أ- بعث در لغت به معنای فرستادن، انتشار، تحریک و امثال آن است.[1]
ب- در اصطلاح شرع، بعث یعنی معاد جسمانی و زندهکردن مردگان در روز قیامت برای حسابرسی و داوری در میان آنان.[2]
دلایلی از قرآن و سنّت، اجماع، عقل و فطرت سلیم دلالت بر زندهشدن مردگان دارند و نیز این کار بر مقتضای حکمت است، زیرا میطلبد که الله ﻷ مخلوقات را برای حسابرسی و دادن پاداش یا عذاب در برابر تکلیفی که بر زبان پیامبران † بر آنان لازم گشته است، دوباره زنده کند.[3]
الله تعالی میفرماید:
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ﴾ [المؤمنون: 115]
«آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟!»
﴿ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ١٥ ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ﴾ [المؤمنون: 15-16]
«سپس قطعاً شما بعد از این خواهید مرد. آنگاه یقیناً شما در روز قیامت، برانگیخته میشوید.»
پیامبر ج میفرماید: «یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حُفَاةً غُرْلاً»[4]؛ «مردم در روز قیامت، پابرهنه و ختنهنشده برانگیخته میشوند.»
ادلّۀ بیشماری بیانگر زندهشدن و رستاخیز مردگان است.
ادلّۀ امکان بعث از طریق قرآن، سنّت، عقل و حس ثابت است که مطالبی در این زمینه بیان شد، امّا اکنون توضیحات بیشتری داده میشود:
أ- ادلّۀ نقلی ممکنبودن رستاخیز
مراد از دلایل سمعی و نقلی، آیات قرآن و احادیث رسول الله ج است.
الله متعال میفرماید:
﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [التّغابن: 7]
«کسانیکه کافر شدند گمان بردند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، [ای پیامبر!] بگو: آری، به پروردگارم سوگند، یقیناً [همه] برانگیخته خواهید شد، آنگاه از آنچه میکردید به شما خبر خواهند داد، و این [کار] بر الله آسان است.»
دقّت کن که چگونه مفهوم آیۀ فوق با چندین تأکید بیان شده است؛ تأکید با ﴿بَلَىٰ﴾، قسم، لام و نون تأکید!
در این زمینه دلایل بسیار زیادی وجود دارد.
ب- دلیل حسّی امکان زندهشدن مردگان[5]
الله أ در همین دنیا، زندهشدن مردگان را نشان داده و تنها در سورۀ «بقره»، پنج نمونه بیان شده است:
نمونۀ اول: زمانی که قوم موسی ÷ گفتند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ﴾ [البقرة: 55]؛ «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه الله تعالی را آشکارا ببینیم.»؛ الله آنان را میراند و سپس زنده کرد.
نمونۀ دوم: ماجرای کشتهشدهای که بنیاسرائیلِ زمان سیّدنا موسی دربارۀ آن اختلاف داشتند و الله متعال به آنان دستور داد که گاوی بکشند و عضوی از آن را به مقتول بزنند تا قاتل را برایشان معرّفی نماید. آنان این کار را انجام دادند و الله ﻷ وی را زنده نمود و قاتل را معرّفی کرد.
نمونۀ سوم: قصّۀ قومی که به قصد فرار از مرگ، از سرزمینشان خارج شدند درحالی که هزاران نفر بودند و الله ـ آنان را میراند و سپس زنده کرد.
نمونۀ چهارم: فردی بر روستایی گذر کرد که همۀ افرادش مرده بودند و بعید دانست که الله تعالی آنان را زنده کند و از این رو، الله أ وی را به مدّت صد سال میراند و سپس او را زنده نمود.
نمونۀ پنجم: قصّۀ ابراهیم خلیل ÷ زمانی که از الله متعال درخواست نمود به وی نشان دهد که چگونه مردگان را زنده میکند. الله ﻷ به او فرمان داد که 4 تا پرنده بکشد و تکّههایشان را بر کوههای اطرافش قرار دهد و سپس آنها را فرا خواند تا اعضایشان به هم متّصل شود و به سرعت نزد ابرهیم ÷ آیند.
عقل از دو طریق، دلالت بر امکان رستاخیز و زندهشدن مردگان میکند:
1. الله تعالی در ابتدا آفرینندۀ آسمانها و زمین است و ذاتی که بر پیدایش و ایجاد مخلوقات تواناست، قطعاً میتواند دوباره آنها را زنده کند.
الله ﻷ میفرماید:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾ [الرّوم: 27]
«و او ذاتی است که آفرینش را آغاز میکند، سپس آن را باز میگرداند و این [بازگرداندن] بر او آسانتر است. و توصیف برتر در آسمانها و زمین برای اوست و وی پیروزمند حکیم است.»
﴿کَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِیدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَیۡنَآۚ إِنَّا کُنَّا فَٰعِلِینَ﴾ [الأنبیاء: 104]
«همان گونه که نخستین آفرینش را آغاز کردیم، [دوباره] آن را باز میگردانیم، [این] وعدهای بر ماست، قطعاً آن را انجام خواهیم داد.»
همچنین فرمان داد در ردّ سخن کسی که زندهکردن استخوانهای پوسیده را انکار مینمود، چنین گفته شود:
﴿قُلۡ یُحۡیِیهَا ٱلَّذِیٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِکُلِّ خَلۡقٍ عَلِیمٌ﴾ [یس: 79]
«بگو: [همان] ذاتی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را پدید آورد و او به هر آفرینشی داناست.»
2. زندهکردن زمین مرده: باران را بر زمین مرده و بیآب و علف که هیچ گیاه و چوب سبزی در آن یافت نمیشود، میفرستند و آن زمین، سرسبز و زنده میگردد و هر نوع رستنیهای خوب و زیبا در آن میروید.
ذات توانا بر زندهکردن این موارد، میتواند که مردگان را نیز زنده کند.
الله متعال میفرماید:
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ﴾ [فصّلت: 39]
«و از نشانههایش [این] است که زمین را خشک [و بیجان] میبینی، سپس هنگامی که آب [باران] را بر آن فرو فرستیم، به جنبش درآید و برویاند. بدون تردید ذاتی که آن را زنده کرد، یقیناً مردگان را زنده میکند، قطعاً او بر هرچیز تواناست.»
﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَکٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِیدِ٩ وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِیدٞ١٠ رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡیَیۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ ٱلۡخُرُوجُ﴾ [ق: 9-11]
«و از آسمان آبی پربرکت نازل کردیم، سپس با آن باغها و دانه [های] دروشدنی رویاندیم و نخلهای بلند [قامت] که خوشههای برهم چیده دارند. [همۀ اینها را] برای روزی بندگان [رویانیدیم] و با آن [باران] سرزمین مرده را زنده کردیم. برآمدن [از گور و زندهشدن نیز] چنین است.»
4- جایگاه ایمان به رستاخیز در دین اسلام
ایمان به بعث بخشی از ایمان به روز آخرت و ایمان به غیب به طور کلّی است.
اهمّیت این موضوع و جایگاه و ارزش آن در دین اسلام، بر کسی پوشیده نیست -چنانکه قبلاً مطالبی در این زمینه بیان گردید- و متون فراوانی که در این باره وجود دارد و تعدادی از آنها بیان شد، بیانگر اهمّیت آن است.
یکی دیگر از دلایل مهمبودن ایمان به رستاخیز، این است که الله ـ بر وقوع آن سوگند خورده و ایمانداران به رستاخیز را ستوده و خبر داده که این وعدهای صادقانه و خبری ضروری است و انکارکنندگانش را نکوهش کرده است.
انکار زندهشدن مردگان باعث کفر به الله تعالی میگردد و کسی که رستاخیز را انکار نماید، به الله متعال، پیامبران، کتابهای آسمانی و روز آخرت کافر میگردد.
الله أ میفرماید:
﴿زَعَمَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن لَّن یُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾ [التّغابن: 7]
«کسانیکه کافر شدند گمان بردند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، [ای پیامبر!] بگو: آری، به پروردگارم سوگند، یقیناً [همه] برانگیخته خواهید شد، آنگاه از آنچه میکردید به شما خبر خواهند داد و این [کار] بر الله آسان است.»
ابوهریره س روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: الله ﻷ میفرماید: «کَذَّبَنی ابْنُ آدَمَ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ وَشَتَمَنِی وَلَمْ یکُنْ لَهُ ذَلِکَ فَأمَّا تَکْذِیبُهُ إیَایَ فَقَوْلُهُ لَنْ یُعِیْدَنِی کَمَا بَدَأنِی وَلَیْسَ أَوَّلُ الخَلْقِ بِأهْوَنَ عَلَیَّ مِنْ إِعَادَتِهِ وَأمَّا شَتْمُهُ إیَایَ فَقَوْلُهُ اَّتخَذَ الله وَلَدًا وَأنَا الأحَدُ الصَّمَدُ لَمْ ألِدْ وَلَمْ أُوْلَدْ وَلَمْ یَکُنْ لِی کُفْوًا أحَدٌ»[7]؛ «فرزند آدم مرا تکذیب کرد درحالی که حقّ این کار را نداشت و مرا دشنام داد درحالی که اجازۀ این کار را نداشت. تکذیبش این بود که گفت: [الله] هرگز مرا برنمیگرداند [و زنده نمیکند] چنانکه در ابتدا زنده نمود، درحالی که بر من، ابتدای آفرینش آسانتر از زندهکردن دوبارۀ وی نیست [یعنی زندهکردن آسانتر از آفرینش ابتدایی است]. و دشنامش این بود که گفت: الله فرزندی گرفته، درحالی که من یگانه و بینیازم، نزاییده و زائیده نشدهام و هیچکس همتای من نیست.»
[1]- نک: لسان العرب.
[2]- نک: لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، ص 115؛ القیامة الکبری، ص 51.
[3]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، ص 404؛ رسائل فی العقیدة، ص 29؛ أعلام السّنّة المنشورة، صص 101- 103.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3349؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2860.
[5]- نک: رسائل فی العقیدة، صص 32- 33.
[6]- نک: شرح العقیدة الطّحاویّة، صص 404- 407؛ رسائل فی العقیدة، ص 33؛ القیامة الکبری، ص 73- 86.
[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4975.
نفخ از نظر لغوی، واژهای مشهور و شناختهشده است. وقتی انسان هوا یا صدایی را از دهانش خارج کند، گفته میشود: نَفَخَ بِفَمهِ یَنفخُ نفخاً. دمیدن در آتش و نوشیدنی و... نیز از این قبیل است.[1]
این واژه در اصل، دارای معانی متعدّدی است؛ همچون شیپور که مفسّران آیۀ: ﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ﴾ [الکهف: 99]؛ «و در شیپور دمیده شود.» را به همین معنا تفسیر کردهاند.[2]
اسرافیل؛ یکی از فرشتگان بزرگواری که از حملکنندگان عرش است.
یعنی دمیدن اسرافیل ÷ در شیپوری که به دهان گرفته و مسؤول دمیدن در آن، به هنگام برپاشدن قیامت شده است.[3]
قرآن، سنّت و اجماع دلالت بر دمیدن در صور دارند.
أ- الله أ در این زمینه میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِیَامٞ یَنظُرُونَ﴾ [الزّمر: 68]
«و در صور دمیده شود، پس هرآنچه در آسمانها و هرآنچه در زمین است [جز کسانی که الله بخواهد] بیهوش شده [و بمیرند]، سپس بار دیگر در آن دمیده میشود، ناگهان آنان به پا خیزند [و] مینگرند.»
ب- در صحیح مسلم از عبدالله بن عمرو ب روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «ثُمَّ یُنْفَخُ فی الصَّور، فَلا یَسْمعُهُ أحَدٌ إلاَّ أصْغى لِیتاً ورَفَعَ لِیتاً، ثمّ لایبقَی أحدٌ إلّا صعقَ، ثمّ یُنْزِلُ اللَّه مَطَراً کأَنَّهُ الطَّلُّ أو الظِّل، فَتَنْبُتُ مِنْهُ أجْسَادُ النَّاس ثُمَّ ینفخ فِیهِ أخْرَى فإذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُون»[4]؛ «سپس در صور دمیده میشود و هیچکس آن را نمیشنود مگر اینکه یک طرف گردنش را پایین و کج نموده و سمت دیگر را [از ترس و وحشت] بالا میبرد، و تمامی افراد بیهوش میشوند، باز الله تعالی بارانی میفرستد که گویی شبنم یا سایه است -راوی تردید دارد- و از آن، اجساد مردم میروید. سپس در آن دمیده میشود و ناگهان آنان ایستاده مینگرند.»
اسرافیل ÷ دو بار در صور میدمد:
دمیدنی که بر اثر آن، مردم به وحشت افتاده و بیهوش میشوند. وقتی الله تعالی اجازۀ پایانیافتن این دنیا را صادر مینماید، به اسرافیل دستور میدهد که در صور بدمد و در نتیجه، تمامی آنچه در آسمانها و زمین است مگر مخلوقاتی که الله متعال بخواهد، بیهوش میشوند، زمین، خاک و بیگیاه شده و کوهها فرو میریزند و هرآنچه الله ﻷ در قرآن کریم؛ بهویژه در سورۀ «انفطار» و «تکویر» بیان نموده است، به وقوع میپیوندد.
این نفخه، نفخۀ بیهوشی [صعق]، ترس [فزع]، به لرزه درآورنده [راجفه] و صیحه [آواز بلند] نام دارد.
دمیدنی که توسّط آن، مردم برای حضور در پیشگاه پروردگار جهانیان، زنده از قبرها بیرون میآیند.
این نفخه، أخری و رادفه [پیرو و بعدی] نیز نام دارد.
تعدادی از عالمان معتقدند که سه بار در صور دمیده میشود:
أ- نفخۀ ترس بدون بیهوشی؛
ب- نفخۀ بیهوشی؛
ج- نفخۀ زندهشدن مردگان و ایستادن در حضور الله تعالی.
افرادی که «فزع» را به معنای «صعق»؛ بیهوشی میدانند، تعداد دمیدن در صور را دو تا و کسانی که «فزع» را به معنای غیر «صعق» دانستهاند، تعداد دمیدنها را سه بار میدانند.[5]
[1]- نک: لسان العرب، ج 3، صص 62- 64.
[2]- همان، ج 4، ص 474.
[3]- القیامة الکبری، عمر أشقر، صص 31- 36.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 294.
[5]- نک: مجموع الفتاوی، ج 4، ص 460؛ شرح الواسطیّة، هراس، صص 205- 206؛ لمعة الاعتقاد شرح الشّیخ محمّد بن عثیمین، صص 114- 115؛ أعلام السّنّة المنشورة، حافظ حکمی، صص 104- 105؛ القیامة الکبری، صص 39- 42.
مبحث اول:
مفهوم ایمان به روز آخرت و اهمّیت و نتایج آن
ایمان به روز قیامت شامل تمامی اخباری که دربارۀ این روز بیان شده و امور مربوط به آن است؛ مانند ایمان به نشانههای قیامت و علاماتی که پیش از آن روز به وقوع میپیوندد، مرگ و آنچه پس از آن واقع میشود؛ همچون فتنۀ قبر، عذاب یا نعمتهای آن و نیز ایمان به دمیدهشدن در صور، بیرونآمدن مردم از قبرها، عذاب یا پاداش، حساب، وحشت و ترس موقعیّت قیامت، جزئیّات محشر، انتشار و گشودهشدن نامههای اعمال، نهادن ترازوی اعمال، صراط، پُل، حوض، شفاعت و ... و همچنین ایمان به بهشت و نعمتهایش که برترین نعمت آن، نگاه به چهرۀ الله ﻷ است، و نیز باور به آتش و عذابهایش که بدترین عذاب دوزخ، محرومشدن از دیدار و رؤیت پروردگار است.[1]
باور و یقین به روز قیامت از اهمیت والایی برخوردار است، دلایلی که بینگر این اهمیت میباشد، به شرح زیر است:
1. ایمان به روز آخرت، یکی از ارکان ششگانۀ ایمان است: در آن حدیث مشهور، وقتی جبرئیل ÷ دربارۀ ایمان پرسید، پیامبر ج فرمودند: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَتُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[2]؛ «[ایمان یعنی] اینکه به الله، فرشتگان، کتابها و پیامبران الهی، روز آخرت و به تقدیر؛ خیر یا شرّ آن ایمان بیاوری.»
2. این موضوع در بسیاری از متون شرعی وارد شده و ارتباط مستحکمی با ایمان به الله أ دارد.
3. ایمانآورندگان به روز آخرت، بسیار مورد تحسین و تمجید قرار گرفته و انکارکنندگانش، بسیار نکوهش شدهاند: الله تعالی در توصیف مؤمنان به قیامت میفرماید:
﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ﴾ [النّمل: 3]
«و آنان به آخرت یقین دارند.»
و دربارۀ انکارکنندگان میفرماید:
﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ﴾ [هود: 19]
«و آنان به آخرت کافرند.»
4. فراوانی نامهای قیامت: این روز دارای اسامی بسیاری است که دلیل آن، اهمّیت قیامت و وحشت شدید در آن روز است.
قرطبی / میگوید: «هرآنچه مهم باشد، دارای صفات و نامهای زیادی است و این شیوه در زبان عربی، بسیار روشن است. مگر نمیبینی که چون شمشیر برایشان مهم بوده و فایده و ارزشش ثابت شده، 500 اسم را برایش نام بردهاند. موارد دیگری نیز از این قبیل یافت میشود؛ مثلاً قیامت که مهم بوده و ترس و وحشت در آن روز فراوان است، الله متعال در قرآن کریم، این روز را با نامهای متعدّد و صفات بسیاری بیان کرده است.»[3]
ایمان به این روز منجر به نتایجی مهم، اخلاقی زیبا، عبادتهایی متنوّع و تأثیراتی پسندیده برای فرد و جامعه در دنیا و آخرت میشود.
از جمله اینکه:
1) بجایآوردن عبادت الله متعال
ایمان به قیامت یکی از موارد اطاعت از الله أ به شمار میرود و کمال مخلوق در انجام پرستش پروردگار است.
باور به این روز یکی از ارکان ششگانۀ ایمان است که بدون آن، ایمان صحیح نمیگردد و هر اندازه که بنده پروردگارش را بیشتر بشناسد، ایمان و یقینش بیشتر و قویتر میگردد و مقامش بالاتر میرود.
ایمان به روز آخرت انسان را وادار و تشویق به انجام عبادات، به منظور دستیابی به پاداش آن روز میکند و نیز به سبب ترس از عذاب آن روز، باعث میشود که آدمی گناهان را ترک نماید.
اگر انسان از جزئیّات و امور مربوط به قیامت آگاه شود و بداند که نعمتهای ابدی مخصوص اهل طاعت و مجازات و عذاب دردناک مختصّ گنهکاران است، این آگاهی و شناخت بزرگترین دلیل و انگیزه برای انجام نیکی و پرهیز از بدی است.
4) آگاهی از فضل، عدالت و حکمت الهی
به گونهای که هرکسی را که مستحقّ عذاب باشد، براساس عدالت خویش مجازات مینماید و مستحقّ پاداش را از روی فضل خود، نعمت میدهد.
این امر با شناخت پاداش یا عذاب و حساب روز آخرت حاصل میشود.
5) میانهروی در حالت خوشی و ناخوشی
فرد مؤمن در تمامی این حالات، میانهرو است؛ نعمت باعث طغیان و مصیبت سبب ناامیدی وی نمیشود. اگر خوشحال باشد، شکر الهی را به جای میآورد و چنانچه ناراحت و غمگین و دچار مصیبت گردد، صبر مینماید.
رسول الله ج فرمودند: «عَجَبًا لأمرِ المؤمنِ إِنَّ أمْرَهُ کُلَّهُ لهُ خَیرٌ ولیسَ ذلکَ لأحَدٍ إلا للمُؤْمنِ؛ إِنْ أصَابَتهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فکانتْ خَیرًا لهُ وإنْ أصَابَتهُ ضَرَّاءُ صَبرَ فکانتْ خَیرًا لهُ»[4]؛ «کار مؤمن عجیب است! [از کار مؤمن در شگفتم!] که همۀ کارهایش برای او خیر است و این ویژگی فقط مختصّ انسان مؤمن است؛ اگر شادی [و نعمتی] به او رسد، شکر نموده و این کار برایش خیر است و اگر دچار ضرر [و مصیبتی] شود، صبر میکند و این عمل نیز برایش خوب است.»
ایمان به قیامت باعث میشود که اخلاق و رفتار آدمی زیبا و نیکو گردد؛ به عنوان مثال، منجر به ویژگی بخشش و انفاق میگردد، چون فرد بخشنده میداند که آنچه در این دنیا انفاق نماید، در آخرت، بهتر و جاودانهتر از آن را در نزد الله متعال خواهد یافت. در نتیجه، میبینی که چنین فردی علاوه بر انفاق مال خویش درحالی که خودش به آن نیاز دارد، اعمال نیک را نیز ترجیح میدهد و همچون فردی که از فقر نمیترسد، صدقه میدهد.
7) آرامش مؤمن در برابر آنچه در این دنیا از دست میدهد، چون امید به نعمتهای آخرت دارد
بر این اساس، بر اثر پیدایش امری ناپسند یا از دستدادن محبوب خویش، مضطرب و پریشان نمیشود، زیرا امید دارد که الله ﻷ عوض آن را عطا نماید و این فکر و اندیشه، منجر به آرامش و آسودگی او و ترک خشم و غضب میشود.[5]
پس از بیان مباحثی دربارۀ مفهوم ایمان به روز آخرت و اهمّیت و نتایج آن، مطالبی در مورد احوال و شرایط قیامت بیان خواهد شد.
مبحث سوم:
اعتقاد ختم نبوّت و موارد متعلق به آن
مراد از ختم نبوّت، پایانیافتن خبردادن الله تعالی به مردم و قطع وحی آسمانی است.[1]
یعنی اینکه باور کنیم اخبار غیبی با نبوّت پیامبرمان؛ محمّد ج پایان یافته و وحی آسمانی با وفات ایشان، قطع شده است. این مطلب از مهمترین و اصلیترین اعتقادات مسلمانان به شمار میرود و هرکس برخلاف آن ادّعا نماید، به الله تعالی کفر نموده و پیامبر ج را تکذیب کرده است.
قرآن، سنّت و اجماع بر این موضوع دلالت میکنند.
دلایل زیادی از قرآن کریم، به صورتهای متفاوتی بیانگر ختم نبوّت هستند؛ همچون:
أ- تصریح قرآن کریم به ختم نبوت
﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِکُمۡ وَلَٰکِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِیِّۧنَ﴾ [الأحزاب:40]
«محمّد ج پدر هیچیک از مردان شما نیست، و بلکه فرستادۀ الله و خاتم پیامبران است.»
در آیۀ فوق، صراحتاً بیان شده که محمّد ج خاتم پیامبران قبلی بوده و پس از ایشان، پیامبر و رسولی مبعوث نخواهد شد.
مفسّران قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون، همین معنا را فهمیده و بیان کردهاند.[2]
ب- اثبات این اعتقاد از طریق عقلی
مطلب مذکور در چندین آیه آمده است؛ مانند آیاتی که دلالت بر عمومیّت رسالت پیامبرمان؛ محمّد ج میکند؛ همچون آیۀ:
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾ [الأعراف: 158]
«بگو: ای مردم! من فرستادۀ الله به سوی همۀ شما هستم.»
و آیاتی که نشان میدهند الله متعال حفاظت کتابش را ضمانت نموده است.
و نیز آیاتی که حجّیّت قرآن را بر هرکسی که این کتاب آسمانی به وی رسد، اثبات مینمایند:
﴿وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ﴾ [الأنعام: 19]
«و این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که به آنان میرسد، با آن بیم دهم.»
همچنین آیاتی که از مردم درخواست ایمان به پیامبران و کتابهای آسمانی پیشین دارد بدون اینکه از آنان بخواهد به غیرشان ایمان بیاورند.[3]
در سنّت نیز میبینیم که پیامبر ج به اثبات و بیان اعتقاد ختم نبوّت بسیار اهمّیت میدادند و آن را با شیوههای متفاوتی و در مناسبتهای عمومی و خصوصی بیان میفرمودند و در این زمینه، هیچ شبههای باقی نگذاشتند، بلکه کاملاً این باور را روشن و واضح ساختند.
اگر کسی احادیث رسول الله ج را بررسی نماید، خواهد دید که اعتقاد مذکور با عباراتی متنوّع تأکید و اثبات شده و برخی از آنها به حدّ تواتر میرسد.
این احادیث به طور کل، متواتر و قطعی بوده و هیچ شکّ و تردیدی در اینکه پیامبر ج خاتم پیامبران هستند را باقی نمیگذارد.[4]
پیامبر ج فرمودند: «وَإِنَّهُ سَیکُونُ مِن أُمَّتِی کَذَّابُونَ کُلُّهُمْ یَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِیٌّ وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِیّینَ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[5]؛ «قطعاً در میان امّتم، دروغگویانی خواهند بود که هریک ادّعا میکند پیامبر است، درحالی که من خاتم پیامبرانم و پس از من، پیامبری نیست.»
2- مفهوم معجزه، کرامت و احوال شیطانی
کاری خارقالعاده که الله تعالی آن را بر دستان پیامبری از پیامبرانش اجرا مینماید تا وی را تأیید و تصدیق کند.
معجزه، نشانه نیز نامیده میشود.
یعنی عملی که برخلاف عادت آدمیان بوده و برایشان ناآشنا و خارج از توانشان است.
یعنی کاری خارقالعاده که الله متعال آن را بر دستان دوستی از اولیائش جاری میسازد تا وی را در امری دینی یا دنیوی یاری نماید.
این عمل توسّط انسان مؤمن و ولی و متّقی و پیرو شریعت صورت میگیرد.
در حقیقت، کرامت معجزۀ پیامبرش است، زیرا به سبب پیروی از او به وقوع میپیوندد.
اموری خارقالعاده که توسّط انسان رویگردان از شریعت، بازدارنده از حقیقت و آلوده به گناهان، صورت میگیرد. این امور حالاتی هستند که شیاطین بهوسیلۀ آنها مردم را از پیروی حقیقت بازمیدارند؛ مانند واردشدن در میان بتها و سخنگفتن با پرستشکنندگان آنها یا داوری در میان آنان و برطرفنمودن برخی از نیازهایشان. گاهی اوقات، بعضی از گمراهان را به سمت آسمان برده و سپس آنان را برمیگردانند یا از شهری دور انتقال میدهند و امثال این موارد.
این سه کار -معجزه، کرامت و احوال شیطانی- در اینکه خارقالعاده هستند، با یکدیگر مشترکند، امّا معجزه توسّط پیامبر به وجود میآید تا الله ﻷ وی را تأیید و پیروز گرداند، کرامت بهوسیلۀ ولیّ الهی و پیرو شریعت حاصل میشود و حالات شیطانی بر دستان انسان گنهکار و مخالف شریعت و گمراه صورت میگیرد.[6]
در سدههای نخستین اسلامی و در دورۀ معاصر، گروههایی پیدا شدند که افرادشان ادّعای پیامبری داشتند و بروز این جنبشها دلایل بسیاری داشت که مهمترین آنها، جهالت، قبیلهگرایی، ملّیگرایی و کینۀ یهودی و صلیبی بود.
از مشهورترین کسانی که در صدر اسلام، ادّعای نبوّت کردند: أسود عنسی، طلیحه بن خویلد، مسیلمه و سجاح تغلبی را میتوان نام برد.
و معروفترینشان در دورۀ اموی و عبّاسی از این قرار است: مختار بن عبید، حارث بن سعید، بیان بن سمعان، مغیره عجلی، ابوالخطّاب اسدی و علیّ بن فضل حمیری.
در دورۀ معاصر نیز افراد فراوانی چنین ادّعایی داشتهاند و مشهورترینشان محمّد بن علی شیرازی؛ رهبر فرقۀ بابیّه، حسین بن علی مازندرانی؛ رهبر فرقۀ بهائیّه و احمد قادیانی؛ رهبر فرقۀ قادیانیّه هستند.
سخن دربارۀ بطلان این ادّعاها به درازا میکشد و در این تحقیق نمیگنجد و بلکه آشکاربودن فساد آنها جایی برای اثبات فساد و بطلانشان باقی نمیگذارد.[7]
4- ویژگیهای پیامبرمان؛ محمّد ج
پیامبر اسلام دارای صفات منحصر به فرد زیادی هستند که بیان تمامی آنها در این مختصر نمیگنجد و به طور اجمالی، برخی از آنها بدین قرار است:
1. عمومیّت رسالت ایشان: الله ـ میفرماید:
﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾ [الأعراف: 158]
«بگو: ای مردم! من فرستادۀ الله به سوی همۀ شما هستم.»
آیۀ فوق نشان میدهد که رسالت پیامبر ج برای تمامی مردم بوده و این صفت یکی از ویژگیهای منحصر به فرد ایشان به شمار میرود، زیرا هریک از پیامبران پیشین برای قومی خاص مبعوث میگشتند و سایر مردم، نیاز داشتند تا فرد دیگری احکام الهی را به آنان برساند.
برای اینکه چنین گمانی در مورد پیامبر اسلام ج نرود، الله تعالی بیان فرمود که رسالت ایشان برای تمامی مردم است.[8]
رسول الله ج میفرمایند: «وَکَانَ النَّبِیُّ یُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ کَافَّةً»[9]؛ «[هر] پیامبر فقط به سوی قوم خودش فرستاده میشد، امّا من برای تمامی مردم مبعوث گشتم.»
2. الله أ ضمانت نموده که دین پیامبر ج را بر تمامی ادیان پیروز گرداند: الله متعال در این باره میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ وَلَوۡ کَرِهَ ٱلۡمُشۡرِکُونَ﴾ [التّوبة: 33]
«او ذاتی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دینها غالب گرداند، اگرچه مشرکان را خوش نیاید.»
3. الله ﻷ حفاظت کتابی که بر محمّد ج نازل نموده را تضمین کرده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]
«همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»
4. دین پیامبر ج کامل و شایسته و متناسب با هر زمان و مکان و هر امّتی است:
﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗا﴾ [المائدة: 3]
«امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را [به عنوان] دین برایتان برگزیدم.»
5. الله تعالی ترس را در دلهای دشمنان پیامبر ج به فاصلۀ [رفتن در] یک ماه میانداخت و از این طریق، ایشان را یاری مینمود، غنایم برای پیامبر ج حلال گشت، تمامی زمین برایشان متناسب برای سجده و پاک [و پاککننده؛ مثلا برای تیمّم] گردانده شد و هریک از امّتیان ایشان که وقت نماز را دریابد، میتواند در همان جایی که هست، نماز بخواند. در این زمینه، حدیث صحیحی از ایشان روایت شده است.[10]
6. الله تعالی معجزات بسیاری را بر دستان پیامبر ج اجرا نمود.
7. در روز قیامت، پیروان ایشان از همه بیشتر است.
8. در روز قیامت، حقّ شفاعت کبری را برای مخلوقات دارند درحالی که پیامبران دیگر نمیتوانند چنین کاری انجام دهند.
9. رسول الله ج نخستین فردی هستند که درِ بهشت را باز میکنند و اولین امّتی که وارد بهشت میشوند، مسلمانان هستند.
و سایر صفاتی که مختصّ پیامبر ج است.
علاوه بر مطالب فوق، در فصلهای پیش رو؛ بهویژه در فصل سوم و هشتم، سخنان دیگری دربارۀ پیامبر ج بیان خواهد شد.
[1]- نک: عقیدة ختم النّبوّة، ص 16.
[2]- همان، صص 19- 24.
[3]- همان، صص 19- 29.
[4]- همان، صص 30- 54.
[5]- مسند احمد، شمارۀ حدیث: 22448؛ حاکم، ج 4، ص 496.
[6]- مذکّرة فی التّوحید، محمّد بن قاسم، صص 16- 17.
[7]- نک: عقیدة ختم النّبوّة، صص 170- 271؛ رسائل فی الأدیان والفرق والمذاهب، محمّد حمد، صص 223- 315.
[8]- عقیدة ختم النّبوّة، ص 24.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 438.
[10]- همان.
مبحث دوم:
حقیقت و عصمت پیامبران و رسولان و نتایج ایمان به آنان
پیامبران و رسولان، بشر و مخلوق هستند و به آنان وحی میشود و هیچیک از ویژگیهای ربوبیّت و الوهیّت را ندارند.
آنان دارای صفات بشری؛ همچون بیماری، خواب، مرگ، نیاز به غذا و نوشیدنی و ... هستند.
الله تعالی این افراد را متّصف به برترین درجۀ بندگی نموده و در سیاق توصیف و تحسین آنان، دربارۀ نوح ÷ میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗا﴾ [الإسراء: 3]
«به راستی او [نوح] بندهای شکرگزار بود.»
در مورد سیّدنا محمّد ج میفرماید:
﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِیَکُونَ لِلۡعَٰلَمِینَ نَذِیرًا﴾ [الفرقان: 1]
«پُربرکت و بزرگوار است ذاتی که فرقان [قرآن] را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهندۀ جهانیان باشد.»
در توصیف ابراهیم، اسحاق و یعقوب † میفرماید:
﴿وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥ إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ٤٦ وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ﴾ [ص: 45-47]
«و [ای پیامبر!] به یاد آور بندگان ما؛ ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستهای [توانمند] و چشمهای [بینا]. ما آنان را با خصلت ویژهای که آن یاد سرای آخرت بود، خالص گرداندیم و یقیناً آنان در نزد ما از برگزیدگان نیکان بودند.»
دربارۀ عیسی بن مریم إ چنین فرموده است:
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ﴾ [الزّخرف: 59]
«او [عیسی] فقط بندهای بود که ما بر وی نعمت بخشیدیم و او را [مایۀ] عبرت برای بنیاسرائیل گرداندیم.»[1]
رسالت، انتخاب و تعیینی از جانب الله متعال است که با کسب و تلاش به دست نمیآید.
رسولان بهترین انسانها و افراد برگزیدۀ بشر هستند.
مسلمانان اتّفاق دارند که پیامبران و رسولان در پذیرش و تحمّل رسالت و در آنچه از جانب پروردگارشان به مردم میرسانند، معصومند.
بنابراین چیزی از آنچه الله ﻷ به سویشان فرستاده است را نمیکاهند و هیچ چیز را فراموش نمیکنند مگر مواردی که منسوخ گردد.
الله تعالی برای پیامبرش؛ محمّد ج ضمانت نمود که قرآن را برایش بخواند و ایشان چیزی از آنچه به سویشان وحی میشود را فراموش نخواهند کرد مگر آنچه الله متعال بخواهد که فراموش شود:
﴿سَنُقۡرِئُکَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الأعلى: 6-7]
«ما بزودی [قرآن را] بر تو میخوانیم، پس هرگز فراموش نخواهی کرد مگر آنچه را که الله متعال بخواهد.»
رسولان نیز در امر تبلیغ، معصومند و هیچ بخشی از وحی را پنهان نمیکنند، زیرا پنهانکردن وحی خیانت بوده و محال است که رسولان چنین کاری انجام دهند:
﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَیۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِیلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡیَمِینِ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِینَ﴾ [الحاقّة: 44-46]
«و اگر [پیامبر ج] سخنانی [به دروغ] بر ما میبست، حتما ما دست راست او را میگرفتیم، سپس [شاه] رگ قلبش را قطع میکردیم.»
نواقص و صفات فطری بشری منافاتی با عصمت ندارد؛ مثلا ابراهیم ÷ زمانی که دید دستان مهمانانش به سمت غذایی که برایشان آورده بود، دراز نمیگردد و نفهمید که آنان فرشته هستند، احساس ترس کرد.
سیّدنا موسی نیز به شدّت ناراحت شد و سر برادرش را گرفت و به سمت خویش کشید. همچنین وقتی دیدار با پروردگارش تمام شد و به نزد قومش بازگشت و آنان را در حالت پرستش گوساله دید، آن الواح را افکند درحالی که میان نوشتههایش، هدایتی از جانب پروردگار بود.
فراموشی پیامبر ج در غیر از امر تبلیغ و امور تشریع، از این قبیل است، چنانکه در روایت ذوالیدین آمده که پیامبر ج در نماز، دچار فراموشی شدند.[2]
حتّی رسول الله ج صراحتاً بیان مینمایند که همچون سایر انسانها برخی امور را فراموشی میکنند: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَنْسَى کَمَا تَنْسَوْنَ فَإِذَا نَسِیتُ فَذَکِّرُونِی»[3]؛ «قطعاً من بشری مانند شما هستم و همانگونه که شما فراموش میکنید، من نیز دچار فراموشی میشوم، پس هرگاه فراموش کردم، به من یادآوری کنید.»
پیامبران گاهی اوقات در امر قضاوت و داوری میان مردم، اشتباه میکنند. همچنین در برخی موارد، مرتکب گناهان صغیره میشوند، امّا بر این کار نمیمانند و بلافاصله موفّق به توبه و جبران اشتباه میگردند؛ به عبارتی دیگر، الله أ آنان را بر گناه و اشتباه باقی و ثابت نمیگذارد، بلکه از طریق وحی، حقیقت را برایشان روشن میسازد و آنان را به توبۀ پس از گناه، موفّق میدارد و در نتیجه، حالشان کاملتر از قبل میگردد.
امّا به اجماع تمامی مسلمانان، معصوم از زشتیها و گناهان کبیره هستند.
در این مبحث، مطالبی مختصر دربارۀ عصمت پیامبران بیان گردید و جزئیّات و توضیحات دیگری نیز دارد که در این مختصر نمیگنجد.[4]
ایمان به رسولان شامل موارد زیر است:
1. باور و یقین به اینکه رسالتشان حقیقتی از جانب الله تعالی است. بنابراین کسی که رسالت یکی از آنان را انکار کند، به رسالت تمامیشان کافر شده است، چنانکه الله ﻷ میفرماید:
﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِینَ﴾ [الشّعراء: 105]
«قوم نوح ÷ پیامبران را تکذیب کردند.»
الله متعال قوم نوح ÷ را تکذیبکنندۀ تمامی رسولان معرّفی نمود هرچند زمانی که وی را انکار کردند، غیر از سیّدنا نوح، پیامبر دیگری وجود نداشت.
2. ایمان به آنچه از اسامی آنان میدانیم؛ مانند محمّد، ابراهیم، موسی، نوح و عیسی †.
و کسانی که از نامهایشان آگاه نیستیم را به طور کلّی و اجمالی قبول داریم. الله متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِکَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَیۡکَۗ﴾ [غافر: 78]
«و به راستی پیش از تو پیامبرانی فرستادیم، [داستان] بعضی از آنان را برای تو بازگو کردیم و [داستان] بعضی را برایت بازگو نکردهایم.»
3. تصدیق اخبار صحیحی که از آنان نقل شده است.
4. عمل به شریعت کسی از آنان که برای ما مبعوث گشته است؛ یعنی ایمان به خاتم پیامبران؛ محمّد ج که برای تمامی مردم فرستاده شدند:
﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا﴾ [النّساء: 65]
«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمیآورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»[5]
4- نتایج ایمان به پیامبران و رسولان
ایمان به پیامبران و رسولان دارای نتایجی مهم و بزرگ است؛ از جمله:
1. آگاهشدن از رحمت و توجّه الله تعالی به بندگانش، زیرا رسولانی را به سویشان فرستاد تا آنان را به راه راست راهنمایی کنند و شیوۀ پرستش الله أ را برایشان روشن سازند، چون عقل بشر به تنهایی نمیتواند این مسأله را تشخیص دهد.
2. شکر الله ﻷ به سبب این نعمت بزرگ.
3. محبّت به پیامبران و بزرگداشت و تحسین شایستۀ آنان، چون این افراد فرستادگان الهی بوده و الله تعالی را پرستش نموده و رسالتش را به مردم رسانده و خیرخواه بندگانش بودهاند.[6]