اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

143- باب: مستحب بودن دست دادن و گشاده‌رویی در هنگامِ دیدار، و بوسیدنِ دستِ مرد صالح

143- باب: مستحب بودن دست دادن و گشاده‌رویی در هنگامِ دیدار، و بوسیدنِ دستِ مرد صالح و بوسیدنِ فرزند خویش از روی محبت و به آغوش کشیدنِ کسی که از سفر باز می‌گردد و مکروه بودن خم شدن در برابر دیگران

890- عَنْ أَبِی الْخَطّابِ قَتادَةَ قال: قُلْتُ لأنسٍ: أکَانتِ الْمُصافَحةُ فِی أصْحابِ رسولِ اللهr؟ قال: نَعَم. [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابوخطّاب، قتاده می‌گوید: به انسt گفتم: آیا مصافحه (=دست دادن) در میانِ اصحاب رسول‌اللهr معمول بود؟ فرمود: بله.

891- وَعَنْ أَنَسٍt قال: لَمَّا جَاءَ أهْلُ الیَمَنِ قال رسولُ اللهr: «قَدْ جَاءَکُمْ أهْلُ الْیَمَن، وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة». [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([2])

ترجمه: انسt می‌گوید: هنگامی که یمنی‌ها - به مدینه- آمدند، رسول‌اللهr فرمود: «اهل یمن نزد شما آمده‌اند و ایشان نخستین کسانی هستند که مصافحه (=دست دادن) را رایج کردند».

892- وَعَنْ الْبَرَاءِt قال: قال رسولُ اللهr: «ما مِنْ مُسْلِمَیْنِ یَلْتَقِیَانِ فَیَتَصافَحَانِ إلاّ غُفِرَ لَهُمَا قَبْلَ أنْ یَفْتَرِقا». [روایت ابوداود]([3])

ترجمه: بَراءt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هر دو مسلمانی که به هم می‌رسند و با هم مصافحه می‌کنند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند، به‌قطع موردِ آمرزش قرار می‌گیرند».

893- وَعَنْ أَنَسٍt قال: قال رجل: یا رسولَ الله، الرَّجُلُ مِنَّا یَلْقَى أخَاُهُ أوْ صَدیقَهُ أیَنْحَنِی لَه؟ قال: «لا» قال: أفَیَلْتَزِمُهُ ویُقَبِّلُهُ؟ قال: «لا» قال: فَیَأْخُذُ بِیَدِهِ وَیُصَافِحُه؟ قال: «نَعَم». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و گفته است: حدیثی حسن می‌باشد.]([4])

ترجمه: انسt می‌گوید: مردی عرض کرد: ای رسول‌خدا! شخصی از ما با برادر یا دوستش دیدار می‌کند؛ آیا می‌تواند برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا می‌تواند او را به آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». گفت: آیا می‌تواند دستش را بگیرد و با او مصافحه کند؟ فرمود: «بله».

شرح

مؤلف، نووی/ این باب را در ادامه‌ی آداب سلام و مسایل مربوط به آن گشوده است؛ از جمله مسأله‌ی مصافحه یا دست دادن؛ آیا سنت است که انسان هنگامِ ملاقات برادرش با او دست دهد؟ پاسخ: بله؛ سنت است. زیرا قتاده از انس بن مالکt پرسید: آیا دست دادن در میان اصحاب پیامبرr رایج بود؟ انسt پاسخ داد: «آری». ناگفته نماند که مصافحه باید با دستِ راست باشد؛ و همان‌گونه که در حدیث آمده است: دو مسلمانی که به هم می‌رسند و با هم دست می‌دهند، آمرزیده می‌شوند. این، بیان‌گر فضیلتِ مصافحه می‌باشد؛ البته این به زمانی مربوط می‌شود که دو مسلمان به هم می‌رسند و با هم سخن می‌گویند؛ لذا در دیدنِ اتفاقی یک‌دیگر در کوچه و بازار، نیازی به دست دادن نیست و سلام کردن، کافی‌ست؛ زیرا صحابهy در هنگامِ حرکت یا رفت و آمد به سلام کردن به یک‌دیگر بسنده می‌کردند. از این‌رو وقتی در کوچه و بازار از کنارِ مردم عبور می‌کنید، فقط کافی‌ست که سلام کنید؛ اما اگر توقف کردید تا با کسی سخن بگویید، با او دست دهید.

برخی از مردم پس از پایانِ نماز جماعت با نمازگزاری که در کنارشان است، دست می‌دهند و گاه می‌گویند: «تقبل الله» یا «قبول باشد». این، یک بدعت و پدیده‌ی نوپیداست که صحابهy انجام نمی‌دادند. نمازگزار همین‌که به راست و چپش سلام می‌دهد و می‌گوید: «السَّلامُ عَلَیْکُم وَرَحْمةُ الله»، کافی‌ست.

و اما خم شدن در برابر دیگران به‌هنگام دیدار با آنان یا معانقه و در آغوش گرفتنشان؛ از پیامبرr پرسیدند: آیا در برابر دیگران خم شویم؟ فرمود: «خیر». سؤال کردند: «آیا برادرِ مسلمان خود را در آغوش بگیریم؟» فرمود: «خیر». البته خم شدن به‌مراتب بدتر است؛ زیرا در آن نوعی خضوغ برای غیرالله می‌باشد و به رکوع می‌مانَد که انسان در برابرِ اللهU انجام می‌دهد. از این‌رو از خم شدن در برابر دیگران نهی شده است. اما معانقه (=به آغوش گرفتن) و بوسیدنِ کسی که از سفر می‌آید، ایرادی ندارد. شاید این پرسش مطرح شود که: پیامبرr از خم شدن در برابر دیگران نهی فرمود؛ اما الله متعال درباره‌ی برادران یوسفu می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ                                                                                  [یوسف: ٩٨،  ٩٩]     

هنگامی که نزد یوسف رفتند، او پدر و مادرش را کنار خویش جای داد و گفت: به خواست الله در کمال امنیت وارد مصر شوید. و پدر و مادرش را بالای تخت برد و همه برایش سجده کردند.

پاسخش، این است که این مسأله در شریعتِ یوسف و پیش از اسلام بوده و شریعتِ اسلامیِ ما، آن را منسوخ کرده و از آن باز داشته است؛ لذا برای هیچ‌کس جایز نیست که برای دیگری سجده کند؛ گرچه قصدش عبادت نیز نباشد. هم‌چنین خم شدن در برابر دیگران نیز روا نیست؛ زیرا پیامبرr از کار منع فرموده است. از این‌رو اگر کسی از این موضوع بی‌خبر بود و در برابرِ شما خم شد، او را نصیحت و راهنمایی کنید و به او بگویید که این کار، ممنوع و نارواست و در برابر کسی جز الله، کُرنش نکن.

البته بوسیدن دستِ مردانِ شایسته ایرادی ندارد.

***

894- وعن صَفْوان بن عَسَّالٍt قال: قال یَهُودیٌّ لِصَاحِبِهِ اذْهب بِنا إلى هذا النَّبِیِّ فَأَتَیا رسولَاللهr فَسَألاهُ عَنْ تِسْع آیاتٍ بَیِّناتٍ فَذَکرَ الْحَدیثَ إلى قَوْله: فقَبَّلا یَدَهُ وَرِجْلَهُ وقالا: نَشْهَدُ أنَّکَ نبِیٌّ. [روایت ترمذی و غیرِ او با اِسنادهای صحیح]([5])

ترجمه: صفوان بن عسّالt می‌گوید: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسول‌اللهr آمدند و از او درباره‌ی نُه نشانه‌ی واضح و روشن([6]) پرسیدند. و آن‌گاه ادامه‌ی حدیث را ذکر می‌کند تا آن‌جا که می‌گوید: آن‌دو دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: گواهی می‌دهیم که تو پیامبری.

895- وَعَن ابْنِ عُمَرَ$ قِصَّةٌ قال فِیها: فَدَنَوْنا مِنَ النَّبِیِّr فَقَبَّلْنا یَدَهُ. [روایت ابوداود]([7])

ترجمه: از ابن‌عمر$ حکایتی روایت شده که در آن گفته است: سپس به پیامبرr نزدیک شدیم و دستش را بوسیدیم.

896- وَعَنْ عائشةَ& قالت: قَدِمَ زَیْدُ بْنُ حَارِثةَ المدینةَ ورسولُاللهr فِی بَیْتِی فأتَاهُ فَقَرَعَ البابَ. فَقَام إلیْهِ النَّبِیُّr یَجُرُّ ثوْبَهُ فَاعْتَنَقَهُ وَقَبَّلَهُ». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن‌را حسن دانسته است.]([8])

ترجمه: از عایشه& روایت شده که گفته است: زید بن حارثهt - از سفری- به مدینه بازگشت؛ آن روز پیامبرr در خانه‌ی من بود. زید نزد پیامبرr آمد و در زد. پیامبرr برخاست و در حالی که لباسش را به دنبالِ خود می‌کشید، به سوی زید رفت و او را در آغوش گرفت و بوسید.

897- وَعَنْ أبی ذَرٍّt قال: قال لی رَسُولُ اللهr: «لاَ تَحقِرنَّ مِن المعْرُوفِ شَیْئاً ولَوْ أنْ تلْقَى أخَاکَ بِوجهٍ طلِیقٍ». [روایت مسلم]([9])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: رسول‌اللهr به من فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشاده‌رویی ملاقات کنی».

شرح

امام نووی/ این احادیث را در باب آداب مصافحه و معانقه و مسایل مربوط به آن ذکر کرده است؛ از جمله: حدیث صفوان بن عسّالt که گفته است: یک نفر یهودی به دوستش گفت: ما را نزدِ این پیامبر ببَر؛ سپس هر دو نزد رسول‌اللهr آمدند و از او درباره‌ی نُه نشانه‌ی واضح و روشن پرسیدند. و چون پیامبرr نُه نشانه‌ی آشکار را برای آن‌دو برشمرد، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و گفتند: «گواهی می‌دهیم که تو پیامبری».

یهودیان مدینه در اصل از مصر و از بنی‌اسرائیل بودند که به فرمانِ پیامبرشان موسیu به سرزمین مقدس، یعنی شام نقل مکان کردند:

﴿یَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِی کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡ              [المائ‍دة: ٢١]     

ای قوم من! وارد سرزمین پاکی شوید که الله برایتان مقرر نموده است.

آن‌ها در تورات می‌خواندند که در آخر زمان، پیامبری از مکه برانگیخته می‌شود که به مدینه هجرت می‌کند؛ از این‌رو بسیاری از یهودیان از شام به مدینه مهاجرت کردند و منتظر ظهور پیامبرِ آخر زمان بودند تا از او پیروی کنند؛ زیرا در تورات و انجیل فضیلت پیامبرr بیان شده بود. الله متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ        [الأعراف: ١٥٧]          

آنان که از پیامبر درس‌نخوانده­ای که نامش را در تورات و انجیل می­بینند، پیروی می­کنند؛ پیامبری که به سوی نیکی فرا می­خواند و از بدی باز می‌دارد و نعمت­های پاک را برایشان حلال می­گرداند و ناپاکی را بر آنان حرام می­نماید و تکالیف سنگین و قید و بندهایی را که بر عهده­ی آنان بود، از آنان رفع می­کند.

هرگاه مشاجره‌ای میان یهودیان و مشرکان روی می‌داد، با استناد به بعثت پیامبر خاتم امید پیروزی بر کافران را مطرح می­کردند و می‌گفتند: به‌زودی پیامبری برانگیخته می‌شود که ما از او پیروی می‌کنیم و بر شما چیره می‌گردیم:

﴿وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦ [البقرة: ٨٩]     

و (با آنکه) پیش‌تر (با استناد به بعثت پیامبر خاتم) امید پیروزی بر کافران را مطرح می­کردند، اما با این حال زمانی که پیامبر، مطابق نشانه­هایی که او را با آن شناختند، نزدشان آمد، به او کفر ورزیدند.

یهودیان مدینه، سه قبیله بودند: بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر، و بنی‌قریظه. پیامبرr در بدو ورود به مدینه با همه‌ی این‌ها پیمان بست؛ ولی آن‌ها، پیمان‌شکنی کردند. در نتیجه الله متعال به دست پیامبرش، شکست سختی بر آنان وارد ساخت. آخرین گروه یهودی، «بنی‌قریظه» بودند که چون در جنگ «احزاب» خیانت و پیمان‌شکنی کردند، حدود هفتصد تن از آن‌ها کشته شدند. آنان در دژهای «خیبر» مستقر شده بودند. پیامبرr خیبر را فتح کرد و اجازه داد که یهودیان در آن‌جا بمانند؛ زیرا آن‌ها کشاورزان ماهری بودند و صحابهy به کارهای مهم‌تری اشتغال داشتند و فرصتِ کافی برای کشاورزی در خیبر را نداشتند؛ پیامبرr پذیرفت که یهودیان در خیبر بمانند و در مقابل، نیمی از محصولات کشاورزیِ آن‌جا را به مسلمانان بدهند؛ البته مشروط به این‌که هرگاه پیامبرr بخواهد، آنان را از آن‌جا بیرون کند. یهودیان در دورانِ پیامبرr و در خلافت ابوبکر صدیقt در خیبر بودند و آن‌گونه که تاریخشان نشان می‌دهد، همواره اهل خیانت و پیمان‌شکنی بوده‌اند؛ لذا در دوران عمر فاروقt خیانت کردند و همین، باعث شد که عمرt آن‌ها را در سال شانزدهم هجری از خیبر به «اذرعات» در شام تبعید کند. این، مختصری از سرگذشت یهودیانِ ساکن در شبه‌جزیره‌ی عربستان بود که در انتظار بعثت پیامبرr به این سرزمین هجرت کرده بودند تا از او پیروی کنند و چون پیامبرr برانگیخته شد، با این‌که او را به‌خوبی شناختند و دریافتند که به‌راستی فرستاده‌ی الاهی‌ست، به او کفر ورزیدند؛ برخی از علما گفته‌اند: یهودیان گمان می‌کردند که پیامبرِ خاتم از بنی‌اسرائیل است؛ اما وقتی دیدند که از نسل اسماعیلu است، حسادت ورزیدند و به او ایمان نیاوردند. البته این نکته، برای من ثابت و روشن نیست؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

 

 

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡ  [البقرة: ١٤٦] 

کسانی که به آن‌ها کتاب داده­ایم، محمد را می­شناسند؛ همان‌گونه که پسران خویش را می­شناسند.

لذا اهل کتاب می‌دانستند که پیامبر خاتم، عرب و از نسل اسماعیلu است. علم یقین یا دانشِ قطعی با عین یقین و این‌که یک حقیقت را با چشم خویش ببینند، فرق می‌کند. آن‌ها ابتدا گمان می‌کردند که اگر پیامبرِ خاتم برانگیخته شود، از او پیروی خواهند کرد؛ اما همین‌که مبعوث شد، حسادت ورزیدند و کافر شدند. - پناه بر الله-.

خلاصه این‌که آن دو یهودی، دست و پای پیامبرr را بوسیدند و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت؛ لذا این، نشان می‌دهد که بوسیدن دست و پایِ کسی که دارای علم و شرافت است، جایز می‌باشد؛ هم‌چنین بوسیدن دست و پای پدر و مادر و امثالِ آن‌ها رواست؛ زیرا حقّ بزرگی دارند و این، یعنی تواضع و نیکی به آن‌ها.

مؤلف/ هم‌چنین حدیث ابن‌عمر$ را آورده که گفته است: نزدِ پیامبرr آمدیم و دستش را بوسیدیم». و پیامبرr آنان را از این کار باز نداشت.

بوسیدنِ دست مانند بوسیدنِ سر است؛ اما شگفتا از کسانی که بوسیدن دست را بیش از بوسیدنِ سر رد می‌کنند؛ در صورتی که هیچ تفاوتی میان بوسیدن سر و دست نیست. البته ایراد بر کسانی وارد است که وقتی کسی به آن‌ها سلام می‌گوید، دستشان را دراز می‌کنند تا سلام‌کننده دستشان را ببوسد! یا حتی آشکارا می‌گویند: دستم را ببوس! روشن است که باید نادرستیِ کارِ این‌ها را یادآوری کرد و مردم را از بوسیدنِ دستِ این‌ها باز داشت. اما اگر کسی، خود به‌احترامِ شما دست یا پیشانی یا سرِتان را بوسید، ایرادی ندارد؛ البته مشروط به این‌که همیشه و هر بار که شما را می‌بیند، چنین نکند؛ زیرا پیش‌تر حدیثی گذشت که از پیامبرr سؤال شد: آیا وقتی شخصی برادرش را می‌بیند، برای او خم شود؟ فرمود: «خیر». پرسش‌گر پرسید: آیا می‌تواند او را در آغوش بگیرد و ببوسد؟ فرمود: «خیر». پرسید: آیا می‌تواند با او مصافحه کند؟ فرمود: «آری». ولی اگر به سببی چون بازگشت از سفر و غربت باشد، ایرادی ندارد. از این‌رو مؤلف/ حدیث عایشه& درباره‌ی بازگشت زید بن حارثهt از سفر را ذکر کرده است که وقتی زیدt از سفر بازگشت و نزدِ پیامبرr آمد، پیامبرr در حالی که لباس خود را به دنبال خویش می‌کشید، به سوی زید برخاست و او را در آغوش گرفت و بوسید. زیدt غلامِ آزاد‌شده‌ی پیامبرr بود که خدیجه& به ایشان هدیه کرد و پیامبرr او را آزاد ساخت. پیامبرr زید و فرزندش اسامه$ را بسیار دوست داشت. از این‌رو اسامهt به «حبّ بن حب»، یعنی «محبوب پسر محبوب» مشهور شده بود؛ زیرا پدر و پسر، هر دو محبوب رسول‌اللهr بودند.

لذا پیامبرr زیدt را که از سفر بازگشته بود، در آغوش گرفت و بوسید؛ پس معانقه با کسی که از سفر می‌آید و بوسیدنِ او، ایرادی ندارد. ولی اشکال در این است که برادر مسلمان خود را هر بار که می‌بینید، ببوسید؛ زیرا پیامبرr از این کار باز داشته است.

پیامبرr سفارش کرده است که انسان نباید هیچ کارِ نیکی را کوچک و ناچیز بشمارد؛ یعنی هیچ گاه نیکی و احسانی را که به مردم می‌کنید، کوچک و ناچیز نپندارید و نگویید که این، کم یا ناچیز است؛ حتی اگر خودکار یا چیزِ به‌ظاهر ارزان و کم‌ ارزشی به کسی می‌دهید. زیرا طرفِ مقابل، حتماً روزی این نیکیِ شما را به‌یاد می‌آورَد و می‌گوید: پارسال فلانی به من هدیه داد. هر چیزی که مهر و محبت بیاورد، ارزشمند است و نباید آن را ناچیز بشماریم؛ از این‌رو پیامبرr فرمود: «هیچ کار نیکی را کوچک و ناچیز مپندار؛ حتی این عمل را که با برادرت با گشاده‌رویی ملاقات کنی». آری! تا این حد که با چهره‌ای باز و با خوش‌رویی، نه با اخم و ترش‌رویی، برادرِ مسلمانتان را ملاقات کنید. البته گاه انسان، مسایل و مشکلاتی دارد که مردم از آن بی‌اطلاع‌اند؛ لذا نمی‌تواند گشاده‌رو باشد؛ اما باید سعی کند تا آن‌جا که می‌تواند خوش‌رو و بشاش باشد؛ زیرا این، جزو نیکی‌هاست و مهر و محبت می‌آورَد و دین اسلام دین محبت، برادری، و صفا و صمیمیت است؛ همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا       [آل عمران: ١٠٣]         

و نعمت الله را بر خودتان به‌یاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دل­هایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید.

از الله متعال می‌خواهیم که همه‌ی ما را به سوی اخلاق نیک و کارهای شایسته رهنمون شود؛ به‌یقین تنها اوست که به سوی بهترین اخلاق و رفتار رهنمون می‌گردد. و از او می‌خواهیم که اخلاق و رفتار ناشایست را از همه‌ی ما دور بگرداند؛ و تنها اوست که چنین می‌کند.

***

898- وعن أبی هریرةt قال: قبَّل النَّبِیُّr الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ$ فقال الأقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ: إنَّ لِی عَشَرةًَ مِنَ الْوَلَد ما قَبَّلْتُ مِنهُمْ أحَدًا. فقال رسولُ اللهr: «مَنْ لا یَرْحَمْ لا یُرْحَمْ». [متفق علیه]([10])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr حسن بن علی$ را بوسید. اقرع بن حابس گفت: من، ده فرزند دارم و هیچ‌یک از آن‌ها را نبوسیده‌ام. رسول‌اللهr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد».

شرح

نووی/ این حدیث را درباره‌ی مسایل مربوط به معانقه و بوسیدن آورده است که بوسیدنِ کودکان از روی مهر و محبت از آن جمله می‌باشد. همان‌گونه که پیامبرr حسن بن علی بن ابی‌طالب$ را بوسید. حسنt پسر فاطمه بنت رسول‌اللهr بود؛ یعنی پیامبرr پدربزرگِ مادریِ حسنt بوده است. ایشان، حسن و حسین$ را دوست داشت و می‌فرمود: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».([11]) یعنی: «حسن و حسین$ دو سردارِ جوانانِ بهشتی‌اند». البته حسنt از حسینt برتر است؛ زیرا پیامبرr درباره‌اش فرمود: «إنَّ ابْنِی هَذَا سَیِّدٌ وَلَعَلَّ الله أَنْ یُصْلِحَ بِهِ بَیْنَ فِئَتَیْنِ مِنْ الْمُسْلِمِینَ».([12]) یعنی: «این فرزندِ من، آقاست؛ امید است که الله، او را سببِ صلح و سازش در میان دو گروه از مسلمانان قرار دهد». همین‌طور هم شد و زمانی که حسنt پس از پدرش، علی بن ابی‌طالبt به خلافت رسید، پس از آن‌که مسایل و فتنه‌هایی پدید آمد، به‌خاطر جلوگیری از قتل و خون‌ریزی در میانِ مسلمانان، از خلافت چشم‌پوشی کرد و آن را به معاویه بن ابی‌سفیان$ واگذار نمود؛ هرچند که از معاویهt به خلافت سزاوارتر بود. و بدین‌سان فرموده‌ی رسول‌اللهr به حقیقت پیوست و حسنt به این فضیلت بزرگ دست یافت.

آن‌گاه که پیامبرr نوه‌اش، حسنt را بوسید، اقرع بن حابس - یکی از سرداران قبیله‌ی «بنی‌تمیم» - آن‌جا بود؛ روشن است که صحرانشینان، مقداری سرسخت و سنگ‌دل بوده‌اند. اقرع از این کارِ پیامبرr تعجب کرد و گفت: چگونه این کودک را می‌بوسید؟! من، ده فرزند دارم و هیچ‌یک از آن‌ها را نبوسیده‌ام. رسول‌اللهr فرمود: «کسی که رحم نکند، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد». یعنی کسی که نسبت به بندگان اللهU مهربان نیست، از رحمت الهی محروم می‌شود. این، نشان می‌دهد که بوسیدن کودکان از روی مهر و شفقت جایز است و فرقی نمی‌کند که فرزندان انسان یا نو‌ه‌های دختری و پسریِ او باشند یا هیچ نسبتی با انسان نداشته باشند؛ زیرا بوسیدنِ کودکان، نشانه‌ی داشتنِ قلبِ مهربان نسبت به کودکان است و انسان هرچه نسبت به بندگانِ الله مهربان‌تر باشد، به رحمت الهی نزدیک‌تر است؛ حتی اللهU زنی زناکار را آمرزید؛ زیرا آن زن، سگی دید که از شدت تشنگی دهانش را باز کرده و زبانش را بیرون آورده بود و آن را به خاک مرطوب می‌مالید. آن زن از چاه، پایین رفت و جوراب چرمیِ خود را پُر از آب کرد و جورابش را به دهان گرفت و از چاه، بالا آمد و به سگ، آب داد و چون دلش به حالِ سگ سوخت و او را آب داد، الله متعال او را آمرزید.([13]) وقتی الله متعال دلِ انسان را نسبت به خردسالان و ضعفا مهربان بگرداند، بدین معناست که انسان از رحمت الهی برخوردار خواهد شد. امید است که اللهU همه‌ی ما را به رحمتش بنوازد.

پیامبرr فرمود: «کسی که مهر نورزد، مورد رحمت قرار نمی‌گیرد». لذا چه خوب است که انسان، قلبی مهربان و نرم داشته باشد. بر خلافِ برخی از افراد سبک‌سر و بی‌خرد که وقتی کودکی نزدشان می‌رود، او را از خود دور می‌کنند. در صورتی که پیامبرr به‌عنوان خوش‌اخلاق‌ترین و خوش‌رفتارترین بنده‌ی الله، روزی برای مردم امامت می‌د‌اد و در سجده بود که در این اثنا حسن بن علی بن ابی‌طالب$ آمد و مانندِ هر کودکی، روی پشت پیامبرr رفت. از این‌رو پیامبرr سجده‌اش را طول داد؛ صحابهy تعجب کردند. رسول‌اللهr فرمود: «فرزندم مرا سواریِ خویش قرار داد؛ لذا صبر کردم تا کارش را تمام کند». این، از مهر و محبت پیامبرr بود؛ چنان‌که باری رسول‌اللهr نوه‌ی دختری‌اش، یعنی امامه بنت زینب$ را بر دوش گرفته بود و او را با خود به مسجد بُرد. رسول‌اللهr در حالی که امامه& را در بغل گرفته بود، برای مردم امامت داد و چون به سجده می‌رفت، امامه را روی زمین می‌گذاشت و ان گاه که برمی‌خاست، او را برمی‌داشت. همه‌ی این ها از روی مهر و عطوفت پیامبرr نسبت به امامه& بود؛ و گرنه، این امکان برای پیامبرr وجود داشت که امامه‌ی کوچولو را نزد عایشه& یا یکی دیگر از همسرانش بگذارد. شاید هم وابستگیِ امامه& به پدربزرگشr باعث شد که رسول‌اللهr او را با خود به مسجد ببرند. روزی رسول‌الله برای مردم سخنرانی می‌کرد؛ در این اثنا حسن و حسین$ که لباسِ نو پوشیده بودند، وارد مسجد شدند و چون لباسشان بلند بود، هنگام راه رفتن سکندری می‌خوردند. رسول‌اللهr با دیدن نوه‌هایش که سکندری می‌خوردند و هر آن ممکن بود روی زمین بیفتند، تاب نیاورد و از روی منبر پایین آمد و آن‌دو را جلوی خود گرفت و فرمود: الله متعال راست فرموده است که: ﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞۚ([14])

چه خوب است که خود را به محبت کردن به کودکان عادت دهیم و بکوشیم به هر کسی که محتاج محبت است، از جمله: یتیمان، فقیران و ضعفا مهر بورزیم و مهر و محبت را در دل‌هایمان جای دهیم تا بدین‌سان از رحمت الهی برخوردار شویم؛ زیرا به رحمتِ الله، سخت نیازمندیم و مهرورزی به بندگانِ الله، رحمت الهی را در پی دارد. امید است که الله متعال همه‌ی ما را به رحمتی خویش بنوازد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6263.

([2]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4344؛ آلبانی/ گوید: «وَهُمْ أولُ مَنْ جَاءَ بالمُصَافَحَة »، سخن انسt می‌باشد  که در حدیث گنجانده شده است.

([3]) صحیح الجامع، ش: (5777، 5778)؛ السلسلۀالصحیحۀ، ش: 525؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4343.

([4]) صحیح الترمذی، از آلبانی/ ش: 2195.

([5]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 517.

([6]) منظور از نُه نشانه‌ی آشکار، نشانه‌های نُه‌گانه‌ای‌ست که الله متعال به موسی داد؛ این نشانه‌ها، عبارت بودند از: عصا، دست (ید بیضاء)، خشک‌سالی‌های پیاپی، کاهش محصولات، توفان، هجوم ملخ، شپش و قورباغه، و خون‌آلود شدنِ آب‌های بنی‌اسرائیل. [مترجم]

([7]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف أبی داود، از آلبانی/ ش: 1117؛ و ضعیف الترمذی، ش: 517.

([8]) ضعیف است؛ ر.ک: ضعیف الترمذی، از آلبانی/ ش: 516.

([9]) صحیح مسلم، ش: 2626.  [این حدیث، پیش‌تر به شماره‌ی 123 و 700 ذکر شد. (مترجم)].

([10]) صحیح بخاری، ش: 5997؛ و صحیح مسلم، ش: 2318. [این حدیث، پیش‌تر به‌شماره‌ی 230 ذکر شد. (مترجم)]

([11]) حسن است؛ روایت: ترمذی (3768)؛ نسائی در الکبری (5/50)؛ احمد در مسند خود (3/3، 62، 64، 83) و در فضائل الصحابۀ (1368، 1384) به‌نقل از ابوسعید خدریt؛ این حدیث شواهد دیگری هم دارد که علامه آلبانی/ در السلسلۀ الصحیحۀ (796، 797) ذکر کرده و در صحیح ابن‌ماجه (96)، و صحیح الترمذی (2965) و صحیح الجامع (3180) آن‌را حسن دانسته است.

([12]) صحیح بخاری، ش: 2704، 3629، 3746، 7109) به‌نقل از ابی‌بکرهt.

([13]) آن گونه که در حدیث شماره‌ی 128 همین کتاب آمده است، این ماجرا درباره‌ی یک مرد روی داده و شارح محترم آن را درباره‌ی یک زنِ زناکار ذکر کرده است. (مترجم)

([14]) سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 15. ترجمه: « اموال و فرزندانتان، فقط مایه‌ی آزمایش (شما) هستند».

142- باب: مستحب بودن دعا برای کسی که هنگامِ عطسه زدن «الحمدلله» بگوید

142- باب: مستحب بودن دعا برای کسی که هنگامِ عطسه زدن «الحمدلله» بگوید و ناپسند بودن دعا برای کسی که هنگامِ عطسه زدن «الحمدلله» نگوید؛ و بیانِ آداب دعا برای عطسه‌زننده و نیز آداب عطسه زدن و خمیازه کشیدن

883- عن أبی هریرةt أنَّ النَّبِیَّr: «إنَّ الله یُحِبُّ الْعُطاسَ وَیَکْرَهُ التَّثَاؤُبَ، فَإذَا عَطَس أحَدکُم وَحَمِدَ اللّهَ تعالى کانَ حقًّا عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أن یَقُولَ لَهُ یَرْحَمُکَ الله وأمَّا التّثاؤُبُ فإنَّما هُوَ مِنَ الشَّیطانِ، فَإذا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَرُدَّهُ مَا اسْتَطَاعَ، فَإنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا تَثَاءَبَ ضَحِکَ مِنْهُ الشَّیطانُ». [روایت بخاری]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «الله، عطسه را می‌پسندد و خمیازه را نمی‌پسندد؛ هریک از شما عطسه زد و "الحمدلله" گفت، بر هر مسلمانی که آن‌را می‌شنود، لازم است که به او بگوید: "یَرْحَمُکَ الله". اما خمیازه از سوی شیطان است؛ لذا هریک از شما را خمیازه گرفت، تا آن‌جا که می‌تواند آن‌را برگردانَد. زیرا وقتی یکی از شما خمیازه می‌کشد، شیطان به او می‌خندد».

884- وَعَنْهُ عَنِ النَّبِیِّr: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُکُمْ فَلْیَقُلْ: الْحَمْدُ لله، وَلْیَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: یَرْحَمُکَ الله، فإذا قال لَهُ: یَرْحَمُکَ الله فَلْیَقُلْ: یَهْدِیکُمُ اللّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ». [روایت بخاری]([2])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: پیامبرr فرمود: «هرگاه یکی از شما عطسه زد، باید بگوید: "الْحَمْدُلِلّه" و برادر یا دوستش به او بگوید: "یَرْحَمُکَالله" و چون (برادر یا دوستش) به او "یَرْحَمُکَالله" گفت، عطسه‌زننده بگوید: "یَهْدِیکُمُ اللّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ"». [یعنی: الله، شما را هدایت کند و احوالتان را اصلاح بگرداند.]

 

885- وعن أبی موسىt قال: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یقولُ: «إذا عَطَسَ أحدُکُمْ فَحَمِدَ الله فَشَمِّتُوهُ، فَإِنْ لَمْ یَحْمَدِ الله فَلا تُشَمِّتُوهُ». [روایت مسلم]([3])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرگاه یکی از شما عطسه زد و "الْحَمْدُلِلّه" گفت، او را دعا کنید (و به او "یَرْحَمُکَالله" بگویید). و اگر یکی از شما عطسه زد و "الْحَمْدُلِلّه" نگفت، او را دعا نکنید (و به او "یَرْحَمُکَالله" نگویید)».

886- وَعَنْ أَنَسٍt قال: عَطَسَ رَجُلانِ عِنْدَ النَّبِیِّr فَشَمَّتَ أَحَدَهُمَا وَلَمْ یُشَمِّتِ الآخَرَ، فَقَالَ الَّذِی لَمْ یُشَمِّتْهُ: عَطَسَ فُلانٌ فَشَمَّتَّهُ وَعَطَسْتُ فَلَم تُشَمِّتْنِی؟ فقال: «هذا حَمِدَ الله، وإنَّکَ لَمْ تَحْمَدِ الله». [متفق علیه]([4])

ترجمه: انسt می‌گوید: دو نفر نزد پیامبرr عطسه کردند و پیامبرr برای یکی از آن‌ها دعا کرد (و به او "یَرْحَمُکَالله" گفت) و برای دیگری دعا نکرد (و به او "یَرْحَمُکَالله" نگفت). کسی که پیامبرr برایش دعا نکرد، گفت: فلانی عطسه زد و شما برایش دعا کردید؛ ولی من عطسه کردم و شما برایم دعا نکردید؟! فرمود: «این شخص، "الْحَمْدُلِلّه" گفت و تو نگفتی».

شرح

مؤلف، نووی/ در کتاب «ریاض‌الصالحین» می‌گوید: «باب: مستحب بودن دعا برای کسی که هنگام عطسه زدن، "الْحَمْدُلِلّه" بگوید؛ و بیان آداب عطسه و خمیازه».

عطسه از سوی اللهU می‌باشد و الله، آن را می‌پسندد؛ همان‌گونه که در حدیث ابوهریرهt آمده است که پیامبرr فرمود: «إنَّ الله یُحِبُّ الْعُطاسَ»؛ یعنی: «الله، عطسه را می‌پسندد». زیرا عطسه، بیان‌گر نشاط و چالاکی‌ست؛ از این‌رو انسان هنگامی‌که عطسه می‌زند، سبک و چالاک می‌شود و الله متعال، انسانِ کوشا و چالاک را دوست دارد. در حدیث صحیح آمده است که پیامبرr فرمود: «المُؤمنُ القَویُّ خیرٌ وأحبُّ إلی اللهِ مِن المؤمنِ الضَّعیفِ وفی کُلٍّ خیر».([5]) یعنی: «مؤمن توانمند و قوی، نزد الله از مؤمن ضعیف، بهتر و محبوب‌تر است و در هر دو، خیر و نیکی‌ست». از آن‌جا که عطسه نشانه‌ی سبکی و چالاکی‌ست، اللهU آن‌را می‌پسندد و انسان به‌دستورِ شریعت، باید هنگام عطسه کردن "الْحَمْدُلِلّه" بگوید؛ زیرا عطسه، نعمتی‌ست که الله متعال به او ارزانی داشته است و باید حمد و سپاسِ الله بر این نعمت را به‌جای آوَرَد. لذا انسان هنگامی‌که عطسه می‌زند، هر جا که باشد- چه در نماز و چه بیرونِ نماز- باید "الْحَمْدُلِلّه" بگوید. البته علما گفته‌اند: مگر این‌که در دستشویی باشد که باید با قلب خویش "الْحَمْدُلِلّه" بگوید؛ زیرا علما رحمهم الله گفته‌اند: دستشویی، مکان مناسبی برای ذکرِ الله متعال نیست. از این‌رو اگر کسی عطسه کرد و "الْحَمْدُلِلّه" گفت، بر هر مسلمانی که آن‌را می‌شنود، واجب است که به عسطه‌کننده "یَرْحَمُکَالله" بگوید و برایش بدان جهت که اللهU را ستوده است، دعای رحمت کند؛ زیرا عطسه‌کننده "الْحَمْدُلِلّه" گفته و شایسته است که برادرانش برای او دعای رحمت کنند.

در بخشی از این حدیث آمده است: «کانَ حقًّا عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أن یَقُولَ لَهُ یَرْحَمُکَ الله»؛ یعنی: «بر هر مسلمانی که آن‌را می‌شنود، لازم است که به او بگوید: "یَرْحَمُکَ الله"». لذا چنین به‌نظر می‌رسد که گفتنِ "یَرْحَمُکَ الله" بر همه‌ی شنوندگان واجب است؛ و فرموده‌ی پیامبرr در حدیثِ دیگر، این را تأیید می‌کند؛ چنان‌که فرموده است: «هرگاه یکی از شما عطسه زد و "الْحَمْدُلِلّه" گفت، او را دعا کنید (و به او "یَرْحَمُکَالله" بگویید).

برخی از علما بر این باورند که دعای رحمت برای کسی که عطسه می‌کند و "الْحَمْدُلِلّه" می‌گوید، فرض کفایه است؛ یعنی اگر یکی از شنوندگان به عطسه‌کننده "یَرْحَمُکَالله" بگوید، کافی‌ست؛ اما احتیاط، این است که مطابق رهنمودِ پیامبرr و آن‌چه در حدیث آمده است، همه‌ی کسانی که "الْحَمْدُلِلّه" گفتنِ آن‌شخص را می‌شنوند، به او "یَرْحَمُکَالله" بگویند.

و اما خمیازه از سوی شیطان است و الله متعال آن را نمی‌پسندد؛ چرا؟ برای این‌که خمیازه نشانه‌ی تنبلی‌ست و افرادِ پُرخواب یا کسانی که زیاد می‌خوابند، زیاد هم خمیازه می‌کشند. لذا از آن‌جا که خمیازه نشانه‌ی تنبلی‌ست، الله متعال آن‌را نمی‌پسندد. از این‌رو اگر کسی را خمیازه گرفت، تا آن‌جا که می‌تواند آن‌را برگردانَد؛ یعنی از خمیازه کشیدن جلوگیری کند. علما گفته‌اند: برای جلوگیری از خمیازه و فرو بردنِ آن، لبِ پایینی را به‌آرامی گاز بگیرید تا دهانتان باز نشود و خمیازه نیاید؛ البته لبِ خویش را به‌گونه‌ای گاز بگیرید که زخمی نشود. مهم این است که انسان با این روش یا هرگونه که می‌تواند از خمیازه جلوگیری کند. و اگر نتوانستید جلوی خمیازه را بگیرید، دستِ خویش را روی دهانتان بگذارید؛ این‌که برخی از علما رحمهم الله گفته‌اند: باید پشتِ دست را روی دهان گذاشت، هیچ اصلی ندارد و درستش، گذاشتنِ کفِ دست بر روی دهان در هنگام خمیازه است. انسان هنگامی‌که خمیازه می‌کشد، شیطان به او می‌خندد؛ زیرا خمیازه نشانه‌ی تنبلی‌ست و شیطان، انسان‌های تنبل را دوست دارد. الله متعال همه‌ی ما را از تنبلی و تن‌پروری در پناهِ خویش قرار دهد. از سوی دیگر، شیطان، انسان‌های کوشا و چالاک را دوست ندارد. از این‌رو اگر شما را خمیازه گرفت، تا آن‌جا که می‌توانید خمیازه را فرو برید و از آن جلوگیری کنید. این، سنت است؛ و گرنه، دست خود را بر روی دهانِ خویش بگذارید.

اما آیا لازم است که هنگامِ خمیازه بگویید: «أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم»؟

پاسخ: خیر؛ زیرا این کار از پیامبرr ثابت نشده است. پیامبرr به ما آموخته است که هنگامی خمیازه چه‌کار کنیم و نگفته که این عبارت را بر زبان بیاوریم؛ بلکه باید مطابق رهنمود آن بزرگوار تا آن‌جا که می‌توانیم، خمیازه را برگردانیم؛ و گرنه، دست خویش را بر روی دهانمان بگذاریم. لذا بر خلافِ پندارِ برخی از مردم، گفتنِ «أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم» در هنگام خمیازه هیچ اصلی ندارد. ناگفته نماند که مبنا و اساسِ عبادت‌ها، شریعت است؛ نه امیال و خواسته‌های افراد. ممکن است: این پرسش مطرح شود که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٢٠٠

                                                                   [الأعراف: ٢٠٠]     

و اگر وسوسه­ای از سوی شیطان به تو رسید، به الله پناه ببر؛ به‌راستی که او، شنوای داناست.

برخی از مردم می‌گویند: الله متعال در این آیه دستور داده است که اگر وسوسه‌ای از سوی شیطان به انسان رسید، باید به الله پناه ببرد و رسول اللهr فرموده است: «خمیازه از سوی شیطان است». پس خمیازه، نوعی وسوسه است. در پاسخِ این‌ها می‌گوییم: خیر؛ شما در فهمِ آیه دچار اشتباه شده‌اید؛ زیرا منظور از وسوسه‌ی شیطان، این است که انسان را به ارتکاب معصیت یا ترکِ واجبات فرا بخواند. لذا وسوسه‌ی شیطان بدین معناست که انسان‌ها را به ارتکاب معاصی و ترک واجبات فرا می‌خواند و هرگاه احساس کردید که شیطان شما را به انجامِ گناهی یا ترک واجبی وسوسه می‌کند، از او به الله متعال پناه ببرید؛ سنتِ عملی درباره‌ی خمیازه، این است که آن‌را برگردانیم یا از آن جلوگیری کنیم و اگر نتوانستیم خمیازه را فرو ببریم، دست خود را روی دهانمان بگذاریم.

و از آداب عطسه، این است که انسان هنگامِ عطسه کردن دستمال یا لباسش را روی صورتش بگیرد. علما گفته‌اند: در این کار دو حکمت وجود دارد:

حکمت نخست: معمولاً با عطسه عواملِ بیماری‌زا از بدن بیرون می‌آید و در اطرافِ انسان پراکنده می‌شود.

حکمت دوم: ممکن است به همراه عطسه چیزهای چندش‌آوری چون آبِ بینی بیرون بیفتد و باعث چندش و اذیت اطرافیان شود؛ از این‌رو اگر انسان هنگام عطسه کردن صورتش را بپوشاند، خوب و پسندیده است. این‌که برخی از مردم هنگام عطسه کردن بینیِ خود را می‌گیرند، اشتباه است؛ زیرا گرفتن بینی از خروجِ باد یا هوای درون بینی در هنگام عطسه جلوگیری می‌کند و ممکن است زیان‌بار باشد.

در احادیثی که مؤلف آورده، آشکار آمده است که اگر کسی عطسه کرد و "الْحَمْدُلِلّه" نگفت، به او "یَرْحَمُکَالله" گفته نمی‌شود؛ زیرا دو نفر نزد پیامبرr عطسه کردند و پیامبرr به یکی از آن‌ها "یَرْحَمُکَالله" گفت و به دیگری "یَرْحَمُکَالله" نگفت. نفرِ دوم عرض کرد: ای رسول‌خدا! فلانی عطسه زد و شما به او "یَرْحَمُکَ‌الله" گفتید؛ ولی من عطسه کردم و شما این را به من نگفتید؟! فرمود: «این شخص، "الْحَمْدُلِلّه" گفت و تو نگفتی». از این‌رو اگر کسی عطسه کرد و "الْحَمْدُلِلّه" نگفت، در جوابش "یَرْحَمُکَالله" نگویید؛ اما آیا باید گفتنِ "الْحَمْدُلِلّه" را به او یادآوری کنیم؟ پاسخ: خیر؛ حدیث بیان‌گرِ این است که گفتنِ "الْحَمْدُلِلّه" را به او یادآوری نمی‌کنیم؛ زیرا پیامبرr دستور نداد که اگر کسی عطسه کرد و "الْحَمْدُلِلّه" نگفت، گفتنِ این عبارت را به او یادآوری نمایید؛ بلکه فرمود: «و اگر یکی از شما عطسه زد و "الْحَمْدُلِلّه" نگفت، او را دعا نکنید (و به او "یَرْحَمُکَالله" نگویید)». البته پس از اندکی به‌قصد آموزش به او می‌گوییم: انسان هنگامی‌که عطسه می‌کند، باید "الْحَمْدُلِلّه" بگوید؛ و هدفِ ما از این یادآوری، آموزشِ وی باشد. عطسه‌کننده باید "الْحَمْدُلِلّه" را با صدای بلند و به‌گونه‌ای بگوید که برای اطرافیان قابلِ شنیدن باشد و وقتی به او "یَرْحَمُکَالله" گفتند، در جوابشان بگوید: "یَهْدِیکُمُ اللّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ". یعنی: «الله، شما را هدایت کند و احوالتان را اصلاح بگرداند». برخی از مردم می‌گویند: «یَهْدِینا أو یَهْدِیکُمُ اللّهُ»؛ یعنی: «خداوند، ما یا شما را هدایت کند». این، اشتباه و بر خلافِ رهنمودِ شریعت است؛ درست، همین است که بگویند: «یَهْدِیکُمُ اللّهُ وَیُصْلِحُ بَالَکُمْ».

***

887- وعن أبی هریرةt قال: کان رسول اللهr إذَا عَطَسَ وَضَعَ یَدَهُ أوْ ثَوبَهُ عَلى فیهِ وَخَفَضَ أوْ غَضَّ بَها صَوْتَهُ. [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([6])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr هنگامی‌که عطسه می‌کرد، دست یا لباسش را روی دهانش می‌گذاشت و با آن صدایش را آرام می‌کرد یا با آن صدایش را پایین می‌آورد.

888- وعن أبی موسىt قال: کان الْیَهُودُ یَتَعَاطسُونَ عِنْدَ رسولِ اللهr یَرْجُونَ أنْ یَقُولَ لَهُمْ «یَرْحَمُکُم الله»، فیقول: «یَهدْیکمُ الله ویُصْلِحُ بالَکُمْ». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([7])

ترجمه: ابوموسیt می‌گوید: یهودیان - به‌عمد و از روی دروغ- نزد رسول‌اللهr عطسه می‌زدند؛ به این امید که پیامبرr به آنان «یَرْحَمُکُم الله»([8]) بگوید؛ ولی پیامبرr می‌فرمود: «یَهدْیکمُ الله ویُصْلِحُ بالَکُمْ».([9])

889- وعن أبی سعید الخدریt قال: قال رسولُ اللهr: «إذَا تَثاءَبَ أحَدُکُمْ فَلْیُمْسِکْ بِیَدِهِ عَلَى فِیهِ فَإنَّ الشَّیْطانَ یَدْخُلُ». [روایت مسلم]([10])

ترجمه: ابوسعید خدریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه یکی از شما خمیازه کشید، دستش را روی دهانش بگیرد؛ زیرا شیطان، - از این راه به پیکرِ انسان- وارد می‌شود».

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6223.

([2]) صحیح بخاری، ش: 6224.

([3]) صحیح مسلم، ش: 2992.

([4]) صحیح بخاری، ش: 6225؛ و صحیح مسلم، ش: 2991.

([5]) صحیح مسلم، ش: 4816.

([6]) صحیح الجامع، ش: 4755؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4207. [راوی در بین «خَفَضَ» و «غَضَّ » شک کرده است.]

([7]) صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4213.

([8]) یعنی: الله بر شما رحم کند.

([9]) یعنی: الله، شما را هدایت کند و احوالتان را اصلاح بگرداند.

([10]) صحیح مسلم، ش: 2995.

141- باب: سنت است که وقتی از اجازه‌گیرنده بپرسند: «کیستی»، بگوید: «فلانی هستم» و نام یا شهرتِ خویش را بیان کند؛

141- باب: سنت است که وقتی از اجازه‌گیرنده بپرسند: «کیستی»، بگوید: «فلانی هستم» و نام یا شهرتِ خویش را بیان کند؛ و گفتنِ «منم» و امثال آن در پاسخ، مکروه است

879- عن أنسt فِی حدیثِهِ المشهورِ فِی الإسراء، قال: قال رسول اللهr: «ثُمَّ صَعِدَ بِی جِبْریلُ إلى السّماء الدُّنیا فاستفتح، فقیل: منْ هذا؟ قال: جبْریلُ، قِیل: وَمَنْ مَعَک؟ قال: مُحمَّد. ثمَّ صَعِدَ إلى السَّماء الثّانیة فاستفتح، قیل: مَنْ هذا؟ قال: جبریل، قیل: وَمَنْ مَعَک؟ قال: مُحَمدٌَّ» والثّالثة والرَّابعة وَسَائرهنَّ وَیُقالُ فی باب کُلِّ سماءٍ: مَنْ هذا؟ فَیقُول: جبریل. [متفق علیه]([1])

ترجمه: از انسt در حدیثِ مشهور «اِسراء» روایت است: رسول‌اللهr فرمود: «...سپس جبرئیل مرا به آسمان دنیا بالا بُرد و گشوده شدن دروازه‌ را درخواست کرد. گفته شد: کیستی؟ پاسخ داد: جبرئیل هستم. گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد. آن‌گاه مرا به آسمان دوم بالا بُرد و خواستارِ باز شدن آن شد. گفتند: کیستی؟ پاسخ داد: جبرئیل هستم. گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد». و در آسمانِ سوم و چهارم و دیگر آسمان‌ها و در دروازه‌ی هر آسمان پرسیده می‌شد: کیستی؟ و جبرئیل می‌گفت: جبرئیل هستم.

880- وعن أبی ذرٍt قال: خَرَجْتُ لَیْلةً مِنَ اللّیالِی فإذا رسولُ اللهr یَمْشِی وَحْدَهُ، فَجَعَلْتُ أَمْشِی فِی ظِلِّ الْقَمَرِ، فَالْتَفَتَ فَرَآنِی فَقَال: «مَنْ هذا؟» فَقُلْتُ: أبو ذَرٍ. [متفق علیه]([2])

ترجمه: ابوذرt می‌گوید: شبی از شب‌ها بیرون رفتم؛ پیامبرr را دیدم که تنها راه می‌رفت. در سایه‌(ای که از نورِ) ماه (پدید آمده بود)، به راهم ادامه دادم (تا در مهتاب دیده نشوم و خلوتِ پیامبرr را به‌هم نزنم). پیامبرr نگاه کرد و مرا دید؛ فرمود: «کیستی؟» گفتم: ابوذر.

881- وعن أُمَّ هانئ& قالت: قَالت:أَتَیْتُ النَّبِیَّr وَهُو یَغْتسِلُ وفاطمةُ تسْتُرُهُ فقال: «مَنْ هذه؟» فَقُلْتُ: أَنَا أُمُّ هَانئ. [متفق علیه]([3])

ترجمه: ام‌هانی& می‌گوید: نزد پیامبرr آمدم و پیامبرr استحمام می‌کرد و فاطمه& پارچه‌ای را برای پوشاندن ایشان گرفته بود. پیامبرr پرسید: این زن کیست؟ گفتم: من، ام‌هانی هستم.

882- وعن جابرٍt قال: أتَیْتُ النَّبِیَّr فَدَقَقْتُ البابَ فقال: «مَنْ هذا؟» فَقُلْتُ: أنا، فقال: «أنا أنا؟» کَأَنَّهُ کَرِهَهَا. [متفق علیه]([4])

ترجمه: جابرt می‌گوید: نزدِ پیامبرr آمدم و در زدم؛ پرسید: «کیستی؟» گفتم: منم. فرمود: «(یعنی چه که) منم، منم؟!» گویا از این طرز جواب، خوشَش نیامد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: (3207، 3887)؛ و صحیح مسلم، ش: 162.

([2]) صحیح بخاری، ش: 6443؛ و صحیح مسلم، ش: 94.

([3]) صحیح بخاری، ش: 357؛ و صحیح مسلم، ش: 336؛ این حدیث پیش‌تر به‌شماره‌ی 869 گذشت.

([4]) صحیح بخاری، ش: 6250؛ و صحیح مسلم، ش: 2155.

140- باب: اجازه خواستن و آداب آن

140- باب: اجازه خواستن و آداب آن

الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٢٧                                                                                    [النور : ٢٧]     

ای مؤمنان! واردِ خانه‌هایی غیر از خانه‌های خودتان نشوید تا آنکه اجازه بگیرید و بر ساکنان خانه سلام کنید.

و می‌فرماید:

﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ

                                                                                          [النور : ٥٩]      

و آن‌گاه که کودکانتان به بلوغ رسیدند، باید مانند کسانی که پیش از آنان اجازه می‌گرفتند، اجازه بگیرند.

 

875- وعن أبی موسى الأشعریt قال: قال رسولُ اللهr: «الاستِئْذاُن ثَلاَثٌ، فَإِنْ أُذِنَ لَکَ وَ إلاَّ فَارْجِع». [متفق علیه]([1])

ترجمه: ابوموسی اشعریt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اجازه خواستن سه بار است؛([2]) اگر به تو اجازه داده شد، (وارد شو) و گرنه، باز گرد».

876- وعن سهلِ بنِ سعدt قال: قال رسول اللهr: «إنَّمَا جُعِلَ الاستئذاُن منْ أَجْلِ البَصَر». [متفق علیه]([3])

ترجمه: سهل بن سعدt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «اجازه خواستن به‌خاطرِ نگاه (و جلوگیری از دیدنِ نامحرم) مقرر شده است».

877- وعن رِبْعِیِّ بن حِرَاشٍ قال: حدَّثّنا رَجُلٌ من بَنِی عَامرٍ أنَّهُ استأذَنَ عَلَى النَّبِیِّr وَهُوَ فی بیت فقال: أألِج؟ فقال رسول اللهr لِخادِمِه: «أُخْرُج إلى هذا فَعَلِّمْهُ الإستئذَانَ فَقُل لَهُ: قُل: السَّلامُ عَلَیکُم، أأدْخُل؟» فَسَمِعهُ الرَّجُلُ فقال: السَّلام عَلَیکم، أأدْخُل؟ فَأذن لَهُ النَّبِیُّr فَدَخَل. [روایت ابوداود با اِسناد صحیح]([4])

ترجمه: ربعی بن حِراش می‌گوید: مردی از «بنی‌عامر» برای ما روایت کرد که او از پیامبرr که در خانه‌ای بود، اجازه‌ی ورود خواست و گفت: آیا وارد شوم؟ رسول‌اللهr به خدمت‌کارِ خود فرمود: «نزد این‌شخص برو و به او روش اجازه خواستن را آموزش بده؛ به او بگو که بگوید: السلام علیکم؛ آیا وارد شوم؟» آن مرد سخن پیامبرr را شنید و گفت: «السلام علیکم؛ آیا وارد شوم؟» پیامبرr به او اجازه‌ی ورود داد و او هم وارد شد.

878- عن کلدة بن الحنبلt قال: أَتَیْتُ النَّبِیَّr فَدَخَلْتُ عَلَیْه ولم أُسَلِّم؛ فقال النَّبِیُّr: «ارْجِعْ فَقُلْ: السَّلامُ عَلَیکُم أَأَدْخل؟» [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی گوید: حدیثی حسن است.]([5])

ترجمه: کلده بن حنبلt می‌گوید: نزدِ پیامبرr آمدم و بدون این‌که سلام کنم، وارد شدم. پیامبرr فرمود: «برگرد و بگو: السلام علیکم؛ آیا وارد شوم؟»

شرح

مؤلف/ در کتابش «ریاض الصالحین» بابی به نام «اجازه خواستن و آداب آن» گشوده است. منظور از اجازه خواستن، این است که وقتی می‌خواهید واردِ خانه‌ای شوید، از صاحب‌خانه اجازه بگیرید؛ اگر اجازه داد، وارد شوید و گرنه، واردِ خانه نشوید و اگر آشکارا به شما گفت: «برگرد»، باید باز گردید. همان‌گونه که الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن قِیلَ لَکُمُ ٱرۡجِعُواْ فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ لَکُمۡۚ                      [النور : ٢٨] 

و اگر به شما گفته شد: بازگردید (و اجازه‌ی ورود ندادند)، پس بازگردید که این برای شما پاکیزه‌تر است.

تو ای صاحب‌خانه! از گفتنِ «برگرد» یا از اجازه ندادن شرم مکن؛ و تو که اجازه‌ی ورود خواسته‌ای! اگر به تو اجازه‌ی ورود ندادند یا به تو گفتند که برگرد، ناراحت نشو؛ زیرا چه‌بسا انسان ضرورت یا شرایطی دارد که نمی‌تواند پذیرای کسی باشد. لذا نباید برای ورود، پافشاری کنید یا صاحب‌خانه را در تنگنا قرار دهید؛ چراکه اگر به خواسته‌ی صاحب‌خانه عمل کنید و برگردید، این به فرموده‌ی الله متعال برای دل‌های شما پاکیزه‌تر است: ﴿فَٱرۡجِعُواْۖ هُوَ أَزۡکَىٰ لَکُمۡۚ.

مؤلف/ دو آیه از کتاب‌الله آورده است:

آیه‌ی نخست که پیش‌تر درباره اش سخن گفتیم؛ این آیه که الله متعال می‌فرماید:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُیُوتًا غَیۡرَ بُیُوتِکُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٢٧                                                                                    [النور : ٢٧] 

ای مؤمنان! واردِ خانه‌هایی غیر از خانه‌های خودتان نشوید تا آنکه اجازه بگیرید و بر ساکنان خانه سلام کنید. این کار برای شما بهتر است؛ باشد که پند بگیرید.

پیش‌تر گفتیم: ﴿تَسۡتَأۡنِسُواْ بدین معناست که اجازه بگیرید؛ یا بدین معناست که مطمئن باشید که صاحب‌خانه آمادگی ورودِ شما به خانه‌اش را دارد. مثلاً صاحب‌خانه به شما می‌گوید: «بعد از نماز ظهر به خانه‌ام بیا» و شما در موعدِ مقرر می‌روید و می‌بینید که دربِ خانه باز است؛ در این‌صورت نیازی به اجازه خواستن نیست. لذا فرقی نمی‌کند که اجازه خواستن بنا بر قرار قبلی باشد یا هنگامی که دربِ خانه می‌رسید، اجازه‌ی ورود بخواهید. البته وقتی قرارِ قبلی دارید، مادامی که مطمئنید که صاحب‌خانه دربِ خانه‌اش را برای شما باز گذاشته است، ایرادی ندارد که وارد شوید؛ اما بدون شک بهتر است که هنگام ورود به خانه سلام کنید تا بدین‌سان هم از اجر و ثواب سلام کردن برخوردار شوید و هم دعای برادر مسلمانتان که می‌گوید: «وعلیک السلام»، شامل شما شود.

و اما آیه‌ی دوم که مؤلف/ ذکر کرده است؛ الله متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلۡأَطۡفَٰلُ مِنکُمُ ٱلۡحُلُمَ فَلۡیَسۡتَ‍ٔۡذِنُواْ کَمَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ       [النور : ٥٩] 

و آن‌گاه که کودکانتان به بلوغ رسیدند، باید مانند کسانی که پیش از آنان اجازه می‌گرفتند، اجازه بگیرند.

هر کودکی پس از این‌که به سن بلوغ رسید، باید برای ورود به خانه اجازه بگیرد؛ البته در این مسأله برای کودکانی که به سن تشخیص نرسیده‌اند، آسان گرفته شده است و فقط در سه مورد، این‌ها نیز حتماً باید اجازه بگیرند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسۡتَ‍ٔۡذِنکُمُ ٱلَّذِینَ مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ وَٱلَّذِینَ لَمۡ یَبۡلُغُواْ ٱلۡحُلُمَ مِنکُمۡ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٖۚ مِّن قَبۡلِ صَلَوٰةِ ٱلۡفَجۡرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ ٱلظَّهِیرَةِ وَمِنۢ بَعۡدِ صَلَوٰةِ ٱلۡعِشَآءِۚ     [النور : ٥٨]     

ای مؤمنان! بردگان و کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده‌اند، (هنگام ورود به اتاقتان) باید در سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح؛ و هنگام (استراحت) نیم‌روز که لباس‌هایتان را در می‌آورید و پس از نماز عشا.

این سه وقت، هنگامِ خلوت ما انسان‌هاست و در این اوقات برای ورود به اتاق، کودکان نیز باید اجازه بگیرند؛ زیرا در این اوقات، چه‌بسا انسان برای خوابیدن آماده می‌شود و لباسی می‌پوشد که دوست ندارد کسی او را در آن وضعیت ببیند. از این‌رو در این سه وقت، اجازه گرفتن برای ورود به اتاق ضروری‌ست.

اما در رابطه با نگاه کردن کودک به زنِ نامحرم، حدّ بلوغ مطرح نیست؛ بلکه اگر مشخص بود که کودکی -حتی اگر کم‌تر از ده سال داشته باشد- مسایل جنسی را در می‌یابد و یا با نظر شهوت به زن نگاه می‌کند، در این صورت، زن باید از چنین کودکی حجاب بگیرد؛ یعنی خودش را در برابرِ وی بپوشاند؛ زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِینَ غَیۡرِ أُوْلِی ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ                                                                              [النور : ٣١]       

و به زنان مؤمن بگو: چشمانشان را پایین بگیرند و شرمگاه‌هایشان را حفظ نمایند و زیور خویش را ـ جز آنچه ظاهر است ـ آشکار نکنند و روسری‌هایشان را بر گریبان‌هایشان بیندازند و زیورشان را ظاهر نسازند جز برای شوهر یا پدر یا پسر یا پدرشوهر یا برادر یا برادرزاده‌ها یا خواهرزاده‌ها و یا زنان هم‌کیش خویش یا غلامانشان یا مردان پیر که به زنان بی‌رغبتند یا کودکانی که به مسایل جنسی زنان آگاهی ندارند.

شاهد این‌جاست که فرمود: ﴿أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ؛ علما گفته‌اند: منظور از کودکانی که به مسایلِ جنسیِ زنان آگاهی ندارند، کودکانی هستند که به زنان رغبت جنسی ندارند و اصلاً چنین چیزی به ذهنشان خطور نمی‌کند؛ زیرا چه‌بسا کودکی کم‌تر از ده سال دارد، اما با نگاهِ شهوت به زنان می‌نگرد و این، بستگی به محیطی دارد که در آن بزرگ شده است؛ اگر محیطی که کودک در آن پرورش می‌یابد، محیطی باشد که درباره‌ی چنین مسایلی زیاد سخن می‌گویند، طبیعی‌ست که شهوت و میل جنسی از همان ابتدا در آن کودک زبانه بکشد؛ اما اگر در محیطی مانند کلاس‌های حفظ قرآن پرورش یابد، غریزه‌ی جنسی‌اش تحریک نمی‌شود. به‌هر حال اگر کودک سر از مسایل جنسی درمی‌آورد و به چنین مسایلی درباره‌ی زنان آگاهی دارد، در این صورت بر زن مسلمان واجب است که حجابش را در برابر این کودک رعایت کند؛ گرچه آن کودک ده ساله و یا کوچک‌تر باشد. حتما تعجب می‌کنید که بشنوید: کسی در 11 سالگی دارای فرزند شده باشد! آری؛ گفته می‌شود که عمرو بن عاصt فقط یازده سال از فرزندش عبداللهt بزرگ‌تر بود. امام شافعی/ گفته است: «مادربزرگی دیدم که فقط بیست و یک سال داشت»! اما در دوران ما، برخی از دختران در این سن و سال بالغ می‌شوند و سن ازدواج از این هم بالاتر رفته است. ممکن است دختری در نه سالگی بالغ شود و ازدواج کند و در نخستین سال ازدواجش باردار گردد و در ده سالگی صاحبِ فرزندِ دختر شود؛ دخترش نیز در نه سالگی ازدواج کند و فرزندی به‌دنیا بیاورد؛ بدین‌ترتیب زنی بیست ساله، مادربزرگ می‌شود. پس امام شافعی درست فرموده که مادربزرگی بیست و یک ساله دیده است.

کودکی که به حدّ بلوغ می‌رسد، برای ورود به خانه حتما باید اجازه بگیرد و اگر مسایلِ جنسی را در می‌یابد یا درکِ این مسایل در نگاه و سخنانش پیداست، در این صورت بر زن مسلمان واجب است که خودش را در برابر این کودک بپوشاند؛ هرچند کودک، ده‌ساله و یا کوچک‌تر باشد.

***




([1]) صحیح بخاری، ش: 6245؛ و صحیح مسلم، ش: 2153.

([2]) یعنی برای ورود به جایی باید سه بار اجازه خواست. (مترجم)

([3]) صحیح بخاری، ش: (6242، 6901)؛ و صحیح مسلم، ش: 2156.

([4]) صحیح الجامع، ش: 234؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 1170؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4312.

([5]) صحیح أبی داود، ش: 4311.

139- باب: مستحب بودن سلام به‌هنگام برخاستن از مجلس و ترک هم‌نشین یا هم‌نشینان

139- باب: مستحب بودن سلام به‌هنگام برخاستن از مجلس و ترک هم‌نشین یا هم‌نشینان

874- وعن أبی هریرةt قال: قال رسولُ اللهr: «إذَا انْتَهَى أحَدُکُم إلى المَجْلسِ فَلْیُسَلِّمْ، فَإذَا أرَادَ أنْ یَقُومَ فَلْیُسَلِّم، فَلیسْت الأُولى بأَحَقِّ من الآخِرَة». [روایت ابوداود و ترمذی؛ ترمذی این حدیث را حسن دانسته است.]([1])

ترجمه: ابوهریرهt می‌گوید: رسول‌اللهr فرمود: «هرگاه کسی از شما واردِ مجلسی می‌شود، باید سلام کند و چون می‌خواست برخیزد، باید سلام نماید؛ زیرا سلامِ نخست، بهتر و شایسته‌تر از سلامِ پایانی نیست».

شرح

در این حدیث آمده است: هرگاه انسان وارد مجلسی می‌شود، سلام کند و آن‌گاه که قصدِ ترکِ مجلس را داشت و برخاست، باز سلام نماید؛ زیرا پیامبرr به این کار دستور داده و فرموده است: «سلامِ نخست، بهتر و شایسته‌تر از سلامِ پایانی نیست»؛ یعنی: همان‌گونه که هنگامِ ورود به مجلس سلام می‌کنید، هنگامِ ترک مجلس نیز سلام نمایید. از این‌رو انسان هم هنگامِ ورود به مسجد بر پیامبرr درود می‌فرستد و هم هنگام خروج از آن. هم‌چنین انسان هنگامِ ورود به مکه برای حج یا عمره، با طواف آغاز می‌کند و آن‌گاه که قصد ترک مکه را دارد، با طواف به پایان می‌رساند؛ زیرا طواف، تحیت یا سلام و درودِ مکه برای کسی‌ست که حج یا عمره می‌گزارد و نیز وداع با مکه برای حاجی یا عمره گزاری‌ست که مکه را ترک می‌کند. این، از کمالِ شریعت است که آغاز و پایانِ چنین کارهایی را یکسان قرار داده است و همان‌گونه که همه‌ی ما می‌دانیم: شریعت از سوی پروردگار دانا و حکیم نازل شده است. همان‌طور که الله متعال می‌فرماید:

 

 

﴿الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ ١   [هود: ١]

الف، لام، را؛ (این) کتابی است که آیاتش محکم و استوار گشته و از سوی پروردگار حکیم و دانا بیان شده است.

از این‌رو می‌بینیم که همه‌ی آموزه‌ها و دستورهای شریعت، هم‌سو و هماهنگ است و در آن هیچ تناقض و عیبی وجود ندارد؛ چنان‌که رسول اللهr از راه رفتن با یک کفش- حتی به‌خاطرِ تعمیرِ کفشِ دیگر باشد- منع نموده است؛ چرا؟ زیرا اگر کفش را به یکی از پاهای خود اختصاص دهید، در حقّ پای دیگر جفا کرده‌اید و این بر خلافِ عدل و توازن است؛ لذا به‌روشنی می‌بینیم که شریعت اسلامی به عدل و رعایتِ حق در همه چیز دستور داده است:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ ٩٠                                                                        [النحل: ٩٠]       

همانا الله به عدل و احسان و عطا و بخشش به خویشان فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و تجاوز باز می‌دارد. پندتان می‌دهد؛ باشد که پند بگیرید.

***




([1]) صحیح الجامع، ش: 400؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 183؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/ ش: 4340.