اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

52- معنی تکبیر و بیان مفهوم آن

52- معنی تکبیر و بیان مفهوم آن

سخن گذشته درباره‌ی فضیلت تکبیر و بیان جایگاه آن در دین بود و به زودی درباره‌ی مفهوم تکبیر و مقصود از آن سخن خواهیم گفت؛ زیرا  بی‌شک درک و دریافت اذکار شرعی و فهم مقصود آنها پایه‌ای عظیم و مسئله‌ای با اهمیت به حساب می‌اید که گریزی از آن نیست.

تکبیر همان بزرگداشت و تعظیم پروردگار، و اعتقاد به این است که هیچ چیز بزرگ‌تر و عظیم‌تر از او نیست.

هر بزرگی در برابر بزرگی و عظمت او کوچک است، اوست که گردن‌ها در برابرش کرنش کرده، و ستمگران مقابلش شکسته نفسی نموده، و چهره‌ها برایش فروتنی می‌کنند. او هر چیزی را تحت کنترل درآورده و مغلوب می‌نماید، آفریده‌ها تسلیم اویند، همه چیز در برابر عظمت جلال و کبریائی و بزرگی و بلندمرتبگی و قدرت او افتادگی می‌نمایند، و همه‌ی آفریده‌ها مقهور او شده و در برابرش، و در زیر فرمان او خود را حقیر و ناتوان نشان داده و به زانو درمی‌آیند.

امام ازهری در کتابش تهذیب اللغة می‌گوید: «این که نمازگزار و مؤذن می‌گویند: الله اکبر، درباره‌ی این کلمه دو نظر وجود دارد:

یکی این که: معنایش این است که خدا بزرگ است مانند این سخن خداوند که می‌فرماید:

﴿وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِۚ                                                                              [الروم: 27].

یعنی: «هو هیّنٌ علیه»: (این کار بر او آسان است)، که «اهون» در اینجا به معنی «هین» یعنی آسان است، و نه «آسان‌تر».

و مانند این سخن معن بن اوس که گفته: «لعمرک ما أدری وإنی لأوجل» در اینجا هم «أوجل» به معنای «وجل» می‌باشد.

دوم این که: ضمیری در آن مستتر باشد که مفهوم آن چنین است: «الله اکبرُ کبیرٍ» یعنی خداوند بزرگ‌ترین هر بزرگی است، و نیز «الله الأعزّ»، یعنی: اعزُ عزیزٍ، خداوند عزیزترین هر عزیزی است، فرزدق [در بیتی] می‌گوید:

إنّ الذی سَمَکَ السماءَ بنى لنا

 

بیتاً دعائمُه أَعَزُّ وأطولُ

همانا کسی که آسمان را برای ما آفریده است خانه‌ای برای ما درست کرده که ستون‌هایش محکم‌ترین و طولانی‌ترین ستون‌ها هستند.

که به مفهوم: أَعَزُّ عَزیزٍ، و أَطولُ طَویلٍ است».

نظریه‌ی درست در میان این دو نظریه‌ای که امام ازهری/ بیان کرده، همان دومی است، به این معنی که خداوند در جان و دل آدمی از هر چیزی بزرگ‌تر باشد، یعنی موجودی بزرگ‌تر و عظیم‌تر از او نباشد، اما نظریه‌ی اول درست نیست معنای الله اکبر چنین نمی‌باشد.

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «منظور از گفتن تکبیر این است که «الله» در دل و جان آدمی بزرگتر از هر چیزی است، هم چنان که پیامبر r به عدی بن حاتم فرمود: «ای عدی! چه چیز تو را فراری داد؟ آیا از این گریختی که بگویی: لا إله إلا الله؟ آیا به جز خدا، إله دیگری وجود دارد؟ ای عدی، چه چیز سبب شد تا بگریزی؟ آیا از این میگریزی که بگویی: الله اکبر؟ و آیا چیزی یا کسی بزرگتر از خدا وجود دارد؟». این مطلب نظر کسی را که، اکبر را به معنای کبیر به کار میبرد، باطل میکند»[1] امام احمد و ترمذی و ابن حبان و دیگران با إسناد جید، این حدیث عدی را روایت کردهاند[2].

با این توضیحات معلوم می‌شود که الله اکبر یعنی او بزرگ‌تر از هر چیزی است و هیچ چیزی بزرگ‌تر و عظیم‌تر از او نیست از این رو گفته‌اند: بلیغ‌ترین و رساترین لفظی که در میان عرب بر معنی تعظیم و اکرام الله تعالی دلالت می‌کند همان جمله‌ی الله اکبر است، و الله اکبر یعنی او را آن گونه وصف کن که بزرگ‌تر از هر چیزی باشد. همان گونه که شاعر نیز می‌گوید:

رایتُ الله أکبر کلِّ شیء

 

محاولة وأکثرهم جنوداً

تا آن جایی که کوشیده‌ام به یقین دریافته‌ام که خداوند بزرگ‌تر از هر چیزی است و سپاهیانش بیشترین سپاهیان هستند[3]. همچنان که پیشتر آمد تکبیر به معنای تعظیم است، اما لازم است دانسته شود که تعظیم از لحاظ معنا هم معنی تکبیر نیست، کبریاء کامل‌تر از عظمت است، زیرا کبریاء هم معنی عظمت و هم بیشتر از آن را در خود جای داده است، و به همین خاطر شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «درون سخن «الله اکبر» إثبات عظمت خدا وجود دارد، بی‌شک کبریاء دربردارنده‌ی عظمت است، اما کبریاء کامل‌تر است، و به همین خاطر تعابیر شرعی و روا در نماز و اذان با گفته‌ی «الله اکبر» آمده است، بی‌شک این گفته کامل‌تر از گفته‌ی «الله اعظم» است، هم چنان که در صحیح به نقل از پیامبر r آمده است که ایشان فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: کبریا، ردای من، و عظمت‌ تن‌پوش من است، و هر کس در هر یک از آنها با من منازعه کند او را عذاب خواهم داد»[4] عظمت را به تن‌پوش، و کبریاء را به رداء تشبیه نموده، و واضح است که رداء [بر تن‌پوش] مشرف و مسلط است، پس وقتی که تکبیر رساتر از تعظیم است به بیان آن تصریح شده است، و این کلمه مفهوم تعظیم را نیز در برمی‌گیرد»[5].

در اینجا موضوعی مطرح است که باید بدان اهمیت داد و از آن غفلت ننمود و آن این است که چون شخص مسلمان، مؤمن و معتقد است به این که خداوند سبحان از همه چیز بزرگ‌تر است، و این که هر چیزی هر چند که بزرگ باشد در برابر کبریاء و عظمت خداوند کوچک است، بر این اساس با علم یقین درمی‌یابد که کبریاء و عظمت و جلال و جمال و دیگر اوصاف و ویژگی‌های خداوند موضوعی است که عقل‌ها بدان احاطه نمی‌یابند و افهام آن را به تصور نمی‌کشند، و چشم و تخیل آن را در نمی‌یابد، خداوند بزرگتر و بزرگتر از این چیزهاست، بلکه بی‌شک عقل و فهم‌ها ناتوان از درک بسیاری از آفریده‌های پروردگارند، حال چه رسد به خود پروردگار سبحان.

از ابن مسعود t به اثبات رسیده که او گفت: «میان آسمان دنیا و آنچه به دنبال آن می‌آید پانصد سال فاصله است، و میان هر آسمانی پانصد سال فاصله است، و میان آسمان هفتم و کرسی پانصد سال فاصله است، و میان کرسی و آب پانصد سال فاصله است، و عرش بالای آب است، و خداوند بر روی عرش است، چیزی از کارهای شما بر او پوشیده نیست»[6].

از زید بن أسلمt روایت شده که: رسول الله r فرمودند: «آسمان‌های هفت گانه در مقایسه با کرسی چیزی جز شبیه هفت درهم که درون سپری انداخته می‌شوند، نیستند»[7] ابوذر t می‌گوید: شنیدم که رسول الله r فرمودند: «کرسی در مقایسه با عرش چیزی جز شبیه حلقه‌ای آهن که میان بیابانی از زمین پرت شده نیست»[8].

فرد مسلمان باید در بزرگی آسمان در مقایسه با زمین، و بزرگی کرسی نسبت به آسمان، و بزرگی عرش در مقایسه با کرسی بیندیشد بی‌شک عقل‌ها از درک و دریافت کلیت این اشیاء یا احاطه به کُنه و کیفیت آن ناتوانند و این در حالی است که اینها آفریده و مخلوقند، لذا موضوع در مورد خالق سبحان چگونه است؟ در حالی که او بزرگ‌تر و برتر از آن است که عقل‌ها از کنه صفات او مطلع شوند یا فهم‌ها کبریاء و عظمت او را دریابند، و به همین خاطر در سنّت از تفکر و اندیشیدن درباره‌ی خداوند نهی شده است زیرا به راستی افکار و عقل‌ها کنه صفات او را در نمی‌یابند. خداوند بزرگ‌تر از اینهاست، پیامبر r می‌فرمایند: «در نعمت‌های خداوند بیندیشید و در [ذات و صفات] خدا نیندیشید»[9] تفکری که در این حدیث بدان دستور داده شده، هم چنان که ابن قیم رحمه الله آن را روشن نموده همان مجسم کردن و حاضر کردن دو نوع شناخت و ادراک و آگاهی در قلب است تا از این دو، شناخت سومی حاصل گردد[10]. این موضوع با یک مثال روشن می‌شود، وقتی که فرد مسلمان، بزرگی این آفریده‌ها از جمله آسمان‌ها و زمین و کرسی و عرش و دیگر مخلوقات شبیه اینها را در قلبش مجسم می‌کند، سپس ناتوانی‌اش از إدراک و فهم این اجزاء، و احاطه بر آنها را در قلبش به تصویر می‌کشد؛ از مجموع اینها شناخت سومی حاصل می‌شود و آن عظمت و بزرگی خالق این اشیاء، و ناتوانی عقل‌ها از درک و فهم صفات او یا احاطه یافتن بر وصف اوست، خداوند سبحان می‌فرماید:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا ١١١          [الإسراء: 111].

«و بگو: ستایش خداوندی راست که فرزندی برنگرفته و در فرمانروایی او را هیچ شریکی نیست. و از ناتوانی کارسازی ندارد. و چنان که سزاوار است او را به بزرگی یاد کن».

اَللهُ اَکْبَرُ کَبِیراً وَالْحَمْدُللهِ کَثِیراً وَسُبْحانُ اللهِ بُکرَةٌ وَأَصِیلاً.

خداوند بزرگترین بزرگ‌ها است، و حمد و ستایش فراوان سزاوار اوست، و من صبح و شام او را تسبیح می‌گویم.




[1]- الفتاوی (5/239).

[2]- المسند (4/378)، و سنن ترمذی (2935 م)، و صحیح ابن حبان (الإحسان) (شماره: 7206).

[3]- بنگر به: الجامع الأحکام القرآن اثر قرطبی (10/223).

[4]- صحیح مسلم (شماره: 2620).

[5]- الفتاوی (10/253).

[6]- دارمی در الرد علی الجهمیة (ص: 27 و 26)، و طبرانی در الکبیر (9/228)، و ابوشیخ در العظمة (2/689)، و بیهقی در الأسماء و صفات (2/290)، و دیگران این مطلب را روایت کرده‌اند. هیثمی در المجمع «1/86) می‌گوید: «راویان این حدیث همان راویانی هستند که در صحیح امام بخاری و امام مسلم آمده‏اند»، و ذهبی در العلو (ص: 103- مختصر آن)، و ابن قیم در اجتماع الجیوش (ص: 100) آن را صحیح دانسته‌اند.

[7]- ابن جریر در تفسیرش (3/10) این حدیث را روایت کرده، و در اسناد آن عبدالرحمن بن زید بن أسلم وجود دارد که او ضعیف است، و زید جزو تابعین است، این حدیث مرسل است.

[8]- ابونعیم در الحلیله (1/166)، و ابوشیخ در العظمة (2/49-648)، و بیهقی در الأسماء و صفات (2/301-300) و دیگران این حدیث را روایت کرده‌اند، آلبانی در السلسلة الصحیحة (شماره: 109) با مجموع طرقش آن را صحیح دانسته است.

[9]- لالکائی در شرح الاعتقاد (3/525)، و ابوشیخ در العظمة (2/210) از عمر بن خطاب رضی‌الله عنه این حدیث را روایت کرده است. إسناد این حدیث ضعیف است، اما شاهدی از حدیث ابو هریره و عبدالله بن سلام، و ابوذر، و ابن عباس دارد و آلبانی در السلسلة الصحیحة (شماره: 1788) با مجموع طرقش آن را حسن دانسته است.

[10]- مفتاح دارالسعادة (ص: 181).

51- فضیلت گفتن «الله أکبر» و جایگاه آن در دین

51- فضیلت گفتن «الله أکبر» و جایگاه آن در دین

هم چنان سخن درباره کلمات چهار گانه‌ای است که بهترین و محبوب‌ترین سخنان نزد خداوند هستند؛ این چهار کلمه عبارتند از: «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر». پیشتر تا حدودی به تفصیل درباره‌ی گفتن سبحان الله والحمدلله ولا إله إلا الله سخن گفتیم؛ حال سخن درباره‌ی ‌الله اکبر گفتن و فضیلت آن و معنای آن در لغت و شرع و برخی مسائل متعلق به آن است.

بی‌شک تکبیر جایگاهی والا دارد، و نزد خداوند پاداش فراوانی بدان تعلق می‌گیرد. نصوص بسیار زیادی در خصوص تشویق و ترغیب به انجام آن و بیان پاداش آن، نقل گردیده است.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا ١١١          [الإسراء: 111].

«و بگو: ستایش خداوندی راست که فرزندی برنگرفته و در فرمانروایی او را هیچ شریکی نیست. و از ناتوانی کارسازی ندارد، و او را به شایستگی تکبیر گوی».

و یا درباره‌ی اهمیت و منزلت روزه می‌فرماید:

﴿وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ١٨٥   [البقرة: 185].

«و تا شمارِ [روزه] را کامل کنید و خداوند را به پاس آن که هدایت‌تان کرد، بزرگ بدارید و باشد که سپاس بگزارید».

همچنین خداوند درباره منزلت حج و اعمالی که در آن است و با انجام آنها آدمی به خدا نزدیک می‌گردد، می‌فرماید:

﴿لَن یَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰکِن یَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنکُمۡۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمۡ لِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٣٧                                                                                                 [الحج: 37].

«[هرگز] گوشت‌های آن [قربانی‌ها] و نیز خون‌هایش به خداوند نمی‌رسد بلکه پرهیزگاریتان به او می‌رسد. بدین سان آن [قربانی‌ها] را برایتان تسخیر کرد تا خداوند را به شکرانه آن که شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید و به نیکوکاران نوید ده».

و یا می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ ٣                                 [المدثر: 1-3].

«ای جامه به خود پیچیده برخیز و هشدار ده. و پروردگارت را به بزرگی یاد کن».

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ در حالی که در خصوص بیانِ برتری الله اکبر و جایگاه والای آن سخن می‌گوید، می‌فرماید: «به همین خاطر شعار اعمال نماز و اذان و عیدها و بلندی‌ها، تکبیر و گفتن الله اکبر است. تکبیر یکی از کلماتی است که جزو برترین سخنان پس از قرآن محسوب می‌گردد که عبارتند از: «سبحان الله، والحمدلله، ولا إله إلا الله، والله أکبر». این مطلب در حدیث صحیح از پیامبر r به ثبوت رسیده است. به هیچ وجه در هیچ اثری به جای الله اکبر، الله اعظم نیامده است. به همین خاطر جمهور فقها بر این نظرند که نماز فقط با گفتن لفظ الله اکبر بر پا می‌گردد. اگر شخص بگوید: الله اعظم، نماز با آن بر پا نمی‌گردد زیرا پیامبر r فرموده است: «کلید [شروع] نماز، طهارت (وضو داشتن) است و ورود به نماز [و حرام نمودن همه چیز غیر از نماز] با تکبیر [احرام] و خروج از آن با سلام دادن صورت خواهد پذیرفت»[1].

این نظر و عقیده‌ی مالک و شافعی و احمد و ابو یوسف و داود و دیگران است، و حتی اگر دیگر اذکار مانند سبحان الله و الحمد لله را بیان کند نماز با آن بر پا نمی‌گردد. چون تکبیر به عنوان ذکر مختص مناطق مرتفع و حالت صعود کردن است هم چنان که تسبیح مختص حالت پایین آمدن است، در سنن از جابر بن عبدالله نقل شده که گفت: «ما (در سفر) به همراه رسول الله r بودیم هرگاه بر بلندی‌ها بالا می‌رفتیم الله اکبر می‌گفتیم و هر گاه از بلندی‌ها فرود می‌آمدیم سبحان الله می‌گفتیم نماز هم بر این پایه برپا گشت»[2].

بیتردید تکبیر در عبادتهای بسیاری و در طاعتهای گوناگونی همراه شخص مسلمان است. فرد مسلمان هنگامی که شمار روزهای روزه را کامل میکند، الله اکبر گفته و خدا را به بزرگی یاد میکند، و در حج تکبیر میگوید هم چنان که پیشتر به دلیل آن از قرآن کریم اشاره شد. اما تکبیر در نماز از جایگاه والا و منزلت بالایی برخوردار است. در فراخواندن به سوی نماز (اذان) تکبیر مقرر شده.. به هنگام گفتن اقامه برای برپایی نماز، و به هنگام ورود به نماز (با گفتن تکبیر تحرم) تکبیر تشریع شده است، بلکه حتی تکبیرة الإحرام رکنی از ارکان نماز است. سپس همین تکبیر در هر فرود آمدن و برخاستنی در نماز به همراه فرد مسلمان است [و آن را بیان میدارد] . امام بخاری و امام مسلم در صحیح خود از ابو هریره t نقل کردهاند که گفت: «هر گاه که پیامبر r میخواست نماز بخواند وقتی میایستاد [و نیّت میآورد]، تکبیر میگفت و وقتی به رکوع میرفت، باز تکبیر میگفت، و هنگامی که از رکوع بلند میشد، میگفت: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»، و در حالی که پشتش را از رکوع راست میکرد وحی ایستاد، میگفت: «رَبَّنَا وَلَکَ الْحَمْدُ»، سپس به هنگام فرود آمدن برای سجده، تکبیر میگفت، و وقتی از سجدهی اوّل سرش را بلند میکرد تکبیر میگفت و باز وقتی به سجدهی دوم میرفت و یا سر را از آن بلند میکرد تکبیر میگفت. بعداً این تکبیرها را در تمام رکعات نماز تکرار میکرد تا نمازش تمام میشد. پیامبر r به هنگام بلند شدن از تشهّد اوّل باز تکبیر میگفت»[3].

بدین ترتیب، تکبیر به دفعات بسیار در نماز فرد مسلمان تکرار می‌شود، در نماز چهار رکعتی بیست و دو تکبیر، و در نماز دو رکعتی یازده تکبیر، و در هر رکعتی پنج تکبیر وجود دارد، و بر این اساس شخص مسلمان در شبانه‌روز تنها در نمازهای پنجگانه‌ی واجب نود و چهار بار الله اکبر گفته و خدا را به بزرگی یاد می‌کند حال چه رسد به اینکه نمازهای سنت مؤکده و غیرمؤکده را نیز به طور مرتب بخواند، و از این فراتر این که ذکرهایی که به دنبال نماز خوانده می‌شود را نیز به طور مرتب بخواند که در همین اذکار سی و سه بار تکبیر وجود دارد. در نتیجه هر مسلمانی که نمازهای واجب پنجگانه به همراه نمازهای سنت رواتب که در مجموع پانزده رکعت است و هم چنین سی و سه تکبیر بعد از نمازها را به طور مرتب به جا آورد، تعداد الله اکبر گفتن‌های او در طول شبانه‌روز سیصد و چهل و دو تکبیر می‌شود. بی‌شک این خود بیانگر فضیلت تکبیر است چون خداوند سهم زیادی از آن را در نماز قرار داده است. اگر تکبیر موجود در اذان و اقامه بدان افزوده شود آن هم برای کسی که اذان می‌گوید یا بر پاسخ اذان مداومت دارد، این عدد نیز به تعداد تکبیرهایش در شبانه‌روز افزوده می‌شود، تعداد تکبیرهایی که در شبانه‌روز در اذان و پاسخ آن گفته می‌شود پنجاه تکبیر است که این خود بر تعداد کلی آنها می‌افزاید.

اگر شخص مسلمان بر گفتن تکبیر به صورت مطلق و بی‌آن که مقید به زمانی خاص باشد مداومت داشته باشد تعداد تکبیرهایش در شبانه‌روزهایش به قدری خواهد شد که جز خدا کسی تعداد آنها را نمی‌تواند محاسبه کند.

تکبیر رکنی از ارکان نماز است که ورود به نماز [وحرام نمودن همه چیز غیر از نماز] جز با گفتن تکبیرة الإحرام میسر نمیگردد بیشک این خود خبر از جایگاه و منزلت تکبیر در نماز میدهد، و این که نماز خود شرح و تفصیلی برای این تکبیر است که همه چیز جز نماز را حرام میکند. ابن قیم/ میگوید: «...چیزی زیباتر از این نیست که تکبیر نقطهی ورود به نماز و حرام نمودن همه چیز غیر از آن باشد. این حرام نمودن بیانگر بزرگی پروردگار، و اثبات همهی کمالات برای او، و تجلیل و بزرگداشت او، و نشان دهندهی پاک و منزه بودن او از هر عیب و نقصی است و این که همهی اینها تنها مختص به اوست. تکبیر در بردارنده جزئیات افعال و اقوال و هیئآت نماز است لذا نماز از اول تا آخرش شرح و تفصیلی بر مضمون «الله اکبر» است، و کدام تحریم زیباتر از این تحریم است؟ تحریمی که در بردارندهی اخلاص و توحید است!»[4] با این توضیح جایگاه تکبیر و منزلت والای آن و ارزش بزرگش در دینی روشن میگردد. تکبیر کلمهای بیمعنا و مفهوم، یا لفظی که مضمونی نداشته باشد، نیست. بلکه آن کلمهای است که منزلتی والا و جایگاهی بالا دارد که دربردارندهی مفاهیمی گرانقدر و معانیای عمیق و مقاصدی والا و بلند است. ابن جریر/ در تفسیر این سخن خداوند:

﴿وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا ١١١                                                                       [الإسراء: 111].

«و چنان که سزاوار است او را به بزرگی یاد کن».

می‌گوید: «[خداوند متعال] می‌گوید: ای محمد با سخنان و کارهایی که خداوند به تو دستور داده تا با آنها او را به بزرگی یاد کنی، پروردگارت را به بزرگی یاد کن، و بدانچه تو را امر و نهی نموده او را اطاعت کن»[5].

شیخ محمد امین شنقیطی/ در تفسیر همین آیه می‌گوید: «یعنی او را به بزرگی هر چه تمام‌تر یاد کن، و این تعظیم و بزرگی خدا با مداومت دقیق بر اجرای دستورات او و دوری از هر آنچه نهی نموده، و شتاب در انجام هر آنچه او را راضی و خشنود می‌کند، نشان داده می‌شود»[6].

این مطلب اشاره‌ایست به این که همه‌ی دین، شرح و تفصیلی برای کلمه‌ی «الله اکبر» محسوب می‌گردد لذا شخص مسلمان با انجام همه‌ی طاعت‌ها و عبادت‌ها اقدام به یاد نمودن خدا به بزرگی، و تکریم جایگاه او، و قیام به حق او می‌نماید که این خود عظمت این کلمه و منزلت بزرگ آن را نشان می‌دهد. از این رو از عمر بن خطابt روایت شده که گفت: «این سخن آدمی که می‌گوید: الله اکبر، بهتر و ارزشمندتر از دنیا و هر آن چیزی است که در آن است»[7].

ما نیز می‌گوییم: «اللهُ أکبَرُ کَبِیراً، وَالْحَمْدُللهِ کَثیراً، وَسُبْحانَ اللهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً».




[1]- ابو داود آن را در سننش (با شماره: 61) روایت کرده، و علامه آلبانی در الإرواء (2/8) آن را صحیح دانسته است.

[2]- مسلم در صحیحش این حدیث را روایت کرده است (شماره: 2734). ... الفتاوی (16/113 و 112).

[3]- صحیح بخاری (شماره: 789)، و صحیح مسلم (شماره: 392) و همچنین لؤلؤ و المرجان حدیث 220.

[4]- الصلاة اثر ابن قیم (ص: 106).

[5]- جامع‌البیان (9/179).

[6]- أضواء البیان (3/635).

[7]- این سخن را قرطبی در تفسیرش (10/223) نقل کرده است.

۵۰- حقیقت شکر و جایگاه آن نزد گذشتگان

۵۰- حقیقت شکر و جایگاه آن نزد گذشتگان

در آنچه گذشت درباره‌ی فضیلت شکر و جایگاه والای آن نزد خداوند و راهنمایی‌های گوناگون در این باره در قرآن کریم سخن به میان آمد. اکنون درباره‌ی اصل شکر و حقیقت آن سخن گفته و به جایگاه آن نزد گذشتگان نیکوکار رحمهم الله اشاره می‌کنیم.

اصل شکر و حقیقت آن، همان اذعان و اقرار همراه با فروتنی و محبت به هدایای مُنعِم و بخشنده است. «کسی که نعمت را نشناسد بلکه حتی نسبت به آن جاهل و نادان باشد سپاسگزار آن نمی‌شود، و همچنین کسی که نعمت را بشناسد اما منعم و بخشنده را نشناسد شکر آن را به جای نمی‌آورد، و کسی که نعمت و نعمت‌دهنده را بشناسد اما آن را انکار کند چنانکه نعمتی را که در اختیار دارد و منعم آن را بدو ارزانی داشته انکار نماید، نسبت بدان کفر ورزیده است، و کسی که نعمت و منعم را بشناسد و آن را تصدیق کند و انکار ننماید اما در برابر منعم فروتن نبوده و دوستش نداشته و از او خشنود نباشد شکر نعمت را به جای نیاورده، و کسی که نعمت را بشناسد و به همراه آن منعم را شناخته و در برابرش فروتنی کرده و او را دوست بدارد و از او خشنود گردد و نعمت را در مسیری که او دوست دارد و در راه طاعت او به کار گیرد، هم اوست که شاکر این نعمت است»[1].

بدین ترتیب روشن می‌شود که شکر بر پنج پایه بنا گشته است:

1-    فروتنی و فرمانبرداری شکرگزار در برابر مشکور.

2-    محبتش نسبت به او.

3-    اعترافش به نعمت او.

4-    تعریف و تمجیدش از او برای نعمت.

5-    و این که نعمت را در راهی که او نمی‌پسندد به کار نگیرد.

این پنج بند، پایه و اساس شکر است، لذا هر گاه یکی از این پایه‌ها نباشد یکی از پایه‌های شکر دچار اختلال و نقص شده است، و هر که درباره‌ی شکر و حدود آن سخن بگوید سخنش به این موارد باز می‌گردد[2]. شکرگزاری با قلب و زبان و اندام‌ها صورت می‌پذیرد، «با قلب از راه فروتنی و تسلیم شدن [و محبّت]، و با زبان از راه ثنا و اعتراف به نعمت، و با اندام‌ها از راه فرمانبرداری و انقیاد و پیروی [از فرامین الهی] صورت می‌پذیرد»[3].

ابن ابی دنیا در کتابش «الشکر» نقل کرده که: شخصی به ابو حازم سلمه ابن دینار گفت: «شکرگزاری هر دو چشم چگونه است ای ابو حازم؟ ابو حازم گفت: اگر با آن دو خیر و نیکی‌ای را دیدی آن را به اطلاع عموم برسان، و اگر با آن دو کاری زشت و ناپسند را دیدی آن را بپوشان. آن شخص گفت: به جای آوردن شکر گوش‌ها به چه شیوه است؟ ابو حازم گفت: اگر با آنها سخن خیری را شنیدی آن را به خاطر بسپار و اگر با آنها سخن بدی را شنیدی آن را نپذیر و از خود بران. آن شخص گفت: به جای آوردن شکر دست‌ها چگونه است؟ ابو حازم گفت: آنچه را که از آنِ [صاحب] آن دو نیست، با آنها نگیر، و حق خداوند را از آن دو منع مکن. آن شخص گفت: به جای آوردن شکر شکم چگونه است؟ ابو حازم گفت: این که پایینش غذا و بالایش علم باشد، آن شخص گفت: به جای آوردن شکر شرمگاه به چه شیوه است؟ ابو حازم گفت: آن چنان که خدا می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٣٠  فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٣١

                                                                                                 [المؤمنون: 5-7]، [المعارج: 29-31].

«و آنان که شرمگاه‌هایشان را [پاک] نگه می‌دارند (۵) مگر بر همسران‌شان یا [بر] ملک یمین‌هایشان.  بی‌گمان اینان [سزاوار] نکوهش نیستند (۶) پس هر کس[راهی] فراتر از این بجوید، اینانند که تجاوزکارند».

آن فرد گفت: به جای آوردن شکر پاها چگونه است؟ ابو حازم گفت: هر گاه مرده‌ای را دیدی که به او غبطه خوردی پاهایت را در کارهایی که او می‌کرد به کارگیری، و اگر مرده‌ای را دیدی که رفتارش را نپسندیدی، گام‌هایت را در مسیری که او رفته به کار نبری و تو شکرگزار خداوند باشی، اما کسی که با زبان شکرگزار باشد و با دیگر اندامش شکرگزاری نکند او همانند کسی است که جامه‌ای دارد که قسمتی از آن را به تن کرده و به طور کامل آن را نپوشیده است؛ این نوع پوشش او را در برابر گرما و سرما و برف و باران محافظت نمی‌کند و سودی به او نمی‌رساند»[4].

بی‌شک نعمت‌های خداوند بر بنده را [از جمله] در زبان و دست و پا و تمامی بدنش نمی‌توان برشمرد و همه‌ی اینها، شکرگزاری از نعمت‌دهنده‌ی آنها را لازم و ضروری می‌گرداند. عبدالرحمن بن زید ابن أسلم/ می‌گوید: «شکر با استواری بر حمد، و اصل و فرع آن به دست می‌آید، لذا آدمی باید در نعمت‌های خداوند در بدن و گوش و چشم و دست و پا و دیگر اعضای بدنش بیندیشد، بی‌شک در هر کدام از اینها نعمتی از سوی خدا دیده می‌شود، بر آدمی واجب است این نعمت‌هایی که در بدن اوست را در راه طاعت و عبادت خداوند به کار گیرد. همچنین نعمت‌هایی دیگر در رزق و روزی هست که بر آدمی واجب است با بهره‌گیری از آنچه خداوند بدو ارزانی داشته آن را در راه طاعت و عبادت او به کار گیرد، کسی که چنین کند شکر، و اصل و فرع آن را به دست آورده است»[5].

از دیگر نعمت‌های بزرگ خداوند بر بندگانش، صحت و سلامتی است که در گوش و چشم و دیگر اعضای بدنشان، آنان را از آن بهره‌مند نموده است. و چه نعمت بسیاری که خداوند در رگی آرام به او ارزانی داشته. صحت و تندرستی نعمتی است که سزاوار شکر و نیازمند حمد است، عبدالأعلی تیمی می‌گفت: «بسیار از خداوند طلب عافیت و تندرستی نمایید. کسی که اینک به مشکلی مبتلا است و در اوج گرفتاری و مصیبت است از کسی که تندرست است و از بلا ایمن نیست، به دعا سزاوارتر نیست (هر دو به یک اندازه نیازمند دعا هستند). مبتلایان امروز کسانی جز تندرستان دیروز نیستند و مبتلایان فردا کسانی جز تندرستان امروز نیستند و اگر بلایی باشد که منجر به خیر شود ما از مردان بلا نیستیم. چه بسا بلایی که در دنیا آدمی را خسته کرده و در آخرت او را خوار و زبون سازد. کسی که مدام مرتکب گناه می‌شود از این که در بقیه‌ی عمرش دچار بلایی شود که او را درمانده کند و در آخرت آبرویش را ببرد ایمن نیست. آنگاه (عبد الأعلی تیمی) می‌گوید: سپاس خدایی را که اگر نعمت‌هایش را بشماریم در شمارش نمی‌ایند و اگر پیوسته برای آن نعمت‌ها کار کنیم نمی‌توانیم شکرش را به جای آوریم و اگر سال‌های متمادی در آن نعمت‌ها به سر بریم باز هم تازه بوده و رنگ کهنگی به خود نمی‌گیرند»[6].

اگر بنده‌ای تمامی عمر دنیا به او عطا شود و آن را در طاعت و عبادت خداوند هزینه کند، و در یک آن و حتی یک کلمه نیز خدا را نافرمانی نکند، شکر یکصدم نعمت‌های خدای سبحان را به جا نیاورده است، بلکه اگر همه عمرش را به اضافه‌ی عمرهای بی‌شمار دیگری را در راه عبادت خدا صرف نماید شکر یک نعمت خدای را به جای نمی‌آورد، چگونه می‌تواند شکر یک نعمت را به جای آورد در حالی که هر شکری خود نعمتی است که نیازمند شکر دیگری است. نمی‌توان شکر یکصدم از نعمت‌های خدا را به جا آورد جز با اعتراف به عجز و ناتوانی در انجام این کار. به همین خاطر در سید الاستغفار آمده است: «أَبُوءُ لَکَ بِنِعْمَتِکَ عَلَیَّ، وَأَبُوءُ بِذَنْبِی، فَاغْفِرلِی، فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُنُوبَ إِلاّ أَنْتَ» (به همه‌ی رحمت و نعمتت که بر من ارزانی داشتی، اقرار می‌کنم، و به گناهم اعتراف می‌نمایم، پس مرا بیامرز که همانا جز تو کسی نیست که گناهان را بیامرزد). هر چند واژه‌ی نعمت در این دعا به صورت مفرد آمده اما مضاف است و همه‌ی نعمت‌ها را در برمی‌گیرد. از جمله نعمت‌های آشکار و پنهان همچون نعمت ایمان، و به وجود آمدن از نیستی، و گوش، و چشم، و عقل، و علم، و تندرستی، و دیگر نعمت‌هایی که خداوند بر بندگانش ارزانی داشته است[7].

نعمت دو گونه است: نعمتی نامحدود و عام، و نعمتی محدود و محصور.

نعمت مطلق و نامحدود که در پیوند با خوشبختی ابدی است که همان نعمت اسلام و سنّت نبوی است. این همان نعمتی است که خداوند به ما دستور داده تا در نمازهایمان از او درخواست کنیم که ما را به راه اهل این نعمت و کسانی که آن نعمت را بدیشان بخشیده و آنان را از زمره‌ی اهل رفیق اعلی قرار داده رهنمون گرداند،

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا ٦٩                                                                                                [النساء: 69].

«و هر کس که از خدا و رسولِ [او] فرمان برد، آنان در زمره‌ی کسانی خواهند بود که خداوند بر آنان انعام نموده است؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان. و اینان نیک رفیقانی هستند».

اما نعمت محدود مانند نعمت نیرومندی و تندرستی جسمی و دارا بودن منصب عالی و فراوانی فرزندان و امثال اینها. این نعمت مطلق و نامحدود است که باید در حقیقت از آن شاد و خشنود شد و این نوع از خشنودی است که خداوند آن را دوست دارد و می‌پسندد؛ در حالی که او سرمستان را دوست ندارد. خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ ٥٨          [یونس: 58].

«بگو: به فضل خدا و رحمتش، باید شادمان گردند، آن از آنچه فراهم می‌آورند بهتر است».

بی‌تردید شکرگزاری در برابر نعمت‌های محدود و نامحدود خداوند به صورت عمومی بر هر مسلمانی واجب بوده، و وظیفه هر مؤمنی است. شکرگزاری راه بقا و دوام و رشد نعمت است، همچنان که ناشکری در برابر نعمت سبب زوال و نابودی آن می‌شود، و گفته شده: هر شکری هر چند که کم باشد بهای نعمتی ارجمند و والاست. بنابراین هنگامی که شخص سپاسگزاری نکند نعمت را در معرض زوال قرار داده است، همچنین گفته شده: شکرگزاری عنان و مهاری است برای نعمت‌های موجود، و صیادی است برای نعمت‌های ناموجود، و همچنین گفته شده: کفران نعمت‌ها سبب رکود و نابودی و وسیله‌ی برای گریز آن نعمت‌هاست، شکر را حافظ و نگهبان می‌نامیدند زیرا شکر نعمت‌های موجود را حفظ می‌کند و آن را جالب (جلب‌کننده و جذب‌کننده) می‌نامیدند زیرا نعمت‌های ناموجود و مفقود را جذب می‌کند[8]. و همچنین گفته شده: وقتی که نعمت مورد شکرگزاری قرار گیرد ماندگار می‌شود وقتی که مورد ناسپاسی قرار گیرد می‌گریزد.

از خداوند می‌طلبیم که شکرگزاری در برابر نعمت‌هایش را قسمت‌مان گرداند و ما را از کفران آنها مصون دارد. بی‌شک او شنوا و اجابت‌کننده است.




[1]- طریق الهجرتین اثر ابن قیم (ص: 175).

[2]- بنگر به: مدارج السالکین اثر ابن قیم (2/244).

[3]- مدارج السالکین اثر ابن قیم (2/246).

[4]- الشکر اثر ابن ابی دنیا (شماره: 129).

[5]- الشکر اثر ابن ابی دنیا (شماره: 157).

[6]- بنگر به: نتائج الأفکار فی شرح حدیث سید الاستغفار اثر سفارینی (ص: 312 و 311).

[7]- بنگر به: اجتماع الجیوش الإسلامیه اثر ابن قیم (ص: 4-2).

[8]- بنگر به: عدة الصابرین اثر ابن قیم (ص: 155) و نتایج الأفکار اثر سفارینی (ص: 325).

49- فضیلت شکر

49- فضیلت شکر

در بزرگی فضیلت شکر و منزلت والای آن شکّی نیست؛ شکر خداوند در برابر نعمت‌های مستمر و عطایای پی در پی و بخشش‌های فراوانش. خداوند در کتابش به شکر گزاری دستور داده و از ناسپاسی نهی نموده و شکرگزاران را ستوده است و از میان آفریده‌هایش خاصان را بدان توصیف نموده و آن را غایت و هدف خلق و امرش قرار داده است. به شکرگزاران وعده‌ی بهترین پاداش‌ها را داده، و شکرگزاری را علتی برای افزایش بخشش و عطایش، و نگاهبان و محافظی برای نعمتش قرار داده است، و بیان داشته که شکرگزارانش از آیات او بهره می‌برند[1].

خداوند سبحان به شیوه‌های گوناگون به شکرگزاری راهنمایی و تشویق کرده‌است.

خداوند سبحان در آیات بسیاری از قرآن کریم دستور به شکرگزاری داده است. [به عنوان مثال] می‌فرماید:

﴿وَٱشۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١١٤                                   [النحل: 114].

«و شکر نعمت خدا را به جا آورید، اگر وی را می‌پرستید».

و یا می‌فرماید:

﴿وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ ١٥٢                                                        [البقرة: 152].

«و مرا سپاسگزاری کنید و از من ناسپاسی مکنید».

و یا می‌فرماید:

﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡکُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ١٧           [العنکبوت: 17].

«پس از نزد خداوند روزی بجویید. و او را بپرستید و او را سپاس گذارید، که به سوی او برگردانده می‌شوید».

خداوند سبحان شکر را با ایمان پیوند زده و بیان داشته که اگر آفریدگان از او سپاسگزاری کرده و به او ایمان آورند تمایلی به عذاب آنان ندارد می‌فرماید:

﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَکَانَ ٱللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمٗا ١٤٧

                                                                                                                                      [النساء: 147].

«اگر سپاس گویید و ایمان آرید خداوند را با عذاب شما کاری نیست و خداوند قدرشناسِ داناست».

یعنی اگر آنچه را که برای آن آفریده شده‌اید که همان شکرگزاری و ایمان آوردن است به تمامی ادا نمایید، شما را به عذاب دچار نمی‌سازم.

خداوند خبر داده که در میان بندگانش شکرگزاران را به نیکی نمودن و اعطای نعمت به آنان مختص گردانیده و می‌فرماید:

﴿وَکَذَٰلِکَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّیَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰکِرِینَ ٥٣           [الأنعام: 53].

«آنان را با یکدیگر این چنین آزمودیم تا بگویند: آیا اینانند، کسانی که خداوند از میان ما بر آنان منّت نهاده است؟ آیا خداوند به سپاسگزاران داناتر نیست؟».

خداوند سبحان فزونی نعمت را به شکرگزاری منوط کرده است، و افزایش نعمت از سوی خداوند را نهایتی نیست همانطور که شکرش را پایانی نیست؛ می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ ٧

                                                                                                                                          [إبراهیم: 7].

«و آن گاه که پروردگارتان اعلام داشت که اگر سپاس گذارید به شما افزون دهم و اگر کفر ورزید، [بدانید که] عذابِ من سخت است».

در نتیجه شکرگزاری، فزونی پیوسته (ی نعمت) را به همراه دارد، به همین خاطر گفته شده که: «هر وقت وضع و حالت را رو به فزونی ندیدی به شکرگزاری روی آور».

خداوند آدمیان را به دو دسته تقسیم کرده: شکرگزار و ناسپاس، منفورترین چیزها نزد خدا، کفر و اهل آن است، و محبوب‌ترین چیزها نزد او شکر و اهل آن است، خداوند درباره آدمیان می‌فرماید:

﴿إِنَّا هَدَیۡنَٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرٗا وَإِمَّا کَفُورًا ٣                                        [الإنسان: 3].

«ما راه را بدو نموده‌ایم، چه او سپاسگزار باشد یا بسیار ناسپاس».

و یا می‌فرماید:

﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ        [الزمر: 7].

«اگر ناسپاسی کنید، [بدانید که] خداوند از شما بی‌نیاز است و ناسپاسی را در حق بندگانش نمی‌پسندد و اگر سپاس بگذارید، آن را برایتان می‌پسندم».

و یا می‌فرماید:

﴿وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ ١٢         [لقمان: 12].

«و هر کس شکر می‌گذارد، [بداند که] تنها به [سود] خویش شکر می‌گذارد و هر کس کفران ورزد، [بداند که] خداوند بی‌نیاز ستوده است».

و یا می‌فرماید:

﴿وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیّٞ کَرِیمٞ ٤٠           [النمل: 40].

«و هر کس که سپاسگزاری کند تنها به سود خویش سپاسگزاری می‌کند، و هر کس که ناسپاسی کند، پروردگار من بی‌نیاز و صاحب کرم است».

خداوند سبحان بیان نموده که تنها کسی او را می‌پرستد که وی را سپاسگزاری کند و کسی که سپاس او را به جای نیاورد جزو پرستش‌کنندگان و عبادت گذاران او نیست. می‌فرماید:

﴿وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢                                              [البقرة: 172].

«و خدا را سپاس بگذارید اگر او را می‌پرستید».

خداوند سبحان بیان کرده که سپاسگزاری از او موجب خشنودیش می‌گردد. می‌فرماید:

﴿وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ                                                                   [الزمر: 7].

«و اگر سپاسگزاری کنید، از این کارتان خشنود می‌گردد».

اولین سفارشی که -پس از برخورداری از نعمت عقل- به انسان شده این است که هم شکرگزار خدا و هم شکرگزار پدر و مادرش باشد. می‌فرماید:

﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ ١٤     [لقمان: 14].

«و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش [به نیکی] سفارش کرده‌ایم. مادرش با ضعفِ روزافزون او را آبستن بوده است و از شیر بازگرفتنش در دو سال است. [سفارش کرده‌ایم] که برای من و

پدر و مادرت شکرگزار و بازگشت به سوی من است».

خداوند سبحان بسیاری از پاداش‌ها در انواع بسیاری از عبادات را به خواست و اراده‌اش موکول کرده است مانند این که می‌فرماید:

﴿فَسَوۡفَ یُغۡنِیکُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦٓ إِن شَآءَۚ                                            [التوبة: 28].

«خداوند اگر بخواهد شما را از فضل خویش، بی‌نیاز می‌گرداند».

و یا درباره‌ی پذیرفتن [دعا] می‌گوید:

﴿فَیَکۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَیۡهِ إِن شَآءَ                                                     [الأنعام: 41].

«و اگر بخواهد آنچه را که [دور کردن] آن را می‌طلبید دور می‌کند».

و درباره‌ی رزق و روزی می‌فرماید:

﴿یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ                         [البقرة: 212]، [آل عمران: 37]، [النور: 36]، الشورى: 19].

«هر که را خواهد روزی می‌دهد».

و درباره‌ی مغفرت و بخشش می‌فرماید:

﴿یَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ                                      [آل عمران: 129]، [المائدة: 18]، [الفتح: 14].

«هر کس را بخواهد می‌آمرزد».

و درباره‌ی توبه می‌فرماید:

﴿وَیَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۗ                                                                 [التوبة: 15].

«حال آن که خداوند از هر کس که بخواهد درمی‌گذرد».

اما درباره‌ی شکر، هر جا که از آن نام برده شده پاداش آن به صورت مطلق بیان شده است، مانند این که می‌فرماید:

﴿وَسَنَجۡزِی ٱلشَّٰکِرِینَ ١٤٥                                                            [آل عمران: 145].

«و زودا که به شکرگزاران پاداش دهیم».

و یا می‌فرماید:

﴿وَسَیَجۡزِی ٱللَّهُ ٱلشَّٰکِرِینَ ١٤٤                                                      [آل عمران: 144].

«و خداوند به شکرگزاران پاداش خواهد داد».

خداوند سبحان بیان کرده که دشمن خداوند ابلیس هدف و قصدش را بر اساس تلاش برای متوقف کردن مردم از شکرگزاری قرار داده است، و این به این علت است که شیطان جایگاه والای مقام شکر و این که شکر از برترین و بالاترین مقامات است را دریافته، چنانکه در سخن خداوند متعال آمده است:

﴿ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ ١٧   [الأعراف: 17].

«آنگاه از پیش رویشان و از پشت سرشان و از [سمت] راستشان و از [سمت] چپ‌شان به سوی آنان خواهم آمد و بیشترشان را سپاسگزار نخواهی یافت».

همچنین خداوند سبحان بیان داشته که عده‌ی کمی از بندگانش جزو شکرگزاران هستند می‌فرماید:

﴿وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ ١٣                                                            [سبأ: 13].

«و از بندگانم اندک [کسانی] سپاسگزارند».

و یا می‌فرماید:

﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ ٢٤٣           [البقرة: 243]، [یوسف: 38]، [المؤمن: 61].

«ولیکن بیشتر مردم شکرگزاری نمی‌کنند».

خداوند سبحان بیان داشته که قصد و غرضش از آفریدن مخلوقات و تنوع بخشیدن به نعمت‌ها، شکرگزاری [آدمیان] بوده است. می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَکُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَجَعَلَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٧٨    [النحل: 78].

«و خداوند شما را از شکم‌های مادران‌تان [در حالی] بیرون آورد که چیزی نمی‌دانستید و برای شما [توان] شنوایی و دیدگان و دل‌ها پدید آورد، باشد که سپاسگزاری کنید».

و یا می‌فرماید:

﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَکُمُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡکُنُواْ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ٧٣        [القصص: 73].

«و از رحمت خود شب و روز را برایتان مقرر داشت تا در آن [شب] آرام گیرید و تا [در روز] از فضل او [روزیِ خویش] بجویید و باشد که سپاس بگذارید».

و یا می‌فرماید:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی سَخَّرَ ٱلۡبَحۡرَ لِتَأۡکُلُواْ مِنۡهُ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ ١٤                                                                     [النحل: 14].

«و او کسی است که دریا را رام کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و از آن پیرایه‌ای را که آن را بپوشید بیرون آرید و کشتی‌ها را در آن روان می‌بینی و تا از فضل او [در آن] بجویید و باشد که سپاسگزارید».

و آیات در این معنا بسیار است.

بی‌شک شکر(گزاری) راه و رسم رسولان و انبیای الهی یعنی برگزیده‌ترین خلق خدا و نزدیک‌ترین ایشان به اوست -درود و سلام خداوند بر همگی آنان باد-

خداوند سبحان اولین پیامبری را که به سوی زمینیان برانگیخته است با [صفت] شکر[گزاری] مورد ستایش قرار داده و می‌فرماید:

﴿ذُرِّیَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدٗا شَکُورٗا ٣                                [الإسراء: 3].

«ای فرزندانِ کسانی که با نوح [آنان را بر کشتی] سوار کردیم. به راستی او بنده‌ای سپاسگزار بود».

این که در اینجا به طور خاص از نوح نام برده شده و بندگان را مورد خطاب قرار داده که از نسل او هستند، اشارهای است به این که او را سرمشق و الگوی خود قرار دهند زیرا نوح پدر دوم آنان است. بیشک خداوند پس از حادثهی طوفان و غرق [بدکاران]، نسل آدمیان را از نژاد او قرار داد، هم چنان که میفرماید:

﴿وَجَعَلۡنَا ذُرِّیَّتَهُۥ هُمُ ٱلۡبَاقِینَ ٧٧                                                      [الصافات: 77].

«و تنها ذرّیّه‌ی او را باقی گذاشتیم».

به فرزندان و آیندگان دستور می‌دهد که در شکرگزاری به پدرشان اقتدا کنند و خود را به او شبیه نمایند چرا که نوح u بنده‌ای سپاسگزار بود.

[هم چنین] خداوند سبحان ابراهیم خلیل را این گونه مورد تعریف و تمجید قرار می‌دهد که شکرگزار نعمت‌های اوست؛ می‌فرماید:

﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ کَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِیفٗا وَلَمۡ یَکُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٢٠ شَاکِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ١٢١        [النحل: 120-121].

«به راستی ابراهیم پیشوایی نیایش‌گر برای خداوند [و] پاکدین بود و از مشرکان نبود (۱۲۰) سپاسگزار نعمت‌هایش [بود]، او را برگزید و به راه راست هدایتش کرد».

خداوند سبحان درباره‌ی او بیان داشته که: او ﴿أُمَّةٗ یعنی: قدوه و پیشوا بود که در کار نیک از او تقلید و پیروی می‌کردند، و او قانت یعنی: مطیع و مداوم بر طاعت و عبادت خدا بود، و حنیف یعنی: حقگرا، و بیزار و کناره‌گیر از هر چه جز او بود. سپس خداوند این صفات ابراهیم را این گونه برایش به پایان می‌رساند که: او سپاسگزار نعمت‌های خدا بود، و شکر را منتها و منظور خلیلش قرار داد.

خداوند سبحان به بنده‌اش موسی u دستور می‌دهد که آنچه از نبوت و رسالت و سخن گفتن با او را که به وی عطا کرده با شکر و سپاسگزاری پذیرا شود. می‌فرماید:

﴿یَٰمُوسَىٰٓ إِنِّی ٱصۡطَفَیۡتُکَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِی وَبِکَلَٰمِی فَخُذۡ مَآ ءَاتَیۡتُکَ وَکُن مِّنَ ٱلشَّٰکِرِینَ ١٤٤          [الأعراف: 144].

«ای موسی، بی‌گمان من با پیام‌هایم و با کلامِ خود تو را بر [دیگر] مردمان برگزیدم. پس آنچه را که به تو عطا کردم، بگیر و از سپاسگزاران باش».

آیات در این باره، یعنی بیان شکرگزاری انبیاء در برابر خداوند، بسیار زیاد است و بی‌شک شکرگزاری خداوند راه و رسم و شیوه‌ی آنان بوده است[2]. اما شکرگزاری خاتم پیامبران و سرور همه‌ی فرزندان آدم، محمد بن عبدالله -که والاترین درودها و پاک‌ترین سلام‌ها بر او باد- خود حیطه‌ای وسیع و دریایی پهناور است. پیامبر r آگاه‌ترین مردم به خدا، و شایسته‌ترین‌شان به ترس همراه با بزرگداشت او، و شکرگزارترین‌شان در برابر نعمت‌هایش، و والاترین‌شان از لحاظ منزلت نزد خداوند است. در صحیح [بخاری] به نقل از مغیرة بن شعبه آمده که گفت: «پیامبر r [در نماز چنان] می‌ایستاد که پاهایش ورم می‌کرد. به پیامبر r گفته شد: خداوند گناهان گذشته و آینده‌ات را بخشیده است! پیامبر r فرمود: آیا بنده‌ای شکرگزار نباشم؟!»[3].

درود و سلام فراوان خداوند، و فرشتگان و پیامبران و رسولانش، و همه‌ی مؤمنان بر ایشان r باد، آن چنان که به وحدانیت خدا ایمان آورد و او را معرفی نمود و به سوی او فراخواند و به بهترین شیوه به شکرگزاری او اقدام نمود.




[1]- بنگر به: مدارج السالکین اثر ابن قیم (2/242)

[2]- بنگر به: عدة الصابرین اثر ابن قیم (ص: 150 و مابعد آن).

[3]- صحیح بخاری (شماره: 4836).

48- تعریف حمد، و بیان تفاوت آن با شکر

48- تعریف حمد، و بیان تفاوت آن با شکر

همچنان سخن درباره حمد ادامه‌دار است. نظر به این که پیش‌تر درباره فضیلت حمد و بیان ثواب آن و زمان‌هایی که گفتن حمد در آنها تعیین و مقرر شده، و بیان برخی از عبارت‌های آن و دیگر کارهایی که مربوط به حمد است سخن گفتیم، حال درباره‌ی معنا و مفهوم حمد در لغت و شرع، و تفاوت آن با شکر و مدح سخن می‌گوییم.

حمد در لغت متضاد مذمت و نکوهش است، ابن فارس در معجم مقاییس اللغة می‌گوید: «حاء و میم و دال خود یک واژه بوده و یک ریشه است که بیانگر متضاد ذم و نکوهش است، گفته می‌شود: حمدتُ فلاناً أحمده: فلانی را ستودم و می‌ستایم، محمود و محمد وقتی گفته می‌شود که خصلت‌های پسندیده در کسی که مورد ستایش است بسیار باشد ... و به همین دلیل که گفتیم پیامبرمان، محمد r نامیده شده است»[1].

و لیث می‌گوید: «أَحْمَدْتُ الرَّجُلَ» یعنی آن مرد را ستوده یافتم و به او دلخوش کردم و خرسند شدم، و هم چنین شخص دیگری گفته: گفته می‌شود: «أتینا فلاناً فأحمدناه وأذممناه» یعنی او را شخصی محمود و پسندیده یا مذموم و منفور دیدیم[2].

این که خداوند می‌فرماید:

﴿وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ                                         [الصف: 6].

«و به پیغمبری که بعد از من می‌آید و نام او احمد است مژده می‌دهم».

 احمد در این آیه اشاره‌ایست به این که پیامبر r در اخلاق و کردارش ستوده و پسندیده است و چیزی که موجب ملامت و مذمت باشد در او وجود ندارد[3].

همچنین این سخن خداوند که می‌فرماید:

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ                                                                             [الفتح: 29].

«محمد فرستاده‌ی الله است».

هر چند که لفظ محمد در اینجا از جهتی اسم عَلَم است برای او، ولی در آن اشارتی به توصیف صفات پیامبر r است و مخصوص گرداندن او به معانی واژه محمّد یعنی ستوده شده، دیگران نیز بدین نام، نامیده می‌شوند که گاه بهره‌ای از صفتی که این اسم بدان دلالت دارد در آنها یافت می‌شود و گاه یافت نمی‌شود. اما پیامبر اکرم اسلام r هم از لحاظ اسم و هم از لحاظ خصلت و ویژگی، محمّد است.

حمد یعنی ثنا و ستایش خدا بر اساس فضیلت و بزرگی او، حمد اخص از مدح و عام‌تر از شکر است، مدح در مواردی است که با اختیار از طرف انسان انجام می‌گیرد، مثلاً انسان به خاطر بلندی قدّش و زیبایی چهره‌اش مورد مدح قرار می‌گیرد همان طور که به خاطر بخشش مال و شجاعت و علمش مورد مدح قرار می‌گیرد حمد در قسمت دوم جای دارد یعنی نسبت به آثار علمی و معنوی است، نه موارد ظاهری، یعنی انسان به خاطر سخاوت و شجاعت و علم و چیزهایی شبیه اینها که با اختیار خود آنها را انجام می‌دهد ستوده می‌شود، و به خاطر زیبایی چهره و قد بلندی و آفرینش نیکو و چیزهایی شبیه اینها که اختیاری در آن ندارد ستوده نمی‌شود.

شکر هم در مقابل نعمت است پس هر شکری حَمْدی است و هر حَمْد و ثنائی شکر نیست و هر حَمْدی، مدح است و هر مدحی حمد و ثنا نیست[4].

ابن قیم/ می‌فرماید: «تفاوت میان حمد و مدح این است که گفته می‌شود: خبر دادن از صفات نیک دیگران، یا خبر دادنی است که عاری از محبت و ارادت به شخصی است که از او خبر می‌دهند یا این خبر همراه با محبت و ارادت نسبت به آن شخص است. اگر اولی باشد این مدح است و اگر دومی باشد این حمد است، لذا حمد خبر دادن از صفات نیک و پسندیده ممدوح به همراه محبت و تکریم و تجلیل از اوست»[5].

از شیخ الاسلام ابن تیمیه/ درباره‌ی حمد و شکر و این که حقیقت آن دو چیست؟ سؤال شد، و این که آیا این دو یک معنی و مفهوم دارند یا دو معنا دارند؟ و حمد درباره‌ی چه چیزی به کار می‌رود؟ و شکر در برابر چه چیزی؟ ایشان رحمه الله این گونه پاسخ دادند: «حمد در بردارنده‌ی مدح و ستایش در برابر ستایش شده است آن هم با بیان شایستگی‌ها و نیکی‌هایش، فرقی نمی‌کند که این خوبی شامل ستایش‌کننده شده باشد یا نشده باشد. اما شکر فقط در برابر احسانی است که مشکور (کسی که قابل ستایش و سزاوار تشکر است) به شاکر (شخصی که سپاسگزار بوده و تشکر می‌کند) می‌نماید، از این رو حمد اعم از شکر است، زیرا این حمد در برابر شایستگی‌ها و نیکی‌هاست، خداوند به خاطر نام‌های نیکو و صفات والایش [از یک سو] و به خاطر آنچه در دنیا و آخرت آفریده [از سوی دیگر] مورد حمد و ستایش قرار می‌گیرد. و به همین خاطر خداوند می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ              [الأنعام: 1].

«ستایش خداوندی راست که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و نور را پدید آورد».

و یا می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ        [سبأ: 1].

«ستایش‌ خداوندی راست که آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ اوست. و ستایش در آخرت [نیز] او راست».

و یا می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُۚ         [فاطر: 1].

«ستایش خدای راست، پدیدآورنده‌ی آسمان‌ها و زمین، [کسی که] فرشتگان را پیام‌آورانِ دارای بال‌های دوگانه و سه‌گانه و چهارگانه گرداند هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید».

اما شکر فقط در برابر بخشش و دهش است، و از این بُعد أخص از حمد است، شکر با قلب و دست و زبان صورت می‌پذیرد هم چنان که گفته شده:

أفادتکم النَّعماءُ منی ثلاثة

 

یدی ولسانی والضمیر المحجّبا

من با سه چیز شکر نعمت‌های شما را به جای آورده‌ام با دست و زبان و قلبم.

و به همین خاطر خداوند می‌فرماید:

﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرٗاۚ                                                                    [سبأ: 13].

«[گفتیم:] ای آلِ داود، در عمل سپاسگزار باشید».

حمد فقط با قلب و زبان صورت می‌گیرد. از این رو شکر از جهت انواعش عام‌تر است، و حمد از جهت اسبابش عام‌تر است، در حدیث آمده که: «الحمدلله رأس شکر است، کسی که خدا را سپاس و ستایش ننماید او را شکر نکرده است»[6].

و در صحیح به نقل از پیامبر r آمده که ایشان فرمودند: «خداوند حتماً از آن بنده که وقتی غذایی خورد، خدا را بر آن شکری گوید، یا وقتی که جرعه‌ای آب می‌نوشد، خدا را بر آن سپاس می‌کند، راضی و خشنود می‌شود»[7].

و با این حدیث معلوم میشود که میان حمد و شکر عموم و خصوص من وجه[8] وجود دارد. هر دو با هم در این که با زبان و در مقابل نعمت صورت میگیرند یکی هستند لذا میتوان آن را حمد یا شکر نامید ولی حمد هنگامی است که بنده با ذکر اسماء حسنی و صفات عظیم خدا او را ثنا میگوید، این مورد حمد نامیده میشود، و شکر نامیده نمیشود، و شکر هنگامی است که آدمی نعمت خداوند را در راه اطاعت و عبادت خداوند به کار میگیرد، این مورد شکر نامیده میشود و حمد نامیده نمیشود.

حمد خداوند همان ستایش و تعریف و تمجید خداوند است با نام بردن از صفات عظیم و نعمت‌ها و لطف‌های فراگیرش، به همراه عشق و محبت و تکریم و گرامیداشت او، و این امر تنها مختص خداوند سبحان است نه کسی دیگر، لذا همه‌ی حمد و ستایش مختص الله پروردگار جهانیان است؛ «و برای این خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ با لام جنس که مفید استغراق است، همه‌ی حمد از آن خداست یا از آن جهت که او مالک همه‌ی چیزهاست و یا از آن جهت که استحقاق و شایستگی‌اش را دارد. پس اینکه خداوند خودش را ستایش کند به سبب شایستگی اوست و حمد بندگان برای او، یا ستایش آنان برای هم، ملک اوست.

وقتی کسی می‌گوید: اَلْحَمْدُ للهِ، سخنش متضمن خبری از تمام چیزهایی است که خداوند به خاطر آن ستوده می‌شود و آن حمد را با صیغه‌ی جامع و فراگیر «الحمد لله» بیان داشته است که در بردارنده‌ی تمام انواع حمدهایی است که به وقوع پیوسته یا مقدر بوده و در راهند، و این مستلزم اثبات همه‌ی کمالاتی است که پروردگار در برابر آنها ستایش می‌شود. به همین خاطر درست و شایسته نیست که این واژه به این شکل جز برای کسی که مقام و مرتبه‌اش در این حد است به کار رود، و او کسی نیست جز خداوند حمید مجید»[9].

هنگامی که گفته شود: همهی حمد و ستایش مختص خداوند است، این سخن دو مفهوم دارد.

نخست این که: خداوند به خاطر همه چیز قابل تحسین و ستایش است و این حمد همان چیزی است که رسولان و پیامبران و پیروان‌شان نیز با آن مورد ستایش قرار گرفته‌اند لذا این هم جزو حمد و سپاس اوست، بلکه خداوند در وهله‌ی اول و بالذات ستودنی است و ستایش‌هایی را که بندگانش به دست آورده‌اند به خاطر حمد و سپاس او بوده است، پس او چه در ابتدا و آغاز، و چه در انتها و سرانجام، و چه در ظاهر و باطن محمود و ستودنی است.

دوم این که: گفته شود: همه‌ی حمد مختص توست. یعنی به صورت تمام و کمال، این مختص خداوند است و دیگری در آن شریک او نیست.

ابن قیم/ پس از بیان این دو معنی می‌گوید: «و درست آن است که حمد با هر دو مفهوم جملگی مختص اوست، عمومِ حمد و به طور کامل مختص خداوند بوده و از ویژگی‌های اوست، و او در هر حال و به خاطر همه چیز قابل تحسین و ستایش است آن هم به کامل‌ترین و با عظمت‌ترین شیوه‌ی حمد و ستایش»[10] سپاس و ستایش مختص الله پروردگار جهانیان است. ستایشی بسیار و پاک و با برکت آن چنان که پروردگارمان دوست دارد و بپسندد، و آن چنان که شایسته‌ی ذات گرامی و شکوهِ والای اوست، با همه‌ی ستایش‌ها آنچه را که ما می‌دانیم و آنچه را که نمی‌دانیم.




[1]- معجم مقاییس اللغة (2/100).

[2]- بنگر به: تهذیب اللغة اثر أزهری (4/434).

[3]- احمد در این آیه اشاره‌ای است هم به نام پیامبر r و هم به فعل پیامبر r یعنی همان طوری که نامش «احمد» است همان طور هم در اخلاق و احوالاتش «احمد» یعنی شایسته‌تر و ستوده‌تر است، واژه أحمد که مخصوص پیامبر r است و در این آیه که ذکر شد عیسی u به آمدن او بشارت می‌دهد، در واقع هشدار تنبیهی است بر این که از او و کسانی که قبل از او بودند ستوده‌تر و أحمد است. مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: دکتر سیدغلامرضا خسروی حسینی، ج 1، ص 541، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم زمستان 1383. م.

[4]- بنگر به: بصائر ذوی تمییز اثر فیروزآبادی (2/499).

[5]- بدائع الفوائد (2/93).

[6]- این حدیث را عبدالرزاق در المصنف (10/424)، و بیهقی در آداب (ص: 459) از طریق قتاده روایت کرده که عبدالله بن عمرو گفت: رسول الله r فرمودند، سپس حدیث را بیان کرد. بیهقی می‌گوید: این حدیث به صورت مرسل بیان شده است.

[7]- صحیح مسلم (شماره: 2734)(الفتاوی (11/134، 133).

[8]- اگر دو مفهوم کلی تنها در برخی از افراد مشترک باشند و نه در همه‌ی موارد و در این صورت هر یک از آنها نسبت به هم از جهتی اعم و از جهتی اخص باشند نسبت آن دو را عموم و خصوص من وجه می‌نامند. در واقع دو مفهومی که نسبت عموم و خصوص من وجه دارند، دارای مصداق یا مصادیق مشترک و مصداق و مصادیق مختص خود هستند. برگرفته از: منطق (1)، تألیف: احد فرامرز قراملکی، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ چهارم، دی ماه، 1389 ص 70-69. م.

[9]- بدائع الفوائد اثر ابن قیم (2/93، 92).

[10]- طریق الهجرتین (ص: 206).