اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

302- باب: حرام بودن نوحه‌خوانی و شیون بر مُرده، و نیز حرام بودن زدن به سر و صورت و چاک دادن گریبان

302- باب: حرام بودن نوحه‌خوانی و شیون بر مُرده، و نیز حرام بودن زدن به سر و صورت و چاک دادن گریبان و کَندن موها و سر دادن آه و واویلا

1666- عن عُمَرَ بنِ الخَطّابِt قالَ: قالَ النَّبِیُّr: «الْمَیِّتُ یُعَذَّبُ فِی قَبْرِهِ بِمَا نِیحَ عَلَیْهِ».

وَفِی روایةٍ: «مَا نِیحَ عَلَیْهِ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ‌عمر بن خطابt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «مرده در قبر خود به سبب نوحه‌خوانی بر او و به‌خاطر شیونی که برای او سر می‌دهند، عذاب داده می‌شود».

و در روایتی آمده است: «تا زمانی که بر او نوحه بخوانند و برایش شیون و زاری کنند».

1667- وعن ابن مسعودٍt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الخُدُودَ، وَشَقَّ الجُیُوبَ، وَدَعَا بِدَعْوَى الجَاهِلِیَّةِ». [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه- در هنگام مصیبت- بر گونه‌هایش بزند و گریبان چاک کند و مانند دوران جاهلیت آه و واویلا سر دهد- و سخن جاهلی بر زبان بیاورد-، از ما نیست».

شرح

مولف/ می‌گوید: «باب: حرام بودن نوحه‌خوانی و شیون و زاری بر مُرده».

نوحه‌گری به معنای گریستن با شیون و فریاد و درآوردنِ صداهایی از خود، مانندِ صدا و بقبقو کردنِ کبوتر است.

گریستن بر مُرده، دو نوع می‌باشد:

یکم: گریه‌ی طبیعی که به‌اقتضای طبیعت انسان است و ایرادی ندارد؛ چنان‌که پسربچه‌ای در حالِ مرگ بود و نفسش، تند می‌زد و سینه‌اش بالا و پایین می‌رفت؛ او را به پیامبرr دادند. آن بزرگوار بچه را در آغوش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. سعدt گفت: ای رسول‏خدا! این چیست؟ پیامبر اکرمr فرمود: «این، رحمتی‌ست که الله متعال در دل بندگانش نهاده است». و در روایتی آمده که فرمود: «این، رحمتی‌ست که الله متعال در دل هر بنده‌ای که بخواهد، قرار می‌دهد و الله، به بندگانی رحم می‌کند که رحم و شفقت داشته باشند». گریه‌ی پیامبرr بر آن کودک از سرِ بی‌صبری نبود؛ بلکه به خاطر مهر و شفقتی بود که در قلب آن بزرگوار وجود داشت؛ زیرا دلِ پیامبرr به آن کودک که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد، سوخت.

یکی دیگر از گریه‌های طبیعی، این است که انسان به‌خاطر جدا شدن از دوست و محبوب خود، بگرید؛ چنان‌که پیامبرr بر فراق و مرگ فرزندش ابراهیمt گریست؛ ابراهیمt از ماریه‌ی قبطی& زاده شد؛ ماریه& را پادشاه قبط به پیامبرr بخشیده بود. ابراهیمt تقریباً یک‌سال و چهار ماه داشت که از دنیا رفت. پیامبرr به‌خاطر علاقه‌ی وافرش به ابراهیم خلیلu، نام فرزند خود را ابراهیم گذاشت؛ هنگامی که ابراهیمt وفات کرد، پیامبرr در حالی که می‌گریست، فرمود: «إنَّ العَیْنَ تَدْمَعُ والقَلبَ یَحْزَنُ، وَلا نَقُولُ إِلا مَا یُرْضِی رَبَّنَا، وَإنَّا بِفِرَاقِکَ یَا إبرَاهِیمُ لَمَحزُونُونَ»؛([3]) یعنی: «چشم می‌گرید و قلب، اندوهگین است؛ و ما سخنی جز آن‌چه پروردگارمان را خشنود سازد، نمی‌گوییم. ای ابراهیم! ما به‌خاطرِ جداییِ تو اندوهگین هستیم». بدین ترتیب پیامبرr بر مرگ این کودک، گریست. این نوع گریه، هیچ ایرادی ندارد و نشانه‌ی نارضایتی انسان از تقدیر الهی نیست؛ زیرا طبیعت انسان چنین اقتضا می‌کند.

دوم: گریه‌ای‌ست که با نوحه و شیون و زاری‌ست ومُرده در قبر خود به‌خاطر شیون و زاریِ نزدیکانش، عذاب داده می‌شود؛ یعنی وقتی مُرده‌ را در قبر می‌گذارند، تا زمانی که بر او نوحه بخوانید و شیون و زاری کنید، مرده عذاب داده می‌شود و بدین ترتیب شما، سبب عذاب شدن او هستید؛ همان‌گونه که در حدیث عمر بن خطابt آمده است که پیامبرr فرمود: «مرده در قبر خود به سبب نوحه‌خوانی بر او و به‌خاطر شیونی که برای او سر می‌دهند، عذاب داده می‌شود». لذا بر انسان واجب است که صبر و شکیبایی ورزد و بداند که مصیبت بزرگ، پاداش فراوان در پی دارد و هرچه مصیبت بزرگ‌تر باشد، ثوابش بیش‌تر است.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابن‌مسعودt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرکه- در هنگام مصیبت- بر گونه‌هایش بزند و گریبان چاک کند و مرتکب امور جاهلی شود، از ما نیست»؛ امور جاهلی، این است که آه و واویلا سر دهد یا برای خود دعای هلاکت کند یا بگوید: «ای وای! کمرم شکست». پیامبرr از چنین کسانی بیزاری جسته است؛ زیرا قلب مومن، به تقدیر الهی باور دارد و می‌داند که بی‌صبری و شیون و فریاد، هیچ چیزی را عوض نمی‌کند؛ بلکه آن‌چه روی داده، تقدیر الهی‌ست که پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمان‌ها و زمین مقدّر گردیده و اینک تحقق یافته است؛ بلکه کار نوشتن تقدیر به‌وسیله‌ی قلم‌ها، پایان یافته و نامه‌ها، خشک شده است. پس بی‌صبری و داد و فریاد، هیچ فایده‌ای ندارد؛ فایده‌ی نارضایتی و بی‌صبری در برابر تقدیر الهی چیست؟ این، فقط وسوسه‌ی شیطان است که از یک‌سو انسان را از اجر و ثواب محروم می‌گرداند و از سوی دیگر، سبب رنج و عذاب مُرده در قبر است.

لذا ای خواهر و برادر گرامی! از اللهU پروا کن و صبر و شکیبایی در پیش گیر و همان سخنی را بگو که صابران و شکیبایان در هنگام مصیبت می‌گویند؛ آنان‌که الله متعال در قرآن کریم آن‌ها را ستوده و فرموده است:

﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦   

                                                               [البقرة: ١٥٥،  ١٥٦] 

و به صابران مژده بده؛ کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان می­رسد، می­گویند: ما از آنِ الله هستیم و به سوی الله باز می­گردیم.

ام‌سلمه& می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هر بنده‌ای که مصیبتی به او برسد و بگوید: "إنّا للهِ وَإنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، اللَّهُمَّ اؤْجُرْنِی فِی مُصِیبَتی وَأَخْلِفْ لِی خَیراً مِنْهَا"،([4]) الله متعال به‌خاطرِ مصیبتش به او اجر می‌دهد و جای‌گزینی بهتر از آن، به او عنایت می‌کند».([5]) ام‌سلمه& که شوهر، یعنی پسرعموی عزیزش را از دست داده بود، با خود می‌گفت: چه کسی برایم از ابوسلمهt بهتر خواهد بود؟ البته او به فرموده‌ی رسول‌اللهr باور داشت، اما با خود می‌گفت: چه کسی برایم از ابوسلمه بهتر است؟ لذا همین‌که عده‌اش پایان یافت، پیامبرr از او خواستگاری کرد و بی‌شک پیامبرr برای ام‌سلمه& از ابوسلمهt بهتر بود و بدین ترتیب فرزندان ام‌سلمه& تحت سرپرستی پیامبرr قرار گرفتند. خوبست در این‌باره به ماجرای دیگری نیز اشاره کنم؛ ام‌سلمه& می‌گوید: رسول‌اللهr نزدِ ابوسلمهt آمد که- مُرده و- و چشمانِ وی باز مانده بود. پیامبرr فرمود: «وقتی روح از تَن جدا می‌شود، چشم آن را دنبال می‌کند». برخی از افراد خانواده‌ی ابوسلمهt آه و واویلا سر دادند (و آرزوی مرگ کردند). آن‌گاه پیامبرr «برای خود جز دعای نیک نکنید؛ زیرا فرشتگان بر دعای شما، آمین می‌گویند». سپس افزود: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لأَبِی سَلَمَةَ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِی الْمَهْدِیِّینَ، وَاخْلُفْهُ فِی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ، وَاغْفِرْ لَنَا وَلَهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ، وَافْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ، وَنَوِّرْ لَهُ فِیهِ»؛([6]) بدین سان پیامبرr برای ابوسلمهt پنج دعا کرد که با همه‌ی دنیا برابری می‌کند:

1-   «یا الله! گناهان ابوسلمه را بیامرز».

2-   «درجه‌اش را در میان بندگان هدایت‌یافته‌ات در بهشت، بلند بگردان».

3-   «خود حامی بازماندگانش باش».

4-   «قبرش را فراخ بگردان».

5-   «قبرش را نورانی بفرما».

اینک می‌دانیم که الله متعال، دعای پیامبرr را در حقِّ ابوسلمهt پذیرفت و به پذیرفته شدن همه‌ی این دعا امیدواریم. آن بخشِ دعا که پذیرفته شدن آن برای ما نمایان شده، این است که پیامبرr درباره‌ی ابوسلمهt دعا کرد و فرمود: «وَاخْلُفْهُ فِی عَقِبِهِ فِی الْغَابِرِینَ». یعنی: «...یا الله! خود حامیِ فرزندانش باش». و همین‌طور هم شد؛ زیرا الله متعال، بهترین شخص، یعنی رسول‌اللهr را جای‌گزین پدرشان کرد و پیامبرr با ام‌سلمه& ازدواج نمود؛ بدین‌سان فرزندانِ ابوسلمهt در دامانِ پیامبرr پرورش یافتند. لذا امیدواریم که الله متعال چهار دعای دیگرِ پیامبرشr را درباره‌ی این مرد نیکوکار پذیرفته باشد.

خلاصه این‌که بر انسان واجب است که در هنگام مصیبت، شکیبایی ورزد و دعایی را که در حدیث ام‌سلمه& آمده است، بگوید؛ البته همان‌گونه که پیش‌تر گذشت، گریه‌ی طبیعی که بدون نوحه و شیون و زاری باشد، ایرادی ندارد؛ زیرا این نوع گریه، از پیامبرr ثابت است.

***

1668- وَعَنْ أبی بُرْدَةَ قال: وَجعَ أبو مُوسَىt فَغُشِیَ عَلَیْهِ، وَرَأسُهُ فِی حِجْرِ امْرَأَةٍ مِنْ أهْلِهِ، فَأَقْبَلَتْ تَصِیحُ بِرَنَّةٍ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أنْ یَرُدَّ عَلَیْهَا شَیْئاً، فَلَمَّا أفَاقَ قَالَ: أنَا بَرِیءٌ مِمَّنْ بَرِئَ مِنْهُ رسُولُ اللهِr؛ إنَّ رسُولَ اللهِr بَرِیءٌ مِنَ الصَّالِقَةِ، والحَالِقَةِ، والشَّاقَّةِ. [متفق علیه]([7])

ترجمه: ابوبرده می‌گوید: ابوموسیt بیمار بود و در حالی که سرش در دامان زنی از افراد خانواده‌اش قرار داشت، بی‌هوش شد. آن زن شروع به شیون و فریاد کرد؛ ولی ابوموسیt نتوانست او را از این کار باز دارد و چون به هوش آمد، فرمود: من از کسی که رسول‌اللهr از او بیزاری جُست، بیزارم؛ رسول‌اللهr از زنی که- در هنگام مصیبت- شیون و فریاد سر می‌دهد، و از زنی که موهایش را می‌کَنَد و از زنی که گریبان می‌دَرَد، اظهار بیزاری کرد.

1669- وعن المغیرة بن شعبةt قالَ: سَمِعتُ رسُولَ اللهِr یَقُولُ: «مَنْ نِیحَ عَلَیْهِ، فَإنَّهُ یُعَذَّبُ بِمَا نِیحَ عَلَیهِ یَومَ القِیَامَةِ». [متفق علیه]([8])

ترجمه: مغیره بن شعبهt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرکه بر مرگش نوحه بخوانند، روز قیامت بدان سبب که بر مرگش شیون و زاری کرده‌اند، عذاب داده می‌شود».

1670- وعن أُمِّ عَطِیَّةَ نُسَیْبَةَ- بِضَمِّ النّون وفتحها-& قالت: أخَذَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِr عِندَ البَیْعَةِ أنْ لا نَنُوحَ. [متفق علیه]([9])

ترجمه: ام‌عطیه، نُسَیبه& می‌گوید: رسول‌اللهr هنگام بیعت از ما پیمان گرفت که- در وقت مصیبت- نوحه نخوانیم و شیون و زاری نکنیم».

1671- وعن النُّعمان بن بشیرٍ& قالَ: أُغْمِیَ عَلَى عَبدِ اللهِ بْنِ رَوَاحَةَt، فَجَعَلَتْ أُخْتُهُ تَبْکِی، وَتَقُولُ: وَاجَبَلاهُ، وَاکَذَا، وَاکَذَا: تُعَدِّدُ عَلَیْهِ. فقالَ حِینَ أفَاقَ: مَا قُلْتِ شَیْئاً إلاَّ قِیلَ لِی أنْتَ کَذَلِکَ؟ [روایت بخاری]([10])

ترجمه: نعمان بن بشیر$ می‌گوید: عبدالله بن رواحهt بی‌هوش شد؛ خواهرش شروع به گریه کرد و می‌گفت: ای دریغ بر برادرم که مثل کوه، پشتیبان من بود! ای دریغ بر او که چنین و چنان بود! و چندین ویژگی را برایش برشمرد. هنگامی که عبدالله بن رواحهt به هوش آمد، به خواهرش گفت: هرچه می‌گفتی، از من می‌پرسیدند که تو واقعاً این‌گونه بودی؟

1672- وعن ابن عمرَ& قالَ: اشْتَکَى سَعْدُ بنُ عُبَادَةَt شَکْوَى، فَأتاهُ رسُولُ اللهr یَعُودُهُ مَعَ عَبدِ الرَّحمنِ بْنِ عَوفٍ، وَسَعْدِ بن أبی وقَّاصٍ، وعبدِ اللهِ بن مسعودٍ#. فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ، وَجَدَهُ فی غَشْیَةٍ فَقالَ: «أقَضَى؟» قالوا: لا یا رسول اللهِ؛ فَبکَى رسولُ اللهِr فَلَمَّا رَأى القَوْمُ بُکَاءَ النَّبِیِّr بَکَوْا، قال: «ألا تَسْمَعُونَ؟ إنَّ اللهَ لا یُعَذِّبُ بِدَمْعِ العَیْنِ، وَلا بِحُزْنِ القَلْبِ، وَلکِنْ یُعَذِّبُ بِهذَا- وَأشَارَ إلَى لِسَانِهِ- أو یَرْحَمُ». [متفق علیه]([11])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: سعد بن عبادهt بیمار شد. رسول‌اللهr به‌همراهِ عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن مسعودy به عیادتِ سعد بن عبادهt آمد و دید که بی‌هوش است. پرسید: آیا تمام کرده است؟ گفتند: خیر، ای رسول‌خدا! رسول‌اللهr به گریه افتاد. مردم نیز با دیدنِ گریه‌ی پیامبرr گریستند. پیامبرr فرمود: «مگر نمی‌دانید که الله به‌خاطر اشکِ چشم و غمِ دل، عذاب نمی‌کند؛ بلکه به‌خاطر این، عذاب می‌دهد یا رحم می‌فرماید»؛ و به زبان خود اشاره کرد.

1673- وعن أبی مالکٍ الأشعریِّt قالَ: قال رسولُ اللهِr: «النَّائِحَةُ إذا لَمْ تَتُبْ قَبلَ مَوْتِهَا تُقَامُ یَومَ القِیَامَةِ وَعَلَیْهَا سِربَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ، وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ». [روایت مسلم]([12])

ترجمه: ابومالک اشعریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اگر زن نوحه‌خوان پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت در حالی برانگیخته می‌شود که شلواری از قطران (= ماده‌ای بدبو، قیرمانند و قابل اشتعال) و پیراهنی خشن بر تن خواهد داشت که بدنش را همانند بیمارِ مبتلا به گَری، آزار می‌دهد)».

1674- وعن أَسِید بن أبی أَسِیدٍ التابِعِیِّ، عن امْرَأةٍ مِنَ المُبَایِعاتِ قالت: کان فِیما أخَذَ عَلَیْنَا رسُولُ اللهِr فِی المَعْرُوفِ الَّذِی أخَذَ عَلَیْنَا أنْ لا نَعْصِیَهُ فِیهِ: أنْ لا نَخْمِشَ وَجْهَاً، وَلا نَدْعُوَ وَیْلاً، وَلا نَشُقَّ جَیْباً، وأنْ لا نَنْثُرَ شَعْراً. [روایت ابوداود با اِسنادِ حسن]([13])

ترجمه: اُسَید بن ابی‌اُسَید ‌تابعی می‌گوید: یکی از زنانی که با پیامبرr بیعت کرده بود، می‌گفت: از جمله مواردی که رسول‌اللهr بر کارهای نیک از ما پیمان گرفت، این بود که- در هنگام مصیبت- چهره نخراشیم و فریاد و واویلا سر ندهیم و گریبان پاره نکنیم و موهای خود را پراکنده نگردانیم.

1675- وعن أبی موسىt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «مَا مِنْ مَیِّتٍ یَمُوتُ فَیَقُومُ بَاکِیهِمْ فَیَقُولُ: وَاجَبَلاَهُ، واسَیِّدَاهُ، أو نَحْوَ ذلِکَ إلاَّ وُکِّلَ بِهِ مَلَکَانِ یَلْهَزَانِهِ: أهکَذَا کُنْتَ؟». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([14])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر که بمیرد و نوحه‌خوان خانوادگیِ او بایستد و بگوید: ای دریغ بر او که چون کوه پشتیبان ما بود! ای دریغ بر سرور و آقایمان! یا چنین چیزهایی بگوید، دو فرشته بر میّت گماشته می‌شوند و با مُشت گره‌کرده بر سینه‌اش می‌زنند و می‌گویند: تو واقعاً این‌گونه بودی؟»

1676- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «اثْنَتَان فی النَّاسِ هُمَا بِهِم کُفْرٌ: الطَّعْنُ فِی النَّسَبِ، وَالنِّیَاحَةُ عَلَى الْمَیِّتِ». [روایت مسلم]([15])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «دو رفتار در میان مردم رواج دارد که هر دو، از خصلت‌های کفر و جاهلی‌ست: طعنه زدن در نسب و نوحه‌گری بر مُرده».

شرح

همه‌ی این احادیث، بیان‌گر حرام بودن نوحه‌گری بر مُرده و نیز مرثیه‌خوانی بر او با گریه و زاری‌ست.

نوحه‌گری به معنای گریستن با شیون و فریاد و درآوردنِ صداهایی از خود، مانندِ صدا و بقبقو کردنِ کبوتر است. و مرثیه‌خوانی بدین معناست که ضمن شیون و زاری بر مُرده، نیکی‌های او را یاد کنند. نووی/ احادیثی درباره‌ی حرام بودن نوحه‌گری و مرثیه‌خوانی آورده است؛ از آن جمله: حدیثی بدین مضمون که ابوموسیt بیمار بود و در حالی که سرش در دامان زنی از افراد خانواده‌اش قرار داشت، بی‌هوش شد. آن زن شروع به شیون و فریاد کرد؛ ولی ابوموسیt نتوانست او را از این کار باز دارد و چون به هوش آمد، فرمود: من از کسی که رسول‌اللهr از او بیزاری جُست، بیزارم؛ رسول‌اللهr از زنی که- در هنگام مصیبت- شیون و فریاد سر می‌دهد، و از زنی که موهایش را می‌کَنَد و از زنی که گریبان می‌دَرَد، اظهار بیزاری کرد.

ما نیز به‌پیروی از رسول‌اللهr از چنین کسانی بیزاری می‌جوییم. پیش از اسلام، زمانی که کسی می‌مُرد، زن‌ها شیون و فریاد و آه و فغان سر می‌دادند؛ هم‌چنین عادت داشتند که به علامتِ عزا و غم و اندوه، موهای خود را می‌کَندند؛ در صورتی که موی بلند و انبوه، زینت زن است، اگرچه امروزه برخی از زنان به‌تقلید از زنان کفار، موهای خود را مانند موهای مردان، کوتاه می‌کنند!

هم‌چنین در دوران جاهلیت، زنان در هنگام مصیبت گریبان خود را پاره می‌کردند؛ در هر حال هر عملی که علامت بی‌صبری‌ست، حرام می‌باشد و رسول‌اللهr از چنین اعمالی اظهار بیزاری نموده است.

در یکی از این احادیث آمده است که «اگر زن نوحه‌گر پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت در حالی برانگیخته می‌شود که شلواری از قطران (= ماده‌ای بدبو، قیرمانند و قابل اشتعال) و پیراهنی خشن بر تن خواهد داشت که بدنش را همانند بیمارِ مبتلا به گَری، آزار می‌دهد)»؛ ولی اگر پیش از مرگش توبه کند الله متعال نیز توبه‌اش را می‌پذیرد.

هم‌چنین در یکی از این روایت‌ها آمده است: رسول‌اللهr به‌همراهِ عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص و عبدالله بن مسعودy به عیادتِ سعد بن عبادهt رفت. پیامبرr به گریه افتاد. مردم با دیدنِ گریه‌ی پیامبرr گریستند. پیامبرr فرمود: «مگر نمی‌دانید که الله به‌خاطر اشکِ چشم و غمِ دل، عذاب نمی‌کند؛ بلکه به‌خاطر این، عذاب می‌دهد یا رحم می‌فرماید»؛ و به زبان خود اشاره کرد؛ مثلاً اگر انسان به مصیبتی دچار شود و ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ بگوید و باور داشته باشد که فرمانروایی، تقدیر و تدبیر همه‌ی امور از آنِ الله متعال است و همه‌ی ما به سوی او باز می‌گردیم، و نیز دعایی را که در حدیث ام‌سلمه& آمده است، بر زبان بیاورد، در برابر مصیبتی که به او رسیده است، اجر و پاداش می‌یابد؛ اما اگر آه و واویلا سر دهد یا شیون و زاری کند، به سببش مجازات خواهد شد.

گزیده‌ی این احادیث، این است که اگر گریستن بر مرگ کسی، صرفاً به‌اقتضای طبیعت بشری باشد، ایرادی ندارد؛ اما نوحه‌گری و شیون و زاری، زدن بر صورت، پاره کردن گریبان و کَندن موها یا پریشان کردن آن‌ها، حرام می‌باشد و پیامبرr از چنین کارهایی اظهار بیزاری کرده است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (1292، 1287)؛ و صحیح مسلم، ش: 927.

([2]) صحیح بخاری، ش: 1294؛ و صحیح مسلم، ش: 103.

([3]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 932؛ [مترجم]

([4]) ترجمه‌ی دعا: «ما، از آنِ الله هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم؛ یا الله! به‌خاطرِ مصیبتم، به من پاداش بده و جای‌گزینی بهتر از آن، به من عنایت کن».

([5]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 926. [مترجم]

([6]) ر.ک: حدیث شماره‌ی 924. [مترجم]

([7]) صحیح بخاری، ش: 1296 به‌صورت معلق؛ و صحیح مسلم،به صورت موصول، ش: 104.

([8]) صحیح بخاری، ش: 1291؛ و صحیح مسلم، ش: 933.

([9]) صحیح بخاری، ش: 1306؛ و صحیح مسلم، ش: 936.

([10]) صحیح بخاری، ش: 4268.

([11]) صحیح بخاری، ش: 1304؛ و صحیح مسلم، ش: 924. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 930 آمده است. (مترجم)]

([12]) صحیح مسلم، ش: 934.

([13]) صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 685.

([14]) صحیح الجامع، ش: 5788؛ صحیح الترمذی، از آلبانی/، ش: 801.

([15]) صحیح مسلم، ش: 67.  [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 1586 آمده است. (مترجم)]

301- باب: نهی از تکلف که عبارتست از گفتار یا کردارِ بی‌فایده یا بی‌موردی که با دشواری انجام شود

301- باب: نهی از تکلف که عبارتست از گفتار یا کردارِ بی‌فایده یا بی‌موردی که با دشواری انجام شود

الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦           [ص : ٨٦]        

بگو: در برابر تبلیغ قرآن هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم و من، اهل تکلف و از کسانی نیستم که خودسرانه و بدون امر الاهی به دعوت شما بپردازم.

 

1664- وعن عمرَt قالَ: نُهِینَا عَنِ التَّکَلُّفِ. [روایت بخاری]([1])

ترجمه: عمرt می‌گوید: از تکلف منع شده‌ایم.

1665- عن مسروقٍ قال: دَخَلْنَا على عبدِ اللهِ بْنِ مَسعُودٍt فقال: یا أَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَلِمَ شَیْئاً فَلْیَقُلْ بِهِ، وَمَنْ لَمْ یَعْلَمْ، فَلْیَقُلْ: اللهُ أعْلَمُ، فَإنَّ مِنَ العِلْمِ أَنْ یَقُولَ لِمَا لا یَعْلَمُ: اللهُ أعْلَمُ. قالَ اللهُ تَعَالَى لِنَبِیِّهِr: ﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ [روایت بخاری]([2])

ترجمه: مسروق می‌گوید: نزد عبدالله بن مسعودt رفتیم؛ فرمود: ای مردم! هرکه چیزی می‌داند، آن را بگوید و اگر چیزی نمی‌داند، بگوید: الله داناتر است؛ زیرا بخشی از علم، این است که انسان درباره‌ی چیزی که نمی‌داند، بگوید: الله داناتر می‌باشد. الله متعال به پیامبرشr فرموده است: ﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ.([3])

 

 

شرح

مولف/ می‌گوید: «باب: نهی از تکلف».

تکلف، بدین معناست که کسی خود را درباره‌ی چیزی به زحمت بیندازد و سعی کند که آن‌را بشناسد یا چنین وانمود که آن‌را می‌شناسد؛ در صورتی که در حقیقت، شناخت دقیق و درستی نسبت به آن ندارد. سپس مولف/ این آیه را ذکر کرده است که اللهY می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ؛ یعنی: «بگو که من در برابر تبلیغ قرآن هیچ مزد و پاداشی از شما نمی‌خواهم». این، سخنی بود که همه‌ی پیامبران الهی به اقوام و پیروان خویش اعلام می‌کردند و می‌گفتند که در برابر تبلیغ پیام الهی هیچ مزدی از مردم نمی‌خواهند. ﴿وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ؛ یعنی: من جزو کسانی نیستم که بخواهم بر شما سخت بگیرم یا سخنی به شما بگویم که دانشی نسبت به آن ندارم؛ به عبارت دیگر پیامی که به شما می‌رسانم، از روی خودسری و از پیشِ خودم نیست؛ بلکه از سوی اللهU و به تأیید و فرمانِ اوست و من به امر پروردگار متعال، شما را دعوت می‌دهم. سپس حدیث عمرt آمده که فرموده است: «از تکلف منع شدیم». منع‌کننده، رسول‌اللهr بوده است؛ وقتی یک صحابی چنین عبارتی می‌گوید، در حقیقت منع کردن را به رسول‌اللهr نسبت می‌دهد و می‌گوید: پیامبرr ما را از فلان‌کار منع فرمود. چنان‌که عمرt بدین نکته اشاره می‌کند که پیامبرr از تکلف نهی نمود.

سپس مولف/ روایتی بدین مضمون آورده است که عبدالله بن مسعودt می‌گوید: اگر از انسان سوالی شد که پاسخش را نمی‌داند، بگوید: الله داناتر است؛ و فقط پرسش‌هایی را پاسخ دهد که جوابش را می‌‌داند. آن بزرگوار، این را نشانه‌ی علم و آگاهی فرد برشمرد؛ زیرا کسی که می‌داند که نمی‌داند، در حقیقت، آدمِ دانایی‌ست و قدر و اندازه‌ی خودش را درک می‌کند و جایگاهش را می‌شناسد و ندانسته، چیزی نمی‌گوید. مردم به کسی که ندانسته چیزی نمی‌گوید یا فتوایی نمی‌دهد، اطمینان می‌کنند و می‌فهمند که او، فقط درباره‌ی مسایلی که به آن آگاهی دارد، اظهار نظر می‌نماید و از پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی که نمی‌داند، خودداری می‌کند. این، باعث می‌شود که انسان، حق‌پذیر باشد و خودسرانه و ندانسته فتوا ندهد؛ بر خلافِ روی‌کرد برخی از مردم که امروزه، دانسته و ندانسته فتوا می‌دهند؛ این‌ها به‌راستی نیمه‌ملاهایی هستند که هم خودشان گمراهند و هم دیگران را به گمراهی می‌کشانند. شیخ‌الاسلام/ در کتاب «الفتوی الحمویة» می‌گوید: «چهار گروه، دین و دنیا را به تباهی می‌کشانند: نصف متکلم، نصف فقیه، نصفِ لغوی، و نصف طبیب».

متکلم یا کسی که به علم کلام و منطق روی می‌آورد، باورها و عقاید را به تباهی می‌کشاند؛ زیرا متکلمان، بخشی از کلام را گرفته و پیش از رسیدن به پایان آن، به آموخته یا مبحث کلامیِ خویش فریفته می‌شوند؛ البته آنان که به پایان این خط می‌رسند، حقیقت را درمی‌یابند و به سوی حق بازمی‌گردند.

نصف فقیه یا نیمه‌ملا، با قضاوت‌ها و اظهار نظرهای نادرست خود، حق را ناحق می‌کند؛ بدین‌سان که حقّ این را به آن، و حقّ آن را به این می‌دهد و بدین‌ترتیب جامعه را تباه می‌گرداند.

نصفِ لغوی یا کسی که شناخت دقیقی به زبان عربی ندارد، زبان و دستور زبان عربی را با برداشت‌های نادرست خود درباره‌ی صرف و نحو، به تباهی می‌کشاند.

و نصف طبیب که شناخت دقیقی نسبت به بیماری‌ها و روش‌های درمان ندارد، چه‌بسا نسخه‌ی نادرستی می‌پیچد و بیمار را به کام مرگ فرو می‌برد.

 در هر حال، روا نیست که انسان خارج از ضوابط علمی، فتوا دهد؛ اگر خواست الهی بر آن باشد که کسی در مقام و موقعیت یک عالِم چیره‌دست و توانا قرار گیرد و پیشوا و راهنمای مردم شود، این امر تحقق می‌یابد؛ ولی اگر برای کسی چنین چیزی مقدر نشده باشد، هرچه فتوا دهد و شکل و شمایل مفتیان را به خود بگیرد، هیچ فایده‌ای نمی‌برد. سپس ابن‌مسعودt بدین آیه استدلال نمود که الله متعال به پیامبرشr فرموده است:

 انسان درباره‌ی چیزی که نمی‌داند، بگوید: الله داناتر می‌باشد. الله متعال به پیامبرشr فرموده است:

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦            [ص : ٨٦] 

بگو: در برابر تبلیغ قرآن هیچ پاداشی از شما نمی‌خواهم و من، اهل تکلف و از کسانی نیستم که خودسرانه و بدون امر الاهی به دعوت شما بپردازم.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 7293.

([2]) صحیح بخاری، ش: 4809؛ و صحیح مسلم، ش: 2798.

([3]) سوره‌ی ص، آیه‌ی 86. ترجمه‌ی این آیه در ابتدای همین باب آمده است. [مترجم]

300- باب: نهی از روشن گذاشتن آتش در خانه به‌هنگام خواب و امثال آن، چه آتش چراغ باشد و چه آتشی دیگر

300- باب: نهی از روشن گذاشتن آتش در خانه به‌هنگام خواب و امثال آن، چه آتش چراغ باشد و چه آتشی دیگر

1661- عن ابن عمرَ$ عَنِ النَّبِیِّr قال: «لا تَتْرُکُوا النَّارَ فِی بُیُوتِکُمْ حِینَ تَنَامُونَ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هنگامی که می‌خوابید، آتش را در خانه‌هایتان روشن نگذارید».

1662- وعن أبی موسى الأشعریِّt قال: احْتَرَقَ بَیْتٌ بالمَدِینَةِ عَلَى أهْلِهِ مِنَ اللَّیْلِ، فَلَمَّا حُدِّثَ رَسُولُ اللهِr بِشَأنِهِم، قالَ: «إنَّ هذِهِ النَّارَ عَدُوٌّ لَکُمْ، فَإذا نِمْتُمْ، فَأطْفِئُوهَا». [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: شبی خانه‌ای در مدینه با ساکنانش آتش گرفت. وقتی این خبر به رسول‌اللهr رسید، فرمود: «این آتش، دشمن شماست؛ هنگامی که می‌خواهید بخوابید، آن ‌را خاموش کنید».

1663- وعن جابرٍt عن رسولِ اللهِr قال: «غَطُّوا الإنَاءَ، وَأَوْکِئُوا السِّقَاءَ، وَأَغْلِقُوا الأَبْوَابَ وَأطْفِئُوا السِّرَاجَ، فإنَّ الشَّیْطَانَ لا یَحُلُّ سِقَاءً، وَلا یَفْتَحُ بَاباً، وَلا یَکْشِفُ إنَاءً؛ فإنْ لَمْ یَجِدْ أَحَدُکُمْ إلاَّ أنْ یَعْرُضَ عَلَى إنَائِهِ عُوداً، وَیَذْکُرَ اسْمَ اللهِ، فَلْیَفْعَل، فإنَّ الفُوَیْسِقَةَ تُضْرِمُ عَلَى أهْلِ البَیْتِ بَیْتَهُمْ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «ظرف‌ها را بپوشانید و دهانه‌ی ظرف آب و نیز درها را ببندید و چراغ‌ها را خاموش کنید؛ شیطان، درب ظرفِ آب را نمی‌گشاید و درِ بسته را باز نمی‌کند و پوششِ ظرف‌ها را برنمی‌دارد. اگر کسی از شما چیزی نیافت که آن را روی ظرف‌هایش بگذارد و فقط چوبی در اختیار داشت، پس بسم‌الله بگوید و همان چوب را روی ظرف‌ها بگذارد؛ زیرا موش- که تبه‌کاری کوچک است- خانه را به روی ساکنانش به آتش می‌کشد».

شرح

مولف/ می‌گوید: «باب: نهی از روشن گذاشتن آتش در خانه به هنگام خواب»؛ زیرا همان‌گونه که پیامبرr بیان فرمود: آتش، دشمن انسان است؛ یعنی برای انسان خطر دارد و چه‌بسا هنگامی که در خواب فرو رفته است، یک موش کوچک باعث شود که آتشِ چراغ شعله‌ور شود و خانه آتش بگیرد؛ چنان‌که در گذشته از چراغ‌هایی استفاده می‌شد که سوختِ آن‌ها پیهِ حیوانات و روغن بود؛ لذا این امکان وجود داشت که موشی به سوختِ چراغ آغشته شود یا چراغ را واژگون کند و بدین‌سان خانه با ساکنانش آتش بگیرد؛ از این‌رو پیامبرr دستور داد که پیش از خوابیدن، آتش را خاموش کنند تا آتش‌سوزی روی ندهد؛ البته امروزه از وسایل برقی استفاده می‌شود و نوع سوخت مردم، تغییر کرده است و برای روشنایی نیز از لامپ‌های برقی استفاده می‌شود. لذا استفاده از چراغ خواب یا لامپ شب، ایرادی ندارد؛ فقط باید توجه داشت که نکات ایمنی در استفاده از این امکانات رعایت شود. وسایل گرمایشی مانند بخاری نفتی و گازی، خطرهای خاصّ خودش را دارد؛ لذا لازمه‌ی استفاده از چنین وسایلی، رعایت نکات ایمنی‌ست.

هم‌چنین شایسته است که انسان پیش از خوابیدن، درب خانه‌اش را قفل کند و ظرف‌ها را بپوشاند؛ حتی با گذاشتن یک چوب بر روی آن‌ها؛ زیرا رعایت چنین نکاتی، او را از آسیبِ شیطان حفظ می‌کند.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6293؛ و صحیح مسلم، ش: 2015.

([2]) صحیح بخاری، ش: 6294؛ و صحیح مسلم، ش: 2016. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 165 آمده است. (مترجم)]

([3]) صحیح مسلم، ش: 2012؛ در صحیح بخاری نیز روایتی به همین ضمون به شماره‌ی 3280 و 6295 آمده است.

299- باب: کراهت راه رفتن با یک لنگه‌ی کفش یا یک موزه (جوراب) بدون عذر؛ و نیز کراهت پوشیدنِ کفش و موزه در حالت ایستاده بدون عذر

299- باب: کراهت راه رفتن با یک لنگه‌ی کفش یا یک موزه (جوراب) بدون عذر؛ و نیز کراهت پوشیدنِ کفش و موزه در حالت ایستاده بدون عذر

1658- عن أبی هریرةَt أنَّ رسُولَ اللهr قالَ: «لا یَمشِ أحَدُکُمْ فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ، لِیَنْعَلْهُمَا جَمِیعاً، أو لِیَخْلَعْهُمَا جَمِیعاً».

وفی روایةٍ: «أو لِیُحْفِهِمَا جَمِیعاً». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هیچ‌یک از شما با یک لنگه‌ی کفش راه نرود؛ یا هر دو لنگه را بپوشد یا این‌که هر دو را درآورَد».

در روایتی دیگر الفاظ دیگری آمده که به همین معناست.

1659- وعنه قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یَقُولُ: «إذا انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أَحَدِکمْ، فَلا یَمْشِ فِی الأُخْرَى حَتَّى یُصْلِحَهَا». [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرگاه بند کفش یکی از شما پاره شد، نباید با لنگه‌ی دیگر راه برود تا آن‌که لنگه‌ی خراب را تعمیر کند».

1660- عن جابرٍt أنَّ رسولَ اللهِr نَهَى أنْ یَنْتَعِلَ الرَّجُلُ قَائِماً. [روایت ابوداود با اِسنادِ حسن]([3])

ترجمه: جابرt می‌گوید: رسول‌اللهr از این‌که کسی در حالت ایستاده کفش بپوشد، نهی فرمود.

شرح

این احادیث درباره‌ی کراهت راه رفتن با یک لنگه‌ی کفش یا پوشیدنِ یک لنگه‌ی موزه است؛ بلکه انسان باید هر دو لنگه‌ی کفش را بپوشد یا این‌که هر دو را درآورَد.

می‌دانید که کفش پوشیدن و پابرهنه راه رفتن، هر دو سنت است؛ از این‌رو پیامبرr از تن‌پروری نهی نموده و دستور داده که گاهی از اوقات، پابرهنه راه برویم؛ اما مردم پابرهنه راه رفتن را بد می‌دانند و اگر کسی را ببینند که پابرهنه راه می‌رود، او را سرزنش می‌کنند؛ این، اشتباه است؛ زیرا پیامبرr از تن‌پروری نهی نموده و دستور داده که گاهی از اوقات، پابرهنه راه برویم. هنگامی که می‌خواهید کفش بپوشید، ابتدا از پای راست آغاز کنید و هنگام درآوردن کفش، ابتدا پای چپ خود را درآورید؛ هم‌چنین هنگامی که می‌خواهید نماز بخوانید، کفش‌های خود را تکان دهید و آن را به زمین بمالید تا از هرگونه آلودگی‌ای پاک شود؛ زیرا نماز خواندن با کفش در سنت نبوی ثابت شده است؛ پیامبرr فرموده است: «صَلُّوا فِی نِعَالِکُمْ، خَالِفُوا الْیَهُودَ»؛ یعنی: «با یهود مخالفت کنید و با کفش‌هایتان نماز بخوانید».؛ زیرا یهودیان با کفش‌هایشان نماز نمی‌خوانند. گفتنی‌ست: هیچ فرقی میانِ نماز خواندن با موزه یا جوراب و نماز خواندن با کفش وجود ندارد؛ این، در حالی‌ست که بسیاری از مردم با جوراب و موزه نماز می‌خوانند؛ ولی نماز خواندن با کفش را ناپسند می‌پندارند و بدین‌سان این سنت، ترک شده است. البته فقط در مساجدی می‌توان با کفش نماز ‌خواند که مانند مساجد گذشته با ریگ و ماسه فرش شده‌اند؛ زیرا ناگفته پیداست که بردن کفش به درون مساجدی که با موکت و قالی فرش شده‌اند، غیربهداشتی‌ست و فرش‌ها را آلوده می‌گرداند؛ لذا کسی که می‌خواهد به سنت نماز خواندن با کفش عمل کند، شایسته است که نمازهای سنت یا نافله را در خانه‌اش بخواند و با پوشیدن کفش به این سنتِ ترک‌شده عمل نماید.

حدیث بعدی، حدیثی بدین مضمون است که ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هیچ‌یک از شما با یک لنگه‌ی کفش راه نرود؛ یا هر دو لنگه را بپوشد یا این‌که هر دو را درآورَد»؛ علتش این است که دین اسلام، دین عدالت می‌باشد و حتی درباره‌ی پوشش نیز به عدل و عدالت سفارش کرده و از راه رفتن با یک لنگه‌ی کفش منع نموده است؛ چراکه این کار، جفایی در حقّ پای برهنه می‌باشد؛ علما رحمهم‎الله گفته‌اند: نباید با یک لنگه‌ی کفش راه رفت؛ حتی اگر به‌خاطر تعمیر لنگه‌ای باشد که خراب شده است؛ از این‌رو در حدیثی که ابوهریرهt روایت کرده، آمده است که پیامبرr فرمود: «هرگاه بند کفش یکی از شما پاره شد، نباید با لنگه‌ی دیگر راه برود تا آن‌که لنگه‌ی خراب را تعمیر کند».

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که جابرt می‌گوید: «رسول‌اللهr از این‌که کسی در حالت ایستاده کفش بپوشد، نهی فرمود». این، درباره‌ی کفش‌هایی‌ست که انسان ناگزیر است که از دست خود برای پوشیدنِ آن کمک بگیرد و بدین منظور خودش را خَم کند؛ در این حالت، ممکن است که انسان به زمین بیفتد؛ اما بسیاری از کفش‌های امروزی به‌گونه‌ای‌ هستند که به‌سادگی می‌توانیم آن‌ها را در حالتِ ایستاده بپوشیم و نیازی نیست که پای خود را بالا بگیریم یا خود را خَم کنیم.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 5855؛ و صحیح مسلم، ش: 2097.

([2]) صحیح مسلم، ش: 2098.

([3]) صحیح الجامع، ش: 6848؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 719؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 3483.

298- باب: کراهت استنجا و لمس شرمگاه با دست راست بدون عذر

298- باب: کراهت استنجا و لمس شرمگاه با دست راست بدون عذر

1657- وعن أبی قتادةَt عَنِ النَّبِیِّr قالَ: «إذا بَالَ أَحَدُکُمْ، فَلا یَأخُذَنَّ ذَکَرَهُ بِیَمِینِهِ، وَلا یَسْتَنْجِ بِیَمِینِهِ، وَلا یَتَنَفَّسْ فِی الإنَاءِ». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوقتادهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هیچ‌یک از شما هنگام ادرار کردن، آلت خود را با دست راست نگیرد و با دست راست استنجا نکند؛ (و هنگام نوشیدنِ آب) در ظرف آب نفس نکشد».

احادیث فراوان و صحیحی در این باره وجود دارد.

شرح

مولف/ بابی درباره‌ی کراهت استنجا با دست راست گشوده است؛ استنجا به شستن یا تمیز کردن محل ادرار و مدفوع با آب گفته می‌شود و گاه با سنگ و اشیای جای‌گزین از قبیل: خاکستر، چوب و خاک انجام می‌گردد که به آن، "استجمار" می‌گویند. استجمار شرایطی دارد که علما رحمهم‌الله ذکر کرده‌اند؛ اما شرط استنجا با آب این است که اثر نجاست از میان برود؛ وقتی اثر نجاست از میان رفت و محل ادرار و مدفوع، مانند اول شد، طهارت حاصل می‌شود.

سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوقتادهt می‌گوید: «هیچ‌یک از شما هنگام ادرار کردن، آلت خود را با دست راست نگیرد و با دست راست استنجا نکند»؛ زیرا دست راست، شرافت دارد؛ از این‌رو علما گفته‌اند: دست راست بر دست چپ مقدّم می‌باشد؛ مگر در مواردی که برای پاک کردن آلودگی‌ست. لذا هنگام استنجا با دست راست آب می‌ریزند و با دست چپ، پاک می‌کنند. و هنگام استجمار، سنگ را به‌دست چپ می‌گیرند و محل مدفوع را با دست چپ تمیز می‌کنند.

در ادامه‌ی این حدیث آمده است: «(و هنگام نوشیدنِ آب) در ظرف آب نفس نکشد»؛ یعنی: سنت، این است که با سه نفس آب بخورد؛ جرعه‌ای بنوشد و لیوان را از دهانش جدا کند؛ سپس جرعه‌ای دیگر سر بکشد و پس از جدا کردن لیوان از دهانش، جرعه‌ی سوم را بنوشد. این، روش سنت در آشامیدن آب است و برای معده نیز مفیدتر می‌باشد؛ زیرا تشنگی، در معده التهاب و حرارت ایجاد می‌کند؛ از این‌رو اگر به‌یک‌باره آب بنوشیم، بر روی معده اثر منفی می‌گذارد. هم‌چنین اگر هنگام نوشیدن آب نفس بکشیم، آبی که از دهان فرو می‌رود با بازدم برخورد می‌کند و ممکن است در گلو گیر نماید یا به نای برود و باعث خفگی شود. هم‌چنین ممکن است که آب با میکروب‌هایی که در بازدم وجود دارد، آمیخته شود و بدین‌سان این میکروب‌ها وارد معده شده، باعث بیماری شوند. در هر حال، به فرمان پیامبر اکرمr در ظرف آب تنفس نمی‌کنیم.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 154؛ و صحیح مسلم، ش: 267.