957- عن أنسٍt قال: مَرُّوا بِجَنَازَةٍ فَأَثْنَوْا عَلَیْهَا خَیْراً فَقَالَ النِّبَیُّr: «وَجَبَتْ». ثُمَّ مَرُّوا بِأُخْرَى، فَأثْنَوْا عَلَیْهَا شَرّاً، فَقَالَ النَّبِیُّr: «وَجَبَتْ». فَقَالَ عمر بن الخطابt: مَا وَجَبَت؟ فَقَالَ: «هَذَا أثْنَیْتُمْ عَلَیْهِ خَیْراً، فَوَجَبتْ لَهُ الجَنَّةُ، وهَذَا أثْنَیْتُمْ عَلَیْهِ شَرّاً، فَوَجَبَتْ لَهُ النَّار، أنْتُمْ شُهَدَاءُ اللهِ فی الأَرضِ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: انسt میگوید: (صحابه) از کنار جنازهای گذشتند و از او بهنیکی یاد کردند. پیامبرr فرمود: «واجب شد». سپس از کنار جنازهی دیگری گذشتند و او را نکوهش کردند. پیامبرr فرمود: «واجب شد». عمر بن خطابt پرسید: چه چیزی واجب شد؟ فرمود: «شخص نخست را ستودید؛ پس بهشت برایش واجب شد و از شخص دوم بهبدی یاد کردید؛ پس آتش دوزخ بر او واجب گشت. شما، گواهانِ الله در زمین هستید».
958- وعن أَبی الأسْوَدِ قَالَ: قَدِمْتُ المَدِینَةَ، فَجَلَسْتُ إِلَى عُمَرَ بنِ الخَطَّابt فَمَرَّتْ بِهمْ جَنَازَةٌ، فَأُثْنِیَ عَلَى صَاحِبِهَا خَیْراً، فَقَالَ عُمَرُ: وَجَبَتْ، ثُمَّ مُرَّ بَأُخْرَى فَأُثْنِیَ عَلَى صَاحِبِهَا خَیْراً، فَقَالَ عُمرُ: وَجَبَتْ، ثُمَّ مُرَّ بِالثَّالِثَةِ، فَأُثْنِیَ عَلَى صَاحِبِهَا شَرّاً، فَقَالَ عُمر: وَجَبَتْ ، قَالَ أَبُو الأسودِ: فقلتُ: وَمَا وَجَبَتْ یَا أمْیرَ المُؤمِنینَ؟ قَالَ: قُلْتُ کما قَالَ النَّبِیُّr: «أیُّمَا مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أرْبَعَةٌ بِخَیرٍ، أدْخَلَهُ اللهُ الجَنَّةَ». فقُلْنَا: وَثَلاثَةٌ؟ قَالَ: «وَثَلاثَةٌ»؛ فقلنا: وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». ثُمَّ لَمْ نَسْأَلْهُ عَن الواحِدِ. [روایت بخاری]([2])
ترجمه: ابوالاسود میگوید: به مدینه آمده و نزد عمر بن خطابt نشسته بودم؛ در این میان جنازهای از آنجا عبور دادند و از آن بهنیکی یاد شد. عمرt فرمود: «واجب شد». سپس جنازهی دیگری از آنجا عبور دادند و از او نیز بهنیکی یاد گردید. عمرt فرمود: «واجب شد». آنگاه جنازهی سومی عبور داده شد و صاحبش را نکوهش کردند. عمرt فرمود: «واجب شد». ابوالاسود میگوید: گفتم: ای امیر مؤمنان! چه چیزی واجب شد؟ پاسخ داد: من، سخن پیامبرr را بازگو کردم که فرمود: «هر مسلانی که چهار نفر از او بهنیکی یاد کنند، الله(U) او را وارد بهشت میگرداند». گفتیم: (گواهیِ) سه نفر چه؟ فرمود: «(اگر) سه نفر (هم گواهی دهند، اینگونه است)». گفتیم: دو نفر چه؟ فرمود: «(اگر) دو نفر (نیز گواهی دهند، اینگونه است)». و از آن بزرگوار دربارهی گواهی یک نفر نپرسیدیم.
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: تعریف مردم از مرده». یادِ مردم از مرده به دو صورت است: یا از او بهنیکی یاد میکنند و یا بهبدی. و این، به آنچه که دربارهاش میدانند، بستگی دارد.
سپس مؤلف، حدیث انسt و نیز ماجرای ابوالاسود با عمر بن خطابt را ذکر کرده است. در حدیث انسt آمده است که پیامبرr با همراهانش از کنار جنازهای گذشت. اصحاب از او بهنیکی یاد کردند. پیامبرr فرمود: «واجب شد». سپس از کنار جنازهی دیگری گذشتند و او را نکوهش کردند. پیامبرr فرمود: «واجب شد». عمر بن خطابt پرسید: ای رسولخدا! چه چیزی واجب شد؟ فرمود: « شخص نخست را ستودید؛ پس بهشت برایش واجب شد و از شخص دوم بهبدی یاد کردید؛ پس آتش دوزخ بر او واجب گشت. شما، گواهانِ الله در زمین هستید». الله بهتر میداند؛ ولی گویا شخص دوم از منافقان بوده است. زیرا در دوران پیامبرr منافقان فراوانی در مدینه وجود داشتند که بهظاهر ادعای اسلام میکردند، اما در باطن کافر بودند. جایگاه منافقان در پایینترین ردهی دوزخ است؛ مگر کسی که توبه کند. بههر حال این حدیث بیانگر این است که اگر مسلمانان از مردهای بهنیکی یاد کنند، بدین معناست که او بهشتیست و بهشت بر وی واجب میشود. همچنین اگر از مردهای بهبدی یاد کنند، این نشان میدهد که آن شخص دوزخیست و آتش دوزخ بر او واجب میگردد. گفتنیست: هیچ تفاوتی در میان گواهی مسلمانان در دوران پیامبرr و پس از ایشان، وجود ندارد؛ زیرا حدیث ابوالاسود با عمر بن خطابt پس از دوران پیامبرr بوده است. البته ما اهل سنت و جماعت بر این باوریم که دربارهی کسی گواهی نمیدهیم که او، بهشتی یا دوزخیست؛ مگر برای کسی که پیامبرr آشکارا دربارهاش بیان کرده باشد که بهشتی یا دوزخیست. مثلاً برای خلفای چهارگانه، یعنی: ابوبکر، عمر، عثمان و علی# و برای سایر عشرهی مبشَّره گواهی داده است که اینها بهشتیاند؛ همانگونه که پیامبرr فرموده است: «أَبُو بَکْرٍ فِی الْجَنَّةِ، وَعُمَرُ فِی الْجَنَّةِ، وَعُثْمَانُ فِی الْجَنَّةِ، وَعَلِیٌّ فِی الْجَنَّةِ، وَطَلْحَةُ فِی الْجَنَّةِ، وَالزُّبَیْرُ فِی الْجَنَّةِ، وَسَعْدٌ فِی الْجَنَّةِ، وَسَعِیدُ بْنُ زَیْدٍ فِی الْجَنَّةِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِی الْجَنَّةِ، وَأَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِی الْجَنَّةِ».([3]) یعنی: «ابوبکر بهشتیست؛ عمر بهشتیست؛ عثمان بهشتیست؛ علی بهشتیست؛ طلحه بهشتیست؛ زبیر بهشتیست؛ سعد -بن ابیوقاص- بهشتیست؛ سعید بن زید بهشتیست؛ عبدالرحمن بن عوف بهشتیست؛ و ابوعبیده بن جرّاح بهشتیست». پیامبرr همهی این ده نفر را جزو بهشتیان برشمرد. و نیز عکاشه بن محصنt؛ باری پیامبرr خبر داد که: «هفتادهزار نفر از این امت بدون حساب و عذاب، وارد بهشت میشوند». عکاشه بن محصنt برخاست و گفت: از الله بخواهید که من، جزو آنها باشم. پیامبرr فرمود: «تو، جزو آنها هستی». مردی دیگر برخاست وگفت : «از الله بخواهید که من نیز جزو آنها باشم». فرمود: «عکاشه، در این زمینه بر تو پیشی گرفت».([4])
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَکُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِیِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ کَجَهۡرِ بَعۡضِکُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾
[الحجرات: ٢]
ای مؤمنان! صداهایتان را فراتر از صدای پیامبر نبرید و با او، آنگونه سخن نگویید که با یکدیگر سخن میگویید تا مبادا بیآنکه دریابید، اعمالتان نابود شود.
ثابت بن قیسt که صدای بلندی داشت، پس از نزول این آیه ترسید و خانهنشین شد و از ترس اینکه عملش تباه شود، از خانه بیرون نمیآمد. پیامبرr پس از اینکه متوجه غیبتش شد، کسی را نزدش فرستاد و به او مژده داد که: «بَلْ تَعِیشُ حَمِیدًا، وتُقْتَلُ شَهِیدًا وَتَدْخُلُ الْجَنَّةَ».([5]) یعنی: «ستوده (و سرافراز) زندگی میکنی و به شهادت میرسی و وارد بهشت میشوی». لذا هرکسی که پیامبرr به بهشتی بودن وی گواهی داده باشد، ما نیز گواهی میدهیم که بهشتیست و هرکه پیامبرr آشکارا دربارهاش بیان کرده باشد که دوزخیست، ما هم گواهی میدهیم که آنشخص دوزخیست. پیامبرr و همچنین قرآن کریم به دوزخی بودن عدهای تصریح کردهاند. همانگونه که الله متعال دربارهی ابولهب که عموی پیامبرr میفرماید:
﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ ١ مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا کَسَبَ ٢ سَیَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ ٣ وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤ فِی جِیدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ ٥﴾
[المسد: ١، ٦]
زیانکار و شکسته باد دو دست ابولهب و خودش نابود باد. مالش و آنچه بهدست آورد، سودی به حالش نبخشید. بهزودی وارد آتش شعلهوری خواهد شد. و نیز همسرش (که در دشمنی با پیامبر، آتشبیار معرکه بود؛ آری، همان) زنِ هیزمکش را میگویم. در گردنش ریسمانی از لیف خرماست (و در دوزخ زنجیری آتشین بر گردن دارد).
پیامبرr خبر داد که عمویش ابوطالب در بالاترین قسمت دوزخ بهسر میبرد؛ یعنی در عمقِ کمِ آن، اما دو کفش آتشین در پاهای اوست که مغز سرش از آن، به جوش میآید.
شخصی نزد پیامبرr آمد و پرسید: ای رسولخدا! پدرم کجاست؟ فرمود: «پدرت در دوزخ است». همچنین پیامبرr فرمود: «عمرو بن لحی را در دوزخ دیدم که رودههایش را به دنبال خویش میکشید».([6])
علامه ابوالعباس حرانی میگوید: دربارهی کسی که امت بهاتفاق از او بهنیکی یاد کنند، گواهی میدهیم که بهشتیست. مانند امام احمد، شافعی، ابوحنیفه، مالک، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه و دیگر امامانی که همهی امت از آنها بهنیکی یاد میکنند؛ لذا گواهی میدهیم که اینها بهشتیاند. دربارهی شخص شیخالاسلام نیز اینگونه است؛ زیرا امت بهطور عموم از او بهنیکی یاد مینمایند؛ مگر عدهی اندک و ناچیزی که از رویکرد عمومِ مسلمانان کناره گرفتهاند و هرکس چنین رویکردی داشته باشد و از عموم مسلمانان کناره بگیرد، در آتش دوزخ میافتد. لذا دربارهی شیخالاسلام نیز گواهی میدهیم که بهشتیست. و این دیدگاه با حدیث عمرt که بخاری/ آنرا روایت کرده است، تأیید میشود: «هرکس که چهار یا سه یا دو نفر از او بهنیکی یاد کنند، بهشت بر وی واجب میشود». و صحابه# از پیامبرr دربارهی گواهیِ یک نفر سؤال نکردند.
از الله متعال میخواهیم که ما را در جرگهی بهشتیان قرار دهد و ما را بر آتش دوزخ حرام بگرداند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 1367؛ و صحیح مسلم، ش: 949.
([2]) صحیح بخاری، ش: 1368.
([3]) صحیح است؛ ر.ک: صحیح الترمذی، ش: 2946؛ و المشکاۀ، ش: (6110، 6111)؛ و تخریج العقیدۀ الطحاویۀ (728) از علامه آلبانی/.
([4]) این حدیث و تخریج آن، پیشتر بهشمارهی 75 گذشت.
([5]) روایت: حاکم در المستدرک (3/261)؛ و رویانی (1002)؛ و ابن ابیعاصم در الآحاد والمثانی (3399) و الجهاد (225)؛ و طبرانی در الکبیر (2/70)؛ و اصبهانی در دلائل النبوۀ (309)، از طریق عبدالرحمن بن یزید بن جابر از عطاء خراسانی از دختر ثابت بن قیس بهصورت مرفوع. این، اِسنادی ضعیف است؛ زیرا عطاء بهرغم اینکه صدوق (راستگو) بود، - در نقل روایت- بهکثرت اشتباه میکرد؛ همچنین شرحِ حالی از دختر ثابت نیافتم. البته همانند این را معمر در الجامع (11/239) بهنقل از زهری بهصورت مرسل از ثابت آورده است. در این روایت، زهری، محل اختلاف است؛ و نیز روایت: طبرانی در الکبیر (2/66) و الاوسط (1/18) از طریق اوزاعی از زهری از محمد بن ثابت انصاری از پدرش ثابت بن قیس بهصورت مرفوع؛ حافظ در التهذیب (5/56) در شرح حال محمد بن ثابت میگوید: «چنین بهنظر میرسد که روایت محمد بن ثابت از پدرش و نیز از سالم، مرسل باشد؛ زیرا اندو در جنگ یمامه کشته شدند و او (=محمد بن ثابت) خردسال بود؛ مگر اینکه در همان زمان، یعنی در دوران طفولیتش چیزی از پدرش شنیده و حفظ کرده باشد... همچنین سماع زهری از وی (=محمد بن ثابت) درست نیست و بهثبوت نرسیده است». و نیز روایت: رویانی (1001)، و طبرانی در الکبیر (2/67) و ابن مبارک در الجهاد (123) از طریق زهری از اسماعیل بن محمد بن ثابت از ثابت بهصورت مرفوع. این، روایت مالک و یونس بن یزید از زهری است؛ البته صالیح بن ابیالخضر و ابراهیم بن سعد در این روایت با مالک و یونس بن یزید اختلاف کرده و آنرا از طریق زهری از اسماعیل از پدرش از ثابت بهصورت مرفوع روایت نمودهاند. ابوحاتم در العلل (2/236) میگوید: «صالح در آن دچار اشتباه شده است؛ بلکه این روایت از زهری از اسماعیل بن محمد بن ثابت اویسیست».
([6]) همانگونه که در روایت بخاری آمده است، عمرو بن لحی نخستین کسی بود که حیوانات را بهنامِ وقف برای بتها، بدون استفاده رها کرد. ر.ک: صحیح بخاری، ش: (1212، 3524). [مترجم]
162- باب: صدقه دادن از سوی میّت و دعا برای او([1])
الله متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ﴾ [الحشر: ١٠]
(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.
955- وعن عائشة&: أنَّ رجلاً قَالَ لِلنَّبِیِّr: إنَّ أُمِّی افْتُلِتَتْ نَفْسُهَا وَأُرَاهَا لَوْ تَکَلَّمَتْ تَصَدَّقَتْ، فَهَلْ لَهَا أجْرٌ إنْ تَصَدَّقْتُ عَنْهَا؟ قَالَ: «نَعَمْ». [متفق علیه]([2])
ترجمه: عایشه& میگوید: مردی به پیامبرr گفت: مادرم به مرگ ناگهانی درگذشت؛ بهگمانم اگر فرصت حرف زدن پیدا میکرد، صدقه میداد (یا برای صدقه دادن سفارش مینمود). آیا اگر از سوی او صدقه دهم، پاداشی برای او خواهد بود؟ پیامبرr فرمود: «آری».
956- وعن أَبی هریرةt أنَّ رسول اللهr قَالَ: «إِذَا مَاتَ الإنسان انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلا مِنْ ثَلاثٍ: صَدَقةٍ جَاریَةٍ، أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ یَدْعُو لَهُ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «هنگامی که انسان میمیرد، عملش قطع میشود؛ مگر در سه مورد: صدقهی جاری، یا علمی که دیگران از آن نفع میبرند یا فرزند صالحی که برایش دعا میکند».
شرح
مؤلف/ در «ریاضالصالحین» میگوید: «باب صدقه دادن از سوی میّت و دعا برای او». وی سپس این آیه را ذکر کرده است که اللهU میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠﴾
[الحشر: ١٠]
(و نیز اموال فیء از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.و در دلهایمان هیچ کینهای نسبت به مؤمنان قرار مده؛ ای پروردگارمان! بیگمان تو، بخشایندهی مهرورزی.
﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾ به کسانی اشاره دارد که پس از دو گروهِ پیشگام در اسلام، یعنی پس از مهاجران و انصار# میآیند. انصار# پیش از مهاجران در سرای ایمان، یعنی در مدینه جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند. بههر حال این امت، سه دستهاند:
مهاجران، انصار، و آیندگان و پیروان ایشان یا کسانی که پس از اینها آمدهاند. الله متعال در دو جای قرآن کریم، این سه دسته را نام برده است؛ یکی، این آیه که میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾ [التوبة: ١٠٠]
الله، از پیشگامان نخستین (اسلام، یعنی از) مهاجران و انصار و از کسانی که بهنیکی از آنان پیروی نمودند، راضی است. و آنان نیز از الله خشنودند.
و نیز در سورهی «حشر» که میفرماید:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَیَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٩ وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠﴾ [الحشر: ٨، ١٠]
(و بخشی از اموال فیء) از آنِ فقیران مهاجریست که از دیار و اموالشان بیرون رانده شدهاند؛ فضل (و نعمت الله) و خشنودی او را میطلبند و الله و پیامبرش را یاری میکنند. ایشان، همان راستگویانند. (و همچنین از آن) کسانی (است) که پیش از مهاجران در سرای هجرت جای گرفتند و راه ایمان را برگزیدند؛ کسانی را که به سویشان هجرت کردهاند، دوست دارند و در دلهایشان دغدغه و نیازی به آنچه به مهاجران داده شده است، احساس نمیکنند و (آنان را) بر خود ترجیح میدهند؛ گرچه خودشان بسیار نیازمند باشند. و کسانی که از آز و بخلِ نفس خویش مصون بمانند، همان رستگارانند. و (نیز از آنِ) آیندگان ایشان است که میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز و در دلهایمان هیچ کینهای نسبت به مؤمنان قرار مده؛ ای پروردگارمان! بیگمان تو، بخشایندهی مهرورزی.
لذا هرکه را دیدید که به صحابه# محبت دارد و برایشان استغفار و درخواست آمرزش میکند، بدانید که چنین شخصی با آن بزرگواران محشور میشود؛ و اگر کسی را دیدید که به صحابه# دشنام میدهد و به آنان محبت ندارد و برایشان استغفار و درخواست آمرزش نمیکند، بدانید که چنین شخصی هیچ بهرهای از این امت ندارد و از صحابه# دور است و صحابه نیز از او دورند؛ زیرا اصحاب# در رساندن شریعت، واسطهی میان ما و رسولاللهr هستند؛ همانگونه که پیامبرr در این امر، واسطهی میان ما و پروردگارمان است و سخن پروردگارمان را به ما رسانید. از اینرو اگر کسی از این واسطهها بهویژه ابوبکر و عمر$ بدگویی کند، گویا از همهی شریعت بد گفته است؛ زیرا آنها بهطور مطلق برترین و بهترین پیروان پیامبران بودند و هیچیک از پیروان موسی، ابراهیم، عیسی و محمد صلیالله علیهم اجمعین از ابوبکر و عمر$ برتر نبوده است. لذا کسی به بدگویی از آنان میپردازد که ذرهای ایمان در دلش وجود ندارد. همچنین کسی که به بدگویی و عیبجویی از صحابه# میپردازد، در حقیقت بر دینِ اللهU خرده میگیرد. از اینرو اللهU میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ﴾ [الحشر: ١٠]
... و (نیز از آنِ) آنانکه پس از ایشان آمدند،(و) میگویند: ای پروردگارمان! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند، بیامرز.
سپس مؤلف/ به حدیث عایشه& استدلال کرده است که: مردی به پیامبرr گفت: مادرم به مرگ ناگهانی درگذشت؛ بهگمانم اگر فرصت حرف زدن پیدا میکرد، صدقه میداد (یا برای صدقه دادن سفارش مینمود). آیا اگر از سوی او صدقه دهم، پاداشی برای او خواهد بود؟ پیامبرr فرمود: «آری».
این حدیث، نشانگر جواز صدقه دادن از سوی میّت است؛ یعنی وقتی صدقهای میدهید، نیت کنید که از جانب پدر یا مادر یا برادر، یا خواهرتان یا از سوی هر مسلمانِ مردهای باشد؛ این کار، به او نفع میرساند. به عبارت دیگر: ثوابش به او میرسد.([4])
و اما دعا برای مرده؛ در حدیث ابوهریرهt آمده است: رسولاللهr فرمود: «هنگامی که انسان میمیرد، عملش قطع میشود»؛ زیرا سرای عمل، دنیاست و فرصت عمل، با مرگ انسان پایان مییابد و پس از مرگ، نه جای عمل است و نه فرصتِ آن. از اینرو پیامبرr فرمود: «هنگامی که انسان میمیرد، عملش قطع میشود؛ مگر در سه مورد: صدقهی جاری، یا علمی که دیگران از آن نفع میبرند یا فرزند صالحی که برایش دعا میکند».
منظور از «صدقهی جاری»، این است که خودِ انسان در حیات خویش، زمین یا هر چیز دیگری را برای فقرا یا کارهای عامالمنفعه وقف کند. و «علم سودمند»، دانشِ ماندگاریست که پس از انسان میماند و دیگران از آن سود میبرند. و اما سومین مورد: «فرزند صالحی که برای پدر و مادرش دعا مینماید»؛ زیرا فرزند ناخلف به پدر و مادرش نیکی نمیکند و حتی از دعا کردن برای آنها نیز دریغ میورزد. اما فرزند صالح و شایسته دعایش را از پدر و مادرش دریغ نمیدارد و پس از مرگشان برای آنان دعا میکند. اینجاست که به اهمیت توجه به تربیت و پرروشِ نیک فرزندانمان پی میبریم. زیرا اگر فرزندانمان را خوب و شایسته تربیت کنیم، هم برای خودشان خوب است و هم برای ما؛ چون برای ما دعا میکنند. در میان این سه مورد، از همه برتر، دانشِ سودمند است. برای شما چند مثال میزنم:
ابوهریرهt جزو عالمترین اصحاب رسولاللهr بود؛ وی، گاه از شدت گرسنگی بر زمین میافتاد؛ اما اینک بیشترِ مسلمانان از انبوه روایات و احادیثی که او برای ما نقل کرده است، بهره میجویند و این، خود صدقهای جاری برای او در مقایسه با صدقات و کارهای نیکیست که در دوران وی بهانجام میرسید.
امام احمد و ابوالعباس حرانی که اینک از دنیا رفتهاند، درسهای ماندگاری برای ما بهجا گذاشتهاند؛ زیرا کتابهایشان در اختیار ماست که میراثی گرانبها بهشمار میآید. آیا از بزرگترین بازرگان آن دوران اینهمه نفع و فایدهی ماندگار تا دورانِ ما، باقی مانده است؟! هرگز؛ لذا از این سه مورد، علم و دانش از همه برتر است؛ زیرا چهبسا صدقهی جاری، از میان میرود و فرزند صالح نیز میمیرد؛ اما دانشی که برای مسلمانان سودمند است، تا زمانی که اللهU بخواهد، ماندگار میباشد. لذا همانگونه که امام احمد فرموده است: مشتاق کسب علم و دانش باشید که هیچ چیزی با آن برابری نمیکند؛ البته برای دانشجو و پژوهشگری که نیتش درست است. پس در جهت کسب علوم شرعی و علوم مربوط به آن از قبیل زبان و ادبیات عرب و امثال آن بکوشید تا انشاءالله هم خودتان از این علوم بهره ببرید و هم به دیگران نفعی برسانید.
***
([1]) آلبانی/ در مقدمهی این کتاب، این موضوع را مورد نقد و بررسی قرار داده است. [مترجم]
([2]) صحیح بخاری، ش: 1388؛ و صحیح مسلم، ش: 1004.
([3]) صحیح مسلم، ش: 1631.
([4]) همانگونه که پیشتر گذشت، این موضوع جای بحث و تأمل دارد و علامه آلبانی/ در مقدمهی همین کتاب به نقد و بررسی این دیدگاه پرداخته است. [مترجم]
953- وعن أَبی عمرو - وقیل: أَبُو عبد الله، وقیل: أَبُو لیلى- عثمان بن عفانt قال: کَانَ النَّبیُّr إِذَا فَرَغَ مِن دَفْنِ المَیِّتِ وَقَفَ عَلَیْهِ، وقال: «اسْتَغْفِرُوا لأخِیکُمْ وَسَلُوا لَهُ التَّثْبِیتَ؛ فَإنَّهُ الآنَ یُسألُ». [روایت ابوداود]([1])
ترجمه: ابوعمرو- یا ابوعبدالله یا ابولیلی- عثمان بن عفانt میگوید: پیامبرr پس از دفن میّت، بالای قبرش میایستاد و میفرمود: «برای برادرِ خویش، درخواست آمرزش و پایداری کنید که اینک (در قبر) از او سؤال میشود».
954- وعن عمرو بن العاصt قال: إِذَا دَفَنْتُمُونِی، فَأقِیمُوا حَوْلَ قَبْرِی قَدْرَ مَا تُنْحَرُ جَزُورٌ، وَیُقَسَّمُ لَحمُهَا حَتَّى أَسْتَأنِسَ بِکُمْ، وَأعْلَمَ مَاذَا أُرَاجِعُ بِهِ رُسُلَ رَبِّی. [روایت مسلم]([2])
ترجمه: از عمرو بن عاصt روایت است که فرمود: «آنگاه که مرا در قبر گذاشتید، در اطراف قبرم بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، بمانید تا با شما اُنس بگیرم - و وحشت من از میان برود- و ببینم به فرستادگان پروردگارم، چه جوابی میدهم».
[نووی گوید: شافعی/ گفته است: «مستحب است که پس از دفن میّت، بخشی از قرآن تلاوت شود و اگر همهی قرآن ختم گردد، خوبست».]([3])
شرح
مؤلف/ در کتابش «ریاضالصالحین» میگوید: «باب: دعا برای مرده پس از دفن او و نشستن در کنار قبرش برای لحظاتی به منظور دعا و استغفار برای وی». وقتی مرده را در قبر میگذارند، دو فرشته نزدش میآیند و از او دربارهی پروردگار، دین و پیامبرش میپرسند. از اینرو پیامبرr پس از دفن میّت، بالای قبرش میایستاد و میفرمود: «برای برادرِ خویش، درخواست آمرزش و پایداری کنید که اینک (در قبر) از او سؤال میشود». لذا پس از خاکسپاری میّت، لحظاتی بایستید و برای برادر خویش دعا کنید و بگویید: «یا الله! او را بیامرز؛ یا الله! او را استوار و پایدار بگردان» و این دعا را سه بار تکرار کنید؛ زیرا پیامبرr دعایش را سه بار تکرار میکرد و سپس بدون توقف باز میگشت و برای ذکر و قرائت و استغفار نمینشست. این، چیزیست که در سنت آمده است؛ مؤلف/ از عمرو بن عاصt نقل کرده که آن بزرگوار فرموده است: «آنگاه که مرا در قبر گذاشتید، در اطراف قبرم بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، بمانید تا با شما اُنس بگیرم - و وحشت من از میان برود- و ببینم به فرستادگان پروردگارم، چه جوابی میدهم». با توجه به آنچه که از سنت نبوی ثابت است، این، نظرِ شخصی و اجتهاد عمرو بن عاصt میباشد که با آن موافق نیستیم؛ زیرا روش پیامبرr از روش دیگران کاملتر است و پیامبرr پس از دفن میّت بهاندازهای که یک شتر را میکُشند و گوشتش را تقسیم میکنند، کنار قبر نمیماند و به یارانش نیز چنین فرمانی نداده است. بیشترین چیزی که به یارانش فرمود، این بود که به آنان فرمان داد که لحظاتی سرِ قبرش بایستند و برای او درخواست آمرزش و پایداری کنند؛ سنت، همین است و بس. و آنگاه مردم پراکنده میشدند. اما موضوع قرائت قرآن در کنار قبر و ایصال ثوابش به میّت، بنا بر صحیحترین دیدگاه، مکروه است؛ یعنی برای انسان مکروه میباشد که سرِ قبری برود و آنجا بایستد یا بنشیند و قرآن بخواند؛ زیرا این، بدعت میباشد و ثبوتی ندارد؛ پیامبرr فرموده است: «کلُّ بدعةٍ ضلالةٌ». یعنی: «هر بدعتی، گمراهیست». لذا کمترین حالتِ این کار، این است که بدعت میباشد.
***
([1]) صحیح الجامع، ش: 945؛ احکام جنایز، از آلبانی/ ص:155؛ وی، در المشکاۀ، ش: 133 نیز این حدیث را صحیح دانسته است.
([2]) صحیح مسلم، ش: 121.
([3]) آلبانی/ در مقدمهی همین کتاب پیرامونِ این موضوع، یعنی دربارهی انتساب این سخن به امام شافعی/ مفصل سخن گفته است.
160- باب: اندرز دادن مردم بر سر قبر (بههنگام خاکسپاریِ مرده)
952- عن عَلِیٍّt قال: کُنَّا فِی جَنَازَةٍ فی بَقیعِ الغَرْقَدِ، فَأتَانَا رسولُ اللهr فَقَعَدَ، وَقَعَدْنَا حَوْلَهُ وَمَعَهُ مِخْصَرَةٌ فَنَکَّسَ وَجَعَلَ یَنْکُتُ بِمِخْصَرَتِهِ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أحَدٍ إِلا وَقَدْ کُتِبَ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ وَمَقْعَدُهُ مِنَ الجَنَّةِ». فقالوا: یَا رسولَ الله، أفَلا نَتَّکِلُ عَلَى کِتَابنَا؟ فَقَالَ: «اعْمَلُوا؛ فکلٌّ مُیَسرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ...». وذکَر تَمَامَ الحدیث. [متفق علیه]([1])
ترجمه: علیt میگوید: در قبرستان "بقیع الغرقد" مشغول تشییع جنازهای بودیم؛ رسولاللهr نزدمان آمد و نشست. ما نیز پیرامونش نشستیم. آن بزرگوار سرش را پایین انداخت و با عصایی که با خود داشت، به زمین میزد؛ آنگاه فرمود: «هیچیک از شما (و هیچ انسانی) وجود ندارد، مگر اینکه جایگاهش در بهشت یا دوزخ، مشخص شده است». عرض کردند: ای رسولخدا! پس چرا (عمل را کنار نگذاریم و) به سرنوشت خود، دل نسپاریم؟ فرمود: «(خیر؛ بلکه) عمل کنید. زیرا هرکس، در مسیری قرار میگیرد که برای آن آفریده شده است». و سپس همهی حدیث را ذکر کرد.
شرح
مؤلف/ میگوید: « باب: موعظه بر سر قبر (بههنگام خاکسپاریِ مرده)».
موعظه، یعنی اندرز دادن مردم با مطالبی که دلهایشان را نرم میگرداند؛ چه با تشویق به انجام کارهای نیک باشد و چه با ترساندن از کارهای زشت. بهترین، بزرگترین و سودمندترین پند برای قلب، قرآن کریم است؛ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٧﴾ [یونس : ٥٧]
ای مردم! بهراستی پندی از سوی پروردگارتان آمده که مایهی بهبودی و درمان بیماریهاییست که در سینههاست و هدایت و رحمتی برای مومنان است.
لذا قرآن برای کسی که عقل دارد یا با حضور جان و دل، به حقایق و پندها گوش میسپارد، بزرگترین پند و اندرز است؛ اما دلهای بیشتر مردم با قرآن پند نمیگیرد. زیرا دلهایشان، سخت است. الله متعال دربارهی اینها که قرآن را افسانههای پیشینیان میپندارند، همین تعبیر را بیان فرموده است؛ همانگونه که میفرماید:
﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٣ کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤﴾ [المطففین: ١٣، ١٤]
و چون آیات ما بر او خوانده شود، میگوید: افسانههای پیشینیان است. هرگز چنین نیست؛ بلکه گناهانی که همواره مرتکب میشوند، بر دلهایشان زنگار بسته است.
یعنی: در نتیجهی گناهانشان، دلهایشان زنگار میبندد و نمیتوانند حقایق و آموزههای قرآن را دریابند؛ بر خلاف پرهیزگاران که اللهU بر آنها منت مینهد و در نتیجه حقایق و رهنمودهای قرآن را درک میکنند. امید است که الله متعال ما را در جرگهی پرهیزگاران قرار دهد. شاید دیده باشید که الله متعال به برخی از مردم، سخنوری و علم و دانشی داده است که وقتی موعظه میکنند، شنوندگان از موعظهی ایشان بهاندازهای متأثر میشوند و دلهایشان نرم میگردد که از شنیدن قرآن بدین اندازه متأثر نمیشوند.
علیt میگوید: «در قبرستان "بقیع الغرقد" مشغول تشییع جنازهای بودیم». بقیع، نامِ گورستان مشهوری در مدینهی منوره میباشد. و غرقد، نامِ درختیست که بهخاطر فراوانی این درخت در بقیع که قبرستان ساکنان مدینه بود، این مکان به "بقیع الغرقد" مشهور شد. پیامبرr برای مردگان مدفون در بقیع، دعا کرد و سه بار گفت: «اللَهُمَّ اغْفِرْ لأهْلِ بَقِیع الغَرْقَدِ».
باری اصحاب# مشغول تشییع جنازهای بودند که پیامبرr تشریف آورد و نشست؛ صحابه# نیز اطرافش نشستند. آن بزرگوار سرش را پایین انداخت و با عصایی که با خود داشت، به زمین میزد؛ آنگاه فرمود: «هیچیک از شما (و هیچ انسانی) وجود ندارد، مگر اینکه جایگاهش در بهشت یا دوزخ، مشخص شده است». پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین، سرنوشتِ هرکسی مشخص شده است. از الله متعال میخواهیم که ما را در جرگهی رستگاران قرار دهد. وقتی رسولاللهr چنین فرمود، صحابه# عرض کردند: «ای رسولخدا! پس چرا (عمل را کنار نگذاریم و) به سرنوشت خود، دل نسپاریم؟» یعنی: چه نیازی به عمل است؟ فرمود: «(خیر؛ عمل را کنار نگذارید؛ بلکه) عمل کنید. زیرا هرکس، در مسیری قرار میگیرد که برای آن آفریده شده است». یعنی: «اهل سعادت در مسیرِ کارهای نیک قرار میگیرند و اهل شقاوت در مسیرِ کارهای زشت. سپس این آیات را قرائت نمود که الله متعال فرموده است:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ ٧ وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ ٨ وَکَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٩ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ ١٠﴾ [اللیل: ٥، ١٠]
اما کسی که (مالش را در راه الله) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الاهی را تصدیق نمود، پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است) قرار خواهیم داد. ولی کسی که بخل ورزید و خود را (از پاداشِ الاهی) بینیاز دانست و آیین و وعدهی نیک الاهی را تکذیب کرد، پس او را در مسیر دشواری (که همان گمراهی و در نتیجه دوزخ است،) قرار خواهیم داد.
فرمود: کار نیک انجام بده و به سرنوشت خویش دل مسپار. هیچیک از ما نمیداند که چه سرنوشتی دارد و در تقدیر او چه آمده است؟ همینکه کسی کار نیک انجام میدهد و در مسیر نیکیها قرار دارد، خود مژدهای برای او بهشمار میآید و نشان میدهد که او، در جرگهی نیکوکاران است. رسولاللهr فرمود: «عمل کنید؛ زیرا هرکس، در مسیری قرار میگیرد که برای آن آفریده شده است». لذا ای برادر مسلمان! اگر دیدید که الله متعال، کردار نیکوکاران را برای شما فراهم میکند، پس شما را مژده باد که در شمارِ اهل سعادت قرار دارید؛ اگر پایبند نماز و زکات و دیگر کارهای نیک بودید و تقوای الاهی داشتید، بدانید و امیدوار باشید که انشاءالله جزو اهل سعادت هستید؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُیَسِّرُهُۥ لِلۡیُسۡرَىٰ ٧﴾
[اللیل: ٥، ٧]
اما کسی که (مالش را در راه الله) بخشید و تقوا پیشه کرد و (آیین و وعدهی) نیک الاهی را تصدیق نمود، پس او را در مسیری آسان (که انجام اعمالِ نیک و در نتیجه بهشت است) قرار میدهیم.
و اگر وضعیتِ شما، عکسِ این حالت بود و خود را مشتاقِ کارهای زشت دیدید و به انجامِ کارهای نیک رغبت نداشتید، پس بهخود آیید و به سوی اللهU توبه کنید و برای نجات خویشتن دست بهکار شوید تا اللهU شما را در مسیر نیکیها قرار دهد. بدانید که هر وقت به سوی الله روی آورید، هر چهقدر که گناه کرده باشید، الله متعال نیز به سوی شما روی میآورد و از شما استقبال میکند؛ همانگونه که میفرماید:
﴿قُلۡ یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِیعًاۚ﴾ [الزمر: ٥٣]
بگو: ای بندگان من که با زیادهروی در گناهان به خویشتن ستم کردهاید! از رحمت الله ناامید نباشید. بیگمان الله، همهی گناهان را میآمرزد.
بنابراین، هنگامی که انسان به قبرستان میرود و مینشیند، و مردم نیز پیرامونش مینشینند، باید آنگونه که مناسب است، آنان را پند و اندرز دهد. همانگونه که در حدیث علی یا حدیث عبدالرحمن بن سمره$ آمده است که یکی از انصار# درگذشته بود و پیامبرr برای تشییع جنازهی وی به قبرستان آمد. یارانش را دید که مشغولِ کَندن قبر بودند؛ آنجا نشست. اصحاب# نیز پیرامونش نشستند و بهاحترام پیامبرr و حرمت مجلسش بهگونهای بیحرکت بودند که گویا روی سرشان پرنده نشسته است. پیامبرr آنان را پند و اندرز داد و دربارهی نزول فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب در هنگام مرگِ انسان سخن گفت. این موعظه در حدیثی طولانی آمده و نمونهای از اندرز دادن مردم بر سر قبر است. البته اینکه کسی در قبرستان بهعنوان سخنران بایستد و شروع به موعظه و سخنرانی کند، از پیامبرr ثابت نشده است و سنت نیست. سنت، این است که همانندِ پیامبرr عمل کنید؛ یعنی وقتی مردم نشستهاند و خاک سپاریِ مرده به پایان نرسیده است، همانند مجالس عادی با مردم بنشینید و پیرامون مرگ سخن بگویید. برخی از مردم از بابی که نووی/ در این باره گشوده و نیز بهاستناد بابی که بخاری/ در صحیح خود با همین عنوان آورده است، چنین برداشت کردهاند که خطیب یا سخنرانی در قبرستان در میان مردم برمیخیزد و به سبک سخنرانی یا خطابه، با صدای بلند و خارج از چارچوب مجالس عادی، به موعظه و سخنرانی میپردازد. این، برداشتِ نادرستیست. موعظه در کنار قبر، باید مطابق سنت باشد؛ نه اینکه قبرستان به منبری برای سخنرانی تبدیل شود. پند دادن مردم بر سر قبر، بدین صورت است که انسان نشسته باشد و با صدای آهسته، در حالی که آثار اندوه و تفکر در او نمایان است، اطرافیانش را پند دهد؛ نه اینکه به روش سخنرانان، با صدای بلند یا همانندِ کسی که از حملهی نزدیکِ دشمن بیم میدهد، سخنرانی کند. اللهU هرکه را بخواهد، از فضل خویش برخوردار میسازد؛ اما متأسفانه برخی از مردم برداشتهای نادرستی از پارهای از نصوص و متون دینی دارند. الله متعال هرکه را بخواهد، به راه راست هدایت میکند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (1362، 4945)؛ و صحیح مسلم، ش: 2467.
950- عن أَبی هریرةt عَنِ النَّبِیِّr قَالَ: «نَفْسُ المُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ بِدَیْنِهِ حَتَّى یُقْضى عَنْهُ». [ترمذی، این حدیث روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «نفس مؤمن به بدهیِ او وابسته است تا آنکه بدهیاش از جانب او پرداخت شود».
951- وعن حُصَیْنِ بن وَحْوَحٍt أنَّ طَلْحَةَ بْنَ البَرَاءِ بن عَازِبٍ$ مَرِضَ، فَأتَاهُ النَّبیُّr یَعُودُهُ، فَقَالَ: «إنِّی لا أُرَى طَلْحَةَ إِلا قَدْ حَدَثَ فِیهِ المَوْتُ، فآذِنُونی بِهِ وَعَجِّلُوا بِهِ، فَإنَّهُ لا یَنْبَغِی لجِیفَةِ مُسْلِمٍ أنْ تُحْبَسَ بَیْنَ ظَهْرَانِیْ أهْلِهِ». [روایت ابوداود]([2])
ترجمه: از حُصین بن وَحوَحt روایت شده است: طلحه بن براء بن عازب$ بیمار شد؛ پیامبرr به عیادتش آمد و فرمود: «گمان میکنم که مرگ طلحه نزدیک شده است. لذا مرا از مرگ او باخبر سازید و در آماده کردن و تشییع و خاکسپاریِ وی تعجیل کنید؛ زیرا شایسته نیست که جنازهی مسلمانی در میان خانوادهاش نگه داشته شود».
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: تعجیل در پرداخت بدهیهای مرده و شتافتن به آماده کردن او؛ مگر اینکه به صورت ناگهانی بمیرد، که تا زمانِ اطمینان از مرگ وی درنگ میکنیم».
لذا هنگامی که انسان میمیرد، بر خانوادهاش واجب است که اگر بدهی داشته، بیدرنگ بدهیهایش را بپردازند و جایز نیست که در پرداخت بدهیهایش درنگ کنند؛ زیرا آنچه از ثروتش بهارث بردهاند، پس از پرداخت بدهیهای وی به آنان تعلق میگیرد. به عبارت دیگر: وارثان حق تصرف در اموال بهجا مانده از مرده را ندارند؛ مگر پس از پرداخت بدهیهایش. زیرا الله متعال در آیههای میراث میفرماید:
﴿مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖ﴾ [النساء : ١٢]
(میراث بهگونهای که بیان شد، تقسیم شود؛ البته) پس از انجام وصیتی که به آن سفارش شده است یا پس از ادای بدهیها(ی مرده)؛ آن هم در صورتی که وصیت، بدون زیان (و کمتر از یک سوم میراث) باشد.
لذا وارثان حق ندارند که چیزی از اموال بهجا مانده از مرده را بردارند؛ مگر پس از پرداخت بدهیهایش. همچنین بر آنان واجب است که برای پرداخت بدهیهای وی شتاب کنند؛ مگر اینکه سررسید یا زمان بازپرداختش نرسیده باشد. در این صورت از بستانکاران میخواهند که تا زمان سررسید بدهیها صبر نمایند؛ اگر بستانکاران نپذیرفتند، بر وارثان واجب است که بلافاصله نسبت به پرداخت بدهیهای مرده اقدام کنند؛ یا اینکه [با توافق بستانکاران] وثیقهای بهعنوان رهن (=گرو) در اختیارشان بگذارند یا کسی ضامنشان شود.
گاه دیده میشود که برخی از وارثان در پرداخت بدهیهای اموات خویش درنگ میکنند؛ شخصی میمیرد و بهرغم بدهیهایی که دارد، وارثانش در اموال بهجا مانده از وی تصرف میکنند و از پرداخت بدهیهایش به اشکال مختلف طفره میروند! بهعنوان مثال: شخصی که پنجاه میلیون تومان بدهی دارد، میمیرد؛ اما املاک و زمینهای فراوانی با صدها میلیون تومان قیمت نیز از او برجا میماند. وارثانش میگویند: «ما این زمینها را حالا نمیفروشیم؛ بلکه منتظر میمانیم تا قیمتش افزایش یابد و آنگاه با فروشِ زمینها، بدهیهای وی را میپردازیم». این، حرام میباشد؛ بلکه بر آنان واجب است که بیدرنگ نسبت به پرداخت بدهیهای مرده اقدام کنند؛ گرچه ناگزیر شوند زمینهای بهجامانده از او را به نصف قیمت بفروشند. زیرا اموالِ خودشان که نیست؛ بلکه در حقیقت اموالِ میّت است. از اینرو اگر کسی از بانکهای اسلامی یا صندوقها و تعاونیهای اعتباری، وام مسکن گرفته و اقساطش را پرداخت نکرده باشد، پس از مرگش برای وارثان جایز نیست که از پرداخت اقساط طفره بروند یا به حیلههایی برای رهایی از این مسؤولیت متوسل شوند. گرچه گاه مشاهده میشود که برخی از وارثان بهرغمِ توانایی در بازپرداخت اقساط، فریبِ شیطان را میخورند و با ارائهی عفونامه به صندوق مسکن یا بانک ذیربط، بخشودگی وام را درخواست میکنند و با خود میگویند: «اگر درخواست ما پذیرفته شد که چه خوب؛ در این صورت، بدون اینکه پولی داده باشیم، صاحب مسکن شدهایم؛ مگر چه میشود؟ فوقش درخواست ما را نمیپذیرند!» این، جایز نیست؛ بلکه باید بلافاصله نسبت به پرداخت بدهیهای میّت خویش اقدام کنند. البته اگر مرده در زمان حیات خویش نسبت به پرداخت اقساط کوتاهی نکرده باشد و خانه در رهن صندوق مسکن یا بانک ذیربط بماند، دیگر مسؤولیتی متوجه خودش نیست و او در گناه طفره رفتنِ وارثانش نسبت به پرداخت سایر اقساط، بیگناه است؛ زیرا همینکه خانه در رهن صندوق یا بانک است، از او رفع مسؤولیت میکند. برخی از مردم باتقوا و پرهیزگار، پس از مرگ عزیزشان که در حیات خویش وام مسکن گرفته و نسبت به بازپرداخت اقساط در زمان سررسید آنها کوتاهی نکرده است، حساسیت بیمورد دارند و گمان میکنند که روحِ عزیزشان از بابت اقساطی که سررسیدش در زمانِ حیاتش نبوده، آزرده است؛ حال آنکه اینگونه نیست. زیرا روزی که پیامبرr رحلت فرمود، زرهش در برابر بدهی به یک یهودی در گرو (=رهن) بود. پس آیا میتوان گفت که: نفس رسولاللهr به بدهیاش وابسته است؟! هرگز؛ زیرا آن بزرگوار در برابر بدهیاش چیزی را در گرو آن یهودی گذاشت که امکان ادای بدهیاش با آن وجود داشت.
سپس مؤلف/ حدیث ابوهریرهt را آورده است که پیامبرr فرمود: «نفس مؤمن به بدهیِ او وابسته است تا آنکه بدهیاش از جانب او پرداخت شود». یعنی: نفسش در قبر از بابت دیرکرد یا درنگ در پرداخت بدهیاش آزرده میباشد و نمیتواند به لذتها و نعمتهایش برسد؛ زیرا بدهکار است. اینجاست که میگوییم: بر وارثان، واجب است که بیدرنگ نسبت به پرداخت بدهیهای میّت خویش اقدام کنند.
و اما حدیث دوم؛ پیشتر پیرامون این موضوع سخن گفتیم و بیان کردیم که: تعجیل در آماده کردن، بردن و به خاک سپردنِ جنازه، سنت است. از اینرو پیامبرr فرمود: «شایسته نیست که جنازهی مسلمانی در میان خانوادهاش نگه داشته شود». اما ایرادی ندارد که جنازه را یک یا دو ساعت نگه دارند تا جمعیت بیشتری برای نماز خواندن بر او جمع شوند؛ بهعنوان مثال: کسی در ابتدای روز جمعه میمیرد. لذا او را تا نماز جمعه نگه میدارند تا جمعیت حاضر در نماز جمعه بر او نماز بخوانند. انشاءالله که این درنگ، ایرادی ندارد.
***
([1]) صحیح الجامع، از آلبانی / ش: 6779؛ وی در مشکاۀ المصابیح، ش: 2915 نیز این حدیث را صحیح دانسته است.
([2]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الجامع، ش: 2099؛ السلسلۀ الضعیفۀ، از آلبانی/ ش: 3232. وی در مشکاۀ المصابیح، ش: 1625 نیز این حدیث را ضعیف دانسته است.