1- در صحیح مسلم از زید بن ارقم س روایت شده که گفت: به شما چیزی نمیگویم، مگر آنچه را که پیامبر خداr به هنگام دعا میفرمود، آن حضرت میفرمود: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنَ الْعَجْزِ، وَالْکَسَلِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ، وَالْهَرَمِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ، اَللَّهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا، وَزَکِّهَا أَنْتَ خَیْرُ مَنْ زَکَّاهَا، أَنْتَ وَلِیُّهَا وَمَوْلاَهَا، اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنْ عِلْمٍ لاَیَنْفَعُ، وَمِنْ قَلْبٍ لاَیَخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لاَتَشْبَعُ، وَمِنْ دَعْوَة لاَیُسْتَجَابُ لَهَا: خداوندا! همانا من از ناتوانی و سستی و ترس و آزمندی و پیری و عذاب قبر به تو پناه میآورم. خداوندا به نفسم تقوای آن را ببخشای، و آن را پاک بگردان، تو بهترین کسی هستی که آن را پاک میگرداند، تو صاحب و سرپرست آن هستی. خداوندا همانا من از دانشی که سود نمیرساند، و قلبی که خشوع ندارد، و نفسی که سیر نمیشود، و از دعایی که پذیرفته و اجابت نمیشود، به تو پناه میآورم»[1].
ابتدای این حدیث که میفرماید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ، وَالْکَسَلِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ، وَالْهَرَمِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ» مشتمل بر پناه بردن به خدا از شش مسأله است که پیشتر و در احادیث قبلی درباره آن سخن گفته شد.
اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا...» تا آخر حدیث، دربرگیرنده دعا برای برخوردار شدن نفس از تقوا و پاک شدن آن است، همچنین از چهار مسأله به خدا پناه برده شده: از علمی که سود نمیرساند، و از قلبی که خشوع ندارد، و از نفسی که سیر نمیشود، و از دعایی که پذیرفته نمیشود. اینها مسائلی مهم و تقاضاهایی ارجمندند، نیکوست که کنارشان ایستاد و در مفاهیم و مقاصد آنها اندیشید.
علامه شوکانی میگوید: در این حدیث دعایی از پیامبرr آمده که از خداوند درخواست تقوای نفس و پاکی آن را نموده، یعنی: خداوند آن را در ایمان و پاکی کامل گرداند.
سپس از علمی که سودی نرساند به خدا پناه برده چرا که این علم وبال گردن صاحبش، و شاهدی بر ضد او میگردد، همچنین از قلبی که خشوع ندارد به خدا پناه برده چرا که این قلب خشن و سخت شده و نصیحت و اندرز تأثیری در آن نمیکند، و با تشویق متمایل نشده و از ترساندن نمیترسد. و از نفسی که سیر نمیشود به خدا پناه برده چرا که این نفس به چیزهای پوچ و بیاعتبار حمله برده و بر سرش میریزد و نسبت به [کسب] مال حرام جسور و بیباک میگردد، بدانچه از رزق و روزی که او را کفایت میکند قانع و راضی نمیشود و پیوسته در کوفتگی دنیا و مجازات آخرت گرفتار است.
و از دعایی که اجابت نشود به خدا پناه برده است چرا که پروردگار سبحان، عطاکننده [ی خوبیها و خیرات] و محرومکننده [ی برخی از بندگان از خوبیها و خیرات] و فراوانکننده و گسترشدهنده [ی ایمان در دلها، روزی و...] و گیرنده [ی جان و مال] و تنها بلارسان و منفعترسان است، هنگامی که آدمی در دعا کردن رو سوی او میآورد و دعایش را نمیپذیرد دعاکننده شکست خورده و زیان میبیند چرا که او از دروازهای رانده میشود که فقط باید از او طلب خیر کرد، و ضرر و زیان فقط به یاری او دفع میشود»[2].
اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا، وَزَکِّهَا أَنْتَ خَیْرُ مَنْ زَکَّاهَا، أَنْتَ وَلِیُّهَا وَمَوْلاَهَا» اشاره به این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَکَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠﴾ [الشمس: 7-10].
«و سوگند به نفس آدمی، و به آنکه او را ساخته و پرداخته کرده است. سپس به او گناه و تقوا را الهام کرده است. کسی رستگار و کامیاب میگردد که نفس خویشتن را پاکیزه دارد و بپیراید و کسی ناامید و ناکام میگردد که نفس خویشتن را [به معاصی] بیالاید».
این بخش از حدیث بیانگر آن است که خداوند متعال خالق افعال آشکار و پنهان آدمی است و این اوست که هر آنگونه که بخواهد با اعطای تقوی به نفس و پاک کردنش از عیوب و گناهان در آن دخل و تصرف میکند. آدمی در هر لحظه از لحظات زندگیش نیازمند پروردگارش است نیازمند هدایتی است که خداوند در قلبش قرار دهد و نیازمند تحرکی است کهخداوند با آن او را به سوی طاعتش به حرکت درآورد. عموم دعاهای پیامبرr دربردارنده درخواست توفیق از پروردگار، و اینکه او را پاکیزه داشته و بپیراید، و در آنچه خود دوست دارد به کار گیرد؛ است. زیرا کسی که هدایت و صلاح و اسباب نجاتش به دست دیگری باشد و او مالک و متصرفش باشد مسلما شایستهترین است که تنها از او بترسد زیرا چنین کسی هیچ چیزی به دست خودش نیست.
اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعُ، وَمِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعُ، وَمِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ، وَمِنْ دَعْوَة لاَ یُسْتَجَابُ لَهَا».
یکی از علما میگوید: «بدان از این چهار قرینه چنین برمیآید که وجود هر یک از اینها بر پایان و هدف کلی آن مبتنی است و هدف همان غایت است زیرا هدف از کسب علم برای بهره جستن از آن است و اگر نفعی از آن حاصل نیاید وبال گشته و از شر آن رهایی نخواهیم یافت از این روی است که باید از علم بیسود به خدا پناه برد.
و همانا قلب آفریده شده تا در برابر پروردگار خشوع داشته باشد و با این کار سینه فراخ گردد و نور در آن تابیده شود که اگر چنین نباشد سخت و خشن میگردد پس باید از قلبی که خشوع ندارد به خدا پناه برد، خداوند میفرماید:
﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡقَٰسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکۡرِ ٱللَّهِۚ﴾ [الزمر: 22].
«وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و یاد خدا بدانها راه نمییابد».
زمانی باید به نفس اعتماد کرد که از دنیا یا همان دارالغرور دل کنده و متوجه سرای جاودانگی یعنی آخرت گردد وقتی که نفس حریص و طماع باشد سیر نمیشود و وقتی که مشتاق دنیا باشد قانع نمیگردد آنگاه دشمنترین دشمن آدمی میگردد و اولین چیزی که باید از آن به خدا پناه برد همین نفس است. عدم پذیرش دعا نشاندهنده آن است که دعاکننده از علم و عملش سود نبرده و قلبش خاشع نبوده، و نفسش سیر نگشته است، والله اعلم»[3].
2- در صحیح بخاری از انس بن مالک t روایت شده که رسول اللهr [در دعا] میفرمودند: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحُزْنِ، وَالْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَالْجُبْنِ وَالْبُخْلِ، وَضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَة الرِّجَالِ: پروردگارا همانا من از دلواپسی و اندوه، و ناتوانی و تنبلی، و ترس و بخل، و سنگینی بدهی، و غلبه مردان به تو پناه میآورم»[4].
این حدیث مشتمل بر پناه بردن به خدا از هشت مسأله است:
1- و
2- «الهم والحزن»، این دو دردهایی هستند که قلب را گرفتار میکنند، «الهم» (دلشوره و اضطراب) متعلق به آینده است، و «الحزن» (غم و اندوه) متعلق به گذشته است.
علامه ابن قیم/ میگوید: «دلشوره و غم قرین همدیگرند؛ فرق این دو در آن است که آنچه موجب ناخوشایندی و رنج قلب میگردد یا مطلبی است که در رابطه با گذشته است و یا مطلبی در رابطه با آینده است، اولی همان حزن و غم است، و دومی: دلشوره و اضطراب است»[5].
3- و
4- «العجز والکسل»: پیشتر معنا و مفهوم اینها بیان شد.
5- و
6- «الجبن والبخل»: همچنین پیشتر معنا و مفهوم این دو نیز بیان شد.
7- و
8- «ضَلَعِ الدَّیْنِ، وَغَلَبَة الرِّجَالِ» ضلع دین یعنی: شدت و سنگینی بدهکاری تا آنجا که پشت آدمی زیر بار بدهی خم میشود و این هنگامی است که نمیتواند به تعهدش در بازپرداخت بدهی عمل نماید به خصوص وقتی که طلب از او درخواست شود.
غلبة الرجال یعنی: چیرگی و یورش و ظلم و ستم مردان.
ابن قیم/ میگوید: «آدمی به دو نوع سلطه و اندوه مبتلا میگردد:
1- سلطهای حقیقی که همان سنگینی بدهی است.
2- سلطه و اندوه باطل که د رحقیقت همان تسلط و ستمی است که از ناحیهی مردم به آن گرفتار میآید و ستم مردان است.
درود و سلام خداوند بر کسی که کلمات جامع را با خود آورده و گنجینههای علم و حکمت از سخنان او برگرفته میشود»[6].
1- از انس بن مالک t روایت شده که گفت: پیامبرr [در دعا] میفرمودند: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ، وَالْکَسَلِ، وَالْجُبْنِ، وَالْهَرَمِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَة الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ: خداوندا از ناتوانی و تنبلی و بزدلی و پیری به تو پناه میآورم، و از عذاب قبر به تو پناه میآورم، و از فتنه زندگی و مرگ به تو پناه میآورم»[1].
این دعای مبارک مشتمل بر پناه جستن از هفت مسأله است:
1- اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنَ الْعَجْزِ» پروردگارا از ناتوانی به تو پناه میآورم، عجز و ناتوانی نقطه مقابل قدرت و توانایی است، عجز در اصل یعنی پس از چیزی و به دنبال چیزی آمدن، مأخوذ از العَجُزِ که همان دنباله و دمِ هر چیزی است و چون ناتوان از آوردن چیزی است نقطه مقابل قدرت و توانایی به کار رفته است، گفته شده: عجز همان از بین رفتن قدرت و توانایی است، درست است که از هر دوی اینها [به خدا] پناه جست. این پناه جستن از عجز به این خاطر است که آدمی از انجام وظایف عبادی، آن هم به خاطر اینکه مرتکب گناه شده ناتوان نگردد چرا که گناه برای انجامدهنده گناه، مدام سد و مانع ایجاد کرده و موانع به سرعت سر راه [عبادات]ش قرار میگیرند.
2- اینکه میگوید: «وَالْکَسَلِ» این کلمه بر «العجز» عطف شده، یعنی: از تنبلی به تو پناه میآورم، که عبارتست از سردی و بیرمقی در انجام کارهای نیک هر چند توان آن را دارد چرا که راحتی بدن را بر تحمل سختی ترجیح میدهد و این به خاطر تحریک نشدن جان و روح برای انجام خیر و عدم تمایل و رغبت بدان است.
علامه ابن قیم/ میگوید: «ناتوانی و تنبلی با هم مرتبطاند، اگر آدمی از دستیابی به آنچه مصلحت و کمال و لذت و خوشی اوست بازماند که این بازماندن یا مصدرش عدم قدرت -که همان عجز است- باشد یا اینکه توانا باشد اما به خاطر نداشتن اراده -که همان تنبلی است- بازماند این شخص به خاطر تنبلی مورد سرزنش قرار میگیرد اما به خاطر ناتوانی سرزنش نمیشود، و گاه ناتوانی ثمره تنبلی است که در این حالت نیز شخص مورد سرزنش قرار میگیرد چه بسیار پیش آمده که آدمی به خاطر تنبلی، کاری را که توانایی انجامش را هم داشته فرو گذاشته چرا که تنبلی اراده او را ضعیف کرده و این امر منجر به ناتوانیاش شده است»[2].
همانا پیامبرr از ناتوانی و تنبلی به خداوند پناه میجست چرا که این دو آدمی را از ادای حقوقی که بر او واجب است و از دستیابی به مصالحی که به سود اوست، بازمیدارد.
3- اینکه میگوید: «وَالْجُبْنِ» یعنی: از بزدلی به تو پناه میآورم، پیشتر به هنگام بیان پناه بردن به خدا از ترسویی و بخل در این باره سخن گفته شد.
علامه ابن قیم/ میگوید: «ترسویی و خسیسی قرین و جفت همدیگرند، به راستی احسان و بخشش قلب را شاد کرده و سینه را فراخ نموده و نعمت را جذب کرده و بلا را دفع میکند، ترک بخشش نیز سبب فشار و تنگنا[ی روحی] شده، و از رسیدن نعمت به فرد خسیس جلوگیری میکند. ترسویی: ترک احسان و بخشش بدنی است و خسیسی: ترک احسان و بخشش مالی است»[3].
همچنین میگوید: «احسانی که از آدمی انتظار میرود یا احسان با مالش است و یا با بدنش، شخص خسیس مانع سود مالش میشود و شخص بزدل مانع نفع بدنش میشود»[4].
4- اینکه میگوید: «وَالْهَرَمِ» یعنی: از پیری به تو پناه میآورم، پیری رسیدن به بالاترین حدعمر است تا جایی که حواس و قوای آدمی در این سن ضعیف میگردد، و فهم و عقل دچار اختلال میگردد، و این همان «ارذل العمر» است که در حدیثی دیگر پیامبرr از آن به خدا پناه برد و فرمود: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» که پیشتر این حدیث آمد و معنایش بیان شد.
علامه شوکانی میگوید: «صرف طول عمر به همراه سلامت حواس و ادراک چیزی است که شایستهی آن است که آدمی برای آن دعا کند چرا که ادامه زندگی فرد مؤمن در حالی که از حواسش بهره میگیرد و واجبات را انجام داده و از محرمات دوری میگیرد سبب کسب ثواب و افزایش خیر [برای او] است»[5] و در حدیث آمده که: «بهترین مردم کسی است که عمرش به درازا کشیده و کارش نیک است، و بدترین مردم کسی است که عمرش به درازا کشیده و کارش زشت و ناپسند است»[6].
مهمترین چیزی که به سالم ماندن حواس و ادراک در حال پیری کمک میکند مداومت و مواظبت بر طاعت و عبادت است، در حدیث آمده که: «[حدود، فرایض و...] خدا را پاس دار، خدا نیز تو را پاس میدارد»[7].
همچنین ذکر خدا و تلاوت قرآن به سلامت حواس کمک میکند، عبدالملک بن عمیر/ میگوید: «تلاوت قرآن موجب دوام و نگهداری بیشتر عقلهای مردم میگردد» و شعبی/ میگوید: «کسی که قرآن را تلاوت کند خنگ و خرفت نمیشود»[8].
5- اینکه میگوید: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ» و از عذاب قبر به تو پناه میآورم، پیشتر نیز درباره شبیه این مطلب در حدیث قبلی سخن گفته شد، عذاب قبر و برزخ حق است، پیامبرr فرمودهاند: «ای مردم، از عذاب قبر به خدا پناه ببرید چرا که عذاب قبر حق است»[9].
6- و
7- اینکه میگوید: «وَأَعُوذُبِکَ مِنْ فِتْنَة الْمَحْیَا وَ الْمَمَاتِ» از فتنه زندگی و مرگ به تو پناه میآورم. ابن دقیق العید میگوید: «وَفِتْنَة الْمَحْیَا: آنچه آدمی در مدت زندگیاش در معرض آن قرار میگیرد از جمله فریفته شدن به دنیا و شهوات و نادانیها، که شدیدترین و خطرناکترینشان -پناه بر خدا- فریفته شدن در پایان عمر و به هنگام مرگ است.
«وَفِتْنَة الْمَمَاتِ»: جایز است که مراد از آن فتنه هنگام مرگ باشد و از این لحاظ به مرگ اضافه شده چون بدان نزدیک است، و فتنه زندگی نیز بر همین اساس یعنی آنچه پیشتر در مدت زندگی آدمی، و دخل و تصرفش در دنیا رخ داده است. چرا که هر آنچه به چیزی نزدیک باشد حکمشان به هم تسری و نفوذ میکند. لحظات پیش از مرگ شبیه خود مرگ است و جزو دنیا به شمار نمیرود، و چه بسا مراد از فتنه ممات همان فتنه قبر باشد،... به این ترتیب تکرار این جمله نیست که میگوید: «وأعوذ بک من عذاب القبر»، زیرا عذاب بر فتنه مترتب گشته است، و در حقیقت سبب با مسبب چیز جداگانهای است، و نمیتوان گفت: مراد زوال عذاب قبر است، زیرا خود فتنه امر عظیم و سختی است که باید از شر آن به خدا پناه برد»[10].
حافظ ابن حجر/ میگوید: «ابن بطال در خصوص «فتنة المحیا والممات» میگوید: این سخنی جامع است که معانی بسیاری را دربرمیگیرد، و شایسته است که آدمی در همه اینها به خدا روی آورده و از او درخواست پناه جستن نماید»[11].
شیطان بسیار مشتاق است که در وقت مرگ آدمی را بفریبد چرا که این فرصت، زمان نیاز است، رسول اللهr فرمودهاند: «اعمال به خاتمه و فرجام آن بستگی دارد»[12] دشمن خدا بسیار مشتاق است که بنده مؤمن خداوند خاتمه و فرجام خوب و نیکی نداشته باشد، عبدالله پسر امام احمد رحمهماالله میگوید: آنگاه که پدرم در بستر مرگ بود، مرتب میگفت: لابعد، لابعد، (یعنی: از دست تو دور و آسوده نمیشوم) گفتم: پدر این چیست که میگویی؟ گفت: ابلیس در برابرم ایستاده بود و انگشتانش را میگزید و به من میگفت: ای احمد، تو مرا در فتنه انداختی و از دستم گریختی، و من به او میگفتم: نه، نه، از دستت آسوده نخواهم بود تا آنگاه که میمیرم[13]. از شر ابلیس به خدا پناه میبریم.
[1]- بخاری شماره (6367)، و مسلم شماره (2706)
[2]- مفتاح دارالسعاده (1/376)
[3]- طریق الهجرتین (ص: 460)
[4]- مفتاح دارالسعاده (1/377-376)
[5]- تحفة الذاکرین (ص: 348)
[6]- احمد (5/40)، و ترمذی (2330) به نقل از ابیبکره t. آلبانی/ در «صحیح ترغیب و ترهیب» (3363) آن را صحیح لغیره دانسته است.
[7]- این حدیث را ترمذی (2516) به نقل از ابنعباسب روایت کرده است و آلبانی در «صحیح سنن ترمذی» (2/610) آن را صحیح دانسته است.
[8]- این دو سخن را ابن ابیدنیا در کتاب العمر و الشیب (ص: 75) نقل کرده است.
[9]- این حدیث را احمد در مسند (شماره 24510) روایت کرده است. و آلبانی در «الصحیحه» (1377) آن را صحیح دانسته است.
[10]- إحکامالأحکام شرح عمدهُ الأحکام (2/76-75)
[11]- فتحالباری (11/176)
[12]- بخاری (6493) این حدیث را به نقل از سهل بن سعد ساعدی t روایت کرده است.
[13]- بنگر به مناقب امام احمد اثر ابن جوزی (ص: 495)
1- از ابن عباس ب روایت شده که رسول اللهr [در دعا] میفرمودند: «اَللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ، وَبِکَ خَاصَمْتُ، اَللَّهُمَّ إِنَّی أَعُوذُ بِعِزَّتِکَ، لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ أَنْ تُضِلَّنِی، أَنْتَ الْحَیُّ الَّذِی لاَ یَمُوتُ وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ یَمُوتُونَ: خدایا! تسلیم تو شدم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل کردم و به سوی تو برگشتم و به خاطر تو با دیگران دشمنی کردم. خدایا! هیچ معبودی جز تو نیست، به عزتت پناه میبرم که مرا گمراه نکنی، تو ذات جاویدی هستی که هرگز نمیمیرد در حالی که جن و انس میمیرند»[1].
در این دعا از ضلالت و گمراهی به خدا پناه برده شده است، گمراهی همان انحراف از راه راست خداوند و دین حنیف او است.
اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ» یعنی: خدایا تسلیم تو شدم و به اوامر و نواهی تو گردن نهادم، جار و مجرور «لک» پیش انداخته شده تا بیانگر حصر و اختصاص باشد، یعنی: فقط تسلیم تو شدم، و نه کسی جز تو.
اینکه میگوید: «وَبِکَ آمَنْتُ» یعنی: به ذات والای تو و هر آنچه از صفات کمال که شایسته و برازنده آن است ایمان آورده و آن را تصدیق کردم، ایمان به هر آنچه که بندگانش را به ایمان بدان دستور داده مانند ایمان به فرشتگان و پیامبران و روز آخرت در [ذیل] ایمان به خداوند سبحان قرار میگیرد.
اینکه میگوید: «وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ» یعنی: کارم را به تو سپردم، و نه کس دیگری
اینکه میگوید: «وَإِلَیْکَ أَنَبْتُ» یعنی: به سوی عبادت تو و هر آنچه به تو نزدیک میکند بازگشتم، و از هر چه جز آن روی برگرداندم.
اینکه میگوید: «وَبِکَ خَاصَمْتُ» یعنی:به یاری تو دلیل آورده و ایستادگی میکنم و با دلایل و استدلالهایی که به من دادهای با دشمنانت و دشمنان دین کشمکش میکنم و با براهین قوی آنان را از پا درمیآورم و با دلایل درخشان دلایلشان را باطل میکنم و همه اینها به خاطر متمسک شدن به خداوند است.
﴿وَمَن یَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِیَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ١٠١﴾ [آل عمران: 101].
«و هر کس که به خدا تمسک جوید، در حقیقت به راه راست هدایت شده است».
اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنَّی أَعُوذُ بِعِزَّتِکَ» خدایا به عزتت پناه میبرم، این پناه بردن به صفتی از صفات خدا -که همان عزت است- میباشد و «العز» در اصل یعنی: قدرت و شدت، چیرگی و شکستناپذیری، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ﴾ یعنی: خداوند دارای قدرت و نیرو و سلطه است.
اینکه میگوید: «لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» شهادت و اعتراف به توحید و یکتایی خداوند است و معنایش این است که: معبود راستینی جز الله متعال وجود ندارد.
اینکه میگوید: «أَنْ تُضِلَّنِی» یعنی: مِنْ أَنْ تُضِلَّنِی، این بخش متعلق به «أَعُوذُ بِعِزَّتِکَ» است، (یعنی: به عزتت پناه میبرم که مرا گمراه نکنی) و این خود نشان میدهد که هدایت و گمراهی به دست خداوند است، خداوند متعال میفرماید:
﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا ١٧﴾ [الکهف: 17].
«خدا هر که را راهنمایی کند، راهیاب [واقعی] او است، و هر که را گمراه نماید، هرگز سرپرست و راهنمایی برای وی نخواهی یافت».
و یا میفرماید:
﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ ٣٦﴾ [الزمر: 36].
«هرکس را خدا گمراه کند، هیچ راهنما و رهبری نخواهد داشت».
و یا میفرماید:
﴿وَمَن یُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِیلٍ ٤٦﴾ [الشورى: 46].
«خدا هر که را گمراه سازد او راهی [برای نجات] ندارد».
و یا میفرماید:
﴿مَن یَشَإِ ٱللَّهُ یُضۡلِلۡهُ وَمَن یَشَأۡ یَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٣٩﴾ [الأنعام: 39].
«خداوند [برابر نظم و نظام و قوانین و سننی که دارد] هر که را بخواهد گمراه میسازد، و هر که را بخواهد بر جاده مستقیم [ایمان] قرار میدهد».
اینکه میگوید: «أَنْتَ الْحَیُّ الَّذِی لاَ یَمُوتُ» تمجید و ستودن خداوند با صفتی از صفات کمالش است و آن زندگی کاملی است که پاک و منزه از هر نوع عیب و نقص و پایان و از بین رفتنی است.
اینکه میگوید: «وَالْجِنُّ وَ الإِنْسُ یَمُوتُونَ» در حالی که جن و انس میمیرند، [این جمله] تاکیدی است بر بیهمتا بودن خداوند در کمال زندگی، و اینکه فقط باید بر زندهای که نمیمیرد اعتماد و تکیه کرد، اما بر زندگانی که میمیرند نمیتوان اعتماد و تکیه کرد، حال خود چه رسد به کسانی که مردهاند و در قبرند، خداوند میفرماید:
﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ﴾ [الفرقان: 58].
«و [در همه امور] بر خداوندی توکل کن که همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد».
و یا میفرماید:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ ٢﴾ [آل عمران: 2].
«الله [ست که] معبودی [راستین] جز او نیست، زنده پاینده است».
2- از سعد بن ابیوقاص t روایت شده که گفت: به کلماتی پناه جویید که پیامبرr به آن پناه میجست [و میفرمود:] «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُب ِکَ مِنَ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَة الدَّنْیَا وَعَذَابِ الْقَبْرِ: پروردگارا! از: بزدلی، بخل و تنگنظری، اینکه به دوران کهولت و خرفتی برسم، از فتنه دنیا و عذاب قبر به تو پناه میآورم»[2].
این حدیث مشتمل بر پناه بردن به خدا از پنج مسأله است:
1- اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ مِنَ الْجُبْنِ» پروردگارا من از [صفت زشت] ترسویی به تو پناه میآورم، ترسویی ضدشجاعت است، یعنی: ترسیدن از چیزها، و تردید کردن و تأخیر کردن از انجام کارها، که این خود نشات گرفته از بزدلی، و ترس [حفظ] جان است، و این از صفات ناپسندی است که برازنده مؤمن نیست [بدان متصف باشد].
2- اینکه میگوید: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ» از بخیل و خسیس بودن به تو پناه میآورم، بخل همان مضایقه کردن، یا نبخشیدن چیز اضافی به شخص نیازمند و مسکین، و یا نبخشیدن هر چیزی است و این نیز جزو صفات زشت و ناپسند است. خداوند میفرماید:
﴿وَلَا یَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَیۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِیرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ ١٨٠﴾ [آل عمران: 180].
«و کسانی که در آنچه خداوند از فضلِ خویش به آنان داده است،بخل میورزند، نباید این [بخل] را برای خود خیر بپندارند. بلکه آن برایشان شر است. به زودی در قیامت آنچه در آن بخل ورزیدهاند [مانند طوق] در گردنشان افکنده میشود و میراث آسمانها و زمین از آنِ خداست. و خداوند به آنچه میکنید، آگاه است».
3- اینکه میگوید: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» از اینکه به دوران کهولت و خرفتی برسم به تو پناه میآورم، این پناه بردن از رسیدن به خوارترین حد فرتوتی است یعنی دورانی که آدمی در ضعف عقل و کمفهمی و ضعف قوای جسمانی همچون دوران کودکی میگردد.
این دوران در تضاد با آن چیزی است که آدمی برای آن آفریده شده، آدمی آفریده شده تا کسب علم و معرفت کرده و به انجام عبادات ظاهری و باطنی - آن هم به بهترین و کاملترین شکل ممکن بپردازد، به همین خاطر پناه بردن به خدا از رسیدن به این دوران، امری مطلوب و پسندیده است. خداوند میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُمۡ ثُمَّ یَتَوَفَّىٰکُمۡۚ وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِکَیۡ لَا یَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٖ شَیًۡٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٞ قَدِیرٞ ٧٠﴾ [النحل: 70].
«خدا شما را آفرید، آنگاه جانتان را میگیرد؛ و بعضی از شما به پستترین [مرحله] عمر بازگردانده میشوند، به گونهای که پس از دانش [فراوان]، هیچچیز ندانند؛ البته خدا دانا و تواناست».
4- اینکه میگوید: «وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَة الدَّنْیَا» و از فتنه دنیا به تو پناه میآورم، یعنی از فتنه شهوات و تمایلات دنیوی که موجب بیخبری و غفلت از خدا و عبادت او میشود و قلب را از مشاهده نعمتها و الطاف او ناتوان میسازد، به تو پناه میآورم. خداوند متعال میفرماید:
﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَیۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِکَ مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمََٔابِ ١٤﴾ [آل عمران: 14].
«برای مردمان حبِّ خواستهها[ی نفس] از [قبیل] زنان و فرزندان و مالهای انبوه از [جنس] زر و سیم و اسبهای نشاندار و چهارپایان و زراعت آراسته شده است، این [همه، مایه] بهره زندگانی دنیاست، و خدا [ست که] نیکفرجامی به نزد اوست».
5- اینکه میگوید: «وَعَذَابِ الْقَبْرِ» یعنی: از عذاب قبر به تو پناه میآورم که منظور عذابی است که در برزخ بر روح و جسم کسانی که مستحق عذابند وارد میگردد، همچنان که خداوند درباره فرعون و فرعونیان میگوید:
﴿وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ ٱلنَّارُ یُعۡرَضُونَ عَلَیۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِیّٗاۚ وَیَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦﴾ [المؤمن: 45-46].
«و عذابِ سختْ فرعونیان را فرو گرفت. آتش [دوزخ آنان را فروگرفت] که به هنگام صبح و شام بر آن عرضه میشوند و روزی که قیامت برپا شود، [گوییم:] فرعونیان را به سختترین عذاب درآورید».
این پناه جستن دلیلی بر اثبات عذاب قبر و حق بودن آن است، برخلاف نظر گمراهان که آن را انکار میکنند.
همانا «پناه جستن» باب مهمی در دعاهای نبوی است، و احادیث صحیحی که در این باب از پیامبرr نقل شده همگی بیانگر توجه ویژه و اهتمام خاص ایشانr به این نوع از دعا است، احادیث استعاذه (پناه جستن) بسیارند و همچنین نظر به کارهایی که پیامبرr از آنها [به خدا] پناه جسته یا دستور به پناه جستن از آنها داده متنوع و گوناگونند.
ناگزیر در این باب باید به سه مطلب علم و شناخت پیدا کنیم:
استعاذه به معنی طلب و درخواست پناهندگی است، علامه ابن قیم/ میگوید: «بدان که لفظ «عاذ» و دیگر واژههای این لفظ نشاندهندهی حمایت و ایمنی پیدا کردن و رهایی و نجاتاند، و معنای حقیقی آن: گریختن از چیزی است که تو را میترساند به سوی چیزی که تو را از آن چیز در امان میدارد، به همین خاطر کسی که به او پناه برده میشود، معاذ نامیده میشود همچنان که ملجأ و وزرا (پناهگاه) نیز نامیده میشود»[1].
۲- شناخت آنکه به او پناه برده میشود:
آنکه به او پناه برده میشود، و از او درخواست پناهندگی و یاری میشود و به او متوسل میگردند همان خداوند یکتایی است که ملکوت آسمانها و زمین به دست اوست کسی که بر هر چیزی تواناست و او پروردگار جهانیان است، به کسی جز او پناه برده نمیشود؛ به کسی و چیزی از آفریدههایش پناه برده نمیشود بلکه این خداوند است که به پناهآورندگان پناه میدهد و از شر آنچه از شرش به او پناه آورده و از او طلب پناه مینمایند پناهشان داده و آنان را تحت حمایت خود قرار میدهد. پناه جستن به خداوند عبادتی مهم و عظیم است که واجب است آن را به خدا اختصاص داد و فقط به او پناه برد و هیچکس و چیز دیگری را با او در آن شریک نگرداند، این کار نشانه تاکید و تحقق بخشیدن به توحید و خالص گردانیدن پرستش برای خدا است امری که پایه و اساس سعادت و خوشبختی آدمی و رستگاری او در دنیا و آخرت است.
اما پناه بردن به غیر خدا یعنی هر که و هر چه جز خدا، طغیان و سرکشی بوده، و شری عظیم است همچنان که خداوند به نقل از جنیان مؤمن میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦﴾ [الجن: 6].
«و آنکه کسانی از آدمیان به کسانی از جنیان پناه میبردند و [با این کار] بر سرکشی آنان افزودند».
ابن عباس در تفسیر این آیه میگوید: چون شخصی در جاهلیت در یک وادی [= سرزمین] فرود میآمد میگفت: به سرور این وادی [از شر نادانان قومش] پناه میبرم، این کار بر سرکشی آنان میافزود»[2].
چرا که چنین کاری شرک است، و از این رو دو سوره الفلق و الناس (معوذتین) برای آموزش آدمیان به پناه بردن به خدای یکتا و بیزاری جستن از پناه جستن به غیر او نازل شدند و همچنین اذکار مأثور استعاذه به همین امر راهنمایی و ارشاد میکنند.
به هر حال بسیار ضروری است که آدمی این شناخت و آگاهی را داشته باشد که جز خدا هیچ ملجأ و مأوا و پناهگاهی برای آدمیان وجود ندارد، و چیزی وجود ندارد که بدان پناه برده شود جز خداوند متعال که پروردگار و آفریننده او بوده و تحت سیطره و سلطه و قدرت او است. اینها همه تاکید و محقق ساختن توحید است و بیشک پروردگار و آفرینندهای جز الله متعال وجود نداشته و ندارد، و آدمیان برای خود و برای دیگران اختیار زیانی و سودی ندارند و اختیار مرگ و زندگانی و برانگیختن ندارند بلکه همه کارها در دست خدا است و کسی جز او اختیار چیزی را ندارد.
۳- شناخت انواع چیزهایی که از آن پناه جسته میشود
بهطور قطع در سنت پناه جستن از انواع متعددی از آنچه لازم و شایسته است آدمی از آنها به خداوند پناه برد تا او را از آن چیزها مصون و محفوظ دارد بیان شده است که همه در کل دو گونهاند: ۱- آنچه در حال حاضر موجود است و آدمی خواهان دفع و رفع آنهاست، و ۲- آنچه معدوم بوده و وجود ندارد و آدمی خواهان باقی ماندنش بر همان حالت عدم و نیستی است و اینکه رخ ندهد و پدید نیاید. همچنان که خیر مطلق نیز دو گونه است: ۱- خیری که در حال موجود است و آدمی خواهان دوام و ثبات آن و عدم از بین رفتنش است، و ۲- خیری که در حال حاضر وجود ندارد اما آدمی خواهان وجود آن و دستیابی به آن است.
این چهار مورد بنیادیترین تقاضاها و درخواستهای درخواستکنندگان از پروردگار جهانیان بوده و پاشنه درخواستهایشان حول این محورها میچرخد.
وقتی که این مطلب روشن شد شایستهی فرد مسلمان است که با انواع مطالبی که در سنت نبوی آمده و باید از آن پناه بجوید، آشنا شده و آنها را بشناسد بهخصوص مواردی که با مختصرترین و جامعترین واژهها که به بهترین صورت مقصود و مراد را بیان داشته و از لحاظ پناه جستن از همه فراگیرتر است آشنا گردد. به یاری خدا به برخی از احادیث وارده در این خصوص پرداخته و به بیان اندکی از مفاهیم و دلالتهای آنها مشغول میشویم.
1- از ابوبکر صدیق t روایت شده که رسول اللهr فرمودند: «سوگند به ذاتی که جان من در دست اوست شرک از صدای پای مورچه نهانتر است. آیا تو را به چیزی راهنمایی نکنم که چون آن را بگویی، زیاد و کم شرک از تو دور شود؟» بگو: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُبِکَ أَنْ أَشْرِکَ بِکَ وَ أَنَا أَعْلَمُ، وَ أَسْتَغْفِرْکَ لِمَا لاَ أَعْلَمُ: پروردگارا از اینکه دانسته برای تو شریک قائل شوم به تو پناه میآورم، و از اینکه ندانسته دست به چنین کاری زنم از تو طلب بخشش و مغفرت میکنم»[3]. این حدیث دارای شاهدی است که در حدیثی به نقل از ابوموسی اشعریt روایت شده که گفت: روزی رسول اللهr برای ما خطبه خوانده و فرمودند: «ای مردم، از شرک بپرهیزید، چرا که از صدای پای مورچه نهانتر است، یکی در این میان گفت: ای رسول خداr، چگونه خود را از آن مصون داریم و تقوی را رعایت نماییم در حالی که از صدای پای مورچه نهانتر است، رسول اللهr فرمودند: «بگویید: «اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُبِکَ مِنْ أَنْ نُشْرِکَ بِکَ شَیْئاً نَعْلَمُهُ، وَنَسْتَغْفِرُکَ لِما لاَ نَعْلَمُ» پروردگارا از اینکه دانسته چیزی را شریک تو قرار دهیم به تو پناه میآوریم و از اینکه ندانسته دست به چنین کاری بزنیم از تو طلب بخشش و مغفرت میکنیم»[4].
این حدیث بیان کننده بزرگترین شری است که از آن به خدا پناه برده میشود چرا که شرک ورزیدن به خدا و شریک قائل شدن برای او بزرگترین ظلم و ستم و گناه است، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ ١٣﴾
[لقمان: 13].
«و چنین بود که لقمان به پسرش در حالی که او را اندرز میداد، گفت: پسر جان، به خداوند شرک نورز. به راستی که شرک ستمی بزرگ است».
و یا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِیمًا ٤٨﴾ [النساء: 48].
«بیگمان خداوند [هرگز] شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهد میبخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».
و یا میفرماید:
﴿وَمَن یُشۡرِکۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِیدًا ١١٦﴾ [النساء: 116].
«هر که برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است».
آیات درخصوص بیان خطر شرک و بزرگی جرم آن بسیارند. در حدیث پیشین بیان شده که گاه شرک آنقدر پوشیده و ناپیداست که از صدای پای مورچه نهانتر است به گونهای که به خاطر پوشیدگیاش گاه آدمی بدان گرفتار گشته و به درونش نفوذ میکند در حالی که خود نمیداند، این از جمله اموری است که موجب میشود به شدت از آن پرهیز نموده، و ضرورت شناختش را چند برابر میکند تا از آن دوری و کنارهگیری شود، همچنین باید به همراه آن به خدا پناه جسته و به او متمسک شد تا آدمی از تمامی انواع شرک مصون مانده و از شر آن و سرانجام بدش در امان بماند، و این همان چیزی است که رسول الله r در این حدیث بدان راهنمایی نموده است چون که پناه بردن به خداوند از همه انواع شرک چه آنچه را که آدمی دانسته و یا نادانسته انجام میدهد، به امتش یاد داده است میفرماید بگو: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَشْرِکَ بِکَ وَأَنَا أَعْلَمُ، وَأَسْتَغْفِرُکَ لِمَا لاَ أَعْلَمُ: پروردگارا از اینکه دانسته برای تو شریک قائل شوم به تو پناه میآورم، و از اینکه ندانسته دست به چنین کاری زنم از تو طلب بخشش و مغفرت میکنم»، چه دعای بزرگی است، و چه اندازه آدمی نیازمند توجه و اهتمام به آن است، همگی ما از اینکه دانسته و یا ندانسته مرتکب شرک شویم به خداوند پناه میبریم و از او میخواهیم که ما را به سوی خود و به راه راست هدایت فرماید.
1- از ابوهریره t روایت شده که گفت: رسول اللهr فرمودند: «اَللَّهُمَّ انْفَعْنِی بِمَا عَلَّمْتَنِی، وَعَلِّمْنِی مَا یَنْفَعُنِی، وَزِدْنِی عِلْماً: خداوندا مرا به آنچه علم دادهای منفعت عطا فرما و به من علم آنچه را که مفید است عنایت بفرما و به علم من بیفزای»[1].
این حدیث دربردارندهی دعایی کامل درخصوص علم و دانش و آن چیزهایی است که شایسته است انسان مسلمان در رابطه با فراگیری علم در نظر داشته باشد. در حقیقت این حدیث در دستیابی به این خواستهی بزرگ و هدف عظیم از سه جمله تشکیل یافته است.
1- اینکه میگوید: «اَللَّهُمَّ انْفَعْنِی بِمَا عَلَّمْتَنِی» در این جمله از خدا درخواست میکند که از آنچه از علوم مفید و سودمند را که به او میآموزد بهره ببرد چرا که هدف از علم، عمل بدان است و هر علم شرعیای که شارع بدان سفارش داده فقط از آن جهت بوده که وسیلهای برای بندگی کردن و تعبد خدا با آن بوده است چرا که شرع فقط برای تعبد و بندگی آمده و هدف از بعثت انبیاء نیز همان بوده است بلکه نصوص [کتاب و سنت] دربردارنده تهدید و ارعابهای شدیدی درخصوص کسی است که به علم خود عمل نمیکند و بیشک آدمی در قیامت درباره علمش که به چه مقدار از آن عمل نموده مورد بازخواست قرار میگیرد و هر آنکه به علم خود عمل نکند علم او مایه تأسف و پشیمانی، و وبالی بر گردنش میگردد.
و به خاطر عظمت و اهمیتی که این مطلب (بهره بردن از علم) دارد و اینکه مقصود اصلی از طلب علم همان بهرهگیری صحیح از آن است، در اینجا و در این دعا بهرهگیری از علم بر خود درخواست علم پیش انداخته شده است و هرگاه که از علم بهرهبرداری [صحیح] صورت نگیرد این علم وبال و حجتی علیه صاحبش میشود، همچنان که پیامبرr میفرماید: «وَالْقُرْآنُ حُجَة لَکَ أَوْ عَلَیْکَ[2]: و قرآن بر نفع یا ضرر تو، دلیل است» قرآن دلیلی به نفع صاحبش است اگر بدان عمل کند و اگر در عمل به آن کوتاهی کند حجتی علیه او میشود.
چه بسا دیگر انسانها از علم آدمی به خوشبختی و سعادتی دست یابند که خود شخص به خاطر کوتاهی و کمکاری در عمل به آن علم بدان دست نیابد. شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «به همین خاطر از جمله بهترین دعاها این دعا است که: پروردگارا مرا عبرت و اندرزی برای دیگران قرار مده، و کسی را به خاطر آنچه از من آموخته، از من خوشبختتر مگردان»[3].
این دعایی مأثور نقل شده از مطرف بن عبدالله بن شخیر/ است که امام احمد در کتابش الزهد آن را از او نقل کرده است[4].
2- اینکه میگوید: «وَعَلِّمْنِی مَا یَنْفَعُنِی» و به من علم آنچه را که مفید است عنایت بفرما، در این جمله از خداوند درخواست اعطای علم مفید و سودمند مینماید. علم مفید همان: 1- علم شریعت است که به مکلف آنچه را که از امور دینیاش در عبادات و معاملاتش بر او واجب است میآموزد، 2-علم به پروردگار و اسماء و صفات او، و آنچه واجب است تا در راستای برپا داشتن دستور و اجرای طاعتش انجام دهد، میباشد. و از نشانههای آن که خداوند خواهان دستیابی بندهاش به خیر است این است که او را در طلب و تحصیل این علم موفق گرداند همچنان که در حدیث صحیح از پیامبرr نقل شده که فرمودند: «مَنْ یُرِدِ اللهُ بِهِ خَیْراً یُفَقِّهْهُ فِیالدِّیْنِ: خداوند به هرکس اراده خیر بنماید، فهم دین را به او عطا میکند»[5] این خیر به مجرد کسب علم به دست نمیآید بلکه باید بدان علم، عمل نمود.
ابن قیم/ میگوید: «مفهوم این حدیث این است که هرکس خداوند تفقه در دین را به او عطا نکند درحقیقت خیر او را نخواسته است، همانگونه که وقتی خیر کسی را بخواهد فهم دین را به او میآموزد و هرکس که فهم دین را به او بیاموزد برایش اراده خیر نموده است و مراد از فقه، علم همراه با عمل است اما اگر مراد فقط علم باشد این حدیث بر آن دلالت ندارد که کسی که فقه دین داشت قطعاً خیر او در نظر گرفته شده است زیرا در چنین صورتی فقه، شرط برای اراده خیر خواهد بود»[6].
همانا در حدیث صحیح از رسول اللهr نقل شده، از علمی که سودمند نباشد به خدا پناه برده است[7].
3- اینکه میگوید: «وَزِدْنِی عِلْماً» و به علم من بیفزای، همانند این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمٗا ١١٤﴾ [طه: 114].
«و بگو: پروردگارا بر دانشم بیفزا».
نظر به اینکه خداوند سبحان به پیامبرشr دستور داده که از او افزونی علم را درخواست نماید بیشک علم، خیر است، و فزونی خیر امری مطلوب و پسندیده است و این خیر از جانب خدا است و راه رسیدن و دستیابی به این خیر، تلاش و کوشش، و اشتیاق به علم و درخواست آن از خدا و طلب یاری و نیازمندی نمودن از او، برای این امر در هر زمانی است.
مادام که آدمی این حال را داشته باشد که در راه یادگیری آنچه به او نفعی میرساند بکوشد و از آنچه یاد گرفته بهره ببرد و تا لحظهی رسیدن به خدا و دیدار او بر علمش افزوده گردد او پیوسته در حال خوشهچینی خیر است، پس چه حال نیکو و چه فرجام خوبی خواهد داشت.
در اینجا باید به این نکته تذکر داد که کسی که از خدا میخواهد که به او علم سودمند داده و او را از آنچه یاد داده بهرهمند گرداند و بر دانشش بیفزاید ناگزیر باید اسباب مشروع جهت کسب علم و بهرهگیری نیکو از آن را به کار گیرد آن هم در طی مدارج ترقی و ارتقای مقام و رفتن در مسیری که منجر به این امور میگردد، نه اینکه فقط بر دعا کردن بسنده کرده و مقدمات را فراهم نکند، چرا که بیشک «دعاهای قرآنی و نبوی، امرهایی که در آنها آمده یا ستایشهایی که درباره دعاکنندگان به آنها آمده باید لوازم و اسباب آنها را فراهم نمود مثلا وقتی از خدا میخواهیم که ما را هدایت دهد لازم است تمام اسباب رسیدن به هدایت را اعم از علم و عمل بدان را فراهم نمود»[8] درخصوص درخواست علم از خداوند نیز چنین است نیازمند تمامی مقدماتی است که علم با آن به دست میآید و از خلال آن بهرهگیری از آن محقق میگردد.
ابن قیم/ این وسائل را در شش نکته خلاصه کرده است، میگوید: «علم شش مرتبه دارد: 1- درخواست نیکو. 2- خوب گوش دادن و توجه کردن، 3- درک و فهم زیبا [ی مطلب] ۴- به خاطر سپردن، ۵- آموزش دادن آن، ۶- که ثمرهی علم است - عمل به آن و مراعات حدود آن است»[9] سپس بیان داشته که محروم ماندن از علم با اموری ضد اینها رخ میدهد: ۱- ترک درخواست و نطلبیدن، ۲- به خوبی گوش ندادن و توجه نکردن ۳- فهم نادرست ۴- به خاطر نسپردن ۵- عدم نشر و آموزش آن [به دیگران]، ۶- عمل نکردن به آن.
چه زیباست که فرد مسلمان ضرورت و نیازش به علم را درک کرده و از پروردگارش درخواست نماید که او را در راه کسب علم مفید به حرکت درآورده و او را در بهرهگیری و افزایش درجاتش در علم و عمل بدان موفق گرداند. نیاز آدمی به علم شدیدتر از نیازش به خوراکی و آشامیدنی است چرا که نیاز آدمی به خوراکی و آشامیدنی چند مورد محدودی در طی روز است اما هر لحظه نیازمند علم است.
امام احمد/ میگوید: «آدمیان بسیار به علم نیازمندتر هستند تا غذا و آب، چرا که در هر روز یک یا دو بار به خوراکی و نوشیدنی نیازمند میگردند در حالی که هر لحظه نیازمند علم هستند»[10].
عاجزانه از خداوند میطلبیم که ما را از آنچه به ما آموخته بهرهمند گرداند و چیزی را به ما بیاموزاند که به ما سود برساند، و بر علم ما بیفزاید، بیشک خداوند شنونده دعا و اجابتکننده آن و نزدیک است.
[1]- ترمذی (3599)، و ابنماجه (3833) و آلبانی/ در «صحیح سنن ترمذی (3/476) آن را صحیح دانسته است.
[2]- این حدیث را مسلم (223) روایت کرده است، به نقل از ابومالک اشعریt.
[3]- مجموع الفتاوی (14/307)
[4]- الزهد اثر امام احمد (شماره: 1358)
[5]- این حدیث را بخاری (71)، و مسلم (1037) به نقل از معاویه پسر ابوسفیانt روایت کردهاند.
[6]- مفتاح دارالسعاده (1/246)
[7]- حدیث را مسلم (2722) از زیدبنارقم t روایت کرده است.
[8]- مجموع الفوائد اثر ابنسعدی (ص: 97)
[9]- مفتاح دارالسعاده (1/511)
[10]- این مطلب را ابنقیم در کتاب مفتاحدار السعاده (1/301) بیان داشته است.