183- باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص
1016- عن أَبی سَعِیدٍ رَافِعِ بن الْمُعَلَّىt قال: قَالَ لی رسولُ اللهِr: «أَلا أُعَلِّمُکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآن قَبْلَ أنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ؟» فَأخَذَ بِیَدِی، فَلَمَّا أرَدْنَا أنْ نَخْرُجَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنَّکَ قُلْتَ: لأُعَلِّمَنَّکَ أعْظَمَ سُورَةٍ فی القُرْآنِ؟ قَالَ: «﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾، هِیَ السَّبْعُ المَثَانِی وَالقُرْآنُ العَظِیمُ الَّذِی أُوتِیتُهُ». [روایت بخاری]([1])
ترجمه: ابوسعید، رافع بن مُعَلاّt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «آیا پیش از آنکه از مسجد بیرون بروی، بزرگترین سورهی قرآن را به تو بیاموزم؟» و سپس دستم را گرفت؛ هنگامیکه میخواستیم از مسجد بیرون برویم، عرض کردم: ای رسولخدا! شما فرمودید که بزرگترین سورهی قرآن را به تو میآموزم؟ فرمود: «﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾؛ - یعنی همان سورهی «حمد»- که دارای هفت آیه میباشد و در هر رکعت نماز تکرار میشود [و شاملِ دو بخش ستایش و دعا میباشد] و همان قرآنِ بزرگیست که به من داده شده است».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیههای مشخص». پیشتر به قرائت قرآن بهطور عموم تشویق شد و این باب به فضایل برخی از سورهها و آیات مشخص میپردازد که فضایل ویژهای دارند؛ از جمله: سورهی «فاتحه» که بزرگترین، یعنی پرفضیلتترین سوره در کتابالله میباشد؛ از اینرو «امالقرآن» نیز نامیده میشود. چراکه مفاهیم همهی قرآن به این سوره باز میگردد و این سوره، اصل و ریشهی همهی مفاهیم قرآنیست. یادآوری میشود که در عربی به ریشه و اصل هر چیزی، «اُم» میگویند. از اینرو الله متعال قرائت این سوره را در همهی رکعتهای نماز، واجب گردانیده است؛ پیامبرr فرموده است: «لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بأمِّ القرآن أَو بِفَاتِحَةِ الْکِتَابِ».([2]) یعنی: «نمازِ کسی که سورهی فاتحه را نخوانَد، صحیح نیست».
این سوره، ویژگیهای منحصر به فردی دارد؛ از جمله اینکه: اگر انسان آنرا بر بیمار بخواند، بیمار به اذنِ اللهU شِفا مییابد؛ البته بهشرطی که آنرا از روی ایمان و باورِ کامل بخواند و بیمار نیز به اثربخش بودن این سورهی بزرگ معتقد باشد؛ یعنی دو شرط دارد:
1- باور و ایمانِ خواننده.
2- و دوم اینکه: آنرا بر بیمارِ باایمانی بخوانَد که به نفع و فایدهی این سوره، ایمان دارد.
دلیلش، این روایت که پیامبرr عدهای از مجاهدان را به مأموریت فرستاد. مجاهدان در اقامتگاه یکی از قبایل اردو زدند و از آنان درخواستِ پذیرایی کردند؛ اما آن قوم از ایشان پذیرایی نکردند. به خواستِ الله متعال، عقربی رییس قبیله را نیش زد. رییس قبیله از درد به خود میپیچید. یکی از افراد قبیله، پیشنهاد کرد که به اردوگاه ایندسته از مسلمانان بروند تا یکی از آنها بیاید و چیزی بر رییس قبیله بخواند. وقتی نزد صحابه# رفتند و موضوع را با آنها در میان گذاشتند، صحابه# شرط کردند که تنها در برابر دریافت یک گوسفند، خواستهی آنان را میپذیرند. آنها نیز قبول کردند؛ لذا یکی از صحابه# رفت و سورهی «فاتحه» را بر آن شخص خواند. پیشتر آن شخص از شدت درد به خود میپیچید، اما همینکه آن صحابی سورهی فاتحه را بر او خواند، مانندِ شتری که زانوبندش را پاره میکند و برمیخیزد، برخاست؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آنها طبق قراری که گذاشته بودند، گوسفندی به صحابه دادند. برخی از صحابه گفتند: میترسیم که این گوسفند، حرام باشد؛ لذا از گوشت این گوسفند نمیخوریم تا به مدینه برسیم و این مسأله را از پیامبرr بپرسیم. وقتی به مدینه رسیدند و ماجرا را برای پیامبرr بازگو کردند، فرمود: «اقْسِمُوا وَاضْرِبُوا لِی مَعَکُمْ سَهْمًا»؛ یعنی: «آنرا تقسیم کنید و سهمی هم برای من در نظر بگیرید». اینرا از آن جهت فرمود که با طیب خاطر آنرا بخورند؛ و گرنه، نیازی نبود که پیامبرr چنین سخنی بگوید و از آن، بینیاز بود. سپس به کسی که سورهی فاتحه را بر آن شخص خوانده بود، فرمود: «وَمَا یُدْرِیکَ أَنَّهَا رُقْیَةٌ؟»؛([3]) یعنی: «از کجا دانستی که سورهی فاتحه، چنین تأثیری دارد؟» لذا اگر کسی با اعتقاد و ایمان به تأثیر سورهی فاتحه، آنرا بر بیمارِ مؤمن بخوانَد، به فرمان پروردگار، سودمند خواهد بود؛ چراکه الله متعال آثار و فواید شگفتآوری در این سوره نهاده است و این، از فضایل سورهی فاتحه میباشد؛ به تعبیر حدیثی که گذشت، سورهی فاتحه بزرگترین سورهی قرآن است.
***
1017- وعن أَبی سعید الخدریt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ».
وفی روایةٍ: أنَّ رسول اللهr قَالَ لأَصْحَابِهِ: «أَیَعْجِزُ أحَدُکُمْ أنْ یَقْرَأَ بِثُلُثِ القُرْآنِ فِی لَیْلَةٍ». فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ، وَقَالُوا: أیُّنَا یُطِیقُ ذَلِکَ یَا رسولَ الله؟ فَقَالَ: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾: ثُلُثُ الْقُرْآنِ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
و در روایتی آمده است: رسولاللهr به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» این کار برای آنان دشوار بهنظر رسید؛ عرض کردند: ای رسولخدا! کدامیک از ما تواناییِ چنین کاری را دارد؟ فرمود: «﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾، معادلِ یکسوم قرآن است».
1018- وعنه: أنَّ رَجُلاً سَمِعَ رَجُلاً یَقْرَأُ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ یُرَدِّدُهَا فَلَمَّا أصْبَحَ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهr فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ وَکَانَ الرَّجُلُ یَتَقَالُّهَا، فَقَالَ رسول اللهr: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، إنَّهَا لَتَعْدِلُ ثُلُثَ القُرْآنِ». [روایت بخاری]([5])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: مردی شنید که شخصی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ را میخواند و آنرا تکرار میکرد. وقتی صبح شد، آن مرد که این عمل را ناچیز و کمثواب میشمرد، نزد رسولاللهr آمد و موضوع را بازگو کرد. رسولاللهr فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این سوره برابر با یکسوم قرآن است».
شرح
نووی/ در باب تشویق به قرائت سورههای معینی از قرآن، احادیثی در فضیلت ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ آورده است. این سوره، سورهی «اخلاص» نامیده میشود؛ زیرا الله متعال همهی این سوره را به خود اختصاص داده و در آن، چیزی غیر از اسماء و صفات خویش ذکر نکرده است. به عبارت دیگر: این سوره بهطور ناب، تنها در بیان اسماء و صفات الهیست. هرکس این سوره را بخواند و به مفاهیمِ آن ایمان داشته باشد، از شرک، بدور است و بندهی مخلصِ اللهU بهشمار میآید. همهی این سوره، اسماء و صفاتِ اللهU میباشد: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. گفته میشود: مشرکان از پیامبرr پرسیدند: «نَسَب پروردگار چیست؟» گویا منظورشان این بود که چه کسی فرزندِ اوست؟ - پناه بر الله- یا گویا از پیامبرr پرسیدند که ماهیت خداوند از چیست؟ از طلا یا نقره؟! لذا الله متعال این سوره را فرو فرستاد.
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾؛ «اَحَد»، یعنی یکتا و یگانه؛ یعنی ذاتی که در اسماء و صفاتش یکتاست و هیچ چیز و هیچکس به او نمیمانَد. «اَحَد» نامیست که ویژهی الله متعال میباشد و بر کسی جز او اطلاق نمیشود.
﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾؛ [الله، یگانهسرورِ بینیاز است (که همهی نیازمندان برای رفع نیازشان به سوی او روی میآورند).]
مفسران، عبارتهای گوناگونی دربارهی مفاهیمِ «صمد» ذکر کردهاند؛ اما کاملترین مفهومش، این است که او در صفاتش کامل میباشد و همهی آفریدههایش به او نیازمندند؛ او در علم، قدرت، رحمت، حلم و دیگر صفاتش، کامل است و اوست که همهی آفریدهها به او نیاز دارند و همگان برای رفع نیازهایشان به سوی او روی میآورند؛ حتی مشرکان نیز هنگامیکه در میان امواج پرتلاطمِ دریا گرفتار میشوند، تنها او را میخوانند. پس، اللهU مرجع همهی موجودات است؛ ذاتیست که در صفاتش کامل میباشد و همه آفریدههایش به او نیازمندند.
﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الاخلاص: ٣، ٥]
نه (فرزندی) زاده و نه (خود،) زاده شده است. و هیچکس، همسر و همتای او نیست.
الله متعال، هیچ فرزندی ندارد؛ زیرا از همه بینیاز است و نیازی به همسر و فرزند ندارد. همانگونه که میفرماید:
﴿أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖۖ﴾ [الأنعام: ١٠١]
چگونه میشود فرزندی داشته باشد، حال آنکه همسری ندارد؟
این، ردّی آشکار بر ادّعای یهود و نصارا و مشرکان است و نادرستیِ پندارشان را بیان میکند؛ یهودیان میگویند: «عُزیر، پسر خداست»؛ یعنی خداوندی که آنها به او اعتقاد دارند، فرزندی به نام عزیر زاده است! نصارا میگویند: «مسیح، پسر خداست»! و مشرکان میگویند: «فرشتگان، دختران خدا هستند»! الله متعال، باطل بودن پندارشان را بیان نمود و فرمود: ﴿لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ﴾؛ یعنی: «الله، نه زاده و نه خود، زاده شده است». زیرا اللهU اول و ازلی و ابدیست و هیچ چیزی پیش از او نبوده و آنچه پدید آورده، پیشتر وجود نداشته است.
﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾؛ یعنی: «و هیچکس همتای او نیست». الله هیچ شریک، همتا و همانندی ندارد؛ نه در علم و قدرتش و نه در سایر صفاتش. قوم عاد به قدرت و توان خویش میبالیدند و میگفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است؟» اللهU دربارهی آنان میفرماید:
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ ١٥ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِیٓ أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ ١٦﴾ [فصلت: ١٥، ١٦]
اما قوم عاد، بهناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا توجه نکردند و نیندیشیدند که الله، ذاتی که آنها را آفریده، از آنان نیرومندتر است. آنان همواره آیات ما را انکار میکردند. پس تندبادی سخت و سرد در روزهایی شوم بر آنان فرستادیم تا عذاب خفتبار را در زندگی دنیا به آنان بچشانیم. و بهطور قطع عذاب آخرت، خفتبارتر است؛ و آنان یاری نخواهند شد.
باد، جریانِ هواست؛ الله متعال با مخلوقی چون باد که جزو نرمترین و ملایمترین آفریدههاست، مدعیان قدرت را به هلاکت رساند و تندبادی سخت و سرد بر آنان فرستاد.
هیچکس همتای اللهU نیست: ﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾. گفتنیست: در واژهی ﴿کُفُوًا﴾ سه قرائت است:
1- #·qàÿà2؛ به ضمّ «فاء». و با سکونِ «فاء» درست نیست.
2- با همزه و سکونِ «فاء»؛ یعنی: «کُفْئا».
3- و نیز با همزه و ضمّ «فاء»؛ یعنی: «کُفُؤًا».
حرف «فاء» در قرائتی که با «واو» است، مضموم میباشد؛ ولی گاه از برخی از قاریان میشنویم که حرفِ «فاء» را با سکون میخوانند؛ این، اشتباه است. لذا وقتی این واژه را با حرف «واو» میخوانید، حرف «فاء» را ضمه دهید.
پیامبرr سوگند یاد کرد که این سوره، معادل یکسوم قرآن است؛ میباشد. چنانکه به یارانش فرمود: «آیا هر یک از شما از اینکه یکسوم قرآن را در هر شب بخواند، ناتوان است؟» و سپس بیان نمود که منظورش، سورهی اخلاص است: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ پاداشِ این سوره با ثواب یکسوم قرآن برابر است؛ گاه پاداش یک عمل با پاداش یک عمل دیگر برابری میکند؛ هرچند اجزای تشکیلدهندهاش کوچکتر از آن باشد. مانند این عبارت: «لا إله إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» که هرکس ده بار آنرا بگوید، مانند کسیست که چهار نفر از فرزندان اسماعیلu را از قید بردگی آزاد کرده است».([6]) بهرغم اینکه گفتن این عبارت برابر با آزاد کردن چهار برده از نسل اسماعیلu است، اما اگر آزاد کردن بردهای بر گردنِ کسی باشد، [مثلاً مؤمنی را بهاشتباه کشته است]، گفتنِ این عبارت کفارهی گناهش بهشمار نمیآید؛ زیرا برابری در ثواب، به معنای برابری در اجزا نیست. بنابراین سورهی اخلاص، در ثواب، معادلِ یکسوم قرآن است، نه در اجزا؛ از اینرو اگر کسی آنرا سه بار در نماز بخواند، اما سورهی «فاتحه» را نخواند، نمازش درست نیست.
***
1019- وعن أَبی هُرَیْرَةَt أنَّ رسول اللهr قَالَ فی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾: «إنَّهَا تَعْدِلُ ثُلُثَ الْقُرْآنِ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr دربارهی ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ فرمود: «این سوره با یکسوم قرآن برابری میکند».
1020- وعن أنسt أنَّ رَجُلاً قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، إنّی أُحِبُّ هذِهِ السُّورَةَ: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ ؛ قَالَ: «إنَّ حُبَّهَا أدْخَلَکَ الجَنَّةَ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد. بخاری نیز این حدیث را به صورت معلّق در صحیح خود آورده است. ]([8])
ترجمه: انسt میگوید: مردی عرض کرد: ای رسولخدا! من، این سوره را دوست دارم: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾. پیامبرr فرمود: «محبت این سوره، تو را واردِ بهشت میگرداند».
1021- وعن عقبة بن عامِرٍt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «ألَمْ تَرَ آیَاتٍ أُنْزِلَتْ هذِهِ اللَّیْلَةَ لَمْ یُرَ مِثْلُهُنَّ قَطُّ؟ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ وَ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: عقبه بن عامرt میگوید: رسولاللهr فرمود: «آیا میدانی که امشب آیاتی بر من نازل شد که هرگز همانندِ آن دیده نشده است؟([10]) ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ﴾ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ﴾».
1022- وعن أَبی سَعِیدٍ الخُدریِّt قال: کَانَ رسولُ اللهr یَتَعَوَّذُ مِنَ الجَانِّ، وَعَیْنِ الإنسان، حَتَّى نَزَلَتْ المُعَوِّذَتَانِ، فَلَمَّا نَزَلَتَا، أخَذَ بِهِمَا وَتَرَکَ مَا سِوَاهُمَا. [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([11])
ترجمه: ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (=سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
1023- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مِنَ القُرْآنِ سُورَةٌ ثَلاثُونَ آیَةً شَفَعَتْ لِرَجُلٍ حَتَّى غُفِرَ لَهُ، وَهِیَ: ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([12])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «در قرآن سورهایست که سی آیه دارد و برای شخصی-که آنرا بخواند- آنقدر شفاعت میکند تا آمرزیده شود؛ و آن، سورهی ﴿تَبَٰرَکَ ٱلَّذِی بِیَدِهِ ٱلۡمُلۡکُ﴾ است».
1024- وعن أَبی مسعودٍ البَدْرِیِّt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «مَنْ قَرَأَ بِالآیَتَیْنِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ البَقَرَةِ فی لَیْلَةٍ کَفَتَاهُ». [متفق علیه]([13])
ترجمه: ابومسعود بدریt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را در شب بخواند، همین دو آیه برای او بسنده و کافی هستند».
[نووی/ گوید: یعنی: در آن شب نگهدارِ او از هر امر ناگواری هستند. و نیز گفته شده است: او را از نماز شب بینیاز میکنند.]([14])
شرح
مؤلف/ در باب تشویق به قرائت برخی از سورهها و آیات معینی از قرآن کریم، احادیثی در فضیلت سورههای «فاتحه» و «اخلاص» ذکر کرده است که پیشتر دربارهاش سخن گفتیم؛ همچنین به فضیلتِ مُعَوّذَتین، یعنی سورههای «فلق» و «ناس» پرداخته است. هر کس با تلاوت این دو سوره از روی صدق و ایمان به الله پناه ببرد، اللهU به او پناه میدهد. اما سورهی «فلق»؛ اللهU میفرماید:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢﴾ [الفلق: ١، ٢]
بگو: به پروردگار سپیدهدم پناه مىبرم؛ از شرّ آنچه آفریده است.
«فَلَق»، یعنی سپیده زدن و شکافتن؛ به عبارت دیگر: هم به سپیدهدم اطلاق میشود و هم به شکافِ دانه و هسته. هر دو تعبیر در قرآن کریم آمده است؛ اللهY میفرماید:
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ﴾ [الأنعام: ٩٦]
(الله) شکافندهی سپیدهدم است.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰ﴾ [الأنعام: ٩٥]
الله، دانه و هسته را میشکافد.
پس، اللهU پروردگار سپیدهدم است و اوست که دانهها و هستهها را میشکافد و کسی جز او تواناییِ انجامِ هیچیک از این کارها را ندارد.
﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ﴾؛ یعنی: از شرّ همهی آفریدههایی که اللهU خلق کرده است، به او پناه میبرم؛ از جمله از نفس خویش. همانگونه که در حدیث صحیح آمده است: «ونَعُوذُ بالله مِنْ شُرُورِ أنفُسِنَا، وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أعمَالِنا».([15]) یعنی: «از بدیها و تبهکاریهای نفس خویش و نیز از کارهای زشتمان به الله پناه میبریم»؛ زیرا نفسِ انسان، پیوسته به کارهای بد و ناپسند فرمان میدهد. از اینرو از نفس خویش و نیز از شرّ همهی آفریدههای الهی، از جمله: جنها و انسانها به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ٣﴾ [الفلق: ٣]
... و از شر شب تاریک، آنگاه که همه جا را فرا گیرد (به پروردگارِ سپیدهدم پناه میبرم).
﴿,Å%yñ﴾، یعنی: شب تاریک. آنگاه که شب فرا میرسد و همه جا را فرا میگیرد، درندگان و گزندگان در زمین پراکنده میشوند؛ از اینرو از شرّ شبِ تاریک به الله پناه میبریم.
﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ ٤﴾ [الفلق: ٤]
... و از شرّ زنان جادوگری که در گرهها میدمند.
﴿ٱلنَّفَّٰثَٰتِ﴾، یعنی: نفوسِ جادوگر؛ و این، هم شاملِ مردان جادوگر میشود و هم شامل زنان جادوگر؛ اما از آن جهت به زنانِ جادوگر تصریح فرمود که جادوگری [و گرایش به جادو و جنبر] در میان زنان، بیشتر است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ٥﴾ [الفلق: ٥]
و از شر هر حسودی، آنگاه که حسادت میورزد.
اینجا سخن از زخم چشم است؛ یعنی کسی که حسادت میورزد و دوست ندارد که به کسی خیر و نیکی برسد؛ بلکه وقتی الله متعال به کسی مال و ثروت، یا پست و مقام، یا علم و دانش، و زن و فرزند میبخشد، حسادتِ حسود از درون پلیدش بهسان تیر از کمان جدا میشود و به آدم برخورد میکند. اگرچه رها شدن این تیر هیچ سود و فایدهای برای حسود ندارد، اما بیانگر درونمایهی پلید اوست که خیر و نیکی را برای دیگران نمیپسندد و بدینسان انسان به زخم چشم متبلا میگردد. پیامبرr فرموده است: «لَوْ سَبَقَ الْقَدَرَ شَیْءٌ لَسَبَقَتْهُ الْعَیْن».([16]) یعنی: «اگر چیزی بر تقدیر پیشی میگرفت، زخم چشم بود». اما هیچ چیزی بر تقدیر پیشی نمیگیرد. لذا زخم چشم، حقیقت دارد و حتی برخی از علما آخرین آیهی سورهی «قلم» را به همین معنا دانستهاند:
﴿وَإِن یَکَادُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَیُزۡلِقُونَکَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّکۡرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ ٥١﴾ [القلم: ٥١]
نزدیک بود کافران، هنگامیکه آیات قرآن را شنیدند، تو را با چشمانشان بلغزانند (و از میان ببرند) و میگویند: بیگمان او، دیوانه است.
﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: «از شرّ حسود، هنگامیکه حسادت میورزد، به پروردگار سپیدهدم پناه میبرم». فرمود: ﴿إِذَا حَسَدَ﴾؛ یعنی: هنگامیکه حسد میروزد؛ زیرا گاه، آدم حسود حسادت نمیورزد؛ اما هنگامی که حسد میورزد، شرّش به دیگران میرسد. البته اشارهی آیه، هم به حسودیست که زخم چشم میزند و هم به حسودیست که زخم چشم نمیزند. زیرا برخی از مردم بدون اینکه زخم چشم بزنند، حسودند. - پناه بر الله-
حسادت، این است که برخورداری دیگران از نعمت الهی برای کسی ناگوار باشد؛ اگرچه برای آنان آرزوی زوال نعمت نکند و چنانچه با آرزوی زوال نعمت از دیگران همراه باشد، بدتر است. پناه بر الله.
آدمهای حسود در آتش حسادت خویش میسوزند و راه به جایی نمیبرند؛ یعنی: حسادت، هیچ سودی به حالشان ندارد. همینکه میبینند که اللهU به کسی نعمتی بخشیده است، آتش حسد در دل و وجودشان زبانه میکشد و گاه برای فرو نشاندنِ این آتش، در حقِ دیگران ستم روا میدارند. بهعنوان مثال: الله متعال بر کسی منت مینهد و به او مال و ثروت میدهد؛ او نیز مال و ثروتش را در راه الله انفاق میکند؛ اما آدمِ حسود، چشم دیدنِ چنین نعمتی را بر آن بنده ندارد و تمام وجودش در آتش حسد میسوزد! همینطور الله متعال به کسی علم و دانش میبخشد و آنشخص در چشمِ مردم، مقبول و گرامی میگردد؛ ولی عزتش بر آدمِ حسود، سخت و دشوار است. حسود دربارهی سایر نعمتها نیز چنین رویکردی دارد؛ غافل از اینکه حسادت، جزو گناهان کبیره میباشد و الله متعال، یهودیان را بهخاطر چنین خصلتی نکوهش کرده و فرموده است:
﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ﴾ [النساء : ٥٤]
یا به آنان که الله از فضل و کَرَمش به آنان بخشیده است، حسد میورزند؟!
الله متعال از فضل و کَرَم خویش به هرکه بخواهد، میبخشد؛ لذا حسادت میورزید، هم در حقّ کسی که الله نعمتی به او بخشیده است، گناه میکنید و هم در حقّ اللهU مرتکب گناه میشوید؛ گویا به زبانِ حال میگویید: این شخص، مستحقّ چنین نعمتی نیست و بدینسان حسادت میورزید و بر بخششِ خداوندی خرده میگیرید. پناه بر الله.
لذا شایسته است که انسان با تلاوت سورههای «فلق» و «ناس» به الله پناه ببرد؛ ترمذی/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوسعید خدریt میگوید: رسولاللهr از جن و چشم انسان به الله پناه میبرد تا اینکه مُعَوّذَتین (سورههای «فلق» و «ناس») نازل شد؛ از آن پس، پیامبرr با تلاوت این دو سوره به الله پناه میبرد و سایر عبارتها را ترک گفت.
***
1025- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «لا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ مَقَابِرَ، إنَّ الشَّیْطَانَ یَنْفِرُ مِنَ البَیْتِ الَّذِی تُقْرَأُ فِیهِ سُورَةُ البَقرَةِ». [روایت مسلم]([17])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را (مانندِ) قبرستان (که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود) نگردانید؛ بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد».
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([18])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
این احادیث در فضیلت آیهها و سورههای مشخصی از قرآن است؛ از جمله: سورهی بقره.
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «خانههایتان را قبرستان نگردانید». علما گفتهاند: معنایش این است که در خانههایتان نماز بخوانید؛ زیرا خانهای که در آن نماز و قرآن خوانده نمیشود، مانند قبرستان است؛ بدین دلیل که پیامبرr در حدیثی فرموده است: «الأَرْضُ کُلُّهَا مَسْجِدٌ إلا الْمَقْبَرَةَ وَالْحَمَّامَ».([19]) یعنی«همه جای زمین محل نماز است، جز قبرستان و حمام». و نیز فرموده است: «لا تُصَلُّوا إِلَى الْقُبُورِ وَلا تَجْلِسُوا عَلَیْهَا».([20]) یعنی: «بهسوی قبرها نماز نخوانید و روی آنها ننشینید». در قبرستان، نه نماز فرض درست است و نه نمازِ نفل؛ همچنین سجدهی تلاوت و سجدهی شکر و هیچیک از انواع نمازها در قبرستان درست نیست؛ البته یک نماز، یعنی نماز جنازه مستثناست و خواندن نماز جنازه در قبرستان، درست میباشد؛ چه پیش از دفن میّت و چه پس از آن. گفتنیست: نماز خواندن بر جنازه پس از دفنِ آن، نباید در اوقات ممنوع باشد؛ یعنی اگر پس از نماز عصر، برای تشییع جنازه و نماز بر آن به قبرستان رفتید و دیدید که جنازه را به خاک سپردهاند، بر آن نماز نخوانید؛ زیرا این امکان برای شما وجود دارد که در وقتی دیگر، مثلاً هنگام چاشت بیایید و بر میّت نماز بخوانید؛ اما اگر زمانی به قبرستان رسیدید که جنازه را در زمین گذاشته و هنوز دفنش نکرده بودند، ایرادی ندارد که بر آن نماز بخوانید؛ هرچند پس از نماز عصر باشد؛ زیرا در این حالت، سببی برای نماز خواندن وجود دارد و خواندن نمازی که دارای سبب است، [مانند نماز جنازه یا تحیۀالمسجد] در اوقات ممنوع، ایرادی ندارد. سپس پیامبرr فرمود: «بیگمان شیطان از خانهای که در آن سورهی "بقره" خوانده میشود، میگریزد». یعنی اگر در خانهی خود، سورهی "بقره" را بخوانید، شیطان از خانهی شما فرار میکند و به آن نزدیک نمیشود؛ زیرا آیۀالکرسی در سورهی بقره است که پرفضیلتترین آیهی قرآن میباشد؛ همانگونه که در حدیث اُبَی بن کعبt آمده است: رسولاللهr به او فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» پاسخ داد: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهاش زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد». بدینسان پیامبرr به ابی بن کعبt تبریک گفت که میدانست: آیۀالکرسی بزرگترین آیهی قرآن است؛ زیرا این آیه، شامل ده صفت از صفات اللهU میباشد. اللهU میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «الله؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد». این، بیانِ توحیدِ ناب و خالص است که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾. از این عبارت بهعنوان «کلمهی توحید» یاد میشود و بدین معناست که: هیچ معبود برحقی جز الله وجود ندارد و همهی معبودانی که جز الله پرستش میشوند، معبودان باطلاند؛ یعنی پرستیدن آنها و بهفریاد خواندنِ آنان، باطل و نادرست است؛ حتی اگر از آنان بهعنوان معبود یاد شود؛ معبودان باطل، فقط نامهایی هستند که مردم نامگذاری کرده و آنها را معبود نامیدهاند؛ در حالیکه الله هیچ دلیلی بر درستیِ آنها نازل نکرده است. ﴿ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾؛ یعنی: «همیشهزندهای که اداره و تدبیر تمام هستی را در دست دارد». به عبارت دیگر: ذاتیکه در حیات و جاودانگی خویش، کامل است و آغاز و پایانی ندارد؛ بلکه ازلی و ابدیست؛ زیرا او، اول است و هیچ چیزی پیش از نبوده و او، آخِر است و هیچ چیزی، پس از او نیست. اللهU میفرماید:
﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن: ٢٦، ٢٧]
همهی کسانی که روی زمین هستند، فناپذیرند و ذات پروردگارت، صاحب شکوه و بخشش، باقی میماند.
برخی از علما گفتهاند: شایسته است که انسان در پایان آیهی بیست و ششم، ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ﴾ وقف نکند؛ یعنی پُشت سر هم و بدون وقف بخواند: ﴿کُلُّ مَنۡ عَلَیۡهَا فَانٖ ٢٦ وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ ٢٧﴾.
این آیه، بیانگر ناقص بودن آفریدهها و کمالِ آفریننده است؛ یعنی: اللهU در حیات خویش کامل میباشد و به هیچ وجه، دچار هیچ نقصی نمیگردد و حیات مخلوقات، ناقص است؛ به خود بنگر که شنواییات، ناقص است و همه چیز را نمیشنوی؛ و همینطور بینایی و سلامتیات؛ بیماریهای که انسان به آنها مبتلا میشود، بیشمارند. خلاصه اینکه همهی اسباب و عوامل زندگی بشر، ناقص است.
اما پروردگار متعال، ذاتیست که حیاتش کامل میباشد. الله متعال «قیّوم» است؛ یعنی: قایم به ذات خویش، و به هیچ چیز و هیچکس نیاز ندارد:
﴿وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٩٧﴾ [آل عمران: ٩٧]
و هر کس سر باز زند، بداند که الله از جهانیان بینیاز است.
و میفرماید:
﴿إِن تَکۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمۡۖ وَلَا یَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡکُفۡرَۖ وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡ﴾ [الزمر: ٧]
اگر کفر بورزید، بیگمان الله از شما بینیاز است و کفر و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برایتان میپسندد.
پس، اللهU بینیاز میباشد؛ همانگونه که در حدیثی قدسی آمده است که اللهY میفرماید: «یَا عِبَادِی إِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا ضُرِّی فَتَضُرُّونی، وَلَنْ تَبْلُغُوا نَفْعِی فَتَنْفَعُونی».([21]) یعنی: «ای بندگان من! شما هرگز نمیتوانید نفع و زیانی به من برسانید». پس، اللهU قایم به ذات خویش است و به هیچکس نیاز ندارد؛ زیرا جز او، نیازمند و قایم به دیگران است و تنها اوست که قایم به خود میباشد. الله متعال میفرماید:
﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡ﴾ [الرعد: ٣٣]
آیا پروردگاری که مراقب و حسابگرِ اعمالِ همه است، (همچون معبودان باطل میباشد؟)
یعنی: آیا مانندِ کسانیست که مالکِ هیچ چیزی نیستند. لذا تنها اللهU مراقب و حسابگرِ اعمالِ همگان است. پس، «قیّوم» دو معنا دارد: ذاتی که قایم به خویش است؛ و ذاتی که مراقب و تدبیرگر همهی هستیست.
﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». میدانید که چُرت، مقدمهی خواب است؛ اما الله متعال را نه چرت میگیرد و نه خواب. در صورتی که انسان- چه بخواهد و چه نخواهد- میخوابد؛ حتی گاه در حال نماز نیز در خواب فرو میرود یا در حالیکه با مردم صحبت میکند، چُرت میزند. اما اللهU که در حیات و جاودانگی خویش، کامل است، نه چرت میزند و نه میخوابد. در حدیث صحیح آمده است: «إِنَّ الله لا یَنَامُ وَلا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَنَامَ».([22]) یعنی: «الله نمیخوابد و شایستهاش نیست که بخوابد». به عبارت دیگر: بهکلی محال است که اللهU بخوابد؛ زیرا حیاتش کامل میباشد و کاملاً بینیاز است و اگر بخوابد، چه کسی امور هستی و آفریدهها را تدبیر میکند؟ بهیقین تنها الله اداره و تدبیر امور هستی را در دست دارد؛ لذا نه چُرت میزند و نه میخوابد.
***
1027- وعن أَبی هریرةt قال: وَکَّلَنِی رسولُ اللهr بِحِفْظِ زَکَاةِ رَمَضَانَ، فَأتَانِی آتٍ فَجَعَلَ یَحْثُو مِنَ الطَّعَام، فَأخَذْتُهُ فقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: إنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلیَّ عِیَالٌ، وَبِی حَاجَةٌ شَدِیدَةٌ، فَخَلَّیْتُ عَنْهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «أمَا إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ»؛ فَعَرَفْتُ أنَّهُ سَیَعُودُ لقولِ رسول اللهr فَرَصَدْتُهُ، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr قَالَ: دَعْنِی فَإنِّی مُحْتَاجٌ، وَعَلَیَّ عِیَالٌ لا أعُودُ، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، فَأصْبَحْتُ فَقَالَ لی رسول اللهr: «یَا أَبَا هُریرة، مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، شَکَا حَاجَةً وَعِیَالاً، فَرحِمْتُهُ فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ. فَقَالَ: «إنَّهُ قَدْ کَذَبَکَ وَسَیَعُودُ». فَرَصَدْتُهُ الثَّالثَة، فَجاء یَحْثُو مِنَ الطَّعَامِ فَأخَذْتُهُ، فَقُلتُ: لأَرْفَعَنَّکَ إِلَى رسول اللهr وهذا آخِرُ ثلاثِ مَرَّاتٍ أنَّکَ تَزْعُمُ لا تَعُودُ، ثُمَّ تَعُود! فَقَالَ: دَعْنِی فَإنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ یَنْفَعُکَ اللهُ بِهَا، قُلْتُ: مَا هُنَّ؟ قَالَ: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَةَ الکُرْسِیِّ، فَإنَّهُ لَنْ یَزَالَ عَلَیْکَ مِنَ الله حَافِظٌ، وَلا یَقْرَبُکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ، فَخَلَّیْتُ سَبِیلَهُ، فَأصْبَحْتُ، فَقَالَ لی رسولُ اللهr: «مَا فَعَلَ أسِیرُکَ البَارِحَةَ؟» قُلْتُ: یَا رسول الله، زَعَمَ أنَّهُ یُعَلِّمُنِی کَلِمَاتٍ یَنْفَعُنِی اللهُ بِهَا، فَخَلَّیْتُ سَبیلَهُ، قَالَ: «مَا هِیَ ؟» قُلْتُ: قَالَ لی: إِذَا أَوَیْتَ إِلَى فِرَاشِکَ فَاقْرَأْ آیَة الکُرْسِیِّ مِنْ أوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الآیة: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾، وَقَالَ لِی: لا یَزَالُ عَلَیْکَ مِنَ اللهِ حَافِظٌ، وَلَنْ یَقْرَبَکَ شَیْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ. فَقَالَ النَّبِیُّr: «أمَا إنَّهُ قَدْ صَدَقَکَ وَهُوَ کَذُوبٌ، تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلاَثٍ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ؟» قُلْتُ: لا. قَالَ: «ذَاکَ شَیْطَانٌ». [روایت بخاری]([23])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr مرا مسؤول نگهبانی از زکات رمضان قرار داد؛ شخصی آمد و مُشتمُشت از آن میگرفت و میبُرد. او را دستگیر کردم و به او گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr فرمود: «ای ابوهریره! دیشب اسیرت چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری شکایت داشت؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». دریافتم که او بنا بر فرمودهی رسولاللهr باز میگرد؛ پس در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از زکات رمضان برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. گفت: «من، نیازمند و عیالوارم و چندین نانخور دارم و سخت محتاج و تهیدستم؛ دوباره نمیآیم». دلم به حالش سوخت و رهایش کردم. صبح که شد، رسول اللهr پرسید: «ای ابوهریره! اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او از تنگدستی و عیالواری مینالید؛ لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. رسولاللهr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». بارِ سوم نیز در کمینش نشستم. آمد و مُشتمُشت از طعام (زکات رمضان) برمیداشت. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسولاللهr میبرم. این، سومین مرتبه و البته آخرین باریست که ادّعا میکنی و قول میدهی که برنمیگردی، اما برمیگردی. گفت: «مرا رها کن؛ کلماتی به تو میآموزم که الله با آن به تو نفع میرساند». گفتم: این کلمات چیست؟ گفت: «هنگامیکه به رختخوابت میروی، "آیۀالکرسی" را بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». لذا آزادش کردم. صبح که شد، رسولاللهr پرسید: «اسیرت، دیشب چه کرد؟» گفتم: ای رسولخدا! او کلماتی به من آموزش داد که بهپندار خودش، الله با آن به من نفع میرساند؛ لذا آزادش کردم. رسولاللهr پرسید: «چه کلماتی بود؟» پاسخ دادم: به من گفت: هنگامیکه به به رختخوابت میروی، آیۀالکرسی،﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ را تا پایانش بخوان که در این صورت، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». پیامبرr فرمود: «او بهرغم اینکه دروغگوست، به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» گفتم: خیر. فرمود: «او، یک شیطان بوده است».
شرح
این، یک داستانِ پراهمیت و شگفتآور است؛ رسولاللهr ابوهریرهt را بر نگهبانی زکات رمضان، یعنی زکات فطر گماشت که یک یا دو یا سه روز پیش از عید، جمعآوری میشد. ابوهریرهt مسؤول نگهبانی از زکات جمعآوریشدهی فطر بود. در یکی از شبها مردی آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. ابوهریرهt او را گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهt میبرم. آن مرد ترسید و گفت: من، عیالوار و نیازمندم. لذا دل ابوهریرهt به حالش سوخت و او را آزاد کرد. صبح که شد، نزد رسولاللهr رفت؛ رسولاللهr از او پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» این، یکی از نشانههای الهیست؛ زیرا پیامبرr آن شب پیش ابوهریرهt نبود و از این ماجرا از طریق وحی اطلاع یافت؛ از اینرو پرسید: «اسیرت دیشب چه کرد؟» ابوهریرهt میگوید: عرض کردم: ای رسولخدا! او، عیالوار و نیازمند بود؛ لذا دلم به حالش سوخت و رهایش کردم.پیامبرr فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». میگوید: «بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم که آن مرد حتماً خواهد آمد». صحابه# همانگونه که به دیدههای خود اطمینان داشتند، به آنچه که از پیامبرr میشنیدند نیز باور داشتند و بلکه بیشتر از آن. ابوهریرهt میگوید: «لذا در کمینش نشستم؛ آن مرد آمد و مُشتمُشت از زکات فطر برمیداشت. به او گفتم: تو را پیش رسولاللهr میبرم». اینبار نیز همانند دفعهی قبل، از عیالواری و نیاز شدیدش نالید. از اینرو دلِ ابوهریرهt به حالش سوخت؛ اگرچه پیامبرr به او گفته بود که آن مرد دروغ میگوید؛ زیرا ابوهریرهt از حلم و بردباریِ پیامبرr آگاه بود و میدانست که از این بابت او را سرزنش و توبیخ نخواهد کرد. و همینطور هم شد؛ پیامبرr ابوهریرهt را بهخاطر آزاد کردن آن دزد سرزنش نکرد؛ اما به ابوهریرهt فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره نیز میآید». ابوهریرهt سومین بار به کمین آن مرد نشست تا اینکه آمد و شروع به دزدی از زکات فطر و خوردنِ آن کرد. ابوهریرهt میگوید: «به او گفتم: اینبار تو را پیش رسولاللهr میبرم؛ زیرا دو بار قول دادی که برنمیگردی؛ اما برگشتی». آن مرد گفت: مرا آزاد کن؛ به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند. ابوهریرهt پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: «آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد». خواندن این کلمات مختصر و کوتاه، انسان را از شرّ شیاطین محافظت میکند؛ در صورتی که اگر صد نگهبان هم استخدام کنید، نمیتوانند از شما در برابر شیاطین محافظت نمایند. اما الله متعال با این عبارات آسان از شما محافظت میفرماید صبح که شد، ابوهریرهt ماجرا را برای پیامبرr بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «آن مرد بهرغم اینکه دروغگوست، اینبار به تو راست گفته است؛ ای اباهریره! آیا میدانی که در سه شب گذشته با چه کسی صحبت کردهای؟» ابوهریرهt پاسخ داد: خیر. پیامبرr فرمود: «او، یک شیطان بوده که به صورت یک انسان درآمده است». از این حدیث نکات فراوانی برداشت میشود؛ ولی ما به شرح و توضیحِ ادامهی آیۀالکرسی میپردازیم. به اینجا رسیدیم که الله متعال میفرماید: ﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ ﴾؛ یعنی: «او را هرگز نه چُرت میگیرد و نه خواب». و سپس میفرماید: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست». این جمله، بیانگر فراگیر بودن فرمانرواییِ اللهU میباشد و نشان میدهد که فرمانروایی و مالکیت و سلطه، تنها از آنِ الله متعال است: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾. دلیلِ فراگیر بودنِ مالکیت و فرمانرواییاش، این است که واژهی﴿مَا﴾ در این آیه، «اسمِ موصول» است و اسم موصول، افادهی عمومیت میکند. و دلیل یگانگیِ الله در فرمانروایی و مالکیت، این است که در این جمله، خبر، مقدم آمده و چون خبر، مقدم گردد، بیانگر «حصر» است. لذا هیچکس مالک هیچ چیزی در آسمانها و زمین نیست؛ مگر اللهU. لباس و خانه و مستغلاتی که انسان در اختیار دارد، املاکی نیست که انسان هرطور که میلش باشد، در آنها تصرف کند؛ اگر کسی بخواهد لباسش را به آتش بکشد، او را باز میدارند یا انجامِ این کار، ممنوع است. لذا آنچه در اختیار دارم یا مِلک من بهشمار میآید، اینگونه نیست که در آن مطابق میل خود یا بیضابطه تصرف کنم؛ بلکه باید مطابق شریعت عمل نمایم. از اینرو برای ما جایز نیست که اموال و داراییهای خویش را در چرخههای رَبَوی به جریان بیندازیم یا پول خود را با بهره به کسی بدهیم؛ اگرچه طرفِ مقابل، راضی باشد. زیرا ما در رابطه با اموال و داراییهای خود آزاد نیستیم و مالکیت ما نسبت به آنها، محدود و مقیّد است و مالکیت کامل و مطلق، مالکیتیست که مالک هرگونه که بخواهد، در آن تصرف نماید و این مالکیت، تنها از آنِ اللهU میباشد: ﴿لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ ؛ یعنی: «آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست».
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾؛ این، استفهامِ انکاریست؛ یعنی: «هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند؛ مگر به اذنش». شفاعت، یعنی میانجیگری و سفارش برای کسی بهقصد جلب منفعت برای او یا دفع ضرر و زیان از وی. روشن است که فرمانروایان دنیا، هر شأن و عظمتی که داشته باشند، نزدشان بدون اجازهی آنان شفاعت میشود؛ چهبسا همسر و فرزندِ یک پادشاه قدرتمند، بدون اینکه از او اجازه بگیرند، شفاعت و سفارش میکنند؛ اما هیچکس نزدِ اللهU جز به اجازه و اذن او نمیتواند شفاعت کند؛ حتی گرامیترین بندگانش تنها زمانی شفاعت میکنند که اللهY، خود اجازه فرماید و این، بیانگر کمال قدرت و غلبهی الهیست و این، از کمالِ قدرت و فرمانرواییِ اوست که هیچکس یارای سخن گفتن در نزدِ الله متعال را ندارد و نمیتواند شفاعت کند؛ مگر با اجازه و فرمانش. گرامیترین آدمیزاده در نزد الله متعال کیست؟ آری؛ محمد مصطفیr. امکان ندارد که او نیز روز رستاخیز بدون اجازه و فرمانِ اللهU برای کسی شفاعت کند و تنها زمانی شفاعت میکند که الله متعال به او اجازهی شفاعت میدهد؛ سپس به سجده میافتد و سجدهای طولانی میکند؛ به خواستِ الله متعال، عباراتی برای حمد و ثنای الهی بر زبان محمدr جاری میشود که پیشتر سابقه نداشته است. و آنگاه رسولاللهr پس از سجدهای طولانی و حمد و ثنایی بیسابقه، شفاعت میکند. لذا وضعیتِ کسانی که در مقام و جایگاهی پایینتر از مقام رسولاللهr قرار دارند، روشن است. پس، هیچکس نمیتواند در نزدِ اللهU که مالکیت و فرمانرواییِ مطلق از آنِ اوست، شفاعت کند؛ مگر به اجازه و فرمانش. ﴿یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾؛ یعنی: «الله متعال گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند». این، بیانگر کمالِ علمِ الهیست و نشان میدهد که اللهU بر همه چیز احاطه دارد؛ هم بر گذشته و هم بر حال و آینده. ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ به همهی امور آینده اشاره دارد و ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾ شاملِ همهی امور گذشته میشود. لذا آنچه پیش رویِ انسانهاست، حتی یک لحظه بعد نیز در مفهوم ﴿مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ﴾ میگنجد و آنچه پشت سر نهادهاند، حتی یک لحظه قبل نیز در مفهومِ ﴿وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ﴾ قرار دارد. مثلاً سخنی که یک لحظه قبل گفتیم، جزوِ گذشتهی ماست و آنچه اینک میگوییم یا آنچه پس از این خواهیم گفت، بر اللهU پوشیده نیست؛ زیرا او گذشته، حال و آیندهی ما را میداند و این، بیانگر کمالِ علمِ اوست. علم و دانشِ دیگران، ناقص است؛ از دو جهت:
یکم: ما بسیاری از مسایل را نمیدانیم و در گذر زمان به دانستنیهای جدیدی دست مییابیم.
دوم: وقتی به دانشی دست مییابیم یا دربارهی چیزی دانشی کسب میکنیم، از آفتِ فراموشی مصون نیستیم؛ اما علم الهی، از هر دو جهت کامل میباشد؛ یعنی نه فراموشی به آن راه دارد و نه معیوب به این است که اللهU پیشتر از آن بیاطلاع بوده باشد. همانگونه که در پرسش و پاسخی که میان فرعون و موسیu گذشت، آمده است:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١ قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَٰبٖۖ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى ٥٢﴾
(فرعون) پرسید: پس حال امتهای پیشین چگونه است؟ (موسیu) پاسخ داد: علمش در کتابی نزد پروردگار من است؛ پروردگارم اشتباه نمیکند و از یاد نمیبرد.
﴿لَّا یَضِلُّ﴾؛ یعنی: اشتباه نمیکند؛ به عبارت دیگر: از عیبِ جهل و بیاطلاعی، پاک و منزّه است. ﴿وَلَا یَنسَى﴾؛ یعنی: و فراموش نمیکند. لذا علم الهی از دو عیبِ یادشده، پاک و منزه میباشد؛ اما دانشِ ما، محدود و محصور به دو نقص میباشد: نقصِ پیشین یا قبلی که همان جهل یا بیاطلاعیست؛ یعنی پیش از آنکه پیرامون مسألهای به دانشی دست بیابیم، نسبت به آن بیاطلاعیم. و دوم، نقصِ الحاقی یا آفتی که پس از دستیابی به علم و دانش، آن را در برمیگیرد که همان نسیان و فراموشیست. اما علم و دانش الهی از همهی این عیبها، پاک است.
***
[تکرار و شرحِ حدیثِ شمارهی 1026:]
1026- وعن أُبَیِّ بنِ کَعبٍt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْری أیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ الله مَعَکَ أعْظَمُ»؟ قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾، فَضَرَبَ فِی صَدْرِی وَقال: «لِیَهْنِکَ العِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ». [روایت مسلم]([24])
ترجمه: اُبَی بن کعبt میگوید: رسولاللهr فرمود: «ای ابامنذر! آیا میدانی که کدامین آیه از کتابالله که با خود داری، بزرگتر (و برتر) است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ﴾ [آیۀالکرسی]. رسولاللهr بر سینهام زد و فرمود: «ای ابامنذر! علم بر تو خجسته و گوارا باد».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی در فضیلت سورهها و آیههای مشخصی از قرآن گشوده و این حدیث را در فضیلت «آیۀالکرسی» آورده است که این آیه، بزرگترین آیه در کتابالله میباشد. پیش از این، بیشترِ این آیه را توضیح دادیم و به اینجا رسیدیم که اللهU میفرماید:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾ [البقرة: ٢٥٥]
هیچکس نمیتواند نزدش شفاعت کند، مگر به اِذنش. آنچه در آسمانها و زمین است، از آنِ اوست. گذشته، حال و آیندهی آنان را میداند و به هیچ چیزی از علم الاهی (اعم از علم ذات و صفاتش) آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است.
میفرماید: ﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ﴾؛ یعنی: «آفریدههای الهی به چیزی از علمِ او آگاهی نمییابند، مگر به آنچه که خود خواسته است». علم در اینجا به معنای دانستنیهاست؛ به عبارت دیگر: ما به هیچ چیزی از آنچه که اللهU میداند، آگاهی نمییابیم؛ مگر آنچه خود خواسته است. همانگونه که میفرماید:
﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ فَلَا یُظۡهِرُ عَلَىٰ غَیۡبِهِۦٓ أَحَدًا ٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ یَسۡلُکُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا ٢٧﴾ [الجن: ٢٦، ٢٧]
دانای نهان است و هیچکس را بر غیب خود آگاه نمیکند؛ مگر کسی را که به پیامبری برگزیند (آنهم به عنوان معجزه)، و نگهبانانی پیش رو و پشت سرش گسیل میدارد.
همچنین به هیچ چیزی از علم الهی، اعم از علم ذات و صفاتش آگاهی نمییابیم؛ یعنی: از آنچه که به ذات و صفات و نامهای الله متعال مربوط میشود، تنها همانقدر میدانیم که خود به ما خبر داده است. از اینرو علما گفتهاند: نامها و صفاتِ اللهU، توقیفیست؛ بدین معنا که دربارهی نامها و صفات الهی، به آنچه که در کتاب و سنت صحیح، ثابت یا نفی شده است، بسنده مینماییم و خودسرانه و از پیشِ خود، اظهارِ نظر نمیکنیم؛ زیرا ما از ذات، نامها و صفات پروردگارمان، تنها همان چیزی را میدانیم که اللهU به ما آموخته است. این جمله، بیانگر نیازمندیِ انسان به علم و دانش اللهU میباشد؛ پس، شایسته است که انسان، از الله متعال بخواهد تا او را از دانشی که به نفع دنیا و آخرتِ اوست، بهرهمند سازد. ﴿وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ﴾؛ یعنی: «کُرسی پروردگار، آسمانها و زمین را در برگرفته است». ابنعباس$ میگوید: قدمین (دو پای) پروردگار رحمانU بر «کرسی» قرار دارد و کرسی، پایینتر از «عرش» است. عرش از کرسی خیلی بزرگتر میباشد؛ چنانکه در حدیث آمده است: «مَا السَّمَواتُ السَّبع والأرضین السَّبع فِی الکرسیِّ إلاَّ کَحَلقةٍ أُلقِیَت فی فلاةٍ من الأرضِ وإنَّ فضلَ العرش علی الکرسیِّ کفَضلِ الفلاةِ علی هذه الحَلَقةِ».([25]) یعنی: «هفت آسمان و هفت زمین به نسبت کرسی، مانند حلقهای هستند که در زمین پهناوری افتاده است و بزرگی عرش نسبت به کرسی، مانند بزرگی زمین پهناور به این حلقه میباشد». عرش، خیلی بزرگتر از کرسیست و بهیقین آفرینندهی عرش، از همه بزرگتر است؛ وقتی کرسی که از عرش کوچکتر است، همهی آسمانها و زمین را در بر گرفته، پس عرش الهی چهقدر بزرگ است! پروردگار که از همه چیز بزرگتر میباشد، از نگهداری آسمانها و زمین خسته نمیشود: ﴿وَلَا یَُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ﴾؛ یعنی: «و حفظ و نگهداریِ آنها برای الله دشوار نیست». به عبارت: حفظ و نگهداریِ آسمانها و زمین با همهی گستردگی و وسعتی که دارند، و نیز نگهداریِ موجوداتی که در آنهاست، الله را درمانده نمیکند؛ چراکه الله متعال فراتر از هر چیزیست و هیچ چیزی بر او پنهان نمیماند و اوست که موجودات آسمانها و زمین را نگه میدارد:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ یَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الرعد: ١١]
انسان فرشتگانِ نگهبانی دارد که پیاپی او را به امر الله از پیش رو و پشت سر حفاظت میکنند.
و میفرماید:
﴿فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٦٤﴾ [یوسف: ٦٣]
الله بهترین نگهدارنده است و او مهربانترین مهربانان میباشد.
اللهU با علوّ ذات و صفاتش، فراتر از هر چیزیست و حفظ و نگهداریِ آنچه در آسمانها و زمین است، بر او دشوار نیست. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾؛ یعنی: «و او، بلندمرتبه و بزرگ است». بلندمرتبه، یعنی فراتر از هر چیزیست؛ و بزرگ، بدین معناست که دارای عظمت، کبریایی، عزت، جلال و چیرگیست.
برخی از علما، علو را بر دو نوع دانستهاند: علوّ ذات، یعنی الله متعال فراتر از هر چیزیست. و علوّ صفات؛ یعنی: صفاتش فراتر از هر چیزیست. با مفاهیم اندکی که دربارهی این آیهی بزرگ ذکر شد، روشن گردید که این آیه، بزرگترین و پراهمیتترین آیه در کتابالله میباشد.
داستانی که ابوهریرهt ذکر کرده است، حاوی نکات ارزشمندیست؛ پیامبرr ابوهریرهt را مسؤول نگهبانی از زکات فطر قرار داد. زکات فطر، همان خوراک یا طعامیست که در پایان رمضان، یک یا دو یا سه روز پیش از عید فطر جمعآوری میشود.
این صدقه یا زکات، حتماً باید از نوعِ خوراک یا طعام باشد؛ یعنی از چیزی که
مردم میخورند؛ مانندِ خرما، گندم، برنج و امثالِ آن. و اخراج زکات فطر از
غیرخوراکی، درست نیست؛ یعنی اگر انسان به جای یک صاع گندم، پنج یا شش دست لباس به
فقرا بدهد، زکات فطرش را نداده است.([26]) پیامبرr
ابوهریرهt را به
نگهبانی از
زکات فطر گماشت؛ در یکی از شبها شخصی در شکل و
قیافهی یک انسان آمد و بدون اجازهی نگهبان که ابوهریرهt بود،
مُشتمُشت از زکات فطر برداشت. ابوهریرهt او را
دستگیر کرد و گفت: تو را پیش رسولاللهr میبرم.
آنشخص که خیلی ترسیده بود، ادعا کرد که مردی، عیالوار و تهیدست است. لذا دلِ
ابوهریرهt به
حالش سوخت و او را آزاد نمود. پیامبرr از طریق وحی
از این ماجرا اطلاع یافت و به ابوهریرهt
فرمود: «اسیرت دیشب چه کرد؟» یعنی: همان شخصی که دیشب گرفتی. ابوهریرهt پاسخ داد: ای رسولخدا! او مدعی بود که شخصی فقیر و عیالوار است؛
لذا دلم به حالش سوخت و آزادش کردم. پیامبرr
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و دوباره میآید». ابوهریرهt میگوید:
بنا بر فرمودهی رسولاللهr میدانستم
که این شخص دوباره نیز میآید؛ از اینرو به کمینش نشستم تا اینکه در شب دوم آمد
و همان ماجرای شب نخست تکرار شد و همان عذر و بهانهای را آورد که پیشتر آورده
بود. اینبار نیز دل ابوهریرهt به
حالش سوخت و رهایش کرد. پیامبرr که از
ماجرا باخبر شد، به ابوهریرهt
فرمود: «او به تو دروغ گفته است و باز خواهد گشت». همینطور هم شد و چون آنشخص
برای سومین بار به دزدی آمد، ابوهریرهt او را
گرفت و گفت: تو را پیشِ رسولاللهr میبرم.
آن شخص گفت: من به تو کلماتی آموزش میدهم که الله متعال با آنها به تو نفع میرساند.
ابوهریرهt
پرسید: آن کلمات چیست؟ پاسخ داد: آیۀالکرسی: ﴿ٱللَّهُ
لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ﴾ که اگر آنرا تا پایانش بخوانی، محافظی از سوی الله خواهی داشت و هیچ
شیطانی تا صبح به تو نزدیک نخواهد شد. پیامبرr به
ابوهریرهt
فرمود: «او با اینکه دروغگو و فریبکار میباشد، اینبار به تو را ست گفته است»؛
اگرچه پیشتر به پدرمان، آدمu که در
بهشت بود، دروغ گفت؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ هَلۡ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلۡخُلۡدِ وَمُلۡکٖ لَّا یَبۡلَىٰ ١٢٠﴾ [طه: ١٢٠]
(شیطان) گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت جاودانگی و پادشاهی پایدار و بیزوال راهنمایی نکنم؟
الله متعال به آدم و حواء فرموده بود:
﴿وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٣٥﴾ [البقرة: ٣٥]
و از نعمتهای بهشت هر چه میخواهید، بخورید؛ اما به این درخت نزدیک نشوید.
اما شیطان به سراغ آدم و حواء آمد و آنان را فریفت و برایشان سوگند یاد کرد که خیرخواهشان است؛ در صورتی که دروغگو و فریبکار بود. بههر حال پیامبرr نیز تأیید فرمود که هرکس آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت و هیچ شیطانی تا صبح به او نزدیک نخواهد شد.
و اما نکات و آموزههایی که در این داستان است:
1- مردم میتوانند صدقه یا زکات فطر خود را به حاکم یا نمایندهی وی بدهند؛ همچنین اشکالی ندارد که انسان زکاتش را به کمیتهای بدهد که برای جمعآوری زکات تشکیل شده است.
2- وکیل میتواند با موافقت موکّل خویش در حوزهی وکالت خود تصرف کند؛ یعنی آنگونه که میخواهد، عمل نماید. زیرا ابوهریرهt همین کار را کرد و به آن مرد یا به آنشخص، از طعامی که بهعنوان زکات فطر جمعآوری شده بود، بخشید. گفتم: « به آن مرد یا به آنشخص»؛ زیرا این واژهها دربارهی جنها نیز بهکار میرود؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦﴾
[الجن: ٦]
و (میدیدیم که) برخی از انسانها به مردانی از جن پناه میبردند و بدینسان بر سرکشی آنان افزودند.
3- گاه شیطان، خودش را به شکل و قیافهی انسانها درمیآورد و گاه به صورت سگ، نمایان میشود؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «الْکَلْبُ الأَسْوَدُ شَیْطَانٌ».([27]) یعنی: «سگ سیاه، شیطان است». برخی از علما گفتهاند: این حدیث بدین معناست که شیطان خودش را همانند سگِ سیاه میگرداند و در شکل و قیافهی سگ سیاه نمایان میشود. البته معنای صحیح این حدیث، این است که سگ سیاه، بدترین نوع سگهاست که زیانش فراوان و نفعش، اندک میباشد. شیطانها خود را به شکل حیوانات گوناگونی چون گربه و مار نیز درمیآورند؛ در حدیثی صحیح آمده است: جوانی از انصار# ازدواج کرد؛ هنگامیکه به خانهاش آمد، همسرش را جلوی درب خانه دید. علتش را پرسید. همسرش گفت: بیا و ببین که ماری در رختخواب است. آن جوان نیزهای به مار زد و او را کشت؛ اما بلافاصله خود نیز از پا درآمد و مُرد؛ بهگونهای که معلوم نشد: مار زودتر مُرد یا آن جوان. زیرا آن مار، جنی بود که خودش را بدین شکل درآورده بود و هنگامیکه آن مرد او را کشت، نزدیکان جن نیز آن مرد را کشتند. از اینرو پیامبرr از کشتن مارهایی که در خانهها دیده میشوند، نهی فرمود. لذا جایز نیست که انسان، ماری را که در خانهاش میبیند، بکشد؛ البته در سه روز با او اتمام حجت کند و اعلام نماید که از حضورش در خانهی خویش راضی نیست؛ به او بگوید: در خانهام ننشین و از خانهام برو که نشستن در خانهام را بر تو حرام دارم. اگر پس از سه بار اتمام حجت باز آمد، او را بکشید؛ زیرا اگر جن بود، پس از سه بار هشدار باز نمیآمد. لذا جن و ذیشعور نبوده که باز هم به خانهی شما آمده است. ناگفته نماند که پیامبرr کشتن دو گونه از این حیوانات را- اگرچه در خانه باشند- مستثنا فرموده است: یکی، مار دُمکوتاه و خطرناکِ افعی، و دیگری، ماری که دو خط سفید بر روی پشتش دارد. لذا این دو نوع مار بدون هشدار قبلی، کشته میشوند؛ حتی در خانهها. زیرا به فرمودهی پیامبرr: از بس زشتاند، چشمها را میربایند و باعث سقط جنین زن باردار میشوند.([28]) از اینرو پیامبرr به کشتن این دو گونهی مار در خانهها بدون هشدار قبلی دستور داد. شاهد موضوع این است که شیطانها و جنها خود را به شکل و قیافهای غیر از شکل و قیافهای اصلی خویش در میآورند.
4- اگر زکات فطر را به حاکم یا نمایندهی وی میدهند، جایز است که آنرا بیش از دو روز قبل از عید ادا کنند؛ اما بر حاکم یا کارگزارش واجب است که زکات فطر را در زمان مخصوصش بدهد.
5- این حدیث، بیانگر یکی از معجزههای پیامبرr است که از طریق وحی، از ماجرایی که میان ابوهریرهt و آن مرد گذشت، اطلاع یافت.
6- شایسته است که انسان هنگامیکه به رختخوابش میرود، آیۀالکرسی را تا پایانش، یعنی تا ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ﴾ بخواند. گفتنیست: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ ﴾ جزو آیۀالکرسی نیست؛ بلکه آیهی پس از آیۀالکرسیست. اگر هنگامیکه به رختخواب میروید، این آیه را بخوانید، شیطان تا صبح به شما نزدیک نمیشود و محافظی از سوی الله خواهید داشت. پدربزرگ مؤذن مسجدمان برایم تعریف کرد که هر شب آیۀالکرسی را میخواندم؛ اما یک شب فراموش کردم که آنرا بخوانم. همان شب عقرب مرا نیش زد. زیرا پیامبرr بیان فرموده است که هرکس، هر شب آیۀالکرسی را بخواند، محافظی از سوی الله خواهد داشت؛([29]) اما پدربزرگ این مرد، فراموش کرد که آیۀالکرسی را بخواند؛ لذا آن شب محافظی نداشت و عقرب، او را گزید. پس هر شب، مشتاقانه آیۀالکرسی را بخوانید؛ بهویژه هنگامی که به رختخواب میروید.
7- انسان باید حقپذیر باشد؛ حتی اگر یک شیطان یا یک مشرک یا یک یهودی یا نصرانی، حق را بگوید. زیرا الله متعال حقیقت را از مشرکان پذیرفت و پیامبرr نیز حق را از یک یهودی قبول کرد و همانگونه که در این حدیث آمده است: سخن شیطان دربارهی آیۀالکرسی را تأیید فرمود. و اما حقیقتی که الله از مشرکان پذیرفت؛ الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَیۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٢٨﴾ [الأعراف: ٢٨]
و چون کار زشتی انجام دهند، میگویند: پدرانمان را بر این کار یافتهایم و الله، ما را به انجام آن دستور داده است. بگو: الله به کار زشت فرمان نمیدهد؛ بگو: آیا چیزی را به الله نسبت میدهید که نمیدانید؟
دو علت برای ارتکاب کار زشت، مطرح کردند: یکی اینکه پدرانشان را بر آن کار یافتهاند؛ و دیگری، اینکه الله، آنان را به این کار دستور داده است. الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾؛ یعنی: «بگو: بهیقین که الله به کار زشت فرمان نمیدهد». اما اللهU دربارهی این سخنشان که گفتند: «پدرانمان را بر این کار یافتهایم»، سکوت فرمود؛ زیرا آنها در اینباره درست میگفتند و پدرانشان را بر آن کار زشت یافته بودند؛ اما الله متعال آنان را به آن کار فرمان نداده بود.
و اما حقپذیریِ پیامبرr از یک یهودی:
یکی از علمای یهود نزد پیامبرr آمد و گفت: ما در تورات خواندهایم که الله متعال، آسمانها را بر یک انگشت، و زمینها را بر یک انگشت، و درختان را بر یک انگشت، و آب و خاک را بر یک انگشت، و دیگر آفریدهها را بر یک انگشت قرار میدهد؛ پیامبرr در تأیید این سخن خندید؛ بهگونهای که دندانهای پیشینش نمایان شد و آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٦٧﴾ [الزمر: ٦٧]
و (مشرکان که در عبادت، به الله شرک ورزیدند) الله را آنگونه که حقّ شناخت اوست، نشناختند؛ و روز رستاخیز همهی زمین در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راستش در هم پیچیده میشود. او از آنچه شریکش میسازند، پاک و منزه است.
پیامبرr همچنین حقیقتی را که شیطان دربارهی آیۀالکرسی بیان نمود، تأیید فرمود. لذا حق و حقیقت را از زبان هرکس که باشد، بپذیرید و سخن باطل و نادرست را از هیچکس قبول نکنید؛ هرکه باشد.
از اینرو یکی از حکمتها و سخنان حکمتآمیز علما این است که: مردمان، با حقیقت شناخته میشوند و حقیقت با مردمان شناخته نمیشود. یعنی: هیچکس را ملاک پذیرش حق قرار مده. اگرچه علما به گفتن حقیقت، نزدیکترند؛ اما گاه خطا میکنند و گاه درست میگویند و اینگونه نیست که همهی سخنانشان، درست باشد.
***
1028- وعن أَبی الدرداءِt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «مَنْ حَفِظَ عَشْرَ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِ سُورَةِ الکَهْفِ، عُصِمَ مِنَ الدَّجَّالِ».
وفی روایة: «مِنْ آخِرِ سُورَةِ الکَهْفِ». [روایت مسلم]([30])
ترجمه: ابودرداءt میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" را حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». و در روایت دیگری آمده است: «کسی که ده آیهی پایانی سورهی کهف را حفظ کند...».
1029- وعن ابنِ عَبَّاسٍ$ قال: بَیْنَمَا جِبْریلُu قَاعِدٌ عِنْدَ النَّبِیِّr سَمِعَ نَقیضاً مِنْ فَوقِهِ، فَرَفَعَ رَأسَهُ، فَقَالَ: هَذَا بَابٌ مِنَ السَّمَاءِ فُتِحَ الیَوْمَ وَلَمْ یُفْتَحْ قَطٌّ إِلاَّ الیَوْمَ، فنَزلَ منهُ مَلکٌ، فقالَ: هذا مَلکٌ نَزلَ إلى الأرضِ لم ینْزلْ قطّ إلاَّ الیومَ فَسَلَّمَ وقال: أبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤتَهُمَا نَبیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةُ الکِتَابِ، وَخَواتِیمُ سُورَةِ البَقَرَةِ، لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهَا إِلا أُعْطِیتَه. [روایت مسلم]([31])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: جبرئیلu نزد پیامبرr نشسته بود که ناگهان صدایی از بالای سرش شنید؛ سرش را بالا گرفت و گفت: «این، (صدای) دروازهای از آسمان است که امروز باز شد و جز امروز هرگز گشوده نشده است؛ و فرشتهای از آن پایین آمد»؛ آنگاه گفت: «این، فرشتهایست که به زمین فرود آمده و جز امروز پایین نیامده است». پس سلام کرد و گفت: «تو را به دو نور مژده باد که به تو داده شده است و پیش از تو به هیچ پیامبری داده نشد: فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره؛ هر حرفی از آنرا بخوانی، درخواستهایی را که در آن آمده است، به تو داده میشود».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثی که در فضیلت آیات و سورههای مشخصی از قرآن ذکر کرده، احادیثی دربارهی سورهی کهف و نیز فاتحۀالکتاب و آیات پایانیِ سورهی بقره آورده است.
در حدیث نخست آمده است: پیامبرr فرمود: «کسی که ده آیه از ابتدای سورهی "کهف" یا از پایانِ آنرا حفظ کند، از فتنهی "دجال" درامان میماند». دجال، کافریست که در آخر زمان و زمانی که دنیا رو به پایان است، ظهور خواهد کرد؛ ابتدا ادعای نبوت و سپس ادعای خدایی میکند! فتنهی دجال، بزرگترین فتنهی روی زمین از زمان آفرینش آدمu تا برپا شدن رستاخیز میباشد. در حدیثی بدین مضمون آمده است که پیامبرr فرمود: اگر دجال در زمان من ظهور کند، تک و تنها در برابر او میایستم و گمراهی و ضلالت او را برملا میسازم. در ادامهی این حدیث آمده است: «وَإنْ یَخْرجْ وَلَسْتُ فِیکُم، فکلُّ امریءٍ حَجیجُ نَفْسِه، والله خَلیفَتی عَلى کُلِّ مُسْلِمٍ».([32]) یعنی: «اگر دجال، زمانی ظهور کند که من در میان شما نیستم، هرکس، خود مدافعِ خویش خواهد بود؛ و الله به جای من، از هر مسلمانی دفاع خواهد کرد». بدینسان رسولاللهr دفاع از امت را در برابر دجال، به اللهU واگذار نمود.
پیامبرr نسبت به فتنهی دجال، هشدار داده است؛ همچنین هر پیامبری نسبت به آن هشدار میداد تا مردم از این خطر بزرگ، غافل نشوند. اگرچه دجال در آخر زمان ظهور میکند؛ اما این هشدارها بدینخاطر بود که مردم، همواره بههوش باشند؛ زیرا فتنهی دجال، آزمون و بلای بسیار بزرگیست و تنها کسی از آن نجات مییابد که اللهU او را از شرّ دجال برهاند. الله متعال کارهای خارقالعادهای به دست دجال بهانجام میرساند و تواناییهایی به او میدهد که آزمونی برای مردم است؛ لذا دجال، مردم را به اطاعت و عبادت خویش دستور میدهد و به آنها میگوید: من، پروردگار شما هستم. اگر بخواهید این را برای شما ثابت میکنم. سپس نزد مردمانی میآید که سرزمینشان خشک و بیگیاه است و دامهایشان ضعیف و لاغرند؛ آنگاه آنان را به پیروی از خویش فرا میخواند و فریبشان میدهد؛ بدینسان که به آسمان دستور میدهد تا ببارد و به فرمانش از آسمان، باران میبارد و دستور میدهد که زمین، بروید؛ و همینطور هم میشود. سپس دامهایشان بهطرز بیسابقهای فربه و پُرشیر میگردند. سپس نزد مردمان دیگری میرود و آنان را نیز به سوی خویش فرا میخواند؛ اما آنها نمیپذیرند؛ لذا سرزمینشان بیآب و خشک میگردد. آیا فتنهای بزرگتر از این سراغ دارید؟ بهویژه در بیابان و برای کوچنشینان که آب و مراتع اهمیت ویژهای دارد! در نتیجه مردمان فراوانی از او پیروی میکنند. بوستان و آتشی با اوست؛ هرکس که از وی پیروی کند، او را وارد بهشت خویش میگرداند و هرکس از او سرپیچی نماید، او را در آتش یا دوزخ خویش میافکند! بوستان یا بهشتی که با خود دارد، در حقیقت، دوزخ است؛ و برعکس، آتشی که با اوست، بهشت است. اما مردم، فقط ظاهر را میبینند؛ مگر کسانی که الله، آنها را در حفظ و پناه خویش قرار دهد. ناگفته نماند که دجال، نشانههایی دارد که بیانگر کِذبِ اوست:
پیامبرr به ما خبر داده که میان دو چشمش، نوشته شده است: «کافر»؛ (ک، ف، ر) و هر مؤمنی میتواند آنرا بخواند؛ چه باسواد باشد و چه بیسواد. زیرا این نوشته، یک نوشتهی عادی نیست؛ اما هیچ منافقی نمیتواند آنرا بخواند؛ اگرچه باسواد باشد. انسان در قبر نیز اینگونه است؛ اگر مؤمن باشد، پاسخ درست میدهد و میگوید: پروردگارم، الله؛ دینم، اسلام و پیامبرم، محمدr است؛ ولی منافق- هرچند باسواد باشد- نمیتواند پاسخ دهد. پیامبرr یکی دیگر از نشانههای دجال را برای ما بیان نموده و فرموده است: او، لوچ و نابیناست و فقط یک چشم دارد؛ حال آنکه پروردگار متعال، نابینا نیست و از هر عیب و نقصی، پاک و منزّه میباشد و هیچ نقصی در صفات او وجود ندارد. ولی چشمِ راست دجال، کور است و مانند دانهی انگور، برآمده میباشد. این، علامت واضح و روشنیست که همه، آن را میبینند. دجال با آن فتنهی بزرگش، تنها چهل روز در زمین میماند. روز اول، برابر با یک سال یا دوازده ماه است؛ و روز دوم، با یک ماه یا سی روز برابری میکند، و روز سوم، برابر با یک هفته میباشد و سایر روزهایش، همانند روزهای عادیست. سپس اللهU عیسی بن مریمu را به زمین میفرستد تا رویاروی دجال بایستد و بدین ترتیب عیسیu از آسمان، پایین میآید و همانطور که در برخی از احادیث آمده است، در ناحیهای از فلسطین، با او میجنگد و او را شکست میدهد و میکُشد. فتنهی دجال، بهاندازهای بزرگ و خطرناک میباشد که پیامبرr به ما دستور داده است تا در هر نمازی، در تشهد، از فتنهاش به الله پناه ببریم و بگوییم: «اللهمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ»؛([33]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم». زیرا فتنهاش بزرگ و خطرناک میباشد؛ پس شایسته است که با قلبی صادق، از فتنهی مسیح دجال، به اللهU پناه بریم؛ یکی از اسباب و عوامل نجات از فتنهی دجال، حفظ کردن ده آیه از ابتدای سورهی کهف یا ده آیهی پایانیِ آن است؛ یعنی اگر کسی، این آیات را حفظ کند و آنها را بر دجال بخواند، از شرّش درامان میماند.
از دیگر سورهها و آیات مشخصی که دارای فضایل ویژه هستند، میتوان به سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره اشاره کرد؛ هر مؤمنی که سورهی فاتحه و دو آیهی پایانیِ سورهی بقره را بخواند، الله متعال درخواستهایی را که در این آیات آمده است، میپذیرد و این خواستهها را برآورده میسازد؛ در سورهی فاتحه میخوانیم:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ ٧﴾ [الفاتحة: ٦، ٧]
ما را به راه راست، هدایت فرما؛ راه کسانی که به آنان نعمت دادهای؛ نه راه کسانی که بر آنان خشم گرفتهای و نه (راه) گمراهان.
هنگامیکه مسلمان، این آیات را در نمازش میخوانَد، الله متعال میفرماید: «هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ».([34]) یعنی: «این، درخواست بندهی من است و من، خواستهاش را برآورده میسازم».
و اما آیهی پایانیِ سورهی بقره:
﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٨٦﴾ [البقرة: ٢٨٦]
الله، هیچکس را جز به اندازهی توانش تکلیف نمیدهد. هر عمل نیکی که انسان انجام دهد، به نفع اوست و هر عمل بدی که مرتکب شود، به ضررش میباشد. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! بر ما آنچنان تکالیف دشواری قرار نده که بر امتهای پیش از ما نهادی. پروردگارا! تکالیف و مصایبی که طاقتش را نداریم، بر دوشمان قرار مده و از ما در گذر و ما را ببخش و بر ما رحم بفرما. تو، یار و یاورمان هستی؛ پس ما را بر کافران پیروز بگردان.
در این آیه، هفت جملهی دعایی آمده است که هر مؤمنی این آیه را بخواند، الله متعال خواستههای مذکور در این آیه را برایش برآورده میسازد و خواستههایش را میپذیرد. این، امتیاز و فضیلتی بزرگیست. از الله متعال میخواهیم که از همهی ما درگذرد و ما را بر کافران، پیروز بگرداند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (4474، 5006).
([2]) صحیح بخاری، ش: 756؛ و مسلم، ش: 394 بهنقل از عباده بن صامتt.
([3]) ر.ک: صحیح بخاری، ش: 2276. [مترجم]
([4]) صحیح بخاری، ش: 5015.
([5]) صحیح بخاری، ش: 5013.
([6]) صحیح مسلم، ش: 2693 بهنقل از ابوایوب انصاریt. [و نیز روایت بخاری، ش: 6404 بهنقل از ابوایوب انصاری و ابنمسعود$. (مترجم)]
([7]) صحیح مسلم، ش: 812.
([8]) بخاری/ این حدیث را تعلیقاً بهشمارهی 774 ذکر کرده است.
([9]) صحیح مسلم، ش: 814.
([10]) یعنی در زمینهی پناه بردن به الله، بینظیرند. [مترجم]
([11]) صحیح الجامع، ش: 4902؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 2830.
([12]) صحیح الجامع، ش: (2091، 2092)؛ صحیح أبی داود، ش: 1265؛ و صحیح ابن ماجه، از آلبانی/ ش: 3053. [نووی: در روایت ابوداود، به جای «شَفَعَتْ»، «تَشْفَعُ» آمده است.]
([13]) صحیح بخاری، ش: (4408، 5009)؛ و صحیح مسلم، ش: 808.
([14]) حافظ/ گفته است: این دو آیه برای او در زمینهی اعتقاد و عمل، کافی هستند؛ زیرا بهصورت اجمالی به ایمان و عمل اشاره دارند. حافظ در «فتحالباری» ج9، ص: 69 میگوید: در روایتی از ابومسعودt تصریح شده است که: «مَنْ قَرَأَ خَاتِمَة الْبَقَرَة أَجْزَأَتْ عَنْهُ قِیَام لَیْلَة»؛ یعنی: خواندن پایان بقره، به جای قیام شب کفایت میکند. دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید: خواندن این آیات، شیطان را فراری میدهد؛ چنانکه حافظt در تأیید این دیدگاه، به حدیثی اشاره نموده که حاکم نیشابوری آنرا روایت کرده و صحیح دانسته است: «...لا یُقْرَآنِ فِی دَار فَیَقْرَبهَا الشَّیْطَان ثَلَاث لَیَالٍ»؛ یعنی: شیطان سه شب به خانهای که این دو آیه در آن خوانده شود، نزدیک نمیگردد. حدیث ابوهریرهt در همین کتاب بهشمارهی 1025 نیز مؤیِّد این موضوع است. لذا سایر روایتها، مفهوم حدیث ابومسعود بدریt را روشن میسازند؛ به عبارت دیگر: احادیثی در تأیید همهی این دیدگاهها وجود دارد. و همگی بیانگر فضیلت این دو آیه است. [مترجم]
([15]) بخشی از خطبهی حاجت میباشد که آلبانی/ در پژوههای مستقل، طُرُق و روایتهایش را جمعآوری کرده است.
([16]) صحیح است؛ آلبانی/ در المشکاۀ، ش: 4560، و در تخریج الکلم الطیب (246) و السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1252 و الظلال (310)، و صحیح ابن ماجه، ش: 2829 این حدیث را صحیح دانسته است.
([17]) صحیح مسلم، ش: 780.
([18]) صحیح مسلم، ش: 810.
([19]) صحیح است؛ علامه آلبانی/ در صحیح أبی داود، ش: 463 این حدیث را صحیح دانسته است.
([20]) صحیح مسلم، ش: 972 بهنقل از ابومرثد غنویt.
([21]) ر.ک: حدیث شمارهی 113. [مترجم]
([22]) صحیح مسلم، ش: 179 بهنقل از ابوموسیt.
([23]) صحیح بخاری، ش: 2311.
([24]) صحیح مسلم، ش: 810.
([25]) آلبانی/ این حدیث را با توجه به شواهدی که دارد، صحیح دانسته است.
([26]) بنا بر قول راجح، پول نقد نیز جایگزین زکات فطر نمیباشد؛ زیرا با وجودی که در دوران پیامبرr پول نقد رواج داشت، در حدیث به اخراج زکات فطر از خوراکیها تصریح شده است. والله اعلم. [مترجم]
([27]) صحیح مسلم، ش: 510 بهنقل از ابوذرt.
([28]) ر.ک: صحیح مسلم، ش: 2233 بهنقل از ابولبابهی انصاریt.
([29]) صحیح بخاری، ش: 3275 بهنقل از ابوسعید خدریt و نیز روایت بخاری، ش: 5010 بهنقل از ابوهریرهt.
([30]) صحیح مسلم، ش: 809؛ آلبانی/ در مقدمهی این کتاب دربارهی این روایت سخن گفته است.
([31]) صحیح مسلم، ش: 806.
([32]) صحیح مسلم، ش: 5228 بهنقل از نواس بن سمعانt.
([33])صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt.
([34]) صحیح مسلم، ش: 598. [مترجم]
182- باب: استحباب تلاوت قرآن با صدای خوش و درخواست قرائت از افراد خوشصدا و گوش دادن به آن
1011- وعن أَبی هریرةt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقول: «مَا أَذِنَ اللهُ لِشَیءٍ مَا أَذِنَ لِنَبِیٍّ حَسَنِ الصَّوْتِ یَتَغَنَّى بِالقُرْآنِ یَجْهَرُ بِهِ». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «الله آنگونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوشصدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است».
1012- وعن أَبی موسى الأَشعریt أنَّ رسول اللهr قَالَ لَهُ: «لَقدْ أُوتِیتَ مِزْمَاراً مِنْ مَزَامِیرِ آلِ دَاوُدَ». [متفق علیه]([2])
وفی روایة لمسلمٍ: أنَّ رسول اللهr قَالَ لَهُ: «لَوْ رَأیْتَنِی وَأنَا أسْتَمِعُ لِقِراءتِکَ الْبَارِحَةَ».
ترجمه: از ابوموسی اشعریt روایت است که رسولاللهr به او فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آلداوود داده شده است».
و در روایتی از مسلم آمده است: رسولاللهr به او فرمود: «اگر دیشب مرا میدیدی که به قرائت تو گوش میدادم، بهقطع خوشحال میشدی».
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» دربارهی آداب قرائت، بابی بدین عنوان گشوده است: «استحباب تلاوت قرآن با صدای خوش و درخواست قرائت از افراد خوشصدا و گوش دادن به آن»؛ یعنی در این باب به دو مسأله پرداخته است:
مسألهی نخست: مستحب بودن تلاوت قرآن با صدای خوش. زیبا کردن صدا در هنگان قرائت قرآن بر دو گونه است:
1- درست و زیبا ادا کردن حروف؛ یعنی ادای هر حرف از مخرجش تا قرائت قرآن، واضح و روشن باشد و هیچیک از حروفش حذف نشود و هیچ نقصی در کلامی که الله متعال بر پیامبرشr فرو فرستاده است، ایجاد نگردد.
2- خواندن قرآن با صدایِ خوش.
هر دو مورد، خوب و پسندیده است؛ اما ادای حروف، باید بدون تکلف باشد و زیادهروی و تکلف در ادای حروف، شایسته نیست؛ برخی از قاریان، آنقدر تکلف بهخرج میدهند که رنگ چهرهی آنها هنگام تلاوت، قرمز میشود و در «غُنه» و «ادغام» و امثال آن، خود را بیش از اندازه در رنج و زحمت میاندازند. در صورتی که بهترین قرائت، این است که به صورت طبیعی و با ادای واضح و روشن حروف باشد و مبالغه و تکلف در ادای حروف، پسندیده نیست. لذا در مییابیم که فراگیری تجوید، واجب نمیباشد؛ زیرا به خواندن قرآن با صدای خوش مربوط میشود و تلاوت قرآن با صدای خوش، مستحب است، نه واجب.([3]) لذا فراگیری تجوید، جزو کارهای مستحب و پسندیدهایست که امکان خواندن قرآن با صدای خوش را برای انسان فراهم میسازد و زیبا کردن صدا در حین قرائت، سنت است؛ نه واجب.
و اما زیبا کردن صدا در حین قرائت؛ شاید کسی بگوید: صدای خوش که به اختیار انسان نیست؛ زیرا صدای خوش، خدادادیست و هرکس که الله بر او منت بگذارد و حنجرهی قوی و صدای خوبی به او بدهد، خوشصداست.
آری! همینگونه است؛ اما این امکان هم وجود دارد که انسان راهکارهای زیبا کردن صدا را بیاموزد؛ زیرا صدای خوب، هم خدادادیست و هم امکان فراگیری و کسبِ آن وجود دارد. کسی که همواره سعی کند که با صدای خوب قرآن بخواند، بالاخره صدایش بهتر میشود و زیبا خواندن قرآن را فرا میگیرد.
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «الله آنگونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوشصدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است»؛ یعنی: اللهU از میان صداهایی که میشنود، به صدایِ پیامبرِ خوشصدایی که قرآن را با صدای خوش و آشکار میخواند، بیش از سایر صداها توجه و گوش میکند. از آن جهت از پیامبرِ خوشصدا سخن به میان آورد که پیامبران، برترین افراد بشر و برگزیدهترین آفریدههای اللهU هستند. منظور از صدای آشکار، صداییست که بلند و مفهوم باشد. لذا کسی که قرآن را با صدای خوب و آشکار میخواند، اللهU به او توجه ویژهای میفرماید و به او گوش میدهد؛ زیرا صدای خوش و درست و زیبا ادا کردن حروف را دوست دارد.
سپس مؤلف/ حدیث ابوموسی اشعریt را ذکر کرده است؛ ابوموسی، همان عبدالله بن قیسt میباشد که یکی از سخنرانانِ پیامبرr بود. شبی پیامبرr به قرائت ابوموسیt گوش داد و صدایش را پسندید و فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آلداوود داده شده است». در اینجا منظور از "آلداوود" شخصِ داوودu است که صدای زیبا و بلندی داشت. الله متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ یَٰجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُۥ وَٱلطَّیۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِیدَ ١٠﴾
[سبا: ١٠]
و از نزد خویش به داوود، بزرگی بخشیدیم؛ (و فرمان دادیم:) ای کوهها! با داوود (در ستایش پروردگار) همنوا شوید؛ و پرندگان (را نیز با او همآهنگ کردیم) و آهن را برایش نرم نمودیم.
سبحانالله! داوودu آنقدر خوشصدا بود که وقتی "زبور" میخواند، کوهها و سنگهای بیجان به سخن و حرکت در میآمدند و پرندگان آسمان نیز با او همنوا میشدند؛ لذا پیامبرr به ابوموسیt فرمود: «به تو صدای خوبی مانند صدای خوشِ آلداوود داده شده است». و افزود: «اگر دیشب مرا میدیدی که به قرائت تو گوش میدادم، بهقطع خوشحال میشدی». ابوموسیt در پاسخِ پیامبرr عرض کرد: «ای رسولخدا! اگر میدانستم که شما به قرائت من گوش میدهید، برای شما بهتر و خوشصداتر میخواندم».
علما گفتهاند: این حدیث نشان میدهد: ایرادی ندارد که انسان با صدای بهتر و زیباتری قرآن بخواند تا شنونده لذت ببرد؛ و این کار، ریا و خودنمایی بهشمار نمیآید. بلکه انگیزهایست تا دیگران به کلام الاهی گوش بسپارند و از آن بهره ببرند. از اینرو برخی از مردم همینکه دلشان میگیرد، به قرائت افراد خوشصدا گوش میدهند؛ و امروزه این امکان برای همگان فراهم است که با وجود نوارهای صوتی و لوحهای فشرده به قرائت آندسته از قاریانی که زیبا و بیتکلف قرآن میخوانند، گوش دهند؛ انسان با گوش دادن به قرائت چنین قاریانی احساس خستگی نمیکند؛ زیرا اثرِ کلام الهی، هنگامیکه از قاریِ خوشصدا و بیتکلفی شنیده میشود، بهگونهایست که انسان خسته نمیشود و با جان و دل، به آن گوش میدهد.
از این دو حدیث چنین برمیآید که شایسته است: انسان هرچه میتواند قرآن را به بهترین شکل ممکن بخواند؛ هم با صدای خوش و هم با ادای نیک و درست حروف. امید است که اللهU ما را در جرگهی کسانی قرار دهد که هم حروف قرآن را درست ادا میکنند و هم حقش را بهدرستی بهجا میآورند تا قرآن، حجتی به نفع ما باشد؛ نه بر ضدّ ما.
***
1013- وعن البَراءِ بنِ عازِبٍ$ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّr قَرَأَ فِی الْعِشَاءِ بالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ، فَمَا سَمِعْتُ أحَداً أحْسَنَ صَوْتاً مِنْهُ. [متفق علیه]([4])
ترجمه: براء بن عازب$ میگوید: از پیامبرr شنیدم که در نماز عشا، سورهی ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ﴾ را میخواند؛ هرگز صدایی بهتر و دلنشینتر از صدای پیامبرr نشنیدهام.
1014- وعن أَبی لُبَابَةَ بشیر بن عبد المنذرt أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا». [روایت ابوداود با اِسنادِ جیّد]([5])
ترجمه: ابولُبابه، بشیر بن عبدالمنذرt میگوید: پیامبرr فرمود: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست».
1015- وعَن ابن مَسعودt قال: قال لِی النَّبیُّr: «اقْرَأْ عَلَیَّ القُرآنَ». قلت: یا رسُولَ الله، أَقْرَأُ عَلَیْک، وَعَلَیْکَ أُنْزِل؟ قال: «إِنِّی أُحِبُّ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْ غَیْرِی». فقرَأْتُ علیه سورَةَ النِّساء، حتى جِئْتُ إلى هذِهِ الآیة: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١﴾ قال: «حَسْبُکَ الآنَ» فَالْتَفَتُّ إِلیْهِ فَإِذَا عِیْناهُ تَذْرِفانِ. [متفقٌ علیه]([6])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: پیامبرr به من فرمود: «برای من قرآن بخوان». گفتم: ای رسول خدا! من برای شما قرآن بخوانم، در صورتی که قرآن بر شما نازل شده است؟ فرمود: «دوست دارم آنرا از کسی جز خودم بشنوم». و من، سورهی «نساء» را برای پیامبرr تلاوت کردم تا اینکه به این آیه رسیدم: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا﴾.([7]) [«پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم؟»] پیامبرr فرمود: «کافیست». و چون به ایشان نگاه کردم، دیدم اشک از چشمانش سرازیر است.
شرح
این احادیث دربارهی زیبا کردن صدا در هنگام قرائت قرآن میباشد؛ به عبارت دیگر باید قرآن را با صدای خوب بخوانیم. براء بن عازب$ میگوید: «با پیامبرr نماز عشا را خواندم؛ آن بزرگوار سورهی ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ﴾ را خواند؛ هرگز صدایی بهتر و دلنشینتر از صدای پیامبرr نشنیدهام». آری! پیامبرr از همه خوشصداتر بود؛ او، نخستین و برترین مصداق حدیثیست که پیشتر گذشت: «الله آنگونه که به صدای خوش و آشکارِ پیامبری خوشصدا در هنگام تلاوت قرآن گوش داده، به چیزِ دیگری گوش نداده است». لذا پیامبرr از همه بهتر و زیباتر قرآن میخواند و صدای هیچکس بهاندازهی صدای او، دلنشین نبود؛ زیرا قرآن بر آن بزرگوار نازل شد و اخلاق، قرآن بود.
این حدیث، نشانگرِ این است که خواندن «قصار مفصل» در نماز عشا ایرادی ندارد؛ زیرا سورهی «تین» جزو "قصار مفصل" میباشد. اما در نماز عشا بیشتر از «وسط مفصل»([8]) خوانده میشود؛ زیرا پیامبرr به معاذ بن جبلt فرمان داد که در نماز عشا، سورههای «اعلی»، «غاشیه»، «لیل» و «شمس» و امثالِ آنها را بخواند [که جزو «وسط مفصل» هستند]. اما خواندن سورههایی چون «تین» و «زلزله» و دیگر «قصار مفصل» در نماز عشا ایرادی ندارد.
پیامبرr به زیبا خواندن قرآن، یا قرائت قرآن با صدای خوش تشویق نمود و فرمود: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست».
متن عربیِ این حدیث، از این قرار است: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا». علما برای این حدیث، دو معنا ذکر کردهاند:
یکم: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالقُرْآنِ...»، یعنی: «کسی که با وجود قرآن از غیرِ آن بینیاز نشود و هدایت را در چیزی جز قرآن بجوید، از ما نیست». به عبارت دیگر: الله متعال، کسی را که از غیر قرآن، هدایت بجوید، گمراه میگرداند. - پناه بر الله.-
دوم: «مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ...»، یعنی: «کسی که قرآن را با صدای خوش نخوانَد، از ما نیست». [و این، همان معناییست که پیشتر بیان شد.] لذا شایسته است که انسان، قرآن را با صدای خوش بخواند.
و اما حدیث سوم: از ابنمسعودt روایت است که پیامبرr از او خواستند تا برایشان قرآن بخواند. ابنمسعودt عرض کرد: «ای رسولخدا! من، برای شما قرآن بخوانم، حال آنکه قرآن بر شما نازل شده است؟!» یعنی شما خود، بهتر میخوانید و از من داناترید. فرمود: «دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم». زیرا چهبسا انسان هنگام شنیدن قرآن از دیگران، در آن بیشتر میاندیشد؛ در حالیکه قاری میکوشد تا در قرائت اشتباه نکند؛ لذا شنونده، میاندیشد و تدبر میکند؛ از اینرو چه خوب گفتهاند که: «حکایت قاری، حکایتِ کسیست که شیر میدوشد و حکایت شنونده، حکایتِ کسیست که آن شیر را مینوشد». خلاصه اینکه پیامبرr به ابنمسعودt فرمود که برای ایشان قرآن بخواند. ابنمسعودt عرض کرد: «ای رسولخدا! من، برای شما قرآن بخوانم، حال آنکه قرآن بر شما نازل شده است؟!» رسولاللهr فرمود: «دوست دارم قرآن را از کسی جز خودم بشنوم». ابنمسعودt سورهی «نساء» را برای پیامبرr خواند تا اینکه به این آیه رسید که الله متعال میفرماید:
﴿فَکَیۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن کُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِیدٖ وَجِئۡنَا بِکَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِیدٗا ٤١﴾
[النساء : ٤١]
پس چگونه خواهد بود آنگاه که از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را به عنوان گواهی بر ایشان حاضر نماییم.
یعنی در آن هنگام، حالِ تو و حالِ آنان چگونه خواهد بود؟ پیامبرr فرمود: «کافیست». ابنمسعودt میگوید: به رسولاللهr نگاه کردم و دیدم که اشک از چشمانش سرازیر شده است. گریهی پیامبرr از آن بود که روز رستاخیز او را بهعنوان گواه بر امتش به میدان میآورند؛ زیرا در آن روز از هر امتی گواهی میآورند. پیامبران و فرستادگان الهی علیهمالسلام در آنروز گواه خواهند بود و همینطور علما؛ زیرا علما، بهعنوان حاملان شریعت، واسطهی میان پیامبران و مردم هستند و شریعت الهی را به مردم میرسانند. گواهی علما از دو جهت میباشد و در دو رده قرار دارد: ردهی بالا و ردهی پایین.
گواهیِ ردهی بالای هر عالِمی، این است که گواهی میدهد: این، حکمِ الله متعال میباشد. و گواهی ردهی پایینش، این است که شهادت میدهد: شریعت الهی را به مردم رسانده است؛ زیرا عالِم دین، آیات و احادیث را برای مردم شرح میدهد و آنها را راهنمایی میکند که چگونه عمل کنند یا چه عملی انجام دهند. لذا علمای دین، از دو جهت شاهد و گواهاند: هم از جهت بالا که شریعت الهی را تبلیغ میکنند و هم از آن جهت که گواهی میدهند: بر مردم اتمام حجت نموده و شریعت الهی را به آنها رساندهاند.
روز رستاخیز از هر امتی، شاهدی میآورند و نخستین کسانی که گواهی میدهند، پیامبران و فرستادگان الهی هستند که میگویند: گواهی میدهیم که ما، پیام پروردگارمان را به آفریدههایش رساندیم. و گواهی که از میان این امت میآورند، محمدr است که الله متعال از او گواهی میگیرد و آنگاه رسولاللهr گواهی میدهد که پیام الهی را به امتش رسانده است؛ همانگونه که آن بزرگوار در دنیا، در بزرگترین گردهمایی مسلمانانِ آنروز، یعنی در عرفه، پس از سخنرانیِ رسا و شیوایی که ایراد فرمود، پرسید: «ألاَ هل بلَّغْت؟» یعنی: «هان! آیا تبلیغ کردم؟» مسلمانان همه یکصدا گفتند: آری. آنگاه پیامبرr سه مرتبه گفت: «یا الله! شاهد باش».([9])
وقتی ابنمسعودt به آیهی 41 سورهی «نساء» رسید، پیامبرr گریست و از چشمانش اشک سرازیر شد؛ زیرا آن حالت سخت و دشوار را تجسم کرد. فکرش را بکنید؛ شرایط سخت و دشواریست؛ همه به زانو درآمدهاند و هر امتی به سوی نامهی اعمالش فرا خوانده میشود. لذا در آن هنگامهی سخت و وحشتناک، هر امتی بهزانو در میآید:
﴿وَتَرَىٰ کُلَّ أُمَّةٖ جَاثِیَةٗۚ کُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ کِتَٰبِهَا ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٨﴾
[الجاثیة : ٢٨]
و (آن روز) هر امتی را میبینی که به زانو درآمده است. هر امتی به سوی نامهی اعمالش فرا خوانده میشود؛ (در آن روز میگوییم:) امروز سزا و جزای اعمالی را که انجام میدادید، میبینید.
لذا الله متعال در ادامهی سورهی نساء، پس از آیهای که ابنمسعودt خواند و توقف نمود، میفرماید:
﴿یَوۡمَئِذٖ یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗا ٤٢﴾ [النساء : ٤٢]
در آن روز کسانی که کفر ورزیده و از پیامبر نافرمانی کردهاند، آرزو میکنند که ای کاش با خاک یکسان میشدند؛ و نمیتوانند هیچ سخنی را از الله پنهان کنند.
لذا کافران آرزو میکنند که ای کاش در زمین میماندند یا خاک میشدند؛ ولی این آرزو هیچ نفعی برایشان ندارد و نمیتوانند چیزی را از اللهU پنهان نمایند؛ از اینرو الله متعال میفرماید: ﴿وَلَا یَکۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِیثٗا﴾؛ یعنی: «و نمیتوانند هیچ سخنی را از الله پنهان کنند».
بههر حال جایز است که انسان از شخصی دیگر بخواهد که برایش قرآن بخواند؛ اگرچه آنشخص علم و دانش کمتری نسبت به درخواستکننده داشته باشد. زیرا برخی از مردم، علم و دانش اندکی دارند؛ اما خوشصدا هستند. پس ایرادی ندارد که بگویید: فلانی! الله به تو جزای نیک عنایت کند؛ برایم قرآن بخوان. چه برایش تعیین کنید که از کجای قرآن تلاوت کند و چه او را بگذارید تا به انتخاب خودش از هر جای قرآن که میخواهد، بخواند و شما به تلاوتش گوش دهید. این حدیث، بیانگر برکت قرآن است که هم قاری از آن نفع میبرد و هم شنونده. شکی نیست که قرآن بزرگترین، مبارکترین و سودمندترین کتاب است که حفظ و تلاوت و شنیدنِ آن مایهی خشنودی اللهU میباشد. امید است که الله متعال همهی ما را در جرگهی اهل قرآن قرار دهد؛ همان کسانی که در ظاهر و باطن به قرآن عمل میکنند و بر همین حالت میمیرند و قرآنی برانگیخته میشوند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 7544؛ و صحیح مسلم، ش: 789.
([2]) صحیح بخاری، ش: 5048؛ و صحیح مسلم، ش: 793.
([3]) ناگفته نماند که شارح/ حکم فراگیری تجوید را برای کسانی بیان میدارد که زبانشان عربیست؛ لذا ضرورت فراگیری مخارج حروف برای غیرعربها بر خوانندهی گرامی پوشیده نیست. زیرا عربها بهطور طبیعی مخارج حروف را رعایت میکنند. [مترجم]
([4]) صحیح بخاری، ش: 7547؛ و صحیح مسلم، ش: 464.
([5]) صحیح الجامع، ش: 5442؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ، ش: (1321، 1323). بخاری/ نیز این حدیث را بهشمارهی7546 بهنقل از ابوهریرهt آورده است.
([6]) صحیح بخاری، ش: (4582، 5056)؛ و صحیح مسلم، ش: 800. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 451 آمده است. (مترجم)]
([7]) نساء:41.
([8]) سورههای مفصل، از سورهی «حجرات» تا پایان قرآن است؛ با این توضیح که: «طوال مفصل» از سورهی «حجرات» تا پایانِ سورهی «نبأ» میباشد و «وسط مفصل» از سورهی «عبس» تا پایانِ سورهی «لیل». و «قصار مفصل» از دیدگاه شافعیها، حنبلیها و مالکیها، از سورهی «ضحی» تا پایان قرآن است و نزد حنفیها، از سورهی «بینه» تا پایان قرآن. ناگفته نماند که دربارهی آغاز هر یک از اینبخشبندیها، اختلاف نظرهایی در میان علما و مذاهب فقهی وجود دارد؛ چنانکه دربارهی نخستین سورهی طوال مفصل دوازده دیدگاه وجود دارد که بنده به مشهورترین دیدگاه در اینباره اشاره کردم. گفتنیست: واژهی «مفصل»، یعنی: «جداشده، تفکیکشده، دارای چندین بخش و...». این سورهها را از آن جهت، "مفصل" میگویند که آیات نسبتاً کوتاهی دارند و نیز با کثرت بسمله در ابتدای هر یک از آنها، از یکدیگر جدا میشوند. [مترجم]
([9]) تخریج این حدیث که در صحیحین آمده است، پیشتر گذشت. [ر.ک: حدیث شمارهی 210. (مترجم)]
1009- عن أَبی موسىt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «تَعَاهَدُوا هَذَا القُرْآنَ، فَوَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَهُوَ أشَدُّ تَفَلُّتاً مِنَ الإبلِ فِی عُقُلِهَا». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوموسیt میگوید: پیامبرr فرمود: «در حفظ این قرآن (با مداومت بر تلاوتش) بکوشید؛ زیرا سوگند به ذاتی که جانِ محمد در دستِ اوست، قرآن از شتری که زانویش بسته باشد، فرّارتر است (و از حافظهی انسان میگریزد)».
1010- وعن ابن عمر$: أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إنَّمَا مَثَلُ صَاحبِ الْقُرْآنِ کَمَثَلِ الإِبِلِ المُعَقَّلَةِ، إنْ عَاهَدَ عَلَیْهَا أمْسَکَهَا، وَإنْ أطْلَقَهَا ذَهَبَتْ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «همانا مثال حافظ قرآن، مانند صاحب شترِ بسته است که اگر از آن مواظبت کند، میتواند آنرا نگه دارد و اگر رهایش نماید، میرود».
شرح
مؤلف/ در کتاب «ریاضالصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «امر به حفظ و مواظبت از قرآن (با مداومت بر تلاوتش) و برحذر داشتن از اینکه در معرض فراموشی قرار گیرد»؛ یعنی: اگر الله متعال بر تو منت نهاد و توفیقت داد که قرآن را حفظ کنی، باید مواظب باشی که آنرا از یاد نبری؛ زیرا همانگونه که پیامبرr فرموده است: قرآنی که انسان بهخاطر میسپارد، مانند شتر، فرّار است. اگر انسان از آن مواظبت کند، میماند و اگر رهایش نماید، میرود. در حدیث ابوموسیt آمده است که پیامبرr سوگند خورد و فرمود: «سوگند به ذاتی که جانِ محمد در دستِ اوست، قرآن از شتری که زانویش بسته باشد، فرّارتر است (و از حافظهی انسان میگریزد)». لذا شایسته است که روزانه بخش مشخصی از قرآن را تلاوت کنید؛ مثلاً: روزی یک جزء بخوانید تا در ماه یکبار قرآن را ختم کنید. یا روزی دو جزء تا هر پانزده روز، همهی قرآن را بخوانید. و اگر روزی سه جزء بخوانید، در ماه سه بار قرآن را ختم میکنید. مدت ختم قرآن، به تعداد جزءهایی بستگی دارد که روزانه میخوانید؛ میتوانید با تلاوت روزانه ده جزء، هر سه روز یکبار قرآن را ختم نمایید. لذا بر تلاوت قرآن پایبند باشید تا آنرا فراموش نکنید. در پارهای از احادیث نسبت به فراموش کردن قرآن هشدارهایی آمده است؛ اما این هشدارها دربارهی کسیست که در تکرار و تلاوت قرآن کوتاهی میکند. لذا بر کسی که بهاقتضای مسایل طبیعی از قبیل کهنسالی یا از دست دادن حافظهاش و امثال آن، قرآن را فراموش میکند، گناهی نیست؛ ولی کسی که پس از حفظ قرآن، از آن غفلت میکند، گنهکار است و بیمی آن میرود که مجازات شود. لذا ای خواهر و برادر مسلمان! اگر به لطف اللهU موفق به حفظ قرآن شدید، همواره آنرا تکرار و تلاوت نمایید و در عمل به آن کوتاهی نکنید که عمل، ضامن بقا و ماندگاریِ علم است؛ زیرا دانشی که به آن عمل شود، در قلب و در تمام وجود انسان جای میگیرد و آنگاه ماندگار میگردد و از یاد نمیرود. ولی اگر مورد بیتوجهی و غفلت قرار گیرد، فراموش میشود. همچنین شایسته است که انسان، با تدبر و شمرده قرآن بخواند و اگر تندخوانیِ قرآن بهگونهای باشد که برخی از حروف تلفظ نشود، حرام است؛ زیرا عدم تلفظ برخی از حروف، به معنای ایجاد تغییر در کلام الهیست. اما اگر تندخوانی، بهگونهای باشد که همهی حروف تلفظ شود، ایرادی ندارد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (5033)؛ و صحیح مسلم، ش: 791.
([2]) صحیح بخاری، ش: (5031)؛ و صحیح مسلم، ش: 789.
شرح
مؤلف رحمهاللهتعالی میگوید: «کتابِ فضایل».
فضایل، جمعِ فضیلت است. سپس مؤلف به فضیلتِ کتابالله پرداخته و بابی در فضیلت قرائت قرآن گشوده است. قرآنی که در اختیارِ ماست، کلامِ اللهU میباشد؛ یعنی اللهU بهراستی و به صورت حقیقی، این واژهها را گفته و جبرئیلu آنرا شنیده و بر پیامبرr خوانده است. الله متعال میفرماید:
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِیلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِینُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِکَ لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِینَ ١٩٤﴾ [الشعراء : ١٩٢، ١٩٤]
و بىتردید این قرآن، نازلشدهی پروردگار جهانیان است که روحالامین (=جبرئیل) آنرا بر قلبت نازل کرد تا از هشداردهندگان باشى.
فرمود: «آنرا بر قلبت نازل کرد»؛ زیرا قلب، محل شعور و ادراک است. پیامبرr بهخاطر اشتیاق فراوانی که به قرآن داشت، آیههایی را که بر او نازل میشد، همزمان با جبرئیلu تکرار میکرد؛ از اینرو الله متعال به او فرمود:
﴿لَا تُحَرِّکۡ بِهِۦ لِسَانَکَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا بَیَانَهُۥ ١٩﴾ [القیامة: ١٦، ١٩]
(ای محمد! هنگام نزول قرآن) زبانت را برای تکرار آن، شتابزده حرکت مده. بیگمان گردآوری و (آسان کردن) قرائتش با ماست. پس هنگامیکه خواندنش را (بر زبان جبرئیل) تمام کردیم، تو خواندنش را دنبال کن. سپس توضیح و بیان آن با ماست.
این قرآن، کلام الله متعال است؛ یعنی سخنیست که الله متعال میگوید و هر زمان که میخواهد، آنرا فرو میفرستد. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا وَتَشۡتَکِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ یَسۡمَعُ تَحَاوُرَکُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ ١﴾ [المجادلة: ١]
بهراستی الله، سخن زنی را که دربارهی شوهرش با تو گفتگو میکرد و به الله شکایت مینمود، شنید؛ و الله، گفتگویتان را میشنید. بیگمان الله، شنوای بیناست.
﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا﴾، جملهی ماضیست؛ یعنی از گذشته خبر میدهد و بیان میدارد که الله، سخنِ آن زن را شنید. به عبارت دیگر: واژهی ﴿قَدۡ سَمِعَ﴾ نشان میدهد که ابتدا آن زن، با پیامبرr گفتگو کرده و سپس الله متعال کلام خویش را دربارهی وی نازل فرموده است. الله متعال دربارهی غزوهی «احد» به پیامبرش میفرماید:
﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِکَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٢١﴾
[آل عمران: ١٢١]
و زمانی (را به یاد آور) که بامدادان (برای جنگ احد) از نزد خانوادهات بیرون آمدی و مومنان را برای کارزار در جایگاهشان میگماشتی.
این آیه نیز نشان میدهد که نزولِ این کلام الهی، پس از آرایش نظامیِ سپاه اسلام در «احد» توسط رسولاللهr بوده است. لذا اللهY سخن میگوید؛ هر زمان که بخواهد و هرچه بخواهد و هرگونه که بخواهد، سخن میگوید و برای ما روا نیست که بگوییم: کلامِ الله، همانندِ کلامِ ماست؛ یعنی جایز نیست که صدایش را در سخن گفتن همانند صدای خویش بپنداریم؛ هرگز.
آری؛ الله متعال با همان حروفی سخن میگوید که ما سخن میگوییم؛ به عبارت دیگر: قرآنی که در اختیار داریم، مجموعهای از حروفیست که سخنان ما را تشکیل میدهد؛ اما هم در معنا و هم در لفظ، کلامِ اللهU میباشد. این، همان باوریست که از کتاب و سنت و اجماع سلف و امامان اهل سنت برمیآید؛ یعنی: قرآن، کلامِ اللهU میباشد که از نزد او نازل شده و الله متعال، حقیقتاً این واژهها را گفته و جبرئیلu آنرا از او دریافت کرده و بر قلب پیامبرr فرو فرستاده است. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ کَرِیمٖ ١٩ ذِی قُوَّةٍ عِندَ ذِی ٱلۡعَرۡشِ مَکِینٖ ٢٠ مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِینٖ ٢١﴾ [التکویر: ١٩، ٢١]
بهیقین قرآن، گفتار (ابلاغشده توسط) فرستادهای بزرگوار(ی به نام جبرئیل) است. (همان فرشتهی) نیرومندی که نزد صاحب عرش دارای مقامی والاست. آنجا (در ملکوت آسمانها) مورد اطاعت (فرشتگان، و) امین است.
فرشتهی امین، قرآن را به امینِ انسانها رساند؛ جبرئیلu امین فرشتگان است و محمدr امین انسانها؛ لذا هر دو امینِ وحی الهی هستند.
قرآن، فضایل فراوانی دارد که پارهای از آنها فراگیر و شاملِ همهی قرآن است و پارهای از آنها، ویژهی برخی از آیهها و سورهها. مثلاً سورهی فاتحه، «سبع مثانی»ست؛ یعنی سورهای که دارای هفت آیه میباشد و در نماز تکرار میشود. و نیز «امالکتاب» است. «آیةالکرسی»، برترین آیهی قرآن میباشد. لذا برخی از آیهها و سورههای قرآن، دارای فضایل ویژهای هستند. اگرچه قرآن، بهطور عموم دارای فضایلیست که شامل همهی آیهها و سورههایش میباشد.
با وجودِ اینهمه فضایل، بر ما واجب است که بینهایت مشتاقِ تلاوتِ کلامالله در شب و روز باشیم؛ زیرا کسی که کلام الهی را تلاوت میکند، در برابر هر حرفی که میخواند، ده نیکی برای او ثبت میشود؛ یعنی: در تلاوت هر حرفِ قرآن، ده نیکیست. مثلاً در واژهی ﴿قُلۡ﴾ بیست نیکیست؛ زیرا این کلمه، دو حرف دارد: «قاف» و «لام». در واژهی ﴿أَعُوذُ﴾ که دارای چهار حرف است، چهل نیکیست. این، پاداش بزرگیست که انسان، تصورش را هم نمیکند که در تلاوت این کتاب بزرگ وجود داشته باشد؛ کتابی که تحریف و دگرگونی از هیچ سو به آن راه ندارد:
﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ ٤٢﴾
[فصلت: ٤٢]
باطل (=تحریف و دگرگونی) از هیچ سو به آن راه نمییابد؛ از سوی پروردگارِ حکیم و ستوده نازل شده است.
شایسته است که انسان، قرآن را با حوصله و بدون شتاب بخواند تا همهی حروف بهروشنی خوانده شود و هیچ حرفی از قرائت نیفتد. برخی از مردم آنقدر تند قرآن میخوانند که برخی از حروف تلاوت نمیگردد. لذا قرآن را باید آنگونه که نازل شده است، بهروشنی و با ادای همهی حروف بخوانیم؛ البته تجوید مصطلحی برای بهتر کردن صدا که در برخی از کتابهای تجوید آمده است، واجب نیست؛ بلکه واجب، این است که هیچیک از حروف از قرائت نیفتد و همهی حروف، واضح و روشن تلاوت گردد. لذا دیدگاهی که رعایتِ تجوید مصطلح را واجب و عدم مراعاتش را گناه میپندارد، دیدگاه بسیار ضعیفیست؛ بلکه الحمدلله که شأن قرآن، این است که یکایک حروفش روشن و واضح است و همهی حروفش بهروشنی تلاوت میگردد. بنابراین، مراعات قواعد تجوید واجب نیست و هدف از این قواعد، تنها بهتر کردن صدا در تلاوت قرآن است.
گفتنیست: قرآن، ابتدا به هفت گویش یا لهجه نازل شد؛ زیرا عربها، از قبایل گوناگونی بودند که گویشهای متفاوتی داشتند. میدانید که وقتی یک نفر میخواهد با لهجهی دیگران صحبت کند، برایش مشکل است؛ لذا اللهU به لطف خویش قرآن را در هفت گویش فرو فرستاد تا هرکس، آنرا با لهجهی خویش بخواند؛ این رویه، یعنی قرائت قرآن به گویشهای هفتگانه در دوران پیامبرr و نیز در خلافت ابوبکر و عمر$ معمول بود و مردم تا دوران عثمانt قرآن را به لهجههای خویش میخواندند و این، زمینهساز پیدایش اختلاف مردم بر سرِ قرآن کریم بود؛ زیرا با تکامل زبان و غلبهی گویش قریشی بر سایر لهجهها در نتیجهی قریشی بودن همهی خلفا، بیمِ آن میرفت که مردم دربارهی کلام الهی دچار اختلاف شوند؛ عثمانt که از این بابت نگران بود، دستور داد که قرآن را به یک گویش که زبان و گویش قریشی گرد آورند. لذا قرآن در یک گویش گردآوری شد؛ یعنی همان گویشی که اینک در اختیار ماست. سپس به دستور عثمانt سایر مصحفها را از میان بردند تا زمینهی اختلاف منتفی گردد و مردم در فتنه نیفتند. لذا عثمانt کارِ بزرگی انجام داد که مصلحتی بزرگ در آن بود و خود، فضیلتی وصفناپذیر برای امیر مؤمنان، عثمانt بهشمار میآید. از الله متعال میخواهیم که به او از سوی همهی مسلمانان، پاداش نیک عنایت کند.
خودم و شما را به تلاوت کتابالله تشویق میکنم. قرآن را ترک نکنید؛ اگرچه همهی قرآن را در یک ماه بخوانید یا در ماه دو یا چهار بار قرآن را ختم کنید و حداکثر در هر ماه، ده بار همهی قرآن را تلاوت نمایید؛ این، بهترین حالت ممکن است که در هر سه روز، یک قرآن ختم کنید؛ و گرنه، در هر هفته یا در هر دو یا سه هفته یک بار همهی قرآن را بخوانید یا حتی در ماهی یک بار. مهم، این است که از قرآن فاصله نگیرید؛ زیرا کلامِ اللهU میباشد و هرچه بیشتر قرآن بخوانید، نورِ قلب و بینش و بصیرتِ علمیِ شما افزایش مییابد.
***
998- عن أَبی أُمَامَةَt قال: سَمِعْتُ رسول اللهr یَقُولُ: «اقْرَؤُوا القُرْآنَ؛ فَإنَّهُ یَأتِی یَوْمَ القِیَامَةِ شَفِیعاً لأَصْحَابِهِ». [روایت مسلم]([1])
ترجمه: ابوامامهt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «قرآن بخوانید؛ زیرا روز رستاخیز برای خوانندگانش شفاعت میکند».
999- وعن النَّوَّاسِ بنِ سَمْعَانَt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «یُؤْتَى یَوْمَ القِیَامَةِ بِالقُرْآنِ وَأهْلِهِ الَّذینَ کَانُوا یَعْمَلُونَ بِهِ فی الدُّنْیَا تَقْدُمُه سورَةُ البَقَرَةِ وَآل عمران، تُحَاجَّانِ عَنْ صَاحِبِهِمَا». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: نوّاس بن سمعانt میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «روز قیامت، قرآن و اهلش، آنانکه در دنیا به قرآن عمل میکردند، آورده میشوند و سورههای "بقره" و "آلعمران"، پیشاپیشِ آن قرار دارند و از خوانندگان خویش، دفاع میکنند».
شرح
نووی/ در کتابش «ریاضالصالحین» در بخشِ فضایل، بابی در فضیلت قرائت قرآن گشوده و حدیثی بدین مضمون آورده است که: ابوامامهt میگوید: پیامبرr فرمود: «قرآن بخوانید». بدینسان پیامبرr بدون هیچ قید و بندی به قرائت قرآن فرمان داد؛ لذا قرائت قرآن در هر زمانی و در هر وضعیتی، مستحب است؛ مگر اینکه در حالِ قضای حاجت باشد. زیرا قرآن، دارای احترام و جایگاه ویژهایست و در چنین حالتی خوانده نمیشود. همچنین زمانی که انسان با همسرش نزدیکی میکند، نباید قرآن بخواند؛ بلکه در آن هنگام این دعا را بگوید: «بسْمِ الله اللهمَّ جَنِّبْنَا الشَّیْطَانَ وَجَنِّبْ الشَّیْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا»؛ یعنی: «به نام الله؛ یا الله! شیطان را از ما و فرزندی که نصیبمان میکنی، دور بگردان».
پیامبرr فرمود: «قرآن بخوانید؛ زیرا روز رستاخیز برای خوانندگانش شفاعت میکند». روز قیامت که میشود، الله متعال پاداش این قرآن را به صورتی ایستاده قرار میدهد که میآید و برای خوانندگانش شفاعت میکند. کسی که قرآن را به امید اجر و ثواب الاهی بخواند، در برابر هر حرفی که تلاوت میکند، ده نیکی برایش ثبت میشود.
نمونهاش، حدیث نواس بن سمعانt میباشد که در آن آمده است: پیامبرr فرمود: «روز قیامت، قرآن و اهلش، آنانکه در دنیا به قرآن عمل میکردند، آورده میشوند و سورههای "بقره" و "آلعمران"، پیشاپیشِ آن قرار دارند و از خوانندگان خویش، دفاع میکنند». پیامبرr در این حدیث، قرائت قرآن را به عمل مقیّد کرد؛ زیرا خواندگان قرآن دو دستهاند: گروهی که به آن عمل نمیکنند؛ یعنی: به گزارشها و اخبار قرآن ایمان نمیآورند و احکامش را انجام نمیدهند. قرآن، حجتی بر ضدّ چنین کسانیست. و گروهی دیگر، به گزارشهای قرآن ایمان میآورند و به احکامش عمل میکنند؛ قرآن، حجتی به نفع اینهاست و روز رستاخیز از اینها دفاع و حمایت مینماید؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «الْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَکَ أَوْ عَلَیْک».([3]) یعنی: «قرآن، حجتی به نفع تو یا حجتی بر ضد توست».
اینجاست که درمییابیم مهمترین مسأله دربارهی قرآن، عمل به آن است. فرمودهی الله متعال، این موضوع را تأیید میکند؛ آنجا که میفرماید:
﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾
[ص : ٢٩]
(این) کتابی است خجسته و مبارک که آن را به سوی تو نازل کردهایم تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان پند بگیرند.
یعنی: تا در
آیاتش بیندیشند و مفاهیمش را دریابند و به آن عمل کنند. الله متعال از آن جهت عمل
کردن و پند گرفتن را پس از تدبر و اندیشیدن ذکر فرمود که عمل،
نتیجهی تدبر و اندیشیدن است و امکان
ندارد که عملی بدون تدبر باشد؛ چراکه علم، نتیجهی اندیشیدن است و عمل، پیامد و
شاخهای از علم. بههر حال هدف از نزول قرآن، این است که تلاوت شود و به آن عمل
گردد؛ یعنی انسان به اخبار قرآن ایمان بیاورد و به احکامش عمل کند؛ بدینسان که به
فرمانهایش عمل نماید و از آنچه که نهی کرده است، بپرهیزد. لذا قرآن در روز قیامت
از اهل خود حمایت میکند. این حدیث، نشان میدهد که ترتیب سورههای قرآن، به همان
ترتیبیست که در مصحفها وجود دارد؛ یعنی: ابتدا سورهی بقره، و سپس سورههای آلعمران
و نساء. گرچه در حدیث حذیفه بن یمانt
آمده است که میگوید: با پیامبرr
نماز خواندم؛ ایشان، ابتدا سورهی بقره را خواند و سپس سورهی نساء را و آنگاه
سورهی آلعمران را. این ترتیب، در نهایت منسوخ شد و ترتیب اخیر جایگزین آن
گردید؛ یعنی سورهی آلعمران، پیش از سورهی نساء قرار گرفت. از اینرو بهاجماع
صحابه# پس از سورهی بقره، سورهی آلعمران قرار دارد و پس از
آن، سورهی نساء.
***
1000- وعن عثمان بن عفانt قال: قَالَ رسول اللهr: «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَعَلَّمَهُ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: عثمان بن عفانt میگوید: رسولاللهr فرمود: «بهترین شما کسیست که قرآن را فرا گیرد و آنرا به دیگران آموزش دهد».
1001- وعن عائشة& قالت: قَالَ رسول اللهr: «الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ وَهُوَ مَاهِرٌ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَتَعْتَعُ فِیهِ وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أجْرَانِ». [متفق علیه]([5])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که ماهرانه قرآن بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و بهسختی بخواند و تلاوت قرآن برایش دشوار باشد، دو پاداش دارد».([6])
شرح
مؤلف/ حدیثی از عثمان بن عفانt در باب فضیلت قرآن آورده است که بدین مضمون میباشد: عثمانt میگوید: رسولاللهr فرمود: «بهترین شما کسیست که قرآن را فرا گیرد و آنرا به دیگران آموزش دهد». این، خطاب به همهی امت است؛ لذا بهترین افراد امت، کسانی هستند که دو ویژگی دارند: هم خود قرآن را فرا میگیرند و هم آنرا به دیگران آموزش میدهند. تعلم و تعلیم یا فراگیری و آموزش دادن، هم شامل روخوانی قرآن میشود و هم شامل مفاهیمِ آن. لذا کسی که روخوانی و حفظ قرآن را به دیگران آموزش میدهد، در فضیلت مورد اشاره در این حدیث میگنجد؛ کسی که به فراگیریِ روخوانی و حفظ قرآن میپردازد نیز از این فضیلت برخوردار است. بنابراین به فضیلت حلقههای موجود در مکاتب و مساجد، پی میبریم. آموزشگاههای قرآن یا حلقههای آموزش قرآن که در مساجد برپا هستند و به کودکان قرآن را آموزش میدهند، اهمیت و فضیلت ویژهای دارند. لذا هر کس در آنها سهمی داشته باشد، اجرش را مییابد؛ چه کسی که فرزندانش را برای یادگیری قرآن به این حلقهها و آموزشگاهها میفرستد و چه کسی که از این مراکز قرآنی، پشتیبانیِ مالی میکند و چه استادی که در این مراکز آموزش میدهد؛ همگی در این فضیلت میگنجند که پیامبرr فرموده است: «بهترین شما کسیست که قرآن را فرا گیرد و آنرا به دیگران آموزش دهد».
و اما نوع دومِ آموزش قرآن، آموزش مفاهیم قرآن یا آموزش تفسیر است؛ یعنی انسان نزد مردم بنشیند و مفاهیم کلامِ اللهU و چگونگی تفسیرِ قرآن را به آنها آموزش دهد. همانگونه که میدانیم، همهی مفاهیم قرآن، واضح نیست و برخی از آیات قرآن، با یک لفظ تکرار میشود؛ مثلِ این آیه که اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ جَٰهِدِ ٱلۡکُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱغۡلُظۡ عَلَیۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ ٧٣﴾
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. و جایگاهشان دوزخ است؛ و چه بد جایگاهی است!
این آیه با همین الفاظ هم در سورهی «توبه» آمده است و هم در سورهی «تحریم».([7]) آیات فراوانی از این دست وجود دارد. کسی که به دیگران چگونگی تفسیر قرآن و اصول و قواعد آنرا آموزش میدهد، از فضیلت مورد اشاره در حدیث برخوردار است؛ اما باید دانست که قرآن کریم از لحاظ شرح و تفسیر مانند سایر کتابها نیست؛ یعنی برای انسان جایز نمیباشد که قرآن را مطابق خواستهها و برداشتهای شخصیِ خویش تفسیر نماید. چنانکه منحرفانی چون اهل تعطیل([8]) و امثالشان آیات الاهی را بر معانی و مفاهیمی غیر از معانی و مفاهیمی حمل میکنند که مورد نظر اللهU بوده است. بهعنوان مثال: الله متعال میفرماید:
﴿وَجَآءَ رَبُّکَ وَٱلۡمَلَکُ صَفّٗا صَفّٗا ٢٢﴾ [الفجر: ٢٢]
و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.
الله متعال در این آیه صفتِ آمدن را برای خویش ثابت کرده است؛ اما آنانکه صفات الهی را تأویل یا انکار میکنند، میگویند: منظور از آمدنِ پروردگار، فرا رسیدن فرمانِ اوست!
این، حرام است و جایز نمیباشد؛ زیرا کسی که قرآن را تفسیر میکند، در واقع گواهی میدهد که منظور پروردگار از هر آیهای چه بوده است؛ و این، موضوع سادهای نیست؛ بلکه خیلی بزرگ و مهم است. اگر در توضیح سخنِ یکی از علما، چنینرویکردی داشته باشید و برداشتِ شخصی یا مفهوم مورد نظر خود را به نامِ آن عالِم مطرح کنید، این عمل، خیانت و جُرمی بزرگ بهشمار میآید؛ پس دربارهی کلام پروردگار جهانیان چگونه است؟ از اینرو در حدیث آمده است: «مَن قَالَ فِی الْقُرْآنِ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».([9]) یعنی: «هرکس دربارهی قرآن مطابق برداشتهای شخصیِ خویش سخن گوید، جایگاه خود در دوزخ را آماده سازد». به عبارت دیگر: رفتنش به دوزخ، قطعیست. لذا بر انسان واجب است که از اینکه بدون علم و دانش آیهای را ترجمه و معنا کند، بپرهیزد؛ اما ایرادی ندارد که یک پژوهشگر یا دانشجو، پیشِ یک عالِم یا استاد خویش یا کسی که از او داناتر است، دربارهی مفهوم آیهای اظهار نظر نماید؛ زیرا اگر دچار اشتباه شود، استادش او را، راهنمایی میکند. گاه در امتحانات، از دانشجو میخواهند که آیهای را معنا و تفسیر کند؛ ممکن است که دانشجو یا دانشآموز در جلسهی امتحان حضور ذهن نداشته باشد؛ آیا چیزی در پاسخ چنین پرسشهایی بنویسد یا خیر؟ میگوییم: بله؛ زیرا این، امتحان است و بهفرض اینکه اشتباه کند، کسی هست که اشتباهش را تصحیح نماید یا اشتباهش را به او بگوید. اما بهطور کلی برای کسی که علم و دانش ندارد و به اصول و ضوابط تفسیر آشنا نمیباشد، جایز نیست که قرآن را تفسیر کند یا خودسرانه پیرامون مفاهیم قرآنی سخن بگوید؛ زیرا کلامِ اللهU مانند سخنِ دیگران نیست.
در حدیث امالمؤمنین عایشهی صدیقه& آمده است: پیامبرr فرمود: «الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ وَهُوَ مَاهِرٌ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ، وَالَّذِی یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَتَعْتَعُ فِیهِ وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أجْرَانِ». یعنی: «کسی که ماهرانه قرآن بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و بهسختی بخواند و تلاوت قرآن برایش دشوار باشد، دو پاداش دارد». الله متعال در قرآن کریم از این فرشتگان یاد کرده و فرموده است:
﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ ١٤ بِأَیۡدِی سَفَرَةٖ ١٥ کِرَامِۢ بَرَرَةٖ ١٦﴾
[عبس : ١٣، ١٦]
...در الواح و نوشتههای ارزشمندی (چون لوح محفوظ) ثبت است؛ الواح بلندپایه و پاکیزهای که در دست نویسندگانی (از فرشتگان) میباشد؛ (فرشتگانِ) گرامی و نیکوکار.
لذا کسی که ماهرانه قرآن میخواند، با فرشتگان خواهد بود؛ اما کسی که بهسختی و قرآن میخواند یا قرائتش با وقفه و لکنت است، دو پاداش دارد: یکی، پاداشِ قرائت و دیگری، پاداش رنج و مشقتی که متحمل میشود. از اینرو پیامبرr به عایشه& فرمود: «أجْرکِ عَلَى قَدْرِ نَصَبِکِ»؛ یعنی: «پاداشت بهاندازهی رنج و زحمتِ توست». لذا کسی که بهسختی و با وقفه قرآن میخواند، دو پاداش مییابد: یکی، پاداش قرائت قرآن و دیگری، پاداش رنج و مشقت. ولی باید دانست که شخص نخست، یعنی کسی که ماهرانه قرآن میخواند، از شخص دوم برتر است؛ زیرا شخص نخست، جایگاه والا و بزرگی دارد و کسی که دارای جایگاه والاییست با کسی که همسطح او نیست یا پایینتر از اوست، فرق میکند. البته هر دو پاداش می یابند؛ و پاداش الهی، بینظیر است. اما اجازه دهید مثالی بزنم: شخصی بهرغم اینکه ثروت چندانی ندارد، اما در میان مردم، دارای آبرو و مقام و جایگاه ویژهای است؛ و شخصی دیگر، ثروت فراوانی دارد، اما اعتبارش و جایگاه شخصِ نخست را ندارد. روشن است که شخص نخست، برتر میباشد.
خلاصه اینکه کسی که قرآن را ماهرانه میخواند با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود و کسی که قرآن را با وقفه و بهسختی، دو پاداش دارد. نتیجه اینکه خوانندهی قرآن هرگونه که باشد، به هیچ عنوان زیان نمیکند.
***
1002- وعن أَبی موسى الأشعریt قال: قَالَ رسول اللهr: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی یَقْرَأُ القُرْآنَ مَثَلُ الأُتْرُجَّةِ: رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ، وَمَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لا یَقْرَأُ القُرْآنَ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ: لا رِیحَ لَهَا وَطَعْمُهَا حُلْوٌ، وَمَثلُ المُنَافِقِ الَّذِی یقرأ القرآنَ کَمَثلِ الرَّیحانَةِ: ریحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ، وَمَثَلُ المُنَافِقِ الَّذِی لا یَقْرَأُ القُرْآنَ کَمَثلِ الحَنْظَلَةِ: لَیْسَ لَهَا رِیحٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ». [متفق علیه]([10])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: رسولاللهr فرمود: «مثال مؤمنی که قرآن میخوانَد، مانند ترنجیست که هم بوی خوشی دارد و هم مزهی خوبی؛ و مثال مؤمنی که قرآن نمیخواند، مانند خرماست که بو ندارد، اما مزهاش شیرین است. و مثال منافقی که قرآن میخواند، مانند گل ریحان است که بویش خوش، اما مزهاش تلخ است؛ و مثال منافقی که قرآن نمیخواند، مانند حنظل (=هندوانهی ابوجهل) است که بو ندارد و مزهاش تلخ است».
شرح
این حدیث که مؤلف/ آنرا در باب فضیلت قرائت قرآن آورده است، به بیان اوضاع و رویکرد مردم نسبت به قرآن می پردازد. پیامبرr در این حدیث مثالهای برای مؤمن و منافق ذکر فرموده است. مؤمن، یا قرآن میخواند و یا نمیخواند؛ مؤمنی که قرآن میخواند، مانند ترنج است که هم بوی خوشی دارد و هم مزهی خوبی. این، مثال مؤمنیست که قرآن میخواند؛ زیرا هم نهاد و قلب پاک و خوبی دارد و برای دیگران نیز مفید است و همنشینی با او سودمند میباشد. همانگونه که پیامبرr همنشین نیک را به عطار یا دارندهی مِشک تشبیه کرده و فرموده است: «فَحامِلُ المِسْک، إِمَّا أَنْ یُحْذِیَک، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ریحًا طیِّبةً».([11]) یعنی: «دارندهی مِشک (= عطار)، یا از مِشک خویش به تو میبخشد و یا از او مِشک میخَری یا بوی خوشی از او به تو میرسد». لذا مؤمنی که قرآن میخواند، همهی وجودش خیر و نیکیست؛ هم برای خودش و هم برای دیگران. چنین مؤمنی که به ترنج میماند که هم بوی خوش دارد و هم مزهی خوب. اما مؤمنی که قرآن نمیخواند، مانندِ خرماست که مزهاش شیرین است، اما مانند ترنج بوی خوشی ندارد.؛ بلکه بیبوست. پیامبرr از آن جهت چنین مؤمنی را به خرمای بیبو تشبیه کرد که همانند ترنج بوی خوشی ندارد؛ و گرنه، هر چیزی بوی خاص خودش را دارد. لذا مؤمنی که قرآن نمیخواند مانند خرماست که فقظ مزهاش شیرین است و همانند ترنج نیست که هم بوی خوشی دارد و هم مزهی شیرینی. این، مثالِ مؤمنیست که قرآن نمیخواند؛ پس مؤمنی که قرآن میخواند، از مؤمنی که قرآن نمیخواند، برتر است. منظور از اینکه قرآن نمیخواند، این است که خواندن قرآن را یاد ندارد و روخوانیِ آنرا فرا نگرفته است. ولی مثال منافقی که قرآن میخواند، همچون گل یحان است که بوی خوشی دارد، اما مزهاش تلخ است؛ زیرا نهادِ منافق، پلید است و هیچ خیری در او نیست. منافق، کسیست که اظهار اسلام میکند، اما با قلب خود، کافر است. - پناه بر الله.- اللهU دربارهی منافقان فرموده است:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ ٨ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ ٩ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ ١٠﴾
[البقرة: ٨، ١٠]
برخی از مردم میگویند: ما، به الله و روز رستاخیز ایمان آوردیم، اما مومن نیستند. میخواهند الله و مؤمنان را فریب دهند؛ اما بیآنکه درک کنند، کسی جز خود را نمیفریبند.در دلهایشـان، بیماریِ (نفاق) وجود دارد؛ پس الله، بر بیماریشان افزود و به خاطـر سخنان دروغـی که بر زبان میرانند، عذاب دردناکـی (در پیش) دارند.
برخی از منافقان قرآن را با ترتیل، و تجوید و صدای خوبی میخوانند؛ اما همانندِ خوارجاند که پیامبرr دربارهی آنان فرموده است: «یَتْلُونَ کِتَابَ الله رَطْبًا لا یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ»؛([12]) یعنی: «کتابِ الله را بسیار خوب تلاوت میکنند؛ اما اثرش از حنجرههایشان نیز نمیگذرد». پناه بر الله.
رسولاللهr اینها را به گل ریحان تشبیه کرد که دارای بوی خوشی هستند. این بوی خوش، همان قرآنیست که با خود دارند؛ اما از آنجا که نهادی پلید و هدفی نادرست دارند، در طعم و مزه نیز مانند گل ریحان هستند که تلخ است. پیامبرr منافقی را که قرآن نمیخواند، به حنظل یا هندوانهی ابوجهل تشبیه کرده است؛ در چنین منافقی که چیزی از قرآن با خود ندارد، هیچ خیری نیست تا مردم از آن نفع ببرند؛ مانند حنظل که تلخ است و بوی خوشی هم ندارد. اینها مثالهایی از اوضاع و رویکرد مردم دربارهی قرآن است؛ پس ای خواهر و برادر مسلمان! بکوشید تا جزو مؤمنانی باشید که قرآن را آنگونه که باید و شاید، میخوانند و به آن عمل میکنند تا همانند ترنجِ خوشبو و خوشمزه باشید. به عبارت دیگر: بکوشید تا با تلاوت قرآن، جزو افراد نیکنهاد باشید تا هم خودتان از آن نفع ببرید و هم به دیگران سود برسانید.
***
1003- وعن عمر بن الخطابt أنَّ النَّبِیَّr قَالَ: «إنَّ اللهَ یَرْفَعُ بِهَذَا الکِتَابِ أقْوَاماً وَیَضَعُ بِهِ آخرِینَ». [روایت مسلم]([13])
ترجمه: عمر بن خطابt میگوید: پیامبرr فرمود: «الله با این کتاب (=قرآن)، برخی از مردم را ارجمند میگرداند و گروهی دیگر را خوار و زبون میکند».
شرح
مؤلف/ در باب فضیلت قرائت قرآن، حدیثی بدین مضمون آورده است که امیر مؤمنان، عمر بن خطابt میگوید: پیامبرr فرمود: «الله با این کتاب (=قرآن)، برخی از مردم را ارجمند میگرداند و گروهی دیگر را خوار و زبون میکند». این حدیث، بدین معناست که برخی از مردم قرآن میخوانند؛ ولی کسانی که الله متعال با این کتاب، آنان را در دنیا و آخرت والامقام و ارجمند میگرداند، کیستند؟ و آنانکه الله با این کتاب، در دنیا و آخرت خوار و زبونشان میکند، چه کسانی هستند؟ هرکس به قرآن عمل کند؛ یعنی اخبارش را تصدیق نماید، فرمانهایش را انجام دهد، از نواهیاش بپرهیزد، رهنمودهایش را در پیش بگیرد و خودش را به اخلاقِ سراسر نیک و ستودهی قرآنی آراسته سازد، الله متعال با این قرآن او را در دنیا و آخرت ارجمند میگرداند؛ زیرا قرآن، پایه و اساسِ دانش و سرچشمهی علم و معرفت، و همهی دانش و آگاهیست. الله متعال میفرماید:
﴿یَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾ [المجادلة: ١١]
الله (جایگاه) مؤمنانتان و کسانی را که علم و دانش یافتهاند، به درجات بزرگی بالا ببرد.
در آخرت نیز الله متعال با این کتاب، مردمانی را در بهشتهای پرنعمت ارجمند و والامقام میگرداند و به خوانندهی قرآن گفته میشود: «بخوان و شمرده نیکو بخوان و از درجات بهشت بالا برو». و بدینسان تا پایان قرائتش در بهشت صعود میکند.
و اما کسانی که الله متعال با این کتاب، آنان را خوار و زبون میگرداند، مردمانی هستند که قرآن میخوانند و قرائتشان هم خیلی خوب است، اما از قرآن و فرمانهایش سرپیچی میکنند. - پناه بر الله- اینها اخبارش را تصدیق نکرده، به احکامش عمل نمیکنند و در عمل، از آن رویگردان هستند و اخبارش را انکار مینمایند! وقتی خبری قرآنی همانند داستانهای پیامبران گذشته یا دیگران، یا خبری دربارهی روز رستاخیز یا امثال آن به اینها میرسد، در آن شک میکنند و به آن ایمان نمیآورند. بلکه در دلهایشان بیماریِ شک و تردید است و گاه، بهرغم اینکه قرآن می خوانند، شک و تردیدشان به نفاق و انکار میانجامد! لذا از احکام الهی سرپیچی میکنند، دستوراتش را انجام نمیدهند و از آنچه که منع کرده است، باز نمیآیند. اینها، همان کسانی هستند که الله متعال با این کتاب، آنان را در دنیا و آخرت خوار و زبون میگرداند و فرجامشان، خفت و خواریست؛ هرچند ممکن است چند صباحی از دنیا و ظواهر زیبا و فریبندهاش برخوردار شوند، اما شکی نیست که سرنوشتی جز زیان و تباهی ندارند. همچنین امکان دارد که مهلت بیابند و دروازههای دنیا به رویشان گشوده شود؛ اما هرچه بیشتر به دنیا دست مییابند، بیشتر در تباهی و زیان فرو میروند. - پناه بر الله.-
﴿وَیَوۡمَ یُعۡرَضُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَیِّبَٰتِکُمۡ فِی حَیَاتِکُمُ ٱلدُّنۡیَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَسۡتَکۡبِرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا کُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ ٢٠﴾ [الاحقاف: ٢٠]
و روزی که کافران بر آتش عرضه میگردند، (به آنان گفته میشود:) آیا (لذتِ) نعمتها را در زندگی دنیوی خویش بردید و از نعمتها بهرهمند شدید؟ امروز بدان سبب که در زمین بهناحق سرکشی میکردید و به تبهکاری میپرداختید، با عذاب خفتبار مجازات میشوید.
یعنی: گاه الله متعال در دنیا به کافرِ سرکش مهلت میدهد و او را از دنیا و لذتهایش بهرهمند میسازد؛ اما این مهلت و بهرهمندی از نعمتهای دنیا، بر زیان و تباهیِ کافر در آخرت میافزاید. - پناه بر الله.- پس بههوش باشید و بکوشید که در شمارِ دستهی دوم قرار نگیرید؛ یعنی جزو کسانی نباشید که الله متعال با این کتاب، آنان را خوار و زبون میگرداند؛ بلکه جزو دستهی اول باشید که الله متعال با قرآن، آنان را والامقام و ارجمند میگرداند. امید است که الله متعال ما را جزو اینها قرار دهد.
***
1004- وعن ابْنِ عمر$ عَنِ النَّبیِّr قال: «لا حَسَد إِلاَّ فی اثنَتَین: رَجُلٌ آتَاهُ الله القُرآن، فهو یَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّیل وآنَاءَ النَّهار. وَرَجُلٌ آتَاهُ الله مَالاً، فهوَ یُنْفِقهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وآنَاءَ النَّهارِ». [متفقٌ علیه]([14])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «رشک بردن (غبطه خوردن) فقط در دو مورد، درست است: شخصی که الله به او قرآن (و معارف قرآنی) را یاد داده و او در ساعتهای شب و روز، به آن عمل میکند و نیز شخصی که الله به او ثروتی داده است و او در ساعتهای شب و روز، آن را انفاق میکند».
شرح
مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است که ابنعمر$ میگوید: پیامبرr فرمود: «لا حَسَد إِلاَّ فی اثنَتَین»؛ یعنی: «حسد، فقط در دو مورد درست است...». علما گفتهاند: منظور از حسد در اینجا، غبطه خوردن یا رشک بردن است؛ زیرا مردم در امور دینی و دنیوی به یکدیگر غبطه میخورند؛ مثلاً الله متعال به شخصی مال و ثروت، خانهها و ماشینهای خوب و فرزندان و خانوادهی نیکی عنایت میکند؛ دیگری به او رشک میبرد و میگوید: او چه نیکبخت است! برخی از مردم از نعمتهایی چون سلامتی یا موقعیت و جایگاه اجتماعی برخوردارند؛ بهگونهای دیگران از آنها حرفشنوی دارند و هر کاری که انجام دهند، تأیید میگردد یا از آنان پیروی میشود؛ لذا دیگران به او رشک میبرند. اما پیامبرr بیان فرموده است که تنها دو نفر قابل رشک هستند:
نخست: شخصی که الله به او علم و حکمت، یعنی دانش قرآن داده است و او در ساعتهای شب و روز، به آن عمل میکند؛ یعنی حافظ قرآن است، مفاهیمش را در مییابد و پیوسته به آن عمل مینماید. در فرمودهی اللهU دربارهی نماز میاندیشد که میفرماید: ﴿أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾؛ یعنی: «و نماز را به جای آورید». لذا نمازش را بهجا میآورد. در این میاندیشد که الله متعال دربارهی زکات میفرماید: ﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾؛ یعنی: «و زکات اموالتان را بدهید». از اینرو زکات اموالش را میدهد. به فرمان الله دربارهی پدر و مادر میاندیشد که فرموده است:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ [النساء : ٣٦]
و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر نیکی نمایید.
همچنین در فرمان الله دربارهی صلهی رحم و مراعات پیوند خویشاوندی میاندیشد که فرموده است:
﴿وَٱلَّذِینَ یَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ﴾ [الرعد: ٢١]
و کسانی که پیوندهایی را که الله به برقراری آن دستور داده است، برقرار میدارند.
لذا پیوند خویشاوندیاش را برقرار میدارد. الله متعال دربارهی نیکی به همسایگان میفرماید:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ [النساء : ٣٦]
و به همسایهای که خویشاوند است و به همسایهی بیگانه، و یار همنشین نیکی کنید.
بنابراین، به همسایهاش نیکی میکند؛ خلاصه اینکه در ساعتهای شب و روز به قرآن عمل مینماید. چنین شخصی، قابل رشک است.
دوم: شخصی که الله به او مال و ثروت داده است و او شب و روز، آن را در راه الله و در راههایی انفاق میکند که اللهU میپسندد. مثلاً مسجد میسازد، به فقیران صدقه میدهد، از مجاهدان پشتیبانیِ مالی مینماید و به ورشکستگان کمک میکند و کارهای نیک دیگری از این دست انجام میدهد. یعنی از هر فرصتی استفاده میکند تا با بذل مال و ثروتش به اللهU نزدیکی بجوید؛ نه آدمِ دستبسته و خسیسیست و نه بریز و بپاش میکند؛ بلکه برای الله و در راه الله و با استعانت از او انفاق و بدل و بخشش مینماید. چنین شخصی نیز قابل رشک است. ولی کسی که الله به او مال و ثروت بخشیده و او آنرا برای خشنودی الله انفاق نمیکند، نه خودش قابل رشک است و نه مال و ثروتی که دارد؛ زیرا اگر این شخص از ثروتش بهرهای ببرد، تنها بهرهای دنیوی است و در آخرت، هیچ نفعی برایش ندارد و دیگران نیز هیچ خیری از او نمیبینند. لذا ثروتمندی قابل رشک است که الله متعال به او ثروت داده و همت خرج کردن در راههای درستی را که مایهی خشنودی اللهU میباشد، به او عنایت نموده است. از این حدیث در مییابیم که شایسته است: انسان شبانهروز برای عمل به قرآن بکوشد و کردارش را بر مبنایی قرآنی استوار سازد و رهنمود قرآن را در پیش بگیرد. همچنین شایسته است که اگر اللهU به او ثروتی بخشیده، حقش را ادا کند و آنرا در کارهای خیر صرف نماید.
***
1005- وعن البراءِ بن عازِبٍ$ قَالَ: کَانَ رَجُلٌ یَقْرَأُ سُورَةَ الْکَهْفِ، وَعِنْدَهُ فَرَسٌ مَرْبُوطٌ بِشَطَنَیْنِ، فَتَغَشَّتْهُ سَحَابَةٌ فَجَعَلَتْ تَدْنُو، وَجَعَلَ فَرَسُهُ یَنْفِرُ مِنْهَا، فَلَمَّا أصْبَحَ أتَى النَّبِیَّr فَذَکَرَ ذَلِکَ لَهُ، فَقَالَ: «تِلْکَ السَّکِینَةُ تَنَزَّلَتْ لِلقُرْآنِ». [متفق علیه]([15])
ترجمه: براء بن عازب$ میگوید: مردی، سورهی "کهف" را میخواند؛ اسبی نیز کنارش بود که با دو ریسمان بسته شده بود. در این اثنا ابری او را پوشاند و نزدیک میشد. اسب شروع به دست و پا زدن کرد. صبح که شد، آن مرد نزد پیامبرr آمد و ماجرا را برای آن بزرگوار بازگو نمود. پیامبرr فرمود: «آن، آرامش و رحمتی([16]) بوده که بهخاطر قرآن نازل شده است».
شرح
مؤلف، نووی/ چندین حدیث در باب فضیلت قرآن ذکر کرده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که براء بن عازب$ میگوید: «مردی، سورهی "کهف" را میخواند». سورهی کهف، همان سورهایست که در میان سورههای "اِسراء" و "مریم" قرار دارد. یکی از فضایل این سوره، این است که وقتی انسان در روز جمعه تلاوتش کند، تا جمعهی بعد، برای خوانندهاش روشنیبخش خواهد بود. در این سوره، داستانها و آموزههایی وجود دارد که اللهU برای پیامبرشr بیان فرموده است. براء بن عازب$ میگوید: مردی، این سوره را میخواند؛ اسبی نیز کنارش بود که با دو ریسمان بسته شده بود. در این اثنا ابری او را پوشاند و نزدیک میشد. اسب شروع به دست و پا زدن کرد و میخواست رَم کند. هنگامیکه آن مرد، ماجرا را برای پیامبرr بازگو نمود، پیامبرr فرمود: «آن، آرامش و رحمتی بوده که بهخاطر قرآن نازل شده است»؛ زیرا هنگام قرائت قرآن، آرامش و رحمت نازل میشود و اگر انسان، با تدبیر و حوصله قرآن بخواند، آرامش نازل میگردد و به قلب خوانندهی قرآن میرسد؛ به عبارت دیگر: الله متعال بر قلب خوانندهی قرآن، سکون و آرامش فرو میفرستد.
این ماجرا، یکی از کرامتهای اولیاست؛ زیرا اولیا، کرامت دارند. گفتنیست: همهی اولیا، کرامت ندارند؛ بلکه الله متعال به برخی از اولیا و دوستانش کرامت میبخشد تا آنان را در مسیر حق پایدار بگرداند و تصدیقی بر درستی روشی باشد که در آن قرار دارند. کرامتها، به کارهای خارقالعادهای گفته میشود که اللهU بر خلاف روال معمول، به دست برخی از دوستانش بهانجام میرساند تا مایهی پایداریِ آنان و تصدیق و تأییدی بر درستیِ روشِ آنها باشد؛ کرامت هر ولی، معجزهی پیامبریست که آن ولی از او پیروی میکند. یعنی کرامات اولیای این امت، در شمارِ معجزههای پیامبرr میگنجد؛ زیرا در نوعِ خود، بیانگر صداقتِ پیامبرr است.
علما رحمهمالله کارهای خارقالعاده را در سه دسته تقسیمبندی کردهاند:
1- معجزات پیامبران.
2- کرامات اولیا.
3- و دستهای از کارهای خارقالعاده که بهخواستِ اللهU بهدستِ شیاطین یا دوستان شیطان، انجام میشود.
لذا امور خارقالعاده، نشانهی راستیِ یک پیامبر یا نشانهای برای شناختن اولیای رحمن و دوستان شیطان است. ناگفته پیداست که پس از وفات پیامبرr وجودِ معجزه، منتفیست؛ زیرا نبوت، پایان یافته است و محمد رسولاللهr آخرین فرستاده و پیامآور الاهیست؛ اما کرامتها و همچنین کارهای خارقالعادهی شیطانی و سحر و چشمبندی و امثال آن، همچنان وجود دارد.
نشانهی کرامت، این است که الله متعال آنرا بهدست بندهای نیک و شایسته از اولیا و دوستان خویش بهانجام میرساند. قرآن بیان نموده است که دوستان الله، همان مؤمنان پرهیزگارند:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٦٣﴾ [یونس : ٦٢، ٦٣]
بدانید که بر دوستان الله هیچ ترس و هراسی نیست و آنان غمگین نمیشوند؛ آنانکه ایمان آوردند و تقوا و پرهیزکاری پیشه میکردند.
لذا اگر کار خارقالعادهای به دست بندهای نیک و باایمان و مشهور به تقوا و نیکوکاری بهانجام رسید، گفته میشود که این، کرامت است.
و اما نوع سوم از کارهای خارقالعاده، سحر و کارهای شیطانیست که توسط دوستان شیطان انجام میگردد؛ یعنی همان کسانی که ادعای کرامت میکنند و خود را اولیا و دوستان خداوندU نشان میدهند و عقل و اندیشهی مردم را به بازی میگیرند! گاه دیده میشود که برخی از اینها عمامههای بزرگی بر سر میگذارند و با لباسهایی با آستینهای گشاد میپوشند و ریشِ خود را بلند میکنند و پیشانی خود را محکم بر خاک میمالند تا اثر سجده بر آن نمایان شود و بدینسان خود را در نظر مردم، عابد و زاهد نشان میدهند و سپس شیاطین را برای هدفهای پلید خویش بهکار میگیرند. چنانکه شتر را برای آنها بهپهلو یا پشت میخوابانند یا آنها را در آسمان حرکت میدهند؛ بهگونهای که در آسمان پرواز میکنند! اینچنین نمونههایی فراوان شنیدهاید؛ دیرزمانیست که دوستان شیطان، عقل مردم را بهبازی گرفتهاند؛ اما باید دانست که هرچند کارهای خارقالعادهای از آنان سر بزند، اما هیچیک از کارهای خارقالعاده، کرامتی برای آنها بهشمار نمیآید؛ بلکه در حقیقت، چنین کارهایی مایهی خفت و خواریِ آنهاست. از اینرو از کارهای خارقالعادهی دوستان شیطان بهعنوان «اهانتهای شیاطین» یاد میشود. علما، کتابهای فراوان و مفیدی دربارهی کرامتهای اولیا و اهانتهای شیاطین نگاشتهاند که یکی از بهترین این کتابها، "الفرقان بین اولیاء الرحمن واولیاء الشیطان" اثر امام ابوالعباس حرانی/ میباشد که در آن نمونههای فراوانی از کرامتهای اولیای اللهU و اهانتهای شیاطین ذکر شده است. گفته میشود: مسیلمهی کذاب که در یمامه ادعای نبوت کرد، عدهای نزدش آمدند و به او گفتند: «چاهی داریم که آبش کم شده است» و از او خواستند که سر چاه برود تا در آن برکت بیفتد و آب کند! اینها گمان میکردند که این پیامبر دروغین خواهد توانست کاری برایشان بکند؛ همانگونه که یکی از معجزههای پیامبر صادق و امین، محمد مصطفیr این بود که وقتی نزدش از کمبود آب سخن گفتند، به اذن پروردگار از میان انگشتانش آب جوشید. لذا با همین پندار، نزد مسیلمهی کذاب آمدند؛ او درخواستشان را پذیرفت و سرِ چاه رفت و آب دهانش را در چاه انداخت. پیروان بیخردش توقع داشتند که چاه پُر از آب شود؛ اما همان اندک آبی که در چاه بود، گم شد و در زمین فرو رفت و بدینسان اللهU نشانهی دروغگو بودن آن کذاب را به آنان نشان داد. اگر در چاهی آب دهان بیندازند و پر از آب شود، کاری خارقالعاده بهشمار میآید؛ اما الله متعال آن دروغگو را رسوا کرد.
خلاصه اینکه اگر از شخصی که به تقوا و پرهیزگاری مشهور است، کارِ خارقالعادهای مشاهده کردید، بدانید که از کرامتهای اولیاست؛ اما اگر آنشخص، مؤمن و پرهیزگار نبود، بدانید که آن کار خارقالعاده، جادو و جنبر و نتیجهی کارها و فریبهای شیطان، یا نوعی چشمبندیست که با آن مردم را میفریبند؛ زیرا گاه، سحر و جادو از طریق چشمبندی و واقعی نشان دادنِ چیزهای غیرواقعی انجام میشود؛ بهگونهای که یک شیء متحرک را ساکن و بیحرکت میبینند یا چیزی را که ساکن و بیحرکت است، در حالِ حرکت مشاهده میکنند. مانندِ جادوگران فرعون که ریسمانهای عادی را روی زمین انداختند و چشمان مردم را جادو کردند و آنجا پُر از مارهای در حالِ حرکت بهنظر میرسید؛ حتی موسیu نیز در درونش احساس ترس کرد. آنگاه الله متعال به او وحی نمود که عصایش را روی زمین بیندازد:
﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعۡبَانٞ مُّبِینٞ ١٠٧﴾ [الأعراف: ١٠٧]
(موسی) عصایش را انداخت و ناگهان به صورت اژدهای آشکاری درآمد.
عصای موسیu روی ریسمانها بهحرکت درآمد و همه را بلعید؛ آنگاه به صداقت و راستی موسیu پی بردند؛ زیرا عصایش همهی جادوها را بهیکباره بلعید.
در هر حال، سایهای که به صورت ابر بالای سرِ آن صحابی قرار گرفت، کرامتی برای او بهشمار میآید؛ او، مشغول خواندن سورهی کهف بود. این، شهادتی عینی و عملی از سوی اللهU میباشد که قرآن، حق است و با قرائت قرآن، سکون و آرامش نازل میشود.
از الله متعال میخواهیم که همهی ما را از قرآن بهرهمند بگرداند و آنرا حجتی به نفع ما قرار دهد تا ما را به سوی بهشتهای پرنعمت رهنمون شود.
***
1006- وعن ابن مسعودٍt قال: قَالَ رسولُ اللهِr: «مَنْ قَرَأ حَرْفاً مِنْ کِتَابِ اللهِ فَلَهُ حَسَنَةٌ، وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أمْثَالِهَا، لا أقول: ألم حَرفٌ، وَلکِنْ: ألِفٌ حَرْفٌ، وَلاَمٌ حَرْفٌ، وَمِیمٌ حَرْفٌ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([17])
ترجمه: ابنمسعودt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرکس یک حرف از کتابِ الله را بخواند، برای او یک نیکیست و هر نیکی، ده برابرش پاداش دارد؛ نمیگویم: ﴿O!9#﴾ یک حرف است؛ بلکه «الف» یک حرف، «لام» یک حرف، و «میم» یک حرف است».
1007- وعن ابن عباسٍ$ قَالَ: قَالَ رسول اللهr: «إنَّ الَّذِی لَیْسَ فی جَوْفِهِ شَیْءٌ مِنَ القُرْآنِ کَالبَیْتِ الخَرِبِ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حسن صحیح میباشد.]([18])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «کسی که در سینهاش چیزی از قرآن نباشد، مانند خانهی ویران است».
شرح
این دو حدیث دربارهی فضیلت قرائت قرآن است؛ در حدیث نخست آمده است که ابنمسعودt میگوید: پیامبرr فرمود: «هرکس یک حرف از کتابِ الله را بخواند، برای او یک نیکیست و هر نیکی، ده برابرش پاداش دارد؛ نمیگویم: ﴿الٓمٓ﴾ یک حرف است؛ بلکه «الف» یک حرف، «لام» یک حرف، و «میم» یک حرف است». با این حساب، در قرائت ﴿الٓمٓ﴾ سی نیکیست؛ و همینطور سایر کلمات قرآن کریم. یعنی خواندنِ هر حرفی از هر یک از واژههای قرآن، ده نیکی دارد. این، نعمتی بزرگ و پاداشی فراوان است؛ لذا شایسته است که انسان هرچه میتواند، بیشتر قرآن بخواند. لازم نیست که حافظ کلّ قرآن باشید؛ هرچه ممکن است، بخوانید؛ اگرچه فقط سورهی فاتحه و جزءهای 29 و 30 را حفظ باشید. زیرا همهی قرآن، خیر و نیکیست. همانگونه که پیامبرr خبر داده است: کسی که ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ را بخواند، گویا یکسوم قرآن را خوانده است.([19])
در دومین حدیثی که مؤلف/ ذکر کرده، پیامبرr بیان فرموده است که: سینهی خالی از قرآن، مانند خانهی ویران است. یعنی قرآن، به قلب انسان آبادانی و حیات میبخشد و آنرا با نورِ علم و کلام الاهی، نورانی میگرداند. وقتی قلب کسی از قرآن تهی باشد، مانند ویرانهای میشود که هیچ خیری در آن نیست. این هم هشداری جدّی دربارهی دوری از قرآن و نخواندنِ آن است و انسان را به قرائت قرآن، تشویق میکند. امید است که الله متعال، ما را جزو کسانی قرار دهد که قرآن را آنگونه که باید و شاید، تلاوت میکنند.
***
1008- وعن عبد اللهِ بن عمرو بن العاص$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «یُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ: اقْرَأْ وَارْتَقِ وَرَتِّلْ کَمَا کُنْتَ تُرَتِّلُ فی الدُّنْیَا، فَإنَّ مَنْزِلَتَکَ عِنْدَ آخِرِ آیة تَقْرَؤُهَا». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.]([20])
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ میگوید: پیامبرr فرمود: «به حافظ قرآن([21]) (بههنگام ورودش به بهشت) گفته میشود: قرآن بخوان و - از پلههای بهشت – بالا برو و شمرده و با تأنی بخوان؛ همانگونه که در دنیا شمرده و با ترتیل میخوانی. زیرا جایگاه تو، در آخرین آیهایست که میخوانی».
***
([1]) صحیح مسلم، ش: 804.
([2]) صحیح مسلم، ش: 805.
([3]) بخشی از حدیثیست که پیشتر بهشمارهی 26 گذشت.
([4]) صحیح بخاری، ش: 5027.
([5]) صحیح بخاری، ش: 4937؛ و صحیح مسلم، ش: 798.
([6]) ابنکثیر/ گوید: فرشتگان، بزرگمنش و نیکرفتارند و اخلاق و کردار پاک و نیکی دارند. همراه بودن حافظ قرآن با فرشتگان وحی که حاملان پیامهای الاهی هستند، اشارهایست به اینکه خواننده و حافظ قرآن نیز باید راستگفتار و درستکردار باشد. [مترجم]
([7]) آیهی 73 سورهی توبه؛ و آیهی 9 سورهی تحریم. (مترجم)
([8]) منظور از اهل تعطیل، کسانی هستند که صفات الاهی را انکار میکنند و اللهU را از هر صفتی مبرا میدانند! در برابر اینها اهل تشبیه قرار دارند که صفات اللهU را همانند صفات مخلوق میپندارند. اما در این میان، اهل حق، صفاتی را که اللهU در قرآن کریم یا در سنت پیامبرشr برای خویش ثابت دانسته است، میپذیرند و از هرگونه تشبیه و تأویل و تعطیل یا انکار صفات الاهی میپرهیزند. (مترجم)
([9]) رفعش، ضعیف میباشد و راجح، موقوف بودن آن است. روایت: ترمذی (2950)؛ و احمد در مسندش (1/233،269)؛ و نسائی در الکبری (5/31)؛ [و ابوعمر] دانی در السنن (1/201)؛ و ابنحزم در الإحکام (6/210)، چاپ: دارالحدیث، از طریق سفیان ثوری از عبدالاعلی از سعید بن جبیر از ابنعباسم بهصورت مرفوع. گفتنیست: عبدالاعلی، همان ابنعامر ثعلبیست که قوی نیست و ابوزرعه دربارهاش گفته است: در حدیث، ضعیف است و گاه، حدیث را مرفوع بیان میدارد و گاه، موقوف». ابنابیشیبه نیز (6/136) این حدیث را از وکیع از ابنعامر به صورت موقوف آورده است. و آنچه بهدرستی حفظ و ثبت شده، این است که این روایت، موقوف میباشد.
([10]) صحیح بخاری، ش: 5427؛ و صحیح مسلم، ش: 797.
([11]) این حدیث پیشتر بهشمارهی 367 آمده است. (مترجم)
([12]) صحیح بخاری، ش: (3344، 4351، 5058، 6931، 7432)؛ و مسلم، ش: 1064 بهنقل از ابوسعید خدریt و نیز روایت: بخاری، ش: (3611، 5057، 6930)؛ و مسلم، ش: 1066 بهنقل از علی بن ابیطالبt با الفاظ متفاوت.
([13]) صحیح مسلم، ش: 817.
([14]) صحیح بخاری، ش: 5025؛ و صحیح مسلم، ش: 815. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 577 آمده است. (مترجم)]
([15]) صحیح بخاری، ش: 5011؛ و صحیح مسلم، ش: 795.
([16]) نووی/ گوید: سکینه، یکی از آفریدههای الاهیست که در آن آرامش و رحمت است و با فرشتگان، نازل میگردد. [مترجم]
([17]) صحیح الجامع، ش: 6469؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2137، این حدیث را صحیح دانسته است.
([18]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، ش: 557؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2135، این حدیث را ضعیف دانسته است.
([19]) صحیح بخاری، ش: (5014، 5015، 6643، 7374) بهنقل از ابوسعیدt؛ و روایت مسلم، ش: 811 بهنقل از ابوالدرداءt؛ و نیز روایت مسلم، ش: 812 بهنقل از ابوهریرهt.
([20]) صحیح الجامع، ش: 8122؛ و صحیح أبی داود، ش: 1317؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 2134، این حدیث حسن دانسته است.
([21]) منظور از حافظ قرآن، کسیست که ضمن حفظ قرآن، آنرا با تدبر میخواند و به آن عمل میکند؛ و جایگاهش در بهشت، بهاندازهی آیاتی که حفظ دارد و به آن عمل کرده است، والا خواهد بود. [مترجم]
179- باب: حرام بودن مسافرت زن بهتنهایی
996- عن أَبی هریرةt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «لا یَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَومِ الآخِرِ تُسَافِرُ مَسِیرَةَ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ إِلاَّ مَعَ ذِی مَحْرَمٍ عَلَیْهَا». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: «برای زنی که به الله و روز واپسین (=رستاخیز) ایمان دارد، روا نیست که مسافت یک شبانهروز را بدون محرم به مسافرت برود».
997- وعن ابن عباس$ أنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّr یقول: «لا یَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ إِلاَّ وَمَعَهَا ذُو مَحْرَمٍ، وَلا تُسَافِرُ المَرْأةُ إِلا مَعَ ذِی مَحْرَمٍ». فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا رسولَ الله، إنَّ امْرَأتِی خَرَجَتْ حَاجَّةً، وَإنِّی اکْتُتِبْتُ فی غَزْوَةِ کَذَا وَکَذَا؟ قَالَ: «انْطَلِقْ فَحُجَّ مَعَ امْرَأَتِکَ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: از پیامبرr شنیدم که فرمود: «هیچ مردی با هیچ زنِ بیگانهای خلوت نکند؛ مگر آنکه محرمی با زن باشد. و هیچ زنی بدون محرم به سفر نرود». مردی عرض کرد: ای رسولخدا! همسرم میخواهد به حج برود و نام من برای فلانغزوه نوشته شده است؟ پیامبرr فرمود: «برو و با همسرت حج بگزار».
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» بابی دربارهی حرام بودن
مسافرت زن بهتنهایی، یعنی بدون محرم گشوده است؛ زیرا احساسات و عواطف زن بر عقل و
اندیشهی او غالب است و خیلی زود فریب میخورد و هر کسی، او را به پَستی و خواری
میکشاند. زن، فتنهی مردان میباشد؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «فَإِنَّ أَوَّلَ فِتْنةِ بَنِی إسْرَائیلَ کَانَتْ فی
النسَاء».([3]) یعنی: «نخستین فتنه (و سرآغازِ انحرافِ) بنیاسرائیل، دربارهی
زنان بود». همچنین فرموده است: «مَا تَرَکْتُ
بَعْدِی فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ».([4]) یعنی: «پس از من، زیانبارترین فتنهای که برای مردان
برجای
میماند، فتنهی زنان است». از اینرو
مسافرتِ زن بدون محرم، ممنوع و حرام است.
علما اختلاف نظر دارند که اگر سفر، کوتاه باشد، باز هم برای زن ممنوع و نارواست یا خیر؟ برخی از علما مسافرت زن را بهتنهایی و بدون محرم- حتی اگر سفری کوتاه باشد- بهطور مطلق ناروا دانستهاند و برخی گفتهاند: از سفر طولانی منع شده است؛ دیدگاه صحیح، این است که هر مسافتی که نزدِ مردم سفر نامیده میشود، برای زن جایز نیست که بدون محرم چنین مسافتی را بپیماید؛ چراکه ممکن است آسیبی بببیند یا از او سوءاستفاده شود.
سپس مؤلف/ حدیث ابوهریره و ابنعباس# را آورده است که بیانگر حرام بودن مسافرت زن بدون محرم میباشد. از ظاهر حدیث چنین برمیآید که این حکم، برای زن جوان و بزرگسال، و زشت و زیبا یکسان است و فرقی نمیکند که با زن، زنان دیگری هم باشند یا خیر؛ همچنین تفاوتی ندارد که زن، ایمن باشد یا خیر؛ بلکه حدیث، عام است. لذا بهفرض اینکه یک سفر زن بهتنهایی و بدون محرم، بهسلامت و بدون هیچ مشکلی بهانجام رسد، اما اینکه دلیل نمیشود که همهی سفرهایش، ایمن و بدون مشکل باشد. بنابراین، بهخاطر اهمیت موضوع، زن بهشدت از سفر بدون محرم منع شده است. متأسفانه برخی از مردم این دوران، دربارهی این مسأله کوتاهی و سستی میکنند؛ بهویژه اگر سفر زن با هواپیما یا بهصورت گروهی و با وسایل عمومی انجام شود! این، اشتباه و سستی در اطاعت از الله و پیامبرr است. برای زن جایز نیست که بدون محرم سفر کند؛ حتی با هواپیما؛ اگرچه محرمش او را تا پای هواپیما بدرقه نماید و محرمی دیگر در مقصد، بهاستقبالش بیاید؛ این هم جایز نیست. زیرا بهفرض اینکه بدرقه و استقبال، ضریب امنیت زن در سفر را بالا میبرد، اما چه کسی در داخل هواپیما کنار آن زن مینشیند؟ زیرا امروزه در سفرهای هوایی، زنان و مردان یکجا هستند و چهبسا زن و مرد بیگانهای کنارِ هم مینشینند. از اینرو میگوییم: سفر زن بهتنهایی و بدون محرم با هواپیما یا ماشین یا با چارپا یا با پای پیاده، حرام است.
محرمِ زن، کسیست که ازدواج با آن زن برای همیشه بهخاطر نسبت یا
به سبب شیرخوارگی یا خویشاوندی سببی، بر وی حرام است؛ الله متعال محارم نسبی و
سببی
را در قرآن کریم برشمرده و فرموده است:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَیۡکُمۡ أُمَّهَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُمۡ وَعَمَّٰتُکُمۡ وَخَٰلَٰتُکُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ﴾ [النساء : ٢٣]
(نکاحِ) مادرانتان، دخترانتان، خواهرانتان، عمههایتان، خالههایتان، دختران برادر و دختران خواهر، بر شما حرام شده است.
اینها، هفت محرمِ نسبی هستند. و اما محارمِ رضاعی یا همشیر:
﴿وَأُمَّهَٰتُکُمُ ٱلَّٰتِیٓ أَرۡضَعۡنَکُمۡ وَأَخَوَٰتُکُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ﴾
و (نکاح) مادران رضاعی که به شما شیر دادهاند و (نکاح) خواهران رضاعیتان بر شما حرام شده است.
عمه و خالهی رضاعی نیز جزو محارم هستند؛ زیرا پیامبرr فرموده است: «یَحْرُم مِنْ الرَّضَاع مَا یَحْرُم مِنْ النَّسَب».([5]) یعنی: «آنچه از نَسَب حرام است، از شیر خوردن نیز حرام میشود».
و اما کسانی که بهخاطر خویشاوندیِ سببی، مَحرَم بهشمار میآیند: پدر و پدربزرگِ مادری و پدریِ شوهر؛ و نیز پسرِ شوهر و پسرِ خواهرِ شوهر به پایین؛ از اینرو مرد میتواند زنِ پسر یا زنِ نوهی خود را با خویش به سفر برود؛ زیرا محرم است. همچنین ایرادی ندارد که کسی، همسرِ پدرش را با خود به مسافرت ببرد؛ زیرا محرم یکدیگرند. برخی از مردم گمان میکنند که اگر کسی، زنی را از مرگ نجات دهد، محرمش بهشمار میآید! این، هیچ اصلی ندارد. مثلاً زنی در حال غرق شدن است؛ مردی میآید و او را نجات میدهد یا خانهای در آتش میسوزد و زنی در آن گرفتار شده است؛ مردی میآید و آن زن را نجات میدهد؛ برخی از تودهی مردم ، این مرد را محرمِ زنی میدانند که این مرد، نجاتش داده است! این، درست نیست. محارم نسبی، هفت گروه هستند و محارم رضاعی نیز هفت گروه میباشند و چهار گروه بهخاطر خویشاوندیِ سببی، محرم میشوند. ناگفته پیداست که شوهرِ هر زنی، محرمِ اوست.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 1088؛ و صحیح مسلم، ش: 1339.
([2]) صحیح بخاری، ش: 3006؛ و صحیح مسلم، ش: 1341.
([3]) صحیح مسلم، ش: 2742.
([4]) صحیح بخاری، ش: 5096؛ و صحیح مسلم، ش: 2741.
([5]) صحیح بخاری، ش: 2645، بهنقل از ابنعباسم.