(14)- (خطبه- 82) توحید، توکّل، توسّل
(1)الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى عَلا بِحَوْلِهِ، وَدَنا بِطَوْلِهِ، مانِحِ کُلِّ غَنِیمَةٍ وَفَضْلٍ، وَکاشِفِ کُلِّ عَظِیمَةٍ وَأَزْلٍ، (2)أَحْمَدُهُ عَلى عَواطِفِ کَرَمِهِ، وَسَوابِغِ نِعَمِهِ، وَاُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بادِیاً، وَأَسْتَهْدِیهِ قَرِیباً هادِیاً، وَأَسْتَعِینُهُ قاهِراً قادِراً، وَأَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کافِیاً ناصِراً، (3)وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لِإِنفاذِ أَمْرِهِ، وَانهاءِ عُذْرِهِ، وَتَقْدِیمِ نُذُرِهِ.
[(1)سپاس خداوندی را سزاوار است که به قدرت و توانایی خود غالب، به فضل و احسانش نزدیک است، بخشنده است هر فایده و سودی را، دفع کنندهی هر بلای بزرگ و سخت است، (2)بر احسانهای پی در پی و نعمتهای واسعهاش او را حمد مینمایم، به او ایمان میآورم که اوّل و هویدا است، از او راه هدایت را میطلبم که نزدیک و راهنما است، از او یاری میجویم که غالب و توانا است، به او توکّل مینمایم که کافی و یاور است، (3)و شهادت میدهم که محمّد ج بندهی و فرستادهی او است، او را برای انجام امر و فرمانش، تبلیغ حجت و دلیلش، و ترسانیدن از عذابش، پیش از روز رستاخیز فرستاده است.]
(13)- (سخن- 30) ایمان، کفر، شک
(1)الْإِیمانُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ وَالْیَقِینِ وَالْعَدْلِ وَالْجِهادِ، (2)وَالصَّبْرُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ وَالزُّهْدِ وَالتَّرَقُّبِ، فَمَنِ اشْتاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّماتِ، وَمَنْ زَهِدَ فِى الدُّنْیَا اسْتَهانَ بِالْمُصِیباتِ، وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ فِى الْخَیْراتِ، (3)وَالْیَقِینُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَتَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ، وَمَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ، وَسُنَّةِ الْأَوَّلِینَ، فَمَنْ تَبَصَّرَ فِى الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ، وَمَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ، وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّما کانَ فِى الْاَوَّلِینَ، (4)وَالْعَدْلُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلى غائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزَهْرَةِ الْحُکْمِ، وَرَساخَةِ الْحِلْمِ، فَمَن فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ، وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرائِعِ الْحُکْمِ، وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَعاشَ فِى النّاسِ حَمِیداً، (5)وَالْجِهادُ مِنْها عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْق فِى الْمَواطِنِ وَشَنَانِ الْفاسِقِینَ، فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ، وَمَنْ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنافِقِینَ، وَمَنْ صَدَقَ فِى الْمَواطِنِ قَضى ما عَلَیْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضاهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، (6)وَالْکُفْرُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَالتَّنازُعِ، وَالزَّیْغِ، وَالشِّقاقِ، فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ، وَمَنْ کَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهْلِ دامَ عَماهُ عَنِ الْحَقِّ، وَمَنْ زاغَ ساءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَحَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ، وَسَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ، وَمَنْ شاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ، وَأَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ، وَضاقَ عَلَیهِ مَخْرَجُهُ، (7)وَالشَّکُّ عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمارِى، وَالْهَوْلِ، وَالتَّرَدُّدِ، وَالِاسْتِسْلامِ، فَمَنْ جَعَلَ الْمِراءَ دِیناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ، وَمَنْ هالَهُ ما بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَیْهِ، وَمَن تَرَدَّدَ فِى الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنابِکُ الشَّیاطِینِ، وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیا وَ الاخِرَةِ هَلَکَ فِیهِما.
[(1) شناخت پایه هاى ایمان: ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. (2)صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوتهایش کاستى گیرد، آن کس که از آتش جهنّم مىترسد، از حرام دورى مىگزیند، آن کس که در دنیا زهد مىورزد، مصیبت را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مىکشد در نیکىها شتاب مىکند. (3) یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را بشناسد، آن که عبرت آموزى را شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مىزیسته است. (4) عدل نیز بر چهار پایه بر قرار است: فکرى ژرف اندیش، دانشى عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داورى کردن و استوار بودن در شکیبایى. پس کسى که درست اندیشد به ژرفاى دانش رسید و آن کس که به حقیقت دانش رسید، از چشمۀ زلال شریعت نوشید، پس کسى که شکیبا شد در کارش زیاده روى نکرده با نیکنامى در میان مردم زندگى خواهد کرد. (5) جهاد نیز بر چهار پایه استوار است: امر به معروف، نهى از منکر، راستگویى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نیرومند مؤمنان است، آن کس که از زشتىها نهى کرد، بینى منافقان را به خاک مالید و آن کس که در میدان نبرد صادقانه پایدارى کند، حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گیرد، خدا هم براى او خشم آورد و روز قیامت او را خشنود سازد. (6)و(امّا) کفر بر چهار ستون استوار است: کنجکاوی(بیجا)، مکابره و زد و خورد نمودن(ناحق)، دست کشیدن از حق، دشمنی و زیر بار حق نرفتن، پس کسی که کنجکاوی(بی جا) کند، در راه راست قدم ننهاده، کسی که بر اثر نادانی بسیار مکابره و زد و خورد نماید، کوری و نابینایی او از حق همیشگی است، کسی که از حق دست بکشد، شایستگی نزد او زشت و زشتی(نزد او) نیکو گردد؛ و به مستی گمراهی مست شود، کسی که دشمنی نموده، زیر بار حق نرود، راههایش دشوار و کارش سخت و طریق بیرون آمدنش(از انحراف، جهل، گمراهی) تنگ باشد، (7) و شک بر چهار گونه است: گفت و شنود(به باطل و نادرستی)، ترسیدن(از اقدام به حق)، سرگردانی، تن دادن(به گمراهی و رذالت)، پس کسی که جدال و گفت و شنود را عادت و شیوهی خویش گردانید، شب او بامداد نگشته(از تاریکی شک به روشنایی یقین و باور نرسیده)؛ کسی را که آنچه پیش دارد(از جهاد در راه حق خود را) بترساند به عقب بر میگردد(در کارهای خود به جایی نرسد)، کسی که در دو دلی حیران و سرگردان باشد(و خود را به جایگاه امن و آسوده یقین و باور نرساند)، سُمهای شیاطین او را پایمال نماید(شیاطین بر او دست یافته هلاکش سازند)، کسی که تن به تباه کردن دنیا و آخرت دهد، در دنیا و آخرت تباه گردد.]
(12)- (خطبه- 145) دنیا، مردم، بدعت، سنّت
(1)أَیُّهَا الناسُ، إِنَّما أَنتُمْ فِى هذِهِ الدُّنْیا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنایا، مَعَ کُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ، وَفِى کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَصٌ، (2)لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً إِلّا بِفِراقِ أُخْرى، وَلا یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلّا بِهَدْمِ اخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. وَلا تُجَدَّدُ لَهُ زِیادَةٌ فِى اُکُلِهِ إِلّا بِنَفادِ ما قَبْلَها مِنْ رِزْقِهِ، (3)وَلا یَحْیى لَهُ أَثَرٌ إِلّا ماتَ لَه أَثَرٌ، وَلا یَتَجَدَّدُ لَهُ جَدِیدٌ إِلّا بَعْدَ أَنْ یَخْلُقَ لَهُ جَدِیدٌ، وَلا تَقُومُ لَهُ نابِتَةٌ إِلَّا وَتَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ، (4)وَقَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُها، فَما بَقاءُ فَرْعٍ بَعْدَ ذَهابِ أَصْلِهِ؟! (5)وَما أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلّا تُرِکَ بِها سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ، وَالْزَمُوا الْمَهْیَعَ، إِنَّ عَوازِمَ الْأُمُورِ أَفْضَلُها، وَإِنَّ مُحْدَثاتِها شِرارُها.
[(1) اى مردم!شما در این جهان هدف تیرهاى مرگ هستید. همراه هر جرعهاى اندوهى وجود دارد؛ و در هر لقمهاى امکان گلوگیر شدنى هست؛ (2) به هیچ نعمتى نمىرسید جز اینکه نعمت دیگرى را از دست مىدهید! و روزى از عمر شما نمیگذرد مگر اینکه یک روز به مرگ نزدیکتر میشوید، هر کس هر بار غذائى میخورد از آن روزىکه برایش تعیین شده به همان مقدار کاسته میگردد. (3)هیچ اثرى از او بوجود نمىآید جز اینکه اثر دیگرى از او میمیرد، چیزى براى او تازه نمیشود جز اینکه تازهاى از او کهنه مىگردد. (4) اصول و ریشههای ما درگذشتند و ما که مانده ایم فروع و شاخههای آنهائیم راستی فروع و شاخه چه بقائی بعد از رفتن ریشه دارد ؟(5) هیچ بدعتی ایجاد نمیشود مگر اینکه با آن سنتی متروک میگردد. بنابراین از بدعت بپرهیزید و ملازم راه راست و جاده آشکار باشید؛ امور اصیل پیشین [و آئین پاک حق] که صحت و درستی آن مورد تردید نیست برترین امور است و بدعتها بدترین کارها است.]
(11)- (خطبه- 88) اعتراض به اختلاف و موعظهی بندگان
(1)أَرْسَلَهُ عَلى حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَاعْتِرامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَانتِشارٍ مِنَ الْأُمُورِ، وَتَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَالدُّنْیا کاسِفَةُ النُّورِ، ظاهِرَةُ الْغُرُورِ، (2)عَلى حِینِ اصْفِرارٍ مِنْ وَرَقِها، وَإِیاسٍ مِنْ ثَمَرِها، و اغْوِرارٍ مِنْ مائِها، قَد دَرَسَتْ أعْلامُ الْهُدى، وَظَهَرَتْ أَعْلامُ الرَّدى، (3)فَهِىَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِها، عابِسَةٌ فِى وَجْهِ طالِبِها، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَطَعامُهَا الْجِیفَةُ، وَشِعارُهَا الْخَوْفُ، وَدِثارُهَا السَّیْفُ. (4)فَاعْتَبِرُواْ عِبادَ اللَّهِ، وَاذْکُرُوا تِیکَ الَّتِى آباؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ بِها مُرْتَهَنُونَ، وَعَلَیْها مُحاسَبُونَ، (5)وَاللَّهِ ما تَقادَمَتْ بِکُمْ وَلا بِهِمُ الْعُهُودُ، وَلا خَلَتْ فِیما بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمُ الْأَحْقابُ وَالْقُرُونُ، وَما أَنتُمُ الْیَوْمَ مِنْ یَوْمِ کُنتُمْ فِى أَصْلابِهِمْ بِبَعیدٍ، (6)وَاللَّهِ ما أَسْمَعَهُمُ الرَّسُولُ شَیْئاً. إِلّا وَها أَنَا ذَا الْیَوْمَ مُسْمِعُکُمُوهُ، وَما أَسْماعُکُمُ الْیَوْمَ بِدُونِ أَسْماعِهِمْ بِالْأَمِسْ، وَلا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصارُ، وَلا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِى ذلِکَ الْأَوانِ، إِلَّا وَقَدْ أُعْطِیتُمْ مِثْلَها فى هذَا الزَّمانِ. (7)وَوَاللَّهِ ما بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَیْئاً جَهِلُوهُ، وِ لا أُصْفِیتُمْ بِهِ وَحُرِمُوهُ، وَلَقَدْ نَزَلَتْ بِکُمُ الْبَلِیَّةُ جائِلًا خِطامُها، رِخْواً بِطآنها، فَلا یَغُرَّنَّکُمْ ما أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّما هُوَ ظِلٌّ مَّمْدُودٌ إِلى أَجَلٍ مَّعْدُودٍ.
[(1) هنگامى خداوند رسالت را بر عهده او [رسول الله ج] گذارد که مدتها از بعثت پیامبران پیشین گذشتهبود، ملتها در خواب عمیقى فرو رفته بودند، فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود. کارهاى خلاف در میان مردم منتشر و آتش جنگ زبانه مىکشید، دنیا بىنور و پراز مکر و فریب گشته بود (2) برگهاى درخت زندگى به زردى گرائیده، از ثمره زندگى خبرى نبود، آب حیاتانسانى به زمین فرو رفته، منارهاى هدایتبه کهنگى گرائیده، پرچمهاى هلاکت و بدبختىآشکار شده بود، (3) پس دنیا با قیافهاى زشت و کریه به اهلش مىنگریست، با چهره عبوس باطالبانش روبرو بود، میوه درخت آن فتنه، طعامش مردار بود، در درون، وحشت و اضطراب، در برون شمشیر حکومت مىکرد، (4) اى بندگان خدا عبرت گیرید!و به یاد وضعى که پدران و برادرانتان که از جهانرختبربستند و در گرو آن مىباشند، و در برابر آن محاسبه مىشوند، باشید، (5)و به خدا سوگند از زمان شما تا ایشان روزگاران درازی طی نشده، میان شما و ایشان سالها و قرنها نگذشته، شما امروز از روزی که در اصلاب آنها بودید دور نیستید، (6) به خدا سوگند رسول ج چیزی را به گذشتگان شما نشنوانید، مگر آنکه من امروز به شما گوشزد مینمایم، گوشهای شما امروز از گوشهای آنها در دیروز پستتر نیست، در آن زمان دیدههای آنان بینا نگشته و دلهایی به آنها داده نشده، مگر آنکه در این زمان مانند آن دیدهها و دلها به شما هم دادهاند، (7) سوگند به خدا، شما بعد از آنها به چیزی بینا نشدیدهاید که آنها ندانسته باشند، به چیزی برگزیده نگشتید که آنها از آن محروم و بیبهره مانده باشند، بلیه ای(فتنه و فسادی) به شما وارد گشته که(آن بلیه مانند شتر سرکشی است که) مهارش در جولان و تنگ آن سست است، پس آنچه که گناهکاران در آن روز کرده، (و)زندگی مینمایند، شما را نفریبد، زیرا آن مانند سایهای است گسترده تا زمان معین.]
(10)- (خطبه- 87) اعتراض به اختلاف و اینکه چرا پیرو سنّت نیستند؟
(1)أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَقْصِمْ جَبَّارِى دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِیلٍ وَرَخاءٍ، وَلَمْ یَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَبَلاءٍ، وَفِى دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ، وَمَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ! (2)وَما کُلُّ ذِى قَلْبٍ بِلَبِیبٍ، وَلا کُلُّ ذِى سَمْعٍ بِسَمِیعٍ، وَلا کُلُّ ذِى ناظِرٍ بِبَصِیرٍ، (3)فیا عَجباً وَما لِى لا أَعْجَبُ مِنْ خَطاءِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلافِ حُجَجِها فِى دِینِها! لا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِىٍّ، وَلا یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِىٍّ، وَلا یؤْمِنُونَ بِغَیْبٍ، وَلا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ، (4)یَعْمَلُونَ فِى الشُّبُهاتِ، وَیَسِیرُونَ فِى الشَّهَواتِ، الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ ما عَرَفُوا، وَالْمُنکَرُ عِندَهُمْ ما أَنکَرُوا، (5)مَفْزَعُهُمْ فِى الْمُعْضِلاتِ إِلى أَنْفُسِهِمْ، وَتَعْوِیلُهُمْ فِى الْمُبْهَماتِ عَلى ارائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِىءٍ مِنْهُمْ إِمامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْها فِیما یَرى بِعُرىً ثِقاتٍ، وَأَسْبابٍ مُحْکَماتٍ.
[(1) اما بعد: خداوند هرگز جباران دنیا را درهم نشکسته، مگر پس از آنکه به آنان نعمتفراوان بخشید(اما آنها به جاى شکر نعمتبر ظلم و ستم افزودند)و هرگز استخوان شکسته زندگى ملتى را ترمیم نکرده، مگر پس از آزمایش و تحمل مشکلات فراوانی که به آنان روا داشته است، و در سختیهائىکه شما با آنها مواجه شدید و مشکلاتى که پشتسر گذاردید، درسهاى عبرت فراوانىوجود داشت. (2) نه هر کس مغز دارد اندیشمند است، نه هر صاحب گوشى شنواستو نه هر چشم-دارى بینا! (3) شگفتا!چرا تعجب نکنم؟از خطا و اشتباه این گروههاى پراکنده با این دلائلمختلفى که بر مذهب خود دارند، نه گام به جاى گام پیغمبرى مىنهند، نه از عمل وصى پیغمبرى پیروى مىکنند. نه به غیب ایمان مىآورند، نه خود را از عیب بر کنار مىدارند.(4) به شبهات عمل مىکنند، و در گرداب شهوات غوطهورند، نیکى در نظرشان هماناست که خود نیک مىشمارند، منکر و زشتى آن است که خود منکر بشمارند.(5) در حل مشکلات به خود پناه مىبرند، و در مبهمات تنها به راى خویش تکیه مىنمایند. گویا هر کدام امام خویشتنند، که به دستگیرههاى مطمئن و اسباب محکمى که خود مىاندیشند و خود ساختهاند چنگ زدهاند.]