64- علی بن جَعد جَوهری حنفی/[1]
[متوفّای 230 ه . ق]
علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مطمئن و قابل اعتماد، تکیه گاه مسلمانان، شیخ و بزرگ بغداد؛ ابوالحسن هاشمی جَوهری (علی بن جَعد بن عُبید) میباشد. وی، به سال 134 ه . ق (یا 133 ه . ق) دیده به جهان گشود و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و از ابن ابی ذئب، عاصم بن محمد عمری، شعبة، حریز بن عثمان و کسان دیگر از طبقهی آنان، به نقل روایت پرداخته است.
و از کسانی که از علی بن جَعد جوهری، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ ابوداود؛ ابوزرعة؛ ابوحاتم؛ ابویعلی موصلی؛ ابوالقاسم بغویی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
اعمش، از موسی بن داود روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحفظ من علی بن الجعد؛ أملی علینا ابن أبی ذئب عشرین حدیثاً، فحفظها وسردها علینا»؛ «من، حافظتر و ضابطتر از علی بن جعد ندیدهام؛ به گونهای که ابن ابی ذئب، بیست حدیث بر ما، املاء و دیکته کرد و علی بن جعد، بلافاصله و بیدرنگ، آنها را حفظ کرد و به خاطر خویش سپرد و آنها را به همان شکلی که ابن ابی ذئب بر ما املاء و دیکته نموده بود، روایت و نقل کرد؛ (بیآن که در آنها، کم و کاستی و تغییر و دگرگونی ایجاد نماید)».
صالح جزرة گوید: از خلف بن سالم شنیدم که میگفت: «صرتُ انا واحمد واسحاق وابن معین الی علی بن الجعد؛ فأخرج الینا کتبه وذهب ظنّنا أنّه یتّخذ لنا طعاماً؛ فلم نجد فی کتبه الّا خطأً واحداً. فلمّا فرغنا من الطعام، قال: هاتوا. فحدّث بکلّ شیء کتبناه من حفظه»؛ «من، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه و یحیی بن معین، به نزد علی بن جعد رفتیم؛ وی، کتابهای خویش را برای ما آشکار و بیرون آورد؛ چنین پنداشتیم که وی، برای ما تهیّهی غذا نیز دیده است؛ (ما شروع به کند و کاو و تجزیه و تحلیل و تحقیق و بررسی و موشکافی و وارسی کتابهای وی نمودیم) و در آنها، فقط یک اشتباه یافتیم. چون از خوردن غذا فراغت یافتیم و آن را به پایان رساندیم، خطاب به ما گفت: قلم و کاغذ خویش را بیاورید! وی شروع به نقل روایت نمود و تمامی روایات و احادیث را از حفظ بیان کرد و ما نیز به نگارش و تحریر آنها پرداختیم».
عبدوس نیشابوری گوید: «ما أعلم أنّی رأیتُ أحفظ من علی بن الجعد»؛ «من، سراغ ندارم که کسی را حافظتر و ضابطتر از علی بن جعد، دیده باشم».
ابوحاتم نیز گفته است: «صدوق؛ ما کان أحفظه لحدیثه»؛ «علی بن جعد جوهری، فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود؛ نسبت به احادیث و روایات وی، کسی حافظتر و ضابطتر از او، وجود نداشت».
یحیی بن معین گوید: «هو أثبت البغدادیین فی شعبة؛ وهو صدوق، وقیل: انّه مکث ستّین سنة یصوم یوماً ویفطر یوماً؛ وکان عالماً نبیلاً متموّلاً، لکنّه فیه ابتداعٌ نال من بعض السلف»؛ «علی بن جعد جوهری، در مورد احادیث و روایات شعبة، مطمئنترین و قابل اعتمادترین مردمان بغداد بود؛ به راستی، او فردی راستگو و امین و صادق و درستکار بود؛ و گفته شده است که وی، در شصت سال متوالی، یک روز را روزه میگرفت و یک روز دیگر را افطار مینموده است. وی، دانشمندی آگاه، کارشناسی مطّلع، صاحب نظری دانا، انسانی شریف و اصیل، نجیب و بزرگوار، با فراست و باهوش، بزرگمنش و قابل احترام، متموّل و ثروتمند و پولدار و سرمایهدار و توانگر و غنی بود؛ و تنها عیب وی، این بود که در او، اندکی گرایش به بدعت و نوآوری در دین وجود داشت؛ از این رو، برخی از علماء و صاحبنظران سَلَف، او را بدین خاطر، مذمّت و توبیخ و نکوهش و سرزنش نمودهاند».
حافظ عبدالقادر قرشی، در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به ذکر علی بن جعد پرداخته و او را در ردیف علماء و صاحبنظران احناف، برشمرده و در ادامه گفته است: «هو، من أصحاب ابی یوسف؛ رأی الامام وهو صغیر؛ وحضر جنازته؛ وروی عنه من یومٍ مات ابوحنیفة/»؛ «علی بن جَعد جوهری، از زمرهی شاگردان ابویوسف (شاگرد ارشد امام ابوحنیفه/) میباشد که در کودکی و خردسالی، امام ابوحنیفه/ را دیده و در تشییع جنازهی امام نیز شرکت کرده است؛ و در همان روزی که امام ابوحنیفه/ وفات کرد، از او، روایت نموده است».
در کتاب «تهذیب التهذیب»[4] آمده است: صالح بن محمد گوید: «ثقة»؛ «علی بن جعد جوهری، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد است». نسایی نیز گفته است: «صدوق»؛ «علی بن جعد، فردی صادق و راستگو و امین و درستکار میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[5]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
نگارندهی سطور گوید:
علی بن جَعد جوهری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ میباشد؛ و این موارد، عبارتند از:
* در باب «إثم من کذب علی النبیّ ج »[6]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، قَالَ: أَخْبَرَنِی مَنْصُورٌ، قَالَ: سَمِعْتُ رِبْعِیَّ بْنَ حِرَاشٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَکْذِبُوا عَلَیَّ، فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَلِجِ النَّارَ»»(ح 106)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبة، از منصور، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ربعی بن حراش شنیدم که میگفت: از علی بن ابی طالبس شنیدم که میگفت: رسول خدا ج فرمودند: «سخنی را به دروغ به من نسبت ندهید، زیرا کسی که به دروغ، سخنی را به من نسبت دهد، وارد آتش میشود».
* در باب «دعوة الیهود والنصاری وعلی ما یقاتلون علیه؛ وما کتب النبیّ ج الی کسری وقیصر؛ والدعوة قبل القتال»[7]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَقُولُ: لَمَّا أَرَادَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَکْتُبَ إِلَى الرُّومِ، قِیلَ لَهُ: إِنَّهُمْ لاَ یَقْرَءُونَ کِتَابًا إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَخْتُومًا، «فَاتَّخَذَ خَاتَمًا مِنْ فِضَّةٍ، فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِهِ فِی یَدِهِ، وَنَقَشَ فِیهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»»(ح 2938)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبة، از قتادة برای ما روایت کرده که وی گفته است: از انس بن مالکس شنیدم که میگفت: چون رسول خدا ج خواست که به قیصر روم نامه بنویسد، به آن حضرت ج گفته شد که پادشاهان، نامهای را میخوانند که مهر شده باشد. از این رو، آن حضرت ج انگشتری نقرهای برای خود گرفت؛ گویی هم اکنون به سفیدی انگشتر در دست آن حضرت ج مینگرم که در آن نقش شده بود: محمد رسول الله».
* در باب «أداء الخُمس، من الایمان»[8]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی جَمْرَةَ، قَالَ: کُنْتُ أَقْعُدُ مَعَ ابْنِ عَبَّاسٍ یُجْلِسُنِی عَلَى سَرِیرِهِ فَقَالَ: أَقِمْ عِنْدِی حَتَّى أَجْعَلَ لَکَ سَهْمًا مِنْ مَالِی فَأَقَمْتُ مَعَهُ شَهْرَیْنِ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَفْدَ عَبْدِ القَیْسِ لَمَّا أَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنِ القَوْمُ؟ - أَوْ مَنِ الوَفْدُ؟ -» قَالُوا: رَبِیعَةُ. قَالَ: «مَرْحَبًا بِالقَوْمِ، أَوْ بِالوَفْدِ، غَیْرَ خَزَایَا وَلاَ نَدَامَى»، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا لاَ نَسْتَطِیعُ أَنْ نَأْتِیکَ إِلَّا فِی الشَّهْرِ الحَرَامِ، وَبَیْنَنَا وَبَیْنَکَ هَذَا الحَیُّ مِنْ کُفَّارِ مُضَرَ، فَمُرْنَا بِأَمْرٍ فَصْلٍ، نُخْبِرْ بِهِ مَنْ وَرَاءَنَا، وَنَدْخُلْ بِهِ الجَنَّةَ، وَسَأَلُوهُ عَنِ الأَشْرِبَةِ: فَأَمَرَهُمْ بِأَرْبَعٍ، وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ، أَمَرَهُمْ: بِالإِیمَانِ بِاللَّهِ وَحْدَهُ، قَالَ: «أَتَدْرُونَ مَا الإِیمَانُ بِاللَّهِ وَحْدَهُ» قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: “شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامُ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ، وَصِیَامُ رَمَضَانَ، وَأَنْ تُعْطُوا مِنَ المَغْنَمِ الخُمُسَ» وَنَهَاهُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنِ الحَنْتَمِ وَالدُّبَّاءِ وَالنَّقِیرِ وَالمُزَفَّتِ” وَرُبَّمَا قَالَ: “المُقَیَّرِ” وَقَالَ: “احْفَظُوهُنَّ وَأَخْبِرُوا بِهِنَّ مَنْ وَرَاءَکُمْ”»(ح 53)
«علی بن جعد جوهری، از شعبة، از ابوجمرة برای ما روایت کرده که وی گفته است: من با عبدالله بن عباسب نشست و برخاست میکردم؛ او مرا بر تخت خویش مینشاند و به من گفت: نزد من بمان تا از مال خویش برای تو، سهمی بدهم؛ من به مدت دو ماه نزد وی ایستادم؛ آنگاه گفت: هنگامی که وفد قبیلهی عبد قیس نزد رسول خدا ج آمد، رسول اکرم ج پرسید: «شما از چه قوم و طایفهای هستید؟» گفتند: از طایفهی ربیعه. رسول الله ج فرمود: «بسیار خوش آمدید، امیدوارم از آمدنتان، ناراحت و پشیمان نشوید». عرض کردند: ای پیامبر خدا! چون کفّار طایفهی مُضَر در مسیر ما قرار دارند، ما جز در ماههای حرام، نمیتوانیم خدمت شما برسیم؛ بنابراین، رهنمودهای لازم را در اختیار ما قرار دهید تا ما آنها را به دیگران ابلاغ نماییم و موجب رستگاری ما نیز بشوند؛ سپس در مورد نوشیدنیهای حلال و حرام، از رسول خدا ج سؤال کردند. در مورد سؤال اول، رسول خدا ج آنها را از چهار چیز منع کرد و به چهار چیز امر فرمود. آنان را به ایمان آوردن به خدای یگانه دعوت نمود و فرمود: «آیا میدانید که ایمان آوردن به خدای یگانه یعنی چه؟» حاضران در جواب گفتند: الله و رسولش بهتر میدانند. رسول الله ج فرمود: «ایمان به الله، عبارت است از: گواهی دادن به یگانگی خداوند و به رسالت محمد ج و بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان و پرداخت خُمس غنیمت». و در مورد سؤال دوم، آنها را از استفادهی چهار چیز (ظرف) نهی کرد که عبارتند از: خُم، ظرف کدو، ظرف تنهی درخت خرما و ظرف قیراندود». (در آن زمان، این ظرفها، مخصوص تهیه کردن شراب بودند). و در پایان، آن حضرت ج فرمود: «آنچه گفتم، به خاطر بسپارید و به اطلاع دیگران برسانید».
* در باب «سکرات الموت»[9]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَسُبُّوا الأَمْوَاتَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَفْضَوْا إِلَى مَا قَدَّمُوا»»(ح 6516)
«علی بن جَعد جوهری، از شعبه، از اعمش، از مجاهد برای ما روایت کرده که عایشهل گفته است: «مردهها را دشنام ندهید؛ زیرا آنها بدانچه از پیش فرستادهاند، رسیدهاند».
* در باب «الحیاء»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الجَعْدِ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ مَوْلَى أَنَسٍ - قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: اسْمُهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِی عُتْبَةَ - سَمِعْتُ أَبَا سَعِیدٍ، یَقُولُ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَشَدَّ حَیَاءً مِنَ العَذْرَاءِ فِی خِدْرِهَا»»(ح 6119)
«علی بن جعد جوهری، از شعبه، از قتادة، از آزادهی انس - ابوعبدالله گوید: نام وی عبدالله بن ابی عُتبة است - برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابوسعید شنیدم که میگفت: پیامبر خدا ج از دوشیزهی در پرده، باحیاتر بود».
* در باب «مهر البغی والنکاح الفاسد».[11]
* در باب «لبس الحریر وافتراشه للرجال وقدر ما یجوز منه».[12]
* در باب «التسلیم علی الصبیان»[13]
* در باب «صلاة الضحی فی الحضر».[14]
* در باب «الصدقة بالیمین»[15]
* در باب «مناقف علی بن ابی طالب، ابی الحسن القرشی الهاشمی».[16]
[1]- بیوگرافی «علی بن جَعد جوهری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر» امام بخاری 3/2/266 ؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/526 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/178 ؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی ۱۰/459 ؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 11/360 ؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/116 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 6/68 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبّان 8/466 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/280 ؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/256 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/689 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 13/211 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 130 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/355.
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/399 و 400
[3]- «الجواهر المضیة» 1/355
[4]- «تهذیب التهذیب» 7/257
[5]- «عقود الجمان»، ص 131
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/21
[7]- همان 1/411
[8]- همان 1/13
[9]- همان 2/964
[10]- همان 2/903
[11]- همان 2/805
[12]- همان 2/867
[13]- همان 2/923
[14]- همان 1/157
[15]- همان 2/191
[16]- همان 1/526
63- عَبِیْدَة بن حُمَیْد ضَبّی/[1]
[متوفّای 190ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عَبِیْدَة بن حُمَید بن صُهیب تیمی - یا لیثی و یا ضَبّی -، ابوعبدالحمن کوفی، معروف به «حذّاء» میباشد.
از کسانی که عَبیدة بن حُمید، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان این بزرگان را نام برد:
عبدالملک بن عُمیر؛ عبدالعزیز بن رفیع؛ اسود بن قَیس؛ حمید طویل؛ اعمش؛ منصور؛ یزید ابی زیاد، عبیدالله بن عمر؛ مطرف بن طریف؛ رکین بن ربیع؛ عطاء بن سائب؛ عمار دهنی؛ عمارة بن غزیة؛ موسی بن ابی عایشه؛ یحیی بن سعید انصاری؛ ابومالک اشجعی و دیگران.
و از کسانی که از عَبیدة بن حُمید، حدیث روایت نمودهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
سفیان ثوری - و حال آن که از عَبیدة بن حُمید، بزرگتر نیز میباشد -؛ احمد بن حنبل؛ محمد بن سلام؛ دو پسر ابوشیبه (ابوبکر و عثمان)؛ فَروة بن ابوالمغراء؛ حسن بن محمد بن صبّاح زعفرانی؛ ابوثَور؛ احمد بن مَنیع؛ قتیبة؛ علی بن حجر؛ هنّاد بن سری؛ ابراهیم بن محبشر؛ و دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم ودانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
ابوداود به نقل از احمد بن حنبل گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات عَبیدة بن حُمید، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، فردی مؤثّق و مورد اعتماد میباشد و احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن ابی مریم، از یحیی بن معین چنین نقل کرده است: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، فردی ثقه و قابل اعتماد است».
عبدالله بن علی بن مدینی، از پدرش نقل میکند که گفت: «ما رأیتُ أصحّ حدیثاً منه ولا أصحّ رجالاً»؛ «من حدیثی را صحیحتر و درستتر از حدیث عَبیدة بن حُمید ندیدهام؛ و همچنین، روایت کنندهای را قویتر و مطمئنتر از او تاکنون مشاهده نکردهام». (یعنی احادیث وی، از احادیث دیگران صحیحتر، و خود وی نیز نسبت به دیگر محدّثان و راویان، قویتر و قابل اعتمادتر بود).
ابن عمار گوید: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، از زمرهی راویان مورد وثوق و قابل اعتماد بود».
نسایی نیز گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات عَبیدة بن حُمید، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد میباشد و احادیث و روایات او نیز، صحیح و درست میباشند».
ابن سعد گوید: «کان ثقة، صالح الحدیث، صاحب نحو وعربیة وقراءة للقرآن»؛ «عَبیدة بن حُمید، روایت کنندهای مؤثق و مورد اعتماد بود که احادیث و روایات وی نیز به درجهی صحّت و درستی رسیده بودند؛ او از صاحبان و اربابان نحو، زبان عربی و قرائت قرآن بود».
ابن حبّان نیز، در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
دارقطنی گفته است: «ثقة»؛ «عَبیدة بن حُمید، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و مُعتمد است».
و دارقطنی در کتاب «العلل» چنین گفته است: «کان من الحفّاظ»؛ «عبیدة بن حُمید، یکی از حافظان حدیث بود». ابن شاهین، در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبه گفته است: «عَبیدة بن حُمید، ثقة صدوق»؛ «عَبیدة بن حُمید، از راویان مؤثق و قابل اعتماد، صادق و راستگو، مطمئن و مُعتمد و درستکار و امانت دار میباشد».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[3]، عَبیدة بن حُمید را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[4]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
عَبیدة بن حُمید/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «التعوّذ من فتنة الدنیا»[5]
«حَدَّثَنَا فَرْوَةُ بْنُ أَبِی المَغْرَاءِ، حَدَّثَنَا عَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ، عَنْ عَبْدِ المَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ، عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ أَبِیهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُعَلِّمُنَا هَؤُلاَءِ الکَلِمَاتِ، کَمَا تُعَلَّمُ الکِتَابَةُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ البُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ نُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا، وَعَذَابِ القَبْرِ»»(ح 6390)
«فروة بن ابی المغراء، از عَبیدة بن حُمید، از عبدالملک بن عُمیر،از مصعب بن سعد بن ابی وقّاص، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج همین کلمات را به ما یاد میداد مانند این که کتابت به ما آموخته میشود؛ و این کلمات، عبارتند از: «اللهم انّی اعوذ بک من البخل، واعوذ بک من الجبن واعوذ بک من ان نُردّ الی ارذل العمر، واعوذ بک من فتنة الدنیا وعذاب القبر»؛ «بارخدایا! از بخل، بزدلی، فرتوت شدنی که باعث ذلّت گردد، فتنهی دنیا (دجّال) و عذاب قبر، به تو پناه میبرم».
* در باب «النمیمة من الکبائر»[6]
«حَدَّثَنَا ابْنُ سَلاَمٍ، أَخْبَرَنَا عَبِیدَةُ بْنُ حُمَیْدٍ أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ بَعْضِ حِیطَانِ المَدِینَةِ، فَسَمِعَ صَوْتَ إِنْسَانَیْنِ یُعَذَّبَانِ فِی قُبُورِهِمَا، فَقَالَ: «یُعَذَّبَانِ، وَمَا یُعَذَّبَانِ فِی کَبِیرٍ، وَإِنَّهُ لَکَبِیرٌ، کَانَ أَحَدُهُمَا لاَ یَسْتَتِرُ مِنَ البَوْلِ، وَکَانَ الآخَرُ یَمْشِی بِالنَّمِیمَةِ» ثُمَّ دَعَا بِجَرِیدَةٍ فَکَسَرَهَا بِکِسْرَتَیْنِ أَوْ ثِنْتَیْنِ، فَجَعَلَ کِسْرَةً فِی قَبْرِ هَذَا، وَکِسْرَةً فِی قَبْرِ هَذَا، فَقَالَ: «لَعَلَّهُ یُخَفَّفُ عَنْهُمَا مَا لَمْ یَیْبَسَا»»(ح 6055)
«ابن سلام، از عَبیدة بن حُمید ابوعبدالرحمن، از منصور، از مجاهد، از عبدالله بن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج از کنار برخی از بیشههای مدینه گذشت. ناگهان صدای دو نفر را شنید که در قبرهایشان گرفتار عذاب بودند. آن حضرت ج فرمود: «این دو نفر، عذاب داده میشوند، امّا نه به خاطر گناه بزرگی؛ و بیگمان آن، گناهی بس بزرگ است؛ یکی از آنان، از ادرار خود، پرهیز نمیکرد و دیگری، سخن چینی میکرد».
آنگاه رسول خدا ج شاخهی تَرِ درختی را خواست؛ آن را دو قسمت کرد و هر قسمت آن را روی یکی از آن دو قبر گذاشت و فرمود: «امید است تا زمانی که این دو شاخه، خشک نشده است، خداوند، عذاب آنان را تخفیف دهد».
[1]- بیوگرافی «عَبیدة بن حُمید ضَبّی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/86؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/779؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/92؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/508؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 3/25؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/326؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/162؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/241؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 7/75؛«تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/649 ؛«خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 217؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 135، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/329؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/337
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/75 و 76
[3]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[4]- «المناقب»، کردری 2/224
[5]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/945
[6]- همان 2/894
62- عبیدالله بن موسی عَبْسی/[1]
[متوفّای 213 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ مؤثق و قابل اعتماد در حدیث: ابومحمد عَبْسی کوفی، قاری قرآن و عابد و پارسا و دین مدار و پرهزگار میباشد. وی، پس از سپری شدن سال 120 ه . ق دیده به جهان گشود؛ و عبیدالله بن موسی، همسان و هماورد و شبیه و همانند وکیع بن جرّاح (در علم و دانش، حکمت و فرزانگی، روایت و درایت و اخلاص و صداقت) بود؛ و ما ذکر عبیدالله بن موسی را به تأخیر انداختیم؛ زیرا وفات وی، دنبالتر از وفات وکیع بن جرّاح بوده است.
و از کسانی که عبیدالله بن موسی، از آنها، به سماع حدیث پرداخته است، میتوان این افراد را نام برد:
هشام بن عروة؛ اسماعیل بن ابی خالد؛ اعمش؛ سفیان ثوری؛ ابن جُریج؛ حنظلة بن ابی سفیان؛ اوزاعی؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
بخاری نیز از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر جماعت محدّثان (مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) در کتاب هایشان، با واسطهی مردی دیگر(به نام احمد بن ابی شریح رازی)، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند.
و برخی دیگر از کسانی که به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ یحیی بن معین؛ ابوبکر بن ابی شیبة؛ عباس دوری؛ دارمی؛ حارث تیمی؛ کدیمی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین، عبیدالله بن موسی را فردی مؤثق و قابل اعتماد در حدیث، معرفی نموده است.
ابوحاتم گفته است: «ثقة صدوق؛ وابونعیم، أتقن منه؛ وعبیدالله، أثبتهم فی اسرائیل»؛ «عبیدالله بن موسی، روایت کنندهای مورد وثوق و معتبر و صادق و راستگو و درستکار و امین میباشد؛ و ابونعیم، از وی ماهرتر و خبرهتر و کاردانتر و شایستهتر و متخصّصتر و کارشناستر است؛ و عبیدالله بن موسی نیز، در مورد احادیث و روایات اسرائیل، مطمئنترین و قابل اعتمادترین افراد میباشد».
احمد عجلی گوید: «کان عالماً بالقرآن؛ رأساً فیه؛ ما رأیتُه رافعاً رأسه وما رُئیَ ضاحکاً قط؛ قرأ علی حمزة الزیّات»؛ «عبیدالله بن موسی، دانای به قرآن بود و در عرصهی احکام و مسائل قرآنی، طلایه دار و پیشقراول و رهبر و ارباب همه به شمار میآمد؛ هرگز او را ندیدم که سر خویش را (از فرط تواضع و فروتنی و حیا و شرم) بالا کند؛ و همچنین هرگز دیده نشده است که وی بخندد؛ عبیدالله بن موسی، قرائت را به نزد حمزة الزیات فرا گرفت».
احمد بن یوسف سلمی گوید: «کتبتُ عنه ثلاثین ألف حدیث»؛ «سی هزار حدیث از عبیدالله بن موسی نوشتم».
ابن سعد گوید: «مات فی ذی الحجّة سنة ثلاث عشرة ومائتین»؛ «عبیدالله بن موسی، در ماه ذی الحجّة، به سال 213 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید». خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمتهای خویش جای دهد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
وی، عبیدالله بن موسی بن ابوالمختار میباشد؛ نام وی، «باذام عَبْسی» است.
بخاری، از عبیدالله بن موسی، حدیث روایت نموده است؛ و همچنین بخاری و سائر محدّثان (از قبیل: مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، با واسطهی احمد بن ابی شریح رازی، به نقل روایت از عبیدالله بن موسی پرداختهاند.
ابن سعد گوید: «قرأ علی عیسی بن عمر، وعلی علی بن صالح؛ وکان صدوقاً ان شاء الله تعالی؛ کثیرالحدیث، حسن الهیئة»؛ «عبیدالله بن موسی، به نزد عیسی بن عمر و علی بن صالح، درس خواند و در محضر آنان، زانوی تلمّذ زد و از آنها، درس گرفت؛ وی - به خواست خدا - فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود که به نقل و روایت احادیث فراوانی پرداخته بود؛ او، انسانی خوش سیما و زیبا بود.»
ابن حبّان نیز عبیدالله بن موسی را در کتاب «الثقات»، در شمار راویان مؤثق ذکر کرده است.
حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، عبیدالله بن موسی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنانکه حافظ سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5] این کار را نموده است.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[6]، وی را در زمرهی راویان امام ابوحنیفه/ معرفی کرده است.
نگارنده گوید:
عبیدالله بن موسی، از ابوحنیفه، از سماک بن حرب، از ابوصالح، از امّ هانیل چنین روایت کرده که وی گفته است: «قلتُ یا رسول الله! ما کان المنکر الذی کانوا یأتون؟ قال: یحبقون ویسخرون من اهل الطریق»؛ «خطاب به رسول خدا ج گفتم: کار زشت و ناپسندی که قوم لوط انجام میدادند، چه بود؟ آن حضرت ج فرمود: از خویشتن، بوی گند بیرون میدادند و مردمان راه را به مسخره میگرفتند».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از عبیدالله بن موسی، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
عبیدالله بن موسی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «غزوة اُحد»[8]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، عَنْ إِسْرَائِیلَ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَقِینَا المُشْرِکِینَ یَوْمَئِذٍ، وَأَجْلَسَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَیْشًا مِنَ الرُّمَاةِ، وَأَمَّرَ عَلَیْهِمْ عَبْدَ اللَّهِ، وَقَالَ: «لاَ تَبْرَحُوا، إِنْ رَأَیْتُمُونَا ظَهَرْنَا عَلَیْهِمْ فَلاَ تَبْرَحُوا، وَإِنْ رَأَیْتُمُوهُمْ ظَهَرُوا عَلَیْنَا فَلاَ تُعِینُونَا» فَلَمَّا لَقِینَا هَرَبُوا حَتَّى رَأَیْتُ النِّسَاءَ یَشْتَدِدْنَ فِی الجَبَلِ، رَفَعْنَ عَنْ سُوقِهِنَّ، قَدْ بَدَتْ خَلاَخِلُهُنَّ، فَأَخَذُوا یَقُولُونَ: الغَنِیمَةَ الغَنِیمَةَ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ: عَهِدَ إِلَیَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ لاَ تَبْرَحُوا، فَأَبَوْا، فَلَمَّا أَبَوْا صُرِفَ وُجُوهُهُمْ، فَأُصِیبَ سَبْعُونَ قَتِیلًا، وَأَشْرَفَ أَبُو سُفْیَانَ فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ فَقَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ أَبِی قُحَافَةَ؟ قَالَ: «لاَ تُجِیبُوهُ» فَقَالَ: أَفِی القَوْمِ ابْنُ الخَطَّابِ؟ فَقَالَ: إِنَّ هَؤُلاَءِ قُتِلُوا، فَلَوْ کَانُوا أَحْیَاءً لَأَجَابُوا، فَلَمْ یَمْلِکْ عُمَرُ نَفْسَهُ، فَقَالَ: کَذَبْتَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ، أَبْقَى اللَّهُ عَلَیْکَ مَا یُخْزِیکَ، قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: اعْلُ هُبَلُ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: “قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ” قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: لَنَا العُزَّى وَلاَ عُزَّى لَکُمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَجِیبُوهُ» قَالُوا: مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا اللَّهُ مَوْلاَنَا، وَلاَ مَوْلَى لَکُمْ» قَالَ أَبُو سُفْیَانَ: یَوْمٌ بِیَوْمِ بَدْرٍ، وَالحَرْبُ سِجَالٌ، وَتَجِدُونَ مُثْلَةً، لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِی»(ح 4043)
«عبیدالله بن موسی، از اسرائیل، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روز اُحد، با مشرکان روبه رو شدیم و پیامبر ج لشکری از تیراندازان را جابه جا کرد و عبدالله را بر آنان امیر گردانید و فرمود: «از جای خویش حرکت مکنید؛ اگر ما را ببینید که پیروز شدهایم، باز هم از جای خود تکان مخورید؛ و اگر هم دیدید که بر ما پیروز شدهاند؛ باز هم به کمک ما نیایید».
و چون با دشمن روبه رو شدیم؛ گریختند؛ حتی زنان را دیدیم که پاچهها را بالا زده و به سوی کوه میدویدند که پا زیبهای پاهایشان نمودار شده بود؛ سپس مسلمانان شروع به گفتن «غنیمت»، «غنیمت» کردند.
عبدالله گفت: پیامبر ج از من عهد گرفته است که از جای خود تکان نخورید. تیراندازان نپذیرفتند و چون بیتوجهی کردند، روی ایشان از سمت و سویی که باید روی بدان میآوردند و حرکت دشمن را زیر نظر میداشتند، برگردانیده شد و در نتیجه، هفتاد تن از آنان کشته شد و ابوسفیان، بر بلندی ایستاد و گفت: آیا محمد ج در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «به او پاسخ ندهید»؛ سپس گفت: آیا پسر ابوقحافه (ابوبکر) در میان مردم هست؟ آن حضرت ج فرمود: «پاسخ او را ندهید». سپس گفت: آیا عمر پسر خطاب در میان قوم وجود دارد؟ آنگاه ابوسفیان، گفت: به تحقیق که اینها کشته شدهاند؛ و اگر زنده میبودند، حتماً پاسخ میدادند. عمرس نتوانست طاقت بیاورد؛ از این رو، از جای برخاست وگفت: ای دشمن خدا! دروغ گفتی؛ خداوند، آنچه را که تو را خوار بگرداند، نگهداشته است.
ابوسفیان گفت: بت هُبل، برتر است. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید»؛ گفتند: چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله برتر و بزرگتر است». ابوسفیان گفت: ما بت عُزّا داریم و شما عُزّایی ندارید. پیامبر ج فرمود: «جواب او را بدهید». گفتند: چه بگوییم. فرمود: «بگویید: الله، یاری دهندهی ما است و شما را یاری دهندهای نیست».
سپس ابوسفیان گفت: امروز در برابر روز بدر، که شکست ما بود؛ و جنگ نوبت دارد؛ گاهی شکست و گاهی پیروزی است؛ و شما در میدان جنگ، اندام بریده شدهی یاران خود را مییابید که نه من دستور دادهام و نه از آن، بدم میآید».
* در باب «قول النبیّ ج: بُنی الاسلام علی خمس»[9]
«حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، قَالَ: أَخْبَرَنَا حَنْظَلَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ، عَنْ عِکْرِمَةَ بْنِ خَالِدٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ “بُنِیَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ”»(ح 8)
«عبیدالله بن موسی، از حنظلة بن ابی سفیان، از عکرمة بن خالد، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: گواهی دادن بر این که خداوند، یکی است و جز او، معبود بر حقّی وجود ندارد و محمد ج رسول اوست؛ اقامهی نماز؛ دادن زکات؛ ادای حج و روزه گرفتن ماه مبارک رمضان».
* در باب ﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنکُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِیُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢﴾ [آل عمران: 122]»[10].
* در باب «من خصّ بالعلم قوماً دون قوم، کراهة ان لّا یفهموا»[11].
* در باب «الصلاة فی الثوب الواحد ملتحفاً به»[12].
* در باب «المرأة تطرح عن المصلّی شیئاً من الاذی»[13].
* در باب «خروج النساء الی المساجد باللیل والغلس»[14].
* در باب «کیف صلاة اللیل؛ وکیف کان النبیّ ج یصلّی باللیل»[15].
* در باب «ما یکره من اتّخاذ المسجد علی القبور»[16].
* در باب ﴿وَیَسۡتَفۡتُونَکَ فِی ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ یُفۡتِیکُمۡ فِیهِنَّ وَمَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ فِی یَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِی لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِینَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡیَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِهِۦ عَلِیمٗا١٢٧﴾ [النساء: 127]»[17].
* در باب «کتاب الدیّات»[18].
* در باب «جنین المرأة»[19].
* در «کتاب استتابة المعاندین والمرتدین وقتالهم»[20].
به هر حال، روایات «عبیدالله بن موسی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 27 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبیدالله بن موسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/105؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/782؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/103؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/639؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/50؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/307؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/ 714؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 14/44؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص138 ؛«الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/413؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/340
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/390
[3]- «تهذیب التهذیب» 7/381 و 382
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 77
[6]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[7]- «جامع المسانید» 1/125 و 126
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/579
[9]- همان 1/6
[10]- همان 2/580
[11]- همان 1/24
[12]- همان 1/51 و 52
[13]- همان 1/74
[14]- همان 1/119
[15]- همان 1/153
[16]- همان 1/177
[17]- همان 2/998
[18]- همان 2/1014
[19]- همان 2/1020
[20]- همان 2/1022
61- عبیدالله بن عُمر
[بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطّاب عَدَوی] عُمری/[1]
[متوفّای 147ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن خطّاب، عَدوی عُمری مَدَنی، ابوعثمان، و یکی از فقهای هفتگانهی مدینهی منوّره میباشد.
از کسانی که عبیدالله بن عمر، از آنها، به نقل روایت پرداخته است، میتوان بدین بزرگان اشاره کرد:
اُمّ خالد بنت خالد بن سعید بن عاص - این خانم، صحبت و همراهی با پیامبر ج نیز داشته است -، پدرش (عمر بن حفص بن عاصم)؛ داییاش: خبیب بن عبدالرحمن؛ سالم بن عبدالله بن عمر؛ پسر سالم، یعنی ابوبکر بن سالم؛ نافع مولی ابن عمر؛ پسر نافع، یعنی عمر بن نافع؛ قاسم بن محمد بن ابوبکر؛ پسر قاسم، یععنی عبدالرحمن بن قاسم؛ سمی مولی ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث؛ ابوحازم بن دینار؛ سعید مقبری؛ عبادة بن ولید بن عبادة بن صامت؛ عبدالله بن دینار؛ ابوالزناد؛ عطاء بن ابی رباح؛ ثابت بنانی؛ محمد بن منکدر؛ محمد بن یحیی بن حبّان؛ یزید بن رومان؛ زهری؛ وهب بن کیسان و دیگران.
و از شاگردانی که از عبیدالله بن عمر/، به نقل و روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
برادرش: عبدالله؛ حُمید طویل - که یکی از اساتید وی به شمار میآید -؛ ایوب سختیانی - که پیش از عبیدالله بن عمر، وفات کرد - ؛ یحیی بن سعید انصاری - که از وی بزرگتر نیز بود - ؛ جریر بن حازم؛ حماد بن زید؛ حماد بن سلمة؛ سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ شعبة؛ معمر بن راشد؛ زائدة؛ سفیان بن حسین؛ سلیمان بن بلال؛ حفص بن غیاث؛ خالد بن حارث؛ سلیم بن اخضر؛ عبّاد بن عبّاد؛ عبدالله بن ادریس؛ عبدالله بن مبارک؛ عبدالله بن نُمیر؛ عبدالأعلی بن عبدالأعلی؛ ابن جُریج؛ ابواسحاق فزاری؛ عبدالعزیز ماجشون؛ دراوردی؛ معتمر بن سلیمان؛ وُهیب؛ یحیی بن ابی زائدة؛ یحیی قطّان؛ ابوخالد احمر؛ عبدالوهاب ثقفی؛ عقبة بن خالد سکونی؛ عیسی بن یونس؛ علی بن مسهر؛ عبدة بن سلیمان؛ فضل بن موسی سینانی؛ قاسم بن یحیی بن عطاء بن مقدّم؛ لیث بن سعد؛ اسماعیل بن زکریا خلقانی؛ ابوضمرة انس بن عیاض؛ ابواُسامة؛ حماد بن مَسْعدة؛ عبدالرحیم بن سلیمان؛ محمد بن بشر عبدی؛ محمد بن عبید طنافسی؛ عبدالرزاق بن همّام و دیگران.
عبدالله بن احمد، به نقل از یحیی بن معین گوید: «عبیدالله بن عمر، من الثقات»؛ «عبیدالله بن عمر، یکی از راویان مؤثق و قابل اعتماد است».
نسایی گوید: «ثقةٌ ثبتٌ»؛ «عبیدالله بن عمر، فردی ثقه و مورد اعتماد و مطمئن و معتبر و امانت دار و درستکار میباشد».
ابوزرعة و ابوحاتم گفتهاند: «ثقة»؛ «وی، روایت کنندهای مورد وثوق و قابل اعتماد است».
هیثم بن عدی گوید: «مات سنة سبع واربعین ومائة»؛ «عبیدالله، به سال 147 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
ولی عروة بر این باور است که وی به سال 144 یا 145 ه . ق وفات کرد و چهره در نقاب خاک کشید.
ابن منجویة گوید: «کان من سادات اهل المدینة وأشراف قریش فضلاً وعلماً وعبادةً وشرفاً وحفظاً واتقاناً»؛ «عبیدالله بن عمر، از لحاظ فضل و برتری، علم و دانش، حکمت و فرزانگی، عبادت و پارسایی، زهد و پرهیزگاری، دینداری و خداترسی، شرافت و نجابت، بزرگواری و احترام، حفظ و ضبط، مهارت و خبرگی، استادی و زبردستی، شایستگی و توانایی و کاردانی و تخصّص، از بزرگان و پیشاهنگان اهل مدینه و از طلایه داران و پیشگامان قریش بود».
حافظ ابن حجر عسقلانی گوید: سخن ابن منجویه، فرازی از سخنان ابن حبّان، در کتاب «الثقات» وی میباشد.
احمد بن صالح گوید: «ثقة، ثبت، مأمون، لیس احدٌ أثبت فی حدیث نافع منه»؛ «عبیدالله بن عمر، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، امانت دار و درستکار، شرافتمند و صادق میباشد؛ به گونهای که نسبت به احادیث و روایات نافع، کسی از او، مطمئنتر و معتبرتر و وفادارتر و صادقتر وجود ندارد».
یحیی بن معین گوید: «لم یسمع من ابن عمر»؛ «عبیدالله بن عمر، از ابن عمرب حدیثی را سماع نکرده است».
و همچنین یحیی بن معین در جایی دیگر گفته است: «ثقة، حافظ، متّفق علیه»؛ «عبیدالله بن عمر، فردی مؤثق و قابل اعتماد و حافظ و ضابط میباشد که تمامی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، امانت، صداقت، اعتبار، شرافت و درستی وی، اتفاق نظر دارند».
ناگفته نماند که عبیدالله بن عمر/، از آن دسته از راویان و محدّثانی نیز میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و در کتاب «جامع المسانید»[3]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و مع جلالة قدره، یروی عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «عبیدالله بن عمر - با وجود این که از شأن و جایگاهی بس والا و بالا برخوردار است - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، عبیدالله بن عمر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان مدینهی منوره ذکر کرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرّفی نموده است.
نگارندهی سطور گوید:
عبیدالله بن عمر عدوی عُمری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «البکاء من خشیة الله»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی خُبَیْبُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ: رَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ ”»(ح 6479)
«محمد بن بشار، از یحیی، از عبیدالله بن عمر، از خُبیب بن عبدالرحمن، از حفص بن عاصم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «هفت نفر هستند که خداوند، آنان را در روز رستاخیز در سایهی خود پناه میدهد؛ یکی از آنها، کسی است که خدا را یاد میکند و از چشمانش، اشک جاری میشود».
* در باب «بابٌ فی الحوض»[7]
«حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ، حَدَّثَنَا یَحْیَى، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی نَافِعٌ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَامَکُمْ حَوْضٌ کَمَا بَیْنَ جَرْبَاءَ وَأَذْرُحَ»»(ح 6577)
«مُسدّد، از یحیی، از عبیدالله بن عمر، از نافع، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمودند: «در جلو شما، حوضی قرار دارد که بزرگی آن، به مسافت میان شهرهای جرَرباء و اَذرُح است».
* در باب «بابٌ فی الحوض»[8]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ المُنْذِرِ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ، عَنْ خُبَیْبِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَا بَیْنَ بَیْتِی وَمِنْبَرِی رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الجَنَّةِ، وَمِنْبَرِی عَلَى حَوْضِی»»(ح 6588)
«ابراهیم بن منذر، از انس بن عیاض، از عبیدالله بن عمر، از خُبیب، از حفص بن عاصم، از ابوهریرهس برای ماروایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «میان خانه و منبرم، بوستانی از بوستانهای بهشت است؛ و منبرم، بر سر حوض من قرار دارد».
* در باب «کراهیة الصلاة فی المقابر»[9].
* در باب «نوم الرجال فی المسجد»[10].
* در باب «الحلق والجلوس فی المسجد»[11].
* در باب «الصلاة الی الراحلة والبعیر والشجر والرحل»[12].
* در باب «الصلاة بعد الفجر حتّی ترتفع الشمس»[13].
* در باب «من جلس فی المسجد ینتظر للصلاة؛ وفضل المساجد»[14].
* در باب «اذا حضر الطعام وأقیمت الصلاة»[15].
* در باب «رفع الیدین اذا قام من الرکعتین»[16].
* در باب «وجوب القراءة للامام والمأموم فی الصلوات کلّها فی الحضر والسفر ومایجهر فیها وما یخافت»[17].
به هر حال، روایات «عبیدالله بن عمر عَدوی عمری/»، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 95 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبیدالله بن عمر عَدوی عُمری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/1/393؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/704؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 5/326؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 6/304؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/219؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/149؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/231؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/637 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/246؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 213؛«طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص77، «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/302
[2]- «تهذیب التهذیب» 7/35 و 36
[3]- «جامع المسانید» 2/512
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 129
[5]- «المناقب»، کردری 2/219
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/959
[7]- همان 2/974
[8]- همان 2/975
[9]- همان 1/62
[10]- همان 1/63
[11]- همان 1/68
[12]- همان 1/72
[13]- همان 1/82
[14]- همان 1/91
[15]- همان 1/92
[16]- همان 1/102
[17]- همان 1/104
0 6- عَبدة بن سلیمان کلابی/[1]
[متوفّای 187ه . ق یا 188 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و حافظ حدیث؛ ابومحمد کلابی کوفی میباشد که از عاصم احول، هشام بن عروة، اعمش، اسماعیل بن ابی خالد و کسان دیگر، حدیث روایت نموده است.
و از او نیز، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، ابوخیثمه، ابوکریب، ابوسعید اشجّ و دیگران، به نقل روایت پرداختهاند.
احمد بن حنبل گوید: «ثقة ثقة وزیادة مع صلاح وشدّة فقر، علیه فروة خلقة لاتساوی کبیر شیء؛ مات فی رجب سنة سبع وثمانین ومائة»؛ «عبدة بن سلیمان، خیلی مطمئن و بسیار قابل اعتماد بود، که در کنار دارا بودن صفت وثاقت و امانت داری، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، شایسته و برازنده، و بسیار فقیر و تنگدست بود؛ و تهی دستی و ناداری وی، به حدّی بود که بر تن وی، پوستینی بود که ارزش زیادی نداشت؛ و سرانجام وی، در ماه رجب، به سال 187 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
احمد بن حنبل در جایی دیگر گوید: «کان عبدة شدید الفقر»؛ «عبدة بن سلیمان، بسیار تنگدست و فقیر و مستمند و تهی دست بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة؛ رجل صالح، صاحب قرآن، یقریء»؛ «عبدة بن سلیمان، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد و فردی درستکار و شریف، شایسته و برازنده، نجیب و محترم و کاردان و توانا میباشد که صاحب قرآن نیز بود و به آموختن قرآن برای دیگران میپرداخت».
و ابن سعد بر این باور است است که عبدة بن سلیمان، در سوم ماه رجب، به سال 188 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن حبّان، در کتاب «الثقات»، عبدة بن سلیمان را در شمار راویان مؤثق و قابل اعتماد ذکر کرده و گفته است: «مسقیم الحدیث جدّاً»؛ «روایات و احادیث عبدة بن سلیمان، بسیار صحیح و درست میباشد».
و ابن شاهین نیز در کتاب «الثقات» گوید: عثمان بن ابی شیبة گوید: «ثقة، مسلم، صدوق»؛ «عبدة بن سلیمان، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد، مسلمان و حقگرا، صادق و راستگو، درستکار و شریف و امانت دار و معتبر بود».
دارقطنی نیز گوید: «ثقة»؛ «عبدة بن سلیمان، فردی ثقه و معتبر و قابل اعتماد و مطمئن بود».
ناگفته نماند که وی، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نمودهاند.
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»،[4] عبدة بن سلیمان را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و همچنین حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر کوفه ذکر کرده که به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداختهاند، معرفی نموده است.
نگارنده گوید:
عبدة بن سلیمان کِلابی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «هجاء المشرکین»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، حَدَّثَنَا عَبْدَةُ، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: اسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی هِجَاءِ المُشْرِکِینَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَکَیْفَ بِنَسَبِی» فَقَالَ حَسَّانُ: لَأَسُلَّنَّکَ مِنْهُمْ کَمَا تُسَلُّ الشَّعَرَةُ مِنَ العَجِینِ»(ح 6150)
«محمد، از عبدة بن سلیمان، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: حسّان بن ثابتس دربارهی هجو کردن مشرکان، از رسول خدا ج اجازه خواست. آن حضرت ج فرمود: «دربارهی نَسب من چگونه میکنی؟» حسان گفت: نسبت تو را (در شعر خود)، همچون موی از خمیر بیرون میآورم.
از هشام بن عروة، از پدرش روایت است که گفت: به نزد عایشهل رفتم تا حسّان را دشنام بدهم. عایشهل گفت: او را دشنام مده؛ زیرا وی (در برابر مشرکان)، از رسول خدا ج دفاع میکرد».
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ﴾ [التوبة: 103]؛ و من خصّ أخاه بالدعاء دون نفسه»[7]
«حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِی شَیْبَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَمِعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا یَقْرَأُ فِی المَسْجِدِ فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللَّهُ، لَقَدْ أَذْکَرَنِی کَذَا وَکَذَا آیَةً، أَسْقَطْتُهَا فِی سُورَةِ کَذَا وَکَذَا»»(ح 6335)
«عثمان بن ابی شیبة، از عبدة بن سلیمان، از هشام بن عروة، از پدرش، برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: رسول خدا ج از مردی در مسجد شنید که قرآن میخواند؛ از این رو، فرمود: «خداوند، بر وی رحمت نثار کند؛ بیگمان او، فلان و فلان آیه را به یادم آورد که پیشتر آن را در فلان و فلان سوره، فراموش کرده بودم».
* در باب «سکرات الموت»[8]
«حَدَّثَنِی صَدَقَةُ، أَخْبَرَنَا عَبْدَةُ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: کَانَ رِجَالٌ مِنَ الأَعْرَابِ جُفَاةً، یَأْتُونَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَسْأَلُونَهُ: مَتَى السَّاعَةُ؟ فَکَانَ یَنْظُرُ إِلَى أَصْغَرِهِمْ فَیَقُولُ: «إِنْ یَعِشْ هَذَا لاَ یُدْرِکْهُ الهَرَمُ حَتَّى تَقُومَ عَلَیْکُمْ سَاعَتُکُمْ»، قَالَ هِشَامٌ: یَعْنِی مَوْتَهُمْ»(ح 6511)
«صدقة، از عبدة بن سلیمان، از هشام، از پدرش برای ما روایت کرده که عایشهل گفت: افرادی خشن از بادیه نشینان، به نزد رسول خدا ج میآمدند و میپرسیدند: قیامت، کی بر پا میشود؟ رسول خدا ج با نگاه کردن به کوچکترین آنها میفرمود: «اگر این شخص، زنده بماند، قبل از این که پیر شود، قیامت شما، برایتان برپا خواهد شد».
هشام گوید: یعنی مرگ ایشان، قیامت آنان خواهد بود».
* در باب «کیف کان یمین النبیّ ج.»[9]
* در باب «قول الله تعالی: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَیۡدِیَهُمَا﴾ [المائدة: 38]؛ و فی کم تقطع»[10].
* در باب «من احبّ تعجیل الصدقة من یومها»[11].
* در باب «الزکاة علی الزوج والأیتام فی الحجر»[12].
* در باب «اذا کان بین الامام وبین القوم حائط أو سترة»[13].
* در باب «الصلاة فی البیعة»[14].
* در باب «لا تتحرّی الصلاة قبل غروب الشمس»[15].
* در باب «الوصال؛ ومن قال: لیس فی اللیل صیام»[16].
* در باب «تحرّی لیلة القدر فی الوتر من العشر الاواخر فیه»[17].
* در باب «قبول الهدیّة»[18].
* در باب «الغسل بعد الحرب والغبار»[19].
به هر حال، روایات «عبدة بن سلیمان کِلابی»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 32 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «عبدة بن سلیمان کلابی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 3/2/115؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/775؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 6/89؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/511؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/320؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/164؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/223؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 6/405؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 1/628؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 12/161؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 211؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص135، «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/390؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 1/334
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/312
[3]- «تهذیب التهذیب» 6/405
[4]- «عقود الجمان»؛ ص128
[5]- «المناقب»، کردری 2/224
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/908
[7]- همان 2/938
[8]- همان 2/964
[9]- همان 2/981
[10]- همان 2/1004
[11]- همان 1/192
[12]- همان 1/193
[13]- همان 1/198
[14]- همان 2/101
[15]- همان 1/62
[16]- همان 1/83
[17]- همان 1/263
[18]- همان 1/270
[19]- همان 1/350