12. تقسیم اسماء الله از لحاظ دلالت
یکی دیگر از اصول مهم و مفید در حوزۀ شناخت نامهای الله، این است که از لحاظ دلالتشان به دو نوع زیر تقسیم میشوند:
نوع اول: نامهایی که دلالت بر صفتی متعدّی میکنند. فعل متعدّی فعلی را گویند که اثر آن از فاعلش بگذرد و به مفعولبه برسد و به همین سبب، «فعل مجاوز» نیز گفته میشود. اسمهایی که این گونه باشند، متضمّن سه مورد زیر هستند:
1. ثبوت آن اسم برای الله ﻷ.
2. ثبوت صفت موجود در آن اسم، برای الله متعال.
3. ثبوت حکم و مقتضای آن.
به عنوان مثال: «سمیع» متضمّن اثبات «سمیع» به عنوان اسم برای الله تعالی است، و صفت سمع و شنیدن را برای او ثابت میکند و نیز حکم و مقتضایش را؛ یعنی اینکه الله ـ سرّ و نجوا را هم میشنود، چنانکه میفرماید:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ﴾ [المجادلة: 1]
«به راستی الله سخن زنی را که دربارۀ شوهرش با تو مجادله میکرد، و به الله شکایت میبرد شنید، و الله گفتگوی شما را میشنید، بیگمان الله شنوای بیناست.»
«رحیم» متضمّن اثبات «رحیم» به عنوان نام الله، و صفت رحمت و حکم و مقتضای آن است؛ یعنی اینکه الله ﻷ به هر کس بخواهد، رحم میکند.
تمام نامهایی که از این نوع باشند، همین گونهاند؛ مانند غفور، رزّاق، کریم، بصیر، بارئ، خالق، مصوّر، حفیظ، ربّ، قیّوم، رؤوف، فتّاح، عفوّ و لطیف.
نوع دوم: نامهایی که دلالت بر صفتی لازمی میکنند؛ یعنی آنچه اثر آن از فاعلش تجاوز نمیکند و به مفعولبه نمیرسد و به همین سبب، به فعل لازم، «فعل غیر مجاوز» نیز میگویند. اسمهایی که این گونه باشند، متضمّن دو مورد زیر هستند:
1. ثبوت آن اسم برای الله أ.
2. ثبوت صفت موجود در آن اسم، برای الله متعال.
به عنوان نمونه، اسم «حیّ» متضمّن اثبات «حیّ» به عنوان اسم الله تعالی، و نیز اثبات صفت حیات برای اوست. «عظیم» متضمّن اثبات «عظیم» به عنوان نام الله و اثبات صفت عظمت برای اوست.
سایر اسمهایی که از این قبیل هستند، همین گونهاند؛ همچون علی، اول، آخر، ظاهر، باطن، احد، قوی و متین.
ابن قیّم / در توضیح این اصل میگوید: «وقتی اسمی بر الله متعال اطلاق شود، جایز است که مصدر و فعل از آن اشتقاق شود و از این طریق، خبر داده شود؛ مانند «سمیع، بصیر و قدیر» که شنیدن و دیدن و قدرت از آنها اشتقاق میگردد و بدین وسیله، خبر از چنین افعالی داده میشود؛ همچون:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ﴾
«به راستی الله شنید.»
﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ﴾ [المرسلات: 23]
«پس ما (بر این کار) توانا بودیم، و چه نیک توانا (و قدرتمند) هستیم.»
این در صورتی است که فعل متعدّی باشد، امّا اگر لازمی باشد، نمیتوان بهوسیلۀ آن خبر داد؛ مانند «حیّ»، که در این حالت، اسم و مصدر و نه فعل بر او اطلاق میگردد و مثلا گفته نمیشود: «[نعوذ بالله] الله زنده شد.»[1]
از دیگر قواعد مفید در حوزۀ فهم اسماء الله، این است که هر یک از نامهای الهی سه نوع دلالت دارند:
- دلالت بر ذات و صفت به صورت مطابقی، دلالت بر یکی از آن دو به طور تضمّنی، و دلالت بر صفت دیگری به صورت التزامی؛ مثلا نام «حیّ» که دلالت بر ذات و بر صفت حیات به صورت مطابقی، و دلالت بر ذات تنها یا بر صفت حیات به طور تضمّنی، و دلالت بر قدرت و سمع و بصر و علم و سایر صفات، به صورت التزامی میکند.[2]
دلالت مطابقی یعنی دلالت لفظ بر تمام معنایش، دلالت تضمّنی یعنی دلالت لفظ بر بخشی از معنایش و دلالت التزامی به معنای دلالت لفظ بر امری خارج از معنایش است.
یکی دیگر از اصول مفید، این است که تمامی نامهای الله مختصّ اوست و نسبتدادن آنها به الله، به معنای اختصاصشان به او تعالی است. بنابراین کمال مطلق از آنِ او بوده و هیچ شریک و همنام و مانندی ندارد و از این موارد منزّه و برتر است.
چرا که در قرآن کریم آمده است:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [الأعراف: 180]
«و برای الله، نامهای نیک است.»
﴿لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [طه: 8]
«نامهای نیکو از آنِ اوست.»
تقدیم جار و مجرور ﴿لَهُ﴾ مفید قصر است؛ یعنی قصر و انحصار کمال حسنی که برای نامهایش ثابت است، بر او تعالی. امّا اینکه انسانها با اسمهای الله نامگذاری میشوند، دو صورت دارد:
1. نامهایی که اسم خاص و مختصّ الله هستند؛ همچون نام جلالۀ «الله»، «رحمان»، «خالق»، «بارئ» و «قیّوم» جایز نیست که برای غیر الله به کار برده شود، چون مسمّایشان معیّن است و شرکت نمیپذیرند؛ الله صاحب الوهیّت و عبودیّت بر تمامی مخلوقاتش است، رحمان دلالت بر کمال رحمت الهی میکند که همه چیز را فرا گرفته است، و چون زیاد به کار رفته است، علم و اسم مختصّ الهی شده است، خالق ذاتی است که بدون نمونۀ قبلی، چیزی را به وجود میآورد، بارئ ذاتی است که چیزی را بدون عیب به وجود میآورد، که این کار فقط توسّط الله صورت میگیرد و از این رو، فقط او تعالی چنین نامی دارد، و قیّوم ذاتی است که از دیگران بینیاز بوده و غیرش به او نیازمندند، که این هم مختصّ الله ﻷ است.
بنابراین این نوع از اسامی را نمیتوان برای غیر الله به کار برد.
2. نامهایی که مفهومی کلّی دارند ولی تکتک افراد و مسمّاهایشان با هم تفاوت دارند؛ همچون مَلِک، عزیز، جبّار و متکبّر، که میتوان غیر الله را با آنها نامگذاری کرد و الله متعال خود و برخی از بندگانش را با این اسامی معرّفی کرده است، چنانکه میفرماید:
﴿قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ﴾ [یوسف: 51]
«همسر عزیز گفت.»
﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾ [غافر: 35]
«این گونه الله بر دل هر متکبّر سرکشی مهر مینهد.»
این امر منجر به تماثل نمیشود، چون نسبتدادن مقتضی تخصیص است و نامهایی که به الله نسبت داده میشوند، اختصاص به او مییابند و شایستۀ ذات و جلال و کمالش هستند، امّا آنچه به مخلوق نسبت داده میشوند، به اعتبار مفهومی خاص هستند که شایستۀ مخلوق و نقص و ضعف اویند.
سخن درست در این باره، همین است. ابن کثیر / میگوید: «خلاصه اینکه: برخی از نامهای الهی برای غیر الله به کار میروند و برخی این گونه نیستند؛ مانند نام الله، رحمان، خالق، رزّاق و امثال آن.»[3]
از دیگر موارد مهم این است که احترام به نامهای الهی و رعایت ادب دربارۀ آنها بر ما واجب است، و یکی از انواع احترام این است که کسی را با اسمی نامگذاری نکنیم که منجر به شرک شود؛ مانند قاضی القضات، ملک الملوک، حاکم الحکّام و امثال آن، تا اینکه توحید حفظ گردد و مقام و ارزش اسماء و صفات الهی مصون بماند و اسباب و راههای شرک از بین برود.
در صحیح بخاری و صحیح مسلم، از ابوهریره س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ أَخْنَعَ اسمٍ عندَ اللَّهِ عزَّ وجَلَّ رَجُلٌ تَسَمَّى مَلِکَ الأَملاکِ»[4]؛ «همانا پستترین نام نزد الله، [نام] مردی است که شاهنشاه نام گیرد.» مسلم / در روایتش چنین میافزاید: «لا مالکَ إلا الله»؛ «هیچ مالکی غیر از الله وجود ندارد.»
در سنن ابی داود و غیر آن، از ابو شریح س روایت شده است که: «کنیۀ او ابو الحکم بود.» پیامبر ج به وی فرمودندکه همانا الله حَکَم است و حکم و حکمت به او باز میگردد. وی گفت: زمانی که قوم من دربارۀ چیزی اختلاف داشتند، نزدم میآمدند و من میانشان داوری میکردم و هر دو گروه راضی میشدند. پیامبر ج فرمودند که چقدر این خوب است! آیا فرزندی نداری؟ او پاسخ داد: شریح و مسلم و عبدالله. رسول الله ج پرسیدند که کدام یک از همه بزرگتر است؟ گفت: شریح. سپس فرمودند که تو ابو شریح هستی.»[5] بنابراین رسول الله ج وی را راهنمایی کردند که کنیهاش را تغییر دهد تا احترام و ادب لازم در قبال اسماء الله رعایت شود، هر چند قصد انسان مشارکت و شرک نباشد.
[1]- بدائع الفوائد، ج 1، ص 170.
[2]- نک: مجموع الفتاوی، ج 7، ص 185؛ مدارج السّالکین، ج 1، ص 30.
[3]- تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 36.
[4]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 5853؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2143.
[5]- ابوداود، شمارۀ حدیث: 4955؛ نسائی، شمارۀ حدیث: 5387؛ آلبانی / آن را در صحیح ابی داود و صحیح نسائی صحیح دانسته است.
11. اسمهای الله تعالی عَلَم (اسم خاص) و صفتند
یکی از اصول مفید در حوزۀ شناخت نامهای الهی این است که اسمهای مذکور، علَم و صفتند، و توصیف با آنها منافاتی با علَمبودنشان ندارد؛ یعنی به اعتبار دلالت بر ذات، عَلَم، و از لحاظ دلالت بر معانی، صفتند. و به اعتبار اول مترادف با دلالتشان بر مسمّایی واحد؛ یعنی الله ﻷ بوده و به اعتبار دوم، متباین و متفاوت با دلالت هر یک از آنها بر معنایی خاص است. بنابراین اسامی: حیّ، علیم، قدیر، سمیع، بصیر، رحمان، رحیم، عزیز و حکیم، نامهایی برای یک مسمّا؛ یعنی الله ـ به شمار میروند، امّا «حیّ» معنایی خاص، «سمیع» معنایی خاص، و «بصیر» معنایی خاص دارد؛ حیّ دلالت بر صفت حیات میکند، سمیع بیانگر صفت سمع و شنیدن است، بصیر دلالت بر صفت بصر و دیدن میکند و ... . پس از این لحاظ که هر یک بیانگر معنایی خاص هستند، با یکدیگر متفاوتند.
دلایل بسیاری در قرآن و سنّت وجود دارد که نشان میدهد نامهای الهی دلالت بر معانی و اوصاف میکنند.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «عبارتهای مختلفی در قرآن کریم آمده است که معنا و صفت کمال را اثبات میکنند؛ اینکه در قرآن، حمد و ستایش الهی اثبات شده و خصایل او بیان گشته و توصیف برتر از آنِ اوست و نیز اثبات معانی نامهای او تعالی و امثال آن، بیانگر این معنا (کمال) است.»[1]
بارزترین این دلایل عبارت است از:
1. الله متعال در توصیف نامهایش میفرماید که تمامی آنها حسنا هستند؛ یعنی در نهایت زیبایی و کمالند، زیرا مشتمل بر اوصاف کمال و جلالند، و اگر علَم جامد و بدون معنا میبودند، حسنا و کامل نمیشدند.
2. الله ﻷ خبر داده که توصیف برتر فقط مختصّ اوست:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ﴾ [النّحل: 60]
«و برای الله صفت برتر (و عالی) است.»
﴿وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ﴾ [الرّوم: 27]
«و توصیف برتر برای اوست.»
ابن کثیر / در تفسیر: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ﴾ میگوید: «یعنی کمال مطلق از هر لحاظ از آنِ الله تعالی و منسوب به اوست.»[2]
ابن قیّم / در تفسیر آن، چندین معنا آورده که یکی از آنها ثبوت صفات والا برای الله ـ است.
3. اینکه در قرآن کریم، حمد و ثنای الهی ثابت شده و خصایلش به تفصیل بیان گشته است.
به عنوان نمونه، یکی از نامهای او، «وهّاب» است. و در بیان جزئیّاتش چنین آمده است:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى ٱلۡکِبَرِ إِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ﴾ [إبراهیم: 39]
«ستایش از آن الله است که در (سنّ) پیری، اسماعیل و اسحاق را به من عطا کرد، مسلماً پروردگار من شنوندۀ دعاست.»
یکی دیگر از اسمهایش، «خالق» است و در توضیح آن آمده است:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ﴾ [الأنعام: 1]
«ستایش برای الله است که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و نور را پدید آورد.»
همچنین «القدّوس السّلام»، که در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا﴾ [الإسراء: 111]
«و بگو: ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروایی هیچ شریکی نیست، و به سبب ناتوانی (و ذلت حامی و) سرپرستی برای او نیست، و او را به شایستگی بزرگ بشمار.»
و نیز «الملک و العلیم»، که در توصیفش آمده است:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١ یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۚ وَهُوَ ٱلرَّحِیمُ ٱلۡغَفُورُ﴾ [سبأ: 1- 2]
«حمد (و ستایش) مخصوص اللهِ است که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین وجود دارد از آنِ اوست، و ستایش در (سرای) آخرت (نیز) از آنِ اوست، و او حکیم آگاه است. آنچه را که در زمین فرو میرود و آنچه را که از آن بیرون میآید، و آنچه را که از آسمان نازل میشود و آنچه را که در آن بالا میرود میداند، و او مهربان آمرزنده است.»
4. در قرآن کریم، اسمهای الهی و نیز صفاتی که آن اسامی بیانگر آنها هستند، اثبات شده است.
مثلا الله تعالی خودش را «عزیز» نامیده و توصیف به «عزّت» کرده است:
﴿فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ﴾ [فاطر: 10]
«پس تمامی عزّت از آنِ الله است.»
در آیاتی دیگر، خودش را «علیم» نامیده و توصیف به عِلم کرده است:
﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ﴾ [البقرة: 255]
«و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمییابند.»
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ﴾ [هود: 14]
«پس بدانید که (قرآن) فقط به علم الله نازل شده است.»
همچنین خودش را «قوی» نامیده و توصیف به قوّت کرده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ﴾ [الذّاریات: 58]
«بیگمان الله است که روزیدهنده است، (و او) قدرتمند استوار است.»
در جایی دیگر، خودش را «رحمان و رحیم» مینامد و توصیف به رحمت و مهربانی میکند:
﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ﴾ [الکهف: 58]
«و پروردگارت آمرزنده و صاحب رحمت است.»
علاوه بر این، خودش را «حکیم» نامیده و توصیف به حکم و حکمت کرده است:
﴿لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾ [القصص: 88]
«فرمانروایی (تنها) از آنِ اوست، و (همه) به سوی او بازگردانده میشوید.»
﴿أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِینَ﴾ [الأنعام: 62]
«بدانید که حکم (و داوری) مخصوص اوست، و او زودشمارترین حسابگران است.»
الله ﻷ خودش را «قدیر» معرّفی کرده و پیامبر ج در توصیف الله متعال میفرماید که او صاحب قدرت است، چنانکه در دعای استخاره میآید: «اللَّهُم إِنِّی أَسْتَخِیرُکَ بعِلْمِکَ ، وأستقدِرُکَ بقُدْرِتک»[3]؛ «پروردگارا! من به علمت از تو طلب خیر و به قدرتت از تو طلب قدرت میکنم.» و نیز آمده است: «اللهم بِعِلْمِکَ الْغَیْبَ، وَقُدْرَتِکَ عَلَى الْخَلْقِ»[4]؛ «پروردگارا! به علم غیب تو و قدرتت بر مخلوقات ... .»
الله متعال خودش را «بصیر» مینامد و پیامبر ج میفرماید که او تعالی صاحب بصر و بینایی است: «إِنّ اﻟﻠّﻪَ ﻋَﺰَّ وَﺟَﻞَّ ﻟَﺎ ﻳَﻨَﺎمُ، وَﻟَﺎ ﻳَﻨْﺒَﻐِﻲ ﻟَﻪُ أَﻥْ ﻳَﻨَﺎمَ، ﻳَﺨْﻔِﺾُ اﻟْﻘِﺴْﻂَ وَﻳَﺮْﻓَﻌُﻪُ، ﻳُﺮْﻓَﻊُ إِﻟَﻴْﻪِ ﻋَﻤَﻞُ اﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻗَﺒْﻞَ ﻋَﻤَﻞِ اﻟﻨَّﻬَﺎرِ، وَﻋَﻤَﻞُ اﻟﻨَّﻬَﺎرِ ﻗَﺒْﻞَ ﻋَﻤَﻞِ اﻟﻠَّﻴْﻞِ، ﺣِﺠَﺎﺑُﻪُ اﻟﻨُّﻮرُ، ﻟَﻮْ ﻛَﺸَﻔَﻪُ ﻟَﺄَﺣْﺮَﻗَﺖْ ﺳُﺒُﺤَﺎتُ وَﺟْﻬِﻪِ ﻣَﺎ اﻧْﺘَﻬَﻰ إِﻟَﻴْﻪِ ﺑَﺼَﺮهُ ﻣِﻦْ ﺧَﻠْﻘِﻪ»[5]؛ «همانا الله متعال نمیخوابد و شایستۀ او نیست که بخوابد، ترازوی اعمال را پایین و بالا میبرد. عمل شب پیش از عمل روز و عمل روز پیش از عمل شب، به سوی او برده میشود. حجابش نور است که اگر آن را بردارد، پرتو صورتش تمام مخلوقاتش را که چشمش به آنها میافتد، خواهد سوخت.»
5. در قرآن کریم، نامهایی برای الله ثابت شده و الله متعال خبر داده است که بر اثر آن اسمها، کارهایی انجام میدهد، و آن کارها احکامی برای صفاتند و از این رو، ثبوت عمل و کار دلیلی بر ثبوت صفت است.
به عنوان نمونه، خودش را «سمیع» نامیده و در آیات زیر خبر از انجام کاری که این اسم مقتضی آن است میدهد:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ﴾ [المجادلة: 1]
«به راستی الله سخن زنی را که دربارۀ شوهرش با تو مجادله میکرد، و به الله شکایت میبرد شنید، و الله گفتگوی شما را میشنید، بیگمان الله شنوای بیناست.»
﴿إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ﴾ [طه: 46]
«همانا من با شما هستم، میشنوم و میبینم.»
خودش را «علیم» مینامد و خبر از انجام کاری میدهد که نام مذکور آن را میطلبد:
﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا﴾ [طه: 110]
«آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را پشت سرشان است میداند، و آنان به علم او احاطه ندارند.»
﴿إِنَّا نَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ﴾ [یس: 76]
«قطعاً ما آنچه را که پنهان میدارند و آنچه را که آشکار میکنند، میدانیم.»
﴿وَلَوۡ عَلِمَ ٱللَّهُ فِیهِمۡ خَیۡرٗا لَّأَسۡمَعَهُمۡۖ﴾ [الأنفال: 23]
«و اگر الله خیری در آنها میدانست، قطعاً به آنان میشنواند.»
همچنین خودش را «غفور» نامیده و میفرماید کاری که در اثر آن اسم به وجود میآید، توسّط او صورت میگیرد:
﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ﴾ [النّور: 22]
«آیا دوست ندارید که الله شما را ببخشد؟!»
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ﴾ [القصص: 16]
«(سپس) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم، پس مرا ببخش آنگاه (الله) او را بخشید، بیتردید او آمرزندۀ مهربان است.»
﴿وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾ [هود: 47]
«و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود.»
و نیز خودش را «رحیم» مینامد و خبر از انجام کاری که این نام مقتضی آن است، میدهد:
﴿وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَۚ﴾ [هود: 118- 119]
«ولی (آنان) همواره مختلفند [یا در اختلافند] مگر کسی که پروردگارت (بر او) رحم کند.»
﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُۖ﴾ [العنکبوت: 21]
«هر کس را که بخواهد عذاب میکند، و هر کس را که بخواهد مورد رحمت قرار میدهد.»
6. الله ﻷ در قرآن کریم، نامهایی را برای خویش بیان فرمود، سپس خودش را از صفاتی که متضادّ آنهاست، منزّه و مبرّا دانست.
مثلا خودش را «الحیّ القیّوم» نامید و نفس خویش را از چرت و خواب که با کمال حیات و قیّومیت او منافات دارند، منزّه دانست:
﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ﴾ [البقرة: 255]
«نه چرت او را فرا گیرد و نه خواب.»
و خودش را «قوی» نامید و نفسش را از خستگی و از اینکه حفاظت آسمانها و زمین او را خسته کند، منزّه دانست، چون خستگی با کمال قوّتش منافات دارد:
﴿وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ﴾ [ق: 38]
«و هیچ (گونه) خستگی (و رنجی) به ما نرسید.»
﴿وَلَا یَُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ﴾ [البقرة: 255]
«و نگهداری آن دو (زمین و آسمان) بر او گران و دشوار نیست.»
همچنین خودش را «علیم» مینامد و نفسش را از غفلت و فراموشی که با کمال علمش منافات دارد، مبرّا میداند:
﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ [البقرة: 74]
«و الله از آنچه میکنید، غافل نیست.»
﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا﴾ [مریم: 64]
«و پروردگارت هرگز فراموشکار نیست.»
علاوه بر این، خودش را «غنی» نامیده و نفسش را از آنچه با کمال غنا و بینیازیش منافات داشته باشد، منزّه دانسته است:
﴿وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُۗ﴾ [الأنعام: 14]
«و اوست که روزی میدهد، و روزی داده نمیشود.»
﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ﴾ [الذّاریات: 57- 58]
«هرگز از آنان روزیی نمیخواهم، و نمیخواهم که مرا طعام دهند. بیگمان الله است که روزی دهنده است، (و او) قدرتمند استوار است.»
نمونههای فراوانی در این باره وجود دارد. قاعدۀ کلّی این است که هر آنچه الله متعال از خود نفی کرده و خویش را منزّه از آن دانسته است، متضمّن ثبوت کمالی ضدّ آنچه نفی شده، برای الله أ است.
7. در سنّت، احادیثی مشتمل بر اثبات معانی و صفاتی برای نامهای الهی روایت شده است، چنانکه پیامبر ج در دعای قبل از خواب فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ فَلَیْسَ قَبْلَکَ شَیْءٌ، وَأَنْتَ الْآخِرُ فَلَیْسَ بَعْدَکَ شَیْءٌ، وَأَنْتَ الظَّاهِرُ فَلَیْسَ فَوْقَکَ شَیْءٌ، وَأَنْتَ الْبَاطِنُ فَلَیْسَ دُونَکَ شَیْءٌ»[6]؛ «پروردگارا! تو اولی و پیش از تو چیزی نبوده، و تو آخری و بعد از تو چیزی نیست، و تو ظاهر [و غالبی] و برتر از تو چیزی نیست و تو باطنی و غیر از تو چیزی نیست.» و فرمودند: «إنّ اللهَ حَییّ کریم یَستحی من عَبده إِذا رفع إِلَیْهِ یَدَیْهِ أَن یردهما صفراً»[7]؛ «همانا الله بسیار با حیا و بزرگوار است و از بندهاش حیا دارد که وقتی دستانش را به سوی او بلند کند، آنها را خالی برگرداند.» در حدیث دیگری آمده است که: «إنَّ اللهَ هُو الحکَمُ وإلیه الحُکْمُ»[8]؛ «بدون تردید الله حَکَم است و حُکم مربوط به اوست.» وقتی سیّدنا ابوبکر س از رسول الله ج خواست دعایی به او آموزش دهد که در نماز و خانهاش بگوید، پیامبر ج فرمودند که بگو: «اللَّهمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْماً کثِیرا، وَلا یَغْفِر الذُّنوبَ إِلاَّ أَنْت، فَاغْفِر لی مغْفِرَةً مِن عِنْدِک، وَارحَمْنی، إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفور الرَّحِیم»[9]؛ «پروردگارا! من بر خویش ستم بسیاری نمودهام و گناهان را تنها تو میبخشی، پس برای من از نزد خویش آمرزشی کن و به من رحم نما که همانا تو آمرزنده و مهربانی.»
و سایر دلایلی که نشان میدهد نامهای الهی عَلَم (اسم خاص) و صفتند و اسمهایی محض و بدون معنا نیستند، بلکه تمامی آنها نامهایی حسنا و کاملند که متضمّن ثبوت اوصاف کمال و جلال و جمال پروردگار، به گونهای که شایستۀ ذات او تعالی باشد، هستند؛ پروردگاری که بسیار با عزّت و بلند مرتبه است.
[1]- مجموع الفتاوی، ج 6، صص 71- 72.
[2]- تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 496، چاپ: الشّعب.
[3]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 1166، به روایت جابر س دربارۀ دعای استخاره.
[4]- مسند امام احمد، ج 4، ص 264؛ سنن نسائی، شمارۀ حدیث: 1305؛ ابن حبان، شمارۀ حدیث: 1971؛ حاکم، ج 1، ص 705، وی این حدیث را به روایت عمّار بن یاسر ب صحیح میداند.
[5]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 179، به روایت ابو موسی س.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2713، به روایت ابوهریره س.
[7]- سنن أبی داود، شمارۀ حدیث: 1488؛ جامع ترمذی، شمارۀ حدیث: 3556؛ سنن ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 3865؛ صحیح ابن حبان، شمارۀ حدیث: 876، به روایت سلمان فارسی س.
[8]- سنن أبی داود، شمارۀ حدیث: 4955؛ سنن نسائی، شمارۀ حدیث: 5387؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 24، به روایت هانئ بن یزید س.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 834؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2705.
یکی از نکات قابل توجّه در حوزۀ شناخت اسمهای الله متعال، اقتران برخی از این نامها با برخی دیگر، در مواضع متعدّدی از قرآن و سنّت است؛ مانند: «السّمیع البصیر»، «الغفور الرّحیم»، «الغنیّ الحمید»، «الخبیر البصیر»، «الرّؤوف الرّحیم»، «الحکیم العلیم»، «الحمید المجید»، «العزیز الحکیم»، «العلیّ العظیم»، «الفتّاح العلیم»، «اللّطیف الخبیر»، «الشّکور الحلیم»، «العفوّ الغفور»، «الغنیّ الکریم» و نمونههای بسیار دیگری.
بدون تردید این مسأله دارای حکمتها و فواید مهمّی است که بیانگر کمال پروردگار و حسن ثنا و کمال تمجید اوست، زیرا هر یک از نامهای الهی متضمّن صفتی از صفات الهی است و زمانی که در کنار اسم دیگری بیاید، برای الله ﻷ ثنا و ستایشی به اعتبار هر یک از آنها و ثنا و ستایش دیگری به اعتبار مجموعشان است.
در ادامه، این موضوع با بیان چندین نمونه روشن میگردد:
1. در بسیاری از آیات قرآن، دو نام «عزیز و حکیم» با هم آمدهاند و از این رو، هر یک بر کمال خاصّی که مقتضی آن است، دلالت میکند؛ یعنی عزیز بیانگر صفت عزّت، و حکیم بیانگر صفت حکم و حکمت است، و مجموع این دو، بر کمال دیگری دلالت میکند؛ یعنی اینکه عزّت الهی همراه حکمت اوست و عزّتش مقتضی ستم و بدرفتاری نیست، امّا عزّت مخلوقات گاهی اوقات منجر به ستم میشود و انسان قدرتمند مرتکب ظلم و گناه و بدرفتاری میشود. حکم و حکمت الهی نیز همراه عزّت کامل اوست، بر خلاف حکم و حکمت مخلوقات که بسا اوقات منجر به پستی و خواری میشود.
2. دو نام «غنی و حمید» در کنار یکدیگر تکرار شدهاند، چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ﴾ [لقمان: 26]
«آنچه در آسمانها و زمین وجود دارد، از آنِ الله است، بیگمان الله است که بینیاز ستوده است.»
﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ﴾ [فاطر: 15]
«ای مردم! شما (همگی) به الله نیازمندید، و (تنها) الله است که بینیاز ستوده است.»
﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِن تَکۡفُرُوٓاْ أَنتُمۡ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾ [إبراهیم: 8]
«و موسی به (آنان) گفت: اگر شما و همۀ مردم روی زمین کافر شوید، پس (به الله هیچ زیانی نمیرسد)، بیگمان الله بینیاز ستوده است.»
غنا و حمد از صفات کمالند و اجتماع آن دو کمال دیگری را ثابت میکند و از این رو، الله متعال به سبب غنایش قابل ستایش و ثناست، همان گونه که به سبب حمد خویش شایستۀ آن است، و از آنجا که این دو صفت را با هم دارد، مستحقّ ثنا و ستایش است؛ به عنوان مثال: اینکه کسی الله تعالی را به سبب نعمتهایش شکر کند و به سبب فضل و بخششهایش حمد و ستایش نماید، زیرا او مستحقّ ستایش و ثناست و تمامی ستایشهای دنیوی و اخروی از آنِ اوست و ستایش ستایشگران و شکر سپاسگزاران بر مُلک و پادشاهیاش نمیافزاید، چون او بینیاز است و اطاعت کسی که اطاعت کند، به او نفع نمیرساند، چنانچه گناه فردی که گناه کند، به او تعالی ضرری نمیرساند:
﴿وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ﴾ [لقمان: 12]
«و هر کس شکر کند تنها به سود خود شکر کرده است، و هر کس کفر کند، پس بیتردید الله بینیاز ستوده است.»
3. در سورۀ «شعراء»، در آخر قصّههای پیامبران † با امّتهایشان، آیۀ زیر تکرار میشود:
﴿وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ﴾ [الشّعراء: 9]
«و به راستی پروردگار تو پیروزمند مهربان است.»
این مطلب نشان میدهد که پیروزی و تأیید و مقامی که الله ﻷ آن را برای پیامبرانش مقدّر کرده است، از آثار و نتایج رحمتش است که آن را برای این افراد اختصاص داده است و از این رو، حافظ و تأییدکننده و یاریگر آنان بوده، امّا خواری و محرومیت و عقوبتی که علیه دشمنانشان مقدّر کرده است، از آثار و نتایج عزّتش بوده و در نتیجه، پیامبرانش را با رحمت خویش یاری داده و با عزّت خود، از دشمنانشان انتقام گرفته و آنان را خوار کرده است. بنابراین اجتماع دو اسم مذکور، در سیاق آیه، در نهایت حکمت و تناسب است.
4. اجتماع دو نام «عزیز و علیم» در قرآن کریم تکرار شده است؛ یعنی در آیاتی مرتبط به اجرام فلکی و موارد مربوط به آنها همچون شکافتهشدن صبح و اینکه شب مایۀ آرامش است و جریان خورشید و ماه بر اساس حسابی معیّن، آراستهشدن آسمان دنیا با ستارگان و حراست آنها، چنانکه الله ـ میفرماید:
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ﴾ [الأنعام: 96]
«(او) شکافندۀ صبح است، و شب را (مایۀ) آرامش و خورشید و ماه را (وسیلۀ) حساب (زمان) قرار داده است، این اندازهگیریِ الله توانای داناست.»
﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِی لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ﴾ [یس: 38]
«و خورشید (نیز که) پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است، این تقدیر (الله) پیروزمند داناست.»
﴿وَزَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ﴾ [فصّلت: 12]
«و آسمان دنیا را با چراغهایی (ستارگان) بیاراستیم (و از شیاطین) حفظ کردیم، این است تقدیر (الله) پیروزمند دانا.»
اجتماع دو اسم مذکور نتیجه میدهد که چنین اندازهگیری و سنجش محکم و استواری برخاسته از عزّت و علم الله متعال است، و امری اتّفاقی نیست که انجامدهندهاش ستایش و توصیف نشود.
5. الله متعال در دو آیه از قرآن کریم، پس از اینکه دستور میدهد که از شرّ شیطان، به او پناه ببریم، دو نام «سمیع و علیم» را میآورد:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ [الأعراف: 200]
«و اگر از سوی شیطان وسوسهای به تو رسد، به الله پناه ببر، بیگمان او شنوای داناست.»
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ﴾ [فصّلت: 36]
«و هرگاه وسوسهای (باز دارنده) از سوی شیطان تو را باز گرداند، پس به الله پناه ببر، یقیناً اوست که شنوای داناست.»
امّا پس از اینکه فرمان میدهد از شرّ انسانها به او پناه ببریم، دو نام «سمیع و بصیر» را بیان میکند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُجَٰدِلُونَ فِیٓ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ﴾ [غافر: 56]
«همانا کسانی که در آیات الله بدون هیچ حجّت (و دلیلی) که برایشان آمده باشد، مجادله میکنند، در سینههایشان جز تکبّر نیست، که خود به آن نخواهند رسید، پس به الله پناه ببر، بیگمان اوست که شنوای بیناست.»
بنابراین پناهبردن از شرّ شیطانی که از وجودش آگاهیم، ولی او را نمیبینیم، با «سمیع و علیم» ختم شد، و پناهبردن از شرّ انسانهایی که دیده میشوند، با «سمیع و بصیر» پایان یافت، زیرا اعمال انسانها با چشم دیده میشوند، امّا وساوس شیطان، خطرات و افکاری است که ابلیس آنها را در دل میاندازد و متناسب با علم است.
6. در آخر برخی آیات، عبارت: ﴿وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ﴾ آمده است؛ مانند:
﴿مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ﴾ [البقرة: 261]
«مثل کسانی که اموال خود را در راه الله انفاق میکنند، همانند دانهای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد، و الله برای هر کس که بخواهد چند برابر میکند و الله گشایشگر داناست.»
عبارت مذکور، متناسب با سیاق است. یکی از فواید و دلایلش این است که بنده این دو چندشدن را بعید و دور نداند، چون ذاتی که آنها را دو چندان میکند، بسیار با بخشش و بینیاز است. همچنین میخواهد بفهماند که گمان نکنیم فراوانی بخشش الله تعالی باعث میشود که دو چندانشدن بخشش و عطایش به هر کسی برسد، بلکه خودش میداند که چه کسی شایسته و مستحقّ این نوع بخشش است، چنانکه میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ﴾ [البقرة: 247]
«و الله پادشاهی خود را به هر کس که بخواهد میدهد، و الله گشایشگر داناست.»
﴿وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ﴾ [البقرة: 261]
«و الله برای هر کس که بخواهد چند برابر میکند و الله گشایشگر داناست.»
7. آیات بسیاری از قرآن مجید، با دو نام «توّاب و رحیم» ختم شده است؛ همچون:
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ﴾ [البقرة: 37]
«آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و الله توبۀ او را پذیرفت، چرا که الله توبهپذیر مهربان است.»
﴿ثُمَّ تَابَ عَلَیۡهِمۡ لِیَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ﴾ [التوبة: 118]
«سپس رحمت خود را شامل حالشان کرد تا توبه کنند (و توبۀ آنان را پذیرفت). بیگمان الله است که توبهپذیر مهربان است.»
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِیمٞ﴾ [الحجرات: 12]
«و از الله بترسید، بیگمان الله توبهپذیر مهربان است.»
این نامها در سیاق بیان رحمت و مغفرت و توفیق و حلم الهی آمده است. یعنی از آنجا که الله تعالی توبهپذیر و مهربان است، دلهای توبهکنندگان را متوجّه خود میسازد و آنان را توفیق میدهد تا کارهایی انجام دهند که باعث پذیرش توبۀشان میشود و رحمت الهی شامل حالشان میگردد، سپس الله ﻷ این افراد را میبخشد و به آنان رحم میکند. بنابراین در ابتدا، آنان را توفیق توبه و به کارگیری اسبابش میدهد و سپس از روی لطف و مهربانی به آنان، توبۀشان را میپذیرد و درخواستشان را اجابت میکند.
8. برخی آیات قرآن که بیانگر اسباب رحمت و عقوبتند، با دو نام «غفور و رحیم» ختم شدهاند، که این مطلب نشان میدهد لطف و احسان الله ﻷ فراوان است و رحمت او از غضبش پیشی گرفته و آشکار گشته است و هر کس که کمترین دلیل و سببی از اسباب رحمت در او یافت شود، مورد رحمت الهی قرار میگیرد.
موضوع مذکور، برای کسی که بخواهد تدبّر و تفکّر کند، بسیار گسترده است، و توفیق فقط در اختیار الله متعال است.
9. انواع اسمهای الهی از لحاظ معنا
یکی از موضوعات بسیار مفید در حوزۀ شناخت اسماء الله، فهم انواع آنها از لحاظ مفاهیم و دلالتهایشان است، که عبارتند از:
نوع اول: نامهایی که دلالت بر صفتی ذاتی میکنند. صفت ذاتی یعنی صفتی که همواره با پروردگار است و از ذات الهی جدا نمیشود و ارتباطی با مشیّت ندارد.
برخی از اسمهای الهی به قرار زیر است:
حیّ: دلالت بر ثبوت صفت «حیات» میکند.
علیم: دلالت بر ثبوت صفت «عِلم» میکند.
سمیع: بیانگر ثبوت صفت «سَمع» است.
بصیر: دلالت بر ثبوت صفت «بَصَر» میکند.
قویّ: بیانگر ثبوت صفت «قوّت» است.
علیّ: دلالت بر ثبوت صفت «علوّ» میکند.
عزیز: دلالت بر ثبوت صفت «عزّت» میکند.
قدیر: بیانگر ثبوت صفت «قدرت» است.
تمامی این صفات، صفاتی ذاتی هستند، زیرا ملازم ذاتند و از آن جدا نمیشوند و ارتباطی به مشیّت ندارند.
نوع دوم: نامهایی که دلالت بر صفتی فعلی میکنند. صفت فعلی یعنی صفتی که مرتبط به مشیّت است، که اگر الله بخواهد آن را انجام میدهد، و گر نه، انجام نمیدهد.
اسمهایی مانند:
«خالق» که بیانگر ثبوت صفت «خلق: آفریدن» است.
رزّاق: دلالت بر ثبوت صفت «رزق» میکند.
توّاب: بیانگر ثبوت صفت «توبه» است.
غفور: دلالت بر ثبوت صفت «مغفرت» میکند.
رحیم: دلالت بر ثبوت صفت «رحمت» میکند.
محسن: بیانگر ثبوت صفت «احسان» است.
عفوّ: دلالت بر ثبوت صفت «عفوّ» میکند.
تمامی این صفات، صفاتی فعلی به شمار میروند، زیرا مرتبط به مشیّت هستند.
الله ـ میفرماید:
﴿یَخۡلُقُ ٱللَّهُ مَا یَشَآءُۚ﴾ [النّور: 45]
«الله هر چه را که بخواهد میآفریند.»
﴿وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ﴾ [البقرة: 212]
«و الله هر کس را که بخواهد، بیشمار روزی میدهد.»
﴿وَیَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۗ﴾ [التّوبة: 15]
«و الله توبۀ هر کس را که بخواهد میپذیرد.»
﴿یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۚ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا﴾ [الفتح: 14]
«برای هر کس که بخواهد میآمرزد، و هر کس را که بخواهد عذاب میکند، و الله همواره آمرزندۀ مهربان است.»
﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَآءُ وَیَرۡحَمُ مَن یَشَآءُۖ وَإِلَیۡهِ تُقۡلَبُونَ﴾ [العنکبوت: 21]
«هر کس را که بخواهد عذاب میکند، و هر کس را که بخواهد مورد رحمت قرار میدهد، و (شما) به سوی او باز گردانیده میشوید.»
﴿وَأَحۡسِن کَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَیۡکَۖ﴾ [القصص: 77]
«و همان گونه که الله به تو نیکی کرده است، نیکی کن.»
﴿وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ﴾ [آلعمران: 155]
«و قطعاً الله از آنان در گذشت، بیگمان الله آمرزندۀ بردبار است»
نوع سوم: نامهایی که دلالت بر تنزیه و تقدیس و منزّهدانستن الله متعال از نقائص و عیوب و آنچه شایستۀ جلال و کمال و عظمت او تعالی نیست، میکند؛ مانند: «قُدّوس»، «سلام» و «سُبُّوح»، که مرتبط به تنزیه و تقدیس و مبرّادانستن الله از عیوب و نقائص و آنچه شایستۀ او نیست، میشود، و نیز منزّهبودن او تعالی از اینکه برایش شریک و همانندی وجود داشته باشد. بنابراین الله ﻷ از هر آنچه با صفات کمال و جلال و عظمت او منافات داشته باشد و نیز از شریک و ضدّ و همانند، مبرّا بوده و بسیار بلند مرتبه و بزرگ است.
این تنزیه از دلایل اسامی مذکور است؛ مثلا قدّوس دلالت بر تقدیس؛ یعنی همان تنزیه میکند، و «سلام» بیانگر مبرّابودن از نقایص و عیوب است.
سبّوح دلالت بر تسبیح؛ یعنی همان تنزیه میکند، چنانکه الله أ میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [الصّافات: 180- 182]
«پاک و منزّه است پروردگار تو؛ پروردگار عزّت، از آنچه (مشرکان) توصیف میکنند. و سلام بر رسولان و سپاس و ستایش مخصوص الله بوده که پروردگار جهانیان است.»
نوع چهارم: نامهایی که بر تعدادی اوصاف مشخّص و نه بر یک معنای تنها دلالت میکنند. برخی از اوصاف الهی بیانگر چندین صفتند و آن اسم، همچون اسمی که دلالت بر یک صفت میکند، بیانگر آن اوصاف است؛ مانند اسامی: مجید، حمید، عظیم، صمد و سیِّد.
«مجید» ذاتی است که متّصف به چندین صفت از صفات کمال است و لفظش دلالت بر آنها میکند، زیرا این نام برای دلالت بر معانی وسعت و کثرت و فراوانی وضع شده است، چنانکه میگویند: «فی کلّ شجرٍ نارٌ، و استمجد المرخُ و العفارُ؛ در هر درختی، آتشی است، و [این آتش] در درخت مرخ و عَفار بیشتر است [چون بیشتر باعث شعلهورشدن آتش میشوند.»» بنابراین «مجید» مرتبط به عظمت و فراوانی و گسترش اوصاف الله ﻷ، و نیز مربوط به عظمت پادشاهی و قدرت او، و مرتبط به یگانگی الله در دارا بودن کمال و جلال و جمال مطلق است. پس این نام دلالت بر یک معنا نمیکند، بلکه بیانگر چندین معناست.
«حمید»: یعنی ذاتی که دارای تمامی خصایل نیک؛ یعنی همۀ صفات کمال است، زیرا الله ـ به سبب هر یک از اوصافش، حمد و ستایش میشود.
عظیم: ذاتی که در اسماء و صفات و افعالش بسیار بزرگ و کامل بوده و متّصف به صفات کمال و جلال و جمال بسیاری است.
صمد: یعنی ذاتی که صفاتش بسیار و بزرگ است؛ پروردگاری که در علم، حکمت، حِلم، قدرت، عزّت، عظمت و تمامی صفاتش کامل است.
شناخت این چهار نوع و اقسام هر یک از آنها بسیار مهم است، زیرا فواید بسیاری در حوزۀ شناخت اسماء الله و مفاهیم آنها دارد.
با توجّه به مطالب پیشین، نتیجه میگیریم که تمامی اسمهای الهی بیانگر صفاتی هستند، و فقط اسمهایی خاص نیستند که به منظور شناخت پروردگار به کار روند، بلکه نامهایی با معنا و بیانگر مفاهیمی هستند که صفات کمال و قائم به ذات الله و سبب مدح و ثنای او هستند.
بر این اساس، برخی از اسماء الله دلالت بر صفاتی ذاتی، برخی دلالت بر صفاتی فعلی، برخی دلالت بر صفات تقدیس و تنزیه و برخی دلالت بر چندین صفت میکنند و هرگز اسمی وجود ندارد که دلالت بر صفتی نکند و الله متعال با اسمهای خویش، خودش را ستوده و ستایش کرده است. الله أ میفرماید:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [طه: 8]
«(او) الله است، که هیچ معبودی جز او نیست. نامهای نیکو از آنِ اوست.»
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ [الأعراف: 180]
«و برای الله، نامهای نیک است.»
اسمهای جامد که بر صفاتی که بیانگر مدح و ثنا باشند، دلالت نکنند، از اسماء الله به شمار نمیروند، زیرا تمامی نامهای الهی حسنا هستند؛ یعنی بینهایت زیبا و کاملند، چون بیانگر صفات کمال و جلال الله متعال هستند.
بر این اساس، اشتباه کسانی که «دَهر» را یکی از نامهای الله میدانند، روشن میگردد. آنان برای اثبات سخن خویش، این حدیث قدسی را دلیل میآورند: «یُؤْذِینِی ابْنُ آدَمَ یَسُبُّ الدَّهْرَوَأَنَا الدَّهْرُ بِیَدِی الأَمْرُ أُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ»[1]؛ «آدمیزاد مرا میآزارد که زمانه را دشنام میدهد، در حالی که من زمانهام؛ همه چیز به دست من است و شب و روز را دگرگون میکنم.» حدیث مزبور دلالت بر اینکه دهر از اسامی الله باشد، نمیکند، چون دهر همان زمان است، و الله متعال ذاتی است که شب و روز را تدبیر میکند، بنابراین هر کس که زمانه را دشنام دهد، گویی که تدبیرکنندۀ آن را دشنام داده است. الله تعالی موضوع مذکور را در این عبارت بیان فرموده است: «بِیَدِی الأَمْرُ أُقَلِّبُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ»؛ «همه چیز به دست من است و شب و روز را دگرگون میکنم.» همچنین «دهر» نامی جامد بوده و متضّمن معنایی نیست که ملحق به اسماء الله گردد، چون اسمی برای وقت و زمان است، و تمامی نامهای الهی حسنا و کاملند و اسم جامدی در آنها وجود ندارد.
8. اعتقاد و روش اهل سنّت و جماعت در حوزۀ اسماء و صفات
باور و دیدگاه اهل سنّت دربارۀ اسماء و صفات و به طور کلّی در مورد مسائل دینی، اعتقاد و دیدگاهی صحیح و مستقیم است، زیرا متون شرعی را گرامی میدارند و به آنچه در قرآن و سنّت بیان شده است، بدون زیادت و نقصان عمل میکنند. بنابراین به اسماء و صفاتی که در قرآن و سنّت آمده است، ایمان دارند و آنها را همان گونه که بیان شده است، قبول دارند و هرگز مرتکب تحریف و تأویل نادرست و الحاد نمیشوند و هیچ نوع کیفیتی برای صفات الهی بیان نمیکنند و هیچ یک از صفاتش را تشبیه به صفات مخلوقات نمیکنند، زیرا او تعالی همنام و شریک و مانند ندارد و با مخلوقاتش مقایسه نمیشود. علاوه بر این، اهل سنّت و جماعت ایمان و باور دارند پیامبران الهی که صفات الله متعال را بیان کردهاند، راستگو و تصدیقشده هستند، چرا که سخنشان وحیی از جانب الله بوده و مسؤولیت آنان تبلیغ رسالت الهی است، بر خلاف کسانی که با پیروی از عقلهای قاصر و درک و فهم ضعیف خود و بسا اوقات با پیروی از افکار و اهداف بدشان، آنچه را که نمیدانند، به الله أ نسبت میدهند. به همین سبب، الله ﻷ میفرماید:
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾ [الصّافات: 180- 182]
«پاک و منزّه است پروردگار تو؛ پروردگار عزّت، از آنچه (مشرکان) توصیف میکنند. و سلام بر رسولان و سپاس و ستایشِ مخصوص الله است که پروردگار جهانیان است.»
الله ـ خودش را از توصیفاتی که مخالفان پیامبران به او نسبت دادند، منزّه و مبرّا دانست، و بر رسولان درود فرستاد، زیرا وحی و پیام الهی را بدون نقص بیان کردند، سپس خودش را با اوصافی که فقط مختصّ اوست و به سبب آن اوصاف مستحقّ حمد و ثنای کامل است، حمد و ستایش گفت.
پیروان اهل سنّت نیز چنین شیوه و دیدگاهی دارند؛ یعنی صفات کمال و جلال که پیامبران الهی آنها را برای پروردگار خویش اثبات کردهاند، ثابت و صحیح میدانند؛ صفاتی همچون سخنگفتن الله با بندگان خود، محبّت و رحمت او تعالی نسبت به آنان، برتری الله بر بندگان و استوای او بر عرش، خشم و غضب بر دشمنان خود و سایر صفات باارزش و گرامی پروردگار. آنان به تمامی این صفات ایمان آوردهاند و بدون بیان کیفیت یا اعتقاد به تشبیه و تمثیل یا تأویل و تفسیری که منجر به تعطیلشدن صفات الله متعال شود، به آنها عمل میکنند، بلکه سنّتِ محمّدی و راهی پسندیده را در پیش گرفتهاند و دچار گمراهیها و تمایلات باطل و منحرف نشدهاند و از این رو، در دنیا و آخرت صاحب درجات و مقامهایی عالی و والا گشتهاند. بنابراین روش آنان بسیار آشکار و استوار و راهنماست، بلکه حقیقتی است که غیر از آن، حقیقتی وجود ندارد و هدایتی است که غیر آن، گمراهی است.
روش و اعتقاد اهل سنّت و جماعت، در حوزۀ اسماء و صفات، بر پایۀ دو اصل مهم و اساسی است: اثبات بدون تمثیل، و تنزیه بدون تعطیل. آنان صفات الهی را تشبیه به صفات مخلوقات نمیکنند، همان گونه که ذاتش را تشبیه با ذات مخلوقات نمیکنند. همچنین صفات کمال و جلالش را که در قرآن و سنّت بیان شده است، نفی نمیکنند، بلکه ایمان دارند که هیچ چیز مانند الله نیست و او بسیار شنوا و بیناست. این ایمان اصل و اساسی از اصول و پایههای مهم ایمان است که اگر کسی به آن معتقد نباشد، ایمان ندارد. هر کس که یک یا چند اسم یا صفت از اسماء و صفات الهی را انکار یا نفی کند، مؤمن نیست. حکم کسی که کیفیتی برای آنها بیان کند یا آنها را تشبیه به اسماء و صفات مخلوقات نماید نیز همین است. الله ﻷ از آنچه ستمکاران توصیف میکنند، مبرّا و برتر است.
نعیم بن حمّاد / میگوید: «هر کس الله أ را تشبیه به صفتی از صفات مخلوقات کند، قطعاً کافر میگردد، و کسی که صفتی از صفات الهی را انکار نماید، کافر میشود، و در آنچه الله متعال خودش را توصیف کرده، یا در اوصافی که پیامبر ج بیان کرده است، هیچ نوع تشبیهی وجود ندارد.»[1]
امام احمد / میگوید: «الله ﻷ فقط به اوصافی متّصف میشود که خودش آنها را بیان کرده است، یا اینکه پیامبر ج الله متعال را با آنها توصیف کرده است، و در این زمینه، فقط از قرآن و سنّت پیروی میشود.»[2]
ابن عبد البر / میگوید: «فقط به اسماء و صفاتی معتقدیم که در قرآن کریم آمده، یا از پیامبر ج به اثبات رسیده است و یا اینکه امّت اسلامی بر آنها اجماع و توافق کردهاند، و آنچه از طریق اخبار واحد اثبات شده است، پذیرفته میشود و هیچ بحثی در این زمینه نمیکنیم.»[3]
یکی از نعمتهای بزرگ الله بر بنده، این است که او را برای پیمودن راهی استوار و مبتنی بر پایبندی به قرآن و سنّت و دور از انحرافات اهل باطل و یاوهگوییهای گمراهان توفیق میدهد، و بلکه اهل سنّت بحمد الله بر یک راه قرار دارند و حتّی در یک مسأله از موضوعات اسماء و صفات و افعال الهی با یکدیگر اختلاف ندارند و همگی بر اثبات تمامی آنچه در قرآن و سنّت بیان شده است، تاکید دارند و هرگز آنها را تحریف و تبدیل نمیکنند و دست به تأویلات و سخنان باطل نمیزنند، و به آنها ایمان و باور دارند و این اسمها و صفات و افعال را گرامی میدارند و سخن و باورشان در این زمینه، یکی است، و زبان حالشان میگوید: «رسالت از جانب الله است، تبلیغ رسالت بر عهدۀ رسول و پذیرش آن، بر عهدۀ ماست.»[4]
این توافق اهل سنّت در گذر تاریخ، روشنترین و بهترین دلیل بر صحّت روش و مسلک آنان است.
به همین سبب، ابو المظفّر سمعانی / میگوید: «یکی از دلایل بر حقبودن اهل حدیث این است که اگر تمامی کتابهایشان را از ابتدا تا کنون مطالعه کنی، میبینی که علیرغم اختلاف شهرها و زمانها و فاصلۀ میان آنان و سکونت هر یک در سرزمینی جدا، اعتقاد و روششان یکی است و از آن منحرف نمیشوند و فکر و قلب و سخنشان در این زمینه یکی است و اندک اختلافی وجود ندارد، بلگه اگر تمامی سخنان و روایاتشان را جمع کنی، به این نتیجه میرسی که گویی همۀ سخنان از یک دل و یک زبان بیان شده است، و آیا دلیلی روشنتر از این بر اثبات حق وجود دارد؟! الله ﻷ میفرماید:
﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا﴾ [النّساء: 82]
«آیا در قرآن نمیاندیشند؟! که اگر از سوی غیر الله بود، قطعاً اختلاف بسیار در آن مییافتند.»
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا﴾ [آلعمران: 103]
«و همگی به ریسمان الله (قرآن و اسلام) چنگ زنید و پراکنده نشوید، و نعمت الله را بر خود یاد کنید، آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دلهای شما الفت داد، آنگاه به (فضل) نعمت او برادر (یکدیگر) شدید.»
امّا اگر به اهل باطل دقّت کنی، آنان را متفرّق و گروهگروه میبینی، به گونهای که حتّی دو نفر از آنان، بر یک روش، از لحاظ اعتقادی نیستند؛ برخی از آنان برخی دیگر را بدعتی و گمراه و حتّی کافر میخوانند، به گونهای که پسر پدر را و برادر برادر را و همسایه همسایه را تکفیر میکند، و آنان را همواره در تنازع و اختلاف و کینه میبینی، که عمرشان سپری میشود و سخنشان یکی نمیگردد.»
وی در ادامه چنین میآورد: «دلیل توافق اهل حدیث این است که آنان دین را از قرآن و سنّت و طریقۀ روایت گرفتهاند و در نتیجه، با یکدیگر متّفق و همسخن شدهاند، امّا اهل بدعت دین را از عقلهایشان گرفتهاند و در نتیجه دچار اختلاف و تفرقه گشتهاند، چرا که نقل و روایت از افراد مورد اعتماد و ثقه، خیلی کم منجر به اختلاف میشود و اگر در یک لفظ یا سخنی اختلاف پیش آید، به دین ضرر و عیبی وارد نمیکند، ولی افکار و آرای مردم بسیار کم متّفق میشود و عقل و فکر و نظر هر کسی، با عقل و فکر و رأی دیگری متفاوت است.»[5]
علاوه بر این، اشتباه در حوزۀ اسماء و صفات الهی، به مانند اشتباه در موضوعات دیگر نیست، و بر هر مسلمانی واجب است که روش اهل سنّت و جماعت را در پیش گیرد، زیرا آنان بر حقّی آشکار هستند. ابن مسعود س میگوید: «هر کس از شما که میخواهد پیرو باشد، باید پیرو [سلف صالحی] باشد که مردهاند، چون امکان دارد فرد زنده دچار فتنه شود. آنان؛ یعنی یاران محمّد ج – سوگند به الله- بهترین و مخلصترین و عالمترین و سادهزیستترین مردم بودند. قومی که الله ﻷ آنان را برای همنشینی با پیامبر ج و اقامۀ دینش انتخاب کرد. پس آنان را بشناسید و گرامی بدارید و از آنان پیروی کنید و در حدّ توان، از اخلاق و دینداریشان تبعیت کنید، زیرا آنان بر هدایت و راه مستقیم بودند.»[6] بنابراین صحابۀ پیامبر ج سروران و بزرگان این حوزه هستند و سپس تابعانی که به نیکی از آنان پیروی کردند، از همه برترند.
الله متعال به ما توفیق دهد که از آنان به خوبی پیروی کنیم و به نیکی عمل نماییم، که او بسیار شنوا و اجابتکننده است.
[1]- لالکائی در شرح الإعتقاد، شمارۀ: 936.
[2]- مجموع الفتاوی، ابن تیمیّه، ج 5، ص 26.
[3]- جامع بیان العلم وفضله، ج 2، ص 943.
[4]- این سخن را بخاری در صحیح خود، به نقل از زهری رحمهما الله آورده است؛ در این زمینه، قصّهای وجود دارد که آن را حافظ ابن حجر در فتح الباری، ج 13، ص 504 بیان کرده است.
[5]- مختصر الصّواعق، ابن قیّم، ص 518.
[6]- ابن عبد البر در جامع بیان العلم، شمارۀ: 1810، با سندش از قتاده میگوید: این مسعود میگوید: ... . شیخ الإسلام ابن تیمیّه / در منهاج السّنّة، ج 2، ص 77 میگوید: «چندین نفر از جمله ابن بطّه آن را از قتاده روایت کرده است.»