ایمان به قضا و قدر – اگر به روشی صحیح باشد- نتایجی مهم، اخلاق و رفتاری زیبا و عباداتی متنوّع در پی دارد که تأثیراتش در دنیا و آخرت، بر فرد و جامعه برمیگردد؛ بخشی از آن نتایج عبارتند از:
اعتماد بر الله ﻷ مغز عبادت به شمار میرود و توکّلِ فردی مقبول و درست است که به روشی صحیح ایمان به قدر بیاورد.
از دیدگاه شریعت، توکّل یعنی توجّه دل به سمت الله متعال، در هنگام عمل و درخواست کمک از او و اعتماد بر الله یگانه. راز و حقیقت توکّل همین است.[1]
2- تقویت امید و گمان نیک به الله تعالی
کسی که ایمان به قدر داشته باشد، نسبت به الله متعال خوشگمان است و امید زیادی به او دارد، زیرا مطمئن است که الله أ براساس عدالت، رحمت و حکمت کامل خویش، کاری را اراده میکند.[2]
به همین سبب، میبینیم که فرد ایماندار به قضا و قدر، صبور و دلیر است و سختیها را به دوش میکشد و مشکلات را تحمّل میکند.
امّا کسانی که تقدیر را انکار میکنند، با کمترین مشکلی مضطرب و پریشان میشوند و بسا اوقات، این اضطراب باعث دیوانگی، وسواس و استعمال موادّ مخدّر و کشتن انسانها میشود.
به همین علّت، خودکشی در کشورهایی که ساکنانش ایمان به قضا و قدر ندارند، زیاد است.
اگر دلایل خودکشی آنان را بررسی کنیم، میبینیم که واقعاً ناچیز و بیاهمّیت است و ارزشی ندارد که به این امور پرداخته شود و باید که از آنها صرفنظر کرد؛ برخی به سبب جداشدن از معشوقۀ خویش، بعضی به علّت ردشدن در امتحان، برخی به سبب مرگ خوانندۀ محبوبشان یا فردی که دوستش داشتهاند و یا به سبب شکست گروهی که به آن متمایل بودهاند و دلایلی این چنین خودکشی میکنند.
گاهی اوقات به صورت دستهجمعی خودکشی میکنند و جای تعجّب است که بیشترشان از طبقۀ فقیران نیستند که گفته شود به سبب فقر و نداری دست به خودکشی زدهاند!!!
بلکه آنان از طبقۀ ثروتمند و غرق در نعمتها هستند و حتّی افراد مشهور و روانشناسانی که ادّعا دارند مردم را خوشبخت میکنند و مشکلات را برطرف مینمایند، دست به خودکشی میزنند.[3]
کسی که ایمان به قضا و قدر ندارد، مأیوس شده و ناامیدی به دلش نفوذ میکند؛ اگر مصیبتی به او رسد، گمان میکند که این مصیبت کمرش را خواهد شکست و اگر به سختی و مشکلی برخورد، فکر میکند که مصیبت همیشه خواهد بود و از او دور نخواهد شد.
امّا انسان ایماندار به تقدیر، ناامیدی را نمیشناسد و در تمامی حالات، او را خوشبین مییابی که منتظر گشایش و امداد الهی است و میداند که پیروزی با صبر به دست میآید و به همراه هر سختی، آسانی است.
کسی که ایمان به قدر دارد، به علم یقین میداند که تنها الله ﻷ روزیرسان است و او ارزاق مخلوقات را تقسیم نموده و به هر کس، سهمش میرسد و هر شخصی پس از اتمام روزی و اجلش میمیرد و هر انسانی فقط براساس تقدیر، فقیر و ندار میگردد.
چنین ایمانی سینۀ صاحبش را برای انفاق در راههای خیر میگشاید و هرچند خود به مالش نیاز داشته باشد، آن را صدقه میدهد، چون اعتماد بر الله دارد و فرمان الهی را برای انفاق اموال اجرا مینماید.[4]
6- شجاعت و دلیری و دوری از سستی و ترس
ایمان به قضا و قدر، دل صاحبش را پُر از شجاعت و شهامت نموده و آن را از ضعف و ترس، خالی میسازد، زیرا ایماندار به تقدیر یقین دارد که پیش از فرارسیدن اجلش، نخواهد مُرد و فقط همان چیزی به او میرسد که الله تعالی برایش مقدّر نموده و اگر تمامی امّت به قصد ضرررساندن به وی جمع شوند، هرگز نمیتوانند به او زیانی رسانند مگر آنچه الله أ مقدّر کرده باشد.
فقط کسی این موارد را درک میکند و شیرینیاش را مییابد و از نتایجش باخبر است که ایمان به الله و قضا و قدر داشته باشد. بنابراین انسان ایماندار به تقدیر دارای قلبی آرام، نفسی مطمئن و فکری آسوده است و زیاد به فکر شر نیست و ترسی ندارد و اگر مصیبتی به او رسد، دلش آشفته نمیشود، بلکه با پایداری و صبوری، آن را تحمّل و اداره میکند؛ اگر بیمار شود، بیماریاش را با گمان و افکار بیهوده، زیاد نمیکند و چنانچه دچار مصیبتی گردد، با دلی محکم و استوار با آن روبرو میشود و از سختیاش میکاهد. حکمت و دانایی این است که انسان خودش را وادار به تحمّلِ غمِ رسیدنِ مصیبت و دردِ دچارشدن به آن نکند.
بلکه تا وقتی اسباب اندوه از وی دور است، خوشحال و خوشبخت باشد و هنگامی که دچار غم و اندوه شد، با شجاعت و میانهروی با آن روبرو شود.
مسلمانان واقعی؛ مثلاً عالمان عامل و بندگان فرمانبردار و پیرو شریعت را با چنان آرامش دل و اطمینان خاطری میبینی که هرگز چنین موردی به ذهن انسان خطور نمیکند و در خیال انسان نمیگنجد! بنابراین آنان در این زمینه، گوی سبقت را ربوده و بهرۀ کامل را بردهاند.
و حتّی در بین مسلمانان عامی چنان آرامش دل و آسودگی خاطر و یقینی مییابی که در میان بزرگترین مفکّران و نویسندگان و پزشکان غیرمسلمان وجود ندارد. بسا پزشکان غیرمسلمانی که هنگام درمان بیماریِ فردی مسلمان شگفتزده شده و افکار فراوانی به ذهنشان خطور کرده است؛ به عنوان مثال، زمانی که پزشک غیرمسلمان دریافته این انسان بیماری خطرناکی؛ همچون سرطان دارد، آشفته و پریشان میشود و راه درمان را با آمادهساختن مقدّمات در پیش میگیرد، چون میترسد که بیمار با شنیدن این خبر، متأثّر و اندوهگین شود.
امّا به محض آگاهنمودن وی، میبیند که بیمار با دلی راضی و سینهای فراخ و آرامشی عجیب با آن روبرو میشود!!!
بدون تردید ایمان مسلمانان به قضا و قدر بسیاری از غیرمسلمانان را به تعجّب وا داشته و آنان در این زمینه، کتابهایی نوشته و تعجّب و گواهی خویش را از تصمیمات قوی مسلمانان و عزّت و برخورد مناسب و زیبایشان با مشکلات زندگی را ثبت کردهاند.
این شهادتی واقعی از قومی است که از ایمان به الله و قضا و قدرش محروم ماندهاند.[5]
تنها رویگردانی آنان از پروردگار و دوریشان از دین حق – همان اسلامی که الله ـ آن را برای بندگانش برگزید و ادیان آسمانی را با آن به پایان برد-، آنان را از این کار باز داشته است.
[1]- مدارج السّالکین، ابن قیّم، ج 2، ص 218؛ الفوائد، ابن قیّم، صص 201- 202.
[2]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، صص 166- 199.
[3]- نک: الجامع الصّحیح فی القدر، مقبل الوداعی، صص 11- 12؛ أفول شمس الحضارة الغربیّة من نافذة الإجرام، مصطفی غزال، صص 109- 111؛ لماذا انتحر هؤلاء، تهیّه و بازبینی: هانی خیّر، در این کتاب، ماجراهایی از شخصیتهای سیاسی، نظامی، ادبی، اجتماعی و هنری بیان شده است.
[4]- الهدایة الإسلامیّة، محمّد خضر حسین، صص 84- 98.
[5]- نک: مدارج السّالکین، ج 2، ص 32؛ جامع العلوم والحکم، ابن رجب، ج 1، ص 287؛ دع القلق وابدأ الحیاة، دیل کارنگی، صص 291- 295.
مبحث اول:
مفهوم ایمان به قدر و اهمّیت و ادلۀ آن و تکلیف انسان در این زمینه
ایمان به قدر یعنی باور و یقین به علم فراگیر الهی و کتابت و اراده و آفرینش او برای تمامی اشیاء.[1]
با توجّه به آنچه بیان شد، دانستیم قدر چهار مرحله دارد که ارکان یا مراتب قدر نامیده میشوند.
این ارکان مقدّمۀ شناخت قضا و قدر بوده و فقط با اثبات هر چهار تا، ایمان به تقدیر صحیح میگردد:
یعنی باور به اینکه الله تعالی دانا به هرچیز است؛ از لحاظ کلّی و جزئی و در گذشته و آینده. پروردگار نسبت به افعال خود و اعمال بندگان و آنچه در جهان هستی جریان دارد، داناست و آنچه در گذشته اتّفاق افتاده و آنچه به وقوع خواهد پیوست را میداند و نیز آنچه اتّفاق نیفتاده را میداند که اگر روی میداد، چگونه میبود.
همان گونه که از مخلوقات، پیش از اینکه آنها را بیافریند و از ارزاق، اجلها، اعمال و تمامی حرکات و سکناتشان آگاه است.[2]
دلایل فراوانی بیانگر این مرتبه هستند، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِۖ لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ﴾ [سبأ: 3]
«به پروردگارم [آن] دانای غیب سوگند که حتماً به سراغ شما خواهد آمد. به اندازۀ ذرّهای در آسمانها و در زمین از او پنهان نیست، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر [اینکه] در کتابی آشکار [ثبت] است.»
یعنی ایمان به اینکه الله متعال براساس آگاهی ازلی خویش، تقدیر و سرنوشت مخلوق را در لوح محفوظ نوشته و ثبت کرده است.
الله ﻷ در این زمینه فرموده است:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [الحج: 70]
«آیا ندانستهای که الله آنچه را در آسمان و زمین است، میداند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»
مسلم / در صحیح خود، از عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت نموده که از رسول الله ج چنین شنیدم: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[3]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»
و نیز فرمودند: «مَا مِنْ نَفْسٍ مَنْفُوسَةٍ إِلاَّ وَقَدْ کَتَبَ اللَّهُ مَکَانها مِنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَإِلاَّ وَقَدْ کُتِبَتْ شَقِیَّةً أَوْ سَعِیدَةً»[4]؛ «هیچ شخصی متولّد نشده [و نمیشود] مگر اینکه قطعاً الله تعالی جایگاهش در بهشت یا دوزخ را ثبت [و معیّن] نموده و نیز نوشته شده که بدبخت یا خوشبخت است.»
این مرحله مقتضی ایمان به خواست و اراده و قدرت فراگیر الله تعالی است؛ آنچه الله ﻷ بخواهد، میشود و آنچه او نخواهد، صورت نمیگیرد. هر نوع حرکت، توقّف، هدایت و گمراهی براساس ارادۀ الهی است.[5]
الله ـ میفرماید:
﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُۗ ﴾ [القصص: 68]
«و پروردگار تو هرچه بخواهد میآفریند، و [هر چه بخواهد] بر میگزیند.»
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [التّکویر: 29]
«و شما نمیخواهید مگر اینکه پروردگار جهانیان بخواهد.»
پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ قُلُوبَ بَنِی آدَمَ کُلَّهَا بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ کَقَلْبٍ وَاحِدٍ یُصَرِّفُهُ حَیْثُ یَشَاءُ»[6]؛ «همانا تمامی دلهای انسانها همچون یک دل، در میان دو انگشت از انگشتان پروردگار رحمان قرار دارد و هر گونه که بخواهد، آنها را میگرداند [و در دلهایشان تصرّف میکند]»
یعنی ایمان به اینکه همۀ موجودات با ویژگیها و صفات و حرکات و افعال خویش، مخلوقند و به عبارتی دیگر، غیر از الله متعال، تمامی موجودات مخلوق هستند و از نیستی به وجود آمده و پس از اینکه نبودند، آفریده شدهاند.
بر این مطلب نیز دلایل فراوانی وجود دارد، از جمله اینکه الله أ میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ﴾ [الأنعام: 1]
«ستایش برای الله است که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و نور را پدید آورد.»
و نیز میفرماید:
﴿ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَیَوٰةَ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: 2]
«[همان] ذاتی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوکارتر است.»
افعال بندگان نیز در این بخش جای میگیرد و مخلوق الله متعال بوده و خلق و ایجاد و تقدیر آنها از جانب الله تعالی است، امّا انجام و کسب این افعال توسّط بندگان صورت میگیرد؛ به عبارتی دیگر، الله ﻷ خالقِ افعالشان و خود آنان فاعل و انجامدهندۀ آنها هستند.
الله ـ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ﴾ [الرّعد: 16]
«الله آفرینندۀ هر چیزی است.»
موارد قبلی، مراتب قدر به شمار میروند که ایمان به تقدیر فقط با وجود آنها کامل میشود.[7]
ایمان به قدر از مهمترین مباحث عقیدتی و رکنی از ارکان ایمان به شمار میرود و ایمان به آن تکمیلکننده و لازمۀ توحید است. کتابهای سلف صالح به این موضوع توجّه فراوانی نموده و مطالب زیادی را در توضیح آن بیان کردهاند. مردم با وجود تفاوت در مراتب و مقام، به این مسأله پرداختهاند، زیرا مرتبط با زندگی روزانه و اتّفاقات و تغییرات؛ همچون سلامتی و بیماری، نداری و ثروتمندی، مرگ و زندگی، سعادت و شقاوت و امثال آن است.[8]
سخن در این زمینه، به طور مطلق ممنوع نشده، همانگونه که به طور مطلق، جایز نیست، بلکه شروطی دارد؛ اگر سخنگفتن دربارۀ تقدیر با روشی علمی و صحیح و براساس قرآن و سنّت صورت گیرد و هدف از آن، رسیدن به حقیقت باشد، ایرادی ندارد و جایز و بلکه واجب است.
امّا اگر سخن در این باره منجر به باطل شود و برای فهم آن، اعتماد بر عقل محض گردد یا اینکه هدف از آن، اعتراض، نزاع یا خردهگیری باشد، قطعاً چنین کاری جایز نیست.[9]
تقدیر الهی با توجّه به عام یا خاصبودنش بر 4 نوع است:
تقدیر پروردگار برای تمامی موجودات؛ یعنی آگاهی از آنها و ثبت و نگارش تقدیرشان.
دلایل زیادی بیانگر این موضوع هستند؛ از جمله:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِکَ فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [الحج: 70]
«آیا ندانستهای که الله آنچه را در آسمان و زمین است میداند؟! قطعاً [همۀ] اینها در کتابی [ثبت] شده [و] بدون تردید این بر الله آسان است.»
پیامبر ج میفرمایند: «کَتَبَ اللَّهُ مَقَادِیرَ الْخَلَائِقِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»[10]؛«الله متعال پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیر و سرنوشت مخلوقات را ثبت نموده است.»
یعنی تمامی اتّفاقاتی که در زندگی بنده تا فرارسیدن مرگش به وقوع میپیوندد و نیز نوشتن شقاوت یا سعادت او.
رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ أَحَدَکُمْ یُجْمَعُ خَلْقُهُ فی بَطْن أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً نُطْفَةً، ثُمَّ یَکُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذلِک، ثُمَّ یَکُونُ مُضْغَةً مثْلَ ذلِک، ثُمَّ یُرْسَلُ المَلَکُ، فَیَنْفُخُ فِیهِ الرَّوحَ، وَیُؤْمَرُ بِأَرْبَعِ کَلِماتٍ: بِکَتْبِ رِزقِهِ، وَأَجلِه، وَعمَلِه، وَشَقیٌّ أَو سعِیدٌ»[11]؛ «آفرینش هریک از شما در شکم مادرش، در مدّت چهل روز به صورت نطفه جمع میشود، سپس مثل آن [همین مدّت] علقه [خون بسته] است و پس از آن، مانند آن [همین مدّت] مضغه [پارهای گوشت] است، سپس فرشته فرستاده شده و در وی روح میدمد و به چهار چیز دستور داده میشود: به نوشتن روزیاش، اجلش و عملش و اینکه نیکبخت است یا بدبخت.»
این کار در شب قدر هر سال صورت میگیرد. آیات زیر دلالت بر همین موضوع دارند:
﴿فِیهَا یُفۡرَقُ کُلُّ أَمۡرٍ حَکِیمٍ﴾ [الدّخان: 4]
«در آن شب هر امر با حکمت [و استواری] فیصله [و تدبیر] میشود.»
﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَٱلرُّوحُ فِیهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمۡرٖ٤ سَلَٰمٌ هِیَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ﴾ [القدر: 4-5]
«فرشتگان و روح [جبرئیل] در آن [شب] به فرمان پروردگارشان برای [انجام] هر کاری نازل میشوند. [آن شب] تا طلوع فجر، سلامتی [و رحمت] است.»
در تفسیر آیات فوق گفته شده که در شب قدر، آنچه در یک سال اتّفاق میافتد؛ مانند مرگ و زندگی، عزّت و خواری، روزی، باران و حتّی نام حاجیان نوشته و ثبت میگردد و گفته میشود که فلانی و فلانی حج میکنند.[12]
الله تعالی میفرماید:
﴿کُلَّ یَوۡمٍ هُوَ فِی شَأۡنٖ﴾ [الرّحمن: 29]
«و او هر روز در کاری است.»
در تفسیر آیۀ مذکور گفته شده که کار الله متعال این است که عزّت یا ذلّت میدهد، برخی را بالا و برخی را پایین میبرد، میدهد یا منع مینماید، بینیاز یا فقیر میکند، میخنداند یا میگریاند، میمیراند یا زنده میکند و ... .[13]
قرآن کریم، سنّت نبوی، اجماع، فطرت، عقل و حس بیانگر این رکن مهم از ارکان ایمان هستند.
آیات زیادی از قرآن دلالت بر این موضوع دارند که قبلا برخی از آنها بیان گردید و اکنون نیز چند آیۀ دیگر ذکر میگردد:
﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا﴾ [الأحزاب: 38]
«و فرمان الله حسابشده و دقیق است.»
﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ﴾ [القمر: 49]
«بدون تردید ما هر چیزی را به اندازه آفریدیم.»
﴿وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَآئِنُهُۥ وَمَا نُنَزِّلُهُۥٓ إِلَّا بِقَدَرٖ مَّعۡلُومٖ﴾ [الحجر: 21]
«و هیچ چیز نیست مگر اینکه گنجینههایش نزد ماست و ما فقط به اندازهای معیّن آن را نازل میکنیم.»
با توجّه به آن حدیث مشهور، یکی از ارکان ایمان این بود که: «وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[14]؛ «... و ایمان به قدر؛ خواه خیر یا شرّ باشد، بیاوری.»
مسلم از قول طاووس رحمهما الله چنین نقل کرده است: «گروهی از یاران پیامبر ج را دیدم که میگفتند: همه چیز براساس تقدیر است. همچنین میگفت: از عبدالله بن عمر ب شنیدم که تمامی امور بر پایۀ تقدیر است حتّی ناتوانی و زیرکی یا اینکه گفت: زیرکی و ناتوانی.»[15]
رسول الله ج میفرمایند: «وَإِنْ أَصَابَکَ شَیْءٌ فَلَا تَقُلْ: لَوْ أَنِّی فَعَلْتُ کَانَ کَذَا وَکَذَا، وَلَکِنْ قُلْ: قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ»[16]؛ «اگر چیزی [مصیبتی] به تو رسید، هرگز نگو: اگر [این کار را] میکردم، چنین و چنان میشد، بلکه بگو: الله تعالی تقدیر نمود و آنچه او بخواهد، انجام میدهد.»
مسلمانان اجماع دارند که باید یقین داشت قدر؛ خیر و شرّ آن از جانب الله تعالی است. نووی / میگوید: «دلایلی قطعی از قرآن، سنّت، اجماع صحابه و اهل حلّ و عقد در گذشته و اکنون بیانگر اثبات تقدیر الهی هستند.»[17]
ابن حجر / میآورد: «تمامی پیشینیان بر این باور بودند که همۀ امور براساس تقدیر الهی است.»[18]
علاوه بر ادلّۀ فوق، از دیرباز تا کنون، تقدیر امری مشخّص و معلوم برای فطرت بوده و تنها تعداد اندکی از مشرکان آن را انکار نموده و اشتباهشان در نفی و انکار قدر نبوده، بلکه در فهم آن به روشی صحیح بوده است. به همین سبب، الله ـ دربارۀ مشرکان میفرماید:
﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا﴾ [الأنعام: 148]
«به زودی کسانی که شرک ورزیدند، میگویند: اگر الله میخواست، نه ما شرک میآوردیم و نه پدران ما.»
آنان قائل به ارادۀ الله تعالی بودهاند، امّا این را دلیل شرکورزی خویش میدانستند. سپس الله أ بیان نمود که افراد پیش از آنان نیز بر همین باور بودند:
﴿کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَا﴾ [الأنعام: 148]
«افرادی که پیش از آنان بودند [نیز] این چنین تکذیب کردند، تا آنکه [طعم] عذاب ما را چشیدند.»
قوم عرب در دورۀ جاهلی نیز معتقد به قدر بوده و آن را انکار نمیکردند و در میانشان کسی یافت نمیشد که کاری را براساس تقدیر نداند.
هیچ فردی از آنان، به طور کل، قدر را رد نکرده، چنانچه یکی از دانشمندان بزرگ عرب؛ یعنی ابوالعبّاس احمد بن یحیی ثعلب / صراحتاً میگوید: «در میان قوم عرب، کسی را نمیشناسم که قدر را نفی کند. به او گفتند: آیا دلهای قوم عرب متمایل به انکار قدر میشود؟ او پاسخ داد: پناه بر الله، تمامی قوم عرب؛ در زمان جاهلیّت و اسلام، قدر؛ خیر یا شر را قبول داشتهاند و سخنانشان در این زمینه، بسیار و روشن است.»[19]
همچنین عقل صحیح باور دارد که الله متعال آفریدگار، مدبّر و مالک این هستی است و امکان ندارد که این نظام بدیع و هماهنگی و ارتباط مستحکم و تنگاتنگ میان اسباب و مسبّبات، به طور اتّفاقی و بیدلیل شکل گرفته باشد، زیرا موجودی که به صورت اتّفاقی پیدا شود، در اصل وجود و پیدایش خود، منظّم نیست، پس چگونه امکان دارد نظم و هماهنگی آن در صورت بقا و پیشرفتش باقی بماند؟!
وقتی از طریق عقلی ثابت شود که الله ـ آفریدگار هستی است، لازم میگردد که هیچ چیزی در ملک او، بدون اراده و تقدیرش شکل نگیرد.[20]
آیۀ زیر دلالت بر همین مطلب دارد:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ یَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عِلۡمَۢا﴾ [الطّلاق: 12]
«الله [همان] ذاتی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین [نیز] همانند آنها را [آفرید] و فرمان [الله] پیوسته در میانشان نازل میشود تا بدانید که الله بر هر چیزی تواناست و اینکه علم الهی بر هر چیزی احاطه دارد.»
عقل منکر جزئیّات تقدیر نیست، بلکه به طور کامل با آن موافق است.
از نظر حسّی نیز میبینیم و میشنویم و میخوانیم که امور مردم، با ایمان به قضا و قدر، درست و اصلاح میگردد. در مبحث نتایج ایمان به قدر، در این باره مطالبی بیان خواهد شد. مؤمنان واقعی قضا و قدر، خوشبختترین، شکیباترین، شجاعترین، بخشندهترین، کاملترین و داناترین مردم هستند.
علاوه بر این، ایمان به قدر، «نظام توحید» است، همانگونه که ابن عبّاس ب میگفت و توحید فقط با یقین به قضا و قدر کامل و صحیح میگردد.
همچنین آنچه الله تعالی و پیامبرش ج دربارۀ اتّفاقات و امور غیب و آینده گفتهاند و به وقوع پیوسته است، دلیلی حسّی و روشن بر این مطلب بوده که ایمان به قدر، حقیقت داشته و صحیح است.[21]
بر انسان واجب است که به قضا و قدر، شریعت و امر و نهی الهی ایمان آورد و اخبار آسمانی را تصدیق نماید و دستورات شرعی را اطاعت کند.[22]
وقتی به وی خوبی و نعمتی رسد، الله متعال را سپاس گوید و زمانی که مصیبتی به او رسد، از الله ﻷ آمرزش بخواهد و بداند که تمامی این امور براساس قضا و قدر الهی است. هنگامی که آدم ÷ گناه کرد، توبه نمود و الله أ توبهاش را پذیرفت و وی را هدایت کرد، امّا ابلیس بر گناهش اصرار ورزید و تقدیر را دلیل آورد و در نتیجه، الله ـ او را لعنت کرد و از خود دور ساخت. بنابراین کسی که توبه کند، پیرو آدم و فردی که بر گناهش اصرار ورزد و تقدیر را دلیل آورد، پیرو ابلیس میگردد. افراد خوشبخت، از پدرشان؛ آدم ÷ پیروی میکنند، ولی انسانهای بدبخت دنبالهرو دشمنشان؛ ابلیس هستند.[23]
به طور خلاصه، لازم است که انسان به مراتب چهارگانۀ قدر باور و یقین داشته باشد و به اینکه هر چیزی، براساس علم، نگارش و ثبت، اراده و آفرینش الله تعالی صورت میگیرد. همچنین ایمان داشته باشد که الله أ دستور به اطاعت از خود داده و انسان را از نافرمانی و گناه باز داشته است. بنابراین باید که آدمی دستورات الهی را انجام دهد و گناهان را ترک کند و زمانی که الله متعال وی را برای اطاعت و ترک گناه توفیق داد، او را سپاس و ستایش نماید و بر این کار ادامه دهد، امّا در صورتی که خوار گردید و به خودش سپرده شد ومرتکب گناه گشت و اطاعت از الله را ترک نمود، باید که آمرزش بخواهد و توبه کند.
علاوه بر این، باید در راه مصالح دنیوی خویش تلاش نماید و برای رسیدن به این مصالح، راههای صحیح را در پیش گیرد و از این رو، در زمین سفر کند و در مناطق مختلف بگردد، اگر امور بر وفق مرادش بود، شکر الهی را به جای آورد و چنانچه برخلاف میل و هدفش شد، با توجّه و باور به قدر، آرام گیرد و بداند که تمامی این امور بر پایۀ تقدیر الهی بوده و آنچه به او رسیده، قطعاً باید به وی میرسید و آنچه به او نرسیده نیز قطعاً هر کاری میکرد، به وی نمیرسید.
اگر به طور کلّی، بنده یقین کند که الله تعالی در آنچه میآفریند و دستور میدهد، حکمتی بزرگ دارد، همین یقین و باور برایش کافی است و هر اندازه که آگاهی و ایمانش افزایش یابد، حکمتها و رحمتهایی برایش آشکار میشود که وی را به تعجّب وا میدارد و تصدیق آنچه الله تعالی در کتابش خبر داده است را برایش روشن میگرداند.
لازم نیست که تمامی انسانها از جزئیّات ایمان به قدر آگاه باشند، بلکه همان ایمان کلّی و اجمالی کافی است.[24]
الحمدلِلّه خواسته و مقتضای دلایل شرعی، فطری، عقلی، حسّی نیز همین است که بیان شد و هیچ تناقض و ابهامی در آن وجود ندارد.
[1]- نک: التّعریفات، جرجانی، ص 177؛ لوامع الأنوار، سفارینی، ج 1، ص 348؛ رسائل فی العقیدة، محمّد بن عثیمین، ص 37؛ الإیمان بالقضاء والقدر، محمّد حمد، صص 35- 36.
[2]- شفاء العلیل، ابن قیّم، ص 61.
[3]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1632؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2647.
[5]- نک: شفاء العلیل، ص 66؛ تفسیر السّعدی، ج 6، ص 52.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2655.
[7]- نک: الإیمان بالقضاء والقدر، ص 76.
[8]- همان، ص 7- 9.
[9]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 262؛ شرح السّنّة، بربهاری، ص 36؛ القضاء والقدر فی الإسلام، فاروق دسوقی، ج 1، ص 368؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 19- 25.
[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2653.
[11]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3208؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2643.
[12]- نک: زاد المسیر، ابن جوزی، ج 7، ص 338؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 140؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 4، ص 572؛ أعلام السّنة المنشورة، حکمی، صص 129- 133.
[13]- نک: زاد المسیر، ج 8، ص 114؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 4، ص 275؛ فتح القدیر، ج 5، ص 136.
[14]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 8.
[15]- همان، شمارۀ حدیث: 2655.
[16]- همان، شمارۀ حدیث: 2664.
[17]- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 1، ص 155.
[18]- فتح الباری، ابن حجر، ج 11، ص 287.
[19]- نک: شرح أصول إعتقاد أهل السّنّة والجماعة، لالکائی، ج 4، ص 705.
[20]- الرّیاض النّاضرة، عبدالرّحمان سعدی، ص 194.
[21]- نک: الشّیخ عبدالرّحمن السّعدی وجهوده فی العقیدة، عبدالرّزّاق بدر، صص 72- 73.
[22]- نک: جوامع الرّسائل، ابن تیمیّه، ج 2، ص 341؛ درء تعارض العقل والنّقل، ج 8، ص 405.
[23]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 8، ص 64؛ طریق الهجرتین، ابن قیّم، ص 170.
[24]- همان، ج 8، ص 97؛ التّحفة المهدیّة فی شرح الرّسالة التّدمریّة، فالح بن مهدی، ج 2، ص 140؛ الإیمان بالقضاء والقدر، صص 61- 63.
به معنای باغی پُردرخت یا هر باغ دارای درختانی بسیار که زمین را با شاخههایشان بپوشانند.[1]
همان سرای پُرنعمتی که الله أ در آخرت، آن را برای مؤمنان پرهیزگار و مخلص و پیرو پیامبران † آماده نموده است.[2]
راغب اصفهانی در این زمینه میگوید: «بهشت نام گرفته است، چون شبیه باغهای روی زمین است هرچند تفاوت بسیاری باهم دارند و یا بدین سبب که نعمتهایش از دید ما پنهان بوده و در آیۀ زیر به این مطلب اشاره شده است:
﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾ [السّجدة: 17]
«پس هیچکس نمیداند چه پاداشهای [عظیمی] که مایۀ روشنی چشمهاست برای آنان نهفته شده است؛ به [پاس] آنچه [در دنیا] انجام میدادند.»[3]
این واژه به معنای شعلهای که برای حواسّ انسان آشکار میشود، حرارت محض، آتش جهنّم و آتش جنگ است.[4]
یعنی سرای عذابی که الله متعال در آخرت، آن را برای کافرانی که الله را تکذیب و پیامبرانش را نافرمانی کردند، آماده نموده است.[5]
4- بهشت، درجاتی دارد و دوزخ، درکاتی
درجات بهشتیان بر حسب اعمال نیکشان، متفاوت است.
درکات دوزخیان نیز براساس اعمال بدشان، متفاوت است.[6]
اهل بهشت، تمامی مؤمنان پرهیزگار و اهل دوزخ، همۀ کافران بدبخت هستند.
الله تعالی در توصیف بهشت فرموده است:
﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ﴾ [آلعمران: 133]
«برای پرهیزگاران آماده شده است.»
﴿أُعِدَّتۡ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ﴾ [الحدید: 21]
«برای کسانی که به الله و پیامبرانش ایمان آوردهاند، آماده شده است.»
امّا دربارۀ دوزخ میفرماید:
﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ﴾ [البقرة: 24]
«برای کافران آماده شده است.»
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ﴾ [هود: 106]
«اما کسانی که بدبخت شدند، پس در آتش [دوزخ]اند.»
6- بهشت و دوزخ اکنون آفریده شده و وجود دارند
الله ﻷ در مورد بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ﴾ [آلعمران: 133]؛ «برای پرهیزگاران آماده شده است.» و دربارۀ دوزخ فرمود: ﴿أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ﴾ [البقرة: 24]؛ «برای کافران آماده شده است.»
إعداد به معنای آمادهکردن است.
پیامبر ج پس از خواندن نماز کسوف فرمودند: «إِنِّی رَأَیْتُ الْجَنَّةَ، فَتَنَاوَلْتُ مِنْهَا عُنْقُودًا، وَلَوْ أَخَذْتُهُ لَأَکَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا، وَرَأَیْتُ النَّارَ فَلَمْ أَرَ کَالْیَوْمِ مَنْظَرًا أفظَعَ مِنهَا»[7]؛ «همانا من بهشت را دیدم و یک خوشۀ انگور را از آن تناول کردم، و اگر آن را میگرفتم، تا زمانی که دنیا باقی باشد، از آن میخوردید. و نیز دوزخ را دیدم و تا امروز، صحنهای زشتتر از آن ندیدهام.» این روایت، متّفقعلیه است.
امام ابوجعفر طحاوی / میگوید: «بهشت و دوزخ مخلوق و آفریده شدهاند.»[8]
شارح ابن ابی العزّ حنفی / میآورد: «اهل سنّت اجماع دارند که بهشت و دوزخ مخلوقند و اکنون وجود دارند.»[9]
الله ـ میفرماید:
﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗا﴾ [البیّنة:8]
«پاداش آنان نزد پروردگارشان باغهای [بهشت] جاویدان است که نهرها از زیر [درختان] آن جاری است؛ همیشه در آن خواهند ماند.»
آیات فراوانی نشان از جاودانهبودن بهشت دارد، امّا ابدیبودن دوزخ در سه مورد بیان شده است:
در سورۀ «نساء»:
﴿وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ طَرِیقًا١٦٨ إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗا﴾ [النّساء: 168-169]
«و [الله تعالی] آنان را به راهی هدایت نخواهد کرد مگر راه جهنّم، که جاودانه در آن خواهند ماند.»
در سورۀ «احزاب»:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِیرًا٦٤ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۖ﴾ [الأحزاب: 64-65]
«قطعاً الله کافران را لعنت کرده، و برایشان آتش سوزان آماده کرده است، که جاودانه در آن خوهند ماند.»
در سورۀ «جن»:
﴿وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا﴾ [الجن: 23]
«و هرکس نافرمانی الله و پیامبرش کند، حتماً آتش جهنم از آنِ اوست؛ جاودانه در آن خواهند ماند.»
ابوجعفر طحاوی / در توصیف بهشت و دوزخ میگوید: «این دو، هرگز از بین نمیروند و نابود نمیشوند.»[10]
در بالاترین مکان است، زیرا الله تعالی میفرماید:
﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ﴾ [المطفّفین: 18]
«هرگز چنین نیست [که آنان میپندارند]، قطعاً نامۀ [اعمال] نیکوکاران در علیّین [بالاترین مکان] است.»
همچنین در حدیثی مشهور از براء بن عازب س دربارۀ فتنۀ قبر روایت شده که الله متعال میفرماید: «اکتُبُوا کتابَ عبدِی فی علّیّین، وأعیدُوهُ إلی الأرضِ»[11]؛ «نامۀ اعمال بندهام [تقدیرش] را در علّیّین [بالاترین محل] بنویسید [و ثبت کنید] و وی را به زمین برگردانید.»
در پایینترین مکان، چون الله ﻷ میفرماید:
﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ﴾ [المطفّفین: 7]
«هرگز چنین نیست [که کافران پنداشتهاند] حقا که نامۀ [اعمال] بدکاران در سجین است.»
و نیز در آن روایت مذکور آمده است که: «اکتُبُوا کتابَ عبدِی فی سجّین فی الأرضِ السّفلی»[12]؛ «نامۀ اعمال بندهام [تقدیرش] را در سجّین؛ در زمین [و طبقۀ] پایین بنویسید [و ثبت کنید].»[13]
10- مفهوم ایمان به بهشت و دوزخ
یعنی ایمان و باور قطعی به وجود آنها و اینکه آن دو مخلوقند و همچون الله متعال ابدی هستند و هرگز فنا و نابود نمیشوند.
همچنین ایمان به تمامی نعمتهای بهشتی و عذابهای دردناک دوزخ.[14]
موارد قبلی، بخشی از مطالب مطرح دربارۀ روز قیامت بود و در ادامه، توضیحات و سخنان بیشتری در مورد امور مربوط به آن؛ همچون مرگ، نشانههای قیامت، زندگی برزخ و امثال آن، در فصل چهارم بیان خواهد شد.
[1]- نک: معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 96.
[2]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 131.
[3]- نک: معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص 96.
[4]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 131.
[5]- همان؛ الجنّة والنّار، عمر أشقر، صص 154- 160.
[6]- همان؛ همان، ص 25؛ برای جزئیّات بیشتر، نک: التّذکرة، صص 425- 602.
[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1052؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 907.
[8]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 420؛ برای توضیحات بیشتر، نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 420- 422؛ لمعة الاعتقاد، ص 131.
[9]- همان.
[10]- برای توضیحات بیشتر، نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 424- 432؛ لمعة الاعتقاد، ص 132؛ الرّدّ علی من قال بفناء الجنّة والنّار وبیان الأقوال فی ذلک، شیخ الإسلام ابن تیمیّه، بررسی و تحقیق: محمّد بن عبدالله سمهری.
[11]- قبلا بیان گردید.
[12]- قبلا بیان گردید.
[13]- نک: لمعة الاعتقاد، صص 132- 133.
[14]- نک: أعلام السّنّة المنشورة، ص 115.
أ- مفهوم لغوی حوض:
این کلمه مصدر فعل «حاض» به معنای جمعشدن بوده و حوض یعنی جایی که آب در آنجا جمع میشود و جمع این واژه، أحواض و حیاض است.[1]
ب- مفهوم شرعی حوض:
مراد از حوض، آبی است که در صحرای محشر، از رود کوثر برای پیامبر ج جاری میشود.[2]
قرآن کریم، سنّت و اجماع اهل سنّت دلالت بر وجود این حوض دارند.
الله تعالی خطاب به رسول الله ج میفرماید:
﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ﴾ [الکوثر: 1]
«[ای پیامبر!] به راستی که ما به تو کوثر عطا کردیم.»
احادیث متواتر فراوانی نیز در این زمینه وجود دارد.
شارح «العقیدة الطّحاویّة» میگوید: «احادیث نقل شده دربارۀ وجود حوض، به حدّ تواتر میرسد و سی و چند صحابی این مطلب را روایت کردهاند.»[3]
یکی از احادیث موجود در این زمینه، این سخن پیامبر ج است که میفرمایند: «إِنِّی فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ مَنْ مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ، وَمَنْ شَرِبَ لَمْ یَظْمَأْ أَبَدًا، لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ وَیَعْرِفُونِی، ثُمَّ یُحَالُ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ»[4]؛ «من پیش از شما، بر حوض وارد میشوم، هرکس بر من گذر کند، [از آن] مینوشد و فردی که [از این حوض] بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد. قطعاً گروههایی بر من وارد میشوند که آنان را میشناسم و این افراد نیز مرا میشناسند، سپس در میان من و آنان، مانع ایجاد میشود.» این حدیث، متّفقعلیه است.
انس س روایت نموده که رسول الله ج پس از معراج فرمودند: «أتیْتُ عَلَى نَهْرٍ حَافَتَاهُ قِبَابُ اللُّؤْلُؤِ مُجَوَّفٌ، فقُلْتُ: مَا هَذَا یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: هَذا الکَوْثر»[5]؛ «بر رودی وارد شدم که در دو کنار آن، گنبدهای توخالی [ساختهشده از] مروارید وجود داشت، سپس از جبرئیل پرسیدم: ای جبرئیل! این چیست؟ او پاسخ داد: این کوثر است.» حدیثی متّفقعلیه است.
علاوه بر دلایل فوق، اهل سنّت بر وجود حوض اجماع دارند.[6]
با توجّه به احادیث موجود در این باره، به طور خلاصه میتوان گفت که: حوضی بزرگ و آبشخوری بخشنده و گرامی است که از آب بهشت و از رود کوثر، تأمین میشود.
آبش سفیدتر از شیر و نقره، سردتر از برف، شیرینتر از عسل و خوشبوتر از مشک است. ظروفش همچون ستارگان آسمان بوده و این حوض بسیار وسیع؛ عرضش به اندازۀ مسافت رفتن در یک ماه و طولش نیز همان اندازه و گوشههایش باهم برابرند. هر بار که از آبش خورده شود، باز زیاد و وسیع میگردد. هرکس که از آب این حوض بنوشد، دوباره هرگز تشنه نمیشود. در میان آن، مشک و تکّههایی از مروارید و شاخههای طلا میروید و گوهرهای متفاوتی دارد.[7]
و صفات دیگری که در احادیث پیامبر ج بیان شده است.[8]
4- ظروف حوض از بهشت تأمین میشود
این موضوع به طور صریح در احادیث بیان شده است؛ مثلا در صحیح مسلم از ابوذر س روایت شده که پرسیدم: ای رسول الله! ظروف و آبدانهای حوض چیست؟
پیامبر ج فرمودند: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَآنِیَتُهُ أَکْثَرُ مِنْ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَکَوَاکِبِهَا، أَلَا فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَةِ الْمُصْحِیَةِ، آنِیَةُ الْجَنَّةِ مَنْ شَرِبَ مِنْهَا لَمْ یَظْمَأْ آخِرَ مَا عَلَیْهِ، یَشْخَبُ فِیهِ مِیزَابَانِ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ شَرِبَ مِنْهُ لَمْ یَظْمَأْ، عَرْضُهُ مِثْلُ طُولِهِ، مَا بَیْنَ عَمَّانَ إِلَى أَیْلَةَ، مَاؤُهُ أَشَدُّ بَیَاضًا مِنَ اللَّبَنِ، وَأَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»[9]؛ «سوگند به ذاتی که جان محمّد در دست اوست، قطعاً ظروف حوض بیشتر از تعداد ستارگان کوچک و بزرگ آسمان است؛ آن هم در شبی تاریک و صاف و بیابر [که ستارگانش زیاد دیده میشوند]. ظروف بهشت به گونهای است که هرکس از آنها بنوشد، دیگر هرگز تشنه نمیشود. [آب] دو آبراهه از بهشت، در آن جاری است، کسی که از آن بنوشد، هرگز تشنه نمیشود. عرض آن همچون طولش؛ به فاصلۀ میان عمّان تا أیله است. آبش سفیدتر از شیر و شیرینتر از عسل است.»
در صحیح مسلم از ثوبان س نقل شده که دربارۀ آب این حوض پرسید و رسولالله ج چنین پاسخ دادند: «یَغُتُّ فِیهِ مِیزَابَانِ یَمُدَّانِهِ مِنَ الْجَنَّةِ، أَحَدُهُمَا مِنْ ذَهَبٍ، وَالْآخَرُ مِنْ وَرِقٍ»[10]؛ «دو آبراهه از بهشت، در آن آب را پیدرپی میریزند و آبش را بیشتر میکنند که یکی از طلا و دیگری از نقره است.»
5- آیا حوض مختصّ پیامبر اسلام ج است؟
در برخی احادیث آمده که هر پیامبری، حوضی دارد، ولی حوض پیامبر ما از همه بزرگتر و وسیعتر و شیرینتر است و نوشندگان از این حوض، از همه بیشترند.[11]
به عنوان نمونه، پیامبر ج میفرمایند: «إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ حَوْضًا، وَإِنَّهُمْ لَیَتَبَاهَوْنَ أَیُّهُمْ أَکْثَرُ وَارِدَةً، وَإِنِّی لَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ أَکْثَرَهُمْ وَارِدَةً»[12]؛ «همانا برای هر پیامبری، حوضی وجود دارد و قطعاً آنان افتخار میکنند که واردشوندگان [به حوض] چه کسی از همه بیشتر است و امیدوارم که واردشوندگان [بر حوض] من، از همه بیشتر باشد.»
بله این حوض در حال حاضر وجود دارد، زیرا بخاری و مسلم رحمهما الله از عقبه بن عامر س روایت کردهاند که پیامبر ج یک روز بیرون رفتند و بر اهل احد، همچون نماز میّت، نماز خواندند، سپس به سمت منبر رفته و فرمودند: «إِنِّی فَرَطٌ لَکُمْ، وَأَنَا شَهِیدٌ عَلَیْکُمْ، وَإِنِّی وَاللهِ لَأَنْظُرُ إِلَى حَوْضِی الْآنَ»[13]؛ «من پیش از شما بر حوض وارد میشوم و من بر شما گواهم و سوگند به الله که اکنون به حوضم نگاه میکنم.»
مؤمنان صادق و پیرو شریعت از این حوض مینوشند، امّا بدعتگزاران و تحریفکنندگان و مخالفان شریعت، از آب این حوض محروم میشوند.
رسول الله ج فرمودند: «أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الْحَوْضِ، وَلَأُنَازِعَنَّ أَقْوَامًا ثُمَّ لَأُغْلَبَنَّ عَلَیْهِمْ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ»[14]؛ «من قبل از شما، بر حوض وارد میشوم و قطعاً برای گروهی، بحث و مداخله میکنم، امّا نمیتوانم برایشان کاری انجام دهم. سپس میگویم: پروردگارا! [این افراد] امّت من هستند، امّت من هستند. [به من] گفته میشود: حتماً تو نمیدانی که پس از تو، چه به وجود آوردند.» این روایت، متّفقعلیه است.
در صحیح مسلم، از ابوسعید خدری س چنین روایت شده است: «فَیُقَالُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، فَأَقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ بَدَّلَ بَعْدِی»[15]؛ «گفته میشود: قطعاً نمیدانی که پس از تو، چه کردند! بنابراین من میگویم: هلاکت باد، هلاکت باد برای کسی که پس از من، مرتکب تغییر و [تحریف] گشت.»
همچنین در صحیح مسلم، از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده است که: «فَیَقُولُ: إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا عَمِلُوا بَعْدَکَ، مَا زَالُوا یَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ»[16]؛ «سپس میفرماید: بدون تردید نمیدانی که پس از تو، چه کردند؛ همواره به عقب برمیگشتند [و دین را رها میکردند].»
أ- مفهوم لغوی صراط: این کلمه به معنای راه راست است.[17]
ب- مفهوم شرعی صراط: پل کشیدهشده بر روی جهنّم تا مردم از طریق آن، به بهشت رسند.[18]
این موضوع توسّط قرآن، سنّت و اجماع اهل سنّت، ثابت است.[19]
به عنوان مثال، الله أ میفرماید:
﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتۡمٗا مَّقۡضِیّٗا﴾ [مریم: 71]
«و هیچیک از شما نیست مگر اینکه وارد آن [جهنّم] میشود. این [وعده] بر پروردگارت فرمانی حتمی [و شدنی] است.»
گروهی از پیشینیان، این آیه را تفسیر به عبور از پُل صراط نموده و تعدادی دیگر آن را تفسیر به ورود در آتش و سپس نجات از آن کردهاند.[20]
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیثی طولانی از ابوسعید خدری س روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است: «ثُمَّ یُضْرَبُ الْجِسْرُ عَلَى جَهَنَّمَ، وَتَحِلُّ الشَّفَاعَةُ، وَیَقُولُونَ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ»[21]؛ «سپس پُل [صراط] بر روی جهنّم زده میشود و اجازۀ شفاعت داده میشود و میگویند: پروردگارا! سالم بدار، سالم بدار.»
ویژگیهای این پُل در احادیث متعدّدی بیان شده است؛ از جمله در همان روایت طولانیِ منقول از ابوسعید خدری س آمده است که: «دَحْضٌ مَزِلَّةٌ، فِیهِ خَطَاطِیفُ، وَکَلَالِیبُ، وَحَسَکٌ تَکُونُ بِنَجْدٍ فِیهَا شُوَیْکَةٌ، یُقَالُ لَهَا: السَّعْدَانُ»؛ «[پل صراط] لیز و لغزنده و دارای چنگکها و قلّابها و تیغ است که در بلندی قرار دارد و در آن، خار [های] کوچکی است که به آن، سعدان [گیاهی خاردار که شتر میخورد] گفته میشود.»
ابوسعید میگوید: «شنیدهام که این پُل، باریکتر از مو و برندهتر از شمشیر است.»[22]
همچنین در صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیثی طولانی از ابوهریره س روایت شده که در بخشی از آن چنین آمده است: «وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمِ السَّعْدَانَ؟!»؛ «و در جهنّم، خارهایی همچون خار گیاه سعدان وجود دارد، آیا این گیاه را دیدهاید؟!»
صحابه ش پاسخ دادند که آری ای رسول الله!
پیامبر ج فرمودند: «فَإنها مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ المُوبَقُ بَقِیَ بِعَمَلِهِ - أَوِ المُوثَقُ بِعَمَلِهِ -، وَمِنْهُمُ المُخَرْدَلُ، أَوِ المُجَازَى، أَوْ نَحْوُهُ،»[23]؛ «همانا این خارها نیز مانند خار گیاه سعدان است، امّا فقط الله تعالی از بزرگی آنها باخبر است. این خارها مردم را بر حسب اعمالشان، گاز میگیرند؛ برخی به سبب عملش، هلاک شده -یا [فرد مؤمن] بر اثر عملش استوار و محکم میماند- و برخی تا حدودی زخمی شده یا جزا داده میشوند و یا امثال آن [و سپس نجات مییابند].»
ورود آنان یعنی عبورشان از روی پل صراط و این عبور به اندازۀ اعمالشان است.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «پُل صراط بر سطح دوزخ قرار دارد؛ یعنی همان پُلی که در میان بهشت و جهنّم است[24] و مردم با توجّه به اعمالشان از آن عبور میکنند؛ برخی با یک چشم برهمزدن، بعضی همچون برقی زودگذر، تعدادی مانند باد، برخی همچون اسبی تیزرو، بعضی مانند رفتن شتر، گروهی دواندوان، برخی به حالت راهرفتن عادی و بعضی به صورت خزیده از آن عبور میکنند. افرادی نیز به سرعت گرفته شده و در جهنّم انداخته میشوند، چون بر روی پُل، میخهایی وجود دارد که مردم را به سبب اعمالشان میگیرند. بنابراین هرکس از این پُل عبور کند، وارد بهشت میشود.»[25]
این سخنان شیخ الإسلام برگرفته از احادیث صحیحی است که بیانگر شیوۀ عبور از پُل صراط هستند.
یکی از آن احادیث، همان حدیث طولانیِ منقول از ابوسعید س است که در قسمتی از آن چنین روایت شده است: «فَیَمُرُّ الْمُؤْمِنُونَ کَطَرْفِ الْعَیْنِ، وَکَالْبَرْقِ، وَکَالرِّیحِ، وَکَالطَّیْرِ، وَکَأَجَاوِیدِ الْخَیْلِ وَالرِّکَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَمَخْدُوشٌ مُرْسَلٌ، وَمَکْدُوسٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ»[26]؛ «مؤمنان به اندازۀ یک چشم برهمزدن، مانند برق، باد، پرنده و همچون اسبها و شتران تیزرو عبور میکنند؛ برخی نجاتیافته و سالم میمانند، گروهی زخمی شده و رها میگردند و تعدادی دیگر در آتش جهنّم افکنده میشوند.»
5- نخستین کسی که از پُل صراط میگذرد
نخستین پیامبری که از این پُل عبور میکند، سیّدنا محمّد ج هستند.
از میان امّتها نیز اولین امّتی که از پُل صراط میگذرد، امّت محمّد ج است.
پیامبر ج میفرمایند: «فأَکُونُ أَنَا وَأُمَّتِی أَوَّلَ مَنْ یُجِیزُهَا، وَلا یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ»[27]؛ «بنابراین من و امّتم نخستین کسانی هستیم که از آن عبور میکنند و در این روز، فقط پیامبران سخن میگویند و دعایشان در آن روز این است که: الهی! سالم بدار، سالم بدار.»
6- آیا کافران از پُل صراط عبور میکنند؟
بر اساس احادیث، این پُل برای مؤمنان قرار داده میشود که در میانشان، منافقان و مؤمنان گنهکار وجود دارند. بنابراین پُل صراط برای این افراد نهاده میشود.[28]
ابن رجب / میگوید: «بدان گروهی از مردم مؤمنانی هستند که الله تعالی را بدون اینکه شرک بورزند، عبادت میکنند و گروهی از آنان، مشرکانی هستند که غیر الله را با او میپرستند. مشرکان از پُل صراط نمیگذرند، بلکه پیش از نهادن این پُل، در آتش میافتند.»[29]
پُلی که در بین بهشت و دوزخ قرار دارد و برخی از عالمان آن را صراط دوم مینامند.[30]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / پس از سخن دربارۀ عبور از پُل صراط چنین میآورد: «وقتی از آن عبور کنند، بر روی پُلی که در میان بهشت و دوزخ است، میایستند که قصاص و حقوق برخی گرفته شود و زمانی که پاک میشوند، اجازۀ ورود به بهشت میگیرند.»[31]
[1]- همان.
[2]- لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 123.
[3]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 123.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6583 و 7050؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2290.
[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4964؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 162.
[6]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 124؛ شرح الواسطیّة، صص 210- 211.
[7]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 288؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص146؛ شرح الواسطیّة، ص210.
[8]- به عنوان مثال، نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6583، 7050، 7051، 6593، 7048 و 1344؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2290، 2292، 2293، 2298 و 2299.
[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2300.
[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2301.
[11]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 228؛ لمعة الاعتقاد، ص 125.
[12]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2443؛ آلبانی این حدیث را در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 1589 صحیح دانسته و در شرح الطّحاویّة، ص 228 گفته که روایت مذکور، حسن است.
[13]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1344، 3596، 4042، 6426 و 6590؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2296.
[14]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6575 و 6576؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2297.
[15]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2291.
[16]- همان، شمارۀ حدیث: 2294.
[17]- معجم مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 287.
[18]- نک: شرح العقیدة الواسطیّة، هراس، ص 210؛ لوامع الأنوار البهیّة، ج 2، ص 189؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 126.
[19]- نک: التّخویف من النّار، ابن رجب، صص 242- 253؛ لوامع الأنوار البهیّة، ج 2، ص 82؛ لمعة الاعتقاد، ص 126.
[20]- نک: التّذکرة، ص 387؛ شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 416.
[21]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4581 و 4919؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 183.
[22]- همان.
[23]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7437؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 182.
[24]- پُلی که در بین بهشت و جهنّم قرار دارد، قنطره یا پُل دوم است و این مطلب در ادامه بیان خواهد شد.
[25]- مجموع الفتاوی، ج 3، صص 146- 147.
[26]- قبلا سند این روایت بیان گردید.
[27]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7437؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 182.
[28]- نک: القیامة الکبری، ص 275.
[29]- التّخویف من النّار، ص 232؛ القیامة الکبری، صص 275- 276.
[30]- نک: التّذکرة، صص 392- 394.
[31]- مجموع الفتاوی، ج 3، ص 147.
مبحث سوم:
قیامت، حساب، ترازوی اعمال و انتشار نامههای اعمال
قیامت یکی از نامهای روز آخرت است.
قرطبی / میگوید: «این واژه در زبان عربی، مصدر «قام یقوم» بوده و بنا بر عادت عرب، به منظور مبالغه،«ة» تأنیث گرفته است.»[1]
در این زمینه 4 دیدگاه وجود دارد:
أ- به سبب دارابودن امور مذکور؛
ب- به علّت برخاستن مردم از قبرها و رفتن به سوی قیامت؛
ج- به سبب برخاستن مردم به پیشگاه پروردگار جهانیان؛
د- به علّت ایستادن جبرئیل و فرشتگان دیگر ÷ در حالت صفبسته.[2]
روز قیامت بسیار مهم و بزرگ و وحشتناک است و بندگان هرگز چنین روزی را ندیدهاند، زیرا:
أ- الله متعال آن را توصیف به بزرگی نموده است:
﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ﴾ [المطفّفین: 4-5]
«آیا آنان گمان نمیکنند که [قیامت فرا میرسد و از قبرها] برانگیخته میشوند برای روزی بزرگ؟!»
ب- توصیف آن به سنگینی و دشواری:
﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ یُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ یَوۡمٗا ثَقِیلٗا﴾ [الإنسان: 27]
«همانا این افراد [کافران] دنیای زودگذر را دوست داشته و روز سختی [را که در پیش دارند] پشت سر خود رها میکنند.»
ج- در روز قیامت، ترس و اضطراب شدیدی وجود دارد، به گونهای که زنِ شیرده از بچّۀ شیرخوارش غافل میشود، زن باردار، سقط جنین میکند و مردم را مست میبینی درحالی که مست نیستند.
د- قطع رابطههای مردم در روز قیامت.
هـ- در آن روز، کافران حاضرند که تمامی آنچه دارند را بدهند و از عذاب نجات یابند.
و- روز قیامت بسیار طولانی است:
﴿ فِی یَوۡمٖ کَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِینَ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾ [المعارج: 4]
«در روزیکه مقدارش پنجاه هزار سال است.»[3]
4- نزدیکشدن خورشید به مخلوقات
در آن روز، خورشید بسیار به مردم نزدیک میشود و فاصلۀ آن تا آنان، به اندازۀ یک میل [معادل با 1482 متر فرانسوی] است و عرق آنان را فرا میگیرد؛ برخی تا پاشنۀ پا، تعدادی تا زانو، بعضی تا سینه و برخی تا گردن در عرق فرو میروند و هریک به اندازۀ اعمالش دچار این سختی میگردد.[4] مطلب مزبور، در صحیح بخاری و صحیح مسلم و سایر کتابها آمده است.[5]
یکی از پیشینیان میگوید: «اگر خورشید همچون روز آخرت، بر زمین بتابد، قطعاً زمین آتش میگیرد و سنگها ذوب شده و رودها خشک میگردند.»[6]
5- افرادی که الله تعالی آنان را در روز قیامت، زیر سایۀ عرش خویش قرار میدهد
اعمال فراوانی هستند که انسان را از وحشت و سختیهای قیامت نجات میدهد.[7]
کسانی که الله متعال آنان را در روزی که هیچ سایهای جز سایۀ عرش پروردگار نیست، در زیر سایۀ عرشش قرار میدهد؛ در صحیح بخاری، صحیح مسلم و سایر کتابها آمده که ابوهریره س از رسول الله ج چنین روایت میکند: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ: الإِمَامُ الْعَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِی الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقةٍ، أَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا، فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ»[8]؛ «الله متعال هفت گروه را روزی که هیچ سایهای جز سایۀ [عرش] او وجود ندارد، در زیر سایۀ [عرش] خویش جای میدهد. 1. فرمانروای عادل؛ 2. جوانی که در اطاعت و بندگی پروردگارش پرورش یافته است؛ 3. مردی که همواره دلش وابسته به مساجد باشد؛ 4. دو مسلمانی که برای خوشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و براساس آن، باهم جمع یا از یکدیگر جدا میشوند؛ 5 . کسی که زنی صاحب منصب و زیبا، وی را به سمت فحشا فرا خواند، ولی او [نپذیرد و] بگوید: من از الله میترسم؛ 6 . فردی که پنهانی با دست راستش صدقه دهد که دست چپش نداند چه چیزی صدقه میکند؛ 7. کسی که در تنهایی الله تعالی را به یاد آورده [و از ترس او] اشک بریزد.»
این کلمه در اصل، از «حسب» گرفته شده و ریشۀ «ح س ب» دلالت بر چندین معنا؛ مانند شمارش و آمارگیری میکند.[9]
یعنی اینکه الله تعالی در روز قیامت، بندگان را از اعمالشان آگاه میکند و کارهای خوب یا بدی که انجام دادهاند را به آنان بیان مینماید.[10]
حسابرسی در روز قیامت، دلایلی از قرآن، سنّت و اجماع مسلمانان دارد.
آیات و احادیث فراوان و متواتری دلالت بر وجود حساب در روز قیامت میکنند.
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم﴾ [الغاشیة: 25-26]
«همانا بازگشت آنان به سوی ماست. سپس قطعاً حسابشان [نیز] با ماست.»
پیامبر ج در برخی از نمازها، اینگونه دعا میکردند: «اللَّهُمَّ حَاسِبْنِی حِسَابًا یَسِیرًا»؛ «پروردگارا! [اعمال] مرا به آسانی مورد محاسبه قرار بده.»
أمّ المؤمنین عایشه ل پرسید: حساب آسان چیست؟
رسول الله ج پاسخ دادند: «أن یُنظَرَ فی کتابِهِ، فَیُتَجَاوَزُ عَنهُ»[12]؛ «یعنی اینکه به نامۀ اعمالش نگاه شود و از [گناهان] او صرفنظر گردد.»
در صحیح بخاری و صحیح مسلم از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «مَن حُوسِبَ عُذِّبَ»؛ «کسی که [به دقّت] مورد محاسبه قرار گیرد، عذاب میشود.»
أمّ المؤمنین عایشه ل میگوید که پرسیدم: مگر الله ﻷ نمیفرماید: ﴿فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا﴾ [الانشقاق: 8]؛ «بهزودی با حسابی آسان، محاسبه میشود.»
وی در ادامه میآورد که رسول الله ج چنین پاسخ دادند: «إنَّمَا ذلکَ العَرْضُ، وَلکِنْ مَنْ نُوقِشَ الْحِسَابَ یَهْلِکْ»[13]؛ «مراد از آن [حساب آسان در آیۀ قرآن] نشاندادن [اعمال انسان] است، امّا کسی که در حسابرسی او دقّت و سختگیری شود، هلاک میگردد.»
علاوه بر دلایل فوق، مسلمانان بر ثبوت حساب در روز قیامت، اجماع و توافق دارند.
الله ﻷ کتابهای آسمانی را نازل نمود و پیامبران را فرستاد و بر بندگان، پذیرش آنچه پیامبران آوردند را واجب و عمل به آنچه واجب است را فرض گردانید. بنابراین اگر حساب و جزایی نباشد، این امور بیهوده و بیفایده خواهد بود، امّا الله تعالی از این کار منزّه است.
الله متعال در آیۀ زیر به این مطلب اشاره نموده است:
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِینَ أُرۡسِلَ إِلَیۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٦ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا کُنَّا غَآئِبِینَ﴾ [الأعراف: 6-7]
«قطعاً ما از کسانی که [پیامبران] به سویشان فرستاده شدند، سؤال خواهیم کرد. و البتّه از پیامبران [نیز] میپرسیم. یقیناً [کردارشان را] با علم [خود] برایشان بیان میکنیم و ما هرگز غایب نبودهایم.» [14]
متون شرعی شیوه و روش حسابرسی در قیامت را روشن ساختهاند.
به طور خلاصه میتوان گفت: الله تعالی بندگان را در حضور خویش نگه میدارد و از آنان به سبب گناهانی که مرتکب شدند و اعمالی که انجام داده و سخنانی که بر زبان آوردند، اقرار میگیرد و آنان را از کفر یا ایمان، اطاعت یا نافرمانی و استقامت یا انحرافشان در دنیا و نیز از پاداش یا عذابی که مستحقّ آن هستند، آگاه میسازد.
حساب شامل آنچه پروردگار به آنان میگوید، سخنانی که بندگان بر زبان میآورند، عذر و بهانههایی که آورده میشود، دلیل و برهانهایی که علیه آنان اقامه میگردد، گواهی شاهدان، وزن اعمال و امثال آن میشود.[15]
برخی از حسابها سخت و برخی آسان هستند. انواع دیگر آن، حساب تقریر و تکریم و بزرگداشت، توبیخ و نکوهش، فضل و بخشش و مؤاخذه و مجازات بوده و متولّی آن، بخشندهترین بخشندگان، مهربانترین مهربانان و فرمانرواترین فرمانروایان است.[16]
7- قوانینی که بندگان براساس آنها مورد محاسبه قرار میگیرند
اگر الله ـ تمامی بندگانش را عذاب نماید، بازهم بر آنان ستمی نکرده است، زیرا بنده و تحت فرمان و سلطۀ او هستند و مالک هرگونه که بخواهد، میتواند در ملکش تصرّف نماید.
امّا الله متعال آنان را عادلانه و براساس حکمت و عدالتش مورد محاسبه قرار میدهد.
الله ﻷ در متون بسیاری، تعدادی از قوانین را که محاکمه و حسابرسی براساس آنها واقع میشود، برای ما بیان نموده است.
برخی از آن قوانین، به طور مختصر از این قرار است:
أ- عدالتی که خالی و پاک از هر نوع ستمی است؛
ب- هیچکس به سبب جرم و گناه دیگران، مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد و هیچ فردی بار گناه انسان دیگری را تحمّل نمیکند؛
ج- آگاهی بندگان از اعمالی که پیش فرستادهاند؛
د- چندینبرابرشدن نیکیها و نه بدیها؛
هـ- آوردن شاهدان علیه کافران و منافقان.[17]
8- عمومیّت حساب و کسانی که مورد محاسبه قرار نمیگیرند
تمامی مردم محاسبه میشوند مگر هفتادهزار نفری که پیامبر ج آنان را استثنا نمودند.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن عبّاس ب نقل شده که پیامبر ج فرمودند: «عُرِضَتْ عَلَیَّ الأُمَمُ»؛ «تمامی امّتها به من نشانداده شدند.» و در ادامه عرض کردند: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا سَوَادٌ کَثِیرٌ، قَالَ: هَؤُلاءِ أُمَّتُکَ وَهَؤُلاءِ سَبْعُونَ أَلْفًا قُدَّامَهُمْ لا حِسَابَ عَلَیْهِمْ وَلا عَذَابَ. قُلْتُ: وَلِمَ؟ قَالَ: کَانُوا لا یَکْتَوُونَ وَلا یَسْتَرْقُونَ وَلا یَتَطَیَّرُونَ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»؛ «سپس نگاه کردم و ناگهان جمعیّت زیادی را دیدم. جبرئیل ÷ گفت: اینها امّت تو هستند و این هفتاد هزار نفر که در جلویشان هستند، هیچ گونه حساب و عذابی ندارند. پرسیدم: چرا؟ جبرئیل ÷ پاسخ داد: چون آنان از داغکردن پرهیز میکردند، درخواست رقیه نمینمودند، فال بد نمیزدند و بر پروردگارشان توکّل میکردند.»
عکّاشه بن محصن برخاست و گفت: از الله تعالی بخواه که مرا از آنان قرار دهد.
رسول الله ج فرمودند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ مِنْهُمْ»؛ «پروردگارا! عکّاشه را از آنان قرار بده.»
سپس مرد دیگری بلند شد و گفت: از الله تعالی بخواه که مرا از آنان بگرداند.
پیامبر ج فرمودند: «سَبَقَکَ بِهَا عُکَّاشَةُ»[18]؛ «عکّاشه در این کار از تو سبقت گرفت.»
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «الله متعال مردم را مورد محاسبه قرار میدهد و بندۀ مؤمنش را جدا نموده و از وی به سبب گناهانی که انجام داده، اعتراف و اقرار میگیرد، چنانکه در قرآن و سنّت بیان شده است.
امّا کافران همچون کسی که نیکیها و بدیهایش سنجیده شود، مورد محاسبه قرار نمیگیرند، زیرا آنان نیکی ندارند، اما اعمالشان شمارش میشود و آنان از آن آگاه شده و اقرار نموده و به سبب این اعمال، مجازات میشوند.»[19]
10- اولین امّتی که مورد محاسبه قرار میگیرد
پیش از سایر امّتها، به حساب امّت محمّد ج پرداخته میشود.
رسول الله ج میفرمایند: «نَحْنُ الْآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، المقضَی بَینَهُم قبلَ الخَلائقِ»[20]؛ «ما آخرین امّت [در دنیا] و نخستین امّت در روز قیامتیم که پیش از سایر مردم، به حساب ما رسیدگی میشود.»
همچنین از ابن عبّاس ب به صورت مرفوع چنین روایت شده است: «نَحْنُ آخِرُ الْأُمَمِ وَأَوَّلُ مَنْ یُحَاسَبُ»[21]؛ «ما [در دنیا] آخرین امّت و [در آخرت] نخستین امّت هستیم که مورد محاسبه قرار میگیرد.»
11- نخستین عملی که از بنده پرسیده میشود
اولین عمل مورد سؤال، نماز است که اگر صحیح باشد، سایر اعمال قبول میشود و در غیر این صورت، سایر اعمال باطل و غیر قابل قبول است، و از پیامبر ج چنین مطلبی نقل شده است.[22]
12- نخستین عملی که در بین مردم، فیصله و داوری میشود
نخستین کار فیصلهشده در میان مردم، مسألۀ خونهاست، زیرا رسول الله ج فرمودند: «أَوَّلُ مَا یُقْضَى بَیْنَ النَّاسِ فِی الدِّمَاءِ»[23]؛ «در روز قیامت، نخستین عملی که در میان مردم داوری میشود، موضوع خونهاست.» متّفقعلیه.
گفتار سوم: ترازوی اعمال [میزان]
اصل این واژه «مِوزان» بوده که حرف «واو» به سبب مکسور بودن ماقبلش، تبدیل به «یاء» شده و جمع آن، موازین است.
میزان نام وسیلهای است که اشیاء توسّط آن وزن میگردد یا وسیلهای که سنگینی و سبکی اشیاء بهوسیلۀ آن سنجیده میشود.[24]
یعنی وسیلهای که الله تعالی در رروز قیامت، برای سنجش اعمال بندگان قرار میدهد.[25]
قرآن، سنّت و اجماع بیانگر وجود چنین وسیلهای هستند.
أ- الله متعال در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِینَ ٱلۡقِسۡطَ لِیَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَیۡٔٗاۖ وَإِن کَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَیۡنَا بِهَاۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِینَ﴾ [الأنبیاء: 47]
«و [ما] در روز قیامت ترازوهای عدل را مینهیم، پس به هیچ کس، ستمی نمیشود و اگر [عملی] به مقدار سنگینی یک دانۀ خردل باشد، آن را [به حساب] میآوریم. و حسابرسی ما کافی است.»
ب- پیامبر ج فرمودند: «کَلِمَتَانِ حَبِیبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ، خَفِیفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِیلَتَانِ فِی المِیزَانِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ»[26]؛ «دو کلمه [یا جمله] برای پروردگار رحمان، بسیار محبوب، بر زبان، خیلی سبک و در ترازوی اعمال، بسیار سنگین هستند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ؛ پاک و منزّه است الله متعال و ستایش مخصوص اوست [من تسبیح و تحمید او را به جای میآورم]، پاک و منزّه است پروردگار بزرگ.»
ج- تمامی سلف صالح بر ثبوت ترازوی اعمال، اجماع و توافق نمودهاند.[27]
4- حسّی یا معنویبودن ترازوی اعمال
ترازویی که اعمال با آن وزن میشود، حسّی و واقعی و دارای دو کفّه و یک شاهین [میله] است.[28]
شارح کتاب «العقیدة الطّحاویّة» میگوید: «براساس احادیث پیامبر ج، ترازوی اعمال دارای دو کفّۀ حسّی و قابل مشاهده است.»[29]
5- چه چیزی با ترازوی اعمال وزن میشود؟
اعمال بندگان در این ترازو سنجیده میشود و هرچند اعمال مذکور، عرض و قائم به غیر خود هستند، امّا الله ـ آنها را تبدیل به جسم نموده و نیکیها در یک کفّه و بدیها در کفّۀ دیگر نهاده میشود. از ظاهر متون قبلی چنین مطلبی فهمیده میشود.
بنا بر قولی، نامههای اعمال و بنا بر قولی، خود فرد عملکننده وزن میشود،[30] زیرا ابوهریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّهُ لَیأتِی الرَّجُلُ السَّمِینُ العَظِیمُ یَوْمَ الْقِیامةِ لا یَزنُ عِنْد اللَّه جنَاحَ بَعُوضَةٍ»؛ «همانا در روز قیامت، مرد چاق و عظیم الجثّهای میآید که در نزد الله متعال، به اندازۀ بال پشّهای ارزش ندارد.» سپس عرض نمود: این آیه را بخوانید: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾ [الکهف: 105]؛ «سپس در روز قیامت برای آنان [ارزشی قائل نیستیم و] وزنی برپا نخواهیم کرد.»[31]
علّامه ابن عثیمین / میگوید: «برخی از عالمان برای هماهنگنمودن این متون گفتهاند که تمامی موارد مذکور وزن میشود یا اینکه در حقیقت، نامههای اعمال سنجیده میشود و چون براساس اعمالِ نوشتهشده، سنگین یا سبک هستند، گویی که اعمال وزن شده است.
و مراد از وزنکردن صاحب عمل، ارزش و جایگاه اوست.
این نوع سازگاری و جمع میان متون، خوب به نظر میرسد، والله أعلم.»[32]
شارح «العقیدة الطّحاویّة» چنین میآورد: پس وزن اعمال، صاحب عمل و نامههای اعمال ثابت است و نیز اینکه ترازوی اعمال، دو کفّه دارد و الله ﻷ از ویژگیهای دیگر آگاهتر است و باید که به غیب ایمان آوریم همانگونه که پیامبر صادق ج خبر دادند بدون اینکه چیزی زیاد یا کم کنیم.»[33]
ابن حجر / میگوید: «ابواسحاق زجّاج میآورد: اهل سنّت بر ایمان به ترازوی اعمال اجماع دارند و نیز به اینکه اعمال بندگان در روز قیامت، وزن میشود و این ترازو یک شاهین [میله] و دو کفّه دارد و بر اثر وزن اعمال، بالا و پایین میرود.»[34]
6- آیا ترازوی اعمال یکی یا متعدّد است؟
در پاسخ باید گفت که علما در این باره اختلاف دارند؛ «برخی معتقدند که بر حسب امّتها و افراد یا اعمال، چندین ترازو وجود دارد، چون در قرآن کریم، فقط به صورت جمع [موازین] آمده است.»
امّا از لحاظ جنس، در حدیث به صورت مفرد بیان شده است.
تعدادی دیگر بر این باورند که ترازوی اعمال، یکی است، زیرا در حدیث، به صورت مفرد آمده، ولی از لحاظ آنچه وزن میشود، در قرآن کریم، به صیغۀ جمع بیان شده است. احتمال هردو مورد وجود دارد و الله تعالی داناتر است.»[35]
7- حکمت و دلیل نهادن ترازوی اعمال
هدف از این کار، آشکارساختن عدالت الهی است.[36]
گفتار چهارم: انتشار نامههای اعمال
أ- مفهوم لغوی نشر:
این واژه به معنای بازکردن کتاب یا انتشار یک چیز است.
ب- نامههای اعمال:
یعنی دفترها و کتابهایی که اعمال انسانها در آنها ثبت و شمارش شده است.
ج- مفهوم انتشار نامههای اعمال:
یعنی آشکارکردن و توزیع آنها در روز قیامت که برخی نامۀ اعمالشان را در دست راست و برخی آن را در دست چپ و از پشت سرشان میگیرند.
2- ادلّۀ انتشار نامههای اعمال
آیات قرآن، احادیث و اجماع امّت بر این مسأله دلالت دارند.[37]
الله تعالی میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ٧ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا٨ وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا٩ وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ١٠ فَسَوۡفَ یَدۡعُواْ ثُبُورٗا١١ وَیَصۡلَىٰ سَعِیرًا﴾ [الانشقاق: 7-12]
«پس امّا کسی که نامۀ [اعمالش] به دست راستش داده شود، بهزودی با حسابی آسان، محاسبه میشود و شاد و مسرور به سوی خانوادهاش باز میگردد، و امّا فردی که نامۀ [اعمالش] از پشت سرش به او داده شود، پس بهزودی [مرگ و] نابودی را میطلبند و به [آتش] جهنّم شعلهور درآید.»
از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده که از پیامبر ج پرسید: آیا خانوادۀتان را به یاد میآورید؟ رسول الله ج فرمودند: «أَمَّا فِی ثَلاثَةِ مَوَاطِنَ لا یَذْکُرُ أَحَدٌ فِیهَا أَحَدًا إِلَّا نَفْسَهُ: عِنْدَ الْمِیزَانِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَخِفُّ مِیزَانُهُ أَمْ یَثْقُلُ، وَعِنْدَ الصُّحُفِ حَتَّى یَعْلَمَ أَیَأْخُذُ صَحِیفَتَهُ بِیَمِینِهِ أَمْ بِشِمَالِهِ، وَعِنْدَ الصِّرَاطِ حَتَّى یُجَاوِزَهُ»[38]؛ «در سه محل هیچکس به یاد فرد دیگری نیست و فقط به فکر خودش است: هنگام [نهادن] ترازوی اعمال تا بداند که آیا کفۀ اعمال [نیک] او سبک یا سنگین است. و هنگام [انتشار] نامههای اعمال تا بداند که آیا نامۀ اعمالش را به دست راست میگیرد یا به دست چپ. و در زمان گذر از پُل صراط تا از آن عبور کند.»
انسان مؤمن نامۀ اعمالش را با دست راست و از جلوی خویش میگیرد و خوشحال است و به دیگران مژده داده و میگوید:
﴿هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ کِتَٰبِیَهۡ﴾ [الحاقّة: 19]
«بیایید نامۀ [اعمال] مرا بخوانید!»
امّا انسان کافر نامۀ اعمالش را به دست چپ و از پشت سرش میگیرد و واویلا سر داده و میگوید:
﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُوتَ کِتَٰبِیَهۡ٢٥ وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِیَهۡ﴾ [الحاقّة: 25-26]
«و اما کسی که نامۀ [اعمالش] را به دست چیش دهند، میگوید: ای کاش هرگز نامۀ اعمالم به من داده نمیشد و نمیدانستم حسابم چیست!»
[1]- التّذکرة، ص 246.
[2]- همان.
[3]- نک: القیامة الصّغری، صص 95- 99.
[4]- نک: التّذکرة، صص 272- 277؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص 145.
[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6532؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2863.
[6]- نک: التّذکرة، ص 272.
[7]- همان، صص 277- 278.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 660 و 1423 و 6479 و 6806؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1031.
[9]- معجم مقاییس اللّغة، ج 2، ص 59؛ لسان العرب، ج 1، ص 311.
[10]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 117؛ شرح الواسطیّة، هراس، ص 209.
[11]- شرح العقیدة الواسطیّة، صص 411- 412؛ مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146؛ لمعة الاعتقاد، ص 117؛ رسائل فی العقیدة، ص 30؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 208- 209.
[12]- مسند احمد، ج 6، ص 48؛ ابن ابی عاصم در السّنّة، شمارۀ حدیث: 885؛ آلبانی در تخریج السّنّة، ج 2، ص 429 میگوید که اسناد این روایت، صحیح است.
[13]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 103 و 4939 و 6536 و 6537؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2876.
[14]- نک: رسائل فی العقیدة، ص 30.
[15]- نک: القیامة الکبری، ص 193.
[16]- همان.
[17]- همان، صص 202- 215.
[18]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6541؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 220.
[19]- مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146.
[20]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 876؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 855 و 856.
[21]- مسند احمد، ج 1، ص 282 و ج 2، صص 274، 342؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 4290؛ بوصیری در الزّوائد، ج 3، ص 317 میگوید: «اسناد این روایت، صحیح بوده و رجالش ثقه و مورد اعتمادند.»
[22]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 413؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 1426؛ آلبانی این حدیث را در صحیح الجامع، شمارۀ حدیث: 2020 صحیح دانسته است.
[23]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6864؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1678.
[24]- لسان العرب، ج 13، ص 446.
[25]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 120.
[26]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7563؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2694.
[27]- نک: التّذکرة، صص 360- 373؛ شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 417- 419؛ لمعة الاعتقاد، ص 120.
[28]- نک: لمعة الاعتقاد، ص 119؛ القیامة الکبری، ص 249.
[29]- نک: دلایل موجود در کتاب شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 417- 419.
[30]- شرح العقیدة الواسطیّة، هراس، ص 207؛ لمعة الاعتقاد، ص 121.
[31]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 7429؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2785.
[32]- لمعة الاعتقاد، شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 121.
[33]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 419.
[34]- فتح الباری، ج 3، ص 538.
[35]- لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 121.
[36]- شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 419.
[37]- نک: مجموع الفتاوی، ج 3، ص 146؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، صص 122- 123؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 204- 206؛ أعلام السّنّة المنشورة، صص 107- 110.
[38]- سنن ابوداود، شمارۀ حدیث: 4755؛ حاکم، ج 4، ص 578. حاکم / میگوید: «اسناد این روایت بنا بر شرط شیخین صحیح است اگر ارسالی در میان حسن و أمّ المؤمنین عایشه ل نباشد» ذهبی با وی موافق است.