اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

37- سُلیمان بن طَرخان تیمی/[1] [متوفّای 143 ه‍ . ق]

37- سُلیمان بن طَرخان تیمی/[1]
[متوفّای 143 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، شیخ الاسلام، «ابوالمعتمر، سلیمان بن طَرخان تیمی» می‌باشد؛ او در اصل، «تیمی» نیست؛ بلکه در میان آن‌ها، فرود آمد و اقامت گزید.

سلیمان بن طرخان، از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:

            انس بن مالکس؛ ابوعثمان نهدی؛ طاوس؛ حسن و شماری دیگر از محدّثان و نام آوران عرصه‌ی روایت و درایت.

            و از کسانی که از سلیمان بن طرخان، به سماع حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            شعبه؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ عبدالله بن مبارک؛ یزید بن هارون؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ هوذة بن خلیفة؛ و شماری دیگر از مردمان.

            شعبه گوید: «ما رأیتُ احداً اصدق من سلیمان التیمی؛ کان اذا حدّث عن رسول اللهج تغیّر لونه»؛ «من کسی را صادق‌تر و راستگوتر و مطمئن‌تر و معتبرتر از سلیمان تیمی ندیده‌ام؛ عادت وی، بر آن بود که هرگاه از رسول خدا ج حدیثی را روایت می‌کرد، رنگ چهره‌اش تغییر می‌کرد».

            معتمر گوید: «مکث ابی اربعین سنةً یصوم یوماً ویفطر یوماً؛ ویصلّی صلاة الفجر بوضوء العشاء؛ وعاش سبعاً وتسعین سنة؛ وکان عابد البصرة وعالمها»؛ «پدرم (سلیمان بن طرخان)، به مدت چهل سال، روزه‌ی داود گرفت؛ این‌طور که یک روز، روزه می‌گرفت و روز دیگر را افطار می‌کرد؛ و در مدّت این چهل سال، نماز صبح خویش را با وضوی نماز عشاء می‌گزارد؛ وی، 97 سال عمر کرد؛ و از عابدان و پارسایان و دانشمندان و صاحب نظران شهر بصره به شمار می‌آمد».

            یحیی قطّان نیز گوید: «ما رأیتُ اخوف لله منه»؛ «من، کسی را پرهیزگارتر، پارساتر، خداترس‌تر و متّقی‌تر از سلیمان تیمی ندیده‌ام».

            و عبدالله بن مبارک، به نقل از سفیان گوید: «حفّاظ البصریین ثلاثة: سلیمان التیمی، وعاصم الاحول وداود بن ابی هند؛ وعاصم، احفظهم»؛ «حافظان حدیث، در شهر بصره، سه نفر بودند: سلیمان تیمی، عاصم احول و داود بن ابی هند؛ ناگفته نماند که عاصم احول، حافظ‌ترین و ضابط‌ترین این سه نفر، به شمار می‌آمد».

            یحیی قطان گوید: «کان سفیان لایقدّم علی سلیمان احداً من البصریین»؛ «سفیان، هیچ کس از علماء و صاحب نظران شهر بصره را بر سلیمان تیمی، ترجیح نمی‌داد و او را با سلیمان، برابر و همسان نمی‌دانست».

            سلیمان بن طرخان تیمی، در ماه ذی القعدة، به سال 143 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار رحمت‌های بی‌کران خویش جای دهد.

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            عبدالله بن احمد به نقل از پدرش (احمد بن حنبل) گوید: «ثقة»؛ «سلیمان تیمی، فردی ثقه و قابل اعتماد است».

            و یحیی بن معین و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «سلیمان تیمی، از راویان مؤثق و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد می‌باشد».

            و احمد عجلی گفته است: «تابعی ثقة؛ فکان من خیار اهل البصرة»؛ «سلیمان تیمی، یکی از تابعان و افراد مؤثق و قابل اعتماد و از زمره‌ی برگزیده‌ترین و بهترین مردمان شهر بصره می‌باشد».

            و ابن سعد گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث؛ وکان من العباد المجتهدین»؛ «سلیمان تیمی، فردی ثقه و معتبر بود که بسیار به روایت حدیث می‌پرداخت؛ و در کنار این‌ها، از زمره‌ی عابدان و پارسایان مجتهد نیز برشمرده می‌شد».

            و ابن حبّان در کتاب «الثقات» گوید: «کان من عباد اهل البصرة وصالحیهم؛ ثقةً واتقاناً وحفظاً وسنّة»؛ «سلیمان تیمی، یکی از عابدان و پارسایان شهر بصره بود که از لحاظ اعتبار، اطمینان، امانت داری، مهارت، خبرگی، زبردستی، کاردانی، تخصّص، شایستگی، توانایی، حفظ، ضبط و تعهّد و پایبندی به سنّت، بهترین و بایسته‌ترین مردمان بصره به شمار می‌آمد».

            و در کنار این‌ها، سلیمان بن طرخان تیمی، از آن دسته از محدّثان و راویانی به شمار می‌آمد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، سلیمان تیمی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                سلیمان بن طَرخان تیمی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الحمد للعاطس»[6]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ کَثِیرٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، حَدَّثَنَا سُلَیْمَانُ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: عَطَسَ رَجُلاَنِ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَشَمَّتَ أَحَدَهُمَا وَلَمْ یُشَمِّتِ الآخَرَ، فَقِیلَ لَهُ، فَقَالَ: «هَذَا حَمِدَ اللَّهَ، وَهَذَا لَمْ یَحْمَدِ اللَّهَ»»(ح 6221)

            «محمد بن کثیر، از سفیان، از سلیمان بن طرخان تیمی، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: دو نفر به نزد رسول خدا ج عطسه زدند. رسول خدا ج در جواب یکی از آن‌ها «یرحمک الله» گفت و در جوای دیگری، نگفت. مردم، علت را پرسیدند. آن حضرت ج فرمود: «این یکی، «الحمدلله» گفت و آن یکی، نگفت».

* در باب «قول لا حول ولا قوة الّا بالله»[7]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ أَبُو الحَسَنِ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ التَّیْمِیُّ، عَنْ أَبِی عُثْمَانَ، عَنْ أَبِی مُوسَى الأَشْعَرِیِّ، قَالَ: أَخَذَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی عَقَبَةٍ - أَوْ قَالَ: فِی ثَنِیَّةٍ - قَالَ: فَلَمَّا عَلاَ عَلَیْهَا رَجُلٌ نَادَى، فَرَفَعَ صَوْتَهُ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ: وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى بَغْلَتِهِ، قَالَ: «فَإِنَّکُمْ لاَ تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلاَ غَائِبًا» ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا مُوسَى - أَوْ: یَا عَبْدَ اللَّهِ - أَلاَ أَدُلُّکَ عَلَى کَلِمَةٍ مِنْ کَنْزِ الجَنَّةِ قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»»(ح 6409)

            «ابوالحسن محمد بن مقاتل، از عبدالله، از سلیمان بن طرخان تیمی، از ابوعثمان، از ابوموسی اشعریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج راه گردنه یا وادی‌ای را در پیش گرفت؛ و چون بر آن بالا رفت، مردی با صدای بلند گفت: «لا اله الا الله والله اکبر»؛ و رسول خدا ج در حالی که بر استر خود سوار بود، فرمود: «همانا شما، ذات کر و غایبی را صدا نمی‌زنید (که آواز خویش را بلند می‌کنید)»؛ سپس فرمود: «ای ابوموسی - یا: ای عبدالله! - آیا تو را به کلمه‌ای راهنمایی نکنم که از گنج‌های بهشت است؟» گفتم: آری. فرمود: «لا حول ولا قوة الّا بالله».

* در باب «صفة الجنّة والنّار»[8].

* در باب «قول الضیف لصاحبه: لا اکل حتّی تأکل»[9].

* در باب «الصلاة کفّارة»[10].

* در باب «الاذان قبل الفجر»[11].

* در باب «القراءة فی العشاء بالسجدة»[12].

* در باب «اقنوت قبل الرکوع وبعده»[13].

* در باب «قتل ابی جهل»[14].

* در باب قبل از باب «تسمیة من سمّی من اهل بدر فی الجامع»[15].

* در باب «غزوة الرجیع ورعل وذکوان وبئر معونة»[16].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّٰکِرِینَ١١٤ [هود: 114]»[17].

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ [الحج: 11]»[18].

            به هر حال، روایات سلیمان بن طرخان تیمی/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 15 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «سلیمان بن طَرخان تیمی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/20؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/310؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/124؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 4/300؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/212؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/195؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/396؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/176؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/387؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 129؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/212؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/68؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/178

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/150، 151 و 152

[3]-           «تهذیب التهذیب» 4/176 و 177

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 116

[5]-           «المناقب»، کردری 2/227

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/919

[7]-           همان 2/948 و 949

[8]-           همان 2/969

[9]-           همان 2/907

[10]-        همان 1/75

[11]-        همان 1/87

[12]-        همان 1/106

[13]-        همان 1/136

[14]-        همان 2/565

[15]-        همان 2/573

[16]-        همان 2/587

[17]-        همان 2/678

[18]-        همان 2/694

36- سُلیمان بن حیّان اَزْدی کوفی حنفی/[1] [متوفّای 190 ه‍ . ق]

36- سُلیمان بن حیّان اَزْدی کوفی حنفی/[1]
[متوفّای 190 ه‍ . ق]

حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            سلیمان بن حیّان، همان «ابوخالد احمر کوفی جعفری» می‌باشد که در «جُرجان»، دیده به جهان گشود. از کسانی که سلیمان بن حیّان، از آن‌ها به روایت حدیث پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            سلیمان تیمی؛ حُمید طویل؛ داود بن ابی هند؛ ابن عون؛ یحیی بن سعید انصاری؛ ابن عجلان؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ ابن جریج؛ هشام بن حسان؛ یزید بن کیسان؛ عاصم احول؛ حاتم بن ابی صغیرة؛ حسین معلّم؛ ابومالک اشجعی؛ سعید بن ابوعروبة؛ اعمش؛ شعبة؛ عبدالحمید بن جعفر؛ عثمان بن حکیم؛ منصور بن حیّان و دیگران.

و از کسانی که از سلیمان بن حیّان، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ دو پسر ابی شیبة؛ آدم بن ابی ایاس؛ اسد بن موسی؛ فریابی؛ ابوکریب؛ ابوسعید اشج؛ یوسف بن موسی قطّان؛ عمرو الناقد؛ ابوتوبة حلبی؛ صدقة بن فضل؛ محمد بن عبدالله بن نُمیر؛ محمد بن سلام بِیکندی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            ابن ابی مریم، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار بود».

            و بدین سان، علی بن مدینی نیز در مورد سلیمان بن حیّان، اظهار نظر نموده و او را ستوده و به تعریف و تمجید و تقدیر و سپاس از وی، پرداخته است.

            و عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایت سلیمان بن حیّان، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است».

            و بدین سان، نسایی نیز در مورد سلیمان بن حیّان، اظهارنظر نموده و به تعریف و سپاس از وی پرداخته و او را مؤثق و قابل اعتماد و امین و درستکار و شریف معرّفی نموده است.

            و عباس دوری به نقل از یحیی بن معین گوید: «صدوق ولیس بحجة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین است، ولی در حدیث، حجّت نیست؛ از این رو، احادیث وی نوشته می‌شود و بدان‌ها استناد می‌شود».

            و ابوهشام رفاعی گوید: «حدثنا ابوخالد الاحمر الثقة الامین»؛ «ابوخالد احمر (سلیمان بن حیّان)، به ما چنین خبر داده است؛ و به راستی که وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امین و مطمئن و صادق و معتبر می‌باشد».

            و ابوحاتم گوید: «صدوق»؛ «سلیمان بن حیّان، از زمره‌ی افراد صادق و راستگو و امین و درستکار و شریف و وفادار و قابل اعتماد و معتبر می‌باشد».

            هارون بر این باور است که سلیمان بن حیّان، به سال 190 ه‍ . ق دار فانی را وداع گفته و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی ابن سعد و خلیفه برآنند که وی به سال 189 ه‍ . ق درگذشته و چهره در نقاب خاک کشیده است.

حافظ ابن حجر عسقلانی در ادامه گوید:

            ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «سلیمان بن حیّان، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد بود که بسیار به روایت حدیث می‌پرداخت».

            و ابن حبّان نیز، وی را در شمار راویان و محدّثان ثقه و معتبر و مطمئن و قوی ذکر کرده است.

            احمد عجلی گوید: «ثقة، ثبت، صاحب سنّة»؛ «سلیمان بن حیّان، فردی مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان می‌باشد».

            و علاوه از این‌ها، سلیمان بن حیّان، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، سلیمان بن حیّان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه ذکر نموده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

            و ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید» [5]، سلیمان بن حیّان را در فصل: «ذکر من روی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید» ذکر کرده است؛ یعنی: «بیان افرادی که در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند».

نگارنده گوید:

            سلیمان بن حیّان اَزْدی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الصلاة فی مواضع الابل»[6]

            «حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ الفَضْلِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سُلَیْمَانُ بْنُ حَیَّانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، قَالَ: رَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ «یُصَلِّی إِلَى بَعِیرِهِ»، وَقَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ»(ح 430)

            «صدقة بن فضل، از سلیمان بن حیّان، از عبیدالله، از نافع برای ما روایت کرده که وی گفته است: عبدالله بن عمرب را دیدم که شتر خود را ستره قرار داده بود و به سوی آن نماز می‌گزارد و گفت: رسول خدا ج را دیدم که چنین می‌کرد».

* در باب «من مات علیه صوم»[7]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا زَائِدَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِمٍ البَطِینِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ وَعَلَیْهَا صَوْمُ شَهْرٍ، أَفَأَقْضِیهِ عَنْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَدَیْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُقْضَى، قَالَ سُلَیْمَانُ: فَقَالَ الحَکَمُ، وَسَلَمَةُ، - وَنَحْنُ جَمِیعًا جُلُوسٌ حِینَ حَدَّثَ مُسْلِمٌ بِهَذَا الحَدِیثِ - قَالاَ: سَمِعْنَا مُجَاهِدًا، یَذْکُرُ هَذَا، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ، وَیُذْکَرُ عَنْ أَبِی خَالِدٍ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنِ الحَکَمِ، وَمُسْلِمٍ البَطِینِ، وَسَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، وَعَطَاءٍ، وَمُجَاهِدٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُخْتِی مَاتَتْ، وَقَالَ یَحْیَى، وَأَبُو مُعَاوِیَةَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ مُسْلِمٍ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ، وَقَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ: عَنْ زَیْدِ بْنِ أَبِی أُنَیْسَةَ، عَنِ الحَکَمِ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ أُمِّی مَاتَتْ وَعَلَیْهَا صَوْمُ نَذْرٍ، وَقَالَ أَبُو حَرِیزٍ، حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ، عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ: قَالَتِ امْرَأَةٌ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَاتَتْ أُمِّی وَعَلَیْهَا صَوْمُ خَمْسَةَ عَشَرَ یَوْمًا»(ح 1953)

            «محمد بن عبدالرحیم، از معاویة بن عمرو، از زائدة، از اعمش، از مُسلم بطین؛ از سعید بن جبیر، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی به نزد پیامبر ج آمد وگفت: ای رسول خدا ج! مادرم وفات کرد و بر ذمّه‌اش یک ماه روزه بود؛ آیا من می‌توانم از جانب او روزه بگیرم؟ آن حضرت ج فرمود: «آری؛ دَین خداوند، سزاوارتر است که ادا گردد».

            سلیمان گوید: حَکم و سَلَمة گفته‌اند: ما همه نشسته بودیم هنگامی که مُسلم بطین، این حدیث را بیان کرد؛ و از مجاهد شنیدم که این حدیث را از ابن عباسب ذکر می‌کرد.

            و از ابوخالد احمر (سلیمان بن حیّان)، ذکر شده که: اعمش، از حکم و مُسلم بطین و سلمة بن کهیل، روایت کرده است و آن‌ها نیز از سعید بن جبیر، عطاء و مجاهد روایت کرده‌اند که ابن عباسب گفت: زنی به پیامبر ج گفت: خواهر مرده است (تا آخر حدیث)».

* در باب «ما یذکر من صوم النبیّ ج وافطاره»[8]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ حُمَیْدٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «یُفْطِرُ مِنَ الشَّهْرِ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یَصُومَ مِنْهُ، وَیَصُومُ حَتَّى نَظُنَّ أَنْ لاَ یُفْطِرَ مِنْهُ شَیْئًا، وَکَانَ لاَ تَشَاءُ تَرَاهُ مِنَ اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْتَهُ، وَلاَ نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتَهُ» وَقَالَ سُلَیْمَانُ، عَنْ حُمَیْدٍ، أَنَّهُ سَأَلَ أَنَسًا فِی الصَّوْمِ»(ح 1972)

            «عبدالعزیز بن عبدالله، از محمد بن جعفر؛ از حُمید، برای من روایت کرد: که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیده که وی گفته است: رسول خدا ج چندان از یک ماه روزه نمی‌گرفت که با خود می‌گفتیم: دیگر روزی از آن ماه را روزه نمی‌گیرد؛ و گاهی چنان از یک ماه روزه می‌گرفت که می‌پنداشتیم که دیگر از آن ماه، روزی را افطار نخواهد کرد؛ و هر پاسی از شب را دوست داشتی که آن حضرت ج رادر حال عبادت بیابی، می‌یافتی و اگر می‌خواستی او را در حال استراحت ببینی، می‌دیدی».

            سلیمان بن حیّان: از حُمید نقل می‌کند که وی از انس بن مالکس در مورد روزه‌ی پیامبر ج پرسید».

* در باب «ما یذکر من صوم النبیّ ج وافطاره»[9]

            «حَدَّثَنِی مُحَمَّدٌ هُوَ ابْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا أَبُو خَالِدٍ الأَحْمَرُ، أَخْبَرَنَا حُمَیْدٌ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنْ صِیَامِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «مَا کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَاهُ مِنَ الشَّهْرِ صَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مُفْطِرًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مِنَ اللَّیْلِ قَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ نَائِمًا إِلَّا رَأَیْتُهُ، وَلاَ مَسِسْتُ خَزَّةً وَلاَ حَرِیرَةً، أَلْیَنَ مِنْ کَفِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَلاَ شَمِمْتُ مِسْکَةً، وَلاَ عَبِیرَةً أَطْیَبَ رَائِحَةً مِنْ رَائِحَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 1973)

            «محمد، از ابوخالد احمر (سلیمان بن حیان)، از حُمید، برای من روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس درباره‌ی روزه‌ی پیامبر ج پرسیدم؟ وی گفت: هر وقت، در ماهی می‌خواستم او را روزه دار ببینم، می‌دیدم؛ و اگر می‌خواستم او را در حال خوردن (غیر روزه) ببینم، می‌دیدم؛ و هر پاسی از شب را دوست داشتم او را در حال عبادت بیابم، می‌یافتم و اگر می‌خواستم او را در حال استراحت ببینم، می‌دیدم؛ و هیچ پارچه‌ی پشمی یا ابریشمی را که نرمتر از دست‌های مبارک رسول خدا ج باشد، لمس نکردم؛ همچنین، مُشک و گلابی را خوشبوتر از رایحه‌ی آن حضرت ج نیافتم».




[1]-           بیوگرافی «سلیمان بن حیّان اَزْدی کوفی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/8؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/313؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/395؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/392؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/200؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 9/21؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/384؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 128؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/325؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/30؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/181

[2]-           «تهذیب التهذیب» 4/159 و 160

[3]-           «عقود الجمان»؛ ص 116

[4]-           «المناقب»، کردری 2/223

[5]-           «جامع المسانید» 2/470

[6]-           « الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/61

[7]-           همان 1/262

[8]-           همان 1/264

[9]-           همان 1/264

35- سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری/[1] [متوفّای 164 ه‍ . ق]

35- سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری/[1]
[متوفّای 164 ه‍ . ق]

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:

            نام سلام بن ابی مطیع، «سعد خُزاعی»، آزاده‌ی ابوسعید بصری می‌باشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:

            قتادة؛ غالب قطّان؛ ابوعمران جونی؛ ایوب سختیانی؛ اسماعیل بن عبید؛ عثمان بن عبدالله بن موهب؛ هشام بن عروة؛ شعیب بن حبحاب؛ معمر بن راشد - یکی از معاصران سلام بن ابی مطیع - و دیگران.

            و از کسانی که از سلام بن ابی مطیع خُزاعی، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

عبدالرحمن بن مهدی؛ عبدالله بن مبارک؛ یونس بن محمد؛ زهیر بن نعیم بابی؛ وهب بن جریر بن حازم؛ سلیمان بن حرب؛ موسی بن اسماعیل؛ مُسدّد؛ علی بن جعد و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            احمد بن حنبل گوید: «ثقة صاحب سنّة»؛ «سلام بن ابی مطیع، فردی مؤثق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان می‌باشد».

            ابوحاتم گوید: «صالح الحدیث»؛ «احادیث و روایات سلام بن ابی مطیع، صحیح و درست می‌باشند».

            آجری به نقل از ابوداود گوید: «سمعتُ اباسلمة قال: سمعتُ سلام بن ابی مطیع؛ وکان یقال: هو اعقل اهل البصرة»؛ «از ابوسلمة شنیدم که گفت: از سلام بن ابی مطیع شنیدم؛ و حال آن که در مورد سلام بن ابی مطیع، چنین گفته می‌شد که وی، از خردمندترین و هشیارترین مردمان بصره بود».

            و همچنین ابوداود گوید: «سلامٌ ثقة»؛ «سلام بن ابی‌مطیع، روایت‌کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد است».

            و نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در احادیث و روایات سلام بن ابی مطیع، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».

            و بخاری به نقل از محمد بن محبوب گوید: «مات سنة (164) وهو مقبل من مکة»؛ «سلام بن ابی مطیع؛ در حالی که از مکه برمی گشت، به سال 164 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».

            و ترمذی نیز گوید: «مات سنة سبع وستین»؛ «سلام، به سال 167 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید»؛ و خلیفه و ابن قانع بر این باورند که سلام بن ابی مطیع، به سال 173 ه‍ . ق وفات کرد و دار فانی را وداع گفت.

            عبدالله بن احمد در کتاب «العلل»، به نقل از پدرش (احمد بن حنبل) گوید: «ثقة صاحب سنّة؛ وکان ابن مهدی یحدّث عنه»؛ «سلام بن ابی مطیع، از زمره‌ی راویان ثقه و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان می‌باشد؛ و ابن مهدی نیز، از وی به روایت حدیث می‌پرداخت».

            و بزّار در مُسند خویش گفته است: «کان من خیار الناس»؛ «سلام بن ابی مطیع، از زمره‌ی برگزیده‌ترین و بهترین مردمان بود».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[3]، سلام بن ابی مطیع را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمره‌ی راویان شهر بصره ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده گوید:

                سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الاستعاذة من فتنة الغنی»[5]

            «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا سَلَّامُ بْنُ أَبِی مُطِیعٍ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ خَالَتِهِ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَتَعَوَّذُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ النَّارِ وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الغِنَى، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الفَقْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ»»(ح 6376)

            «موسی بن اسماعیل، از سلام بن ابی مطیع، از هشام، از پدرش، از خاله‌اش (عایشهل) برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج با این کلمات به خدا پناه می‌جست: «اللهم انّی اعوذ بک من فتنة النار ومن عذاب النار؛ واعوذ بک من فتنة القبر؛ واعوذ بک من عذاب القبر؛ واعوذ بک من فتنة الغنی، واعوذ بک من فتنة الفقر، واعوذ بک من فتنة المسیح الدجال»؛ «پروردگارا! از فتنه‌ی آتش، عذاب آتش، فتنه‌ی قبر، عذاب قبر، فتنه‌ی ثروت و توانگری، فتنه‌ی فقر و ناداری و از فتنه‌ی دجال به تو پناه می‌برم».

* در باب «اقرءوا القرآن ما ائتلفت قلوبکم»[6]

            «حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِیٍّ، حَدَّثَنَا سَلَّامُ بْنُ أَبِی مُطِیعٍ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ الجَوْنِیِّ، عَنْ جُنْدَبٍ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اقْرَءُوا القُرْآنَ مَا ائْتَلَفَتْ عَلَیْهِ قُلُوبُکُمْ، فَإِذَا اخْتَلَفْتُمْ فَقُومُوا عَنْهُ» تَابَعَهُ الحَارِثُ بْنُ عُبَیْدٍ، وَسَعِیدُ بْنُ زَیْدٍ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، وَلَمْ یَرْفَعْهُ حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، وَأَبَانُ، وَقَالَ غُنْدَرٌ: عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، قَوْلَهُ، وَقَالَ ابْنُ عَوْنٍ: عَنْ أَبِی عِمْرَانَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ، عَنْ عُمَرَ قَوْلَهُ وَجُنْدَبٌ أَصَحُّ وَأَکْثَرُ»(ح 5061)

            «عمرو بن علی، از عبدالرحمن بن مهدی، از سلام بن ابی مطیع، از ابوعمران جونی، از جندب بن عبداللهس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «تا زمانی که بانشاط هستید و حضور قلب دارید، قرآن تلاوت کنید و هنگامی که نشاط و علاقه ندارید، آن را ترک کنید».




[1]-           بیوگرافی «سلام بن ابی مطیع خُزاعی بصری» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/134؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/332؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/258؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/428؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 1/414؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/181؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/406؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 136؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/282؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/233؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/196

[2]-           «تهذیب التهذیب» 4/252 و 253

[3]-           «عقود الجمان»؛ ص 116

[4]-           «المناقب»، کردری 2/227

[5]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 3/943

[6]-           همان 2/757

34- ابوالاَحوص، سلام بن سُلیم حنفی کوفی/[1] [متوفّای 179 ه‍ . ق]

34- ابوالاَحوص، سلام بن سُلیم حنفی کوفی/[1]
[متوفّای 179 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            ابوالاحوص، سلام بن سلیم، حافظ حدیث و یکی از راویان مؤثق و قابل اعتماد به شمار می‌آید؛ وی، از زیاد بن علاقة، سِماک بن حرب، منصور بن معتمر، آدم بن علی، ابواسحاق و کسان دیگر، حدیث روایت نموده است.

            و مُسدّد، قتیبه، خلف بن هشام، ابوبکر بن ابی شیبة، برادر ابوبکر بن ابی شیبه: عثمان، هنّاد بن سری؛ و شمار زیادی از دیگر مردمان، از ابوالاحوص سلام بن سلیم، به روایت حدیث پرداخته‌اند.

            یحیی بن معین گفته است: «ثقة مُتقن»؛ «ابوالاحوص، فردی ثقه و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر می‌باشد».

            و احمد عجلی گوید: «صاحب سنّة واتبّاع»؛ «ابوالاحوص، صاحب سنّت و متعهد و پایبند بدان بود».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: «کان موصوفاً بالعبادة والفضل؛ مات سنة تسع وسبعین ومائة مع مالک وحمّاد»؛ «ابوالاحوص، سلام بن سلیم، متّصف به عبادت و پرستش خدای و مهربانی و نیکوکاری و خوش خدمتی و فضیلت بود؛ وی به سال 179 ه‍ . ق همراه مالک بن انس و حمّاد درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابوزرعة و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «ابوالاحوص، از زمره‌ی راویان مؤثق و قابل اعتماد بود».

            و عبدالرحمن بن ابی حاتم، از پدرش نقل می‌کند که گفت: «صدوق»؛ «ابوالاحوص، روایت کننده‌ای صادق و راستگو و مطمئن و امین بود».

            و ابن سعد گوید: «کان کثیر الحدیث صالحاً فیه»؛ «ابوالاحوص، بسیار روایت کننده‌ی حدیث بود و در عرصه‌ی حدیث شناسی، درستکار و امین و مطمئن و قابل اعتماد و مُعتمد و مورد اعتبار بود».

            ابن حبّان نیز وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است؛ و ابن خلفون نیز از ابن نُمیر، مؤثق بودن ابوالاحوص را نقل کرده است.

            شایان ذکر است که ابوالاحوص، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، ابوالاحوص سلام بن سُلیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                ابوالاحوص سلام بن سلیم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الدعاء علی المشرکین»[6]

            «حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ الرَّبِیعِ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: بَعَثَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَرِیَّةً یُقَالُ لَهُمْ القُرَّاءُ فَأُصِیبُوا، فَمَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَجَدَ عَلَى شَیْءٍ مَا وَجَدَ عَلَیْهِمْ، فَقَنَتَ شَهْرًا فِی صَلاَةِ الفَجْرِ، وَیَقُولُ: «إِنَّ عُصَیَّةَ عَصَوُا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»»(ح 6394)

            «حسن بن ربیع، از ابوالاحوص (سلام بن سُلیم)، از عاصم، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج سریّه‌ای (گروه کوچکی) - که آنان را «قرّاء» (قاریان) می‌نامیدند - به منطقه‌ای اعزام کرد؛ آن‌ها شهید شدند؛ من پیامبر ج را ندیده بودم که بر چیزی اندوهگین شده باشد چنان‌که بر شهید شدن این قرّاء اندوهگین و ناراحت شده بود؛ و آن حضرت ج به مدّت یک ماه در نماز صبح قنوت خواند و چنین می‌گفت: «همانا قوم «عُصیة»، در برابر خدا و رسول او، عصیان ورزیده‌اند».

* در باب «الالتفات فی الصلاة»[7]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَشْعَثُ بْنُ سُلَیْمٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مَسْرُوقٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الِالْتِفَاتِ فِی الصَّلاَةِ؟ فَقَالَ: «هُوَ اخْتِلاَسٌ یَخْتَلِسُهُ الشَّیْطَانُ مِنْ صَلاَةِ العَبْدِ»»(ح 751)

            «مسدّد، از ابوالاحوص (سلام بن سلیم)، از اشعث بن سلیم، از پدرش، از مسروق برای ما روایت کرده که عایشهل گفته است: از رسول خدا ج درباره‌ی التفات (نگاه کردن به اطراف خود) هنگام نماز، پرسیدم؛ آن حضرت ج فرمود: «این، نوعی سرقت شیطان، از نماز بنده است».

* در باب «کلام الامام والناس فی خطبة العید؛ واذا سئل الامام عن شیء وهو یخطب»[8].

* در باب «من نام عند السحر»[9].

* در باب «اذا نام ولم یصلّ، بال الشیطان فی أذنه»[10].

* در باب «فضل مکة وبنیانها»[11].

* در باب «اسم الفرس والحمار»[12].

* در باب «الرجز فی الحرب ورفع الصوت فی حفر الخندق»[13].

* در باب «ذکر الملائکة»[14].

* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[15].

* در باب «قوله تعالی: ﴿إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ کَانَ مَشۡهُودٗا٧٨ [الإسراء: 78]»[16].

* در باب «تفسیر سورة: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ [النصر: 1]»[17].

* در باب «اذا اصاب قوم غنیمة، فذبح بعضهم غنماً او ابلاً بغیر امر اصحابهم، لم تؤکل»[18].

در باب «الحمّی من فیح جهنّم»[19].

* در باب «من کان یؤمن بالله والیوم الاخر، فلا یؤذ جاره»[20].




[1]-           بیوگرافی «ابوالاحوص، سلام بن سلیم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/135؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/333؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/417؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/259؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/413؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/176؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/248؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/405؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 135؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/292؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 8/224؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/197

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/250

[3]-           «تهذیب التهذیب» 4/248

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص115

[5]-           «المناقب»، کردری 2/224

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/946

[7]-           همان 1/104

[8]-           همان 1/134

[9]-           همان 1/152

[10]-        همان 1/153

[11]-        همان 1/215

[12]-        همن 1/400

[13]-        همان 1/425

[14]-        همان 1/456

[15]-        همان 1/465

[16]-        همان 2/686

[17]-        همان 2/742

[18]-        همان 2/831

[19]-        همان 2/852

[20]-        همان 2/889

33- سفیان بن عیینة حنفی/[1] [متوفّای 198 ه‍ . ق]

33- سفیان بن عیینة حنفی/[1]
[متوفّای 198 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، دانشور حافظ، شیخ الاسلام، ابومحمد، سفیان بن عینیة بن میمون هلالی کوفی، محدّث سرزمین حَرَم و آزاده‌ی محمد بن مزاحم - برادر ضحّاک بن مزاحم - می‌باشد.

            وی به سال 107 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و در همان اوان کودکی و خردسالی، به جست و جو و کند و کاو علم و دانش و حکمت و فرزانگی پرداخت و در راستای یادگیری و فراگیری، به تلاش و کوشش ایستاد.

            از کسانی که سفیان بن عینیة، به سماع حدیث از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            عمرو بن دینار؛ زهری؛ زیاد بن علاقة؛ ابواسحاق؛ اسود بن قیس؛ زید بن اسلم؛ عبدالله بن دینار؛ منصور بن معتمر؛ عبدالرحمن بن قاسم؛ و دیگر بزرگان عرصه‌ی حدیث شناسی و رجال پژوهی.

            و از کسانی که از سفیان بن عینیة، حدیث سماع نموده‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            اعمش؛ ابن جریج؛ شعبة و دیگر اساتید وی؛ عبدالله بن مبارک؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ شافعی؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ اسحاق بن راهویه؛ و تعداد بی‌شماری دیگر از سائر مردمان.

            سفیان بن عینیة، امام و پیشوای دینی و حجّت و حافظ حدیث بود؛ او، بهره‌ی فراوانی از علم و دانش داشت و از جایگاه و شأنی والا و مقام و منزلتی بالا برخوردار بود.

            شافعی گوید: «لو لا مالک وسفیان، لذهب علم الحجاز»؛ «اگر چنان‌چه مالک بن انس و سفیان بن عیینة نمی‌بودند، حتماً علم و دانش، از سرزمین حجاز، رخت برمی بست».

            عبدالرحمن بن مهدی گوید: «کان ابن عیینة من اعلم الناس بحدیث اهل الحجاز»؛ «سفیان بن عیینة، از داناترین مردمان، نسبت به احادیث و روایات اهل حجاز بود».

            ترمذی گوید: «سمعتُ البخاری یقول: سفیان بن عینیة، احفظ من حماد بن زید»؛ «از امام بخاری شنیدم که می‌گفت: سفیان بن عینیة، نسبت به حماد بن زید، در عرصه‌ی روایت و درایت، حافظ‌تر و ضابط‌تر است.»

            حرملة گوید: «سمعتُ الشافعی یقول: ما رأیتُ احداً فیه من آلة العلم ما فی سفیان، وما رأیتُ احداً أکفّ عن الفتیامنه؛ وما رأیتُ أحداً احسن لتفسیر الحدیث منه»؛ «از امام شافعی شنیدم که می‌گفت: ابزار و وسائلی که از علم و دانش، در نزد سفیان بن عینیة دیدم، در کسی دیگر مشاهده نکرده‌ام؛ و هرگز کسی را در امر فتوا، خودداری کننده‌تر و امتناع ورزنده‌تر از سفیان بن عینیة ندیده‌ام؛ و همچنین کسی را مشاهده نکرده‌ام که بهتر از سفیان بن عینیة، به تفسیر و تشریح و تبیین و توضیح روایات و احادیث بپردازد».

            احمد بن حنبل گوید: «ما رأیتُ اَعلم بالسنن منه»؛ «کسی را نسبت به «سُنن» (احادیث و روایات)، داناتر و آگاه‌تر از سفیان بن عینیة ندیده‌ام».

            علی بن مدینی گوید: «ما فی اصحاب الزهری، اتقن من ابن عیینة»؛ «در میان شاگردان زهری، کسی مطمئن‌تر و معتبرتر و مؤثق‌تر و قابل اعتمادتر از سفیان بن عیینه، وجود ندارد».

            احمد عجلی نیز گوید: «کان ابن عیینة ثبتاً فی الحدیث؛ وحدیثه، نحو من سبعة آلاف؛ ولم یکن له کتب»؛ «سفیان بن عیینة، در حدیث، فردی مطمئن و معتبر و مؤثق و مُعتمد و درستکار بود؛ و احادیث و روایات وی نیز در حدود هفت هزار حدیث بود که برای نقل و روایت آن‌ها، کتاب‌هایی را نیز در دسترس نداشت (بلکه احادیث را مبتنی بر حفظ خویش، برای مردم بیان می‌کرد؛ و این خود، بیانگر حافظه‌ی قوی و هوش سرشار و توان شگفت انگیز و حیرت آور وی بود)».

            بهز بن اسد گوید: «ما رأیتُ مثله ولا شعبة»؛ «کسی را به سان سفیان بن عیینة ندیده‌ام؛ حتّی شعبة نیز همانند و شبیه وی نبود».

            علامه ذهبی در ادامه گوید: «اتّفقت الائمّة علی الاحتجاج بابن عیینة لحفظه وامانته؛ وقد حجّ سبعین سنة؛ مات فی جمادی الاخرة سنة ثمان وتسعین ومائة»؛ «ائمه و پیشوایان عرصه‌ی روایت و درایت، به خاطر حفظ و امانت داری سفیان بن عیینة، بر استدلال کردن و استناد جستن به احادیث و روایات وی اتفاق نظر دارند. وی در طول زندگی خویش، هفتاد مرتبه حج کرد و برای انجام مراسم حج، به مکه‌ی مکرمه، رهسپار و روان گردید؛ و سرانجام در ماه جمادی الاخر، به سال 198 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] این را بیان داشته است که سفیان بن عیینة، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به بیان بیوگرافی سفیان بن عیینة پرداخته و او را در شمار دانشوران و صاحب نظران احناف، برشمرده و در ادامه گفته است: «کان یقول: اوّل من أقعدنی للحدیث ابوحنیفة؛ وفی روایة دخلتُ الکوفة ولم یتمّ لی عشرون سنة؛ فقال ابوحنیفة لاصحابه ولأهل الکوفة: جاءکم حافظ علم عمرو بن دینار. قال: فجاء الناس یسألونی عن عمرو بن دینار. فاوّل من صیّرنی محدّثا، ابوحنیفة»؛ «سفیان بن عیینة، پیوسته چنین می‌گفت: «نخستین کسی که مرا برای (تعلیم و آموزش) حدیث نشاند، ابوحنیفه بود». و در روایتی دیگر آمده است که سفیان گوید: «در حالی که کمتر از بیست سال، سنّ داشتم، به کوفه آمدم؛ ابوحنیفه/ خطاب به شاگردان خویش و مردمان کوفه گفت: حافظ علم و دانش عمرو بن دینار به نزدتان آمد.

                سفیان بن عیینة گوید: «پس از سخن امام ابوحنیفه/، مردم متوجه من شدند و به نزدم آمدند و از علم و دانش و روایات و احادیث عمرو بن دینار از من می‌پرسیدند؛ از این رو، نخستین کسی که باعث محدّث شدن من شد، امام ابوحنیفه/ بود».

                حافظ عبدالقادر قرشی گوید: «و روی له الشیخان»؛ «از سفیان بن عیینة، امام بخاری و امام مسلم، حدیث روایت نموده‌اند»

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]، و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، سفیان بن عیینة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند.

            و در کتاب «جامع المسانید»[7] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «یروی عن الامام ابی حنیفة/ کثیراً فی هذه المسانید»؛ «سفیان بن عیینة، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ بسیار حدیث روایت نموده است».

نگارنده‌ی سطور گوید:

            سفیان بن عیینة، از ابوحنیفه، از عطاء بن ابی رباح، از ابوهریرهس روایت کرده است که آن حضرت ج فرموده‌اند: «اذا طلع النجم، رفعت العاهة عن اهل کلّ بلدة»؛ «هرگاه ستاره‌ی ثریا طلوع کند؛ آفت از مردمان هر شهری، برداشته می‌شود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از سفیان بن عیینة، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                سفیان بن عیینة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «المداراة مع الناس»[9]

            «حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ ابْنِ المُنْکَدِرِ، حَدَّثَهُ عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَیْرِ، أَنَّ عَائِشَةَ، أَخْبَرَتْهُ: أَنَّهُ اسْتَأْذَنَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلٌ فَقَالَ: «ائْذَنُوا لَهُ، فَبِئْسَ ابْنُ العَشِیرَةِ - أَوْ بِئْسَ أَخُو العَشِیرَةِ -» فَلَمَّا دَخَلَ أَلاَنَ لَهُ الکَلاَمَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قُلْتَ مَا قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ فِی القَوْلِ؟ فَقَالَ: «أَیْ عَائِشَةُ، إِنَّ شَرَّ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ تَرَکَهُ - أَوْ وَدَعَهُ النَّاسُ - اتِّقَاءَ فُحْشِهِ»»(ح 6131)

            «قتیبة بن سعید، از سفیان بن عیینة، از ابن منکدر، از عروة بن زبیر، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی از رسول خدا ج اجازه‌ی ورود خواست؛ آن حضرت ج فرمود: «به وی، اجازه‌ی ورود بدهید؛ به راستی او مرد بدِ قبیله‌ی خویش - یا برادر بدِ قبیله‌ی خود - است». آنگاه که وی داخل خانه شد، رسول خدا ج با نرمی، با وی صحبت کرد. (پس از آن که، آن مرد از نزد رسول خدا ج رفت) خطاب به آن حضرت ج گفتم: ای رسول خدا ج! شما بیشتر در مورد وی، سخنهایی گفتید، سپس با نرمی و ملاطفت با وی صحبت نمودید؟ آن حضرت ج فرمود: «ای عایشه! همانا بدترین کس به نزد خدا، فردی است که مردم به خاطر بدزبانی، او را ترک نمایند یا واگذارند».

* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء وما یکره»[10]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، یَقُولُ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْشِی إِذْ أَصَابَهُ حَجَرٌ، فَعَثَرَ، فَدَمِیَتْ إِصْبَعُهُ، فَقَالَ: «هَلْ أَنْتِ إِلَّا إِصْبَعٌ دَمِیتِ ... وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا لَقِیتِ»»(ح 6146)

            «ابونعیم، از سفیان بن عیینة، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندبس شنیدم که می‌گفت: در همین اثناء که رسول خدا ج رو به جلو حرکت می‌کرد، به ناگاه سنگی به پایش اصابت کرد؛ از این رو، آن حضرت ج لغزید و انگشت وی، خونین شد؛ آن حضرت ج فرمود: «تو انگشتی بیش نیستی که زخمی شده‌ای؛ و آنچه به تو وارد شده است، در راه خدا می‌باشد».

* در باب «قول النبی ج: انّما الکرم قلب المؤمن»[11]

            «حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ المُسَیِّبِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَیَقُولُونَ الکَرْمُ، إِنَّمَا الکَرْمُ قَلْبُ المُؤْمِنِ»»(ح 6183)

            «علی بن عبدالله، از سفیان بن عیینة، از زهری، از سعید بن مسیّب، از ابوهریرهس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «مردم، به انگور، کرْم می‌گویند، در حالی که «کرْم» قلب مؤمن است».

* در باب «التبسّم والضحک»[12].

* در باب «الفهم فی العلم»[13].

* در باب «الاغتباط فی العلم والحکمة»[14].

* در باب «العلم والعظة باللیل».[15]

* در باب «ما یستحب للعالم اذا سئل: ایّ الناس اعلم؟ فیکل العلم الی الله تعالی»[16].

* در باب «لا یتوضّأ من الشّک حتّی یستیقن»[17].

* در باب «من لم یر الوضوء الّا من المخرجین، القبل والدبر»[18].

* در باب «البزاق والمخاط ونحوه فی الثوب»[19].

* در باب «الوضوء فی الغسل»[20].

* در باب «کیف کان بدء الحیض»[21].

            به هر حال، روایات سفیان بن عیینة/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 285 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «سفیان بن عیینة» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 2/2/94؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/330؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغددی 9/174؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 6/403؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 4/225؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 1/379؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/170؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 4/140؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/371؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 123؛ «شذرات الذهب»؛ ابن عماد 1/354؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 7/368؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 5/364؛ «وفیات الاعیان»؛ ابن خلکان 1/391؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 119؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/195

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/262 و 263 و 264

[3]-           «تهذیب التهذیب» 4/104

[4]-           «الجواهر المضیة» 1/250 و 251

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 115

[6]-           «المناقب»، کردری 2/219

[7]-           «جامع المسانید»، خوارزمی 2/469

[8]-           «جامع المسانید» 1/138 و 139

[9]-           الجامع الصحیح، امام بخاری 2/905

[10]-        همان 1/908

[11]-        همان 2/913

[12]-        همان 2/899

[13]-        همان 1/16

[14]-        همان 1/17

[15]-        همان 1/22

[16]-        همان 1/23

[17]-        همان 1/25

[18]-        همان 1/30

[19]-        همان 1/38

[20]-        همان 1/39

[21]-        همان 1/43