اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

168- باب: آداب حرکت و توقف، و گذراندن شب و خوابیدن در سفر؛ و استحباب پیمودن مسیر در شب، و ملایمت

168- باب: آداب حرکت و توقف، و گذراندن شب و خوابیدن در سفر؛ و استحباب پیمودن مسیر در شب، و ملایمت و خوش‌رفتاری با چارپایان و مراعات حالِ آن‌ها؛ و جواز سوار شدن دو نفر بر چارپای قوی؛ و امر به رعایت حق حیوانات به کسی که در این زمینه کوتاهی کرده است

969- عن أَبی هُریرةَt قال: قَالَ رسولُ اللهr: «إِذَا سَافَرْتُمْ فِی الخِصْبِ، فَأعْطُوا الإبلَ حَظَّهَا مِنَ الأَرْضِ، وَإِذَا سَافَرْتُمْ فی الجدْبِ، فَأسْرِعُوا عَلَیْهَا السَّیْرَ، وَبَادِرُوا بِهَا نِقْیَهَا، وَإِذَا عَرَّسْتُمْ، فَاجْتَنِبُوا الطَّرِیقَ؛ فَإنَّهَا طُرُقُ الدَّوَابِّ، وَمَأوَى الهَوَامِّ بِاللَّیْلِ». [روایت مسلم]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه در مسیری سرسبز سفر کردید، بهره‌ی شتر را از زمین به او بدهید (و بگذارید تا حیوان در حال حرکت بچرد) و چون در مسیری خشک و بی‌علف سفر کردید، او ‌را تند برانید تا پیش از این‌که مغز استخوان حیوان، یعنی توان و نیرویش از بابت خستگی و رنج راه از میان برود، به مقصد برسید. و اگر شب در جایی توقف کردید، از اتراق کردن در راه بپرهیزید؛ زیرا راه، گذرگاه حیوانات و در شب، محلّ گزندگان و حشرات است».

970- وعن أَبی قتادةt قال: کَانَ رسولُ اللهr إِذَا کَانَ فِی سَفَرٍ، فَعَرَّسَ بِلَیْلٍ اضْطَجَعَ عَلَى یَمِینهِ، وَإِذَا عَرَّسَ قُبَیلَ الصُّبْحِ نَصَبَ ذِرَاعَهُ، وَوَضَعَ رَأسَهُ عَلَى کَفِّهِ. [روایت مسلم]([2])

ترجمه: ابوقتادهt می‌گوید: رسول‌اللهr هنگامی‌که در سفر بود، اگر در شب توقف می‌کرد، بر پهلوی راست خود می‌خوابید؛ اما اگر کمی پیش از صبح توقف می‌نمود، دست خود را از قسمت آرنج بالا می‌گرفت و سرش را بر روی کف دستش می‌گذاشت.

[نووی گوید: علما گفته‌اند: بدان سبب ساعدِ دست خویش را بالا می‌گرفت که در خواب عمیق فرو نرود و نماز صبح فوت نشود یا به‌تأخیر نیفتد.]

 

شرح

مؤلف/ در این باب آداب فراوانی درباره‌ی سفر و خوش‌رفتاری با حیوانات سواری آورده است؛ زیرا کسی که با شتر، یا الاغ، یا اسب و قاطر سفر می‌کند، درباره‌ی آن‌ها مسؤول است و باید مراعاتشان کند. پیامبرr در حج وداع بر شتر خویش سوار بود و در سربلندی‌ها مقداری افسار را پایین می‌انداخت تا افسار، شتر را اذیت نکند. یکی از آداب سفر، این است که وقتی انسان در ایام یا مسیری سرسبز سفر می‌کند، حیوان را تند نراند و بهره‌ی حیوان از زمین را به او بدهد؛ یعنی: بگذارد تا حیوان بچرد. زیرا وقتی حیوان را آرام براند، حیوان فرصت چریدن در حال حرکت نیز پیدا می‌کند. اما اگر خشک‌سالی بود و گیاهی در زمین وجود نداشت، حیوان را تند برانید؛ زیرا اگر آرام حرکت کنید، مدت سفر طولانی می‌شود و گیاهی هم در زمین نیست که حیوان از آن بچرد؛ در نتیجه توان و نیروی حیوان تحلیل می‌رود. این‌جاست که حکمت و فرزانگی پیامبرr بیش از پیش نمایان می‌شود و درمی‌یابیم که الله متعال به او بینشی داده بود که هم به مسایل و منافع انسان‌ها اهمیت می‌داد و هم به مصالح حیوانات. از این‌رو مسافران را رعایت این آداب رهنمون شد. هم‌چنین فرمان داد که اگر در سفر برای استراحت توقف کردیم، نباید در راه یا جاده بخوابیم؛ زیرا گذرگاه حیوانات است و مردم در این مسیرها یا جاده‌ها حرکت می‌کنند و ممکن است کسی بی‌خبر سر رسد و برخوردی صورت بگیرد و در جاده بیفتد. هم‌چنین راه‌ها، محل جمع شدن گزندگان است؛ زیرا گاه پس‌مانده‌هایی از خوراکی‌های رهگذران در راه می‌افتد و حشرات و گزندگان فراوانی جمع می‌شنود. از این‌رو پیامبرr فرمان داد که برای اتراق کردن و خوابیدن، از جاده فاصله بگیریم تا نه برای سایر رهگذران مشکلی ایجاد شود و نه خودمان در معرض اذیت و آزار حشرات و گزندگان قرار بگیریم. به‌ویژه در جاده‌های امروزی که دور شدن از حاشیه‌ی جاده، اهمیت بیش‌تری دارد؛ زیرا اتفاق یک لحظه می‌افتد و ممکن است راننده‌ی خواب‌آلود باشد و با کسانی که در کنار جاده خوابیده‌اند، تصادف کند و بدین ترتیب حادثه‌ی دل‌خراشی روی دهد. لذا از توقف و خوابیدن در کنار جاده‌ها، به‌ویژه در کنار بزرگ‌راه‌ها خودداری کنید و خود و دیگران را در معرض خطر قرار ندهید. این، رهنمود رسول هدایتr است.

هم‌چنین روش پیامبرr در سفر این بود که اگر در آغاز شب برای استراحت توقف می‌کرد، بر پهلوی راستش دراز می‌کشید و راحت می‌خوابید؛ اما اگر اندکی پیش از صبح توقف می‌کرد، استراحتی کوتاه می‌‌فرمود و برای این‌که خوابش سنگین نشود و نماز صبح را از دست ندهد یا نمازش به‌تأخیر نیفتد، ساعدِ دست خود را بالا می‌گرفت و سرش را روی کف دستش می‌گذاشت. این، اشاره‌ای‌ست به‌اینکه انسان، هم باید به استراحتش اهمیت دهد و هم عبادت پروردگارش را از یاد نبرد. وقتی انسان در ابتدای شب می‌خوابد، به‌اندازه‌ی کافی استراحت می‌کند و سیرخواب می‌شود و به‌سادگی برای نماز برمی‌خیزد؛ اما کسی که در پایان شب یا دیرهنگام می‌خوابد، نباید با اطمینان یا به‌گونه‌ای بخوابد که در خواب عمیق فرو برود؛ بلکه به پیروی از پیامبر اکرمr به روشی بخوابد که گویا بیدار است تا خوابش سنگین نشود و نماز صبحش را از دست ندهد. لذا چه خوب است که زنگ هشدارِ ساعت خود را فعال کنیم تا با زنگ ساعت بیدار شویم و نمازمان فوت نشود؛ زیرا رسول‌اللهr از ان جهت ساعدِ دست خود را بالا گرفت که در خواب عمیق فرو نرود و به‌سادگی بیدار شود. لذا استفاده از ساعت زنگ‌دار برای بیدار شدن، خوب و پسندیده است.

***

971- وعن أنسt قال: قَالَ رسول اللهr: «عَلَیْکُمْ بِالدُّلْجَةِ، فَإنَّ الأرْضَ تُطْوَى بِاللَّیْلِ». [روایت ابوداود با اِسناد حسن]([3])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «در شب حرکت کنید؛ زیرا زمین در شب در هم‌پیچیده و کوتاه می‌شود».

972- وعن أَبی ثَعْلَبَةَ الخُشَنِیِّt قال: کَانَ النَّاسُ إِذَا نَزَلُوا مَنْزِلاً تَفَرَّقُوا فی الشِّعَابِ وَالأوْدِیَةِ. فَقَالَ رسولُ اللهr: «إنَّ تَفَرُّقکُمْ فِی هذِهِ الشِّعَابِ وَالأوْدِیَةِ إنَّمَا ذلِکُمْ مِنَ الشَّیْطَانِ». فَلَمْ یَنْزِلُوا بَعْدَ ذَلِکَ مَنْزِلاً إِلا انْضَمَّ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ. [روایت ابوداود با اِسناد حسن]([4])

ترجمه: ابوثعلبه‌ی خُشَنیt می‌گوید: مردم هنگامی که در جایی اتراق می‌کردند، در دره‌ها و گذرگاه‌های کوهستانی پراکنده می‌شدند. لذا رسول‌اللهr فرمود: «پراکنده شدن شما در این کوه‌ها و دره‌ها، نتیجه‌ی وسوسه و فریبِ شیطان است». از آن پس، مردم هرجا که اتراق می‌کردند، کنار یک‌دیگر قرار می‌گرفتند.

973- وعن سهل بن عمرو- وقیل: سهل بن الربیع بن عمرو- الأنصاری المعروف بابن الحنظلِیَّةt وَهُوَ من أهل بیعة الرِّضْوَانِ- قال: مَرَّ رسولُ اللهr بِبَعِیرٍ قَدْ لَحِقَ ظَهْرُهُ بِبَطْنِهِ، فَقَالَ: «اتَّقُوا الله فی هذِهِ البَهَائِمِ المُعجَمَةِ، فَارْکَبُوهَا صَالِحَةً، وَکُلُوهَا صَالِحَةً». [روایت ابوداود با اِسناد حسن]([5])

ترجمه: از سهل بن عمرو- و گفته شده: سهل بن ربیع بن عمرو- انصاری، معروف به ابن‌حنظلیهt که از اهل بیعت رضوان بود، روایت است: رسول‌اللهr از کنارِ شتری گذشت که شکمش - از فرط لاغری- به پشتش چسبیده بود. رسول‌اللهr فرمود: «درباره‌ی این حیوانات زبان‌بسته، از الله بترسید (و به‌آن‌ها رسیدگی کنید تا) هم خوب سوارشان شوید و هم خوب از آن‌ها تغذیه نمایید».

974- وعن أَبی جعفر عبد الله بن جعفر$ قَالَ: أردفنی رسولُ اللهr ذَاتَ یَوْمٍ خَلْفَهُ، وَأسَرَّ إلیَّ حَدِیثاً لا أُحَدِّثُ بِهِ أحَداً مِنَ النَّاسِ، وَکَانَ أحَبَّ مَا اسْتَتَرَ بِهِ رسولُ اللهr لِحاجَتِهِ هَدَفٌ أَوْ حَائِشُ نَخْلٍ، یَعنِی: حَائِطَ نَخْلٍ. [مسلم، این حدیث را همین‌گونه مختصر روایت کرده است.]([6])

وزادَ فِیهِ البَرْقانی بإسناد مسلم - بعد قَوْله: حَائِشُ نَخْلٍ- فَدَخَلَ حَائِطاً لِرَجُلٍ مِنَ الأنْصَارِ، فَإذا فِیهِ جَمَلٌ، فَلَمَّا رَأى رَسولَ اللهr جَرْجَرَ وذَرَفَتْ عَیْنَاهُ، فَأتَاهُ النَّبیُّr فَمَسَحَ سَرَاتَهُ - أیْ: سِنَامَهُ- وَذِفْرَاهُ فَسَکَنَ، فَقَالَ: «مَنْ رَبُّ هَذَا الجَمَلِ؟ لِمَنْ هَذَا الجَمَلُ؟» فَجَاءَ فَتَىً مِنَ الأنْصَارِ، فَقَالَ: هَذَا لِی یَا رسولَ الله. فَقَالَ: «أفَلا تَتَّقِی اللّهَ فی هذِهِ البَهِیمَةِ الَّتی مَلَّکَکَ اللّهُ إیَّاهَا؟ فَإنَّهُ یَشْکُو إلَیَّ أنَّکَ تُجِیعُهُ وتُدْئِبُهُ». [ابوداود، این حدیث را همانند برقانی روایت کرده است.]([7])

ترجمه: ابوجعفر، عبدالله بن جعفر$ می‌گوید: روزی رسول‌اللهr مرا پشت سر خویش سوار مرکب کرد و سخنی در گوش من گفت که آن‌را برای هیچ‌کس بازگو نمی‌کنم. بهترین چیز نزد پیامبرr که دوست داشت هنگام قضای حاجت، خود را پشت آن پنهان کند، تپه‌ی خاک و نخلستان بود.

برقانی با اِسناد مسلم، افزون بر این، آورده است: پیامبرr واردِ باغِ یکی از انصار# شد و آن‌جا شتری دید. شتر همین‌که رسول‌اللهr را دید، صدایی از گلوی خود درآورد و چشمانش پر از اشک شد. پیامبرr پیشِ شتر آمد و بر سر و گوش و کوهانش دست کشید. آن‌گاه شتر آرام گرفت. سپس پیامبرr فرمود: «صاحبِ این شتر کیست؟ این شتر، مالِ کیست؟» جوانی از انصار آمد و گفت: ای رسول‌خدا! مال من است. پیامبرr فرمود: «آیا درباره‌ی این حیوان که الله به تو داده است، از الله نمی‌ترسی؟ این حیوان نزد من شکایت می‌کند که تو، او را گرسنه نگه می‌داری و خسته‌اش می‌کنی (و از او زیاد کار می‌کشی)».

975- وعن أنسt قال: کُنَّا إِذَا نَزَلْنَا مَنْزِلاً، لا نُسَبِّحُ حَتَّى نَحُلَّ الرِّحَال. [ابوداود، این روایت را با اِسنادی که مطابق شرط مسلم می‌باشد، روایت کرده است.]([8])

ترجمه: انسt می‌گوید: وقتی در جایی اتراق می‌کردیم، تا زمانی که بارهای شترها را باز نمی‌کردیم (و پایین نمی‌گذاشتیم)، مشغول نماز نمی‌شدیم.

شرح

نووی/ چند حدیث درباره‌ی آداب سفر آورده است؛ از جمله: این حدیث که پیامبرr امتش را به حرکت کردن در شب رهنمون شد و خبر داد که زمین برای مسافر در شب در هم‌پیچیده و کوتاه می‌شود. یعنی: مسافر در شب مسافتی را می‌پیماید که در روز نمی‌پیماید؛ زیرا شب، خنک است و این، باعث می‌شود که شتر بانشاط و چالاک باشد و با سرعت بیش‌تری حرکت کند. از این‌رو پیامبرr از این موضوع به کوتاه شدن زمین در هم پیچیده شدنِ آن، تعبیر فرمود.

یکی از دیگر از آداب سفر، این است که هم‌سفران هنگامی‌که در جایی اتراق می‌کنند، پراکنده نشوند؛ صحابه# هرگاه در جایی اتراق می‌کردند، در کوه‌ها و دره‌ها متفرق می‌شدند.؛ پیامبرr فرمود: «پراکنده شدن شما در این کوه‌ها و دره‌ها، نتیجه‌ی وسوسه و فریبِ شیطان است». از آن پس، مردم هرجا که اتراق می‌کردند، کنار یک‌دیگر قرار می‌گرفتند. زیرا در کنارِ هم بودن، مایه‌ی قدرت بود و بهتر می‌توانستند از یک‌دیگر دفاع کنند و اگر دشمن در تاریکیِ شب به آنان حمله‌ور می‌شد، امکان دفاع و رویارویی وجود داشت؛ اما هنگامی‌که پراکنده می‌شدند، توان و نیروی دفاعیِ آنان کاهش می‌یافت و ضعیف می‌شدند.

از دیگر مسایلی که در این باب ذکر شده، سفارش پیامبرr درباره‌ی چارپایان می‌باشد؛ این‌که بر انسان واجب است که با حیوانات به‌نیکی رفتار کند و بیش از توانشان از آن‌ها کار نکشد و در دادن آب و غذا به آن‌ها کوتاهی نکند.

هم‌چنین تنها یک نفر بر پشت چارپا سوار شود؛ مگر این‌که حیوان، توانایی حمل دو نفر را داشته باشد. ولی اگر ضعیف بود و تواناییِ این کار را نداشت، جایز نیست که بیش از توانش از او کار بگیرند؛ زیرا این حیوانات نیز همانندِ انسان از گوشت و خون و استخوان تشکیل شده‌اند و مانند انسان خسته می‌شوند؛ وقتی انسان کاری انجام دهد که بیش از توانِ اوست یا کاری بر او تحمیل گردد، خسته می‌شود. حیوانات نیز همین‌گونه هستند. از این‌رو پیامبرr دستور داد که درباره‌ی این حیوانات زبان‌بسته از اللهU بترسیم و در حقشان کوتاهی نکنیم.

سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون آورده است: بهترین چیز نزد پیامبرr که

دوست داشت هنگام قضای حاجت، خود را پشت آن پنهان کند، تپه‌ی خاک و نخلستان بود. روزی برای قضای حاجت واردِ باغِ یکی از انصار# شد و آن‌جا شتری دید. شتر همین‌که رسول‌اللهr را دید، صدایی از گلوی خود درآورد و چشمانش پر از اشک شد. پیامبرr پیشِ شتر آمد و بر سر و گوش و کوهانش دست کشید. آن‌گاه شتر آرام گرفت. سپس پیامبرr فرمود: «صاحبِ این شتر کیست؟» جوانی از انصار آمد و گفت: ای رسول‌خدا! مال من است. پیامبرr فرمود: «آیا درباره‌ی این حیوان که الله به تو داده است، از الله نمی‌ترسی؟ این حیوان نزد من شکایت می‌کند که تو، او را گرسنه نگه می‌داری و خسته‌اش می‌کنی (و از او زیاد کار می‌کشی)». این، یکی از معجزه‌های پیامبرr بود که حیوانات با او سخن می‌گفتند؛ زیرا این، نشانه‌ای از سوی اللهU بود که با آن پیامبرش را تأیید می‌کرد. الله متعال هر پیامبری که می‌فرستاد، معجزه یا معجزاتی به او می‌داد که بیان‌گر نبوتش بود تا مردم، او را تکذیب نکنند؛ زیرا اگر کسی، ادعا می‌کرد که فرستاده و پیام‌آور الهی‌ست و معجزه‌ای با خود نداشت، مردم او را تصدیق نمی‌کردند؛ اما الله متعال به فرستادگانش معجزاتی می‌داد که نشان‌گر صداقتشان بود. البته بزرگ‌ترین معجزاتی که به پیامبران داده شد، معجزات پیامبر اسلامr بود. ابن‌کثیر/ در «البدایة و النهایة» آورده است: هر معجزه‌ای که به هریک از پیامبران گذشته داده شده بود، به پیامبرr نیز همانندِ آن معجزه یا بزرگ‌تر از آن داده شد؛ چه آن معجزه برای شخصِ پیامبرr بود و چه برای پیروانش. وی سپس نمونه‌های فراوانی از معجزه‌های پیامبرr را ذکر کرده است. اما به هیچ‌یک از پیامبران گذشته معجزه‌ای چون قرآن که معجزه‌ی پیامبر اسلامr است، داده نشد؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «وَإِنَّمَا الَّذِی أُوتِیتُ وَحْیٌ أَوْحَاهُ الله إِلَیَّ، فَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ أَکْثَرَهُمْ تَابِعًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ».([9]) یعنی: «آن‌چه به من داده شده، وحیی‌ست که الله به سوی من فرو فرستاده است؛ لذا امیدوارم که روز رستاخیز از سایر پیامبران، پیروان بیش‌تری داشته باشم». زیرا قرآن، وحیی‌ست که هم‌چنان ماندگار می‌باشد و هرچه مردم آن‌را می‌خوانند، بر ایمانشان به الله و فرستاده‌اش افزوده می‌شود؛ چون آیات و نشانه‌های بزرگی در آن است که نشان می‌دهد: رسول‌اللهr به‌راستی فرستاده‌ی الله متعال می‌باشد.




([1]) صحیح مسلم، ش: 1926.

([2]) صحیح مسلم، ش: 683.

([3]) صحیح الجامع، ش: 4064؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 681؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ذیل حدیث شماره‌ی 3009، گفته است: «اِسنادش "جید" می‌باشد».

([4]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 2288.

([5]) صحیح الجامع، ش: 104؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 33؛ آلبانی/ در مشکاۀ المصابیح، ش: 3370، این حدیث را صحیح دانسته است.

([6]) صحیح مسلم، ش: (342، 2429).

([7]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 2549.

([8]) آلبانی/ در المشکاۀ، ش: 3917، این حدیث را صحیح دانسته است.

([9]) صحیح بخاری، ش: 4981، 7274) و مسلم، ش: 152 به‌نقل از ابوهریرهt.

167- باب: استحباب جستجوی هم‌سفر و امیر قرار دادن یکی از خودشان در سفر تا همه از او فرمان ببرند

167- باب: استحباب جستجوی هم‌سفر و امیر قرار دادن یکی از خودشان در سفر تا همه از او فرمان ببرند

965- عن ابن عمرَ$ قَالَ: قَالَ رسولُ اللهr: «لَوْ أنَّ النَّاسَ یَعْلَمُونَ مِنَ الوحدَةِ مَا أعْلَمُ، مَا سَارَ رَاکبٌ بِلَیْلٍ وَحْدَهُ». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اگر آن‌چه را که من درباره‌ی - خطرات- تنها به سفر رفتن را می‌دانم، مردم نیز می‌دانستند، هیچ‌ سواره‌ای به‌تنهایی در شب به مسافرت نمی‌رفت».

966- وعن عمرِو بن شُعَیْبٍ عن أبیه عن جَدهِt قَالَ: قَالَ رسولُ اللهr: «الرَّاکِبُ شَیْطَانٌ، وَالرَّاکِبَانِ شَیْطَانَانِ، وَالثَّلاَثَةُ رَکْبٌ». [روایت ابوداود و ترمذی و نسائی با اِسنادهای صحیح؛ ترمذی گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([2])

ترجمه: از عمرو بن شعیب از پدرش از پدربزرگشt روایت است که رسول‌اللهr فرمود: «یک سواره (یا یک نفر که رهسپار سفر است)، یک شیطان می‌باشد و دو سواره، دو شیطان هستند و سه سواره، یک کاروان به‌شمار می‌آیند».

967- وعن أَبی سعید وأبی هُریرة$ قالا: قَالَ رسولُ اللهr: «إِذَا خَرَجَ ثَلاَثَةٌ فی سَفَرٍ فَلیُؤَمِّرُوا أحَدَهُمْ». [حدیثی حسن می‌باشد که ابوداود با اِسناد حسن روایت کرده است.]([3])

ترجمه: از ابوسعید و ابوهریره$ روایت است که رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه سه نفر رهسپار سفر می‌شوند، باید یکی از خودشان را امیر قرار دهند».

968- وعن ابن عبّاسٍ$ عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «خَیْرُ الصَّحَابَةِ أرْبَعَةٌ، وَخَیْرُ السَّرَایَا أرْبَعُمِائَةٍ، وَخَیْرُ الجُیُوشِ أرْبَعَةُ آلاَفٍ، وَلَنْ یُغْلَبَ اثْنَا عَشَرَ ألْفاً مِنْ قِلةٍ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([4])

ترجمه: ابن‌عباس$ می‌گوید: پیامبرr فرمود: «بهترین همراهان، چهار نفر هستند؛ و بهترین دسته(ی نظامی) چهارصد نفرند و بهترین لشکر، چهارهزار نفر. و دوازده‌هزار نفر هرگز به‌خاطر کمیِ تعداد شکست نمی‌خورند».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: « استحباب جستجوی هم‌سفر و امیر قرار دادن یکی از خودشان در سفر». این باب، حاوی دو مسأله است:

یکم: شایسته است که انسان هم‌سفری با خود داشته باشد و تنهایی به مسافرت نرود. از این‌رو پیامبرr فرموده است: «اگر آن‌چه را که من درباره‌ی - خطرات- تنها به سفر رفتن را می‌دانم، مردم نیز می‌دانستند، هیچ‌ سواره‌ای به‌تنهایی در شب به مسافرت نمی‌رفت». یعنی: شایسته نیست که انسان به‌تنهایی به مسافرت برود؛ زیرا ممکن است بیمار و حتی بی‌هوش شود یا کسی به او حمله کند؛ خلاصه این‌که خطرات سفری که به‌تنهایی صورت می‌گیرد، فراوان است و اگر انسان هم‌سفری داشته باشد، در برابر خطرات سفر به او کمک می‌کند. این، درباره‌ی سفرهایی‌ست که به‌تنهایی انجام می‌شود و مفهوم تنهایی در آن هویداست؛ نه درباره‌ی مسیرها یا سفرهایی که در کم‌تر از هر دقیقه، خودرویی از کنارِ انسان می‌گذرد؛ گرچه انسان در ماشین خودش، تنها باشد. لذا چنین سفری، تنهایی به‌شمار نمی‌آید و ایرادی در آن نیست. اینک مسیرهای سفر از شهری به شهر دیگر و از استانی به سایر استان‌ها با امکانات گوناگون، ایمن شده است و تنهایی به مسافرت رفتن [برای مردان] هیچ اشکالی ندارد.

سپس همان‌گونه که در حدیث عمرو بن شعیب آمده است، پیامبرr بیان فرمود که: «یک سواره (یا یک نفر که رهسپار سفر است)، یک شیطان می‌باشد و دو سواره، دو شیطان هستند و سه سواره، یک کاروان به‌شمار می‌آیند». یعنی: یک نفر که به سفر می‌رود، یک شیطان است و وقتی نفر دیگری نیز با اوست، دو شیطان به‌شمار می‌آیند؛ اما هنگامی‌که سه نفر با یک‌دیگر هم‌سفرند، گروه و کاروانی مستقل هستند. این حدیث نیز از رفتن به سفر به‌تنهایی و نیز از این‌که فقط دو نفر هم‌سفر باشند، برحذر می‌دارد؛ اما در هم‌سفر بودن سه نفر اشکالی وجود ندارد. البته همان‌گونه که گفتم: این، مربوط به سفرها و مسیرهایی‌ست که در آن‌ها رفت و آمد نیست.

سپس مؤلف/ حدیث ابوسعید و ابوهریره$ را آورده که پیامبرr به مسافران فرمان داده است که یکی از خودشان را امیر خویش قرار دهند؛ یعنی یک نفر از خودشان را سرگروه یا رییس خویش در سفر معین کنند تا سامان‌دهی به کارهایشان در سفر را عهده‌دار باشد و زمان حرکت، استراحت، غذا خوردن و امثال آن را برای هم‌سفران برنامه‌ریزی و مدیریت کند. زیرا اگر سرگروه یا رییسی نداشته باشند، کارهایشان نابسامان می‌شود و آشفته و سراسیمه می‌گردند. از ظاهر حدیث چنین به‌نظر می‌رسد که اطاعت و فرمان‌برداری از امیر سفر در مسایل مربوط به سفر واجب است؛ اما در رابطه با کارهای فردی که ربطی به سفر ندارد، اطاعت از سرگروه یا امیر سفر واجب نمی‌باشد؛ البته این، بدین معنا نیست که سرگروه، خودکامه یا خودرأی باشد؛ بلکه باید مطابق فرمان و رهنمود الهی با هم‌سفرانش مشورت کند و درباره‌ی مسایل سفر، نظرهای آنان را نیز جویا شود؛ البته در رابطه با مسایل روشن، نیازی به نظرخواهی و مشورت با هم‌سفران نیست. اللهU می‌فرماید:

﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ

                                                                                  [آل عمران: ١٥٩] 

... پس آنان را ببخش و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آن‌ها مشورت نما و چون تصمیمت را گرفتی، بر الله توکل کن.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2998.

([2]) صحیح الجامع، ش: 3524؛ السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/ ش: 62؛ آلبانی/ گوید: طبری گفته است: «این، رهنمود و هشداری بازدارنده برای کسی‌ست که از تنهایی می‌ترسد؛ و گرنه، تنها به مسافرت رفتن، حرام نیست. کسی که به تنهایی به بیابان می‌رود یا شب را در خانه به‌تنهایی می‌گذراند، هر آن ممکن است که بترسد؛ به‌ویژه اگر قلبی ضعیف و اندیشه‌ای سست داشته باشد. البته مردم در این‌باره گوناگون‌اند؛ لذا این هشدار بازدارنده، به‌خاطر بازداشتن از خطرات احتمالیِ تنهایی‌ست و نشان می‌دهد که تنها به مسافرات رفتن و به‌کلی، تنهایی، کراهت دارد و کراهت درباره‌ی دو نفر که با هم هستند، از یکی بودن و تنهایی، کم‌تر است».

([3]) صحیح الجامع، ش: 500؛ السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/ ش: 1322؛ آلبانی، این حدیث را در مشکاۀ المصابیح، ش: 3911، حسن دانسته است.

([4]) صحیح الجامع، ش: 3278؛ و السلسلۀ الصحیحۀ، از آلبانی/ ش: 986.

166- باب: مستحب بودن آغاز سفر در روز پنج‌شنبه و ابتدای روز

166- باب: مستحب بودن آغاز سفر در روز پنج‌شنبه و ابتدای روز

963- عن کعب بن مالکt أنَّ النَّبیَّr خَرَجَ فی غَزْوَةِ تَبُوکَ یَوْمَ الخَمِیس، وَکَانَ یُحِبُّ أنْ یَخْرُجَ یَوْمَ الْخَمیسِ. [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایة فی الصحیحین: لقَلَّمَا کَانَ رسولُ اللهr یَخْرُجُ إِلا فی یَوْمِ الخَمِیسِ.

ترجمه: کعب بن مالکt می‌گوید: پیامبرr روز پنج‌شنبه رهسپار غزوه‌ی تبوک شد و دوست داشت که روزهای پنج‌شنبه سفرش را آغاز کند.

در روایتی در «صحیحین» آمده است: کم‌تر پیش می‌آمد که رسول‌اللهr در روزی جز پنج‌شنبه - از خانه- بیرون برود (و سفرش را آغاز کند).

964- وعن صخر بن وَداعَةَ الغامِدِیِّ الصحابیِّt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «اللهمَّ بَارِکْ لأُمَّتِی فی بُکُورِهَا»؛ وَکَانَ إِذَا بَعَثَ سَرِیَّةً أَوْ جَیْشَاً بَعَثَهُمْ مِنْ أوَّلِ النَّهَارِ. وَکَانَ صَخْرٌ تَاجِراً، وَکَانَ یَبْعَثُ تِجَارَتَهُ أوَّلَ النَّهَار، فَأَثْرَى وَکَثُرَ مَالُهُ. [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([2])

ترجمه: صخر بن وداعه‌ی غامدی صحابیt می‌گوید: رسول‌اللهr دعا کرد: «یا الله! صبحگاهان را برای امتم خجسته و پربرکت بگردان». و هرگاه پیامبرr دسته یا لشکری را گسیل می‌کرد، آنان را در آغاز روز می‌فرستاد. صخرt بازرگان بود و فرستادن کاروان‌های تجاری‌ (و فعالیت‌های)خود را در ابتدای روز انجام می‌داد؛ لذا پس از مدتی ثروتمند شد و اموالش زیاد گردید.

 

شرح

مؤلف رحمه الله، بخشی به نام آداب سفر گشوده است.

سفر، یعنی ترک وطن و رفتن انسان از محلّ اقامتش به منطقه‌ای دیگر. واژه‌ی سفر در زبان عربی، هم‌خانواده‌ی کلمه‌ی «اِسفار» است که به معنای خروج و ظهور یا نمایان شدن می‌باشد. چنان‌که گفته می‌شود: «أسفر الصبح»؛ یعنی: «صبح روشن شد». بر این اساس علت نام‌گذاریِ سفر به این اسم، این است که سفر، ویژگی‌های انسان را نمایان می‌سازد و در سفر است که مردان، شناخته می‌شوند. چه ‌بسیار کسانی که برای شما نام‌آشنا هستند؛ اما زمانی آنان را به‌خوبی می‌شناسید که با آن‌ها هم‌سفر می‌شوید و در سفر به خلق و خویشان پی می‌برید. عمر بن خطابt عادت داشت که وقتی در حضور وی، از شخصی به‌نیکی یاد می‌کردند، می‌پرسید: آیا با او هم‌سفر شده‌اید؟ آیا با او معامله کرده‌اید؟ اگر پاسخ مثبت بود، عمرt گواهی آن‌ها را درباره‌ی آن‌شخص می‌پذیرفت و گرنه، سخنشان درباره‌ی آن‌شخص، نزد عمرt بی‌‌اعتبار بود.

شایسته است که انسان، مناسب‌ترین و آسان‌ترین زمان را برای مسافرت انتخاب کند؛ مانند آخر هفته. همان‌گونه که پیامبرr بیش‌تر سفرهایش ر ا در روز پنج‌شنبه آغاز می‌کرد و گاه در سایر روزها نیز به سفر می‌رفت. چنان‌که آخرین سفرش، یعنی حج وداع را در روز شنبه آغاز فرمود؛ اما عادتش، این بود که معمولاً روزهای پنج‌شنبه برای سفر بیرون می‌رفت؛ به‌ویژه در جنگ‌ها و غزوات. الله بهتر می‌داند؛ اما گویا حکمتش، این بود که روز پنج‌شنبه اعمال انسان را به سوی اللهU بالا می‌برند و به او عرضه می‌‌کنند؛ لذا پیامبرr دوست داشت که عملش، یعنی خروج در راه الله، در آن‌روز بر اللهU عرضه شود. هم‌چنین دوست داشت که سفرش را در ابتدای روز آغاز کند؛ زیرا گاه، انسان در سفرش غافل‌گیر می‌گردد و اگر در ابتدای روز بیرون آمده باشد، فرصت کافی برای رفع مشکلات فرا رویش دارد؛ به‌ویژه در سفرهای آن دوران که امکانات سفر اندک بود و مردم با اسب و شتر یا حتی با پای پیاده سفر می‌کردند. اما امروزه به‌خاطر فراوانی امکانات از قبیل وجود هواپیما، سفرها منظم و در ساعت‌های مشخصی‌ انجام می‌شود. به‌هر حال اگر امکان آغاز سفر در روز پنج‌شنبه وجود داشت، چه بهتر؛ و گرنه، ایرادی ندارد که انسان در روز یا زمان دیگری، سفرش را آغاز کند.

سپس مؤلف/ حدیث صخرt را آورده است که پیامبرr دعا کرد: «یا الله! صبحگاهان را برای امتم خجسته و پربرکت بگردان». بدین‌سان رسول‌اللهr دعا نمود که اللهU آغاز روز را برای امتش پربرکت بگرداند؛ زیرا انسان در ابتدای روز، فرصت بسیاری برای کار کردن دارد و همان‌گونه که الله متعال فرموده است: روز، هنگامِ کار و تلاش برای کسب معاش می‌باشد:

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا ١١                                                       [النبا: ١١]     

و روز را هنگام کسب‌ معاش گرداندیم.

لذا همان‌طور که تجربه ثابت کرده است: اگر انسان کار و تلاش خویش را در ابتدای روز آغاز نماید، خیر و برکت فراوانی می‌یابد؛ اما متأسفانه امروزه بسیاری از ما تا دیروقت و حتی تا نزدیک ظهر می‌خوابیم و آغاز روز را که خجسته و پربرکت است، از دست می‌دهیم. توده‌ی مردم می‌گویند: «سردار و فرمانروای روز، آغاز آن است»؛ یعنی: انسان در ابتدای روز وقتش را بهتر مدیریت می‌کند و فرصتِ بیش‌تری برای کار و تلاش دارد. و چه خوب گفته‌اند: «سحرخیز باش تا کامروا باشی»! از این‌رو صخرt که بازرگان بود، فرستادن کاروان‌های تجاری‌ (و فعالیت‌های) خود را در ابتدای روز انجام می‌داد؛ لذا پس از مدتی ثروتمند شد و اموالش زیاد گردید؛ و این، به‌خاطر عمل به رهنمود پیامبرr و دعای ایشان بود که فرمود: «یا الله! آغاز روز را برای امتم خجسته و پربرکت بگردان».

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 2949.

([2]) صحیح الجامع، ش: 1300؛ و صحیح ابن‌ماجه، از آلبانی/ ش: 1818.

165- باب: گریه و ترس به‌هنگام عبور از کنار قبور و محل هلاکت ستم‌گران و اظهار عجز و نیاز به الله متعال؛ و زنهار از غفلت از آن

165- باب: گریه و ترس به‌هنگام عبور از کنار قبور و محل هلاکت ستم‌گران و اظهار عجز و نیاز به الله متعال؛ و زنهار از غفلت از آن

962- عن ابن عمرَ$: أنَّ رسول اللهr قَالَ لأصْحَابِهِ- یعْنی لَمَّا وَصَلُوا الحِجْرَ، دِیَارَ ثَمُودَ-: «لا تَدْخُلُوا عَلَى هَؤُلاَءِ المُعَذَّبِینَ إِلاَّ أنْ تَکُونُوا بَاکِینَ، فَإنْ لَمْ تَکُونُوا بَاکِینَ، فَلا تَدْخُلُوا عَلَیْهِمْ، لا یُصِیبُکُمْ مَا أصَابَهُمْ». [متفقٌ علیه]([1])

وفی روایةٍ قَالَ: لَمَّا مَرَّ رسولُ اللهr بِالحِجْرِ، قَالَ: «لا تَدْخُلُوا مَسَاکِنَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ، أنْ یُصِیبَکُمْ مَا أصَابَهُمْ، إِلاَّ أنْ تَکُونُوا بَاکِینَ»؛ ثُمَّ قَنَّع رسولُ اللهr رَأسَهُ وأسْرَعَ السَّیْرَ حَتَّى أجَازَ الوَادِی.

ترجمه: ابن‌عمر$ می‌گوید: رسول‌اللهr به یارانش- آن‌گاه که به "حجر"، سرزمین قوم ثمود رسیدند- فرمود: «از سرزمین این‌ها که مورد عذاب قرار گرفته‌اند، جز گریه‌کنان عبور نکنید؛ و اگر گریان نبودید، به آن‌جا وارد نشوید. مبادا عذابی که به آنان رسید، به شما نیز برسد».

و در روایتی دیگر، ابن‌‌عمر$ گفته است: هنگامی‌که رسول‌اللهr از سرزمین "حجر" گذشت، فرمود: «به سکونت‌گاه‌های کسانی که به خویشتن ستم کردند، جز گریه‌کنان وارد نشوید؛ مبادا آن‌چه به آنان رسید، به شما نیز برسد. سپس رسول‌اللهr سر خویش را پوشاند و به حرکت خود سرعت بخشید تا آن‌که آن وادی را پشت سر نهاد.

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «گریستن به‌هنگام عبور از کنار قبور و محل هلاکت ستم‌گران و ترس از این‌که عذابی همانند عذاب آنان به انسان برسد». وی سپس حدیث ابن‌عمر$ درباره‌ی گذر رسول‌اللهr از حجر، یعنی از سرزمین قوم ثمود را آورده است. قوم ثمود، همان قوم صالحu بودند؛ الله متعال، صالحu را به سویشان فرستاد تا آنان را به ایمان به الله فرا بخواند؛ اما آن‌ها کفر ورزیدند و ایمان نیاوردند. صالحu به آنان فرمود: سه روز فرصت دارید که در خانه‌هایتان از زندگی برخوردار باشید. سپس بانگی شدید و مرگ‌بار، قوم ثمود را فرا گرفت و در خانه‌هایشان از پا درآمدند و نقش زمین شدند. الله متعال، آن‌چنان قدرت و نیرویی به آنان بخشیده بود که به‌سادگی کوه‌ها را می‌تراشیدند و در دلِ کوه‌ها، کاخ‌ها و خانه‌ها‌ی بلند و برافراشته می‌ساختند؛ ولی بدان سبب که ایمان نیاوردند، آنان را با بانگی مرگ‌بار هلاک کرد. پیامبرr هنگامی‌که رهسپار "تبوک" بود، از این سرزمین گذشت و فرمود: «از سرزمین این‌ها که مورد عذاب قرار گرفته‌اند، جز گریه‌کنان عبور نکنید؛ و اگر گریان نبودید، به آن‌جا وارد نشوید. مبادا عذابی که به آنان رسید، به شما نیز برسد».

لذا رفتن به سرزمین ثمود [و چنین مکان‌هایی] به‌قصد گردش و دیدن خانه‌هایشان جایز نیست؛ زیرا چنین کاری، نافرمانی از رسول‌اللهr به‌شمار می‌آید؛ مگر این‌که کسی گریه‌کنان و برای عبرت گرفتن به چنین مکان‌هایی برود. و اگر گریان نبود، برایش رفتن به آن‌جا جایز نیست؛ زیرا ممکن است به عذابی همانند عذاب آنان گرفتار شود. رسول‌اللهr هنگام عبور از سرزمین "حجر" سر خود را پوشاند و به حرکت خویش سرعت بخشید تا آن‌که این وادی را پشت سر نهاد. این‌جاست که به اشتباهِ آن‌دسته از کسانی که برای گردش و تفریح به سرزمین ثمود و امثال آن می‌روند و چند روزی در ان‌جا اقامت می‌کنند، پی می‌بریم و درمی‌یابیم که این کار، نافرمانی از رسول‌اللهr و بر خلاف سنت و رهنمود آن بزرگوار است. چراکه پیامبرr به‌هنگام عبور از این سرزمین، سر خویش را پوشاند و با سرعتِ بیش‌تری حرکت کرد تا هرچه زودتر آن‌جا را پشت سر بگذارد؛ هم‌چنین از سکونت و ماندن در سکونت‌گاه‌های کسانی که به خویشتن ستم کردند، برحذر داشت تا مبادا انسان به عذابی چون عذاب آنان گرفتار شود؛ چه به سبب کفر به اللهU و چه به‌خاطر گناهی جز کفر. البته روز رستاخیز که با الله دیدار می‌کند، پاسخ‌گوی اعمالش خواهد بود و الله به بندگانش بیناست.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (433، 4419، 4420)؛ و صحیح مسلم، ش: 2980.

164- باب: فضیلت کسی که فرزندان کوچکش بمیرند

164- باب: فضیلت کسی که فرزندان کوچکش بمیرند

959- عن أنسٍt قال: قَالَ رسول اللهr: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَمُوتُ لَهُ ثَلاَثَةٌ لَمْ یَبْلُغوا الحِنْثَ إِلا أدْخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إیَّاهُمْ». [متفقٌ علیه]([1])

ترجمه: انسt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر مسلمانی که سه فرزندِ نابالغش بمیرند، به‌قطع الله متعال به لطف رحمت خویش بر فرزندانِ آن‌شخص، او را وارد بهشت می‌گرداند».

960- وعن أَبی هریرةt قال: قَالَ رسول اللهr: «لا یَمُوتُ لأَحَدٍ مِنَ المُسْلِمینَ ثَلاَثَةٌ مِنَ الوَلَدِ لا تَمسُّهُ النَّارُ إِلا تَحِلَّةَ القَسَمِ». [متفقٌ علیه]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر مسلمانی که سه فرزندش بمیرند، آتش به آن مسلمان نمی‌رسد؛ مگر به‌خاطر تحقق سوگند (پروردگار)».

[نووی گوید: منظور از تحقق سوگند پروردگار، اشاره‌ای‌ست به این آیه که الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ؛([3]) یعنی: «هیچ‌کس از شما نیست؛ مگر آنکه از دوزخ گذر خواهد کرد». و مراد از آن، عبور از "پُل صراط" می‌باشد که بر روی جهنم نصب شده است. الله، ما را از آن مصون بدارد.]

961- وعن أَبی سعید الخدریt قَالَ: جَاءتِ امْرأةٌ إِلَى رسول اللهr فَقَالَتْ: یَا رسولَ الله، ذَهبَ الرِّجَالُ بِحَدِیثکَ، فَاجْعَلْ لَنَا مِنْ نَفْسِکَ یَوْماً نَأتِیکَ فِیهِ تُعَلِّمُنَا مِمَّا عَلَّمَکَ اللهُ، قَالَ: «اجْتَمِعْنَ یَوْمَ کَذَا وَکَذَا»؛ فَاجْتَمَعْنَ، فَأَتَاهُنَّ النَّبیُّr فَعَلَّمَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَهُ اللهُ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْکُنَّ مِنِ امْرَأةٍ تُقَدِّمُ ثَلاَثَةً مِنَ الوَلَدِ إِلا کَانُوا لَهَا حِجَاباً مِنَ النَّارِ». فقالتِ امْرَأةٌ: وَاثْنَینِ؟ فَقَالَ رسولُاللهr: «وَاثْنَیْنِ». [متفقٌ علیه]([4])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: زنی نزد رسول‌اللهr آمد و عرض کرد: ای رسول‌خدا! مردان به‌تنهایی از سخنان شما بهره بردند؛ پس روزی از - وقت- خود را به ما اختصاص دهید تا نزدتان بیاییم و از آن‌چه که الله به شما آموخته است، به ما آموزش دهید. رسول‌اللهr فرمود: «در فلان و فلان‌روز جمع شوید». آن‌گاه پیامبرr نزدشان آمد و از آن‌چه که الله به او آموخته است، به آنان آموزش داد. سپس فرمود: «هر زنی از شما که سه فرزندش را از دست بدهد، به‌قطع آن‌ها برای مادرشان مانعی در برابر آتش دوزخ خواهند بود». زنی پرسید: آیا دو فرزند نیز این‌گونه است؟ پیامبرr فرمود: «(بله؛) دو فرزند نیز همین‌گونه است».

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض‌الصالحین» بابی بدین عنوان گشوده است: «فضیلت کسی که فرزندان کوچکش بمیرند»؛ یعنی: کسی که چند فرزند خردسالش را از دست بدهد و به امید دریافت پاداش از اللهU شکیبایی ورزد، فضایلی دارد که در احادیث آمده است. سپس مؤلف احادیث انس، ابوهریره و ابوسعید# را در این‌باره آورده است. احادیثی که نشان می‌دهد: «هر مسلمانی که سه فرزندِ نابالغش بمیرند، به‌قطع الله متعال به لطف رحمت خویش بر فرزندانِ آن‌شخص، او را وارد بهشت می‌گرداند». از آن جهت به رحمت الهی نسبت به فرزندان خردسال یا نابالغ اشاره کرد که فرزندان نابالغ به‌طور خاص درخورِ رحمت و توجه هستند؛ زیرا فرزندان پس از این‌که بزرگ می‌شوند، استقلال می‌یابند و به‌اندازه‌ی فرزندان نابالغ، به مهر و توجه پدر و مادر نیاز ندارند. لذا پدر و مادر به فرزندان خردسال خویش، بیش‌تر محبت و توجه می‌کنند. لذا هرکس سه فرزند نابالغ از دست دهد و به خاطر الله و امید به پاداش الاهی شکیبایی ورزد، این فرزندان برای او مانعی در برابر آتش دوزخ خواهند بود؛ مگر به‌خاطر تحقق سوگند پروردگار که می‌فرماید:

﴿وَإِن مِّنکُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتۡمٗا مَّقۡضِیّٗا ٧١ ثُمَّ نُنَجِّی ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِینَ فِیهَا جِثِیّٗا ٧٢  [مریم: ٧١،  ٧٢]                                                                                                             

و هیچ‌کس از شما نیست؛ مگر آن‌که بر دوزخ گذر خواهد کرد. این، وعده‌ی قطعی و مقدری‌ست که انجامش با پروردگار توست. آن‌گاه پرهیزکاران را نجات می‌دهیم و ستم‌گران

را که به زانو درآمده‌اند، در دوزخ رها می‌کنیم.

در حدیث ابوسعید خدریt آمده است: پیامبرr در گردهمایی زنان حضور یافت و به آنان از آن‌چه که اللهU به او آموخته بود، آموزش داد و فرمود: «هر زنی از شما که سه فرزندش را از دست بدهد، به‌قطع آن‌ها برای مادرشان مانعی در برابر آتش دوزخ خواهند بود». زنی پرسید: آیا دو فرزند نیز این‌گونه است؟ پیامبرr فرمود: «(بله؛) دو فرزند نیز همین‌گونه است». و این هم از لطف و فضلِ الله متعال است که اگر مسلمانی دو فرزندش را از دست بدهد و سپس به امید پاداش الهی شکیبایی ورزد، این امر مانعی برای او در برابر آتش دوزخ خواهد بود؛ فرقی نمی‌کند که فرزندانش دختر باشند یا پسر.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (138، 1248).

([2]) صحیح بخاری، ش: (102، 1251)؛ صحیح مسلم، ش: 2632.

([3]) سوره‌ی مریم، آیه‌ی71

([4]) صحیح بخاری، ش: 101؛ صحیح مسلم، ش: 2634.