ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
244- جوش و خروشی در مدینه همراه با فیل غنیمت
حضرت خالد بن ولید یک پنجم مال غنیمتی که مسلمانان در نبرد نابرابرانه و بسیار سخت کاظمه بدست آورده بودند را به دربار خلافت نزد حضرت ابوبکر صدیق در مدینه منوره فرستاد. در میان این اموال ارسالی به بیت المال مسلمانان تاج بسیار گرانبهای هرمز و یک فیلی بود که مسلمانان در دوران جنگ بدست آورده بودند. فیل برای مردمی که پیش از آن هرگز چنین حیوانی را ندیده بودند بسیار موجود عجیب و غریب بنظر میرسید. آنها تنها حکایت فیل را در قصه حمله ابرهه به مکه مکرمه شنیده بودند.
فیلبان فیل تازه از عراق رسیده را، در کوچه و بازار گردانید، مردم با دیدن این جانور عجیب و غریب بینهایت حیرتزده شدند.
برخی تصور میکردند شاید این جانور از غولها و موجودات افسانهای ایرانیان است! این اولین فتح و پیروزی بود که مسلمانان در خارج از محدوده عربستان به ثبت رسانده بودند و باعث شده بود در دلهای آنها جوش و خروش جدید به بار آید و آنها با همت و عزم و روحیه جدیدی به آینده بنگرند.[1]
با فتح "حیره" نیمی از آرزوی حضرت ابوبکر س برآورده شد. او آرزو داشت سپاهیان ایمان بتوانند وارد قلمرو امپراطوری فارس شده، آنها را در خانهاش شکست دهند. و برای این هدف میخواست عراق را فتح کرده اردوگاه و معسکر سپاه اسلام قرار دهد. حضرت خالد س مسئولیت خود را به نحو احسن به انجام رسانیده خود را سر وقت به "حیره" رسانید. نبردهای سنگین و تاریخساز ایشان با دشمن با معرکه کاظمه در ماه محرم سال دوازدهم هجری شروع شد. در ربیع الأول همان سال ایشان موفق شدند "حیره" را فتح کرده پرچم اسلام را بر بلندای آن به اهتزاز در آورند.
صحابه کرام از عربهای "حیره" نوشتن به عربی را آموختند. عربهای این منطقه از عربهای پیشین "بنو ایاد" خواندن و نوشتن آموخته بودند. اینها از زمان "بخت نصر" در آنجا اقامت داشتند. "بخت نصر" به عربها اجازه داده بود در عراق اقامت کنند.[1]
در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق قافله ایمان و سپاهیان جان بر کف اسلام هر فتنه و آشوبی که در منطقه سر بر میآورد را تار و مار کرده، با همت و جوانمردی بیمانندی ره به پیش میبردند. سپاهیان توحید سوار بر سینههایی آکنده ایمان و دلهایی شیفته شهادت و دیدار الله از یک فتح به فتحی دیگر و از یک از یک پیروزی به پیروزیی دیگر چارنل میتاختند. در نبرد تاریخساز "ألیس" دشمن شکست فاحشی خورده اردوگاه خود را رها کرده از میدان کارزار گریخت، مسلمانان پس از تعقیب آنها تا دور دستها به اردوگاه دشمن بازگشتند. دیگهای غذاهای رنگارنگ و چرب و نرم بر آتش بود. فرماندار سپاه اسلام؛ حضرت خالد، نگاهی به غذاهای خوشمزه انداخته به سپاهیانش فرمود: این غذا جایزه رادمردیهای و دلیریهای شماست. ایشان در ادمه فرمودند: وقتی رسول الله ج غذای آمادهای بدست میآورد آنرا تقسیم میکرد. مجاهدان خسته و کوفته از نبرد سنگین فورا سفرهها را پهن کرده برای صرف شام آماده شدند. افرادی که تا حالا هرگز چنین غذاهای خوشمزه و نانهای لواش سفید و باریک ندیده بودند با تعجب میپرسیدند: این برگههای سفید و نازک چیست؟ آنهایی که پیش از این چنین غذاهایی خورده بودند به شوخی میگفتند: آیا شما درباره خوش خوراکی و خوشگذرانی هیچ نشنیدهاید؟! آن مجاهدان صحرانشین میگفتند: بله، دورا دور چیزهایی شنیدهایم! دوستانشان خندهای سر داده میگفتند: پس این همان خوشگذرانی است!
چون خبر فتح و پیروزی همراه خمس – یک پنجم – اموال غنیمت به حضرت ابوبکر صدیق س رسید، ایشان مژده این کارنامه درخشان سپاهسالار اسلام خالد بن ولید و سپاهیانش را چنین به مردم رساند:
" ای قریشیان! شیر شما بر شیر درنده دشمن حمله کرده کمر او را بزمین زده و تکه گوشتی که در دهانش بوده را نیز از دهانش بیرون کشیده است. رحم زنان توان زائیدن رادمردی چون خالد را ندارد!".
حضرت خالد س خبر فتح و پیروزی را توسط سربازی بنام جندل از قبیله بنوعجل برای خلیفه فرستاده بود. جندل مردی بسیار تنومند و شجاع با بازوانی قوی بود که در راه شناسی مهارت داشت. او همراه مژده پیروزی در جنگهای ألیس و امغیشیا یک پنجم غنایم با تعدادی اسیر را با خود آورده، گزارش کاملی از روند ماجرا را خدمت حضرت خلیفه تقدیم داشت. چون جندل خدمت حضرت ابوبکر حاضر شد، ایشان با دیدن قدرت و شکل و شمایل نیرومند و جسم قوی و ثابت قدمی او پرسید: «ما اسمک؟». " اسم تو چیست؟".
آن مجاهد فرزانه عرض کرد: جندل.
حضرت ابوبکر فرمود: «ویها جندل»."آفرین بر تو جندل!".[1]
پس از اینکه حضرت ابوبکر صدیق س از فتنه و آشوب مرتدان ستیزه جو فارغ شد توجه خود را به سرزمین فارس مبذول داشت، چرا که اولا؛ امپراطوری فارس برای حکومت اسلامی نو پا خطری همیشگی محسوب میشد، و دوما؛ آنها در شعلهور کردن آتش افروزان مرتد نقش عمدهای داشته در جنگهایی که با مسلمانان داشتند سهم بزرگی را بر عهده گرفته بودند.
در جنگی که در منطقه الحضیر که با بصره تنها چهار میل فاصله داشت درگرفت، سر بازان سپاه ایران خود را به زنجیر با یکدیگر بسته بودند تا از میدان جنگ فرار نکنند. به همین دلیل این جنگ به نام "ذات السلاسل" – زنجیر دار – در تاریخ شهرت یافت.
در این جنگ به اندازه هزار بار شتر مال غنیمت به دست مسلمانان افتاد. در بین غنیمتهای بدست آمده تاج شاهانه هرمز نیز بود. حضرت ابوبکر آن تاج را بخاطر رشادتها و دلیریها و مردانگیهای خالد به او جایزه داد. آن تاج صد هزار درهم قیمت داشت. در آن سنگهای قیمتی و طلا و جواهرات بکار رفته بود. در امپراطوری ایرانیان برای فرماندهان بر حسب درجه و رتبه آنها کلاهها و تاجهای مخصوصی تهیه میشد. ژنرالی که به آخرین درجه سپاهسالاری و بالاترین درجه و مقام شرفیاب میشد را کلاه یا تاجی صد هزار درهمی میپوشانیدند. هرمز یکی از درجه دارترین ژنرالهای ارتش فارس بود.[1]
در اولین نبرد باشکوهی که بین مسلمانان و لشکریان سرزمین فارس در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق س روی داد، حضرت خالد رهبریت سپاه اسلام را بر عهده داشت، و هرمز سپاهسالار ارتش دشمن بود. هرمز در پستی و پلیدی زبانزد خاص و عام بود. و برای حضرت خالد یک دام چیده بود. او به همراه محافظانش نقشه ریخته بود که حضرت خالد بن ولید را به مبارزه تن به تن میطلبد و چون خالد جلو میآید آنها غافلگیرانه از هر سو به او حملهور شده او را بکشند. پس از صف آرایی دو لشکر، هرمز جلو آمده با هارت و پورتهایش حضرت خالد را به مبارزه طلبید. حضرت خالد نیز مبارزه با او را پذیرفته فورا وارد میدان جنگ شد. چکاچک شمشیران دو پهلوان به هوا برخواست، حضرت خالد او را زیر باران پیاپی شمشیر برانش به سختی غافلگیر کرده بود. در یک چشم بهم زدن محافظان هرمز از هر سو به حضرت خالد حملهور شده، او را محاصره کردند. حضرت خالد که موفق شده بود هرمز را به قتل برساند خود را در محاصره دشمن یافت. در چهار طرف او شمشیرهای تشنه محافظان هرمز میدرخشیدند. این شمشیرهای بیجان نمیدانستند دلاوری که در محاصره آنهاست از مرگ هیچ بیم و هراسی ندارد. در این میان بود که شیردل مجاهد؛ قعقاع بن عمرو متوجه این دسیسه شد، با سرعت برق او به همراه برخی از سوار کارانش چارنل تاخته به محافظان هرمز حملهور شدند. در مرکز دایره شمشیر بران خالد بود که چون پتک بر سر پهلوانان سپاه دشمن فرو میآمد، و از پشت سر قعقاع و سواره نظامش که به کمک خالد آمده بودند. لحظاتی بعد گرد و غبار معرکه با نعره "الله اکبر" مجاهدان اسلام فرونشست، و بهای دسیسه هرمز چیزی نبود جز سر بر باد رفته خود و پهلوانانش.[1] شکست خونین این دام خائنانه هرمز ضربه بزرگی بود بر روحیه سربازان او، قعقاع فرصت را غنیمت شمرده همراه سپاه اسلام به لشکر وحشت زده دشمن یورش برد. ساعاتی چند نگذشته بود که لشکریان دشمن پا به فرار گذاشته رسوایی شکست را بجان و دل خریدند. این اولین حادثهای بود که در آن پیشگویی حضرت ابوبکر در مورد قعقاع بن عمرو بر همگان ثابت شد. ایشان فرموده بود: «لا یهزم جیش فیهم مثل هذا». "لشکری که در میان آنها جوانمردی مثل این – قعقاع – باشد شکست نخواهد خورد".[2]
با نعره "الله اکبر" مجاهدان اسلام گرد و غبار معرکه فرونشست. دسیسه هرمز سرش را به باد داد. |