اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

59- عبدالوارث بن سعید حنفی/[1] [متوفّای 180ه‍ . ق]

59- عبدالوارث بن سعید حنفی/[1]
[متوفّای 180ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ مطمئن و قابل اعتماد در حدیث، ابوعبیدة عنبری، تنوّری بصری می‌باشد که از ایوب سختیانی، یزید رشک، جعد ابی عثمان، شعیب بن حبحاب، ایوب بن موسی و کسان دیگر، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از او نیز، مُسدّد، قتیبة، بشر بن هلال، حمید بن مسعدة، پسرش: عبدالصمد و شماری دیگر از دانش پژوهان، حدیث روایت نموده‌اند.

            ابوعمر جرمی گوید: «ما رأیتُ فقیهاً أفصح من عبدالوارث»؛ «من فقیه و دانشوری فصیح‌تر و سخنورتر و بلیغ‌تر و نیکوسخن‌تر از عبدالوارث بن سعید، ندیده‌ام».

            عبدالوارث بن سعید، به سال 102 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و به سال 180 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            احمد بن حنبل گوید: «کان عبدالوارث أصحّ حدیثاً من حسین المعلّم؛ وکان صالحاً فی الحدیث»؛ «احادیث عبدالوارث بن سعید، از لحاظ صحّت و درستی، بهتر از احادیث و روایات حسین معلّم است؛و عبدالوارث، در زمینه‌ی روایت حدیث، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و کارآمد، متخصص و کارشناس و توانا و برازنده بود».

            معاویة بن صالح گوید: «قلتُ لیحیی بن معین: من أثبت شیوخ البصریین؟ فقال: عبدالوارث مع جماعة سمّاهم»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: از میان اساتید و شیوخ بصره، چه کسی از همه مطمئن‌تر و معتبرتر و امانت دارتر و قابل اعتمادتر است؟ وی در پاسخ گفت: عبدالوارث؛ و یحیی بن معین، در کنار عبدالوارث، به بیان شمار دیگری از علماء و صاحب نظران اسلامی نیز پرداخت».

            و عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «هو مثل حماد بن زیاد فی ایوّب. قلتُ: فالثقفی احبّ الیک أو عبدالوارث؟ قال: عبدالوارث. قلت: فابن عُلَیَّة احبّ الیک فی ایوب أو عبدالوارث؟ قال: عبدالوارث»؛ «عبدالوارث بن سعید، در روایت کردن احادیث ایوب، به سان حماد بن زید است». عثمان گوید: خطاب به یحیی بن معین گفتم: از دیدگاه شما، در نقل و روایت حدیث از ایوب، ثقفی بهتر و برازنده‌تر است یا عبدالوارث؟ وی در پاسخ گفت: عبدالوارث.

                دوباره پرسیدم: از دیدگاه شما، در نقل و روایت حدیث از ایوب، ابن عُلَیّة بهتر و بایسته‌تر است یا عبدالوارث؟ یحیی بن معین، باز هم در پاسخ گفت: عبدالوارث».

            ابوزرعة گوید: «ثقة»؛ «عبدالوارث، فردی مؤثق و قابل اعتماد است».

            ابوحاتم گوید: «صدوق، ممّن یعدّ مع ابن عُلَیّة ووُهیب وبشر بن المفضّل؛ یُعدّ من الثقات؛ هو أثبت من حماد بن سلمة»؛ «عبدالوارث بن سعید، روایت کننده‌ای صادق و درستکار و امانت دار و راستگو می‌باشد؛ او با ابن عُلیّة؛ وُهیب و بشر بن مفضّل، از زمره‌ی راویان ثقه و مورد اعتماد به شمار می‌آیند؛ و عبدالوارث، نسبت به حماد بن سلمة، مطمئن‌تر و معتبرتر می‌باشد».

            نسایی گوید: «ثقة حجّة»؛ «عبدالوارث بن سعید، ثقه و قابل اعتماد و حجّت و خبره و آگاه و کارشناس در حدیث می‌باشد».

            ابن نُمیر، احمد عجلی و دیگران نیز، عبدالوارث بن سعید را فردی مؤثّق و مورد اعتماد معرفی کرده‌اند؛ و علاوه از آن، وی از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به بیان بیوگرافی عبدالوارث بن سعید پرداخته و او را از علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی له الجماعة»؛ «جماعت محدّثان، از عبدالوارث بن سعید، حدیث روایت نموده‌اند». (و منظور از جماعت محدّثان، شش پیشوای حدیث: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه می‌باشد).

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[5]، عبدالوارث بن سعید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[6]، وی را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[7]، عبدالوارث بن سعید را در زمره‌ی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، ذکر نموده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[8]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام الأعظم ابی حنیفة/»؛ «عبدالوارث بن سعید، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[9]، به ذکر عبدالوارث بن سعید پرداخته و او را از راویان امام اعظم ابوحنیفه/ معرفی کرده است.

نگارنده گوید:

            عبدالوارث بن سعید، از ابوحنیفه، از عمرو بن شعیب، از پدرش، از جدّش، از پیامبر ج چنین روایت کرده است: «نهی ج الشرط فی البیع»؛ «رسول خدا ج از قرار دادن شرط در معامله، نهی کردند».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[10]، ذکر کرده و در ادامه گفته است:

این حدیث را سه نفر، از عبدالوارث بن سعید، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده‌اند:

1-   ابوعبدالله حسین بن محمد بن خسرو بلخی در مُسند خویش؛

2-   قاضی ابوبکر محمد بن ابی طاهر عبدالباقی انصاری؛

3-   و حافظ ابونعیم اصفهانی.

و همچنین نگارنده‌ی سطور گوید:

                عبدالوارث بن سعید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «الولیمة ولو بشاة»[11]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، عَنْ شُعَیْبٍ، عَنْ أَنَسٍ، «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَعْتَقَ صَفِیَّةَ وَتَزَوَّجَهَا، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا، وَأَوْلَمَ عَلَیْهَا بِحَیْسٍ»»(ح 5169)

            «مُسدّد، از عبدالوارث بن سعید، از شعیب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج، صفیّةل را آزاد نمود و با وی ازدواج کرد و آزادی وی را مَهرش گردانید؛ و نوعی غذا بر وی ولیمه کرد».

* در باب «ذهاب النساء والصبیان الی العرس»[12]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ المُبَارَکِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَبْصَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نِسَاءً وَصِبْیَانًا مُقْبِلِینَ مِنْ عُرْسٍ، فَقَامَ مُمْتَنًّا، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتُمْ مِنْ أَحَبِّ النَّاسِ إِلَیَّ»»(ح 5180)

            «عبدالرحمن بن مبارک، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز بن صهیب، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج زنان و کودکانی را دید که از محفل عروسی می‌آمدند؛ آن حضرت ج نیرومندانه برخاست و فرمود: «بارالها! شما در نزد من، از دوست داشتنی‌ترین مردمان هستید».

* در باب «التزعفر للرجال»[13]

            «حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، عَنْ عَبْدِ العَزِیزِ، عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَتَزَعْفَرَ الرَّجُلُ»»(ح 5846)

            «مُسدّد، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز، برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفت: رسول خدا ج منع کرده است که مرد، جامه‌ی خویش را با زعفران رنگ کند».

* در باب «کراهیة الصلاة فی التصاویر»[14]

            «حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَیْسَرَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَارِثِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ صُهَیْبٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَ، سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَیْتِهَا، فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمِیطِی عَنِّی، فَإِنَّهُ لاَ تَزَالُ تَصَاوِیرُهُ تَعْرِضُ لِی فِی صَلاَتِی»»(ح 5959)

            «عمران بن میسرة، از عبدالوارث بن سعید، از عبدالعزیز بن صهیب، برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفت: عایشهل، پرده‌ای دارای صورت داشت که با آن، جانب خانه‌ی خویش را پوشانیده بود. پیامبر خدا ج به وی فرود: «آن را از نظرم دور کن؛ زیرا تصویرهای آن، پیوسته در نماز، در نظرم می‌آید».

* در باب «ما ینهی عن السباب واللعن»[15].

* در باب «قوله تعالی: ﴿لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتَ ٱلنَّبِیِّ إِلَّآ أَن یُؤۡذَنَ لَکُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَیۡرَ نَٰظِرِینَ إِنَىٰهُ [الأحزاب: 53]»[16].

* در باب «قول النبیّ ج: اللّهم علّمه الکتاب»[17].

* در باب «رفع العلم وظهور الجهل»[18].

* در باب «اثم من کذب علی النبیّ ج»[19].

* در باب «غسل مایصیب من فرج المرأة»[20].

* در باب «هل ینبش قبور مشرکی الجاهلیة»[21].

* در باب «لیردّ المصلّی من مرّ بین یده»[22].

* در باب «من کره أن یقال للمغرب، العشاء»[23].

* در باب «ما جاء فی الثوم النیّ والبصل والکرّاث»[24].

* در باب «السواک یوم الجمعة»[25].

* در باب «اذا لم یکن لها جلباب فی العید»[26].

            به هر حال، روایات «عبدالوارث بن سعید»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 71 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالوارث بن سعید» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/118؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/756؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/75؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 18/300؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/677؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/293؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/140؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/219؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/391؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/625؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/132؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص209 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص116، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/326

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/257

[3]-           «تهذیب التهذیب» 6/392

[4]-           «الجواهر المضیة» 1/334

[5]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[6]-           «تبییض الصحیفة»، ص 77

[7]-           «المناقب»، کردری 2/228

[8]-           «جامع المسانید» 2/519

[9]-           «عقود الجمان»؛ ص 128

[10]-        «جامع المسانید» 2/22 و 23

[11]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/777

[12]-        همان 2/778

[13]-        همان 2/869

[14]-        همان 2/881

[15]-        همان 2/893

[16]-        همان 2/706

[17]-        همان 1/17

[18]-        همان 1/18

[19]-        همان 1/21

[20]-        همان 1/43

[21]-        همان 1/61

[22]-        همان 1/73

[23]-        همان 1/79 و 80

[24]-        همان 1/118

[25]-        همان 1/122

[26]-        همان 1/133 و 134

58- عبدالواحد بن زیاد/[1] [متوفّای 186 ه‍ . ق]

58- عبدالواحد بن زیاد/[1]
[متوفّای 186 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، فقیه آگاه، ابوبشر - یا ابوعبیدة - عَبْدی بَصْری می‌باشد؛ که از این افراد، به نقل حدیث پرداخته است:

            کلیب بن وائل؛ حبیب بن ابوعمرة؛ عاصم احول؛ عمارة بن قعقاع؛ اعمش؛ مختار بن فلفل؛ و کسان دیگر غیر از این‌ها.

            و از کسانی که از عبدالواحد بن زیاد، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            ابوداود؛ عفّان؛ مُسدّد؛ عبیدالله قواریری؛ یحیی بن یحیی؛ قتیبة؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            امام احمد بن حنبل و دیگران، عبدالواحد بن زیاد را فردی مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده‌اند.

            عبدالواحد بن زیاد، دانشمندی توانمند، عالمی آگاه، دانشوری کاردان و صاحب حدیث بود؛ برای وی در حدیث، اَوهامی نیز وجود دارد؛ ولی با این وجود، باز هم در کتاب‌ها، به حدیث او، استدلال و استناد می‌شود.

            فلّاس و دیگران، بر این باورند که عبدالواحد بن زیاد، به سال 186 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ ولی احمد بن حنبل بر آن است که وی، به سال 187 ه‍ . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابن سعد گفته است: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «عبدالواحد بن زیاد، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد است که به نقل و روایت احادیث فراوانی نیز پرداخته است».

            ابوزرعة و ابوحاتم گویند: «ثقة»؛ «ابن زیاد، فردی مورد وثوق و معتبر و امانت دار و مطمئن می‌باشد».

            نسائی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث عبدالواحد بن زیاد، نمی‌توان نقص و ایرادی وارد کرد؛ زیرا وی، ثقه و قابل اعتماد است».

            ابوداود نیز گفته است: «ثقة»؛ «ابن زیاد؛ از زمره‌ی راویان مؤثق و مطمئن و مُعتمد و قابل اعتبار است».

            احمد عجلی نیز گوید: «بصری ثقة، حسن الحدیث»؛ «عبدالواحد بن زیاد، فردی مؤثق و قابل اعتماد است که احادیث وی، به درجه‌ی حَسن رسیده است».

            دارقطنی گوید: «ثقة مأمون»؛ «ابن زیاد، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد و درستکار و مطمئن و امانت دار و معتبر می‌باشد».

            و ابن حبّان نیز، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            ابن عبدالبرّ گوید: «أجمعوا لا خلاف بینهم - انّ عبدالواحد بن زیاد، ثقة ثبت»؛ «علماء و صاحب نظران اسلامی، همه - بدون هیچگونه اختلاف و نزاعی - بر این موضوع، اجماع و اتفاق نظر دارند که عبدالواحد بن زیاد، فردی مؤثّق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر و امانت دار و درستکار می‌باشد».

            ابن قطان فاسی گوید: «ثقة لم یعتلّ علیه قادح»؛ «ابن زیاد، روایت کننده‌ای ثقه و مطمئن می‌باشد که (از ناحیه‌ی علماء و صاحب نظران فنّ رجال و حدیث شناسی)، مورد جَرح و بدگویی قرار نگرفته و در مورد مؤثّق بودن وی، مورد تردید، واقع نشده است».

            شایان ذکر است که عبدالواحد بن زیاد/، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمد است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «عبدالواحد بن زیاد، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]،وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[6]، عبدالواحد بن زیاد را در زمره‌ی راویان شهر بصره ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده گوید:

            عبدالواحد بن زیاد، از ابوحنیفه، از اسحاق بن ثابت، از عبیدة انصاری، از پدرش، از علی بن حسین، از پیامبر ج چنین روایت کرده است:

                «انّه ج مرّفی غزوة تبوک علی نفر من الجیش یزفّتون. فقال: ما هؤلاء؟ قالوا؟ أصابوا شراباً لهم؛ فنهی ان یشربوا فی الدّباء والحنتم والمزفّت. فلمّا مرّبهم راجعاً، شکوا الیه من التخمة؛ فأذن لهم ان یشربوا فیها؛ ونهی عن شرب کلّ مسکر».

                «در غزوه‌ی تبوک، رسول خدا ج از کنار چند نفر از لشکریان عبور کرد که در حال پر کردن ظرف‌های خویش بودند. آن حضرت ج پرسید: این‌ها چه می‌کنند؟ گفتند: بدان‌ها نوشیدنی‌ای رسیده است. رسول خدا ج از نوشیدن در این چند ظرف: دبّاء، حنتم، و مزفّت نهی کرد. چون در برگشت، از کنار آن‌ها عبور کرد، از ناگوار شدن طعام، به رسول خدا ج شکایت بردند؛ از این رو، رسول خدا ج برای آن‌ها، این اجازه را داد تا در آن ظرف‌ها بنوشند؛ البته از نوشیدن هر چیز مست کننده نهی کرد».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد، در مُسند خویش، این حدیث را از عبدالواحد بن زیاد، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبدالواحد بن زیاد/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اذا قال: والله لا أتکلّم الیوم؛ فصلّی أو قرأ أو سبّح، أو کبّر أو حمد أو هلّل؛ فهو علی نیّته»[8]

            «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، عَنْ شَقِیقٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَلِمَةً وَقُلْتُ أُخْرَى: «مَنْ مَاتَ یَجْعَلُ لِلَّهِ نِدًّا أُدْخِلَ النَّارَ» وَقُلْتُ أُخْرَى: «مَنْ مَاتَ لاَ یَجْعَلُ لِلَّهِ نِدًّا أُدْخِلَ الجَنَّةَ»»(ح 6683)

            «موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد بن زیاد، از اعمش، از شقیق، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج کلمه‌ای گفت و من چیز دیگر گفتم. فرمود: «کسی که بمیرد و به خدا شریک آورده باشد، به دوزخ خواهد رفت». و من چیز دیگر گفتم: کسی که بمیرد و به خدا، کسی را شریک نیاورد، به بهشت خواهد رفت».

* در باب «أحکام أهل الذمّة وإحصانهم؛ واذا زنوا ورفعوا الی الامام»[9]

            «حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الشَّیْبَانِیُّ، سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی أَوْفَى، عَنِ الرَّجْمِ فَقَالَ: «رَجَمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» فَقُلْتُ: أَقَبْلَ النُّورِ أَمْ بَعْدَهُ؟ قَالَ: «لاَ أَدْرِی» تَابَعَهُ عَلِیُّ بْنُ مُسْهِرٍ، وَخَالِدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، وَالمُحَارِبِیُّ، وَعَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ، عَنِ الشَّیْبَانِیِّ وَقَالَ بَعْضُهُمْ: المَائِدَةِ، وَالأَوَّلُ أَصَحُّ»(ح 6840)

            «موسی بن اسماعیل، از عبدالواحد بن زیاد، از شیبانی برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن ابی اوفیس درباره‌ی سنگسار پرسیدم. وی گفت: رسول خدا ج رَجم و سنگسار کرده است. گفتم: پیش از نزول سوره‌ی نور بود یا پس از آن؟ گفت: نمی‌دانم.»

* در باب «اثم من قتل ذمیّاً بغیر جرم»[10]

            «حَدَّثَنَا قَیْسُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الوَاحِدِ، حَدَّثَنَا الحَسَنُ بْنُ عَمْرٍو، حَدَّثَنَا مُجَاهِدٌ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ یَرِحْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَرْبَعِینَ عَامًا»»(ح 3166)

            «قیس بن حفص، از عبدالواحد بن زیاد، از حسن بن عمرو، از مجاهد، از عبدالله بن عمروس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود: «هر کس، فرد معاهدی (کافری که با مسلمانان، عهد و پیمان بسته است) را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمی‌رسد؛ گفتنی است که بوی بهشت از مسافت چهل سال راه، به مشام می‌رسد».

* در باب «الجهاد من الایمان»[11].

* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85]»[12].

* در باب «اذا غسل الجنابة أو غیرها، فلم یذهب أثرها»[13].

* در باب «الغسل مرّة واحدة»[14].

* در باب «تفریق الغسل والوضوء»[15].

* در باب «مباشرة الحائض»[16].

* در باب «المرور فی المسجد»[17].

* در باب «اذا صلّی الی فراش فیه حائض»[18].

* در باب «ما یصلّی بعد العصر من الفوائت ونحوها»[19].

* در باب «رفع البصر الی الامام فی الصلاة»[20].

* در باب «القنوت قبل الرکوع وبعده»[21].

            به هر حال، روایات «عبدالواحد بن زیاد»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 28 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالواحد بن زیاد» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/59؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/741؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/20؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 2/672؛ ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/7؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/286-310؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/123؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/218؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/385؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/623؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/117؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص209 ؛««الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/329؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/319

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/258

[3]-           «تهذیب التهذیب» 6/385 و 386

[4]-           «جامع المسانید» 2/514

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 128

[6]-           «المناقب»، کردری 2/227

[7]-           «جامع المسانید» 2/320

[8]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/988 و 989

[9]-           همان 2/1011

[10]-        همان 2/1021

[11]-        همان 1/10

[12]-        همان 1/24

[13]-        همان 1/36

[14]-        همان 1/39

[15]-        همان 1/40

[16]-        همان 1/44

[17]-        همان 1/64

[18]-        همان 1/74

[19]-        همان 1/83

[20]-        همان 1/103

[21]-        همان 1/136

57- عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج/[1] [متوفّای 150ه‍ . ق]

57- عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج/[1]
[متوفّای 150ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، فقیه و دانشمند سرزمین حَرَم، عالم روحانی، دانشمند آگاه، فقیه دانا، صاحب نظر کاردان، نویسنده‌ی چیره دست و یکی از شخصیّت‌های برجسته‌ی اسلامی: ابوالولید - یا ابوخالد - عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج رومی اُموی مکی می‌باشد.

برخی از بزرگان که وی، از آن‌ها، به روایت حدیث پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            پدرش؛ مجاهد؛ عطاء بن ابی رباح؛ میمون بن مهران؛ عمرو بن شعیب؛ نافع؛ زهری؛ و شمار زیادی از دیگر بزرگان عرصه‌ی حدیث؛ و از بین اساتید خویش، از مجاهد، کمتر حدیث روایت نموده است و از عطاء بن ابی رباح، بیشتر.

            هفتاد و اندی سال، از تاریخ هجرت پیامبر خدا ج گذشته بود که ابن جریج، دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد؛ و او، کوچکان صحابه را درک کرد و دریافت، ولی چیزی از احادیث و روایات را از آن‌ها، حفظ نکرد.

            و از کسانی که از ابن جُریج، به روایت حدیث پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ مسلم بن خالد؛ ابن عُلَیّة؛ حجّاج بن محمد؛ روح بن عبادة؛ وکیع بن جرّاح؛ عبدالرزاق؛ و شماری دیگر غیر از این‌ها، از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            احمد بن حنبل گوید: «کان من أوعیة العلم؛ وهو وابن ابی عروبة، اول من صنّف الکتب»؛ «ابن جُریج، یکی از ظرف‌ها (ذخیره‌ها و گنجینه‌های) علمی بود؛ و ابن جُریج و ابن ابی عروبة، جزو نخستین کسانی به شمار می‌آیند که دست به تألیف و نگارش یازیده‌اند و در زمینه‌های گوناگون، قلم فرسایی نموده‌اند».

            واقدی گوید: «مات ابن جُریج، فی اول ذی الحجّة، سنة خمسین ومائة»؛ «ابن جُریج، در اول ماه ذی حجّة، به سال 150 ه‍ . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».

            ابوعاصم نیز گفته است: «کان ابن جُریج، من العبّاد؛ کان یصوم الدهر الّا ثلاثة ایّام من الشهر؛ وکانت له امرأة عابدة»؛ «ابن جُریج، یکی از عابدان و پارسایان و زاهدان و پرستشگران و پرهیزگاران و خداترسان بود که پیوسته روزه می‌گرفت و فقط از هر ماه، سه روز را روزه نمی‌گرفت و سایر روزها را روزه بود؛ و همسر او نیز، زنی عبادت کننده و پرستنده و پارسا و پرهیزگار بود».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            ابن سعد گفته است: «و کان ثقة کثیرالحدیث»؛ «ابن جُریج، از زمره‌ی راویان ثقه و قابل اعتماد بود که به نقل و روایت بسیاری از احادیث پرداخته است».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، به ذکر وی پرداخته و گفته است: «کان من فقهاء اهل الحجاز وقرّاءهم ومتقنیهم»؛ «ابن جُریج، یکی از صاحب نظران فقهی اهل حجاز، و از زمره‌ی قاریان، استادان، کارشناسان، خبرگان، طلایه داران و پیشقراولان آن‌ها بود».

            ابن خِراش گوید: «کان صدوقاً»؛ «ابن جُریج، فردی صادق و راستگو، و امانت دار و درستکار بود».

            احمد عجلی نیز گوید: «مکّیٌ ثقة»؛ «وی، از مردمان مکه‌ی مکرمه و روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد بود».

            ناگفته نماند که ابن جُریج، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است:

            ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع انّه امام ائمّة الحدیث وشیخ اکبر شیوخ البخاری ومسلم، یروی عن الامام ابی حنیفة/ فی هذه المسانید؛ وهو شیخ شیوخ الامام الشافعی/؛ فقد روی الشافعی فی مسنده عن مسلم بن عبدالحمید، عن ابن جُریج، حدیث المغیرة بن شعبة فی المسح علی الخفّین».

                «ابن جُریج - با وجود این که امام و رهبر پیشوایان حدیث و استاد بزرگترین و شاخص‌ترین اساتید بخاری و مسلم است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است؛ و علاوه از آن، ابن جُریج، استاد اساتید امام شافعیس نیز می‌باشد. شافعیس در مُسند خویش، به نقل از مسلم بن عبدالحمید، از ابن جُریج، به روایت حدیث مغیرة بن شعبةس پیرامون «مسح بر موزه‌ها» پرداخته است.»

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است.

نگارنده گوید:

            ابن جُریج، از ابوحنیفه، از زهری، از سعید بن مسیّب، از ابوهریرهس نقل کرده است که ابوهریرهس گوید: «نهی رسول الله ج أن یأکل الرجل بشماله، أو یشرب بشماله»؛ «رسول خدا ج از خوردن و نوشیدن با دست چپ، منع کردند».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[6] ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را به نقل از ابن جُریج، از نعمان بن ثابت - یعنی امام ابوحنیفه/ - روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «تسلیم الراکب علی الماشی»[7]

            «حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا مَخْلَدٌ، أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَیْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی زِیَادٌ، أَنَّهُ سَمِعَ ثَابِتًا، مَوْلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَیْدٍ: أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا هُرَیْرَةَ، یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یُسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَى المَاشِی، وَالمَاشِی عَلَى القَاعِدِ، وَالقَلِیلُ عَلَى الکَثِیرِ»»(ح 6232)

            «محمد، از مَخْلد، از ابن جُریج، از زیاد، از ثابت - آزاده‌ی عبد الرحمن بن زید - برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوهریرهس شنیده است که می‌گفت: رسول خدا ج فرمود: «سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته، و گروهی اندک، بر گروهی انبوه، سلام بدهد».

* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[8]

            «حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ عَطَاءٍ، قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، یَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «لَوْ کَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِیَانِ مِنْ مَالٍ لاَبْتَغَى ثَالِثًا، وَلاَ یَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ»»(ح 6436)

            «ابوعاصم، از ابن جُریج، از عطاء برای ما روایت کرده که وی گفته است: از عبدالله بن عباسب شنیدم که می‌گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: اگر فرزند آدم، دو درّه‌ی پر از مال و ثروت داشته باشد، به دنبال سوّمی خواهد رفت؛ و فقط خاک است که شکم او را پر می‌کند؛ و هر کس توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد».

* در باب «النذر فیما لایملک وفی معصیّة»[9]

            «حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنِ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ سُلَیْمَانَ الأَحْوَلِ، عَنْ طَاوُسٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا یَطُوفُ بِالکَعْبَةِ بِزِمَامٍ أَوْ غَیْرِهِ فَقَطَعَهُ»»(ح 6702)

            «ابوعاصم، از ابن جُریج، از سلیمان احول، از طاوس، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج مردی را دید که در بینی خود، مهار یا چیز دیگری کرده بود و کسی آن را می‌کشید و او به اطراف کعبه، طواف می‌کرد؛ آن حضرت ج آن مهار را قطع کرد».

* در باب «لا یرث المسلم الکافر ولا الکافر المسلم؛ فاذا أسلم قبل ان یقسم المیراث، فلا میراث له»[10].

* در باب «لا یجوز نکاح المکره»[11].

* در باب «ما یتّقی من فتنة المال»[12].

* در باب «غسل الحائض رأس زوجها وترجیله»[13].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ [البقرة: 125]»[14].

* در باب «القضاء واللعان فی المسجد بین الرجال والنساء»[15].

* در باب «بدء الأذان»[16].

* در باب «النوم قبل العشاء لمن غُلب»[17].

* در باب «القراءة فی المغرب»[18].

* در باب «القراءة فی الفجر»[19].

            به هر حال، روایات «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 96 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُریج» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/422؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/730؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/356؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 10/400؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/325؛«شذرات الذهب»، ابن عماد 1/226؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/93؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/210؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/357؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/617؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/55؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص207 ؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 81، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/314

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/169 و 170

[3]-           «تهذیب التهذیب» 6/357-360

[4]-           «جامع المسانید» 2/511

[5]-           «عقود الجمان»؛ ص 128

[6]-           «جامع المسانید» 2/304

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/921

[8]-           همان 2/952

[9]-           همان 2/991

[10]-        همان 2/1002

[11]-        همان 2/1027

[12]-        همان 2/952

[13]-        همان 1/43

[14]-        همان 1/57

[15]-        همان 1/60

[16]-        همان 1/85

[17]-        همان 1/81

[18]-        همان 1/105

[19]-        همان 1/106

56- عبدالله بن یزید مقریء/؛ راوی امام اعظم ابوحنیفه/[1] [متوفّای 213ه‍ . ق]

56- عبدالله بن یزید مقریء/؛ راوی امام اعظم ابوحنیفه/[1]
[متوفّای 213ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای دینی، محدّث و راوی، شیخ الاسلام: ابوعبدالرحمن، عبدالله بن یزید عمری عَدَوی مکی می‌باشد. در حدود سال 120 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد؛ و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:

            عبدالله بن عون؛ امام ابوحنیفه؛ کهمس؛ شعبة؛ عبدالرحمن افریقی؛ سعید بن ابی ایوب؛ حرملة بن عمران؛ یحیی بن ایوب؛ و کسان دیگر از طبقه‌ی آنان.

            عبدالله بن یزید، به سماع حدیث از طلایه داران و پیشقراولان عرصه‌ی روایت و درایت، اهمیّت شایانی قائل بود و بدان توجه و عنایتی در خور می‌ورزید. وی، زندگی درازی داشت و عمری طولانی نمود؛ و (چنان معتبر و قابل اعتماد و مؤثّق و مطمئن است) که احادیث و روایات وی، در تمامی کتاب‌ها، موجود می‌باشد.

            و از کسانی که از عبدالله بن یزید، به نقل روایت پرداخته‌اند، می‌توان این افراد را نام برد:

            بخاری؛ احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ عباس دوری؛ حارث بن محمد؛ بشر بن موسی و کسان دیگر.

            نسایی و دیگران، عبدالله بن یزید را در شمار راویان ثقه و مورد اعتماد ذکر کرده‌اند و او را مؤثّق و معتبر، معرفی نموده‌اند.

            محمد بن عاصم گوید: «سمعت المقریء یقول: انا بین التسعین الی المائة، اقرأتُ القرآن بالبصرة ستّاً وثلاثین سنة؛ وهنا بمکة؛ خمساً وثلاثین سنة»؛ «از عبدالله بن یزید مقریء شنیدم که می‌گفت: سن و سال من، در بین نود تا صد است؛ و در این مدّت، سی و شش سال را در بصره و سی و پنج سال را در مکه‌ی مکرمه، به آموختن قرآن پرداخته‌ام».

            عبدالله بن یزید مقریء، «حروف هفتگانه» را از نافع و دیگر قاریان، فراگرفت و آموخت؛ وی، صاحب حدیث و قرائات بود؛ و به سال 213 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و حال آن که احادیث و روایات وی نیز از لحاظ سند، در درجه‌ی عالی قرار دارند.

            علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ» در ذیل «ترجمة الامام»[3] (بیوگرافی امام ابوحنیفه/)، حدیثی را به نقل از عبدالله بن یزید مقریء، از امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ و آن روایت، چنین است:

                «اخبرنا ابوعبدالرحمن المقریء، عن ابی حنیفة، عن عطاء، عن جابر: انّه رآه یصلّی فی قمیص خفیف لیس علیه ازار ولارداء؛ قال: ولا أظنّه صلّی فیه الّا لیُرینا انّه لا بأس بالصلاة فی الثوب الواحد»؛ «ابوعبدالرحمن مقریء، از ابوحنیفه، از عطاء، از جابرس برای ما نقل کرده که وی گفته است: او، جابرس را دیده است که در جامه‌ای معمولی - بی‌آن که ازار و ردائی داشته باشد - نماز می‌گزارد؛ و چنین می‌پندارم که او، این کار را انجام داد تا به ما نشان دهد که نمازگزاردن در یک جامه، اشکالی ندارد».

            در کتاب «جامع المسانید»[4]، چنین آمده است: «و هو یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن یزید مقریء، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

            و حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[5]، عبدالله بن یزید مقریء را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[6]، وی را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.

            و در کتاب «تقریب التهذیب»[7]، چنین وارد شده است: «هو ثقة فاضل؛ وهو من کبار شیوخ البخاری»؛ «عبدالله بن یزید، فردی مؤثق و قابل اعتماد، شریف و پاکدامن، درستکار و محترم، شایسته و بایسته، کاردان و توانا و یکی از اساتید بزرگ امام بخاری بود».

            و در کتاب «تهذیب التهذیب»[8] آمده است: احمد بن حنبل، یحیی بن معین و نسایی گفته‌اند: «ثقة»؛ «عبدالله بن یزید مقریء، روایت کننده‌ای ثقه و مورد اعتماد بود».

            ابن ابی حاتم گوید: «سُئل ابی عنه؛ فقال: ثقة؛ فقیل له: حجّة؟ قال: اذا روی عنه مالک ویحیی بن ابی کثیر وأسامة، فهو حجّة»؛ «از پدرم، در مورد عبدالله بن یزید مقریء سؤال شد. وی در پاسخ گفت: فردی مؤثق و قابل اعتماد است. دوباره از پدرم پرسیده شد: آیا مقری، در حدیث، حجّت است؟ پدرم گفت: هرگاه مالک بن انس، یحیی بن ابی کثیر و اسامة، به نقل روایت از وی بپردازند، در آن صورت، عبدالله بن یزید مقری، حجّت می‌باشد».

            ابن حبّان نیز عبدالله بن یزید مقری را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مورد وثوق و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            احمد عجلی گوید: «مدنیٌّ ثقةٌ»؛ «عبدالله بن یزید، از مردمان مدینه‌ی منوره و از راویان ثقه و مورد اعتماد می‌باشد».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[9]، بدالله بن یزید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر نموده است.

            و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[10]، وی را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده و در ادامه گفته است: «عبدالله بن یزید المقریء المکّی، سمع من الامام تسع مائة حدیث»؛ «عبدالله بن یزید مقری مکی، از امام ابوحنیفه/، نهصد حدیث شنیده است».

نگارنده‌ی سطور گوید:

            عبدالله بن یزید مقری، از ابوحنیفه، از حماد، از سعید بن جبیر، از عبدالله بن عباسب روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمودند: «اذا مات احدکم مغموماً مهموماً من سبب العیال، کان افضل عند الله تعالی من ألف ضربة بالسیف فی سبیل الله»؛ «هرگاه یکی از شما در راستای غم و ناراحتی و غصّه و اندوه و درد و رنج ناشی از خانواده‌ی خویش، بمیرد و جان به جان آفرین تسلیم کند؛ این امر در پیشگاه خداوند بلند مرتبه، از خوردن هزار ضربه‌ی شمشیر در راه خدا، بهتر خواهد بود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[11]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از محمد بن هشام بن همام شیرازی، از محمد بن یحیی بن یزید نیشابوری، از عبدالله بن یزید مقریء، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

            و همچنین عبدالله بن یزید مقری، از ابوحنیفه، از ابوزبیر، از جابر بن عبداللهس روایت کرده است که جابرس گوید: «قرأ رسول الله ج قوله تعالی: «وَصَدَّق بالحُسنی»؛ قال: بلا اله الّا الله؛ و «کذّب بالحسنی»؛ قال: بلا اله الّا الله»؛ «رسول خدا ج آیات «وَصَدَّق بالحسنی» و «کذّب بالحسنی» را قرائت کرد و فرمود: منظور از تصدیق و تکذیب «حُسنی»، کلمه‌ی «لا اله الا الله» می‌باشد».

            این روایت را نیز خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12] نقل کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبدالله بن یزید مقری، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                عبدالله بن یزید مقری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «ما یکره من کثرة السئوال وتکلّف ما لا یعینه»[13]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ المُقْرِئُ، حَدَّثَنَا سَعِیدٌ، حَدَّثَنِی عُقَیْلٌ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنَّ أَعْظَمَ المُسْلِمِینَ جُرْمًا، مَنْ سَأَلَ عَنْ شَیْءٍ لَمْ یُحَرَّمْ، فَحُرِّمَ مِنْ أَجْلِ مَسْأَلَتِهِ»(ح 7289)

            «عبدالله بن یزید مقریء، از سعید، از عُقیل، از ابن شهاب، از عامر بن سعد بن ابی وقاص، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمودند: «گناهکارترین کس در میان مسلمانان، کسی است که از چیزی سؤال می‌کند که حرام نیست، ولی به خاطر سؤال خویش، آن را حرام می‌کند».

* در باب «اجر الحاکم اذا اجتهد، فأصاب أو أخطأ»[14]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ المُقْرِئُ المَکِّیُّ، حَدَّثَنَا حَیْوَةُ بْنُ شُرَیْحٍ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الهَادِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الحَارِثِ، عَنْ بُسْرِ بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی قَیْسٍ، مَوْلَى عَمْرِو بْنِ العَاصِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ العَاصِ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: إِذَا حَکَمَ الحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَإِذَا حَکَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ، قَالَ: فَحَدَّثْتُ بِهَذَا الحَدِیثِ أَبَا بَکْرِ بْنَ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، فَقَالَ: هَکَذَا حَدَّثَنِی أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، وَقَالَ عَبْدُ العَزِیزِ بْنُ المُطَّلِبِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ، عَنْ أَبِی سَلَمَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِثْلَهُ»(ح 7352)

            «از عبدالله بن یزید مقریء مکی، از حیوة بن شُریح، از یزید بن عبدالله بن هادّ، از محمد بن ابراهیم بن حارث، از بُسر بن سعید، از ابوقیس مولی عمرو بن عاص، از عمرو بن عاصس برای ما روایت کرده که وی از رسول خدا ج شنیده است که می‌فرمود: «هرگاه حاکم، حکم کند؛ پس اجتهاد نماید؛ آنگاه به راه صواب برسد، او را دو پاداش خواهد بود؛ و اگر حکم کند؛ پس اجتهاد نماید؛ سپس راه خطا را بپیماید، او را یک ثواب خواهد بود».

            راوی گوید: من، این حدیث را به ابوبکر بن محمد بن حزم گفتم. وی گفت: ابوسلمة بن عبدالرحمن، از ابوهریرةس نیز همچنین روایت کرده است. و عبدالعزیز بن مطلّب گفته که از عبدالله بن ابوبکر، از ابوسلمة، از پیامبر ج به مثل این حدیث، روایت شده است».

* در باب «بین کلّ اذانین صلاة لمن شاء»[15]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَزِیدَ، قَالَ: حَدَّثَنَا کَهْمَسُ بْنُ الحَسَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ، بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ»، ثُمَّ قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ»»(ح 627)

            «عبدالله بن یزید مقریء، از کهمس بن حسن، از عبدالله بن بریدة، از عبدالله بن مغفّلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد؛ میان هر اذان و اقامه، نمازی وجود دارد». و بار سوم فرمود: «البته برای هر کس که بخواهد».

* در باب «الضجعة علی الشق الایمن بعد رکعتی الفجر»[16].

* در باب «الصلاة قبل المغرب»[17].

* در باب «کسب الرجل وعمله بیده»[18].

* در باب «قول الله تعالی: ﴿فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ [الأنفال: 41]»[19].

* در باب «قوله تعالی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ ظَالِمِیٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمۡۖ قَالُواْ کُنَّا مُسۡتَضۡعَفِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَکُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِیهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا٩٧ [النساء: 97]»[20].




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن یزید مقریء» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/228؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 1/435؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/200؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 8/342؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/144؛ «تهذیب التهدیب»، ابن حجر عسقلانی 6/75؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/548؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/644؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص185؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص160، «دول الاسلام»، حافظ ذهبی 1/94؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/262

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/367

[3]-           همان 1/169

[4]-           «جامع المسانید» 2/512

[5]-           «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/103

[6]-           «تبییض الصحیفة»، سیوطی، ص 75

[7]-           «تقریب التهذیب» 1/548

[8]-           «تهذیب التهذیب» 2/84

[9]-           «عقود الجمان»؛ ص 124

[10]-        «المناقب»، کردری 2/219

[11]-        «جامع المسانید» 1/92

[12]-        همان 1/95

[13]-        الجامع الصحیح، امام بخاری 2/1082

[14]-        همان 2/1092

[15]-        همان، امام بخاری 1/87

[16]-        همان 1/155

[17]-        همان 1/158

[18]-        همان 1/278

[19]-        همان 1/439

[20]-        همان 1/661

55- عبدالله بن نُمیر حنفی/[1] [متوفّای 199 ه‍ . ق]

55- عبدالله بن نُمیر حنفی/[1]
[متوفّای 199 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ حدیث و پیشوای دینی: ابوهشام همدانی - سپس - خارفی کوفی و پدر «حافظ کبیر، محمد» می‌باشد که از هشام بن عروة، اعمش، اشعث بن سوار، اسماعیل بن ابی خالد، یزید بن ابی زیاد، عبیدالله بن عمر، و شماری دیگر از بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است.

            و از کسانی که از عبدالله بن نُمیر، حدیث روایت کرده‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ علی بن مدینی؛ اسحاق بن راهویه؛ کوسج؛ احمد بن فرات؛ حسن بن علی بن عفّان؛ و کسانی دیگر از سائر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            یحیی بن معین و دیگران، عبدالله بن نمیر را مؤثق و مطمئن و معتبر و قابل اعتماد معرّفی کرده‌اند؛ و او، یکی از بزرگان و پیشقراولان عرصه‌ی حدیث و طلایه داران و پیشگامان پیشتاز عرصه‌ی روایت و درایت می‌باشد که به سال 199 ه‍ . ق - در آستانه‌ی 84 سالگی - درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش جای دهد.

            علامه ذهبی، در ادامه گوید: «اخبرنا عمر بن غدیر، اخبرنا عبدالصمد بن محمد، اخبرنا جمال الاسلام، اخبنرا الحسین بن طلاب، حدّثنا محمد بن جمیع، حدثنا محمد بن احمد بن ثابت الواسطی، حدثنا شعیب بن ایوب، حدثنا ابن نمیر، عن یحیی بن سعید، عن سعید بن المسیّب، سمعتُ سعداً: انّ رسول الله ج جمع له أبویه یوم اُحد».

                «عمر بن غدیر، از عبدالصمد بن محمد، از جمال الاسلام، از حسین بن طلاب، از محمد بن جمیع، از محمد بن احمد بن ثابت واسطی، از شعیب بن ایوب، از عبدالله بن نمیر، از یحیی بن سعید، از سعید بن مسیّب، برای ما چنین نقل کرده است که سعید بن مسیّب گوید: از سعد بن ابی وقّاصس شنیدم که می‌گفت: رسول خدا ج در روز جنگ احد، خطاب به من گفت: پدر و مادرم فدایت باد! (به سوی مشرکان و چندگانه پرستان، تیر بیانداز)».

            [در این سند، عبدالله بن نُمیر، به نقل روایت از یحیی بن سعید، از سعید بن مسیّب، از سعد بن ابی وقّاصس پرداخته است.]

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن نُمیر پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «سمع الاعمش والثوری والاوزاعی، وحکی عن ابی حنیفة؛ وروی عنه مسئلة اللعان تطلیقة بائنة؛ وحکاه حماد، عن ابراهیم؛ روی عنه ابنه واحمد وابن معین وابن المثنی وابوبکر وعثمان ابنا ابی شیبة»؛ «عبدالله بن نُمیر، از اعمش، سفیان ثوری و اوزاعی، به سماع حدیث پرداخته و از امام ابوحنیفه/ نیز، حدیث روایت نموده است؛ و یکی از آن مسائلی که ابن نُمیر به روایت آن از امام ابوحنیفه/ پرداخته، مسأله‌ی «لعان» است که از دیدگاه امام ابوحنیفه/، یک طلاق بائن به شمار می‌آید. این را حماد بن سلمة (استاد امام ابوحنیفه/)، از ابراهیم نخعی، نقل نموده است. و از عبدالله بن نمیر نیز، این روایت را پسرش، احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابن مثنّی، ابوبکر و عثمان - دو پسر ابوشیبة - نقل نموده‌اند».

            و د رکتاب «جامع المسانید»[4]؛ چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع هذا القدر الجلیل فی علم الحدیث، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبدالله بن نُمیر - با وجود این که در علم حدیث، از شأن و جایگاهی والا و در خور تحسین برخوردار است -، باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[5] گوید:

            ابن حبّان، عبدالله بن نُمیر را در کتاب «الثقات»، در جرگه‌ی راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر نموده است.

            احمد عجلی گوید: «ثقة، صالح الحدیث، صاحب سنّة»؛ «ابن نمیر، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و امانتدار می‌باشد که احادیث و روایات او نیز در درجه‌ی صحّت و درستی قرار دارند؛ و خود وی نیز، صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان می‌باشد».

            ابن سعد نیز گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث، صدوق»؛ «عبدالله بن نُمیر، روایت کننده‌ای مؤثق و قابل اعتماد، صادق و راستگو و درستکار و امانت دار بود که بسیار به روایت حدیث می‌پرداخت».

            علامه ابن بزّاز کردری در کتاب «المناقب»[6]، و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[7]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده‌اند.

            علامه تهانوی نیز در مقدمه‌ی کتاب «اِعلاء السنن»[8]، به بیان بیوگرافی عبدالله بن نُمیر پرداخته و در ادامه گفته است: «هو من رجال الجماعة؛ روی له الشیخان واصحاب السنن کلّهم»؛ «عبدالله بن نُمیر، از رجال جماعت است؛ (جماعت: بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، و به طور کلّی، عبدالله بن نُمیر، از آن دسته از محدّثان و راویانی می‌باشد که هم شیخان (بخاری و مسلم) و هم تمامی نویسندگان «سُنن»، از وی، حدیث روایت نموده‌اند.»

نگارنده گوید:

                عبدالله بن نُمیر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله تعالی: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَیۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَیۡهِمۡۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٦ [النساء: 6]»[9]

            «حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، فِی قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ [النساء: 6] أَنَّهَا «نَزَلَتْ فِی وَالِی الیَتِیمِ إِذَا کَانَ فَقِیرًا، أَنَّهُ یَأْکُلُ مِنْهُ مَکَانَ قِیَامِهِ عَلَیْهِ بِمَعْرُوفٍ»»(ح 4575)

            «اسحاق، از عبدالله بن نُمیر، از هشام، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی در تفسیر این فرموده‌ی خداوند: ﴿وَمَن کَانَ غَنِیّٗا فَلۡیَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن کَانَ فَقِیرٗا فَلۡیَأۡکُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ [النساء: 6] «و آن کسی که توانگر است، باید (از گرفتن اجرت سرپرستی) خودداری ورزد و هر کس که تهی دست است، باید مطابق عرف، از آن بخورد»؛ گفت: این آیه، در مورد ولیّ یتیم نازل شده که اگر فقیر باشد از مال یتیم مطابق عرف، عوض اجرت سرپرستی خود می‌خورد».

* در باب «ذات عرق لاهل العراق»[10]

            «حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا فُتِحَ هَذَانِ المِصْرَانِ أَتَوْا عُمَرَ، فَقَالُوا: یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ، «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَدَّ لِأَهْلِ نَجْدٍ قَرْنًا»، وَهُوَ جَوْرٌ عَنْ طَرِیقِنَا، وَإِنَّا إِنْ أَرَدْنَا قَرْنًا شَقَّ عَلَیْنَا، قَالَ: فَانْظُرُوا حَذْوَهَا مِنْ طَرِیقِکُمْ، فَحَدَّ لَهُمْ ذَاتَ عِرْقٍ»(ح 1531)

            «علی بن مسلم، از عبدالله بن نُمیر، از عبیدالله، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون این دو شهر (کوفه و بصره) فتح شدند، مردم به نزد عمر بن خطابس آمدند و گفتند: ای امیرمؤمنان! بی‌گمان رسول خدا ج برای مردم نجد، «قَرن» را میقات و احرامگاه تعیین کرده است؛ و آن جا، به سوی دیگر راه ما واقع شده است و رفتن از راه قَرن، بر ما دشوار است. عمرس گفت: به موازات قَرن، محلّی را ببینید که بر سر راه شما باشد. و «ذات عرق» را برای آن‌ها، احرامگاه و میقات تعیین کرد».

* در باب «اذا لم یجد ماءاً ولا تراباً»[11]

            «حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ بْنُ یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ نُمَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا اسْتَعَارَتْ مِنْ أَسْمَاءَ قِلاَدَةً فَهَلَکَتْ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا فَوَجَدَهَا، «فَأَدْرَکَتْهُمُ الصَّلاَةُ وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَصَلَّوْا، فَشَکَوْا ذَلِکَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آیَةَ التَّیَمُّمِ» فَقَالَ أُسَیْدُ بْنُ حُضَیْرٍ لِعَائِشَةَ: جَزَاکِ اللَّهُ خَیْرًا، فَوَاللَّهِ مَا نَزَلَ بِکِ أَمْرٌ تَکْرَهِینَهُ، إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِکِ لَکِ وَلِلْمُسْلِمِینَ فِیهِ خَیْرًا»(ح 336)

            «زکریا بن یحیی، از عبدالله بن نُمیر، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: او، گلوبندی از اسماءل به عاریت گرفته بود و آن گلوبند گم شد؛ رسول خدا ج مردی را به جست و جوی آن فرستاد و گلوبند، پیدا شد. وقت نماز فرا رسید و مردم با خود آب همراه نداشتند. (بی‌وضو) نماز گزاردند و از این حالت به رسول خدا ج شکایت کردند. سپس خداوند، آیه تیمم را فرود آورد.

            اسید بن حضیر به عایشهل گفت: خداوند تو را پاداش نیک دهد! به خدا سوگند که بر تو کاری فرود نیامده است که تو را ناخوشایند بوده است، مگر آن که خداوند آن را بر تو و مسلمانان، نیک و مایه‌ی خیر گردانیده است».

* در باب «الخیمة فی المسجد للمرضی وغیرهم»[12].

* در باب «سترة الامام سترة من خلفه»[13].

* در باب «من قام الی جنب الامام لعلّة»[14].

* در باب «اتیان مسجد قباء راکباً وماشیاً»[15].

* در باب «من ردّ فقال: علیک السلام. وقالت عایشة: وعلیه السلام ورحمة الله وبرکاته»[16].

* در باب «من اجری امر الامصار علی ما یتعارفون بینهم فی البیوع والاجارة والمکیال والوزن»[17].

* در باب «هبة الرجل لامرأته والمرأة لزوجها»[18].

* در باب «قتل ابی جهل»[19].

* در باب «مرجع النبیّ ج من الأحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[20].

* در باب «مرجع النبی ج من الاحزاب ومخرجه الی بنی قریظة ومحاصرته ایّاهم»[21].

            به هر حال، روایات «عبدالله بن نُمیر»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 18 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «عبدالله بن نُمیر» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/216؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/630؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/186؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/244؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/357؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/60؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/137؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/52؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/542؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 10/589؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص184؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/260

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/327

[3]-           «الجواهر المضیة» 1/292

[4]-           «جامع المسانید» 2/508

[5]-           «تهذیب التهذیب» 6/53

[6]-           «المناقب»، کردری 2/223

[7]-           «عقود الجمان»؛ ص 123

[8]-           مقدمه‌ی «اعلاء السنن» 3/169

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/658

[10]-        همان 1/207

[11]-        همان 1/48

[12]-        همان 1/66

[13]-        همان 1/71

[14]-        همان 1/94

[15]-        همان 1/159

[16]-        همان 2/924

[17]-        همان 1/294

[18]-        همان 1/352

[19]-        همان 2/565

[20]-        همان 2/590

[21]-        همان 2/591