از دیگر دعاهای موسیu اینکه وقتی خداوند او را به سوی فرعون و قومش روانه کرد تا آنان را به سوی اسلام فراخواند از پروردگارش درخواست کرد که او را در تبلیغ رسالت و بیان دین، موفق گرداند، همچنان که خداوند میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱشۡرَحۡ لِی صَدۡرِی ٢٥ وَیَسِّرۡ لِیٓ أَمۡرِی ٢٦ وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِی ٢٧ یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی ٢٨ وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی ٢٩ هَٰرُونَ أَخِی ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی ٣١ وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی ٣٢ کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا ٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا ٣٤ إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرٗا ٣٥﴾ [طه: 25-35].
«گفت: پروردگارا، سینهام را برایم بگشا و کارم را برای من آسان گردان و گره از زبانم بگشای تا سخنم را دریابند و از خانوادهام دستیاری برای من بگمار. هارون، برادرم را. تواناییام را با او استوار دار و او را در کارِ من شریک ساز تا تو را بسیار تسبیح گوییم و بسیار تو را یاد کنیم بیگمان تو به [حال] ما بینایی».
این دعایی بزرگ در جایی مهم است، همچنان که حافظ ابن کثیر میگوید: «این درخواستی از سوی موسیu به پروردگارش است که برای آنچه او را روانه میکند سینهاش را گشاده و فراخ دارد، چرا که خداوند او را به کاری بزرگ و قضیهای مهم دستور داده، او را به سوی بزرگترین پادشاه روی زمین آن دوران روانه داشته، پادشاهی که جبارترین و کافرترین پادشاه زمان خود است و بیشترین لشکر و آبادترین سرزمینها را در اختیار دارد اما از لحاظ سرکشی و طغیان از همه وحشیتر و ستمگرتر است. کارش به جایی رسید که ادعا کرد خداوند را نمیشناسد و برای مردم تحت امر خود فرمانروا و فریادرسی جز خود سراغ ندارد»[1] در این موقعیت دعا برای گشایش سینه برای موسی از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که آن قدرتی معنوی است، پیامبرخدا موسیu برای انجام این مسوولیت بزرگ از آن بهره میجوید، گشایش سینه سبب صبوری و تحمل سختیها و روی آوردن به این دعوت با همت و نشاط و جدیت میگردد، اما کمتحملی و ملول شدن از اسباب ضعف و بیحالی و بیقوتی است، و کسی که حالش چنین باشد شایسته هدایت کردن مردم و دعوت آنان به سوی خداوند نیست. همچنان که خداوند سبحان به پیامبرش محمدr میفرماید:
﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِکَۖ﴾
[آل عمران: 159].
«پس به [لطف] رحمتی از [سوی] خدا با آنان نرمخو شدی و اگر درشت خویِ سختدل بودی، به یقین از پیرامونت پراکنده میشدند».
به همراه شکیبایی و سعهصدر و گشوده شدن سینه ناگزیر باید خدا کار را آسان ساخته و توفیقاش دهد به همین خاطر موسیu در این دعا میگوید:
﴿وَیَسِّرۡ لِیٓ أَمۡرِی ٢٦﴾ [طه: 26].
«و کارم را برای من آسان گردان».
حافظ ابن کثیر/ میگوید: «یعنی: جز این نیست که تو یاور و کمککننده و حامی و پشتیبان من هستی وگرنه من توان چنین کاری را ندارم»[2] شیخ ابن سعدی/ میگوید: «یکی از مصادیق آسان کردن امر برای دعوتگر این است که خداوند او را توفیق دهد هر کاری را از کانال طبیعیاش آغاز کند، و هرکس را طوری مورد خطاب قرار دهد که برایش مناسب است، و او را به نزدیکترین راهی که وی را به پذیرش حق میرساند دعوت کند»[3] سپس بیشک از مهمترین ابزارهای دعوت به سوی خدا توانایی دعوتگر بر فن بیان و تفهیم سخن خود است و به همین خاطر موسی از پروردگارش خواست او را در این کار [نیز] موفق گرداند و گفت:
﴿وَٱحۡلُلۡ عُقۡدَةٗ مِّن لِّسَانِی ٢٧ یَفۡقَهُواْ قَوۡلِی ٢٨﴾.
«و گره از زبانم بگشای تا سخنم را بفهمند».
چنانکه مفسرین گفتهاند موسی لکنت زبان داشت و سخنانش خوب فهمیده نمیشد، لذا از خداوند خواست که گره زبانش را بگشاید، تا آنچه را که میگوید، بفهمند، و منظو وی از خطاب و گفتگو و بیان مفاهیم به طور کامل حاصل شود.
به همین خاطر علامه ابن سعدی/ از جمله درسهای قابل برداشت از سرگذشت موسیu را اینگونه بیان داشته است: «بیشک فصاحت و بلاغت از جمله ابزارهای یاریگر تعلیم و آموزش و برپا داشتن دعوت و تبلیغ است، لذا موسیu از پروردگارش خواست که گره از زبانش بگشاید تا سخنش را دریابند وقتی که سخن فهمیده شود وجود لکنت زبان جای هیچ نقص و ایرادی نیست، به خاطر کمال ادب موسیu با پروردگارش از او درخواست نکرد که لکنت زبانش را به طور کامل برطرف نماید بلکه از او خواست به همان اندازه که او بتواند کار دعوت را انجام دهد این لکنت زبان مرتفع گردد»[4] حسن بصری/ میگوید: «پیامبران به اندازه نیاز از خداوند درخواست نمودهاند به همین خاطر مقداری لکنتزبان در موسیu باقی ماند»[5].
سپس موسی گفت:
﴿وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی ٢٩ هَٰرُونَ أَخِی ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی ٣١ وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی ٣٢﴾ [طه: 29-32].
«و یاوری از خانوادهام برای من قرار بده. هارون برادرم را. تواناییام را با او استوار بدار. و او را در کارم شریک کن».
حافظ ابن کثیر میگوید: «این نیز درخواستی از سوی موسیu در موضوعی بیرون از وجود خود اوست و آن یاری برادرش هارون در حقّ او است»[6].
در جایی دیگر از قرآن کریم توضیح و تفسیر این درخواست از سوی موسیu آمده است آنجا که خداوند سخن او را نقل میکند که:
﴿وَأَخِی هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّی لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِیَ رِدۡءٗا یُصَدِّقُنِیٓۖ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ٣٤﴾ [القصص: 34].
«برادرم هارون که از من زبان بلیغتر و فصیحتری دارد با من بفرست تا یاور من بوده و مرا تصدیق نماید. چرا که میترسم تکذیبم کنند و دروغگویم نامند».
موسیu از پروردگارش طلب کرد که برادرش هارون را در امر نبوت و تبلیغ رسالت شریک او گرداند، و این به خاطر ارزش و اعتباری بود که موسیu نزد خداوند داشت. او پادر میانی کرد که خداوند به برادرش [نیز] وحی نماید، موسیu درخواست نمود که این یاور از خانوادهاش باشد، چون کمک و یاری یک نوع نیکی است، و خانواده از دیگران به نیکی کردن با انسان سزاوارتر است. و گفته شده: کسی برای برادرش سودمندتر از موسیu نبوده [زیرا برای برادرش درخواست نبوت نمود][7] سپس موسیu به بیان فایده این درخواستش پرداخته و گفت:
﴿کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا ٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا ٣٤﴾ [طه: 33-34].
«تا تو را بسیار تسبیح گوییم و بسیار تو را یاد کنیم».
علامه ابن سعدی/ میگوید: «موسیu میدانست که مدار دین و همه عبادتها، ذکر خداوند است، و موسی از خداوند خواست برادرش را با او همراه نماید تا یکدیگر را بر پرهیزگاری و نیکوکاری کمک نمایند، و خداوند را بسیار تسبیح گویند، و او را زیاد یاد کنند، و دیگر عبادتها را بسیار انجام دهند»[8]. همچنین ایشان/ بیان داشته که ذکر همان چیزی است که خداوند آفریدهها را به خاطر آن پدید آورده است و عبادت همگی ذکر خداوندند همچنین ذکر، آدمی را بر قیام به طاعتها یاری میدهد هر چند این طاعتها سخت باشند و ایستادن رویاروی ستمگران را برایش آسان میکند و کار فراخوانی به سوی خداوند متعال را بر او سهل مینماید، هنگامی که خداوند موسیu را به سوی فرعون فرستاد به او گفت:
﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوکَ بَِٔایَٰتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکۡرِی ٤٢﴾ [طه: 42].
«تو و برادرت همراه با آیات من بروید و در یاد کردن من سستی نورزید»[9].
یعنی: در یاد کردن من تنبلی و بیتوجهی ننمایید چرا که ذکر من سلاح و ادوات شماست.
موسیu در پایان همه این مطالب دعایش را اینگونه به پایان رساند:
﴿إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرٗا ٣٥﴾ [طه: 35].
«همانا تو به حال ما آگاه هستی».
«حالت ما و وضعیت و ناتوانی و نیازمند بودن ما را در همه کارها میدانی و تو از خود ما به ما آگاهتر و مهربانتر میباشی. پس آنچه را از تو خواستهایم به ما ارزانی بدار، و دعای ما را اجابت کن»[10] خداوند دعای پیامبرش موسی کلیم الله u را پذیرفت و فرمود:
﴿قَدۡ أُوتِیتَ سُؤۡلَکَ یَٰمُوسَىٰ ٣٦﴾ [طه: 36].
«همهی آنچه که خواستهای به تو داده شد ای موسی».
«سؤل» یعنی: تقاضا و درخواست. همچنین خداوند در پاسخ به درخواست موسی میگوید:
﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَنَجۡعَلُ لَکُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیۡکُمَا بَِٔایَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَکُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ ٣٥﴾ [القصص: 35].
«[خدا درخواست موسی را پذیرفت و بدو] گفت: ما بازوان تو را به وسیله برادرت [هارون] تقویت و نیرومند خواهیم کرد، و به شما سلطه و برتری خواهیم داد، و لذا به سبب [قدرت] معجزات ما آنان به شما دسترسی نمییابند و بر شما پیروز نمیگردند. بلکه شما و پیروانتان چیره و پیروزید».
خداوند بیان داشته که دعایش را پذیرفته و انتظارش را برآورده ساخته است و او را به واسطهی برادرش یاری کرده و تقویت نموده و در برابر فرعون و قومش، سلطه و اقتداری بدانان داد که دیگر راهی برای اذیت و آزارشان باقی نماند، چرا که به موسی و برادرش معجزات درخشانی داده و آنان را با آن معجزات نیرومند گرداند و پیروزی و چیرگی و عاقبت نیک را از آنِ موسی و هارون و پیروانشان گرداند. خداوند بهترین سرپرست و یاور و یاریگر است.
[1]- تفسیر ابنکثیر (5/276)
[2]- تفسیر ابنکثیر (5/276)
[3]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
[4]- تیسیراللطیف المنان (ص: 136)
[5]- این سخن را ابنکثیر در البدایة والنهایة (2/60) نقل کرده است.
[6]- تفسیر ابنکثیر (5/277)
[7]- تفسیر ابومظفر سمعانی (3/328)
[8]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
[9]- تیسیر اللطیف المنان (ص: 135)
[10]- تفسیر ابنسعدی (ص: 587)
خداوند متعال سرگذشت پیامبرش موسیu را در آیات بسیاری از کتاب ارجمندش به شیوههای گوناگون بیان داشته است. در میان سرگذشتهای بیان شده در قرآن سرگذشتی طولانیتر از سرگذشت او، و صحنهها و عبرتهایی بیش از صحنهها و عبرتهای سرگذشت او وجود ندارد، چرا که او u درگیر مبارزه با بزرگترین مستبدی شد که تاریخ به خود دیده بود: فرعون و لشکریانش؛ همچنین درگیر لجوجترین قومی شد که مردم آنها را شناختهاند، [یعنی] بنیاسرائیل؛ در نتیجه وظیفهی موسیu از مهمترین وظایف و رسالتش از بارزترین رسالتها بود.
سرگذشت موسیu در قرآن کریم مشتمل بر صحنههای متعددی است که موسیu در آنها با دعاهای عظیمی خداوند را به فریاد خوانده است، دعاهایی که نشاندهندهی کمال فروتنی و فرمانبرداری و عبودیت تمام و کمال او در برابر الله متعال پروردگار جهانیان است، و گواه بر جایگاه و منزلت و مقام والای او نزد پروردگارش است. از جمله دعاهای موسیu، دعایی است که در این سخن خداوند آمده است:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی فَٱغۡفِرۡ لِی فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٦﴾ [القصص: 16].
«گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم، مرا بیامرز. آنگاه [خداوند] او را آمرزید. حقا که او آمرزنده مهربان است».
این دعا را موسیu به عنوان طلب آمرزش و مغفرت و توبه به درگاه پروردگارش بیان داشت، چرا که او از روی خطا و بیآنکه قصد کشتن مردی قبطی را داشته باشد او را کشته بود. او میخواست مردی بنیاسرائیلی از طایفهی او را که از او در رویاروی با این فرد قبطی درخواست یاری کرده بود یاری دهد. موسی مشتی به آن مرد قبطی زد، بر اثر شدت ضربهی موسیu آن شخص کشته شد. موسیu این کار را به تقدیر نسبت نداد تا به این شکل برای آن عذر آورده باشد بلکه به توبه و طلب آمرزش روی آورد چرا که او سبب چنین اتفاقی بود. و این مفهوم سخنی است که از قتاده/ در تفسیر این سخن خداوند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمۡتُ نَفۡسِی﴾ نقل شده که گفت: «پیامبرخدا موسیu دانست که راه خروج از این حادثه چیست لذا بدان روی آورد و بار مسئولیت را بر عهده پروردگارش نینداخت»[1].
علامه ابن سعدی/ به بیان درسهای آموزندهی اخلاقی از این سرگذشت پرداخته و میگوید: «کشتن کافری که با او پیمان حفظ جانش بسته شده است یا به صورت یک سنت دیرینه جانش در نزد تو در امان مانده است جایز نیست، زیرا موسیu وقتی که آن قبطی را کشت پشیمان شد و از خداوند خواست او را بیامرزد و توبه کرد» همچنین به بیان یکی دیگر از درسهای آموزندهی آن پرداخته و میگوید: «کسی که مردمان را به ناحق میکشد از زمرهی ستمگران تباهپیشه در زمین محسوب میگردد اگرچه هدفش از این کار صرفا ترساندن باشد و اگرچه گمان کند که او مصلح است مگر اینکه شریعت قتل چنین اشخاصی را جایز بشمارد»[2]. با این سخن استواری که علامه ابن سعدی/ بیان داشته غلط بودن رفتار برخی از افراطیها و تندروها که ایجاد رعب و وحشت و ترساندن مؤمنین و دیگر شهروندان، و کشتن مسلمانان و دیگر مردمی که خواهان امان و حمایت هستند را به پندار خود به عنوان راه اصلاح [جامعه]، نشان میدهند. اینان به پندار خود راه اصلاح جامعه را برگزیدهاند اما در حقیقت جزو ستمگران و مفسدین روی زمیناند.
یکی دیگر از دعاهایی که موسیu بیان داشت هنگامی بود که باخبر شد قبطیها به رایزنی پرداختهاند تا به خاطر قتل قبطی از او انتقام بگیرند. موسی با شنیدن این خبر از شهر گریخت و در همین حال پروردگارش را ندا داده و فراخواند، چنان که خداوند میفرماید:
﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢١ وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ [القصص: 21-22].
«پس بیمناک [و] در حالی که [به هر سو] مینگریست از آنجا بیرون شد. گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش (۲۱) و هنگامی که به شهر مدین روی نهاد، گفت: از پروردگارم امیدوارم که مرا به راه راست هدایت کند».
اینکه میگوید: ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢١﴾ «پروردگارا! مرا از گروه ستمکار نجات بده». دعایی برای رهایی یافتن از فرعون و قومش است، کسانی که به رایزنی درخصوص قتل او پرداختهاند. موسیu آنان را ستمکار نامید چرا که او از گناهش و کاری که از روی خشم کرده بود -بدون اینکه قصد کشتن را داشته باشد- توبه کرد. پس اینکه او را تهدید به قتل کردند از سر ستم و جسارت بود، [چرا که موسی نیت پلیدی نداشت]. و گفته شده: موسیu به این خاطر آنان را ستمکار نامید که آنان به خاطر کفرورزیشان به خداوند متعال به خود ستم روا داشتهاند. اینکه میگوید: ﴿عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ «امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت نماید». دعایی برای یافتن راه راست و کوتاهی است که او را به شهری که موردنظرش بود -یعنی مدین- و به هر خیری در دنیا و آخرت برساند.
همانا خداوند دعایش را پذیرفت و آنچه را خواسته بود به او ارزانی داشت، ابن کثیر/ میگوید: «خداوند خواستهاش را برآورد و او را به راه راست در دنیا و آخرت رهنمون شد او را راهنما و مرشد، و هدایت شده قرار داد»[3].
علامه ابن سعدی در این موقعیت اشاره میکند به اینکه در این دعا نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه شخصی محقق به هنگام نیاز به علم یا سخن درباره آن وقتی که نتوانست میان دو سخن یا نظر ترجیح دهد و یکی را برگزیند از پروردگارش طلب راهنمایی میکند و از خدا میخواهد که او را به رأی و سخن صحیح هدایت کند آن هم بعد از آنکه قلباً حق را مدنظر داشت و به جستوجوی آن پرداخت، بیشک خداوند در این حال او را ناکام نمیگذارد و همچنان که وقتی موسیu قصد رفتن به مدین را نمود و راهی که به سمت آن میرفت را نمیدانست خداوند او را راهنمایی کرد. موسی گفت: ﴿عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ٢٢﴾ «امید است که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند». و خداوند نیز او را هدایت کرده و آنچه را امید داشت و آرزویش را نمود بدو عطا کرد[4].
از دیگر دعاهای موسیu اینکه وقتی گرفتار رنج و مشقت سفر گشت و بسیار گرسنه شد و در عین حال غذایی به همراه نداشت که بخورد در اینجا بود که از پروردگارش طلب رزق و روزی کرد و گفت:
﴿رَبِّ إِنِّی لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَیَّ مِنۡ خَیۡرٖ فَقِیرٞ ٢٤﴾ [القصص: 24].
«پروردگارا، من به هر خیری که بر من بفرستی [سخت] نیازمندم».
مفسرین بر این مطلب متفقالقولند که در این دعا موسیu به خاطر گرسنگی شدید از خداوند طلب چیزی خوراکی نمود و این دعا بیانگر وصفالحال او بود چرا که او نیازمند خیر (رزق و روزی) بود که پروردگارش بر او فرو فرستد و او با این دعا از خدا خواست که این خیر را بر او ارزانی دارد و این [بیان نیازمندی در هر موردی] از مهمترین ابزار تقرب جستن به خداوند است.
شیخ ابن سعدی/ میگوید: «بیشک همچنان که خداوند دوست دارد دعاکننده با بیان نامها و صفات خدا و بیان نعمتهای عام و خاص، به او توسل جوید، همچنان نیز دوست دارد که بنده با بیان عجز و ضعف و نیازمندی و ناتوانیاش در کسب منافع خود و دفع مضرات از خود به خداوند توسل جوید، همچنان که موسیu فرمود: «پروردگارا، من به هر خیری که بر من بفرستی [سخت] نیازمندم». چرا که این کار بیانگر اظهار تضرع و نیازمندی و احتیاج [مبرم] به خداوند است و این خود بیان حقیقت حال هر فرد و بندهای است»[5].
ملاحظه میشود که خواهان و درخواستکننده گاه با ساختار طلب و گاه با ساختار خبر درخواستش را بیان میدارد و این یا به خاطر توصیف فقر و احتیاج و ناتوانی حال خودش است و یا به خاطر توصیف بینیازی و کمال و بخشندگی و دهندگی کسی است که از او درخواست میکند و یا به خاطر توصیف حال هر دو: حال درخواستکننده و حال کسی که از او درخواست میشود.
موسیu در این دعا به توصیف حال خود و بیان نیازمندی و احتیاجش به پروردگار و مولایش پرداخت. این نحوه دعا کردن او موجب شد که پروردگار بر او خیر فرو فرستاده، و انعام و بخشش خود را بر او استمرار بخشد.
خداوند دعای او را پذیرفت و پیوسته بر او بخشش کرد و وی را عطای بزرگ بخشید و تا آنگاه که او را انتخاب کرده و به مقام فرستادهای امین و پیامبری کریم برگزید در مدین در امنیت و عافیت و برخوردار از رزق و روزی و خیر باقی ماند. درود و سلام و برکات خداوند بر او و تمامی پیامبران الهی.
از جمله دعاهای عظیم ذکر شده در قرآن دعایی است که در سرگذشت یونسu پیامبر نقل شده است. او به سوی مردم نینوا از سرزمین موصل در عراق فرستاده شده بود، آنان را به سوی خدا [و یکتاپرستی] فراخواند اما آنان نپذیرفتند و بر کفرشان اصرار ورزیدند درنتیجه یونس r به آنان وعده عذاب الهی را داد سپس در حالی که از آنان عصبانی بود و پیش از آنکه خداوند دستور خروج او را از میان آنان بدهد او قومش را ترک کرد، یونسu به همراه گروهی سوار کشتیای شد که پر از مسافران و محموله بود، کشتی دچار سانحه شد و ترسیدند که غرق شوند میان خود قرعهکشی کردند تا از میان خود کسانی را در دریا اندازند تا بار کشتی سبک گردد، در این میان قرعه به نام یونسu درآمد. بدین شیوه خداوند او را مورد ابتلا و آزمایش قرار داد در این هنگام خود برخاسته و خود را به دریا انداخت. خداوند ماهی بزرگی را در دریا به سوی او فرستاد و ماهی یونسu را بلعید خداوند به ماهی وحی کرد که گوشت یونس را تکهپاره نکرده و استخوانهایش را درهم نشکند بلکه او را بلعیده و فرو دهد تا شکمش زندان یونسu باشد. خداوند در این باره میفرماید:
﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ ١٣٩ إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ ١٤٠ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِینَ ١٤١ فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٤٤﴾ [الصافات: 139-144].
«مسلما یونس هم از زمره پیغمبران بود (۱۳۹) زمانی، او به سوی کشتی پر [از مسافر و کالا] گریخت (۱۴۰) [کشتی دچار سانحه شد و میبایست بر طبق قرعه، افرادی از سرنشینان به دریا انداخته شوند] یونس در قرعهکشی شرکت کرد و از جمله کسانی شد که قرعه به نام ایشان درآمد (۱۴۱) ماهی او را بلعید، در حالی که مستحق ملامت بود (۱۴۲) اگر او قبلا از زمره تسبیحگویان نمیبود (۱۴۳) او در شکم ماهی تا روز رستاخیز میماند».
وقتی که یونسu در شکم ماهی در آن تاریکیها قرار گرفت پروردگارش را فراخواند و از او یاری طلبید، در حالی که به خطای خود نیز اعتراف نمود. این مطالب را خداوند بیان داشته خدای با عزت و جلالی که از نجواها و سخنان در گوشی آگاه است، و ضرر و زیان و مصیبت را دور میگرداند، صداها را میشنود هر چند که ضعیف باشند و از نهانیها هر اندازه که ریز و ظریف باشند آگاه است، و دعاها را اجابت میکند هر چند بزرگ و عظیم باشند، چرا که در کتابش میگوید:
﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨﴾ [الأنبیاء: 87-88].
«و ذیالنون را، چون خشمگین رفت، و گمان کرد [کار را] بر او تنگ نمیگیریم و در تاریکیها ندا در داد که معبود [راستینی] جز تو نیست. تو پاک [و منزهی] به راستی من از ستمکاران بودم (۸۷) پس [دعایش را] اجابت کردیم و از غم رهاییاش دادیم و مؤمنان را بدینسان نجات میدهیم».
اینکه میفرماید: ﴿وَذَا ٱلنُّونِ﴾، امام طبری میگوید: «خداوند متعال میفرماید: ای محمدr ذاالنون یعنی صاحب نون را یاد کن، و نون به معنی ماهی است، و منظور از ذیالنون یونس بن متّی است»[1].
اینکه میفرماید: ﴿إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا﴾ از ابن عباس ب نقل است که: «از قومش عصبانی شد» شبیه این سخن از ضحاک نیز نقل شده است[2].
اینکه میفرماید: ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ﴾ از ابن عباس ب نقل است که: «خداوند میفرماید: یونسu گمان برد -اینکه بر قومش خشمگین شده و آنان را ترک کرده- ما بر او سخت نگرفته و او را در تنگنا قرار نمیدهیم، [اما] عقوبتش این بود که ماهی او را بلعید» شبیه این سخن از قتاده و مجاهد و ضحاک نقل شده است[3].
اینکه میفرماید: ﴿فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ﴾ ابن مسعود و ابن عباس و دیگر مفسرین میگویند منظور از تاریکیها:
1- تاریکی شکم ماهی.
2- تاریکی دریا.
3- و تاریکی شب است[4].
اینکه میفرماید: ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ یونسu با این کلمات پروردگارش را به فریاد خواند در حالی که به گناهش اقرار نموده و از خطایی که مرتکب شده بود پشیمان بود.
این دعای مهمی که یونسu در شکم ماهی پروردگارش را با آن به فریاد خواند دربرگیرندهی سه جنبه است:
1- اینکه میگوید: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ﴾، شیخ الاسلام ابن تیمیه/ میگوید: «این سخن بیانگر اثبات یکتایی الوهیت خداوند است، و الوهیت دربرگیرندهی کمال علم و قدرت و رحمت و حکمت او است. الوهیت بیانگر اثبات احسان خداوند به بندگان است، چرا که إله کسی است که شایستهی پرستش است. این که إله مستحق پرستش است به خاطر اتصاف به صفاتی است که مستلزم آن است که او بسیار محبوب بوده و بسیار مورد خضوع و خشوع قرار گیرد، و عبادت دربرگیرندهی اوج محبت و نشان دادن اوجِ ذلت و خواری است»[5].
2- اینکه میگوید: ﴿سُبۡحَٰنَکَ﴾ بیانگر اثبات پاک و منزه بودن خداوند از هر عیب و نقصی، و اثبات عظمت او است، عظمتی که دلیل و سبب برائت و دور دانستن او از نقصها و عیبها میگردد. اینکه میگوید: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ﴾ دربرگیرندهی مفاهیم نامهای نیکوی خداوند و صفات والای اوست، این سخن بیانگر کمال مدح و ستایش به همراه کمال فروتنی و محبت و تواضع برای خداوند متعال است.
3- اینکه میگوید: ﴿إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ با بیان این سخن، یونسu به گناهش و به حقیقت حالش اعتراف میکند. هم چنین دربرگیرندهی درخواست بخشش و مغفرت از خداوند متعال است، بیتردید درخواستکننده و خواهان، گاه با ساختار درخواست و گاه با ساختار خبر درخواست میکند: حال یا به خاط توصیف حال و روز خودش و یا به خاطر بیان ویژگیهای کسی که از او میطلبد و یا به خاطر توصیف هر دو.
دعای یونسu در این موقعیت دربرگیرندهی مفاهیم والا و معانی ارجمندی است که موجب و سبب پذیرش آن میگردد. ابن قیم/ میگوید: «دعای یونسu مشتمل بر کمال توحید و پاک و منزه دانستن پروردگار است، [همچنین] اعتراف آدمی به اینکه مرتکب ظلم و گناه شده از موثرترین درمانهای غم و غصه و تشویش، و اصلیترین ابزارهایی است که خداوند به واسطه آن سختیها و گرفتاریها را برطرف میکند. بیشک توحید و تنزیه خداوند دربرگیرنده اثبات کمال مطلق خداوند و سلب هر نقص و عیب و تشبیه کردنی از او است. و اعتراف به ستم [کاری] دربرگیرنده ایمان آدمی به شریعت الهی و ثواب و عقاب است، و موجب فروتنی و دلشکستگی و بازگشت آدمی به خداوند و آمرزش لغزشهایش، و اعتراف به بندگی و نیازمندی به او میشود، در اینجا به چهار چیز توسل شده: توحید، تنزیه[6]، بندگی و اعتراف»[7]. خداوند دعای پیامبرش یونسu را پذیرفت و به همین خاطر میفرماید: ﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ﴾ آنگاه که یونس در شکم ماهی بود دعایی را که به درگاه ما نمود پذیرفتیم و او را از غمی که به خاطر زندانی بودنش در شکم ماهی بدان گرفتار شده بود رهانیدیم. اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٨٨﴾ بیانگر کمال این دعا است و اینکه این دعا مستجاب و پذیرفتنی است. ابن جریر طبری/ میگوید: «خداوند میفرماید: همچنان که یونس را از رنج زندانی بودن در شکم ماهی در درون دریا به هنگام به فریاد خواندنمان رهانیدیم آنچنان نیز مؤمنین را هنگامی که به ما پناه آورده و از ما طلب یاری و کمک کنند از غم و رنجهایشان میرهانیم»[8].
ابن کثیر شبیه این سخن را آورده و میگوید: «بهخصوص هنگامی که مؤمنین این دعا را در حین ابتلای به گرفتاری و مصیبت بگویند چرا که پیامبرr مؤمنین را ترغیب کرده که به هنگام گرفتاری این دعا را خوانده و با آن دعا نمایند»[9] سپس حدیثی را نقل کرده که احمد و ترمذی[10] و دیگران از سعد بن ابیوقاص t نقل کردهاند که: رسول اللهr فرمود: «دعایی که یونسu در شکم ماهی به درگاه خداوند کرد [این بود]: ﴿أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٨٧﴾ و هرگز هیچ شخص مسلمانی در رنج و مشکل این دعا را نگفته است مگر اینکه دعایش اجابت شده است».
[1]- تفسیر طبری (16/374)
[2]- این دو سخن را ابنجریر در تفسیرش (16/374) نقل کرده است.
[3]- بنگر به تفسیر طبری (16/380-379)
[4]- بنگر به: تفسیر طبری (16/382)، و البدایه و النهایه اثر ابنکثیر (2/21-20)
[5]- دقائق التفسیر (4/364)
[6]- منزه دانستن خداوند از هر عیب و نقص (م).
[7]- زادالمعاد (4/208)
[8]- تفسیر طبری (6/385)
[9]- تفسیر ابنکثیر (5/363)
[10]- احمد (1/170)، و ترمذی (3505) و آلبانی/ در «صحیح سنن ترمذی» (3/443) آن را صحیح دانسته است.
از جمله دعاهای عظیم نقل شده در قرآن کریم دعای پیامبر خدا ایوبu است. پیامبری که صابر بود و اجر این صبر را از خدا میطلبید. ایوب با آزمایشی عظیم در جسم و جان و خانواده و مالش روبهرو شد تا جایی که [صبر ایوب] تبدیل به ضربالمثل شده آن هم به خاطر انواع مشکلات و سختیهایی که برایش پدید آمد و اینها همه تنها بر صبر و اجرخواهی و تضرع و زاری و نیایش او افزود؛ تضرع و نیایش به خاطر برطرف شدن زیان و ضرر و آسیبی که به او رسیده بود چرا که این تنها خداوند است که در سختیها و رنجها مأمن و پناهگاه آدمیان بوده و در خوشی و ناخوشی به فریاد خوانده میشود.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ ٤١﴾ [ص: 41].
«و بنده ما، ایوب را یاد کن، چون پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و دردی رسانده است».
خطاب به پیامبر ما محمد مصطفیr است که بنده ما ایوب را یاد کن آنگاه که او خداوند را به فریاد خوانده و از او درخواست یاری کرد و به سوی او و نه هیچکس دیگری شکایت برد و گفت: پروردگارا همانا شیطان به من رنج و دردی رسانده است یعنی: او را به امری مشقتآور و طاقتفرسا در بدنش، و هلاکت خانواده و اموالش گرفتار کرد.
باز خداوند سبحان در آیهای دیگر میفرماید:
﴿۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣﴾ [الأنبیاء: 83].
«و ایوب را [نیز یاد کن]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبی به من رسیده است و تو مهربانترین مهربانانی».
این عبارت بیانگر ستایشی عظیم بر بنده خدا و رسول او ایوب u است و بالابرندهی منزلت و جایگاه اوست آنگاه که خداوند او را با بلایی شدید آزمود و دید که او صابرانه و امیدوار به دریافت اجر الهی با آن روبهرو شد تا آنجا که با این صبر الگو و اسوه صابرین و مایه تسلی و دلداری مبتلایان و گرفتاران گردید همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ ٤٤﴾ [ص: 44].
«ما او را به راستی شکیبا یافتیم. [ایوب] نیک بندهای بود. او رو به سوی [خدا] داشت».
ایوب با بیان حال و روز خود و اینکه درد و رنجی جانکاه را تحمل میکند، و با بیان رحمت وسیع و فراگیر خداوند، به او متوسل شد و پروردگارش را ندا داد که: ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٨٣﴾. ابن قیم/ میگوید: «ایوب -در این دعا- بیان حقیقت توحید و اظهار نیاز و نیازمندی به پروردگار، و وجود محبت در تملقگویی او، و اعتراف به صفت رحمت و مهربانیاش و اینکه او مهربانترین مهربانان است را با هم گرد آورده است. همچنین ایوب با بیان صفات خداوند به او توسل جسته و شدت نیازمندی و حاجتش به خدا را ابراز نموده است، هرگاه شخص گرفتار این چنین عمل کند بلا و مصیبتش از او دور میگردد»[1].
خداوند دعای پیامبرش ایوبu را پذیرفت، به همین خاطر میفرماید:
﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤﴾ [الأنبیاء: 84].
«پس [دعایش] را اجابت کردیم و رنجی را که در خود داشت دور ساختیم و خانوادهاش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتی از جانب خویش و به جهت پندی برای عبادتگزاران به او بخشیدیم».
خداوند سبحان چگونگی برطرف ساختن درد و بیماری از ایوبu را بیان داشته است وقتی که خداوند اراده نمود تا درد و بیماری را از ایوب برطرف نماید به او دستور داد تا پایش را به زمین بزند همچنان که میفرماید:
﴿ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ ٤٢﴾ [ص: 42].
«[فرمان دادیم:] پایت را به زمین بزن. [به ناگاه] آن [چشمهای شد] مهیای غسل، خنک و آشامیدنی».
حافظ ابن کثیر/ میگوید: «یعنی: پایت را به زمین بکوب، ایوبu نیز دستور را اجرا کرد خداوند چشمهای دارای آب خنک برای او جاری ساخت و به ایوبu دستور داد تا در آن غسل نموده و از آن بنوشد [پس از اجرای دستور توسط ایوب] خداوند درد و رنج و بیماری و مرضی که به صورت ظاهر و باطن در پیکر او بود را از او دور ساخت و به عوض آن ظاهر و باطنش را صحت و سلامتی ارزانی داشت و به او زیبایی کامل و مال فراوان عطا کرد تا آنجا که ملخهایی از طلا بر او فرو ریخت و خانوادهاش را برایش جبران کرد همچنان که خداوند میفرماید: ﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ﴾ گفته شده: خداوند اعضای خانوادهاش را زنده کرد، و گفته شده: به عوضی آنان که مرده بودند کسان دیگری به او داد، و در سرای آخرت هر دو گروه را برایش جمع میکند و همه را گرد هم میآورد، اینکه میگوید: ﴿رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا﴾ به عنوان رحمتی از جانب ما آن سختی و مشقت را از او زدودیم ﴿فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ﴾ به خاطر لطف و رأفت و احسانمان نسبت به ایوب مشکلاتی را که داشت از میان برداشتیم. ﴿وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤﴾ تذکر و یادآوری است برای کسی که در بدن یا مال یا فرزندش دچار ابتلا و آزمایشی میگردد، او میتواند پیامبر خدا ایوب را الگوی خود قرار دهد چرا که خداوند ایوبu را به بیشتر از اینها آزمود و او صبر پیشه ساخت و به پاداش الهی چشم دوخت تا اینکه خدا گره از مشکل او گشود»[2].
امام طبری در تفسیر این سخن خداوند ﴿وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ ٨٤﴾ میفرماید: این بلاها و مصیبتهایی را که بر ایوب وارد آوردیم مایهی تذکر و یادآوری برای عابدان است تا بدین وسیله پند پذیرند و بدانند که خداوند دوستانش را و تمام بندگانی را که در دنیا دوست دارد با انواع بلایا در جان و مال و خانوادههایشان میآزماید اما بدون آنکه آنان را خوار و رسوا نماید و صرفا آزمایشی است تا بندهاش با صبر در برابر آن و امید به پاداش الهی و افزایش یقین، به منزلت و کرامتی برسد که خداوند آن را در نزد خود برایش فراهم نموده است، سپس با سند خود از محمد بن کعب قرظی روایت کرده که پیامبرr میفرماید: «هرگاه مؤمنی دچار مصیبتی بشود و مصیبت ایوب را به یاد آورد باید بگوید: کسی بهتر از ما که همان ایوب پیامبر خدا بود به مصیبت گرفتار آمده است»[3].
مؤمن در این دنیا در معرض آزمایش و ابتلا است، در حدیثی به نقل از سعد بن ابیوقاص آمده که: گفتم ای رسول اللهr، کدام دسته از مردم مورد سختترین آزمایشها قرار میگیرند؟ پیامبرr فرمود: «سختترین آزمایشها در مورد پیامبران است، سپس صالحان، و سپس شخص برحسب دین خویش مرتبه به مرتبه مورد ابتلا قرار میگیرد پس اگر در دین وی استواری و صلابتی بود، ابتلایش سختتر است، و پیوسته ابتلا و آزمایش دامنگیر آدمی میشود تا آنجا که بر روی زمین راه میرود در حالی که گناهی بر او باقی نمانده است»[4].
کسی که به مصیبتی گرفتار است و در گرفتاری پیامبرخدا ایوبu بیندیشد این امر موجب تسلی و دلداری او میگردد بنابراین وقتی آنها اوu را ببینند که به بلایی عظیم گرفتار آمد و پس از مدتی آن بیماری و رنج از او دور شد و خداوند به او پاداشی نیک داد و در علت آن بیندیشند میبینند که به وضوح علت آن صبر و بردباری است لذا [مبتلایان به هنگام دچار شدن به مصائب] او را اسوه و الگوی خود قرار میدهند.
در آنچه خداوند از دعای ایوبu نقل کرده آشکار میشود که:
1- بزرگترین سبب نجات و رهایی ایوبu، دعا و زاری و تضرع و اظهار نیازمندی او به درگاه الهی، و به یادآوردن خداوند با نام بردن از نامهای نیکو و صفات والای او، و توسل جستن به او با این اسماء و صفات بود.
2- گرفتار شدن به بلا و مصیبت نشانهی فرومایگی و تیرهروزی شخص نیست بلکه چه بسا این گرفتاری موجب پاک شدن گناهان یا افزایش درجات گردد، خداوند با حکمتی خاص آدمی را بدین شیوه میآزماید، در صحیحین[5] در حدیثی به نقل از ابوهریرهt آمده که پیامبرr فرمودند: «هیچ رنج و بیماری و غم و اندوه و آزار و اذیتی به شخص مسلمان نمیرسد و یا حتی خاری در پای او فرو نمیرود، جز آنکه خداوند آن را کفارهی گناهانش قرار میدهد».
3- دعا برای برطرف شدن رنج و بیماری و دفع بلا در تضاد با صبر و راضی بودن به تقدیر الهی نیست، چرا که ترک صبر به این شکل است که شخص مبتلا نزد مردم از گرفتاری و مشکلش گله و شکایت میکند اما اظهار آن به خداوند متعال به منزلهی ترک صبر نیست.
خداوند متعال در دو موضع در سورهی یوسف، دو دعا از پیامبرش یوسفu نقل کرده که هر دعایی دارای جایگاه و مناسبت خود است که شایسته است در آن تأمل و تدبر نمود.
دعای اول: خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣ فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤﴾ [یوسف: 33-34].
«[یوسف] گفت: پروردگارا، زندان در نزد من از آنچه مرا به آن میخوانند، خوشتر است و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم. پروردگارش [دعای او را] اجابت کرد و مکر آنان را از او بازداشت . بیگمان او شنوای داناست».
و این مقامی از مقامهای پناه بردن به خداوند برای درخواست مصون ماندن از ارتکاب گناه و محفوظ ماندن از حیله و نیرنگ افراد شرور و بدکردار است، بهخصوص فتنه و نیرنگ زنان [بدکرداری] که فتنهی آنان از شدیدترین فتنهها علیه مردان در این دنیا است. پیامبرr میفرماید: «بعد از خودم، هیچ فتنهای برای مردان، زیانبارتر از فتنهی زنان، به جای نگذاشتم»[1] یوسف u در دوران جوانی و شادابیاش از سوی زنانی که از او میخواستند مرتکب کار زشت گردد در معرض این فتنه بزرگ قرار گرفت اما جز دوری گرفتن از حیله و نیرنگ آنان و پناه بردن به خدا -به خاطر مصون ماندن از اغوا و فریبندگی آنان- شایستهی او نبود. اینکه میگوید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ﴾ [یوسف: 33].
نزد یوسف u افتادن به زندان -با آن همه دشواری و سختیاش- که همسر عزیز تهدیدش کرده بود در صورت عدم پذیرش درخواستش به آن میافتد، آسانتر و راحتتر از افتادن در گناه و ارتکاب معصیت بود. لذا یوسفu رضایت و خشنودی خداوند را انتخاب کرد و به او پناه برد چرا که میدانست که اگر پروردگارش او را از ارتکاب آن مصون نداشته و از درافتادن در آن نجاتش ندهد توانایی دفع آن را از خود ندارد و به همین خاطر گفت:
﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣﴾ [یوسف: 33].
«و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم».
طبری/ میگوید: «یوسفu گفت: پروردگارا اگر نیرنگشان که پیوسته در پی القای آن به من هستند را از من دور نکنی بدانان تمایل یافته و با هوی و هوسشان موافقت مینمایم»[2].
ابن کثیر/ میگوید: «[یوسفu گفت]: خدایا اگر مرا به نفس خودم واگذاری من در برابر نفس خود قدرتی ندارم و مالک هیچ نفع و ضرری برای خود نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد من بندهای ضعیف و ناتوانم مگر آنکه تو با نیرو و توانت من را تقویت کرده و مصون و محفوظ داری»[3].
اینکه میگوید: ﴿وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣﴾ معطوف بر این سخنش است که میگوید: ﴿أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ﴾ با گرایش یافتنم به سمت آنان جزو کسانی میگردم که نسبت به حق تو نادانند و با امر و نهی تو مخالفت میورزند. این خود گواهی است بر آنکه هیچ کس نمیتواند از ارتکاب گناه و تسلیم شدن به گرفتار شدن در آن امتناع ورزد مگر به یاری و توفیق خدا، همچنین این سخن گواهی است بر زشتی جهل و نادانی و ملامت جاهل و نادان، و اینکه هر آن کس که خدا را نافرمانی کند او جاهل و نادان است.
علامه ابن سعدی/ در رسالهای مهم با عنوان «درسهای آموزنده برگرفته از سرگذشت یوسف» میگوید: «از جمله درسهای برگرفته از این سرگذشت آن که شایسته است آدمی به هنگام ترس از گرفتار شدن در فتنهی گناهان و لغزشها به خداوند پناه ببرد و صبر پیشه سازد و بکوشد که از آن گناهان و لغزشها دوری بگیرد همچنان که یوسفu چنان کرد و پروردگارش را به فریاد خوانده و گفت:
﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣﴾ [یوسف: 33].
و آدمی فقط با یاری و قدرت و حمایت خداست که میتواند از گناه دوری گیرد. آدمی موظف است که بدانچه دستور داده شده عمل نموده و از آنچه نهی شده دوری گرفته و بر آنچه بر او مقدر گشته صبر کرده و از فرمانروایی که به فرمانبرداران پاداش میدهد، طلب یاری کند»[4].
خداوند دعای پیامبرش یوسفu را اجابت نمود و به همین خاطر میفرماید:
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤﴾ [یوسف: 34].
خداوند دعای یوسفu را پذیرفت و به او لطف نموده و او را از حیله و نیرنگ زنان و درافتادن در گناه و معصیت حفظ کرد، همچنان که خداوند در آیهای دیگر میفرماید:
﴿کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٢٤﴾ [یوسف: 24].
«چنین کردیم تا بدی و ناشایستی را از او بگردانیم که او از بندگان اخلاص یافته ماست».
یوسف توحید و محبتش را نسبت به خداوند خالص گردانیده بود و خداوند نیز او را از بندگان مخلص خود گردانده بود و او را از فتنهی هلاککننده و درافتادن در شهوات پست و پلید رهانید.
دعای دوم: خداوند به نقل از پیامبرش یوسفu در پایان بیان سرگذشتش میگوید:
﴿۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ١٠١﴾ [یوسف: 101].
«پروردگارا، [بهرهای بسیار] از فرمانروایی به من دادی و مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای. ای پدیدآرنده آسمانها و زمین، تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».
حافظ ابن کثیر/ میگوید: «این دعایی از جانب یوسف صدیقu است او هنگامی این دعا را کرد که خداوند با آوردن پدر و مادرش به نزد او و جمع کردنشان به دور هم، و اعطای نبوت و حکومت به او نعماتش را بر او کامل گردانید، یوسفu از پروردگارش درخواست کرد همچنان که نعماتش را بر او در دنیا کامل گردانیده است در آخرت نیز آنها را بر او مستمر و مستدام گرداند و هنگامی که مُرد او را بر حالت مسلمانی بمیراند -این سخن را ضحاک گفته- و او رابه صالحان ملحق گرداند. منظور، دیگر برادرانش از انبیاء و فرستادگان -درود و سلام خداوند بر همگی آنان باد- است»[5].
این دعای یوسف دعایی عظیم، بابرکت و شامل و فراگیر است. علامه ابن قیم/ میگوید: «این دعا دربرگیرندهی اقرار به توحید، و تسلیم شدن در برابر پروردگار، و اظهار نیازمندی به او، و بیزاری جستن از انتخاب سرپرستی جز او است. اینکه آدمی با اعتقاد به اسلام از دنیا برود والاترین غایت و مقصود هر فردی است و این به دست خداست، نه به دست آدمی. این دعا دربرگیرندهی اعتراف به معاد و درخواست دوستی و همراهی با نیکبختان [در بهشت برین] است»[6].
آنچه از این دعا برداشت میشود این است که آدمی باید پیوسته به پروردگارش پناه ببرد و مدام از او بطلبد که ایمانش را پایدار و مستحکم کند، و ابزارها و اسبابی را به کار گیرد که در راستای این فرآیند است و از خداوند بخواهد که نعمات را بر او کامل گردانیده و او را عاقبت به خیر گرداند و آخرین روزهای عمرش را بهترین روزهای عمرش، و آخرین کارهایش را بهترین کارهایش قرار دهد، همانا خداوند کریم و بخشنده و مهربان است.
در این دعایی که خداوند در این مقام از یوسفu نقل کرده مطلبی وجود ندارد که نشاندهندهی آرزوی مرگ از سوی یوسفu باشد بلکه آنچه ظاهر سخن بر آن دلالت دارد آن است که یوسفu از پروردگارش درخواست کرد که هنگامی که او را میمیراند او را بر اسلام ثبات بخشیده و او را به بندگان صالح خود ملحق گرداند.
از پیامبرr به اثبات رسیده که از آرزوی مرگ نهی نموده است چنان که در صحیح بخاری و مسلم به روایت از انسt آمده است که پیامبرr فرمود: «هیچ یک از شما به خاطر وارد شدن زیان و سختی بر او آرزوی مرگ نکند، اما اگر ناچار به آرزوی مرگ شد، باید بگوید: «اَللَّهُمَّ أَحْیِنِی مَا کَانَتِ الْحَیاة خَیْراً لِی، وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاة خَیْراً لِی»: خداوندا، مادامی که زندگی برایم بهتر بود مرا زنده نگه دار و وقتی که مرگ برایم بهتر بود مرا بمیران»[7].