282- باب: نهی از زدنِ زن و فرزند، و برده و حیوان بدون سبب شرعی یا افزون بر حدّ تأدیب
الله متعال میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
1608- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسول اللهr قَالَ: «عُذِّبَتِ امْرَأَةٌ فی هِرَّةٍ سَجَنَتْها حَتَّى مَاتَتْ، فَدَخَلَتْ فِیهَا النَّارَ، لا هِیَ أَطْعَمَتْهَا وَسَقَتْهَا، إذْ هِیَ حَبَسَتْهَا، وَلا هِیَ تَرَکَتْهَا تَأکُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «زنی بهخاطر یک گربه عذاب داده شد؛ زیرا گربه را زندانی نمود تا اینکه گربه مُرد و بدینخاطر آن زن وارد دوزخ گردید. آنگاه که گربه را زندانی کرد، به او آب و غذا نداد و آزادش نکرد که از جانوران زمین- شکار کند و- بخورد».
1609- وَعَنْهُ أنَّهُ مَرَّ بِفِتْیَانٍ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ نَصَبُوا طَیراً وَهُمْ یَرْمُونَهُ، وَقَدْ جَعَلُوا لِصَاحِبِ الطَّیْرِ کُلَّ خَاطِئَةٍ مِنْ نَبْلِهمْ، فَلَمَّا رَأَوْا ابْنَ عُمَرَ تَفَرَّقُوا، فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا؟ لَعَنَ اللهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا، إنَّ رسولَ اللهr لَعَنَ مَنِ اتَّخَذَ شَیْئاً فِیهِ الرُّوحُ غَرَضاً. [متفق علیه]([2])
ترجمه: از ابنعمر$ روایت است که وی از کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- آویزان کرده بودند و به سوی او تیراندازی مینمودند. آنها همینکه ابنعمر$ را دیدند، پراکنده شدند. ابنعمر$ فرمود: چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهr بر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد.
1610- وعن أنسٍt قَالَ: نَهَى رسُولُ اللهr أن تُصْبَرَ البَهَائِمُ. [متفق علیه]([3])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr از اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود.
1611- وعن أَبی علیٍّ سویدِ بن مُقَرِّنٍt قَالَ : لَقَدْ رَأَیْتُنِی سَابِعَ سَبْعَةٍ مِنْ بَنِی مُقَرِّنٍ مَا لَنَا خَادِمٌ إِلاّ وَاحِدَةٌ لَطَمَهَا أصْغَرُنَا فَأَمَرَنَا رسولُ اللهr أنْ نُعْتِقَهَا. [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوعلی، سوید بن مقرِّنt میگوید: من یکی از هفت پسر مقرّن بودم؛ ما فقط یک خدمتکار داشتیم. بهیاد دارم که کوچکترین برادر، به آن کنیز سیلی زد؛ لذا رسولاللهr به ما امر فرمود که آن کنیز را آزاد کنیم.
در روایتی آمده است: من هفتمین برادر بودم.
شرح
مولف/ در این باب به این آیه استدلا کرده است که اللهU میفرماید:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا ٣٦﴾ [النساء : ٣٦]
و به پدر و مادر نیکی نمایید و به خویشاوندان، و یتیمان، و بینوایان، و همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین و مسافرِ در راهمانده و آنکه مالکش شدهاید (نیز نیکی کنید). بیگمان الله هیچ متکبر خودستایی را دوست ندارد.
برخی از علما ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ را یارِ همنشین و همسفر معنا کردهاند و برخی دیگر گفتهاند: منظور از ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾، «همسر» است.
شاهد موضوع از این آیه، اینجاست که الله متعال میفرماید: ﴿وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ﴾: «و به آنکه مالکش شدهاید، نیکی کنید» که هم شاملِ بردگان میشود و هم شامل چارپایان. انسان دستور دارد که به بردهی زرخرید خود یا به خدمتکار ویژهی خود که شبانهروز در خدمتش میباشد، نیکی کند؛ بدینسان که از همان غذایی که خود میخورد، به بردهاش نیز بخوراند و مانند لباسی که خود میپوشد، به او نیز بپوشاند و خانه و استراحتگاهی درخور و شایسته در اختیارش دهد و او را به کارهای که در توانش نیست، وادار نسازد. سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «زنی بهخاطر یک گربه به دوزخ رفت؛ زیرا گربه را زندانی نمود و به او نه آب و غذا داد و نه آزادش کرد که از جانوران زمین شکار کند و بخورد؛ در نتیجه گربه مُرد و آن زن بهسزای این کردار به دوزخ رفت و مجازات شد». هرچند حیوانی که آن زن به او ستم کرد، یک گربه بود که عدد و رقمی بهشمار نمیآمد؛ اما همینکه به آن گربه آب و غذا نداد، کافی بود تا زمینهی ورودش به دوزخ فراهم شود. از این حدیث چنین برمیآید که اگر به گربه آب و غذای کافی میداد، ایرادی نداشت و به چنین فرجامی دچار نمیشد. نگه داشتن پرندگان در قفس نیز همین حُکم را دارد؛ یعنی نگهداری پرندگان در قفس در صورتی که آب و غذای کافی به آنها بدهند و آنها را از گرما و سرما حفاظت کنند، ایرادی ندارد؛ اما اگر کسی در نگهداری و مراقبت از حیوانات کوتاهی نماید و باعثِ مرگشان شود، باید پاسخگو باشد و مجازاتش را خواهد دید؛ مانند آن زن که گربه را زندانی کرد. این حدیث، نشان میدهد که بر انسان واجب است که حقّ آنکه را که مالکش شده است- چه انسان و چه حیوان- بهخوبی ادا کند؛ روشن است که ادای حقِ انسانها در اولویت قرار دارد؛ زیرا گرامیترند و شرافت انسانی دارند.
دومین حدیثی که مولف/ ذکر کرده بدین مضمون است که ابنعمر$ از کنار تعدادی از جوانان قریش گذشت که پرندهای را- به عنوان نشانه- بسته بودند و به سوی او تیراندازی میکردند. آنها همینکه ابنعمر$ را دیدند، پراکنده شدند. ابنعمر$ فرمود: «چه کسی این کار را کرده است؟ لعنت الله بر کسی که این عمل را انجام داده است؛ رسولاللهr بر کسی که از جانداری بهعنوان هدف و نشانهی تیراندازی استفاده کند، لعنت فرستاد»؛ زیرا این کار باعث اذیت و آزار حیوان است و مرگش را سخت و دشوار میگرداند؛ یکی به بالش میزند و دیگری به سر و گردن پرنده و آن یکی، به سینه و پهلویش و بدینسان پرنده یا حیوان زبانبسته رنج و درد فراوانی میکشد و سپس میمیرد؛ اما حیوانی که مرده باشد، دردی حس نمیکند. در حدیث انسt آمده است: «رسولاللهr از اینکه جانوران زنده و دربند را هدف و نشانهی تیراندازی قرار دهند، نهی فرمود»؛ یعنی این کار، جایز نیست؛ زیرا میتوان حیوان دربند و بسته را ذبح کرد؛ از اینرو نیازی به نشانهگیریاش نیست؛ تیراندازی به سوی چنین حیوانی علاوه بر اینکه برایش دردآور است، تباه شدن یک نعمت را هم در پی دارد.
***
1612- وعن أَبی مسعودٍ البدْرِیِّt قال: کُنْتُ أضْرِبُ غُلامَاً لِی بالسَّوْطِ، فَسَمِعْتُ صَوْتاً مِنْ خَلْفِی: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ» فَلَمْ أفْهَمِ الصَّوْتِ مِنَ الغَضَبِ، فَلَمَّا دَنَا مِنِّی إِذَا هُوَ رسولُ اللهr فإذا هُوَ یَقُولُ: «اعْلَمْ أَبَا مَسْعُودٍ أنَّ اللهَ أقْدَرُ عَلَیْکَ مِنْکَ عَلَى هَذَا الغُلامِ». فَقُلتُ: لا أضْرِبُ مَمْلُوکاً بَعْدَهُ أَبَداً.
وَفِی روایةٍ: فَسَقَطَ مِنْ یَدِی السَّوْطُ مِنْ هَیْبَتِهِ.
وفی روایةٍ: فَقُلتُ: یَا رسولَ الله، هُوَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ تَعَالَى، فَقَالَ: «أمَا لَوْ لَمْ تَفْعَلْ، لَلَفَحَتْکَ النَّارُ، أَوْ لَمَسَّتْکَ النَّارُ». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: غلام خود را با شلاق میزدم که از پُشت سر صدایی شنیدم که به من میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما از شدت خشم صدا را نشناختم. وقتی نزدیک شد، دریافتم که رسولاللهr است و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است». گفتم: پس از این، هرگز هیچ غلامی را نمیزنم.
و در روایتی آمده است: از هیبتش شلاق از دستم افتاد.
و در روایت آمده است: گفتم: ای رسولخدا! او برای رضای الله متعال، آزاد است. پیامبرr فرمود: «اگر این کار را نمیکردی، آتش تو را میسوزاند یا آتش تو را لمس میکرد».
1613- وعن ابن عمر$ أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «مَنْ ضَرَبَ غُلاَمَاً لَهُ حَدّاً لَمْ یَأتِهِ، أَوْ لَطَمَهُ، فإنَّ کَفَارَتَهُ أنْ یُعْتِقَهُ». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکه غلامی را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
1614- وعن هِشام بن حکیمِ بن حِزَامٍ$ أنَّه مَرَّ بالشَّامِ عَلَى أُنَاسٍ مِنَ الأَنْبَاطِ، وَقَدْ أُقیِمُوا فِی الشَّمْسِ، وَصُبَّ عَلَى رُؤُوسِهِمُ الزَّیْتُ! فَقَالَ: مَا هَذَا؟ قیل: یُعَذَّبُونَ فی الخَرَاجِ- وفی روایة: حُبِسُوا فی الجِزْیَةِ- فَقَالَ هِشَامٌ: أشهدُ لَسَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «إنَّ اللهَ یُعَذِّبُ الَّذِینَ یُعَذِّبُونَ النَّاس فی الدُّنْیَا». فَدَخَلَ عَلَى الأمِیرِ، فَحَدَّثَهُ، فَأَمَرَ بِهِمْ فَخُلُّوا. [روایت مسلم]([7])
ترجمه: از هشام بن حکیم بن حزام$ روایت است که وی در شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند.- و در روایتی آمده است: بهخاطر جزیه حبس شدهاند.- هشامt گفت: گواهی میدهم که از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
1615- عن ابن عباسٍ$ قَالَ: رأى رسولُ اللهr حِمَاراً مَوْسُومَ الوَجْهِ، فَأَنْکَرَ ذَلِکَ؛ فَقَالَ: «واللهِ لا أسِمُهُ إِلا أقْصَى شَیْءٍ مِنَ الوَجْهِ»؛ وأمَرَ بِحِمَارِهِ فَکُوِیَ فی جَاعِرَتَیْهِ، فَهُوَ أوَّلُ مَنْ کَوَى الجَاعِرَتَیْنِ. [روایت مسلم]([8])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr درازگوشی دید
که صورتش داغ شده
بود و این کار- یعنی داغ کردن صورت- را ناپسند شمرد. ابنعباس$ گفت: «به الله سوگند که من فقط جایی
را داغ میکنم که از صورت حیوان دور باشد».([9])
سپس دستور داد که الاغش را بیاورند و آنگاه دو کَپَلش را داغ کردند. و او، نخستین
کسی بود که داغ کردن دو کپل حیوانات را- برای نشانهگذاری- انجام داد.
1616- وعنه$ أنَّ النَّبِیَّr مَرَّ عَلَیْهِ حِمَارٌ قَدْ وُسِمَ فی وَجْهِهِ، فَقَالَ: «لَعَنَ اللهُ الَّذِی وَسَمَهُ». [روایت مسلم]([10])
وفی روایة لمسلم أَیضاً: نَهَى رسولُ اللهr عَنِ الضَّرْبِ فی الوَجْهِ، وَعَنِ الوَسْمِ فی الوَجْهِ.
ترجمه: ابنعباس$ میگوید:([11]) درازگوشی که صورتش داغ شده بود، از کنار رسولاللهr گذشت. رسولاللهr فرمود: «لعنت الله بر کسی که او را داغ کرده است».
همچنین در روایتی دیگر از مسلم آمده است: رسولاللهr از زدن به صورت و از داغ کردن آن نهی فرمود.
شرح
میدانید که هدف از زدن، اصلاح و ادب کردن است؛ نه ایجاد درد و رنج یا اذیت و آزارِ کسی که او را میزنند؛ به همین خاطر نیز از کتک زدن به "تنبیه" تعبیر میشود. لذا تا زمانی که ادب کردن فرزند با روشی غیر از زدن ممکن باشد، زدنش جایز نیست؛ اما اگر واقعاً راهِ دیگری نبود، ایرادی ندارد که او را کتک بزنند؛ البته مشروط به اینکه زدن، خشونتآمیز نباشد و آسیبی به او نرساند. بهیاد داشته باشید که الله متعال دربارهی تنبیه زنان میفرماید:
﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًا﴾ [النساء : ٣٤]
و زنانی را که از نافرمانیشان بیم دارید، ابتدا نصیحت نمایید و آنگاه از همخوابی با آنها دوری کنید و (اگر مطیع نشدند) تنبیهشان نمایید؛ آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید.
میبینید که الله متعال تنبیه کردن زنانِ نافرمان را در مرحلهی سوم قرار داده است. همانگونه که بیان شد، هدف از زدن، اصلاح است و نباید به مرز درد و آسیب برسد.
مولف/ در این باب حدیثی بدین مضمون آورده است که ابومسعود بدریt غلام خود را با شلاق میزد که از پُشت سر صدایی شنید که به او میگفت: «هان! ای ابومسعود!»؛ اما ابومسعودt از شدت خشم صدا را نشناخت. وقتی گویندهی این سخن نزدیک شد، ابومسعود دریافت که رسولاللهr است و میفرماید: «ای ابومسعود! بدان که الله نسبت به تو از قدرت و توانی که نسبت به این غلام داری، تواناتر است»؛ یعنی توان و قدرت پروردگار متعال را به او یادآوری کرد. این، همان مفهومیست که الله متعال در آیهای که پیشتر ذکر کردم، بیان فرموده است:
﴿فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیّٗا کَبِیرٗا ٣٤﴾ [النساء : ٣٤]
آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، برای ستم به آنان در پی بهانه نباشید. همانا الله بلندمرتبهی بزرگ است.
بدینسان رسولاللهr به ابومسعودt یادآوری کرد که قدرت پروردگار بلندمرتبه و بزرگ را بهخاطر بیاورد و دست از زدن غلامش بردارد؛ هیبت رسولاللهr و تذکرش باعث شد که هماندم شلاق از دست ابومسعودt به زمین بیفتد؛ از اینرو ابومسعودt غلامش را آزاد کرد. این، بیانگر فهم و بینش دقیق آن بزرگوار است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: ١١٤]
بیگمان نیکیها، بدیها را از میان میبرند.
لذا ابومسعودt که غلامش را زده بود، به جبران این کار ناسزا به او نیکی کرد و آزادش نمود؛ پیامبرr نیز بیان فرموده است که «هرکس غلامش را به جُرم نکرده، حد یا سیلی بزند، کفارهاش این است که او را آزاد کند».
سپس مولف/ روایتی بدین مضمون ذکر کرده است که هشام بن حکیم بن حزام$ در شام بر عدهای از کشاورزان غیرعرب گذشت که آنها را در آفتاب نگه داشته و روی سرشان روغن ریخته بودند! پرسید: ماجرا چیست؟ گفتند: بهخاطر خراج، مجازات میشوند گویا آنها خراج و مالیات نداده بودند؛ از اینرو برای مجازاتشان روی سرشان روغن ریخته و آنها را در آفتاب نگه داشته بودند؛ و این، شکنجهی دردآوری بود؛ زیرا روغن آغشته به سر باعث میشد که حرارت خورشید را بیشتر احساس کنند. هشامt گفت: گواهی میدهم که از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «همانا الله، کسانی را که در دنیا مردم را شکنجه میکنند، عذاب میدهد». آنگاه نزد امیر رفت و حدیث را بازگو کرد. امیر دستور آزادی آنان را صادر نمود و بدین ترتیب آزاد شدند.
این روایت، بیانگر خیرخواهی و حُسن رفتار سلف# در تعامل با حکام است؛ چنانکه نزدشان میرفتند و نصیحتشان میکردند؛ بدینسان اگر حاکم، حرفشان را میپذیرفت و سر بهراه میشد، خوب و پسندیده بود؛ و گرنه، تکلیف یا مسؤولیت خیرخواهی، از دوشِ نصیحتکننده برداشته میشد و مسؤولیت متوجه حاکم میگردید؛ حکام خداترس همینکه با آیات الهی پند داده شوند یا احکام الهی به آنها یادآوری گردد، از کنارش بیتوجه نمیگذرند؛ بلکه به آن عمل میکنند؛ مانند همین حاکم که به نصیحت هشامt عمل کرد و دستور آزادیِ کشاورزان را صادر نمود.
همچنین از این حدیث چنین برمیآید که شکنجه و مجازاتی که از حدّ تنبیه و اصلاح خارج شود و به این حد برسد، جایز نیست.
مولف/ احادیثی هم دربارهی نهی از داغ کردن صورت حیوانات ذکر کرده است؛ داغ کردن صورت حیوانات، حرام و جزو گناهان کبیره میباشد؛ زیرا پیامبرr بر کسی که صورت حیوانات را داغ کند، لعنت فرستاد. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری و شناساییِ آنها انجام میشود؛ در عربی به این عمل «وَسم» میگویند که همخانوادهی واژهی «السِّمْة» میباشد که به معنای نشانه و علامت است. دامداران برای نشانهگذاریِ دامهایشان، آنها را داغ میکنند و هر ایل و طایفهای، علامت ویژهی خودش را دارد تا در صورتیکه دامهایشان با گله یا حیوانات دیگری درآمیزند، بتوانند آنها را شناسایی کنند. همچنین وجود این نشانهی مخصوص، سند مالکیت نیز محسوب میشود؛ لذا اگر کسی، دامی را در دست شخص دیگری ببیند و ادعای مالکیت آن حیوان را بکند، وجود داغ مخصوصش بر روی دام، بیانگر صداقت مدعیست. داغ کردن حیوانات بهقصد نشانهگذاری، در سنت پیامبرr و خلفای راشدین# ثابت است؛ چنانکه در آن زمان شترهای زکات را علامتگذاری و داغ میکردند؛ اما همانگونه که بیان شد، داغ کردن صورت حیوانات، جایز نیست؛ بلکه بدین منظور، ران، کَپَل و گردن شترها را داغ میکنند.
گفتنیست: اگر کسی، حیوانی ببیند که صورتش را داغ کرده بودند، میتواند بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است، لعنت بفرستد و بگوید: «لعنت الله بر کسی که صورت حیوان را داغ کرده است»؛ البته ذکر نامِ شخص، جایز نیست؛ یعنی روا نیست که بگوییم: خداوند، فلانی را لعنت کند! بلکه همانند پیامبرr، بهطور کلی و بدون ذکر نامِ کسی میگوییم: لعنت الله بر آنکه صورت حیوان را داغ کرده است. همچنین اگر در کوچه و بازار، مدفوع یا نجاستی دیدیم، می توانیم بدون ذکر نام کسی، بگوییم: لعنت الله بر کسی که این کار را کرده است؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «اتَّقُوا الْمَلاعِنَ الثَّلاثَةَ: الْبَرَازَ فِی الْمَوَارِدِ وَقَارِعَةِ الطَّرِیقِ وَالظِّلِّ»؛ یعنی: از سه کار که مایهی لعن و نفرین است، دوری کنید: مدفوع کردن بر سرِ چشمهها، در راهها و گذرگاهها و نیز در سایهها».
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (2365، 3482)؛ و صحیح مسلم، ش:2242.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5513؛ و صحیح مسلم، ش:1958.
([3]) صحیح بخاری، ش: 5515؛ و صحیح مسلم، ش:1956.
([4]) صحیح مسلم، ش:1658.
([5]) صحیح مسلم، ش:1659.
([6]) صحیح مسلم، ش:1657.
([7]) صحیح مسلم، ش:2613.
([8]) صحیح مسلم، ش:2118.
([9]) از ظاهر این روایت چنین برمیآید که گویندهی این سخن، ابن عباس$ بوده است که وقتی از زشتی و حرمت داغ کردن صورت حیوان، اطلاع یافت، این سخن را از جهت فرمانبرداری از پیامبرr بر زبان آورد؛ شایان ذکر است: بنا بر روایتی که بخاری در «التاریخ» آورده، گویندهی این سخن، عباس، پدر عبدالله بوده است؛ و همو نخستین کسی بود که داغ کردن کپل حیوانات را انجام داد. [مترجم]
([10]) صحیح مسلم، ش:2117. بهنقل از جابرt.
([11]) همانگونه که در تخریج این حدیث آمده است، راوی این حدیث جابرt میباشد، نه ابنعباس$. [مترجم]
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ﴾ [المجادلة: ١٠]
درِ گوشی سخنگفتن و گفتگوی محرمانه، تنها از سوی شیطان است.
1606- وعن ابن عمرَ$ أنَّ رسولَ اللهِr قَالَ: «إِذَا کانُوا ثَلاثَةً، فَلا یَتَنَاجَى اثْنَانِ دُونَ الثَّالِثِ». [متفق علیه]([1])
ورواه أَبُو داود وزاد: قَالَ أَبُو صالح: قُلْتُ لابنِ عُمرَ: فَأرْبَعَةً؟ قَالَ: لا یَضُرُّکَ.
ورواه مالک فی «الموطأ»: عن عبد الله بن دینارٍ، قَالَ: کُنْتُ أنَا وابْنُ عُمَرَ عِنْدَ دَارِ خَالِدِ بنُ عُقْبَةَ الَّتی فی السُّوقِ، فَجَاءَ رَجُلٌ یُریدُ أنْ یُنَاجِیَهُ، وَلَیْسَ مَعَ ابْنِ عُمَرَ أَحَدٌ غَیْرِی، فَدَعَا ابْنُ عُمَرَ رَجُلاً آخَرَ حَتَّى کُنَّا أَرْبَعَةً، فَقَالَ لِی وَللرَّجُلِ الثَّالِثِ الَّذِی دَعَا: اسْتَأْخِرَا شَیْئاً، فَإنِّی سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقُولُ: «لا یَتَنَاجَى اثْنَانِ دُونَ وَاحِدٍ».
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه سه نفر با هم باشند، دو نفر از آنها نباید بدون (رضایت و در حضورِ) شخص سوم، با یکدیگر درِگوشی سخن بگویند».
ابوداود افزون بر این آورده است: ابوصالح میگوید: از ابنعمر$ پرسیدم: اگر چهار نفر بودند، چه؟ فرمود: اِشکالی ندارد.
مالک در «الموطأ» این روایت را بدینسان آورده است که عبدالله بن دینار میگوید: با ابنعمر$ در بازار دربِ خانهی خالد بن عقبه که در بازار بنشسته بودم که مردی آمد و میخواست درِگوشی با ابنعمر سخن بگوید و کسی جز من با ابنعمر$ نبود؛ ابنعمر$ شخص دیگری را فراخواند تا اینکه چهار نفر شدیم؛ آنگاه به من و شخصی که صدایش زده بود، گفت: کمی عقب بروید؛ من از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «دو نفر نباید بدون (رضایت و در حضور) شخص سوم، با یکدیگر درِگوشی سخن بگویند».
1607- وعن ابن مسعودٍt أنَّ رسول اللهِr قَالَ: «إِذَا کُنْتُمْ ثَلاَثَةً، فَلا یَتَنَاجَى اثْنَانِ دُونَ الآخَرِ حَتَّى تَخْتَلِطُوا بِالنَّاسِ، مِنْ أجْلِ أنَّ ذَلِکَ یُحْزِنُهُ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه سه نفر با هم بودید، دو نفر نباید بدون مشارکت شخص سوم با یکدیگر درِگوشی صحبت کنند تا اینکه در جمع مردم قرار بگیرید؛ زیرا این کار، شخص سوم را نگران و غمگین میگرداند».
شرح
یکی از آدابی که اسلام به آن تشویق کرده و نووی/ نیز در این کتاب به آن اشاره کرده، این است که از درِگوشی صحبت کردن دو نفر با یکدیگر در جمع سه نفره نهی شده است؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ﴾ [المجادلة: ١٠]
درِ گوشی سخنگفتن و گفتگوی محرمانه، تنها از سوی شیطان است.
الله متعال در این آیه، علت این ممنوعیت و هدف شیطان را بیان نموده و فرموده است:
﴿لِیَحۡزُنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَیۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَیًۡٔا﴾ [المجادلة: ١٠]
...تا مؤمنان را اندوهگین کند؛ و جز به خواستِ الله، نمیتواند هیچ زیانی به آنان برساند.
منافقان و کافران همواره میکوشیدند که مسلمانان را غمگین کنند و هرگاه مسلمانان را میدیدند، درِگوشی به یکدیگر میگفتند: اینها تصمیمهای بدی برای ما گرفتهاند. و بدینسان مسلمانان را غمگین و نگران میکردند؛ این، همان انتظاریست که شیطان از دشمنانِ الله دارد؛ یعنی توقعش این است که مسلمانان را غمگین و نگران بگرداند و به هر شکلی که شده به آنان آسیب برساند؛ اما الله متعال میفرماید: ﴿وَلَیۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَیًۡٔا﴾: «و جز به خواستِ الله، نمیتواند هیچ آسیبی به آنان برساند». آری؛ هرکه بر الله توکل کند و امید و اعتمادش به اللهU باشد، شیطان نمیتواند هیچ زیانی به او برساند؛ همانگونه که پیامبرr به ابنعباس$ فرمود: «واعلَم: أَنَّ الأُمَّةَ لَو اجتَمعتْ عَلَى أَنْ ینْفعُوکَ بِشیْء، لَمْ یَنْفعُوکَ إِلاَّ بِشَیْءٍ قَد کَتَبَهُ اللَّهُ لَک، وإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ یَضُرُّوک بِشَیْء، لَمْ یَضُرُّوکَ إِلاَّ بَشَیْءٍ قد کَتَبَهُ الله علیْک»؛([3]) یعنی: «بدان که اگر همهی مردم، جمع شوند تا نفعی به تو برسانند، نمیتوانند؛ مگر آنچه را که الله، برایت مقدَّر کرده است. و اگر همهی مردم جمع شوند تا زیانی به تو برسانند، نمیتوانند مگر زیانی که الله، برایت رقم زده است».
سپس مولف/ دو حدیث از ابنعمر و ابنمسعود# در همینباره ذکر کرده است؛ بدین مضمون که پیامبرr از درِگوشی صحبت کردن دو نفر در میان یک جمع سه نفره نهی فرمود؛ یعنی هرگاه سه نفر با هم باشند، دو نفر از آنها نباید بدون (رضایت و در حضورِ) شخص سوم، با یکدیگر درِگوشی سخن بگویند؛ زیرا شخصِ سوم، ناراحت و نگران میگردد و با خود میگوید: «چرا به من چیزی نگفتند؟» این، در صورتیست که به آندو خوشبین باشد؛ اما چهبسا به آن دو بدبین شود. از اینرو پیامبرr از درِگوشی حرف زدن دو نفر با هم در حضور یک نفرِ دیگر منع فرموده است و این، یکی از آداب ارزشمند میباشد.
حال اگر سخن محرمانه یا مسألهای بین یک نفر و دوستش باشد و نخواهد که شخص دیگری از آن اطلاع یابد، چه باید بکند؟ میگوییم: مانند ابنعمر$ یک نفر دیگر را هم صدا بزن تا جمع شما به چهار نفر برسد؛ بدینسان دو نفر، حرفشان را آرام و درِگوشی به هم میزنند و دو نفر دیگر با هم سخن میگویند؛ همانگونه که ابنعمر$ این کار را انجام داد و رهنمود نبوی نیز بیانگر همین راهکار است؛ چنانکه فرمود: «تا اینکه در جمع مردم قرار بگیرید». یکی دیگر از نمونههای درِگوشی حرف زدن دو نفر در یک گروه سه نفره، این است که دو نفر با هم به زبانی سخن بگویند که نفرِ سوم نمیفهمد یا آن زبان را یاد ندارد؛ در این حالت حتی اگر دو نفر با صدای بلند سخن بگویند، نفر سوم نمیفهمد و این، یعنی درِگوشی حرف زدن. لذا راهش این است که مانند ابنعمر$ عمل کنند یا اینکه صبر نمایند تا در جمع مردم قرار بگیرند و اگر امکانش نبود، از شخص اجازه بخواهند و به او بگویند: آیا اجازه میدهی که ما دو نفر با هم حرف بزنیم؟ و اگر اجازه داد، ایرادی ندارد که به زبان دلخواهشان با یکدیگر سخن بگویند؛ زیرا در این صورت، باعث نگرانیِ شخص سوم نگران نمیشوند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 6288؛ و صحیح مسلم، ش:2183.
([2]) صحیح بخاری، ش: 6290؛ و صحیح مسلم، ش:2184.
([3]) ر.ک: حدیث شمارهی 63. [مترجم]
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡ﴾ [الحجرات: ١٠]
جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.
و میفرماید:
﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ٢]
و همدیگر را بر انجام گناه و تجاوز یاری نکنید.
1599- وعن أنسٍt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهr: «لا تَقَاطَعُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَلا تَبَاغَضُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَکُونُوا عِبَادَ اللهِ إخْوَاناً، وَلا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَث». [متفق علیه]([1])
ترجمه: انسt میگوید: رسولاللهr فرمود: «نسبت به یکدیگر کینه و دشمنی نداشته باشید، به همدیگر حسادت نورزید، به هم پشت نکرده، با یکدیگر قطع رابطه نکنید و برادروار بندگانِ (نیک و عبادتگزارِ) الله باشید؛ و برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر باشد».
1600- وعن أَبی أیوبَt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «لا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ یَهْجُرَ أَخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثِ لَیَالٍ؛ یَلْتَقِیَانِ، فَیُعْرِضُ هَذَا، وَیُعْرِضُ هَذَا، وخَیْرُهُما الَّذِی یَبْدَأُ بِالسَّلاَمِ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابوایوبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر باشد؛ بهگونهای که وقتی همدیگر را میبینند، از هم روی میگردانند. و بهترینشان، کسیست که سلام (و آشتی) را آغاز میکند».
1601- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «تُعْرَضُ الأَعْمَالُ فی کلِّ اثْنَیْنِ وَخَمْیسٍ، فَیَغْفِرُ اللهُ لِکُلِّ امْرِئٍ لا یُشْرِکُ باللهِ شَیْئاً، إِلاَّ امْرَءاً کَانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَ أخِیهِ شَحْنَاءُ، فَیقُولُ: اتْرُکُوا هذَیْنِ حَتَّى یَصْطَلِحَا». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: ««اعمالِ (مردم) در روز دوشنبه و پنجشنبه- به الله متعال- عرضه میشود و الله، هرکه را به او شرک نیاورده باشد، میآمرزد؛ مگر کسی را که میان او و برادر مسلمانش دشمنی و کینه وجود دارد؛- الله- میفرماید: این دو را تا زمانی که آشتی کنند، واگذارید».([4])
1602- وعن جابرٍt قَالَ: سَمِعْتُ رسول اللهr یقولُ: «إنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ أَیسَ أنْ یَعْبُدَهُ المُصَلُّونَ فِی جَزِیرَةِ العَرَبِ، وَلَکِنْ فی التَّحْرِیشِ بَیْنَهُمْ». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: جابرt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «شیطان از اینکه نمازگزاران شبهجزیرهی عرب او را عبادت و پرستش کنند، ناامید شده است؛ ولی برای خراب کردن آنان با یکدیگر و برپا کردن فتنه و آشوب در میان آنها میکوشد».
1603- وعن أَبی هریرةَt قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «لا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أنْ یَهْجُرَ أخَاهُ فَوْقَ ثَلاَثٍ، فَمَنْ هَجَرَ فَوْقَ ثَلاَثٍ فَمَاتَ دَخَلَ النَّارَ». [روایت ابوداود با اِسنادی که مطابق شرط مسلم است.]([6])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بیش از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر باشد؛ و هرکه بیش از سه روز قهر کند و بمیرد، وارد دوزخ میشود».
1604- وعن أَبی خِراشٍ حَدْرَدِ بنِ أَبی حَدْرَدٍ الأسلمیِّ، ویُقالُ: السُّلمِیُّ الصّحابیt: أنَّه سَمِعَ النَّبِیَّr یَقُولُ: «مَنْ هَجَرَ أخَاهُ سَنَةً فَهُوَ کَسَفْکِ دَمِهِ». [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([7])
ترجمه: از ابوخِراش، حَدْرَد بن ابوحدرد اسلمی- و گفته میشود: سُلَمی صحابیt- روایت است که وی از پیامبرr شنید که میفرمود: «هرکه یک سال با برادر مسلمانش قهر کند، مانند ریختن خون اوست».
1605- وعن أَبی هریرةَt أنًّ رسولَ اللهr قَالَ: «لا یَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ أنْ یَهْجُرَ مُؤْمِناً فَوقَ ثَلاَثٍ، فإنْ مَرَّتْ بِهِ ثَلاَثٌ، فَلْیَلْقَهُ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَإنْ رَدَّ عَلَیْهِ السَّلامَ فَقَدِ اشْتَرَکَا فی الأجْرِ، وَإنْ لَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ فَقَدْ بَاءَ بِالإثْمِ، وَخَرَجَ المُسَلِّمُ مِنَ الهِجْرَةِ». [روایت ابوداود با اِسناد حسن]([8])
ترجمه: از ابوهریرهt روایت شده است که رسولاللهr فرمود: «برای هیچ مومنی جایز نیست که با مومنی دیگر، بیش از سه روز قهر کند؛ پس از گذشتِ سه روز باید به دیدنش برود و به او سلام بگوید. اگر وی، جواب سلامش را داد، هر دو در پاداش شریکاند و اگر جواب نداد، مرتکب گناه شده و سلامکننده از قهر بودن، بیرون آمده است».
[ابوداود گوید: اگر قهر کردن بهخاطر الله متعال باشد، مشمول این حُکم نمیشود.]
شرح
پیشتر دربارهی بیشتر این احادیث توضیح دادیم و اینک به نکات مهمی میپردازیم که در این بخش آمده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرگاه کسی بگوید: مردم هلاک شدند، خودش بیش از همه در هلاکت و نابودیست». این سخن، دو وجه دارد که هر دو وجهش را نووی/ بهنقل از ائمه رحمهمالله ذکر کرده است. یک وجهش این است که فردی میگوید: مردم هلاک شدند؛ یعنی در ورطهی گناهان و معاصی افتادند و هدفش از گفتنِ چنین سخنی، خودستایی و طعنه زدن به دیگران میباشد؛ چنین کسی بیش از همه در ورطهی هلاکت و نابودیست؛ زیرا بیآنکه درک کند، اعمال خویشتن را تباه میگرداند. همانگونه که پیشتر حدیثی بدین مضمون گذشت که جندب بن عبداللهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مردی گفت: قسم به الله که الله، فلانی را نمیآمرزد؛ اللهU فرمود: چه کسی به نام من سوگند یاد میکند که من فلانی را نمیبخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم»؛([9]) زیرا آن شخص، این سخن را از روی تکبر و خودبزرگبینی و بهخاطر تحقیر شخص گنهکار بر زبان آورد و چنین میپنداشت که آن مرد از رحمت الاهی، بهدور است! در صورتی که فقط افراد بیخرد، چنین پنداری دارند؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ ٥٦﴾ [الحجر: ٥٦]
کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید نمیشود.
لذا کسی که بهقصد تحقیر دیگران یا برای خودستایی، از هلاکت و فسق و فجور مردم سخن میگوید، خودش بیش از همه در ورطهی هلاکت و نابودیست.
مولف/ احادیثی دربارهی حرام بودن قهر کردن آورده است که پیشتر دربارهی آنها بهطور مفصل توضیح دادیم و بیان کردیم که برای هیچ مسلمانی روا نیست که بیش از سه روز با برادر مسلمانش قهر کند؛ این، بدین معناست که ترک سخن در کمتر سه روز جایز میباشد؛ اگرچه این هم کار شایستهای نیست؛ ولی اگر کسی از برادر مسلمانش دلخور شد، تا سه روز میتواند با او حرف نزند و پیامبرr چنین اجازهای به او داده است؛ اما با گذشت سه روز، باید به او سلام کند. اما اگر قهر کردن بهخاطر مصلحتی دینی باشد، مثلاً برای اینکه طرف مقابل به خود بیاید و به اشتباهش پی ببرد و دست از معصیت بردارد، قهر کردن با او هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه در پارهای از موارد، واجب است. همانگونه که پیامبرr به یارانش دستور داد که با کعب بن مالک و هلال بن امیه و مراره بن ربیع# که از غزوهی تبوک تخلف کرده بودند، قطع رابطه کنند. هنگامی که پیامبرr از تبوک بازگشت، منافقان نزد آن بزرگوار میآمدند و بهخاطر تخلف از شرکت در این غزوه عذر و بهانه میآوردند و سوگند یاد میکردند که معذور بودهاند. الله متعال میفرماید:
﴿سَیَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَکُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَیۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞۖ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ٩٥ یَحۡلِفُونَ لَکُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡۖ فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِینَ ٩٦﴾ [التوبة: ٩٥، ٩٦]
هنگامی که (از تبوک) به نزدشان بازگردید، برایتان به نام الله سوگند یاد میکنند تا از آنان صرف نظر کنید؛ پس از آنان روی بگردانید؛ همانا آنها، پلیدند و جایگاهشان به سبب آنچه مرتکب میشدند، دوزخ است. برایتان سوگند میخورند تا از آنان راضی شوید. اگر شما از آنان راضی شوید، بهطور قطع الله، از مردم فاسق و نابکار راضی نخواهد شد.
اما الله متعال بر این سه نفر- کعب بن مالک، مراره بن ربیع، هلال بن امیه- منت نهاد و توفیقشان داد که راست بگویند؛ لذا با صداقت به رسولاللهr عرض کردند که هیچ عذری نداشتهاند. در این میان، کعب بن مالکt که جوانی چابک بود، با صداقت تمام اظهار داشت که هیچ عذری نداشته است؛ زمانی که اصحاب# رهسپار تبوک شدند، دو شتر داشت و از هر زمانی آمادهتر بود؛ اما آنقدر امروز و فردا کرد که از حضور در این غزوه بازماند تا اینکه رسولاللهr از تبوک بازگشت و کعب بن مالکt نزد آن بزرگوار رفت و گفت: «به الله سوگند که اگر نزد کسی جز شما نشسته بودم، میتوانستم عذری بیاورم و خود را از خشمش برهانم؛ زیرا من از فن سخنوری برخوردارم، ولی به الله سوگند، یقین دارم که اگر امروز با کذب و دروغ، رضایت شما را جلب کنم، بهزودی خداوند شما را از من ناخشنود میگرداند. و اگر به شما راست بگویم، از من میرنجید؛ اما راست میگویم و امیدوارم که خداوند مرا ببخشد. والله که هیچ عذری نداشتم. بهخدا سوگند، هنگامی که از جهاد بازماندم، از هر زمان دیگری قویتر و سرمایهدارتر بودم. رسولالله r فرمود: «این شخص راست گفت. برخیز (و برو) تا خداوند دربارهات قضاوت کند». و آنگاه مسلمانان را از سخن گفتن با این سه نفر که تخلف کرده بودند، منع فرمود؛ حتی خویشاوندان و نزدیکانشان نیز با اینها قطع رابطه کردند و شخص پیامبرr که از همه خوشاخلاقتر بود، با ایشان سخن نمیگفت. کعب بن مالکt میگوید: «وقتی رسولاللهr پس از نماز مینشست، نزدش میرفتم و به او سلام میکردم و با خود میگفتم: آیا لبهایش را برای جواب سلام حرکت میدهد یا خیر؟ آنگاه نزدیکش نماز میخواندم و زیرچشمی به او نگاه میکردم. هنگامی که نماز میخواندم، به من نگاه میکرد؛ ولی وقتی زیرچشمی، نگاهش مینمودم، صورتش را از من برمیگرداند». پنجاه شب را بدینحال سپری کردند. کعبt میگوید: «باری از دیوار باغ ابوقتاده که پسرعمویم و محبوبترین مردم نزد من بود، بالا رفتم و به او سلام کردم؛ ولی بهخدا سوگند که جواب سلامم را نداد». ابوقتادهt بهخاطر فرمانبرداری از الله و رسولش، جواب سلامِ کعبt را نداد:
﴿مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾ [النساء : ٨٠]
کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.
کعبt گریست و گفت: «ای ابوقتاده! تو را بهخدا سوگند، آیا میدانی که من، الله و رسولش را دوست دارم؟» او، هیچ نگفت. کعبt او را دوباره سوگند داد. باز هم ابوقتادهt سکوت کرد و کعبt بار دیگر او را سوگند داد. این بار ابوقتادهt گفت: الله و رسولش بهتر میدانند. اشک از چشمان کعبt جاری شد و برگشتم و از باغ بیرون رفت؛ اما با آزمون دیگری مواجه شد. نامهای از پادشاه «غسان» به کعبt رسید که در آن نوشته بود: «به ما خبر رسیده که رفیقت (محمد)، به تو ستم کرده است. خداوند، تو را در وضعیتی قرار نداده که خوار و زبون شوی و حقّت ضایع گردد. نزد ما بیا تا از تو قدردانی کنیم». کعبt میگوید: «پس از خواندن نامه، با خود گفتم: این هم بخشی از آزمایش است. پس آنرا در تنور انداختم و سوزاندم». وی، نامه را از آن جهت سوزاند که هرگونه روزنهای را ببندد تا مبادا وسوسه شود و به این دعوت پادشاه غسان تن دهد.
پس از اینکه چهل شب از پنجاه شب گذشت، پیک رسولاللهr نزد کعبt رفت و گفت: رسولاللهr به تو دستور داده است که از همسرت، کنارهگیری کنی. کعب پرسید: چه کار کنم؟ او را طلاق دهم؟ گفت: خیر؛ بلکه با او نزدیکی نکن. قاصد رسولاللهr به همسر کعب$ گفت: نزد خانوادهات برو و آنجا باش تا اینکه خداوند در اینباره، حکم کند. همسر کعبt نزد خانوادهاش رفت و کعب ده روز دیگر را نیز در سختی و تنگنا سپری کرد؛ الله متعال در توصیف حال و روزِ این سه نفر در این ایام میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَیۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَیۡهِ﴾ [التوبة: ١١٨]
آنگاه که زمین با همهی گستردگیاش بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمدند و دریافتند که در برابر الله هیچ پناهگاهی جز او نیست.
کعبt میگوید: «بدینسان ده شب دیگر نیز صبر کردم و پنجاه شب کامل، از زمانی که رسولخداr مردم را از سخن گفتن با ما منع کرده بود، گذشت. نماز صبح پنجاهمین شب را خوانده و بر بام یکی از خانههایم نشسته بودم و همان حالی را داشتم که الله متعال، ذکر کرده است؛ یعنی زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شده بود و از خود، بهتنگ آمده بودم. ناگهان فریاد شخصی را شنیدم که بالای کوه «سَلع» رفته بود و با صدای بلند میگفت: ای کعب بن مالک! تو را بشارت باد. از شنیدن این سخن، به سجده افتادم و دانستم که گشایشی حاصل شده و رسولاللهr پس از نماز صبح، پذیرش توبهی ما را از سوی الله، به مردم اعلام نموده است. لذا مردم، بهراه افتادند تا به ما مژده دهند. مژدهدهندگان، نزد دوستانم (هلال و مراره$) رفتند. مردی بهقصد مژده، سوار بر اسبش بهسوی من تاخت و شخص دیگری از طایفهی «اسلم»، پیاده دوید و بر بالای کوه رفت و صدایش زودتر از سوارکار به من رسید. وقتی آن شخصی که صدایش را شنیده بودم، برای تبریک نزدم آمد، لباسهایم را درآوردم و بهخاطر مژدهای که به من داده بود، به او بخشیدم. بهخدا سوگند، در آن وقت، لباس دیگری نداشتم؛ از اینرو دو لباس (ازار و ردایی) بهامانت گرفتم و پوشیدم و بهسوی رسولخداr بهراه افتادم. مردم، گروهگروه برای تبریک و تهنیت به خاطر قبولی توبهام، به استقبالم میآمدند و میگفتند: پذیرش توبهات از سوی الله، مبارکت باد. تا اینکه وارد مسجد شدم. دیدم رسولاللهr نشسته و مردم، اطرافش را گرفتهاند. هنگامی که به پیامبرr سلام کردم، در حالی که چهرهاش از خوشحالی میدرخشید، فرمود: «تو را به بهترین روزی مژده باد که از وقتی متولد شدهای، چنین روزی بر تو نگذشته است». پرسیدم: ای رسولخدا! آیا این مژده، از سوی شماست یا از سوی الله؟ فرمود: «خیر؛ بلکه از سوی اللهU».
کعبt بهشکرانهی این لطف پروردگار، سجدهی شُکر بهجای آورد. آری؛ در نتیجهی شکیبایی بر تنگنایی که بهخاطر پایداری بر صداقت و ایمانشان متحمل شدند، آیاتی نازل گردید که تا روز قیامت تلاوت میشود و مسلمانان داستانشان را در خلوت و تنهایی خویش در تهجدها و نمازهایشان میخوانند و با تلاوت این آیات به اللهU نزدیکی میجویند و با خواندن هر یک از حروفش ده نیکی بهدست میآورند. بهراستی چه کسی به چنین امتیازی دست مییابد؟ آری؛ این دستآورد بازگشت به سوی الله متعال است و الله متعال، کسی را که به سوی او روی بیاورد، ناامید نمیگرداند. خلاصه اینکه قهر کردن مسلمانان با کعب بن مالک و دو دوستش که به فرمان رسولاللهr بود، این فایدهی بزرگ را در پی داشت که آنان به اللهU پناه ببرند و با الله و رسولش صادق باشند و بر ایمانشان پایداری کنند. بنابراین اگر قهر کردن یا قطع رابطه با کسی که واجبی شرعی را ترک میکند یا مرتکب معصیتی میشود، او را بر آن دارد که به خود بیاید، باید با او قهر یا قطع رابطه کنیم تا این نتیجهی بزرگ بهدست آید؛ ولی اگر قهر کردن هیچ نتیجهای نداشت یا شرایط را بدتر میکرد و آن فرد را از نیکوکاران و مصلحان دور میگردانید، در این صورت با او قهر و قطع رابطه نمیکنیم؛ بلکه به او سلام میگوییم و جواب سلامش را هم میدهیم؛ هرچند به نافرمانی از اللهU ادامه دهد؛ زیرا قهر کردن با مسلمان بیش از سه روز روا نیست.
مایهی تأسف است که امروزه دو مسلمان از کنار یکدیگر رد میشوند و حتی شانههایشان به هم میخورد، اما به هم سلام نمیکنند؛ گویا هر یک از آنها از کنار یک مردار یا از کنار یک یهودی یا نصرانی میگذرد! در صورتی که برادر دینیِ اوست و اگر به او سلام کند، ده نیکی میبرد و ایمان و الفت و محبت در دلش جای میگیرد و نتیجهاش بهشت برین خواهد بود؛ پیامبرr فرموده است: «وَاللَّهِ لا تَدْخُلُوا الجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَفَلا أُخْبِرُکُمْ بِشَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُم؟ أَفْشُوا السَّلامَ بینَکم».([10]) یعنی: «سوگند به الله که وارد بهشت نمیشوید تا اینکه ایمان داشته باشید و ایمان ندارید مگر زمانی که یکدیگر را دوست بدارید؛ آیا شما را به کاری راهنمایی نمایم که اگر انجامش دهید، همدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام گفتن به یکدیگر را در میان خود رواج دهید». بدینسان پیامبرr بیان فرمود که سلام کردن مردم به یکدیگر و ترویج آن در میانشان، یکی از زمینههای افزایش محبت و ورود به بهشت است. واقعا تأسفآور است که مسلمانان به این رهنمود نبوی و ارزش اخلاقی، اهمیت نمیدهند؛ حتی گاه دو همکلاسی در مسجد یا دانشکدهی علوم دینی از کنار هم بیتفاوت میگذرند و به یکدیگر سلام نمیکنند! پس فایدهی کسب علم چیست؟ وقتی یک دانشجوی علوم دینی نسبت به آموزهها و رهنمودهای کتاب و سنت بیتوجه باشد، پس، از دیگران چه انتظاریست؟ از اینرو از شما میخواهم که به سلام کردن به برادران دینی خود اهمیت دهید که نه تنها ضرری ندارد، بلکه دارای فواید فراوانیست؛ یک جمله به زبان میگویید و به نیکیهای بسیاری دست مییابید؛ کارِ خستهکنندهای هم نیست.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 6065؛ و صحیح مسلم، ش: 2559.
([2]) صحیح بخاری، ش: 6077؛ و صحیح مسلم، ش: 2560.
([3]) صحیح مسلم، ش: 2565. [پیشتر روایتی به همین مضمون بهشمارهی 1576 گذشت. (مترجم)]
([4]) یعنی: آمرزش این دو تا زمانی که آشتی کنند، بهتأخیر میافتد. [مترجم]
([5]) صحیح مسلم، ش: 2812.
([6]) صحیح الجامع، ش: 7659؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4106.
([7]) صحیح الجامع، ش: 6581؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 928؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4107.
([8]) ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: 6335؛ إرواء الغلیل، ش: 2029؛ و ضعیف أبی داود، از آلبانی/، ش: 1051.
([9]) ر.ک: حدیث شمارهی 1584. [مترجم]
([10]) ر.ک: حدیث شمارهی 383 همین کتاب. [مترجم].
279- باب: نهی از فخرفروشی (خودستایی) و ستم و گردنکشی
الله متعال میفرماید:
﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾ [النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده است، بهطور کامل آگاهی دارد.
و میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٤٢﴾ [الشورى: ٤٢]
ایراد و عتاب تنها بر کسانیست که به مردم ستم میکنند و در زمین بهناحق به ستم و تبهکاری میپردازند. چنین کسانی عذاب دردناکی (در پیش) دارند.
1597- وعن عِیَاضِ بنِ حِمَارٍt قال: قال رسول اللَّهr: «إِن الله تعَالی أَوحَى إِلیَّ أَنْ تَواضَعُوا حَتَّى لا یَفْخَرَ أَحَدٌ عَلى أَحَدٍ ولا یَبغِیَ أَحَدٌ على أَحَدٍ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: عیاض بن حمارt میگوید: رسولاللهr فرمود: «همانا الله متعال به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا هیچکس به دیگری نه فخر بفروشد و نه ستم و گردنکشی کند».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» باب دربارهی نهی از فخرفروشی و ستم و گردنکشی گشوده است.
فخرفروشی، این است که انسان بهخاطر نعمتهایی چون مال و فرزند یا زور و قوت بازو که از آن برخوردار شده است، نزد دیگران خودستایی کند و خود را سر و گردنی از آنها برتر بداند؛ اما بازگو کردن نعمتهای الاهی از آن جهت که لطف و احسان پروردگار است، در صورتی که با تواضع و فروتنی باشد، ایرادی ندارد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [الضحى: ١١]
و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن.
و نیز بدین دلیل که پیامبرr فرموده است: «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلاَ فَخْر»؛([2]) یعنی: «من، در روز قیامت سرور فرزندان آدم هستم و فخرفروشی و تکبر نمیکنم».
موضوع دیگری که مولف/ در این باب به آن پرداخته، ممنوعیت ستم و تبهکاریست که گونههای مختلفی دارد؛ چه انسان به مالِ دیگران تعدی و تجاوز کند و چه به ناموس آنها و چه به موقعیتشان یا اینکه به بدنِ کسی آسیبی برساند؛ همهی اینها، حرام است. سپس مولف/ به این آیهی قرآن استدلال کرده که اللهU میفرماید:
﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾ [النجم : ٣٢]
پس خودستایی نکنید. او به کسی که تقوا پیشه کرده است، بهطور کامل آگاهی دارد.
الله متعال در این آیه، با عبارت ﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡ﴾ از فخرفروشی و خودستایی نهی فرموده است؛ مانندِ اینکه کسی به دوستش بگوید: «من از تو داناترم»؛ یا «من از تو ثروتمندترم» یا با هر عبارت دیگری، بر دیگران فخرفروشی کند. در این آیه از فخرفروشی و خودستایی به «تزکیهی نفس» تعبیر شده است؛ منظور از تزکیهی نفس در اینجا، این است که کسی خودستایی کند؛ لذا هیچ تعارضی میان این آیه با ششمین آیهی سورهی «شمس» وجود ندارد؛ زیرا منظور از تزکیهی نفس در سورهی شمس، خودسازی و پاکسازی خویشتن است؛ آنجا که الله متعال میفرماید:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا ٩﴾ [الشمس: ٩]
بهراستی کسی که نفس خود را پاک بدارد، رستگار است.
و هرکس خویشتن را با شرک و معصیت بیالاید، زیانکار است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠﴾ [الشمس: ١٠]
و کسی که آن را (با شرک و معصیت) بیالاید، زیانکار است.
برخی از باطلگرایان برای فریفتن مردم، در پیِ آیات متشابه برمیآیند و چنین آیاتی را دستاویز قرار میدهند و میگویند: «در آیات قرآن، تعارض وجود دارد؛ قرآن در یکجا تزکیهی نفس را میستاید و در جایی دیگر میگوید: ﴿فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡ﴾». بهراستی کسانی که در قبال قرآن، چنین رویکردی دارند، به توصیف قرآن، در دلهایشان انحراف و میل به باطل وجود دارد؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦ﴾ [آل عمران: ٧]
او، ذاتیست که قرآن را بر تو فرو فر ستاد؛ بخشی از آن، آیات روشن و مشخصی هستند که اصل و اساس این کتاباند و بخشِ دیگر، آیات متشابهاند. کسانی که در دلهایشان انحراف (و میل به باطل) وجود دارد، برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) آیات، در پی آیاتِ متشابه بر میآیند.
آری؛ امکان ندارد که در قرآن کریم، تعارض یا تناقضی وجود داشته باشد؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا ٨٢﴾ [النساء : ٨٢]
اگر قرآن از نزد غیر الله بود، بهطور قطع در آن اختلاف فراوانی مییافتند.
ولی هیچ اختلاف و تناقضی در قرآن کریم وجود ندارد. سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» آورده است: یکی از خوارج مشهور به نامِ نافع بن ازرق، در گفتگو با ابنعباس$ شماری از آیات متشابه قرآن را ذکر کرد که بهظاهر، در آنها تعارض بود؛ اما ابنعباس$ دربارهی یکایک این آیات، توضیح گفت و شبهات نافع بن ازرق را پاسخ گفت.
سپس مولف/ دربارهی حرام بودن ستم و تبهکاری به این آیه استدلال کرده است که اللهU میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِیلُ عَلَى ٱلَّذِینَ یَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَیَبۡغُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٤٢﴾ [الشورى: ٤٢]
ایراد و عتاب تنها بر کسانیست که به مردم ستم میکنند و در زمین بهناحق به ستم و تبهکاری میپردازند. چنین کسانی عذاب دردناکی (در پیش) دارند.
آری؛ کسانی سزاوارِ عتاب و سرزنش هستند که به مردم ستم روا میدارند و به مال و آبرو و جان و ناموس دیگران تعدی میکنند و در زمین بهناحق به ستم و تبهکاری میپردازند؛ قیدِ «بهناحق» برای بیان واقعیت است؛ زیرا هیچ ستمی، بهحق نیست. موارد فراوانی از این دست در قرآن کریم وجود دارد؛ مانندِ این آیه که الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ ٢١﴾ [البقرة: ٢١]
ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده است، پرستش کنید؛ باشد که پرهیزگار شوید.
غیر از پروردگاری که ما را آفریده است، پروردگار دیگری وجود ندارد؛ لذا اینکه فرمود: «پروردگاری را که شما و گذشتگانتان را آفریده است، بپرستید»، برای بیان واقعیت و بدین معناست که پروردگارمان، همان ذاتیست که ما را خلق کرده و به ما روزی میدهد. در هر حال الله متعال بیان فرمود که عتاب و سرزنش، تنها متوجه کسانیست که به مردم ستم میکنند و در زمین، بهناحق به ظلم و تبهکاری میپردازند. سپس مولف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که عیاض بن حمارt میگوید: پیامبرr فرمود: «همانا الله متعال به من وحی نمود که نسبت به یکدیگر فروتن باشید تا هیچکس به دیگری نه فخر بفروشد و نه ستم و گردنکشی کند». شاهد موضوع همین بخش حدیث است که: «کسی به دیگری نسبت به دیگری ستم و گردنکشی نکند»؛ لذا ستم و گردنکشی، امر سادهای نیست و گناه بزرگی بهشمار میآید. این حدیث اشارهایست به اینکه الله متعال به بندگانش عنایت دارد و برایشان بیان فرموده است که از ستم و گردنکشی دوری کنند و از یاد نبرند که باید در برابر حق فروتن باشند و در مقابل پروردگارشان، کُرنش نمایند.
***
1598- وعن أَبی هریرةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إِذَا قَالَ الرَّجُلُ: هَلَکَ النَّاسُ، فَهُوَ أهْلَکُهُمْ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه کسی بگوید: مردم هلاک شدند، خودش بیش از همه در هلاکت و نابودیست».
[نووی: این نهی برای کسیست که این سخن را از روی خودبزرگبینی و تحقیر مردم و فخرفروشی بر آنان میگوید که حرام است؛ اما اگر کسی به سبب کاستیهایی که در پایبندی مردم به مسایل دینی مشاهده میکند، از روی غمخواری بر آنان و دین چنین سخنی بگوید، ایرادی ندارد. علما این حدیث را اینگونه توضیح دادهاند؛ مالک بن انس، خطابی، حمیدی و شماری دیگر از علما، از آن دست امامان بزرگواری هستند که این نظر را دادهاند و بنده، این را در کتاب «الاذکار» توضیح دادهام.]
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 2865. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 607 آمده است. (مترجم)]
([2]) صحیح مسلم، ش: 2278 بهنقل از ابوهریرهt.
([3]) صحیح مسلم، ش: 2623.
278- باب: نهی از منت گذاشتن در برابر عطا و بخشش
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾ [البقرة: ٢٦٤]
ای مؤمنان! صدقات و بخششهایتان را با منت و آزار باطل نکنید.
و میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى﴾
[البقرة: ٢٦٢]
آنان که اموالشان را در راه الله انفاق میکنند و به دنبالش منّتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند....
1596- وعن أبی ذرٍّt عَنِ النَّبِىِّr قال: «ثلاثةٌ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامة، ولا یَنْظُرُ إِلَیْهم، وَلا یُزَکِّیهِم، وَلهُمْ عَذَابٌ أَلیمٌ». قال: فقَرأَها رسولُ اللَّهr ثَلاثَ مرّاتٍ. قال أَبو ذَرٍّ: خابُوا وخسِرُوا مَنْ هُمْ یا رسول اللَّه؟ قال: «المُسبِل، والمنَّانُ وَالمُنْفِقُ سِلْعَتَهُ بِالحَلفِ الکاذِبِ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: ابوذرt میگوید: پیامبرr فرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت». ابوذرt میگوید: پیامبرr این جمله را سه بار تکرار کرد. ابوذرt گفت: چقدر بدبخت و زیانکارند! ای رسولخدا! اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسی که اسبالِ ازار میکند، [یعنی کسی که شلوار یا لباسش را پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد] کسی که- در برابر نیکیاش بر دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند».
شرح
مولف/ تعالی میگوید: «باب: حرام بودن منت گذاشتن در برابر بخشش و صدقه و امثال آن». کسی که به دیگران صدقه میدهد، در حقیقت صدقهاش بهخاطر اللهU و به فرمان اوست و آنکه نیکی و احسان مینماید، نیکیاش امر پسندیدهایست؛ پس چه دلیلی دارد که در برابر بذل و بخشش یا نیکیاش، منت بگذارد؟ لذا برای کسی جایز نیست که در برابر بذل و بخشش خویش بر دیگری منت بگذار و بگوید: من به تو فلان چیز را دادم؛ فرقی نمیکند که اینرا جلوی خودِ شخص بگوید یا پشت سرش؛ مثلاً به مردم بگوید: من به فلانی، فلان چیز را دادهام. سپس مولف/ در اینباره به این آیه استدلال کرده است که اللهY میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾ [البقرة: ٢٦٤]
ای مؤمنان! صدقات و بخششهایتان را با منت و آزار باطل نکنید.
این، نشان میدهد که منت گذاشتن، صدقه را باطل میگرداند و صدقهای که با منت باشد، هیچ ثوابی در آن نیست؛ بلکه جزو گناهان بزرگ است. الله متعال میفرماید:
﴿ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٢٦٢﴾ [البقرة: ٢٦٢]
آنان که اموالشان را در راه الله انفاق میکنند و به دنبالش منّتی نمیگذارند و آزاری نمیرسانند، پاداششان نزد پروردگارشان میباشد و هیچ ترس و اندوهی بر آنان نخواهد بود.
سپس مولف/ حدیثی بدین آورده است که ابوذرt میگوید: پیامبرr فرمود: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمیگوید، به آنان نظر نمیکند، آنها را پاکیزه نمیگرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت». ابوذرt میگوید: پیامبرr این جمله را سه بار تکرار کرد. ابوذرt گفت: چقدر بدبخت و زیانکارند! ای رسولخدا! اینها چه کسانی هستند؟ فرمود: «کسی که اسبالِ ازار میکند، [یعنی کسی که شلوار یا لباسش را پایینتر از دو قوزک پایش قرار میدهد] کسی که- در برابر نیکیاش بر دیگران- منت میگذارد، و کسی که کالایش را با سوگند دروغ به فروش میرساند».
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 106؛ [این حدیث پیشتر بهشمارهی 798 آمده است. (مترجم)]