اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

147- باب: آن‌چه که شخص در هنگامِ ناامیدی از زندگی می‌گوید

147- باب: آن‌چه که شخص در هنگامِ ناامیدی از زندگی می‌گوید

916- عن عائشة& قالت: سَمِعْتُ النَّبِیَّr وَهُوَ مُسْتَنِدٌ إلَیَّ، یَقُولُ: «اللهمَّ اغْفِرْ لِی وارْحَمْنِی، وأَلْحِقْنِی بالرَّفِیقِ الأَعْلَى». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: از پیامبرr -که لحظاتی پیش از وفاتش- به من تکیه زده بود، شنیدم که می‌فرمود: «یا الله! مرا بیامرز و بر من رحم بفرما و مرا به رفیق اعلی(= پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان) ملحق کن».

917- وعنها قالت: رَأیتُ رسولَ اللهr وَهُوَ بِالمَوْتِ، عِنْدَهُ قَدَحٌ فِیهِ مَاءٌ، وَهُوَ یُدْخِلُ یَدَهُ فی القَدَحِ، ثُمَّ یَمْسَحُ وَجْهَهُ بالماءِ، ثُمَّ یَقُولُ: «اللهمَّ أعِنِّی عَلَى غَمَرَاتِ المَوْتِ وَسَکَرَاتِ المَوْتِ». [روایت ترمذی]([2])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: رسول‌اللهr را در آستانه‌ی مرگ دیدم که کاسه‌ای آب کنارش بود؛ وی، دستش را در کاسه فرو می‌بُرد و روی صورتش آب می‌مالید و می‌فرمود: «یا الله! مرا بر سختی‌ها و دشواری‌های مرگ یاری بفرما».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض الصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «آن‌چه که شخص در هنگامِ ناامیدی از زندگی می‌گوید».

کسی که در آستانه‌ی مرگ قرار می‌گیرد، از زندگی ناامید می‌شود؛ اما انسان پیش از آن، هرچقدر که بیمار باشد، از زندگی ناامید نمی‌گردد. چه‌بسیار انسان‌هایی که سخت بیمار گشته‌اند و خانواده‌هایشان، برای خاک‌سپاریِ آن‌ها آماده شده‌اند؛ اما الله متعال آنان را شفا داده است و سلامتیِ خود را باز یافته‌اند! و چه بسیار انسان‌هایی که در بیابان‌های خشک و بی‌آب، بدون این‌که آب و غذایی داشته باشند، تا آستانه‌ی مرگ پیش رفته‌اند؛ اما الله متعال نجاتشان داده است! همان‌گونه که پیامبرr فرموده است: «للَّهُ أَشدُّ فرحاً بِتَوْبةِ عَبْدِهِ حِین یتُوبُ إِلْیهِ مِنْ أَحَدِکُمْ کان عَلَى راحِلَتِهِ بِأَرْضٍ فلاةٍ، فانْفلتتْ مِنْهُ وعلَیْها طعامُهُ وشرَابُهُ فأَیِسَ مِنْهَا، فأَتَى شَجَرةً فاضْطَجَعَ فی ظِلِّهَا، وقد أَیِسَ مِنْ رَاحِلتِه، فَبَیْنما هوَ کَذَلِکَ إِذْ هُوَ بِها قَائِمة عِنْدَه، فَأَخذ بِخطامِهَا ثُمَّ قَالَ مِنْ شِدَّةِ الفَرح: اللهمَّ أَنت عبْدِی وأَنا ربُّکَ، أَخْطَأَ مِنْ شِدَّةِ الفرح». یعنی: «خداوند، از توبه‌ی بنده‌اش بیش‌تر از فردی شادمان می‌شود که در بیابانی، بر شتر خود سوار است؛ شترش که آب و غذای او را بر پشت دارد، از او می‌رَمَد و فرار می‌کند و او، از یافتنش ناامید می‌شود؛ زیر سایه‌ی درختی می‌رود و ناامید از یافتن شترش، دراز می‌کشد. در آن حال که به‌کلی ناامید شده، ناگهان شترش را می‌بیند که کنارش ایستاده است. افسار شتر را می‌گیرد و از شدت خوشحالی، به‌اشتباه می‌گوید: خدایا! تو، بنده‌ی منی و من، پروردگار تو هستم». این شخص، پیش از یافتنِ شترش، به‌کلی از زندگی ناامید می‌شود؛ اما حقیقتِ ناامیدی از زندگی، زمانی‌ست که انسان در احتضار و در آستانه‌ی مرگ قرار می‌گیرد و مطمئن می‌شود که امکان زنده ماندنش منتفی‌ست. الله متعال می‌فرماید:

﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ ٨٣ وَأَنتُمۡ حِینَئِذٖ تَنظُرُونَ ٨٤ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنکُمۡ وَلَٰکِن لَّا تُبۡصِرُونَ ٨٥ فَلَوۡلَآ إِن کُنتُمۡ غَیۡرَ مَدِینِینَ ٨٦ تَرۡجِعُونَهَآ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ٨٧                   [الواقعة: ٨٣،  ٨٧]     

پس آن‌گاه که جانِ (شخصی) به حلقوم (گلوگاه) می‌رسد. و شما در آن‌هنگام نظاره‌گر (مرگِ وی) هستید. و ما، از شما به او نزدیک‌تریم؛ ولی شما نمی‌بینید. پس اگر شما جزا نمی‌یابید، اگر راست می‌گویید، چرا جانش را باز نمی‌گردانید؟

آری؛ در آن هنگام اطرافیانِ انسان، شاهدِ مردنِ وی هستند و فرشتگان را نمی‌بینند. آیا کسی می‌تواند جانِ شخص را پس از آن‌که به گلوگاه می‌رسد، باز گردانَد؟ هرگز. انسان در آن هنگام که انسان مرگ را می‌بیند، از زندگی ناامید می‌شود؛ اما چه بگوید؟ عایشه& می‌گوید: پیامبرr می‌فرمود: «یا الله! مرا بیامرز و بر من رحم بفرما و مرا به رفیق اعلی ملحق کن». پیامبرr که آمرزیده‌ی الاهی بود، در هنگامِ وفاتش، این دعا را بر زبان داشت و درخواست رحمت و آمرزش می‌کرد.

اما رفیق اعلی چه کسانی هستند؟ آن‌ها، پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان هستند و چه رفیقان نیکی می‌باشند! پیامبرr در هنگام وفاتش چنین می‌فرمود و ظرفِ آبی کنارش بود. سختی‌های مرگ برای پیامبرr از هر کسی شدیدتر بود؛ زیرا شدتِ بیماریِ پیامبرr همواره دو برابر سختیِ بیماری‌های دیگران بود. از این‌رو دشواری‌های مرگ نیز برای ایشان دوچندان بود تا به بالاترین درجات صبر و شکیبایی نایل گردد؛ چراکه باید دلیلی برای صبر و شکیبایی وجود داشته باشد و الله متعال برای پیامبرشr چنین اراده فرمود که بیماری‌ و وفاتش، سخت و دشوار باشد تا به بالاترین درجاتِ صابران دست یابد.

پیامبرr دستش را در کاسه‌ی آب فرو می‌بُرد و روی صورتش آب می‌مالید و می‌فرمود: «یا الله! مرا بر سختی‌ها و دشواری‌های مرگ یاری بفرما»؛ یعنی: یاری‌ام کن تا در برابرِ این سختی‌ها، شکیبا باشم و هوشیاریِ خود را از دست ندهم و با گفتن شهادتین، دنیا را ترک کنم؛ زیرا شرایطِ سخت و دشواری‌ست و اگر متعال در آن شرایط به بنده‌اش کمک نکند و به او صبر ندهد، انسان در معرضِ خطر قرار دارد؛ از این‌رو پیامبرr در آن هنگام می‌فرمود: «یا الله! مرا بر سختی‌ها و دشواری‌های مرگ یاری بفرما». و در روایتِ دیگری آمده است که می‌فرمود: «لاإله‌إلاالله؛ مرگ، سختی‌های شدیدی دارد». و راست می‌فرمود؛ همان‌گونه که اللهU می‌فرماید:

﴿وَجَآءَتۡ سَکۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِکَ مَا کُنتَ مِنۡهُ تَحِیدُ ١٩              [ق: ١٩]     

و سختی مرگ، به‌راستی (و با آشکار شدن حقایق اخروی) فرا می‌رسد (و گفته می‌شود: ای انسان!) این، همان چیزی است که از آن می‌گریختی.

از الله متعال می‌خواهم که همه‌ی ما را بر سختی‌های مرگ یاری کند و خاتمه‌ی ما را نیکو بگرداند و مرگِ ما را بر ایمان و توحید قرار دهد و ما را در حالی بمیراند که از ما راضی‌ست؛ به‌یقین او بر هر چیزی تواناست.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 4450؛ و صحیح مسلم، ش: 2444.

([2]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، از آلبانی/ ش: 1176؛ آلبانی، این حدیث را در مشکاۀ نیز به‌شماره‌ی 1564 ضعیف دانسته است.

146- باب: مستحب بودنِ احوال‌پرسیِ بیمار از خانواده‌ی وی

146- باب: مستحب بودنِ احوال‌پرسیِ بیمار از خانواده‌ی وی

915- عن ابن عباسٍ$ أنَّ علیَّ بْنَ أَبی طالبt خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رسول اللهr فی وَجَعِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، فقالَ النَّاسُ: یَا أَبَا الحَسَنِ، کَیْفَ أصْبَحَ رَسُولُ اللهِr؟ قَالَ : أصْبَحَ بِحَمْدِ اللهِ بَارئاً. [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: علی بن ابی‌طالبt به‌هنگامِ بیماری‌ِ پیامبرr که به وفاتِ ایشان انجامید، از خانه‌ی آن بزرگوار بیرون آمد؛ مردم گفتند: ای اباالحسن! حالِ رسول‌اللهr چگونه است؟ - علیt- پاسخ داد: الحمدلله خوب شده است.

شرح

مؤلف/ پس از ذکر مسایلی درباره‌ی آداب عیادت از بیمار، به موضوعی پرسیدن از نزدیکان بیمار درباره‌ی حال وی پرداخته و یادآور شده که این کار، در سنت آمده است. چنان‌که ابن‌عباس$ می‌گوید: علی بن ابی‌طالبt به‌هنگامِ بیماری‌ِ پیامبرr که به وفاتِ ایشان انجامید، از خانه‌ی آن بزرگوار بیرون آمد؛ مردم گفتند: ای اباالحسن! حالِ رسول‌اللهr چگونه است؟ - علیt- پاسخ داد: الحمدلله خوب شده است.

علی بن ابی‌طالبt، داماد و پسرعموی رسول‌اللهr و برترین فردِ اهل بیت و چهارمین خلیفه‌ی این امت بود. زمانی که رسول‌اللهr رهسپار غزوه‌ی «تبوک» شد، علیt را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت تا به نیازهای خانواده‌‌ی ایشان، رسیدگی کند. علیt دوست داشت که با پیامبرr به تبوک برود؛ رسول‌اللهr که این موضوع را دریافت، به او فرمود: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لَیْسَ نَبِیٌّ بَعْدِی».([2]) یعنی: «آیا دوست نداری که برای من، به منزله‌ی هارون برای موسی باشی؟ البته پس از من، پیامبری نخواهد آمد». به عبارت دیگر: من، تو را به‌عنوان جانشین خود در میان خانواده‌ام می‌گمارم تا به کارهایشان، رسیدگی نمایی؛ همان‌طور که موسیu وقتی به میقات پروردگارش رفت، برادرش هارونu را به عنوان جانشین خود در میان قومش تعیین کرد و به او گفت:

﴿ٱخۡلُفۡنِی فِی قَوۡمِی وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِیلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ ١٤٢     [الأعراف: ١٤٢]       

تو در میان قوم من جانشینم باش و به اصلاح بپرداز و از راه و روش مفسدان و تبهکاران پیروی مکن.

خلاصه این‌که علیt در بیماریِ وفاتِ پیامبرr از خانه‌ی ایشان بیرون آمد. گفتنی‌ست: پیامبرr در آن زمان نُه همسر داشت و نوبتشان را رعایت می‌کرد؛ البته سوده بنت زمعه& نوبتش را به عایشه& داده بود. آن‌گاه که بیماریِ پیامبرr شدید شد، پیاپی از همسرانش می‌پرسید: «فردا کجایم؟ فردا کجایم؟» همسرانش@ دریافتند که دوست دارد در خانه‌ی عایشه& باشد؛ از این‌رو اجازه دادند که بیماری‌اش را در خانه‌ی عایشه& سپری کند. پیامبرr آخرین هفته‌ی زندگانی‌اش را در خانه‌ی عایشه& گذراند و همان‌جا وفات نمود. در یکی از این روزها علیt از خانه‌ی پیامبرr بیرون آمد؛ مردم از او پرسیدند: حالِ رسول‌اللهr چگونه است؟ پاسخ داد: «خدا را شکر، حالش خوب است». لذا اگر امکانِ رفتن به نزدِ بیمار وجود نداشته باشد، باید از نزدیکان و خانواده‌ی وی، جویای حالَش شویم؛ به‌ویژه امروزه که می‌توان با یک تماسِ تلفنی و بدون نیاز به اجازه گرفتن برای ورود به خانه، حالِ بیمار را پرسید؛ از این‌رو اگر امکان عیادتِ بیمار از نزدیک وجود ندارد، با یک تماسِ تلفنی حالَش را بپرسید؛ ان‌شاءالله که پاداشی برای شما ثبت خواهد شد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (4447، 6266).

([2]) صحیح بخاری، ش: (3706، 4416)؛ و صحیح مسلم، ش: 2404 به‌نقل از سعد بن ابی‌وقاصt.

145- باب: آن‌چه با آن برای بیمار دعا می‌شود

145- باب: آن‌چه با آن برای بیمار دعا می‌شود

906- عن عائشةَ& أنَّ النَّبِیَّr کَانَ إِذَا اشْتَکى الإنسان الشَّیْءَ مِنْهُ، أَوْ کَانَتْ بِهِ قَرْحَةٌ أَوْ جُرْحٌ، قَالَ النَّبیُّr بِأُصْبُعِهِ هکَذا -وَوَضَعَ سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَة الرَّاوی سَبَّابَتَهُ بِالأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَها- وقال: «بِسمِ اللهِ، تُرْبَةُ أرْضِنَا، بِرِیقَةِ بَعْضِنَا، یُشْفَى بِهِ سَقِیمُنَا، بإذْنِ رَبِّنَا». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: هرگاه کسی در عضوی از بدنش دردی داشت یا زخمی چرکین و یا جراحتی برمی‌داشت،- آن‌گونه که راوی حدیث، سفیان بن عیینه نشان داد و انگشتِ اشاره‌اش را (پس از خیس کردن با آب دهان) بر زمین مالید و سپس آن را بلند کرد- پیامبرr با انگشت خود همین کار را می‌کرد (و آن‌را بر محلّ درد یا زخم می‌کشید) و می‌فرمود: «به نام الله؛ بیمارمان با این خاک (که) با آب دهانِ یکی از ما (آغشته است)، به فرمان پروردگارمان بهبود می‌یابد».

907- وعنها أنَّ النَّبیَّr کَانَ یَعُودُ بَعْضَ أهْلِهِ یَمْسَحُ بِیدِهِ الیُمْنَى ویقولُ: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ، أذْهِبِ البَأسَ، وَاشْفِ أنْتَ الشَّافِی، لا شِفَاءَ إِلا شِفاؤُکَ، شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: عایشه& می‌گوید: پیامبرr - هرگاه- به عیادتِ یکی از همسرانش می‌رفت، دست راستِ خود را (روی بیمار) می‌کشید و می‌فرمود: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ، أذْهِبِ البَأسَ، وَاشْفِ أنْتَ الشَّافِی، لا شِفَاءَ إِلا شِفاؤُکَ، شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً».([3])

شرح

مؤلف/ پس از ذکر احادیثی درباره‌ی مستحب بودن عیادت از بیمار، احادیثی پیرامون دعاهایی که بر بیمار خوانده می‌شود، آورده است؛ از جمله دو حدیث از مادر مؤمنان، عایشه‌ی صدیقه&:

حدیث نخست: هرگاه کسی در عضوی از بدنش دردی داشت یا زخمی چرکین و یا جراحتی برمی‌داشت، پیامبرr با انگشت خود را با آب دهان خویش خیس می‌کرد و سپس آن را بر خاک می‌مالید و آن‌گاه آن‌را بر محلّ درد یا زخم می‌کشید و می‌فرمود: «بِسمِ اللهِ، تُرْبَةُ أرْضِنَا، بِرِیقَةِ بَعْضِنَا، یُشْفَى بِهِ سَقِیمُنَا، بإذْنِ رَبِّنَا»؛ یعنی: «به نام الله؛ بیمارمان با این خاک (که) با آب دهانِ یکی از ما (آغشته است)، به فرمان پروردگارمان بهبود می‌یابد». لذا شایسته است که انسان زخم و جراحت را به این روش درمان کند؛ زیرا: به‌فرموده‌ی پیامبرr، خاک، پاک است؛ همان‌گونه که فرموده است: «جُعِلَتْ تُرْبَتهَا لَنَا طَهُورًا».([4]) یعنی: «خاکِ زمین برای ما پاک گردیده است». آبِ دهان مؤمن نیز پاک است و آن‌گاه که این دو ماده‌ی پاک با توکل بر اللهU و اطمینان به او استعمال شود، بیمار بهبود می‌یابد؛ البته به دو شرط:

1-   یقین کامل و بالا به این‌که الله متعال، بیمار را به این روش شفا می‌دهد.

2-   بیمار، خود این را بپذیرد و باور داشته باشد که این کار برای او سودمند است.

اما اگر این کار صرفاً به‌خاطر تجربه کردن یا از روی بخت‌آزمایی انجام شود، سودی ندارد؛ زیرا باید به درستیِ کارهای پیامبرr یقینِ کامل داشت و خودِ بیمار نیز باید به سودمند بودن این کار ایمان داشته باشد؛ و گرنه، هیچ فایده‌ای نخواهد داشت. زیرا اثری که آیات و نشانه‌های الاهی بر بیماردلان دارد، این است که بر پلیدیِ آن‌ها می‌افزاید. پناه بر الله.

و اما حدیث دوم: پیامبرr - هرگاه- به عیادتِ یکی از همسرانش می‌رفت، دست راستِ خود را (روی بیمار) می‌کشید و این دعا را بر او می‌خواند: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ، أذْهِبِ البَأسَ، وَاشْفِ أنْتَ الشَّافِی، لا شِفَاءَ إِلا شِفاؤُکَ، شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً». یعنی: «ای پروردگار مردم! بیماری‌اش را برطرف کن و آن‌چنان بهبودی و شفایی عنایت بفرما که هیچ‌ بیماری‌ای باقی نگذارد. چرا که تو، شفادهنده‌ای و هیچ شفایی، جز شفای تو وجود ندارد». می‌فرمود: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ» و بدین‌سان به ربوبیتِ فراگیرِ اللهU متوسل می‌شد. آری؛ اللهU آفریننده، مالک و مدبرِ همه‌ی امور هستی‌ست. لذا وقتی بیمار می‌شوید، با خود بگویید که الله متعال، مرا سالم آفریده و او، خود این بیماری را برای من رقم زده است؛ لذا ذاتی که مرا پس از تن‌درستی و سلامتی بیمار کرده است، تواناییِ شفا دادن مرا دارد. «أذْهِبِ البَأسَ»؛ یعنی: «بیماریِ این بیمار را برطرف کن». «وَاشْفِ أنْتَ الشَّافِی»؛ یعنی: «و او را شفا بده که تو شفا دهنده‌ای». «شِفا»، یعنی بهبود یافتن از بیماری؛ اما «شَفا» به معنای مرگ است؛ لذا باید بگوییم: «شِفا بده» و گفتنِ «شَفا بده»، اشتباه است. توده‌ی مردم گمان می‌کنند که دو واژه‌ی «شِفا» و «شَفا» به یک معناست؛ اما تفاوت فراوانی میان این دو واژه وجود دارد.

«شافی» یا شِفادهنده، اللهU می‌باشد و تنها اوست که شِفا می‌دهد؛ داروهای درمانی و نیز ان‌چه که بر بیمار خوانده می‌شود، فقط اسباب هستند که گاه سودمندند و گاه بی‌فایده؛ شِفا و بهبودی فقط به دستِ الله متعال است. از این‌رو گاه دو نفر یک بیماری دارند و از یک نوع دارو استفاده می‌کنند؛ اما یکی از ان‌ها بهبود می‌یابد و دیگری، می‌میرد؛ زیرا همه‌ی امور به دستِ اللهU می‌باشد و تنها اوست که شِفا می‌بخشد. البته ما وظیفه داریم که از اسبابِ شِفا استفاده کنیم؛ رسول‌اللهr فرموده است: «تَدَاوَوْا، وَلاَ تَدَاوَوْا بِحَرَامٍ».([5]) یعنی: «دارو بخورید؛ اما با حرام به درمانِ خود نپردازید». به عبارت دیگر: برای درمانِ بیماری‌هایتان از دارو استفاده کنید؛ اما نه از داروهای حرام». هم‌چنین فرموده است: «مَا أَنْزَلَ الله مِن دَاءٍ إلاَّ وَأَنْزَلَ لَهُ دَوَاءً».([6]) یعنی: «الله، هیچ بیماری‌ای نیافریده، مگر این‌که دارو و درمانِ آن را نیز آفریده است».

رسول‌اللهr فرمود: «لا شِفَاءَ إِلا شِفاؤُکَ»؛ آری؛ رسول‌اللهr راست فرمود؛ به‌راستی که هیچ شفایی، جز شفای الله وجود ندارد. آن‌چه مردم برای شفا و بهبودیِ بیمارانشان انجام می‌دهند، فقط پاره‌ای از اسباب و اقدامات درمانی‌ست و شِفا تنها به دستِ اللهU می‌باشد. پزشک و دارو شفا نمی‌دهند؛ بلکه شِفادهنده فقط خداست.

فرمود: «شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً»؛ یعنی: «آن‌چنان بهبودی و شفایی عنایت بفرما که هیچ‌ بیماری‌ای باقی نگذارد». شفا و بهبودیِ کامل، این است که بیماری به‌کلی از میان برود و عوارضِ آن باقی نماند. لذا پسندیده است که وقتی به عیادتِ بیماری می‌روید، با دستِ راست خود روی بیمار بکشید و این دعا را بخوانید.

***

908- وعن أنسٍt أنَّه قَالَ لِثابِتٍ رحمهاللهُ: ألا أرْقِیکَ بِرُقْیَةِ رسولِ اللهr؟ قَالَ: بَلَى، قَالَ: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ، مُذْهِبَ البَأسِ، اشْفِ أنْتَ الشَّافِی، لا شَافِیَ إِلا أنْتَ، شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً». [روایت بخاری]([7])

ترجمه: از انسt روایت است که به ثابت/ گفت: آیا دعایی را که رسول‌اللهr بر بیماران می‌خواند، بر تو بخوانم؟ ثابت گفت: آری. و انس این دعا را خواند: «اللهمَّ رَبَّ النَّاسِ، مُذْهِبَ البَأسِ، اشْفِ أنْتَ الشَّافِی، لا شَافِیَ إِلا أنْتَ، شِفَاءً لا یُغَادِرُ سَقماً».([8])

909- وعن سعدِ بن أَبی وقاصٍt قال: عَادَنِی رسولُ اللهr فَقَالَ: «اللهمَّ اشْفِ سَعْداً، اللهمَّ اشْفِ سَعْداً، اللهمَّ اشْفِ سَعْداً». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: سعد بن ابی‌وقاصt می‌گوید: رسول‌اللهr از من عیادت کرد و فرمود: «یا الله! سعد را شِفا بده؛ یا الله! سعد را شِفا بده؛ یا الله! سعد را شِفا بده».

910- وعن أَبی عبدِ الله عثمان بنِ أَبی العاصِt أَنَّهُ شَکَا إِلَى رسولِ اللهr وَجَعاً یَجِدُهُ فی جَسَدِهِ، فَقَالَ لَهُ رسولُ اللهr: «ضَعْ یَدَکَ عَلَى الَّذِی تَألَّمَ مِنْ جَسَدِکَ وَقُلْ: بسم اللهِ ثَلاثاً، وَقُلْ سَبْعَ مَرَّاتٍ: أعُوذُ بِعِزَّةِ الله وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أجِدُ وَأُحَاذِرُ». [روایت مسلم]([10])

ترجمه: از ابوعبدالله، عثمان بن ابی‌العاصt روایت است که وی از دردی که در بدن داشت، نزد رسول‌اللهr نالید. رسول‌اللهr به او فرمود: «دستِ خود را بر محلِّ درد بگذار و سه بار بگو: "بسم اللهِ" و هفت بار بگو: "أعُوذُ بِعِزَّةِ الله وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أجِدُ وَأُحَاذِرُ"».([11])

911- وعن ابن عباسٍ$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ عَادَ مَرِیضاً لَمْ یَحْضُرْهُ أجَلُهُ، فقالَ عِنْدَهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ: أسْأَلُ اللهَ العَظیمَ، رَبَّ العَرْشِ العَظیمِ، أنْ یَشْفِیَکَ، إِلا عَافَاهُ اللهُ مِنْ ذَلِکَ المَرَضِ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته و حاکم گفته است: «حدیثی صحیح بنا بر شرط بخاری‌ست».]([12])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هرکس به عیادتِ بیماری برود که زمانِ مرگش نرسیده باشد و هفت بار نزدِ او بگوید: «أسْأَلُ اللهَ العَظیمَ، رَبَّ العَرْشِ العَظیمِ، أنْ یَشْفِیَکَ»،([13]) به‌قطع الله متعال، مریض را از آن بیماری بهبود می‌بخشد».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» احادیثی درباره‌ی دعاهایی که هنگام عیادتِ بیمار گفته می‌شود، آورده است.

در حدیث سعد بن ابی‌وقاصt آمده است: پیامبرr از سعدt که بیمار بود، عیادت کرد و فرمود: «یا الله! سعد را شِفا بده؛ یا الله! سعد را شِفا بده؛ یا الله! سعد را شِفا بده». این حدیث، نشان می‌دهد که عیادت از بیمار سنت است؛ این حدیث هم‌چنین بیان‌گرِ رفتار و اخلاقِ نیک پیامبرr با یارانش می‌باشد؛ چنان‌که به عیادتِ یارانِ بیمارش می‌رفت و برایشان دعا می‌کرد. از این حدیث در می‌یابیم که مستحب است: وقتی به عیادتِ بیماری می‌رویم، برای بهبودی‌اش دعا کنیم و سه بار بگوییم: «یا الله! فلانی را شِفا ده». چراکه این، سببی برای بهبود یافتِ بیمار خواهد بود. از این حدیث چنین برمی‌آید که انسان، دعا را سه بار تکرار کند؛ همان گونه که پیامبرr هنگامِ دعا، آن را سه بار تکرار می‌کرد و نیز وقتی سلام می‌گفت و طرفِ مقابل متوجه نمی‌شد، سلامش را سه بار تکرار می‌فرمود. تکرار دعا، امری مشروع است که پیامبرr در نماز انجام می‌داد و می‌گفت: «رَبّ اِغْفِرْ لِی؛ رَبّ اِغْفِرْ لِی؛ رَبّ اِغْفِرْ لِی». دعا برای بیمار نیز همین‌گونه است.

سپس مؤلف/ حدیث عثمان بن ابی‌العاصt را ذکر کرده است؛ وی به‌خاطرِ دردی که در بدنش داشت، از پیامبرr چاره‌جویی کرد. پیامبرr به او فرمود: «دستِ خود را بر محلِّ درد بگذار و سه بار بگو: "بسم اللهِ" و هفت بار بگو: "أعُوذُ بِعِزَّةِ الله وَقُدْرَتِهِ مِنْ شَرِّ مَا أجِدُ وَأُحَاذِرُ"». این دعا نیز از اسباب شِفاست و شایسته است که انسان، هنگامی‌که در قسمتی از بدنش احساسِ درد می‌کند، این دعا را بخواند. و اگر با یقین و ایمان به آن، این کار را بکند، دردش به فرمانِ اللهU آرام خواهد شد. این دعا، از داروهایی چون قرص‌ها، شربت‌ها و آمپول‌ها مفیدتر است؛ زیرا انسان با این دعا به ذاتی پناه می‌برد که فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین به دستِ اوست؛ همان ذاتی که این بیماری را آفریده است و او، خود بنده‌اش را از شرّ بیماری در پناهِ خویش قرار می‌دهد.

در حدیث ابن‌عباس$ آمده است: «هرکس به عیادتِ بیماری برود که زمانِ مرگش نرسیده باشد و هفت بار نزدِ او بگوید: «أسْأَلُ اللهَ العَظیمَ، رَبَّ العَرْشِ العَظیمِ، أنْ یَشْفِیَکَ»، به‌قطع الله متعال، مریض را از آن بیماری بهبود می‌بخشد». این، در صورتی‌ست که اجلِ بیمار نرسیده باشد؛ اما اگر زمان مرگش رسیده باشد، نه دارو سودی می‌بخشد و نه دعا؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ ٣٤

                                                                    [الأعراف: ٣٤]     

هر نسلی، اجل و زمان مشخصی دارد و چون اجلشان فرا رسد، نه لحظه­ای تأخیر می­کنند و نه لحظه­ای پیش می­افتند.

***

912- وعنه: أنَّ النّبِیَّr دَخَلَ عَلَى أعْرَابِیٍّ یَعُودُهُ، وَکَانَ إِذَا دَخَلَ عَلَى مَنْ یَعُودُهُ، قَالَ: «لا بَأسَ؛ طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ». [روایت بخاری]([14])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: پیامبرr به عیادتِ یک بادیه‌نشین رفت و چون به عیادت کسی می‌رفت، می‌فرمود: «لا بَأسَ؛ طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ». [یعنی: «مشکلی نیست؛ ان‌شاءالله که این بیماری، پاک‌کننده(ی گناهان) است».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابن‌عباس$ می‌گوید: پیامبرr به عیادتِ بادیه‌نشینی رفت و چون به عیادت بیماری می‌رفت، می‌فرمود: «لا بَأسَ؛ طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ».

«لا بَأسَ» یعنی: مشکل و رنجی بر تو نیست. «طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ» یعنی: ان‌شاءالله که این بیماری، پاک‌کننده‌ی گناهان است. پیامبرr از آن جهت «انشاءالله» فرمود که این جمله، جمله‌ی خبری‌ست؛ نه دعایی. زیرا انسان در دعا باید با قاطعیت و یقین، درخواستِ خود را مطرح کند؛ نه این‌که بگوید: اگر می‌خواهی، چنین کن. پیامبرr فرموده است: «لا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمُ: اللهمَّ اغْفِرْ لِی إِنْ شِئتَ، اللهمَّ ارْحَمْنِی إِنْ شِئتَ، لِیَعْزِمِ الْمَسْأَلَةَ، فَإِنَّهُ لا مُکْرِهَ لَهُ».([15]) یعنی: «هیچ‌یک از شما نگوید: یا الله! اگر خواستی، مرا بیامرز یا اگر خواستی، به من رحم کن؛ بلکه با یقین و قاطعیت بخواهد؛ زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند الله را- به کاری- مجبور سازد». چراکه اگر الله بخواهد، شما را می‌آمرزد و اگر نخواهد، نمی‌آمرزد. عبارتِ «اگر خواستی»، به کسی گفته می‌شود که گویا تحتِ فرمان و یا مجبور است. لذا از به‌کار بردن این عبارت در دعاها، بپرهیزید.

«لا بَأسَ؛ طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ»، جمله‌ی خبری و از روی امیدواری و خوش‌بینی‌ست؛ گویا پیامبرr با گفتنِ این جمله به بیمار روحیه می‌داد که سختی و رنجی بر تو نیست و سپس می‌فرمود: «انشاءالله»؛ زیرا همه چیز به دستِ خداست. در هر حال مستحب است که هنگام عیادتِ بیمار، بگوییم: «لا بَأسَ؛ طَهُورٌ إنْ شَاءَ اللهُ».

***

913- وعن أَبی سعید الخدریt أنَّ جِبریلَ أتَى النَّبِیَّr فَقَالَ : یَا مُحَمَّدُ، اشْتَکَیْتَ؟ قَالَ: «نَعَمْ» قَالَ: بِسْمِ الله أرْقِیکَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یُؤْذِیکَ، مِنْ شَرِّ کُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَیْنِ حَاسِدٍ، اللهُ یَشْفِیکَ، بِسمِ اللهِ أرقِیکَ. [روایت مسلم]([16])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: جبرئیل نزد پیامبرr آمد و گفت: ای محمد! آیا بیمار شده‌ای؟ فرمود: «آری». جبرئیل گفت: «بِسْمِ الله أرْقِیکَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یُؤْذِیکَ، مِنْ شَرِّ کُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَیْنِ حَاسِدٍ، اللهُ یَشْفِیکَ، بِسمِ اللهِ أرقِیکَ».([17])

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که: ابوسعید خدریt می‌گوید: جبرئیل نزد پیامبرr آمد و گفت: ای محمد! آیا بیمار شده‌ای؟ فرمود: «آری». جبرئیل گفت: «بِسْمِ الله أرْقِیکَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ یُؤْذِیکَ، مِنْ شَرِّ کُلِّ نَفْسٍ أَوْ عَیْنِ حَاسِدٍ، اللهُ یَشْفِیکَ، بِسمِ اللهِ أرقِیکَ». این، دعای برترین فرستاده از میان فرشتگان برای برترین فرستاده از میان انسان‌هاست؛ جبرئیلu از پیامبرr پرسید: آیا بیمار هستی؟ رسول‌اللهr پاسخ داد: «آری». لذا ایرادی ندارد که وقتی از کسی احوال‌پرسی می‌کنند و بیمار است، بگوید که «من، بیمارم». این، به معنای نالیدن و گلایه از خداوندU نیست؛ ایراد در این است که کسی، از خالق به مخلوق بنالد و بگوید: خداوند مرا بیمار کرده است. شکایت از خالق به مخلوق، جایز نیست؛ از این‌رو یعقوبu گفت: ﴿إِنَّمَآ أَشۡکُواْ بَثِّی وَحُزۡنِیٓ إِلَى ٱللَّهِ؛ یعنی: «از غم و اندوهم تنها به الله شکایت می‌برم». بنابراین اگر قصدِ بیمار، خبر دادن از بیماری‌اش باشد، نه شکایت از خالق، ایرادی ندارد.

مفهومِ دعای جبرئیلu این است که: «به نامِ الله بر تو دعای شفا می‌خوانم (و از او می‌خواهم) که تو را از آن‌چه که تو را می‌آزارد و از هر نفس یا چشمِ حسودی در پناه خویش قرار دهد؛ الله، تو را شِفا بخشد که به نامِ او، برای تو دعایِ شِفا و بهبودی می‌کنم».

«هر نفس» هم شاملِ نفوس انسان‌ها می‌شود و هم شاملِ جن‌ها؛ و منظور از «چشمِ حسود»، همان زخم چشم است که عموم مردم، آن را چشمِ شور می‌نامند. حسود به کسی می‌گویند که به نعمت‌هایی که الله به کسی داده است، رشک می‌برد؛ یعنی ضمیری پلید و بدخواه دارد که گاه حسادتش به دیگران آسیب می‌رساند. از این‌رو الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥                                                  [الفلق: ٥] 

...و از شر هر حسودی، آن‌گاه که حسادت می‌ورزد.

گاه، کسی که به او حسادت می‌ورزند، در نتیجه‌ی زخمِ چشم، دچارِ غم و اندوه می‌گردد. از این‌رو جبرئیلu برای پیامبرr دعا کرد که اللهU او را از هر چشمِ حسودی در پناهِ خویش قرار دهد و بیماری‌اش را برطرف کند. آغاز و پایان این دعا با نام الله بود؛ چنان‌که جبرئیلu در اغاز و پایانِ دعا گفت: «بِسْمِ الله أرْقِیکَ»؛ یعنی به نامِ الله بر تو دعا می‌خوانم.

بهتر است که انسان، دعاها و عباراتی را بگوید که در سنت آمده است و اگر این دعاها را یاد نداشت، با هر زبانی که می‌تواند، برای بیمار دعایِ شفا کند؛ مثلاً بگوید: «از الله می‌خواهم که تو را شِفا دهد» یا بگوید: «از الله برای تو درخواستِ سلامتی می‌کنم».

این حدیث، نشان می‌دهد که پیامبرr نیز مانندِ سایر انسان‌ها بوده و به بیماری مبتلا می‌شده است. این حدیث، هم‌چنین نشان‌گرِ این است که خواندنِ دعا بر بیمار، منافاتی با کمالِ توکل ندارد؛ البته اگر خودِ بیمار از دیگران بخواهد که دعایی بر او بخوانند، این، بر خلافِ کمالِ توکل است و نقصِ در توکل به‌شمار می‌آید؛ زیرا از مخلوق، درخواست کرده و به درخواستِ از مخلوق اعتماد نموده است. ولی اگر عیادت‌کننده، خود دعایی شرعی بخواند و بیمار او را باز ندارد، ایرادی در آن نیست و نقص در توکل به‌شمار نمی‌آید؛ از این‌رو پیامبرr بر دیگران دعا خوانده است و چون خودش بیمار شد، بدون درخواستِ آن بزرگوار، بر ایشان دعا خواندند. بنابراین، اگر خواندنِ دعا بدونِ درخواستِ شخص باشد، منافاتی با کمالِ توکل ندارد.

***

914- وعن أَبی سعید الخدری وأبی هریرة$: أنَّهُمَا شَهِدَا عَلَى رسول اللهr أنّه قَالَ: «مَنْ قَالَ: لا إله إِلا اللهُ وَاللهُ أکْبَرُ، صَدَّقَهُ رَبُّهُ فَقَالَ: لا إله إِلا أنَا وأنَا أکْبَرُ. وَإِذَا قَالَ: لا إله إِلا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، قَالَ: یقول: لا إله إلا أنَا وَحْدِی لا شَریکَ لِی. وَإِذَا قَالَ: لا إله إِلا اللهُ لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، قَالَ: لا إله إِلا أنَا لِیَ المُلْکُ وَلِیَ الحَمْدُ. وَإِذَا قَالَ: لا إله إِلا اللهُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ، قَالَ: لا إله إِلا أنَا وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بی» وَکَانَ یقُولُ: «مَنْ قَالَهَا فی مَرَضِهِ ثُمَّ مَاتَ لَمْ تَطْعَمْهُ النَّارُ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([18])

ترجمه: ابوسعید خدری و ابوهریره$ گواهی داده‌اند که رسول اللهr فرمود: «هر کس بگوید: لا إله إِلا اللهُ وَاللهُ أکْبَرُ،([19]) پروردگارش او را تصدیق می‌کند و می‌فرماید: معبود راستینی جز من نیست و من، بزرگ‌ترینم. و آن‌گاه که بنده می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ،([20]) - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من وجود ندارد و من یکتا هستم و شریکی ندارم. و هنگامی که - بنده- می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ،([21]) - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من وجود ندارد؛ فرمانروایی و ستایش، از آنِ من است. و چون - بنده- می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ،([22]) - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من نیست؛ هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ من وجود ندارد». پیامبرr می‌فرمود: «هرکس در بیماری‌اش این را بگوید و سپس بمیرد، طعمه‌ی آتش (دوزخ) نمی‌شود».

 

 

شرح

این، آخرین حدیثی‌ست که مؤلف در باب: «آن‌چه با آن برای بیمار دعا می‌شود»، آورده است. احادیثی که پیش‌تر ذکر شد، درباره‌ی دعاهایی بود که عیادت‌کننده بر بیمار می‌خوانَد؛ اما این حدیث، بیان‌گرِ دعایی‌ست که خودِ بیمار می‌خوانَد. در این حدیث آمده است که ابوسعید خدری و ابوهریره$ می‌گویند: رسول اللهr فرمود: «هر کس بگوید: لا إله إِلا اللهُ وَاللهُ أکْبَرُ، پروردگارش او را تصدیق می‌کند و می‌فرماید: معبود راستینی جز من نیست و من، بزرگ‌ترینم. و آن‌گاه که بنده می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من وجود ندارد و من یکتا هستم و شریکی ندارم. و هنگامی که - بنده- می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من وجود ندارد؛ فرمانروایی و ستایش، از آنِ من است. و چون - بنده- می‌گوید: لا إله إِلا اللهُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا باللهِ، - الله متعال- می‌فرماید: معبود راستینی جز من نیست؛ هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ من وجود ندارد». پیامبرr می‌فرمود: «هرکس در بیماری‌اش این را بگوید و سپس بمیرد، طعمه‌ی آتش (دوزخ) نمی‌شود». یعنی: خواندنِ این دعا، یکی از اسبابِ محفوظ ماندنِ انسان از آتشِ دوزخ می‌باشد؛ لذا شایسته است که انسان، این را حفظ کند و در بیماری‌اش، آن را همواره بر زبان بیاورد تا به‌خواستِ الله متعال ختمِ به‌خیر شود.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 5745؛ و صحیح مسلم، ش: 2194.

([2]) صحیح بخاری، ش: 5743؛ و صحیح مسلم، ش: 1291.

([3]) ترجمه‌ی دعا: «ای پروردگار مردم! بیماری‌اش را برطرف کن و آن‌چنان بهبودی و شفایی عنایت بفرما که هیچ‌ بیماری‌ای باقی نگذارد. چرا که تو، شفادهنده‌ای و هیچ شفایی، جز شفای تو وجود ندارد».

([4]) صحیح مسلم، ش: 552 به‌نقل از: حذیفه بن یمانt.

([5]) صحیح است؛ ر.ک: صحیح الجامع، ش: 1762.

([6]) صحیح بخاری، ش: 5678 به‌نقل از ابوهریرهt با این لفظ: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إلاَّ أَنْزَلَ لَهُ دَوَاءً».

([7]) صحیح بخاری، ش: 5742.

([8]) ترجمه‌ی دعا: «ای پروردگار مردم! و ای از میان‌برنده‌ی بیماری! - این بنده را-  شِفا ده که تو شِفادهنده‌ای و هیچ شفادهنده‌ای جز تو وجود ندارد؛ آن‌چنان بهبودی و شفایی عنایت بفرما که هیچ‌ بیماری‌ای باقی نگذارد».

([9]) صحیح بخاری، ش: 1296؛ و صحیح مسلم، ش: 1628.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2202.

([11]) ترجمه‌ی دعا: «از دردی که احساس می‌کنم و از شرّ چیزی که می‌ترسم، به عزت و قدرتِ الله پناه می‌برم».

([12]) صحیح الجامع، از آلبانی/ ش: 6388.

([13]) ترجمه‌ی دعا: «از اللهِ بزرگ، پروردگارِ عرشِ بزرگ، می‌خواهم که تو را شِفا دهد».

([14]) صحیح بخاری، ش: (3616، 5656).

([15]) صحیح بخاری، ش: (6339، 7477)؛ و مسلم، ش: 2679 به‌نقل از ابوهریرهt.

([16]) صحیح مسلم، ش: 2186.

([17]) ترجمه: «به نامِ الله بر تو دعای شفا می‌خوانم (و از او می‌خواهم) که تو را از آن‌چه که تو را می‌آزارد و از هر شخص یا چشمِ حسودی در پناه خویش قرار دهد؛ الله، تو را شِفا بخشد که به نامِ او، برای تو دعایِ شِفا و بهبودی می‌کنم».

([18]) صحیح الجامع، از آلبانی رحمه الله، ش: 317.

([19]) ترجمه: معبود راستینی جز الله نیست و الله از هرچیز و هرکس، بزرگ‌تر است.

([20]) ترجمه: معبود راستینی جز الله نیست و او یکتاست و شریکی ندارد.

([21]) ترجمه: معبود راستینی جز الله وجود ندارد؛ فرمانروایی و ستایش، از آنِ اوست.

([22]) ترجمه: معبود راستینی جز الله نیست؛ هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ الله وجود ندارد.

144- باب: امر به عیادت بیمار و تشییع جنازه

144- باب: امر به عیادت بیمار و تشییع جنازه

899- عن البراء بن عازبٍ$ قال: أَمَرَنا رسولُ اللهr بِعَیادَةِ الَمرِیضِ، وَاتِّباع الجنازةِ، وَتشْمیتِ العَاطس، وإبرارِ الْمُقْسِمِ ونصرِ الْمَظْلومِ، وَإِجابَةِ الدَّاعِی، وإفْشاءِ السَّلام». [متفق علیه]([1])

ترجمه: براء بن عازب$ می‌گوید: رسول‌اللهr ما را به عیادتِ بیمار، تشییع جنازه، دعای خیر (و گفتن یرحمک‌الله) در جواب کسی که عطسه می‌زند، عملی ساختنِ سوگندِ کسی که سوگند یاد می‌کند، یاری رساندن به مظلوم، پذیرشِ دعوت و ترویج و آشکار نمودنِ سلام دستور داد.

شرح

پیش‌تر چند باب سودمند در رابطه با زندگان ذکر شد؛ سپس نووی/ در این باب به موضوعِ عیادتِ بیمار و تشییع جنازه پرداخته است.

برخی از علما عیادتِ بیمار را فرض کفایه می‌دانند و اگر کسی از بیمار عیادت نکند، عیادت از او بر کسی که از بیماری‌ِ وی آگاه است، واجب می‌باشد؛ زیرا پیامبرr عیادت از بیمار را در شمارِ حقوق مسلمان بر برادرش برشمرده است. شایسته نیست که مسلمانان با وجودِ آگاهی از بیمار بودن برادرِ خویش، به عیادتش نروند یا هیچ‌کس از او عیادت نکند؛ زیرا این، قطع رابطه با برادرِ مسلمان، و بسیار زشت و ناپسندیده است!

لذا قول راجح همین است که عیادت از بیمار، فرض کفایه می‌باشد. روشن است که معمولاً خویشاوندان و دوستانِ بیمار از او عیادت می‌کنند و بدین‌سان فرض کفایه انجام می‌شود؛ اما اگر مسلمانی غریب در شهرِ ما بیمار شد و ما از بیماریِ او مطلع بودیم و می‌دانستیم که هیچ‌کس به عیادتش نرفته، بر ما واجب است که از او عیادت کنیم؛ زیرا عیادت از بیمار جزو حقوق مسلمان بر سایر مسلمانان است.

مستحب است که عیادت‌کننده، حالِ بیمار را از او بپرسد و درباره‌ی عبادتش از او سؤال کند؛ مثلاً بگوید: چگونه وضو می‌گیری یا چگونه نماز می‌خوانی؟ آیا حقی بر گردنِ کسی داری و آیا کسی، حقّی بر تو دارد؟ و اگر پاسخش مثبت بود، به او بگویید: چه حقی بر گردنِ توست؟ و از او بخواهید که وصیتش را بگوید؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «مَا حَقُّ امْرِیءٍ مُسلِمٍ لَهُ شَیءٌ یُوصِی فِیه، یبِیتُ لَیْلَتَیْنِ إِلاَّ وَوَصِیَّتُهُ مَکْتُوبَةٌ عِنْدَهُ».([2]) یعنی: «برای مسلمانی که چیزی برای وصیت دارد، جایز نیست که دو شب بر او بگذرد و وصیت‌نامه‌اش را ننوشته باشد». البته نباید برای وصیت کردن روی بیمار فشار بیاورد یا در این باره پافشاری کند؛ به‌ویژه اگر حالِ بیمار مساعد نباشد. زیرا پافشاری و اصرار بر وصیت کردن، او را خسته و رنجور می‌گرداند. هم‌چنین مدتِ زیادی نزدِ بیمار ننشینید؛ زیرا خسته می‌شود و چه‌بسا دوست دارد با خانواده‌اش باشد. اما اگر هنگام عیادت بیمار، دریافتید که دوست دارد زمان زیادی نزدش بمانید، این کار را بکنید؛ بدین‌سان خوشحالش کرده‌اید و کار نیکی انجام داده‌اید که ثواب دارد. چه بسا این کار که باعث خوشحالی او می‌شود، زمینه‌ای برای بهبودش گردد؛ زیرا شادمانی و داشتن روحیه‌ی خوب، تأثیر به‌سزایی در بهبود و رفع بیماری‌ها دارد. و بر عکس، غمگین کردنِ بیمار، یکی از اسباب و زمینه‌های افزایش یا طولانی شدن بیماری‌ست. از این‌رو عیادت‌کننده، باید به بیمار روحیه دهد و سخنانی از این‌قبیل به او بگوید که ماشاءالله امروز، حال و وضع خوبی داری. و لازم نیست که با او به‌گونه‌ای سخن بگوید که سخنانش، گویای بهبود وضعیت جسمانی وی باشد؛ زیرا شاید وضعیت جسمانی بیمار نسبت به دیروز، بدتر شده باشد. از این‌رو بهتر است بگوید: ماشاءالله وضعیت خوبی داری؛ چراکه در حقیقت، همه‌ی اوضاع و احوال مؤمن، برای او خوبست؛ می‌توانید به او بگویید: امروز از دیروز بهتری؛ زیرا پنج وقت نماز خوانده‌ای؛ استغفار کرده‌ای؛ «لاإله‌إلاالله» گفته‌ای و به‌خاطر این بیماری بر اجر و ثوابت افزوده شده است. بدین‌سان او را شادمان می‌کنید؛ درست نیست که به او بگویید: «دیروز از امروز بهتر بودی». این، اشتباه است؛ حتی اگر واقعاً حالِ بیمار از دیروز بدتر شده باشد. گفتنِ چنین سخنی اگر زیان نداشته باشد، فایده‌ای هم ندارد. اگر بیمار دوست داشت که با او حرف بزنید و برایش قصه بگویید، ایرادی ندارد که برایش داستان‌های واقعی- نه دروغین- تعریف کنید؛ چراکه این امر، او را خوشحال می‌کند و روحیه دادن به بیمار، نیک و پسندیده است. وقتی قصدِ رفتن و ترکِ او را دارید، برای رفتن از او اجازه بگیرید و بگویید: اجازه‌ی مرخصی می‌دهی؟ این هم او را شادمان می‌گرداند؛ زیرا شاید دوست داشته باشد مدت بیش‌تری نزدش بمانید. حتماً بکوشید که او را در بیماری‌اش به انجامِ کارهای نیک تشویق کنید و به او سخنان نیک و پسندیده‌ای بگویید؛ به‌عنوان مثال: به او بگویید: «گاه الله متعال انسان را به بیماری مبتلا می‌کند تا به او نفع و فایده برساند و توجه و انابتش به سوی الله بیش‌تر شود». زیرا انسان به‌هنگام بیماری با توجه و عنایتِ بیش‌تری به ذکر و تلاوت قرآن و دیگر کارهای نیک می‌پردازد. شما با تشویق بیمار به کارهای نیک، در اجر و ثوابش سهیم خواهید بود؛ زیرا مشوقش بوده‌اید.

***

900- وعن أَبی هریرةt أَنَّ رسولَاللهr قال: «حقُّ الْمُسْلمِِ عَلَى الْمُسْلِمِ خمسٌ: رَدُّ السَّلام، وَعِیَادَةُ الْمرِیض، واتِّبَاعُ الْجنَائِز، وإِجابة الدَّعوةِ، وتَشمِیتُ العْاطِسِ». [متفق علیه]([3])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «حق مسلمان بر مسلمان، پنج مورد است: جواب سلام، عیادت بیمار، تشییع جنازه، قبول کردن دعوت، و دعای خیر (مانند گفتن یرحمک‌الله) برای کسی که عطسه می‌‌زند».

 

شرح

مؤلف، نووی/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» می‌گوید: «کتاب: عیادت بیمار و تشییع جنازه».

کاربرد هر یک از واژه‌های «عیادت»، «ملاقات» و «تشییع» روشن است. ملاقات، بدین معناست که برای دیدنِ برادرِ دینیِ خود، به خانه‌اش بروید. و واژه‌ی عیادت، برای بیمار به‌کار می‌رود؛ عیادت به چندین دیدار و ملاقات گفته می‌شود؛ زیرا تا زمانی‌که برادرِ مسلمانتان بیمار است، چند بار به دیدنش می‌روید.

و تشییع، یعنی غسل دادن و تکفین جنازه و نماز بر آن و سپس دفن یا خاک‌سپاریِ آن.

مؤلف، حدیث براء بن عازب$ را ذکر کرده است که پیش‌تر درباره‌اش سخن گفتیم؛ شاهد موضوع از این حدیث، مسأله‌ی عیادت بیمار است و چون رسول‌اللهr به عیادتِ بیمار دستور داده، پس عیادت بیمار فرض کفایه می‌باشد؛ یعنی اگر عده‌ای از بیمارِ مسلمان عیادت کنند، مسؤولیتش از دیگران ساقط می‌شود. و اگر هیچ‌کس از بیمار عیادت نکند بر کسی که از بیماریِ برادرِ مسلمانش آگاه است، واجب می‌باشد که به عیادتِ وی برود. البته بیماری که از او عیادت می‌شود، بیماری‌ست که خانه‌نشین یا بستری شده و نمی‌تواند بیرون برود؛ اما در مواردی که بیماری خفیف است و بیمار، بستری یا خانه‌نشین نمی‌شود و به میانِ مردم می‌رود، عیادت از او واجب نیست؛ بلکه کسی که از بیماری‌اش مطلع می‌باشد، از او احوال‌پرسی می‌کند.

عیادت بیمار، آداب فراوانی دارد؛ از جمله:

1-   قصد و نیت عیادت‌کننده، عمل به دستورِ پیامبرr باشد؛ زیرا پیامبرr به عیادتِ بیمار دستور داده است.

2-   نیتِ عیادت‌کننده، نیکی کردن به برادرِ مسلمانش باشد؛ زیرا بیماری که برادرِ مسلمانش به عیادتش می‌رود خوشحال می‌شود و روحیه می‌گیرد.

3-   عیادت‌کننده فرصت را غنیمت بشمارد و بیمار را به توبه و استغفار و ادای حقوق مردم تشویق کند.

4-   گاه، بیمار مشکلات و پرسش‌هایی درباره‌ی طهارت یا وضو و نمازش دارد؛ اگر عیادت‌کننده، کارشناس و عالِم دینی باشد، بیمار می‌تواند از او استفاده کند؛ حال چه بیمار، خود سؤال‌هایش را مطرح نماید و چه عیادت‌کننده توضیحات لازم را در این‌باره ارائه دهد.

5-   عیادت‌کننده باید شرایط را در نظر بگیرد که آیا مدتِ زیادی نزد بیمار بماند یا عیادتش را کوتاه کند؟ روشِ درست، همین است؛ یعنی مدت عیادت به شرایطِ بیمار بستگی دارد. البته برخی از علما گفته‌اند: زمانِ عیادت، باید کوتاه باشد تا بیمار خسته و رنجور نشود. اما دیدگاهِ درست در این‌باره این است که عیادت‌کننده، شرایط را در نظر بگیرد: اگر بیمار، خود دوست داشته باشد که عیادت‌کننده، مدت زیادی نزدش بماند، همین کار را بکند تا بیمار خوشحال شود؛ ولی اگر روشن بود که بیمار دوست دارد با خانواده‌اش باشد، عیادت‌کننده به عیادتی کوتاه در حد احوال‌پرسی بسنده کند و برخیزد.

6-   عیادت‌کننده باید نعمت سلامتی را به‌یاد آورَد؛ زیرا انسان زمانی قدرِ یک نعمت را می‌داند که دیگران را از آن محروم می‌بیند. لذا هنگامِ عیادت بیمار، سپاس و ستایشِ الله را بر نعمتِ سلامتی به‌جای آورید و از او بخواهید که این نعمت را بر شما مستدام بدارد.

7-   یکی از فواید عیادت از بیمار، این است که ممکن است بیمار برای عیادت‌کننده دعا کند و دعای بیمار، شایسته‌ی اجابت است؛ زیرا الله متعال با دل‌شکستگانی‌ست که دل‌هایشان به‌خاطرِ او شکسته است و آدمِ بیمار، به‌ویژه کسی که بیماری‌اش طولانی شده، دل‌شکسته و رنجور است و امیدِ بیش‌تری به پذیرفته شدنِ دعایش وجود دارد.

البته فوایدِ عیادت از بیمار، بیش از مواردی‌ست که ذکر کردیم؛ از این‌رو شایسته است که انسان به‌خاطرِ اجر و ثوابِ فراوانِ این عمل، توجه و اشتیاق وافری به عیادت از بیماران داشته باشد.

***

901- وَعَنْهُ قال قال رسولُ اللهr: «إنَّ اللهU یَقُولُ یَوْمَ القیَامَة: یَا ابْنَ آدَمَ مَرِضْتُ فَلَم تَعُدْنِی، قال: یا ربِّ کَیْفَ أعُودُکَ وأنْتَ رَبُّ العَالَمین؟ قال: أمَا عَلِمْتَ أنَّ عَبْدی فُلاَناًَ مَرِضَ فَلَمْ تَعُدْهُ، أمَا عَلِمْتَ أنَّک لو عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ؟ یَا ابْنَ آدمَ اسْتَطْعَمْتُکَ فَلَمْ تُطْعِمْنِی، قال: یا ربِّ کَیْفَ أُطْعِمُکَ وَأنْتَ رَبُّ العَالَمین؟ قال: أَمَا عَلِمْتَ أنَّهُ اسْتَطْعَمَکَ عَبْدِی فلانٌ فَلَمْ تُطْعِمْهُ، أما عَلِمْتَ أنَّکَ لَوْ أَطْعَمْتَهُ لَوَجَدْتَ ذلک عِنْدِی؟ یَا ابْنَ آدمَ اِسْتَسْقَیْتُکَ فَلَمْ تَسِقْنِی، قال: یا رَبَّ کیفَ أسْقیکَ وَأنْتَ ربُّ العالَمِینَ؟ قال: اسْتَسْقاکَ عَبْدِی فُلانٌ فَلَمْ تَسِقْهُ، أمَا عَلِمْتَ أنَّکَ لَوْ سَقَیْتَهُ لَوَجَدْتَ ذلکَ عِندِی؟» [روایت مسلم]([4])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اللهU روز رستاخیز می‌فرماید: ای فرزندِ آدم! بیمار شدم و از من عیادت نکردی. - بنده- می‌گوید: پروردگارا! چگونه از تو عیادت کنم، در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی (و بیمار نمی‌شوی)؟ می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان‌بنده‌ام بیمار شد؛ اما تو عیادتش نکردی؟ آیا نمی‌دانستی که اگر از او عیادت می‌کردی، مرا نزدِ او می‌یافتی؟ ای فرزندِ آدم! من از تو غذا خواستم و تو به من غذا ندادی. - بنده- می‌گوید: پروردگارا! چگونه به تو غذا بدهم، در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی (و نیازی به غذا نداری)؟ می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان‌بنده‌ام از تو غذا خواست؛ اما تو به او غذا ندادی؟ آیا نمی‌دانستی که اگر به او غذا می‌دادی، پاداشِ آن را نزدِ من می‌یافتی؟ ای فرزندِ آدم! من از تو آب خواستم و تو به من آب ندادی. - بنده- می‌گوید: پروردگارا! چگونه به تو آب بدهم، در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی (و نیازی به آب نداری)؟ می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان‌بنده‌ام از تو آب خواست؛ اما تو به او آب ندادی؟ آیا نمی‌دانستی که اگر به او آب می‌دادی، پاداشِ آن را نزدِ من می‌یافتی؟»

شرح

نووی/ این حدیث را در باب عیادت بیمار و تشییع جنازه آورده است.

ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اللهU روز رستاخیز می‌فرماید: ای فرزندِ آدم! بیمار شدم و از من عیادت نکردی. - بنده- می‌گوید: پروردگارا! چگونه از تو عیادت کنم، در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی (و بیمار نمی‌شوی)؟ می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان‌بنده‌ام بیمار شد؛ اما تو عیادتش نکردی؟ آیا نمی‌دانستی که اگر از او عیادت می‌کردی، مرا نزدِ او می‌یافتی؟»

هیچ ایرادی بر این حدیث وارد نیست؛ یعنی بر آن قسمتِ حدیث که اللهU می‌فرماید: «ای فرزندِ آدم! بیمار شدم و از من عیادت نکردی». زیرا بیمار شدنِ الله متعال، غیرممکن است؛ چون بیماری، صفت نقص می‌باشد و الله متعال از هر عیب و نقصی، پاک است؛ همان‌گونه که خود می‌فرماید:

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ ١٨٠                        [الصافات : ١٨٠]     

پروردگارت که پروردگار شکوه و عزت است، از آنچه (کافران) توصیف می‌کنند، پاک و منزه می‌باشد.

در این‌جا منظور از بیماری، بیماریِ یکی از بندگان نیک و شایسته‌ی الله متعال است؛ می‌دانید که دوستان و اولیای الاهی، بندگانِ ویژه‌ی او هستند. از این‌رو در حدیث قدسی آمده است: «منْ عادى لی ولیًّاً فقدْ آذنتهُ بالْحرْب».([5]) یعنی: «هرکس، با دوستان من دشمنی نماید، با او اعلام جنگ می‌کنم». به عبارت دیگر: کسی که با اولیا و دوستان الهی دشمنی می‌کند، به جنگ با الله برخاسته است؛ گرچه به‌پندار خویش به جنگ با الله برنخاسته است. ولی دشمنی به دوستانِ الله به معنای محاربه و جنگیدن با خداست. هم‌چنین هنگامی‌که یکی از بندگانِ نیکِ الله متعال بیمار می‌شود، الله متعال با اوست؛ از این‌رو فرمود: «آیا نمی‌دانستی که اگر از بنده‌ام عیادت می‌کردی، مرا نزدِ او می‌یافتی؟» و نفرمود: «پاداشِ آن را نزدِ من می‌یافتی»؛ آن‌گونه که درباره‌ی آب و غذا فرمود. بلکه درباره‌ی بنده‌ی بیمارش فرمود: «مرا نزدی او می‌یافتی». این، نشان‌گر نزدیک بودنی بیمار به الله متعال است. از این‌رو علما گفته‌اند: دعای بیمار، شایسته‌ی اجابت است؛ یعنی اگر بیمار برای کسی یا بر ضدّ کسی دعا کند، دعایش پذیرفته می‌شود. این‌جاست که به فضیلت و اهمیت عیادتِ بیمار پی می‌بریم؛ چراکه الله متعال، نزدِ بیمار و نیز نزدِ کسی‌ست که از بیمار عیادت می‌کند. چراکه می‌فرماید: «...اگر از بنده‌ام عیادت می‌کردی، مرا نزدِ او می‌یافتی». پیش‌تر درباره‌ی عیادت بیمار و آداب آن سخن گفتیم.

در ادامه‌ی این حدیث آمده است: «ای آدمی‌زاد! من از تو غذا خواستم و تو به من غذا ندادی». روشن است که الله متعال برای خودش درخواست خوراک نمی‌کند؛ زیرا فرموده است:

﴿وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُ                                                         [الأنعام: ١٤]     

...حال آنکه اوست که روزی می­دهد و روزی نمی­گیرد.

الله از هر چیزی بی‌نیاز است و به آب و غذا نیاز ندارد؛ اما آن‌گاه که یکی از بندگانش گرسنه می‌شود و شخصی با وجودِ آگاهی از گرسنگیِ آن بنده، به او خوراک نمی‌دهد، الله متعال می‌فرماید: «آیا نمی‌دانستی که اگر به او غذا می‌دادی، پاداشِ آن را نزدِ من می‌یافتی؟» و پاداش این کار، برای تو نزدِ من ذخیره می‌شد؛ و هرکس کارِ نیکی انجام دهد، ده برابرش پاداش می‌یابد و چه‌بسا پاداشِ آن، هفتصد و بلکه بیش‌تر گردد. این، نشان‌گر اهمیت و پسندیده بودن غذا دادن به گرسنگان است و هرکس به گرسنگان غذا بدهد، پاداشِ آن را نزدِ الله می‌یابد.

در ادامه‌ی حدیث آمده است: «ای فرزندِ آدم! من از تو آب خواستم و تو به من آب ندادی. - بنده- می‌گوید: پروردگارا! چگونه به تو آب بدهم، در حالی که تو پروردگار جهانیان هستی (و نیازی به آب نداری)؟ می‌فرماید: آیا ندانستی که فلان‌بنده‌ام از تو آب خواست؛ اما تو به او آب ندادی؟ آیا نمی‌دانستی که اگر به او آب بدهی، پاداشِ آن را نزدِ من می‌یابی؟» این حدیث نشان‌دهنده‌ی فضیلتِ آب دادن به کسی‌ست که درخواستِ آب می‌کند؛ لذا اگر به کسی آب بدهید، پاداشِ آن را که چه‌بسا ده تا هفتصد برابر و بلکه بیش‌تر است، نزدِ الله متعال می‌یابید. شاهدِ موضوع از این حدیث جمله‌ی نخست آن است که فرمود: «بیمار شدم و از من عیادت نکردی». لذا به اهمیت و استحبابِ عیادت از بیمار پی می‌بریم.

***

 

 

 

 

902- وعن أبی موسىt قال: قالَ رسولُ اللهr: «عُودُوا الْمَرِیضَ، وَأَطْعِمُوا الجَائعَ، وَفُکُّوا العَانی». [روایت بخاری]([6])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «از بیماران عیادت کنید؛ به گرسنگان غذا بدهید؛ و اسیران را آزاد کنید».

903- وَعَنْ ثوبانt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «إنَّ المُسْلِمَ إِذَا عَادَ أخَاهُ المُسْلِمَ لَمْ یَزَلْ فی خُرْفَةِ الْجَنَّةِ حَتَّى یَرْجِعَ». قِیلَ: یَا رَسولَ الله، وَمَا خُرْفَةُ الجَنَّةِ؟ قَالَ: «جَنَاهَا». [روایت مسلم]([7])

ترجمه: ثوبانt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هنگامی‌که مسلمان از برادرِ مسلمانش عیادت می‌کند، تا زمانی‌که باز می‌گردد، در "خُرفه‌ی بهشت" است». سؤال شد: خُرفه‌ی بهشت چیست؟ فرمود: «چیدنِ میوه‌های بهشتی».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوموسی اشعریt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «از بیمار عیادت کنید؛ به گرسنه غذا بدهید؛ و اسیر را آزاد نمایید». پیامبرr در این حدیث به سه کار دستور داده است:

نخست: عیادتِ بیمار؛ پیش‌تر بیان شد که عیادتی بیمار فرض کفایه است و اگر هیچ‌کس از مسلمانِ بیمار عیادت نکند، بر کسی که از بیماری‌اش اطلاع دارد، واجب است که به عیادتش برود. زیرا عیادت بیمار یکی از حقوقِ مسلمانان بر یک‌دیگر است.

دوم: غذا دادن به گرسنه؛ یعنی هرگاه انسان گرسنه‌ای را دیدیم، بر ما واجب است که به او غذا بدهیم؛ غذا دادن به گرسنه، فرض کفایه است و اگر یک نفر این کار را بکند، از دیگران ساقط می‌شود؛ اما اگر هیچ کس به گرسنه غذا ندهد، همه‌ی کسانی که از حالِ گرسنه باخبرند، گنهکار هستند و بر آنان واجب است که به او غذا بدهند. لباس دادن به برهنگان نیز همین حکم را دارد؛ یعنی فرض کفایه است.

سوم: آزاد کردن اسیر؛ یعنی آزاد کردنِ مسلمانی که دربندِ کفار است. لذا اگر کفار، مسلمانی را بربایند، بر ما واجب است که برای آزادیِ او اقدام کنیم. هم‌چنین اگر مسلمانی در جنگِ میان کفار و مسلمانان به‌اسارتِ دشمن درآید، بر ما واجب است که او را آزاد کنیم آزاد کردن اسیران، فرض کفایه است.

مؤلف/ سپس حدیث ثوبانt را آورده که در آن آمده است: پیامبرr فرمود: «هنگامی‌که مسلمان از برادرِ مسلمانش عیادت می‌کند، تا زمانی‌که باز می‌گردد، در "خُرفه‌ی بهشت" است». سؤال شد: خُرفه‌ی بهشت چیست؟ فرمود: «چیدنِ میوه‌های بهشتی». یعنی: تا زمانی که نزدِ بیمار نشسته است، گویا در حالِ چیدنِ میوه‌های بهشتی‌ست. پیش‌تر بیان شد که مدت‌زمانِ نشست در نزد بیمار، به شرایط و اوضاع وی بستگی دارد.

حدیث دوم نیز بیان‌گر فضیلتِ عیادت از بیمار است؛ چه کسی دوست دارد که از میوه‌های بهشت بچیند؟ آری؛ عیادتِ بیمار یکی از راه‌ها و اسبابِ آن است.

***

904- وَعَنْ علیٍّt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یَقُولُ: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَعُودُ مُسْلِماً غُدْوةً إِلا صَلَّى عَلَیْهِ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَکٍ حَتَّى یُمْسِی، وَإنْ عَادَهُ عَشِیَّةً إِلا صَلَّى عَلَیْهِ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَکٍ حَتَّى یُصْبِحَ، وَکَانَ لَهُ خَرِیفٌ فی الْجَنَّةِ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن است.]([8])

ترجمه: علیt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هر مسلمانی که بامداد مسلمانی را عیادت کند، هفتادهزار فرشته تا شامگاه برای او دعا و استغفار می‌کنند و اگر شامگاهان به عیادت برادرِ مسلمانش برود، هفتادهزار فرشته تا صبح برای او دعای رحمت می‌کنند و میوه‌های چیده‌شده(ی بهشتی) برای او فراهم خواهد بود».

905- وَعَنْ أنسٍt قال: کَانَ غُلاَمٌ یَهُودِیٌّ یَخْدُمُ النَّبِیَّr فَمَرِضَ، فَأتَاهُ النَّبِیُّr یَعُودُهُ، فَقَعَدَ عِنْدَ رَأسِهِ، فَقَالَ لَهُ: «أَسْلِمْ» فَنَظَرَ إِلَى أبِیهِ وَهُوَ عِنْدَهُ؟ فَقَالَ : أَطِعْ أَبَا القَاسِمِ ، فَأسْلَمَ، فَخَرَجَ النَّبِیُّr وَهُوَ یَقُولُ: «الحَمْدُ للهِ الَّذِی أنْقَذَهُ منَ النَّارِ». [روایت بخاری]([9])

ترجمه: انسt می‌گوید: پسری یهودی بود که به پیامبرr خدمت می‌کرد و بیمار شد. پیامبرr به عیادتش رفت و بر بالینش نشست و به او فرمود: «اسلام بیاور». پسر به پدر که نزدش بود، نگریست. پدرش گفت: از ابوالقاسم اطاعت کن. لذا آن پسر مسلمان شد. پیامبرr در حالی بیرون رفت که می‌فرمود: «حمد و سپاس الله را سزاست که او را از آتش دوزخ نجات داد».

شرح

مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که علیt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هر مسلمانی که بامداد مسلمانی را عیادت کند، هفتادهزار فرشته تا شامگاه برای او دعا و استغفار می‌کنند و اگر شامگاهان به عیادت برادرِ مسلمانش برود، هفتادهزار فرشته تا صبح برای او دعای رحمت می‌کنند و میوه‌های چیده‌شده(ی بهشتی) برای او فراهم خواهد بود».

این حدیث، شاهدِ دیگری هم دارد که پیش‌تر ذکر شد؛ چنان‌که در هر دو حدیث بدین نکته اشاره شده است که وقتی انسان به عیادتِ برادر مسلمانش می‌رود، در خُرفه‌ی بهشت، یعنی در حالِ چیدنِ میوه‌های بهشتی‌ست.

اما دعا و استغفار فرشتگان برای عیادت‌کننده، جای بحث و تأمل دارد؛ گرچه فضل و رحمت اللهU بی‌کران می‌باشد، اما از دیدگاهِ علما یکی از نشانه‌های حدیث ضعیف، این است که در آن پاداش فراوانی برای عملی اندک ذکر شده باشد. ولی از آن‌جا که اصلِ عیادتِ بیمار، عملی مشروع و پسندیده است، لذا ذکر فضایلِ چنین اعمالی به‌قصدِ تشویق و ترغیب به آن، ایرادی ندارد؛ البته مشروط به این‌که آن عمل، اساسی شرعی داشته باشد و ضعفِ حدیثی که در فضایلِ آن ذکر می‌گردد، زیاد و شدید نباشد. چراکه اگر آن حدیث، از پیامبرr ثابت باشد، انسان با انجامِ آن عمل به فضیلتِ مذکور در حدیث دست می‌یابد و اگر آن حدیث ثابت نباشد، به‌رغم ضعفی که داشته، مشوّق انسان برای انجامِ کار نیک بوده است. در هر حال این حدیث، نشان‌گر فضیلت و اهمیت عیادت از بیمار است. اگر این عیادت صبحگاهان انجام شود، دعا و استغفارِ فرشتگان تا شب برای عیادت‌کننده ادامه دارد و چنان‌چه این عیادت شامگاهان به‌انجام برسد، این‌همه فرشته تا صبح برای عیادت‌کننده استغفار و دعای رحمت می‌کنند.

در حدیث انس بن مالکt آمده است: نوجوانی یهودی به پیامبرr خدمت می‌کرد و چون بیمار شد، پیامبرr به عیادتش رفت و بالای سرش نشست و فرمود: «مسلمان شو». نوجوان به پدرش که آن‌جا نشسته بود، نگاه کرد؛ گویا می‌خواست نظرِ پدرش را جویا شود. پدرش به او گفت: «از ابوالقاسم اطاعت کن»؛ زیرا در حقانیت پیامبرr شک نداشت. در نتیجه آن پسر مسلمان شد. رسول‌اللهr در حالی بیرون می‌آمد که می‌فرمود: «الله را سپاس که این نوجوان را از آتش دوزخ نجات داد».

و اما نکاتی که از این حدیث برداشت می‌شود:

1-   استخدام یا به‌خدمت گرفتنِ یهودی، جایز است؛ البته مشروط به این‌که مسلمان از نیرنگِ یهودی، مطمئن و درامان باشد. زیرا یهودیان نیرنگ‌باز، دسیسه‌کار و اهلِ خیانت‌اند و به‌سادگی نمی‌توان به آنان اطمینان کرد؛ نه به پیمان خود وفا می‌کنند و نه امانت‌دارند. اما اگر از ناحیه‌ی آنان مطمئن بودید، ایرادی ندارد که ان‌ها را به‌کار بگیرید.

2-   عیادت از یهودی، جایز است؛ زیرا پیامبرr به عیادتِ این نوجوان یهودی رفت. البته شاید عیادتِ پیامبرr از این یهودی به‌خاطر خدمتِ آن یهودی به پیامبرr و از روی قدرشناسیِ خدماتش بوده است. اگر این احتمال را در نظر بگیریم، نتیجه این می‌شود که عیادت از هر یهودی‌ای جایز نیست؛ شاید هم پیامبرr به‌قصدِ عرضه‌ی اسلام به آن یهودی به عیادتش رفته است. لذا عیادت از بیمارِ یهودی و دیگر کافران، با چنین هدفی، پسندیده است تا بلکه ایمان بیاورند و از عذاب الاهی نجات یابند. پیامبرr فرموده است: «لأَنْ یَهْدِیَ الله بِکَ رَجُلاً وَاحِداً خَیْرٌ لَکَ مِنْ حُمْرِ النَّعَمَ».([10]) یعنی: «اگر الله، یک نفر را به‌وسیله‌ی تو هدایت کند، برای تو از شتران سرخ‌مو بهتر است». شترانِ سرخ‌مو نزد عرب‌ها از بهترین انواع شتر و جزو نفیس‌ترین اموالشان بود.

3-   شایسته است که عیادت‌کننده، بیمار را به سوی حقیقت و کارهای نیک راهنمایی و تشویق کند و اگر می‌دانست که بیمار، در انجامِ عبادات کوتاهی کرده است، به او بگوید: «فلانی! توبه کن و از الله آمرزش بخواه». بهترین هدیه‌ای که می‌توانید به بیمار بدهید، این است که نفعی دینی به او برسانید و قصه‌گویی را به وقتِ دیگری موکول کنید.

4-   معمولاً والدین فرزندانشان را بر خود ترجیح می‌دهند؛ یعنی چه‌بسا خود کار نیک انجام ندهند، اما فرزند خویش را به انجام کار نیک امر کنند؛ همان‌گونه که این یهودی به پسرش گفت: «از ابوالقاسم پیروی کن»؛ اما خودش مسلمان نشد! زیرا گاه والدین خود از نیکی‌ها محروم‌اند، اما فرزندانشان را به آن توصیه می‌کنند. پناه بر الله.

5-   این حکایت، بیان‌گر حقانیتِ پیامبرr است؛ زیرا آن یهودی به پسرش گفت: «از ابوالقاسم پیروی کن». چه حقیقتی بالاتر از این‌که دشمن به آن اعتراف کند؟ روشن است که یهود و نصارا پیامبرr را می‌شناختند؛ همان‌گونه که فرزندان خویش را می‌شناختند. الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ        [البقرة: ١٤٦] 

کسانی که به آن‌ها کتاب داده­ایم، محمد را می­شناسند؛ همان‌گونه که پسران خویش را می­شناسند.

زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡ       [الأعراف: ١٥٧] 

آنان که از پیامبر درس‌نخوانده­ای که نامش را در تورات و انجیل می­بینند، پیروی می­کنند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا می­خواند و از بدی باز می‌دارد و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهده­ی آنان بود، از آنان رفع می­کند.

یعنی: آن‌ها، پیامبرr را با اسم و شهرتش می‌شناختند؛ اما حسادت و سرکشی، آنان را از ایمان آوردن به رسول‌اللهr باز داشت:

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ                                                                                        [البقرة: ١٠٩]     

بسیاری از اهل کتاب، به سبب حسادتی که در وجودشان ریشه کرده، دوست دارند شما را که ایمان آورده­اید، به کفر بازگردانند؛ هرچند حق و حقیقت برایشان روشن شده است!

بنابراین اگر کافری بیمار شد، ایرادی ندارد که به عیادتش بروید؛ البته مشروط به این‌که از عیادتش امیدِ خیر داشته باشید، مثلاً با این هدف از او عیادت کنید که اسلام را به او عرضه نمایید یا امیدوار باشید که اسلام بیاورد. اینک که کارگران و فعالانِ اقتصادیِ غیرمسلمان در کشورهای اسلامیِ ما مشغول کار هستند، شایسته نیست که آنان را به حال خودشان رها کنیم یا بگذاریم که مانند چارپا برای ما کار کنند و آن‌ها را به سوی حقیقت رهنمون نشویم! آن‌ها بر گردنِ ما حق دارند که آنان را به سوی اسلام فرا بخوانیم، حقیقت را برایشان بیان کنیم و آنان را به حق و حقیقت تشویق نماییم تا مسلمان شوند. اما به‌رغم این‌همه کارگر نصرانی و بودایی و امثالشان که در کشورهای اسلامی کار می‌کنند، آمارِ پایینِ مسلمان شدنِ چنین کسانی، از آن حکایت دارد که ما فعالیتی جدی در زمینه‌ی دعوت اسلامی نداریم؛ یعنی آن‌گونه که باید و شاید آنان را به‌سوی اسلام فرا نمی‌خوانیم. این، نشانه‌ی کوتاهیِ ماست؛ و گرنه، کارگری که برای لقمه‌ای نان یا برای گذرانِ زندگیِ خود کار و تلاش می‌کند، انگیزه‌ای برای سرکشی ندارد؛ بلکه در او زمینه و بستر کافی برای پذیرش حق فراهم است و اگر او را با نرمی و حکمت دعوت دهیم، نتیجه‌اش را خواهیم دید و به‌زودی مردمان زیادی به‌دستِ ما مسلمان می‌شوند؛ اما متأسفانه ما در این زمینه کوتاهی می‌کنیم و آن‌گونه که باید چنین فرصت‌هایی را غنیمت نمی‌شماریم. و توفیق با الله متعال است.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (1239، 6222)؛ و صحیح مسلم، ش: 2066. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 244 و 851 ذکر شد. (مترجم)]

([2]) صحیح بخاری، ش: 2738؛ و صحیح مسلم، ش: 1627 به‌نقل از ابن‌عمرم.

([3]) صحیح بخاری، ش: 1240؛ و صحیح مسلم، ش: 2162. [این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 243 ذکر شد. (مترجم)]

([4]) صحیح مسلم، ش: 2569.

([5]) صحیح بخاری، ش: 6502 به‌نقل از ابوهریرهt.

([6]) صحیح بخاری، ش: (3046، 5649).

([7]) صحیح مسلم، ش: 2568.

([8]) صحیح الجامع، از آلبانی/ ش: 5767.

([9]) صحیح بخاری، ش: 1356.

([10]) صحیح بخاری در جند مورد، از جمله: (2942، 4210) و صحیح مسلم، ش: 2406

143- باب: مستحب بودن دست دادن و گشاده‌رویی در هنگامِ دیدار، و بوسیدنِ دستِ مرد صالح

143- باب: مستحب بودن دست دادن و گشاده‌رویی در هنگامِ دیدار، و بوسیدنِ دستِ مرد صالح و بوسیدنِ فرزند خویش از روی محبت و به آغوش کشیدنِ کسی که از سفر باز می‌گردد و مکروه بودن خم شدن در برابر دیگران

890- عَنْ أَبِی الْخَطّابِ قَتادَةَ قال: قُلْتُ لأنسٍ: أکَانتِ الْمُصافَحةُ فِی أصْحابِ رسولِ اللهr؟ قال: نَعَم. [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابوخطّاب، قتاده می‌گوید: به انسt گفتم: آیا مصافحه (=دست دادن) در میانِ اصحاب رسول‌اللهr معمول بود؟ فرمود: بله.

891- وَعَنْ أَنَسٍt قال: لَمَّا جَاءَ أهْلُ الیَمَنِ قال رسولُ اللهr: «قَدْ جَاءَکُمْ أهْلُ الْیَمَن، وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة». [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([2])

ترجمه: انسt می‌گوید: هنگامی که یمنی‌ها - به مدینه- آمدند، رسول‌اللهr فرمود: «اهل یمن نزد شما آمده‌اند و ایشان نخستین کسانی هستند که مصافحه (=دست دادن) را رایج کردند».

892- وَعَنْ الْبَرَاءِt قال: قال رسولُ اللهr: «ما مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَیَتَصافَحَانِ إلاّ غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أنْ یَفْتَرِقا». [روایت ابوداود]([3])

ترجمه: بَراءt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر دو مسلمانی که به هم می‌رسند و با هم مصافحه می‌کنند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند، به‌قطع موردِ آمرزش قرار می‌گیرند».

893- وَعَنْ أَنَسٍt قال: قال رجل: یا رسولَ الله، الرَّجُلُ مِنَّا یَلْقَى أخَاُهُ أوْ صَدیقَهُ أیَنْحَنِی لَه؟ قال: «لا» قال: أفَیَلْتَزِمُهُ ویُقَبِّلُهُ؟ قال: «لا» قال: فَیَأْخُذُ بِیَدِهِ وَیُصَافِحُه؟ قال: «نَعَم». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([4])

ترجمه: انسt می‌گوید: مردی عرض کرد: ای رسول‌خدا! شخصی از ما با برادر یا دوستش دیدار می‌کند؛ آیا می‌تواند برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا می‌تواند او را به آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». گفت: آیا می‌تواند دستش را بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمود: «بله».

شرح

مؤلف، نووی/ این باب را در ادامه‌ی آداب سلام و مسایل مربوط به آن گشوده است؛ از جمله مسأله‌ی مصافحه یا دست دادن؛ آیا سنت است که انسان هنگامِ ملاقات برادرش با او دست دهد؟ پاسخ: بله؛ سنت است. زیرا قتاده از انس بن مالکt پرسید: آیا دست دادن در میان اصحاب پیامبرr رایج بود؟ انسt پاسخ داد: «آری». ناگفته نماند که مصافحه باید با دستِ راست باشد؛ و همان‌گونه که در حدیث آمده است: دو مسلمانی که به هم می‌رسند و با هم دست می‌دهند، آمرزیده می‌شوند. این، بیان‌گر فضیلتِ مصافحه می‌باشد؛ البته این به زمانی مربوط می‌شود که دو مسلمان به هم می‌رسند و با هم سخن می‌گویند؛ لذا در دیدنِ اتفاقی یک‌دیگر در کوچه و بازار، نیازی به دست دادن نیست و سلام کردن، کافی‌ست؛ زیرا صحابهy در هنگامِ حرکت یا رفت و آمد به سلام کردن به یک‌دیگر بسنده می‌کردند. از این‌رو وقتی در کوچه و بازار از کنارِ مردم عبور می‌کنید، فقط کافی‌ست که سلام کنید؛ اما اگر توقف کردید تا با کسی سخن بگویید، با او دست دهید.

برخی از مردم پس از پایانِ نماز جماعت با نمازگزاری که در کنارشان است، دست می‌دهند و گاه می‌گویند: «تقبل الله» یا «قبول باشد». این، یک بدعت و پدیده‌ی نوپیداست که صحابهy انجام نمی‌دادند. نمازگزار همین‌که به راست و چپش سلام می‌دهد و می‌گوید: «السَّلامُ عَلَیْکُم وَرَحْمةُ الله»، کافی‌ست.

و اما خم شدن در برابر دیگران به‌هنگام دیدار با آنان یا معانقه و در آغوش گرفتنشان؛ از پیامبرr پرسیدند: آیا در برابر دیگران خم شویم؟ فرمود: «خیر». سؤال کردند: «آیا برادرِ مسلمان خود را در آغوش بگیریم؟» فرمود: «خیر». البته خم شدن به‌مراتب بدتر است؛ زیرا در آن نوعی خضوغ برای غیرالله می‌باشد و به رکوع می‌مانَد که انسان در برابرِ اللهU انجام می‌دهد. از این‌رو از خم شدن در برابر دیگران نهی شده است. اما معانقه (=به آغوش گرفتن) و بوسیدنِ کسی که از سفر می‌آید، ایرادی ندارد. شاید این پرسش مطرح شود که: پیامبرr از خم شدن در برابر دیگران نهی فرمود؛ اما الله متعال درباره‌ی برادران یوسفu می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ                                                                                  [یوسف: ٩٨،  ٩٩]     

هنگامی که نزد یوسف رفتند، او پدر و مادرش را کنار خویش جای داد و گفت: به خواست الله در کمال امنیت وارد مصر شوید. و پدر و مادرش را بالای تخت برد و همه برایش سجده کردند.

پاسخش، این است که این مسأله در شریعتِ یوسف و پیش از اسلام بوده و شریعتِ اسلامیِ ما، آن را منسوخ کرده و از آن باز داشته است؛ لذا برای هیچ‌کس جایز نیست که برای دیگری سجده کند؛ گرچه قصدش عبادت نیز نباشد. هم‌چنین خم شدن در برابر دیگران نیز روا نیست؛ زیرا پیامبرr از کار منع فرموده است. از این‌رو اگر کسی از این موضوع بی‌خبر بود و در برابرِ شما خم شد، او را نصیحت و راهنمایی کنید و به او بگویید که این کار، ممنوع و نارواست و در برابر کسی جز الله، کُرنش نکن.

البته بوسیدن دستِ مردانِ شایسته ایرادی ندارد.

***

894- وعن صَفْوان بن عَسَّالٍt قال: قال یَهُودیٌّ لِصَاحِبِهِ اذْهب بِنا إلى هذا النَّبِیِّ فَأَتَیا رسولَاللهr فَسَألاهُ عَنْ تِسْع آیاتٍ بَیِّناتٍ فَذَکرَ الْحَدیثَ إلى قَوْله: فقَبَّلا یَدَهُ وَرِجْلَهُ وقالا: نَشْهَدُ أنَّکَ نبِیٌّ. [روایت ترمذی و غیرِ او با اِسنادهای صحیح]([5])

ترجمه: صفوان بن عسّالt می‌گوید: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسول‌اللهr آمدند و از او درباره‌ی نُه نشانه‌ی واضح و روشن([6]) پرسیدند. و آن‌گاه ادامه‌ی حدیث را ذکر می‌کند تا آن‌جا که می‌گوید: آن‌دو دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: گواهی می‌دهیم که تو پیامبری.

895- وَعَن ابْنِ عُمَرَ$ قِصَّةٌ قال فِیها: فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِیِّr فَقَبَّلْنا یَدَهُ. [روایت ابوداود]([7])

ترجمه: از ابن‌عمر$ حکایتی روایت شده که در آن گفته است: سپس به پیامبرr نزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم.

896- وَعَنْ عائشةَ& قالت: قَدِمَ زَیْدُ بْنُ حَارِثةَ المدینةَ ورسولُاللهr فِی بَیْتِی فأتَاهُ فَقَرَعَ البابَ. فَقَام إلیْهِ النَّبِیُّr یَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن‌را حسن دانسته است.]([8])

ترجمه: از عایشه& روایت شده که گفته است: زید بن حارثهt - از سفری- به مدینه بازگشت؛ آن روز پیامبرr در خانه‌ی من بود. زید نزد پیامبرr آمد و در زد. پیامبرr برخاست و در حالی که لباسش را به دنبالِ خود می‌کشید، به سوی زید رفت و او را در آغوش گرفت و بوسید.

897- وَعَنْ أبی ذَرٍّt قال: قال لی رَسُولُ اللهr: «لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَیْئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاکَ بِوجهٍ طلِیقٍ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشاده‌رویی ملاقات کنی».

شرح

امام نووی/ این احادیث را در باب آداب مصافحه و معانقه و مسایل مربوط به آن ذکر کرده است؛ از جمله: حدیث صفوان بن عسّالt که گفته است: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسول‌اللهr آمدند و از او درباره‌ی نُه نشانه‌ی واضح و روشن پرسیدند. و چون پیامبرr نُه نشانه‌ی آشکار را برای آن‌دو برشمرد، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: «گواهی می‌دهیم که تو پیامبری».

یهودیان مدینه در اصل از مصر و از بنی‌اسرائیل بودند که به فرمانِ پیامبرشان موسیu به سرزمین مقدس، یعنی شام نقل مکان کردند:

﴿یَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِی کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡ              [المائ‍دة: ٢١]     

ای قوم من! وارد سرزمین پاکی شوید که الله برایتان مقرر نموده است.

آن‌ها در تورات می‌خواندند که در آخر زمان، پیامبری از مکه برانگیخته می‌شود که به مدینه هجرت می‌کند؛ از این‌رو بسیاری از یهودیان از شام به مدینه مهاجرت کردند و منتظر ظهور پیامبرِ آخر زمان بودند تا از او پیروی کنند؛ زیرا در تورات و انجیل فضیلت پیامبرr بیان شده بود. الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ        [الأعراف: ١٥٧]          

آنان که از پیامبر درس‌نخوانده­ای که نامش را در تورات و انجیل می­بینند، پیروی می­کنند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا می­خواند و از بدی باز می‌دارد و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهده­ی آنان بود، از آنان رفع می­کند.

هرگاه مشاجره‌ای میان یهودیان و مشرکان روی می‌داد، با استناد به بعثت پیامبر خاتم امید پیروزی بر کافران را مطرح می­کردند و می‌گفتند: به‌زودی پیامبری برانگیخته می‌شود که ما از او پیروی می‌کنیم و بر شما چیره می‌گردیم:

﴿وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦ [البقرة: ٨٩]     

و (با آنکه) پیش‌تر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح می­کردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانه­هایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.

یهودیان مدینه، سه قبیله بودند: بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر، و بنی‌قریظه. پیامبرr در بدو ورود به مدینه با همه‌ی این‌ها پیمان بست؛ ولی آن‌ها، پیمان‌شکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنی‌قریظه» بودند که چون در جنگ «احزاب» خیانت و پیمان‌شکنی کردند، حدود هفتصد تن از آن‌ها کشته شدند. آنان در دژهای «خیبر» مستقر شده بودند. پیامبرr خیبر را فتح کرد و اجازه داد که یهودیان در آن‌جا بمانند؛ زیرا آن‌ها کشاورزان ماهری بودند و صحابهy به کارهای مهم‌تری اشتغال داشتند و فرصتِ کافی برای کشاورزی در خیبر را نداشتند؛ پیامبرr پذیرفت که یهودیان در خیبر بمانند و در مقابل، نیمی از محصولات کشاورزیِ آن‌جا را به مسلمانان بدهند؛ البته مشروط به این‌که هرگاه پیامبرr بخواهد، آنان را از آن‌جا بیرون کند. یهودیان در دورانِ پیامبرr و در خلافت ابوبکر صدیقt در خیبر بودند و آن‌گونه که تاریخشان نشان می‌دهد، همواره اهل خیانت و پیمان‌شکنی بوده‌اند؛ لذا در دوران عمر فاروقt خیانت کردند و همین، باعث شد که عمرt آن‌ها را در سال شانزدهم هجری از خیبر به «اذرعات» در شام تبعید کند. این، مختصری از سرگذشت یهودیانِ ساکن در شبه‌جزیره‌ی عربستان بود که در انتظار بعثت پیامبرr به این سرزمین هجرت کرده بودند تا از او پیروی کنند و چون پیامبرr برانگیخته شد، با این‌که او را به‌خوبی شناختند و دریافتند که به‌راستی فرستاده‌ی الاهی‌ست، به او کفر ورزیدند؛ برخی از علما گفته‌اند: یهودیان گمان می‌کردند که پیامبرِ خاتم از بنی‌اسرائیل است؛ اما وقتی دیدند که از نسل اسماعیلu است، حسادت ورزیدند و به او ایمان نیاوردند. البته این نکته، برای من ثابت و روشن نیست؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

 

 

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡ  [البقرة: ١٤٦] 

کسانی که به آن‌ها کتاب داده­ایم، محمد را می­شناسند؛ همان‌گونه که پسران خویش را می­شناسند.

لذا اهل کتاب می‌دانستند که پیامبر خاتم، عرب و از نسل اسماعیلu است. علم یقین یا دانشِ قطعی با عین یقین و این‌که یک حقیقت را با چشم خویش ببینند، فرق می‌کند. آن‌ها ابتدا گمان می‌کردند که اگر پیامبرِ خاتم برانگیخته شود، از او پیروی خواهند کرد؛ اما همین‌که مبعوث شد، حسادت ورزیدند و کافر شدند. - پناه بر الله-.

خلاصه این‌که آن دو یهودی، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت؛ لذا این، نشان می‌دهد که بوسیدن دست و پایِ کسی که دارای علم و شرافت است، جایز می‌باشد؛ هم‌چنین بوسیدن دست و پای پدر و مادر و امثالِ آن‌ها رواست؛ زیرا حقّ بزرگی دارند و این، یعنی تواضع و نیکی به آن‌ها.

مؤلف/ هم‌چنین حدیث ابن‌عمر$ را آورده که گفته است: نزدِ پیامبرr آمدیم و دستش را بوسیدیم». و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت.

بوسیدنِ دست مانند بوسیدنِ سر است؛ اما شگفتا از کسانی که بوسیدن دست را بیش از بوسیدنِ سر رد می‌کنند؛ در صورتی که هیچ تفاوتی میان بوسیدن سر و دست نیست. البته ایراد بر کسانی وارد است که وقتی کسی به آن‌ها سلام می‌گوید، دستشان را دراز می‌کنند تا سلام‌کننده دستشان را ببوسد! یا حتی آشکارا می‌گویند: دستم را ببوس! روشن است که باید نادرستیِ کارِ این‌ها را یادآوری کرد و مردم را از بوسیدنِ دستِ این‌ها باز داشت. اما اگر کسی، خود به‌احترامِ شما دست یا پیشانی یا سرِتان را بوسید، ایرادی ندارد؛ البته مشروط به این‌که همیشه و هر بار که شما را می‌بیند، چنین نکند؛ زیرا پیش‌تر حدیثی گذشت که از پیامبرr سؤال شد: آیا وقتی شخصی برادرش را می‌بیند، برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسش‌گر پرسید: آیا می‌تواند او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا می‌تواند با او مصافحه کند؟ فرمود: «آری». ولی اگر به سببی چون بازگشت از سفر و غربت باشد، ایرادی ندارد. از این‌رو مؤلف/ حدیث عایشه& درباره‌ی بازگشت زید بن حارثهt از سفر را ذکر کرده است که وقتی زیدt از سفر بازگشت و نزدِ پیامبرr آمد، پیامبرr در حالی که لباس خود را به دنبال خویش می‌کشید، به سوی زید برخاست و او را در آغوش گرفت و بوسید. زیدt غلامِ آزاد‌شده‌ی پیامبرr بود که خدیجه& به ایشان هدیه کرد و پیامبرr او را آزاد ساخت. پیامبرr زید و فرزندش اسامه$ را بسیار دوست داشت. از این‌رو اسامهt به «حبّ بن حب»، یعنی «محبوب پسر محبوب» مشهور شده بود؛ زیرا پدر و پسر، هر دو محبوب رسول‌اللهr بودند.

لذا پیامبرr زیدt را که از سفر بازگشته بود، در آغوش گرفت و بوسید؛ پس معانقه با کسی که از سفر می‌آید و بوسیدنِ او، ایرادی ندارد. ولی اشکال در این است که برادر مسلمان خود را هر بار که می‌بینید، ببوسید؛ زیرا پیامبرr از این کار باز داشته است.

پیامبرr سفارش کرده است که انسان نباید هیچ کارِ نیکی را کوچک و ناچیز بشمارد؛ یعنی هیچ گاه نیکی و احسانی را که به مردم می‌کنید، کوچک و ناچیز نپندارید و نگویید که این، کم یا ناچیز است؛ حتی اگر خودکار یا چیزِ به‌ظاهر ارزان و کم‌ ارزشی به کسی می‌دهید. زیرا طرفِ مقابل، حتماً روزی این نیکیِ شما را به‌یاد می‌آورَد و می‌گوید: پارسال فلانی به من هدیه داد. هر چیزی که مهر و محبت بیاورد، ارزشمند است و نباید آن را ناچیز بشماریم؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشاده‌رویی ملاقات کنی». آری! تا این حد که با چهره‌ای باز و با خوش‌رویی، نه با اخم و ترش‌رویی، برادرِ مسلمانتان را ملاقات کنید. البته گاه انسان، مسایل و مشکلاتی دارد که مردم از آن بی‌اطلاع‌اند؛ لذا نمی‌تواند گشاده‌رو باشد؛ اما باید سعی کند تا آن‌جا که می‌تواند خوش‌رو و بشاش باشد؛ زیرا این، جزو نیکی‌هاست و مهر و محبت می‌آورَد و دین اسلام دین محبت، برادری، و صفا و صمیمیت است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا       [آل عمران: ١٠٣]         

و نعمت الله را بر خودتان به‌یاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دل­هایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید.

از الله متعال می‌خواهیم که همه‌ی ما را به سوی اخلاق نیک و کارهای شایسته رهنمون شود؛ به‌یقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و رفتار رهنمون می‌گردد. و از او می‌خواهیم که اخلاق و رفتار ناشایست را از همه‌ی ما دور بگرداند؛ و تنها اوست که چنین می‌کند.

***

898- وعن أبی هریرةt قال: قبَّل النَّبِیُّr الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ$ فقال الأقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ: إنَّ لِی عَشَرةًَ مِنَ الْوَلَد ما قَبَّلْتُ مِنهُمْ أحَدًا. فقال رسولُ اللهr: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ». [متفق علیه]([10])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr حسن بن علی$ را بوسید. اقرع بن حابس گفت: من، ده فرزند دارم و هیچ‌یک از آن‌ها را نبوسیده‌ام. رسول‌اللهr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد».

شرح

نووی/ این حدیث را درباره‌ی مسایل مربوط به معانقه و بوسیدن آورده است که بوسیدنِ کودکان از روی مهر و محبت از آن جمله می‌باشد. همان‌گونه که پیامبرr حسن بن علی بن ابی‌طالب$ را بوسید. حسنt پسر فاطمه بنت رسول‌اللهr بود؛ یعنی پیامبرr پدربزرگِ مادریِ حسنt بوده است. ایشان، حسن و حسین$ را دوست داشت و می‌فرمود: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».([11]) یعنی: «حسن و حسین$ دو سردارِ جوانانِ بهشتی‌اند». البته حسنt از حسینt برتر است؛ زیرا پیامبرr درباره‌اش فرمود: «إنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ وَلَعَلَّ الله أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنْ الْمُسْلِمِینَ».([12]) یعنی: «این فرزندِ من، آقاست؛ امید است که الله، او را سببِ صلح و سازش در میان دو گروه از مسلمانان قرار دهد». همین‌طور هم شد و زمانی که حسنt پس از پدرش، علی بن ابی‌طالبt به خلافت رسید، پس از آن‌که مسایل و فتنه‌هایی پدید آمد، به‌خاطر جلوگیری از قتل و خون‌ریزی در میانِ مسلمانان، از خلافت چشم‌پوشی کرد و آن را به معاویه بن ابی‌سفیان$ واگذار نمود؛ هرچند که از معاویهt به خلافت سزاوارتر بود. و بدین‌سان فرموده‌ی رسول‌اللهr به حقیقت پیوست و حسنt به این فضیلت بزرگ دست یافت.

آن‌گاه که پیامبرr نوه‌اش، حسنt را بوسید، اقرع بن حابس - یکی از سرداران قبیله‌ی «بنی‌تمیم» - آن‌جا بود؛ روشن است که صحرانشینان، مقداری سرسخت و سنگ‌دل بوده‌اند. اقرع از این کارِ پیامبرr تعجب کرد و گفت: چگونه این کودک را می‌بوسید؟! من، ده فرزند دارم و هیچ‌یک از آن‌ها را نبوسیده‌ام. رسول‌اللهr فرمود: «کسی که رحم نکند، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد». یعنی کسی که نسبت به بندگان اللهU مهربان نیست، از رحمت الهی محروم می‌شود. این، نشان می‌دهد که بوسیدن کودکان از روی مهر و شفقت جایز است و فرقی نمی‌کند که فرزندان انسان یا نو‌ه‌های دختری و پسریِ او باشند یا هیچ نسبتی با انسان نداشته باشند؛ زیرا بوسیدنِ کودکان، نشانه‌ی داشتنِ قلبِ مهربان نسبت به کودکان است و انسان هرچه نسبت به بندگانِ الله مهربان‌تر باشد، به رحمت الهی نزدیک‌تر است؛ حتی اللهU زنی زناکار را آمرزید؛ زیرا آن زن، سگی دید که از شدت تشنگی دهانش را باز کرده و زبانش را بیرون آورده بود و آن را به خاک مرطوب می‌مالید. آن زن از چاه، پایین رفت و جوراب چرمیِ خود را پُر از آب کرد و جورابش را به دهان گرفت و از چاه، بالا آمد و به سگ، آب داد و چون دلش به حالِ سگ سوخت و او را آب داد، الله متعال او را آمرزید.([13]) وقتی الله متعال دلِ انسان را نسبت به خردسالان و ضعفا مهربان بگرداند، بدین معناست که انسان از رحمت الهی برخوردار خواهد شد. امید است که اللهU همه‌ی ما را به رحمتش بنوازد.

پیامبرr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد». لذا چه خوب است که انسان، قلبی مهربان و نرم داشته باشد. بر خلافِ برخی از افراد سبک‌سر و بی‌خرد که وقتی کودکی نزدشان می‌رود، او را از خود دور می‌کنند. در صورتی که پیامبرr به‌عنوان خوش‌اخلاق‌ترین و خوش‌رفتارترین بنده‌ی الله، روزی برای مردم امامت می‌د‌اد و در سجده بود که در این اثنا حسن بن علی بن ابی‌طالب$ آمد و مانندِ هر کودکی، روی پشت پیامبرr رفت. از این‌رو پیامبرr سجده‌اش را طول داد؛ صحابهy تعجب کردند. رسول‌اللهr فرمود: «فرزندم مرا سواریِ خویش قرار داد؛ لذا صبر کردم تا کارش را تمام کند». این، از مهر و محبت پیامبرr بود؛ چنان‌که باری رسول‌اللهr نوه‌ی دختری‌اش، یعنی امامه بنت زینب$ را بر دوش گرفته بود و او را با خود به مسجد بُرد. رسول‌اللهr در حالی که امامه& را در بغل گرفته بود، برای مردم امامت داد و چون به سجده می‌رفت، امامه را روی زمین می‌گذاشت و ان گاه که برمی‌خاست، او را برمی‌داشت. همه‌ی این ها از روی مهر و عطوفت پیامبرr نسبت به امامه& بود؛ و گرنه، این امکان برای پیامبرr وجود داشت که امامه‌ی کوچولو را نزد عایشه& یا یکی دیگر از همسرانش بگذارد. شاید هم وابستگیِ امامه& به پدربزرگشr باعث شد که رسول‌اللهr او را با خود به مسجد ببرند. روزی رسول‌الله برای مردم سخنرانی می‌کرد؛ در این اثنا حسن و حسین$ که لباسِ نو پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و چون لباسشان بلند بود، هنگام راه رفتن سکندری می‌خوردند. رسول‌اللهr با دیدن نوه‌هایش که سکندری می‌خوردند و هر آن ممکن بود روی زمین بیفتند، تاب نیاورد و از روی منبر پایین آمد و آن‌دو را جلوی خود گرفت و فرمود: الله متعال راست فرموده است که: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞۚ([14])

چه خوب است که خود را به محبت کردن به کودکان عادت دهیم و بکوشیم به هر کسی که محتاج محبت است، از جمله: یتیمان، فقیران و ضعفا مهر بورزیم و مهر و محبت را در دل‌هایمان جای دهیم تا بدین‌سان از رحمت الهی برخوردار شویم؛ زیرا به رحمتِ الله، سخت نیازمندیم و مهرورزی به بندگانِ الله، رحمت الهی را در پی دارد. امید است که الله متعال همه‌ی ما را به رحمتی خویش بنوازد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6263.

([2]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4344؛ آلبانی/ گوید: «وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة »، سخن انسt می‌باشد  که در حدیث گنجانده شده است.

([3]) صحیح الجامع، ش: (5777، 5778)؛ السلسلۀالصحیحۀ، ش: 525؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4343.

([4]) صحیح الترمذی، از آلبانی/ ش: 2195.

([5]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 517.

([6]) منظور از نُه نشانه‌ی آشکار، نشانه‌های نُه‌گانه‌ای‌ست که الله متعال به موسی داد؛ این نشانه‌ها، عبارت بودند از: عصا، دست (ید بیضاء)، خشک‌سالی‌های پیاپی، کاهش محصولات، توفان، هجوم ملخ، شپش و قورباغه، و خون‌آلود شدنِ آب‌های بنی‌اسرائیل. [مترجم]

([7]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف أبی داود، از آلبانی/ ش: 1117؛ و ضعیف الترمذی، ش: 517.

([8]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 516.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2626.  [این حدیث، پیش‌تر به شماره‌ی 123 و 700 ذکر شد. (مترجم)].

([10]) صحیح بخاری، ش: 5997؛ و صحیح مسلم، ش: 2318. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 230 ذکر شد. (مترجم)]

([11]) حسن است؛ روایت: ترمذی (3768)؛ نسائی در الکبری (5/50)؛ احمد در مسند خود (3/3، 62، 64، 83) و در فضائل الصحابۀ (1368، 1384) به‌نقل از ابوسعید خدریt؛ این حدیث شواهد دیگری هم دارد که علامه آلبانی/ در السلسلۀ الصحیحۀ (796، 797) ذکر کرده و در صحیح ابن‌ماجه (96)، و صحیح الترمذی (2965) و صحیح الجامع (3180) آن‌را حسن دانسته است.

([12]) صحیح بخاری، ش: 2704، 3629، 3746، 7109) به‌نقل از ابی‌بکرهt.

([13]) آن گونه که در حدیث شماره‌ی 128 همین کتاب آمده است، این ماجرا درباره‌ی یک مرد روی داده و شارح محترم آن را درباره‌ی یک زنِ زناکار ذکر کرده است. (مترجم)

([14]) سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 15. ترجمه: « اموال و فرزندانتان، فقط مایه‌ی آزمایش (شما) هستند».