685- عن أبی موسى الأَشعریِّt قال: دخَلتُ عَلَى النَّبِیِّr أنَا وَرَجُلانِ مِنْ بَنِی عَمِّی، فقال أحَدُهُمَا: یا رسولَ الله أمِّرنَا عَلى بعضِ مَا ولاَّکَ اللهU، وقال الآخَرُ مِثْلَ ذلکَ، فقال: «إنَّا والله لا نُوَلِّی هذَا العَمَلَ أحدًا سَأَلَه أو أحَدًا حَرَص علیه». [متفق علیه]([1])
ترجمه: ابوموسی اشعریt میگوید: با دو تا از پسرعموهایم نزد پیامبرr رفتم؛ یکی از پسرعموهایم عرض کرد: ای رسولخدا! مسؤولیت بخشی از آنچه را که اللهU شما را سرپرست آن قرار داده است، به ما بسپار. و دیگری نیز همین را گفت. پیامبرr فرمود: «به الله سوگند، ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم».
شرح
مؤلف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «نهی از واگذاری ریاست، قضاوت و دیگر پُستهای اداری و قضایی به کسانی که خود، خواهان چنین مسؤولیتهایی هستند.»
پیشتر حدیثی بدین مضمون گذشت که پیامبرr به عبدالرحمن بن سمرهt فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره! هیچگاه خواستارِ امارت (ریاست) نباش؛ زیرا اگر بدون درخواست به امارت برسی، در مسیر امارت از سوی الله یاری میشوی و اگر به درخواست خود به امارت برسی، با آن تنها میمانی (و از کمک و یاریِ اللهU محروم میگردی)».
همچنین حاکم یا ولی امر باید بدین نکته توجه کند که اگر کسی از او درخواست کرد که وی را به عنوان امیر یک منطقه تعیین کند یا ریاست یک نهاد حکومتی را به او واگذار نماید، درخواستش را نپذیرد؛ اگرچه متقاضی، شایستگی چنین مسؤولیتی را داشته باشد. زیرا همانگونه که در حدیث ابوموسیt آمده است: پیامبرr به دو نفری که خواهان چنین مسؤولیتی بودند، فرمود: «به الله سوگند، ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم». دلیلش، اینست که شاید هدف درخواستکننده از چنین تقاضایی، منافع شخصی یا کسب قدرت باشد، نه منافع عمومی و رسیدگی به مشکلات و نیازهای مردم. همچنین اگر کسی، از وزیر دادگستری بخواهد که او را به عنوان قاضی یا دادستانِ فلان منطقه منصوب کند، تقاضایش رد میشود و چنین مسؤولیتی به او نمیدهند. البته درخواست انتقال از یک منطقه به منطقهی دیگر و مواردِ مشابهش، در این حدیث نمیگنجد و مشمول این حکم نمیشود. زیرا متقاضیِ انتقال، پیشتر این مسؤولیت را دریافت کرده و اینک فقط خواهان انتقال به منطقهای دیگر است. اما اگر بنا بر دلایل و شواهد موجود، روشن شود که هدفش از درخواست انتقال، سیطرهجویی بر مردم آن منطقه میباشد، درخواستش پذیرفته نمیگردد. چراکه اعمال به نیتها بستگی دارند. شاید این پرسش مطرح شود که پس چرا یوسفu از پادشاه مصر خواست که او را سرپرست خزانههای آن سرزمین بگرداند؟ همانگونه که اللهU میفرماید:
﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٞ ٥٥﴾ [یوسف: ٥٤]
(یوسف) گفت: مرا سرپرست خزانههای این سرزمین قرار بده؛ بهراستی که من نگهبان و (خزانهدار) آگاهی هستم.
برای این پرسش دو پاسخ داریم:
نخست: در صورتی که شریعت یا حکمی از احکام شرعیِ امتهای گذشته، مخالفِ شریعت ما باشد، بیاعتبار است و حکم شریعتِ خودمان اعتبار دارد؛ بنا بر قاعدهی اصولیها که: «احکام شرعی امتهای گذشته برای ما نیز معتبر است؛ البته در صورتی که در شریعت ما به خلافِ آن حکم نشده باشد». اما در این مورد حکم شریعتِ ما بر خلاف شریعت یوسفu است؛ زیرا رسولاللهr فرموده است: «ما ریاست و سرپرستی را به کسی که خودش آن را درخواست کند یا به کسی که مشتاقِ آن باشد، واگذار نمیکنیم».
دوم: یوسفu شاهد تباه شدن اموال عمومی بود و میدید که نسبت به اموال عمومی کوتاهی و حتی خیانت میشود؛ لذا برای نجات مردم، این درخواست را مطرح کرد. بنابراین، اگر هدف از چنین درخواستهایی، برطرف کردن مشکلات ناشی از سوءمدیریت یا عملکرد نامناسب مسؤلان فعلی باشد، تقاضای چنین مسؤولیتهایی ایرادی ندارد؛ البته در صورتی که کسی دیگر شایستهی چنین مسؤولیتی نباشد. زیرا عثمان بن ابیالعاص به رسولاللهr گفت: مرا پیشنماز قوم و طایفهام قرار دهید. و رسولاللهr فرمود: «أنتَ إمامُهم».([2]) یعنی: «تو، امام (پیشنماز) ایشان هستی». لذا ولی امر، دقت کند و بنگرد که چه عاملی این شخص را بر آن داشته است که درخواست پُست اداری یا قضایی مطرح نماید؛ و آنگاه هر چه مصلحت دید، حکم کند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 7149؛ و صحیح مسلم، ش: 1733.
([2]) سنن النسائی، ش: 672؛ و أبو داود، ش: 531؛ آلبانی/ در إرواء الغلیل، ش: 1492 این حدیث را صحیح دانسته است.
الله متعال میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ٦٧﴾ [الزخرف: ٦٧]
دوستان، در آن روز دشمن یکدیگرند، جز پرهیزگاران.
683- عن أبی سعیدٍ وأبی هریرة رضی الله عنهما أنَّ رسولَ اللهr قال: «مَا بَعَثَ الله مِن نَبِیٍّ، ولا استَخْلَفَ مِنْ خَلیفَةٍ إلاَّ کَانَتْ لَهُ بِطَانتَانِ: بِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالمَعْرُوفِ وَتحُضُّهُ علیه، وبِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالشَّرِّ وتحُضُّهُ علیهِ والْمَعصُومُ من عَصَمَ الله». [روایت بخاری]([1])
ترجمه: از ابوسعید و ابوهریره$ روایت است: رسولاللهr فرمود: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد و هیچ خلیفهای را به خلافت نرساند، مگر اینکه دو همنشین (مشاور) برای هر یک قرار داد که یکی، او را به کار نیک فرمان میداد و به عمل شایسته تشویقش میکرد و دیگری، او را به کار بد فرا میخواند و به کار ناشایست تشویقش مینمود. و معصوم، کسیست که الله، او را - از گناه و معصیت- حفظ کند».
684- وعن عائشة رضی الله عنها قالت: قال رسولُ اللهr: «إِذَا أرَادَ الله بالأمِیرِ خیرًا، جَعَلَ له وزیرَ صِدقٍ، إن نَسِیَ ذکَّرَهُ، وَإن ذَکَرَ أعَانَهُ، وَإذا أَرَادَ بهِ غَیرَ ذلکَ جعَلَ لَهُ وَزِیرَ سُوءٍ، إن نَسِیَ لم یُذَکِّرْهُ، وَإن ذَکَرَ لم یُعِنْهُ». [ابوداود این حدیث را با اِسناد جیّد (نیکو) بنا بر شرط مسلم روایت کرده است.]([2])
ترجمه: عایشه& میگوید: رسولاللهr فرمود: «هرگاه الله خیر و سعادتِ امیری را بخواهد، وزیری درستکار برای او قرار میدهد که وقتی امیر - حقیقت را- فراموش میکند، به او تذکر میدهد و اگر حاکم، خود حقیقت را بهیاد داشته باشد، وزیرش به او در مسیر درست، کمک مینماید. و آنگاه که الله جز این را برای امیر (حاکم) بخواهد، برای او وزیری ناشایست قرار میدهد که در هنگامِ فراموشیِ حاکم به او تذکر نمیدهد و اگر حاکم، خود حقیقت را بهیاد داشته و در مسیر درست باشد، به او کمک نمیکند».
شرح
نووی/ بابی بدین عنوان گشوده است: «تشویق حاکم و سایر مدیران به انتخاب وزیران و مشاوران شایسته، و هشدار به آنها دربارهی همنشینان و مشاوران ناشایست». سپس این آیه ذکر کرده است که اللهU میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ٦٧﴾ [الزخرف: ٦٧]
دوستان، در آن روز دشمن یکدیگرند، جز پرهیزگاران.
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ﴾، جمعِ «خلیل» است و به معنای دوست بسیار نزدیک و صمیمی که محبتش تمام وجود انسان را گرفته است. چنانکه شاعرِ عرب میگوید:
قد تخللتَ مسلک الروح مـنّی و بذا سُمّـی الخلیـل خلـیلاً
«در روح و روان من جای گرفته و نفوذ کردهای؛ از همینروست که دوست خاص و صمیمی را خلیل نامیدهاند».
این مرحله از دوستی، والاترین درجهی محبت و دوستیست. از اینرو الله متعال ابراهیمu را به عنوان خلیل خود برگزید؛ همانگونه که محمدr را نیز به عنوان خلیل و دوست خاصّ خود انتخاب کرد. و سراغ نداریم که اللهU کسی جز این دو را به عنوان خلیل خود برگزیده باشد.
برخی از مردم میگویند: ابراهیم خلیلالله، محمد حبیبالله و موسی، کلیمالله. در سخنِ کسی که رسولاللهr را «حبیبالله» مینامد، این اشکال وجود دارد که خلیل بودن از حبیب بودن، والاتر است؛ یعنی مقام خلیل از مقام حبیب، بالاتر میباشد. لذا اگر رسولاللهr را حبیبالله، بدانیم، نه «خلیلالله»، در آن نوعی نقص یا کاستی نسبت به حق رسولاللهr وجود دارد. زیرا خیلیها از چنین مقامی برخوردارند؛ مؤمنان، نیکوکاران و افراد عادل، همه دوستان خدا هستند و الله، آنها را دوست دارد. اما دوست خاص و ویژهی الله، فقط ابراهیم و محمد علیهما الصلاة والسلام هستند. لذا درست، اینست که بگوییم: ابراهیم خلیلالله، محمد خلیلالله و موسی، کلیمالله. ولی برخی از مردم بدین نکته توجه نمیکنند؛ در صورتی که رسولاللهr فرموده است: «إِنَّ الله اتَّخَذَنِی خَلِیلاً کَمَا اتَّخَذَ إِبْرَاهِیم خَلِیلاً». یعنی: «الله مرا به عنوان خلیل و دوست ویژهی خود برگزید؛ همانطور که ابراهیم را به عنوان خلیل خویش انتخاب کرد». همچنین فرموده است: «وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلاً مِنْ أُمَّتِی لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ وَلَکِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ».([3]) یعنی: «و اگر میخواستم کسی از امتم را به عنوان دوستِ ویژه و خاصّ خود - یعنی به عنوان خلیل خویش- برگزینم، ابوبکرt را برمیگزیدم». با این حال، از رسولاللهr سؤال شد: محبوبترین شخص، نزد شما کیست؟ فرمود: «ابوبکر».([4]) لذا مقامِ خلیل از مقام حبیب، والاتر است.
خیلیها در دنیا با هم دوست صمیمی هستند، اما در آخرت با یکدیگر دشمن خواهند بود. الله متعال میفرماید:
﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ٦٧﴾ [الزخرف: ٦٧]
دوستان خیلی صمیمی، در آن روز دشمن یکدیگرند، جز پرهیزگاران.
زیرا دوستیِ پرهیزگاران با یکدیگر، بهخاطر الله متعال است. الله متعال، در قیامت سایهای میآفریند و آنگاه که جز این، سایهی دیگری وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهی خود، جای میدهد؛ از جمله: دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند.
فرمودهی الله متعال در آیهی38 سورهی «اعراف» نشانگر اینست که روز قیامت همهی دوستان صمیمی، دشمنِ یکدیگر خواهند بود، جز پرهیزگاران؛ الله متعال در این آیه میفرماید:
﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِی ٱلنَّارِۖ کُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ﴾ [الأعراف: ٣٨]
(الله) میفرماید: با امتهایی از جنها و انسانهایی که پیش از شما بودهاند، وارد دوزخ شوید. هرگاه گروهی وارد دوزخ شوند، گروه همانند خویش را نفرین میکنند.
الله متعال همچنین میفرماید:
﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ﴾
[البقرة: ١٦٦]
آنگاه که پیشوایان از پیروانشان، اظهار بیزاری کنند و (پیروان باطل) عذاب الله را ببینند و تمام وسایل نجات بریده شود (و دستشان، از همهجا کوتاه گردد).
ابنعباس$ میگوید: منظور از وسایل نجات، محبتیست که در دنیا به یکدیگر داشتهاند؛ این محبت در آخرت، متلاشی میشود و از میان میرود.
باید دانست که الله متعال بندهاش را میآزماید؛ بدینسان که گاه دوستان نیک و شایستهای برایش مقدّر میکند که او را به سوی خیر و نیکی فرا میخوانند و از کارهای زشت باز میدارند و در انجام کارهای نیکی که توانش را ندارد، به او کمک مینمایند. همچنین برخی از بندگانش را به صورتی دیگر، یعنی بر عکس این حالت، آزمایش مینماید. از اینرو در حدیث آمده است: «الرَّجُلُ عَلَى دِینِ خَلِیلِه، فَلْیَنْظُرْ أَحَدُکمْ مَنْ یُخَالِلُ».([5]) یعنی: «هرکسی، بر دین و آیین دوست خویش است؛ پس هر یک از شما بنگرد که با چه کسی دوستی و همنشینی دارد».
پیامبرr همچنین فرموده است: «إِنَّما مثَلُ الجلِیس الصَّالِحِ وَجَلِیسِ السُّوء کَحَامِلِ المِسْک وَنَافِخِ الْکِیر، فَحامِلُ المِسْک، إِمَّا أَنْ یُحْذِیَک، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ریحًا طیِّبةً. ونَافخُ الکیرِ إِمَّا أَن یحْرِقَ ثیابَکَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ریحاً مُنْتِنَةً».([6]) یعنی: «مثال همنشینِ نیک و همنشینِ بد، مانند دارندهی مِشک (عطار) و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی مِشک (عطار)، یا از آن به تو میبخشد و یا از او مِشک میخری یا از او بوی خوشی به تو میرسد؛ ولی دمندهی کورهی آهنگر، یا لباست را میسوزاند یا بوی بدی از او به تو میرسد».
در حدیث عایشه& که مؤلف/ آن را ذکر کرده، آمده است: پیامبرr فرمود: «هرگاه الله خیر و سعادتِ امیری را بخواهد، وزیری درستکار برای او قرار میدهد که وقتی امیر - حقیقت را- فراموش میکند، به او تذکر میدهد و اگر حاکم، خود حقیقت را بهیاد داشته باشد، وزیرش به او در مسیر درست، کمک مینماید. و آنگاه که الله جز این را برای امیر (حاکم) بخواهد، برای او وزیری ناشایست قرار میدهد که در هنگامِ فراموشیِ حاکم به او تذکر نمیدهد و اگر حاکم، خود حقیقت را بهیاد داشته و در مسیر درست باشد، به او کمک نمیکند».
پیامبرr همچنین فرموده است: «الله، هیچ پیامبری مبعوث نکرد و هیچ خلیفهای را به خلافت نرساند، مگر اینکه دو همنشین (مشاور) برای هر یک قرار داد که یکی، او را به کار نیک فرمان میداد و به عمل شایسته تشویقش میکرد و دیگری، او را به کار بد فرا میخواند و به کار ناشایست تشویقش مینمود. و معصوم، کسیست که الله، او را - از گناه و معصیت- حفظ کند».
این، چیزیست که به تجربه ثابت شده و چهبسا خود، آن را دیدهایم. برخی از حکام و فرمانراویان در ذات خود آدمهای خوبی هستند، اما مشاوران نابابی دارند که ایشان را از انجام کارهای نیک باز میدارند و کارهای زشت را در نظرشان نیک و شایسته نشان میدهند. و بر عکس، برخی از حکام و فرمانروایان در ذات خود، خوب نیستند؛ اما مشاوران نیک و شایستهای دارند که آنها را به سوی خیر و نیکی رهنمون میشوند و بدینسان محبت و دوستی دو جانبهای در میان حاکم و مردم ایجاد میکنند.
حال که تأثیر دوستان و مشاوران بر حکام و فرمانروایان، اینگونه است، پس وضعیت خود را بررسی کنیم و بنگریم با چه کسانی دوستی و معاشرت داریم؛ اگر دوستانمان ما را به سوی خیر و نیکی رهنمون میشوند، در انجام کارهای نیک تشویقمان میکنند، به هنگام فراموشی، به ما تذکر میدهند و نکتهای به ما میآموزند، پس باید دوستی خود با آنها را حفظ کنیم. اما اگر میبینیم که دوستانمان به موفقیت و رستگاریِ ما یا نابودی و شکستمان اهمیت نمیدهند و چنین مسایلی برایشان مهم نیست یا حتی اسباب شکست و بدبختی ما را فراهم میکنند، چه دلیلی وجود دارد که همچنان با آنان رابطه داشته باشیم؛ بلکه باید از آنها دوری نماییم که بهراستی چنین دوستانی، سمّ کُشنده هستند. هرگز به چنین افرادی نزدیک نشویم؛ بلکه همانطور که از شیرِ درنده فرار میکنیم، از اینها نیز فرار نماییم. آدمِ موفق، مانند سنگ، بیحرکت و بیاحساس نیست؛ بلکه مانند شیشه صاف و بیآلایش است که میتوان آن سویش را دید؛ یعنی آدمِ موفق، زیرک است و نفع و ضررش را از ورای محیط زندگیاش میبیند و درک میکند. از اینرو به چیزی روی میآورد که برایش مفید و سودمند است و از چیزی که برایش زیان دارد، دوری میکند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: 7198.
([2]) صحیح الجامع، ش: 302؛ و صحیح أبی داود از آلبانی/، ش: 2544.
([3]) مسلم، ش: 532. [ر.ک: بخاری، کتاب فضائل الصحابة، شمارهی3654. (مترجم)]
([4]) بخاری، ش: (3662، 4358)؛ و مسلم، ش: 2384.
([5]) صحیح الجامع، ش: 3545؛ السلسلۀ الصحیحۀ، ش: 927؛ آلبانی در مشکاۀ المصابیح، ش: 5019 این حدیث را حسن دانسته است. ر.ک: حدیث شمارهی 371، همین کتاب.
([6]) صحیح بخاری، ش: (2104، 5534)؛ و صحیح مسلم، ش: 2628. [ر.ک: حدیث شمارهی 367]
الله متعال میفرماید:
﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٨٣﴾ [القصص: ٨٣]
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند. و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است.
679 - وعن أبی سعید عبد الرحمنِ بن سَمُرةَt قال: قال لِی رسولُ اللهr: «یَا عَبدَ الرَّحمن بنَ سمُرَةَ! لا تَسأَلِ الإمارَةَ، فَإنَّکَ إن أُعْطِیتَها عَن غَیْرِ مسأَلَةٍ أُعنتَ علَیها، وإن أُعطِیتَها عَن مسأَلةٍ وُکِلتَ إلَیْها، وإذَا حَلَفْتَ عَلى یَمِینٍ، فَرَأَیت غَیرها خَیرًا مِنهَا، فَأْتِ الَّذی هُو خیرٌ، وکَفَِّرْ عَن یَمینِکَ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: عبدالرحمن بن سمرهt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره! هیچگاه خواستارِ امارت نباش؛ زیرا اگر بدون درخواست به امارت برسی، در مسیر امارت از سوی الله یاری میشوی و اگر به درخواست خود به امارت برسی، با آن تنها میمانی - و از کمک و یاریِ اللهU محروم میگردی.- و هرگاه بر انجامِ کاری سوگند خوردی و سپس خلافِ آن کار را بهتر دانستی، همان کار بهتر را انجام بده و کفّارهی سوگندت را ادا کن».
شرح
مؤلف/ بابی بدین عنوان گشوده است: «نهی از درخواست امارت و بهتر بودن دوری از مسؤولیتها، مگر در صورتی که مصلحت و نیاز باشد».
امارات در اینجا مفهومی فراگیر دارد و شامل ردههای مختلف آن میشود؛ یعنی امارات در سطح بالا به عنوان والاترین مقام حکومتی و امارات یا مسؤولیتهای پایینتر.
از والاترین مقام حکومتی به عنوان امارتِ بزرگ یا عام یاد میشود؛ مانند خلافت ابوبکر صدیقt که جانشین رسولاللهr بود و نیز خلافت امیر مؤمنان عمر بن خطاب، و عثمان بن عفان و علی بن ابیطالبt و سایر خلفا. این، امارت یا فرماندهی عام و فراگیر است.
و امارتِ خاص به پُستهای حکومتیِ پایینتر گفته میشود؛ مانند استاندار، فرماندار و امثال آن. در حدیث از اشتیاق به پست و مقام و تقاضای آن، منع شده است؛ همانطور که در حیث عبدالرحمن بن سمرهt آمده است.
مؤلف/ در ابتدای این باب، این آیه را ذکر کرده است که اللهU میفرماید:
﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٨٣﴾ [القصص: ٨٣]
این، سرای آخرت است که آن را برای کسانی قرار میدهیم که خواهان فساد و برتری در زمین نیستند. و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است.
گاه هدف از درخواست امارت، برتریجویی و سیطرهطلبی بر مردم است تا زمامِ امورشان را در دست گیرد و هر طور که میخواهد امر و نهی کند؛ یعنی درخواست امارات و پست و مقام، انگیزههای بدی دارد و کسی که با انگیزههای بد در پیِ پست و مقام باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت. از اینرو از درخواست امارت منع شده است.
﴿وَلَا فَسَادٗاۚ﴾؛ یعنی خواهان، فساد و تبهکاری در زمین نیستند و به این نمیاندیشند که اگر قدرت و موقعیش را پیدا کنند، به راهزنی و سرقت اموال مردم بپردازند یا به آبرویشان تجاوز کنند. ﴿وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ﴾: «و فرجام نیک از آنِ پرهیزگاران است». چه این فرجام نیک در دنیا باشد و چه در آخرت. و گاه هم در دنیاست و هم در آخرت.
سپس مؤلف/ حدیث عبدالرحمن بن سمرهt را ذکر کرده است که پیامبرr به او فرمود: «ای عبدالرحمن بن سمره! هیچگاه خواستارِ امارت نباش؛ زیرا اگر بدون درخواست به امارت برسی، در مسیر امارت از سوی الله یاری میشوی و اگر به درخواست خود به امارت برسی، با آن تنها میمانی»؛ یعنی از کمک و یاریِ اللهU محروم میگردی؛ در نتیجه شکست میخوری و موفق نمیشوی. اما اگر خود، تقضای امارت نکردی و مردم تو را انتخاب کردند و از تو خواستند که این مسؤولیت را قبول کنی، ایرادی ندارد؛ بپذیر و بدان که اللهU با توست و تو را یاری میکند. پُست و مقام نیز، مانند مال و ثروت است؛ زیرا رسولاللهr به عمرt فرمود: «مَا جَاءَکَ مِنْ هَذَا الْمَالِ وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ وَلا سَائِلٍ فَخُذْهُ وَمَا لا فَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ».([2]) یعنی: «هرگاه مال و ثروتی بدون چشمداشت یا درخواست، به تو رسید، بپذیر و گرنه، در پیِ آن مباش».
از اینرو انسان موفق، خواستار پُست و کارِ اداری نیست؛ اگر بدون درخواست، چنین موقعیتی برایش فراهم شد، خوب است و قبولش کند؛ اما اینکه در پیِ آن بِدَوَد و پافشاری کند، بیمِ آن میرود که در مفهوم این حدیث بگنجد.
لذا احتیاط، اینست که درخواست ترفیع درجه نکنید؛ اگر ترفیع درجه دادند، قبول کنید و گرنه، در پیِ آن نباشید. تمام دنیا، چیزی نیست. اگر درآمد و روزیِ کافی داشتید که فتنهای در آن نبود، خیلی بهتر از مال و ثروتیست که دردِ سر و فتنه دارد.
«و هرگاه بر انجامِ کاری سوگند خوردی و سپس خلافِ آن کار را بهتر دانستی، همان کار بهتر را انجام بده و کفّارهی سوگندت را ادا کن». به عنوان مثال اگر سوگند یاد کردید که فلانکار را انجام ندهید و سپس دریافتید که انجامِ آن بهتر است، پس در انجام ِ آن درنگ نکنید و کفارهی سوگندتان را بدهید. و بر عکس، اگر سوگند خوردید که فلانکار را انجام دهید و سپس متوجه شدید که انجام ندادنِ آن بهتر میباشد، از انجام آن صرف نظر کنید و کفارهی سوگند خود را ادا نمایید.
پیامبرr این را از آن جهت در ادامهی موضوع امارت بیان فرمود که چهبسا یک امیر سوگند میخورد و سپس درمییابد که خلاف آن بهتر است؛ اما امکان دارد شکستنِ سوگندش را ننگ بداند. لذا پیامبرr بیان فرمود که هرکس - از جمله امیر و فرمانروا- سوگند بخورد و سپس متوجه شود که خلافِ آن بهتر است، باید کفارهی سوگندش رابدهد و بر خلافِ سوگند خود عمل نماید. و این شامل هر کسی از جمله امیر و فرمانروا نیز میشود.
بین یک نفر و قوم و خویشِ او حرفشان میشود؛ حال این آقا قسم میخورد که دیگر به دیدنش نخواهد رفت و با او قطع رابطه خواهد کرد. روشن است که صلهی رحم بهمراتب بهتر میباشد. به این آقا میگوییم: بر شما واجب است که کفارهی سوگندتان را بدهید و به دیدن خویشاوند خود بروید.؛ زیرا صلهی رحم واجب است.
مثالی دیگر: شخصی سوگند یاد میکند که با برادر مسلمانش سخن نگوید و با او قهر کند. میگوییم: این، اشتباه است. کفارهی سوگندت را بدهد و با برادر مسلمانت حرف بزن.
این، یک قاعده دربارهی همهی سوگندهاست. البته شایسته است که انسان در قسم خوردن، عجله نکند. زیرا بسیاری از مردم در قسم خوردن یا طلاق و امثال آن، عجولانه رفتار میکنند و سپس پشیمان میشوند. میگوییم: عجله نکن؛ اگر قصدِ انجام کاری یا قصدِ ترک آن را دارید، نیازی به سوگند یا نیازی به طلاق نیست؛ بلکه بدون سوگند یا بدون طلاق یا قسمِ زنطلاق، دست بهکار شوید. البته اگر به قسمِ زیاد مبتلا شدهاید، به همراه سوگند «انشاءالله» بگویید. زیرا اگر «انشاءالله» بگویید، سوگند شما منعقد نمیشود و اگر بر خلافِ سوگند خود عمل کنید، اشکالی نخواهد داشت و نیازی به کفاره نیست. یعنی اگر بگویید: «بهخدا قسم که انشاءالله چنین کاری نخواهم کرد» و سپس آن کار را انجام دهید، کفارهای بر شما نیست؛ زیرا کسی که در سوگندش «انشاءالله» بگوید، حانث نمیشود.
***
680- وعن أبی ذرٍt قال: قال لِی رسولُ اللهr: «یا أبا ذَرٍّ أَرَاک ضعِیفًا، وإنِّی أُحِبُّ لَکَ ما أُحِبُّ لِنَفسی، لا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنیْنِ ولا تَوَلَّیَنَّ مالَ یتِیمٍ». [روایت مسلم]([3])
ترجمه: ابوذرt میگوید: رسولاللهr به من فرمود: «ای ابوذر! تو را ضعیف و ناتوان میبینم و برای تو همان چیزی را دوست دارم که برای خود میپسندم. پس ریاستِ دو نفر را نیز نپذیر و مسؤولیت مالِ یتیم را قبول نکن».
681- وَعَنْهُ قَالَ: قُلْتُ: یا رسول الله ألا تَستعمِلُنِی؟ فضَرب بِیدِهِ على منْکبِی ثُمَّ قال: «یَا أبا ذَرٍّ إنَّکَ ضَعِیفٌ، وإنَّهَا أَمانَةٌ، وإنَّهَا یومَ القیامَة خِزْیٌ ونَدَامةٌ، إلاَّ من أخَذها بِحقِّها، وأدَّى الَّذِی عَلَیْهِ فِیها». [روایت مسلم]([4])
ترجمه: ابوذرt میگوید: گفتم: ای رسولخدا! آیا مرا به کار (وظیفهای) نمیگمارید؟ رسولاللهr با دستش به شانهام زد و فرمود: «ای ابوذر! تو ضعیف و ناتوانی و این مسؤولیتها، امانت است و روز قیامت مایهی رسوایی و پشیمانی خواهد بود؛ مگر برای کسی که آن را با رعایت حقّ آن بپذیرد و به وظیفهی خود در این مسؤولیت عمل نماید».
682- وعن أبی هُریرةt أنَّ رسولَ اللهr قال: «إنَّکم سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإمارةِ، وَسَتَکُونُ نَدَامَةً یَوْم القِیامَةِ». [روایت بخاری]([5])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولاللهr فرمود: «شما برای رسیدن به ریاست و فرمانروایی حرص میورزید، در حالی که ریاست و فرماندهی در رستاخیز، مایهی ندامت و پشیمانی خواهد بود».
شرح
حافظ نووی/ در باب نهی از درخواست ریاست، حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که رسولاللهr به ابوذرt فرمود: «ای ابوذر! تو را ضعیف و ناتوان میبینم و برای تو همان چیزی را دوست دارم که برای خود میپسندم. پس سرپرستی دو نفر را نیز نپذیر و مسؤولیت مالِ یتیم را قبول نکن». در این حدیث چهار عبارت آمده است:
نخست: اینکه پیامبرr به ابوذرt فرمود: «من تو را ضعیف و ناتوان میبینم». روشن است که اینهمه رُکگویی و صراحت لهجه در برابر انسان، بر او دشوار تمام میشود؛ یعنی اگر کسی به ما بگوید: «تو آدمِ ضعیفی هستی»، در ما اثر میگذارد. ولی امانت و خیرخواهی، چنین ایجاب میکند که صفتِ انسان را بهروشنی و بدون ملاحظه به خودش بگویند تا با توجه به استعدادها و تواناییهای خود تصمیم بگیرد. لذا ایرادی ندارد که از بابِ خیرخواهی به کسی بگویید که تو چنین و چنان هستی؛ البته در صورتی که هدف، طعنه زدن یا عیبجویی نباشد. چنانکه پیامبرr به ابوذرt فرمود: «تو، آدمِ ضعیف و ناتوانی هستی».
دوم: پیامبرr فرمود: «برای تو همان چیزی را دوست دارم که برای خود میپسندم». و این از خوشخُلقی پیامبرr بود که پس از بیانِ یک واقعیت تلخ برای ابوذرt، برایش توضیح داد که این سخنم، از سرِ خیرخواهیست؛ زیرا «برای تو همان چیزی را دوست دارم که برای خود میپسندم».
سوم: فرمود: «پس ریاست دو نفر را نیز نپذیر». پس از باب اولی نباید ریاست افراد بیشتری را قبول کنی.
معنایش اینست که پیامبرr ابوذر را از پذیرش ریاست منع نمود؛ زیرا ابوذرt ضعیف و ناتوان بود و ریاست به انسانی توانمند و امانتدار نیاز دارد؛ یعنی کسی که در برابر مردم، نیرو و قدرت اجرایی داشته باشد و همینکه دستوری بدهد، اجرا کنند؛ زیرا کسی که از نظرِ مردم، ضعیف و بیعُرضه است، نزدشان حرمت و هیبتی ندارد و هرکس و ناکسی نسبت به او جسارت میکند. اما اگر کسی نسبت به آیین و شریعت الاهی، جدّی و قوی باشد و از حدود الاهی تجاوز نکند و وظایفش را بهخوبی انجام دهد، مدیر یا رییس موفقی خواهد بود.
چهارم: فرمود: «و سرپرستی مال یتیم را قبول نکن». یتیم به کسی گفته میشود که پدرش را قبل از سنّ بلوغ از دست بدهد. رسولاللهr ابوذر را از پذیرش سرپرستی مالِ یتیم منع نمود؛ زیرا مالِ یتیم به رسیدگی و عنایت ویژهای نیاز دارد. اللهU میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا إِنَّمَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ نَارٗاۖ وَسَیَصۡلَوۡنَ سَعِیرٗا ١٠﴾ [النساء : ١٠]
بهراستی کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، در حقیقت آتشِ (جهنم) را در شکمهایشان فرو میبرند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد.
و ابوذرt ضعیف بود و توانایی سرپرستیِ مالِ یتیم را نداشت. از اینرو پیامبرr به او فرمود: «مسؤولیت مالِ یتیم را قبول نکن».
از این حدیث چنین برداشت میشود که یکی از شرایط ریاست یا مسؤولیت، اینست که انسان، توانمند و امانتدار باشد؛ زیرا رسولاللهr از ریاست، به عنوان یک امانت یاد کرد و فرمود: «و این مسؤولیتها، امانت است». لذا اگر کسی، متخصص و متعهد، یعنی توانا و امانتدار باشد، شایستهی ریاست است؛ ولی که یکی هیچیک از این ویژگیها یا یکی از آنها را ندارد، شایستهی ریاست نیست.
البته باید بدانیم که هر چیزی به موقعیت و میزانِ نیاز بستگی دارد؛ یعنی اگر کسی در میدان نبود که هم امین باشد و هم توانا، کسی را انتخاب مینماییم که حداقل از دیگران، بهتر باشد و کارها و وظایف را بدون سرپرست، رها نمیکنیم؛ زیرا در هر صورت مردم به سرپرست یا رییس، نیاز دارند و محتاجِ قاضی و نیازمندِ کسی هستند که به مشکلات و کارهایشان رسیدگی کند. لذا واجب است که در صورتِ امکان کسی قبولِ مسؤولیت کند که هم امانتدار است و هم توانمند؛ و گرنه،. یعنی بهترین گزینهی ممکن انتخاب میشود. زیرا الله متعال میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾ [التغابن : ١٦]
تا میتوانید، تقوای الله پیشه کنید.
حال اگر دو گزینه داشته باشیم که یکی امانتدار و ضعیف است و دیگری، توانمند و غیرمتعهد؛ یعنی در هر یک از دو نفر، عیبی وجود دارد. در چنین شرایطی کدام گزینه را انتخاب کنیم؟ در باب ریاست، گزینهی توانمند بر شخصِ ضعیف، ترجیح داده میشود. زیرا آدمِ توانا، گاه تعهد و امانت دارد؛ اما آدمِ ضعیف، در ذات خود ضعیف است و طبیعت انسان تغییر نمیکند. لذا اگرچه امانتدار است، اما قدرت و تواناییِ کارِ اجرایی ندارد. از اینرو شخص توانمند را که مفیدتر است، ترجیح میدهیم. چون مردم در عرصهی مدیریت به تخصص و توانایی، نیازِ بیشتری دارند؛ بهویژه در شرایط کنونی که کمتر کسی، از تعهد کافی برخوردار است؛ در نتیجه چشمپوشی از تخصص و توانایی، شرایط را بدتر میکند.
***
([1]) صحیح بخاری، ش: (662، 7146)؛ و صحیح مسلم، ش: 1652.
([2]) بخاری، ش: (1473، 7164)؛ و مسلم، ش: 1045.
([3]) صحیح مسلم، ش: 1826.
([4]) صحیح مسلم، ش: 1825.
([5]) صحیح بخاری، ش: 7148.
الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾
[النساء : ٥٩]
ای مومنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
668- وعن ابن عمر رَضِیَ اللهُ عَنْهما عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «عَلَى المَرْءِ المُسْلِمِ السَّمْعُ والطَّاعَةُ فِیمَا أَحَبَّ وکِرَه، إِلاَّ أنْ یُؤْمَرَ بِمَعْصِیَةٍ فَإذا أُمِر بِمعْصِیَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلا طاعَةَ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست».
669- وعنه قال: کُنَّا إذا بایَعْنَا رسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَى السَّمْعِ والطَّاعةِ یقُولُ لَنَا: «فیما اسْتَطَعْتُمْ». [متفقٌ علیه]([2])
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: وقتی با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بر سرِ حرفشنوی و اطاعت پیمان میبستیم، به ما میفرمود: «در حدّی که تواناییِ - اطاعت و حرفشنوی- دارید».
670- وعنهُ قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: «مَنْ خلَعَ یَدًا منْ طَاعَةٍ لَقِى اللَّه یوْمَ القیامَةِ ولاَ حُجَّةَ لَه، وَمَنْ ماتَ وَلَیْس فی عُنُقِهِ بیْعَةٌ مَاتَ مِیتةً جَاهِلِیَّةً». [روایت مسلم]([3])
وفی روایةٍ له: « ومَنْ ماتَ وَهُوَ مُفَارِقٌ للْجَماعةِ ، فَإنَّهُ یمُوت مِیتَةً جَاهِلیَّةً» .
ترجمه: ابنعمر$ میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «هرکس دست از اطاعت و فرمانبرداری -از پیشوای مسلمانان- بکشد، روز قیامت بدون دلیل و حجت با الله روبهرو میشود و هرکس در حالی بمیرد که در گردنش پیمانی - نسبت به پیشوای مسلمانان- نیست، به مرگ جاهلی- و بر گمراهی- مرده است».
در روایتی دیگر از مسلم، آمده است: «هرکس در حالی بمیرد که جماعتِ مسلمانان را ترک گفته است، بهیقین به مرگ جاهلی - یعنی بر گمراهی- میمیرد».
شرح
مؤلف/ میگوید: «وجوب فرمانبرداری از پیشوایان و زمامداران در چارچوب شریعت و حرام بودن اطاعت از آنها در برابر معصیت و نافرمانی از خداوند عزوجل ». و سپس به این آیه استدلال کرده است که الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾ [النساء: ٥٩]
ای مومنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
علما گفتهاند: پیشوایان، دو دستهاند: علما، و حکام (مسؤولان حکومتی).
علما، اولیای امور دینی یا پیشوایان دینی هستند که شریعت و آموزههای دینی را برای مردم بیان میکنند و مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون میشوند. و حکام، پیشوایان یا مسؤولان اجرایی دستورهای شرعی هستند و وظیفه دارند امنیت را برقرار کنند و مردم را به پایبندی بر شریعت ملزَم سازند. لذا شرحِ وظایفِ هر دسته از پیشوایان، روشن است.
البته ناگفته نماند که پیشوایانِ اصلی، علما میباشند؛ زیرا این علما هستند که شریعت را بیان میکنند و به حکام میگویند: این، شریعت الهیست؛ پس به آن عمل کنید. و حکام راهی به سوی علوم دینی ندارند، مگر از طریق علما و زمانی میتوانند مجری احکام شرعی باشند که شریعت را از طریق علما بیاموزند.
همچنین علما بر کسی اثر میگذارند که در قلبش دین و ایمان باشد؛ زیرا کسی از علما حرفشنوی دارد و به رهنمودهایشان عمل میکند که دین و ایمان در قلبش جای دارد. ولی کسی از حاکم اطاعت میکند که از قدرت و موقعیت حاکم میترسد؛ حتی اگر سستایمان باشد؛ لذا گاه از حکام بیش از علما میترسد؛ و چهبسا در پارهای از موارد ترسِ برخی از مردم از حکام، بیش از ترس از خداست! پناه بر الله.
البته امت اسلامی به علما و حکام، نیازمندند؛ از اینرو بر امت اسلامی واجب است که از علما و حکام، اطاعت کنند. روشن است که پیروی از علما و حرفشنوی از حکام، باید تابعِ اطاعت از الله متعال باشد؛ زیرا الله جل جلاله میفرماید:
﴿أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾ [النساء : ٥٩]
از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان.
و نفرمود: «وأطیعوا أولی الأمر منکم»؛ یعنی اطاعت از صاحبان امر را بهطور مستقل ذکر نکرد؛ زیرا اطاعت از حکام و علما، تابعِ اطاعت از الله و پیامبرِ اوست. لذا اگر صاحبان امر، به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند، نباید از آنها اطاعت کرد؛ زیرا ولی امرِ اعظم و برتر، الله متعال است که فراتر از اینها قرار دارد و اطاعت از دیگران در برابر نافرمانی از او درست نیست.
یکی از احادیثی که مؤلف/ در این باب ذکر کرده، روایتیست بدین مضمون که عبدالله بن عمر$ میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست». ساختار جمله، در این حدیث بهگونهایست که در آن بهروشنی به وجوب اطاعت از فرمانروایان اشاره شده است؛ یعنی بر هر مسلمانی به مقتضای مسلمان بودنش، واجب است که بخواهد یا نخواهد، از ولی امر اطاعت کند؛ حتی اگر او را به چیزی فرمان دهد که برایش ناگوار است. لذا اجرای فرمان ولی امر بر او واجب میباشد؛ مگر اینکه فرمانروا به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهد؛ زیرا اطاعت و فرمانبرداری از الله، فراتر از هر اطاعتیست و اطاعت از مخلوق در جهتِ نافرمانی از خالق، جایز نیست.
برخی گمان میبرند که اطاعت از حکام و صاحبان امر، فقط زمانی واجب است که بهطور کامل و در تمام جنبهها، درستکار باشند. این، پندار نادرستیست و تنها «خوارج» بر این باور بودهاند که اطاعت از حکام، منوط به اینست که در همهی مسایل ریز و درشت، مطابق حکم الله، عمل کنند. ولی دیدگاه درست، اینست که حاکمان، باید مجری احکام الهی باشند، اما در مورد یا مواردی که مطابق شریعت، عمل نمیکنند، باید از آنها نافرمانی کرد و در سایر موارد، اطاعت از آنها واجب است. لذا این، ردی بر دیدگاه کسانیست که میگویند: از حکام و فرمانروایان، فقط در مواردی اطاعت میکنیم که الله متعال به ما دستور داده است. یعنی اگر به ما دستور دهند که نماز بخوانید، نماز میخوانیم و اگر به ما امر کنند که زکات دهید، زکات میدهیم؛ اما اگر ما را به کاری فرمان دهند که دلیلی شرعی ندارد یا در شریعت نیامده است، بر ما واجب نیست که از آنها اطاعت نماییم؛ زیرا اگر در چنین مواردی از آنها اطاعت کنیم، آنان را در جایگاه قانونگذار و شارع قرار دادهایم.
این، دیدگاهِ نادرستیست که با آموزههای کتاب و سنت تعارض دارد؛ زیرا پذیرش چنین دیدگاهی بدین معناست که ما فرقی در میان حکام و دیگران نگذاشتهایم؛ هر مسلمانی امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و از او اطاعت میشود. لذا ما وظیفه داریم که در آنچه الله عزوجل به ما امر نکرده است، از حکام و فرمانروایان اطاعت کنیم؛ یعنی اگر حکام به ما دستوری میدهند که در شریعت از آن نهی نشده است یا ما را به کاری امر میکنند که حرام نیست، اطاعت از آنها و اجرای فرمانشان بر ما واجب میباشد. پس اجرای آن دسته از دستورالعملهای حکومتی که مغایر شرع نیست، بر ما واجب است؛ زیرا اطاعت از حکام، اجرای فرمان الله عزوجل و نیز رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر اطاعت و حرفشنوی از فرمانروایان است که به حفظ امنیت و دوری از آشوب و شورش بر حکام میانجامد. لذا اگر بگوییم: ما فقط در کارهایی از آنها پیروی میکنیم که الله متعال دستور داده است، این بدین معناست که از آنها اطاعت نمیکنیم.
پارهای از دستورالعملهای حکومتی با شرع، مغایرت ندارند؛ اما در شریعت بهطور مشخّص ذکر نشدهاند. [مانند آییننامهها و مقررات راهنمایی ورانندگی]. برخی از مردم میگویند: ما از این دستورالعملها اطاعت نمیکنیم. به اینها باید گفت که اجرای این مقررات بر شما واجب است و اگر اطاعت نکنید، گنهکار و سزاوار عقوبت الهی شده، از سوی حکام نیز مجازات میشوید.
حکام وظیفه دارند چنین کسانی را توبیخ نمایند؛ زیرا الله متعال به فرمانبرداری از حکام دستور داده است و اینها با چنین رویکردی از فرمانِ الله سرپیچی میکنند و این، معصیت و نافرمانی از الله متعال است و هر انسانی که از الله نافرمانی کند، متناسب با نظرِ حاکم یا قاضی، توبیخ و مجازات میگردد.
به عنوان مثال مقررات رانندگی جزو آن دسته از دستورالعملهای حکومتیست که با شریعت، مغایرت ندارد؛ لذا بیتوجهی به مقررات رانندگی، جایز نیست و تخلف از آن، گناه و معصیت بهشمار میآید؛ مانند عبور از چراغ قرمز، حرکت در جهتِ مخالف، حرکتهای مارپیچی و نمایشی و امثال آن. اجرای این دستورالعملها که از آن به عنوان مقررات راهنمایی و رانندگی یاد میشود، واجب است. یعنی وقتی چراغ قرمز است، بر شما واجب است که توقف کنید و بدانید که عبور از چراغ قرمز، معصیت است؛ نگویید: خداوند چنین دستوری نداده است. اینها قوانین بشریست که نهادهای حکومتی سرِ هم کردهاند و ما را به اجرای آن، ملزَم ساختهاند. لذا اگر از چراغ قرمز عبور کنید، با زبان حال، به پروردگارتان گفتهاید: از والیان و صاحبان امر، اطاعت نمیکنم. پناه بر الله! در صورتی که الله عزوجل میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِی ٱلۡأَمۡرِ مِنکُمۡ﴾ [النساء : ٥٩]
ای مؤمنان! از الله اطاعت کنید و از پیامبر فرمان ببرید و نیز از صاحبان امرتان (فرمانبرداری نمایید).
معروف است که در تقاطعها، حق تقدم با کسیست که در مسیرِ اصلی حرکت میکند؛ لذا مطابق این قانون باید هنگام ورود از مسیر فرعی به اصلی، حق تقدم را رعایت کنید. همهی دستورالعملهای حکومتی که مخالف شریعت نیست، اینگونه هستند و پایبندی به آنها واجب است؛ و اگر از دستورهای حکومتی که مخالف شریعت نیست، اطاعت نکنیم، نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید و هرکس به میلِ خود رفتار میکند و پیشوایان مسلمانان، از چشم مردم میافتند و بدینسان حکام، فرمانروایانی بدون امر و فرماندهی میشوند و قاضیان، در موقعیتی قرار میگیرند که قضاوتشان بیاعتبار میگردد؛ یعنی حکامِ بدون حکم و قاضیانِ بدون قضاوت!
لذا اطاعت و فرمانبرداری از زمامداران، واجب است؛ مگر اینکه به نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند. مثلاً اگر بگویند: برای نماز جمعه یا جماعت به مسجد نروید، نباید از آنها اطاعت کرد. همچنین اگر خواهان ظلم و ستم به کسی باشند، اطاعت از آنها در این زمینه درست نیست. لذا اگر به تراشیدن ریش دستور دهند، حکمشان بیاعتبار است و اطاعت از آنها جایز نمیباشد؛ بهویژه اگر به سربازان تحت فرماندهی خود حکم کنند، به آنها میگوییم: اطاعت از این دستور درست نیست و کسانی که به سربازان تحت فرماندهی خود دستور میدهند که ریش خود را بتراشند، گنهکارند؛ زیرا با حکم الله و پیامبرش مخالفت کردهاند.
همچنین اگر دستور دهند که لباس خود را بلند و پایینتر از قوزک پا قرار دهند؛ میگوییم: نباید از این دستور اطاعت کرد؛ زیرا بلند بودن لباس تا زیر قوزکِ پا حرام است و اگر ما را به عملِ حرامی دستور دهید، از شما اطاعت نمیکنیم؛ زیرا حکم پروردگار ما و شما، از حکمِ ما و شما فراتر است.
پس دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان، سه گونه است:
نخست: همان دستوری را میدهند که الله متعال داده است؛ در چنین مواردی اطاعت از حکام و فرمانروایان، واجب است؛ زیرا:
1- دستورشان جزو فرمانهای الهیست.
2- هر کسی هم چنین دستوری بدهد، باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی، شما را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است، باید آن را اجرا کنید.
دوم: به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور میدهند. اینجا نباید از آنها اطاعت کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی، شما را شکنجه کنند، روز قیامت مجازات خواهند شد؛ به دو دلیل:
· بهخاطر پایمال کردن حقّ الله؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دادهاند.
· بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند. آنها، خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از الله، نه برای شما درست است و نه برای آنها.
سوم: اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی کرده است، اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است و اگر از آنها اطاعت نکنید، گنهکار میشوید و این حق را دارند که شما را بهخاطر سرپیچی، توبیخ کنند؛ زیرا از فرمان الهی دربارهی اطاعت از آنها سرپیچی کردهاید. از اینرو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و فرمانبرداری از فرمانروایان بر هر مسلمانی واجب است؛ چه این فرمانها برایش خوشایند باشد و چه ناگوار؛ مگر اینکه به گناه و معصیتی امر شود که در این صورت حرفشنوی و اطاعت، درست نیست».
بدتر از این پندار کسیست که به پیمان بستن با حاکم، اعتقاد ندارد و میگوید: من با حاکم بیعت نکردهام و هیچ تعهدی نسبت به او ندارم؛ چنین پندار یا چنین سخنی بدین معناست که از حاکم اطاعت و حرفشنوی نخواهم داشت و او بر من حق ولایت ندارد. این، رویکردِ بسیار زشتیست. زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده است: هرکس بدون بیعت با پیشوای مسلمانان بمیرد، یا در حالی بمیرد که پیشوایی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است؛ یعنی به مرگ اسلام نمرده و مرگش، مرگ جاهلان است و سزایش را نزد الله عزوجل خواهد دید.
لذا بر هر انسانی واجب است که پیشوا یا امیری داشته باشد که در چارچوب شریعت، از او اطاعت کند؛ اگر کسی بگوید: «من، خودم با حاکم پیمان نبستهام»، میگوییم: بیعت بستن بر آحاد مردم و یکایک شهروندان واجب نیست؛ بلکه بیعت از سوی بزرگان و سرآمدان جامعه منعقد میگردد. از اینرو میگوییم: مگر عموم مردم با ابوبکر، عمر، عثمان و علیy بیعت کردند؟ خیر؛ بچهها، زنها و سالخوردگانِ ناتوان، با اینها بیعت نکردند؛ اهالی مکه یا طائف برای بیعت با اینها رهسپار مدینه نشدند و بلکه خبرگان مردم در مدینه با خلفا بیعت کردند و بدینسان بیعت با توافق و تعهد سرآمدان جامعه به انجام رسید.
بیعت بر آحاد جامعه، نه واجب است و نه ممکن. عموم مردم، تابعِ سرآمدان و خبرگان خود هستند و هرکس سرآمدان جامعه با او بیعت کنند، ولی امر مسلمانان بهشمار میآید و اطاعت از او در حدود دین و شریعت، واجب است. لذا اگر کسی در حالی بمیرد که معتقد باشد پیشوایی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است. یعنی مانند مردم دوران جاهلیت، گمراه بوده است.
***
671- وعَن أنَسٍt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اِسْمَعُوا وأَطِیعُوا، وإنِ اسْتُعْمِلَ علَیْکُمْ عبْدٌ حبشىٌّ کَأَنَّ رَأْسهُ زَبِیبَةٌ». [روایت بخاری]([4])
ترجمه: انسt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش، کوچک باشد».
672- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «عَلیْکَ السَّمْعُ وَالطَّاعةُ فی عُسْرِکَ ویُسْرِکَ وَمنْشَطِکَ ومَکْرهِکَ وأَثَرَةٍ عَلَیْک». [روایت مسلم]([5])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، در خوشی و ناخوشی، و زمانی که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد، بر تو واجب است».
شرح
مؤلف/ در ادامهی احادیثی که در این باب، ذکر کرده، حدیثی بدین مضمون آورده است که: انس بن مالکt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود - یا بر شما مسلط گردد- که سَرَش بهسان کشمش باشد».
اینجا روی سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با عربها بود؛ یعنی به آنها فرمود: اگر بردهای حبشی، نه عرب بر شما گماشته شود یا بر شما چیره گردد که پشت در پشت و از هر جهت، برده است، از او اطاعت کنید. موهای سرِ اهالی حبشه، حلقهمانند میباشد و مثل کشمش بهنظر میرسد. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم این را برای مبالغه بیان فرمود؛ یعنی اگر چنین بردهای بر شما مسلط گردد، باید از او اطاعت کنید؛ چه در مقام والاترین مقام حکومتی باشد و چه به عنوان مسؤول یا کارگزاری منطقهای بر شما گماشته شود. در هر صورت باید از او اطاعت کنید. لذا اگر بهفرض مثال شخصی از پایینترین طبقات اجتماعی، قدرت را بهدست گیرد، بر ما واجب است که از او اطاعت کنیم؛ زیرا علت، یکیست. چون اگر از او اطاعت نکنیم، هرج و مرج و نابسامانی پدید میآید و امنیت از میان میرود و ناامنی همه جا را میگیرد. خلاصه اینکه اطاعت از والیان و فرمانراویان، واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور میدهند.
و اما حدیث ابوهریرهt؛ در این حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، در خوشی و ناخوشی، و زمانی که نسبت به تو تبعیض و حقکُشی صورت میگیرد، بر تو واجب است».
منظور از خوشی و ناخوشی، اینست که اگر فرمانی به تو بدهند که مطابق میلِ تو باشد یا نباشد، باید اطاعت کنی؛ همچنین فرقی نمیکند که اجرای آن سخت باشد یا آسان. در هر صورت، اطاعت واجب است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند. پس اگر ثروتمند هستی، نباید به بهانهی ثروتی که داری از فرمان حاکم سرپیچی نمایی و اگر فقیر هستی، نگو: مرا با حکام چهکار؟ آنها ثروتمند هستند و من، فقیرم. لذا اگر حکام از بهترین امکانات برخوردار باشند، در کاخ زندگی کنند و سوارِ بهترین ماشینها شوند و لباسهای شیک و زیبایی بپوشند و ما از چنین امکاناتی برخوردار نباشیم، باز هم وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم؛ نباید بگوییم: چرا از اینها اطاعت کنم که بهترین زندگی را دارند و من، خانهای گِلی هم برای سکونت ندارم. چنین رویکردی بر ما حرام است؛ بلکه باید از آنها اطاعت کنیم. زیرا آنها موقعیت و وظیفهی خود را دارند و ما، وظایف خود را داریم؛ ما باید اطاعت کنیم و آنها باید خیرخواه ما باشند و مطابق رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما حکم برانند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به انصارy فرمود: «إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدی أَثَرَةً فاصْبِرُوا حَتَّى تلقَوْنِی علَى الْحوْضِ».([6]) یعنی: «پس از من، تبعیض و حقکُشی خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در کنار حوض ملاقات نمایید». این را هزار و چهارصد سالِ قبل به انصارy فرمود. گویا از همان زمان، حکام حقوق مردم را ادا نمیکردهاند. لذا بنا بر فرمودهی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، تبعیضها و حقکُشیهایی که حکام انجام میدهند، مانع از این نیست که مردم از آنها اطاعت نکنند؛ بلکه اطاعت از آنها در هر شرایطی واجب است؛ جز در مواردی که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند.
673- وعن عبدِ اللَّهِ بن عَمرو$ قال: کُنَّا مَع رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِی سَفَرٍ، فَنَزَلْنَا منْزِلاً، فَمِنَّا منْ یُصلِحُ خِباءَه، ومِنَّا منْ ینْتَضِلُ، وَمِنَّا مَنْ هُوَ فی جَشَرِهِ، إذْ نادَى مُنَادی رسولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم : الصَّلاة جامِعةٌ. فاجْتَمعْنَا إلى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فقال: «إنَّهُ لَمْ یَکُنْ نَبِیٌّ قَبْلی إلاَّ کَانَ حَقًّا علَیْهِ أنْ یَدُلَّ أُمَّتَهُ عَلى خَیرِ ما یعْلَمُهُ لَهُم، ویُنذِرَهُم شَرَّ ما یعلَمُهُ لَهُم، وإنَّ أُمَّتَکُمْ هذِهِ جُعِلَ عَافیتُها فِی أَوَّلِها، وسَیُصِیبُ آخِرَهَا بلاءٌ وأُمُورٌ تُنکِرُونَهَا، وتجیءُ فِتَنٌ یُرقِّقُ بَعضُها بَعْضًا، وتجیء الفِتْنَةُ فَیقُولُ المؤمِن: هذِهِ مُهْلِکَتی، ثُمَّ تَنْکَشِفُ، وتجیءُ الفِتنَةُ فَیَقُولُ المُؤْمِن: هذِهِ هذِه، فَمَنْ أَحَبَّ أنْ یُزَحْزَحَ عَنِ النَّار ویُدْخَلَ الجنَّةَ، فَلْتَأْتِهِ مَنِیَّتُهُ وَهُوَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِر، وَلْیَأْتِ إلى النَّاسِ الَّذی یُحِبُّ أَنْ یُؤتَى إلَیْه. ومَنْ بَایع إمامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ یدِهِ، وثمَرةَ قَلْبه، فَلیُطِعْهُ إِنِ اسْتَطَاع، فَإنْ جَاءَ آخَرُ ینازعُهُ، فاضْربُوا عُنُقَ الآخَرِ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: عبدالله بن عمرو$ میگوید: با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم. برخی از ما چادرِ خود را نصب میکردند؛ برخی هم مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند که منادی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد: نماز، برپاست؛ - یعنی وقتِ نماز است.- همه نزدِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدیم. فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد. عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است و امت در آینده به فتنهها و اموری دچار میشود که شما آنها را نمیپسندید و فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است. اما فتنه برطرف میشود و فتنهای دیگر میآید و مؤمن میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است - و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد.- پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار گردد. و هرکس با حاکمی بیعت کرد و با دست و دلِ خویش با او پیمان بست، باید هرچه میتواند از او اطاعت کند و اگر کسی بر سرِ قدرت با حاکم نزاع کرد، گردنش را بزنید».
شرح
مؤلف/ در باب وجوب اطاعت از زمامداران، حدیثی بدین مضمون ذکر کرده است که: ابنعمرو$ میگوید: «با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در سفر بودیم و جایی اتراق کردیم». مردم پراکنده شدند و هرکسی به کاری مشغول شد. «یکی چادرش را نصب میکرد؛ برخی مسابقهی تیراندازی میدادند و عدهای مشغول چراندن شتران خود بودند». و این، عادت مردم است که وقتی در مسافرت هستند و جایی اتراق میکنند، هرکس به کاری مشغول میشود.
«در این میان، منادی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد: نماز، برپاست». اعلام نماز کسوف اینگونه است؛ همچنین برای گردآمدن مردم در نزد امیر یا فرمانده، به جای اینکه اعلام کنند فلانجا جمع شوید، میگفتند: نماز برپاست.
لذا همه نزدِ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برای آنها سخنرانی کرد و فرمود: «هر پیامبری پیش از من وظیفه داشت امتش را به بهترین چیزی که خیر و صلاحشان را در آن میدانست، راهنمایی کند و آنها را از آنچه برای آنها بد میدانست، برحذر بدارد».
همهی پیامبران خیرخواه امت خود بودند و نیک و بد را برایشان بیان میکردند و آنها را به سوی خیر و نیکی تشویق مینمودند و از بدیها برحذر میداشتند.
علما و طلاب علم نیز وظیفه دارند نیک و بد را برای مردم بیان کنند، آنها را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنان را از شر و بدی برحذر بدارند؛ زیرا علمای این امت، وارثان پیامبران هستند و پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیامبری نمیآید و با بعثت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ، نبوت پایان یافت و تنها علمای این امت هستند که دین و شریعت را فرا میگیرند و باید بهجای پیامبران، مردم را به خیر و نیکی فرا بخوانند و آنها را از بدیها منع کنند و نیک و بد را برایشان بیان نمایند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمود: «عافیت و سلامتِ این امت از فتنهها، در ابتدای آن نهاده شده است». در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و نیز در دوران ابوبکر و عمر$ فتنهای در این امت وجود نداشت تا اینکه غلامِ مغیره به نامِ ابولؤلؤ که مجوسی پلید و بدطینتی بود و نسبت به امیر مؤمنان، عمرt کینه داشت، عمرt را به شهادت رساند. وقتی عمرt برای نماز صبح جلو رفت، ابولؤلؤ با خنجری دو سَر که آغشته به سم بود و دستهاش در وسط قرار داشت، به عمرt ضربه زد؛ بهگونهای شکمِ آن بزرگوار پاره شد. عمرt سه روز زنده بود و آنگاه جان به جان آفرین سپرد.
ابولؤلؤ، این مرد خبیث پس از ترور عمرt، گریخت؛ مردم به دنبالش دویدند. در این تعقیب و گریز، سیزده نفر کشته شد؛ زیرا خنجر ابولؤلؤ، دو سَر بود و دستهاش در وسط قرار داشت؛ وی خنجر را به چپ و راست حرکت میداد تا اینکه یکی از صحابه، زیلویی حصیری روی ابولؤلؤ انداخت و ابولؤلؤ خودکشی کرد. از آن زمان فتنه سر برآورد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث بیان فرمود که فتنهها یکی پس از دیگری میآید و هر یک از فتنهی پیش از خود، بدتر و سنگینتر است؛ در نتیجه فتنهی پیش از خود را سبک میگرداند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «فتنههایی پدیدار میگردد که هریک از آنها بهقدری سنگین و شدید است که فتنههای پیش از خود را سبک و خفیف میگرداند؛ چنانکه فتنهای پیش میآید و مؤمن میگوید: این، مایهی هلاکت من است». زیرا همینکه فتنه نمایان میشود، مؤمن آن را بزرگ و شدید میبیند و آن را مایهی هلاکت امت میپندارد. اما فتنهای دیگر میآید که فتنهی نخست نسبت به آن، سبکتر است. مؤمن همینکه فتنهی بزرگتر را میبیند، میگوید: این، همان فتنهی هلاکتبار است و فتنهی پیشین بر او آسان میگردد. الله متعال ما را از فتنهها در پناه خویش قرار دهد؛ البته مؤمن در این شرایط سخت و ناگوار، شکیبایی میورزد و به الله عزوجل پناه میبرد و در هر نمازی میگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ وَمِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ».([8]) یعنی: «یا الله! از عذاب دوزخ، عذاب قبر، از فتنهی زندگی و مرگ، و از فتنهی دجال به تو پناه میبرم».
سپس رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس هرکس دوست دارد از آتش دوزخ دور و واردِ بهشت شود، باید در زمانی که مرگش فرا میرسد، به الله و آخرت ایمان داشته باشد». از الله متعال درخواست میکنم که ما را در چنین حالتی بمیراند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه افزود: «و باید با مردم بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش همانطور رفتار شود». یعنی همانگونه که خیرِ خود را میخواهد، خیرخواه مردم نیز باشد و آنچه را برای خود نمیپسندد، برای مردم نیز نپسندد. چنین کسی، حقّ الله را بهجا میآورد، به الله و آخرت ایمان دارد و نسبت به حقوق مردم کوتاهی نمیکند؛ با مردم بهگونهای رفتار میکند که دوست دارد با خودش همانگونه رفتار شود؛ لذا به آنها دروغ نمیگوید، فریبشان نمیدهد، کلاهبرداری نمیکند و بدِ آنها را نمیخواهد. بنابراین وقتی کسی نزدمان میآید و میپرسد: «آیا این عمل، حلال است یا حرام»، به او میگوییم: آیا دوست داری مردم با تو همین رفتار را داشته باشند یا در حقّ تو چنین عملی انجام دهند؟ اگر جوابش منفی باشد، به او میگوییم: پس این عمل را انجام نده؛ چه حلال باشد و چه حرام. وقتی دوست نداری کسی، در حقّ تو چنین عملی را انجام دهد، پس تو نیز از این عمل صرف نظر کن و این را در تعامل با مردم، ملاک عمل قرار بده؛ یعنی با مردم همان رفتاری را داشته باش که دوست داری با تو داشته باشند؛ با آنها مدارا کن، با آنان بهخوبی حرف بزن و بر آنها سخت نگیر؛ یعنی همان رفتاری که دوست داری با تو داشته باشند. کسی که بدین شکل عمل کند، از آتش دوزخ دور و وارد بهشت میشود. الله متعال ما را در جرگهی چنین کسانی قرار دهد.
***
674- وعن أبی هُنَیْدةَ وائِلِ بن حُجْرٍt قال: شأَلَ سَلَمةُ بنُ یزیدَ الجُعْفیُّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فقال: یا نَبِیَّ اللَّه، أرَأَیْتَ إنْ قَامَتْ علَیْنَا أُمراءُ یَسأَلُونَا حقَّهُم، ویَمْنَعُونَا حقَّنا، فَمَا تَأْمُرُنَا؟ فَأَعْرضَ عَنْهُ، ثُمَّ سألَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «اسْمَعُوا وأطِیعُوا، فَإنَّما علَیْهِمْ ماحُمِّلُوا وعلَیْکُم ما حُمِّلْتُمْ». [روایت مسلم]([9])
ترجمه: ابوهُنیده، وائل بن حُجرt میگوید: سلمه بن یزید جُعفی از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد و گفت: ای پیامبر خدا! اگر امیرانی بر ما قدرت بیابند که حقّ خود را از ما بخواهند، اما حقّ ما را ندهند، به ما چه دستور میدهید؟ - چهکار کنیم؟- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از او روی گرداند و جوابش را نداد؛ اما سلمه دوباره سؤال کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حرفشنوی و اطاعت نمایید؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خویش را دارند و شما نیز وظیفه و مسؤولیت خود را دارید».
675- وعَن عبدِالله بنِ مسْعُودٍt قالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إِنَّهَا سَتکُونُ بَعْدِى أَثَرَةٌ وَأُمُورٌ تُنْکِرونَها»، قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ فَما تَأمرُنا؟ قال: «تُؤَدُّونَ الْحقَّ الَّذی عَلَیْکُمْ وتَسْألونَ اللَّه الذی لکُمْ». [متفقٌ علیه]([10])
ترجمه: عبدالله بن مسعودt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «پس از من، خودخواهی یا تبعیض و حقکُشی و اموری پدید خواهد آمد که آنها را نمیپسندید». گفتند: ای رسولخدا! فرمان شما به ما (در چنین شرایطی) چیست؟ فرمود: «حقی را که بر شماست، ادا کنید و حقّ خود را از الله، درخواست نمایید».
676- وعن ابن عباسٍ رضی اللهُ عنهما أنَّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: «مَن کَرِهَ مِنْ أَمِیرِهِ شیْئًا فَلیَصبِرْ، فإنَّهُ مَن خَرَجَ مِنَ السُّلطَانِ شِبرًا مَاتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً». [متفقٌ علیه]([11])
ترجمه: ابنعباس$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه
و آله و سلم فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش
ببیند، صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم
خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به
مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است».
شرح
احادیثی که مؤلف/ در باب وجوب اطاعت از ولی امر ذکر کرده، نشانگر چند نکته است:
یکم: در حدیث وائل بن حُجرt آمده است: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی امیران و حاکمانی پرسیدند که حقّ خود را از مردم میخواهند، اما به وظایف خود نسبت به مردم عمل نمیکنند؛ از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: با چنین حاکمانی چه کار کنیم؟
منظور از امیران و حاکمان، همهی مسؤولان از پایینترین مقام تا والاترین مقام حکومتی هستند؛ زیرا هر مسؤولی، رییسی بالاتر از خود دارد تا اینکه حُکم به الله عزوجل میرسد و الله عزوجل حاکم مطلق است.
از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی حکام و زمامدارانی سؤال شد که از مردم انتظار فرمانبرداری دارند و از آنها میخواهند که در جنگ و جهاد و دیگر مطالبات و خواستههای مسؤولان و زمامداران خویش، با آنان همکاری نمایند؛ اما خود حقوق مردم را بهجا نمیآورند، به آنها ستم میکنند و حق و حقوقشان را ضایع میگردانند. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از پرسشگر روی گرداند؛ گویا دوست نداشت چنین پرسشهایی مطرح شود یا واردِ چنین مباحثی گردد. اما سؤالکننده، دوباره سؤالش را پرسید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد به وظایف خود عمل کنیم و حقوق حکام را بهجا آوریم؛ زیرا آنها وظیفه و مسؤولیت خود را دارند و ما، وظیفه و مسؤولیت خود را. ما وظیفه داریم از آنها اطاعت کنیم و آنها وظیفه دارند در میان ما به عدالت حکم برانند، به هیچکس ستم نکنند، مجری قوانین الهی و شریعتش در زمین باشند و با دشمنانِ الله جهاد کنند. این، بخشی از وظایف آنهاست و چه خوب است به وظایف خود عمل کنند؛ اما اگر به وظایف خود عمل نکردند، ما نباید به آنها بگوییم که چون شما وظیفهشناس نیستید، ما هم به وظایف خود عمل نمیکنیم. این، حرام است. وظیفهی ما اینست که اطاعت کنیم، با آنان در جهاد شرکت نماییم، در جمعه و جماعات و در اعیاد، پشت سرشان نماز بخوانیم و حقّ خود را از الله عزوجل درخواست نماییم.
این، همان نکتهایست که در حدیث بهروشنی ذکر شده و مؤلف/ نیز آن را
تأیید کرده است؛ دیدگاه اهلسنت و جماعت و روش سلف صالح اینست که از حکام اطاعت کنیم، نه
سرپیچی؛ بلکه از برانگیختن کینه و دشمنی بر ضدّ آنها بپرهیزیم. این، مذهب و روش
اهلسنت و جماعت است. حتی امام احمد/ را
به فرمان سلطان میزنند و او را با قاطر میکَشند و آنقدر او را تازیانه میزنند
که جلوی چشم مردم، بیهوش میشود؛ اما او که امام و پیشوای اهل سنت است، برای سلطان
دعا میکند و او را امیرالمؤمنین مینامد. حتی روزی او را از سخن گفتن با مردم و
بیان حدیث، منع کردند و او، اطاعت کرد و آشکارا با مردم سخن نمیگفت یا حدیث، بیان
نمیکرد؛ بلکه گوشهای میرفت و یارانش نزدش میآمدند و او، بدور از سر و صدا و
هیاهو، برای یارانش حدیث میگفت. همهی اینها برای این بود که مبادا با سلطان،
مخالفت کند؛ زیرا همانگونه که پیشتر گذشت، در حدیث آمده است: «بهترین
زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست
دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند. و
بدترین زمامداران شما، کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما
متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند». پرسیدند:
ای رسولخدا! آیا با چنین حاکمانی نجنگیم؟ فرمود: «خیر؛ تا زمانی که نماز را در
میان شما برپا میکنند. خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما اقامه مینمایند».
لذا تا زمانی که حکام نماز میخوانند، با آنها نمیجنگیم؛ بلکه از آنها اطاعت
نموده، به وظیفهی خود در قبالِ آنها عمل میکنیم و آنها مسؤول وظایف و اعمال
خویش هستند.
در حدیث ابنعباس$ آمده است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس عمل یا رفتار ناخوشایندی از امیرش ببیند، صبر کند؛ زیرا کسی که بهاندازهی یک وجب از فرمانِ حاکم خارج شود - و بر همین حالت بمیرد- به مرگ جاهلیت (بر گمراهی) مرده است». یعنی مرگش، بر هدایت و اسلام نیست. پناه بر الله.
و این، دو احتمال دارد:
احتمال نخست: احتمال دارد مرگ جاهلی، بدین معنا باشد که قلبِ چنین کسی، دچار انحراف میشود و این معصیت، کارَش را به جایی میرساند که از اسلام برمیگردد و مرتد میشود! پناه بر الله.
احتمال دوم: شاید هم منظور از مرگ جاهلی، اینست که مانند مردم دوران جاهلیت میمیرد که حاکم و پیشوایی نداشتند و هرچند رؤسای قبایل بر آنان حکم میراندند، اما از ولایت یا نظم سیاسی و اجتماعی اسلام، محروم بودند. لذا مرگ چنین کسی، مرگ جاهلیست.
لذا اطاعت و فرمانبرداری از حکام در همه حال بر ما واجب است؛ مگر در مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند. پس اگر به ما بگویند: «ریشِ خود را بتراشید»، میگوییم: از این حکم، اطاعت نمیکنیم. یا اگر دستور دهند لباس و شلور خود را پایینتر از قوزک پا قرار دهیم، از این دستور سرپیچی مینماییم. اگر بگویند: ماه مضان، روزه نگیرید، قبول نمیکنیم؛ یعنی در هیچ معصیتی، دستورشان را نمیپذیریم. اما اگر به ما دستوری بدهند که معصیت نباشد، بر ما واجب است که اطاعت کنیم.
دوم: جنگیدن با حاکمان یا شورش بر ضدّ آنها جایز نیست.
سوم: برای هیچکس جایز نیست که در میان مردم سخنان تحریکآمیزی بگوید یا بر ضدِ حکام، دشمنی و کینه برانگیزد؛ نباید از پیامدهای وخیم چنین رویکردی غافل شویم. شاید کسی، چنین رفتاری را غیرت، شجاعت و دفاع از حق بداند؛ حال آنکه دفاع از حق، در خفا یا پُشتِ سرِ حاکم نیست. بلکه دفاع از حق یا بیان حقیقت، اینست که ولی امر، در برابرت باشد و به خودش بگویی: تو، این و آن عملِ نادرست را انجام دادهای یا فلان عمل واجب را ترک کردهای. ولی اگر پُشت سرش حرف بزنی و اشتباههای او را فاش کنی، نه تنها از حق دفاع نکرده ای، بلکه با تحریک مردم، باعث فتنه و فساد شدهای و مردم را به سرپیچی از حاکم برانگیختهای و چهبسا این امر، پیامدی وخیم مانند آشوب و شورش بر ضد حاکم را در پی داشته باشد.
لذا باید نسبت به چنین مسایلی هوشیار باشیم و به روش اهلسنت و جماعت عمل کنیم که البته کتابهای مفید و سودمندی در اینباره بهنگارش درآمده است.
امام ابوالعباس حرانی/ در «العقیدة الواسطیة» که کتابی کمحج و مختصر، اما مفید و پُرمعناست، یادآور شده که روش اهلسنت و جماعت، اینست که با خیرخواهی از حکام اطاعت میکنند و به اقامهی جهاد، حج، اعیاد و جمعهها به همراهِ حکام- چه نیک باشند و چه بد- معتقدند؛ یعنی بهاعتقاد اهلسنت، حتی اگر ولی امر، فاجر و بدکار باشد، باز هم باید به همراه او، در جهاد، حج، جمعهها و اعیاد، شرکت کرد؛ مگر زمانی که کفرِ آشکاری از آنها مشاهده کنیم که دلیلی قاطع بر کفرِ آن از سوی الله عزوجل داشته باشیم. در چنین مواردی بر ما واجب است که در حدّ امکان حاکم را از قدرتش برکنار کرده، حاکمی بهتر جایگزینش کنیم؛ اما بهاعتقاد اهلسنت صرفاً گناه و معصیت، تبعیض، ستم، حقکُشی و امثال آن، باعث سلب ولایت از حاکم یا ولی امر نمیگردد و باید از حکام اطاعت کرد و جنگیدن با او یا تحریک دیگران بر ضد او و هر عملی که پیامدهای وخیمتری دارد، جایز نیست. بدی را با بدی دفع نمیکنند؛ لذا بدی را با نیکی دفع کنید. اگر روش دفعِ بدی و نتایج آن، مانند خودش باشد، چه فایده و اگر آنگونه که تجربه نشان داده است، روش و نتایج آن، بدتر باشد، روشن است که خود مفسده یا پیامدی بدتر بهشمار میآید.
***
677- وعن أبی هریرةt قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه، وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَى اللَّه، وَمَنْ یُطِعِ الأمِیرَ فَقَدْ أطَاعَنِی، ومَنْ یعْصِ الأمِیرَ فَقَدْ عَصَانِی». [متفقٌ علیه]([12])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس از من اطاعت کند، از الله اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید، از الله نافرمانی نموده است. و هرکس از امیر اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید، از من نافرمانی نموده است».
678- وعن أبی بکرةt قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «مَن أهَانَ السُّلطَانَ أَهَانَهُ اللَّهُ». [ترمذی روایتش کرده و گفته است: حدیثی حسن میباشد.]([13])
ترجمه: ابیبکرهt میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند».
[در اینباره احادیث صحیح و فراوانی وجود دارد که برخی از آنها در بابهای گذشته، ذکر شد.]
شرح
این دو حدیث، آخرین احادیث مذکور در این باب است؛ ابوهریرهt میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس از من اطاعت کند، از الله اطاعت کرده است؛ و هرکس از من نافرمانی نماید، از الله نافرمانی نموده است. و هرکس از امیر اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هرکس از امیر نافرمانی نماید، از من نافرمانی نموده است».
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث بیان فرموده که اطاعت و فرمانبرداری از او، اطاعت از الله متعال است؛ همانگونه که الله متعال میفرماید:
﴿مَّن یُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾ [النساء : ٨٠]
کسی که از پیامبر اطاعت کند، از الله اطاعت نموده است.
هر دستوری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میداد، بر اساسِ وحی بود؛ یعنی در چارچوب شریعتی که الله عزوجل برای شخصِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امتش نازل فرموده است. لذا هر دستوری که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داده، شریعت الهیست و هرکس از آن اطاعت کند، از الله متعال اطاعت کرده و هرکس از آن سرپیچی نماید، از الله متعال نافرمانی نموده است.
کسی که از امیر اطاعت کند، از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کرده است؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در احادیث فراوانی به اطاعت از ولی امر، دستور داده است؛ از جمله:
· «اسْمَعْ وَأَطِعْ وَإِنْ ضَرَبَ ظَهْرَکَ وَأَخَذَ مَالَکَ».([14]) یعنی: «حرفشنوی و فرمانبرداری نما؛ هرچند تو را بزند و اموالت را غصب کند».
· «اسْمَعُوا وأَطِیعُوا، وإنِ اسْتُعْمِلَ علَیْکُمْ عبْدٌ حبشىٌّ کَأَنَّ رَأْسهُ زَبِیبَةٌ».([15]) یعنی: «از امیر خود حرفشنوی و اطاعت کنید؛ گرچه بردهای حبشی و سیهفام بر شما گماشته شود که سَرَش بهاندازهی کشمش، کوچک باشد».
· «عَلی الُمسلِمِ السَّمْعُ وَالطَّاعةُ فی عُسْرِهِ ویُسْرِهِ وَمنْشَطِهِ ومَکْرَهِهِ».([16]) یعنی: «حرفشنوی و اطاعت از امیر - در هر شرایطی- در سختی و آسانی، و در خوشی و ناخوشی، بر مسلمان واجب است».
احادیث فراوانی در اینباره وجود دارد که به اطاعت از ولی امر دستور داده است؛ این حدیث و احدیث پیشین و دیگر احادیثی که مؤلف/ ذکر نکرده، همگی نشانگر وجوب اطاعت و فرمانبرداری از حکام و صاحبان امر است؛ مگر در مواردی که به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند. در اطاعت و فرمانبرداری از صاحبان امر، فواید فراوانی نهفته است؛ از جمله: امنیت و آرامش، نظم و عدمِ هرج و مرج یا نابسامانی و همچنین عدمِ خودسری یا ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانه.
اما نافرمانی از والیان امور در مواردی که اطاعت از آنها واجب است، به هرج و مرج، ناامنی، پیدایش فتنههای گوناگون و ناهنجاریهای ناشی از رفتارهای خودسرانهی افراد جامعه میانجامد؛ از اینرو اطاعت از حکام و صاحبان امر بر ما واجب است، مگر در مواردی که به نافرمانی از الله عزوجل دستور دهند. پروردگارِ ما و آنها، الله متعال است و حکمِ از آنِ اوست؛ لذا در مواردی که ما را به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور میدهند، به آنها میگوییم: بر خودتان واجب است که از معصیت و نافرمانی از الله متعال بپرهیزید؛ پس چگونه به ما دستور میدهید که از الله نافرمانی کنیم؟پس در این مورد از ما انتظار حرفشنوی و اطاعت نداشته باشید.
پیشتر عرض کردم که دستورهای صاحبان امر و فرمانروایان، سه گونه است:
نخست: همان دستوری را میدهند که الله متعال داده است؛ مانند اقامهی نماز جماعت در مساجد یا به ما دستور میدهند که کارهای نیک انجام دهیم و از کارهای زشت بپرهیزیم. در چنین مواردی اطاعت از حکام و فرمانروایان، واجب است؛ زیرا:
· دستورشان جزو فرمانهای الهیست.
· هر کسی چنین دستوری بدهد، باید از او اطاعت کرد؛ زیرا وقتی کسی، شما را به انجام عمل نیکی فرمان دهد که واجب است، باید آن را اجرا کنید.
دوم: به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور میدهند. اینجا نباید از آنها اطاعت کرد و اگر بهخاطر سرپیچی از چنین فرمانی، شما را شکنجه کنند، روز قیامت مجازات خواهند شد؛ به دو دلیل:
· بهخاطر پایمال کردن حقّ الله؛ زیرا به معصیت و نافرمانی از الله عزوجل دستور دادهاند.
· بهخاطر حقّ شما؛ زیرا به شما ستم کردهاند و باید پاسخگوی این ستم باشند. آنها، خود مانند شما بندهی پروردگار هستند و نافرمانی از الله، نه برای شما درست است و نه برای آنها.
سوم: اگر به چیزی دستور دهند که شریعت نه به آن دستور داده و نه از آن نهی کرده است، اطاعت از آنها در چنین مواردی واجب است؛ مانند دستورالعملهایی که مخالف شرع نیست؛ از قبیل مقررات راهنمایی و رانندگی. اگر مردم از این دستورالعملهای پیروی کنند، امنیت، آرامش، آسایش و اطمینان را در جامعهی خود تجربه خواهند کرد و تعامل نیک و شایسته ای در میان مردم و مسؤولان برقرار خواهد شد؛ بدینسان که مردم، مسؤولان خود را دوست خواهند داشت و مسؤولان، مردم را.
سپس مؤلف/ آخرین حدیث این باب را ذکر کرده است؛ ابوبکرهt میگوید: که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند». تحقیر حاکم، به چند صورت است:
از جمله اینکه انسان فرمانهای حاکم را بهریشخند بگیرد و وقتی حاکم فرمانی میدهد، بگوید: ببینید چه میگوید؟!
همچنین وقتی حاکم عملی انجام میدهد که به میلِ این شخص نیست، بگوید: نگاه کنید؛ ببینید چهکار میکند! و قصدِ گوینده از چنین سخنی، اینست که عملکردِ حاکم را در نگاه مردم، خوار نماید. زیرا وقتی فرمانِ حاکم بیاهمیت شود، خودش نیز از نگاهِ مردم میافتد و دیگر، از او فرمان نمیبرند و از آنچه منع نماید، خودداری نمیکنند.
از اینرو کسی که عیوب حاکم را فاش میکند یا در میان مردم به نکوهش و عیبجویی از حاکم میپردازد، خود در آستانهی خفت و خواری از سوی الله عزوجل قرار میگیرد و هر آن امکان دارد الله متعال او را خوار و زبون بگرداند؛ زیرا کسی که با چنین رویکردی به حاکم توهین میکند و مردم را به سرپیچی از او وادار میسازد، فتنهانگیز بهشمار میآید و الله متعال او را خوار و زبون میگرداند.
اگر چنین شخصی در دنیا خوار شود، مجازات عملش را دیده است و اگر در دنیا خوار نگردد، سزاوار خفت و خواریِ آخرت است؛ زیرا سخنِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حق میباشد که فرمود: «هرکس حاکم را خوار کند، الله او را خوار و زبون میگرداند».
و هرکس به حاکم کمک کند، الله متعال کمکش مینماید؛ زیرا او در زمینهی خیر و نیکی، همکاری کرده است. لذا اگر مردم را با وظایفشان در قبال حاکم آشنا کنید و به آنها کمک نمایید که در چارچوب شریعت از فرمانروای خود، اطاعت کنند، کار نیک و بزرگی انجام دادهاید؛ البته بهشرطی این همکاری در زمینهی نیکی و پرهیزگاری و در مسیرِ درست باشد.
***
نظارت علمی، فنی و ناشر:
گروه علمی فرهنگی مجموعه موحدین
www.mowahedin.com
([1]) صحیح بخاری، ش: (2955، 7144)؛ و صحیح مسلم، ش: 1839.
([2]) صحیح بخاری، ش: 7202؛ و صحیح مسلم، ش: 1867.
([3]) صحیح مسلم، ش: 1851.
([4]) صحیح بخاری، ش: (693، 696، 7142).
([5]) صحیح بخاری، ش: 1836.
([6]) صحیح بخاری، ش: 3792؛ و صحیح مسلم، ش: 1845.
([7]) صحیح مسلم، ش: 1844.
([8]) صحیح مسلم، ش: 588 بهنقل از ابوهریرهt؛ در صحیح بخاری نیز حدیثی به همین مضمون آمده است؛ ر.ک: بخاری، ش: 1377.
([9]) صحیح مسلم، ش: 1846.
([10]) صحیح بخاری، ش: (3603، 7052)؛ و صحیح مسلم، ش: 1843. [این حدیث پیشتر بهشمارهی 52 ذکر شد.]
([11]) صحیح بخاری، ش: 7053؛ و صحیح مسلم، ش: 1849.
([12]) صحیح بخاری، ش: 2957؛ و صحیح مسلم، ش: 1835.
([13]) صحیح الجامع، ش: 6111؛ السلسلة الصحیحة، ش: 2296؛ و صحیح الترمذی از آلبانی/، ش: 1812.
([14]) صحیح مسلم، ش: 1847 بهنقل از حذیفهt.
([15]) صحیح بخاری، ش: (693، 696، 7142).
([16]) صحیح بخاری، ش: 7144؛ و مسلم، ش: 1839.
الله متعال میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾ [النحل: ٩٠]
همانا الله به عدل و احسان فرمان میدهد.
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٩﴾ [الحجرات: ٩]
بیگمان الله، دادگران را دوست دارد.
664- وعن أبی هریرةt عَنِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: «سبْعَةٌ یُظِلُّهُم اللَّه فی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّه: إِمامٌ عادِل، وَشَابٌ نَشَأَ فی عِبَادَةِ اللَّهِ عزوجل ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مَعلَّقٌ بِالمَسَاجِدِ ورَجُلان تَحَابَّا فی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْه، وَتَفَرَّقَا عَلَیْه، ورَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَال، فقال: إِنِّی أَخافُ اللَّه، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ ما تُنْفِقُ یَمِینُه، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیاً فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ». [متفقٌ علیه]([1])
ترجمه: ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهی خود، جای میدهد: فرمانروای عادل. جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است. کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد. دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند. کسی که زنی زیبا و صاحبمقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم. کسی که با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش چه صدقه میدهد. کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».
665- وعن عبد اللَّهِ بنِ عمرو بن العاص رَضِیَ اللهُ عَنْهما قال: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم : «إنَّ الْمُقسِطینَ عِنْدَ اللَّهِ عَلى مَنابِرَ مِنْ نور: الَّذِینَ یعْدِلُونَ فی حُکْمِهِمْ وأَهلِیهِمْ وَمَا وُلُّوا». [روایت مسلم]([2])
ترجمه: عبدالله بن عمرو بن عاص$ میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همانا دادگران نزد الله متعال بر منابری از نور قرار دارند؛ یعنی کسانی که در حکمرانی و در میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در مسؤولیتی که به آنها داده میشود، عدالت میورزند».
شرح
نووی/ میگوید: «باب زمامدار عادل». زمامدار به کسی گفته میشود که مسؤولیتی خاص یا مسؤولیتی عام و فراگیر به او واگذار میگردد. حتی مرد زمامدار خانه و خانوادهی خویش محسوب میشود؛ زیرا دربارهی آنها مسؤولیت دارد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «والرَّجُلُ رَاعٍ فی أَهْلِهِ ومسئولٌ عَنْ رَعِیَّتِه».([3]) یعنی: «و مرد، مسؤول خانوادهاش میباشد و دربارهی خانوادهاش بازخواست میشود». رعایت عدالت در هر زمینهای واجب است؛ حتی در رفتاری که انسان با خود دارد؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إِنَّ لرَبِّکَ عَلَیْکَ حَقًّا، وَإِنَّ لنَفْسِکَ عَلَیْکَ حقًّا، ولأهلِک عَلَیْکَ حَقًّا، وَلِزَوْرِکَ عَلَیْکَ حَقًّا؛ فَأَعْطِ کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ».([4]) یعنی: «پروردگارت بر تو حقی دارد؛ نفس تو بر تو حقی دارد؛ همسرت بر تو حقی دارد؛ مهمانت بر تو حقّی دارد؛ پس هر حقّ هر صاحبِ حقی را ادا کن».
لذا عدالت در هر کاری واجب است؛ اما رعایت عدالت از سوی زمامداران، اهمیت بیشتری دارد. زیرا اگر زمامداران ظلم و ستم کنند، اسباب نارضایتی مردم فراهم میشود و در نتیجه نابسامانی و هرج و مرج پدید میآید. البته موضعِ ما در برابرِ زمامدار یا حاکمی که عدالت نمیورزد، اینست که صبر میکنیم؛ یعنی در برابر ظلم و ستمش شکیبایی میورزیم. حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به انصارy فرمود: «إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدی أَثَرَةً فاصْبِرُوا حَتَّى تلقَوْنِی علَى الْحوْضِ».([5]) یعنی: «پس از من، تبعیض و حقکُشی خواهید دید؛ پس صبر کنید تا مرا در کنار حوض ملاقات نمایید». زیرا پیامدهای رویارویی و درگیری با فرمانروا، به مراتب بدتر و شدیدتر از ظلم و ستمِ اوست و عقل و شریعت چنین ایجاب میکنند که انسان در شرایط اضطراری یا گریزناپذیر، از میان بد و بدتر، بد را انتخاب نماید یا ضررِ کمتر را ترجیح دهد. سپس مؤلف/ آیات و احادیثی در این باب ذکر کرده است؛ از جمله این آیه که الله عزوجل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾ [النحل: ٩٠]
همانا الله به عدل و احسان فرمان میدهد.
عدالت، واجب است و احسان، نیکی یا لطفی افزون بر عدالت میباشد که سنت است. انتظار میرفت مؤلف/ این آیه را هم ذکر کند که الله عزوجل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ سَمِیعَۢا بَصِیرٗا ٥٨﴾ [النساء : ٥٨]
الله به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بازپس دهید و هنگامِ داوری در میانِ مردم، عدالت را رعایت کنید. چه پندِ نیکیست پندی که الله به شما میدهد! بهیقین الله، شنوای بیناست.
عدالت زمامدار، اینست که میان مردم فرق نگذارد، به هیچکس ستم روا ندارد و از هیچکس بهخاطر ثروت یا فقر یا قرابت و خویشاوندیاش جانبداری نکند؛ بلکه به عدالت حکمرانی و داوری نماید. حتی علما گفتهاند: بر قاضی واجب است که عدالت را در میان دو طرف دعوا رعایت کند؛ هر چند یکی از دو طرفِ دعوا کافر باشد. یعنی بر قاضی واجب است که در همه چیز، در سخن گفتن، نشاندن و نحوهی ورودشان یا استقبال از آنها، عدالت را در میانشان رعایت نماید؛ زیرا جایگاه، جایگاه قضاوت و داوریست و رعایت عدالت در چنین جایگاهی، واجب است و اهمیت ویژهای دارد. گرچه برخی از افراد کمعلم و ناآگاه میگویند: مسلمان را مقدّم بدار یا در قضاوت از او جانبداری کن. میگوییم: جایز نیست که مسلمان را مقدّم بداریم یا از او جانبداری کنیم؛ زیرا قضاوت، جایگاه دادرسی و عدالتورزیست و رعایت عدالت در همهی ابعاد، مهم و گریزناپذیر میباشد.
سپس مؤلف/ حدیث ابوهریرهt را ذکر کرده است؛ ابوهریرهt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهی خود، جای میدهد».
این، انحصاری نیست؛ یعنی فقط همین هفت گروه نیستند که روز قیامت زیر سایهای که الله میآفریند، جای میگیرند. آنجا افراد و گروههای دیگری هم خواهند بود که الله متعال آنها را زیرِ این سایه جا میدهد. حافظ ابنحجر در شرح صحیح بخاری، بیست گروه را برشمرده است که روز قیامت از این نعمت الهی برخوردار میشوند؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متناسب با موقعیت، سخن میگفت. لذا هرچند گروههای دیگری هم هستند که زیر سایهی پروردگار جای میگیرند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گاه بنا بر موقعیت، فقط از سه دسته و گاه از هفت گروه و گاه از چهار گروه و امثال آن سخن گفته است. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهعنوان سخنورترین فرد بشر، متناسب با موقعیت، سخن میگفت و سخنش شیوا و رسا بود. فرمود: «الله، در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، هفت گروه را در زیر سایهی خود، جای میدهد». و این، در روز قیامت خواهد بود. در آن روز مردم، پابرهنه، لخت و ختنهنشده برانگیخته میشوند. روز قیامت، هیچ پستی و بلندی و هیچ کوه و درخت و ساختمانی وجود ندارد که مردم، زیرِ سایهاش بروند و تنها، همان سایهای وجود دارد که الله عزوجل ، آن را برای برخی از بندگانش میآفریند و تنها الله عزوجل خود، کیفیتش را میداند.
نخست فرمانروای عادل را ذکر کرد؛ یعنی زمامداری که در میان مردم عدالت میورزد. مهمترین شاخص عدالت یک حاکم، اینست که در میان مردم مطابق شریعت الهی حکم براند؛ زیرا شریعت الهی، سراسر عدل و عدالت است. از اینرو کسی که بر اساس قوانین بشریِ مخالف با شریعت حکم میراند، جرو ستمکارترین حکام بهشمار میآید و روز قیامت که هیچ سایهای جز سایهی پروردگار وجود ندارد، در جرگهی کسانی قرار میگیرد که از این سایه، دور هستند. زیرا عدالت نیست که حاکمی بر اساس شریعت و قانونی غیر از شریعت الهی حکم براند؛ چه کسی این حق را به او داده است؟ باید در میان مردم مطابق شریعت پروردگارشان حکم براند و این، بزرگترین عدالت است.
یکی دیگر از شاخصهای عادل بودن حاکم، اینست که حق دیگران را از خود و نزدیکترین افرادش بگیرد و آن را به صاحبانِ آن بدهد؛ زیرا الله متعال میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ﴾ [النساء : ١٣٥]
ای مؤمنان! به عدل و داد بپردازید و به خاطر الله (بهحق) گواهی دهید.
همچنین حاکم نباید در میان نزدیکان خود و دیگران، فرق بگذارد؛ لذا چنین نباشد که اگر حقّی بر گردن یکی از نزدیکان اوست، در اجرای حکم، درنگ کند یا اجرای عدالت را بهتأخیر بیندازد یا اگر نزدیکش حق حقّی بر دیگری دارد، بیدرنگ از آن شخص قصاص بگیرد. این، عدل نیست. عدالت حاکم، انواع و شاخههای گوناگونی دارد که اینجا گنجایش ذکرش را ندارد.
دوم: «جوانی که در اطاعت و بندگیِ الله، رشد یافته است»؛ یعنی از خردسالی به همین شکل پرورش یافته و به عبادت و بندگی الله عزوجل ادامه داده است؛ این هم در شمارِ هفت گروهی قرار دارد که الله متعال آنها را روز قیامت در سایهی خود جای میدهد؛ زیرا این جوان، بهجای سرگرمیها و نادانیهای دوران جوانی، به عبادت الله عزوجل پرداخته و با اینکه قدرت و زمینهی انحراف در او وجود داشته، جوانِ سر به راه و عبادتگزاری بوده است.
سوم: «دو مسلمانی که فقط بهخاطر خشنودی الله با یکدیگر دوست باشند و بر همین اساس، گردِ هم میآیند یا از یکدیگر جدا میشوند». یعنی دو دوستِ مسلمان که دوستی و محبتشان با یکدیگر، انگیزهای مالی یا دنیوی مانند پست و مقام ندارد؛ بلکه دوستی و محبتشان با یکدیگر فقط بهخاطر خشنودی خداست و بدینخاطر با هم دوستی میکنند که یکدیگر را در مسیر اطاعت وبندگی الله عزوجل میبینند و از محرمات و کارهای ممنوع و حرام، میپرهیزند. از اینرو پیوند دوستی استواری در دنیا با یکدیگر دارند و تنها چیزی که میان آنها فاصله میاندازد، مرگ است.
چهارم: «کسی که همواره به مسجد دلبسته باشد»؛ یعنی با نماز و مسجد اُنس دارد و هر بار که نمازش را به پایان میرساند، منتظرِ نماز بعدیست. مسجد، یعنی سجدهگاه یا محل سجده؛ فرقی نمیکند که برای نماز بنا شده باشد یا خیر. لذا این شخص، همواره مشتاق نماز است و پس از پایان هر نماز، به نمازِ بعدی میاندیشد. این نشانگر پیوند محکمش با خداست؛ زیرا نماز، پیوند میان بنده با پروردگارش میباشد و اُنس و اشتیاقِ انسان به نماز، نشان میدهد که بنده دوست دارد ارتباط محکمی با پروردگارش داشته باشد؛ از اینرو در شمارِ کسانی قرار میگیرد که الله متعال آنان را در روزی که هیچ سایهای جز سایهی او وجود ندارد، زیر سایهی خود جای میدهد».
پنجم: «کسی که زنی زیبا و صاحبمقام، او را به سوی خود بخواند، ولی او نپذیرد و بگوید: من از الله میترسم». زنی زیبا که از طبقات پایین نیست و نام و جایگاهی دارد، از مردی که دارای توانایی جسمی و جنسیست، در جایی خالی که هیچکس نیست و هیچکس باخبر نمیشود، درخواست زنا و کار زشت میکند؛ شرایط، فراهم است و این مرد نیز، آدم کمتوان یا ضعیفی نیست که میل و شهوتی به زنان نداشته باشد. اما میگوید: من از الله میترسم. تنها چیزی که او را از این کار زشت، باز میدارد، ترس خداست. ببینید، همهی شرایط فراهم است؛ هم خود مرد، توانایی و میل جنسی دارد و هم زنی زیبا خودش را در اختیارش قرار داده است و جای خلوتی نیز دارند؛ اما یک مانع قوی و بزرگتر از شرایط موجود برای آن مرد، او را از زنا کردن باز میدارد؛ یعنی ترس خدا. از اینرو میگوید: «من، از خدا میترسم». نگفت: من، میلی به زنها ندارم؛ یا نگفت که تو، زشتی یا از طبقات پایین جامعه هستی. همچنین نگفت که کسی، اینجاست و ما را میبیند؛ خیر، بلکه از خدا ترسید و گفت: «من، از الله میترسم». الله متعال، روز قیامت که سایهای جز سایهی او وجود ندارد، این شخص را زیر سایهی خود جای میدهد.
ششم: «کسی که با دست راستش، بهگونهای صدقه دهد که دست چپش نداند دست راستش چه صدقه میدهد». این، کمال اخلاص است که انسان سعی کند هیچکس، از اعمال نیکش باخبر نشود؛ بلکه خواهان این باشد که عملش، فقط بین او و خدایش بماند؛ لذا دور از چشم مردم، صدقه میدهد، بهگونهای که دست چپش نمیداند که دست راستش چه صدقه داده است. یعنی اگر امکانش بود، طوری صدقه میداد که دست چپش نیز نفهمد که دست راستش صدقه میدهد. چنین شخصی، بینهایت مخلص است و الله متعال، او را در قیامت، زیر سایهی خود جای میدهد.
ناگفته نماند: صدقهی پنهانی، بهتر است؛ اما در شرایطی که آشکار کردن صدقه، باعث تشویق دیگران شود، آشکار نمودن آن، افضل و بهتر میباشد.
هفتم: «کسی که در تنهایی، الله را یاد کند و اشک، از چشمانش سرازیر شود».
یعنی با زبان و قلب خود، الله را ذکر کند و هیچکس نزد نباشد که شائبهی خودنمایی یا ریا پیش آید؛ بلکه به الله دلبستگی داشته و دلش از دنیا و وابستگی به آن، خالی و تهی باشد. لذا وقتی با دل و زبان، ذکر خدا میکند و عظمت و بزرگی پروردگار را بهیاد میآورد، مشتاق الله عزوجل میگردد و اشک از چشمانش سرازیر میشود. چنین شخصی، جزو کسانیست که روز قیامت در زیر سایهی الله، جای میگیرند.
گاه، انسان توفیق یکی از این اعمال هفتگانه را پیدا میکند و گاه توفیق مییابد که دو یا سه یا چهار یا پنج و یا شش یا همهی این اعمال را انجام دهد؛ امکانش وجود دارد و هیچ اشکالی هم پیش نمیآید که انسان، از اینهمه توفیق برخوردار شود. البته گاه فقط یکی از این صفات در او وجود دارد؛ و همین یکی برای دستیابی به این سعادت بزرگ کافیست.
سپس مؤلف/ حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص$ را ذکر کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همانا دادگران نزد الله متعال بر منابری از نور قرار خواهند داشت؛ یعنی کسانی که در حکمرانی و در میان همسران و خانوادهی خویش و نیز در مسؤولیتی که به آنها داده میشود، عدالت میورزند».
این، نشانگر فضیلت عدل دربارهی همسر و فرزندان و دیگر کسانیست که تحت سرپرستی انسان قرار میگیرند؛ پس عدالت بورزید تا روز قیامت نزد الله عزوجل بر منبری از نور باشید.
***
666- وعَن عوفِ بن مالکٍt قال: سمِعْتُ رسولَ اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم یقول: «خِیَارُ أَئمَّتکُمُ الَّذینَ تُحِبُّونَهُم ویُحِبُّونکُم، وتُصَلُّونَ علَیْهِم ویُصَلُّونَ علَیْکُم، وشِرَارُ أَئمَّتِکُم الَّذینَ تُبْغِضُونَهُم ویُبْغِضُونَکُم، وتَلْعُنونَهُمْ ویَلْعَنُونَکُمْ». قال: قُلْنا یا رسُول اللَّه، أَفَلا نُنابِذُهُم؟ قال: «لا، ما أَقَامُوا فِیکُمُ الصَّلاةَ؛ لا، ما أَقَامُوا فیکُمُ الصَلاة». [روایت مسلم]([6])
ترجمه: عوف بن مالکt میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «بهترین زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند. و بدترین زمامداران شما، کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند». عوفt میگوید: عرض کردیم: ای رسولخدا! آیا با چنین حاکمانی نجنگیم؟ فرمود: «خیر؛ تا زمانی که نماز را در میان شما برپا میکنند. خیر؛ تا زمانیکه نماز را در میان شما اقامه میکنند».
667- وعَنْ عِیَاضِ بن حِمارٍt قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ: «أَهْلُ الْجَنَّةِ ثَلاثَةٌ: ذُو سُلْطانٍ مُقْسِطٌ مُوَفَّقٌ، ورَجُلٌ رَحِیمٌ رَقیقُ القَلْبِ لِکُلِّ ذِى قُرْبَى وَمُسْلِمٍ، وعَفِیفٌ مُتَعَفِّفٌ ذُو عِیالٍ». [روایت مسلم]([7])
ترجمه: عیاض بن حمارt میگوید: از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود: «اهل بهشت سه دستهاند: حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که - در فرمانبرداری از الله و اجرای شریعتش- موفّق باشد؛ و مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر مسلمانی مهر میورزد؛ و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار است». [یعنی نه حرام میخورد و نه دست نیاز پیشِ کسی دراز میکند.]
شرح
مؤلف/ در فضیلت زمامدارِ عادل حدیثی بدین مضمون نقل کرده است که: عوف بن مالکt میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بهترین زمامداران شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند و شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند. و بدترین زمامداران شما، کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید و آنها نیز از شما متنفرند و شما آنان را نفرین میکنید و ایشان هم شما را نفرین میکنند». و این، هم شامل بالاترین مقام حکومتی میشود و هم شامل مسؤولان ردههای مختلف.
پیشوایان و مسؤولانی که عهدهدار امور مردم هستند، بر دو دستهاند: دستهای که محبوب مردم هستند و آنها نیز مردم را دوست دارند و هر دو طرف، خیرخواه یکدیگرند؛ مردم خیرخواه مسؤولان هستند و مسؤولان، خیرخواه مردم. لذا نزد مردم محبوبیت دارند؛ زیرا به وظایفشان در قبال مردم که الله بر آنها واجب کرده است، عمل میکنند. روشن است که هرکس به وظیفهی خود، یعنی خیرخواهی برای دیگران عمل نماید، الله متعال دوستش میدارد و او را محبوب ساکنان زمین میگرداند. از اینرومردم نیز مسؤولانِ وظیفهشناس را دوست دارند.
فرمود: «شما برای آنان دعای خیر میکنید و ایشان نیز برای شما دعای خیر میکنند». یعنی همواره دعاگویشان هستید که الله عزوجل هدایتشان کند و مشاوران و همنشینان خوبی در اختیارشان بگذارد و به آنها توفیق عدالتگستری عطا نماید و دیگر دعاهای نیکی که در حقّ پیشوایان عادل صورت میگیرد. آنها نیز برای زیردستان و شهروندان خود دعا میکنند و میگویند: پروردگارا! مردم ما را نیک و شایسته بگردان و توفیقشان بده که به فرمانهای تو عمل نمایند.
اما بدترین زمامداران، «کسانی هستند که شما از ایشان متنفرید»؛ زیرا به وظایف خود عمل نمیکنند و حقوق شهروندان خود را بهجا نمیآورند. در نتیجه مردم از آنها خوششان نمیآید. پس از مدتی این بغض و تنفر دو سویه میگردد؛ مردم از چنین حکامی بیزارند و از آنها سرکشی میکنند؛ لذا حکام نیز از مردم نافرمان متنفر میشوند و کار بهجایی میرسد که یکدیگر را نفرین میکنند؛ مردم به حکام ناسزا میگویند و حکام به مردم.
لذا حکام و پیشوایان، بر دو دستهاند: گروهی که به وظایف خود عمل میکنند و این امر به محبتی دو سویه و متقابل در میان آنها و مردم میانجامد. و دستهی دیگر، بدترین زمامداران هستند که مردم از آنها متنفرند و آنها نیز از مردم بیزارند و برای یکدیگر دعای بد میکنند و به همدیگر ناسزا میگویند.
و اما حدیث عیاض بن حمارt؛ در این حدیث آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اهل بهشت سه دستهاند: حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که - در فرمانبرداری از الله و اجرای شریعتش- موفّق باشد...». صاحبقدرت، شامل همهی مسؤولان در ردههای مختلف میگردد؛ چه حاکمی که در رأس حکومت قرار دارد و چه مسؤولان ردهی پایین.
اگر مسؤول یا حاکمی عادل باشد و عدالت را دربارهی زیردستان خود رعایت کند، در جرگهی اهل بهشت قرار میگیرد.
مسؤول یا حاکمِ موفق، کسیست که راه درست و شایسته را در پیش میگیرد و در مسیری حرکت میکند که خیر و صلاح مردم است. چنین شخصی، بهشتیست.
پیشتر این نکته بیان شد که پیشوای عادل، جزو هفت گروهیست که روز قیامت در سایهی الله عزوجل جای میگیرند و آن روز هیچ سایهای جز سایهی الله وجود ندارد. شاهد موضوع همین بخش حدیث است: «حاکم و صاحبقدرتِ عادلی که - در فرمانبرداری از الله و اجرای شریعتش- موفّق باشد». در ادامهی حدیث آمده است: «و مرد مهربان و دلسوزی که به خویشاوندان خود و هر مسلمانی مهر میورزد». به بندگان خدا، به فقرا، به ضعفا، به خردسالان و به هرکسی که سزاوار مهر و شفقت است، محبت میکند و نرمدل یا دلسوز است و سنگدل نیست و نسبت به همه دلسوزی میکند.
«و هر مرد نیازمند و عیالواری که عزت نفس دارد و خویشتندار است». یعنی دست نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و از بس مناعت طبع دارد، مردم او را ثروتمند میپندارند. و «عیالوار است»؛ یعنی هم فقیر است و هم عیالوار. بااین حال شکیبایی میورزد و آدمِ زحمتکش و پرتلاشیست؛ کار حلال را ننگ نمیداند. لذا ریسمان برمیدارد و با جمعآوری هیزم و فروش آن، امرار معاش میکند یا داس بهدست میگیرد و به عنوان کارگر روزمُزد در مزارع دیگران کار میکند تا لقمهنانی برای خود و خانوادهاش کسب کند؛ اما دست نیاز پیشِ کسی دراز نمیکند و با اینکه فقیر و عیالوار است، شکیبایی میورزد. چنین شخصی، بهشتیست. الله متعال ما را در زمرهی بهشتیان قرار دهد.
***
([1]) صحیح بخاری، ش:660؛ و صحیح مسلم، ش:1031. این حدیث پیشتر بهشمارهی 381 ذکر شد.
([2]) صحیح مسلم، ش: 1827.
([3]) صحیح بخاری، ش: 893؛ و صحیح مسلم، ش: 1829. ر.ک: حدیث شمارهی 288 همین کتاب.
([4]) بخاری، ش: (1968، 6139).
([5]) صحیح بخاری، ش: 3792؛ و صحیح مسلم، ش: 1845.
([6]) صحیح مسلم، ش: 1855.
([7]) صحیح مسلم، ش: 2865.