42- ضحّاک بن مَخْلَد (بن ضحّاک بن مُسلم بن ضحّاک شیبانی)،
ابوعاصم نبیل حنفی/[1]
[متوفّای 212ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث، شیخ الاسلام، «ضحّاک بن مَخْلَد شیبانی بصری» میباشد که از جعفر بن محمد، یزید بن ابوعبید، سلیمان تمیمی، ابن جُریج، بهز بن حکیم، و دیگر بزرگان عرصهی حدیثشناسی، به نقل روایت حدیث پرداخته است؛ و اگر چنانچه وفات ضحّاک بن مَخْلَد شیبانی، به تعویق و تأخیر میافتاد، حتماً با وکیع، بلکه با ابن مبارک نیز ذکر میشد.
و از کسانی که به روایت حدیث از وی پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ بندار؛ دارمی؛ ابوعبدالله بخاری؛ حارث بن ابواسامة؛ ابومسلم کجی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
ضحّاک بن مَخْلد شیبانی، به خاطر بزرگواری و شرافت، نجابت و اصالت، عقل و هوش، ذهن و فهم و درک و شعور، به «نبیل» ملقّب گردیده بود. و برخی نیز غیر این را گفتهاند؛ و ضحاک، هرگز به نقل و روایت حدیث نمیپرداخت مگر بر مبنای حفظ خویش.
عمر بن شیبة گوید: «و الله! ما رأیتُ مثله»؛ «به خدا سوگند! هرگز کسی را به سان او ندیدهام».
و بخاری و دیگران گفتهاند: «سمعنا یقول: ما اغتاب احداً منذ علمتُ انّ الغیبة تضرّ اهلها»؛ «از ضحّاک بن مَخْلد شیبانی شنیدم که میگفت: از زمانی که دانستم غیبت، ضرر و زیان صاحبش را در پی دارد، غیبت هیچ کس را نکردم».
و ابوداود گوید: «کان ابوعاصم، یحفظ نحو الف حدیث من جیّد حدیثه»؛ «ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، در حدود هزار حدیث از احادیث خوب و عالی خویش، حفظ بود و به خاطر داشت».
ابن سعد گوید: «کان ثقةً فقیهاً، مات بالبصرة لأربع عشرة لیلة خلت من ذی الحجّة سنة اثنتی عشرة ومائتین»؛ «ضحّاک بن مَخْلد، فردی مؤثق و قابل اعتماد و فقیه و دانشمند بود؛ وی، در شهر بصره، در تاریخ 14 ذی الحجّة، به سال 212 ه . ق درگذشت و جان به جان آفرین تسلیم نمود».
علامه ذهبی در ادامه گوید: ضحّاک بن مَخْلد، نود سال و چند ماه، زندگی به سر برد و عمر کرد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
عثمان دارمی به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «ضحّاک بن مَخْلد، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد است».
احمد عجلی نیز گفته است: «ثقة کثیر الحدیث؛ وکان له فقه»؛ «ابوعاصم، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی پرداخته بود؛ و در کنار اینها، دستی در فقه نیز داشت».
خلیلی گوید: «متّفق علیه زهداً وعلماً ودیانةً واِتقاناً»؛ «تمامی علماء و دانشوران دینی و طلایه داران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش، بر زهد و پارسایی، علم و دانش، پرهیزگاری و دین داری، مهارت و خبرگی، زبردستی و استادی، کاردانی و توانایی، تخصّص و شایستگی ضحّاک بن مَخْلَد، اتفاق نظر دارند».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[4]، به ذکر ضحّاک بن مَخْلد شیبانی پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف، برشمرده و در ادامه گفته است: صیمری گوید: «و من اصحاب الامام، الضحّاک بن مَخْلَد ابوعاصم؛ والضحّاک هذا، هو المعروف بالنبیل»؛ «یکی از شاگردان امام ابوحنیفه/، «ضحّاک بن مَخْلد ابوعاصم» است؛ و این ضحّاک، معروف به «نبیل» (انسان شریف، اصیل، نجیب، بزرگوار) میباشد».
شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی، در کتاب «مقدمة لامع الدراری»[5] گوید: «روی عنه البخاری ستّ روایات من الثلاثیات؛ وهی الخامس والثامن والتاسع والخامس عشر والثامن عشر والحادی والعشرون»؛ «بخاری، از ضحّاک بن مَخْلد، شش روایت از «ثلاثیات» نقل کرده است؛ و این شش روایت، عبارتند از: حدیث پنجم، هشتم، نهم، پانزدهم، هجدهم و بیست و یکم از ثلاثیات امام بخاری/». [و «ثلاثیات»، عبارتند از احادیثی که در سند آنها، بین مصنّف و پیامبر ج، سه راوی وجود داشته باشد.]
و حافظ سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[6]، ضحّاک بن مَخْلد را در شمار روایت کنندگان از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[7] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «ضحّاک بن مَخْلد، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[8]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد شیبانی)، از ابوحنیفه، از عبدالرحمن بن زیاد - و به جای عبدالرحمن بن زیاد، «عبدالرحمن زاذان» نیز گفته شده که همین نیز صحیح مینماید - ،از شرحبیل، از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: «دخل علیّ رسول الله ج زائراً؛ فأتیته بلحم مشویّ؛ فأکل منه ثم غسل یدیه ولم یتوضّأ»؛ «رسول خدا ج به نزدم آمدند تا مرا دیدار و ملاقات کنند؛ من گوشتی بریان به حضور ایشان آوردم؛ آن حضرت ج از آن خوردند؛ آنگاه دو دست خویش را شستند و وضو نگرفتند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[9] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد، این حدیث را در مُسند خویش، از ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد شیبانی)، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
ابوعاصم، ضحّاک بن مَخْلد شیبانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «اذا نوی بالنهار صوماً»[10]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ رَجُلًا یُنَادِی فِی النَّاسِ یَوْمَ عَاشُورَاءَ «إِنَّ مَنْ أَکَلَ فَلْیُتِمَّ أَوْ فَلْیَصُمْ، وَمَنْ لَمْ یَأْکُلْ فَلاَ یَأْکُلْ»»(ح 1924)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد شیبانی)، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در روز عاشورا، مردی را فرستاد تا به مردم اعلام کند که: «هر کس امروز، چیزی خورده است، باید تا فرارسیدن شب، چیزی نخورد یا روزه بگیرد؛ و هر کس که تاکنون چیزی نخورده است، نخورد و روزه بگیرد».
[این حدیث، پنجمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری میباشد.]
* در باب «من تکفل عن میّت دیناً فلیس له ان یرجع؛ وبه قال الحسن»[11]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ لِیُصَلِّیَ عَلَیْهَا، فَقَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ مِنْ دَیْنٍ؟»، قَالُوا: لاَ، فَصَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى، فَقَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ مِنْ دَیْنٍ؟»، قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، قَالَ: أَبُو قَتَادَةَ عَلَیَّ دَیْنُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَصَلَّى عَلَیْهِ»(ح 2295)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد شیبانی)، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به حضور پیامبر ج جنازهای آورده شد تا بر آن نماز بگزارند؛ آن حضرت ج فرمودند: «آیا این میّت، بدهکار است»؟ گفتند: خیر. آنگاه رسول خدا ج بر او نماز جنازه خواندند. سپس جنازهی دیگری آوردند؛ آن حضرت فرمودند«آیا او بدهکاری دارد»؟ گفتند: آری. رسول خدا ج فرمودند«بر رفیقتان، نماز جنازه بخوانید». ابوقتادةسگفت: ای رسول خدا ج! بر او، نماز بخوانید؛ پرداخت بدهی او، به عهدهی من است. آنگاه رسول خدا ج، بر وی، نماز خواندند».
[این حدیث، هشتمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «هل تُکسر الدنان الّتی فیها الخمر»[12]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ الضَّحَّاکُ بْنُ مَخْلَدٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى نِیرَانًا تُوقَدُ یَوْمَ خَیْبَرَ، قَالَ: «عَلَى مَا تُوقَدُ هَذِهِ النِّیرَانُ؟»، قَالُوا عَلَى الحُمُرِ الإِنْسِیَّةِ، قَالَ: «اکْسِرُوهَا، وَأَهْرِقُوهَا»، قَالُوا: أَلاَ نُهَرِیقُهَا، وَنَغْسِلُهَا، قَالَ: «اغْسِلُوا»، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: “کَانَ ابْنُ أَبِی أُوَیْسٍ یَقُولُ: الحُمُرِ الأَنْسِیَّةِ بِنَصْبِ الأَلِفِ وَالنُّونِ”»(2477)
«ابوعاصم ضحّاک بن مَخْلد، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج در روز غزوهی خیبر، دیدند که آتش برافروخته میشود؛ از این رو، پرسیدند: «این برافروختن آتش، برای چیست»؟ گفتند: گوشت خرها، پخته میکنند. آن حضرت ج فرمودند: «دیگها را بشکنید و محتویات آن را بر زمین بریزید». گفتند: اگر محتویات آن را بریزیم و دیگها را بشوییم، تکلیف چیست؟ آن حضرت ج فرمودند: «دیگها را بشویید».
[این حدیث، نهمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «بعث النبیّ ج اُسامة بن زید الی الحُرقات من جهینة»[13]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ الضَّحَّاکُ بْنُ مَخْلَدٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «غَزَوْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَبْعَ غَزَوَاتٍ، وَغَزَوْتُ مَعَ ابْنِ حَارِثَةَ اسْتَعْمَلَهُ عَلَیْنَا»»(ح 4272)
«ابوعاصم ضحّاک بن مَخْلد، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: همراه پیامبر خدا ج در هفت غزوه جهاد کردم و همراه ابن حارثه جهاد کردم و آن حضرت ج، او را بر ما امیر گردانیده بود».
[این حدیث، دهمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «ما یؤکل من لحوم الأضاحی وما یتزوّد منها»[14]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ ضَحَّى مِنْکُمْ فَلاَ یُصْبِحَنَّ بَعْدَ ثَالِثَةٍ وَبَقِیَ فِی بَیْتِهِ مِنْهُ شَیْءٌ» فَلَمَّا کَانَ العَامُ المُقْبِلُ، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، نَفْعَلُ کَمَا فَعَلْنَا عَامَ المَاضِی؟ قَالَ: «کُلُوا وَأَطْعِمُوا وَادَّخِرُوا، فَإِنَّ ذَلِکَ العَامَ کَانَ بِالنَّاسِ جَهْدٌ، فَأَرَدْتُ أَنْ تُعِینُوا فِیهَا»»(ح 5569)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از شما قربانی کرده است، نباید صبح روز سوم، چیزی از آن، در خانهاش، باقی بماند». سال بعد، مردم گفتند: ای رسول خدا ج! آیا مانند سال گذشته، عمل کنیم؟ فرمودند: «بخورید و به دیگران نیز بخورانید و ذخیره کنید؛ سال گذشته، مردم دچار قحط سالی شده بودند؛ از این رو، خواستم که به آنها کمک کنید».
[این حدیث، هجدهمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «من بایع مرّتین»[15]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: بَایَعْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، فَقَالَ لِی: «یَا سَلَمَةُ أَلاَ تُبَایِعُ؟»، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ بَایَعْتُ فِی الأَوَّلِ، قَالَ: «وَفِی الثَّانِی»»(ح 7208)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، از یزید بن ابی عبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ما با رسول خدا ج در زیر درخت (در حدیبیّه) بیعت کردیم. آن حضرت ج به من فرمود: «ای سلمة! آیا تو بیعت نمیکنی»؟ گفتم: ای رسول خدا! همانا من، بار اول بیعت کردم. فرمود: «و بار دوم (بیعت کن)».
[این حدیث، بیست و یکمین حدیث از ثلاثیات امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «اذا عضّ رجلاً فوقعت ثنایاه»[16]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ عَطَاءٍ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَعْلَى، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «خَرَجْتُ فِی غَزْوَةٍ، فَعَضَّ رَجُلٌ فَانْتَزَعَ ثَنِیَّتَهُ، فَأَبْطَلَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 6893)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، از ابن جُریج، از عطاء، از صفوان بن یعلی، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: در غزوهای بیرون شدیم؛ مردی (دست کسی را) دندان گرفت و در نتیجه، دندانش کشیده شد. رسول خدا ج (ادّعای دیهی دندانش را) باطل اعلام کرد».
* در باب «شهادة الإماء والعبید»[17]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ، ح وحَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ أَبِی مُلَیْکَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عُقْبَةُ بْنُ الحَارِثِ، أَوْ سَمِعْتُهُ مِنْهُ أَنَّهُ تَزَوَّجَ أُمَّ یَحْیَى بِنْتَ أَبِی إِهَابٍ، قَالَ: فَجَاءَتْ أَمَةٌ سَوْدَاءُ، فَقَالَتْ: قَدْ أَرْضَعْتُکُمَا، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَعْرَضَ عَنِّی، قَالَ: فَتَنَحَّیْتُ، فَذَکَرْتُ ذَلِکَ لَهُ، قَالَ: «وَکَیْفَ وَقَدْ زَعَمَتْ أَنْ قَدْ أَرْضَعَتْکُمَا» فَنَهَاهُ عَنْهَا»(ح 2659)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، از ابن جُریج، از ابن ابی مُلیکة، از عقبة بن حارث برای ما روایت کرده است. و همچنین علی بن عبدالله، از یحیی بن سعید، از ابن جُریج برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابن ابی ملیکة شنیدم که گفت: عقبة بن حارث به من گفت - یا از وی شنیدم - که گفت: وی با اُمّ یحیی دختر ابی اهاب ازدواج کرد. وی در ادامه گفت: کنیزی سیاه آمد و گفت: همانا من، هر دو شما را شیر دادهام. من این موضوع را به پیامبر ج یادآوری کردم. آن حضرت ج ازمن روی گردانید. من به کناری رفتم و دوباره این موضوع را برای پیامبر ج یادآوری کردم. رسول خدا ج فرمود: «چگونه ازدواج تو با آن زن روا میباشد، در حالی که وی گفته که هر دو شما را شیر داده است». آن حضرت ج، عقبة را از آن زن منع کرد».
* در باب «فی النکاح»[18]
«حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَةَ، عَنْ ذَکْوَانَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «البِکْرُ تُسْتَأْذَنُ» قُلْتُ: إِنَّ البِکْرَ تَسْتَحْیِی؟ قَالَ: «إِذْنُهَا صُمَاتُهَا» وَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ: «إِنْ هَوِیَ رَجُلٌ جَارِیَةً یَتِیمَةً أَوْ بِکْرًا، فَأَبَتْ، فَاحْتَالَ فَجَاءَ بِشَاهِدَیْ زُورٍ عَلَى أَنَّهُ تَزَوَّجَهَا، فَأَدْرَکَتْ، فَرَضِیَتِ الیَتِیمَةُ، فَقَبِلَ القَاضِی شَهَادَةَ الزُّورِ، وَالزَّوْجُ یَعْلَمُ بِبُطْلاَنِ ذَلِکَ، حَلَّ لَهُ الوَطْءُ»»(ح 6971)
«ابوعاصم (ضحّاک بن مَخْلد)، از ابن جُریج، از ابن ابی مُلیکة، از ذکوان، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «از دختر باکره (دوشیزه)، برای ازدواج، بایستی اجازه گرفته شود». گفتم: دختر باکره، خجالت میکشد؟ فرمود: «سکوتش، دلیل رضایت است».
* در باب «من قال فی الخطبة بعد الثناء: امّا بعد»[19].
* در باب «التلبیة والتکبیر غداة النحر حین یرمی جمرة العقبة والارتداف فی السیر»[20].
* در باب «کم اعتمر النبیّ ج»[21].
* در باب «الحجّ عمّن لایستطیع الثبوت علی الراحلة»[22].
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[23].
به هر حال، روایات «ابو عاصم ضحّاک بن مَخْلد شیبانی/»، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 45 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «ضحّاک بن مَخْلَد شیبانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/336؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/360؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/463؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/480؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/325؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/28؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/483؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/36؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/395؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/444؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 149؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 9/167؛ «الطبقات السنیة»، تمیمی داری به شماره 1004؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص159؛ «العبر»، حافظ ذهبی 1/362؛ «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/228
[2]- «تذکرة الحفّاظ»، حافظ ذهبی 1/366
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/395
[4]- «الجواهر المضیة» 1/263 و 264
[5]- «مقدمة لامع الدراری» 1/63
[6]- «تبییض الصحیفة»، ص 73
[7]- «جامع المسانید» 2/484
[8]- «عقود الجمان»؛ ص 119؛ «تهذیب الکمال» 19/103
[9]- «جامع المسانید» 1/253 و 254
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/257
[11]- همان 1/306
[12]- همان 1/336
[13]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/612
[14]- همان 2/835
[15]- همان 2/1070
[16]- همان 2/1018
[17]- همان 1/363
[18]- همان 2/1031
[19]- همان 1/125 و 126
[20]- همان 1/228
[21]- همان 1/339
[22]- همان 1/250
[23]- همان 1/251
41- شَیبان بن عبدالرحمن، ابومعاویة نحوی/[1]
[متوفّای 164ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ و حجّت در حدیث، ابومعاویه تمیمی نحوی میباشد که منتسب به «نحو بن شمس» (نحوی) است؛ او مقیم شهر کوفه و معلّم و آموزگار فرزندان امیر داود بن علی بود.
در نسبت «شیبان بن عبدالرحمن» به «نحوی» گفته شده است که وی، مُنتسب به «نحو بن شمس»، شاخهای از قبیلهی «ازد» میباشد.
ابن ابی داود، یا غیر او گفته است: «بل کان نحویاً»؛ «بلکه خود شیبان بن عبدالرحمن، از تیرهی «نحو بن شمس» بوده است».
علامه ذهبی گوید: شیبان بن عبدالرحمن، از حسن بصری، احادیث اندکی را روایت نموده است؛ و از دیگر بزرگانی که وی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
قتادة؛ حکم؛ هلال وزان؛ یحیی بن ابی کثیر؛ زیاد بن علاقة؛ و منصور بن معتمر.
و از کسانی که از شیبان بن عبدالرحمن، حدیث روایت کردهاند، میتوان این افراد را نام برد:
امام ابوحنیفه/؛ حسن بن موسی اشیب؛ حسین مروزی؛ عبیدالله بن موسی؛ یونس بن محمد مؤدِّب؛ آدم بن ابی ایاس؛ علی بن جعد؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
یحیی بن معین و دیگران، شیبان بن عبدالرحمن را فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و امین، معرفی کردهاند.
و احمد بن حنبل گفته است: «و هو، ثبت فی کلّ المشایخ»؛ «از دیدگاه تمامی مشایخ و اساتید، شیبان بن عبدالرحمن، فردی مطمئن و قابل اعتماد و روایت کنندهای امین ودرستکار در عرصهی نقل و روایت حدیث به شمار میآید».
و سرانجام، شیبان بن عبدالرحمن، به سال 164 ه . ق در 80 سالگی درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان در کتاب «الثقات»، به بیان بیوگرافی شیبان بن عبدالرحمن پرداخته و او را از راویان مؤثق و قابل اعتماد معرّفی نموده است.
و اسلم در کتاب «تاریخ واسط» گوید: «کان ثقة؛ قاله یزید بن هارون»؛ «شیبان بن عبدالرحمن، از زمرهی راویان ثقه و معتبر میباشد. این را یزید بن هارون گفته است».
و ترمذی گوید: «شیبان ثقة عندهم؛ صاحب کتاب»؛ «از دیدگاه علماء و دانشوران اسلامی و طلایهداران و پیشقراولان حدیث، شیبان بن عبدالرحمن، فردی مؤثق و معتبر و صاحب کتاب و اثر میباشد».
و ابوبکر بزّار گوید: «ثقة»؛ «شیبان، روایت کنندهای مطمئن و مورد وثوق است».
و ابن شاهین در کتاب «الثقات» گوید: «قال عثمان بن ابی شیبة: کان معلّماً، صدوقاً، حسن الحدیث»؛ «عثمان بن ابی شیبة گوید: شیبان بن عبدالرحمن، معلّم و آموزگاری صادق و راستگو و مربّی و مدرّسی مطمئن و امین بود که از احادیث و روایاتی نیکو و حَسَن برخوردار بود».
شایان ذکر است که شیبان بن عبدالرحمن/، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «هو ممّن یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «شیبان بن عبدالرحمن، از زمرهی روایت کنندگانی به شمار میآید که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
شیبان بن عبدالرحمن/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قوله: ﴿ٱلَّذِینَ یُحۡشَرُونَ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ إِلَىٰ جَهَنَّمَ أُوْلَٰٓئِکَ شَرّٞ مَّکَانٗا وَأَضَلُّ سَبِیلٗا٣٤﴾ [الفرقان: 34]»[6]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ مُحَمَّدٍ البَغْدَادِیُّ، حَدَّثَنَا شَیْبَانُ، عَنْ قَتَادَةَ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا قَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ یُحْشَرُ الکَافِرُ عَلَى وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «أَلَیْسَ الَّذِی أَمْشَاهُ عَلَى الرِّجْلَیْنِ فِی الدُّنْیَا قَادِرًا عَلَى أَنْ یُمْشِیَهُ عَلَى وَجْهِهِ یَوْمَ القِیَامَةِ» قَالَ قَتَادَةُ: بَلَى وَعِزَّةِ رَبِّنَا»(ح 4760)
«عبدالله بن محمد، از یونس بن محمد بغدادی، از شیبان بن عبدالرحمن، از قتادة برای ما روایت کرده که وی گفته است: انس بن مالکس گوید: مردیگفت: ای پیامبر خدا! چگونه کافر، روز قیامت بر چهرهاش حشر میگردد؟ رسول خدا ج فرمود: «آیا خداوندی که در دنیا او را به وسیلهی پاهایش به حرکت درمی آورد، قادر نیست که روز قیامت، او را بر چهرهاش به حرکت درآورد»؟
* در باب «میراث البنات»[7]
«حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَیْلاَنَ، حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ شَیْبَانُ، عَنْ أَشْعَثَ، عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ یَزِیدَ، قَالَ: أَتَانَا مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، بِالیَمَنِ مُعَلِّمًا وَأَمِیرًا، “فَسَأَلْنَاهُ عَنْ رَجُلٍ: تُوُفِّیَ وَتَرَکَ ابْنَتَهُ وَأُخْتَهُ، فَأَعْطَى الِابْنَةَ النِّصْفَ وَالأُخْتَ النِّصْفَ”»(ح 6734)
«محمود بن غیلان، از ابوالنضر، از ابومعاویة شیبان بن عبدالرحمن، از اشعث، از اسود بن یزید برای ما روایت کرده که وی گفته است: معاذ بن جبلس در یمن، به نزد ما آمد و حال آن که او به عنوان معلّم و امیر تعیین شده بود؛ از وی در مورد مردی پرسیدیم که وفات کرده و یک دختر و یک خواهر از خود بر جای گذاشته است. او، نصف مال متوفّا را به دختر و نصف دیگر را به خواهر متوفّا داد».
* در باب «کتابة العلم»[8].
* در باب «من لم یر الوضوء الّا من المخرجین، القبل والدبر»[9].
* در باب «الوضوء بالمدّ»[10].
* در باب «کینونة الجنب فی البیت اذا توضّأ قبل ان یغتسل»[11].
* در باب «النوم مع الحائض وهی فی ثیابها»[12].
* در باب «اذا صلّی فی الثوب الواحد، فلیجعل علی عاتقیه»[13].
* در باب «من ادرک رکعة من العصر قبل الغروب»[14].
* در باب «الاذان بعد الفجر»[15].
* در باب «لا یقوم الی الصلاة مستعجلاً؛ ولیقم الیها بالسکینة والوقار»[16].
* در باب «قول الرجل: ما صلّینا»[17].
* در باب «القراءة فی الظهر»[18].
* در باب «الدّهن للجمعة»[19].
به هر حال، روایات شیبان بن عبدالرحمن/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 38 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «شیبان بن عبدالرحمن» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/355؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/355؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/406؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/285؛ «تاریخ بغداد»؛ خطیب بغدادی 9/271؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/259؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/449؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/16؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/326؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/424؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 142؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/415؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/377؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص99، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/214
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/218
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/326 و 327
[4]- «جامع المسانید» 2/477
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 118
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/966
[7]- همان 2/997
[8]- همان 2/21 و 22
[9]- همان 1/30
[10]- همان 1/33
[11]- همان 1/42
[12]- همان 1/46
[13]- همان 1/52
[14]- همان 1/79
[15]- همان 1/87
[16]- همان 1/88
[17]- همان 1/89
[18]- همان 1/105
[19]- همان 1/121
40- شعبة بن حجّاج بن وَرد، ابوبِسطام اَزْدی حنفی/[1]
[متوفّای 160 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حجّت و حافظ در حدیث، شیخ الاسلام، ابوبِسطام اَزْدی عَتَکی واسطی، مقیم شهر بصره و محدّث آن دیار میباشد که از حسن بصری، پارهای از احکام و مسائل اسلامی را شنیده است و علاوه از آن، از معاویة بن قرّة، عمرو بن مرّة، حکم، سلمة بن کهیل، انس بن سیرین، یحیی بن ابی کثیر، قتادة و شمار زیادی از دیگر بزرگان و دانشوران دینی، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از شَبابة بن حجّاج، حدیث سماع نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ایوب سختیانی؛ ابن اسحاق (این دو نفر، از زمرهی اساتید شعبة نیز میباشند)؛ سفیان ثوری؛ عبدالله بن مبارک؛ غندر؛ آدم؛ عفّان بن مسلم؛ ابوداود؛ سلیمان بن حرب؛ علی بن جعد و تعداد بیشماری از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
سفیان ثوری، پیوسته چنین میگفت: «شعبة، امیرالمؤمنین فی الحدیث»؛ «شعبة بن حجّاج، امیر و سالار مؤمنان، در عرصهی حدیث میباشد». و شافعی گفته است: «لو لا شعبة، لما عرف الحدیث بالعراق»؛ «اگر چنانچه شعبة بن حجّاج نمیبود، هرگز حدیث در سرزمین عراق، شناخته و معرفی نمیشد».
عمر بن هارون گوید: «کان شعبة یصوم الدهر»؛ «شعبه، چنان عابد و زاهد و پارسا و خداترس بود که پیوسته روزه میگرفت».
تمامی دانشوران و مورّخان، بر این امر، اتفاق نظر دارند که وفات شعبة بن حجّاج، به سال 160ه . ق بوده است؛ و گفته شده است که درگذشت شعبه، در اوائل سال 160 ه . ق رخ داده است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
یحیی قطّان گوید: «ما رأیتُ احداً قط احسن حدیثاً من شعبة»؛ «هرگز کسی را در حدیث، نیکوتر و بهتر و والاتر و بایستهتر از شعبه ندیدهام».
و ابن ادریس گوید: «ما جعلتَ بینک وبین الرجال، مثل شعبة وسفیان»؛ «هرگز برای رجال شناسی، نمیتوانی افرادی بهتر از شعبه و سفیان، پیدا نمایی».
و ابن سعد گفته است: «کان ثقةً، مأموناً، ثبتاً، حجّةً صاحب حدیث»؛ «شعبة بن حجّاج، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و امین، معتبر و حجّت و صاحب حدیث بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة ثبت فی الحدیث؛ وکان یخطیء فی أسماء الرجال قلیلاً»؛ «شعبة بن حجّاج، در حدیث، هم ثقه و مورد اعتماد بود و هم مطمئن و امین؛ و گاهی اوقات، اندکی در اسماء رجال، دچار اشتباه میشد».
صالح جزرة گوید: «اوّل من تکلّم فی الرجال، شعبة؛ ثم تبعه القطّان؛ ثم احمد ویحیی»؛ «نخستین کسی که در «رجال» (راویان حدیث)، سخن گفت، شعبة بود؛ و پس از وی، قطّان و آن گاه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین، در این زمینه سخن گفتند و راه شعبة را ادامه دادند».
و ابوبکر بن منجویة گوید: «و کان من سادات اهل زمانه حفظاً واتقاناً وورعاً وفضلاً؛ وهو اوّل من فتش بالعراق عن امر المحدّثین؛ وجانب الضعفاء والمتروکین؛ وصار عَلَماً یقتدی به؛ وتبعه علیه بعده اهل العراق»؛ «شعبة بن حجّاج، در حفظ، ضبط، مهارت، خبرگی، استادی، زبردستی، کاردانی، تخصص، توانایی، شایستگی، پارسایی، خداترسی، نیکوکاری و برتری، از بزرگان و طلایه داران و پیشقراولان و پیشاهنگان مردمان روزگار خویش بود؛ و او، نخستین کسی بود که در عراق، به رَتق و فَتق اوضاع و احوال محدّثان و جست و جو و کند و کاو وضعیّت آنان و تحقیق و وارسی زندگی آنان پرداخته بود و خویشتن را از راویانِ ضعیف و متروک به دور داشته بود؛ از این رو، وی، به طلایه دار و پیشقراول و بزرگ مرد و ستارهای تبدیل شده بود که همه، بدو اقتدا و تأسی میکردند؛ و مردمان عراق نیز پس از وی، راه او را در این زمینه، ادامه دادند».
حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه میافزاید:
سخن بالا، بعینه، سخن ابن حبّان در کتاب «الثقات» است که ابن منجویة، آن را از ابن حبّان نقل کرده، ولی آن را بدو نسبت نداده است.
یحیی بن معین نیز گوید: «کان شعبة صاحب نحو وشعر»؛ «شعبة بن حجّاج، هم دانشوری نحوی بود و هم شاعری توانا».
حاکم گوید: «شعبة، امام الائمة فی معرفة الحدیث بالبصرة؛ رأی انس بن مالک وعمرو بن سلمة الصحابیین؛ وسمع من اربع مائة من التابعین»؛ «در بصره، شعبة ابن حجّاج، سرور و سالار پیشوایان دینی در عرصهی شناخت حدیث به شمار میآمد؛ وی، از میان صحابه، انس بن مالکس و عمرو بن سلمةس را دیدار و ملاقات کرده است و از چهارصد نفر از دانشوران و صاحب نظران تابعی، حدیث سماع نموده است».
ناگفته نماند که شعبة بن حجّاج/، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و شعبة/ مع انّه اکثر شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «شعبه/ با وجود این که مهمترین و محوریترین و اصلیترین و شاخصترین و برجستهترین و کلیدیترین استاد امام بخاری و امام مسلم به شمار میآید، باز هم در این مسانید، به نقل حدیث از امام ابوحنیفه/ نیز پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، شعبة بن حجّاج را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، وی را در زمرهی راویان شهر «واسط» ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، ذکر نموده است.
و علامه ذهبی، در کتاب «میزان الاعتدال»[7] گفته است: «و کان شعبة رأیه، رأی الکوفیین»؛ «دیدگاه و نظر شعبه، به سان نظرگاه و ایدهی اهل کوفه (یعنی احناف) بود».
نگارندهی سطور گوید:
شعبة بن حجّاج، از ابوحنیفه، از حماد، از ابراهیم نخعی، از علقمه، از عبدالله بن مسعودس روایت میکند که آن حضرت ج فرمودند: «امّا انا فلااکل متّکئاً»؛ «امّا من، در حالت تکیه زده، غذا نمیخورم».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و گفته است: حافظ حسین بن محمد بن خسرو بلخی نیز در مُسند خویش، این حدیث را از شعبة بن حجّاج، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است؛ و همچنین حافظ ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری نیز آن را به نقل از شعبة بن حجّاج، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
همچنین نگارنده گوید:
شعبة بن حجّاج/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الاقتداء بسنن رسول الله ج»[9]
«حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ أَبِی إِیَاسٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ مُرَّةَ، سَمِعْتُ مُرَّةَ الهَمْدَانِیَّ، یَقُولُ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ: “إِنَّ أَحْسَنَ الحَدِیثِ کِتَابُ اللَّهِ، وَأَحْسَنَ الهَدْیِ هَدْیُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَشَرَّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَإِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَآتٍ، وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ”»(7277)
«آدم بن أبی ایاس، از شعبة بن حجّاج، از عمرو بن مرّة، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مرّة همدانی شنیدم که میگفت: عبدالله بن مسعودس گفت: «بیگمان، نیکوترین سخن، کتاب خداست؛ و نیکوترین هدایت، هدایت محمد ج است؛ و بدترین کارها، بدعتهایی است که در دین پدید آورده شوند؛ و قطعاً آنچه به شما وعده داده میشود، آمدنی است و شما درمانده کنندگان خدا نیستید».
* در باب «المعاصی من امر الجاهلیة»[10]
«حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ وَاصِلٍ الأَحْدَبِ، عَنِ المَعْرُورِ بْنِ سُوَیْدٍ، قَالَ: لَقِیتُ أَبَا ذَرٍّ بِالرَّبَذَةِ، وَعَلَیْهِ حُلَّةٌ، وَعَلَى غُلاَمِهِ حُلَّةٌ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِکَ، فَقَالَ: إِنِّی سَابَبْتُ رَجُلًا فَعَیَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ أَعَیَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّکَ امْرُؤٌ فِیکَ جَاهِلِیَّةٌ، إِخْوَانُکُمْ خَوَلُکُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَیْدِیکُمْ، فَمَنْ کَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یَدِهِ، فَلْیُطْعِمْهُ مِمَّا یَأْکُلُ، وَلْیُلْبِسْهُ مِمَّا یَلْبَسُ، وَلاَ تُکَلِّفُوهُمْ مَا یَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ کَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِینُوهُمْ»»(ح 30)
«سلیمان بن حرب، از شعبة بن حجّاج، از واصل احدب، از معرور بن سُوید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: با ابوذرس در منطقهی «ربذة» ملاقات کردم و حال آن که ازار و ردایی بر تن داشت و غلام وی نیز ازار و ردایی بر تن داشت؛ دلیل یکسان بودن لباسها را پرسیدم!
وی در پاسخ گفت: «روزی با غلامم درگیر شدم و او را (به خاطر این که مادرش کنیزی بود)، تحقیر نمودم. رسول خدا ج فرمود: «ای ابوذر! این غلام را به خاطر مادرش، تحقیر نمودی؟! معلوم است که هنوز عادات جاهلیّت در شما وجود دارد. غلامان و زیردستان شما، برادران شما هستند. خداوند آنان را در اختیار شما قرار داده است. هر کسی که غلام یا خدمتگزاری دارد، باید از همان غذا و لباسی که خودش استفاده میکند، به او نیز بدهد؛ و علاوه بر این، به آنان دستور ندهید کاری را که از توانشان خارج است، انجام دهند؛ و اگر چنین دستوری صادر کردید، با آنان همکاری کنید».
* در باب «ظلم دون ظلم»[11].
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الرکعتین»[12].
* در باب «رفع البصر الی الامام فی الصلاة»[13].
* در باب «الجهر فی العشاء»[14].
* در باب «القراءة فی الفجر»[15].
* در باب «الجمع بین السورتین فی رکعة»[16].
* در باب «الدعاء فی الرکوع»[17].
* در باب «الطمأنینة حین یرفع رأسه من الرکوع»[18].
* در باب «السجود علی سبعة اعظم»[19].
* در باب «لایفترش ذراعیه فی السجود»[20].
* در باب «مکث الامام فی مصلّاه بعد السلام»[21].
به هر حال،روایات شعبة بن حجّاج/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 291 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «شعبة بن حجّاج بن ورد» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/244؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/354؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/369؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/202؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 9/255؛ «وفیات الاعیان»، ابن خلکان 2/469؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/247؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/446؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/11؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/297؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/418؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 297؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/344؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/280؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص89، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/218
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/193-197
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/297-303
[4]- «جامع المسانید» 2/479
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 118
[6]- «المناقب»، کردری 2/229
[7]- «میزان الاعتدال» 1/593
[8]- «جامع المسانید» 2/319 و 320
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1080 و 1081
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/9
[11]- همان 1/9 و 10
[12]- همان 1/102
[13]- همان 1/103
[14]- همان 1/105
[15]- همان 1/106
[16]- همان 1/107
[17]- همان 1/109
[18]- همان 1/110
[19]- همان 1/112
[20]- همان 1/113
[21]- همان 1/117
39- شَبابة بن سَوّار فَزاری/[1]
[متوفّای 254 یا 255ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
شَبابة بن سَوّار فزاری، آزادهی ابوعمر مدائنی است؛ اصل شبابة بن سَوّار، از خراسان میباشد. گفته شده است که نام وی: «مروان» میباشد. این را، ابن عدی، حکایت نموده است.
شبابة بن سَوّار فزاری، از این بزرگان عرصهی روایت و درایت، حدیث روایت نموده است:
حریز بن عثمان رحبی؛ اسرائیل؛ شعبة؛ شیبان؛ یونس بن ابی اسحاق؛ ابن ابی ذئب؛ لیث بن سعد؛ عبدالعزیز بن ماجشون؛ ورقاء؛ محمد بن طلحة بن مصرف؛ و دیگران.
و از کسانی که از شَبابة بن سّوار فزاری، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ علی بن مدینی؛ یحیی بن معین؛ اسحاق بن راهویه؛ عبدالله بن محمد مسندی؛ دو پسر ابوشیبة؛ احمد بن حسن خِراش؛ احمد بن ابی سُریج رازی؛ حجّاج بن شاعر؛ حجّاج بن حمزة خشابی؛ حسن بن صبّاح بزّار؛ حسن بن محمد بن صبّاح زعفرانی؛ حسن بن علی خلّال؛ عمرو الناقد؛ محمد بن رافع؛ محمد بن عبدالرحیم بزّاز؛ محمود بن غیلان؛ مطر بن فضل؛ یحیی بن بشر بلخی؛ یحیی بن موسی خت؛ فضل بن سهل اعرج؛ محمد بن حاتم بن میمون؛ محمد بن عبیدالله بن منادی؛ ابومسعود رازی؛ عباس دوری؛ محمد بن عاصم اصبهانی؛ یحیی بن ابی طالب؛ عبدالله بن روح مدائنی و شماری دیگر از مردمان.
جعفر طیالسی از یحیی بن معین نقل میکند که گفت: «ثقة»؛ «شَبابة بن سّوار، فردی مؤثق و قابل اعتماد در حدیث بود».
عثمان دارمی گوید: «قلتُ لیحیی: فشابة فی شعبة؟ قال: ثقة»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: دیدگاه تو در مورد روایات شبابة از شعبه چیست؟ وی در پاسخ گفت: شَبابة بن سّوار، روایت کنندهای ثقه و معتبر و مطمئن و درستکار میباشد».
ابن سعد گوید: «کان ثقة، صالح الامر فی الحدیث وکان مُرجئاً»؛ «شَبابة بن سّوار فَزاری، فردی مؤثق و قابل اعتماد میباشد که احادیث وی نیز در شمار احادیث و روایات صحیح و درست قرار دارند؛ و خود وی نیز گرایش به مذهب «مُرجئه» داشت».
ناگفته نماند که شَبابة بن سّوار فَزاری، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[3] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه شیخ احمد ویحیی وشیخ بعض شیوخهما، یروی عن الامام ابی حنفة/ فی هذه المسانید»؛ «شَبابة بن سّوار فَزاری - با وجود این که استاد احمد بن حنبل و یحیی بن معین و استاد برخی از اساتید آن دو به شمار میآید - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، شَبابة بن سّوار را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارنده گوید:
شَبابة بن سّوار فَزاری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «ما یکره من کثرة السؤال»[5]
«حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ صَبَّاحٍ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ، حَدَّثَنَا وَرْقَاءُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، سَمِعْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ، یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: “لَنْ یَبْرَحَ النَّاسُ یَتَسَاءَلُونَ حَتَّى یَقُولُوا: هَذَا اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ، فَمَنْ خَلَقَ اللَّهَ ”»(ح 7296)
«حسن صبّاح، از شَبابة بن سّوار فَزاری، از ورقاء، از عبدالله بن عبدالرحمن برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: رسول خداج فرمود: «مردم به اندازهای به سؤالات خود ادامه میدهند تا جایی که میگویند: این خدا است که همه چیز را آفریده است؛ پس چه کسی خدا را آفریده است؟ (در این صورت، باید بگوید: به خدا و رسولش ایمان دارم و به خدا پناه ببرد و به جلوتر نرود)».
* در باب «الصلاة علی النفساء وسنّتها»[6]
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِی سُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شَبَابَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ حُسَیْنٍ المُعَلِّمِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ: «أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِی بَطْنٍ، فَصَلَّى عَلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ وَسَطَهَا»»(ح 332)
«احمد بن ابی سُریج، از شَبابة بن سّوار فزاری، از شعبة، از حسین معلّم، از عبدالله بن بریدة، از سمرة بن جندبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: زنی به هنگام زایمان، وفات کرد؛ رسول خدا ج بر وی، نماز گزاردند و به هنگام نماز، به میانهی جنازه ایستادند».
* در باب «هل علی من لا یشهد الجمعة غسل من النساء والصبیان وغیرهم»[7]
«حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا شَبَابَةُ، حَدَّثَنَا وَرْقَاءُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ائْذَنُوا لِلنِّسَاءِ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسَاجِدِ»»(ح899)
«عبدالله بن محمد، از شَبابة بن سّوار فَزاری، از ورقاء، از عمرو بن دینار، از مجاهد از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «برای زنان اجازه بدهید که در شب، به مسجد بروند».
* در باب «مایجوز من العمل فی الصلاة»[8].
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [البقرة: 197]»[9].
* در باب «غزوة الحدیبیة»[10].
* در باب «من جرّ ثوبه من الخیلاء»[11].
* در باب «ایّ الجوار اقرب»[12].
* در باب «عمل صالح قبل القتال»[13].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[14].
[1]- بیوگرافی «شَبابة بن سوّار فَزاری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/270؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/356؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/392؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/513؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/260؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/15؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/312؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/3؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/410؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 142؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/261؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/218
[2]- «تهذیب التهذیب» 3/264 و 265
[3]- «جامع المسانید» 2/481
[4]- «عقود الجمان»؛ ص117
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1083 و 1084
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/47
[7]- همان 1/123
[8]- همان 1/161
[9]- همان 1/206
[10]- همان 2/599
[11]- همان 2/861
[12]- همان 1/300
[13]- همان 1/394
[14]- همان 1/464
38- سلیمان بن فیروز، ابواسحاق شیبانی/[1]
[متوفّای 138 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ حدیث و امام و پیشوای دینی، سلیمان بن فیروز کوفی، آزادهی بنی شیبان میباشد که از عبدالله بن ابی اوفی، ابن شدّاد، زرّبن حُبیش، شعبی، نخعی، عکرمه و گروهی دیگر از بزرگان عرصهی حدیث شناسی، به روایت حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از سلیمان بن فیروز، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
شعبة؛ سفیان ثوری؛ جریر بن عبدالحمید؛ علی بن مسهر؛ سفیان بن عیینة؛ جعفر بن عون؛ و دیگران.
تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر مؤثق بودن سلیمان بن فیروز، اتفاق نظر دارند و همه، او را فردی مطمئن و قابل اعتماد میدانند؛ تا جایی که از بین اساتید وی، ابواسحاق سبیعی نیز به نقل روایت از وی (یعنی شاگرد خویش) پرداخته است.
فلّاس گوید: «مات سنة ثمان وثلاثین ومائة»؛ «سلیمان بن فیروز، به سال 138 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
و ابومعاویه، بر این باور است که وی، به سال 139 ه . ق وفات کرده و چهره در نقاب خاک کشیده است. و برخی نیز معتقدند که وی، به سال 141 ه . ق - یا در سال 142 ه . ق - دار فانی را وداع گفته و این خاک دان را برای همیشه ترک کرده است. خدایش او را بیامرزد و در جوار رحمتهای بیکران خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن ابی مریم به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة حجّة»؛ «سلیمان بن فیروز، در عرصهی حدیث، هم مؤثّق و قابل اعتماد است و هم امین و معتبر و حجّت و مدرک و خبره و کارشناس».
ابوحاتم گوید: «ثقة، صدوق، صالح الحدیث»؛ «سلیمان بن فیروز، از زمرهی راویان و محدّثان ثقه و قابل اعتماد و صادق و راستگو است که احادیث و روایات او نیز صحیح و درست میباشند».
نسایی گوید: «ثقة»؛ «سلیمان بن فیروز، روایت کنندهای مؤثق و معتبر میباشد».
احمد عجلی نیز گوید: «کان ثقة من کبار اصحاب الشعبی»؛ «سلیمان بن فیروز، فردی ثقه و قابل اعتماد است که یکی از شاگردان بزرگ و برجستهی شعبی نیز به شمار میآید».
و ابن عبدالرحمن البرّ گفته است: «هو ثقة حجّة عند جمیعهم»؛ «سلیمان بن فیروز، از دیدگاه تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، روایت کنندهای ثقه و قابل اعتماد و امین و معتبر و حجّت و مدرک در حدیث میباشد».
شایان ذکر است که سلیمان بن فیروز، از آن دسته از راویان و محدّثانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، سلیمان بن فیروز را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
سلیمان بن فیروز شیبانی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من ترک قتال الخوارج للئلّاف وینفر الناس عنه»[5]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، حَدَّثَنَا یُسَیْرُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: قُلْتُ لِسَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، هَلْ سَمِعْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: فِی الخَوَارِجِ شَیْئًا؟ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ، وَأَهْوَى بِیَدِهِ قِبَلَ العِرَاقِ: «یَخْرُجُ مِنْهُ قَوْمٌ یَقْرَءُونَ القُرْآنَ، لاَ یُجَاوِزُ تَرَاقِیَهُمْ، یَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِیَّةِ»»(ح 6934)
«موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از یُسیر بن عمرو، برای ما روایت کرده که وی گفته است: خطاب به سهل بن حنیفس گفتم: آیا از پیامبر خدا ج دربارهی خوارج، چیزی شنیدهای؟ گفت: از رسول خدا ج در حالی که دست خویش را به سوی عراق نشانه گرفته بود، شنیدم که میفرمود: «از آن سوی، گروهی بیرون میآیند که قرآن را میخوانند ولی از گلوهایشان نمیگذرد (و به قلب آنها، نفوذ نمیکند)؛ از اسلام، چنان به سرعت میگذرند که تیر از هدف (شکار) میگذرد».
* در باب «من الاکراه؛ ﴿کُرۡهٗا﴾ [الأحقاف: 15]؛ ﴿کَرۡهٗا﴾ [آل عمران: 83] واحد»[6]
«حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ مَنْصُورٍ، حَدَّثَنَا أَسْبَاطُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ سُلَیْمَانُ بْنُ فَیْرُوزَ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: الشَّیْبَانِیُّ، وَحَدَّثَنِی عَطَاءٌ أَبُو الحَسَنِ السُّوَائِیُّ، وَلاَ أَظُنُّهُ إِلَّا ذَکَرَهُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ﴾ [النساء: 19] الآیَةَ. قَالَ: “کَانُوا إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ کَانَ أَوْلِیَاؤُهُ أَحَقَّ بِامْرَأَتِهِ: إِنْ شَاءَ بَعْضُهُمْ تَزَوَّجَهَا، وَإِنْ شَاءُوا زَوَّجَهَا، وَإِنْ شَاءُوا لَمْ یُزَوِّجْهَا، فَهُمْ أَحَقُّ بِهَا مِنْ أَهْلِهَا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ فِی ذَلِکَ”»(ح 6948)
«حسین بن منصور، از اسباط بن محمد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از عکرمة، از ابن عباسب برای ما روایت کرده است.
سلیمان بن فیروز شیبانی گوید: و عطاء ابوالحسن سوّائی به من حدیث کرد و گمان نمیکنم که وی، به جز از ابن عباسب در شأن این آیه یاد کرده باشد؛ آنجا که خداوند میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا١٩﴾ [النساء: 19] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای شما حلال نیست که زنان را به ارث برید، حال آن که آنان چنین کاری را نمیپسندند و وادار بدان میگردند؛ و آنان را تحت فشار قرار ندهید تا بدین وسیله، برخی از آنچه را که بدیشان دادهاید، فراچنگ آورید؛ مگر این که آنان، دچار گناه آشکاری شوند؛ و با زنان خود به طور شایسته، معاشرت کنید؛ و اگر هم از آنان کراهت داشتید (شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند، در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد».
ابن عباسب گوید (در روزگار جاهلیت)، چون مردی وفات میکرد، خویشاوندانش، به آن زنِ شوهر مرده، مستحقتر بودند؛ یعنی اگر کسی از آنان میخواست، میتوانست با آن زن، ازدواج کند؛ و اگر بعضی میخواستند، میتوانستند آن زن را به ازدواج کس دیگر دربیاورند؛ و اگر هم نمیخواستند، میتوانستند او را از ازدواج منع کنند؛ و آنان، نسبت به خویشاوندان زن، مستحقتر بودند؛ از این رو، خداوند این آیه را نازل کرده است».
* در باب «مباشرة الحائض»[7]
«حَدَّثَنَا أَبُو النُّعْمَانِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَدَّادٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مَیْمُونَةَ، تَقُولُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «إِذَا أَرَادَ أَنْ یُبَاشِرَ امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ أَمَرَهَا، فَاتَّزَرَتْ وَهِیَ حَائِضٌ» وَرَوَاهُ سُفْیَانُ عَنِ الشَّیْبَانِیِّ»(ح 303)
«ابونعمان، از عبدالواحد، از سلیمان بن فیروز شیبانی، از عبدالله بن شدّاد برای ما روایت کرده که وی گفته است: «از میمونةل شنیدم که میگفت: هرگاه رسول خدا ج میخواست با یکی از زنان خویش که حایض بود، نزدیکی کند، بدو فرمان میداد تا ازار بپوشد.
سفیان نیز این حدیث را از سلیمان بن فیروز شیبانی روایت کرده است».
* در باب «اذا صلّی الی فراش فیه حائض»[8].
* در باب «من شکا اِمامه اذا طوّل»[9].
* در باب «وضوء الصبیان؛ ومتی یجب علیهم الغسل والطهور»[10].
* در باب «الاذن بالجنازة»[11].
* در باب «قول النبیّ ج: یعذبّ المیّت ببعض بکاء اهله علیه»[12].
* در باب «الصفوف علی الجنائز»[13].
* در باب «صلاة الصبیان مع الناس علی الجنائز»[14].
* در باب «ما یفطر بما تیسّر بالماء وغیره»[15].
* در باب «تعجیل الافطار»[16].
* در باب «بیع المزابنة»[17].
به هر حال، روایات سلیمان بن فیروز شیبانی/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 25 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «سلیمان بن فیروز شیبانی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/16؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/309؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/135؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 4/301؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/395؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/172؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/386؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 129؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/60؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص73، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/177
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/153
[3]- «تهذیب التهذیب» 4/172 و 173
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 116
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1025
[6]- همان 2/1027
[7]- همان 1/44
[8]- همان 1/74
[9]- همان 1/98
[10]- همان 1/ 118
[11]- همان 1/ 167
[12]- همان 1/ 176
[13]- همان 1/ 176
[14]- همان 1/ 177
[15]- همان 1/ 262
[16]- همان 1/ 263
[17]- همان 1/ 291