93- باب: تشویق به آرامش و وقار به هنگام رفتن به سوی نماز و جلسههای علمی و دیگر عبادتها
الله متعال میفرماید:
﴿وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ ٣٢﴾ [الحج : ٣٢]
و هر کس، نشانهها و شعایر الاهی را بزرگ و گرامی بدارد، بیگمان این امر از تقوای دلهاست.
709- وعن أبی هریرةَt قَالَ: سَمِعْتُ رسولَ اللهr یَقُولُ: «إذا أُقِیمَتِ الصَّلاةُ، فَلا تَأْتُوهَا وأنْتُمْ تَسْعَوْن، وَأْتُوهَا وَأَنُتمْ تَمْشُون، وعَلَیکم السَّکِینَةَ، فَما أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا، وَمَا فَاتَکُمْ فَأَتِمُّوا». [متفقٌ علیه]([1])
زَادَ مُسْلِمٌ فِی روایة له: «فَإنَّ أحدَکُمْ إذا کانَ یعمِدُ إلى الصَّلاةِ فَهُوَ فی صلاةٍ».
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: از رسول اللهr شنیدم که میفرمود: «وقتی نماز برپا میشود، با عجله و شتاب به نماز نیایید؛ بلکه با راه رفتنِ عادی به نماز بیایید و سکون و آرامش را رعایت کنید. هرچه از نماز را - با جماعت- دریافتید، بخوانید و آنچه را از دست دادید، کامل نمایید».
در روایتی از مسلم، افزون بر این آمده است: «وقتی یکی از شما قصدِ نماز میکند، گویا در نماز است».
710- وعن ابن عباس رضی الله عنهما أَنَّهُ دَفَعَ مَعَ النَّبِیَّr یَوْمَ عرَفَةَ فَسَمِعَ النَّبِیُّr وَرَاءَهُ زَجْراً شَدیداً وَضَرْباً وَصوْتاً للإِبل، فَأَشار بِسَوْطِهِ إِلَیْهِمْ وقال: «أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَیْسَ بِالإِیضَاعِ». [بخاری، این حدیث را روایت کرده و مسلم نیز بخشی از آن را نقل نموده است.]([2])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: روز عرفه با پیامبرr - از عرفات- بهراه افتادم. پیامبرr از پُشت سرش سر و صدای زدن و راندن شترها را شنید. با تاریانهاش به سوی مردم آنان اشاره کرد و فرمود: «ای مردم! آرامش را حفظ کنید؛ زیرا نیکی، به عجله کردن - و تند راندن شترها- نیست».
شرح
مؤلف/ میگوید: «تشویق به آرامش و وقار به هنگام رفتن به سوی نماز و جلسههای علمی و دیگر عبادتها».
روشن است که نماز، مهمترین رُکن اسلام پس از شهادتین و یکی از بزرگترین شعایر الاهیست. انسان هنگامی که به نماز میایستد، در حقیقت در پیشگاه اللهU قرار میگیرد. وقتی پیشِ یک انسان میرویم، او را گرامی میداریم و با ادب و آرامش به سوی او حرکت می کنیم؛ پس چگونه است آنگاه که به سوی نماز میرویم تا در پیشگاه اللهU بایستیم؟
لذا همانگونه که در حدیث ابوهریرهt خواهد آمد، باید با سکون و آرامش به سوی نماز برویم.
سپس مؤلف/ در این باب، این آیه ذکر کرده است که اللهU میفرماید:
﴿وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ ٣٢﴾ [الحج : ٣٢]
و هر کس، نشانهها و شعایر الاهی را بزرگ و گرامی بدارد، بیگمان این امر از تقوای دلهاست.
کسی که شعایر الاهی را گرامی دارد و آنها را در قلبش بزرگ میبیند و آنگونه که باید در عمل نیز آنها را بزرگ میداند، این، از تقوای دلهاست؛ یعنی چنین رویکردی، نشانگر درست بودن نیت و تقوای قلبِ اوست. وقتی قلب انسان، تقوا داشته باشد، تقوا و پرهیزگاری در سراسرِ وجودش نمایان میشود. زیرا پیامبرr فرموده است: «أَلاَ وإِنَّ فی الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ کُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّه؛ أَلاَ وَهِی القَلْبُ». [م أَلاَ وإِنَّ فی الجسَدِ مُضغَةً إذا صلَحَت صَلَحَ الجسَدُ کُلُّه، وَإِذا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّه؛ أَلاَ وَهِی القَلْبُ».([3]) «هان! پارهگوشتی در بدن وجود دارد که صلاح و فساد همهی بدن وابسته به آن است. بدانید که آن عضو، قلب است».
پس شعایر الاهی را گرامی بدارید که این، همان تقوای قلبِ شماست و نزدِ پروردگارتان برای شما بهتر است:
y ﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ﴾ [الحج : ٣٠]
(حُکم) اینست و هر کس، نشانهها و شعایر الاهی را بزرگ بدارد، بیگمان این عمل برایش نزد پروردگارش نیک است.
سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که ابوهریرهt میگوید: پیامبرr فرمود: «وقتی نماز برپا میشود، با عجله و شتاب به نماز نیایید»؛ یعنی هنگامی که بیرونِ مسجد هستید و صدای اقامه را میشنوید، دواندوان به سوی نماز نیایید. لذا چنین بهنظر میرسد که صدای اقامه از بیرون مسجد شنیده میشود؛ چنانکه در حدیث آمده است: پیامبرr به بلالt فرمود: «پیش از من، آمین نگو». و این نشان میدهد که بلالt در جایی قرار میگرفت و اقامه میگفت که مردم صدایش را میشنیدند. خلاصه اینکه پیامبرr فرمود: بلکه با راه رفتنِ عادی به نماز بیایید و سکون و آرامش را رعایت کنید». منظور از راه رفتنِ عادی، اینست که گامهای معمولی بردارید و منظور در اینجا، این نیست که قدمهای شما به هم نزدیک باشد. زیرا کوتاه کردن قدمها یا گامهای کوتاه و نزدیک به هم، در حدیثِ دیگری اشاره شده است: «لَمْ یَخطُ خُطوَةً إِلاَّ رُفِعَ لَهُ بِها دَرجةٌ».([4]) یعنی: «با هر قدمی که برمیدارد، یک درجه بر درجاتش افزود میشود». از اینرو برخی از علما، برداشتن گام های کوتاه به سوی نماز را مستحب دانستهاند. رسولاللهr فرمود: «هرچه از نماز را - با جماعت- دریافتید، بخوانید و آنچه را از دست دادید، کامل نمایید». لذا علما گفتهاند: اگر نگران بود که رکعتی را از دست بدهد، ایرادی ندارد که اندکی سریعتر حرکت کند؛ البته بهاندازهای که با راه رفتنِ عادی، تفاوت نداشته باشد؛ یعنی بهگونهای که سر و صدا ایجاد نشود.
این حدیث، نشانگر اهمیت و جایگاه والای نماز است. از اینرو ایرادی ندارد که مؤذن، اقامه را در بلندگو بگوید تا کسانی بیرون مسجد هستند، صدای اقامه را بشنوند. گرچه برخی از مردم اعتراض کرده، میگویند: گفتن اقامه در بلندگوی بیرون، باعث میشود که برخیها تنبلی کرده، منتظر شنیدن اقامه بمانند و بدین ترتیب رکعت اول یا حتی دو سه رکعت نماز را از دست بدهند؛ و این به فاصلهی خانهی آنها از مسجد بستگی دارد. اما وقتی صدای اقامه در زمان پیامبرr از بیرونِ مسجد شنیده میشد، دیگر دلیلی وجود ندارد که اشکالی در این کار ببینیم. البته اشکالِ کار در اینست که در برخی از مناطق، خود نماز را از بلندگوی مناره پخش میکنند و این، آرامش اطرافیان مسجد و حتی آرامشِ نمازگزاران مساجدِ نزدیک را بههم میزند؛ بهویژه در نمازهای جهری.([5]) چنانکه برخی از مردم در مسجد مشغول نماز هستند و قرائت امامِ مسجد نزدیکشان را نیز میشنوند و چون امامِ آن مسجد، خوشصداست، حواسشان به آنسو میرود و حتی دیده شده که وقتی امامِ آن مسجد قرائت سورهی فاتحه را به پایان میرسانَد، برخی از نمازگزاران، آمین گفتهاند؛ زیرا قرائت مسجد مجاور را از بلندگو شنیده و دنبال کردهاند و چون امامِ مسجد مجاور، خوشصداست، بهجای گوش دادن به قرائتِ امامِ خود، همهی حواسشان به قرائت امام مسجد مجاور، معطوف میشود.
در «موطأ» امام مالک/ آمده است: شبی پیامبرr بیرون رفت و یارانش در مسجد نماز میخواندند و صدای قرائتشان بلند بود. پیامبرr فرمود: «إنَّ الْمُصَلِّیَ یُنَاجِی رَبَّهُ، فَلْیَنْظُرْ بِمَا یُنَاجِیهِ بِهِ وَلا یَجْهَرْ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْقُرْآنِ».([6]) یعنی: «نمازگزار با پروردگارش مناجات میکند؛ پس دقت نماید که با پروردگار چگونه مناجات میکند. لذا با بلند کردن صدای قرائت، باعث اذیت و تشویش خاطر یکدیگر نشوید». در روایت ابوداود آمده است: «ألا إنَّ کُلَّکُمْ مُنَاجٍ رَبَّهُ فَلاَ یُؤذینَّ بَعْضُکُم بَعْضًا وَلاَ یَرْفَعْ بَعْضُکُم عَلَى بَعْضٍ فِی القراءةِ».([7]) یعنی: «هر یک از شما با پروردگارش مناجات میکند؛ پس یکدیگر را اذیت نکنید و هنگام قرائت صدایتان را در حضور یکدیگر بالا نبرید».
بدینسان بلند کردن صدا برای قرائت قرآن را اذیت و آزار برشمرد و از آن نهی کرد؛ واقعیت نیز همین است. از اینرو بهپندارِ ما کسانی که نماز را از طریق بلندگوهای مساجد پخش میکنند، به اطرافیان مسجد آزار میرسانند و از این بابت گنهکارند. علاوه بر این، حتی اگر بحثِ گناه مطرح نباشد، در اینکه ترکِ چنین عملی بهتر است، شکی نیست؛ زیرا پخشِ نماز از بلندگوی مسجد، فایدهای ندارد. زیرا پیشامام برای مقتدیها و نمازگزارانِ داخلِ مسجد، نماز نمیدهد؛ و کاری به کسانی که بیرونِ مسجد هستند، ندارد.
ضمن اینکه این عمل، یک پیامدِ منفی دیگر نیز دارد؛ و آن، اینکه باعث میشود مردم برای آمدن به مسجد تنبلی کنند. یعنی تا زمانی که شخص صدای قرائت امام را میشنود، همینکه میخواهد برخیزد و به مسجد برود، شیطان او را منصرف میکند و میگوید: صبر کن؛ رکعت دوم میرسی. عجله نکن؛ به رکعت سوم خواهی رسید و بدینسان فقط یک رکعت جماعت را درمییابد و از خیر و نیکی فراوانی محروم میگردد. لذا از برادران مسلمانمان بهویژه ائمهی جماعات میخواهیم که دست از این عمل بردارند تا خود نیز مسؤولیتی نداشته باشند و دیگران نیز، بهویژه اطرافیانِ مسجد رنج نبرند. چون گاه برخی از مردم، نماز خود را میخوانند و استراحت میکنند یا بیمارند و پخش صدای نماز از مسجد، آرامش و سکوتِ مورد نیازشان را بههم میزند.
پیامبرr فرمود: «هرچه از نماز را - با جماعت- دریافتید، بخوانید و آنچه را از دست دادید، کامل نمایید». یعنی انسان هر جای نماز به جماعت رسید، تکبیرِ احرام را میگوید و با امام، واردِ نماز میشود. به عبارتی اگر به مسجد آمدید و امام در حالِ رکوع بود، همانگونه که راست ایستادهاید، تکبیر احرام را بگویید و سپس رکوع کنید؛ بدینسان آن رکعت را دریافتهاید. همچنین اگر زمانی به جماعت رسیدید که امام در قیامِ پس از رکوع بود، تکبیر بگویید و در همان بخشِ نماز به امام بپیوندید و با او سجده کنید؛ البته این را رکعت بهشمار نیاورید؛ زیرااگر انسان رکوع را با امام درنیابد، آن رکعت را از دست داده است. همچنین اگر زمانی به جماعت رسیدید که امام در سجده بود، در حالی که ایستادهاید تکبیر بگویید و سپس به سجده بروید و منتظر نمانید که امام برخیزد.و نیز اگر امام نشسته بود، در حالی که در قیام هستید، تکبیر بگویید و سپس بنشینید. یعنی امام در هر وضعیتی که بود، در حالِ قیام تکبیر بگویید و در همان بخشِ نماز، به جماعت بپیوندید.
اما اگر به مسجد آمدید و دیدید که امام در تشهدِ پایانیِ نماز است، اطرافتان را نگاه کنید؛ اگر عده ی دیگری نیز مانند شما به نماز نرسیده بودند، دیگر وارد نماز نشوید؛ زیرا با رسیدن به تشهد، نماز جماعت را در نیافتهاید؛ یعنی لازمهی درکِ جماعت، اینست که حداقل به یک رکعت برسید. چون در حدیث آمده است: «مَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِنَ الصَّلاةِ فَقَدْ أَدْرَکَ الصَّلاةَ».([8]) یعنی: «کسی که یک رکعت را با امام دریابد، ثواب نماز جماعت را دریافته است». اما اگر جماعتی با شما نباشد و نتوانید خود را به جماعت مسجدِ مجاور برسانید، در تشهد به جماعت ملحق شوید؛ البته این را هیچ رکعتی حساب نکنید؛ زیرا به رکوع نرسیدهاید.
از این حدیث چنین برداشت میشود که وقتی کسی به بخشی از نماز جماعت نمیرسد، هنگامی که برای تکمیل نمازش برمیخیزد، پایانِ نمازش را بهجا میآورد، نه ابتدای آن را؛ یعنی اگر به دو رکعتِ پایانیِ نماز ظهر رسید، هنگامی که برای تکمیل نمازش برمیخیزد، دو رکعتی که ادا میکند، دو رکعتِ پایانیِ نمازِ اوست و فقط فاتحه را میخوانَد. زیرا سنت در دو رکعتِ پایانی نماز، اینست که فقط سورهی فاتحه قرائت شود.
و اما حدیث ابن عباس$ که مؤلف/ آن را ذکر کرده است؛ ابنعباس$ میگوید: «روز عرفه با پیامبرr - از عرفات- بهراه افتادم. پیامبرr از پُشت سرش سر و صدای زدن و راندن شترها را شنید». زیرا مردم در دوران جاهلیت هنگامی که از عرفه میرفتند، بهسرعت حرکت میکردند و پس از تاریک شدن هوا، از آنجا کوچ مینمودند. از اینرو با سر و صدا و هیاهوی فراوان شترهایشان را میراندند. لذا همینکه طبق عادتِ گذشته عمل کردند، پیامبرr با تازیانهاش به آنها اشاره نمود و فرمود: «ای مردم! آرامش را حفظ کنید؛ زیرا نیکی، به عجله کردن و حرکتِ پُرشتاب نیست».
از این حدیث چنین برمیآید که انسان نباید برای رفتن به مکانهای عبادت، تُند و پرشتاب حرکت کند؛ زیرا کسانی که از عرفه به سوی مزدلفه میروند، قصدِ عبادت دارند. از اینرو باید ادب را رعایت کنند و با آرامش حرکت نمایند.
مؤلف/ این باب را با همین روایت به پایان برده است؛ لذا وقتی به جلسههای علمی میروید، آرامش و وقارِ خود را حفظ کنید تا در برابر مردم به حرمت و منزلت شما حفظ گردد. زیرا گرامیداشت چنین مجالسی، به معنای تعظیم و گرامیداشت اللهU میباشد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (636، 908)؛ و صحیح مسلم، ش: 602.
([2]) صحیح بخاری، ش: (1544، 1671)؛ و صحیح مسلم، ش: 1282.
([3]) صحیح بخاری، ش: 52؛ و صحیح مسلم، ش: 1599.
([4]) ر.ک: حدیث شمارهی 11. [مترجم]
([5]) یعنی نمازهای صبح، مغرب و عشاء که امام قرائت نماز را آشکار (با صدای بلند) میخوانَد.
([6]) بخاری، ش: (405، 413، 417، 531، 1214)؛ و مسلم، ش: 551.
([7]) ابوداود،بهشمارهی 1332 روایتش کرده و آلبانی آن را صحیح دانسته است.
([8]) بخاری، ش: 580؛ و مسلم، ش: 607.
الله متعال میفرماید:
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣﴾ [الفرقان: ٦٣]
و بندگان پروردگار رحمان، کسانى هستند که روى زمین با آرامش و فروتنى راه مىروند، و هنگامى که افراد نادان، آنان را مورد خطاب قرار مىدهند، سلام ـ سخن مسالمتآمیزی ـ مىگویند.
708- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: مَا رَأَیْتُ رسولَ اللهr مُسْتَجْمِعاً قَطُّ ضَاحِکاً حتَّى تُرى مِنه لَهَوَاتُه، إِنَّما کانَ یَتَبَسَّم. [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: عایشه& میگوید: هرگز رسولاللهr را ندیدم که در خندیدن بهاندازهای زیادهروی کند - و دهانش را باز نماید- که داخل دهانش دیده شود؛ بلکه هنگام خندیدن، فقط تبسم میفرمود.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب: متانت و آرامش».
متانت، ویژگی یا حالتیست که انسان را در چشمِ دیگران، متین و محترم میگرداند؛ از اینرو هرکس او را میبیند، به او احترام میگذارد و او را گرامی میدارد.
آرامش، نیز همینگونه است؛ بهگونهای که انسان، سنگین است و حرکتهای اضافی و سبک از او دیده نمیشود. بلکه در قلب خود آرام است و در گفتار و کردارِ خویش، آرام بهنظر میرسد.
شکی نیست که این دو ویژگی، یعنی متانت و آرامش، جزو بهترین ویژگیهاییست که الله به بندهاش عنایت میکند. زیرا در نبودِ این ویژگیها، انسان، بیشخصیت میگردد و هیبت و وقار ندارد؛ بلکه با رفتارهای سبکش از چشم مردم میافتد. حرکتهای اضافی و سبک، همخوانی و سنخیتی با آرامش و وقار ندارد؛ بلکه اثری از آرامشِ قلبی و متانت در گفتار و کردار، در آدمِ بیقرار دیده نمیشود. لذا اگر الله متعال بر بندهای منت بگذارد، او را از این دو ویژگی ارزشمند برخوردار میسازد. عجله و شتابزدگی نیز با آرامش و وقار، در تعارض است؛ آدمِ عجول، آرام و قرار ندارد و فقط بگومگو میکند! در صورتی که رسولاللهr از بگومگو و کثرت سؤال و نیز هدر دادن مال، نهی فرموده است. کسی که در کارها، درنگ و تأنی ندارد، خطاهای فراوانی از او سر میزند و مردم به حرفش اعتماد نمیکنند؛ از اینرو در جرگهی کسانی قرار میگیرد که کسی حرفشان را نمیپذیرد و از آن استفاده نمیکند.
سپس مؤلف/ به این آیه استدلال کرده است که اللهU میفرماید:
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣﴾ [الفرقان: ٦٣]
و بندگان پروردگار رحمان، کسانى هستند که روى زمین با آرامش و فروتنى راه مىروند، و هنگامى که افراد نادان، آنان را مورد خطاب قرار مىدهند، سلام ـ سخن مسالمتآمیزی ـ مىگویند.
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ﴾، یعنی بندگان پروردگار رحمان، کسانی هستند که الله گسترده مهر، با رحمت خویش بر آنان منت نهاده و به آنان توفیق خیر و نیکی عنایت کرده است؛ لذا روی زمین با آرامش راه میروند. یعنی اگر یکی از آنها را ببینی، در حقیقت شخصی را دیدهای که در راه رفتنش، سنگین و باوقار است و هیچ عجله یا شتابی زشت و زننده در او دیده نمیشود.
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾؛ یعنی در برابرِ سخن یا رفتارِ زشت دیگران، رفتارِ مسالمتآمیزی دارند و منظور، گفتنِ لفظِ سلام نیست. به عبارت دیگر، اگر فردِ جاهلی، او را مخاطب قرار دهد و حرفِ ناشایستی به او بزند، واکنش منفی نشان نمیدهد؛ بلکه سخن مسالمتآمیزی میگوید تا از شرش در امان بماند یا به بهترین روش دفاع میکند و اگر صلاح بداند، هیچ نمیگوید. خلاصه اینکه یا سخنی میگوید که با آن در امان میماند؛ زیرا تعامل با آدمِ نادان، مشکل است؛ اگر با او بحث و مجادله کنید، هر آن امکان دارد نسبت به شما بیادبی کند یا سخنِ ناشایستی بگوید و حتی ممکن است به عمل یا موضوعِ نیک و پسندیدهای که او را به آن فرا میخوانید، دشنام دهد و بدینسان به دین و آیین بد بگوید! لذا یکی از توفیقهای پروردگار رحمان به بندگان نیکش، اینست که وقتی افرادِ نادان، آنان را مورد خطاب قرار میدهند، سخن مسالمتآمیزی به آنها میگویند؛ به عبارت دیگر واکنش سالمی در برابر جهالتهای افراد نادان دارند و این، باعث میشود که خود، از گناه و معصیت، دور بمانند. الله متعال در این آیات ویژگیهای دیگری هم برای این دسته از بندگانش برشمرده است؛ از جمله اینکه میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ کِرَامٗا ٧٢﴾ [الفرقان: ٧٢]
و کسانى که گواهى دروغ نمىدهند و آنگاه که بر گفتار و کردار لغو و بیهوده مىگذرند، با بزرگوارى و متانت مىگذرند.
منظور از گفتار و کردار بیهوده، گفتار و کرداریست که خیر و شرّی در آن نیست. ﴿مَرُّواْ کِرَامٗا﴾؛ یعنی با متانت و بزرگواری از کنارِ آن میگذرند؛ بهگونهای که خود، به آن آلوده نمیشوند و با سلامت، از کنار آن عبور میکنند.
پس هر چیزی از سه حالت خارج نیست: یا خیر است؛ یا شر است و یا لغو، یعنی نه خیر و نه شر. بندگان نیک الله، در محل شرارت و بدی حاضر نمیشوند و کار ناشایست انجام نمیدهند؛ از گفتار و کردار لغو و بیهوده، با بزرگواری و متانت میگذرند؛ اما تا میتوانند از خیر و نیکی، بهره میبَرند.
سپس مؤلف/ حدیث عایشه& را ذکر کرده است که رسولاللهr در خندیدن زیادهروی نمیکرد؛ یعنی قهقهه نمیزد؛ در نتیجه هنگام خندیدن دهانش را باز نمیکرد و داخل دهانش دیده نمیشد. بلکه لبخند میزد یا هنگامی که میخندید، فقط دندانهای پیشینش دیده میشد و این، از وقار و متانتِ پیامبرr بود. از اینرو کسی که هنگام خندیدن قهقهه میزند و دهانش را باز میکند، جایگاه و منزلتی نزد مردم ندارد و در نظرشان، خوار و ذلیل است؛ اما کسی که همواره و در جایش تبسم بر لب دارد، محبوب دیگران است و انسان با دیدنش آرامش مییابد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 4828؛ و صحیح مسلم، ش: 899.
91- باب: موعظه و میانهروی در آن
الله متعال میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ﴾ [النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان.
704- عن أبی وائِلٍ شَقِیقِ بنِ سَلَمَةَ قال: کَانَ ابْنُ مسْعُودٍt یُذکِّرُنَا فی کُلِّ خَمِیسٍ مَرّةً، فَقَالَ لَهُ رَجُل: یَا أَبَا عبْدِ الرَّحْمنِ لَوَدِدْتُ أَنَّکَ ذَکَّرْتَنَا کُلَّ یَوْمٍ، فَقَالَ: أمَا إِنَّهُ یَمْنَعُنِی مِنْ ذلکَ أنِّی أَکْرَهُ أنْ أُمِلَّکُمْ وإِنِّی أَتخَوَّلُکُمْ بِالموْعِظةِ، کَمَا کَانَ رسولُ اللهr یَتَخَوَّلُنَا بِهَا مَخافَةَ السَّآمَةِ علَیْنَا. [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابووائل، شقیق بن سلمه/ میگوید: ابنمسعودt هر پنجشنبه ما را اندرز میداد. شخصی به او گفت: ای ابوعبدالرحمن! دوست دارم هر روز ما را پند و اندرز دهی. ابنمسعودt فرمود: «چیزی که مرا از این کار باز میدارد، اینست که دوست ندارم شما را خسته و ملول کنم؛ لذا وضعیت و رغبتِ شما را در نظر میگیرم و هر از چند گاهی - هفتهای یک بار- شما را موعظه میکنم. همانگونه که رسولاللهr از ترسِ دلسردی و ملالت ما، از موعظهی روزانه دوری میکرد و حالِ ما را رعایت مینمود.
شرح
مؤلف/ میگوید: «باب موعظه و میانهروی در آن». یعنی باید در موعظه و سخنرانی میانهروی کرد تا مردم، خسته و ملول نشوند و از پند و اندرز، دلسرد نگردند.
موعظه، یعنی پند و اندرز و یادآوری احکام شرعی به همراه تشویق و ترغیب. مثلاً به کسی میگویید: فلانعمل و فلانعمل بر تو واجب است؛ پس تقوای الله پیشه کن و واجبات الاهی را انجام بده.
بزرگترین واعظ و بهترین پند، کتابالله میباشد؛ چنانکه اللهU میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ ٥٧﴾ [یونس : ٥٧]
ای مردم! بهراستی پندی از سوی پروردگارتان آمده که مایهی بهبودی و درمان بیماریهاییست که در سینههاست و هدایت و رحمتی برای مومنان است.
لذا بزرگترین موعظهای که مایهی پند است، کتاب الله میباشد؛ زیرا هم در آن تشویق و ترغیب وجود دارد و هم هشدار و ترهیب؛ همچنین در آن از بهشت و دوزخ یاد شده و از پرهیزگاران و بدکاران، سخن به میان آمده است؛ لذا قرآن، بزرگترین کتاب پنددهنده میباشد؛ البته برای کسی که عقل دارد یا با جان و دل، به حقایق و پندها گوش میسپارد. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿وَإِذَا مَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ فَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمۡ زَادَتۡهُ هَٰذِهِۦٓ إِیمَٰنٗاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَهُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ ١٢٤﴾ [التوبة: ١٢٤]
و هنگامی که سورهای نازل شود، برخی از منافقان میگویند: این سوره بر ایمانِ کدامیک از شما افزود؟ ولی این سوره بر ایمان مومنان افزود و آنان (از نزول این سوره) شادمان میشوند.
مؤمن هر بار که آیه ای از کتاب را قرائت میکند، بر ایمانش افزوده میشود و از نوری که اللهU از این کتاب بزرگ در دلش قرار میدهد، برخوردار میگردد.
﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کَٰفِرُونَ ١٢٥﴾ [التوبة: ١٢٥]
و اما بر پلیدی و شک بیماردلان، پلیدی و شکی دیگر افزود و در حال کفر مُردند.
پناه بر الله متعال.
لذا شایسته است که انسان،مردم را با قرآن و سنت و سخنان ائمه و هر چیزی که دلها را نرم میگرداند وآن را متوجه اللهU میگرداند، پند و اندرز دهد.
سپس مؤلف/ یادآور شده که در موعظه باید میانهروی کرد؛ لذا برای مردم زیاد موعظه نکنید که آنها را دلسرد و خسته مینمایید و آنان را از قرآن و سنت و سخنان علما، فراری میگردانید؛ زیرا وقتی روح و روان انسان خسته شود، رنجور و دلسرد میگردد و چهبسا از حق و حقیقت دوری میکند. از اینرو فرزانهترین موعظهگر از میان انسانها، رسولاللهr بود که در رابطه با پند و موعظه، حالِ مردم را رعایت میکرد و برای آنها زیاد موعظه نمیفرمود تا خسته و دلسرد نگردند و از سخن حق بیزار نشوند.
سپس مؤلف/ این آیه را در رأس این باب ذکر کرده است که اللهU میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ﴾: «به راهِ پروردگارت فرا بخوان»؛ یعنی به دینِ اللهU دعوت بده. زیرا راهِ پروردگار، همان دین اوست که به الله متعال منتهی میشود. به عبارت دیگر هرکس راه این دین را در پیش بگیرد، این دین، او را به الله متعال میرساند. چراکه الله متعال این دین را برای بندگانش مقرر فرموده است. لذا واژهی «سبیل» یا راه به کلمهی «الله» اضافه میشود و منظور از سبیلالله، دین اللهU میباشد.
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾
[النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
در این آیه به سه چیز امر شده است:
نخست: حکمت: حکمت، اینست که هر چیزی را سرِ جایش قرار دهیم؛ وقتِ مناسب، سخن مناسب، و مکان مناسب را در نظر بگیریم؛ زیرا برخی از مکانها و زمانها برای پند و اندرز، مناسب نیست. برخی از افراد نیز در وضعیت یا حالتی بهسر میبرند که باید صبر کنید تا شرایط برای پند و اندرزِ آنان فراهم شود و آنگاه آنان را در زمانی پند دهید که آمادهی پذیرش آن باشند. از اینرو الله متعال فرمود: ﴿بِٱلۡحِکۡمَةِ﴾؛ علما گفتهاند: حکمت، یعنی قرار دادن هر چیزی سرِ جایش.
دوم: پند نیک و پسندیده: یعنی دعوت خود را با پند نیک و پسندیده به انجام برسانید؛ موعظه یا پندی که دلها را نرم و متوجهی پروردگار متعال بگرداند. یعنی موعظه، باید نیک و پسندیده باشد؛ اگر ترغیب و تشویق، تأثیر بیشتری دارد، پس از طریق تشویق و ترغیب دعوت دهید و اگر ترساندن یا هشدار دادن، مؤثرتر است، از این روش در دعوت خویش استفاده کنید.
موعظه و دعوت، باید از لحاظ ساختار و روش نیز نیک و پسندیده باشد و نیز قانعکننده؛ یعنی با دلایل قانعکننده دعوت دهید؛ دلایلی از شریعت و دلایلی عقلی که مبتنی بر شریعت است. زیرا برخی از مردم، مانندِ مؤمنان مخلص و راستین، با دلایل شرعی قانع میشوند. چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب : ٣٦]
سزاوار هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که چون الله و پیامبرش به کاری حکم دهند، برای آنها در کارشان اختیاری باشد.
اما برخی از مردم به دلایل شرعی بسنده نمیکنند؛ بلکه خواهانِ دلایل عقلی هستند. از اینرو الله متعال در بسیاری از آیاتی که بر پیامبرش نازل کرده، به دلایلی عقلی استدلال نموده است. مثلاً به برانگیخته شدن پس از مرگ بنگرید؛ کفار برانگیخته شدن پس از مرگ را انکار کردند و گفتند: چه کسی استخوانِ پوسیده را زنده میکند؟ انسان میمیرد و زمین، گوشت و پوست و استخوانش را میخورد و باز این انسان، برانگیخته میشود؟ الله متعال در پاسخشان فرمود:
﴿قُلۡ یُحۡیِیهَا ٱلَّذِیٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [یس: ٧٩]
بگو: همان ذاتی آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفرید.
چه کسی این استخوان را نخستین بار آفرید؟ آری؛ اللهU. و بازآفرینی از نخستین آفرینش، آسانتر است:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ یُعِیدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَیۡهِ﴾ [الروم: ٢٧]
و او، ذاتیست که آفرینش را آغاز میکند و سپس تکرارش مینماید و این کار برای او آسانتر است.
همچنین میفرماید:
﴿أَوَ لَیۡسَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن یَخۡلُقَ مِثۡلَهُم﴾ [یس: ٨١]
آیا ذاتی که آسمانها و زمین را آفریده است، توانایی آن را ندارد که مانند اینها را بیافریند؟
اینها دلایلی عقلیست که اللهU با استدلال به سرآغاز آفرینش، معاد را اثبات کرد.
الله متعال همچنین در اینباره به احیای دوبارهی زمینِ مرده، استدلال فرموده است. چنانکه الله متعال بر زمینِ خشک و مرده ای که گیاه و علفی در آن نیست، باران فرو میفرستد و آنگاه زمین، سرسبز میشود. چه کسی، به این گیاهان حیات میبخشد؟ آری؛ اللهU. پس ذاتی که گیاهان مرده و خشکیده را زنده میکند، توانایی زنده کردن مردگان را دارد.
وجود زندگی و حیاتی دوباره، قطعیست؛ زیرا بدور از حکمت است که الله متعال مخلوقاتش را بیافریند و آنها را از نعمت و روزی برخوردار سازد و کتابهایی بر آنها نازل کند و پیامبرانی به سویِ آنان بفرستد و به جهاد و پیکار با دشمنانش دستور دهد و همهی اینها بهخاطر دنیایی فانی و گذرا باشد. امکان ندارد؛ این، بر خلافِ حکمت است. بلکه بهقطع زندگی دیگری هم وجود دارد که زندگیِ حقیقیست. همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی قَدَّمۡتُ لِحَیَاتِی﴾ [الفجر: ٢٤]
(در آخرت، انسان متذکر میشود و) میگوید: ای کاش برای زندگی (حقیقی و پایانناپذیر) خود، (اعمال نیکی) پیش میفرستادم.
لذا زندگیِ حقیقی، زندگیِ آخرت است:
﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: ٢٠١]
ای پروردگامان! در دنیا به ما نیکی عطا فرما و در آخرت نیز نیکی بده و ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.
سوم: و اما سومین نکتهای که اللهU دربارهی دعوت به آن سفارش میکند، اینست که میفرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾: «و به بهترین روش با آنان گفتگو کن». یعنی وقتی با حکمت و پند پسندیده به دین اللهU فرا خواندی، اما طرفِ مقابل نپذیرفت، به بهترین روش با او گفتگو کن؛ اگر برای ردّ سخنت دلیل میآورد، با روشی درست و اخلاقی، دلایل نادرستی پندار و دلیلش را بیان کن و اگر رد دلیلش، به درازا میانجامید، به سراغ سایر دلایل برو و با او جر و بحث نکن؛ یعنی دلایلی برایش بیاور که پاسخی برایش نداشته باشد تا بدینسان قانع شود.
به عنوان نمونه به ابراهیمu بنگرید که شخصی دربارهی الله با او مجادله کرد؛ الله متعال در اینباره میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٥٨﴾ [البقرة: ٢٥٨]
آیا ماجرای آن پادشاهی را میدانی که چون الله به او فرمانروایی داده بود، با ابراهیم دربارهی پروردگارش جر و بحث کرد؛ وقتی ابراهیم به او گفت: پروردگارم ذاتیست که زنده میکند و میمیراند؛ پاسخ داد: من نیز زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم فرمود: الله، خورشید را از شرق طلوع میدهد؛ پس (اگر راست میگویی) آن را از مغرب طلوع بده. در نتیجه کسی که کفر ورزیده بود، مات و مبهوت شد (و دیگر نتوانست چیزی بگوید). و الله، ستمگران را هدایت نمیکند.
ابراهیمu به آن پادشاه سرکش گفت: «پروردگارم زنده میکند و میمیراند»؛ یعنی تو، توانایی زنده کردن و میراندن نداری. اما آن پادشاه سرکش، دست از مجادله و سرکشی برنداشت و گفت: من هم میتوانم این کار را انجام دهم. آنگاه دستور داد شخصی را آوردند که برایش حکم اعدام صادر کرده بود؛ پس او را آزاد کرد و گفت: بدینسان زندگی میبخشم. همچنین به دستورِ او، شخصی را که سزاوار قتل نبود، آوردند و کشتند؛ و گفت: اینگونه میکُشم. یعنی از این کار، به زنده کردن و میراندن تعبیر کرد!
آنجا بود که ابراهیمu به این ادعایش هیچ توجه نکرد؛ گرچه میتوانست با او مجادله کند و بگوید: کاری که تو انجام دادی، در حقیقت زنده کردن و میراندن نیست؛ بلکه تو با دستورِ خود سبب مرگ یک نفر شدی که همان قتل است و با برداشتن حکمِ اعدام، سبب مرگش را برطرف کردی. اینکه زنده کردن و میراندن نیست. اما ابراهیمu برای اینکه طرفِ مقابلش حرفی برای گفتن نداشته باشد، موضوع دیگری را پیش کشید و گفت: پروردگارم، خورشید را از شرق طلوع میدهد؛ اگر راست میگویی آن را از غرب طلوع بده. لذا پادشاهِ سرکش پاسخی نداشت. همانطور که الله متعال میفرماید: ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَ﴾ : «پس کسی که کفر ورزیده بود، مات و مبهوت شد و نتوانست چیزی بگوید».
بههر حال الله متعال میفرماید: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾: «و به بهترین روش با آنان گفتگو کن». از این آیه چنین برداشت میشود که اگر کسی، توانایی مجادله و گفتگو ندارد، هرگز وارد بحث و مجادله نشود. گاه یک مؤمن راستین که هیچ شبهه و اشکالی برایش وجود ندارد، با فردی لجوج و ورّاج وارد بحث میشود و در برابرش کم میآورد. در چنین مواردی با هیچکس وارد بحث نشوید؛ زیرا اگر با او بحث و گفتگو کنید، نمیتوانید به بهترین روش گفتگو نمایید. این گفتگو را به زمان دیگری بیندازید یا اینکه شخصی قویتر و توانمندتر از شما با او مباحثه کند.
***
705- عن أبی الْیَقظان عَمَّار بن یاسر رضی الله عنهما قال: سمِعْتُ رسولَ اللهr یقول: «إنَّ طُولَ صلاةِ الرَّجُل وَقِصَرَ خُطْبَتِهَ، مَئِنَّةٌ مِنْ فقهِهَ؛ فَأَطِیلُوا الصَّلاةَ وَأَقْصِروا الخُطْبةَ». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: ابوالیقظان، عمار بن یاسر$ میگوید: از رسولاللهr شنیدم که میفرمود: «طولانی بودن نماز انسان و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهی دانش و آگاهی اوست؛ پس نماز را طولانی و خطبه- سخنرانی- را کوتاه کنید».
706- عَنْ مُعاویةَ بْنِ الحَکَمِ السُّلَمِیِّt قال: «بَیْنَمَا أَنا أصَلِّی مَعَ رسولِ اللهr، إِذْ عَطَسَ رجُلٌ مِنْ القَوْمِ فَقُلت: یَرْحَمُکَ الله، فَرَمانِی الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِم، فَقُلْتُ: وَا ثُکْلَ أُمَّیَاه! مَا شَأنُکُم تَنْظُرُونَ إِلیَّ؟ فَجَعَلُوا یَضْرِبُونَ بِأیْدِیهِم عَلَى أَفْخَاذِهِم فَلَمَّا رَأَیْتُهُم یُصَمِّتُونَنِی لکِنِّی سَکَتُّ، فَلَمَّا صَلَّى رسولُ اللهr فَبِأبِی هُوَ وأُمِّی، مَا رَأَیْتُ مُعَلِّماً قَبْلَهُ وَلا بَعْدَهُ أَحْسنَ تَعْلِیماً مِنْهُ، فَوَالله مَا کَهَرنَی ولا ضَرَبَنی وَلا شَتَمَنی، قال: «إِنَّ هَذِهِ الصَّلاةَ لا یَصْلُحُ فیها شَیءٌ مِنْ کَلامِ النَّاس، إِنَّمَا هِیَ التَّسْبِیحُ والتَّکْبِیر، وقرَاءَةُ الْقُرآنِ». أَوْ کَمَا قال رسولُ اللهr. قُلْتُ: یا رسول الله، إنِّی حدیثُ عهْدٍ بجَاهِلِیَّةٍ، وقدْ جاءَ الله بِالإِسْلام، وإِنَّ مِنَّا رجالاً یَأْتُونَ الْکُهَّان؟ قال: «فَلا تأْتِهِمْ» قُلْتُ: وَمِنَّا رِجَالٌ یَتَطیَّرونَ؟ قال: «ذَاکَ شَیْء یَجِدونَه فی صُدورِهِم، فَلا یَصُدَّنَّهُمْ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: معاویه بن حَکَم سُلَمیt میگوید: با رسولاللهr نماز میخواندم که مردی از میانِ جماعت، عطسه زد؛ لذا «یَرْحَمُکَ الله» گفتم. ناگاه همه نگاهِ خود را به سوی من دوختند. گفتم: ای وای مادر جان! چرا اینطور به من نگاه میکنید؟ مردم شروع به زدنِ دستانشان بر روی پاهایشان کردند. و چون متوجه شدم که میخواهند مرا ساکت کنند، ساکت شدم. به الله سوگند پس از پایان نماز، رسولاللهr - که پدر و مادرم فدایش باد و هیچ معلمی پیش از او و پس از او ندیدم که از نظرِ نحوهی آموزش از او بهتر باشد- نه با خشم و ترشرویی به من نگاه کرد و نه مرا زد و نه به من بد گفت؛ بلکه فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». یا چنین سخنی فرمود. عرض کردم: ای رسولخدا! من، تازهمسلمانم و اینک الله، اسلام را فرستاده است. در میانِ ما کسانی هستند که نزد کاهنان میروند؟ فرمود: «تو نزدِ کاهنان نرو». گفتم: در میانِ ما کسانی هستند که - هر چیزی را- به فال بد میگیرند؟ فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد».
[یعنی به این حالتِ روانی یا وسوسهی درونی توجه نکنند و مطابقِ معمول، کارِ خود را انجام دهند.]([4])
707- وَعَن الْعِرْباضِ بْنِ سَارِیَةt قال: وَعَظَنَا رسولُ اللهr مَوْعِظَةً بلیغةً وَجِلَتْ مِنْهَا الْقُلُوبُ وَذَرَفَتْ مِنْهَا الْعُیُون. [این حدیث پیشتر بهطور کامل در باب پایبندی به سنت ذکر شد؛ آنجا یادآوری کردیم که ابوداود و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است.]([5])
ترجمه: عِرباض بن ساریهt میگوید: رسولاللهr برای ما سخنرانی شیوایی ایراد فرمود که دلها از آن ترسید و از چشمها، اشک سرازیر شد.
شرح
مؤلف، نووی/ میگوید: «باب موعظه و میانهروی در آن»؛ یعنی موعظه نباید بهگونهای باشد که مردم را خسته و دلسرد کند.
مؤلف/ در این باب، به این آیه استدلال کرده است که اللهU میفرماید:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾ [النحل: ١٢٥]
با حکمت و پند پسندیده به راه پروردگارت فرابخوان و به بهترین روش با آنان گفتگو کن.
پیشتر دربارهی این آیه، سخن گفتیم. سپس مؤلف/ حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که عمار بن یاسر$ میگوید: رسولاللهr فرمود: «طولانی بودن نماز انسان و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهی دانش و آگاهی اوست؛ پس نماز را طولانی و خطبه- سخنرانی- را کوتاه کنید». منظور، نماز جمعه است.
نماز جمعه دو خطبه دارد که پیش از نماز است. گرچه ظاهر حدیث دربارهی کوتاه کردن خطبهی جمعه میباشد؛ اما حکمش عام است و شامل همهی سخنرانیها میشود. لذا شایسته نیست که انسان، خطبهها یا سخنرانیها را طولانی کند و خطبه هرچه کوتاه تر باشد، بهتر است؛ به دو دلیل:
نخست: برای اینکه مردم، خسته و دلسرد نشوند.
دوم: سخنانِ خطیب را خوب دریابند. زیرا وقتی سخنی، طولانی شود، انسان بخش زیادی از آن را فراموش میکند. اما سخنِ کوتاه، بیشتر قابل هضم و قابل درک میباشد؛ از اینرو هم مفیدتر است و هم باعث خستگی و دلسردیِ مردم نمیشود.
البته منظور از طولانی کردن نماز، اینست که مانندِ نمازِ پیامبرr باشد که خیلی طولانی نیست؛ زیرا پیامبرr معاذt را که نمازهای عشاء را طولانی میخواند، سرزنش کرد؛ و نیز آن مردی را که نمازهای صبح را طول میداد؛ چنانکه فرمود: «یَا أَیهَا النَّاس! إنَّ مِنکم مُنَفِّرین».([6]) یعنی: «ای مردم! برخی از شما دیگران را از دین گریزان میکنید».
لذا منظور از طولانی کردن نماز دین جا، اینست که مطابق نماز رسولاللهr باشد؛ این، زمانیست که انسان، پیشنماز است. ولی هنگامی که بهتنهایی نماز میخوانَد، هرچه دوست دارد، نمازش را طولانی بخواند و هیچکس او را منع نمیکند؛ چون تنهایی نماز میخواند و به خودش مربوط میشود. سپس پیامبرr فرمود: «پس نماز را طولانی و خطبه را کوتاه کنید». یعنی نماز جماعت را به همان اندازه ای طول دهید که در سنت، ثابت شده است؛ البته خطبه را کوتاه کنید. ضمن اینکه خطبه، باید اثرگذار، شورآفرین، آگاهیبخش و سودمند باشد.
سپس مؤلف/، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که معاویه بن حَکَمt با رسولاللهr نماز میخواند که مردی از میانِ جماعت، عطسه زد و «الحمدلله» گفت؛ لذا معاویهt در جوابش «یَرْحَمُکَ الله» گفت. زیرا اگر کسی عطسه بزند و «الحمدلله» بگوید و شما این را بشنوید، بر شما واجب است که در جوابش «یَرْحَمُکَ الله» بگویید؛ اگرچه مشغول مطالعه یا خواندنِ کتابی باشید. البته جواب عطسه، در نماز جایز نیست؛ زیرا حرف زدن در نماز، جایز نمیباشد. از اینرو مردم نگاهِ خود را به سویِ معاویه بن حکمt دوختند و با نگاهِ خود، او را سرزنش کردند. معاویهt که یکّه خورده بود، گفت: ای وای مادر جان! مگر من چهکار کردم؟ لذا حاضران با دستان خود بر روی پاهایشان میزدند تا او را ساکت کنند. لذا معاویهt ساکت شد و به نمازش ادامه داد. نماز که تمام شد، پیامبرr او را صدا زد و به او فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». معاویه بن حکمt خود میگوید: پدر و مادرم فدای پیامبرr باد؛ من هیچ معلمی پیش از او و پس از او ندیدم که از نظرِ نحوهی آموزش از او بهتر باشد. رسولاللهr نه با خشم و ترشرویی به من نگاه کرد و نه مرا زد و نه به من بد گفت»؛ بلکه فرمود: «هیچیک از سخنان مردم، شایستهی این نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است». یا چنین سخنی فرمود.
این، پندِ کوتاه و مفیدی بود که معاویهt از آن استفاده کرد و آن را به آیندگان منتقل نمود.
از این حدیث چنین برداشت میشود که در دقت نیاز یا ضرورت، توجه یا نگاه کردن نمازگزار به به سمتی دیگر ایرادی ندارد؛ گرچه بهتر است نمازگزار به سجدهگاهش نگاه کند و هنگامی که نشسته است، نگاهش به محل اشارهاش، یعنی به انگشت اشاره اش باشد؛ زیرا نمازگزار در تشهد یا در میان دو سجده، انگشتِ اشارهاش را اندکی بالا میبَرَد و هنگام دعا، آن را حرکت میدهد. البته اشکالی ندارد که نمازگزار به روبهروی خود نگاه کند؛ اما نگاهش در حالتِ قیام و رکوع، به سجدهگاهش باشد.
برخی از علما گفتهاند: به روبهروی خود نگاه کند. لذا گنجایش هر دو وجود دارد؛ اگر بخواهد، به سجدهگاهش بنگرد و اگر دوست داشته باشد، به روبهرویش نگاه کند. اما اگر ضرورتی پیش آمد، ایرادی ندارد که نگاهش را به سمتِ دیگری بگرداند.
از این حدیث درمییابیم که عملِ اندک، یعنی عملِ ناچیزی که افزون بر اعمال نماز انجام میشود، خللی در نماز ایجاد نمیکند یا نماز را باطل نمیگرداند؛ زیرا صحابهy در نماز دستانشان را روی پاهایشان میزدند؛ اما پیامبرr آنها را از این کار بازنداشت. بلکه در حدیثی دیگر فرموده است: «إذَا نَابَکُمْ شَیْءٌ فِی الصَّلاةِ فَلْیُسَبِّح الرِّجَالُ وَلْیُصَفِّح النِّسَاءُ».([7]) یعنی: «اگر در نماز بودید و مسألهای پیش آمد، مردان سبحانالله بگویند و زنان دست بزنند».
از این حدیث چنین برمیآید که سخن گفتن در نماز جایز نیست و نماز را باطل میکند؛ مگر اینکه نمازگزار این مسأله نداند یا از روی فراموشی یا غفلت، در نماز سخن بگوید. مثلاً مشغول نماز هستید و شخصی به شما سلام میکند یا درب میزند و شما ناخواسته و از روی غفلت، جواب سلامش را میدهید یا میگویید: «بفرما داخل»؛ میگوییم: در چنین حالتی، نمازتان، درست است. زیرا الله متعال، انسان را در رابطه با عملی که از روی جهل، نسیان یا غفلت باشد، مؤاخذه نمیکند:
﴿لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ﴾ [البقرة: ٢٢٥]
الله، شما را به خاطر سوگندهای بیهودهای که میخورید، مؤاخذه نمیکند؛ ولی شما را به خاطر آنچه در دل دارید، مؤاخذه خواهد کرد.
این حدیث، نشان میدهد که رسولاللهr از لحاظ شیوهی آموزش نیز بهترین بود؛ چنانکه با مدارا و مهر و محبت آموزش میداد. پیامبرr الگوی امت خویش است و این، روشِ آن بزرگوار بود. لذا باید هر کسی را در جایگاهِ خودش قرار دهیم و با هر کسی مطابق منزلتش رفتار کنیم؛ با آدمِ لجوج و سرکش بهگونهای صحبت نماییم که لایق اوست و با کسی که جویای علم و آگاهیست، رفتارِ مناسب با خودش را داشته باشیم.
از دیگر نکاتی که در این حدیث به آن تصریح شده، اینست که هیچیک از سخنان مردم، شایستهی نماز نیست؛ زیرا نماز، تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن است. آری؛ همانطور که میدانیم در نماز، تکبیر، تسبیح، قرائت قرآن، دعا و تشهد است.
در این حدیث واعظی که بهنیکی پند میدهد و تُند و خشن نیست، ستوده شده است؛ لذا حدیث مذکور تشویقی برای واعظان است که در موعظهها و سخنان خویش به این رهنمود و روش پیامبرr عمل کنند.
در ادامهی حدیث معاویه بن حَکَمt آمده است که به پیامبرr عرض کرد: «ای رسولخدا! من، تازهمسلمانم و اینک الله، اسلام را فرستاده است». این سخن را از آن جهت عرض کرد که وضعیتِ خود را پیش از پذیرش اسلام و پس از آن، بیان کند و لطف و نعمت پروردگار متعال را بر خود بازگو نماید. زیرا آنها پیش از اسلام، نیکی را نیک نمیدانستند و بدی را بد قلمداد نمیکردند و تنها به عادتهایی باور داشتند که در میانشان رایج شده بود.
اما الله متعال، اسلام، این نورِ آشکار و شاخص حق و باطل را برای ما نازل فرمود و حق و باطل را از هم جدا کرد و سود و ضررِمان را به ما نشان داد و میان کفر و ایمان، فاصله انداخت و مرز توحید و شرک را مشخص نمود و بدینوسیله نعمتهای فراوانی به این امت عنایت کرد. معاویهt در ادامه افزود: «در میانِ ما کسانی هستند که نزد کاهنان میروند؟» پیامبرr فرمود: «تو نزدِ کاهنان نرو».
کاهنان، کسانی بودند که شیطانهای جنّی، خبرهایی را که در آسمان استراق سمع کرده بودند، نزدشان میآوردند و سپس کاهنان دروغهای فراوانی بر این سخنان میافزودند و آن را تحویل مردم میدادند! اگر مردم یک در صدِ سخنانشان را درست میدیدند، از آنها پیروی میکردند؛ لذا برای رسیدگی به مشکلات خود، نزدشان میرفتند و به این دروغگویان تزویرگر اعتماد مینمودند.
لذا کاهن، کسیست که با شیاطین در ارتباط است و خبرهایی را که شیاطین از آسمان برایش میآورند، به دروغهای فراوانی در هم میآمیزد و به خوردِ مردم میدهد؛ مردم نزدشان میروند و از آنها میپرسند: وضعِ ما چگونه است و چه آیندهای خواهیم داشت؟ یعنی از آنها دربارهی آینده یا دربارهی مسایل خاصّی سؤال میکنند! و آنها نیز خبرهایی را که از شیاطین شنیدهاند، بازگو مینمایند.
پیامبرr فرمود: «نزدِ کاهنان نرو». یک کلمه؛ نزدشان نرو. اصلاً نمیتوان گمان کرد که پیامبرr به معاویه بن حکمt یا هر یک از سایر صحابهy بگوید: «این کار را نکن» و او، به سراغ آن کار برود؛ هرگز! ما، چنین پنداری دربارهی آن بزرگواران نداریم؛ آنها به فرمانِ پیامبرr پایبند بودند و مانندِ بسیاری از مردم این دوران نبودند که بارها از یک کار منع شوند و باز به سراغِ آن کار بروند یا کارِشان را تأویل و توجیه نمایند و بگویند: این، نهی حرمت که نیست؛ نهی کراهت است! یا بگویند: یک نهی عادی در چارچوب ادب است که انجامش، بر خلاف فضیلت است، نه بیشتر.
گفتنیست: کاهن، کسیست که از امور غیبی در آینده خبر میدهد؛ یعنی مدّعی پیشگوییِ آینده است. کسی که نزد کاهن میرود، سه حالت دارد:
حالت نخست: نزد کاهن میرود و از او سؤال میکند، اما تصدیقش نمینماید. در «صحیح مسلم» حدیثی آمده است که هرکس، چنین عملی انجام دهد- یعنی نزد کاهن برود و فقط از او سؤال نماید و تصدیقش نکند- نمازِ چهل روزِ وی پذیرفته نمیشود.
حالت دوم: نزد کاهن برود، از او سؤال کند و تأییدش نماید؛ چنین کسی، کافر است. زیرا پیامبرr فرموده است: «مَنْ أَتَى کَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا یَقُول فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّد».([8]) یعنی: «کسی که نزد کاهن برود و سخنانش را تصدیق کند، به آنچه بر محمد(r) نازل شده، کفر ورزیده است». وجه کفرش، اینست که تصدیق یا تأییدِ کاهن، به معنای تکذیب این فرمودهی اللهU میباشد که فرموده است:
﴿قُل لَّا یَعۡلَمُ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَیۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [نمل:65]
بگو: جز الله هیچیک از موجودات آسمانها و زمین، غیب نمیداند.
زیرا کاهن، از امور غیبی در آینده خبر میدهد؛ لذا تصدیق یا تأییدش به معنای تکذیب این آیه است و این، کفر میباشد.
حالت سوم: اینست که بهقصدِ امتحان و تکذیبِ کاهن، از او سؤال کند. این حالت، ایرادی ندارد؛ زیرا رسولاللهr از ابنصیاد پرسید: «من چیزی برایت پنهان کردهام؛ آیا میتوانی بگویی که چیست؟» پاسخ داد: «الدُّخُّ» و منظورش، دخانِ مورد اشاره در سورهی «دخان» بود.([9]) پیامبرr به او فرمود: «اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَکَ».([10]) یعنی: «خوار و ذلیل شوی؛ تو نمیتوانی از حدّ خود بگذری».
لذا اگر انسان از کاهن سؤال کند تا رسوایش نماید و دروغ و دغلش را برای مردم آشکار سازد، ایرادی ندارد؛ بلکه چنین عملی، نیک و پسندیده است و روشنگری و ابطالِ باطل بهشمار میآید.
سپس معاویه بن حکمt سؤال دیگری از پیامبرr پرسید؛ عرض کرد: «در میانِ ما کسانی هستند که - هر چیزی را- به فال بد میگیرند؟ پیامبرr فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد». عربها بیشتر بدین شکل فال میگرفتند که ابتدا پرندهای را پرواز میدادند؛ آنها بنا بر خرافاتی که به آن باور داشتند، معتقد بودند که اگر پرنده به هر سمتی پرواز کند، حالت و صورتِ قضیه یا تصمیمشان فرق میکند؛ لذا اگر پرنده به سمتِ راست پرواز میکرد، نزدشان تعبیرِ خودش را داشت و اگر به سمت چپ میپرید، تعبیرِ دیگری برایش داشتند؛ و چنانچه مستقیم یا در جهت مقابل پرواز میکرد، نظرِشان متفاوت بود و اگر پرنده برمیگشت و به جهت مخالف میپرید، طورِ دیگری تعبیرش میکردند! آنها بدینسان فال میگرفتند و این، جهتِ پروازِ پرندگان بود که نقشی اساسی در تصمیمگیریهای عربهای پیش از اسلام داشت و باعث میشد که کاری را انجام دهند یا از کاری منصرف شوند! مثلاً اگر کسی قصدِ سفر میکرد و پرندهی فالَش به سمت چپ میپرید، میگفت: این، یک هشدار است؛ پس به سفر نمیروم. ولی اگر پرندهاش به سمت راست پرواز میکرد، میگفت: این، سفرِ خوبیست. یعنی به چنین خرافههایی معتقد بودند.
همانطور که گفتم، بیشتر با پرندگان، فال میگرفتند؛ آنها همچنین برخی از روزها و برخی از ماهها را بدشگون میدانستند و برخی از صداها و حتی برخی از اشخاص را به فالِ بد میگرفتند. چنانکه امروزه نیز برخی از مردم، به چنین خرافاتی باور دارند؛ مثلاً اگر هنگام خروج از خانه، با شخصی بدسیما روبهرو شوند، آن روز را بد میپندارند و میگویند: امروز، روزِ بدشانسیست و اگر شخصِ خوشسیمایی ببینند، میگویند: امروز، روزِ خوششانسیست!
پیامبرr فرمود: «این، وسوسهایست که در دلهایشان خطور میکند و نباید آنها را از تصمیم و کارِشان باز دارد».
لذا اگر کسی به این حالتِ روانی یا وسوسهی درونی توجه کند، زندگیاش تیره و ناگوار میشود و آرام و قرار نخواهد داشت؛ حتی چهبسا جنها یا شیاطین جنّی به این حالتش دامن بزنند تا همواره در غم و اندوه باشد. پس هیچگاه فالِ بد نزنید.
عربها ازدواج در ماه شوال را بدشگون می پنداشتند و میگفتند: کسی که در ماه شوال ازدواج کند، در ازدواجش دچارِ شکست میشود! این، پندارِ عربها دربارهی ازدواج در ماه شوال بود. امالمؤمنین عایشه& میگوید: پیامبرr در شوال با من ازدواج کرد؛ یعنی عقد نکاح ایشان در شوال بود و در ماه شوال نیز عایشه را به خانه بُرد. لذا عایشه& میفرمود: هیچکس خوشبختتر از من نیست.
بدون شک رسولاللهr پس از اینکه با عایشه& ازدواج کرد، او را بیش از سایر همسرانش دوست داشت؛ گرچه عقد نکاح و نیز ازدواج آنها هر دو در ماه شوال بود. اما عربها از روی نادانی و بیخردی، میگفتند: ازدواج در ماه شوال، فرجامِ نیکی ندارد. در صورتی که ما بسیاری از مردم را میبینیم که در ماه شوال ازدواج میکنند و ازدواج موفّق و مبارکی دارند.
لذا باید این وسوسه را از قلب و درون خود محو کنیم و همواره خوشبین باشیم و دنیا را در برابر خویش، گسترده ببینیم و راهِ پیشِ روی خود را همواره باز بدانیم؛ زیرا پیامبرr بدشگونی و فالِ بد را نمیپسندید و خوشبینی و به فالِ نیک گرفتن را دوست داشت. پس همواره خوشبین باشید و بدانید که آنچه ارادهی الله باشد، روی خواهد داد؛ بنابراین خوشبین و خوشحال باشید. دنیای گستردهای پیشِ روی شماست و راه، باز است. سینه بگشایید و به دنیا لبخند بزنید. اما بدبینی و فالِ بد زدن و اینکه انسان فکرش را در همه چیز غوطه دهد، دنیا را بر او تیره و تنگ میگرداند. این، از خوبیهای اسلام است که بدبینی و فال بد زدن را مردود و به فالِ نیک گرفتن را درست دانسته است؛ زیرا فالِ بد، بد است و به فالِ نیک گرفتن، خوب.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 68؛ و صحیح مسلم، ش: 2821.
([2]) صحیح مسلم، ش: 869.
([3]) صحیح مسلم، ش: 537.
([4]) مترجم.
([5]) السلسلۀ الصحیحۀ، آلبانی/، ش: 937؛ صحیح الجامع، ش: 2549؛ و إرواءالغلیل، ش: 2455. ر.ک: حدیث شمارهی 161.
([6]) صحیح بخاری، ش: (90، 702، 704)؛ و صحیح مسلم، ش: 466.
([7]) بخاری، ش: 7190.
([8]) ابنماجه، ش: 639؛ آلبانی/ در آداب الزفاف (31)، و إرواء الغلیل (2006) و المشکاۀ (551) این حدیث را صحیح دانسته است.
([9]) مترجم گوید: اشارهایست به آیهی 10 سورهی دخان که اللهU میفرماید:
﴿فَٱرۡتَقِبۡ یَوۡمَ تَأۡتِی ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِینٖ﴾
پس منتظر روزی باش که آسمان، دودی آشکار بیاورد.
([10]) بخاری، ش: (1355، 3055، 6173، 6618)؛ و مسلم، ش: (2924، 2931).
90- باب: اهمیت توجه و گوش دادنِ همنشین به سخنانِ درست و جایزی که همنشینش میگوید؛ و اینکه عالمِ یا سخنران، حاضران مجلس را به سکوت دعوت کند
703- عَنْ جَریرِ بْنِ عبدِاللهt قالَ: قالَ لِی رسولُ اللهr فِی حَجَّةِ الْوَدَاع: «اسْتَنْصِتِ النَّاسَ» ثمَّ قال: «لا ترْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً یضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَاب بَعْضٍ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: جریر بن عبداللهt میگوید: رسولاللهr در حج وداع به من فرمود: «مردم را ساکت کن» و آنگاه فرمود: «پس از من بهسانِ کافران نشوید که برخی از شما، گردنِ برخی دیگر را بزنند».
شرح
مؤلف، نووی/ در این باب به موضوع توجه و گوش دادن انسان به سخنانِ جایز و شرعیِ همنشینش پرداخته و این نکته را بیان کرده است که عالم یا مربی مردم، مخاطبانش را ساکت کند و از آنها بخواهد که به سخنانش توجه نمایند. پیشتر بیان شد که پیامبرr سه بار سلام میکرد؛ یعنی اگر سلام میگفت و طرفِ مقابلش سلامِ ایشان را نمیشنید، پیامبرr دوباره میکرد و چون جوابی نمیشنید، باری دیگر سلام مینمود و وقتی پس از سه بار، جوابی دریافت نمیکرد، دیگر سلام نمیگفت.
در این باب آمده است: انسان باید به سخنانِ همنشینش گوش دهد؛ البته در صورتی که همنشینش سخنِ حرام و ناجایز نگوید. توجه و گوش دادن به سخنانِ همنشین هم به سخن است و هم به عمل؛ یعنی وقتی کسی سخن میگوید، ما حرف نزنیم تا سخنانِ گوینده، مفهوم باشد و همهمه و صداهای اضافی، مشکلی ایجاد نکند و همهی حاضران از سخنان گوینده، استفاده نمایند.
و اما توجه عملی به سخنانِ گوینده، اینست که به او نگاه کنیم و توجه یا نگاهِ ما به چپ و راست نباشد؛ زیرا وقتی با ما سخن میگوید و ما به این سو و آنسو بنگریم، به ما بدبین میشود و فکر میکند بهخاطرِ تکبر است که به سخنانش توجه نمیکنیم. الله متعال میفرماید:
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ﴾ [لقمان: ١٨]
متکبرانه از مردم روی برنگردان و در زمین خرامان و باغرور راه مرو.
لذا یکی از نشانه های تکبر، اینست که انسان از دیگران روی بگرداند و به آنها یا سخنانشان توجه نکند. پس به گوینده نگاه کنید تا دریابد که شما، به او و سخنانش توجه دارید؛ مگر اینکه سخنانِ حرام و ناجایزی بگوید؛ مثلاً از کسی غیبت کند یا سخنان بیهوده بگوید. در چنین مواردی به سخنانش توجه نکنید؛ بلکه او را از گفتن سخنانِ ناجایز منع نمایید و اگر همچنان به گفتنِ سخنان ناجایز ادامه داد و به نصیحت شما توجه نکرد، بر شما واجب است که آنجا را ترک کنید. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ یُکۡفَرُ بِهَا وَیُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦٓ إِنَّکُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ وَٱلۡکَٰفِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا ١٤٠﴾ [النساء : ١٤٠]
و الله (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که چون شنیدید گروهی آیات الهی را انکار و استهزا میکنند، با آنان ننشینید تا آنکه به گفتار دیگری بپردازند؛ زیرا در این صورت شما نیز همانند آنان هستید. الله، همهی منافقان و کافران را در دوزخ جمع میکند.
سپس مؤلف/ حدیث جریر بن عبدالله بجلیt را ذکر کرده است که پیامبرr در حج وداع به او امر نمود مردم را ساکت کند و آنگاه فرمود: «لا ترْجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً یضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَاب بَعْضٍ». یعنی: «پس از من بهسانِ کافران نشوید که برخی از شما، گردنِ برخی دیگر را بزنند». واژهی «یضْرِبُ» در این حدیث، مرفوع میباشد؛ نه مجزوم. زیرا جواب نهی نیست؛ بلکه حال است. لذا مفهوم حدیث، این میشود که پس از من کافر نشوید؛ در حالی که برخی از شما گردنِ برخی دیگر را بزنند. اینجاست که درمییابیم جنگیدن مسلمانان با یکدیگر، کفر است. چنانکه حدیثی دیگر، این سخن را تأیید میکند؛ رسولاللهr فرموده است: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَقِتَالُهُ کُفْرٌ».([2]) یعنی: «ناسزاگویی به مسلمان، فسق است و جنگیدن با او، کفر». البته کفری نیست که مسلمان را از دایرهی اسلام اخراج کند؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٩ إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ﴾ [الحجرات: ٩، ١٠]
و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر جنگیدند، میانشان صلح برقرار کنید. و اگر یکی از این دو گروه، به گروه دیگر تجاوز نمود، با گروه تجاوزگر بجنگید تا به حکم الله بازگردد. و اگر (به حکم الله) بازگشت، در میانشان به عدالت و انصاف، صلح برقرار کنید و عدالت و دادگری پیشه نمایید. بیگمان الله، دادگران را دوست دارد. جز این نیست که مؤمنان با هم برادرند؛ پس در میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 121؛ و صحیح مسلم، ش: 65.
([2]) بخاری، ش: (48، 6044، 7076)؛ و مسلم، ش: 64.
701- عَنْ أَنَسٍt أنَّ النَّبِیَّr کانَ إذا تَکَلّمَ بِکلِمَةٍ أعَادها ثَلاثاً حَتَّى تُفْهَم عَنْهُ، وَإِذَا أتَى عَلَى قَوْمٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ سَلَّمَ علَیْهِمْ ثَلاثًا. [روایت بخاری]([1])
ترجمه: انسt میگوید: پیامبرr هنگامی که سخنی میگفت، آن را سه بار تکرار میکرد تا سخنش فهمیده شود و هنگامی که نزد گروهی میرفت و به آنها سلام میگفت، سلامش را – حدّ اکثر- سه بار تکرار مینمود.
702- وَعَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ الله عَنْهَا قالَتْ: کَانَ کَلامُ رسولِ اللهr کَلاماً فَصْلاً یفْهَمُهُ کُلُّ مَن یَسْمَعُه. [روایت ابوداود]([2])
ترجمه: عایشه& میگوید: سخنِ رسولاللهr سخنی آشکار و روشن بود که هرکس آن را میشنید، میفهمید.
شرح
مؤلف، نووی/ میگوید: «استحباب واضح سخن گفتن و روشن ساختن آن برای شنونده و نیز تکرارِ آن در صورتی که جز با تکرار، قابل فهم نباشد». یعنی شایسته است که انسان، هنگامِ سخن گفتن با مردم، بهآرامی و شمرده با آنها سخن بگوید، نه با عجله و شتاب؛ همچنین کلمات را در هم قاطی نکند و هر واژهای را بهطور کامل تلفظ نماید تا سخنش، واضح و آشکار باشد و مخاطب، بهسادگی و بدون تکلف آن را دریابد.
برخی از مردم تُند و با عجله سخن میگویند و حروف و واژهها را میخورند؛ بهگونهای مخاطب ناگزیر میشود گوشهایش را تیز کند یا حتی از گوینده بپرسد: چه گفتی؟ این نحوهی سخن گفتن، بر خلافِ سنت است؛ سنت، اینست که انسان بهگونهای سخن بگوید که شنونده آن را بهسادگی بفهمد و لازم نیست که انسان لفظ قلم حرف بزند؛ بلکه با اطرافیان خود با لهجه و گویش خود سخن بگویید و سخنان شما، واضح و روشن باشد. چنانکه در حدیث انس بن مالکt آمده است: «پیامبرr هنگامی که سخنی میگفت، آن را سه بار تکرار میکرد تا سخنش قابل فهم باشد». از این حدیث چنین بهنظر میرسد که وقتی سخنش قابل فهم بود، آن را تکرار نمیکرد؛ و این، یک واقعیت است. زیرا بسیاری از احادیث پیامبرr را که در سخنرانی یا در میان مردم بیان فرموده است، میشنویم یا میخوانیم و هیچ تکراری در آن نمیبینیم.
اما وقتی موضوع یا سخنی که مطرح میکنید، برای مخاطب قابل فهم نیست، آن را برایش تکرار نمایید تا دریابد؛ همچنین هنگام سخن گفتن با کسی که گوشهایش سنگین است یا اطرافش سر و صدا میباشد، مستحب است که سخن را تکرار کنید تا آن را بفهمد.
«پیامبرr وقتی به گروهی سلام میگفت، سلامش را سه بار تکرار میکرد». یعنی اگر سلام میکرد و متوجه نمیشدند، دوباره سلام میکرد و به همین ترتیب تا سه بار سلام میگفت؛ نه بیشتر. همچنین برای اجازه خواستن؛ یعنی هنگامی که میخواست واردِ خانهی کسی شود، حدّ اکثر سه بار اجازه میگرفت. به عبارت دیگر سه بار درب میزد و اگر پاسخی نمیشنید، باز میگشت. این سنت پیامبرr بود که هر چیزی را حدّ اکثر بنا بر ضرورت، سه بار تکرار میکرد.
اما آیا زنگ تلفن نیز همین حکم را دارد؛ یعنی آیا باید به سه زنگ، بسنده کنیم؟ احتمال دارد که حکمش، همین باشد. یعنی وقتی با کسی تماس میگیرید و سه بار بوق تلفن را میشنوید و پاسخی دریافت نمیکنید، کافیست و اگر این تماس بنا بر قرارِ قبلی باشد، شما کارِ خود را انجام دادهاید و به وعدهی خود وفا کردهاید.
شاید هم بگویند: تلفن، حکمِ دیگری دارد؛ زیرا ممکن است وقتی به خانه زنگ میزنید، خانواده دور از تلفن باشند و برای برداشتنِ گوشی ناگزیر باشند قدمهای بیشتری بردارند تا به تلفن برسند و جواب تلفن را دیر بدهند. بنابراین، هر دو احتمال را ذکر کردیم.
سپس مؤلف/ حدیث عایشه& را ذکر کرده است؛ عایشه& میگوید: «سخنِ رسولاللهr سخنی آشکار و روشن بود که هرکس آن را میشنید، میفهمید». یعنی حروف و واژههایش، در هم و قاطی نبود و از بس با تأنّی و آرامش سخن میگفت، شنونده میتوانست یکایک کلماتش را بشمارد.
لذا شایسته نیست که سخنانمان، بهگونهای در هم و نامفهوم باشد که فهمِ آن برای شنونده مشکل شود؛ زیرا هدف از سخن گفتن، فهماندن مخاطب است و هرچه سخنانِ انسان، بیشتر قابلِ فهم باشد، بهتر و شایسته تر است.
ناگفته نماند: کسی که آرام و شمرده سخن میگوید و در صورت نیاز، سخنش را سه بار تکرار میکند، باید این عمل را با این نیت و احساس انجام دهد که از رسولاللهr پیروی مینماید تا از اجر و پاداشِ پیروی از رسولاللهr برخوردار شود. چه اینکه به همهی سنتها با این نیت و تصور عمل کنید که از رسولاللهr پیروی مینمایید تا به فضیلت پیروی از آن بزرگوار دست یابید.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 95.
([2]) صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: 4051.