اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

54- عبدالله بن مبارک حنفی/[1] [متوفّای 181 ه‍ . ق]

54- عبدالله بن مبارک حنفی/[1]
[متوفّای 181 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، حافظ در حدیث، دانشمند آگاه، عالم متخصّص، کارشناس دانا، شیخ الاسلام، افتخار مجاهدان و رزمندگان، اسوه‌ی پارسایان و قدوه‌ی زاهدان و الگوی پرهیزگاران و نمونه‌ی ریاضت کشان: ابوعبدالرحمن حنظلی مَرْوَزی؛ آن که پدرش، تُرک بود و مادرش، از خوارزم؛ «عبدالله بن مبارک» تاجر و بازرگان، بسیار سفر کننده، نویسنده‌ی تصانیف و کتاب‌های مفید و ارزشمند و صاحب سفرهای بسیار دور و حیرت آور و شگفت انگیز و خیره کننده بود.

            وی، به سال 118 ه‍ . ق یا 119 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و عمر خویش را در سفرها - برای انجام حج، یا جهاد و پیکار در راه خدا، و یا تجارت و بازرگانی سپری نمود.

            عبدالله بن مبارک/، از این افراد، به سماع حدیث پرداخته است:

            سلیمان تیمی؛ عاصم احول؛ حُمید طویل؛ ربیع بن انس؛ هشام بن عروة؛ جریری؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ خالد حذّاء؛ برید بن عبدالله بن ابی بردة؛ و کسانی دیگر غیر از این‌ها.

            عبدالله بن مبارک؛ چنان به موضوع یادگیری و فراگیری اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزه‌های نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، اهمیّت می‌داد و بدان توجه و عنایت می‌ورزید، تا جایی که حتّی از کسانِ کوچکتر از خویش نیز، علم و دانش و حکمت و فرزانگی و روایت و حدیث، فرامی گرفت و آن‌ها را به رشته‌ی تحریر و نگارش درمی آورد.

            وی، علم و دانش را بر مبنای «ابواب»، تدوین و ساماندهی و تألیف و نگارش نمود؛ و علاوه از آن، در عرصه‌های فقهی، جنگ و پیکار (غزو)، زُهد، رقائق، و غیر آن نیز فعّالیت داشت و در این زمینه، قلم فرسایی نمود و دست به قلم برد.

            از عبدالله بن مبارک، تعداد بی‌شماری از مردمانِ سرزمین‌های مختلف، به نقل حدیث پرداخته‌اند؛ زیرا وی، از همان اوان نوجوانی و جوانی خویش، از رفتن به سفرهای علمی، خسته و درمانده و ضعیف و ناتوان و دلسرد و بی‌توجه و بی‌اعتنا و بی‌علاقه نبود؛ از این رو، پیوسته برای یادگیری و فراگیری و آموزش و تعلیم و استفاده و اِفاده، در سفر بود؛ و در نتیجه، تعداد اساتید و شاگردان وی، بی‌شمار و نامحدود است.

            و از (مشهورترین) کسانی که از عبدالله بن مبارک، به نقل و روایت حدیث پرداخته‌اند و از زمره‌ی شاگردان وی به شمار می‌آیند؛ می‌توان این افراد را نام برد:

            عبدالرحمن بن مهدی؛ یحیی بن معین؛ حبّان بن موسی؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ برادرش: عثمان بن ابوشیبة؛ احمد بن منیع؛ احمد بن جمیل مَروزی؛ حسن بن عیسی بن ماسرجس؛ حسین بن حسن مروزی؛ و حسن بن عرفة.

            عبدالرحمن بن مهدی گوید: «الأئمّة اربعة: مالک، والثوری، وحماد بن زید، وابن المبارک»؛ «ائمه و پیشوایان دینی، چهار نفر هستند که عبارتند از: مالک بن انس؛ سفیان ثوری؛ حماد بن زید؛ و عبدالله بن مبارک».

            و همچنین عبدالرحمن بن مهدی، عبدالله بن مبارک را بر سفیان ثوری، برتر و بایسته‌تر و برازنده‌تر و شایسته‌تر می‌داند.

            در جایی دیگر، ابن مهدی گفته است: «حدّثنا ابن مبارک؛ وکان نسیج وحده»؛ «عبدالله بن مبارک، به ما خبر داده است؛ و به راستی وی، شخصیتی منحصر به فرد و یگانه، بی‌نظیر و یکتا، بی‌همتا و بی‌رقیب، و تنها و غیرقابل مقایسه می‌باشد».

            احمد بن حنبل گوید: «لم یکن فی زمان ابن المبارک، اطلب للعلم منه»؛ «در روزگار عبدالله بن مبارک، کسی به مانند او، در جست و جو و تحصیل و فراگیری علم و دانش نبود؛ و او در این زمینه، گوی سبقت را از همه‌ی دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی ربوده بود».

            شعیب بن حرب گوید: «ما لقی ابن المبارک مثل نفسه»؛ «عبدالله بن مبارک، کسی را مثل خویش، ندیده است».

            شعبة گفته است: «ما قدم علینا مثل ابن المبارک»؛ «به نزد ما، کسی چون عبدالله بن مبارک نیامده است».

            ابواسحاق فزاری گوید: «ابن المبارک، امام المسلمین»؛ «عبدالله بن مبارک، پیشوا و رهبر مسلمانان است».

            یحیی بن معین گوید: «کان ثقة متثبّتاً؛ وکانت کتبه الّتی حدّث بها، نحواً من عشرین الف حدیث»؛ «عبدالله بن مبارک، فردی ثقه و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار بود؛ و در کتاب‌های وی - که از آن‌ها به نقل و روایت حدیث می‌پرداخت - در حدود بیست هزار حدیث وجود داشت».

            یحیی بن آدم گوید: «کنتُ اذا طلبتُ الدقیق من المسائل، فلم أجده فی کتب ابن المبارک، أیستُ منه»؛ «هرگاه به جست و جو و تحقیق و وارسی مسأله‌ای دقیق از مسائل می‌پرداختیم و آن را در کتاب‌های عبدالله بن مبارک نمی‌یافتیم، از یافتن آن، نومید و مأیوس می‌شدم و از پیدا کردن آن قطع امید می‌کردم؛ (زیرا آخرین امید من برای پیدا کردن آن مسأله، کتاب‌های عبدالله بن مبارک بود؛ و این خود، بیانگر اهمیّت و جایگاه علم و دانش ابن مبارک و کتاب‌های وی است)».

            از اسماعیل بن عیّاش نقل است که گفت: «ما علی وجه الارض مثل ابن المبارک»؛ «بر روی زمین، کسی چون عبدالله بن مبارک، وجود ندارد».

            عباس بن مصعب گوید: «جمع ابن المبارک الحدیث، والفقه، والعربیة، وایّام الناس، والشجاعة والسخاء ومحبّة الفرق له»؛ «در وجود عبدالله بن مبارک، چند چیز جمع شده است: حدیث؛ فقه؛ زبان عربی؛ آگاهی و اطلاع از اوضاع و احوال مردم (در ادوار مختلف تاریخ)؛ شجاعت و دلاوری؛ سخاوت و بخشندگی؛ و این که تمامی فرقه‌ها و گروه‌ها و دسته‌ها و جماعت‌ها و طیف‌ها و جناح‌ها، او را دوست دارند و بدو عشق می‌ورزند».

            شعیب بن حرب گوید: «لو جهدتُ جهدی ان اکون فی السنة، ثلاثة ایام علی ماعلیه ابن المبارک، لم اقدر»؛ «اگر چنان‌چه خودم را به مشقت و زحمت بیاندازم و تمامی سعی و تلاش خویش را به کار گیرم تا در طول سال، سه روز به مانند عبدالله بن مبارک، زندگی به سر کنم و به سان او، رفتار کنم، این کار، در توانم نخواهد بود و از عهده‌ی آن، برنخواهم آمد».

            ابواسامة گوید: «هو أمیرالمؤمنین فی الحدیث»؛ «عبدالله بن مبارک، امیرمؤمنان، در عرصه‌ی حدیث است».

            حسین بن عیسی ما سرجس گوید: «اجتمع جماعة من اصحاب ابن المبارک؛ فقالوا: عدّوا خصال ابن المبارک. فقالوا: جمع العلم والفقه والادب والنحو واللغة والزهد والشجاعة والشعر والفصاحة وقیام اللیل والعبادة والحج والغزو والفروسیة وترک الکلام فیما لایعنیه والانصاف وقلة الخلاف علی اصحابه»؛ «گروهی از شاگردان عبدالله بن مبارک، دور هم گرد آمدند و خطاب به یکدیگر گفتند: به بیان پرتوی از ویژگی‌ها و صفات عبدالله بن مبارک بپردازید؛ از این رو گفتند: عبدالله بن مبارک، کسی است که در وجود خویش، این فاکتورها و مؤلّفه‌ها و صفات و ویژگی‌ها را گرد آورد و جمع کرد: علم و دانش؛ فقه و درایت؛ ادب و نزاکت؛ نحو؛ لغت؛ زهد و پارسایی؛ شجاعت و دلاوری؛ شعر؛ فصاحت و سخنوری؛ شب زنده داری و تهجّد گزاری؛ عبادت و پرستش؛ حجّ؛ جهاد و پیکار با دشمنان و بدخواهان؛ جوانمردی و بزرگ منشی؛ ترک سخنان یاوه و بیهوده و پوچ و بی‌محتوا؛ انصاف و مروّت؛ عدالت و دادگری؛ بی‌طرفی و بی‌غرضی؛ و اندک بودن اختلاف و نزاع؛ مشاجره و دشمنی، خصومت و درگیری و تنش و تشنّج در شاگردان وی».

            از یحیی بن معین نقل است که در نزد وی، یادی از عبدالله بن مبارک شد؛ از این رو، ابن معین گفت: «سیّد من سادات المسلمین»؛ «ابن مبارک، سرور و سالاری از سروان و بزرگان مسلمانان بود».

            محمد بن عین گوید: «سمعتُ الفضیل یقول: وربّ هذا البیت! ما رأت عینای مثل ابن المبارک»؛ «از فضیل بن عیاض شنیدم که می‌گفت: سوگند به پروردگار این خانه (کعبه)! هرگز دو چشمم، شخصی چون عبدالله بن مبارک را به خود ندیده‌اند».

            و حافظ جلال الدین مزّی نیز در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، عبدالله بن مبارک را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، وی را از زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.

            علامه لکنوی در کتاب «الفوائد البهیة»[5] گوید: «هو صاحب اباحنیفة؛ وأخذ عنه علمه؛ نظر الیه ابوحنیفة وسأله عن بدء اموره؟ فقال: کنتُ جالساً مع اخوانی فی البستان؛ فأکلنا وشربنا الی اللیل وکنتُ مولعاً بضرب العود والطنبور ونمتُ سحراً. فرأیتُ فی منامی طائراً فوق رأسی علی شجرة یقول: ﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ [الحدید: 16]؛ قلتُ: بلی؛ فأنتبهتُ وکسرتُ عودی وحرقتُ ما کان عندی؛ فکان هذا اوّل زهدی».

                «عبدالله بن مبارک، دوست و همراه امام ابوحنیفه/ می‌باشد که از وی، علم و دانش را فراگرفت؛ (روزی) امام ابوحنیفه/، نگاهی بدو انداخت و از نخستین گام وی در راستای زاهد و پارسا شدن و از نقطه‌ی آغاز عالم و دانشمند شدن وی پرسید؟

                عبدالله بن مبارک در پاسخ گفت: روزی، همراه با دوستان و برادرانم در باغ نشسته بودم؛ تا شب، خوردیم و نوشیدیم (و به رقص و پایکوبی و عیش و نوش و خوشگذرانی و بی‌بند و باری پرداختیم)؛ و من نیز شیفته و دلباخته‌ی عود و طنبور (آلات موسیقی) بودم. (تا دیروقت، به نواختن آلات موسیقی و عیش و نوش پرداختم؛ آن گاه) به وقت سحر خوابیدم؛ در خواب، دیدم که پرنده‌ای در بالای سرم بر روی درختی نشسته و چنین می‌گوید: ﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ [الحدید: 16] «آیا وقت آن برای مؤمنان فرانرسیده است که دل هایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرو فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟».

                من در پاسخ گفتم: چرا؛ وقت آن رسیده است؛ از این رو، از خواب بیدار شدم و عود خویش را شکستم و آنچه در نزدم (از دیگر آلات موسیقی و غیره) بود، سوزاندم و به آتش کشیدم؛ و این نخسیتن گام من در راستای زاهد و پارسا شدنم بود».

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[6]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن مبارک پرداخته و در ادامه گفته است: «روی عنه محمد بن الحسن»؛ «محمد بن حسن شیبانی، از ابن مبارک، به نقل و روایت حدیث پرداخته است».

            و حافظ عبدالقادر قرشی، عبدالله بن مبارک را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده است.

            موفق بن احمد مکی نیز در کتاب «المناقب»[7]، ابن مبارک را در شمار شاگردان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ آن هم شاگردانی که از زمره‌ی «شورای مذهب امام ابوحنیفه/» به حساب می‌آمدند.

            موفق بن احمد مکی، پس از بیان اسامی اعضای این شورا می‌گوید: «فوضع ابوحنیفة/ مذهبه شوری بینهم، لم یستبدّ فیه بنفسه دونهم، اجتهاداً منه فی الدین ومبالغة فی النصحیة للّه ورسوله والمؤمنین؛ فکان یلقی مسئلة مسئلة یقلبهم ویسمع ما عندهم ویقول ما عنده؛ ویناظرهم شهراً لو اکثر من ذلک حتّی یستقر احد الاقوال فیها ثم یثبتها القاضی ابویوسف فی الاصول»؛ «امام ابوحنیفه/، (در تفریعات و تطبیقات فقه و استنباط و استخراج مسائل فقهی)، تک رأی و خود رأی و انحصارطلب و مُستبد و خودکامه و دیکتاتور نبود؛ بلکه مذهب خویش را بر مبنای شورا، ساماندهی و تأسیس نموده بود؛ و این کار وی نیز بر اساس اجتهاد دینی وی و مبالغه در خیرخواهی برای دین الهی، آیین پیامبر خدا ج و منافع و مصالح تمامی مسلمانان بود؛ از این رو، تک تک مسائل فقهی را در این شورا، مطرح می‌کرد و در میان می‌گذاشت و دیدگاه‌ها و نظرات شاگردان خویش را جویا می‌شد و آن‌ها را سبک سنگین می‌نمود و آن‌ها را انداز و برانداز می‌کرد و به بررسی و وارسی آن‌ها می‌پرداخت و به افکار و اندیشه‌ها و ایده‌ها و نظرگاه‌های آن‌ها، گوش فرا می‌داد و دیدگاه خویش را نیز اظهار می‌نمود؛ و اگر نیازی بود، تا یک ماه با شاگردانش، مناقشه و مجادله و مناظره و گفتگو و مذاکره می‌کرد؛ تا این که یکی از اقوال و دیدگاه‌ها، مورد تأیید و تصویب قرار بگیرد. آنگاه قاضی ابویوسف، آن دیدگاه برگزیده و نظرگاه تصویب شده را در «اصول» ثبت و ضبط و تدوین و تثبیت می‌نمود».

 

            و در کتاب «جامع المسانید»[8] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه امام ائمّة الحدیث وشیخ شیوخ البخاری ومسلم وامثالهما، هو من اصحاب ابی حنیفة ویروی عنه الکثیر فی هذه المسانید؛ وهو ایضاً شیخ بعض شیوخ الشافعی والامام احمد بن حنبل»؛ «عبدالله بن مبارک، - با وجود این که امام و رئیس پیشوایان حدیث و استاد اساتید بخاری، مسلم و امثال آن‌ها به شمار می‌آید - باز هم در زمره‌ی شاگردان امام ابوحنیفه/ قرار دارد و در این مسانید نیز به نقل و روایت بسیاری از احادیث، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و همچنین امام ابوحنیفه/، استاد برخی از اساتید شافعی و احمد بن حنبل نیز می‌باشد. رحمت و رضوان خدا بر همگی آنان باد».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، عبدالله بن مبارک را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

نگارنده گوید:

            عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، از ابوزبیر، از جابر بن عبداللهس روایت کرده که وی گفته است: «کان النبیّ ج یعرف بریح الطیب اذا اقبل باللیل»؛ «هرگاه رسول خدا ج در تاریکی شب می‌آمد، با بوی خوش خویش، از دیگران، بازشناخته می‌شد».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[10] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را به نقل از عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، روایت نموده است.

و همچنین:

            عبدالله بن مبارک، از ابوحنیفه، از عطیة عوفی، از ابوسعید خدریس روایت کرده که آن حضرت ج فرموده‌اند: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده من النار»؛ «هر کس به عمد، بر من دروغ ببافد، بایستی جایگاه خویش را در آتش سوزان دوزخ، آماده کند».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[11] ذکر نموده و گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبدالله بن مبارک، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبدالله بن مبارک/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به حساب می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «کیف کان بدء الوحی الی رسول الله ج»[12]

            «حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، ح وحَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، وَمَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، نَحْوَهُ قَالَ: أَخْبَرَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَجْوَدَ النَّاسِ، وَکَانَ أَجْوَدُ مَا یَکُونُ فِی رَمَضَانَ حِینَ یَلْقَاهُ جِبْرِیلُ، وَکَانَ یَلْقَاهُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَیُدَارِسُهُ القُرْآنَ، فَلَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَجْوَدُ بِالخَیْرِ مِنَ الرِّیحِ المُرْسَلَةِ»»(ح 6)

            «عبدان، از عبدالله بن مبارک، از یونس، از زهری به ما خبر داده است؛ و همچنین بشر بن محمد، از عبدالله بن مبارک، از یونس و معمر، از زهری، از عبیدالله بن عبدالله، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج سخاوتمندترین انسان‌ها بود؛ و سخاوتمندتر از هر وقت، زمانی بود که در ماه رمضان، جبرئیل نزد ایشان می‌آمد. جبرئیل در تمام شب‌های رمضان، قرآن را با رسول خدا ج تکرار می‌نمود؛ و آن حضرت ج در پخش خیر و نیکی، از بادهای وزنده نیز سبقت می‌گرفت».

* در باب «المسح علی الخفّین»[13]

            «حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الأَوْزَاعِیُّ، عَنْ یَحْیَى، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَمْرِو بْنِ أُمَیَّةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُ عَلَى عِمَامَتِهِ وَخُفَّیْهِ» وَتَابَعَهُ مَعْمَرٌ، عَنْ یَحْیَى، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنْ عَمْرٍو قَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 205)

            «عبدان، از عبدالله بن مبارک، از اوزاعی، از یحیی، از ابوسلمة، از جعفر بن عمرو، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج را دیدم که بر دستار و موزه‌های خویش مسح می‌کرد.

            و متابعت کرده است اوزاعی را، معمر، از یحیی، از ابوسلمة، از عمرو که گفت: پیامبر ج را دیدم که...».

* در باب «غسل المنی وفرکه وغسل ما یصیب من المرأة»[14]

            «حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ المُبَارَکِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ الجَزَرِیُّ، عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ یَسَارٍ، عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: «کُنْتُ أَغْسِلُ الجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَخْرُجُ إِلَى الصَّلاَةِ، وَإِنَّ بُقَعَ المَاءِ فِی ثَوْبِهِ»»(ح 229)

            «عبدان، از عبدالله بن مبارک، از عمرو بن میمون جزری، از سلیمان بن یسار برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: اثر جنابت را از لباس رسول خدا ج می‌شستم و آن حضرت ج برای نماز، از خانه بیرون می‌رفت در حالی که اثر لکه‌های آب، هنوز بر لباسش وجود داشت».

* در باب «یجیب الامام علی المنبر اذا سمع النداء»[15]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، عَنْ أَبِی أُمَامَةَ بْنِ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ، قَالَ: سَمِعْتُ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ، وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى المِنْبَرِ، أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، قَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ مُعَاوِیَةُ: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِینَ، قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى هَذَا المَجْلِسِ، «حِینَ أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، یَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّی مِنْ مَقَالَتِی»»(ح 914)

            «ابن مقاتل، از عبدالله بن مبارک، از ابوبکر بن عثمان بن سهل بن حُنیف، از ابوامامة بن سهل بن حُنیف برای ما روایت کرده که وی گفته است: از معاویةس شنیدم که در روز جمعه بر فراز منبر نشسته بود. هنگامی که مؤذن، «الله اکبر» گفت، او نیز «الله اکبر» گفت؛ و هنگامی که مؤذن «اشهد ان لا اله الا الله» گفت، او نیز آن را تکرار کرد. وقتی مؤذن، «اشهد ان محمداً رسول الله» گفت: معاویهس نیز آن را تکرار نمود؛ تا این که اذان به پایان رسید. آنگاه فرمود: ای مردم! من از رسول خدا ج در همین جایگاه شنیدم که هنگام اذان گفتن مؤذن، اینگونه که از من شنیدید، عمل کرد».

* در باب «لایفرّق بین اثنین یوم الجمعة»[16]

            «حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ، عَنْ سَعِیدٍ المَقْبُرِیِّ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ وَدِیعَةَ، حَدَّثَنَا سَلْمَانُ الفَارِسِیُّ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، وَتَطَهَّرَ بِمَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، ثُمَّ ادَّهَنَ أَوْ مَسَّ مِنْ طِیبٍ، ثُمَّ رَاحَ فَلَمْ یُفَرِّقْ بَیْنَ اثْنَیْنِ، فَصَلَّى مَا کُتِبَ لَهُ، ثُمَّ إِذَا خَرَجَ الإِمَامُ أَنْصَتَ، غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجُمُعَةِ الأُخْرَى»»(ح 910)

            «عبدان، از عبدالله بن مبارک، از ابن ابی ذئب، از سعید مقبری، از پدرش، از ابن ودیعة، از سلمان فارسیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که در روز جمعه غسل کند و تا اندازه‌ی ممکن، خودش را پاکیزه نماید و سپس موی را چرب نماید یا از خوشبویی استفاده کند؛ آنگاه به سوی نماز رهسپار گردید و میان دو نفر که در پهلوی یکدیگر نشسته‌اند، جدایی نیفکند؛ سپس هر آنچه بر وی مقرّر شده است، نماز گزارد؛ بعد از آن، چون امام برای ایراد خطبه بیرون شد، خاموشی گزیند، گناهان این جمعه تا جمعه‌ی دیگر، بخشیده می‌شوند».

* در باب «التأذین عندالخطبة»[17]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُقَاتِلٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا یُونُسُ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ السَّائِبَ بْنَ یَزِیدَ، یَقُولُ: «إِنَّ الأَذَانَ یَوْمَ الجُمُعَةِ کَانَ أَوَّلُهُ حِینَ یَجْلِسُ الإِمَامُ، یَوْمَ الجُمُعَةِ عَلَى المِنْبَرِ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَلَمَّا کَانَ فِی خِلاَفَةِ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَکَثُرُوا، أَمَرَ عُثْمَانُ یَوْمَ الجُمُعَةِ بِالأَذَانِ الثَّالِثِ، فَأُذِّنَ بِهِ عَلَى الزَّوْرَاءِ، فَثَبَتَ الأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ»»(ح 916)

            «محمد بن مقاتل، از عبدالله بن مبارک، از یونس، از زهری برای ما روایت کرده که وی گفته است: از سائب بن یزیدس شنیدم که می‌گفت: اذان اول روز جمعه، هنگامی بود که امام بر روی منبر می‌نشست؛ و این در روزگار رسول خدا ج و ابوبکرس و عمرس نیز بود؛ و چون دوره‌ی خلافت عثمان بن عفّانس فرا رسید و تعداد نمازگزاران فزونی یافت، عثمانس فرمان داد که در روز جمعه، اذان سوم نیز گفته شود. از این رو، در محل «زوراء» اذان داده شد؛ و این دستور، به همان شیوه‌ی خود، در ادوار بعدی، باقی ماند».

* در باب «ما یذکر فی المناولة»[18].

* در باب «اذا انفلتت الدّابة فی الصلاة»[19].

* در باب «الأمر باتّباع الجنائز»[20].

* در باب «الثیاب البیض للکفن»[21].

* در باب «اذا لم یوجد الّا ثوب واحد»[22].

* در باب «قول النبیّ ج: یُعذّب المیّت ببعض بکاء اهله علیه»[23].

* در باب «من لم یر غسل الشهداء»[24].

            به هر حال، روایات عبدالله بن مبارک/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 96 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن مبارک» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/212؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/429؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/179؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/152؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/378؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/295؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/7؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/123؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/334؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/527؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/466؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص179 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص123، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی /259

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/274، 275 و 276

[3]-           «تهذیب الکمال»، حاظ مزّی 19/103

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 74

[5]-           «الفوائد البهیة»، ص 103

[6]-           «الجواهر المضیة» 1/281

[7]-           «المناقب»، مؤفق بن احمد مکی 2/133

[8]-           «جامع المسانید» 2/507

[9]-           «عقود الجمان»؛ ص 123

[10]-        «جامع المسانید» 1/98

[11]-        «جامع المسانید» 1/103 و 104

[12]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/2

[13]-        همان 1/33

[14]-        همان 1/36

[15]-        همان 1/124 و 125

[16]-        هما 1/124

[17]-        همان 1/125

[18]-        همان 1/15

[19]-        همان 1/161

[20]-        همان 1/166

[21]-        همان 1/169

[22]-        همان 1/170

[23]-        همان 1/171

[24]-        همان 1/179

53- عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی بصری/[1] [متوفّای 151 ه‍ . ق]

53- عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی بصری/[1]
[متوفّای 151 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، حافظ در حدیث، شیخ مردمان بصره: «ابوعون، عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی» می‌باشد؛ که از این بزرگان، به نقل و روایت حدیث پرداخته است:

            سعید بن جبیر؛ ابووائل؛ ابراهیم نخعی؛ عطاء؛ مجاهد؛ شعبی، حسن؛ قاسم بن محمد؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصه‌ی روایت و درایت.

            و از کسانی که از عبدالله بن عون، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            حماد بن زید؛ اسماعیل بن عُلَیّة؛ اسحاق ازرق؛ یزید بن هارون؛ ابوعاصم؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ مسلم بن ابراهیم؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            عبدالرحمن بن مهدی گوید: «ما کان بالعراق اعلم بالسنّة من ابن عون»؛ «در سرزمین عراق، کسی داناتر و آگاه‌تر به سنّت، از ابن عون، وجود ندارد».

            شعبه گوید: «ما رأیتُ مثل ایوب وابن عون ویونس»؛ «من تاکنون (در علم و دانش، حکمت و فرزانگی، روایت و درایت و اخلاص و صداقت)، کسی را به سان ایوب، ابن عون و یونس ندیده‌ام».

            هشام بن حسّان گوید: «لم تر عینای مثل ابن عون»؛ «دو چشم من، تاکنون به سان ابن عون را به خود ندیده‌اند».

            عبدالله بن مبارک نیز گفته است: «ما رأیتُ احداً افضل من ابن عون»؛ «من کسی را برتر، بهتر، کارآمدتر، شایسته‌تر، بایسته‌تر، کاردان‌تر و متخصّص‌تر از ابن عون ندیده‌ام».

            شعبة گوید: «شکّ ابن عون، احبّ الیّ من یقین غیره»؛ «شک عبدالله بن عون، برای من بهتر و دوست داشتنی‌تر از یقین غیر او است».

            یحیی بن معین گوید: «ثقة فی کلّ شیء»؛ «عبدالله بن عون، در هر مورد، فردی مؤثّق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر می‌باشد».

            عبدالله بن عون، در ماه رجب، به سال 151 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابوحاتم گفته است: «ثقة؛ وهو اکبر من التیمی»؛ «عبدالله بن عون، روایت کننده‌ای ثقه و معتبر و مطمئن و مورد اعتماد می‌باشد؛ و درجه و مقام او، بزرگتر و والاتر از تیمی است».

            ابن سعد گوید: «کان ثقة؛ وکان عُثمانیّاً؛ وکان کثیرالحدیث، ورعاً»؛ «ابن عون، فردی مؤثق و قابل اعتماد می‌باشد، او عُثمانی بود؛ (یعنی قائل به فضیلت و برتری عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس بود)؛ و بسیار روایت کننده‌ی حدیث و انسانی پرهیزگار و پارسا، و خداترس و متّقی بود».

            نسایی در کتاب «الکُنی» گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن عون، از زمره‌ی راویان مطمئن و مورد اعتماد، مؤثّق و معتبر، امانت دار و درستکار و شریف و کار درست بود».

            و نسایی، در جایی دیگر گفته است: «ثقة ثبت»؛ «عبدالله بن عون، از زمره‌ی افراد ثقه و مطمئن بود».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات» گفته است: «کان من سادات اهل زمانه عبادةً وفضلاً وورعاً ونسکاً»؛ «عبدالله بن عون، در روزگار خویش، از لحاظ عبادت و پرستش، فضیلت و ارجمندی، پاکدامنی و بزرگ منشی، پارسایی و خداترسی، دینداری و تقوا و زهد و ریاضت، از طلایه داران و پیشقراولان و بزرگان و پیشاهنگان اهل زمان خویش، به شمار می‌آمد».

            عثمان بن ابی شیبة گوید: «ثقة صحیح الکتاب»؛ «ابن عون، روایت کننده‌ای مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد می‌باشد که کتاب‌های وی نیز صحیح و درست و بی‌عیب و نقص و معتبر و کامل می‌باشند».

            و احمد عجلی گفته است: «بصری، ثقة، رجلٌ صالحٌ»؛ «ابن عون، از مردمان بصره و فردی مؤثّق و قابل اعتماد و انسانی شریف و نجیب، درستکار و محترم، شایسته و کارآمد، بایسته و برازنده، متخصص و کارشناس و توانا و ارزشمند بود».

            شایان ذکر است که عبدالله بن عون، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل و روایت حدیث، از وی پرداخته‌اند.

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبدالله بن عون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو شیخ شیوخ البخاری ومسلم والامام احمد»؛ «ابن عون، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و این در حالی است که وی، استاد اساتید امام بخاری/، امام مسلم/ و امام احمد بن حنبل/ نیز می‌باشد».

    نگارنده گوید:

                عبدالله بن عون/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «تشبیک الاصابع فی المسجد وغیره»[6]

            «حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ، قَالَ: حَدَّثَنَا النَّضْرُ بْنُ شُمَیْلٍ، أَخْبَرَنَا ابْنُ عَوْنٍ، عَنِ ابْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِحْدَى صَلاَتَیِ العَشِیِّ - قَالَ ابْنُ سِیرِینَ: سَمَّاهَا أَبُو هُرَیْرَةَ وَلَکِنْ نَسِیتُ أَنَا - قَالَ: فَصَلَّى بِنَا رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِی المَسْجِدِ، فَاتَّکَأَ عَلَیْهَا کَأَنَّهُ غَضْبَانُ، وَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى الیُسْرَى، وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ الأَیْمَنَ عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْرَى، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ، فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ وَفِی القَوْمِ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ یُکَلِّمَاهُ، وَفِی القَوْمِ رَجُلٌ فِی یَدَیْهِ طُولٌ، یُقَالُ لَهُ: ذُو الیَدَیْنِ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَسِیتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» فَقَالَ: «أَکَمَا یَقُولُ ذُو الیَدَیْنِ» فَقَالُوا: نَعَمْ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَکَ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، فَرُبَّمَا سَأَلُوهُ: ثُمَّ سَلَّمَ؟ فَیَقُولُ: نُبِّئْتُ أَنَّ عِمْرَانَ بْنَ حُصَیْنٍ، قَالَ: ثُمَّ سَلَّمَ»(ح 482)

            «اسحاق، از ابن شمیل، از عبدالله بن عون، از ابن سیرین، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج یکی از نمازهای بعد از زوال (ظهر یا عصر) را دو رکعت خواند و سلام گفت؛ سپس به سوی چوبی که در مسجد بود، رفت؛ و مانند کسی که عصبانی باشد، بر آن تکیه زد و دست راستش را روی دست چپ گذاشت و انگشتانش را تو در تو نمود و گونه‌ی راستش را بر پشت دست چپ نهاد؛ کسانی که عجله داشتند، از مسجد خارج شدند و گفتند: نماز کوتاه شده است؟ ابوبکرس و عمرس نیز که در میان جمعیّت بودند، از ترس، چیزی نگفتند. در آن میان، شخصی که دست هایش دراز بود و او را «ذوالیدین» می‌نامیدند، پرسید: ای رسول خدا! نماز تخفیف یافته یا شما دچار فراموشی شدید؟ آن حضرت ج فرمود: «نه نماز، تخفیف یافته و نه من دچار فراموشی شدم». سپس رسول خدا ج از حاضران در مجسد پرسید: «آیا چنین است که ذوالیدین می‌گوید»؟ همه گفتند: آری. آنگاه رسول خدا ج جلو آمد و باقی مانده‌ی نماز را کامل کرد و سلام داد؛ بعد تکبیر گفت و به سجده رفت و مانند سجده‌ی نماز یا طولانی‌تر از آن، سجده نمود؛ سپس سرش را بلند کرد و دوباره تکبیر گفت و مانند نوبت اول، به سجده رفت. در پایان، سرش را بلند کرده و تکبیر گفت و سلام داد.

            بسا کسانی از مردم، از ابن سیرین می‌پرسیدند که آیا آن حضرت ج (بعد از سجده‌ی سهو) سلام داد؟ وی می‌گفت: من باخبر شده‌ام که عمران بن حصینس گفته است: سپس آن حضرت ج سلام داد.»

* در باب «الصلاة فی مسجد السوق»[7]

            «وَصَلَّى ابْنُ عَوْنٍ: فِی مَسْجِدٍ فِی دَارٍ یُغْلَقُ عَلَیْهِمُ البَابُ»(قبل از حدیث 477)

            «و عبدالله بن عون، در مسجد خانه‌ای نماز گزارد که دروازه بر روی آن بسته می‌شد».

* در باب «اِعتزال الحیّض المصلّی»[8]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، قَالَ: قَالَتْ أُمُّ عَطِیَّةَ: أُمِرْنَا أَنْ نَخْرُجَ فَنُخْرِجَ الحُیَّضَ، وَالعَوَاتِقَ، وَذَوَاتِ الخُدُورِ - قَالَ ابْنُ عَوْنٍ: أَوِ العَوَاتِقَ ذَوَاتِ الخُدُورِ - فَأَمَّا الحُیَّضُ: فَیَشْهَدْنَ جَمَاعَةَ المُسْلِمِینَ، وَدَعْوَتَهُمْ وَیَعْتَزِلْنَ مُصَلَّاهُمْ»(ح 981)

            «محمد بن مثنّی،از ابن ابی عدیّ، از عبدالله بن عون، از محمد برای ما روایت کرده که وی گفته است: امّ عطیّةل گفت: به ما زن‌ها فرمان داده شده است (که در روز عید) بیرون آییم و زنانی که در دوران قاعدگی به سر می‌برند و دختران جوان و زنان پرده نشین و محجّبه را بیرون آوریم.

            عبدالله بن عون گوید: یا دختران جوان و بالغ پرده نشین و محجّبه. اما زنانی که در دوران قاعدگی به سر می‌برند، به جماعت مسلمانان و دعاهایشان حاضر می‌شدند و از نمازگاه آنان، کناره می‌گرفتند و شرکت نمی‌کردند».

* در باب «ما قیل فی الزلازل والآیات»[9].

* در باب «هل تکفّن المرأة فی ازار الرجل»[10].

* در باب «التلبیة اذا انحدر فی الوادی»[11].

* در باب «أجر العمرة علی قدر النصب»[12]

* در باب «صوم یوم النحر»[13].

* در باب «الحلال بیّن والحرام بیّن وبینهما مشتبهات»[14].

* در باب «لا یشتری حاضر لباد بالسمسرة»[15].

* در باب «من ملک من العرب رقیقاً، فوهب وباع وجامع وفدی وسبی الذریّة»[16].

* در باب «کتاب الوصایا»[17].

* در باب «الوقف وکیف یکتب»[18]

            به هر حال، روایات عبدالله بن عون بن اَرْطَبان مُزَنی بصری/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن عون بن اَرْطبان مُزنی بصری» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/163؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/605؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/130؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/364؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/3؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/116؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/303؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/520؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/395؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص177 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/256

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/156 و 157

[3]-           «تهذیب التهذیب» 5/303-305

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 123

[5]-           «جامع المسانید» 2/521

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/69

[7]-           همان 1/69

[8]-           همان 1/134

[9]-           همان 1/141

[10]-        همان 1/168

[11]-        همان 1/210

[12]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/240

[13]-        همان 1/267

[14]-        همان 1/275

[15]-        همان 1/289

[16]-        همان 1/345

[17]-        همان 1/382

[18]-        همان 1/388

52- عبدالله بن داود خُرَیْبِیْ حنفی/[1] [متوفّای 213 ه‍ . ق]

52- عبدالله بن داود خُرَیْبِیْ حنفی/[1]
[متوفّای 213 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای نمونه و الگو و رهبر ایده آل و اسوه، «ابوعبدالرحمن، عبدالله بن داود بن عامر همدانی شعبی کوفی» می‌باشد که در محله‌ای از بصره، به نام «خُریبة» سکونت داشت.

            او از هشام بن عروة، اعمش، ثور بن یزید، ابن جُریج، اوزاعی و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان، به سماع حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالله بن داود خُریبی، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            حسن بن صالح؛ سفیان بن عیینة - این دو نفر، از زمره‌ی اساتید عبدالله بن داود خُریبی نیز به شمار می‌آیند -، مُسدّد؛ بندار؛ فلّاس؛ کریمی؛ بشر بن موسی؛ و شماری دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            ابن سعد گوید: «کان ثقة عابداً ناسکاً»؛ «عبدالله بن داود، انسانی مؤثّق و معتبر، پارسا و عابد، زاهد و پرستشگر، و ریاضت کش و گوشه‌گیر بود».

            یحیی بن معین گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن داود خُریبی، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و امانت دار و درستکار و شریف بود».

            زید بن اخزم گوید: «سمعتُ الخریبی یقول: نول الرجل ان یکره ولده علی طلب الحدیث؛ لیس الدین بالکلام؛ انّما الدین، بالآثار؛ وروی عنه الکدیمی؛ قال: ما کذبتُ الّا مرّة واحدة؛ قال لی ابی: قرأتَ علی المعلّم؟ قلتُ: نعم؛ ولم یکن قرأتُ عن وکیع؛ قال: النظر الی وجه عبدالله بن داود، عبادة»؛ «از عبدالله بن داود خُریبی شنیدم که می‌گفت: هدیه و پیشکش مرد به فرزندش، این است که وی را بر جست و جو و کند و کاو و یادگیری و فراگیری حدیث وادارد؛ دین، با کلام به دست نمی‌آید؛ بلکه جز این نیست که دین، فقط با آثار (احادیث و روایات) فراگرفته می‌شود و فراچنگ می‌آید».

                کدیمی از ابن داود خُریبی چنین نقل کرده که وی گفته است: در طول زندگی خویش، فقط یک بار دست به دروغ بافی یازیدم؛ آن هم زمانی بود که پدرم به من گفت: آیا به نزد آموزگار و معلّم خویش (وکیع بن جرّاح) درس خویش را خواندی؟ من در پاسخ گفتم: آری؛ و این در حالی بود که چیزی را در نزد وکیع، نخوانده بودم.

                کدیمی گوید: نگاه کردن به صورت عبدالله بن داود خُریبی، نوعی عبادت به شمار می‌آید».

                اسماعیل قاضی گوید: «لمّا دخل یحیی بن اکثم البصرة، مضی الی الخُریبی لیسمع منه؛ فقال له: متّعتُ بک؛ انّی لمّا نظرتُ الیک، نویتُ الّا احدّثک»؛ «چون یحیی بن اکثم وارد بصره شد، برای سماع حدیث، به سوی عبدالله بن داود خریبی رهسپار و روان شد و به نزد او رفت؛ آنگاه خطاب بدو گفت: چشم خویش را به دیدن تو منوّر و روشن کردم و به تمام و کمال، لذّت و خوشی فراچنگ آوردم؛ بی‌گمان، هرگاه به سوی تو نگاه می‌کنم، ناگزیر از سخن گفتن و صحبت نمودن با تو می‌شوم».

            و حکایت شده است که خطاب به عبدالله بن داود خُریبی گفته شد: «رجع ابوحنیفة عن مسائل کثیرة»؛ «امام ابوحنیفه/، از احکام و مسائلی فراوان، رجوع کرده است». وی در پاسخ گفت: «انّما یرجع الفقیه اذا اتّسع علمه»؛ «رجوع فقیه و دانشمند، نشأت گرفته از گسترده شدن و وسیع گردیدن علم و دانش وی است».

            عبدالله بن داود خُریبی، از زمره‌ی کسانی بود که در موضوع «خلق قرآن»، به خاطر دوری گزیدن از فتنه‌ها و به جهت کم جرأتی و کم دلی، توقّف کرد و در این زمینه، نه در موافقت و نه در مخالفت، سخنی به میان نیاورد و راه بی‌طرف بودن را در پیش گرفت.

            و سرانجام، عبدالله بن داود خُریبی، در ماه شوّال، به سال 213 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.

            عبدالله بن داود خُریبی، (در اواخر عمر خویش) از روایت کردن احادیث، فاصله گرفت و از این کار، دست شست؛ از این رو، امام بخاری، هیچ حدیثی را از عبدالله بن داود خُریبی، نشنیده است؛ بلکه تمامی روایات بخاری از وی، از شاگردان وی می‌باشد.

            علامه عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن داود خُریبی پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الجماعة الّا مُسلماً»؛ «از میان شش پیشوای حدیث (جماعت راویان: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، فقط مسلم، از وی حدیث روایت ننموده است؛ و پنج پیشوای دیگر، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.»

            شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی، در «مقدمة لامع الدراری»[4] گوید: «و هو من رواة الستة»؛ «عبدالله بن داود خُریبی، از زمره‌ی راویان شش کتاب صحیح حدیث می‌باشد».

            و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: «هو یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن داود، در این مسانید، به نقل روایت، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

نگارنده گوید:

                عبدالله بن داود خُریبی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «من استحیی، فأمر غیره بالسئوال»[7]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُنْذِرٍ الثَّوْرِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الحَنَفِیَّةِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، قَالَ: کُنْتُ رَجُلًا مَذَّاءً فَأَمَرْتُ المِقْدَادَ بْنَ الأَسْوَدِ أَنْ یَسْأَلَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «فِیهِ الوُضُوءُ»»(ح 132)

            «مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از منذر ثوری، از محمد بن حنفیة، از علیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «من فردی بودم که مَذی زیادی از من خارج می‌شد. به مقداد بن اسود گفتم که درباره‌ی حکم آن، از رسول خدا ج سؤال کند. او نیز پرسید: رسول خدا ج در جواب فرمود: «در چنین صورتی، باید وضو گرفت».

* در باب «من اسمع الناس تکبیر الامام»[8]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ الأَسْوَدِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ أَتَاهُ بِلاَلٌ یُوذِنُهُ بِالصَّلاَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ إِنْ یَقُمْ مَقَامَکَ یَبْکِی، فَلاَ یَقْدِرُ عَلَى القِرَاءَةِ، فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، فَقُلْتُ: مِثْلَهُ، فَقَالَ فِی الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ: «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ»، فَصَلَّى وَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ یَخُطُّ بِرِجْلَیْهِ الأَرْضَ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَأَخَّرُ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ أَنْ صَلِّ، فَتَأَخَّرَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَعَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى جَنْبِهِ، وَأَبُو بَکْرٍ یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ تَابَعَهُ مُحَاضِرٌ، عَنِ الأَعْمَشِ»(ح 712)

            «مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از اعمش، از ابراهیم، از اسود، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا ج مریض شد (در همان مریضی که در آن وفات یافت)، بلالس به نزدش آمد تا او را از نماز آگاه کند. آن حضرت ج فرمود: «ابوبکر را بگویید تا با مردم نماز بگزارد». من گفتم: ابوبکر، مردی دل نرم است؛ چون به جایگاه تو بایستد، گریه‌اش می‌گیرد و توان آن را ندارد که قرائت کند.

            آن حضرت ج فرمود: «ابوبکر را بگویید تا برای مردم نماز بگزارد»؛ من گفته‌ام را تکرار کردم. آن حضرت ج بار سوم یا چهارم فرمود: «شما زنان، چون زنان هم صحبت یوسف هستید؛ به ابوبکر بگویید که با مردم نماز بگزارد».

            ابوبکرس نیز با مردم نماز می‌گزارد و پیامبر ج در میان دو مرد که او را کمک می‌کردند، بیرون شد؛ گویی اکنون به سوی او می‌نگرد که پاهایش بر زمین کشیده می‌شد. چون ابوبکرس آن حضرت را دید، خواست که عقب آید؛ ولی آن حضرت ج به وی اشاره کرد که: «نماز بگزار». ابوبکرس عقب آمد و پیامبر خدا ج در کنار وی نشست و ابوبکرس تکبیر نماز را به مردم می‌شنوانید.

            محاضر، از اعمش، عبدالله را در این حدیث، متابعت نموده است».

* در باب «ما وُطیء من التصاویر»[9]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: «قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ سَفَرٍ، وَعَلَّقْتُ دُرْنُوکًا فِیهِ تَمَاثِیلُ، فَأَمَرَنِی أَنْ أَنْزِعَهُ فَنَزَعْتُهُ»»(ح 5955 و 5956)

            «مُسدّد، از عبدالله بن داود خُریبی، از هشام، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج از سفری برگشت و حال آن که من پرده‌ای را آویخته بودم که بر آن، صورت‌هایی وجود داشت؛ آن حضرت ج فرمان داد که آن را برکنم؛ من نیز آن را برکندم.

            عایشهل گوید: من و پیامبر ج از یک ظرف، غسل می‌کردیم».

* در باب «السارق حین یسرق»[10].

* در باب «قوله عزوجل: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَیۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا یَنظُرُ إِلَیۡهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٧٧ [آل عمران: 77]»[11].




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن داود خُریبی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/82؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/404؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/47؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/346؛ «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/29؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/60؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/83؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/17؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/489؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/109؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 166؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص146، «العبر»، حافظ ذهبی 1/346؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/288

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/337 و 338

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/275

[4]-           «مقدمة لامع الدراری» 1/66

[5]-           «جامع المسانید»، خوارزمی 2/513

[6]-           «عقود الجمان»؛ ص 121

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/24 و 25

[8]-           همان 1/98

[9]-           همان 2/880

[10]-        همان 2/1002

[11]-        همان 2/653

51- عبدالله بن ادریس بن یزید (بن عبدالرحمن بن اسود اَوْدی زعافری) حنفی/[1] [متوفّای 192ه‍ . ق]

51- عبدالله بن ادریس بن یزید
(بن عبدالرحمن بن اسود اَوْدی زعافری) حنفی
/[1]
[متوفّای 192ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، الگو و نمونه‌ی اسلامی و حجّت در حدیث: عبدالله بن ادریس بن یزید بن عبدالرحمن، ابومحمد اَوْدی کوفی، یکی از شخصیت‌های برجسته‌ی اسلامی و از زمره‌ی طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی علمی می‌باشد.

            از کسانی که عبدالله بن ادریس، از آن‌ها، به نقل و روایت حدیث پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            پدرش؛ سهیل بن ابی صالح؛ حسین بن عبدالرحمن؛ ابواسحاق شیبانی؛ هشام بن عروة؛ اعمش؛ ابن جُریج؛ و شماری دیگر از بزرگان دین.

و از عبدالله بن ادریس نیز، این افراد به نقل روایت پرداخته‌اند:

            امام مالک؛ عبدالله بن مبارک؛ اسحاق بن راهویه، یحیی بن معین؛ دو پسر شیبة؛ حسن بن عرفة؛ ابوکریب؛ احمد بن عبدالجبّار عُطاردی؛ و کسان دیگر از سائر مردم.

            هارون الرشید، از عبدالله بن ادریس، درخواست کرد و تقاضای رسمی نمود تا عهده دار پست قضاوت شود، ولی او، از پذیرش آن، سرباز زد و استنکاف ورزید.

            بشر حافی گوید: «ما شرب احدٌ ماء الفرات، فسلم الّا عبدالله بن ادریس»؛ «هیچ کس چنین نبوده که از آب «فرات» بنوشد و از فتنه، جان سالم به در ببرد، مگر عبدالله بن ادریس».

            احمد بن حنبل گوید: «کان ابن ادریس نسیج وحده»؛ «ابن ادریس، شخصیتی منحصر به فرد، یکه، تنها، بی‌رقیب، غیرقابل مقایسه و بی‌نظیر و بی‌همتا بود».

            و یعقوب بن شیبة گوید: «کان عابداً فاضلاً یسلک فی کثیر من فتیاه ومذاهبه مسلک اهل المدینة ویخالف الکوفیین؛ وکان صدیقاً لمالک»؛ «عبدالله بن ادریس، فردی عابد و پارسا، پرستشگر و خداجو، شریف و پاکدامن، بزرگ منش و نیک اندیش، و شریف و محترم بود که در بیشتر فتواها و اندیشه‌های فقهی خویش، راه و روش اهل مدینه را در پیش می‌گرفت و با کوفیان مخالفت می‌نمود؛ و وی، از دوستان و رفیقان مالک بن انس نیز بود».

            ابوحاتم گوید: «هو امام من ائمّة المسلمین، حجّة»؛ «عبدالله بن ادریس، یکی از ائمه و پیشوایان مسلمانان و حجّت در حدیث می‌باشد».

                و گفته شده است که: «لم یکن بالکوفة احدٌ اَعبد منه»؛ «در شهر کوفه، کسی عابدتر و پارساتر و پرهیزگارتر و متدیّن‌تر از عبدالله بن ادریس، وجود نداشته است».

            حسن بن عرفة نیز گوید: «لم أر بالکوفة أفضل منه»؛ «در شهر کوفه، کسی را بهتر و برتر، شایسته‌تر و کارآمدتر، کاردان‌تر و بایسته‌تر و برازنده‌تر و تواناتر از عبدالله بن ادریس ندیده‌ام».

            وی، به سال 120 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد؛ و در ماه ذی الحجّة، به سال 192 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش جای دهد.

            حافظ عبدالقادر قرشی در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به ذکر عبدالله بن ادریس پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است:

            دارمی، از یحیی بن معین، روایت کرده که وی گفته است: «کان ثقة فی کلّ شیء؛ روی عن ابی حنیفة مسئلة الوصیّ یتّجر فی مال الیتیم؛ ان شاء اخذه مضاربة وقاسمه الربح. قال عبدالله بن ادریس: سألتُ مالکاً وابن ابی الزّناد، عن رجلٍ قال لأمرأته: انتِ طالق؛ ینوی ثلاثاً؟ قالا عن ثلاث تطلیقات. قال ابن ادریس: وقال ابوحنیفة: هی واحدة. قال یحیی: وبقول ابی حنیفة نأخذ؛ ألا تری انّ الله تعالی قال: «الطلاق مرّتان»؛ فلا یکون الطلاق الّآ باللسان، لایکون بالنیة. وکان بینه وبین مالک صداقة. وقد قیل: انّ جمیع ما یرویه مالک فی الموطأ فیما بلغنی عن علیّس، فیرسلها، انّه سمعها من ابن ادریس».

                «عبدالله بن ادریس، در هر مورد، مؤثّق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد است؛ وی از امام ابوحنیفه/ به روایت مسأله‌ی «وصیّ که در مال و دارایی فرد یتیم به تجارت می‌پردازد»، پرداخته و از وی، این را روایت نموده است که اگر شخص وصیّ، خواست، می‌تواند به صورت مضاربه با دارایی و مال یتیم کار کند و با او، فایده و سود و درآمد و عایدات را تقسیم نماید.

                عبدالله بن ادریس گوید: از مالک و ابن ابوالزناد، در مورد مردی سؤال کردم که خطاب به زنش گفته است: «انتِ طالق»؛ «تو طلاقی»؛ و نیّت سه طلاق را نیز نموده است؟ حال چند طلاق واقع می‌شود؟

                آن دو (مالک و ابن ابوالزناد) در پاسخ بدین سؤال گفتند: به نیّت وی، فیصله می‌گردد و هر سه طلاق واقع می‌شود.

                عبدالله بن ادریس گوید: و این در حالی است که امام ابوحنیفه/، درباره‌ی این مسأله گفته است: در صورت بالا، یک طلاق واقع می‌گردد.

                یحیی بن معین گوید: «ما به دیدگاه امام ابوحنیفه/ عمل می‌کنیم؛ زیرا که خداوند بلند مرتبه می‌فرماید: «الطلاق مرّتان»؛ از این رو، طلاق فقط با زبان درست می‌باشد نه با نیّت.

                و یحیی بن معین، این را نیز بیان داشته است که در بین عبدالله بن ادریس و مالک بن انس، پیوند دوستی و رفاقت نیز وجود داشته است.

                و گفته شده است که: تمامی آنچه را که مالک در کتاب «الموطأ» با عبارت «فیما بلغنی عن علی»؛ به روایت آن پرداخته و آن را به صورت «مُرسل» روایت نموده است، همه‌ی آن‌ها را از عبدالله ابن ادریس، سماع نموده است».

            و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه شیخ مالک؛ ومالک، شیخ شیوخ البخاری ومسلم والشافعی واحمد، یروی عن الامام ابی حنیفة - رضی الله عنهم اجمعین - فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن ادریس - با وجود این که استاد و شیخ مالک می‌باشد، و مالک نیز استاد اساتید بخاری، مسلم، شافعی، و احمد بن حنبل به شمار می‌آید -، باز هم عبدالله بن ادریس، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است. رضایت خدا بر همگی آنان باد».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[5] گوید:

            ابوحاتم گفته است: «هو حجّة یحتجّ بها؛ وهو امام من ائمّة المسلمین، ثقة»؛ «عبدالله بن ادریس، در حدیث، حجّت می‌باشد که به روایات و احادیث وی، استدلال و استناد می‌شود؛ و وی، یکی از ائمّه و پیشوایان مسلمانان و روایت کننده‌ای مؤثق و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد می‌باشد».

            نسایی گوید: «ثقةٌ ثبتٌ»؛ «عبدالله بن ادریس، هم مؤثق و قابل اعتماد است و هم مطمئن و امین و درستکار و شریف».

            ابن سعد گوید: «و کان ثقة، مأموناً، کثیرالحدیث، حجّة، صاحب سنة وجماعة»؛ «عبدالله بن ادریس، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و امانت دار و معتبر و درستکار می‌باشد که به نقل و روایت بسیاری از احادیث و روایات پرداخته است و در حدیث، حجّت می‌باشد و متعهّد و پایبند به سنّت و جماعت نیز می‌باشد».

            ابن حبّان در کتاب «الثقات» گوید: «کان صلباً فی السنّة»؛ «عبدالله بن ادریس، نسبت به سنّت، مستحکم و نیرومند، استوار و پایدار، جدّی و کوشا و سخت کوش و تلاشگر بود».

            ابن خِراش گوید: «ثقة»؛ «ابن ادریس، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد بود».

            احمد عِجلی گوید: «ثقة ثبت، صاحب سنّة، زاهد، صالح؛ وکان عُثْمانِیّاً؛ ویحرم النبیذ»؛ «ابن ادریس، فردی مؤثق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد، پایبند و متعهّد به سنّت، زاهد و پارسا، درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، توانا و کاردان، شایسته و برازنده و متخصّص و کارشناس بود؛ وی، عثمانی به شمار می‌آمد؛ (یعنی به برتری و فضیلت عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس قائل بود)؛ و «نبیذ» را نیز حرام و ناروا می‌دانست».

            خلیلی گوید: «ثقة متّفق علیه»؛ «عبدالله بن ادریس، روایت کننده‌ای مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد که تمامی علماء و صاحب نظران دینی و طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌های علمی بر مؤثّق بودن و مطمئن بودن وی، اتفاق نظر دارند».

            ابوحاتم گوید: «قال علی بن المدینی: عبدالله بن ادریس، من الثقات»؛ «علی بن مدینی گفته است: عبدالله بن ادریس، یکی از راویان ثقه و مورد اعتماد می‌باشد».

            ناگفته نماند که عبدالله بن ادریس، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[7]

نگارنده گوید:

                عبدالله بن ادریس بن یزید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «ذهاب جریر الی الیمن»[8]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ العَبْسِیُّ، حَدَّثَنَا ابْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی خَالِدٍ، عَنْ قَیْسٍ، عَنْ جَرِیرٍ، قَالَ: کُنْتُ بِالیَمَنِ، فَلَقِیتُ رَجُلَیْنِ مِنْ أَهْلِ الیَمَنِ، ذَا کَلاَعٍ، وَذَا عَمْرٍو، فَجَعَلْتُ أُحَدِّثُهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ لَهُ: ذُو عَمْرٍو: لَئِنْ کَانَ الَّذِی تَذْکُرُ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکَ، لَقَدْ مَرَّ عَلَى أَجَلِهِ مُنْذُ ثَلاَثٍ، وَأَقْبَلاَ مَعِی حَتَّى إِذَا کُنَّا فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ، رُفِعَ لَنَا رَکْبٌ مِنْ قِبَلِ المَدِینَةِ فَسَأَلْنَاهُمْ، فَقَالُوا: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَکْرٍ، وَالنَّاسُ صَالِحُونَ، فَقَالاَ: أَخْبِرْ صَاحِبَکَ أَنَّا قَدْ جِئْنَا وَلَعَلَّنَا سَنَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَرَجَعَا إِلَى الیَمَنِ، فَأَخْبَرْتُ أَبَا بَکْرٍ بِحَدِیثِهِمْ، قَالَ: أَفَلاَ جِئْتَ بِهِمْ، فَلَمَّا کَانَ بَعْدُ قَالَ لِی ذُو عَمْرٍو: یَا جَرِیرُ إِنَّ بِکَ عَلَیَّ کَرَامَةً، وَإِنِّی مُخْبِرُکَ خَبَرًا: إِنَّکُمْ مَعْشَرَ العَرَبِ، لَنْ تَزَالُوا بِخَیْرٍ مَا کُنْتُمْ إِذَا هَلَکَ أَمِیرٌ تَأَمَّرْتُمْ فِی آخَرَ، فَإِذَا کَانَتْ بِالسَّیْفِ کَانُوا مُلُوکًا، یَغْضَبُونَ غَضَبَ المُلُوکِ وَیَرْضَوْنَ رِضَا المُلُوکِ»(ح 4359)

            «عبدالله بن أبی شیبة عبسی، از عبدالله بن ادریس، از اسماعیل بن ابی خالد، از قیس، از جریرس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در یمن بودم که با دو نفر از اهالی آنجا به نام‌های ذوکلاع و ذوعمرو، ملاقات کردم و درباره‌ی رسول خدا ج با آنان سخن گفتم. ذوعمرو به من گفت: اگر آنچه را که درباره‌ی دوستت می‌گویی، حقیقت داشته باشد، سه روز از فوت او می‌گذرد؛ سپس آن دو با من به راه افتادند و پس از پیمودن بخشی از راه، با کاروانی برخورد کردیم که از سوی مدینه می‌آمد؛ در این باره از آن‌ها پرسیدیم؛ گفتند: رسول خدا ج وفات یافت و ابوبکرس، جانشین او شد و حال مردم، خوب است؛ آن گاه، آن دو نفر گفتند: به دوستت (ابوبکرس) بگو: ما قصد داشتیم که بیاییم و اگر خدا بخواهد، به زودی خواهیم آمد و به یمن برگشتند.

            با رسیدن به مدینه، از سخن آنان به ابوبکرس خبر دادم. او گفت: چرا آن‌ها را نیاوردی؟ پس از آن زمان که ذوعمرو را دیدم، به منگفت: ای جریر! همانا تو را بر من بخشایندگی و جوان مردی است و من به تو خبری را خواهم رسانید؛ شما مردم عرب، پیوسته در نیکویی هستید تا آنگاه که چون از شما امیری بمیرد، امیری دیگر بگیرید؛ اگر قدرت، به زور شمشیر به دست آید، پادشاهان پیدا می‌شوند و خشم می‌کنند به خشم پادشاهان و راضی می‌شوند به رضایت پادشاهان».

* در باب «اذا قتل بحجر او بعصاً»[9]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِدْرِیسَ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ جَدِّهِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، قَالَ: خَرَجَتْ جَارِیَةٌ عَلَیْهَا أَوْضَاحٌ بِالْمَدِینَةِ، قَالَ: فَرَمَاهَا یَهُودِیٌّ بِحَجَرٍ، قَالَ: فَجِیءَ بِهَا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبِهَا رَمَقٌ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فُلاَنٌ قَتَلَکِ؟» فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا، فَأَعَادَ عَلَیْهَا، قَالَ: «فُلاَنٌ قَتَلَکِ؟» فَرَفَعَتْ رَأْسَهَا، فَقَالَ لَهَا فِی الثَّالِثَةِ: «فُلاَنٌ قَتَلَکِ؟» فَخَفَضَتْ رَأْسَهَا، فَدَعَا بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَتَلَهُ بَیْنَ الحَجَرَیْنِ»(ح 6877)

            «محمد، از عبدالله بن ادریس، از شعبة، از هشام بن زید بن انس، از پدربزگش انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: دختری که زیورآلات پوشیده بود، در مدینه بیرون شد و مردی یهودی او را با سنگ زد. آن دختر در حالی که رَمق حیات در وی بود، به نزد پیامبر خدا ج آورده شد؛ رسول خدا ج خطاب بدو فرمود: «آیا فلانی تو را کشته است؟ وی سر خود را (به علامت نفی) بلند کرد. آن حضرت بار دیگر از وی پرسید: «آیا فلان کس تو را کشته است»؟ دوباره آن دختر سر خود را بلند کرد. رسول خدا ج بار سوم از وی پرسید: «آیا فلان کس تو را کشته است»؟ وی سر خود را (به علامت تأیید) پایین آورد؛ رسول خدا ج آن مرد یهودی را فراخواند و به کشتن وی میان دو سنگ فرمان داد».

* در باب «من نظر فی کتاب من یحذر علی المسلمین لیستبین امره»[10].

* در باب «فضل من شهد بدراً»[11].

* در باب «من لا یثبت علی الخیل»[12].




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن ادریس بن یزید» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/47؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/561؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/8؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/42؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/69؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/71؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/16؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 5/126؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/477؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص161

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/282-284

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/271 و 272

[4]-           «جامع المسانید» 2/508

[5]-           «تهذیب التهذیب» 5/127

[6]-           «عقود الجمان»؛ ص 121

[7]-           «المناقب»، کردری 2/223

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/625

[9]-           همان 2/1016

[10]-        همان 2/925

[11]-        همان 2/567

[12]-        همان 2/426

50- عبدالعزیز بن (عبدالله بن) ابی سلمة ماجشون/[1] [متوفّای 164 ه‍ . ق]

50- عبدالعزیز بن (عبدالله بن) ابی سلمة ماجشون/[1]
[متوفّای 164 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای علمی و فقیه دین، «ابوعبدالله عبدالعزیز بن ابوسلمة بن عبدالله بن ابوسلمة تیمی مدنی» و آزاده‌ی «آل هُدیر» می‌باشد.

            از علماء و بزرگانی که وی، از آن‌ها، به روایت حدیث پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            زهری؛ عبدالله بن دینار؛ سعد بن ابراهیم؛ وهب بن کیسان؛ عبدالرحمن بن مهدی؛ ابونعیم؛ حجّاج بن منهال؛ عبدالعزیز بن عبدالله اویسی؛ علی بن جعد؛ یحیی بن بکیر؛ احمد بن یونس و شمار زیادی از دیگر طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی حدیث شناسی.

            عبدالعزیز بن ابوسلمة، یکی از علماء و دانشمندان ربّانی، فرهیختگان و اندیشمندان الهی و دانشوران و صاحب نظران خدایی بود.

            یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «عبدالعزیز ماجشون، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد بود».

            ابوالولید طیالسی گفته است: «کان یصلح للوازارة»؛ «ابن ماجشون، لیاقت و شایستگی وزارت را داشت و برای این کار، مناسب و برازنده و شایسته و کاردان و توانا و بایسته بود».

            برخی گفته‌اند که کنیه‌ی «عبدالعزیز»؛ «ابوالاصبغ» بوده است؛ وی به سال 164 ه‍ . ق درگذشت و دار فانی را وداع گفت.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابوزرعة؛ ابوحاتم و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «ابن ماجشون، از زمره‌ی راویان ثقه و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد بود».

            ابن خِراش گوید: «صدوق»؛ «عبدالعزیز بن ابوسلمة، فردی صادق و راستگو و مطمئن و امین بود».

            ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث؛ وکان فقیهاً ورعاً»؛ «ابن ماجشون، روایت کننده‌ای مطمئن و مورد وثوق بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی پرداخته بود؛ و وی، فقیهی پارسا و دانشمندی خداترش و فرهیخته‌ای پرهیزگار بود».

            و بخاری نیز بدین سان به تعریف و تمجید وی پرداخته و او را فردی مؤثّق و قابل اعتماد و فقیهی پارسا و خداترس معرفی نموده است.

            احمد بن صالح گوید: «کان نزهاً، صاحب سنّة، ثقة»؛ «ابن ماجشون، در راستای یادگیری و فراگیری احادیث و روایات، بسیار به سفر و گردش می‌پرداخت و در این زمینه، از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی‌ورزید؛ او صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان و فردی ثقه و معتبر و مطمئن و قابل اعتماد نیز بود».

            ابوبکر بزّار گوید: «ثقة»؛ «ابن ماجشون، روایت کننده‌ای مؤثق و مورد اعتماد می‌باشد».

            موسی بن هارون حمّال گوید: «کان ثبتاً مُتقناً»؛ «ابن ماجشون، از زمره‌ی راویان مطمئن و قابل اعتماد، ماهر و خبره، زبردست و چیره، کاردان و توانا و متخصّص و خبره بود».

            ناگفته نماند که عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، ابن ماجشون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اذا عطس، کیفی یشمّت»[6]

            «حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ أَبِی سَلَمَةَ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ دِینَارٍ، عَنْ أَبِی صَالِحٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِذَا عَطَسَ أَحَدُکُمْ فَلْیَقُلْ: الحَمْدُ لِلَّهِ، وَلْیَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ، فَإِذَا قَالَ لَهُ: یَرْحَمُکَ اللَّهُ، فَلْیَقُلْ: یَهْدِیکُمُ اللَّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ»(ح 6224)

            «مالک بن اسماعیل، از عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون، از عبدالله بن دینار، از ابوصالح، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «هرگاه یکی از شما عطسه زد، بایستی بگوید: الحمدلله. و برادر یا دوست وی، بایستی بگوید: یرحمک الله. و هرگاه بدو این عبارت را گفت، بایستی در جواب بگوید: خداوند شما را هدایت کند و کار شما را به صلاح آورد».

* در باب «العُزلة راحة من خُلّاط السوء»[7]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا المَاجِشُونُ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی صَعْصَعَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ، أَنَّهُ سَمِعَهُ یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ، خَیْرُ مَالِ الرَّجُلِ المُسْلِمِ الغَنَمُ، یَتْبَعُ بِهَا شَعَفَ الجِبَالِ وَمَوَاقِعَ القَطْرِ، یَفِرُّ بِدِینِهِ مِنَ الفِتَنِ»»(ح 6495)

            «ابونعیم، از عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون، از عبدالرحمن بن ابی صعصعة، از پدرش، از ابوسعید خدریس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «زمانی بر مردم فرا خواهید رسید که بهترین مال شخص مسلمان، گوسفندانی است که آن‌ها را به قلّه‌های کوه‌ها و جاهای ریزش باران می‌برد و دین خویش را از فتنه‌ها نگه می‌دارد».

* در باب «البکران یجلدان وینفیان»[8]

            «حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ، أَخْبَرَنَا ابْنُ شِهَابٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْمُرُ فِیمَنْ زَنَى وَلَمْ یُحْصَنْ: جَلْدَ مِائَةٍ وَتَغْرِیبَ عَامٍ»(ح 6831)

            «مالک بن اسماعیل، از عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون، از ابن شهاب، از عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، از زید بن خالد جُهنیس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که درباره‌ی کسی که زنا کرده و همسر نگرفته بود، صد تازیانه و یک سال تبعید، حکم کرد».

* در باب «السؤال والفتیا عند رمی الجمار»[9].

* در باب «الغسل والوضوء فی المِخْضب والقدح والخشب والحجارة»[10].

* در باب «تقضی الحائض المناسک کلّها الّا الطواف بالبیت»[11].

* در باب «المؤذن الواحد یوم الجمعة»[12].

* در باب «الظلم، ظلمات یوم القیامة»[13].

* در باب «التکبیر اذا علا شرفاً»[14].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ١٣٩ إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ١٤٠ فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِینَ١٤١ فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ١٤٢ [الصافات: 139-142]»[15].

* در باب «علامات النبوة فی الاسلام»[16].

* در باب «مناقب عمر بن الخطاب ابی الحفص القرشی العدوی»[17].

* در باب «مناقب عثمان بن عفّان ابی عمرو القرشی»[18]

* در باب «ذکر اُسامة بن زید»[19].

            به هر حال، روایات عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 17 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالعزیز بن ابوسلمة ماجشون» را در این منابع دنبال کنید:

      «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/719؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/384؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/309؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/259؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/110؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/198؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/303؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/605؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 11/499؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 203؛«الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/309

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/222 و 223

[3]-           «تهذیب التهذیب» 6/306 و 307

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 126

[5]-           «المناقب»، کردری 2/219

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/919

[7]-           همان 2/961

[8]-           همان 2/1010

[9]-           همان 1/23 و 24

[10]-        همان 1/32

[11]-        همان 1/44

[12]-        همان 1/124

[13]-        همان 1/331

[14]-        همان 1/420

[15]-        همان 1/485

[16]-        همان 1/508

[17]-        همان 1/520

[18]-        همان 1/522

[19]-        همان 1/548