى أَهْلِ الْجَنَّةِ الَّذِی لَهُ ثَمَانُونَ أَلْفَ خَادِمٍ». وقال فی حدیثِ أنس: «مَنْ یَقُومُ عَلَى رَأْسِهِ عَشَرَةُ آلَافِ خَادِمٍ». وفی حدیث أبی هریرة: «مَنْ یَغْدُو عَلَیْهِ وَیَرُوحُ خَمْسَةَ عَشَرَ أَلْفَ خَادِمٍ» فیجوز أن یکون له ثمـانون ألفَ خادمٍ، یقومُ على رأسِهِ منهم عَشرةُ آلاف، ویغدو علیه منهم کلَّ یومٍ خمسَةَ عشَرَ ألفاً». والله سبحانه أعلم»[15].
5351-3705- (4) (صحیح) وروى البیهقی من حدیث یحیى بن أبی طالب: حدثنا عبدالوهاب: أنبأنا سعید بن أبی عَروبة عن قتادة عن أبی أیوب عن عبدِالله بن عمرٍو قال: «إِنَّ أدْنَى أهْلِ الجنَّةِ منزلةً مَنْ یَسْعى علیه ألْفُ خادمٍ، کلُّ خادِمٍ على عمَلٍ لیسَ علیه صاحبُه. قال: وتلا هذه الآیة: ﴿إِذَا رَأَیۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا﴾»[16].
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که میگوید: پایینترین بهشتیان [از نگاه مرتبه] کسی است که هزار خدمتگذار در خدمت او میکوشند و هر خادمی به کاری مشغول است؛ و این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِذَا رَأَیۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا﴾ [الإنسان: 19] «هرگاه آنها را ببینی، گمان میکنی مروارید پراکنده هستند».
3 ـ (فصل فی درجات الجنة وغرفها)
([1]) زیادتان من "صحیح مسلم".
([2]) زیادتان من "صحیح مسلم".
([3]) سقطت من المنیریة (4/ 246) والطبعة السابقة (2/ 468- «الضعیف»)، وهی مثبتة فی «المسند» (3/ 70) و «المجمع» (10/ 400). [ش].
([4]) قلت: وهو ضعیف، ومن ضعفه أنه انقلب علیه الحدیث فجعل روایة أبی سعید مکان روایة أبی هریرة، والعکس. ومع هذا کله قال الجهلة: "حسن"!!
([5]) قلت: ما رآه المؤلف؛ خطأ ظاهر عندی، فإن الطبرانی أخرجه فی "المعجم الکبیر" (3/ 27/ 2) فی جملة آثار موقوفة فی أول ترجمة ابن مسعود، وفی إسناده أبو إسحاق، وهو السبیعی، وکان اختلط.
([6]) تقدم هذا التمام فی أول (26- البعث / 2/ 3519).
([7]) فی العبارة شیء فانظر التصویب فی "البعث".
([8]) هذه الزیادة واللاتی قبلها استدرکتها من "المعجم الکبیر"، ومنه صححت بعض الأخطاء کانت فی الأصل. وقد یکون فاتنی منها شیء فمعذرة لأنی بشر أخطئ وأصیب أولاً، وثانیاً: فإنی لا أزالَ مریضاً من رمضان الماضی سنة (1418) إلى هذا الشهر/ رجب (1419)، سائلاً المولى سبحانه أن یعافینی ویعید إلی نشاطی فی خدمة السنَّة المطهرة، إنه سمیع مجیب.
([9]) ما بین الهلالین غیر وارد فی "المجمع" ولا فی "السنة" للإمام أحمد، فلعلها مقحمة من بعض النساخ. واعلم أن هذا الحدیث یفضح المعلقین الثلاثة ویؤکد ما قلته مراراً بأنهم جهلة ومعتدین على السنة، فإنهم لم یستدرکوا ولم یصححوا فیه شیئاً مطلقاً، مع تیسر ذلک علیهم ولو بعض الشیء؛ لأنهم رجعوا فی تخریجه إلى "المجمع"، و"المستدرک"، و"البعث". ولکنهم مجرد نقلة، لذلک اکتفوا بتحسین الحدیث، مع أنهم نقلوا التصحیح من باب (أنصاف حلول)، أما أن یرجعوا إلى الطبرانی ویعرفوا أنه عنده بسندین خلافاً لما نقلوه عن الهیثمی - أحدهما صحیح کما قال المنذری- فهیهات هیهات!! وهو مخرج فی "الصحیحة" کما تقدم فی "البعث".
([10]) قلت: وفیه جملة الضحک التی حکاها ابن مسعود جواباً لمن سأله، وهو مخرج فی "الصحیحة" أیضاً (3129).
([11]) قلت: أخرجه فی "صفة الجنة" (100/ 334)، ولیس فیه من لا یعرف إلا شیخ ابن أبی الدنیا (محمد بن عبدالله بن موسى القرشی)، لکنه قد توبع فی "منتخب عبد بن حمید" (2/ 51/ 849)، لکن الراوی عن ابن عمر (حماد بن جعفر)، وهو العبدی البصری؛ مختلف فیه، وقال الحافظ: "لین الحدیث، من السابعة"، فهو إسناد منقطع، فکان ینبغی إعلاله به. ومن جهل الثلاثة بهذا العلم أنهم أعلوه بـ (أبو شهاب الحناط)، وهو من رجال الشیخین!!
([12]) قلت: وکذا رواه ابن أبی شیبة (13/ 111/ 15847)، وهو روایة للطبری فی "تفسیره" (29/ 120) وکلهم رووه عن (ثویر)، وهو ابن أبی فاختة، ضعیف کذبه بعضهم، وانظر "الضعیفة" (1985).
([13]) کذا قال، وتبعه الهیثمی، وقلدهما الجهلة الثلاثة، وزادوا علیهما - ضغثاً على إبالة - فقالوا خبط عشواء: "حسن"!! وفیه ضعیف ومجهولان، هذا فی إسناد الطبرانی الذی قال الهیثمی فیه فی مکان آخر: "فیه من لم أعرفهم". وأما روایة ابن أبی الدنیا ففیها ضعیفان آخران، وبیان ذلک کله فی "الضعیفة" (5305).
([14]) قلت: ورواه البخاری فی "التاریخ" والدولابی، وفیه من لم یوثقه غیر ابن حبان، وآخر فیه لین، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6901).
([15]) قلت: هذا الجمع لا ضرورة إلیه، إلا لو صحت الأسانید، وإذ لیس، فلیس!
([16]) أخرجه أیضاً الحسین المروزی وابن جریر الطبری بإسناد صحیح عن ابن عمرو موقوفاً، وهو مخرج فی "الضعیفة" تحت الحدیث (5305).
فصلی در توصیف ورود بهشتیان به بهشت و غیر آن
5333-2181- (1) (ضعیف جداً) عَنْ عَلِیٍّ س: أَنَّهُ سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ: ﴿یَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِینَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا﴾؛ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا الْوَفْدُ إِلَّا رَکْبٌ؟ قَالَ النَّبِیُّ ج: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّهُمْ إِذَا خَرَجُوا مِنْ قُبُورِهِمِ اسْتُقْبِلُوا بِنُوقٍ بِیضٍ، لَهَا أَجْنِحَةٌ عَلَیْهَا رِحَالُ الذَّهَبِ، شُرُکُ نِعَالِهِمْ نُورٌ یَتَلَأْلَأُ، کُلُّ خُطْوَةٍ مِنْهَا مَدُّ الْبَصَرِ، وَیَنْتَهُونَ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فإذا حَلْقَةٌ من یاقوتَةٍ حمْراءَ على صفائِح الذهَب، وإذا شَجَرةٌ على بابِ الجنَّة یَنْبُعُ مِنْ أَصْلِهَا عَیْنَانِ، فَإِذَا شَرِبُوا مِنْ أَحَدِهما جَرَتْ فِی وُجُوهِهِمْ بِنَضْرَةِ النَّعِیمِ، وَإِذَا تَوَضَّؤُوا مِنَ الْأُخْرَى لَمْ تَشْعَثْ أشعارُهُمْ أَبَدًا، فَیَضْرِبُونَ الْحَلْقَةَ بالصفیحَةِ، فَلَوْ سَمِعْتَ طَنِینَ الْحَلْقَةِ یَا عَلِیُّ! فَیَبْلُغُ کُلَّ حَوْرَاءَ أَنَّ زَوْجَهَا قَدْ أَقْبَلَ، فَتَسْتَخِفُّهَا الْعَجَلَةُ، فَتَبْعَثُ قَیِّمَهَا فَیَفْتَحَ لَهُ الْبَابَ، فَلَوْلَا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَرَّفَهُ نَفْسَهُ؛ لَخَرَّ لَهُ سَاجِدًا مِمَّا یَرَى مِنَ النُّورِ وَالْبَهَاءِ، فَیَقُولُ: أَنَا قَیِّمُکَ الَّذِی وُکِّلْتُ بِأَمْرِکَ، فَیَتْبَعُهُ فَیَقْفُو أَثَرَهُ فَیَأْتِی زَوْجتَهُ، فَتَسْتَخِفُّهَا الْعَجَلَةُ، فَتَخْرُجُ مِنَ الْخَیْمَةِ فَتُعَانِقُهُ، وَتَقُولُ: أَنْتَ حِبِّی وَأَنَا حِبُّکَ، وَأَنَا الرَّاضِیَةُ فَلَا أَسْخَطُ أَبَدًا، وَأَنَا النَّاعِمَةُ فَلَا أَبْؤُسُ أَبَدًا، وَأَنَا الْخَالِدَةُ فَلَا أَظْعَنُ أَبَدًا، فَیَدْخُلُ بَیْتًا مِنْ أَسَاسِهِ إِلَى سَقْفِهِ مِئَةُ أَلْفِ ذِرَاعٍ، مَبْنِیٌّ عَلَى جَنْدَلِ اللُّؤْلُؤِ وَالْیَاقُوتِ، طَرَائِقُ حُمْرٌ، وَطَرَائِقُ خُضْرٌ، وَطَرَائِقُ صُفْرٌ، مَا مِنْهَا طَرِیقَةٌ تُشَاکِلُ صَاحِبَتَهَا، فَیَأْتِی الْأَرِیکَةَ فَإِذَا عَلَیْهَا سَرِیرٌ، عَلَى السَّرِیرِ سَبْعُونَ فِرَاشًا، عَلَى کُلِّ فِرَاشٍ سَبْعُونَ زَوْجَةً، عَلَى کُلِّ زَوْجَةٍ سَبْعُونَ حُلَّةً، یُرَى مُخُّ سَاقِهَا مِنْ بَاطِنِ الْحُلَلِ، یَقْضِی جِمَاعُهُنَّ فِی مِقْدَارِ لَیْلَةٍ، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِم أَنْهَارُ مُطَّرِدَةٌ، أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَیْرِ آسِنٍ، صَافٍ لَیْسَ فِیهِ کَدَرٌ، وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى لَمْ یَخْرُجْ مِنْ بُطُونِ النَّحْلِ، وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ للشَّارِبِینَ لَمْ تَعْصُرَهُ الرِّجَالُ بِأَقْدَامِهَا، وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ بُطُونِ الْمَاشِیَةِ، فَإِذَا اشْتَهَوُا الطَّعَامَ جَاءَتْهُمْ طَیْرٌ بِیضٌ فَتَرْفَعُ أَجْنِحَتَهَا، فَیَأْکُلُونَ مِنْ جُنوبِهَا مِنْ أَیِّ الْأَلْوَانِ شَاؤُوا، ثُمَّ تَطِیرُ فَتَذْهَبُ، وَفِیهَا ثِمَارٌ مُتَدَلِّیَةٌ إِذَا اشْتَهَوْهَا انْبَعَثَ الْغُصْنُ إِلَیْهِمْ فَیَأْکُلُونَ مِنْ أَیِّ الثِّمَارِ شَاؤُوا، إِنْ شَاءَ قَائِمًا، وَإِنْ شَاءَ مُتَّکِئًا، وَذَلِکَ قَوْلُه: ﴿وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَیۡنِ دَانٖ﴾، وَبَیْنَ أَیْدِیهِمْ خَدَمٌ کَاللُّؤْلُؤِ».
رواه ابن أبی الدنیا فی «کتاب صفة الجنة» عن الحارث - وهو الأعور -[1] عن علی مرفوعاً هکذا.
(ضعیف) ورواه ابن أبی الدنیا أیضاً والبیهقی وغیرهما عن عاصم بن ضمرة عن علی موقوفاً علیه بنحوه، وهو أصح وأشهر، ولفظ ابن أبی الدنیا، قال: یُسَاقُ الَّذِینَ اتَّقُوا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا، حَتَّى إِذَا انْتَهَوْا إِلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِهَا وَجَدُوا عِنْدَهُ شَجَرَةً یَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ سَاقِهَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ، فَعَمَدُوا إِلَى إِحْدَاهُمَا کَأَنَّمَا أُمِرُوا بِهَا، فَشَرِبُوا مِنْهَا، فَأَذْهَبَتْ مَا فِی بُطُونِهِمْ مِنْ أَذًى أَوْ قَذَیً أَوْ بَأْسٍ، ثُمَّ عَمَدُوا إِلَى الْأُخْرَى فَتَطَهَّرُوا مِنهَا، فَجَرَتْ عَلَیْهِمْ بِنَضْرَةِ النَّعِیمِ، فَلَمْ تتغَیَّرَ أَبْشَارُهُمْ تَغَیُّراً بَعْدَهَا أَبَدًا، وَلَمْ تَشْعَثَ أَشْعَارُهُمْ؛ کَأَنَّمَا دُهِنُوا بِالدِّهَانِ، ثُمَّ انْتَهَوْا إِلَى خَزَنَةِ الْجَنَّةِ فَقَالُوا: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِینَ﴾. قَالَ: ثُمَّ یَلَقاهُمْ - أَوْ تَلَقَّاهُمُ - الْوِلْدَانُ یُطِیفُونَ بِهِمْ کَمَا یُطِیفُ وِلْدَانُ أَهْلِ الدُّنْیَا بِالْحَمِیمِ یَقْدُمُ مِنْ غَیْبَةٍ، فَیَقُولُونَ: أَبْشِرْ بِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَکَ مِنَ الْکَرَامَةِ. قَالَ: ثُمَّ یَنْطَلِقُ غُلَامٌ مِنْ أُولَئِکَ الْوِلْدَانِ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ فَیَقُولُ: قَدْ جَاءَ فُلَانٌ - بِاسْمِهِ الَّذِی کَانَ یُدْعَى بِهِ فِی الدُّنْیَا -، فَتَقُولُ: أَنْتَ رَأَیْتَهُ؟ فَیَقُولُ: أَنَا رَأَیْتُهُ، وَهُوَ ذَا بِأَثَرِی، فَیَسْتَخِفُّ إِحْدَاهُنَّ الْفَرَحُ حَتَّى تَقُومَ عَلَى أُسْکُفَّةِ بَابِهَا[2]، فَإِذَا انْتَهَى إِلَى مَنْزِلِهِ نَظَرَ أَیَّ شَیْءٍ أَسَاسُ بُنْیَانِهِ؟ فَإِذَا جَنْدَلُ[3] اللُّؤْلُؤِ، فَوْقَهُ صَرْحٌ أَخْضَرُ وَأَصْفَرُ وَأَحْمَرُ، وَمِنْ کُلِّ لَوْنٍ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى سَقْفِهِ، فَإِذَا هُوَ مِثْلُ الْبَرْقِ لَوْلَا أَنَّ اللَّهَ قَدَّرَ لَهُ لأَلمَّ أنْ یَذْهَبَ بِبَصَرِه، ثُمَّ طَأْطَأَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى أَزْوَاجِهِ، وَأَکْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ، وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ، وَزَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ، فَنَظَروا إِلَى تِلْکَ النِّعْمَةِ ثُمَّ اتَّکَأوا وَقَالُوا: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ﴾ الْآیَةَ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ: تَحْیَوْنَ فَلَا تَمُوتُونَ أَبَدًا، وَتُقِیمُونَ فَلَا تَظْعَنُونَ أَبَدًا، وَتَصِحُّونَ - أُرَاهُ قَالَ - فَلَا تَمْرَضُونَ أَبَدًا».
(الجندل): الحجر. (الآسن): بمد الهمزة وکسر السین المهملة: هو المتغیر. (الحمیم): القریب. (الأکواب): جمع (کوب): وهو کوز لا عروة له، وقیل لا خرطوم له، فإذا کان له خرطوم فهو (إبریق). (النمارق): الوسائد، واحدها (نمرقة). (الزرابی): البسط الفاخرة، واحدها (زُربیة).
5334-3693- (1) (صحیح) وَعَنْ خَالِدِ بْنِ عُمَیْرٍ قَالَ: خَطَبَنَا عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ س، فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ؛ فَإِنَّ الدُّنْیَا قَدْ آذَنَتْ بِصُرْمٍ، وَوَلَّتْ حَذَّاءَ، وَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ یَتَصَابُّهَا صَاحِبُهَا، وَإِنَّکُمْ مُنْتَقِلُونَ مِنْهَا إِلَى دَارٍ لَا زَوَالَ لَهَا، فَانْتَقِلُوا بِخَیْرِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ، وَلَقَدْ ذُکِرَ لَنَا أَنَّ مِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ سَنَةً، وَلَیَأْتِیَنَّ عَلَیْه یَوْمٌ وَهُوَ کَظِیظٌ مِنَ الزِّحَامِ.
رواه مسلم هکذا موقوفاً، وتقدم بتمامه فی «الزهد» [24/6].
از خالد بن عمیر روایت است که روزی عتبة بن غزوان س خطبهای خواند و پس از حمد و ثنای خداوند چنین گفت: اما بعد؛ همانا دنیا از پایانِ خود خبر میدهد و به سرعت گذشته است و چیزی از آن جز تَه ماندهی ظرفی باقینمانده که صاحبش آن را خیلی زود سر میکشد؛ و شما به منزلی منتقل خواهید شد که پایانی برای آن نیست. سعی کنید با بهترین توشه نقل مکان کنید. به ما گفته شده: فاصلهی بین دو لنگه درهای بهشت مسافت چهل سال است و روزی بر آن فرامیرسد که از جمعیت بهشتیان، پُر است».
0-3694- (2) (صحیح لغیره) ورواه أحمد وأبو یعلى من حدیث أبی سعید الخدریِّ عن رسولِ الله ج، مختصراً، قال: «مَا بَیْنَ مِصْرَاعَیْنِ فِی الْجَنَّةِ لَمَسِیرَةُ[4] أَرْبَعِینَ سَنَةً».
وفی إسناده اضطراب.
ابوسعید خدری س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «فاصلهی بین دو لنگه درهای بهشت مسافت چهل سال است».[5]
5335-3695- (3) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «وَالَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! إنَّ ما بینَ مصراعینِ مِن مصاریعِ الجنَّةِ لَکَما بینَ (مکَّةَ) و(هَجَر)[6]، أو (هَجرَ) و (مکَّة)».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «قسم به ذاتی که جان محمد در دست اوست، فاصله بین دو لنگه از دَرهای بهشت به اندازه فاصله بین مکه تا هَجَر یا هَجَر تا مکه میباشد».
رواه البخاری ومسلم فی حدیث، وابن حبان[7] مختصراً؛ إلا أنه قال: «لَکَما بینَ (مکةَ) و (هَجَر)، أو کما بینَ (مکَّةَ) و (بصرى)». [مضی 26/آخر الشفاعة].
و در روایت ابن حبان آمده است: «به اندازه فاصله بین مکه تا هَجَر یا به اندازه فاصله بین مکه تا بصری است».
5336-3696- (4) (صحیح) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَیَدْخُلَنَّ الجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفًا - أَوْ سَبْعُ مِئَةِ أَلْفٍ - مُتَمَاسِکُونَ، آخِذٌ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ، لاَ یَدْخُلُ أَوَّلُهُمْ حَتَّى یَدْخُلَ آخِرُهُمْ، وُجُوهُهُمْ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ».
رواه البخاری ومسلم.
از سهل بن سعد س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هفتاد هزار یا هفتصد هزار نفر از امت من پیوسته و دست در دست همدیگر وارد بهشت میشوند؛ و هنوز اولین آنها وارد نشده مگر اینکه آخرین نفر آنها به همراهش وارد میشود؛ سیمای آنها همچون ماه شب چهارده میدرخشد».
5337-3697- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَوَّلَ زُمْرَةٍ یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ، وَالَّذِینَ یَلُونَهُمْ عَلَى أَشَدِّ کَوْکَبٍ دُرِّیٍّ فِی السَّمَاءِ إِضَاءَةً، لاَ یَبُولُونَ، وَلاَ یَتَغَوَّطُونَ، وَلاَ یَمْتَخِطُونَ، وَلاَ یَتْفُلُونَ، أَمْشَاطُهُمُ الذَّهَبُ، وَرَشْحُهُمُ المِسْکُ وَمَجَامِرُهُمْ الأَلُوَّةُ، أَزْوَاجُهُمُ الحُورُ العِینُ، عَلَى خُلُقِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، عَلَى صُورَةِ أَبِیهِمْ آدَمَ؛ سِتُّونَ ذِرَاعًا فِی السَّمَاءِ».
ابوهریره س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «اولین گروهی که وارد بهشت میشوند کسانی هستند که سیمای آنان همچون ماه شب چهارده میدرخشد. سپس کسانی که همچون ستارهی تابان در آسمان میدرخشند، وارد بهشت میشوند. نه به قضای حاجت نیازی دارند و نه آب دهان و بینی دارند. شانهی سر آنان طلایی، بوی عرق آنان مسک و آراسته به بوی بخور و همسرانشان حور العین هستند. اخلاقشان همچون یک مرد، به شکل و شباهت پدرشان آدم ÷ است، به بلندی شصت ذراع میباشند»[8].
(صحیح) وفی روایة: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ تَلِجُ الْجَنَّةَ صُوَرُهُمْ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ، لَا یَبْصُقُونَ فِیهَا، وَلَا یَمْتَخِطُونَ، وَلَا یَتَغَوَّطُونَ، آنِیَتُهُمْ فِیهَا الذَّهَبِ، أَمْشَاطُهُمْ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، وَمَجَامِرُهُمْ مِنَ الْأَلُوَّةُ، وَرَشْحُهُمُ الْمِسْکُ، لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ، یُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا[9] مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ مِنَ الْحُسْنِ؛ لَا اخْتِلَافَ بَیْنَهُمْ، وَلَا تَبَاغُضَ، قُلُوبُهُمْ قَلْبٌ وَاحِدٍ، یُسَبِّحُونَ اللهَ بُکْرَةً وَعَشِیًّا».
رواه البخاری ومسلم - واللفظ لهما -، والترمذی وابن ماجه.
و در روایتی آمده که رسول الله ج فرمودند: «اولین گروهی که وارد بهشت میشوند چهرههای آنها همانند ماه شب چهارده میدرخشد؛ در بهشت آب دهن و آب بینی و قضای حاجت ندارند؛ ظرفهایشان از طلا و شانههایشان از طلا و نقره و بخورشان از چوب خوشبو و ترشحات بدن آنها مسک و برای هر کدام از آنها دو همسر میباشد که از زیبایی مغز ساقشان از پشت گوشت دیده میشود و کینه و بغضی بین آنها نیست و قلبهای آنان همانند یک قلب بوده و صبحگاه و شامگاه به تسبیح خداوند مشغول هستند».
وفی روایةٍ لمسلم: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَوَّلُ زُمْرَةٍ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ عَلَى أَشَدِّ نَجْمٍ فِی السَّمَاءِ إِضَاءَةً، ثُمَّ هُمْ بَعْدَ ذَلِکَ مَنَازِلُ»، فذکرَ الحدیث، وقال: «قال ابن أبی شیبة: «على خُلق رجل» یعنی بضم الخاء. وقال أبو کریب: «على خَلق» یعنی بفتحها».
و در روایت مسلم آمده که رسول الله ج فرمودند: «اولین گروهی از امت من که وارد بهشت میشوند سیمای آنان همچون ماه شب چهارده میدرخشد. سپس کسانی که همچون ستارهای تابان در آسمان میدرخشند، وارد بهشت میشوند؛ و بعد از آن هریک [نسبت به عملی که داشته] جایگاهی دارد».
(الأُلوة): به فتح همزة و ضم آم و به ضم لام و تشدید واو و فتح آن: از اسامی عودی است که با آن بخور میکنند. اصمعی میگوید: گمان میکنم کلمهای فارسی بوده که در زبان عربی رایج شده است.
5338-3698- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «یَدْخُلُ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ مُرْدًا مُکَحَّلِینَ، بَنِی ثَلَاثٍ وَثَلَاثِینَ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن غریب».
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهشتیان درحالی وارد بهشت میشوند که صورتهای بدون مو و چشمانی سرمه زده دارند و سن آنان 33 سال میباشد».
3699- (7) (صحیح) ورواه أیضاً من حدیث أبی هریرة. وقال: «غریب»، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أهلُ الجنَّة جُردٌ مُردٌ کُحلٌ، لا یَفنى شبابُهم، ولا تَبلى ثیابُهُم».
ابوهریره س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «بهشتیان دارای بدنهایی بدون مو و صورتهایی زیبا چون نوجوانان بی ریش و چشمانی سرمه زده میباشند که جوانی آنها به پایان نمیرسد و لباسهایشان کهنه نمیگردد».
5339-3700- (8) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَدْخُلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ جُرْدًا مُرداً بِیضًا جِعَادًا[10]، مُکَحَّلِینَ، أَبْنَاءَ ثَلَاثٍ وَثَلَاثِینَ، وَهُمْ عَلَى خَلْقِ آدَمَ؛ سِتُّونَ ذِرَاعًا[11]».
رواه أحمد وابن أبی الدنیا والطبرانی والبیهقی؛ کلهم من روایة علی بن زید بن جدعان عن ابن المسیب عنه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهشتیان درحالی وارد بهشت میشوند که بدنشان بدون مو، زیبا همچون نوجوانان بی ریش، سفید چهره و موهایی پیچیده و فِر و چشمانی سرمه زده میباشد و سن آنان سی و سه سال و شکل و شمایل آنها همچون آدم شصت ذراع میباشد».
5340-3701- (9) (حسن لغیره) وَعَنِ الْمِقْدَام س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ سِقْطًا وَلَا هَرِمًا - وَإِنَّمَا النَّاسُ فِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ - إِلَّا بُعِثَ ابْنَ ثَلَاثٍ وَثَلَاثِینَ، فَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ کَانَ عَلَى مَسْحَةِ آدَمَ، وصُورَةِ یُوسُفَ، وَقَلَبِ أَیُّوبَ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ عَظِّمُوا وَفَخُمُوا کَالْجِبَالِ».
رواه البیهقی بإسناد حسن[12].
از مقدام س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی نیست که به صورت سقط یا پیری بمیرد (یعنی انسانها در فاصلهی جنین بودن تا پیری میمیرند) مگر اینکه در سن سی و سه سالگی برانگیخته میشوند؛ پس اگر از اهل بهشت باشد در شکل و هیئت آدم و چهرهی یوسف و قلب ایوب خواهد بود و اگر از اهل جهنم باشد تناوری و بزرگی وی همانند کوهها خواهد بود».
2 – (فصل فیما لأدنى أهل الجنة فیها)
([1]) قلت: الحارث ضعیف، وکذبه بعضهم، وهو مخرج والذی بعده فی "الضعیفة" (6724).
([2]) أی: عتبة الباب.
([3]) أی: حجارة اللؤلؤ.
([4]) فی «مسند أحمد» (3/ 29): «کمسیرة»، وفی «مسند أبی یعلی» (2/ 459/ 1275): «مسیرة». [ش].
[5]- بهشت دارای هشت دَر میباشد و درِ سمت راست مخصوص کسانی میباشد که بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشوند و میتوانند از درهای دیگر نیز با مردم شریک باشند و در ماه رمضان درهای بهشت باز میگردد همانگونه که درهای جهنم بسته میشود و برای روزهداران دری به نام «الریان» وجود دارد که کسی جز آنها از آن وارد نمیشود. و برای هر کسی که اهل نماز یا صدقه یا جهاد باشد از دَرِ خاص خودش، از وی دعوت به عمل میآید و افرادی هم هستند که از هر دری که بخواهند میتوانند وارد شوند مانند کسی که وضو را به طور صحیح بگیرد و سپس دعای پس از وضو را بخواند. (م)
([6]) قال الناجی: "هجر" هذه مصروفة وتعرّف فیقال: (الهجر)، والنسبة إلیها (هجری). وهی مدینة عظیمة من بلاد الیمن، وهی قاعدة (البحرین)، وهی غیر (هجر) المذکورة فی حدیث (القلّتین)، تلک قریة من قرى المدینة کانت القلال تصنع فیها، وهی غیر مصروفة. فاستفد هذا".
([7]) الأصل: (ماجه)، والتصحیح من "العجالة" (229/ 2)، ولیس هو عند ابن ماجه، وعلیه فقوله: "مختصراً" یوهم أن ابن حبان لم یروه بتمامه، ولیس کذلک، فقد أخرجه (8/ 129-131) مطولاً کما روایة الشیخین، ومختصراً (9/ 241/ 7346) کما ذکر المؤلف، وهو الطرف الأخیر من الحدیث الطویل، وقد مضى فی (26- البعث/ 5- فصل الشفاعة/ الحدیث 12)، وقد خفی هذا على الهیثمی فأورد المختصر فی "الموارد" (2619)، ولیس على شرطه.
([8]) این حدیث ردی بر ادعای ملحدینی است که اصل انسان را از تک سلولیهایی میدانند که مراحل مختلف رشد و نمو را طی نموده و به صورت یک انسان کامل در آمده است. اما درحقیقت، خداوند در ابتدای خلقت، آدم را از خاک به صورت یک انسان کامل آفرید و فرشتگان را امر به سجده بر او نمود.
و ابن حجر نیز هم عقیده با کسانی است که میگویند ضمیر (ه) در (صورته) به آدم بر میگردد همانطوری که ضمیر (ه) در (طوله) نیز به آدم برمیگردد. و در ادامه میگوید خداوند آدم را به صورت یک انسان کامل آفرید و برای او مراحل گوناگون رشد و نمو درون رحم همانند فرزندانش قرار نداد. اما حدیث «خلق الله آدم فی صورة الرحمن»: «خداوند آدم را بر شکل و صورت رحمان (خودش) آفرید» حدیثی ضعیف میباشد. «السلسلة الضعیفة» (رقم 1175- 1176) (م)
([9]) فی الطبعة السابقة: «سوقها» بالإفراد، والتصویب من «الصحیحین». [ش].
([10]) جمع (جعد)، وهو هنا جعد الشَّعر، وهو ضد السَّبَط.
([11]) هنا فی الأصل جملة: "عرض سبعة أذرع"، حذفتها لأنی لم أجد لها شاهداً.
([12]) کذا قال، وفیه نظر، وإنما هو حسن بمتابعات عند الطبرانی وغیره، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2512).
ترغیب به طلب بهشت و نعمتهای آن شامل چند فصل
5331-3692- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی بَکْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهَدَةً بِغَیْرِ حَقِّهَا؛ لَمْ یَرَحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَ الْجَنَّةِ لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ مِئَةِ عَامٍ»[1]. [مضی 21- الحدود/9].
از ابوبکره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس که شخصی از همپیمان مسلمانان را به ناحق به قتل برساند، بوی بهشت به مشام وی نمیرسد درحالیکه بوی بهشت از مسافت صد سال به مشام میرسد»[2].
5332-2180- (1) (ضعیف جداً) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «رِیحُ الْجَنَّةِ یُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَلْفِ عَامٍ، وَاللَّهِ لَا یَجِدُ رِیحَهَا عَاقٌّ، وَلَا قَاطِعُ رَحِمٍ».
رواه الطبرانی من روایة جابر الجعفی.
وتقدم غیر ما حدیث فیه ذکر رائحة الجنة فی أماکن متفرقة من هذا الکتاب لم نعدها.
1- (فصل فی صفة دخول أهل الجنة الجنة، وغیر ذلک)
([1]) هنا فی الأصل روایة لابن حبان بلفظ: "خمس مئة عام"، وهی ضعیفة، وقد شملها مع هذا اللفظ بالتحسین الجهلة الثلاثة! وذلک أنهم أحالوا فی التخریج إلى (23- کتاب الأدب/ 30) برقمهم (4425). وقد نبهت على هذا هناک.
([2]) الجامع الصغیر وزیادته [جزء 1 - صفحة 1094].
10932 - من ادعى إلى غیر أبیه لم یرح رائحة الجنة و إن ریحها لیوجد من مسیرة خمسمائة عام. (هـ) عن ابن عمرو. (ضعیف ترغیب و ترهیب).
قال الشیخ الألبانی: (صحیح) انظر حدیث رقم: 5988 فی صحیح الجامع- ترغیب 1988.
5328-3691- (1) (صحیح) عَن عبدِالله بنِ عَمرٍو ب قَالَ: «إنَّ أهلَ النَّارِ یَدْعونَ مالِکاً، فلا یُجیبُهُم أرْبَعینَ عاماً، ثم یقول: ﴿إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ﴾، ثمَّ یَدْعونَ ربَّهم فیقولونَ: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ﴾، فلا یُجیبُهم مثلَ الدُّنیا، ثُمَّ یقول: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ﴾، ثُمَّ یَیْأَسُ القومُ فما هو إلا الزفیرُ والشَّهیقُ، تُشْبِهُ أصواتُهم أصواتَ الحمیرِ. أوَّلُها شهیقٌ، وآخِرُها زَفیرٌ».
رواه الطبرانی موقوفاًً، ورواته محتج بهم فی «الصحیح»، والحاکم وقال: «صحیح على شرطهِما».
(الشهیق) صدای در سینه. و(الزفیر) صدای در حلق میباشد. و ابن فارس میگوید: «(الشهیق) ضد (الزفیر) میباشد؛ (الشهیق) دم و (الزفیر) بازدم میباشد».
عبدالله بن عمرو ب میگوید: جهنمیان مالک (نگهبان جهنم) را صدا میزنند، اما او پاسخ نمیدهد. بعد از چهل سال در جواب جهنمیان میگوید: ﴿إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ﴾ [الزخرف: 77] «بیگمان شما (در اینجا) ماندنی هستید». سپس پروردگارشان را صدا زده و میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ﴾ [المؤمنون: 107] «پروردگارا! ما را از این (جهنم) بیرون کن، پس اگر (به کفر و نافرمانی) بازگردیم، قطعاً ستمکار خواهیم بود».
خداوند به اندازهی عمر دنیا، جوابشان را نمیدهد. سپس میفرماید: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ١٠٨﴾ [المؤمنون: 108] «در آن گم شوید و با من سخن مگویید». بعد از آ،ن جهنمیان دیگر ناامید میگردند و صدایی نیست جز نالههای طولانی، دم و بازدمی که شبیه صدای خران است. اولش صدای هوای سینه و آخرش صدای هوای حلق است»[1].
5329-2177- (1) (موقوف و ضعیف) وروى البیهقی عن معاویة بن صالح عن علی بن أبی طلحة عن ابن عباس؛ فی قوله: ﴿لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَشَهِیقٌ﴾ قَالَ: صَوتٌ شَدید، وَصَوتٌ ضَعیف.
(قال الحافظ): وتقدم [هنا 8- فصل] (ضعیف) حدیث أبی الدرداء، وفیه: «فَیَقولونَ: ادعُوا مالکاً، فیقولونَ: ﴿یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ﴾» - قال الأعمشُ: نُبِّئتُ أن بینَ دعائِهِم وبین إجابَةِ مالِکٍ لهُم ألفَ عام – قال: فیقولونَ: ادعوا رَبَّکُم فلا أَحَدَ خَیرٌ مِن ربِّکُم، فیقولونَ: ﴿رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ. رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ﴾، قال: فَیُجیبُهم: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ﴾، قال: فعندَ ذلکَ یَئِسوا من کلِّ خیرٍ، وعند ذلکَ یأخُذونَ فی الزَّفیرِ والشَّهیقِ والوَیلِ».
رواه الترمذی.
5330-2178- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُرْسَلُ الْبُکَاءُ عَلَى أَهْلِ النَّارِ، فَیَبْکُونَ حَتَّى تَنْقَطِعَ الدُّمُوعُ، ثُمَّ یَبْکُونَ الدَّمَ، حَتَّى یَصِیرَ فِی وُجُوهِهِمْ کَهَیْئَةِ الْأُخْدُودِ؛ لَوْ أُرْسِلَتْ فِیهَا السُّفُنُ لَجَرَتْ».
رواه ابن ماجه، وأبو یعلى، ولفظه: قال سَمِعتُ رسولَ الله ج یَقُولُ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! ابْکُوا، فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتَبَاکَوْا، فَإِنَّ أَهْلَ النَّارِ یَبْکُونَ فِی النَّارِ حَتَّى تَسِیلَ دُمُوعُهُمْ فِی خُدُودِهِمْ کَأَنَّهَا جَدَاوِلُ حَتَّى تَنْقَطِعَ الدُّمُوعُ، فَتَسِیلَ - یَعْنِی الدِّمُ - فَتُقَرِّحَ الْعُیُونَ».
وفی إسنادهما یزید الرقاشی، وبقیة رواة ابن ماجه ثقات؛ احتج بهم البخاری ومسلم[2].
2179- (3) (ضعیف) ورواه الحاکم مختصراً عن عبدِالله بن قیسٍ مرفوعاً قال: «إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَیَبْکُونَ حَتَّى لَوْ أُجْرِیَتِ السُّفُنُ فِی دُمُوعِهِمْ لَجَرَتْ، وَإِنَّهُمْ لَیَبْکُونَ الدَّمَ مَکَانَ الدَّمْعِ».
وقال: «صحیح الإسناد»[3].
(الأُخدود) بالضم: هو الشق العظیم فی الأرض.
([1]) زفیر و شهیق هر دو صدای فریاد و نالهی کسانی است که از غم و اندوه ناله سر میدهند، نالهای که تمام وجود آنان را پر میکند و نشانهی نهایت ناراحتی و شدت عذاب است.
﴿ٱخۡسَُٔواْ﴾ فعل امر است. معمولاً برای دور کردن سگ به کار میرود و هرگاه در مورد انسانی گفته شود به معنای پستی و مستحق مجازات بودن اوست. (م)
([2]) قلت: هذا التوثیق لا فائدة منه، وفوقهم (یزید الرقاشی)، وهو ضعیف؛ وترکه بعضهم وهو مخرج فی "الضعیفة" (6889).
([3]) قلت: فیه (أبو النعمان محمد بن الفضل) یلقب بـ (عارم) کان تغیر، وبعضهم قال: اختلط، وصح موقوفاً، وهو مخرج هناک. و (عبدالله بن قیس) هو (أبو موسى الأشعری).