اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار

مطلب سوم: بازگردانیدن حق به حقدار و حفظ منزلت خطاکار

پیامبر اکرم ج که مقام رهبری و قضا و حکمرانی مسلمانان را بدوش داشت تلاش جدی بخرچ می‌داد تا باید حق به حق‌دار رسانده شود، در این باره مثال‌ها و مواقف بسیاری از ایشان ثابت است که ما به گونه نمونه به برخی از آن اشاره می‌کنیم:

مسلم از عوف بن مالک س روایت نموده که او می‌گوید: مردی از قبیله «حِمیَر» در جنگ یکی از افراد دشمن را کشت و خواست که «سَلب» او را برای خود بردارد، خالد بن ولید س که فرماندۀ لشکر بود «سَلَب» مقتول را به وی نداد (و آن را به حساب اموال غنیمت گذاشت، پس از بازگشت) عوف بن مالک س پیامبر اکرم ج را از این ماجرا مطلع ساخت، آن جناب ج به خالد بن ولید س فرمود: چرا «سلب» او را به وی ندادی؟ خالد س گفت: به نظرم زیاد «و افزون از سهمیه او) بود، پیامبر ج فرمودند: آن را به او بازگردان، و پس از آنکه خالد س از کنار عوف رد شد، عوف چادر او را کشید و گفت: دیدی به آنچه گفتم عمل کردم! مگر به تو نگفته بودم که نزد پیامبر اکرم ج شکایتت را می‌کنم؟ پیامبر ج با شنیدن این سخن خشمگین شد و به خالد س فرمود: ای خالد! آن (سَلَب) را به او مده، ای خالد آن را به او مده، چرا فرماندهان مرا راحت نمی‌گذارید؟ مثال شما و آنان مانند مردی است که شتر و یا گوسفندانی را می‌چراند و سر موعد آن‌ها را به آبشخور و سر آب می‌برد، آن چهارپایان ابتدا آب صفا و زلال چشمه را می‌نوشند و آب گل‌آلود را برای چوپان می‌گذارند. آری، آنچه صاف و زلال است از آن شما (رعیت) است و تیرگی‌ها برای آنان (فرماندهان) می‌ماند. [صحیح مسلم با شرح نووی 12/ 64].

در این داستان می‌بینیم هنگامی که خالد س در اجتهاد خویش مبنی بر ندادن سَلَب زیاد به قاتل به خطا رفت، پیامبر اکرم ج دستور داد که حق را به صاحبش باز گرداند، اما هنگامی که مشاهده فرمود که عوف س خالد س را کنایه می‌زند و چادرش را کشید و مسخره‌اش کرد و به او گفت: مگر نگفته بودم شکایت تو را نزد پیامبر ج می‌کنم، آن جناب ج خشمگین شد و فرمودند: ای خالد آن مال را به او مده، و این برای رد اعتبار و منزلت امیر و فرمانده است؛ زیرا در حفظ قدر و منزلت امیر و فرمانده نزد مردم، مصلحتی آشکار و غیر قابل انکار نهفته است.

اما این جا اشکالی پیش می‌آید و آن این که اگر سَلَب مقتول از آنِ قاتل است پس چرا پیامبر ج فرمود که آن مال را به او مده؟ امام نووی / این اشکال را به دو گونه پاسخ گفته است:

1-   شاید پیامبر اکرم ج بعد از مدتی آن مال را به آن شخص باز گرداندند و به خاطر تنبیه او چونکه عوف بن مالک س که به خالد س بد گفته و به فرمانده لکشر و کسی که پیامبر ج او را به فرماندهی برگزیده، بی‌حرمتی کرد، این کار را به تأخیر انداخت.

2-   شاید پیامبر اکرم ج آن مرد را راضی نموده و او آن مال را به رضایت و اختیار خود به مسلمانان واگذاشته است، و هدف از این کار دلجویی خالد س و در نظرگرفتن مصلحت احترام و اکرام فرماندهان بوده است. [الفتح الربانی لترتیب مسند الإمام أحمد بن حنبل 14 / 84].

برگردانیدن حق به حقدار و اعاده اعتبار و منزلت به کسی که در حق او خطایی صورت گرفته و همچنان حفظ منزلت و جایگاه خطاکار امری بسیار مهم است، تا همه بتوانند برادروار و عزتمند در جامعه زندگی نموده نباید کسی مورد تمسخر قرار گیرد، و مراعات این نکته در زندگانی پیامبر اکرم ج با اصناف مختلف مردم هویداست.

مطلب دوم: پرهیز نمودن پیامبر اکرم ج از برخورد مستقیم با خطاکار و اکتفا نمودن به تذکر عمومی

مطلب دوم: پرهیز نمودن پیامبر اکرم ج از برخورد مستقیم با خطاکار و اکتفا نمودن به تذکر عمومی

پیامبر اکرم ج سعی می‌ورزید خطاکار را مستقیما مورد سرزنش قرار ندهد بلکه با مخاطب قرار دادن عموم مردم خطاکار را متوجه و خطا را اصلاح نماید، بطور مثال:

از انس بن مالک س روایت شده که پیامبر اکرم ج فرمودند: چرا برخی از مردم هنگام نماز چشم‌های‌شان را به سوی آسمان بلند می‌کنند، و در این باره به تندی سخن گفتند حتی فرمودند: یا از این کار باز آیند و گر نه بینایی آنان گرفته خواهد شد». [صحیح بخاری (750)]

یا هنگامی که ام المؤمنین عایشه ل می‌خواست کنیزی که «بریره» نام داشت بخرد، صاحبان آن کنیز راضی نشدند، مگر به این شرط که حق «ولاء» (ارثی که انسان آن را به سبب آزادی برده‌ای از او می‌برد) برای آنان محفوظ بماند، هنگامی که پیامبر اکرم ج اطلاع یافت، خطبه‌ای ایراد نموده و پس از حمد و ثنای الله متعال فرمود: چرا برخی از مردم شروطی می‌گذارند که در قرآن وجود ندارد؟ هر شرطی که در قرآن نباشد (با تعالیم آن مغایرت داشته باشد) باطل است گرچه صد شرط هم باشند، حکم و قضای الهی سزاوارتر است (که اجرا گردد) و شرط الله متعال موثق است، «ولاء» حق کسی است که برده را آزاد کرده باشد». [صحیح بخاری (2563)]

در این مورد شواهد و مثال‌های زیادی وجود دارد که همه در این امر مشترک‌اند که خطاکار را نباید رسوا کرد، اسلوب تعریض و کنایه‌زدن به خطاکار و عدم رویارویی با وی فوایدی دارد که از جمله آن موارد زیر را برمی‌شماریم:

1-   پرهیز از واکنش منفی خطاکار و دور نگاه‌داشتن او از اغوای شیطانی و تحریک وی به انتقام شخصی و دفاع از نفس.

2-   این روش بیشتر مورد قبول واقع می‌گردد، و بر نفس مؤثرتر است.

3-   در این روش خطاکار نزد مردم ناشناخته می‌ماند. (و رسوا نمی‌شود).

4-   بر منزلت مربی و محبت نصحیت‌کننده افزوده می‌شود.

پس اسلوب و روش برخورد غیر مستقیم با خطاکار در صورتی که توأم با حکمت باشد، هم برای خطاکار و هم برای دیگران مفید واقع خواهد شد.

مطلب اول: برخورد آرام پیامبر اکرم ج با خطاکار

مطلب اول: برخورد آرام پیامبر اکرم ج با خطاکار

هیچکس از اشتباه و خطا مبرّا نیست، و نباید اشتباه و لغزش‏های مردم را بدون برهان و بی‏آنکه درک کنیم، مورد نقد و اعتراض قرار می‌دهیم.

با خطاکار باید به آرامی برخورد صورت گیرد خصوصاً هنگامی که نهی و برخورد تند سبب شود که دایرۀ فساد وسیع‌تر گردد، نمونه‌ای جالب از آن را در برخورد حکیمانۀ پیامبر اکرم ج با صحرانشینی که در مسجد ادرار کرد، می‌یابیم.

انس بن مالک س روایت می‌کند و می‌گوید که همراه با پیامبر اکرم ج در مسجد نشسته بودیم که شخصی صحرانشین وارد مسجد شد و در مسجد ادرار کرد، اصحاب رسول الله گفتند: «مَه مَه» (باز ایست.. باز ایست..) پیامبر اکرم ج فرمودند: ادرارش را قطع نکنید، راحتش بگذارید، و اصحاب نیز چیزی نگفتند تا این که آن مرد اعرابی در مسجد ادرار کرد، پس از آن پیامبر کرم ج او را صدا نمود و به وی گفت: ادرار و کثافت شایستۀ مساجد نیست، مساجد برای ذکر الله و نمازخواندن و تلاوت قرآن هستند، و سپس به یکی از حاضرین دستور داد و او دلوی آب آورد و بر محل ادرار ریخت». [صحیح مسلم (285)]

اصحاب کرام به خاطر حرصی که بر نظافت مسجد خویش داشتند، برای انکار و منع این منکر به غیرت و جوش آمدند، اما پیامبر اکرم ج عاقبت و انجام کار را در نظر داشتند و می‌دانستند که عاقبت این کار از دو احتمال خارج نیست، اول این که او را منع کنند، و دوم این که او را به حال خود بگذارند، در صورت اول اگر ادرار او قطع شود احتمال دارد که بر اثر بندآمدن ادرار به او ضرری برسد و به مرضی مبتلا گردد و اگر ادرارش قطع نشود و از بیم مردم فرار کند پس در آن صورت نجاست ادرار در مسجد پخش می‌گردد و بدن و لباس آن شخص به ادرار آغشته می‌شود. آری، پیامبر اکرم ج با نظر ثاقب خویش دریافت که رهاکردن اعرابی تا در مسجد ادرار کند کمترین مفسده و شر را دربر دارد، با توجه به این که آن مرد مشغول ادرارکردن بود، و نجاست را می‌شد بعداً پاک کنند از این رو به اصحاب فرمودند: او را به حال خود بگذارید، ادرارش را قطع نکنید. آری، پیامبر اکرم ج برای حصول مصلحتی برتر که همان دفع مفسده و شر بزرگتر و تحمل کمترین مفسده بود، اصحاب را از این کار باز داشت، و برای حصول مصلحتی برتر مصلحت (مؤقت) و اندک را نادیده گرفت.

این اسلوب حکیمانۀ پیامبر اکرم ج در قلب آن اعرابی تأثیری عمیق بجا گذاشت که از گفتار او که در روایت ابن ماجه آمده است، واضع و آشکار می‌گردد، ابن ماجه از ابوهریره س روایت نموده که وی گفت: ... آن اعرابی پس از آن که متوجه اشتباه خود گردید، گفت: پدر و مادرم فدای رسول الله ج شوند، به سوی من برخاست نه مرا سرزنش نمود و نه دشنامم داد، تنها فرمود: مسجد جای ادرار نیست، همانا مسجد برای ذکر الله و نمازخواندن ساخته شده است. [سنن ابن ماجه (529) صحیح ابن ماجه (428)]

مطلب ششم: حیای پیامبر اکرم ج

مطلب ششم: حیای پیامبر اکرم ج

حیا فضلیتی است که عملا در گفتار و کردار شخص تبارز می‌کند، شخصی که از صفت حیا برخوردار باشد از ارتکاب حرام و زشتی‌های عقلی و عرفی دوری می‌ورزد و نرمش، مهربانى، سلامت، دورى از بدى، خوشرویى، گذشت و بخشندگى را محور زندگی اجتماعی خویش قرار می‌دهد؛ همه این صفات نیک در شخصیت پیامبر گرامی ج هویدا بود و یکی ویژگی‌های اخلاقی ایشان بشمار می‌رفت. ابو سعید خدری س می‌گوید: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَشَدَّ حَیَاءً مِنَ العَذْرَاءِ فِی خِدْرِهَا، فَإِذَا رَأَى شَیْئًا یَکْرَهُهُ عَرَفْنَاهُ فِی وَجْهِهِ» [صحیح بخاری(6102)]. «پیامبر اکرم ج از دخترانی که در پرده بسر می‌بَرَد، حیای بیشتری داشت، و اگر چیزی را می‌دید که دوستش نمی‌داشت، از چهره مبارکش آنرا می‌فهمیدیم».

قرآن کریم از حیای پیامبر اکرم ج اینچنین حکایت می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ وَلَٰکِنۡ إِذَا دُعِیتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَ‍ٔۡنِسِینَ لِحَدِیثٍۚ إِنَّ ذَٰلِکُمۡ کَانَ یُؤۡذِی ٱلنَّبِیَّ فَیَسۡتَحۡیِۦ مِنکُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا یَسۡتَحۡیِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ [الأحزاب: 53] «ای مؤمنان! وارد خانه‌های پیامبر نشوید مگر آنکه برای (صرف) طعام به شما اجازه داده شود، بی‌آن که منتظر آماده شدنش باشید، ولی هنگامی که دعوت شدید وارد شوید و زمانی که غذا را خوردید پراکنده شوید و به گفتگو ننشینید، این کار پیامبر را رنج می‌دهد اما او شرم می‌کند ولی الله از بیان حق شرم نمی‌کند».

«نقل‌ است‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ هنگامی‌ که‌ برای‌ صرف‌ غذا به‌ منزل‌ پیامبر ج دعوت‌ می‌شدند، منزل‌ را بر پیامبر ج و خانواده‌ ایشان‌ تنگ‌ نموده‌ و سخنانی در میان‌ می‌آوردند که‌ رسول‌ الله ج مطرح کردن‌ آن‌ها را دوست‌ نداشت‌ ولی‌ آن‌جناب ج از روی‌ حیا و کرم‌ و بزرگواری‌ای‌ که‌ داشتند، این‌ سخن‌ درازی‌ آنان‌ را تحمل‌ کرده‌ و بر این‌ رنج‌ و آزار شکیبایی‌ می‌ورزیدند پس‌ الله‌ ﻷ خواست‌ تا به‌ این‌ روند آزاردهنده‌ پایان‌ دهد لذا به‌ کسانی‌ که‌ به‌ محضر پیامبر ج آمدند، ادب‌ آموخت‌ و این‌ آیه‌ ادب‌آموز آنان‌ و آیندگانشان‌ گردید». [تفسیر انوار القران شرح سوره الاحزاب/53]

ام المؤمنین عایشه ل از حیای پیامبر اکرم ج می‌گوید: پیامبر ج در خانه‌اش به پهلو تکیه داده بود وساق پایش برهنه بود. ابوبکر س اجازه ورود به خانه را خواست و وارد شد پیامبر ج همچنان تکیه داده بود، سپس عمر س اجازه ورود خواست، پیامبر ج همچنان تکیه زده بود وبا آن‌ها سخن می‌گفت: بعد از آن عثمان س اجازه ورود خواست و چون وارد شد پیامبر ج راست نشست ولباس‌هایش را مرتب کرد وبا او سخن گفت. عایشه ل شاهد قضیه بود، گفت: ای رسول الله! ابوبکر س وارد شد وشما تکان نخوردید وتوجه نکردید بعد عمر س وارد شد شما باز هم تکان نخوردید وتوجه نکردید اما وقتی عثمان س آمد شما نشستید ولباس‌هایتان را جمع وجور کردید! پیامبر اکرم ج فرمود: «آیا من از مردی حیا نکنم که فرشتگان از او حیا دارند». [صحیح مسلم (2401)]

نظر به ارزش و اهمیت حیا در دین اسلام پیامبر اکرم ج در مورد آن تأکید به عمل آورده و امت را به آن توصیه می‌فرمود، از جمله احادیث وارد شده در این مورد:

آنجناب ج فرمودند: «وَالحَیَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِیمَانِ» [صحیح بخاری (9)]. «و حیا و شرم بخشی از ایمان است».

و فرمود: «الْحَیَاءُ لَا یَأْتِی إِلَّا بِخَیْرٍ» [صحیح مسلم (37)]. «حیا چیزی جز خوبی، به ارمغان نمی‌آورد».

و فرمود: «الحَیَاءُ مِنَ الإِیمَانِ، وَالإِیمَانُ فِی الجَنَّةِ، وَالبَذَاءُ مِنَ الجَفَاءِ، وَالجَفَاءُ فِی النَّارِ». [سنن ترمذی (2009)]. «حیا از ایمان و ایمان در بهشت است و بد زبانى از بى‌مهرى و بد رفتارى است و بد رفتارى در جهنم است».

و فرمود: «إِنَّ لِکُلِّ دِینٍ خُلُقًا، وَإِنَّ خُلُقَ الْإِسْلَامِ الْحَیَاءُ» [سنن ابن ماجه (4182)]. «هر دینى اخلاقی دارد و اخلاق اسلام حیاست».

و فرمود: «الْحَیَاءُ وَالْإِیمَانُ قُرِنَا جَمِیعًا، فَإِذَا رُفِعَ أَحَدُهُمَا رُفِعَ الْآخَرُ» [مستدرک حاکم (58)]. «حیا و ایمان قرین یکدیگرند هرگاه یکى از آن دو از میان برداشته شد دیگری نیز برداشته می‌شود».

و در زشتی بی‌حیایی می‌فرمود: «إِنَّ مِمَّا أَدْرَکَ النَّاسُ مِنْ کَلاَمِ النُّبُوَّةِ الأُولَى: إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» [صحیح بخاری (6120)]. «یکی از سخنانی که مردم از پیامبران گذشته دریافته‌اند این است که: اگر حیا نداری، هرچه خواهی انجام بده».


مطلب پنجم: خوردن و آشامیدن و غذای پیامبر اکرم ج

مطلب پنجم: خوردن و آشامیدن و غذای پیامبر اکرم ج

پیامبر اکرم ج نعمت‌های الهی را تکریم می‌نمود و به همه خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها و میوه‌ها و غذاها حرمت می‌گذاشت و از هیچ نوع غذا بدگویی و ناسپاسی نمی‌کرد، بلکه نعمت‌های الهی را هر چند که کم و ناچیز بود بزرگ می‌داشت.

ابوهریره س می‌گوید: «مَا عَابَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَعَامًا قَطُّ، إِنِ اشْتَهَاهُ أَکَلَهُ وَإِلَّا تَرَکَهُ» [صحیح بخاری (3563) و صحیح مسلم (2064)]. «هرگز پیامبر اکرم ج از غذایی مذمت و بدگویی نکرد. اگر از غذایی خوشش می‌آمد می‌خورد وگر نه، آنرا ترک می‌کرد».

نکتۀ مهمی که باید بدانیم این است که وقتی سخن از گرسنگی کشیدن‌های پیامبر اکرم ج و سیر نخوردن‌ها و اکتفا به آب و خرما کردن ایشان می‌گویم به این معنی نیست آن جناب ج نداشت و نمی‌یافت که بخورد! چرا که او گاهی به یک نفر صد شتر جایزه داد بلکه اموال زیادی از زیر دست ایشان ج می‌گذشت و کاروان‌ها نزدشان می‌آمدند، ولی اگر می‌خواست شاهانه زندگی می‌کرد، زیرا الله متعال آنجناب ج را مخیر ساخت بین اینکه شاهانه زندگی کند یا بنده متواضع.

در روایت است که ملکی نزد رسول اکرم ج آمد و گفت: «إِنَّ رَبَّکَ یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلامَ، وَیَقُولُ لَکَ: إِنْ شِئْتَ نَبِیًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِیًّا مَلِکًا» [مسند ابو یعلی الموصلی (4920) و سلسله احادیث صحیحه البانی(2484)]. «پروردگارت به تو سلام می‌گوید و می‌فرماید: اگر خواهی می‌توانی پیامبر و بنده باشی و اگر خواهی می‌توانی پیامبر و پادشاه باشی». اما باز هم آن جناب ج بندگی و تواضع در پیشگاه الله متعال را ترجیح داد.

با وجود این کمبود غذا و خوراکی، باز هم ادب اسلامی و اخلاق سترگش، باعث می‌شود تا از نعمت‌های الهی سپاسگزاری نماید و از کسانی که غذا و خوراکی را فراهم ساخته‌اند، تشکر کند. اگر در درست کردن، اشتباهی صورت می‌گرفت، آنان را سرزنش نمی‌کرد؛ چراکه آنان، تلاششان را کرده بودند. به همین خاطر پیامبر اکرم ج از غذا عیب نمی‌گرفت، آشپز را سرزنش نمی‌کرد، آنچه را که وجود داشت، رد نمی‌نمود و چیزی را که وجود نداشت، طلب نمی‌کرد.

هر کس آن جناب ج را به طعام دعوت می‌کرد اجابت می‌نمود و فرقی میان برده و آزاد و فقیر و غنی نمی‌گذاشت. حتی اگر به پیاوه و اشکنه‌ای هم دعوتش می‌کردند ردّ نمی‌کرد. هدیۀ هرکس را می‌پذیرفت، اگر چه یک جرعه شیر باشد می‌گرفت و آن را می‌نوشید ولی صدقه را نمی‌پذیرفت، و می‌فرمود: «لَوْ دُعِیتُ إِلَى ذِرَاعٍ أَوْ کُرَاعٍ، لأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ ذِرَاعٌ أَوْ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ» [صحیح بخارى (2568)]. «اگر مرا برای صرف ساعد یا پاچه (گوسفندی) دعوت کنند، خواهم پذیرفت. همچنین، اگر به من، ساعد یا پاچه‌ای هدیه داده شود، خواهم پذیرفت».

و هرگاه نزد قومی مهمان می‌بود و غذا می‌خورد در آخر برای صاحب خانه چنین دعا می‌کرد: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمْ فِیمَا رَزَقْتَهُمْ، وَاغْفِرْ لَهُمْ وَارْحَمْهُمْ». [سنن ترمذی (3576) وسنن ابو داود (3729)] و یا می‌فرمود: «أَکَلَ طَعَامَکُمُ الْأَبْرَارُ وَصَلَّتْ عَلَیْکُمُ الْمَلَائِکَةُ وَأَفْطَرَ عِنْدَکُمُ الصَّائِمُونَ». [مشکاة المصابیح (4249)]

پیامبراکرم ج از غذاهای حلال همراه خانواده و خدمتکار می‌خورد. اگر مسلمانی هم به میهمانی دعوت شده بود همراه آنان نشسته بر زمین و بر روی هرچه که دیگران طعام می‌خوردند، غذا می‌خورد و از هر چه که خانواده می‌خوردند با آنان می‌خورد مگر آن که مهمان داشته باشد که ترجیح می‌داد با مهمانش غذا بخورد. انس س می‌گوید: «مَا عَلِمْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَکَلَ عَلَى سُکْرُجَةٍ قَطُّ، وَلاَ خُبِزَ لَهُ مُرَقَّقٌ قَطُّ، وَلاَ أَکَلَ عَلَى خِوَانٍ قَطُّ». «سراغ ندارم که پیامبر اکرم ج در ظرف‌های کوچک و تشریفاتی غذا بخورد یا نان نازک (لواش) برایش پخته شود و یا روی میز غذا میل کند». [صحیح بخاری (5386)]

پیامبر اکرم ج آب را با سه نفس می‌نوشید، نه یکسره و پیوسته؛ و در هر بار بسم اللَّه و در پایانش الحمد لله می‌گفت. [معجم الاوسط از طبرانی (840)]

پیامبر اکرم ج نه در غذای گرم می‌دمید تا سرد شود و نه هنگام نوشیدن آب نفس خود را بر آن می‌رساند. ابو سعید خُدرى س می‌گوید: «پیامبر ج، از این که از لبه شکسته کاسه آب، آشامیده و یا در نوشیدنى، دمیده شود، نهى فرمود».

شیخ الاسلام ابن تیمیه درباره نحوه خوردن و لباس پوشیدن پیامبر اکرم ج می‌گوید:

«بهترین روش، روش پیامبر ج است. روش ایشان در نحوه خوردن، این بود که هر چه میسر می‌شد، اگر اشتها داشت، تناول می‌فرمود؛ غذای موجود را رد نمی‌کرد و برای غذایی که وجود نداشت، تکلف نمی‌نمود؛ اگر گوشت و نان وجود داشت، می‌خورد و اگر فقط خرما و یا فقط نان وجود داشت، تناول می‌کرد. اینگونه نبود که اگر دو نوع غذا وجود داشت، بگوید: من دو نوع غذا نمی‌خورم. همچنین از خوردن غذا به خاطر لذت و شیرینیش امتناع نمی‌ورزید.

در حدیث آمده است که رسول الله ج می‌فرمود: «ولی من، روزه می‌گیرم و روزهایی را افطار می‌کنم؛ شب زنده داری می‌نمایم و می‌خوابم. با زنان ازدواج می‌کنم و گوشت نیز می‌خورم. پس هر کس، از سنت من رویگردانی کند، از من نیست».

الله متعال به بندگانش دستور داده تا از روزی پاک او بخورند و شکرش را به جا آورند. پس هر کس، حلال خدا را بر خود حلال کند، متجاوز شمرده می‌شود.

همچنین کسی که سپاس نعمت‌های الله را به جا نیاورد، در واقع کوتاهی کرده و حق الله را ضایع نموده است.

باید دانست که راه رسول الله ج بهترین و صحیح‌ترین راه‌هاست و کسانی که آن را ترک می‌کنند، از دو حال خالی نیستند:

گروهی هستند که از نعمت‌های الهی در حد افراط استفاده می‌کنند، ولی از انجام واجبات رویگردانی می‌نمایند.

و یا گروهی هستند که نعمت‌های حلال را بر خود حرام می‌سازند و رهبانیتی را بدعتگذاری می‌کنند که الله، آن را مشروع قرار نداده است؛ باید دانست که در اسلام رهبانیتی وجود ندارد.

وی می‌افزاید: هر چیز پاکی، حلال، و هر حلالی، پاک است. زیرا الله متعال اشیای پاک را برای ما حلال، و اشیای ناپاک را برای ما حرام نموده است. همچنین الله متعال، هر چیز مضر را برای ما حرام و هر چیز مفید را برای ما حلال قرار داده است». [مجموع الفتاوی 11/614].