مبحث سوم:
شیوههای حفاظت سنّت نبوی
دانستیم که سنّت نبوی بخشی از وحی و ذکری به شمار میرود که الله تعالی حفاظت آن را ضمانت کرده است.
یکی از شیوههای حفاظت سنّت، این است که الله ﻷ مسلمانان را مسؤول توجّه به آن نموده و مردانی را فرستاده که کاملاً به این مسأله اهمّیت داده و سنّت را از دروغ و اشتباه دور ساخته و صحیح و ضعیفش را روشن نمودهاند. این کار نسل به نسل انتقال یافته و مسلمانان در تمامی امور دینشان، به سنّت رجوع نموده و به آنچه در آن است، عمل کرده و چنگ زده و بر این کار مداومت نمودند تا پیروی از پیامبر ج را به صورتی شایسته انجام دهند.[1]
در مطالب پیش رو، این موضوع بیشتر روشن خواهد شد.
گفتار اول: مطالب موجود دربارۀ گرامیداشت سنّت و فضیلت حدیث و محدّثان
از آنجا که سنّت یکی از منابع قانونگذاری بوده و از پیامبر ج گرفته شده و الله تعالی به مؤمنان فرمان داده که رسول الله ج را گرامی بدارند و افرادی که صدایشان را در نزد ایشان پایین میآورند را تحسین نموده، قطعاً احترام به سنّت نیز همچون احترام به پیامبر ج لازم است و همین مطلب باعث شده که علما به گرامیداشت و بزرگداشت سنّت توجّه بسیاری داشته باشند. اکنون نمونههایی از این موارد بیان میگردد:
1. عمرو بن میمون روایت نموده که روزی ابن مسعود س حدیث میگفت و زمانی که «قال رسول الله ج» را بر زبان آورد، چنان بیقرار شد که دیدم عرق از پیشانیاش جاری گشت. و بنا بر روایتی، اشک از چشمانش جاری شد و رگهای گردنش متورّم گشت.
2. وقتی در نزد ابن سیرین / حدیث پیامبر ج خوانده میشد، اگر میخندید، فورا مضطرب و خاشع میگشت.
3. از امام مالک / بیش از هرکس دیگری، چنین مواردی نقل شده است. وی هرگاه قصد بیان حدیث مینمود، غسل میکرد، خوشبویی میزد، لباسی نو میپوشید، عمّامه میگذاشت، بر روی تختی مینشست و بسیار فروتن بود و تا زمانی که از نقل حدیث فارغ میشد، از عود [گیاهی خوشبو] استفاده کرده و میگفت: دوست دارم که حدیث پیامبر ج را گرامی بدارم.
امام مالک / ناپسند میدانست که در حالت ایستاده یا با عجله، حدیث نقل کند. قاضی عیاض این اخبار را در کتاب «الشّفاء» آورده است.[2]
تمامی این موارد، به قصد گرامیداشت رسول الله ج و بزرگداشت آن الفاظ شریف که برترین و باارزشترین سخن پس از کلام الهی است، انجام میشد.[3]
الله أ به فراگیری علم تشویق نموده و علما را توصیف کرده و به آنان اشاره نموده است، به گونهای که گواهی علما را در کنار گواهی خود و فرشتگانش برای اثبات یگانگی خویش آورده و خشیت الهی را منحصر در آنان ساخته و کسانی که میدانند را با کسانی که نمیدانند، برابر ندانسته است.[4]
رسول الله ج نیز به فراگیری علم تشویق نموده و خبر دادند که علما وارثان پیامبران † هستند و فرشتگان الهی بالهایشان را برای کسی که علم بیاموزد، میگسترانند.[5] احادیث بسیاری در این زمینه وجود دارد.
بنابراین کسی که حدیث پیامبر ج را داشته باشد و مشغول فراگیری و آموزش آن شود، مدح و توصیف فراوانی شامل حالش خواهد شد و همین مطلب برای شرافت و فضیلت حدیث و محدّثان کافی است. صرفنمودن عمر در یادگیری و انتشار حدیث، بهتر از اشتغال به عبادات نفلی است، زیرا این کار، باعث بیان و تبلیغ قرآن، احیای سنّت نبوی و اقتدای به پیامبر ج در دعوت و تبلیغ میشود و اگر فقط فضیلت و پاداش فرستادن درود فراوان بر پیامبر ج را ببرند، بازهم همین مقدار برایشان کافی است، چنانکه رسول الله ج میفرمایند: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَکْثَرُهُمْ عَلَیَّ صَلَاةً»[6]؛ «سزاوارترین [و نزدیکترین] مردم به من در روز قیامت، کسی است که درود بیشتری بر من فرستاده باشد.»
همچنین باعث میشود که دعای پیامبر ج شامل حالشان شود، چنانکه در مسند و سنن، از زید بن ثابت و دیگران ش روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْدًا سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَأَدَّاهَا کمَا سَمعَها»[7]؛ «الله تعالی شاد و خرّم بدارد بندهای که سخنم را بشنود، سپس آن را حفظ کند و همانگونه که شنیده است، آن را [به دیگران] برساند.»
علاوه بر این، باعث میشود فرمان پیامبر ج اجرا گردد که میفرمایند: «بَلِّغُوا عَنِّی وَلَوْ آیَةً»[8]؛ «از [قول] من تبلیغ کنید [و به مردم برسانید] اگرچه یک آیه باشد.»
گفتار دوم: توجّه پیشینیان به حدیث نبوی
هنگامیکه صحابه ش اهمّیت و ارزش این علم را شناختند، بسیار مشتاق شدند تا آن را از پیامبرشان ج فرا گیرند و بدین منظور، همواره همراه ایشان بودند و نشستن با رسول الله ج را بر کار در اموال و اسباب روزی ترجیح میدادند و بسا اوقات، به افراد حاضر در مجلس پیامبر ج رجوع میکردند تا آنچه از دست دادهاند را بیاموزند، مانند کاری که سیّدنا عمر س با همسایۀ انصاری خویش انجام داد.[9]
پیامبر ج الگویی والا در آموزش صحیح آنان و رساندن معنا به ذهنشان بودند و فنون متنوّعی را برای روشنساختن و بیان سخن به کار میگرفتند؛ فنونی همچون ارائه و توضیح، بحث، ضرب المثل و تکرار سخن برای اینکه فهمیده شود. صحابه ش سخنان رسول الله ج را در مجالس و نشسستها، بر روی منابر و در سفر و اقامت میشنیدند و پیامبر ج درحالی از دنیا رفتند که تمامی آنچه صحابه ش نیاز داشتند را به آنان آموخته بودند و برخی از مشرکان و دشمنان ایشان به این مسأله اعتراف نمودهاند، چنانکه مسلم / از سلمان فارسی س روایت نموده که به او گفته شد: پیامبرتان هر چیزی حتّی آداب قضای حاجت را به شما آموزش داده است.[10]
پس از وفات پیامبر ج، صحابه ش دانستند این علمی که فرا گرفتهاند، در نزدشان امانت است و باید آن را به مردم برسانند تا وعید کسانی که الله أ در آیۀ زیر از آنان نام میبرد، شامل حالشان نشود:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ﴾ [البقرة: 159]
«همانا کسانی که آنچه از دلائل روشن و هدایت نازل کردهایم را پس از آنکه آن را در کتاب [تورات] برای مردم بیان نمودیم، کتمان میکنند؛ الله أ آنان را لعنت میکند و لعنتکنندگان [از مؤمنان و فرشتگان نیز] این افراد را لعنت میکنند.»
شاگردانشان نیز ارزش و جایگاه این علم را در دینی که به آن گرویدهاند، دانستند و از این رو، تمامی آنان در حوزۀ تعلیم و تعلّم تلاش فراوانی نمودند. آنان مجالس خویش را با علم مذکور، رونق دادند و دستیابی به آن، بزرگترین هدفشان بود و در این راه، سختیهایی را تحمّل نموده و سفرهای بسیاری کردند، چنانکه از ابن عبّاس ب روایت شده که میگفت: «گاهی اوقات، حدیثی از یک صحابی به من میرسید و درحالی که در خواب نیمروز بود، نزدش میرفتم و بر درِ منزلش مینشستم و باد بر چهرهام خاک میپاشید، تا وی بیدار میشد.»[11]
مشهور است که جابر س برای فراگیری یک حدیث از عبدالله بن انیس، به شام سفر کرد. امام احمد / این روایت را نقل نموده است.[12]
ابوایّوب نیز برای روایت یک حدیث از عقبه بن عامر س از مدینه به مصر رفت.[13]
آنان پس از شنیدن حدیث، آن را به یکدیگر ارائه نموده و آموزش میدادند تا هریک از آنان، به صحّت آنچه حفظ نموده، اعتماد و یقین کند و بسا اوقات، یکی از آنان مدّتی طولانی به تکرار حدیثی میپرداخت تا آن را حفظ نماید، چنانکه از ابوهریره س نقل شده که قسمتی از شب را برای بررسی و تکرار حدیث اختصاص میداد تا در ذهنش ماندگار شود.
این سخن را ابن جریج و دیگران نقل کردهاند.[14]
الله أ به آنان حافظه و استعداد فراوانی بخشیده بود، به گونهای که در این زمینه، از نسلهای بعدی، بسیار برتر بودند و روایات عجیبی از آنان، در این باره نقل شده است.[15]
تعدادی از این افراد، برای حفظ احادیث، از نوشتن کمک میگرفتند.
به طور خلاصه، توجّه و اهتمام پیشینیان به حدیث و جایگاه آن، به گونهای بود که الله تعالی از این طریق، شریعت را حفاظت نمود و از منابع آن حمایت کرد. الله متعال آنان را رحمت کند و بهترین پاداش را نصیبشان سازد.[16]
گفتار سوم: تلاش محدّثان برای حفاظت حدیث
در اواخر دوران صحابه ش، گروهی پیدا شدند که قصد دروغبستن وافترا علیه رسول الله داشتند، علیرغم اینکه پیامبر ج در این باره، هشدار داده و مردم را از این کار برحذر داشته بودند.[17] مشهورترین جعلکنندگان حدیث، گروهی از ملحدان بودند که با پنهاننمودن اهداف خویش، اسلام را پذیرفتند و قصد فاسدکردن اعتقاد و ایجاد تردید در اسلام داشتند.
و گروهی دیگر نیز: ﴿مِنَ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا﴾ [الرّوم: 32]؛ «از کسانی که دین خود را قطعهقطعه کردند، و فرقهفرقه شدند.»؛ قصد حمایت و جانبداری از حاکمان و قبایل و سرزمینشان را داشتند.
گروه سوم؛ یعنی قصّهپردازان با کثرت روایات و بیان حکایات عجیب که باعث تحریک اشخاص و دلها میشد، به دنبال شهرت بودند .
امّا محدّثان به محض احساس این خطر، با بطلان و ردّ منشأ اصلی آن، با این موارد برخورد و مبارزه کردند تا حدیث نبوی از هر نوع تباهی و تیرگی حفظ شود و چشمهای صاف و پاک برای جویندگانش باقی بماند.
آنان بدین منظور، قوانینی را وضع نموده و شیوههایی را در پیش گرفتند که باعث حفاظت سنّت شد و احادیث پیامبر ج تازه و سالم باقی ماند و نسلهای مختلف آنها را همچون روزی که صاحب رسالت ج این احادیث را بر زبان آوردند، انتقال دادند.
برخی از شیوههایشان برای حفاظت حدیث نبوی، از این قرار است:
1- پایبندی به بیان سندها و نامبردن از راویان
این یکی از ویژگیهای امّت اسلام و راه شناخت منبع حدیث و جایگاه رجال آن است که با پذیرش یا ردّ آن، حکم صادر میشود. عبدالله بن مبارک / میگوید: «اسناد بخشی از دین است و اگر اسناد نمیبود، هرکس آنچه میخواست را بر زبان میآورد.»[18]
در نتیجۀ این کار، افراد بسیاری از جعل حدیث دست کشیدند، چون میترسیدند دروغشان آشکار شود و ارزش و احترامشان در نزد افرادی که آنان را بزرگ میپنداشتند، از بین برود.
2- تحقیق دربارۀ احوال راویان و جایگاه و شایستگی آنان در حوزۀ نقل حدیث
هدف محدّثان از این کار، خیرخواهی برای امّت اسلام بوده، چون راویان به نقل بخش مهمّی از دین پرداختهاند و این نوع بررسی و تحقیق، غیبت به شمار نمیرود، زیرا به صلاح عموم مسلمانان است.
3- پایداری در فراگیری و نقل احادیث
هریک از آنان پس از یادگیری و یقین کامل به صحت آن، اقدام به بیان حدیث مینمود و تنها به افرادی که شایستۀ شنیدن روایات بودند، حدیث میگفتند و از بیان آن به افراد نادان و هواپرست سر باز میزدند.
در نتیجۀ این تلاشها و امثال آن، حدیث نبوی را جدا و روشن ساختند، روایات جعلی و دروغ را از دایرۀ حدیث خارج نمودند، دورغپردازان را شناختند و احوال و عیوبشان را بیان و آشکار کردند، به گونهای که این افراد [خائن] خودشان را از دید این دانشمندان بزرگ، پنهان میکردند. سفیان ثوری / میگوید: «الله تعالی هیچیک از حدیثسازان دروغین را پنهان و ناشناخته باقی نگذاشت.»
به ابن مبارک / گفته شد: این احادیث جعلی است؟ او پاسخ داد: دانشمندان بزرگی برای [شناخت و روشنساختن صحت و یا عدم صحت] این احادیث وجود دارند؛ ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]؛ «همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»
سخاوی در «فتح المغیث» و دیگران، عبارات فوق را نقل کردهاند.[19]
بدون تردید در روایاتی مرفوع و موقوف منع نوشتن حدیث وارد شده است، چنانکه و همچنین در برخی اوقات و برای بعضی افراد، پیامبر ج به طور صریح، اجازۀ نوشتن احادیث را نیز دادهاند.[20]
هرگز نمیتوان ـ و این اشتباه است که ـ نهی از نوشتن احادیث را دلیلی بر عدمحجّیت آنها دانست، چنانکه برخی از زندیقان بر این گمان بودهاند. همچنین نمیتوان گفت که تنها دلیل این کار، کمبود وسایل نگارش و کمبود نویسندگان بوده است، زیرا در میان صحابه و فرزندانشان ش افراد بسیاری وجود داشتند که کار نگارش را به خوبی انجام میدادند.[21]
صحیحترین دیدگاه این است که بگوییم منع نگارش حدیث، مربوط به ابتدای اسلام بود تا مسلمانان مشغول حفظ قرآن کریم و بررسی و آموزش آن از روی لوحها و صحیفهها باشند و احادیث را [بدون کتابت] فقط با تمرین و در مجالس بیاموزند.
یا اینکه نوشتن حدیث و قرآن، در یک دفتر ممنوع بود تا افراد ناآشنا دچار اشتباه نشوند، امّا به کسانی که آگاه بودند و اشتباه نمیکردند؛ مانند عبدالله بن عمرو ب و در مواقع نیاز؛ همچون فرمان پیامبر ج به نوشتن احادیث برای ابوشاه س، نوشتن آنها جایز بود.[22]
مشهور است که پیامبر ج نامههای بسیاری به تعدادی از همپیمانان و برای برخی مناسبتها نوشتند و در زمان خویش، نامههایی به حاکمان سرزمینها فرستادند و آنان را به پذیرش اسلام دعوت دادند.[23] این خود دلیلی بر جواز نگارش احادیث است.
صحابه ش دلیل نهی را دانسته و از این رو، برخی از آنان نگارش احادیث را رها کردند، ولی گروهی دیگر به سبب نیاز و ضرورت، به این کار مشغول شدند.[24]
هنگامی که موانع برطرف شد و قرآن کریم از متنهای دیگر متمایز گشت و نیاز به نگارش احادیث، زیاد شد، تدوین و گردآوری سخنان پیامبر ج آغاز گردید و این کار در اواخر قرن اول به فرمان عبدالعزیز بن مروان و سپس به دستور پسر او؛ عمر / صورت گرفت.[25] در قرن دوم، نگارش احادیث رشد فراوانی کرد و آنان با استفاده از کتابهایشان، مشغول نوشتن و بیان روایات بودند و به حفاظت آنها میپرداختند.
تا اینکه احادیث موجود، به علمای بزرگی؛ همچون بخاری، مسلم و صاحبان سنن رسید و آنها را به صورت عام و خاص و با بیان صحِّت و ضعف و امثال آن، در کتابهایشان گردآوری نمودند.
الحمدلِله این کتابها با همان شکل و ساختار اولیه و بدون تغییر و تحریف، به دست ما رسید و از این طریق، وعدۀ الهی برای حفاظت منابع شرعی محقّق شد و حجّت الله تعالی بر بندگان تمام گشت. والحمدُ لِله ربّ العالمین.[26]
بنابراین روشن شد که دین و کتاب و سنّت پیامبر اسلام ج، با حفاظت کامل به ما رسیده و دستانی امانتدار، آنها را انتقال داده و بدون تردید آنان متوجّه حفاظت و مراقبت از آنها بودهاند.
[1]- نک: المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، ص 33.
[2]- نک: کتاب الشّفاء، ج 2، ص 43.
[3]- نک: أخبار الآحاد، ص 19.
[4]- مثلا: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ﴾ [آل عمران: 18]؛ «الله گواهی داده که معبودی [بر حق] جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش [نیز بر این مطلب گواهی میدهند].»، ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾ [فاطر: 28]؛ «از میان بندگان الله، فقط دانایان از او میترسند.»، ﴿قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ﴾ [الزّمر: 9] «بگو: آیا کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند، با هم برابرند؟!»
[5]- نک: حدیث صحیحی که امام احمد، ج 4، ص 239؛ ابوداود، شمارۀ حدیث: 3641؛ ترمذی، شمارۀ حدیث: 2823 و دیگران از ابودرداء س روایت کردهاند.
[6]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 484. ترمذی / این حدیث را حسن و غریب میداند.
[7]- به نقل از زید بن ثابت س که احمد، ج 4، ص 80؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 230؛ دارمی، ج 1، ص 75 آن را روایت نمودهاند و ابوداود، شمارۀ حدیث: 3660 و ترمذی، شمارۀ حدیث: 2795 روایتی در همین معنا آوردهاند و نیز احمد، ج 4، ص 80؛ دارمی، ج 1، ص 74 و ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3056 آن را از جبیر بن مطعم نقل کردهاند.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3461؛ احمد، ج 2، ص 159 به نقل از عبدالله بن عمرو بنعاص ب.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 89.
[10]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 262.
[11]- المستدرک، حاکم، ج 1، ص 102 و ج 3، ص 538. حاکم / این روایت را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است.
[12]- مسند احمد، ج 3، ص 495 به نقل از جابر س که میگفت: حدیثی از یک مرد به من رسید، شتری خریدم و توشهام را برداشتم و یک ماه در راه بودم... .
[13]- نک: جامع بیان العلم وفضله، ابن عبدالبرّ، ج 1، ص 112. وی اخبار زیادی در این باره آورده است.
[14]- نک: معرّفی ابوهریره س در کتاب البدایة والنّهایة، ج 8، ص 199 و سایر کتابها.
[15]- به عنوان نمونه، نک: زندگینامۀ ابوهریره، قتاده، شعبی و دیگران ش در تهذیب التّهذیب و بقیّۀ کتابها.
[16]- نک: أخبار الآحاد فی الحدیث النّبوی، عبدالله بن جبرین، صص 21- 22.
[17]- مانند این حدیث رسول الله ج که فرمودند: «مَنْ کذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»؛ «هر کس از روی عمد، بر من دروغ بندد، باید که جایگاهش را از آتش آماده کند [قطعاً جایگاهش دوزخ است].» صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1229؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 3.
[18]- مسلم / این سخن را در مقدّمۀ صحیح خود، ج 1، ص 87 آورده است.
[19]- نک: فتح المغیث، ج 1، ص 30؛ أخبار الآحاد فی الحدیث النّبوی، صص 22- 24.
[20]- مثلا پیامبر ج فرمودند: «لا تَکْتُبُوا عنِّی غَیْرَ القُرْآنِ»؛ «از [قول] من، فقط قرآن را بنویسید.» صحیح مسلم، ج 18، ص 129؛ دارمی، ج 1، ص 119 و دیگران به نقل از ابوسعید س. رسول الله ج اجازۀ نوشتن احادیث را به عبدالله بن عمرو بن عاص ب دادند، چنانکه در صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 113 آمده و او برای سیّدنا علی س یک دفتر نوشت؛ نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 111.
[21]- همچون علی، زید بن ثابت، عبدالله بن عمرو و دیگران ش؛ نک: فتح الباری، ج 9، ص 22.
[22]- رسول الله ج در حجّة الوداع از وی خواستند که خطبۀ آن روز را بنویسد؛ نک: صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 112 و 2434.
[23]- مانند نامۀ ایشان به هرقل؛ فرمانروای روم، کسری؛ حاکم فارس، نجاشی؛ پادشاه حبشه، مقوقس؛ پادشاه مصر و حاکمانی دیگر. ابن قیّم / این نامهها را در زاد المعاد، ج 3، ص 60 و دیگران آوردهاند.
[24]- ابن عبدالبرّ / در کتاب جامع بیان العلم وفضله، ج 1، ص 76 با آوردن سندهایی، منع نگارش احادیث را از قول زید بن ثابت، علیّ بن ابیطالب، ابوسعید، عمر بن خطّاب، ابن عبّاس، ابن مسعود، ابن عمر، ابوموسی، ابوهریره ش و از میان تابعان؛ از قول شعبی، نخعی، قتاده و دیگران رحمهم الله نقل کرده است.
همچنین اجازۀ نوشتن یا انجام آن را از جابر، ابن عمرو بن عاص، انس، ابوأمامه و دیگران ش نقل کرده که پس از آنان، بر این کار توافق و اجماع شد.
[25]- ابن عبدالبرّ در جامع بیان العلم وفضله، ج 1، صص 88- 91 از قول ابن شهاب آورده او نخستین فردی بود که به دستور عمر بن عبدالعزیز / تدوین حدیث را انجام داد.
[26]- نک: أخبار الآحاد فی الحدیث النّبوی، صص 24- 25.
سنّت در لغت به معنای روش و سیرت است. لبید بن ربیعه س در معلّقۀ مشهور خویش میسراید:
مِــنْ مـَـعــشرٍ سـَـنَّتْ
لـهمْ آباؤهُمْ |
|
ولــکــلِّ قــومٍ سُــنَّة
ٌ وإمــامُــهَـــا[1] |
«[من یا آن فرد بزرگ] از گروهی هستیم که پدرانشان راه و رسم زندگی را برایشان نشان دادهاند و هر قومی، روش و پیشوایی دارد [که از آن پیروی میکند].»
ابن منظور میگوید: «سنّت: یعنی سیرت و روش نیک یا زشت.»[2]
اگر لفظ سنّت در شریعت اطلاق شود، یعنی آنچه پیامبر ج دستور داده یا نهی نموده و با گفتار یا رفتار خویش تأیید و اجرا کرده است.
به همین سبب، در دلایل شرعی گفته میشود: کتاب و سنّت؛ یعنی قرآن کریم و حدیث شریف نبوی.
با وجود این، از دیدگاه عالمان شریعت، مفهوم سنّت با توجّه به اختلاف رشته و تخصّص آنان، متفاوت است.
در این بخش، مفهوم سنّت از دیدگاه محدّثان و از این لحاظ که دومین منبع قانونگذاری به شمار میرود، مورد نظر ماست.[3]
بنابراین میتوان سنّت را اینگونه تعریف کرد:
هر سخن، عمل، تأیید، ویژگی خَلقی و فطری، صفت اخلاقی یا سیرت و روشی که از پیامبر ج نقل شده و به اثبات رسیده است؛ فرقی نمیکند که پیش از بعثت یا پس از آن باشد.[4]
سنّت از این لحاظ، مترادف با حدیث است.
بنابراین سخن منقول از پیامبر ج یعنی احادیثی که ایشان آنها را به مناسبتهای متفاوتی گفتهاند و نیز احکام، اعتقادات و آدابی که بیان فرمودهاند.
مانند: «إنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[5]؛ «همانا [صحّت و ارزش و پذیرش] اعمال بستگی به نیّتها دارد.»
مراد از عمل و فعل پیامبر ج، آنچه صحابه ش از اعمال ایشان نقل کردهاند؛ همچون وضو، نماز، عبادت، روزه و امثال آن.
و هدف از تقریر و تأیید، یعنی اعمالی که از صحابه ش صادر شده و پیامبر ج با سکوت، عدمانکار، موافقت یا تحسین خویش، آنها را تأیید نمودهاند که چون برخوردار از پذیرش و موافقت رسول الله ج بوده، گویی که از ایشان صادر شده است.
به عنوان نمونه، وقتی پیامبر ج نیزهبازی حبشیها را در مسجد دیدند، سکوت نموده و آن را انکار نکردند.[6]
مراد از ویژگی و صفات فطری و خَلقی رسول الله ج، شکل و سیمایشان؛ همچون چهرۀ سرخگون پیامبر ج و قد بلند و رنگِ پوست و تبسّم ایشان است.
هدف از صفات اخلاقی، تمامی رفتار و شمایل رسول الله ج است.
قید پیش از بعثت، شامل همۀ حالات ایشان پیش از بعثت، و عبارت بعد از بعثت، شامل تمامی شرایط و حالاتی که پس از بعثت داشتند، میشود، زیرا پیامبر ج پیشوای رهنما و اسوه بودند، چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا﴾ [الأحزاب: 21]
«قطعاً برای شما در زندگی رسول الله ج سرمشق نیکویی است؛ برای آنان که به الله تعالی و روز آخرت امید دارند و الله را بسیار یاد میکنند.»[7]
گفتار دوم: اهمّیت و جایگاه سنّت در قانون اسلامی
سنّت نبوی دومین منبع قانونگذاری در اسلام به شمار میرود و بخشی از وحی و ذکری بوده که الله تعالی ضامن حفاظت آن شده است؛ چنانکه میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]
«همانا ما ذکر [وحی] را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»
این وعده و ضمانت، شامل حفاظت قرآن و سنّت نبوی که تفسیرکنندۀ قرآن و نیز حکمت نازلشده است، میشود، چنانکه الله ﻷ میفرماید:
﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُ﴾ [النساء: 113]
«و الله متعال کتاب و حکمت [سنّت] را بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت.»
ابن حزم / میگوید: «وحی نازلشده از جانب الله متعال بر دو نوع است:
1. وحی تلاوتشده و نگاشتهشده به صورتی اعجازآور؛ یعنی همان قرآن؛
2. وحی روایتشده و منقول و غیرنوشته و بدون اعجاز و غیر متلو [تلاوتشده] که خواندهشده است.
مراد از نوع دوم، خبر منقول از رسول الله ج است که مرادِ الله تعالی را برای ما بیان میکند. الله ﻷ در آیۀ زیر میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ﴾ [النّحل: 44]
«و [ما این] قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی آنان نازل شده است را روشن سازی.»[8]
اینکه میگوییم الله متعال قرآن و سنّت را حفاظت میکند بدین معنا نیست که کسی قصد زیاد و کمنمودن آنها را نمیکند، بلکه این کار، در گذشته و اکنون بسیار اتّفاق افتاده است.
مراد این است که الله تعالی برخی از عالمان اسلام را مکلّف نموده و توفیق میدهد تا دروغ و زیادت و نقصان را از کتاب الله و سنّت نبوی دور سازند.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / در این باره میگوید: «بدون تردید دین اسلام از جانب الله متعال، حفاظت شده است و از آنجا که الفاظ قرآن محفوظ بوده و به طور تواتر نقل میشود، کسی اراده و طمع نداشته که چیزی از آن را باطل نماید یا موردی را بر آن بیفزاید، برخلاف کتابهای پیشین. الله ـ میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]
«همانا ما وحی را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»
و برخلاف احادیث بسیاری که شیطان قصد تحریف و تغییر عبارات آنها را از طریق زیادت و نقصان و ایجاد دروغ در متون و اسنادشان را داشته است، امّا الله متعال افرادی را میفرستد و توفیق میدهد تا آنها را حفاظت نمایند و تحریف زیادهروها، سرقت خطاکاران و تفسیر اشتباهِ نادانان را دور سازند و آنچه دروغپردازان بر الفاظشان و اهل تحریف در معانیشان افزوده را آشکار و روشن نمایند.»[9]
وی در جایی دیگر چنین میآورد: «اگر در تفسیر قرآن، روایت حدیث یا تفسیر آن، اشتباهی صورت گیرد، الله أ افرادی از این امّت را مکلّف میسازد تا آن را روشن نمایند و علیه اشتباه خطاکار و دروغ فرد دورغپرداز، دلیل بیاورند، زیرا امّت اسلام هرگز بر گمراهی جمع نمیشود و همواره تا روز قیامت در میانشان، گروهی پیروز و بر حق وجود خواهد داشت، چون آخرین امّت هستند و پس از آنان، پیامبری نمیآید و بعد از کتابشان، کتابی نیست، درحالی که وقتی امّتهای پیشین دچار تغییر و تحریف میشدند، الله متعال پیامبری را مبعوث مینمود تا حقیقت را برایشان روشن سازد و آنان را امر و نهی کند.
امّا پس از محمّد ج پیامبری نمیآید و الله تعالی ضمانت نموده تا آنچه نازل کرده را حفاظت کند و این امّت را بر گمراهی جمع نسازد، بلکه در هر دورهای برای امّت اسلام، افرادی از اهل علم و قرآن را تعیین مینماید تا دینش را حفاظت کنند.»[10]
در نتیجه، قرآن کریم نخستین منبع اسلام – از لحاظ اعتقادی، قوانین و اخلاق و آداب- به شمار میرود، چون کلام معجز الهی است که بهوسیلۀ جبرئیل امین ÷ بر پیامبر ج نازل گشته و تمامی الفاظش به صورت متواتر نقل شده و به قصد عبادت، تلاوت میگردد و در مصاحف نوشته میشود.
هرآنچه از پیامبر ج نقل شده است – غیر از قرآن کریم-؛ مانند سخنان اعتقادی، توضیح احکام شرعی و اجرای عملیِ آنچه در قرآن آمده؛ یعنی همان سنّت یا حدیث نبوی، توسّط وحی یا اجتهاد پیامبر ج صورت گرفته و ایشان هرگز بر اجتهاد اشتباه باقی نماندهاند.
بر این اساس، مرجع سنّت، وحی است؛ به عبارتی دیگر، قرآن کریم وحی تلاوتشده است که به قصد عبادت، تلاوت میشود، ولی سنّت وحی غیر متلو بوده و به منظور عبادت، تلاوت نمیشود. سنّت مراد الله تعالی را برای ما روشن میسازد، زیرا الله ﻷ خطاب به پیامبر ج میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ﴾ [النّحل: 44]
«و [ما این] قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی آنان نازل شده است را روشن سازی.»
بنابراین قرآن کریم، نخستین منبع و سنّت دومین منبع قانونگذاری و متلازم و وابسته به یکدیگرند و فرد مسلمان فقط با رجوع به این دو منبع، میتواند شریعت را بفهمد و هر مجتهد و عالمی به آن دو نیاز دارد.[11]
شاید سؤال شود که: دلیل وجوب عمل به آنچه از پیامبر ج ثابت شده و نیز دلیل اینکه سنّت یکی از منابع قانونگذاری است، چیست؟
در پاسخ باید گفت که دلایلی در این باره وجود دارد که؛ از جمله:
یکی از لوازم ایمان به رسالت، وجوب تصدیق و پذیرش هرآنچه از پیامبر ج در امور دینی وارد شده، است، زیرا الله تعالی رسولان خویش را از میان بندگان برگزید تا شریعتش را به مردم برسانند، چنانکه میفرماید:
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ﴾ [الأنعام: 124]
«الله آگاهتراست که رسالت خویش را کجا قرار دهد.»
﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ﴾ [النّحل: 35]
«پس آیا بر پیامبران جز ابلاغ آشکار، [مسؤولیّت دیگری] هست؟!»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ﴾ [النّساء: 136]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به الله و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتابی که پیش از این فرستاده است، ایمان بیاورید [و بر آن پایدار باشید].»
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّ ٱلۡأُمِّیِّ ٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾ [الأعراف: 158]
«پس به الله و فرستادهاش؛ آن پیامبر أمّی [درسنخوانده] که به الله متعال و کلماتش ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید؛ باشد که هدایت شوید.»
آیۀ فوق به طور واضح، وجوب عمل به آنچه پیامبر ج آورده و پیروی از ایشان را ثابت مینماید.
این مطلب در تفسیر امام شافعی / دربارۀ آیۀ مذکور روشن است که میگوید: «الله متعال کمالِ شروع ایمان – که غیر آن، پیرو آن است- را ایمان به الله و سپس به رسولانش قرار داد.»[12]
آیات بسیاری در پاسخ به سؤال مطرحشده وجود دارد که دلالت بر وجوب اطاعت از رسول الله ج میکند؛ همچون:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن کُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ﴾ [النّساء: 59]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید الله را و اطاعت کنید پیامبر ج و صاحبان امرتان را، و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله تعالی و پیامبر باز گردانید؛ اگر به الله و روز قیامت ایمان دارید.»
ارجاع به الله متعال همان ارجاع به قرآن و ارجاع به رسول ج همان ارجاع به سنّت است.
در جایی دیگر از قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر: 7]
«و آنچه رسول الله به شما بدهد، آن را بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی کرده است، پس خودداری کنید.»
این سخن الله ﻷ چقدر در این زمینه، کامل و بلیغ است که میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا﴾ [النّساء: 65]
«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمیآورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»
ج- احادیثی که دلالت بر حجّتبودن سنّت میکند
مثلا پیامبر ج میفرمایند: «مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَى اللَّهَ»[13]؛ «هرکس که از من اطاعت کند، قطعاً از الله ـ اطاعت نموده و کسی که نافرمانی مرا کند، بدون تردید الله متعال را نافرمانی کرده است.»
همچنین فرمودند: «تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَدًا: کِتَابَ اللَّهِ، وَسُنَّةَ نَبِیِّهِ»[14]؛ «در میان شما، چیزی - یعنی کتاب الهی و سنّت پیامبرش- را گذاشتهام که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نمیشوید.»
و نیز فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ ، تَمَسَّکُوا بِهَا وَعَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ»[15]؛ «بر شما باد پیروی از سنّت من و سنّت خلفای راشد و هدایتشده، به آن چنگ زنید و با [چنگ و] دندان نگه دارید [و صبر نمایید].»
احادیث مذکور نشان میدهند که قرآن و سنّت، به پیامبر ج داده شده و چنگزدن به آن دو و پذیرش آنچه در سنّت آمده و عمل به آن همچون پذیرش و عمل به قرآن، واجب است.
علاوه بر این، رسول الله ج دیگران را از مخالفت با دستوراتش برحذر داشتند و کسی که حدیث را به بهانۀ عمل به قرآن و تکیۀ محض بر کتاب الله، ترک میکند را نکوهش نمودهاند. مقدام بن معدیکرب س روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «لَا أُلْفِیَنَّ أَحَدَکُمْ مُتَّکِئًا عَلَى أَرِیکَتِهِ یَأْتِیهِ الْأَمْرُ مِنْ أَمْرِی یَقُولُ: لا نَدْرِیْ مَا هَذَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ کِتَابُ اللهِ، أَلَا إِنِّی أُوتِیتُ الْکِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ»[16]؛ «نیابم [یا نبینم] که کسی از شما بر تختش تکیه زده باشد و امر [یا حدیثی] از من نزدش بیاید و او بگوید: ما نمیدانیم این چیست، در میان ما و شما کتابی [قرآن] وجود دارد [و فقط به آن عمل میکنیم]. آگاه باشید که به من، قرآن و مانند آن [حدیث] داده شده است.»
مسلمانان به منظور پذیرش فرمان الله تعالی و رسول امانتدارش، بر وجوب عمل به سنّت، اجماع و توافق داشته و احکام آن را همچون احکام قرآن کریم اجرا نمودهاند، زیرا سنّت براساس فرمایش الله تعالی در قرآن کریم، یکی از منابع قانونگذاری بوده و الله ﻷ گواهی داده که رسول الله ج فقط آنچه به ایشان وحی میشود را پیروی میکنند:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ﴾ [الأنعام: 50]
«بگو: من نمیگویم که خزاین الهی نزد من است و غیب نمیدانم، و به شما نمیگویم که من فرشته هستم، فقط از آنچه به من وحی میشود، پیروی میکنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟! پس چرا نمیاندیشید؟!»[17]
الله ـ مردم را از مخالفت با فرمان پیامبر ج بر حذر داشته و میفرماید:
﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ یُصِیبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ [النّور: 63]
«پس کسانی که با فرمان او مخالفت میکنند، باید بترسند از اینکه فتنهای ایشان را فرا گیرد یا عذابی دردناک به آنان رسد!»
﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا﴾ [النّساء: 65]
«نه، سوگند به پروردگارت که آنان ایمان نمیآورند مگر اینکه در اختلافات خویش، تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»
همچنین دستور داده که رسول الله ج را در میان خود حاکم قرار دهند و به قضاوت ایشان راضی شوند:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النّساء: 59]
«و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به الله تعالی و پیامبر ج باز گردانید.»
علما اجماع دارند که این ارجاع و حَکَمقراردادن پیامبر ج پس از ایشان، مربوط به سنّت رسول الله میشود و در آیات فوق، بزرگترین دلیل بر تحریم مخالفت با ایشان وجود دارد و بنگر که چگونه الله متعال مخالفان پیامبر ج را از فتنه؛ یعنی شرک یا گمراهی و از عذابی دردناک برحذر داشت؟!
و دقّت کن که چگونه سوگند یاد کرد که اگر پیامبر ج را برای حلّ اختلافات میانشان حَکَم قرار ندهند و راضی به قضاوت ایشان نشوند و ناراحت و مردّد گردند، ایمانشان را از دست میدهند؟!
همین
مورد به عنوان وعید و تهدید علیه کسی که پس از شناخت حکم سنّت، از روی تنبلی یا بیارزش
انگاری و...، سنّت پیامبر ج را ترک میکند، کافی است.[18]
[1]- دیوان لبید بن ربیعه، ص 179.
[2]- لسان العرب، ج 13، ص 225.
[3]- نک: المختصر فی علوم الحدیث، محمّد عجاج خطیب، ص 15.
[4]- نک: السّنّة ومکانتها فی التّشریع الإسلامی، مصطفی سباعی، ص 59؛ المختصر من علوم الحدیث، ص 16.
[5]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1907 با این الفاظ: «إنّما الأعمالُ بالنّیّة...».
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 4938؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 892.
[7]- نک: السّنّة ومکانتها فی التّشریع الإسلامی، صص 59- 60؛ المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، صص 15- 17.
[8]- أحکام الإحکام فی أصول الأحکام، ابن حزم، ج 1، ص 440.
[9]- الرّدّ علی البکری، ابن تیمیّه، ج 1، ص 171.
[10]- الجواب الصّحیح لمن بدّل دین المسیح، ابن تیمیّه، ج 3، ص 9.
[11]- نک: أعلام الموقعین، ابن قیّم، ج 1، ص 48؛ المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، ص 29.
[12]- الرّسالة، ص 75، پاراگراف: 239.
[13]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 957.
[14]- امام مالک / این حدیث را در المؤطّا، ج 2، ص 799 آورده است؛ حاکم، شمارۀ حدیث: 318 و عبارت فوق را وی نقل کرده است.
[15]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4607؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2676. ترمذی / این حدیث را حسن و صحیح میداند.
[16]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4604 و 4605؛ آلبانی / در صحیح سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 3848 و 3849 گفته که این حدیث، صحیح است.
[17]- نک: المختصر الوجیز فی علوم الحدیث، صص 30- 33.
[18]- نک: أخبار الآحاد فی الحدیث النّبوی، عبدالله بن جبرین، صص 17- 18.
مبحث اول:
ماهیّت و شواهد صداقت قرآن کریم
برخی از زبانشناسان معتقدند که واژۀ «قرآن» مصدر بر وزن فُعلان مانند غُفران، شُکران، رُجحان و گرفتهشده از قرأ، قراءة و قرآناً است.
گروهی دیگر بر این باورند که «قرآن» اسم عَلَم غیرمشتق بوده و از «قرأ» گرفته نشده، امّا نامی برای کتاب الله است؛ مانند سایر کتابهای آسمانی؛ همچون تورات و انجیل.
برخی میگویند: «قرآن» به معنای جمعآوری بوده و علّت نامگذاری قرآن این است که سورهها را جمع نموده و باهم گِرد میآورد.[1]
علما تعریفات زیادی برای قرآن آوردهاند که کاملترین و بهترین آنها، این تعریف است: «قرآن کلام معجز الهی است که بر پیامبر ج نازل شده و به صورت تواتر نقل گشته و به قصد عبادت، تلاوت میشود.»[2]
مراد از «کلام معجز الهی»، این است که سخن انس و جن، فرشتگان، پیامبر یا رسول نیست، بلکه کلام الله ﻷ بوده و آنگونه که شایستۀ اوست، قطعاً سخن گفته است.
با عبارت «نازلشده بر پیامبر ج»، کتابهای نازلشده بر پیامبرانِ پیش از سیّدنا محمّد ج از تعریف مذکور خارج میشود؛ مانند صُحُف ابراهیم، تورات نازلشده بر موسی و انجیل نازلشده بر عیسی †.
و با قید «تواتر»، آنچه گفته میشود قرآن است و به صورت تواتر نقل نگشته، خارج میشود.
با جملۀ «به قصد عبادت، تلاوت میشود»، حدیث قدسی خارج میگردد، چون به منظور عبادت، خوانده نمیشود هرچند منسوب به الله ﻷ است.[3]
الله تعالی بیش از 50 اسم برای قرآن مجید نام میبرد که مشهورترین آنها عبارتند از:
کتاب: زیرا مشتمل بر انواعی از قصّهها، آیات، احکام و اخبار، به شیوههای مخصوصی است.
ذکر: چون شامل مواعظ، تحذیر و اخبار امّتهای پیشین است.
و نیز بدین سبب که دارای شرافت و عزّت برای کسی است که به آن ایمان آورد و آیاتش را تصدیق نماید، زیرا قرآن کریم حقّ و باطل را از هم جدا میسازد.[4]
2- صداقت و جایگاه و حفاظت قرآن از تحریف
قرآن کریم آخرین، طولانیترین و کاملترین کتاب آسمانی و حاکم بر آنهاست.
الله أ میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِۖ﴾ [المائدة: 48]
«و [این] کتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم درحالی که تصدیقکنندۀ کتابهای پیش از خود بوده و بر آنها شاهد و نگاهبان است.»
﴿وَمَا کَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن یُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ ٱلۡکِتَٰبِ لَا رَیۡبَ فِیهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [یونس: 37]
«و [سزاوار] نیست این قرآن، به دروغ [بدون وحی الهی] به الله نسبت داده شود؛ بلکه تصدیقکنندۀ چیزی است که پیش از آن [نازل شده] است و بیان و تفصیل [آن] کتاب است. تردیدی در آن وجود ندارد، از [جانب] پروردگار جهانیان است.»
﴿مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ﴾ [یوسف: 111]
«این [قرآن] سخنی نبود که [به دروغ] بافته شود، بلکه تصدیقکنندۀ کتابهای پیش از خود بوده و بیانکننده [و شرح] هرچیز و هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان میآورند.»
مفسّران در توضیح عبارت: ﴿وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِ﴾ میگویند که یعنی نگهبان و گواه بر کتابهای آسمانی پیش از خود و تصدیقکنندۀ آنهاست؛ یعنی مطالب صحیحشان را تصدیق نموده و تحریف و تغییر صورتگرفته در آنها را رد میکند و این موارد را منسوخ یا اثبات و تأیید مینماید.
به همین علّت، تمامی پیروان کتابهای پیشین؛ کسانی که از دینشان برنگشتهاند، قرآن را نیز قبول دارند، چنانکه الله تعالی میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ یُؤۡمِنُونَ٥٢ وَإِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِینَ﴾ [القصص: 52-53]
«کسانیکه پیش از این [قرآن]، به آنان کتاب [آسمانی] دادهایم، به آن ایمان میآورند. و وقتی [قرآن] بر آنان خوانده شود، میگویند: به آن ایمان آوردیم، بدون تردید این حق از سوی پروردگار ماست، همانا ما پیش از [نزول] آن هم مسلمان بودیم.»
الله متعال از کسی دین و روشی غیر از آنچه در قرآن کریم آمده است را قبول نمیکند.[5]
شیخ عبدالرّحمان بن سعدی / دربارۀ ﴿وَمُهَیۡمِنًا عَلَیۡهِ﴾ میگوید: «یعنی شامل آنچه در کتابهای پیشین بوده، است و علاوه بر آن، مطالب بیشتری در حوزۀ الهیّات و اخلاق روانی دارد. بنابراین قرآن کریم تأییدکنندۀ تمامی حقایق موجود در کتابهای پیشین است و دستور و تشویق به آنها نموده و راههای رسیدن به این حقایق را گسترده ساخته است.
کتابی که خبر گذشتگان و آیندگان در آن وجود دارد؛ کتابی که دارای حکم و حکمت است و هر حکمی از احکام کتابهای پیشین را که تصدیق نموده، مقبول و هرآنچه را رد کرده، مردود و تحریفشده است، زیرا اگر از نزد الله تعالی میبود، قطعاً با آن مخالفت نمیکرد.»[6]
قرآن کریم آخرین رسالت و پیام الهی به بشریّت و بلکه برای تمامی جنّ و انس است، برخلاف کتابهای آسمانی قبلی که برای اقوامی خاص و دورانی معیّن و محدود فرستاده میشد.
علاوه بر این، قرآن محفوظ از زیادت و نقصان و تحریف بوده و الله متعال ضامن حفاظتش شده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾ [الحجر: 9]
«همانا ما قرآن را نازل کردیم و قطعاً ما نگهبان آن هستیم.»
ذکر همان قرآن است.
مفسّران در تفسیر آیۀ مذکور میگویند: یعنی ما این قرآن را نازل کردیم، ﴿وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ﴾؛ یعنی از هرآنچه شایستۀ قرآن نباشد؛ مانند اشتباه و تغییر، تحریف، زیادت، نقصان و امثال آن حفاظت میکنیم و هیچکس نمیتواند باطلی را بر آن بیفزاید یا حقیقتی را از آن حذف کند.[7]
قرآن مجید تأثیرات فراوانی در دلها دارد. کسی که با تمام وجود به قرآن گوش دهد، قطعاً تأثیرات بزرگی را در جانش خواهد یافت هرچند معانی و دلالتهایش را نفهمد و اگرچه آشنا به زبان عربی نباشد.
این رازی از اسرار قرآن بوده که بیانگر عظمت و شکوه آن است.
قرآن کریم بیشترین تأثیر را در پیشرفت و رستگاری امّتها داشته و دارد. الله تعالی بهوسیلۀ این کتاب، قوم عرب را بزرگانِ حکمت و هدایت و بهترین امّت برای راهنمایی مردم ساخت، پس از اینکه در تاریکیهای جهالت سرگردان و گمراه بودند.
یکی از ویژگیهای قرآن این است که شگفتیهایش پایانی ندارد و با تکرار زیاد، کهنه و تکراری نمیشود، بلکه هر اندازه که انسان قرآن کریم را بیشتر تلاوت نماید، به همان اندازه شیرینی و جذّابیتش بیشتر میگردد.
از دیگر ویژگیهایش این است که الله ﻷ فراگیری و حفظ آن را آسان نموده و به همین سبب، بسیاری از فرزندان مؤمنان قرآن کریم را حفظ میکنند.
همچنین این کتاب آسمانی مشتمل بر عادلترین، بزرگترین، گرامیترین و فراگیرترین احکام است و هیچ مسئلۀ کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه به طور اجمال یا تفصیل، به آن پرداخته و هر انسان منصف و عاقلی این مطلب را قبول دارد هرچند که هم مسلمان نباشد.[8]
علاوه بر مطالب فوق، در مبحث بعدی و نیز در مبحث اعجاز قرآن، سخنان بیشتری دربارۀ جایگاه و ارزش قرآن کریم بیان خواهد شد.
[1]- لسان العرب، ابن منظور، ج 1، صص 128- 129؛ البیان فی علوم القرآن، محمّد بن علیّ حسن و سلیمان قرعاوی، ص 3.
[2]- البیان فی علوم القرآن، ص 3.
[3]- همان.
[4]- همان، صص 5- 6.
[5]- نک: أعلام السّنّة المنشورة لاعتقاد الطّائفة النّاجیّة المنصورة، حافظ حکمی، صص 81- 82، شمارۀ سؤال: 80.
[6]- تیسیر الکریم الرّحمن فی تفسیر کلام المنّان، ابن سعدی، ج 1، ص 490.
[7]- نک: زاد المسیر فی علم التّفسیر، ابن جوزی، ج 4، ص 384؛ فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 139.
[8]- البیان فی علوم القرآن، صص 9- 26.
اخلاق در دین اسلام، جایگاه و ارزش والایی دارد. در ادامه، مطالبی در این باره بیان خواهد شد.
اخلاق جمع خُلق و الخُلُقُ بوده و خُلق: همان طبیعت و سرشت را گویند که جمع آن، اخلاق میشود.
ابن منظور میگوید: «در قرآن کریم چنین آمده است:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾ [القلم: 4]
«و یقیناً تو [ای محمّد!] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
اخلاق که جمع است، جمع مکسّر دیگری ندارد و خُلق و خُلُق به معنای سرشت است.»[1]
همچنین میگوید: «خُلق ـ با ضم و سکون لام ـ همان روش و آیین و طبیعت و سرشت است.»[2]
جاحظ چنین میآورد: «خلق حالتی نفسانی است که انسان در آن حالت، کارهایش را بدون تفکّر و اختیار انجام میدهد.
خلق در برخی افراد، غریزی و ذاتی است، امّا در بعضی دیگر، فقط با ریاضت و تلاش حاصل میشود.»[3]
این عبارت از دو کلمه ترکیب شده است؛ یعنی واژۀ حُسن و کلمۀ خلق. مفهوم خلق بیان شد، ولی ابن منظور در توضیح واژۀ حُسن میگوید: «حُسن ضدّ و نقیض قبح و زشتی است.»[4]
وی از قول ازهری میآورد که: «حُسن صفتِ هرآنچه زیبا و خوب باشد، است.»[5]
و از قول جوهری چنین میآورد: «جمع آن برخلاف قیاس، محاسن میشود، گویی که جمع محسن است.»[6]
و میگوید: «محاسن در حوزۀ اعمال، ضدّ مساوئ و بدیهاست.»[7]
پس مفهوم واژۀ «حُسن» همین است.
امّا دربارۀ اصطلاح «حُسن خلق» تعریفهای متعدّد و مشابهی بیان شده است. میتوان گفت که: حُسن خلق یعنی آراستهشدن با فضایل و مکارم؛ مانند خوشرویی، نرمی، سخن نیکو، کرامت نفس، پرهیز از آزار، بخشندگی، پاکدلی، بردباری، صبر، عفو، شجاعت و سایر نیکیها و دوری از آنچه بر ضدّ موارد مذکور است.
این تعریف، بهترین و آسانترین توضیح دربارۀ حُسن خلق به شمار میرود و در ادامه، مطالبی بیان خواهد شد که اصطلاح مذکور را روشنتر میسازد.
پیامبر ج فرمودند: «اِتَّقِ اللَّهَ حَیثُما کُنْتَ وَأَتْبِعْ السَّیِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»[8]؛ «هرجا که بودی، از الله تعالی بترس و پس از بدی، نیکی کن که آن بدی را از بین ببرد و با مردم، با اخلاق نیک رفتار نما.»
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «بهترین اخلاق نیک با مردم این است که با هرکس از تو بریده و قهر کرده، با سلام، اکرام، دعا، استغفار، تحسین و ملاقاتش ارتباط برقرار کنی و به کسی که تو را از آموزش و منفعت و مال، محروم نموده، بخشش نمایی و کسی را که خون یا مال و آبرویی را از تو ضایع و تباه کرده، عفو کنی. برخی از این کارها واجب و برخی دیگر، مستحب است.»[9]
الله ـ در توصیف پیامبر ج فرمود:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾ [القلم: 4]
«و یقیناً تو [ای محمّد!] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
پاک و منزّه است ذاتی که مقام و منزلتش این قدر بزرگ و احسانش این اندازه کامل است. به بزرگی فضل و کمال و فراگیری لطف و احسانش بنگر که چگونه خودش میبخشد و سپس تحسین میکند؟!»[10]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «خُلق عظیمی که الله تعالی محمّد ج را با آن توصیف نموده، همان دین مشتمل بر تمامی دستورات الهی است، چنانکه مجاهد و دیگران بر این باور بودند.
یعنی همان تفسیر و توضیح قرآن، چنانکه أمّ المؤمنین عایشه ل میگوید: «اخلاق پیامبر ج، قرآن کریم بود.»[11]
اخلاق واقعی و حقیقی، اقدام به فرمانبرداری و انجام آنچه الله متعال دوست دارد، از روی میل و با دلی گشاده است.»[12]
ابن قیّم / در تفسیر آیۀ قبلی چنین میآورد: «ابن عبّاس و مجاهد ش میگویند: یعنی بر دین بزرگی هستی که از دیدگاه من، هیچ دینی محبوبتر و پسندیدهتر از آن نیست. و مراد دین اسلام است.
حسن میگوید: هدف، آداب قرآنی است.
قتاده میگوید: مراد، همان دستورات و محرّمات الهی است که بهوسیلۀ قرآن بیان میگردد.
یعنی اخلاقی داری که الله أ تو را بهوسیلۀ آن در قرآن برتری داد.»[13]
شیخ محمّد طاهر بن عاشور / میآورد: «خُلق عظیم: یعنی برترین اخلاق و کاملترین آن که در سرشت انسان به نهایت کمال مطلوب رسیده است، چون مکارم اخلاق در وجود پیامبر ج جمع شده بود و ایشان با وجود تفاوت شرایط، همواره با مردم به نیکی رفتار مینمودند و از این رو، خُلق عظیم برتر از مطلق اخلاق نیکوست.»[14]
همچنین میگوید: «بدان که بهترین و کاملترین خُلق عظیم که برترین اخلاق نیک هم به شمار میرود، عبارت است از: دینداری، شناخت حقایق، بردباری، عدالت، صبر بر سختیها، اعتراف به احسان فرد نیکوکار، تواضع، زهد، پاکدامنی، عفو، بخشندگی، حیا، شجاعت، راه و روش نیکو، آرامش، وقار، رحمت، رفتار و برخورد نیک.
اخلاق در ذات و باطن انسان وجود دارد و نشانههایش اعمال صاحب آن در سخن، خوشرویی، پایداری، داوری، تحرّک و آرامش، خوراک و نوشیدنی، ادبنمودن خانواده و افراد تحت تکفّل و نتایج این امور؛ همچون احترام در نزد مردم و تعریف و شهرت اوست.
نشانههای اخلاق پیامبر ج نیز علاوه بر موارد فوق، ادارۀ امور امّت و ویژگیهای مخصوص ایشان؛ مانند فصاحت سخن و جملات کامل و بلیغشان است.»[15]
شریعت اسلام دلایلی بیان نمود که نشان میدهد اخلاق نیک، فضایلی بزرگ دارد و باعث ایجاد خیر و سعادت دنیا و آخرت میگردد؛ از جمله:
1- حُسن خُلق فرمانبرداری از دستور الهی است: الله ﻷ میفرماید:
﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ﴾ [الأعراف: 199]
«[ای پیامبر!] گذشت را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از نادانان روی بگردان.»
2- این ویژگی، اطاعت از رسول الله ج به شمار میرود، زیرا ایشان در احادیث بسیاری توصیه به این کار نمودهاند؛ از جمله روایت معاذ س که در آن چنین آمده است: «وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»؛ «و با مردم، با اخلاقی نیک رفتار کن.»
3- این عمل، به معنای پیروی از پیامبر ج است: الله تعالی میفرماید:
﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾ [الأحزاب: 21]
«یقیناً برای شما در زندگی رسول الله ج سرمشق نیکویی است.»
4- اخلاق نیک، باعث بالارفتن درجات و مقامها میشود: پیامبر ج فرمودند: «إنّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلُقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ»[16]؛ «همانا بنده به وسیلۀ اخلاق نیکش، به مقام فرد روزهدار شبزندهدار [کسی که نماز شب میخواند] میرسد.»
5- یکی از بزرگترین و مهمترین عوامل ورود به بهشت است: رسول الله ج فرمودند: «أعظمُ ما یُدخُلُ الجنَّةَ تَقْوَی اللهِ وحُسْنُ الخُلُقِ»[17]؛ «بزرگترین [و بیشترین] عاملی که باعث ورود [مردم] به بهشت میشود، تقوای الهی و اخلاق نیکوست.»
6- اخلاق نیک باعث نزدیکی به مجلس رسول الله ج در روز قیامت میشود: پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَیَّ وَأَقْرَبَکُمْ مِنِّی مَجْلِسًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلاَقًا»[18]؛ «همانا محبوبترین شما در نزد من و نزدیکترینتان به من در روز قیامت، خوشاخلاقترین شماست.»
7- باعث کسب محبّت الهی میگردد: اسامه بن شریک س میگوید: نزد پیامبر ج نشسته بودیم، به گونهای که گویا پرنده روی سرمان باشد [که در این حالت، انسان تکان نمیخورد تا پرنده نپرد] و هیچیک از ما صحبت نمیکرد تا اینکه گروهی آمده و پرسیدند: محبوبترینِ بندگان الهی در نزد الله تعالی چه کسانی هستند؟ پیامبر ج پاسخ دادند: «أَحْسَنُهُمْ أَخْلاقًا»[19]؛ «خوشاخلاقترین آنان.»
8- در روز قیامت، اخلاق نیک سنگینترین عمل در ترازوی اعمال است: ابودرداء س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «مَا مِن شَیءٍ أثقَلُ فی مِیزَان العَبدِ یَوم القِیامَةِ مِن حُسنِ الخُلُقِ»[20]؛ «در روز قیامت، چیزی سنگینتر از خوشخلقی در ترازوی اعمال بنده نیست.»
9- اخلاق نیک سبب افزایش عمر و آبادانی سرزمین میگردد: پیامبر ج میفرمایند: «حُسْنُ الْخُلُقِ، وَحُسْنُ الْجِوَارِ، یُعَمِّرَانِ الدِّیَارَ، وَیَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ»[21]؛ «خوشخلقی و همسایگی خوب، سرزمینها را آباد و عمرها را زیاد میکند.»
10- باعث به دستآوردن دلها، آسانشدن کارها و حفاظت از شرّ مخلوقات میشود.
11- خوشاخلاقی سبب نام و یاد نیک و افزایش علم میگردد.
12- اخلاق نیک باعث آسایش خاطر، خوشی زندگی و حفاظت از ضررهای زندگی و عجله میشود.[22]
13- آیا امکان دستیابی به اخلاق نیک وجود دارد یا نه؟ در پاسخ میتوان گفت: همانگونه که اخلاق و طبیعت، غریزی و فطری است، اکتسابی و نوعی عادت نیز به شمار میرود که با تلاش و به کارگیری اسباب حاصل میشود.
الله ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾ [الرّعد: 11]
«بیگمان الله تعالی حالت [و سرنوشت] هیچ قومی را تغیر نمیدهد تا وقتی که آنان آنچه در ضمیرشان است را تغیر دهند.»
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا﴾ [الشّمس: 9]
«بدون تردید هرکس که نفس خود را تزکیه [و پاک] کرد، رستگار شد.»
پیامبر ج میفرمایند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَإِنَّمَا الْحِلْمُ بِالتَّحَلُّمِ، وَمَنْ یَتَحَرَّ الْخَیْرَ یُعْطَهُ، وَمَنْ یَتَوَقَّ الشَّرَّ یُوقَهُ»[23]؛ «بدون تردید علم با آموختن و همانا بردباری با شکیباییکردن حاصل میگردد و هرکس به دنبال خیر باشد، به او داده میشود و کسی که از بدی پرهیز نماید، از آن حفاظت میگردد.»
همچنین فرمودند: «وَخالِقِ النَّاسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»[24]؛ «و با مردم، با اخلاقی نیک رفتار کن.»
عبارات فوق و بسیاری دیگر دلالت دارند که تغییر سرشت و اخلاق امری ممکن و قابل دسترس بوده و دشوار و محال نیست، برخلاف افرادی که معتقدند این ویژگی در انسان ثابت و غیرقابل تغییر است؛ آنان دلیل میآوردند که این امور غریزی و فطری هستند و برخی سرشتها از ابتدا برخوردار از آن بوده و امکان تغییر و جداییاش وجود ندارد.
اگر اخلاق غیر قابل تغییر میبود، توصیهها و مواعظ و ادبآموزیها بیفایده و بیهوده به شمار میرفت و دستور به فراگیری فضایل و دوری از رذیلتها، تکلیف به عملی ناممکن بود و هرگز فرد عاقل چنین موردی را نمیپذیرد.
در صورتی که فردی از لحاظ فطری و ذاتی، برخوردار از اخلاق نیکو باشد، سپس آن را با نیکیهای دیگر پرورش دهد و با آداب شریعت درخشان اسلام ادب نماید و با تمرین و آموزش تقویت کند؛ این کار نورٌ علی نور بوده و فضل و احسان الهی است که به هرکس بخواهد، میبخشد.[25]
[1]- لسان العرب، ج 10، صص 86- 87؛ معجم مقاییس اللّغة، ج 2، صص 213- 214.
[2]- همان.
[3]- تهذیب الأخلاق، جاحظ، ص 12.
[4]- لسان العرب، ج 13، ص 114.
[5]- همان.
[6]- همان.
[7]- همان، ص 116.
[8]- مسند احمد، ج 1، ص 159؛ آلبانی / این حدیث را صحیح دانسته است، 519.
[9]- مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیّه، جمع و ترتیب: عبدالرّحمان بن قاسم و پسرش؛ محمّد، ج 10، ص 658.
[10]- نک: إحیاء علوم الدّین، ابوحامد غزالی، ج 2، صص 357- 358.
[11]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 746 به نقل از هشام بن حکیم که از أمّ المؤمنین عایشه ل در مورد اخلاق رسول الله ج پرسید.
[12]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 10، ص 658.
[13]- مدارج السّالکین، ج 2، ص 289.
[14]- تفسیر التّحریر والتّنویر، ج 29، ص 64.
[15]- همان، ص 65.
[16]- سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4798؛ حاکم به نقل از أمّ المؤمنین عایشه ل. حاکم میگوید: اسناد این روایت بنا بر شرط شیخین، صحیح است و آن دو این حدیث را نقل نکردهاند.. ذهبی با وی موافق بوده و آلبانی آن را در السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 795، صحیح دانسته است.
[17]- سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2004؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 4246؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 476؛ حاکم، ج 4، ص 324. تمامی آنان این حدیث را از ابوهریره س نقل کردهاند و ترمذی / میگوید: حدیث مذکور، صحیح و غریب است. حاکم اسنادش را صحیح دانسته و ذهبی با وی موافق است.
[18]- مسند احمد، ج 4، صص 193- 194؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2018. ترمذی / این حدیث را حسن و غریب میداند.
[19]- طبرانی در المعجم الکبیر، ج 1، ص 18، شمارۀ حدیث: 471؛ هیثمی در المجمع، ج 8، ص 24 میگوید: رجال این حدیث، همچون رجال روایت صحیح هستند.
[20]- مسند احمد، ج 6، صص 446- 448؛ سنن ابی داود، شمارۀ حدیث: 4799؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 2003 که آن را حسن و صحیح دانسته است؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 481؛ خرائطی، شمارۀ حدیث: 50؛ آلبانی / این حدیث را در صحیحۀ خود، شمارۀ حدیث: 876 صحیح میداند.
[21]- مسند احمد، ج 6، ص 159؛ آلبانی / روایت فوق را در صحیحۀ خود، شمارۀ حدیث: 519 صحیح دانسته است.
[22]- برای توضیحات بیشتر، نک: سوء الخلق؛ مظاهره، أسبابه، علاجه، محمّد الحمد، صص 60- 81.
[23]- خطیب بغدادی این روایت را در تاریخ خود، ج 9، ص 127 آورده و آلبانی در صحیحۀ خویش، شمارۀ حدیث: 342 گفته که اسنادش حسن یا نزدیک به حسن است.
[24]- قبلا بیان گردید.
[25]- نک: إحیاء علوم الدّین، غزالی، ج 3، صص 55- 56؛ جوامع الآداب، قاسمی، ص 4.
مبحث چهارم:
بِرّ و نیکی و نتایج عمیق آن
این واژه از الفاظ مهمّ شرعی به شمار میرود که به طور فراوان در قرآن و سنّت آمده است.
اصطلاح مذکور، دارای معانی و مفاهیمی جامع و آثاری عمیق بوده و شامل هر نوع خیر و سعادت دینی و دنیوی میشود.
به همین علّت، تعاریف و دیدگاه عالمان در توضیح مفهوم بِرّ، متفاوت و متنوّع است؛ برخی آن را به معنای صلاح و گروهی به معنای خیر دانستهاند.
زجّاج میگوید: تعدادی از عالمان معتقدند بِرّ یعنی هر عمل نیکی که انسان را به الله ﻷ نزدیک سازد.
ابومنصور میآورد: بِرّ به معنای خیر دنیا و آخرت است؛ خیر دنیا یعنی هدایت و نعمت و خیراتی که الله تعالی برای بنده میسّر و ممکن میسازد.
و خیر آخرت: همان رستگاری و رسیدن به نعمتهای دائمی در بهشت است.[1]
یکی از بهترین تعاریف گفتهشده در مورد بِرّ، سخن شیخ عبدالرّحمان سعدی / است که میگوید: «بِرّ اصطلاحی جامعی است که شامل عقاید ایمانی، اعمال دل، افعال جوارح و اعضا و تمامی دستورات و ترک محرّمات و ممنوعات است.»[2]
این تعریفِ جامع ما را از توضیحات بیشتر در توضیح مفهوم بِرّ بینیاز میسازد.
ب- تکرار واژۀ «بِر» در قرآن کریم
این کلمه به طور فراوان و با صیغههای مختلف و در عبارات متنوّعی بیان شده است؛ به عنوان نمونه:
1. به معنای صله آمده است: الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [البقرة:224]
«و الله را دستاویز سوگندهای خود قرار ندهید برای اینکه نیکی [و بخشش] کنید و تقوا پیشه سازید و در میان مردم آشتی دهید [قسم یاد نکنید].»
﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ﴾ [الممتحنة: 8]
«الله شما را از نیکیکردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در [امر] دین با شما نجنگیدهاند و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، نهی نمیکند.»
2. در مفهوم اطاعت آمده: از جمله:
﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَیۡهِ﴾ [مریم: 14]
«و [او] نسبت به پدر و مادرش نیکوکار [و مطیع] بود.»
﴿وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِی﴾ [مریم: 32]
«و [مرا] نسبت به مادرم نیکوکار [ و فرمانبردار قرار داده] است.»
3. به معنای انجام طاعات آمده: همچون:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [المائدة: 2]
«و در [راه] نیکوکاری و پرهیزگاری، با یکدیگر همکاری کنید.»
اگر بِرّ به همراه تقوا بیان گردد، بِرّ به معنای انجام طاعات و تقوا به معنای ترک محرّمات است.
4. به معنای تقوا آمده: وقتی بِر به طور مطلق بیان شود، به مفهوم تقواست؛ مانند:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ﴾ [آلعمران: 92]
«هرگز به نیکوکاری [تقوا] نمیرسید تا از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.»
﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ﴾ [البقرة: 177]
«نیکی این نیست که روی خود را به سمت مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [و نیکوکار]کسی است که به الله [و ...] ایمان آورد.»
﴿۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ﴾ [البقرة: 44]
«آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خودتان را فراموش میکنید؟!»[3]
واژۀ مذکور، در احادیث پیامبر ج نیز بسیار بیان شده و در همان معانی قبلی به کار رفته و امکان دارد در مفاهیم دیگری نیز آمده باشد؛ مثلا در مفهوم خوشاخلاقی، آرامش روحی و ... .
به طور مثال، در صحیح مسلم، از نواس بن سمعان س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «الْبِرُّ حُسْنُ الْخُلُقِ، وَالإِثْمُ مَا حَاکَ فِی صَدْرِکَ، وَکَرِهْتَ أَنْ یَطَّلِعَ عَلَیْهِ النَّاسُ»[4]؛ «بِرّ یعنی اخلاق نیکو و گناه عملی است که در سینه [یا دل] تو، خدشه وارد کند و ناپسند بدانی که مردم از آن آگاه شوند.»
وابصه بن معبد س میگوید که نزد رسول الله ج آمدم و ایشان پرسیدند: «جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَالإِثْمِ؟»؛ «آمدی تا دربارۀ بِرّ و گناه بپرسی؟» گفتم: آری. پیامبر ج فرمودند: «اسْتَفْتِ قَلْبَکَ؛ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْسُ، وَاطْمَأَنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ، والإِثْمُ مَا حَاکَ فِی النَّفْسِ، وَتَرَدَّدَ فِی الصَّدْرِ، وَإِنْ أَفْتَاکَ النَّاسُ وَأَفْتَوْکَ»[5]؛ «از دلت بپرس: نیکی یعنی آنچه جان و دل با آن آرام گیرد و گناه یعنی آنچه در دل خدشه وارد کند و در سینه [یا دل] تردید اندازد، هرچند مردم به تو فتوا [به دروغ] دهند و برای تو حکم صادر کنند.»
ابن رجب / در توضیح دو حدیث قبلی میآورد: «تفسیرشان از بِرّ متفاوت شد، زیرا این اصطلاح از دو جنبۀ مشخّص، اطلاق میگردد:
1. از جنبۀ برخورد با مخلوقات و نیکی به آنها که بسا اوقات در معنای نیکی به والدین کاربرد دارد و گفته میشود: بِرّ الوالدین. همچنین در موارد زیادی، به مفهوم نیکی به عموم مخلوقات میآید. ابن مبارک کتابی با عنوان «کتاب البِرّ والصّلة» نگاشته و در صحیح بخاری و جامع ترمذی نیز فصلی با همین عنوان آمده که مشتمل بر نیکی به همۀ مخلوقات بوده و احسان به پدر و مادر مقدّم شده است.
بهز بن حکیم از پدرش، و او از جدّش روایت نموده که پرسید: ای رسول الله! چه کسی از همه نیکوکارتر است [یا اینکه به چه کسی نیکی کنم]؟ پیامبر ج پاسخ دادند: «أُمَّکَ»؛ «مادرت» دوباره پرسید: سپس چه کسی؟ رسول الله ج فرمودند: «ثُمَّ أَبَاکَ»؛ «سپس پدرت» او گفت: پس از آن، چه کسی؟ رسول الله ج در جواب فرمودند: «ثُمَّ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ»[6]؛ «سپس فرد نزدیکتر و نزدیکتر [به تو].»
این سخن پیامبر ج نیز به همین معناست که فرمودند: «الْحَجُّ الْمَبْرُورُ لَیْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلا الْجَنَّةُ»[7]؛ «پاداش حجّ پسندیده و مقبول، فقط بهشت است.» در «المسند»[8] روایت شده که از پیامبر ج دربارۀ خوبی حج سؤال شد و ایشان فرمودند: «إطعامُ الطّعام، وإفشاءُ السّلام»؛ «طعامدادن و آشکارساختن سلام.» و در روایتی دیگر آمده که فرمودند: «وطیبُ الکلام»[9]؛ «سخن نیکو [گفتن]»
ابن عمر ب میگفت: بِرّ کار آسانی است؛ چهرهای گشاده و سخنی نرم.[10]
اگر اصطلاح «بِرّ» با واژۀ «تقوا» همراه شود؛ مانند آیۀ: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [المائدة: 2]، گاهی اوقات، مراد از «بِرّ»، رفتار نیک با مردم و هدف از تقوا، معاملۀ با الله تعالی بهوسیلۀ انجام دستورات و دوری از محرّمات اوست.
در برخی موارد، مراد از بِرّ، انجام واجبات و هدف از تقوا، دوری از محرّمات است.
و در آیۀ: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾ [المائدة: 2]، گاهی اوقات، مراد از إثم، گناهان و هدف از عدوان، ستم به مخلوق است. همچنین امکان دارد مراد از إثم، آنچه در اصل خود حرام به شمار میرود، باشد؛ همچون زنا، دزدی و نوشیدن شراب. و احتمالاً هدف از عدوان، ترک آنچه مباح بوده و انجام آنچه ممنوع به شمار میرود، است هرچند در اصل، اجازۀ انجام شبیه این کار وجود دارد؛ مانند کشتن کسی به منظور قصاص و کشتن فردی که قتلش جایز نیست یا گرفتن بیش از آنچه در زکات و امثال آن واجب بوده و یا زدن شلّاق بیش از اندازه، برای اجرای حد و ... .»[11]
سپس ابن رجب / مفهوم دوم را بیان نموده و میگوید: «دومین معنای بِرّ، این است که مراد از آن، انجام تمامی طاعات آشکار و پنهان باشد؛ همچون:
﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾ [البقرة: 177]
«نیکی این نیست که روی خود را به سمت مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [و نیکوکار]کسی است که به الله و روز قیامت و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران، ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوستداشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و گدایان و در [راه آزادی] بردگان بدهد و نماز را بر پای دارد و زکات را بدهد. و وفاکنندگان به پیمانشان وقتی پیمان بندند و [کسانی که] در فقر و سختی و زیان و بیماری و به هنگام نبرد شکیبایند؛ اینها کسانی هستند که راست گفتند و آنان پرهیزگارانند.»
روایت شده که از پیامبر ج دربارۀ ایمان پرسیده شد و ایشان آیۀ فوق را تلاوت نمودند.[12]
پس بِرّ با این معنا شامل تمامی عبادات باطنی؛ مانند ایمان به الله و فرشتگان و کتابها و رسولان الهی، و عبادات ظاهری؛ همچون انفاق اموال در راه رضایت الله، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات، وفای به عهد، صبر بر تقدیرها؛ مانند بیماری و نداری و صبر بر طاعات؛ همچون پایداری در هنگام رویارویی با دشمن، میشود.»[13]
ابن رجب در ادامه میگوید: «پاسخ پیامبر ج در روایت نوّاس س شامل تمامی این ویژگیها بود، زیرا گاهی اوقات، مراد از خوشاخلاقی، خوگرفتن با اخلاق شریعت و ادبآموزی از آداب الهی؛ آدابی که بندگانش را بهوسیلۀ آنها در کتابش ادب نموده، است، چنانکه الله متعال به پیامبر ج میفرماید:
﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ﴾ [القلم: 4]
«و یقیناً تو [ای محمّد! ج] بر اخلاق و خوی بسیار عظیم و والایی هستی.»
و أمّالمؤمنین عایشه ل میگوید: «اخلاق پیامبر ج، [هماهنگ با] قرآنکریم بود»[14].
یعنی پیامبر ج از آداب قرآن ادب آموخته، پس دستوراتش را انجام داده و از ممنوعاتش پرهیز مینمودند و در نتیجه، برای پیامبر ج عمل به قرآن کریم، عادت و اخلاقشان شده بود؛ مانند سرشت و طبیعتی که هرگز از ایشان جدا نمیشد. بهترین و شریفترین و زیباترین اخلاق، همین است.[15]
بنا بر قولی، تمامی دین، اخلاق است و در روایت وابصه آمد که: «الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْسُ، وَاطْمَأَنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ»[16]؛ «نیکی یعنی آنچه جان و دل با آن آرام گیرد.»
در روایتی دیگر چنین آمده است: «ما إنشرحَ إلیه الصّدرُ»[17]؛ «آنچه سینه [یا دل] با آن باز [و شاد] شود.»
حلال را نیز اینگونه تفسیر نموده، چنانکه در روایت ابوثعلبه و دیگران آمده است. و این نشان میدهد که الله ﻷ بندگانش را بر شناخت حقیقت و آرامگرفتن با آن و پذیرش آن آفرید و محبّت حقیقت و نفرت از ضدّ آن را در سرشتها نهادینه کرد.»[18]
براساس مطالب مطرحشده، بخشی از معانی بِرّ و نتایج عمیقش برای ما روشن گشت.
[1]- نک: لسان العرب، ج 4، ص 51؛ الوجوه والنّظائر فی القرآن الکریم، ص 215.
[2]- المجموعة الکاملة لمؤلّفات الشّیخ السّعدی؛ المجموعة الخامسة، ج 1، ص 529.
[3]- نک: الوجوه والنّظائر، هارون بن موسی، ص 429؛ الوجوه والنّظائر، دامغانی، ص 67؛ نزهة الأعین النّواظر، ابن جوزی، ج 1، ص 95؛ الوجوه والنّظائر، قرعاوی، صص 215- 217؛ المجموعة الکاملة لمؤلّفات الشّیخ السّعدی؛ المجموعة الخامسة، ج 1، ص 529.
[4]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2553.
[5]- مسند احمد، ج 4، ص 228؛ دارمی، ج 2، صص 245- 246؛ ابویعلی، شمارۀ حدیث: 1586 و 1587؛ نووی / در کتاب الأربعین، شمارۀ حدیث: 27، این حدیث را حسن دانسته است.
[6]- مسند احمد، ج 5، ص 3، 5؛ بخاری / در الأدب المفرد، شمارۀ حدیث: 3؛ ابوداود، شمارۀ حدیث: 5139؛ سنن ترمذی، شمارۀ حدیث: 1897، ترمذی / حدیث فوق را حسن میداند.
[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1773؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 1349 و 437.
[8]- المسند، ج 3، ص 325، 334.
[9]- طبرانی در معجم الأوسط، شمارۀ حدیث: 5325؛ حاکم، ج 1، ص 483.
[10]- خرائطی این عبارت را در مکارم الأخلاق، صص 23- 24 آورده است.
[11]- جامع العلوم والحکم، ج 2، صص 97- 98.
[12]- ابن ابی حاتم این روایت را در تفسیر خود، شمارۀ حدیث: 1539 آورده است.
[13]- جامع العلوم والحکم، ج 2، ص 99.
[14]- مسند احمد، ج 6، ص 91، 163، 216؛ نسائی در السّنن الکبری، ج 6، ص 412.
[15]- نک: حاشیة السّندی علی سنن النّسائی، ج 3، ص 200.
[16]- قبلا بیان شد.
[17]- قبلا بیان گردید.
[18]- جامع العلوم والحکم، ج 2، ص 99.